نقش منطقه‌ای انقلاب اسلامی در احیای هویت جهان اسلام

امتیاز بدهید
(1 امتیاز)

نقش منطقه‌ای انقلاب اسلامی در احیای هویت جهان اسلام

انقلاب اسلامی در ایران، همچون سایر انقلاب‌ها، دارای زوایا و ارکان متعددی است که در گذر زمان منجر به تحقق انقلاب و ایجاد ساختاری جدید در سطح منطقه شد. دیلیپه یرو معتقد است که انقلاب سال 1357 ایران، همانند همه‌ی تحولات بزرگ اجتماعی، از سال‌ها پیش برنامه‌ریزی شده بود. رژیم محمدرضا پهلوی را ائتلاف نیروهای مختلف و تحت رهبری بنیادگرایان شیعه برچید و آیت‌الله خمینی، رهبری اصلی این انقلاب بود... از این رو، شرایط اجتماعی و زیربنایی انقلاب چندین قرن را دربرمی‌گرفت.

انقلاب اسلامی ایران به‌عنوان یک گفتمان توانست با تمسک به هویت اسلامی و احیای آن در میان رقبا و جریان‌های مختلف معارض با رژیم پهلوی برتری یابد و پیروز شود. پیروزی این انقلاب از سویی موجب احیای هویت اسلامی در جهان اسلام شد؛ چرا که انقلاب‌ها بازتاب‌های مختلفی در اقصی نقاط جهان دارند. بیشترین تأثیر انقلاب‌ها را می‌بایست در مناطق فرهنگی مشترک جست‌وجو کرد. انقلاب اسلامی ایران به دلیل جاذبیت در شعارها، اهداف، روش‌ها، محتوا و نتایج حرکت‌ها و سابقه‌ِ مشترک دینی و تاریخی و شرایط محیطی منطقه‌ای و بین‌المللی، پدیده‌ای اثرگذار در جهان اسلام بوده است. البته میزان تأثیر و بازتاب انقلاب اسلامی بر همه‌ی جوامع اسلامی یکسان و یکنواخت نبود؛ بلکه با توجه به قرابت‌های فکری، فرهنگی و جغرافیایی، درجه‌ی تأثیر آن متفاوت بوده است. در این بخش به مؤلفه‌های بنیادین انقلاب اسلامی و نحوه‌ی تأثیرگذاری آنان بر احیای هویت در جهان اسلام در سطح منطقه‌ای می‌پردازیم.

 

ارائه‌ی گفتمان اسلام سیاسی و احیای دین

اسلام سیاسی جهت توصیف آن دسته از گروه‌های سیاسی اسلامی به‌کار می‌رود که خواستار برقراری حکومتی مبتنی بر اصول اسلامی هستند؛ از این رو، اسلام سیاسی را می‌توان گفتمانی محسوب کرد که گرد مفهوم مرکزی (دال مرکزی) حکومت اسلامی نظم یابد و بر عدم تفکیک دین از سیاست تأکید دارد و مدعی است اسلام نظریه‌ای جامع درباره‌ی دولت و سیاست دارد. بر این اساس، هدف نهایی گفتمان اسلام سیاسی بازسازی جامعه بر اساس اصول اسلامی است و بدین‌ترتیب، این گفتمان در تقابل با همه‌ی گفتمان‌های مدرن و سنتی، که اعتقادی به ادغام دین و سیاست ندارند، قرار می‌گیرد.

پیروزی انقلاب اسلامی، بر پایه‌ی ارزش‌ها و معیارهای اسلامی، برای اولین مرتبه، در تاریخ مدرن گفتمان اسلام سیاسی را در علوم سیاسی و روابط بین‌الملل مطرح نمود. گفتمان اسلام سیاسی دریچه‌ای جدید به روی اندیشمندان و صاحب‌نظران سیاست باز نمود که نه تنها دین اسلام می‌تواند سیاسی باشد، بلکه حرف‌های جدید و تازه‌ای برای ارائه به جهان مدرن امروز دارد که با گفتمان موجود، در تقابل و تضاد هم است و می‌توان آن را به‌عنوان گفتمان برتر در دوران پسامدرن تلقی نمود.

