337- دلایل انفجارى نبودن قیام حسین (ع)
از جمله خصوصیات امام حسین این است که در مورد فرد فرد اصحابش اجازه نمى دهد که قیام او حالت انفجارى داشته باشد. چرا امام حسین در هر فرصتى مى خواهد اصحابش را به بهانه اى مرخص بکند؟ هى به آن ها مى گوید: آگاه باشید که این جا آب و نانى نیست ! قضیه خطر دارد. حتى در شب عاشورا با زبان خاصى با آن ها صحبت مى کند: (343)
من اصحابى از اصحاب خودم بهتر و اهل بیتى از اهل بیت خودم فاضل تر سراغ ندارم . از همه شما تشکر مى کنم ، از همه تان ممنونم . این ها جز با من با کسى از شما کارى ندارند. شما اگر بخواهید بروید و اگر آن ها بدانند که شما خودتان را از این معرکه خارج مى کنید، به احدى از شما کارى ندارند. اهل بیت من در این صحرا کسى را نمى شناسند، منطقه را بلد نیستند، هر فردى از شما با یکى از اهل بیت من خارج شود و برود، من این جا خودم هستم تنها.(344)
چرا؟ رهبرى که مى خواهد از ناراحتى و نارضایتى مردم استفاده کند که چنین حرفى نمى زند. همه اش از تکلیف شرعى مى گوید. البته تکلیف شرعى هم بود و امام حسین از گفتن آن نیز غفلت نکرد، اما مى خواست آن تکلیف شرعى را در نهایت آزادى و آگاهى انجام بدهند. خواست به آن ها بگوید: دشمن ، شما را محصور نکرده ، از ناحیه دشمن اجبار ندارید. اگر از تاریکى شب استفاده کنید و بروید، کسى مزاحمتان نمى شود. دوست هم شما را مجبور نمى کند. من بیعت خودم را از شما برداشتم . اگر فکر مى کنید که مسئله بیعت براى شما تعهد و اجبار به وجود آورده است ، بیعت را هم برداشتم . یعنى فقط انتخاب و آزادى . باید در نهایت آگاهى و آزادى و بدون این که کوچکترین احساس اجبارى از ناحیه دشمن یا دوست بکنید، مرا انتخاب کنید.(345)338- عظمت نهضت کربلا
داستان کربلا در هزار و دویست سال پیش روى صفحه کتاب آمده ، یک وقتى آمده که کسى فکر نمى کرده که این حادثه این قدر گسترش پیدا خواهد کرد. متن تاریخ حادثه گویى اساسا براى یک نمایشنامه نوشته شده است ، شبه پذیر است ، گویى دستور نداده اند که آن را براى صحنه بودن بسازند. شهادت هاى فجیع ما زیاد داریم ولى این داستان به این شکل آیا مى تواند تصادف باشد و تعمد نباشد و ابا عبدالله به این مطلب توجه نکرده باشد؟ من نمى دانم ، ولى بالاخره قضیه این طور است و باور هم نمى کنم که تعمدى در کار نباشد.(346)339- نگاهى به حادثه کربلا
حادثه کربلا یک جنایت و یک تراژدى است ، یک مصیبت است ، یک رثاء است . این صفحه را که نگاه مى کنیم ، در آن ، کشتن بیگناه مى بینیم ، کشتن جوان مى بینیم ، شیر خوار مى بینیم ، اسب بر بدن مرده تاختن مى بینیم ، آب ندادن به یک انسان مى بینیم ، زن و بچه را شلاق زدن مى بینیم ، اسیر را بر شتر بى جهاز سوار کردن مى بینیم ، از این نظر قهرمان حادثه کیست ؟ واضح است وقتى که حادثه را از جنبه جنایى نگاه کنیم ، آن که مى خورد قهرمان نیست ، آن بیچاره مظلوم است . قهرمان حادثه در این نگاه یزید بن معاویه است ، عبیدالله بن زیاد است ، عمر سعد است ، شمر بن ذى الجوشن است ، خولى است و یک عده دیگر. لذا وقتى که صفحه سیاه این تاریخ را مطالعه مى کنیم ، فقط جنایت و رثاء بشریت را مى بینیم . پس اگر بخواهیم شعر بگوییم چه باید بگوییم ؟ باید مرثیه بگوییم و غیر از مرثیه گفتن چیز دیگرى نیست که بگوییم . باید بگوییم :
ز آن تشنگان هنوز به عیوق مى رسد |
فریاد العطش ز بیابان کربلا |
اما آیا تاریخچه عاشورا فقط همین مصیبت است و چیز دیگرى نیست ؟
