شیوههای تربیتی و اصلاحی پیامبر (ص) در جامعه

امتیاز بدهید
(0 امتیاز)
شیوههای تربیتی و اصلاحی پیامبر (ص) در جامعه

شیوه‌شناسی رفتار پیامبر
یکی از نکاتی که در زندگی پیامبر اکرم (ص) قابل توجه و تأمل است شیوه‌شناسی کار پیامبر (ص) است؛ این‌که حضرت با چه روش و شیوه‌ای توانست جامعه عرب را متحول کند؟ اخلاق جاهلی را از میان آن جامعه ریشه‌کن کند؟ جامعه‌ای که از نظر اخلاق، اعتقادات و آداب اجتماعی به تعبیر قرآن در پرتگاه آتش بود. شما نگاه کنید بیش از ده مورد، قرآن از بت‌های مشرکین اسم برده که پنج موردش فقط در سوره نوح آیه ۲۳ است؛ بت سُواع ، یعوق ، یغوث ، نسر و وَدّ بود. در طائف بت لات بود، در بین مسیر مدینه و مکه بت منات بود، در خارج مدینه و مکه در بعضی از قبائل بت عزی بود، در خود مسجدالحرام بت هُبَلبود، یک بت مرد در صفا بود و یک بت زن (مجسمه زن) در مروه بود که بین این‌ها طواف می‌کردند. گاهی نامشان را عبد منات، عبدالعزی، به بندگی این بت‌ها می‌گذاشتند.
 
این وضعیت اعتقادی در جامعه جاهلی از نظر اخلاق، فخرفروشی، لجاجت، تکاثر و... بود. وقتی که اعمال حج تمام می‌شد می‌آمدند در منا دور هم می‌نشستند، فخر می‌فروختند من چه دارم، تو چه داری، فلانی از ماست، به شخصیت‌های هم، به اموال هم، به گذشته هم، به جنگ‌ها و درگیری‌های هم، حتى اوصاف زن‌هایشان را برای هم بیان می‌کردند و به این صفات افتخار می‌کردند. خداوند در قرآن کریم فرمود: وقتی مناسک تمام می‌شود «فَإِذَا قَضَیْتُم مَّنَاسِکَکُمْ فَاذْکُرُوا اللَّهَ» در منی یاد خدا کنید. منی که جای فخرفروشی، منیّت، غرور و من چه دارم و تو چه داری نیست! جامعه اعراب جاهلی ده‌جور ازدواج داشتند. ازدواج شغار ، ازدواج‌های دیگر، مهریه زن را ازدواج دخترشان تعیین می‌کردند؛ مثلاً دخترش را به آن می‌داد به جای مهریه می‌گفت تو هم دخترت را به من بده. ازدواج‌های بی‌حصر و بی‌حد، بدون ملاک، بدون مبنا و بدون حق رأی به زن در جامعه حاکم بود.


 

پیامبر (ص) فرمود: هیچ پیغمبری به اندازه من اذیت نشد. مرحوم علامه تهرانی در کتاب مهر تابان ، می‌فرماید: بعضی از انبیاء را داخل دیگ انداخته‌اند و سوزانده‌اند، بعضی از انبیاء را وسط درخت گذاشته‌اند و اره کرده‌اند، بعضی از انبیاء را در چاه انداخته‌اند و در چاه را بسته‌اند، مثل اصحاب رسّ  که پیامبرشان را داخل چاه انداختند، ولی در عین حال رسول خدا (ص) می‌فرماید: هیچ پیغمبری به اندازه من اذیت نشد؛ این شکنجه‌های جسمی پیامبران سابق شاید بیشتر از رسول خدا (ص) بود. خود همین شکنجه است که یک‌کسی با آن مقام، عظمت، علم و با آن تعلیمی که خدا به او داده حالا باید بنشیند نزد آدمی که هیچ تشخیصی ندارد و غرق در اخلاق جاهلی است با او صحبت کند. هیچ‌وقت پیغمبر (ص) با کُنه عقل خودش با مردم سخن نگفت چون متوجه نمی‌شدند. این خیلی زحمت می‌خواهد، خود همین شکنجه روحی است یک کسی حرف بزند، سخنرانی کند و مردم مطالبش را مسخره کنند، پنبه در گوش بگذارند و نوک انگشتشان را در گوش کنند که نشنوند.
 