اگرچه از حدود یک قرن قبل، اندیشمندانی همچون سید جمال‌الدین اسدآبادی در جهان اسلام ظهور کردند که ندای بازگشت به اسلام و تقابل با فرهنگ غرب را سر می‌دادند و در این مسیر، نهضت‌ها و گروه‌هایی نیز شکل گرفت؛ ولی پیروزی انقلاب اسلامی به همه‌ی مسلمانان به اثبات رساند که مسئله‌ی بازگشت به اسلام تنها یک خیال و نظر نبوده است، بلکه می‌تواند واقعیت هم داشته باشد. به‌واقع، انقلاب اسلامی آن‌گونه که امام راحل (ره) فرمودند در پیدایش، در کیفیت مبارزه و در انگیزه... از سایر انقلاب‌ها جداست و از این رو، می‏تواند در پیامدها و دستاوردها نیز، متمایز و پیشروتر از سایر انقلاب‌ها باشد و البته این ویژگی‌ها، ریشه در دین و باورهای برخاسته از مذهب دارد. به عبارت دیگر، این انقلاب برآمده از مذهب، به احیای دین و تجدید حیات اسلام در ایران و جهان مدد رساند.

اسپینوزا در کتاب «انقلاب ایران و بازتاب جهانی آن» ارائه و اهمیت گفتمان اسلام سیاسی از سوی انقلاب ایران را این‌گونه بیان می‌کند: «مهم‌ترین تأثیرگذاری ایران انقلابی بر جهان اسلام در سطح افکار و ایدئولوژی است. احیاگری اسلامی ویژگی بارز و جنبه‌ی جهانی افکار برخی ایدئولوگ‌های سنی همچون حسن البنا و سید قطب از مصر، ابولاعلی مودودی از پاکستان و ابوالحسن ندوی از هند بوده است. در نتیجه‌ی انقلاب، آثار دو ایدئولوگ ایرانی، یعنی [امام] خمینی و علی شریعتی، در سطح گسترده‌ای در جهان اسلام ‌(و غیر اسلام) ترجمه و توزیع شد... بی‌تردید به خطا نرفته‌ایم اگر بگوییم نسل مسلمان پس از انقلاب در سراسر جهان پذیرفته‌اند که اسلام برای اصلاح سیاسی و اجتماعی برنامه دارد.»

بابی سعید نیز، در رابطه با نقش اسلام‌گرایان در انقلاب ایران و احیای هویت دینی در جهان اسلام، می‌گوید: «شرایط برتری اسلام‌گرایان را در ایران در آستانه‌ی انقلاب اسلامی فارغ از دلایل دینی‌ـ‌کلامی، می‌توان اعتبار آن در نزد توده‌های مردم مسلمان در جهان اسلام دانست. البته اعتبار گفتمان اسلام‌گرایی را در این مقطع می‌بایست در قابلیت و توانایی آن در شکست هژمونی پیشین و ارائه‌ی خود به‌عنوان گفتمان برتر و جدید نیز جست‌وجو کرد.» از دیدگاه وی، اوج فعالیت مجدد هویت اسلامی را می‌توان در ظهور پدیده‌ی اسلام‌گرایی توضیح داد.

 

خروج از انفعال جنبش‌های اسلامی

انقلاب اسلامی ایران کشورها و ملت‌های فراوانی را تحت تأثیر قرارداد و این تأثیرات، که در قالب الگوسازی انقلاب اسلامی ظهور و بروز یافت، فرصت‌های جدیدی را پیش روی جنبش‌ها و جریان‌های مبارزه برای آزادی‌خواهی و استقلال قرار داد. در سطح جهان اسلام، انقلاب ایران به بیداری هویت اسلامی مسلمانان جهان دامن زد و آن‌ها را نیز به سوی مبارزات اسلامی کشاند.

