Print this page

سيره "جناب ماریه قبطیه"

امتیاز بدهید
(5 امتیاز)

مقدمه

ماريه قبطيه يكي از همسران رسول گرامي اسلام(ص)، است. او كنيزي بود كه مُقَوقِس پادشاه مصر به عنوان تحفه‌اي گران‌بها براي پيامبر اكرم(ص) فرستاد. وي در جامعه‌اي كه هنوز از افكار جاهلي رنج مي‌برد، زندگي پرتنشي داشت که شايد تنها، لذتِ افتخار زندگي با نبي مكرم اسلام(ص) اين تنش­ها را براي او قابل تحمل مي‌ساخت. پيامبر اكرم(ص) نيز به عنوان يگانه منادي يكتاپرستي در عصر جاهليت، همواره و از همه فرصت‌ها براي پياده سازي فضيلت هاي اخلاقي در جامعه استفاده مي‌كردند، كه از جمله مهمترين آنها ارزش‌گذاري انسان‌ها بر اساس تقواي الهي، و نه ثروت، طبقه اجتماعي و ديگر تفاوت‌هاي زندگي دنيوي بود. برخوردي كه رسول خدا(ص) با ماريه قبطيه داشتند و جايگاهي كه اين زن باتقوا در زندگي ايشان پيدا كرد، خود بهترين گواه بر اين مدعي است. او با حمايت رسول اکرم(ص) و با ياري خداوند از تهمت ناروايي که به وي زده شد رهايي يافت؛ تهمتي که نه تنها عفت او، بلکه حقانيت رسالت پيامبر(ص) را نشانه گرفته بود و آن قدر ظرفيت و ارزش وجودي خود را بالا برد که از جانب خداي متعال مرتبه مادري ابراهيم (پسر رسول خدا(ص)) را نيز كسب كرد.

 

نسب و خاندان ماريه

جناب ماريه قبطيه فرزند شمعون قبطيه و مادري رومي بود كه در قريه ي حَفن در يکي از مناطق كشور مصر به دنيا آمد.[1] در کتب تاريخي هيچ اشاره‌اي به اصل و نسب و خاندان او نشده و تنها به ذکر نام پدر او بسنده شده است. شايد به اين دليل كه اولاً از نظر اعراب، کنيز، اصولاً جايگاه اجتماعي بالايي نداشت و ماريه هم در مقام يک کنيز وارد عربستان شده بود و از طرف ديگر موطن اصلي او مصر بود كه از قبايل شناخته شده‌ي عرب به حساب نمي‌آمد. لذا تنها مبدأ تاريخ بررسي زندگي اين بانو، سال ورود ايشان به عربستان است که هفتم يا ششم هجري نقل شده است.[2]

 

دعوت پيامبر اكرم(ص) از سران كشورها

پيامبر اکرم(ص) در سال ششم هجرت[3] براي اعلام رسالت جهاني خويش، سفيراني به کشورهاي مختلف جهان فرستادند و طي نامه‌هايي، فرمانروايان اين کشورها را به اسلام دعوت فرمودند[4]. از آن جمله، حاطب‌بن‌ابي‌بلتعه را با نامه ايي به شرح زير به سوي مُقَوقِس فرمانرواي مصر فرستادند[5]: "به نام خداوند بخشنده مهربان. از محمد بن عبدالله به مُقَوقِس[6]، بزرگ مصر، سلام بر پيروان حق باد، اما بعد؛ من شما را به تسليم در برابر دين اسلام مي‌خوانم. چنانچه بپذيري، خداوند اجر شما را دو چندان گرداند، در غير اين صورت گناه قبط به گردن شما خواهد بود. اي اهل كتاب ما شما را به يك اصل مشترك دعوت مي كنيم به اينكه غير از خداوند يگانه را نپرستيم و كسي را شريك او قرار ندهيم، و نبايد بعضي از ما بعض ديگر را به خدايي بپذيرد و آنان را كه از آيين حق سربرتابند..."[7]

