امام خمينی و اخلاقمداری در امر سياست و حکومت

امتیاز بدهید
(0 امتیاز)
امام خمينی و اخلاقمداری در امر سياست و حکومت

در باره مناسبات اخلاق و سياست مي توان گفت؛ اخلاق با ايجاد روحيه متعالي و ارزشمند در عرصه سياست از ظهور چالش ها، تعارضات و درگيري ها در حوزه هاي اجتماعي، پيش گيري کرده و با انتشار ارزش هاي انساني در ميان اعضاي جامعه تلاش مي کند و از اين جهت هم بستگي وفاق اجتماعي را افزايش می دهد، با اين حال در يک نگاه ابتدايي وقتي انسان با رابطه اخلاق و سياست رو به رو مي شود فرضيه هاي مختلف و رهيافت هاي گوناگونی در ذهنش متصوّر مي شود که در ذيل به برخی از اين رهيافت ها و فرضيه هاي مختلف اشاره مي کنيم.

برخی حوزة اخلاق و سياست را کاملاً جدا مي دانند و باور دارند که هيچ کدام نبايد در حوزه ديگري وارد شود و دخالت کند زيرا يکي مربوط به امور شخصي است و ديگري مربوط به اجتماع، هر چند هر دو براي سعادت و لذت آدميان لازم و ضروري مي باشد لکن يکي سعادت دروني را و ديگري سعادت بيروني را مي خواهد، رهيافت ديگر نه تنها حوزه هر دو را جدا مي داند بلکه معتقد است که حقايق اخلاقي با قوانين دولت و کشورداري کاملاً متضاد مي باشد، بنابراین نه تنها توصيه مي کند که يکي در قلمرو ديگري دخالت نکند بلکه دخالت کردن را مُخِلّ اهداف همديگر مي داند، زيرا باور دارد که سياست، دروغ و حيله را براي رسيدن به قدرت و منافع سياسي تجويز مي کند ولي اخلاق آن ها را نفي مي کند، عده ای ديگر باور دارند که فضايل اخلاقي فقط و فقط در جامعه رشد مي کنند و در زير ساية تدبير هاي سياسي است که بالنده مي شوند چون بر فرض مدني بالطبع بودن انسان، پرورش و رشد انسان و هويت آن در اجتماع شکل مي گيرد.

در عين حال به نظر مي رسد امام خميني(ره) در خصوص رابطه و مناسبات اخلاق و سياست، رويکرد متفاوتی داشته و با نگاه متعالی به دين و سياست معتقد بودند: « اسلام احکام اخلاقيش هم سياسي است »،[1]چرا که از نگاه امام خميني(ره) دين اسلام به عنوان خاتم اديان، از جامعيت برخوردار بوده و تمامي ابعاد زندگي فردي و اجتماعي انسان را در بر مي گيرد و از آن جا كه هدف دين، تأمين سعادت مادي و معنوي انسان است، دستيابي به اين هدف، بدون ارائه برنامه دقيق و جامع در تمامي ابعاد زندگي انسان از جمله مسايل سياسي اجتماعي امكان ندارد، از اين روی امام خميني (ره) با درايت و روشن بيني ويژه اي كه از بركت تقوا و عرفان و احكام نوراني اسلام كسب كرده بودند، به خوبي اسلام را مي شناختند و بر همين اساس امام خمينی(ره) در خصوص تعريف و شناختی که در رابطه سياست ارائه می دهند چنين می فرمايند:

سياست اين است كه جامعه را هدايت كند و راه ببرد، تمام مصالح جامعه را در نظر بگيرد و تمام ابعاد انسان و جامعه را در نظر بگيرد و اينها را هدايت كند به طرف آن چيزى كه صلاحشان هست، صلاح ملت هست، صلاح افراد هست و اين مختص به انبياست، ديگران اين سياست را نمى‏توانند اداره كنند، اين مختص به انبيا و اولياست و به تبع آنها به علماى بيدار اسلام و هر ملتى علماى بيدارش در زمانى كه آن ملت نبيشان بوده است. اينكه مى‏گويند شما دخالت در سياست نكنيد و بگذاريد براى ما، شماها سياستتان، سياست صحيحتان هم يك سياست‏ حيوانى‏ است. آنهايى كه فاسدند، سياستشان سياست شيطانى است. آنهايى كه صحيح راه مى‏برند باز سياستى است كه راجع به مرتبه حيوانيت انسان، راجع به رفاه اين عالم، راجع به حيثياتى كه در اين عالم هست راه مى‏برند، لكن انبيا، هم اين عالم را و هم آن عالم را- و اينجا راه است براى آنجا- اينها هدايت مى‏كنند. مردم را به اين راه و آنچه كه صلاح ملت است‏.[2]