به‌طور کلی با وقوع انقلاب اسلامی ما شاهد دو اثر و بازتاب مهم بر نهضت‌های آزادی‌بخش در جوامع اسلامی هستیم. یکی اینکه نهضت‌های آزادی‌بخش، که بر پایه‌ِ ایدئولوژی‌های غیر اسلامی مانند سوسیالیزم، لیبرالیزم و ناسیونالیزم شکل گرفته بود؛ موقعیت خود را در میان مسلمانان و به‌ویژه جوانان از دست داده و دیگر آن اعتبار و اقتدار گذشته را مانند آنچه را که پان عربیزم و ناصریزم داشت، ندارد و دوم اینکه حتی نهضت‌های آزادی‌بخش اصلاح‌طلب، مانند اخوان‌المسلمین که از گذشته‌ی دور دارای محبوبیت و معروفیت بودند، به علت عدم توانایی در پاسخ‌گویی به نیازهای جوامع خود به‌خصوص به خواسته‌های نسل جوان، دچار تشتت و انشعاب گردیدند و گروه‌های جهادی و انقلابی جدید حتی به صورت مسلحانه و زیرزمینی شکل گرفتند که از این میان می‌توان از جهاد اسلامی و التفکیر و الهجره در مصر، جبهه‌ی نجات اسلامی در الجزایر و... اشاره کرد.

جان اسپوزیتو، در تحلیلی، به میزان اثرگذاری انقلاب اسلامی ایران بر جنبش‌های اسلامی در سطح جهان اسلام پرداخته و آورده است که این انقلاب حداقل در سه سطح بر جنبش‌های اسلامی در جهان اسلام تأثیر می‌گذارد: در جوامعی که جنبش‌های اسلامی وجود ندارد، این انقلاب باعث به وجود آمدن آن‌ها می‌شود (کشورهای حاشیه‌ی خلیج فارس) و در جوامعی که جنبش‌های اسلامی وجود داشته اما فعال نبوده است، باعث فعال شدن و پویایی آن‌ها می‌شود (کشورهای شبه‌قاره‌ی هند و آسیای جنوب شرقی) و بالاخره در جوامعی که این جنبش‌ها وجود داشته و فعال هم بوده‌اند، این انقلاب باعث رادیکالیز شدن آن‌ها می‌شود (مصر، لبنان و عراق).

 

ایجاد چالش برای نظام‌های طراحی‌شده در غرب و مبارزه با وجوه استعماری آن

انقلاب اسلامی در زمانی شکل گرفت که نظام جهانی بر پایه‌ی غرب‌محوری به مدت نزدیک به چهار قرن به‌عنوان یک امر بدیهی و تثبیت‌شده توسط جامعه‌ی جهانی پذیرفته شده بود. هر نوع تحولی که در این نظام در ابعاد گوناگون فکری، فرهنگی، اقتصادی و گفتمان‌های جدید مطرح می‌گردید، نشئت‌گرفته از غرب بود و هیچ‌گاه غرب‌محوری را به چالش نکشیده بود؛ در‌حالی‌که انقلاب اسلامی، به‌عنوان یک تحول جدید، توانست نظام جهانی غرب‌محور را در ابعاد مختلف به چالش بکشاند.