سفير پيامبر(ص) خود را به كاخ مُقَوقِس رسانيد و نامه را تقديم وي كرد. مقوقس نامه را خواند و آن را در ظرفي از عاج قرار داد و پس از كمي فكر كردن گفت: اگر به راستي محمد فرستاده خداست، چرا مخالفان او توانستند وي را از زادگاه خود بيرون كنند، تا او ناچار شود در مدينه سكونت نمايد. چرا به آنان نفرين نكرد تا نابود شوند؟ حاطب جواب داد: عيسي رسول خدا بود و شما نيز به حقانيت او گواهي مي دهيد، هنگامي كه بني اسرائيل نقشه قتل او را كشيدند، چرا وي درباره آنها نفرين نكرد تا خدا آنها را هلاك كند؟ مقوقس در برابر اين منطق شروع به تحسين نمود و گفت: «احسنت، انت حكيم من عند حكيم؛ مرد فهميده اي هستي كه از طرف شخص فهميده اي آمده اي» حاطب اضافه كرد: پيش از شما كسي (فرعون) در اين كشور حكومت مي كرد كه مدت ها به مردم خدايي مي كرد، خدا او را نابود كرد تا زندگي وي براي شما مايه عبرت گردد؛ ولي شما كوشش كنيد كه زندگيتان براي ديگران موجب عبرت نگردد. پيامبر اسلام(ص) ما را به آيين پاكي دعوت نمود و قريش با او سرسختانه مبارزه كردند؛ جمعيت يهود با كينه توزي خاص با او به مقابله برخاستند و نزديك ترين افراد به اسلام مسيحيان هستند. به خدا سوگند همان طور كه موسي(ع) نبوت حضرت مسيح(ع) را بشارت داد همان طور هم مسيح(ع) مبشر محمد(ص) بود. ما شما را به سوي اسلام دعوت مي كنيم همان طوري كه پيروان تورات را به انجيل دعوت نموديد. هر ملتي كه دعوت پيامبر حقي را بشنود بايد از او پيروي كند. من نداي محمد (ص) را به شما رسانيدم شايسته است كه شما و ملت مصر به اين دعوت پاسخ گوييد.[8]

پس از گذشت چند روز كه حاطب براي گرفتن پاسخ نامه توقف كرده بود، روزي مقوقس از او خواست تا درباره اسلام، پيامبر (ص) و سيره و صفات ايشان بيشتر توضيح دهد. حاطب گفت محمد ما را به پرستش خداي يگانه دعوت مي كند و دستور مي دهد مردم شبانه روز پنج بار با پروردگار خود راز و نياز كنند، نماز بگذارند و يك ماه را در سال روزه بدارند و خانه خدا را زيارت كنند، به پيمان وفادار باشند و از خوردن خون و مردار دوري كنند. سپس مقداري از خصوصيات زندگي پيامبر اسلام(ص) را شرح داد. مقوقس گفت: اينها نشانه هاي خوبي است، من تصور مي كردم كه خاتم پيامبران از سرزمين شام كه سرزمين پيامبران است ظهور خواهد كرد، اكنون بر من روشن شد كه او از سرزمين حجاز برانگيخته شده است[9]

سپس به كاتبش دستور داد نامه اي به زبان عربي به اين مضمون بنويسد: "به محمد فرزند عبدالله؛ از مقوقس، بزرگ قبطيان. درود بر تو، نامه‌ات را خواندم و آنچه را كه در آن نوشته بودي، دريافتم و دعوتت را نيز شنيدم، ولي من فكر مي‌كردم پيامبر آخرين از شام برخيزد. فرستاده تو را گرامي مي‌دارم و همراه او دو كنيز با لباس و مركب از سرزمين قبط بزرگ مي‌فرستم" [10] و نامه را با جمله سلام بر تو ختم كرد.[11]

مقوقس، نامه را به حاطب داد و از اينكه قبط نمي‌تواند دعوت پيامبر(ص) را بپذيرد عذر خواهي كرد. ضمناً به او توصيه كرد كه آنچه را در قبط ديده و شنيده است مخفي نگه دارد. حاطب به سوي پيامبر(ص) بازگشت، در حالي كه دو كنيز به نام‌هاي ماريه و سيرين و خواجه‌اي به همراه هزار مثقال طلا و بيست دست لباس از بافته‌هاي مصري و قاطري خاكستري و مقداري عسل و عود و مشك و عطر همراه او بود.

