شهيد مطهرى، پيامهاى عاشورا و خطر تحريف، مرورى دو باره


مهدى پورحسين


درك پيام عاشورا و الگوگيرى از آن در گرو درك حقيقت قيام كربلا و ارائه تفسير صحيح از آن و شناخت و مبارزه با تحريفاتى است كه ممكن است در اين حادثه رخ دهد.
در طول تاريخ، عالمان روشن‏ضمير شيعه، پيوسته نگهبانى از اين سنگر بزرگ را به عهده داشته‏اند و استاد شهيد آيةالله مرتضى مطهرى يكى از اين عالمان دردآشنايى است كه در زدودن تحريفات از حركت عاشورا و نشان دادن چهره سازنده آن تلاش كرده است. بررسى كامل ديدگاههاى ايشان در باره حركت سيدالشهدا(ع) و پيامها و پيامدهاى آن و آفاتى كه متوجه تحليل‏ها و تفسيرهاى اين نهضت شده است و كاستى‏هايى كه از نظر ايشان در اين زمينه وجود دارد ومسؤوليتى كه بر عهده محافل علمى و حوزوى وعالمان اسلامى مى‏باشد، نيازمند چند مقاله مستقل وگستره است كه اينك از محدوده و حوصله اين
ويژه‏نامه بيرون است. اما خالى گذاشتن اين مجموعه از يك مقاله محدود و انعكاس اجمالى ديدگاههاى ايشان را نيز نپسنديديم. آنچه پيش روى داريد به تناسب دفتر سوم ويژه‏نامه و به عنوان بازخوانى و مرورى كوتاه بر بخش عمده‏اى از نظرات آن شهيد عزيز به تناسب محور اصلى موضوعات اين شماره، نگاشته شده است.
نويسنده با توجه به اسوه بودن حركت سيدالشهدا(ع) براى همه آزادى‏خواهان و غيرتمندان عالم،ابتدا به تبيين درس‏هاى عاشورا همچون: شخصيت يافتن جامعه اسلامى، و احياى امر به معروف ونهى از منكر در نگاه آن دانشمند شهيد پرداخته است، آنگاه از همين منظر خطر تحريف و عوامل آن‏را مورد بررسى قرار داده و در ادامه به رسالت علما و مسؤوليت مردم در مبارزه با تحريف اشاره‏كرده است.
مقاله در بخش پايانى، مسؤوليت عالمان در نظام اسلامى را يادآور شده و آورده است با توجه به‏حضورعلما در مسؤوليتهاى حكومت، براى مقابله بابدعتها وظيفه مضاعفى بر دوش آنان است چراكه‏بيش از گذشته بايد از ايمان و اعتقادات صحيح‏ودست‏آوردهاى اسلام ناب محمدى(ص) پاسدارى كنند. دقت و مطالعه عميق و تحليلى در قيام امام‏حسين(ع) نشان مى‏دهد كه اين حادثه اگر چه در مكان خاصى اتفاق افتاده و محدود به زمان معينى بوده است اما حقيقت آن، مطلق و مجرد از زمان و مكان بوده و خاصيت الگوپذيرى در ذات آن نهفته است. واقعه كربلا الگويى براى رهبرى انقلابها و ايجاد تحولات بنيادين در جامعه بوده، تجربه پر ارزشى در اصلاح جوامع انسانى، راست كردن كجى‏ها، زدودن فسادها و انحراف‏ها به شمار مى‏رود. حماسه نينوا در طول تاريخ اسلام الگوى كامل براى شكل‏گيرى تحولات سياسى در قلمرو جهان اسلام بوده است و در يك كلام، ضامن بقاى اسلام راستين به شمار مى‏آيد. پر واضح است كه درك پيام عاشورا و الگوگيرى از آن براى ايجاد تحول عميق و سازنده در جامعه و رسيدن به جامعه مطلوب در گرو درك حقيقت قيام كربلا و ارائه تفسير صحيح از آن و شناخت و مبارزه با تحريفاتى است كه خواسته و ناخواسته به دست تحريف‏گران، در تحليل و تفسير اين قيام و بهره جستن از آن رخ مى‏نمايد. به موازات استمرار اين نهضت و حركت جوشان آن، عالمان روشن‏ضمير شيعه نيز پيوسته نگهبانى از اين جبهه بزرگ را به عهده گرفته و از «اسلام مجسم» به خوبى پاسدارى كرده‏اند. از جمله عالمان دردآشنايى كه در دهه‏هاى اخير بر اين امر اهتمام ورزيده و در زدودن بر چسب‏هاى ناروا و تحريف از حركت عاشورا و نشان دادن چهره سازنده آن مجاهده كرده است استاد شهيد آيت الله مرتضى مطهرى است. درس آموزى از عاشورا از يك سو و پاسدارى آن از خطر تحريف از جمله محورهاى مورد توجه ايشان از تفسير و تحليل اين قيام است كه به ترتيب در اين مقاله بازگو شده است.