ماهیت مستقل و ضدامپریالیستی انقلاب اسلامی و تلاش آن برای ایجاد نظام بین‌الملل، فارغ از سلطه‌ی قدرت‌های استکباری، موجب بر هم زدن تعادل بلوک‌های قدرت جهانی و به چالش کشیدن نظم بین‌المللی ساخته‌ی دنیای شرق و غرب گردید. انقلاب اسلامی با بیان نظریه‌ی «نه شرقی نه غربی» توانست ابَرنظمی جمعی مبتنی بر برابری دولت‌ها و حاکمیت‌ها و تحقق حقوق الهی و انسانی ملت‌ها در نظام بین‌الملل را رقم زند و با احیای ظرفیت‌ها و امکانات فراموش‌شده‌ی ملت‌های غیرمتعهد و نفی انفعال و مرعوبیت در برابر استکبار، درصدد قطع ریشه‌های وابستگی ملت‌ها به قدرت‌های بزرگ بین‌الملل برآید. در این رابطه، بایستی ذکر کرد که اگرچه پیش از انقلاب اسلامی نیز جریان‌ها و انقلابیونی بودند (اعم از اسلامی و غیراسلامی) که در پی احیای نقش ملت‌هایشان (نظیر بنیان‌گذاران عدم تعهد) و رفع وابستگی به قدرت‌های غربی کوشیده‌اند، اما نهایتاً انقلابیون فوق در عرصه‌ی عمل یا نظر یا دارای اندیشه‌هایی برگرفته از بلوک شرق بوده‌اند که دارای ریشه‌های غربی بوده‌اند (مارکسیسم) یا نظیر فعالیت جریان‌های اسلام‌گرایی چون فداییان اسلام و اخوان‌المسلمین در مصر در دستیابی به خواسته‌هایشان ناموفق بوده‌اند.

بدون تردید، آنچه که تنها انقلاب اسلامی توانست در مرحله‌ی وقوع انجام دهد و چنان‌که گذشت توجه اندیشمندان پسامدرنی چون فوکو را برانگیخت، خصلت شالوده‌شکنی انقلاب اسلامی نسبت به سیطره‌ی مدرنیسم غربی بوده است. بدون توجه به چنین تأثیری، تأثیرات دیگر انقلاب اسلامی چندان اساسی نخواهد بود. بابی سعید سعی نموده است این نکته را با الهام از مباحث لیوتار در نفی روایت کلان و با ترکیب آن با ایده‌ی یونگ در تلقی پسامدرنیسم به‌مثابه‌ی مرکزیت‌زدایی از غرب توضیح دهد.(8) از این حیث، گفتمان اسلام‌گرایی در انقلاب اسلامی عملاً به نفی اروپامحوری یا همان غرب‌محوری انجامیده است.

انقلاب اسلامی، با احیای تفکر اسلامی، نقش اسلام و مسلمانان را در عرصه‌های مختلف برجسته ساخته و عنصر هویت اسلامی را به‌عنوان واقعیتی پذیرفته‌شده در برابر هویت جهان‌شمول غرب قرار داده است. انقلاب اسلامی، با تشدید اسلام‌خواهی از طریق ترویج اسلام سیاسی، بسیاری از مسلمانان جهان را در مسیر بازیابی هویت اسلامی خویش قرار داد. در تداوم انقلاب نیز ایران، با داعیه‌ی رهبری جهانی، درصدد اسلامی شدن جهان از طریق وحدت مسلمانان در مبارزه با مستکبران بود.

 

نهضت جهانی اسلام و امت واحده

انقلاب اسلامی ایران به لحاظ ماهیت اسلامی، از همان اوایل پیروزی، یکی از شعارها و اهداف اصلی خود را یاری رساندن به ملل اسلامی و نیز حرکت در مسیر تحقق امت واحده قرار داد که این اندیشه در کلام امام خمینی (ره) بارها تجلی پیدا کرد. امام راحل ایجاد تفرقه را از نقشه‌های شوم دشمنان اسلام قلمداد کردند و می‌فرمایند: «دیدند که با این سیطره، با این وحدت دول اسلامی نمی‌‏شود تحمیل کرد چیزهایی را که می‌‏خواهند، نمی‌‏شود ذخایر این‌ها، طلای سیاه این‌ها را، طلای زرد این‌ها را نمی‌‏شود قبضه کرد. درصدد چاره برآمدند. چاره این بود که بین‏ ممالک ‏اسلامی‏ تفرقه‏ بیندازند.

