اصلاحات‌ از منظر امام‌ حسین‌(ع)

«اصلاح‌» و «اصلاح‌ گری‌» از جمله‌ مباحثی‌ است‌ که‌ دارای‌ سابقة‌ کهنی‌ است‌.ضرورت‌ اصلاحات‌ و ارزش‌ حیاتی‌ آن‌، در قرآن‌ و روایات‌ و نیز در اندیشة‌ دانشوران‌ باتعابیر گوناگون‌ بیان‌ شده‌ است‌.

رهبران‌ ادیان‌ و پیامبران‌، خود را مصلح‌ و اصلاح‌ گران‌ جامعه‌ بشری‌ معرفی‌کرده‌اند. برخی‌ از آنان‌ نیز در همین‌ راه‌ به‌ شهادت‌ رسیده‌اند. موضوع‌ اصلاح‌طلبی‌، امروزه‌در گفتمان‌ سیاسی‌ - اجتماعی‌ بحث‌ مهم‌ و دامنه‌ داری‌ است‌ که‌ اندیشمندان‌ هر کدام‌ به‌فراخور حال‌ و دیدگاه‌ خود بدان‌ پرداخته‌اند. اما در این‌ بین‌، کسانی‌ بوده‌ و هستند که‌ به‌ نام‌اصلاح‌ گری‌ به‌ «افساد» مشغول‌ بوده‌ و جامعه‌ را به‌ فساد و تباهی‌ می‌کشند.

یکی‌ از مباحث‌ مهمی‌ که‌ می‌تواند در بحث‌ اصلاحات‌ رهگشا باشد، تفکیک‌اصلاحات‌ دینی‌ از اصلاحات‌ غیر دینی‌ است‌ که‌ در روشن‌ شدن‌ مسأله‌ اهمیت‌ به‌ سزایی‌دارد.بر همین‌ اساس‌، در این‌ مقاله‌ سعی‌ شده‌ است‌، مبانی‌ و مولفه‌های‌ بنیادین‌ اصلاحات‌اسلامی‌ (حسین‌(ع)) ترسیم‌ شود تا به‌ تصویری‌ روشن‌ از اصلاحات‌ حسینی‌ دست‌ یابیم‌.این‌ مهم‌ موجب‌ تمییز مصلحان‌ و اصلاحات‌ راستین‌ از اصلاح‌ طلبان‌ و اصلاحات‌دروغین‌ خواهد گردید.

معنا و مفهوم‌ اصلاحات‌

پیش‌ از آن‌ که‌ به‌ بررسی‌ اصول‌ و مولفه‌های‌ «اصلاح‌طلبی‌» از چشم‌ انداز دینی‌، به‌ویژه‌ از دیدگاه‌ امام‌ حسین‌(ع) بپردازیم‌، ارائه‌ تعریفی‌ روشن‌ از واژه‌ اصلاح‌ و اصلاحات‌ درتفکر دینی‌ لازم‌ و ضروری‌ است‌.

«اصلاح‌» به‌ معنای‌ سامان‌ دادن‌، بهینه‌ ساختن‌ و به‌ نیکی‌ درآوردن‌ و نیز «درست‌کردن‌، نیکو کردن‌، به‌ سازش‌ درآوردن‌، آراستن‌ و به‌ صلاح‌ آوردن‌» است‌.
مرحوم‌ شیخ‌ طوسی‌ می‌نویسد:«الصلاح‌ استقامه‌ الحال‌، و الاصلاح‌: جعل‌ الشی‌ءعلی‌ الاستقامة‌»؛ یعنی‌ اصلاح‌ معتدل‌ قرار دادن‌ چیزی‌ است‌. علامه‌ طباطبایی‌ آن‌ را به‌«لیاقت‌ و شایستگی‌» معنا می‌کند.

اصلاح‌ در قرآن‌، در مقابل‌ افساد است‌. افساد یعنی‌ نابسامانی‌ ایجاد کردن‌ و ازحالت‌ تعادل‌ بیرون‌ بردن‌. چنان‌ که‌ راغب‌ اصفهانی‌ می‌گوید:«الفساد خروج‌ الشی‌ء عن‌الاعتدال‌ قلیلاً کان‌ او کثیراً و یضادّه‌ الصلاح‌، و یستعمل‌ ذلک‌ فی‌ النفس‌ و البدن‌ و الاشیاءالخارجه‌ عن‌ الاستقامة‌.»؛ فساد، هر گونه‌ خارج‌ شدن‌ اشیا از حالت‌ اعتدال‌ است‌ خواه‌ کم‌باشد یا زیاد، و نقطة‌ مقابل‌ آن‌، اصلاح‌ است‌ که‌ در جان‌ و بدن‌ و اشیایی‌ که‌ از حد اعتدال‌خارج‌ می‌شوند، تصور می‌شود.

المیزان‌، این‌ دو واژه‌ را در دو صفت‌ متقابل‌ و متضاد قرار داده‌ است‌:«فان‌ّ الصلاح‌ والفساد شأنان‌ متقابلان‌.» به‌ گفتة‌ شهید مطهری‌:«افساد و اصلاح‌ از زوج‌های‌ متضادقرآن‌ است‌، زوج‌های‌ متضاد یعنی‌ واژه‌های‌ اعتقادی‌ و اجتماعی‌ که‌ دو به‌ دو در برابریکدیگر قرار گرفته‌اند و به‌ کمک‌ یکدیگر بهتر شناخته‌ می‌شوند؛ از قبیل‌: توحید و شرک‌،ایمان‌ و کفر، هدایت‌ و ضلالت‌، عدل‌ و ظلم‌، خیر و شر، اطاعت‌ و معصیت‌، تقوا و فسوق‌،استکبار و استضعاف‌ و غیره‌.

برخی‌ از این‌ زوج‌های‌ متضاد، از آن‌ جهت‌ در کنار یکدیگر مطرح‌ می‌شوند که‌ یکی‌باید نفی‌ و طرد شود تا دیگری‌ جامة‌ تحقق‌ بپوشد. اصلاح‌ و افساد از این‌ قبیل‌ است‌.»قرآن‌ کریم‌ نیز این‌ دو واژه‌ را مقابل‌ هم‌ به‌ کار برده‌، می‌فرماید:

(الذین‌ یفسدون‌ فی‌الارض‌ و لا یصلحون‌)

(والله یعلم‌ المفسد من‌ المصلح‌)

(ام‌ نجعل‌ الذین‌ آمنوا و عملواالصالحات‌ کالمفسدین‌ فی‌ الارض‌)

از این‌ رو، مرحوم‌ علامه‌ طباطبایی‌ می‌فرماید:«فساد عبارت‌ است‌ از تغییر دادن‌هر چیزی‌ از آنچه‌ طبع‌ اصلی‌ آن‌ اقتضا دارد، و اصلاح‌، باقی‌ ماندن‌ هر چیزی‌ است‌ به‌مقتضای‌ طبع‌ اصلی‌اش‌ تا آنچه‌ خیر و فایده‌ در خور آن‌ است‌ بر آن‌ مترتب‌ گردد، بدون‌ آن‌که‌ به‌ خاطر فسادش‌ چیزی‌ از آثار نیک‌ آن‌ تباه‌ گردد.»