 

در راه مدينه

ماريه به همراه خواهرش سيرين [12] (و به نقلي شيرين)، در راه مدينه از دوري وطنشان بسيار اندوهگين بودند و مي‌گريستند. آنها فكر مي‌كردند كه ديگر دنيا به آخر رسيده و هرگز روي خوشبختي را نخواهند ديد. حاطب احساس اندوه آن دو را دريافت. به همين دليل، قصه‌هايي از اساطير و داستان‌هايي از مكه و حجاز و در نهايت از اسلام و پيامبر(ص) براي آنها نقل کرد. آنها با شنيدن صفات پيامبر(ص) و خوبي‌هاي اسلام، احساس شادماني كردند و به اسلام ايمان آوردند.[13]

اين گروه در سال هفتم هجرت وارد مدينه شدند؛ آن ‌زمان پيامبر(ص) تازه از حديبيه بازگشته بودند. فرستاده رسول خدا(ص) گزارشي از سفر خود را به همراه هداياي دريافتي تقديم حضور ايشان نمود. بعد از مدتي پيامبر‌اكرم(ص) ماريه را به عقد خود[14] و سيرين را به عقد حسان بن ثابت شاعر و اديب معروف درآوردند[15]؛ و هداياي فرمانرواي مصر را بين صحابه تقسيم فرمودند.

يك سال گذشت و جناب ماريه از اينكه جايگاهي نزد رسول خدا(ص) يافته بود، بسيار شاد بودند. پيامبر(ص) نيز از اين زن بسيار راضي بودند، زيرا او تمام سعي خود را براي جلب رضايت پيامبر(ص) به كار مي‌برد. وي زني مخلص، فداكار و پرهيزگار بود و اوامر پيامبر اكرم(ص) را به طور کامل اطاعت مي‌كرد، زيرا به خوبي در يافته بود كه پيامبر(ص) علاوه بر حق همسري، حق ولايت بر او دارند.

 

ماريه و هاجر

ماريه به ماجراي هاجر بسيار علاقه داشت و بارها و بارها شنيده بود كه خداوند چگونه به هاجر هنگامي که در حجاز تنها بود و ياوري نداشت، كمك كرده و با دادن چاه زمزم به او، زندگي جديدي را در سرزمين حجاز به او بخشيده بود، او مي‌دانست که زندگي هاجر در تاريخ ماندگار و هروله او در بين صفا و مروه به يكي از مناسك حج تبديل شده است.

او به شباهت‌هاي خود و هاجر بسيار مي‌انديشيد و اينكه هر دو كنيز بودند، هاجر از طريق ساره به ابراهيم(ع) معرفي شد و جناب ماريه از طريق مقوقس به رسول خدا(ص) اهدا شد. ولي تنها تفاوت ماريه و هاجر آن بود كه هاجر، مادر اسماعيل بود و ماريه، فرزندي از رسول خدا(ص) نداشت.

پيامبر(ص) پس از وفات حضرت خديجه(س)، از هيچ‌كدام از همسرانش صاحب فرزندي نشدند، تنها از حضرت خديجه(س) صاحب شش فرزند به نام‌هاي: عبدالله (عبدالله را با لقب طيب و طاهر نيز مي خوانند)، قاسم، زينب، رقيه، امّ كلثوم و فاطمه(س) شدند كه فرزندان پسر حضرت، در همان خردسالي درگذشتند.[16]

 

تولد ابراهيم

در يكي از شب‌هاي سال هشتم هجرت، جناب ماريه دريافت كه باردار است. اين خبر به پيامبر(ص) رسيد و ايشان بسيار شاد شدند و شكر خداوند را به جاي آوردند.