شاید معنای «ما اُوذِیتْ» این بوده که پیغمبر می‌دید این‌قدر برای اسلام زحمت می‌کشید، این‌قدر راجع به اهل‌بیتش سفارش می‌کند، امّا نگاهش به حسین (ع) که می‌افتاد به یاد حادثه کربلا و شهادت او می‌افتاد، نگاهش به امیرالمؤمنین (ع) که می‌افتاد به یاد خانه‌نشینی او می‌افتاد، نگاهش به حضرت زهرا (س) می‌افتاد به یاد حوادث بیت می‌افتاد، شاید یک معنای «ما اُوذِیتْ» این باشد؛ چون گاهی هم می‌فرمود «ما لی و لیزید» نگاهش به حسین می‌افتاد و می‌فرمود: یزید با حسین ما چه کار داری؟ گاهی به صورت حضرت زهرا (س) نگاه می‌کرد، گریه می‌کرد و همچنین شکنجه جسمی پیامبر (ص) هم می‌تواند باشد؛ «ما اُوذِیتْ» هم اذیت جسمی دید، هم اذیت روحی دید و هم اذیت از پیش‌بینی وضعیت آینده دید.

عزیزان! اگر شیوه نباشد نمی‌شود این جامعه را عوض کرد. یک جامعه با آن وسعت بت‌پرستی، با آن وسعت اخلاق ناپسند «وَ کُنْتُمْ عَلَى شَفَا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ» با آن وضعیت روابط اجتماعی و اقتصادی ناصحیح که هرکس صبح زودتر از خواب بلند می‌شد کدخدا بود! نه حکومت خاصی و نه مدیریت خاصی دارد، چطور پیامبر (ص) در این جامعه تحول ایجاد کرد. این، آن چیزی است که ضرورت این بحثی را که من گفتم ایجاب می‌کند؛ یعنی شیوه‌شناسی رسول خدا (ص).

من در یادداشت‌هایم ده دوازده‌ روش را ذکر کرده‌ام که حالا همه‌اش را نمی‌توانم بگویم. یک‌وقتی هم به یکی از عزیزان این موضوع را دادم و پایان‌نامه کرد که شیوه‌های تربیتی و اصلاحی پیامبر چه بود؟ واقعاً هم جای یک کار تحقیقی چند رساله ارشد و دکتری است که رویش کار شود. هر شیوه‌اش جای یک کار مستقل دارد. حالا من چند موردش را برای شما امروز اشاره می‌کنم.


 

شیوه‌های تربیتی و اصلاحی پیامبر

۱. بشارت و انذار

یکی از شیوه‌های پیامبر گرامی اسلام (ص) شیوه بشارت و انذار بود که مکرر قرآن روی این تأکید دارد «إِنَّا أَرْسَلْنَاکَ شَاهِدًا وَ مُبَشِّرًا وَ نَذِیرًا»
 