و به‌ فرمودة‌ رهبر معظم‌ انقلاب‌:«اصلاح‌ این‌ است‌ که‌ هر نقطة‌ خرابی‌، هر نقطة‌نارسایی‌، هر نقطة‌ فاسدی‌ به‌ یک‌ نقطة‌ صحیح‌ تبدیل‌ شود.»

از همین‌ جا معنای‌ «عمل‌ صالح‌» روشن‌ می‌شود. هر چند قرآن‌ کریم‌ دقیقاًمشخص‌ نفرموده‌ و نام‌ نبرده‌ که‌ عمل‌ صالح‌ چیست‌، اما از آثار آن‌ می‌توان‌ آن‌ را شناخت‌؛از جمله‌:(شایستگی‌ به‌ درگاه‌ خداست‌)؛ در مقابلش‌ ثواب‌ قرار داد (کلمة‌ طیّب‌ رابالامی‌برد).

پس‌ عمل‌ صالح‌ یعنی‌ عمل‌ بی‌ عیب‌ و نقص‌، خوب‌، اصلاح‌ شده‌، پاک‌، بر اساس‌تقوا، پسندیده‌ و شایسته‌، کار پرسود و فایده‌ برای‌ مومنان‌ و جامعه‌ در تمام‌ زمینه‌ها.
قاعدة‌ کلی‌ که‌ از آیات‌ قرآن‌ به‌ دست‌ می‌آید، این‌ است‌ که‌ عمل‌ صالح‌ باید همراه‌ باایمان‌ باشد؛ زیرا ایمان‌ به‌ عمل‌ جهت‌ می‌دهد و مصلحان‌ را هدایت‌ می‌کند. از این‌ رو،منظور از اصلاحات‌ قرآنی‌، صرف‌ انجام‌ کار خوب‌، از هر کس‌، با هر انگیزه‌ و اعتقادی‌نیست‌، بلکه‌ کار شایسته‌ و اصلاح‌ گری‌ باید همراه‌ با ایمان‌ باشد از همین‌ روست‌ که‌ درآیات‌ متعدد، ایمان‌ در کنار عمل‌ صالح‌ آمده‌ و فواید آن‌ ذکر شده‌ است‌؛ مانند رسیدن‌ به‌حیات‌ طیب‌، عدم‌ خوف‌ و ترس‌ برای‌ انجام‌ دهندة‌ آن‌، جزای‌ نیکو، پاداش‌ کامل‌ نزد خدا،بخشش‌ الهی‌، و پاداش‌ دو برابر.

به‌ طور کلی‌، اعمال‌ صالح‌ در مقابل‌ مال‌ دنیا نهاده‌ شده‌ و بر آن‌ برتری‌ داده‌ شده‌است‌: (المال‌ و البنون‌ زینة‌ الحیوة‌ الدنیا و الباقیات‌ الصالحات‌ خیر عند ربک‌ ثواباًوخیرٌاملاً).
بنابراین‌ اصلاح‌طلبی‌ به‌ مفهوم‌ قرآنی‌، باید توأم‌ با اعتقاد به‌ خدا و در واقع‌، درجهت‌ اهداف‌ الهی‌ باشد.

بدین‌ منظور، قرآن‌ کریم‌ رسالت‌ بزرگ‌ پیامبران‌ را اصلاح‌ در زندگی‌ مادی‌ ومعنوی‌ انسان‌ها معرفی‌ نموده‌، پیامبران‌ را مصلح‌ می‌نامد. برای‌ مثال‌، حضرت‌ شعیب‌(ع)هزاران‌ سال‌ پیش‌ فرمود: (ان‌ ارید الّا الاصلاح‌ ما استطعت‌) و پس‌ از وی‌حضرت‌موسی‌(ع) فرمود:(اصلح‌ و لاتتّبع‌ سبیل‌ المفسدین‌)

مفهوم‌ اصلاح‌ به‌ دلیل‌ بار ارزشی‌ و عاطفی‌ مثبت‌ آن‌ در ادبیات‌ دینی‌ سابقه‌دیرینه‌ای‌ دارد. در این‌ جا تنها به‌ سه‌ مورد اشاره‌ می‌شود:

1- خداوند در قرآن‌ کریم‌ درباره‌ منافقان‌ می‌فرماید: (چون‌ به‌ آنان‌ گفته‌ شود، درزمین‌ فساد نکنید، می‌گویند: ما خود اصلاح‌ گر هستیم‌. به‌ هوش‌ باشید که‌ آنان‌فسادگرانند ولکن‌ نمی‌فهمند.)
از این‌ آیه‌ و آیات‌ مشابه‌ به‌ دست‌ می‌آید که‌ افراد و گروه‌های‌ مختلف‌ همواره‌ باشعارهای‌ زیبا و مورد پسند و مقبول‌ عامه‌، کالای‌ خود را عرضه‌ می‌دارند و بعضاً نیز موفق‌می‌شوند با پنهان‌ کردن‌ نیات‌ و مکنونات‌ باطنی‌ خود، به‌ اهداف‌ شومشان‌ دست‌ یابند.

2- فرمان‌ حضرت‌ علی‌(ع) به‌ مال‌ اشتر است‌؛ حضرت‌ امیر(ع) یکی‌ ازمأموریت‌های‌ چهارگانة‌ مالک‌ اشتر را «استصلاح‌ اهلها» در کنار جهاد با کفار، اخذ مالیات‌و عمران‌ بلاد می‌دانند. استصلاح‌ نیز به‌ معنای‌ تربیت‌ دینی‌ و اخلاقی‌ است‌. به‌ عبارت‌دیگر، اهتمام‌ به‌ تربیت‌ دینی‌ و اخلاقی‌ مردم‌، حقی‌ است‌ که‌ مردم‌ بر عهدة‌ والی‌ دارند ووظیفه‌ای‌ بر دوش‌ والی‌ نسبت‌ به‌ مردم‌ است‌.
البته‌، وجود این‌ حق‌ مستلزم‌ درک‌ خاصی‌ از انسان‌ و حقوق‌ و تکالیف‌ اوست‌ که‌عمدتاً در انسان‌شناسی‌ الهی‌ و اخلاقی‌ قابل‌ ردیابی‌ است‌. این‌ حق‌ را در صورتی‌ می‌توان‌ردیابی‌ کرد که‌ برای‌ انسان‌، غایت‌ و هدفی‌ در نظر بگیریم‌.

3- به‌ انگیزة‌ قیام‌ امام‌ حسین‌(ع) و عبارت‌ «انّما خرجت‌ لطلب‌ الاصلاح‌ فی‌ امة‌جدّی‌» باز می‌گردد. مراد حضرت‌ از این‌ تعبیر، اصلاح‌ بدعت‌ها و رشتی‌هایی‌ است‌ که‌ به‌نام‌ اسلام‌ و حکومت‌ دینی‌، پس‌ از رحلت‌ پیامبر اکرم‌(ص) و شهادت‌ حضرت‌ امیر(ع) برجامعة‌ اسلامی‌ تحمیل‌ شده‌ است‌.