در واقع ما از نگاه متعالی که امام خمينی (ره)به سياست دارند، می توانيم سه قسم مرزبندي نسبت به سياست متصور شويم، امام خميني با ژرف‏انديشي خاص بين سياست اسلامي و سياست شيطاني مرزبندي نموده و بين سياستي که به صلاح هدايت نمايد و سياستي که اين گونه نيست فرق قائل شده اند، لذا با توجه به رهنمودهاي امام خميني(ره) مي توانيم سه تلّقي از معناي سياست داشته باشيم :

1 ـ سياست شيطاني: سياست شيطاني يعني خدعه و نيرنگ كه پرچمدار آن در عصر حاضر استكبار جهاني است، امام خمينی (ره) فرمودند : «وقتي كه ما در حبس بوديم رئيس امنيت آن وقت، ضمن صحبتهايش گفت: آقا سياست عبارتست از دروغگويي، عبارتست از خدعه، عبارتست از فريب... اين را بگذاريد براي ما، من به او گفتم؛ اين سياست مال شماست، البته سياست به آن معنايي كه اينها مي‏گويند كه دروغگويي و چپاول مردم با حيله و تزوير، تسلط بر اموال و نفوس مردم، اين سياست هيچ ربطي به سياست اسلامي ندارد و اين سياست شيطاني است ».[3]

2 ـ سياست حيواني: سياست حيواني كه به دفع فساد از زندگي انسان توجه دارد و به ابعاد معنوي و الهي نظر ندارد، امام خمينی(ره) از آن تعبير به سياست حيواني نموده و در اين خصوص يادآور مي شوند :

«... اگر فرض كنيم كه يك فردي پيدا شود كه سياست را صحيح اجرا بكند نه به آن معناي شيطاني فاسدش، يك حكومتي، يك رئيس‏جمهوري، يك دولتي سياست صحيح را اجرا كند كه به خير و صلاح ملت باشد، اين سياست يك بعد از سياستي است كه براي انبياء و اولياء بوده و حالا براي علماي اسلام... انسان فقط يك حيوان نيست كه خوردن و خوراك همه شؤون او باشد، سياست اگر صحيح باشد، اُمّت را در يك بعد هدايت مي‏كند و راه مي‏برد و آن بعد حيواني است، بعد اجتماعي مادي است و اين سياست يك جزء ناقص سياستي است كه در اسلام براي انبيا و اولياء ثابت است ».[4]

3 ـ سياست اسلامي: سياست اسلامي همان سياستي است كه انبيا و اولياء در جهت اجراي قوانين الهي، برقراري عدالت، حاكميت خدا، احقاق حق و خدمت به بندگان خدا استفاده مي‏كردند اين سياست به معناي اينكه جامعه را هدايت كند به جايي كه صلاح جامعه و افراد است، لذا امام خمينی(ره) فرمودند : «انبيا شغلشان سياست است و ديانت همان سياستي كه مردم را از اينجا حركت مي‏دهد و [به] تمام چيزهايي كه به صلاح ملت و مردم است هدايت مي‏كند ».[5]

با توجه به تعريفي كه امام خميني (ره) از سياست اسلامي ارائه دادند مي‏توان گفت؛ انبيا و ائمه(ع) سياستمدارترين انسانها بودند به دليل اينكه آنها لايق و شايسته‏ترين افراد براي إعمال چنين سياستي بودند و ديدگاه امام خمينی(ره) هماهنگ با روايات است، چرا كه در روايات، سياست به همين معنايي كه ايشان بيان كردند، تعريف شده است، امام صادق عليه السلام در خصوص سياست پيامبر اكرم صلّي الله عليه و آله فرمود:

 فانّ الله عزّ و جلّ ادّب نبيّه فاحسن ادبه فلمّا اکمل له قال: وانّک لعلی خُلُق عظيم ثمّ فوّض اليه امر الدين و الائمه ليسوس عباده «خداوند پيامبرش را تربيت كرد و نيكو تربيت كرد، وقتي كه تربيت او را تكميل كرد... سپس امر دين و امّت را به او واگذار نمود تا سياست امور بندگان را به عهده بگيرد ».[6]