در مسائل تربیتی می‌گویند محبت زیادی، توقع می‌آورد. بچه‌هایی که در کودکی محبت شدید غیرمنطقی می‌بینند، بزرگ که می‌شوند، می‌بینید که با اینکه زن و بچه دارد پدرش را اذیت می‌کند و توقع دارد، هنوز به برادرش حسادت می‌ورزد، هنوز به خواهرش حسادت می‌ورزد، هنوز از مادر پیرش توقع دارد که برخوردش همان برخورد سی‌سال قبل باشد. همان‌طورکه محبت زیاد توقع می‌آورد، ملامت زیاد هم لجاجت می‌آورد. این‌هایی که بچه‌ها را مرتب مقایسه می‌کنند پسرخاله‌ات قبول شد تو ماندی، او کار دارد تو بیکاری، او موفقیت کسب کرد تو ناموفقی، این باعث لجاجت می‌شود. این‌ها روش‌های تربیتی است که در روایات ما آمده است. علی (ع) فرمود: «اَلْإِفْرَاطُ فِی الْمَلَامَةِ یُشِبُّ نِیرَانَ اللَّجَاجَةِ»، افراط در ملامت - نه اصلش، اصلش لازم است، گاهی باید ملامت بشود - لجاجت می‌آورد؛ لذا یک پدر در روش تربیتی گاهی باید تشویق کند و گاهی تنبیه و گاهی هم باید تذکر داشته باشد.
یک بچه دو ساله ببیند وقتی سلام می‌کند برایش کادو می‌خرید، هدیه می‌خرید و وقتی یک حرف ناپسندی می‌گوید دیگر به او محل نمی‌دهی و با او حرف نمی‌زنی و بفهمد چون سلام کرد او در آغوش می‌گیرید و چون حرف ناپسند زد به او کم‌محلی می‌کنید این باعث می‌شود قبح و حسن واژه‌ها را بداند و آنها را بیاموزد. این شیوه پیغمبر اکرم (ص) بود. واقعاً بعضی از اعراب نمی‌دانستند بت‌پرستی این‌قدر بد است، نمی‌دانستند این ازدواج این آثار منفی را دارد؛ این تعبیر قرآن است «زُیِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَنًا» اصلاً کار نیک و پسندیده می‌دیدند. «زَیَّنَ لِکَثِیرٍ مِّنَ الْمُشْرِکِینَ قَتْلَ أَوْلَادِهِمْ» اصلاً کشتن بچه یک فرهنگ شده بود، قتل اولاد یک شیوه عادی شده بود. یک متد شده بود، «ازلام » که یک نوع قماربازی در بین این‌ها بود یک بازی عادی شده بود. چطور می‌شود با این همه مواردی که ذکر شد مبارزه کرد؟ هم روش بشارت می‌خواهد و هم روش انذار. این یکی از شیوه‌ها بود.
 
نمونه‌ای از رفتار تشویق‌کننده
جوانی داشت نماز می‌خواند بعد از نماز دعای قشنگی کرد، رسول خدا (ص) صدایش زد، فرمود: «مَرْحَباً بِکَ، لِحُسْنِ ثَنَائِکَ» بارک‌الله چقدر قشنگ دعا می‌خوانی. خیلی مهم است برای یک جوان، فردی که در اجتماع مطرح است احوالی از او بپرسد این تا آخر عمرش دیگر یادش نمی‌رود. شما دیدید! بعضی‌ها می‌گویند آقا! فلان مرجع جواب سلام مرا داد یا مثلاً به فلان شخصیت نامه‌ای نوشتم زیرش یک کلمه جواب داد. همین‌که پیامبر (ص) صدایش زد؛ جوان! بیا. جوان آمد و پیامبر فرمود: «مَرْحَباً بِکَ، لِحُسْنِ ثَنَائِکَ» بارک‌الله با این طرز دعاکردنت، این دیگر دعاخوان می‌شود، این دعاخواندن برایش یک فرهنگ می‌شود؛ چون تشویق شد.
جعفر بن ابی‌طالب سال‌ها حبشه بود، وقتی برگشت رسول خدا (ص) با آموزش نماز جعفر به‌عنوان یک هدیه او را تشویق کرد و ماندگار شد. این روش است گاهی هم نه، روش انذار است، گاهی هم برخورد؛ باید برخورد شدید باشد، قاطعیت باشد طرف بداند خوب را از بد تشخیص بدهد.