هدف‌ امام‌ حسین‌(ع) بازگشت‌ به‌ سیره‌ پیامبر اکرم‌(ص) و حضرت‌ امیر(ع) است‌. به‌عبارت‌ دیگر، هدف‌ قیام‌ اصلاح‌ طلبانه‌ سیدالشهدا، بازگشت‌ به‌ اسلام‌ ناب‌ محمدی‌(ص)بوده‌ است‌ که‌ می‌فرمایند:«انّما خرجت‌ لطلب‌ الاصلاح‌ فی‌ امة‌ جدّی‌. اریدان‌ آمر بالمعروف‌و انهی‌ عن‌ المنکر و اسیر بسیرة‌ جدّی‌ و ابی‌ علی‌ بن‌ ابی‌ طالب‌(ع)»

آموزة‌ امام‌ حسین‌(ع) در اصلاحات

به‌ طور خلاصه‌، اصلاحات‌ حسینی‌ بر مدار و محور «دین‌» و ارزش‌های‌ دینی‌می‌چرخد. پژوهش‌ گران‌ علوم‌ اجتماعی‌ نهضت‌ عاشورا را واکنشی‌ در برابرناهنجاری‌های‌ جامعة‌ آن‌ عصر می‌شمارند.

اگر چه‌ این‌ برداشت‌ در جای‌ خود درست‌ است‌، ولی‌ تمام‌ نیست‌؛ زیراناهنجاری‌های‌ اجتماعی‌ عکس‌العمل‌های‌ متفاوتی‌ را به‌ دنبال‌ دارند.

هر تعریفی‌ از هنجارهای‌ اجتماعی‌، مؤید این‌ معناست‌ که‌ تحویل‌ یا از میان‌ بردن‌قواعد مورد پذیرش‌ و احترام‌ جامعه‌، ناهنجاری‌ تلقی‌ می‌شود. در این‌ که‌ سنت‌های‌ دینی‌ وارزش‌های‌ انسانی‌ و آرمان‌های‌ موسس‌ جامعة‌ اسلامی‌ در آن‌ زمان‌ فراموش‌ شده‌ و ازمیان‌ رفته‌ بود، هیچ‌ تردیدی‌ نیست‌.

فجایعی‌ که‌ در روز عاشورا و حتی‌ پیش‌ و پس‌ از آن‌ به‌ وقوع‌ پیوست‌، خود بهترین‌شاهد بر این‌ مدعاست‌. به‌ راستی‌، چه‌ رخدادهایی‌ موجب‌ شد که‌ تنها 61 سال‌ پس‌ ازهجرت‌ پیامبر اکرم‌(ص) فرزندان‌ آن‌ حضرت‌ را بدان‌ صورت‌ ناجوانمردانه‌ و سنگدلانه‌ وشگفت‌ آور به‌ قتل‌ برسانند و زنان‌ و کودکان‌ ایشان‌ را به‌ اسارت‌ درآورند؟! جامعة‌ اسلامی‌به‌ چه‌ درجه‌ای‌ از انحطاط‌ دینی‌، اخلاقی‌ و فرهنگی‌ رسیده‌ بود که‌ در برابر آن‌ حادثة‌ بزرگ‌دم‌ فرو بست‌ و واکنشی‌ از خود بروز نداد؟ عوامل‌ انحراف‌ چه‌ بودند؟ آیا همة‌ جوامع‌ انقلابی‌با چنین‌ عواملی‌ روبه‌ رویند؟ آیا ممکن‌ است‌ چنان‌ حادثه‌ای‌ دوباره‌ تکرار شود؟ این‌ها وده‌ها پرسش‌ دیگر، پژوهشی‌ وسیع‌ می‌طلبد که‌ از حوصله‌ این‌ مقال‌ خارج‌ است‌.

تنها می‌توان‌ گفت‌: زمینه‌ها و عواملی‌ که‌ آن‌ نهضت‌ عظیم‌ را به‌ وجود آوردند و آن‌فاجعة‌ غم‌انگیز را رقم‌ زدند، عبارتند از:

1- زمامدار جامعه‌ اسلامی‌ نه‌ تنها شرایط‌ لازم‌ برای‌ تصدی‌ منصب‌ حکومت‌ رانداشت‌ که‌ متظاهر به‌ فسق‌ و فساد بود؛

2- ارزش‌های‌ معنوی‌ از یاد رفته‌ بود و نخبگان‌ جامعه‌، که‌ مدیریت‌ فکری‌ وسیاسی‌ را بر عهده‌ داشتند و الگویی‌ برای‌ مردم‌ به‌ شمار می‌رفتند، به‌ مفاهیم‌ اخلاقی‌ پای‌بند نبودند؛

3- حکومت‌ نیز فاقد قواعد و معیار بود و قانون‌ و ضابطه‌ای‌ را در میان‌ کارگزاران‌معمول‌ نمی‌داشت‌. در نتیجه‌، ظلم‌ و تبعیض‌ به‌ غایت‌ خود رسیده‌ بود؛

4- بدعت‌ها و پیرایه‌های‌ بسیار در دین‌ راه‌ یافته‌ و مذهب‌ وسیله‌ تخدیر مردم‌ وتأمین‌ خواسته‌های‌ حکام‌ و مفسدان‌ شده‌ بود؛

5- دنیامداری‌ و ماده‌ گرایی‌، جهان‌ برین‌ و آخرت‌ را از یادها زدوده‌ بود؛

6- رعب‌ و دنیاپرستی‌ هم‌ چون‌ بیماری‌، متدینان‌ را زبون‌ و زمین‌ گیر و آنان‌ راتسلیم‌ پیش‌ آمدها کرده‌ بود، دلیری‌ و رادمردی‌ نیز تنها در اسطوره‌ها به‌ جای‌ مانده‌ بود.
بنابراین‌، اصول‌ جامعه‌ای‌ که‌ پیامبر اکرم‌(ص) تأسیس‌ کرده‌ بود به‌ راه‌ فنا می‌رفت‌ وسنت‌ها و ارزش‌های‌ دینی‌ به‌ فراموشی‌ سپرده‌ می‌شدند.

انحطاط‌ دینی‌، اخلاقی‌ و فرهنگی‌ جامعه‌، به‌ ویژه‌ در نیمة‌ اول‌ دهه‌ چهارم‌ هجری‌،به‌ اوج‌ خود رسیده‌ بود. از زمان‌ خلیفة‌ سوم‌، اشرافی‌ گری‌ و بذل‌ و بخشش‌های‌ بی‌ حد وحصر از بیت‌ المال‌ به‌ اقوام‌ و نزدیکان‌، متعارف‌ شد و مسلط‌ کردن‌ تبعیدی‌های‌ عصر نبوی‌بر مقدّرات‌ جامعه‌ اسلامی‌ و در نهایت‌، قدرت‌ بخشیدن‌ به‌ حزب‌ اموی‌، خلافت‌ اسلامی‌ رابه‌ سلطنت‌ کسری‌' و قیصر مبدل‌ ساخت‌.

اکنون‌ چه‌ کسی‌ باید برای‌ اصلاح‌ امور قیام‌ کند؟ یک‌ فرد انقلابی‌ و اصلاح‌ طلب‌!اما کسی‌ که‌ به‌ ناهنجاری‌های‌ جامعه‌ معترض‌ است‌ و ادعای‌ اصطلاح‌طلبی‌ دارد، بایدپیش‌ از آن‌ که‌ مصلح‌ شود، صالح‌ باشد؛ زیرا آرمان‌ گرایی‌ و اصلاح‌طلبی‌ در سخن‌ و شعارخلاصه‌ نمی‌شود، بکله‌ درگیری‌ با مشکلات‌ و معضلات‌ را طلب‌ می‌کند.