نوزاد، در ماه ذي‌حجه به دنيا آمد. قابله او "سلمي" اين مژده را به شوهرش"ابورافع" داد و او نيز، نزد رسول‌خدا(ص) رفت و مژده مولود جديد را به آن حضرت داد. پيامبر خدا(ص) به خاطر اين مژده بنده‏اي به او بخشيدند و نام مولود را ابراهيم گذاردند كه نام جدشان ابراهيم خليل(ع) بود. چون روز هفتم ولادتش شد، گوسفندي براي ابراهيم عقيقه نموده و موي سر نوزاد را تراشيده و به وزن آن نقره در راه خدا انفاق فرمودند. ابراهيم شديداً مورد علاقه پيامبر خدا(ص) بود؛ انس بن مالک مي‌گويد: هنگامي که ابراهيم چشم به دنيا گشود، جبرئيل امين به حضور پيامبر اکرم(ص) آمد و اين‌گونه به ايشان سلام کرد: "السلام عليک يا ابا ابراهيم" سلام بر تو اي پدر ابراهيم[17].

پيامبر اکرم(ص) پس از ولادت ابراهيم فرمودند: "ديشب براي من کودکي به دنيا آمد که او را همنام پدرم ابراهيم قرار دادم".

زنان انصار، براي شير دادن به ابراهيم با هم رقابت مي‌كردند، زيرا مي‌خواستند با اين كار به جناب ماريه نزديك‌تر شوند، چون آنها از ميزان علاقه پيامبر(ص) به او اطلاع داشتند. سرانجام دايگي ابراهيم، به "ام بردة خولة بنت منذر بن زيد" رسيد.[18]

 

بيماري و فوت ابراهيم

چند ماهي گذشت. روزي خبر وخامت حال ابراهيم را به پيامبر(ص) دادند. ايشان به خانه ماريه آمدند و كودك را از آغوش مادر گرفتند و در حالي که آثار ناراحتي از چهره مبارك ايشان نمايان بود فرمودند: يا إبراهِيم لَو لا اَنَّهُ اَمْرٌ حَقٌّ وَوَعْدٌ صِدقٌ، وَأنَّ آخِرَنا سَيَلْحَقُ بِأوَّلِنا، لَحَزِنّا عَلَيْكَ حُزْناً هُوَ اَشَدُّ مِنْ هذا، تَدْمَعُ الْعَيْنُ وَ يَحْزَنُ الْقَلْبُ وَ لا نَقُولُ إلاّ ما يَرضي رَبَّنا وَاللهُ يا إبْراهِيم، إنّا بِكَ لَمَحْزُونُون.

"اي ابراهيم! اگر مرگ امري حق و وعده صادق خداوند نبود و ما در آخر به همان چيزي كه در اول بوديم، نمي‌پيوستيم، بيش از اين بر تو اندوهگين مي‌شديم، چشم گريان و دل محزون و اندوهناك است، ولي سخني كه جز رضايت و خشنودي پروردگار را فراهم کند، بر زبان جاري نخواهيم ساخت، اما بدان اي ابراهيم كه ما در فقدان و مرگ تو، اندوهناك و محزون هستيم".[19]

برخي به آن حضرت اعتراض كردند كه"اي رسول خدا مگر شما ما را از گريه نهي نكردي؟"؛ رسول الله(ص) فرمودند: "نه، من نگفتم در مرگ عزيزانتان گريه نكنيد، زيرا گريه نشانه ترحم و مهرباني است و كسي كه دلش به حال ديگران نسوزد و مهر و محبت نداشته باشد، مورد رحمت الهي قرار نخواهد گرفت".

رسول خدا(ص) دستور دادند تا ابراهيم را غسل داده، حنوط و كفن كنند. سپس جنازه او را برداشته به قبرستان بقيع آوردند و در جايي كه اكنون به نام ‏"قبر ابراهيم‏" معروف است دفن كردند.

 

گرفتگي خورشيد در مرگ ابراهيم

در روزي كه ابراهيم از دنيا رفت، ‏خورشيد گرفتگي پديد آمد و مردم مدينه گفتند: "خورشيد به خاطر مرگ ابراهيم گرفته است!"؛ رسول خدا(ص) براي رفع اين اشتباه و مبارزه با اين خرافه‌ها، به منبر رفتند و خطاب به مردم فرمودند:

اَيُّهَا النّاس إنَّ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ آيَتانِ مِنْ آيات ِاللهِ لاتَخْسِفانِ لِمَوْتِ اَحَدٍ وَلا لِحَياتِهِ.

"اي مردم همانا خورشيد و ماه دو نشانه از نشانه‏هاي قدرت حق تعالي هستند كه تحت اراده و فرمان اويند و براي مرگ و حيات كسي نمي‏گيرند".