 

۲. یادآوری نعمت‌ها

شیوه دوم رسول خدا (ص) یادآوری نعمت بود. یادکردن از نعمت انسان را متحول می‌کند. شما یک وقت قبرستان می‌روید، مثلاً تشییع جنازه جوانی، تا چندروز قدر سلامتی‌مان را می‌دانیم، قدر عمرمان را می‌دانیم. یک‌وقتی من تهران، بهشت زهرا رفته بودم آنجا خیلی جنازه می‌آوردند و می‌شویند، تا یک‌هفته‌ای حال عادی نداشتم؛ یعنی انسان وقتی همین‌قدر که می‌ایستد و صحنه شست‌وشوی این میت و صحنه دفن را می‌بیند، تأثیر عجیبی می‌گذارد. بخش دیالیز دارد، بخش سرطانی‌ها دارد، بخش عقب‌افتاده‌های ذهنی سری بزنیم. این سر زدن باعث می‌شود شاکر نعمات خداوند باشیم. دوستی دارم که سرطان گرفته است - خدا همه مریض‌ها را خصوصاً ایشان را هم شفا بدهد - جوان است، دو تا بچه دارد، یک‌مقداری همیشه از شغل و وضع مالی‌اش و... گله می‌کرد، هم درآمدش کم بود و هم یک زندگی ساده‌ای داشت، ولی خوب خودش بود به‌هرحال زندگی می‌کرد، سرطان ریه گرفته است. می‌گفت: فلانی هردفعه شیمی‌درمانی می‌روم ۷۵۰ هزار تومان است یک ماشین داشتم فروختم پولش را گذاشتم، هردفعه مبلغی می‌دهم برای این شیمی‌درمانی در تهران و جواب هم نمی‌گیرم یعنی دیگر کار شدید شده است. می‌گفت کاش به همان وضعیت برگردم، حتی از آن وضعیت قبلی هم فقیرتر امّا سالم باشم، درد نکشم. امام سجاد (ع) فرمود: خداوند به حضرت موسی وحی کرد موسی من را پیش بنده‌هایم محبوب کن! حضرت موسی عرض کرد: چگونه؟ خطاب شد نعمت‌های مرا یادآوری کن.

نبی مکرم اسلام (ص) فرمود: کسانی وارد صحرای محشر می‌شوند که انبیاء و اولیاء به این‌ها نگاه می‌کنند، غبطه می‌خورند - روایت عجیبی است - شخصی می‌گوید سؤال کردم یا رسول‌الله! این‌ها چه کسانی هستند؟ فرمود: این‌ها کسانی‌اند که عبادت خدا را پیش مردم با عملکرد، با سخن و با قلمشان محبوب کردند.
پیامبر (ص) غنایم حُنین را تقسیم کرد - جنگ حنین اولین جنگ بعد از فتح مکه است - مسلمان‌ها در این جنگ دو دسته بودند، مدینه‌ای‌ها و مکه‌ای‌ها، مکه‌ای‌ها تازه‌مسلمان بودند مثل ابوسفیان؛ تا دیروز در جبهه کفر بوده حالا مسلمان شده و به جبهه اسلام آمده است، از روی عقیده هم خیلی‌هایشان نیامده بودند. پیغمبر اکرم (ص) در این جنگ نوشته‌اند فقط شش‌هزار شتر و گوسفند غنیمت گرفتند؛ بنابراین به هرنفری تعدادی شتر داد و به بعضی از مردم مکه که به اصحاب نعم معروفند هرکدام صد شتر داد که این‌ها هم یک‌مقدار به اسلام جذب شوند ولی به مردم مدینه غنیمت نداد یا کم داد. یک‌مقدار به این‌ها برخورد، گفتند: ما پیغمبر را یاری کردیم، ما به او در جنگ‌ها کمک کردیم، در جنگ خندق ما بودیم، در جنگ احد ما بودیم، در جنگ بدر ما بودیم؛ حالا این‌ها سروکله‌شان پیدا شد، حضرت غنائم را بین این‌ها تقسیم کرد، سروصدا در لشکر بلند شد، می‌رفت که به یک غائله تبدیل شود.