از این‌ رو، مصلح‌ باید آگاه‌، خودساخته‌، مدیر و مدبر باشد؛ زیرا اصلاح‌ اسلامی‌،حرکتی‌ انقلابی‌ است‌؛ انقلاب‌ در افکار، فرهنگ‌، اخلاق‌ و روحیات‌ انسان‌ها و به‌ موازات‌آن‌، تغییر در نظام‌های‌ اجتماعی‌ فاسد و حاکم‌ بر آن‌ها.

بنابراین‌، اصلاح‌ اسلامی‌، تغییری‌ است‌ در راستای‌ رشد و کمال‌ انسان‌، که‌ هم‌مبارزه‌ با آداب‌ و عادات‌ ناپسند را لازم‌ می‌شمرد و هم‌ نظام‌های‌ حاکم‌ بر اجتماع‌ را به‌رعایت‌ حق‌ و عدالت‌ و انجم‌ اعمال‌ صواب‌ و صلاح‌ وا می‌دارد.

از این‌ رو، پیامبر بزرگ‌ اسلام‌(ص) دو جهاد را بر مسلمانان‌ متعهد، تکلیف‌ کرده‌است‌؛ جهاد اکبر یا مبارزه‌ با تجاوزات‌ و طغیان‌های‌ نفس‌ انسان‌ و جهاد اصغر، یا مبارزه‌ بادشمنان‌ خارجی‌ و داخلی‌ جامعه‌ اسلامی‌.

امامان‌ بزرگوار شیعه‌، زمانی‌ که‌ جامعة‌ انسانی‌ گرفتار فساد شده‌ بود، برای‌ اصلاح‌آن‌، پیروان‌ خویش‌ را به‌ هر دو جهاد فرا می‌خواندند.

چنان‌ که‌ حسین‌ بن‌ علی‌(ع) به‌ عنوان‌ یک‌ مصلح‌ اجتماعی‌، با قیام‌ خود علیه‌ ظلم‌و فساد، در همان‌ حال‌ که‌ زمینه‌ انقلاب‌ اجتماعی‌ را فراهم‌ می‌سازد، یاران‌ و هوادارانش‌ رابه‌ تهذیب‌ نفس‌ و تقوای‌ الهی‌ دعوت‌ می‌کند.

این‌ امر نه‌ تنها به‌ لحاظ‌ هدفی‌ که‌ اسلام‌ دنبال‌ می‌کند، یعنی‌ تربیت‌ انسان‌های‌وارسته‌ و خداگونه‌، بلکه‌ از جنبة‌ عقلی‌ نیز دارای‌ اهمیت‌ است‌؛ زیرا اگر اصلاح‌ طلبان‌ خودصالح‌ نباشند، نه‌ معنای‌ اصلاح‌ را به‌ درستی‌ درک‌ خواهند کرد و نه‌ می‌توانند بر فسادغلبه‌یابند؛

چه‌ این‌ که‌ در مسیر مبارزه‌ ممکن‌ است‌ پیش‌ از آن‌ که‌ دیگران‌ را به‌ صلاح‌ آورند،خود تسلیم‌ فساد شوند، چنان‌ که‌ بسیاری‌ مبارزان‌ و مصلحان‌ به‌ دلیل‌ عدم‌ خودسازی‌ وتقوای‌ لازم‌، خویش‌ را به‌ دشمن‌ تسلیم‌ کرده‌ و یا در صورت‌ پیروزی‌، به‌ دلیل‌ همین‌وابستگی‌های‌ نفسانی‌ و رذایل‌ اخلاقی‌، تشکیلات‌ و نظام‌ فاسدی‌ را بنیان‌ نهادند که‌ دربرخی‌ مواقع‌ به‌ مرور از رژیم‌های‌ گذشته‌ بدتر شدند. پیروزی‌ عباسیان‌ بر امویان‌ و فسادی‌که‌ بعدها در دستگاه‌ حکومت‌ آنان‌ به‌ وجود آمد، شاهدی‌ روشن‌ بر این‌ مدعاست‌.
از سوی‌ دیگر، اصلاح‌ فردی‌ نیز بدون‌ توجه‌ به‌ اصلاح‌ اجتماعی‌ ره‌ به‌ جایی‌نمی‌برد؛ زیرا رشد و تکامل‌ و پالایش‌ انسان‌ در گرو همین‌ مبارزات‌ اجتماعی‌ است‌.

از این‌ رو، اسلام‌ بر اصلاح‌ رهبری‌ سیاسی‌ جامعه‌ تأکید می‌ورزد و پیروان‌ خویش‌ رابر رهبران‌ فاسد می‌شوراند تا نظام‌های‌ جور را مورد تهدید قرار داده‌، رهبری‌ آنان‌ را به‌صالحان‌ و با تقوایان‌ بر گردانند. چنان‌ که‌ امام‌ حسین‌(ع) انگیزة‌ قیام‌ خود را چنین‌ تبیین‌می‌فرماید:«مردم‌! پیامبر خدا(ص) فرمود: هر کس‌ سلطان‌ زورگویی‌ را ببیند که‌ حرام‌ خدا راحلال‌ کرده‌، پیمان‌ الهی‌ را در هم‌ شکسته‌، با سنت‌ و قانون‌ پیامبر از در مخالفت‌ درآمده‌،در میان‌ بندگان‌ خدا، راه‌ گناه‌ و دشمنی‌ در پیش‌ می‌گیرد، اگر در برابر چنین‌ زمامداری‌ باعمل‌ یا با گفتار خویش‌ مخالفت‌ نکند، بر خداوند است‌ که‌، این‌ فرد(بی‌ تفاوت‌) را به‌جایگاه‌ همان‌ طغیانگر، که‌ آتش‌ جهنم‌ است‌، داخل‌ گرداند.

مردم‌! آگاه‌ باشید، اینان‌ (بنی‌ امیه‌) اطاعت‌ خدا را ترک‌ کرده‌ و پیروی‌ از شیطان‌ راپیشه‌ خود ساخته‌اند. فساد را ترویج‌ و حدود الهی‌ را تعطیل‌ کرده‌ "فیی‌ء" را به‌ خوداختصاص‌ داده‌ و حلال‌ و حرام‌ خداوند را تغییر داده‌اند. در حالی‌ که‌ من‌ به‌ هدایت‌ و اصلاح‌جامعة‌ اسلامی‌ از دیگران‌ شایسته‌ترم‌.»

روش‌شناسی‌ اصلاح‌ گرایی‌ در نهضت‌ عاشورا

پیش‌ از این‌ که‌ به‌ مؤلفة‌ مهم‌ و بنیادی‌ نهضت‌ امام‌ حسین‌(ع) بپردازیم‌، بهتراست‌ که‌ به‌ تجزیه‌ و تحلیل‌ «روش‌ امام‌ حسین‌(ع) در حرکت‌ اصلاح‌ گرایانه‌» نظری‌افکنیم‌.
بر آگاهان‌ پوشیده‌ نیست‌ که‌ گزینش‌ روش‌ درست‌، منظقی‌، کارآمد و فراگیر درانجام‌ حرکت‌ و نهضت‌ اصلاحی‌ بسیار مهم‌ می‌باشد. اگر شرایط‌ اوضاع‌ و احوال‌ جامعه‌ روبه‌ پیچیدگی‌ بیش‌تر و سخت‌ باشد، انتخاب‌ روش‌، دشوارتر خواهد بود.