الف. آموزه‏هاى قيام حسينى

استعداد شبيه‏سازى در حادثه عاشورا

از ديدگاه شهيد مطهرى «كسانى كه به خاطر يك سلسله اصول و مبادى قيام مى‏كنند ونهضت مى‏نمايند در حقيقت به همه جهانيان بعد از خودشان پيامى دارند و به اصطلاح معروف وصيتى دارند. آيندگان بايد با پيام آنها آشنا باشند و نداى آنها را بشناسند».[1] قيام امام‏حسين(ع) نيز از آن دست قيامهايى است كه بر اساس اصول بنيادين اسلام، با روش شناخته شده اسلام و برگرفته از سيره نبوى و علوى سامان يافته و داراى پيام و وصيت شفّاف براى آيندگان است. اگر چه اين نهضت صرفاً براى شبيه‏سازى و كپى‏گيرى معمارى نشده است اما به گونه‏اى طراحى شده است كه استعداد شبيه‏سازى در آن وجود دارد. شهيد مطهرى معتقد است: «انسان وقتى تاريخ حادثه عاشورا را مى‏خواند، استعدادى براى شبيه‏سازى در آن مى‏بيند. همان طور كه قرآن براى آهنگ‏پذيرى ساخته نشده ولى اين طور هست و حادثه كربلا هم براى شبيه‏سازى ساخته نشده ولى اين طور هست. من نمى‏دانم و شايد شخص اباعبدالله در اين مورد نظر داشته است...متن تاريخ اين حادثه، گويى اساساً براى يك‏نمايشنامه نوشته شده است. شبيه‏پذير است، گويى دستور داده‏اند كه آن را براى صحنه بودن بسازند.»[2] اين خاصيت در حادثه كربلا نه صرفاً يك نمايش توخالى و صورت‏سازى عارى از حقيقت باشد بلكه به خاطر رازى است كه در آن نهفته است: «آن راز اين است كه اساساً خود اين حادثه، تمام اين حادثه تجسم اسلام است در همه‏ابعاد و جنبه‏ها؛ يعنى راز اينكه اين حادثه نمايش‏پذير و شبيه‏پذير است، اين است‏كه‏تجسم فكر و ايده چندجانبه و چند وجه و چند بعد اسلامى است؛ همه اصول وجنبه‏هاى اسلامى عملاً در اين حادثه تجسم پيدا كرده است؛ اسلام است در جريان و در عمل و در مرحله تحقق.»[3] «وقتى بخواهيم به جامعيت اسلام نظر بيفكنيم بايد نگاهى هم به نهضت حسينى بكنيم. مى‏بينيم امام‏حسين(ع) كليات اسلام را در كربلا به مرحله عمل آورده، مجسم كرده است ولى تجسم زنده و جاندار حقيقى و واقعى، نه تجسم بى‏روح. انسان وقتى در حادثه كربلا تأمل مى‏كند، امورى را مى‏بيند كه دچار حيرت مى‏شود و مى‏گويد اينها نمى‏تواند تصادفى باشد. وسرّ اينكه ائمه اطهار اين همه به زنده نگه داشتن و احياى اين خاطره توصيه و تأكيد كرده ونگذاشته‏اند حادثه كربلا فراموش شود، اين است كه اين حادثه يك اسلام مجسم است.»[4] بدين ترتيب ائمه اطهار خواسته‏اند كه داستان كربلا به صورت يك مكتب تعليمى و تربيتى هميشه زنده بماند.

تفسير الگوساز

گام نخست در الگوپذيرى قيام عاشورا اين است كه راز جامعيت اسلام در كربلا درك شود و بر اساس آن، تفسيرى صحيح از اين حادثه ارائه گردد. در صورتى اين نكته از عاشورا قابل برداشت است كه قرائتى الگوساز از آن صورت گيرد. بى‏ترديد پيشوايان دينى از زمان پيغمبر اكرم(ص) و ائمه طهار(ع) دستور اكيد و بليغ داده‏اند كه بايد نام حسين بن على(ع) زنده بماند و بايد سوگوارى آن حضرت هر سال تجديد بشود. سؤال اساسى اين است كه چرا چنين دستورى داده‏اند و چرا اين همه به اين موضوع اهتمام داشته‏اند؟ از اين رو تحليل ما از قيام امام‏حسين(ع) تعيين كننده است. از نگاه شهيد مطهرى حادثه عاشورا و تاريخچه آن، دو صفحه دارد؛ يك صفحه سفيد و نورانى و يك صفحه تاريك، سياه و ظلمانى. در نگاه دوم، قهرمان حادثه يزيد بن‏معاويه، عبيدالله بن زياد، عمر سعد، شمر وامثال اينها است. وقتى اين صفحه تاريك مطالعه شود فقط ظلم است، جنايت است و رثاء بشريت، كه هيچ چيز غير از گريه، زارى و مرثيه را نمى‏طلبد اما اگر صفحه مقابل مطالعه شود قهرمان اين صفحه نورانى حسين است و اهل بيت و اصحاب او. اين صفحه ديگر جنايت وتراژدى نيست بلكه حماسه است، افتخار و نورانيت است، تجلى حقيقت، انسانيت و حق پرستى است. البته هر دو صفحه اين واقعه يا بى‏نظير است يا كم‏نظير و بايد به هر دوى آنها پرداخت و آن را مورد تجزيه و تحليل عبرت‏آموز قرارداد، اما به قول آن استاد فرزانه: «چرا ما صفحه نورانى اين داستان را كمتر مطالعه مى‏كنيم در حالى كه جنبه حماسى اين‏داستان صد برابر بر جنبه جنايى آن مى‏چربد و نورانيت اين حادثه بر تاريكى آن خيلى‏مى‏چربد»[5]؛ «اگر ما صفحه نورانى تاريخ حسينى را خوانديم آن وقت از جنبه رثائى‏اش مى‏توانيم استفاده كنيم و گرنه بيهوده است»[6]؛ «پس اول بايد قهرمان بودنش براى شما مشخص بشود و بعد در رثاى قهرمان بگرييد وگرنه رثاى يك آدم نفله شده بيچاره بى‏دست و پاى مظلوم كه ديگر گريه ندارد و گريه ملتى براى او معنى ندارد. در رثاى قهرمان بگرييد براى اينكه احساسات قهرمانى پيدا كنيد، براى اينكه پرتوى از روح قهرمان در روح شما پيدا شود و شما هم تا اندازه‏اى نسبت به حق وحقيقت غيرت پيدا كنيد، شما هم عدالت‏خواه بشويد. شما هم با ظلم و ظالم نبرد كنيد، شما هم آزادى‏خواه باشيد، براى آزادى احترام قائل باشيد، شما هم سرتان بشود كه عزت نفس يعنى چه، شرف و انسانيت يعنى چه، كرامت يعنى چه؟»[7] بنابراين بر اساس يك تفسير كه متاسفانه رواج هم يافته است پاسخ پرسش فوق اين مى‏شود كه ترغيب ائمه(ع) و اهتمام آنان در برپايى عزاى حسينى «براى اين است كه تسلى خاطرى براى حضرت زهرا باشد.» در اين صورت «خيال مى‏كنيم حسين بن على در آن دنيا منتظر است كه مردم برايش دل‏سوزى كنند يا - العياذ بالله - حضرت زهرا(س) بعد از هزار وسيصد سال آن هم در جوار رحمت الهى منتظر است كه چهار تا آدم فكسنى براى او گريه كنند تا تسلى خاطر پيدا كند!»[8]