به هر حال آن چه که از اين نگاه متعالی امام خمينی به اسلام و امر سياست و نيز سيره عملی ايشان، به خصوص قيام وی برای اقامه و تأسيس حکومت اسلامي می توان دريافت کرد، این است که امام راحل در واقع مجال طرح رويکردي تازه و متفاوتی را به قدرت و حکومت فراهم آوردند که تا پيش از اين چندان مورد توجه نبود، لازم به ذکر است که درباب ماهيت قدرت يکي از فرضيات اين است که قدرت خير است، در عين حال با توجه و اعتقاد به بدسرشتي انسان ها، ايجاد نظام کنترل در اجتماع براي جلوگيري از تجاوز افراد لازم و ضروری است، آن چنان که برخي از انديشمندان مسلمان با اعتقاد به چنين باوري از قدرت، آن را به مثابه امانتي بررسي مي کنند که بايد به دست هدايتگر شخصي با تقوا، عادل و امين سپرده شود، در مقابل چنين ديدگاهي بعضي قدرت را شرّ محض دانسته اند، فرضي ديگر نيز نيز قدرت سياسي را نه خير و نه شرّ، بلکه ابزاري مي داند که باتوجه به هدف و غايت آن ممکن است که خير يا شر باشد، فرض آخر نيز قدرت را شرّ لازمي مي داند که تنها توجيه پيدايش آن جلوگيري از وقوع مصيبت هاي بزرگتر است، در اين ميان ديدگاه متفاوت امام خميني(ره) در باب ماهيت قدرت از اهميت بالايی برخوردار است، امام خميني(ره) قدرت را متعلق به ذات اقدس الهي دانسته و ظلّ وجود او به شمار می آورند، از اين رو قدرت به خودي خود خير محض بوده و مايه شرّ يا فسادآور نيست،[7] قدرت کمالي است که در شمار کمالات وجودي قرار دارد، در اين ميان انسان که موجودي کمال طلب محسوب مي شود، ممکن است کمال را در قدرت ببيند و در پي دستيابي به قدرت مطلق برآيد، در واقع کشش انسان به قدرت در درجة اول کششي دائمي و پايان ناپذير به ذات حق است، ولي چنين حُبّ کمالي ممکن است به حبّ نفس تبديل  و مايه فساد و رذائل اخلاقي شود، زيرا « انسان مفطور به حُبّ نفس است و سر منشاء تمام خطاهاي انساني و رذائل اخلاقي حُبّ نفس است»،[8] از اين روی هر چند قدرت به خودي خود خير و کمال است امّا قدرت طلبي و حبّ نفس و جاه، موجبات دور شدن انسان از مبدأ حقيقي قدرت و فرو افتادن در ورطة فساد و تباهي را فراهم می آورد.[9]

بنابراين با بررسي مفهوم قدرت در فلسفه عملي و حکومتي امام خميني(ره) و جايگاه آن در انديشه سياسي ايشان در مي يابيم که در نظر ايشان قدرت در کانون هستي يعني خداوند ريشه دارد، از آنجا که خداوند متعال، خالق و مالک همه چيز است حق اِعمال قدرت و حاکميت نيز مختص به اوست، اين نگرش و رويکرد امام خميني(ره) به قدرت، ناشي از هستي شناسي ايشان و فهم و شناخت وی از اسلام ناب است، امام خميني(ره) با نگاه توحيدي که از مکتب اسلام داشتند، نگاه به قدرت را به يک نگاه توحيدي تغيير دادند، در اين نگاه توحيدي در واقع نگاهش به قدرت درباره ما انسان ها بالاصاله و بالاستقلال نيست، امام خميني(ره) مي فرمايند: « نفس حاکم شدن و فرمانروايي وسيله اي بيش نيست و براي مردان خدا اگر اين وسيله به کار خير و تحقق هدف هاي عالي نيايد، هيچ ارزشي ندارد »،[10] در اين نگاه، دولت براي هدف و غايتي متعالي است و قدرت براي تحقق ارزش هاي متعالي وسيله اي است که در دولت متعالي، امکان فعليت و عينيت رساندن آن فراهم مي گردد، البته اين قدرت از خود استقلالي ندارد و در تفکر توحيدي تابع و از تجليّات قدرت خداوند متعال است.