به‌ راستی‌، روش‌ چه‌ روشی‌ باید باشد؛ روش‌ فرهنگی‌ صرف‌، سیاسی‌ و اجتماعی‌محض‌، روش‌ نظامی‌ و مسلحانه‌ صرف‌، روش‌ ترکیبی‌ فرهنگی‌، سیاسی‌، اجتماعی‌ و یاقیام‌ مسلحانه‌؟ هم‌ چنین‌ این‌ که‌ هر کدام‌ از این‌ روش‌ها جوهرة‌ عقلانی‌ و خردگرایانه‌محض‌ داشته‌ باشد یا عاشقانه‌، عارفانه‌ و جهادی‌، بسیار مهم‌ و سرنوشت‌ ساز می‌باشد.

حال‌، با رویکردی‌ تاریخی‌ - تحلیلی‌ به‌ قیام‌ امام‌ حسین‌(ع) و بررسی‌ شواهدحدیثی‌ و روایی‌ در مجموعه‌ سخنان‌ حسین‌ بن‌ علی‌(ع) باید به‌ درستی‌ دریافت‌ که‌امام‌(ع) چه‌ روشی‌ را با چه‌ جوهره‌ای‌ انتخاب‌ کرد؟ چه‌ تناسب‌ و سنخیتی‌ بین‌ روش‌ وجوهره‌ وجود داشته‌ است‌؟ چه‌ همگونی‌ بین‌ روش‌ و جوهره‌ با علل‌ فاعلی‌ و غایی‌ نهضت‌عاشورا وجود دارد؟

آیا جوهرة‌ قیام‌ نیز عقلانی‌ - عاشقانه‌ بوده‌ است‌ یا نه‌؟ در پرتو پاسخی‌ جامع‌ به‌این‌ پرسش‌هاست‌ که‌ می‌توان‌ تصور و تصویری‌ کلان‌ و جامع‌ از قیام‌ جاودانه‌ کربلا به‌دست‌ آورد.

روش‌ پدیدارشناسی‌ در تحلیل‌ قیام‌ تاریخی‌ امام‌ حسین‌(ع) ما را به‌ این‌ نتیجه‌رهنمون‌ می‌کند که‌ امام‌ حسین‌(ع) در نضهت‌ خود، اهداف‌ روشن‌ و روش‌های‌ شفاف‌ وزلال‌ را برگزید و در تمام‌ سخنان‌ و نامه‌های‌ خود، در هر مناسبتی‌ بر اهداف‌ و روش‌های‌خود تأکید داشت‌ و حتی‌ شعارهای‌ وی‌ متناسب‌ با اهداف‌ و روش‌هایش‌ بود.

به‌ طور مثال‌، امام‌(ع) در تبیین‌ هدف‌ها، هدف‌ اصلاح‌ جامعه‌ نبوی‌ را، احیای‌ارزش‌ها و معیارهای‌ اصیل‌ اسلامی‌، نفی‌ و محو بدعت‌ها و از بین‌ بردن‌ آفات‌ وآسیب‌های‌ فرهنگی‌ و اجتماعی‌، که‌ اسلام‌ ناب‌ محمدی‌(ص) را تهدید می‌کرد، زنده‌ کردن‌شعایر دینی‌، اقامة‌ حق‌ و عدالت‌ اجتماعی‌، نابودی‌ استبداد، ظلم‌ و فسق‌ و فجور، اعتلای‌کلمة‌ توحید، احیای‌ روش‌ کارآمد و سعادت‌ بخش‌ پیامبر اکرم‌(ص) و علی‌(ع) در جامعه‌،خرافه‌ زدایی‌ از چهرة‌ اصیل‌ دین‌، دیندار نمودن‌ جامعه‌ در عرصه‌های‌ گوناگون‌ و حوزه‌های‌مختلف‌ فکری‌ و عملی‌ و در روش‌ها، روش‌ جهاد و مبارزه‌ و احیای‌ عنصر امر به‌ معروف‌ ونهی‌ از منکر و در واقع‌، ترکیب‌ فرهنگی‌ (احیای‌ اصول‌، حقایق‌ دینی‌ و اصلاح‌ امت‌اسلامی‌)، سیاسی‌ و اجتماعی‌ (اصلاح‌ مدیریت‌ و حکومت‌، استبداد زدایی‌ و اقامة‌ عدل‌) وجهاد مسلحانه‌، خروج‌ علیه‌ خلافت‌ غصبی‌ و خلیفة‌ فاقد صلاحیت‌ برای‌ ادارة‌ جامعة‌اسلامی‌ و... می‌دانند.

جوهره‌ و روح‌ قیام‌ فرهنگی‌، اجتماعی‌ و مسلحانه‌ امام‌ حسین‌(ع) نیز عشق‌ و دردبود؛ درد دین‌ و غیرت‌ دینی‌ که‌ از درک‌ عمیق‌، روح‌ بلند و ژرف‌ الهی‌ و اوج‌ دینداری‌ اوسرچشمه‌ می‌گرفت‌.

درک‌ شرایط‌ فرهنگی‌ و اجتماعی‌ اسلام‌ و اقتضای‌ زمان‌ (زمان‌شناسی‌ امام‌(ع))نیز عامل‌ مهم‌ حرکت‌ علیه‌ خلافت‌ و خلیفه‌ حاکم‌ بود که‌ عشق‌ و خون‌ در باطن‌ و جان‌مایة‌ قیام‌ تجلی‌ یافت‌.

بنابراین‌، قیام‌ خونین‌ سرخ‌ حسینی‌ شکل‌ گرفت‌ و امام‌(ع) در وداع‌ با قبر نورانی‌پیامبر(ص) از «و ان‌ یراک‌ قتیلاً» سخن‌ به‌ میان‌ آورده‌ و هنگام‌ حرکت‌ از مکه‌ به‌ کربلا نیزندای‌ استرجاع‌ «انا لله و انا الیه‌ راجعون‌» سردادند.

چهرة‌ قیام‌ خود را از مدینه‌ تا کربلا و از کربلا تا مدینه‌، یعنی‌ حرکت‌ دورانی‌ که‌دایرة‌ عشق‌، شهادت‌، پیام‌ و خون‌ بود، ترسیم‌ کردند تا حوزه‌ وظایف‌ و رسالت‌هامشخص‌باشد.