اين نگاه نه تنها حيات‏بخش، پويا و حركت‏زا نيست بلكه به تعبير شهيد مطهرى مسخره و نتيجه‏اى جز خرابى دين و ركود در جامعه ندارد. اما در تفسير ديگر، حركت سيدالشهدا(ع) اسوه است و براى همه آزادى‏خواهان وغيرتمندان عالم طوفنده و جوشان است. در اين تفسير «حسين بن على درس غيرت به مردم داد، درس تحمل و بردبارى به مردم داد، درس تحمل شدايد و سختيها به مردم داد. اينها براى ملت درسهاى بسيار بزرگى بود. پس اين‏كه مى‏گويند حسين بن على چه كرد و چطور شد كه دين اسلام زنده شد، جوابش همين است كه حسين بن على روح تازه دميد، خونها را به جوش آورد، غيرتها را تحريك كرد، عشق و ايده‏آل به مردم داد، حسّ استغنا در مردم به وجود آورد، درس صبر و تحمل و بردبارى و مقاومت و ايستادگى در مقابل شدايد به مردم داد، ترس را ريخت، همان مردمى كه تا آن مقدار مى‏ترسيدند، تبديل به يك عده مردم شجاع و دلاور شدند.»[9] از اين منظر امام‏حسين(ع) پيام‏آور اسلام است، عاشورا نمايشگاهى مى‏شود كه ابعاد مختلف اسلام به نمايش گذاشته شده تا انسانهاى ديگر از آن الگو بردارى كنند و در هر جامعه‏اى كه شرائط زمان امام حسين را پيدا كرد قيام حسينى به راه افتد. با اين تفسير امام‏حسين(ع) ديگر مختص به يك زمان و مكان خاص نيست، براى هميشه تاريخ است وچون روحى در كالبد اجتماع حضور دارد. براى همين درسهاى بزرگ است كه استاد مطهرى اصرار دارد حادثه كربلا در وجهه حماسى آن مورد تحليل قرار گيرد و به يك سوژه بزرگ براى مسلمانان تبديل گردد:
«اين‏كه من تأكيد مى‏كنم كه حماسه حسينى و حادثه كربلا و عاشورا بايد بيشتر از اين جنبه مورد استناد ما قرار بگيرد، به خاطر همين درسهاى بزرگى است كه اين قيام مى‏تواند به ما بياموزد. من مخالف رثاء و مرثيه نيستم، ولى مى‏گويم اين رثاء و مرثيه بايد به شكلى باشد كه در عين حال آن حس قهرمانى حسينى را در وجود ما تحريك و احيا كند. حسين بن على يك سوژه بزرگ اجتماعى است. حسين بن على در آن زمان يك سوژه بزرگ بود، هر كسى كه مى‏خواست در مقابل ظلم قيام كند، شعارش «يا لثارات الحسين»[10] بود. امروز هم حسين بن على يك سوژه بزرگ است، سوژه‏اى براى امر به معروف و نهى از منكر، براى اقامه نماز، براى زنده كردن اسلام، براى اين‏كه احساسات و عواطف عاليه اسلامى در وجود ما احيا بشود.»[11]

درسهاى آموزنده

نگرش الهى، حماسى به نهضت عاشورا دستاوردهاى مهمى به همراه دارد كه يكى از آنها تسهيل پيام‏گيرى از اين نمايش بى‏همتاى اسلامى است. شهيد مطهرى با اين نگاه پيام‏هايى را از اين نهضت برداشت كرده‏اند كه در اينجا به اهم آنها اشاره مى‏شود:

1. شخصيت يافتن جامعه اسلامى

پديده‏هاى اجتماعى از جهت تأثيرى كه در خود اجتماع باقى مى‏گذارند مختلف و گاهى متضادند. از اين حيث بعضى از پديده‏هاى اجتماعى، روح اجتماع را تاريك و كدر مى‏كند،ترس و رعب به وجود مى‏آورد، و به اجتماع حالت بردگى و اسارت مى‏دهد، ولى يك سلسله پديده‏هاى اجتماعى است كه به اجتماع صفا و نورانيت مى‏دهد، ترس اجتماع مى‏ريزد، احساس بردگى و اسارت را از او مى‏گيرد، به جايش جرأت، جسارات و شهامت به او مى‏دهد. نوع دوم از پديده‏هاى اجتماعى نعمتى است كه نصيب هر ملتى به سادگى نمى‏شود. به تعبير شهيد مطهرى سرمايه‏اى است كه بالاتر از آن وجود ندارد: «مسأله احساس شخصيت، مسأله بسيار مهمى است. از اين سرمايه بالاتر براى اجتماع وجود ندارد كه در خودش احساس شخصيت و منش كند، براى خودش ايده آل داشته باشد ونسبت به اجتماعهاى ديگر حس استغنا و بى‏نيازى داشته باشد، يك اجتماع اين طور فكر كند كه خودش و براى خودش فلسفه مستقلّى در زندگى دارد و به آن فلسفه مستقل زندگى خودش افتخار و مباهات كند و اساساً حفظ حماسه در اجتماع يعنى همين كه اجتماع از خودش فلسفه‏اى در زندگى داشته باشد و به آن فلسفه ايمان و اعتقاد داشته باشد و او را برتر و بهتر و بالاتر بداند وبه آن ببالد.»[12] نگاه حماسى به نهضت عاشورا است كه اين حماسه را در ملت اسلام ايجاد مى‏كند، جامعه حسينى را عزتمند و همراه با غرور مى‏سازد و اين هنر در قيام اباعبدالله(ع) وجود دارد و در جامعه آن عصر هم چنين اثر را به جاى گذاشت: «بعد از شهادت امام‏حسين(ع) يك چنين حالتى به وجود آمد، يك رونقى در اسلام پيدا شد. اين اثر در اجتماع از آن جهت بود كه امام‏حسين(ع) با حركات قهرمانانه خود روح مردم مسلمان را زنده كرد، احساسات بردگى و اسارتى را كه از اواخر زمان عثمان و تمام دوره معاويه بر روح جامعه اسلامى حكمفرما بود، تضعيف كرد و ترس را ريخت، احساس عبوديت را زايل كرد و به عبارت ديگر به اجتماع اسلامى شخصيت داد. او بر روى نقطه‏اى در اجتماع انگشت گذاشت كه بعداً اجتماع در خودش احساس شخصيت كرد.»[13] و اين مهترين درسى است كه تا قيام قيامت مى‏تواند الهام‏بخش ملتهاى آزاده باشد به شرطى كه ياد حسين(ع) ومجالس حسينى از حد احساس فراتر رفته بر عقلانيت و تدبر در اين قيام افزوده شود. ملتى كه شخصيت دارد همه چيز دارد اما ملتى كه همه چيز دارد ولى شخصيت و هويت ندارد هيچ چيز ندارد؛ هويتى حسينى كه امروزه بيش از هر زمان ديگر براى ملل اسلامى مورد نياز است. در زمانى كه اموى‏ها سرمست از بازيافتن سلطنت و پادشاهى، بر همه چيز دست انداخته شخصيت اسلامى را در ميان مسلمين ميراندند، شخصيت كوفيان را آن‏چنان لگدمال كردند كه پس از دعوت از فرزند پيامبر و حركت او به سوى شهرى كه روزى مركز خلافت اسلامى بود و افتخار شيعه على ابن ابى‏طالب بودن را با خود داشت با شنيدن اسم ابن زياد عقب نشسته و حسين(ع) را تنها گذاشتند؛ در اين حال قيام امام‏حسين(ع) آن‏چنان جوششى در آنان ايجاد كرد، آن‏چنان هويتى براى كوفيان به ارمغان آورد كه: «همين كوفه بعداز مدت سه سال انقلاب كرد و پنج هزار نفر توّاب از همين كوفه پيدا شد و سر قبر حسين بن‏على رفتند و در آنجا عزادارى كردند، گريه كردند و به درگاه الهى از تقصيرى كه كرده بودند توبه كردند و گفتند ما تا انتقام خون حسين بن على را نگيريم از پاى نمى‏نشينيم.»[14] امروز نيز كه نظام قلدر پرور موجود در جهان به بهانه‏اى خودساخته بر همه چيز چنگ انداخته و در صدد به انفعال كشاندن مسلمانان و هويت‏زدايى از كشورهاى اسلامى است، مسلمانان بايد غيرت و حميت حسينى را سر مشق قرار داده، قهرمانانه در مقابل آنان ايستادگى كنند و بدانند كه ملت ايران با الهام از عاشورا و با بانك ابر مردى از تبار حسين در وحشت و ظلمت، نور هدايت را يافته و مقاومت و مبارزه را از حسين بن على(ع) آموخته است و به خواست خدا در مقابل تمامى دنياى آنانى كه در مقابل دينشان ايستاده‏اند خواهد ايستاد چرا كه به قول حضرت امام خمينى «انقلاب اسلامى ايران پرتوى از عاشورا و انقلاب عظيم الهى آن است.»[15]