و در روايت ديگر آمده است که فرمودند:

إنَّ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ لايَنْكَسِفانِ لِمَوْتِ اَحَدٍ وَلا لِحَياتِهِ فَإذا رَأيْتُمْ فَصَلُّوا وَادْعُوا الله.

"به راستي که خورشيد و ماه براي مرگ و حيات کسي نمي‌گيرند، پس هر زمان گرفتگي آنها را ديديد، نماز بگزاريد."[20]

جناب ماريه نيز در اين مصيبت بسيار اندوهگين بود و اين‌گونه براي ابراهيم مرثيه مي‌خواند: "اي ابراهيم تو پسر من بودي كه هنوز تو را از شير نگرفته بوديم و فرشتگان در بهشت به تو شير خواهند داد".

جناب ماريه پس از اين مصيبت، بسيار اندوهگين شده و مدام آيه : "اِنّا لِلّه وَاِنّا اِلَيهِ راجِعُون"(بقره:156) را تلاوت مي كرد.

 

محل سكونت جناب ماريه

نخستين منزل ماريه خانه ي حارثه بن نعمان بود، ايشان يک سال در اين منزل سکونت داشتند؛ و سپس به درخواست خودشان جهت نقل مكان، رسول خدا(ص) او را در بخش بالاي مدينه در نخلستان کوچکي اطراف شهر مدينه که امروزه به "مشربه ام ابراهيم" معروف است، سكني دادند. [21]

گفته ‏اند: مشربه به معناى بستان است. ظاهرا مشربه امّ ابراهيم بالاخانه‏ اى بوده دريك بستان كه يكى ازصدقات پيامبر(ص) درمنطقه عوالى مدينه بوده است. جناب ماريه ابراهيم را درآن بالاخانه به دنيا آورد.[22] يکي از مکان‌هائي که سفارش شده حجاج در آن نماز بخوانند و آن را مستحب دانسته اند، همين مكان است. [23]

اکنون اين مشربه به صورت قبرستاني مخروبه است و قبر مادر امام رضا(ع) و جمعي از امام زادگان و دوستداران اهل بيت(ع) در آنجاست. از آنجا که ايرانيان گاهي براي زيارت به آنجا مي‌رفتند در سال‌هاي اخير ديوارهاي بلندي براي آن ساخته و امكان بازديد از آنجا وجود ندارد.

 

كمالات اخلاقي

ماريه، بانويي از بانوان صالح، ديندار، نيکوکار، شايسته و مورد توجه و علاقه رسول خدا(ص) بود[24] و مورخان و سيره نگاران او را به حسن دينش ستوده‌اند. پيامبر اکرم(ص) در بياني علاقه خود را به اين بانو چنين اظهار مي‌فرمايند: "آن گاه که مصر را فتح کرديد با آنها به خوبي برخورد کنيد چون من داماد آنها هستم" [25].

ماريه از چنان کمالات ظاهري و باطني برخوردار بود که جز نيکي در وصف او نگفتند و رقيبان به توصيف و تعريف او پرداخته اند و اين افتخار نصيب وي گشت که دومين فرزند بعد از بعثت پيامبر(ص) از دامن وي برخيزد.

حضرت علي(ع) و فاطمه زهرا(س) توجه ويژه‌اي به جناب ماريه داشتند و پس از ولادت ابراهيم بسيار خوشحال شدند. ايشان همواره حامي ماريه بودند و شخصاً به امور وي رسيدگي مي‌نمودند. ايشان نسبت به ماريه تعصب خاصي داشتند.[26]

بعد از رحلت رسول خدا(ص)، خلفاي اول و دوم مقرري اي براي ايشان در نظر گرفتند تا امور خود را تمشيت نمايد. [27]

 

آيات اول سوره تحريم

ترديدي نيست که آيات نخستين سوره تحريم در ارتباط با ماريه قبطيه نازل شده است. توجه رسول‌خدا(ص) به ماريه و شايستگي‌هاي اين بانو حساسيت برخي از همسران پيامبر(ص) را برانگيخته بود. در اين زمينه آيات اول سوره تحريم نازل شد در اين آيات به رسول‌خدا(ص) خطاب شد که:

"يا ايّها النّبيّ لم تحرّم ما أحلّ الله لک تبتغي مرضات أزواجک و الله غفورٌ رحيم".