عزیزان! مدیریت، خودش را در بحران نشان می‌دهد، همه‌جا که آرام باشد مدیریت کردن کاری ندارد، مدیریت مدیر یعنی مدیر بحران. حضرت آمد وسط این‌ها ایستاد و فرمود: شنیده‌ام معترضید، آیا شما یادتان رفته با هم دعوا داشتید من آمدم مدینه دعواهایتان تمام شد؟ اوس و خزرج چقدر با هم درگیر بودید؟ شما فراموش کردید اسلام را نداشتید من اسلام را به شما عرضه کردم مسلمان شدید؟ شما در ضعف بودید قدرت پیدا کردید، چنین بودید و چنان شدید، یکی‌یکی حضرت نعمت‌ها را یادآوری کرد؛ بعد فرمود: البته شما هم می‌توانید جواب بدهید بگویید یا رسول‌الله! خانه نداشتی به تو خانه دادیم، مسجد نداشتی برایت مسجد ساختیم، یار نداشتی یاریت کردیم، شبانه از مکه آمدی مدینه، دورت را گرفتیم، بالاخره ما کمک کردیم، حالا حضرت دارد این‌ها را هی تحریک عاطفه می‌کند و آنها اشک می‌ریزند؛ حضرت اول از آن طرف وارد شد بعد از این طرف، خوب که آرام شدند، فرمود: حالا شما غنیمت می‌خواهید یا پیغمبر می‌خواهید؟ غنیمت مال دنیا است امّا پیامبر برای همیشه ماندگار است. خداوند در قرآن می‌فرماید: «بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا وَالْآخِرَةُ خَیْرٌ وَ أَبْقَى» گفتند: نه یا رسول‌الله! غنیمت می‌خواهیم چه‌کار؟ ما شما را می‌خواهیم فرمود: من با شما به مدینه برمی‌گردم، مکه شهر من است امّا من نمی‌مانم. خیلی خوشحال شدند، گفتند: شما بیایید شهر ما همین بس است؛ پیامبر (ص) فرمود: جنازه من در شهر شما دفن می‌شود. غائله را خواباند، این شیوه یادآوری نعمت و روش تذکر نعمت‌هاست.



 

٣. بیدارکردن وجدان‌ها

شیوه سوم رسول خدا (ص) بیداری وجدان بود؛ البته بحث است بین آقایان که وجدان چیست؟ مرحوم آقای محمدتقی جعفری یک کتاب اصلاً تحت این عنوان دارد. بعضی معاصرین هم وجدان را نیروی مستقلی نمی‌دانند، می‌گویند وجدان همان عقل است؛ چیزی به نام وجدان به‌عنوان یک نیروی مستقل نداریم؛ همان عقل انسان است که یکی از کارکردهایش این است که انسان را به خودش وامی‌دارد، اسم این را وجدان می‌گذاریم ولی مرحوم شهید مطهری (ره) در کتابش روی وجدان بحث دارد. حالا وجدان شاید شاخه‌ای از همان ندای فطری انسان باشد، قرآن کریم هم نفس لوامه دارد. بحث «نفس لوامه» را بعضی‌ها به وجدان معنا کرده‌اند؛ حالا معنی این باشد یا نباشد، مستقل بحث علمی‌اش را نمی‌خواهم بکنم؛ ولی یک خصوصیت انسان این است، اگر او را به بعضی از چیزها ارجاع بدهی، به خودش می‌آید؛ ببینید! انسان ویژگی‌اش این است؛ چون انسان شعور دارد. «فَرَجَعُوا إِلَى أَنفُسِهِمْ» ما به این وجدان می‌گوییم؛ اینی که طرف را به خودش برگردانی.