2. احياى امر به معروف و نهى از منكر

اگر از صفحه تاريك و ظلمانى حادثه عاشورا فراتر رفته و به جنبه نورانى آن نظر كنيم‏مى‏بينيم اگر چه قيام كربلا چند وجهى و چند ماهيتى است اما يكى از عمده‏ترين عوامل‏آن مسؤوليت امر به معروف و نهى از منكر است كه در اين تلقى نمود بيشترى پيدامى‏كند. در نگاه مثبت و حماسى به عاشورا يادآورى مكرر حضرت از اين عامل و اصراربر برجسته كردن آن جايگاه خود را پيدا مى‏كند. اساساً از نگاه شهيد مطهرى اين عامل ارزش بسيار بسيار بيشترى از عوامل ديگر به نهضت حسينى داده و موجب ماندگارى اين قيام شده است: «به موجب همين عامل است كه اين نهضت شايستگى پيدا كرده است كه براى هميشه زنده بماند، براى هميشه يادآورى شود و آموزنده باشد. البته همه عوامل آموزنده هستند ولى اين عامل آموزندگى بيشترى دارد، زيرا نه متكى به دعوت است و نه متكى به تقاضاى بيعت ؛ يعنى اگر دعوتى از امام نمى‏شد، حسين بن على(ع) به موجب قانون امر به معروف و نهى از منكر نهضت مى‏كرد. اگر هم تقاضاى بيعت از او نمى‏كردند، باز ساكت نمى‏نشست، موضوع خيلى فرق مى‏كند و تفاوت پيدا مى‏شود.»[16] در نگاه حماسى و سازنده به اين قيام است كه «حسين يك مرد معترض و منتقد است،مردى است انقلابى و قيام كننده، يك مرد مثبت است. ديگر انگيزه ديگرى لازم نيست.همه جا را فساد گرفته، حلال خدا حرام و حرام خدا حلال شده است، بيت‏المال‏مسلمين در اختيار افراد ناشايسته قرار گرفته و در غير راه رضاى خدا مصرف‏مى‏شود، پيغمبر اكرم فرمود: هر كس چنين اوضاع و احوالى را ببيند «فلم يُغيّر عليه‏بفعلٍ و لا قولٍ» و در صدد دگرگونى آن نباشد، در مقام اعتراض بر نيايد «كان حقاً على الله‏ان يُدْخِلَهُ مُدْخَلَه»[17] شايسته است (ثابت است در قانون الهى) كه خدا چنين كسى را به آنجا ببرد كه ظالمان، جابران، ستمكاران و تغيير دهندگان دين خدا مى‏روند، و سرنوشت مشترك با آنها دارد.»[18] از اين‏جا است كه معلوم مى‏شود وظيفه امر به معروف و نهى از منكر مختص به امام‏حسين(ع) نبوده هر كسى كه در چنين شرايطى قرار گيرد بايد به آن قيام نمايد و نبايد اين وظيفه را به عهده ديگرى بداند و الّا بايد منتظر عذاب الهى بماند چنان كه امام رضا(ع) از پيامبر اكرم(ص) نقل كردند:
«اذا تواكلت الناس الامر بالمعروف و النهى عن المنكر فليأذنوا بوقاع من الله؛[19]
«هرگاه مردم امر به معروف و نهى از منكر را به عهده همديگر بگذارند پس براى عذاب الهى منتظر و آماده باشند». اهميت تأسى به حركت امام‏حسين(ع) در اين زمينه از آنجا بيشتر مى‏شود كه ببينيم با همه عنايتى كه اسلام به امر به معروف و نهى از منكر داشته و آيات متعددى از قرآن در اهميت آن وارد شده است و ملت اسلام را به خاطر آن بهترين امت ناميده و حسين(ع) هم براى احياى آن جان خود را فدا كرده است اما اين امر هر روز در جامعه اسلامى كم رنگ‏تر شده و از اهميت آن كاسته مى‏شود: «از همين جا به قول منطقيين به عكس نقيض بايد بفهميم: پس ما امت اسلام و بهترين امتها براى بشر نيستيم چون ما آمر به معروف و ناهى از منكر نيستيم. در نتيجه نمى‏توانيم‏ادعاى شرف و بزرگى كنيم، نمى‏توانيم افتخارى داشته باشيم، اسلام ما اسلام واقعى نيست.»[20]

3. شعارهاى حيات بخش

در عاشورا دو نوع شعار ديده مى‏شود يك نوع شعارهايى است كه فقط معرف شخص است و بيش از اين چيز ديگرى نيست. ولى شعارهاى ديگرى است كه علاوه بر معرفى شخص، معرف فكر هم هست، معرف احساس است، معرف نظر و ايده است. با يك تلقى درست از عاشورا مى‏توان اين شعارها را دائمى كرد و در همه اعصار از آن استفاده كرد و از طريق آن روح در جامعه دميد اما متأسفانه بهاى لازم به شعارها داده نمى‏شد و اينك نيز نيازمند اهتمام است. شهيد مطهرى معتقدند: «اباعبدالله(ع) در روز عاشورا شعارهاى زيادى داده است كه در آنها روح نهضت خودش را مشخص كرده كه من براى چه مى‏جنگم، چرا تسليم نمى‏شوم، چرا آمده‏ام كه تا آخرين قطره خون خودم را بريزم؟ و متأسفانه اين شعارها در ميان ما شيعيان فراموش شده وما شعارهاى ديگرى به جاى آنها گذاشته‏ايم كه اين شعارها نمى‏تواند روح نهضت اباعبدالله را منعكس كند.»[21]

شعارهاى عاشورا آن چنان متنوع و همه‏جانبه است كه مى‏تواند يك ملت را كاملاً غنى وسعادتمند كند. مهمترين شعارهاى عاشورا را با الهام از شهيد مطهرى مى‏توان به اين دسته‏ها تقسيم كرد:

1. حق گرايى


«الا ترون ان الحق لا يعمل به و ان الباطل لا يتناهى عنه؟ ليرغب المؤمن فى لقاء الله محقّاً؛[22]
آيا نمى‏بينيد كه به حق عمل نمى‏شود و كسى از باطل روى گردان نيست؛ در چنين شرايطى مؤمن بايد لقاء پروردگارش را بر چنين زندگى‏اى ترجيح بدهد.»

2. آزادى و شرافت


«الموت اولى من ركوب العارِ؛[23]
نزد من، مرگ از ننگ ذلت و پستى بهتر و عزيزتر است.»
«لا ارى الموت الّا سعادة و الحياة مع الظالمين الّا برماً؛[24]
مرگ را جز خوشبختى نمى‏بينم و زندگى با ستمكاران را جز ملامت و خستگى.»

3. دورى از ذلت


«هيهات منّا الذله؛[25]
ذلت و خوارى از ساحت ما به دور است.»

4. اصلاحات اجتماعى


«انى لم اخرج اشراً و لا بطراً و لا مفسداً و لا ظالماً و انما خرجتُ لطب الاصلاح فى امّة جدى؛[26]
بى گمان قيام من براى خوشگذرانى و مفسده‏جويى و ستمگرى نمى‏باشد، بلكه قيام من فقط براى ايجاد اصلاح امور در امت جدم است.»

5. انزجار از دنيازدگى و تظاهر دينى


«الناس عبيد الدنيا و الدين لعق على السنتهم؛[27]
مردم برده دنيا و دين لقلقه زبانشان مى‏باشد.»