اي پيامبر چرا چيزي را که خدا بر تو حلال کرده به خاطر جلب رضايت همسرانت بر خود حرام مي‌کني و خداوند آمرزنده رحيم است. [28]

پيامبر(ص) براي جناب ماريه همچون ساير همسرانشان حجاب نيز مقرر فرموده بودند[29].

 

آيات افك

طبق رواياتي كه در برخي از كتاب‌هاى حديثى شيعه وارد شده آيات إفك[30] درباره كسانى نازل شد كه به ماريه قبطيه تهمت زده و گفتند ابراهيم فرزند رسول خدا(ص) نيست و فرزند جريح قبطى است و جريح نام غلامى بوده كه مقوقس حاكم مصر همراه ماريه براى رسول خدا(ص) فرستاد[31]. (چون آن غلام همزبان ماريه بوده و نزد وى رفت و آمد بسياري داشت اين اتهام را به او وارد ساختند.) اين آيات بيت نبوي را از هر گونه اتهامي در اين زمينه مبرّا مي كند.

 

وفات

جناب ماريه زندگي آرام و شرافتمندانه خود را تا پنج سال پس از پيامبر(ص) ادامه داد و سرانجام در محرم سال 16 هجري وفات يافت. [32]خليفه دوم بر جنازه‌ي وي نماز خواند و در قبرستان بقيع به خاک سپرده شد.

 

پي نوشت:

[1]البلاذري، انساب الاشراف، ج?، ص???.

[2]ميرخندان، پيام زن، شماره 237

[3]ابن سعد؛ الطبقات الکبري، ج8، ص???.

[4]البلاذري؛ انساب الاشراف، ، ج?، ص???.

[5]طبري، محمد بن جرير؛ تاريخ الامم و الملوک، ج??، ص???.

[6]محمدي ري شهري، حكمتنامه پيامبراعظم، ج‏3، ص523.

[7] تفسير نمونه، ج 2، ص 453.

[8]تفسير نمونه، ج 2، ص 453.

[9] احمدي ميانجي، مكاتيب الرسول، جلد 1، ص 100.

[10]ابن سعد؛ الطبقات الکبري، ص???.

[11] تفسير نمونه، ج 2، ص 453.

[12]طبري، محمد بن جرير؛ تاريخ الامم و الملوک، ص???.

[13]البلاذري، انساب الاشراف، ج?، ص???. ابن اثير، اسدالغابه، ج8، ص311.

[14] استر آبادي، تاريخ زندگاني پيامبر اسلام و ائمه اطهار (ع)، ص245.

[15]ابن عبدالبر، الاستيعاب، ج?، ص????. طبري، محمد بن جرير، تاريخ الامم و الملوک، ، ص???.

[16] سيرة ابن حشام، ج 1، ص 202.حصال شيخ صدوق صص 37 و 38.

[17]يعقوبي؛ تاريخ يعقوبي، ، ج?، ص??.

[18]محدث قمى، منتهى الآمال في تواريخ النبي والآل، ج 1، ص266؛ المقريزي، احمد بن علي، امتاع الاسماع، جلد 5، ص336.

[19]همان، ص268.

[20] محمد ابن اسماعيل، صحيح بخاري، ص ???.

[21]ابن سعد، الطبقات الکبري، ص???.

[22]شيخى، حميدرضا، فرهنگ اعلام ، ص 385.

[23]نجفي، محمد حسن، جواهرالكلام، ج 20، ص 107 – 108.

[24]ابن کثير، البدايه و النهايه، ج?، ص?? .

[25]ياقوت حموي، معجم البلدان، ج?، ص???.

[26]مجلسي، محمد باقر، بحارالانوار، ج??، ص???.

[27]طبري، محمد بن جرير، تاريخ الامم و الملوک، ج??، ص???.

[28]تحريم/ ?.

[29]ابن کثير، البدايه و النهايه، ج?، ص???.