با پیروزی انقلاب اسلامی و اهداف پیش روی آن به‌گونه‌ای تدریجی، جهان اسلام به‌عنوان یک بازیگر نیمه‌مستقل و یک قدرت نسبتاً مهم، چه به‌صورت بالفعل و چه به‌صورت بالقوه، در ابعاد مختلف مطرح گردید که در گفتمان سیاسی قبل از انقلاب وجود نداشت و جالب اینکه ویژگی‌های این بازیگر جدید با سایر بازیگران، که در قالب اتحادیه‌ها همچون اتحادیه‌ی اروپا شکل گرفته است، تفاوت اساسی دارد. در این سیستم مرزبندی‌های سنتی جغرافیایی، نژادی و قومی ملاک قرار نداشته و بر هویت اسلامی تأکید شده است.

تأکید بر صدور انقلاب حکایت از این مقوله داشت که گفتمان هویتی انقلاب اسلامی هویتی فراملی و در تضاد با ملت‌گرایی است و در این گفتمان هویت اسلامی برتر از هویت ملی و در برگیرنده‌ی آن است. صدور انقلاب نشان می‌دهد که انقلاب اسلامی دارای ماهیتی جهانی است و در عصر جهانی شدن فرهنگ در پی ایجاد نظم نوین فرهنگی جهانی (فرهنگ جهانی اسلام) و تفسیر وفاداری ملی و سرزمینی به وفاداری و همبستگی جهانی است.

به‌واقع، وقوع انقلاب اسلامی موجب تقویت احساس تعلق به امت اسلامی و ابراز حساسیت نسبت به تحولات جهان اسلام شد. حمایت بی‌دریغ جمهوری اسلامی ایران از ملت فلسطین نمونه‌ی واضحی از اتخاذ چنین سیاستی است. ایران، که پیش از انقلاب اسلامی یکی از کشورهای حافظ منافع رژیم اسرائیل بود، پس از پیروزی انقلاب، کانون مبارزه با اسرائیل گردید و این کشور قلب تپنده‌ی مقاومت اسلامی علیه اسرائیل شد و پرچم مبارزه‌ای که سران کشورهای عربی با امضای پیمان کمپ دیوید به زمین گذارده بودند، امام با ابهت و شهامت تمام به دست گرفتند و به مبارزات ملت فلسطین هویت اسلامی بخشیدند.

راشد الغنوشی، رهبر اسلام‌گرایان تونس، در رابطه با اثرات انقلاب اسلامی بر مسئله‌ی فلسطین می‌گوید: «امام خمینی پرچم آزادی فلسطین را برافراشت و مسئله‌ی فلسطین تمام فکر امام را به خود مشغول کرده بود. مسئله‌ی فلسطین محور ستیز جهانی امروز است.»

 

احیای تمدن اسلامی و خودباوری مسلمانان

پیروزی انقلاب اسلامی ایران سبب حیات دوباره در علاقه و کنجکاوی نسبت به فرهنگ و تمدن اسلامی گردیده است و برخورد آن را با فرهنگ غرب، که در پی غلبه بر جهان است، تشدید نموده است. مسلمانان در گذشته هم به خاطر دوران سلطه غرب بر جوامع اسلامی و هم به خاطر سرعت ترقی و پیشرفت علمی و تکنولوژیک غرب، نوعی احساس حقارت و خود‌کم‌بینی می‌کرده‌اند و سعی عمومی بر این بوده است که گذشته‌ی اسلامی خود را نادیده بگیرند و کورکورانه از روش‌ها و شیوه‌های زندگی غربی الگو‌برداری کنند. انقلاب اسلامی موجب گردید که از این احساس حقارت و خودکم‌بینی کاسته شده و مسلمانان به‌طور اعم به گذشته‌ی خود و به هویت اسلامی خود نگاهی مثبت‌تر داشته و در صدد احیای ارزش‌های اسلامی باشند.