ب. خطر تحريف

به همان مقدار كه تفسير صحيح از عاشورا سازنده، حيات‏بخش و حركت‏آفرين است، برداشت نادرست و منحرف كردن آن از مسير واقعى مى‏تواند مخرب و مخدر باشد و حداقل جامعه را بر خلاف هدف امام‏حسين(ع) دچار ركود و رخوت نمايد. شهيد مطهرى به اين بخش اهتمام ويژه ورزيده و در خرافه‏زدايى از نهضت پاك حسينى حساسيت فوق‏العاده نشان داده است. ايشان معتقد است در پاس‏داشت قيام كربلا بايد كليدشخصيت امام‏حسين(ع) را پيدا كرد و آن را اسوه جاويد قرار داد و «كليد شخصيت حسين حماسه است، شور است، عظمت است، صلابت است، شدت است، ايستادگى است، حق‏پرستى است.»[28] و هر امرى كه اين نهضت اصيل را از مسير تعيين شده جدا كند انحراف و گمراهى است كه يكى از نشانه‏هاى عقب ماندگى و عدم رشد اجتماع است. ايشان با نگاه به روزگارى كه در آن به سر مى‏برد چنين آفتى را در تفسير و رويكرد به قيام امام‏حسين(ع) مشاهده مى‏كرد وروشن است اين خطرى نيست كه اينك از آن، كاملاً در امان باشيم: «واقعه تاريخ كربلا از آن نوع حوادث است كه درا ثر عدم رشد اجتماع، مسخ و معكوس شده است، تمام عظمتها و زيباييهايش فراموش شده، حماسه و شور و افتخاراتش محو شده و به جاى آنها زبونى و ضعف و جهالت و نادانى آمده است. اين نشانه عدم رشد اين ملت است براى حفظ و نگهدارى تاريخ با عظمت و پر افتخار خويش.»[29]

تحريف و عوامل آن

تحريف يعنى« متمايل كردن يك چيز از آن مسير اصلى و وضع اصلى كه داشته است يا بايد داشته باشد.» تحريف يا لفظى است يا معنوى. تحريف لفظى آن است كه ظاهر يك چيز يا لفظ آن را عوض كنند و تحريف معنوى يعنى «منحرف كردن روح و معنى يك جمله يا يك حادثه». پس تحريف يك حادثه يعنى علل و انگيزه‏ها و همچنين هدف و منظورهاى آن حادثه چيزى غير از آنچه هست معرفى شود. عامل تحريف به طور كلّى سه قسم است: 1. عامل عداوت وغرض كه از سوى دشمنان صورت مى‏گيرد؛ 2. عامل اسطوره‏سازى كه يك حس اصيل در بشر است؛ 3. عامل دوستى و تمايل كه از سوى نزديكان و دوستان صورت مى‏پذيرد. ريشه تحريف از روى دوستى در نهضت عاشورا اين است كه عده‏اى خيال كرده‏اند چون هدف گريه كردن براى امام‏حسين(ع) و زنده كردن ياد او است و اين هدف مقدس است، از وسيله نامقدس هم مى‏توان استفاده كرد:
«عده‏اى آمدند گفتند گريه بر امام حسين ثوابش آنقدر زياد است كه از هر وسيله‏اى براى اين كار مى‏شود استفاده كرد...دستگاه امام‏حسين(ع) از دستگاه ديگران جداست. اگر اينجا دروغ گفتى بخشيده است، جعل كردى، بخشيده است، تحريف كردى بخشيده است...در نتيجه يك افرادى در اين قضيه دست به جعل و تحريف زده‏اند كه انسان تعجب مى‏كند.»[30] از ديدگاه شهيد مطهرى در حادثه عاشورا، هم تحريف لفظى رخ داده است و هم تحريف معنوى. طبعاً برخى يا بسيارى از مواردى كه آن عالم فرزانه به عنوان مصاديق تحريف و جعل بر شمرده‏اند، در نگاه برخى ديگر، چنين نيست و آن را نمى‏پذيرند و اساساً از منظرى ديگر به اين‏گونه قضايا مى‏نگرند ولى نگاه پر دقت و اصولى اين عالم وارسته و جامع‏نگر را بايد به ديده عنايت و اهتمام نگريست: «تحريف‏هاى لفظى از قبيل: داستان ليلى و على اكبر، داستان عروسى قاسم، داستان آب آوردن حضرت ابى‏الفضل در كودكى براى امام حسين، آمدن زينب در حين احتضار به بالين اباعبدالله(ع)، عبور اسرا در اربعين از كربلا، عدد مقتولين، هاشم بن عتبه با نيزه هجده ذرعى، روز عاشورا 72 ساعت بود، امام حسين با زىّ شاهان از مكه خارج شد، بى‏خبر بودن امام سجاد(ع) از وقايع، افسانه اسب آوردن زينب براى اباعبدالله و بوسيدن گلوگاه آن حضرت، بيهوش شدن امام سجاد(ع) و امام صادق.»[31]