عده‌ای‌ از سرعشق‌، خون‌ خود را هدیة‌ اسلام‌ اصیل‌ و ناب‌ کردند و گروهی‌ نیز از سرعشق‌ از کربلا تا کوفه‌، شام‌ و مدینه‌، کاروان‌ آزادگان‌ را در پیام‌رسانی‌ به‌ راه‌ انداخته‌ و بابصیرت‌ انجام‌ وظیفه‌ نمودند که‌ در اصل‌، وظیفه‌ گرایی‌ و تکلیف‌ محوری‌ روح‌ جهاد،شهادت‌، اسارت‌ ظاهری‌ و حریت‌ واقعی‌ بود تا مسلمانان‌ همة‌ اعصار بدانند که‌اسلام‌شناسی‌، وظیفه‌شناسی‌، زمان‌شناسی‌، دشمن‌شناسی‌، ولایت‌شناسی‌، و ولایت‌مداری‌ از اصول‌ مهم‌ حیات‌ دینی‌ و زندگی‌ اسلامی‌ آنان‌ خواهد بود. البته‌، به‌ تعبیر حسین‌بن‌ علی‌(ع) در همیشة‌ تاریخ‌ «قل‌ الدیانون‌» نمودار خواهد شد.

در قیام‌ اصلاحی‌ و نهضت‌ احیایی‌ امام‌ حسین‌(ع) هدف‌ها، شعارها، مسیرهای‌قیام‌ و حرکت‌ روشن‌ و روش‌ها نیز بسیار روشن‌ و شناخته‌ شده‌ و دست‌ یافتنی‌ است‌ و هیچ‌نکته‌ مبهم‌ و نقطة‌ متشابهی‌ در قیام‌ الهی‌ آن‌ حضرت‌ وجود ندارد. عجیب‌ است‌ که‌ نه‌ تنهاکلیات‌ قیام‌ امام‌، بلکه‌ جزییات‌ نهضت‌ حضرت‌ نیز روشن‌ و مستند در تاریخ‌ است‌ وبسیارحیاتی‌، مهم‌ و دخیل‌ در تحلیل‌ قیام‌ می‌باشند و این‌ خود معجزه‌ای‌ در قیام‌ معصومانه‌،آسمانی‌، توحیدی‌ و عدالت‌ خواهانه‌ امام‌ حسین‌(ع) است‌.

پس‌، انتخاب‌ روش‌ امام‌ حسین‌(ع) نیز الگویی‌ برای‌ گزینش‌ روش‌ها و اصلاح‌گرایی‌ و احیاگری‌ است‌.

بدیهی‌ است‌ که‌ امام‌(ع) با درک‌ صحیح‌ و همه‌ جانبة‌ مسأله‌، روش‌ کردن‌ هدف‌ها،شعارها، آگاه‌ سازی‌ مردم‌، اتمام‌ حجت‌، دین‌ محوری‌، عدالت‌ گرایی‌، احیای‌ امر به‌ معروف‌و نهی‌ از منکر، ظلم‌ ستیزی‌، دلسوزی‌ برای‌ مردم‌ و نسل‌های‌ مختلف‌ جامعه‌، آینده‌نگری‌، حفظ‌ حقوق‌ و کرامت‌ انسانی‌ و آزادی‌ خواهی‌، به‌ وظیفه‌ خویش‌ عمل‌ نموده‌اند.

در نهضت‌ اسلامی‌ نیز، که‌ نهضتی‌ حسینی‌ بود، امام‌ خمینی‌ از همان‌ ابتدا هدف‌هاو استراتژی‌ حرکت‌ و قیام‌ خویش‌ را علیه‌ طاغوت‌ مشخص‌ کرد و روش‌ مبارزه‌ خویش‌ راروش‌ فرهنگی‌، سیاسی‌ و اجتماعی‌ قرار داد و در همة‌ عرصه‌ها، حقیقت‌، عدالت‌ و حریت‌را در اسلامیت‌ ناب‌ جست‌ و جو نمود؛

نظریه‌ حکومت‌ اسلامی‌ را نظریه‌ ولایت‌ فقیه‌ قرار داد؛ اساس‌ نهضت‌ خویش‌ رااحیای‌ اسلام‌ اصیل‌ فراموش‌ شده‌، مهجور، منزوی‌ و ناب‌ محمدی‌ قرار داد و ندای‌بازگشت‌ به‌ صدر اسلام‌، اسلام‌ پیامبر(ص) و علی‌(ع) را سر داد و همواره‌ انقلاب‌ اسلامی‌ راانقلابی‌ احیاگرانه‌ و اصلاح‌ طلبانه‌ در ابعاد فکری‌، فرهنگی‌، اخلاقی‌، سیاسی‌، اجتماعی‌ واقتصادی‌ توصیف‌ می‌نمود.

مؤلفه‌های‌ اصلاحات‌ حسینی‌(ع)

1. اهتمام‌ به‌ دین‌
یکی‌ از اصول‌ و مؤلفه‌های‌ اصلی‌ اصلاح‌ گری‌ مدرنیستی‌، دین‌ زدایی‌ و مخالفت‌ بادین‌ است‌. اما در اصلاحات‌ حسینی‌(ع) اهتمام‌ به‌ دین‌ و احیا و اصلاح‌ ارزش‌های‌ دینی‌،عنصر اصلی‌ و محوری‌ اصلاحات‌ می‌باشد.

اساساً قیام‌ امام‌ حسین‌(ع) این‌ بود که‌ در عصر ایشان‌، انحرافات‌ و بدعت‌هایی‌ دردین‌ رسوخ‌ و نفوذ کرده‌ و چهرة‌ واقعی‌ دین‌ را تغییر داده‌ بود.

از آن‌ جا که‌ نظام‌ حاکم‌، به‌ تعالیم‌ دینی‌ اهتمام‌ نمی‌ورزید، آن‌ حضرت‌ در صدداصلاح‌ و احیای‌ دین‌ برآمدند. از سخنان‌ و خطابه‌های‌ امام‌ حسین‌(ع) به‌ خوبی‌ به‌ دست‌می‌آید که‌ هدف‌ امام‌(ع) از قیام‌، نه‌ حکومت‌ و ریاست‌ و نه‌ اغراض‌ فردی‌ و امور شخصی‌،بلکه‌ مبارزه‌ با انحرافات‌ و بدعت‌ها در دین‌ بوده‌ است‌.

در عصر امام‌ حسین‌(ع) وضع‌ اسلام‌ و مسلمانان‌ و حکومت‌ به‌ حدی‌ بد و غیر قابل‌پذیرش‌ شده‌ بود که‌ وظیفة‌ هر مسلمانی‌ اظهار مخالفت‌ و جلوگیری‌ از انحراف‌ و سقوط‌آن‌بود.

2. تشکیل‌ حکومت‌ دینی‌ و نفی‌ سکو لاریزم‌
یکی‌ از اصول‌ اساسی‌ و مهم‌ اصلاحات‌ مدرنیستی‌ و شبه‌ مدرنیستی‌، سکولاریزم‌ وجدا سازی‌ ساحت‌ دین‌ از ساحت‌ سیاست‌ می‌باشد؛ بدین‌ معنا که‌ اصلاح‌ طلبان‌ غربی‌ وغرب‌ زده‌ سعی‌ می‌کنند دین‌ را از دخالت‌ در قلمرو سیاسی‌ - اجتماعی‌ دور نگه‌ دارند ومنحصر و محدود در امور شخصی‌ و فردی‌ نمایند.

در مقابل‌، حرکت‌ اصلاحی‌ امام‌ حسین‌(ع)، حرکتی‌ سیاسی‌ - اجتماعی‌ بود و بااین‌ حرکت‌ خود، بر علیه‌ چنین‌ تفکر و جریانی‌ (تفکر سکولاریستی‌) قیام‌ نمود.