بر این اساس، انقلاب اسلامی ایران، با تکیه بر ترویج فرهنگ و تفکر استقلالی، توانست نوعی خودباوری فرهنگی و استقلال اندیشه‌ای را برای مسلمانان به ارمغان آورد و با از بین بردن خودباختگی در حوزه‌ی فکر و اندیشه، به بازسازی تمدن اسلامی بپردازد تا بدین‌ترتیب کشورهای اسلامی در عین اهتمام به ایجاد هویت مستقل، به تقویت توان تعاملی و تبادلی جهان اسلام مبادرت ورزند و ضمن تکیه بر ارزش‌های بومی و معنوی، دگرگونی سازنده در بینش و نگرش مسلمانان، تکیه بر فرهنگ خودی و باورهای دینی و عقیدتی، به استقلال تفکر نخبگان فکری، فرهنگی و اندیشه‌ای و ارتقای فعالیت‌های فرهنگی برای افزایش آگاهی و شناخت و معرفت عمومی اهتمام کنند.

امروزه، افزایش تقاضا برای اسلامی‌تر شدن قوانین و شئون جامعه و وادار نمودن دولت به واکنش‌های مثبت و اقناعی در اغلب کشورهای اسلامی به‌عنوان خواست عمومی مطرح است و این امر نظام‌های لائیک را به چالش کشانده است.

 

ارائه‌ی نظام مردم‌سالاری دینی مبتنی بر اخلاق و معنویت

انقلاب اسلامی توانست، ضمن تبیین سازگاری اسلام و دموکراسی، کنش متقابل میان دو حوزه‌ی دین و سیاست را آشکار سازد و با پاسخ‌گویی هم‌زمان به دو پرسش افلاطونی، یعنی «چه کسی باید حکومت کند؟» و ماکیاولی یعنی «چگونه باید حکومت کرد؟»، نوعی نظام سیاسی را رقم زند که هم بر ویژگی‌های معنوی و سیاسی حاکم و هم بر پیوند ارزش‌های اسلامی با ساختار یا روش مردم‌سالار استوار باشد. چنین سازه‌ی حکومتی، که بر تطابق اسلام با مقتضیات زمان و نوزایی دینی با احیای نظریات اسلام درباره‌ی حکومت و دولت‌مداری استوار بود، هم بر شیوه‌ی حکومتی جمهوریت و نقش مردم در تصمیم‌گیری‌های حکومتی تأکید می‌کرد و هم الگوی اسلام‌گرایی و ارزش‌های پایدار اسلامی یعنی عدالت‌گرایی، خدامحوری و معنویت‌گرایی را اساس نظام سیاسی می‌دانست. نظام جمهوری اسلامی بیانگر پیوند دین و سیاست، تلفیق ساختار و کارکرد و نمایانگر آن بود که امکان دین‌داری همگام با مدرن شدن وجود دارد.

ظهور رهبران انقلاب اسلامی، به‌ویژه امام خمینی (ره) که متعلق به باورها و اخلاق اسلامی بوده است و بیش از هر چیز و قبل از آنکه به پیروزی بیندیشد به ادای تکلیف الهی توجه داشتند، در صحنه‌ی سیاست امری بدیع و استثنایی بود؛ به‌ویژه آنکه این نوع رهبران بتوانند در انجام مأموریت‌های سیاسی خود توفیق نهایی هم کسب نمایند. امروزه مطالعه‌ی زندگی و سیره‌ی این نوع رهبران مورد توجه خاص و عام قرار گرفته و قانون‌مندی قبلی مربوط به رهبران سیاسی را زیر سؤال برده است.

در الگوی انقلاب اسلامی، از آنجا که انسان به ماهو انسان دارای ارزش است، بر احقاق حقوق و ارزش‌های انسانی، که مطلوب تمام ملت‌ها اعم از اسلامی و غیراسلامی است، تأکید می‌شود.

خوانده شده 4224 مرتبه