اشتباه ما همین است . این تاریخچه یک صفحه هم دارد که قهرمان آن صفحه دیگر پسر معاویه نیست ، پسر زیاد نیست ، پسر سعد نیست ، شمر نیست . در آن جا قهرمان حسین است . در آن صفحه ، دیگر جنایت نیست ، تراژدى نیست ، بلکه حماسه است ، افتخار و نورانیت است ، تجلى حقیقت و انسانیت است ، تجلى حق پرستى است . آن صفحه را که نگاه کنیم ، مى گوییم بشریت حق دارد به خودش ببالد. اما وقتى صفحه سیاهش را مطالعه مى کنیم مى بینیم که بشریت سر افکنده است و خودش را مصداق آن آیه مى بیند که مى فرماید: قالوا اتجعل فیها من یفسد فیها و یسفک الدماء و نحن نسبح بحمدک و نقدس لک مسلما جبرئیل امین در مقابل اعلام خدا که فرمود: انى جاعل فى الارض خلیفه سوالى نمى کند، بلکه آن دسته از فرشتگان که فقط صفحه سیاه بشریت را مى دیدند و صفحه دیگر آن را نمى دیدند، از خدا این سوال را کردند که : آیا مى خواهى کسانى را در زمین قرار دهى که فساد کنند و خونها بریزند؟ و خدا در جواب آن ها فرمود: انى اعلم ما لا تعلمون ؛ من مى دانم چیزى را که شما نمى دانید. آن صفحه ، صفحه اى است که ملک اعتراض مى کند؛ بشر سرافکنده است و این صفحه صفحه اى است که بشریت به آن افتخار مى کند. چرا باید حادثه کربلا را همیشه از نظر صفحه سیاهش مطالعه کنیم ؟ و چرا باید همیشه جنایت هاى کربلا گفته شود؟ چرا همیشه باید حسین بن على از آن جنبه اى که مورد جنایت جانیان است مورد مطالعه ما قرار بگیرد؟ چرا شعارهایى که به نام حسین بن على مى دهیم و مى نویسیم ، از صفحه تاریک عاشورا گرفته شود؟ چرا ما صفحه نورانى این داستان را کمتر مطالعه مى کنیم ، در حالى که جنبه حماسى این داستان صد برابر جنبه جنایى آن مى چربد، و نورانیت این حادثه بر تاریکى آن خیلى مى چربد. پس باید اعتراف کنیم که یکى از جانى هاى بر حسین بن على ما هستیم که از این تاریخچه فقط یک صفحه اش را مى خوانیم ، و صفحه دیگرش را نمى خوانیم . جانى ها بر امام حسین آن ها هستند که این تاریخچه را از نظر هدف منحرف کرده و مى کنند.(347)340- انواع نهضت ها
ممکن است نهضتى تک معنى و تک مقصد باشد و ممکن است به اصطلاح متشابه باشد، یعنى در آن واحد مقصدها و هدف هاى مختلف داشته باشد، گو این که همه آن هدف ها بازگشتشان به یک هدف اصلى باشد. یک نهضت مى تواند در آن واحد داراى جنبه ها و ابعاد مختلف بوده باشد. (348)341- انگیزه بیعت
نهضت امام حسین علیه السلام یک نهضت چند مقصدى و چند جانبه اى و چند بعدى است . و علت این که تفاسیر و تعابیر مختلفى در مورد این نهضت شده است ، محاذى بودن عناصر دخیل در آن است . ما وقتى که از جنبه بعضى عوامل و عناصر به این نهضت نگاه مى کنیم ، مى بینیم صرفا جنبه تمرد و عدم تسلیم در مقابل قدرتهاى جابره و تقاضاهاى ناصحیح قدرت حاکم وقت دارد. از این نظر، این نهضت یک نفى ، نه و عدم تسلیم است . آن جنبه این است که همه مى دانیم بعد از مردن معاویه و جانشین شدن یزید و پس از آن همه توطئه هایى که براى این کار چیدند، یزید لازم دید از چند نفر از شخصیت هاى بزرگ جهان اسلام و در رأس آن ها وجود مقدس حسین بن على علیه السلام کسى که از او خیلى حساب مى بردند، بیعت بگیرد تا این بیعت سبب خاموشى همه مردم بشود و در واقع تعهدى از حسین بن على علیه السلام در مورد خودش بگیرد.(349)342- شرایط سه گانه عظمت نهضت
مى دانیم که امام حسین نهضتى کرده است که شرایط سه گانه عظمت را دارا بوده است :
الف - مقدس بودن هدف و شخصى نبودن آن ، به خاطر انسانی بودن آن توأم با فداکارى و گذشت از منافع فردى بوده است. به همین دلیل بشریت این گونه افراد را که مرز میان خود و دیگران را شکسته اند از خود مى داند و خود را از آن ها مى داند، او را فداى امت و مصالح امت مى بیند.