چنانکه امام خميني(ره) در کتاب شرح دعاي سحر درباره تجليات قدرت خداوند متعال و درجات بسط سلطنت و مالکيت خداوند متعال آورده اند :

 « هيچ نيرويي را جز نيروي او و هيچ اراده اي را جز اراده او ظهوري نيست بلکه به جز وجود او وجودي نيست و همه عالم همان گونه که سايه وجود او رشحه جود و بخشايش اوست همچنان سايه کمال او نيز هست، پس قدرت اوست که همه چيز را فراگرفته و بر همه چيز چيره شده و موجودات از آن جهت که خودشان هستند شيئيتي ندارند، وجودي ندارند تا چه رسد به کمالات وجودي از قبيل علم و قدرت ».[11] 

امام خميني(ره) قدرت سياسي را کاملاً در متن اين جهان بيني مي نگرد و مهار آن را نيز در رأس امور مي داند، چنانکه مي فرمايد:

« قدرت اگر چنانچه به دست اشخاص غير مهذَّب برسد، خطر دارد، قدرت خودش کمال است، خداي تبارک و تعالي قادر است، لکن چنانچه قدرت به دست اشخاص فاسد برسد همين کمال را به فساد مي کشاند».[12]

نکته اي که در خصوص سياست و اخلاق در بحث « قدرت و آمريت » مطرح مي باشد اين است که « قدرت و آمريت » در جهان بيني و فهم امام خميني از مکتب متعالي اسلام، به گونه اي است که قدرت بايد در جهت اصلاح و هدايت جامعه باشد، از اين روی بر مبناي ايشان سياست اخلاقمدار بوده و در آن قدرت و آمريت مهار دروني مي شود و اين سياست تمانعي با اخلاق ندارد، البته در نگرش هاي غربي، اخلاق امري فردي دانسته شده و آن ها بيشتر به مهار و ساز و کارهاي بيروني کنترل قدرت تأکيد مي کنند و در نتيجه، قدرت در نگرش امروز غرب، به جز قدرتِ منهاي اخلاق، معناي ديگري ندارد، اين نگرش و رويکرد، انديشه اجتماعي امروز غرب را به تعارض ذاتي قدرت با اخلاق رسانده است، در آموزه هاي اسلامي تمانعِ ذاتي جمع اخلاق و قدرت نفي مي شود، از نظر اسلام مسلمانان چه در رفتار فردي و چه در رفتارهاي اجتماعي شان، بايد همواره قدرت را همگام و هماهنگ با اخلاق مورد استفاده قرار دهند، لذا در ميان عوامل کنترل قدرت، شرايط اخلاقي و ويژگي ها و فضيلت هاي انساني، از همه مؤثرتر و مفيدتر و تأثيرشان چشم گيرتر است، از اين جاست که اسلام، بيشتر بر شرايط اخلاقي مثل عدالت، تقوا، شجاعت و عطوفت و اهميت آن ها تأکيد مي کند،[13]آموزه هاي اسلام  که اصل تلازم ارزشي اخلاق و قدرت را اثبات مي کنند، در حقيقت بسيار فراوانند، تأکيد بر رعايت عدالت درکاربرد قدرت حتي نسبت به افراد و گروهي که با آنها برخي دشمني ها را داريم و تأکيد بر رعايت عطوفت و رحمت در ميان پيروان پيامبر اسلام(ص)، رعايت عدل و احسان و دوري از ظلم و فساد، خوبشتن داري در اِعمال قدرت به هنگام خشم و غضب و حتي گذشت از خطاکاران و عفو کردن آنان، لزوم تربيت حاکمان و تخلّق آنان به اخلاق اسلامي، نفي طاغوت و قدرتي که از عدل و انصاف به دور است، همه اين آموزه ها تلازم ارزشي اخلاق و قدرت در نگرش اسلام را اثبات مي کند،[14]به هر حال قدرتي که براي آن اهليّتي نيست و با اخلاق همراه نمي شود بی شک مذموم است و براي انسان، طلب آن وجيه و سزاوار نيست، به خصوص اين که خودِ قدرت مقصود باشد و خودِ قدرت به جاي اين که وسيله باشد، به عنوان هدف منظور گردد، ترديدي نيست که اين گونه نگاه به قدرت مذموم است، چنانکه حضرت اميرالمؤمنين علي عليه السلام مي فرمايند:

« اللهمّ انک تعلم انّه لم يکنِ الذي کان منّا منافسه في سلطان و لا التماس شيء من فضول الحطام »[15] يعني؛ خدايا، تو خوب مي داني که آنچه از ما سرزده و انجام شده، رقابت براي به دست گرفتن قدرت سياسي يا جستجوي چيزي از اموال ناچيز دنيا نبوده است.