حضرت ابراهیم (ع) وقتی که بت‌ها را شکست تبر را روی دوش بت بزرگتر گذاشت، آمدند به حضرت ابراهیم (ع) عرض کردند کار چه کسی بوده است؟ فرمود: کار این بت بوده اگر بتواند - دروغ هم نگفت – گفتند: این که کار از بت برنمی‌آید. فرمود: بارک‌الله پس اگر کار از بت برنمی‌آید چرا جلویش خم می‌شوید و او را عبادت می‌کنید؟! این را می‌گویند «فَرَجَعُوا إِلَى أَنفُسِهِمْ» گفتند: راست می‌گوید این حرف درستی است. ببینید! آقا! وجدان این است که انسان در یک‌جایی با دودوتا چهارتا با یک دلیل منطقی خودش به نتیجه برسد که روشش اشتباه است.

طفیل بن عمرو بت‌پرست و بت‌ساز بوده است. خودش بت‌ها را شکست، گفت: من فکر کردم و متوجه شدم تولد من قبل از تولد بت‌هاست؛ چون آنها را من خودم درست کردم چطور چیزی که خودم ساخته‌ام خدا می‌شود؟! این نتیجه سراغ وجدان رفتن می‌باشد.

وقتی که جناب یوسف به زندان افتاد، قرآن می‌فرماید: آنجا همسر عزیز مصر گفت که «الْآنَ حَصْحَصَ الْحَقُّ» الان فهمیدم که اشتباه کردم و تهمت زده‌ام. زلیخا سراغ وجدانش رفت و پشیمان شد.

شماها! شنیده‌اید که طرف قتل می‌کند و دست به جنایتی می‌زند بعد خودش اعتراف می‌کند، این بیداری وجدان می‌باشد؛ منتها یک جنبه نقدی که در وجدان هست این است که وجدان در ارتکاب گناه غالباً خاموش است بعد بیدار می‌شود؛ یعنی آن موقعی که آدم می‌کشد وجدان نیست وقتی تمام می‌شود پشیمانی می‌آید و لذاست که می‌گویند وجدان منهای ایمان پاسخگو نیست؛ چون ایمان، قبل از ارتکاب گناه دست انسان را می‌گیرد ولی وجدان نه، سرگرد کلوت که هیروشیما و ناکازاکی را بمباران کرد، بعد پشیمان شد. حالا این پشیمانی که دویست‌هزار آدم را زنده نمی‌کند. اشکال وجدان، عملکرد دیرش می‌باشد.
 
 
بیدار کردن وجدان جوان
یکی از شیوه‌های نبی مکرم اسلام (ص) شیوه بیداری وجدان بود. جوانی خدمت پیامبر (ص) آمد عرضه داشت: یا رسول‌الله! من دوست دارم مرتکب زنا شوم؛ اصحاب فریاد زدند: ای بی‌ادب! این چه حرفی است که می‌زنی؟ حضرت فرمود: اگر یک‌کسی این حرف را به تو بگوید، به محارم تو بگوید، به خواهر تو و به مادر تو، خوشت می‌آید؟ گفت: نه یا رسول‌الله! حضرت فرمود: پس چرا حاضری به ناموس دیگران نظر منفی داشته باشی؟ تو یکی که غریزه جنسی نداری؛ بلکه همه مردم غریزه جنسی دارند.