ب - این که توأم بوده با یک بصیرت قوى و نافذ، و آن چه دیگران در ظاهر نمى دیدند، او در خشت خام مى دیده است . به عبارت دیگر از محیط خودش پیش بود.
ج - این که نورى بوده که در میان یک ظلمت کامل درخشیده است . (350)343- عوامل ارزشى نهضت
بسیارى از عامل ها، ارزش دهنده به یک نهضت است . نهضت ها خیلى با هم فرق مى کنند. اگر روح عصبیت در آن باشد، روح به اصطلاح خاکى پرستى در آن باشد، یک ارزش به نهضت مى دهد؛ و اگر روح هاى معنوى و انسانى و الهى داشته باشد، ارزش دیگرى به آن مى دهد. هر سه عامل دخیل در نهضت حسینى به این نهضت ارزش داد، بالخصوص عامل سوم .ولى گاهى آن کسى که این ارزش به او تعلق دارد، یک وضعى پیدا مى کند که به این ارزش ، ارزش مى دهد. همچنان که آن ارزش ، او را صاحب ارزش مى کند، او هم شأن این ارزش را بالا مى برد. چنان که یک مرد روحانى وقتى که لباس روحانیت را مى پوشد، واقعا این لباس براى او افتخار است ، باید افتخار کند که این لباس را به او پوشانیده اند و روحانیون حقیقى هم او را قبول دارند، ولى یک کسى کارش را در انجام وظایف روحانیت ، در علم و تقوا و عمل به جایى مى رساند که او افتخار این لباس مى شود. مى گوییم لباس روحانیت آن لباسى است که فلان کسى هم دارد، لباسى است که او پوشیده است .(351)344- عوامل گوناگون حادثه کربلا
در جریان حادثه کربلا عوامل گوناگونى دخالت داشته است ، یعنى انگیزه هاى متعددى براى امام در کار بوده است که همین جهت از طرفى توضیح و تشریح ماهیت این قیام را دشوار مى سازد؛ زیرا آن چه از امام ظاهر شده که اظهار نظر کنندگان ، گیج و گنگ بشوند و ضد و نقیض اظهار نظر کنند؛ و از طرف دیگر به این قیام جنبه هاى مختلف مى دهد و در حقیقت از هر جنبه اى ماهیت خاصى دارد.(352)345- ماهیت قیام حسینى
حادثه عاشورا چه نوع حادثه اى است و از چه مقوله است ؟ آیا از نظر اجتماعى یک انفجار بدون هدف بود، مانند بسیارى از انفجارها که در اثر فشار ظلم و تشدید سختگیرى ها رخ مى دهد احیانا به وضع موجود کمک مى کند، و یا یک تصمیم آگاهانه و هوشیارانه نسبت به اوضاع و احوال موجود نسبت به آثار و نتایج این حرکت بود؟ و در صورت دوم آیا یک قیام و نهضت و انقلاب مقدس بود یا دفاع ؟ آیا کارى بود که از طرف امام شروع شد و حکومت وقت مى خواست آن را سرکوب کند، و یا او از طرف حکومت وقت مورد تجاوز قرار گرفت و او به جاى سکوت و تسلیم ، شرافتمندانه از خود دفاع کرد؟ و عبارت دیگر آیا چیزى از سنخ تقوا در جامعه بود و مظهر یک تقواى بزرگ در حد دادن جان بود، یا مظهر یک احساس و عصیان و قیام مقدس ؟ آیا از نوع حفظ و اثبات خود بود یا از نوع نفى و انکار جبهه مخالف ؟ (353)