بنابراین، تمناي قدرت و قدرت طلبي هيچ سنخيتي با اخلاق و اخلاق مداري نداشته و هيچ جايگاهي براي آن در مکتب متعالي اسلام منظور نگرديده است و مکتب متعالي اسلام نه تنها هيچ ارزشي براي آن قائل نيست بلکه آن را به عنوان ضد ارزش به حساب مي آورد، چنانکه امام خميني(ره) در اين باره تأکيد مي نمايند:

 « قدرت طلبي از هر که باشد از شيطان است، مي خواهد رئيس جمهور آمريکا قدرت طلبي کند يا يک طلبه اي در مدرسه بخواهد قدرت طلبي بکند يا يک امام جمعه اي در مرکزي که دارد.... بداند که اين شيطان است.»[16] 

در عین حال، از نظر امام خمينی(ره) قدرت في نفسه مفهومي منفي ندارد، بلکه هنگامي که آن در مسير اصلي و نهايي يعني سعادت انسان قرار گيرد، بسيار هم مطلوب می گردد، البته قدرت بايد در اختيار کسی باشد که اهليّت و صلاحيت آن را داشته باشد، خداي متعال مي فرمايد: « اِنّ اللهَ يأمُرُکُم اَن تُؤَدُّوا  الاَماناتِ الي اَهلِها وَ اِذا حَکَمتُم بَينَ النّاسِ اَن تَحکُمُوا بالعدل »[17] در تفاسير امانت به معناي حکومت آمده است و در حديث شريفي از پيامبر گرامي اسلام صلّي الله عليه و آله آمده است که مردي به پيامبر گرامي اسلام عرض کرد؛ حکومت چه چيز بدي است، پيامبر گرامي اسلام صلّي الله عليه و آله در جواب فرمودند:

« نِعمَ الشي الاماره لِمَن اَخَذَها بِحِلّها و حَقَّها و بِئسَ الاماره لِمَن اَخَذَها بغير حَقَّها و حِلِّها تکون عليه يوم القيامه حسره و ندامه »[18]يعني؛ حکومت و رهبري چقدر خوب است براي آن کساني که به حق و از راه و مشروع به آن رسيده باشند و چقدر بد است، براي آن کس که به ناحق و نامشروع به آن رسيده باشند و براي چنين شخصي حکومت در روز قيامت، حسرت و پشيماني است.

همان گونه که اشاره کرديم امام خميني(ره) معتقدند:

قدرت اگر به دست اشخاص غير مهذب برسد، خطر دارد. اگر قدرت به دست اشخاص فاسد برسد، همين کمال او را به فساد مي کشاند.[19] آري « تمام فسادهايي که در عالم پيدا مي شود، از خودخواهي پيدا مي شود، از حُب جاه، از حُب قدرت، از حُب مال، از امثال اينهاست و همه اش بر مي گردد به حُب نفس، و اين بُت از همه بزرگتر است و شکستنش هم از همه مشکلتر است ».[20] 

امام خميني(ره) به عنوان رهبر انقلاب و بنيانگذار آن و فردي که سُکان هدايت انقلاب و رهبري امّت را به عهده داشتند، احساس و درک خویش نسبت به قدرت را اين گونه بيان مي دارند :

« خدايا تو مي داني ما براي به دست آوردن منصب و حکومت قيام نکرديم، بلکه مقصود ما نجات مظلومين از دست ستمکاران است»[21] و نيز تاکید می کند؛ « خدا مي داند که شخصاً براي خود ذره اي مصونيت و حق و امتياز قائل نيستم، اگر تخلفي از من هم سر زد مُهياي مؤاخذه ام »،[22]هم چنين ايشان مي فرمايند : «رهبر و رهبري در اديان آسماني و اسلامي بزرگ چيزي نيست كه خود به خود ارزش داشته باشد و انسان را خداي ناخواسته به غرور و بزرگ انديشي وادارد ».[23]

در اين نگاه متعالی به سياست، هدف غاييِ دولت اسلامي هدايت جامعه به سوي صراط مستقيم و تأمين سعادت بشر و رسيدن به قرب الهي می باشد، به همين دليل تعليم و تربيت و تزکيه جامعه و فراهم کردن زمينه رشد و تعالي معنوي افراد جامعه از جمله وظايف دولت اسلامي است و دولت وظيفه دارد شرايط اجتماعي مساعدي را براي تربيت افراد مؤمن و با فضليت فراهم سازد[24]و در اين راه اخلاقمداری در امر سياست از الزاماتی است که ضرورت رابطه عينی اخلاق و سياست را بيشتر آشکار می نمايد.