تحريف معنوى

چنانكه گفته شد حادثه كربلا هم دچار تحريف لفظى شده است و هم تحريف معنوى اما از آنجايى كه تحريف معنوى محتوا را تغيير داده قضيه را مسخ و به كلى واژگون مى‏كندخطرناك است و خطرناكتر اين‏كه تحريف در اهداف امام‏حسين(ع) صورت گيرد. ايشان معتقدند دو تحريف معنوى بسيار عجيب و ماهرانه در هدف نهضت حسينى ايجادشده است: 1. يكى از تحريفاتى كه در هدف قيام صورت گرفته و به بيان استاد مطهرى تهمت به اباعبدالله حسين(ع) و برگرفته از معتقدات مسيحيت است اين است كه «حسين بن على قيام كرد كه كشته بشود براى اين‏كه كفاره گناهان امت باشد، كشته شد براى اين‏كه گناهان ما آمرزيده شود. حالا اگر بپرسند آخر اين در كجاست؟ خود حسين چنين چيزى گفت؟ پيغمبر گفت؟ امام گفت؟ چنين حرفى را چه كسى گفت؟ مى‏گوييم ما به اين حرفها چه كار داريم؟ امام حسين كشته شد براى اين‏كه گناهان ما بخشيده شود. نمى‏دانيم كه اين فكر را ما از دنياى مسيحيت گرفته‏ايم. ملت مسلمان خيلى چيزها را ندانسته از دنياى مسيحيت بر ضد اسلام گرفت؛ يكى همين است.»[32] اين انحراف و تحريف مى‏تواند هر گناهى را توجيه كند. يعنى شما براى امام حسين گريه كن هر كسى مى‏خواهى باش، شمر باش، يزيد باش، اما گريه كن! 2. «تحريف معنوى دومى كه از نظر تفسير و توجيه حادثه كربلا رخ داد اين بود كه گفتند مى‏دانيد چرا امام حسين رفت و كشته شد؟ يك دستور خصوصى فقط براى او بود و به او گفتند تو برو و خودت را به كشتن بده. معلوم است، اگر يك چيزى دستور خصوصى باشد، به ما و شما ديگر ارتباط پيدا نمى‏كند، يعنى قابل پيروى نيست. اگر بگويند حسين چنين كرد و تو چنين بكن مى‏گويد حسين از يك دستور خصوصى پيروى كرد، به ما مربوط نيست. به دستورات اسلام كه دستورات كلى و عمومى است مربوط نيست! آن يك دستور خصوصى مخصوص خودش بود.»[33] اين در حالى است كه امام‏حسين(ع) يك مكتب عملى براى كسانى كه در اين شرايط واقع بشوند بوجود آورد. اين كلام امام(ع) است كه فرياد مى‏زند «و على الإسلام السلام اذ قد بليت الامّةُ براعٍ مثل يزيد».[34] يعنى كسى كه مثل يزيد باشد، نه فقط يزيد، بلكه هر كسى كه مثل يزيد حاكم اسلامى شود اسلام را محو خواهد كرد. يا آنجايى كه مى‏فرمايد «الا ترون انّ الحق لا يعمل به و انّ الباطل لا يتناهى عنه ليرغب المؤمن فى لقاء الله محقاً». وقتى حق عمل نمى‏شود و كسى از باطل روى‏گردان نيست، در اين شرايط هر مؤمنى، نه فقط امام‏حسين(ع) بلكه هر مؤمنى بايد مرگ را بر زندگى ترجيح دهد. بنابراين اين تحريفات كه در هدف صورت پذيرفت اولاً نهضت كربلا را از مكتب بودن و قابل اسوه بودن خارج كرده آن را به يك امر خصوصى كه به دستور خصوصى بوده است تبديل كرد. ثانياً به جاى آنكه با برجسته كردن عنصر امر به معروف و نهى از منكر، گناه زدايى كند آن را زمينه‏اى براى گنه‏كار سازى در آورده كه هر گناهى را توجيه مى‏كند. در نگاه شهيد مطهرى اين دو تحريف كه در هدف صورت گرفت طبعاً به فلسفه عزادارى سرايت كرده و آن را نيز منحرف كرده است. عزادارى و نوحه سرايى كه سفارش شد تا هر زمينى را كربلا و هر روز را عاشورا سازد به ضد آن بدل شده، نقش سازنده خود را از دست داده و به عادت تبديل شده است: «تحريف ديگر، در موضوع دستورها در باره فلسفه عزادارى است. در اينجا گاهى گفتيم براى تسلى خاطر حضرت زهراست چون ايشان در بهشت هميشه بى‏تابى مى‏كنند و هزار و چهار صد سال است آرام ندارند با گريه‏هاى ما ايشان آرامش پيدا مى‏كنند! پس آن را يك خدمت خصوصى به حضرت زهرا تلقى كرديم. دوم اينكه به چشم يك آدم نفله شده كه حداكثر مقامش اين است كه بى‏تقصير به دست يك ظالم كشته شد پس بايد برايش متأثر بود به امام نگاه كرديم، فكر نكرديم كه تنها كسى كه نفله نشده و براى هر قطره خون خود ارزش بى‏نهايت قرار داد او بود. كسى كه موجى ايجاد كرد كه قرنها كاخهاى ستمگران را لرزاند و مى‏لرزاند و نامش با آزادى و برابرى و عدالت و توحيد و خداپرستى وترك خودپرستى يكى شده چگونه هدر رفته است؟! ما هدر رفته‏ايم كه عمرى را جز در پستى و نكبت زندگى نكرده و نمى‏كنيم.»[35]

ج. رسالت علما مسئوليت مردم

در طول زمان و به خاطر عوامل گوناگون در حادثه عاشورا، چه در ناحيه اهداف و انگيزه‏هاى آن و چه در بخش دستاوردها و حتى عزاداريها، تحريفاتى رخ داده است. طبعاً بايد با اين تحريف‏ها مبارزه كرد و خرافات را از ساحت اين قيام مقدس زدود و معلوم است در اين امر هم خواص و علما مسئولند و هم توده مردم؛