بنابراین فرض اول ناچار اهدافى داشت اجتماعى و اصولى ؛ و بنابر فرض دوم هدفش جز حفظ شرف و حیثیت انسانى خود نبود؛ و بنابر این که از نوع انقلاب و قیام ابتدایى بود، آیا مبناى این انقلاب صرفا دعوت مردم کوفه بود که اگر مردم کوفه دعوت نمى کردند قیام نمى کرد (و قهرا پس از اطلاع از عقب نشینى مردم کوفه در صدد کنار آمدن و سکوت بود) یا مبناى دیگرى جز دعوت مردم کوفه داشت و فرضا مردم کوفه دعوت نمى کردند، او در صدد اعتراض و مخالفت بود هر چند به قیمت جانش تمام شود؟ (354)346- نمایشگاه کربلا
در زمان ما معمول است که کشورها نمایشگاه صنایع درست مى کنند و گاهى نمایشگاه جهانى از همه کشورهاى دنیا درست مى کنند. ظاهرا در هر شصت سال یک بار تمام دنیا یک نمایشگاه ترتیب مى دهند. گویند: برج ایفل یادگار یک نمایشگاهى است که در شصت و اند سال پیش ساخته شده . در سه چهار سال پیش نیز نمایشگاهى در بروکسل ترتیب دادند که از همه کشورهاى شرق و غرب در آن جا جمع شده بودند و مردم از همه دنیا به آن جا رفتند. منظور از این نمایشگاه نشان دادن محصولات فکرى و عملى بشر است . در آن جا انسان عظمت فکر و فعالیت و مقدار هنرنمایى بشر را مى فهمد. در آن جا همه چیز را مى آورند از سوزن تا نمونه کارخانه هاى عظیم .
صحنه کربلا را مى توان تشبیه کرد به یک نمایشگاه ، ولى نه نمایشگاه علم و صنعت ، بلکه نمایشگاه معنویت و معرفت . در این نمایشگاه ، انسان مى تواند به عظمت قدرت اخلاقى و روحى و معنوى بشر پى برد و بفهمد تا چه اندازه بشر با گذشت و فداکار و آزاد مرد و خدا پرست و حق خواه و حق پرست مى شود، معانى صبر و رضا و تسلیم و شجاعت و مروت و کرم و بزرگوارى تا چه اندازه قدرت ظهور و بروز دارد.
معمولا اهل منبر وقتى که مى خواهند قضیه کربلا را بزرگ کنند جنبه فاجعه و ظلم و ستمها را بزرگ مى کنند، در جستجوى پیدا کردن و حتى جعل کردن فاجعه هایى هستند، با بیان هاى مختلف و تشبیهات و مجسم ساختن ها جنبه فاجعه بودن را تقویت مى کنند و حال آن که ما باید از خود بپرسیم بزرگى حادثه کربلا از چه نظر است ؟ آیا از نظر فجیع بودن است ؟ قطعا این فاجعه ، فاجعه کم نظیرى است ، چنان که ابو ریحان بیرونى در الاثار الباقیه به نقل نفس المهموم گفته و همچنین دیگران ، ولى فاجعه عظیم و شاید عظیم تر از این در دنیا زیاد بوده . خود فاجعه مدینه کمتر از فاجعه کربلا نبوده . عظمت مطلب از لحاظ سید الشهداء و یاران آن حضرت است نه از لحاظ ابن زیاد و ابن سعد و اتباع و اشیاع آن ها، عظمت سعادت است نه عظمت شقاوت . کربلا بیش از آن اندازه که نمایشگاه شقاوت و بدى و ظهور پلیدى بشر باشد، نمایشگاه روحانیت و معنویت و اخلاقى عالى و انسانیت است ، ولى اهل منبر کمتر به آن جنبه توجه دارند؛ و به عبارت دیگر در این قضیه از آن جنبه باید نگاه کرد که ابا عبدالله و ابا الفضل و زینب قهرمان داستانند نه از آن جهت که شمر و سنان قهرمان داستانند.(355)347- نمایشگاه آخرتى
حادثه کربلا خودش یک نمایش از سربازان اسلام است ، اما نه نمایشى که صرفا نمایش یعنى صورت سازى باشد، آدمکهایى درست بکنند و صورتى بسازند، ولى در واقع حقیقت نداشته باشد. مثلا فرض کنید آیه : ان الله اشترى من المؤمنین انفسهم و اموالهم بان لهم الجنة در حادثه کربلا، خودش را در عمل نشان مى دهد.(356)348- دو صفحه کربلا