[30] سوره نور آيات 11-13آيات إفک حدوداً در سال هشتم هجري نازل شده است.

[31]تفسير الميزان، علامه طباطبايي، تفسير سوره نور آيات 11-26.

[32]ابن جوزي، المنتظم، ج?، ص???.

 

منابع:

1- القرآن الكريم، ترجمه ابوالفضل بهرام پور، تهران، اسوه، چاپ دوم، 1390ش.

2- ابن جوزي؛ المنتظم، تحقيق محمد عبدالقادر عطاء و مصطفي عبدالقادر عطاء، بيروت، دارالکتب العلميه، چاپ اول، ????م.

3- ابن سعد؛ الطبقات الکبري، تحقيق محمد عبدالقادر عطاء، بيروت، دار الکتب العلميه، چاپ اول، ????م.

4- ابن عبدالبر، الاستيعاب، تحقيق علي محمد البجاوي، بيروت، دارالجبل، چاپ اول.

5- ابن کثير؛ البدايه و النهايه، بيروت، دارالفکر، ????ش.

6-ابن هشام؛ السيرة النبويه، تحقيق مصطفي السقا و ديگران، بيروت، دارالمعرفه.

7- استر آبادي، احمد ابن تاج الدين، تاريخ زندگاني پيامبر اسلام و ائمه اطهارD، تهران، ميراث مكتوب، چاپ اول، 1374ش.

8- البلاذري؛ انساب الاشراف، تحقيق سهيل زکار ورياض زرکلي، بيروت، دارالفکر، چاپ اول، ????م.

9- حسن الهي، منوچهر، سيره پيامبر اعظم از نگاهي ديگر، مركز پژوهش هاي اسلامي صدا و سيما، دفتر عقل چاپ، چاپ اول، 1385ش.

10- حميدرضاشيخى، فرهنگ اعلام جغرافيايى-تاريخى در حديث وسيره نبوى، مشعر، تهران، چاپ اول، 1383ش.

11- زرکلي، خيرالدين؛ الأعلام، ج?، ص???، بيروت، دارالعلم للملايين، چاپ هشتم، ????م.

12- طباطبايي، محمدحسين، ترجمه تفسير الميزان، مترجم:موسوي، محمد باقر، قم، دفتر انتشارات اسلامي وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه، 137?م.

13- طبري، محمد بن جرير؛ تاريخ الامم و الملوک، تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم، بيروت، دار التراث، چاپ دوم، ????م.

14- مجلسي، محمد باقر؛ بحارالانوار، بيروت، دار صادر، ????م.

15- محدث قمى، منتهى الآمال في تواريخ النبي والآل، دليل - قم، چاپ اول، 1379 ش.

16- محمودمهدوى دامغانى، ترجمه دلائل النبوة، علمى وفرهنگى - تهران، چاپ اول، 1361ش.

17- ياقوت حموي، ابو عبدالله، معجم البلدان، ج?، بيروت، دارصادر، چاپ دوم، ????م.

18- محمدى رى شهرى و همكاران، حكمت نامه پيامبراعظم(ص)، 14جلد، قم، دارالحديث، 1386ش.

19- مكارم شيرازى، ناصر، تفسير نمونه، تهران، دار الكتب الإسلامية، 1374ش.

20- احمدى ميانجى، ‏ مكاتيب الرسول(ص)، سه جلد، قم، دار الحديث، 1419ق.

21- المقريزي، احمد بن علي، امتاع الاسماع بما للنبي من الاحوال و الاموال و الحفدة و المتاع، تحقيق محمد عبد الحميد النميمي، بيروت، دار الکتب العلمية، چاپ اول، 1420ق.

22- ميرخندان، راضيه سادات، ماريه، گوهري از نيل در خانه رسول اكرم(ص)، قم، پيام زن، شماره 237، آذرماه 1390.

23- ابن بابويه، محمد بن على، (وفات:381ق)، الخصال‏، دو جلد، محقق، غفاري، علي اكبر، قم، جامعه مدرسين، 1362ش.

24- محمد بن اسماعيل، البخاري، صحيح البخاري، رياض، مكتبة الرشد، چاپ دوم،1427ق – 2006م.

 

خوانده شده 11573 مرتبه