حضرت‌ با قیام‌ خونین‌ خود نشان‌ داد که‌ مرز سیاست‌ از دیانت‌ جدا نیست‌ و دراسلام‌ بین‌ این‌ دو، همگرایی‌ و هماهنگی‌ وجود دارد و هر وقت‌ در رأس‌ حکومت‌،زمامداران‌ و حاکمانی‌ فاسد قرار گیرند که‌ لیاقت‌ منصب‌ حکومت‌ و کشورداری‌ را ندارندباید بر علیه‌ آنها شورید و از منصب‌ حکومت‌ عزل‌ کرد.

حرکت‌ اصلاحی‌ امام‌ حسین‌(ع) دارای‌ ابعاد و اضلاع‌ مختلفی‌ است‌ که‌ جنبة‌سیاسی‌ و اجتماعی‌ (یعنی‌ تشکیل‌ حکومت‌ دینی‌) یکی‌ از آنهاست‌؛ چرا که‌ در زمان‌ایشان‌، معاویه‌ و پسرش‌ یزید، عملاً سکولاریزم‌ را ترویج‌ می‌دادند، به‌ عنوان‌ نمونه‌ وقتی‌که‌ معاویه‌ بر خلافت‌ استیلا یافت‌، بلافاصله‌ به‌ عراق‌ آمده‌، در سخنرانی‌ خود به‌ مردم‌اخطار نمود که‌ من‌ با شما سرنماز و روزه‌ نمی‌جنگیدم‌، بلکه‌ می‌خواستم‌ بر شما حکومت‌کنم‌ و به‌ مقصود خود رسیدم‌.

مرحوم‌ علامه‌ طباطبایی‌ در مورد این‌ سخن‌ معاویه‌ می‌فرماید:«معاویه‌ با این‌سخن‌ اشاره‌ می‌کرد که‌ سیاست‌ را از دیانت‌ جدا خواهد کرد و نسبت‌ به‌ مقررات‌ دینی‌ضمانتی‌ نخواهد داشت‌ و همة‌ نیروی‌ خود را در زنده‌ نگه‌ داشتن‌ حکومت‌ خود به‌ کارخواهد بست‌ و البته‌ روشن‌ است‌ که‌ چنین‌ حکومتی‌ سلطنت‌ و پادشاهی‌ است‌، نه‌ خلافت‌ وجانشینی‌ پیغمبر خدا».

برخی‌ از روشنفکران‌ با مردمی‌ خواندن‌ نهضت‌ و قیام‌ امام‌ حسین‌(ع) وانمودمی‌کنند که‌ حرکت‌ امام‌(ع) صد در صد به‌ خواست‌ خود مردم‌ بوده‌ است‌ و از این‌ سخن‌،جدایی‌ دین‌ از سیاست‌ را نتیجه‌ می‌گیرند!

در خصوص‌ این‌ سخن‌، پرسش‌ها و نقدهای‌ فراوانی‌ مطرح‌ است‌ که‌ به‌ دلیل‌ ضیق‌مجال‌، تنها به‌ یک‌ نکتة‌ اساسی‌ اکتفا می‌کنیم‌.

یکی‌ از اهداف‌ قیام‌ امام‌(ع)، اصلاح‌ جامعة‌ اسلامی‌ و احیای‌ فریضة‌ امر به‌ معروف‌و نهی‌ از منکر است‌. آن‌ حضرت‌ هنگام‌ ترک‌ مدینه‌، بر این‌ مطلب‌ تأکید می‌کنند:«انماخرجت‌ لطلب‌ الاصلاح‌ فی‌ امة‌ جدی‌، ارید ان‌ آمر بالمعروف‌ و انهی‌ عن‌ المنکر.»

معنای‌ این‌ سخن‌ این‌ است‌ که‌ اگر امام‌ از عدم‌ تشکیل‌ حکومت‌ و هم‌ چنین‌ ازنقض‌ عهد مردم‌ کوفه‌ نیز مطمئن‌ بود، هرگز دست‌ از نهضت‌ اصلاح‌ گرانه‌ خویش‌ برنمی‌داشت‌؛ چرا که‌ انگیزة‌ اصلی‌ و اولی‌ آن‌ حضرت‌، احیای‌ دین‌ بود و مسأله‌ حکومت‌ وزمام‌ داری‌ در مراحل‌ بعد اهمیت‌ قرار داشتند.

بنابراین‌، این‌ ادعا که‌ حرکت‌ امام‌ حسین‌(ع) صد در صد مردمی‌ و در جهت‌ نیل‌ به‌زمامداری‌ بود، موافق‌ منابع‌ روایی‌ و تاریخی‌ و سخنان‌ خود حضرت‌ نیست‌.

3. نفی‌ فردگرایی‌ و قیام‌ خدامحورانه‌
فردگرایی‌ غربی‌، آن‌ گونه‌ که‌ در بستر اومانیسم‌ شکل‌ گرفت‌ و منتهی‌ به‌سودانگاری‌ مطلق‌ گردید، هرگز در اسلام‌ پذیرفته‌ نیست‌؛ زیرا فردگرایی‌، ارزش‌ و اخلاقی‌ناصواب‌ است‌.

انسان‌، مدار و محور اخلاق‌ و ارزش‌ها نیست‌. بلکه‌ باید بدان‌ها پای‌ بند باشد.اصول‌ و پایه‌های‌ اخلاقی‌ و قضایای‌ ارزشی‌، امور عینی‌ و مستقل‌ از ذهنیت‌ و خواست‌ ومیل‌ آدمیان‌ است‌.

از همین‌ روست‌ که‌ مبانی‌ اصیل‌ اخلاقی‌، مطلق‌ و پالوده‌ از نسبیت‌ هستند. سرّعینی‌ بودن‌ و مطلق‌ بودن‌ امهات‌ قضایای‌ اخلاقی‌ آن‌ است‌ که‌ این‌ قضایا در واقع‌ بیانگروجود رابطة‌ واقعی‌ میان‌ عمل‌ اخلاقی‌ و کمال‌ نهایی‌ و روحانی‌ آدمی‌اند.

اگر عدالت‌، خوب‌ است‌ و اگر خیانت‌ و جنایت‌، بد، از آن‌ روست‌ که‌ این‌ امور به‌ واقع‌موجب‌ کمالاتی‌ روحانی‌ و یا خساراتی‌ معنوی‌ در باطن‌ و حقیقت‌ انسان‌ می‌شوند، نه‌ آن‌ که‌به‌ دلیل‌ کارکرد اجتماعی‌ مثبت‌ این‌ قضایا یا گرایش‌ و ترجیح‌ ذهنی‌ طرفداران‌ آن‌هامقبول‌ افتاده‌اند.

قیام‌ و نهضتی‌ که‌ امام‌ حسین‌(ع) بر پا نمودند، نهضتی‌ خدا محورانه‌ و الهی‌ بود، نه‌فردگرایانه‌ و بر اساس‌ مصلحت‌ فردی‌.

این‌ تصور که‌ قیام‌ حضرت‌ (ع) به‌ دلیل‌ مصالح‌ فردی‌ و انتقام‌گیری‌ از خاندان‌ بنی‌امیه‌ است‌، توهمی‌ باطل‌ و غرض‌ ورزانه‌ است‌ که‌ منشأ آن‌ عدم‌ معرفت‌ به‌ ساحت‌ قدس‌ وملکوتی‌ ائمه‌(ع) و از جمله‌ امام‌ حسین‌(ع) می‌باشد.