حادثه عاشورا و تاریخچه کربلا دو صفحه دارد، یک صفحه سفید و نورانى و یک صفحه تاریک ، سیاه و ظلمانى که هر دو صفحه اش یا بى نظیر است و یا کم نظیر. اما صفحه سیاه و تاریکش از آن نظر سیاه و تاریک است که در آن فقط جنایت بى نظیر و یا کم نظیر مى بینیم .(357)349- رثاء براى نورانى ترین صفحه تاریخ
اگر صفحه نورانى تاریخ حسینى را ما خواندیم ، آن وقت از جنبه رثائش مى توانیم استفاده بکنیم و گرنه بیهوده است . خیال مى کنیم حسین بن على در آن دنیا منتظر است که مردم برایش دلسوزى کنند یا العیاذ بالله حضرت زهرا (س) بعد از هزار و سیصد سال ، آن هم در جوار رحمت الهى ، منتظر است که چهار تا آدم فکسنى براى او گریه بکنند تا تسلى خاطر پیدا کند. (358)350- برداشتهاى عاشورا
ما مى بینیم در طول تاریخ ، برداشتها از حادثه کربلا خیلى متفاوت بوده است . قبلا اشاره کردم که مثلا برداشت دعبل خزاعى از شعراى معاصر حضرت رضا علیه السلام ، برداشت کمیت اسدى از شعراى معاصر امام سجاد و امام باقر علیهما السلام با برداشت مثلا محتشم کاشانى یا سامانى و یا صفى علیشاه متفاوت است ، آن ها یک جور برداشت کرده اند، محتشم جور دیگرى برداشت کرده است ، سامانى جور دیگرى برداشت دارد، صفى علیشاه طور دیگرى و اقبال لاهورى به گونه اى دیگر. این چگونه است ؟ به نظر من همه این ها، برداشتهاى صحیح است (البته برداشتهاى غلط هم وجود دارد، با برداشت هاى غلط کارى نداریم ) ولى ناقص است ، صحیح است ولى کامل نیست. صحیح است یعنى غلط و دروغ نیست ، ولى یک جنبه آن است . (359)351- نوع نگرش ها بر عاشورا
برداشت امثال دعبل خزاعى از نهضت ابا عبدالله ، به تناسب زمان ، فقط جنبه هاى پرخاشگرى آن است . برداشت محتشم کاشانى جنبه هاى تأثر آمیز، رقت آور و گریه آور است . برداشت عمان سامانى یا صفى علیشاه از این نهضت ، برداشتهاى عرفانى ، عشق الهى ، محبت الهى و پاکبازى در راه حق است که اساسى ترین جنبه هاى قیام حسینى جنبه پاکبازى او در راه حق است . همه این برداشتها درست است ، ولى به عنوان یکى از جنبه ها، او که از جنبه حماسى گفته ، او که از جنبه اخلاقى گفته است ، او که از جنبه پند و اندرز گفته است ، همه درست گفته اند، ولى برداشت هر یک ، از یک جنبه و عضو این نهضت است نه از تمام اندام آن . (360)352- تجسم اسلام راستین
قرآن کریم در عین این که شعر نیست آهنگ پذیر است ، آن هم آهنگ هاى مختلف ، آن هم هر آهنگى متناسب با آیاتى و متناسب با معانى آن آیات - آن چنان که طه حسین در مرآة الاسلام ( آئینه اسلام ، ترجمه مرحوم آیتى ) بیان کرده است - جریان حادثه کربلا نیز شبیه پذیر یعنى نمایش پذیر است و سوژه فراوان دارد و با این که یک حادثه واقعى و طبیعى است ، آن چنان صورت گرفته که گویى خواسته اند با آن یک نمایشنامه تهیه کنند.