در مجموع همانگونه که اشاره کرديم امام خمينی(ره) با توجه به نگرشی متعالی که نسبت به دين و سياست و نيز موضوع رابطه قدرت و اخلاق داشتند، در واقع با اصالت بخشيدن به اخلاق و نيز با اعتقاد به آموزه يگانگي اخلاق و سياست، کوشيدند تصويري مطلوب از سياست اخلاقي و يا به تعبير ديگر سياست اسلامي را ارائه کنند، لذا کمتر پيش مي آمد که ايشان در سخنان و پيام هاي خويش، محوريت اخلاق را در سياست مورد تأکيد قرار ندهند، در حقيقت اين نگاه اخلاقي به سياست، ادامه همان سنّتي است که ايشان در شرح چهل حديث خود داشتند، يعني اصلاح جامعه از طريق اصلاح درون ممکن است و تنها با تهذيب نفس و نظارت مستمر خود، مي توان جامعه اي صالح پديد آورد و سياستي اصيل پي افکند، از اين روی همين ضرورت اخلاقمداری در سياست است که امام خميني به دولتمردان گوشزد مي فرمايند: « تقوا براى همه لازم است و براى كسانى كه متصدى امور كشور هستند، لازمتر است. آنهايى كه متصدى امور نيستند، تقوا يك امرى است كه براى شخص خودشان و احياناً هم براى يك عده‏اى كه با او تماس دارند، مؤثر است و خلاف تقوا براى شخص خود آن آدم و براى اشخاصى كه با او معاشر هستند، گاهى سرايت مى‏كند و مؤثر مى‏شود. امّا متصديان امور به حسب تصدى كه دارند، اگر خداى نخواسته تقوا نداشته باشند، يك وقت مى‏بينيد.... همه كشور را يك وقت خداى نخواسته به باد مى‏دهد و لهذا، براى آنها اهميت تقوا بسيار بيشتر است تا براى اشخاص».[25]‏

 


[1]. امام خميني، آئين انقلاب اسلامي، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام، ص 120

. امام خميني، صحيفه امام، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام ج‏13، ص 432[2]

. همان، ج13، ص 431[3]

. همان، ج 13، ص 432[4]

. همان، ص 433[5]

. يعقوب کليني، اصول کافي، ج 1، ص 266[6]

[7]. امام خميني، شرح دعاي سحر، ترجمه سيد احمد فهري، ص 109

[8]. امام خميني، شرح چهل حديث، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام ص 71

[9]. مريم السادات حسيني، انديشه سياسي امام خميني، مرکز اسناد انقلاب اسلامی،ص134  

[10]. امام خميني، آيين انقلاب اسلامي، ص 180

[11]. امام خميني، شرح دعاي سحر، ترجمه احمد فهري، ص172 

[12]. امام خميني، صحيفه امام، ج18، ص 206

[13]. محمد حسين اسکندري واسماعيل داربکلالي، پژوهشي در موضوع قدرت، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، ص355

[14]. عباس نبوي، فلسفه قدرت، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه ، ص 365-366

[15]. الشريف الرضي، نهج البلاغه، خطبه 131

[16]. امام خميني، صحيفه امام، ج 19، ص249

[17]. نساء(4)، 58- 59

[18]. جعفر سبحاني، مباني حکومت اسلامي، ص 46

[19]. امام خميني، صحيفه امام، ج 19، ص 250

[20]. همان، ج19،ص 250

[21]. همان، ص 55

[22]. امام خميني، کلمات قصار، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام ص 229

[23]. امام خميني ، صحيفه امام، ج 18، ص 6

 عليرضا صدرا، نقش راهبردی دولت در نظريه سياسی امام خمينی، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام، ص 282-284 .[24]

[25] . امام خمينی، صحيفه امام، ج17، ص 123

 
خوانده شده 671 مرتبه