تمامی‌ حرکات‌ و سکنات‌ امام‌ حسین‌(ع) و از جمله‌ اصلاح‌گیری‌ ایشان‌، هیچ‌صبغه‌ای‌ جز صبغة‌ الهی‌ نداشت‌ و رضای‌ الهی‌ در همه‌ حال‌، مورد توجه‌ ایشان‌ بود.

قیام‌ عاشورا چون‌ رنگ‌ خدایی‌ داشت‌، جاویدان‌ و پیروز شد. به‌ تعبیر حضرت‌امام‌(ع)، «شکست‌ نبود کشته‌ شدن‌ سیدالشهداء، چون‌ قیام‌ لله بود، شکست‌ ندارد.»
«آگاه‌ بودند که‌ ما آمدیم‌ ادای‌ وظیفة‌ خدایی‌ بکنیم‌، آمدیم‌ اسلام‌ را حفظ‌ کنیم‌.»

4. قرائت‌ واحد از دین‌، مبنای‌ اصلاحات‌ حسینی‌
روشن‌ است‌ که‌ جامعه‌ بدون‌ استعداد و بهره‌گیری‌ از ارزش‌های‌ الهی‌، در ادامه‌حیات‌ اجتماعی‌ خود، دچار انحرافات‌ و مشکلات‌ هنجاری‌ خواهد شد؛ چرا که‌ رفتار واعمال‌ اجتماعی‌ افراد در جامعه‌، مبتنی‌ بر ارزش‌های‌ حاکم‌ بر آن‌ می‌باشد.

بر این‌ اساس‌، معاویه‌ که‌ ارزش‌های‌ الهی‌ و خاندان‌ نبوت‌ را از جامعة‌ اسلامی‌ کنارگذاشته‌ بود، در صدد برآمد تا با ترویج‌ افکار التقاطی‌ و قرائت‌های‌ دیگر از دین‌، این‌نقیصه‌را جبران‌ کند. از این‌ رو، وی‌ به‌ ترویج‌ تفکر «مرجئه‌»، که‌ قرائتی‌ جدید از ایمان‌ بود،پرداخت‌.

او مدعی‌ بود که‌ ایمان‌ قلبی‌ برای‌ انسان‌ کفایت‌ می‌کند. مبنای‌ اصلاحات‌امام‌حسین‌(ع)، بر پایة‌ یک‌ قرائت‌ از دین‌ بود و بر اساس‌ همین‌ قرائت‌ واحد، به‌ مبارزه‌ باسایر قرائت‌ها پرداخت‌.

اگر قرائت‌های‌ مختلف‌ از دین‌ صحیح‌ باشد، آن‌ گونه‌ که‌ پلورالیست‌ها مدعی‌ اند،دیگر اصلاح‌ گری‌، امر به‌ معروف‌ و نهی‌ از منکر، قیام‌ برای‌ عدالت‌ اجتماعی‌ و... معنا ومفهومی‌ ندارد؛ چرا که‌ براساس‌ قرائت‌های‌ مختلف‌ از دین‌، هر کسی‌ برای‌ خود فهم‌ وقرائتی‌ از دین‌ دارد و همة‌ این‌ قرائت‌ها نیز صحیح‌ می‌باشد.

امام‌ حسین‌(ع) یک‌ قرائت‌ از دین‌ دارد، یزید قرائتی‌ دیگر و هر دو بر حق‌ اند!لازمة‌ چنین‌ نگرشی‌، آنارشیسم‌ و شکاکیت‌ تمام‌ عیار است‌ که‌ هم‌ با اصول‌ و قواعد عقلی‌و برون‌ دینی‌ ناسازگار است‌ و هم‌ به‌ لحاظ‌ درون‌ دینی‌، یعنی‌ کتاب‌ و سنت‌، باطل‌ می‌باشد.

اگر تمامی‌ قرائت‌ها صحیح‌ اند، پس‌ چرا اسلام‌ دعوت‌ به‌ مبارزه‌ با ظلم‌ و طاغوت‌و... کرده‌ است‌؟ اگر قرائت‌های‌ مختلف‌ همه‌ بر حق‌ اند، پس‌ چرا امام‌ حسین‌(ع) در مقابل‌این‌ قرائت‌های‌ صحیح‌! قیام‌ کردند؟ امام‌(ع) با قیام‌ و اصلاح‌ گری‌ خود نشان‌ دادند که‌ هرقرائتی‌ از دین‌ بر طریق‌ صواب‌ نیست‌ و باید در مقابل‌ قرائت‌های‌ انحرافی‌ و بدعت‌آمیز ازدین‌ ایستاد.

5. اصلاح‌ همه‌ جانبه‌
مصلحان‌ غربی‌ و غرب‌ زده‌ بر این‌ باورند که‌ اصلاح‌ دین‌ یعنی‌ بازگشت‌ به‌ تجارب‌دینی‌، نه‌ بازگشت‌ به‌ تمامیّت‌ دین‌.

اما اصلاحات‌ امام‌ حسین‌(ع)، برخلاف‌ تجربه‌ گرایان‌ - که‌ با تحویل‌ و تنزل‌ دادن‌دین‌ به‌ تجربة‌ دینی‌، فقط‌ یک‌ بعد از دین‌ را اخذ کرده‌ و ادعای‌ بازگشت‌ به‌ آن‌ را دارند -اصلاحات‌ همه‌ جانبه‌ و چند بعدی‌ بود.

آن‌ حضرت‌ با قیام‌ خویش‌ در صدد اصلاح‌ تمام‌ جوانب‌ دین‌ از جمله‌ معارف‌،شعایر، اخلاقیات‌، ارزش‌ها، احکام‌ و مناسک‌ دینی‌ بود چرا که‌ در زمان‌ ایشان‌، هم‌ عقایدمردم‌ سست‌ و متزلزل‌ شده‌ بود، هم‌ احکام‌ الهی‌ رو به‌ تعطیلی‌ می‌رفت‌ و هم‌ ارزش‌ها واخلاقیات‌ دینی‌ به‌ دست‌ فراموشی‌ سپرده‌ شده‌ بود.

بر اساس‌ عقیده‌ تجربه‌ گرایان‌ دینی‌، که‌ گوهر دین‌ را تجربة‌ دینی‌ قلمداد می‌کنندو سایر ابعاد دین‌ مانند بعد معرفتی‌، اخلاقی‌ و... را در حاشیه‌ و صدف‌ دین‌ قرار می‌دهند،اصلاح‌ در عقاید، اخلاقیات‌ و... دین‌، لازم‌ نیست‌؛ چرا که‌ این‌ها اموری‌ عرضی‌ محسوب‌می‌شوند.

اما امام‌ حسین‌(ع) با اصلاحات‌ همه‌ جانبه‌ خویش‌، نشان‌ داد که‌ نباید گذاشت‌هیچ‌ بعدی‌ از دین‌ دچار آسیب‌ و آفت‌ شود و در صورت‌ آسیب‌ پذیری‌، باید در صدد اصلاح‌آن‌ برآمد.