1. مسئوليت مردم

از ديد شهيد مطهرى همه مردم در مقابل تحريفات عاشورا مسئوليت دارند براى اينكه «يك سلسله مسائل است كه احتياج به‏درس خواندن ندارد...منطق و فلسفه نمى‏خواهد، فطرت سليم‏مى‏خواهد و فطرت سليم را هم همه دارند، فطرتشان درك‏مى‏كند.»[36] بنابراين مردم نبايد خيال كنند كه فقط گويندگان مسئول هستند و آنها هيچ مسئوليتى ندارند، همه مسئولند براى اينكه اولاً «چيزى كه گفتنش حرام است و عموماً يا غالباً استماع و شنيدنش نيز حرام است، مثل غيبت، تهمت، سبّ و دشنام به مؤمن يا اولياء حق، آواز خوانى به باطل و استهزاء پس اگر دروغ گفتن در روضه و ذكر مصيبت حرام است، شنيدن و استماع آن هم حرام است. ثانياً خداوند در قرآن مى‏فرمايد: واجتنبوا قول الزور[37]...به طور كلّى عامه مصرف كننده اين كالا هستند. اينها اگر اين كالا را كه غالباً خودشان مى‏دانند كالاى تقلبى است مصرف نكنند، عرضه كننده، آن را عرضه نمى‏كند. عيب قضيه اين است كه عامه حتى مشوّق هم هستند.[38]» از اين رو اين تحريفات منكراتى است كه در بازگويى قيام امام‏حسين(ع) و عزاداريها رسوخ كرده و نهى از منكر واجب است و همه مردم وظيفه دارند با آن مبارزه كنند. وظيفه ديگرى كه به عهده مردم است اين‏كه در انتظارات خود از مجالس عزا تجديد نظركنند؛ «ديگر اين تمايلى است كه صاحب مجلس‏ها و مستمعين به گيراندن مجلس دارند، مجلس بايد بگيرد و بايد كربلا بشود. روضه‏خوان بيچاره مى‏بيند كه اگر بنا بشود هر چه مى‏گويد از آن راستها باشد مجلسش نمى‏گيرد، بعد همين مردم هم دعوتش نمى‏كنند، ناچار يك چيزى هم اضافه مى‏كند، اين انتظار را مردم بايد از سر خودشان بيرون كنند.»[39]

2. رسالت علما

به بيان استاد شهيد مطهرى در مجالس عزادارى دو نقطه ضعف وجود دارد؛ يكى اين‏كه مردم مى‏خواهند جمعيت هر چه بيشتر باشد و اگر جمعيت ازدحام نكند راضى نيستند؛ دوم بايد مجلس از جا كنده شده و شور و واويلا بشود. در اين موقعيت علما بر سر دو راهى قرار مى‏گيرند كه با آن مبارزه كنند يا نه؟ شهيد مطهرى با اشاره به دو نكته ياد شده، و در تأكيد بر مسؤوليت عالمان دينى مى‏گويد:
«حال، اين نقطه ضعف مردم عوام است. با اين نقطه ضعف چه بايد كرد؟...بزرگترين رسالت و وظيفه علما مبارزه با نقاط ضعف اجتماع است. اين است كه پيغمبر اكرم فرمود: «اذا ظهرت البدع فى امتى فليظهر العالم علمه و الّا فعليه لعنة الله».[40] آنجاكه بدعتها و دروغها ظاهر مى‏شود، آنجا كه چيزهايى ظاهر مى‏شود كه در دين نيست، مسائلى پيدا مى‏شود كه من نگفته‏ام، بر عهده دانايان است كه حقايق را بگويند و لو مردم خوششان نمى‏آيد. آن كسى كه كتمان مى‏كند، لعنت خدا بر او باد...وظيفه علما در دوره ختم نبوت مبارزه با تحريف است و خوشبختانه ابزار اين كار هم در دست است.»[41] نكته حائز اهميت در اينجا اين است كه فهم منطق حسينى داراى مراتب مختلف است. اولين مرتبه آن تعلق احساسى و عاطفى است كه براى عامه مردم بسيار مفيد است و بايد هم در بين مردم وجود داشته باشد و اصل طراحى اين مرحله در پاسداشت نهضت حسينى بسيار ماهرانه و از روى حكمت بوده است اما قطعاً زمانى اين عواطف و احساسات، مفيد فائده خواهد بود كه در طريقِ عقلانيتِ نهفته در نهضت عاشورا قرار گيرد و به پل ترقى براى دست‏يابى به فهم مراتب بالاتر اين واقعه تبديل شود و الّا اگر در همين سطح باقى بماند مخرب خواهد بود. بر علما است كه اين معارف را از سطح عوامانه فراتر برده و با موانع احتمالى مبارزه كنند. عالمان برجسته‏اى نيز بوده‏اند كه حقاً در تحريف‏زدايى از ساحت عاشورا تلاش كرده‏اند. در دهه‏هاى اخير مبارزه و مجاهده عملى حضرت امام‏خمينى مثال زدنى است. ايشان با تأسى از سرور و سالار كربلا عملاً ثابت كرد كه مى‏توان در تمامى گستره تاريخ نداى «كل يوم عاشورا و كل ارض كربلا» را بلند كرد و به رهبر آزادگان جهان اقتدا كرد. شهيد بزرگوار مطهرى نيز در مواجهه فكرى با پديده تحريف عالمانه و دلسوزانه به وظيفه‏خود عمل كرده است. حال وظيفه ديگر عالمان است كه در مقابل بدعت‏ها قد علم‏كنند و با آن به قدر مقدور مبارزه نمايند اگر مردم و علما وظيفه فردى دارند كه دراين‏زمينه نهى از منكر كنند، مسئوليت نظام اسلامى به عنوان پاسدار ايمان و اعتقادات‏صحيح و دست‏آوردهاى اسلام ناب محمدى، بيشتر است چرا كه امكانات تبليغى‏نظام اسلامى در اين زمينه گسترده است، رسانه‏هاى نظام در اين زمينه مسئوليت مضاعفى دارند و بايد در اين مسير به كار گرفته شوند. با اين حال اگر به هر دليل امكانات نظام اسلامى در بدعت‏زدايى از تفسير و تبيين قيام پاك عاشورا به‏كار گرفته نشود لااقل نبايد اجازه داد ابزار دامن زدن به اين امور شود. و اين مسؤوليتى نيست كه ساده بتوان از آن گذشت و با «اما» و «اگر» ناديده گرفت.