یک وقتی در خیابان ترافیک شدیدی بود، ماشین‌ها ایستاده بودند؛ یک آقایی در این لاین ماشین‌های آن‌طرفی آمده بود، چهل‌پنجاه‌تا ماشین را رد کرد، آن‌جلو که رسید بنده خدایی که در ترافیک ایستاده بود شیشه را پایین کشید و گفت: آقا ببخشید! همه این مردم بیکارند فقط شما یکی کار دارید؟ این‌ها هم بلدند این کار را بکنند بیندازند توی لاین و راه همه را ببندند. طرف خیلی متأثر شد عقب‌عقب گرفت، گفت: آقا! کلش را عقب‌عقب می‌روم این حرف تو از ده‌تا فحش برای من بدتر بود. حالا آنهایی که پشت چراغ قرمز ایستاده‌اند همه بیکارند که تو، چراغ قرمز است و رد می‌شوی؟ آنها که چراغشان سبز است باید اسیر تو یکی بشوند؟ آن هم کار دارد چه فرقی می‌کند؟ همه این جمعیت واقعاً بیکارند؟! این‌طور نیست؛ بلکه این‌ها هم کلاس دارند، در این عالم کارمند است، کارگر است، فقط تو یکی کار داری که انداختی آن لاین پنجاه‌تا ماشین را رد کردی آن هم از لاینی که خط تو نیست. همه مردم در این صف نانوایی بیکارند که تو یک‌نفر بی‌نوبتی می‌کنی؟ همه مردم در این جلسه بیکارند که فقط تو یکی کار داری؟ این‌طور نیست. بیداری وجدان یکی از روش‌هایی بود که مکرر رسول خدا حضرت محمد (ص) در برخورد با گنه‌کاران از آن استفاده می‌کرد.

 

 

4. تشبیه و تمثیل

شیوه چهارم رسول خدا (ص) تشبیه و تمثیل بود. قرآن کریم هم از این روش خیلی استفاده کرده است. حضرت آیت‌الله سبحانی کل مثال‌های قرآنی را در یک جلد نوشته و به اسم الأمثال فی القرآن چاپ کرده است؛ و همچنین آیت‌الله مکارم کل مثال‌های قرآنی را در دو جلد به نام مثال‌های زیبای قرآن  جمع‌آوری کرده است. در قرآن خیلی مثال است، وقتی می‌خواهد انسان‌های تخیلی را معرفی کند می‌فرماید: مثل کسی است که سراب را آب می‌بیند؛ غیرواقعیت را واقعیت می‌بیند. وقتی می‌خواهد تأثیرناپذیری بعضی‌ها را مثال بزند می‌فرماید: «وَالْبَلَدُ الطَّیِّبُ یَخْرُجُ نَبَاتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ» زمین پاکیزه درخت پاکیزه می‌دهد، محصول پاکیزه می‌دهد.
 
وقتی می‌خواهد آدم‌های بدطینت و آدم‌های خوش‌طینت را معرفی کند می‌فرماید: «ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا کَلِمَةً طَیِّبَةً کَشَجَرَةٍ طَیِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَ فَرْعُهَا فِی السَّمَاءِ» «وَ مَثَلُ کَلِمَةٍ خَبِیثَةٍ کَشَجَرَةٍ خَبِیثَةٍ اجْتُثَّتْ مِن فَوْقِ الْأَرْضِ مَا لَهَا مِن قَرَارٍ» استواری روی زمین ندارد. مکرر قرآن کافر را معرفی می‌کند «فَکَأَنَّمَا خَرَّ مِنَ السَّمَاءِ» مثل کسی‌که از آسمان سقوط کرده است؛ سقوط آزاد چطور آدم پایین می‌آید؟ کافر هم این‌طور استدراجی سقوط می‌کند. قرآن کریم وقتی می‌خواهد اضطراب منافق را معرفی کند می‌فرماید: مثل کسی‌که در بیابان باشد، رعدوبرق و ظلمات باشد چقدر مضطرب است؟ منافق و کافر این‌طور اضطراب دارد.

یکی از شیوه‌های تربیتی شیوه تمثیل است که خیلی هم مؤثر است. حضرت آیت‌الله حائری دو جلد تمثیلات نوشته است و به چاپ رسانده است. ایشان در تمثیل خیلی قوی است، غالباً در سخنرانی‌هایش مثال‌های قشنگی می‌زند. مثلاً برای توحید، بحث اخلاقی، وفای به عهد، توبه و... این دو جلد تمثیلات ایشان مثال‌هایی است که خود ایشان آفریده و برای سخنرانی خیلی کتاب خوبی است. برخی عزیزان تفسیر تمثیلی برای قرآن نوشته‌اند.
 
تمثیل برای توبه
پیغمبر گرامی اسلام (ص) یکی از شیوه‌هایش شیوه تمثیل بود؛ پیامبر (ص) یک‌وقت درخت خشک را دست به شاخه‌اش می‌زند تمام برگ‌های خشک می‌ریزد؛ سپس می‌فرماید: سلمان! سؤال نکردی چرا این کار را کردم؟ عرض کردم: منظورت از این کار چه بود؟ فرمود: وقتی مسلمان وضویش را به خوبی گرفت سپس نمازهای پنج‌گانه را به‌جا آورد گناهان او فرو می‌ریزد همچنان‌که برگ‌های این درخت فروریخت. دیدید چطور برگ‌ها ریخت؟ با توبه، گناه این‌طوری می‌ریزد. این در ذهن طرف جا می‌افتد این همه برگ خشک با یک تکان ریخت، گناه هم این‌گونه با توبه می‌ریزد.
 
تمثیل برای جمع‌شدن گناهان کوچک
پیامبر گرامی اسلام (ص) وقتی در بیابانِ ظاهراً بدون هیزم می‌فرماید: هیزم جمع کنید. می‌گویند هیزمی وجود ندارد؛ می‌فرماید: بروید هیزم جمع کنید، جمع می‌کنند یک تلی از هیزم می‌شود، می‌فرماید: دیدید اینی که نبود چقدر شد؟ گناه‌های ریز هم این‌طور زیاد می‌شود. یک دروغ، یک غیبت، یک تهمت، یک ناسزا، یک سخن‌چینی و... وقتی روی هم می‌گذارید بعد از هفتادسال می‌بینی که یک تل گناه می‌شود، پرونده پر می‌شود. تمثیل گناه ریز با چوب جمعکردن در بیابان، تمثیل توبه با ضربه زدن به یک درخت خشک و ریختن برگ‌ها، خیلی از این موارد در مثال‌هایی که رسول خدا (ص) دارد من دیده‌ام که با تمثیل برای اصحابش جا می‌انداخت، این همان شیوه تشبیه و تمثیل است. من از این ده‌دوازده‌تا شیوه چهارتایش را خدمت شما اشاره کردم برای این‌که یک‌قدری بیشتر با فرهنگ رسول خدا (ص) و روش‌مند بودن ایشان آشنا شویم. ببینید اگر روش نباشد آدم نمی‌تواند؛ امروز به روش‌شناسی متدشناسی می‌گویند که این یک رشته است و خودش بسیار مهم است. این شیوه تربیتی پیامبر گرامی اسلام (ص) بود که به مواردی از آنها اشاره شد.
 
ان‌شاءالله خداوند به همه ما توفیق بیشتر شناخت مکتب آن حضرت را عنایت بفرماید.


پینوشت:

توبه، 119.
بقره، 200.
بحارالأنوار، ج۷۹، ص۵۵؛ کشف الغمه، ج۲، ص53۷؛ المناقب، ج۳، ص24۷.
مثیر الأحزان،  جلد 2، صفحه 22
آل عمران، 103.
احزاب، 45.
بحارالأنوار، ج۷، ص۲۱۲؛ تحف العقول، ص۸۲؛ روایات تربیتی، ج۱، ص204.
فاطر، 8.
انعام، 173.
مستدرک، ج۱۲، ص240؛ بحارالأنوار، ج۲، ص4؛ مجموعه ورام، ج۲، ص۱۰۸.
اعلی، 16-17.
انبیاء، 64.
یوسف، 51.
اعراف، 58
ابراهیم، 24.
ابراهیم، 26.
حج، 31.
بحارالأنوار، ج۸۲، ص۳۱۹.
بحارالأنوار، ج۷۳، ص346.
خوانده شده 793 مرتبه