اکنون مى گوییم این پرسوژه بودن و شبیه پذیر بودن معلول یک چیز دیگر است و آن این است که گویى در حادثه کربلا بنا بوده است که اسلام در همه ابعادش و همه جنبه هایش تجلى کند و به عبارت دیگر عملا و واقعا - نه ظاهرا و براى تماشاى دیگران - تجسم داده شود و به مرحله عمل در آید.(361)353- پستى در حق امام حسین (ع)
روضه اى را که از مرحوم عالم بزرگوار دوست بسیار بسیار عزیز و گرانبهاى ما و شما نارمکى ها که حدود ده سال پیش از دست ما رفت ، مرحوم آیتى رضوان الله تعالى علیه شنیدم یا در کتابش خواندم به یاد مى آید. این مرد مى گفت : جنگ کربلا با یک تیر شروع شد و با یک تیر خاتمه یافت . با تیرى که عمر سعد انداخت شروع شد. آیا مى دانید با چه تیرى خاتمه پیدا کرد، یعنى از جنبه دو طرفى خارج شد و بعد از آن یک طرفه شد؟ ابا عبدالله در وسط صحنه ایستاده بود، پس از آن که کر و فرهاى زیادى کرده و خسته شده بود، ناگهان سنگى به پیشانى مبارکش اصابت کرد، پیراهنش را بالا زد تا خون را از جبینش پاک کند که در همان حال تیر زهر آلود و سه شعبه اى به سینه مبارکش وارد شد. کار مبارزه حسین علیه السلام در آن جا پایان یافت . و دیدند حسین علیه السلام دیگر شعار جنگى نمى دهد و مخاطب او فقط خدایش است : بسم الله و بالله وعلى ملة رسول الله
غرض این است که اولین تیرى که رها شد، به وسیله عمر سعد بود. بعد هم دیگر تیرها مانند باران به طرف اصحاب ابا عبدالله آمد. این ها هم مردانگى کردند؛ یک پا را خواباندند روى زمین و پاى دیگر را بلند کردند و هر چه تیر در چله کمان داشتند انداختند و تعداد زیادى از دشمن را به خاک افکندند. عده اى از اصحاب ابا عبدالله در این تیر اندازى عمومى شهید شدند. بعد جنگ تن به تن شروع شد که احتیاج به زمان داشت . دو طرف حاضر شدند براى جنگ تن به تن . مردى از اصحاب ابا عبدالله مى رفت ، از آن ها هم مى آمدند و در همه موارد هم آن روح ایمان پیروز مى شد و گاهى پنج نفر، ده نفر را از میان مى برد.(362)فصل چهاردهم : ویژگیهاى مکتب حسینى
354- راه نجات امت
بدون شک مکتب حسینى راه نجات این امت است ؛ زیرا علت مبقیه دین ، امر به معروف و نهى از منکر است و این دو به معنى وسیع آن ها یعنى تشویق و ترویج معروف و مبارزه با منکرات بستگى پیدا کرده با حسین علیه السلام تا آن جا که به قول بعضى ها اسلام نبوى الحدوث و حسینى البقاء است .(363)355- مکتب مصلح سازى
هر بارتسپنسر به نقل فروغى مى گوید: بزرگ ترین آرمان نیکان این است که در آدم سازى شرکت کنند، یعنى مکتب صالح سازى بیاورند. مکتب حسین علیه السلام نه تنها مکتب گناهکار سازى (نبود) از صالح سازى هم بالاتر بود، مکتب مصلح سازى است .(364)356- کرسى حسین
بدون شک مکتب حسینى راه نجات این امت است ؛ زیرا کرسى حسین کرسى امر به معروف و نهى از منکر است . آن چنان که از سوره شعرا بر مى آید ظهور پیغمبران در فترت ها به علت شیوع مفاسد بوده است . ولى مى بینیم مکتب زنده حسین ، ظهور حسین است در همه اعصار، یعنى در هر سال و هر محرم امام حسین به صورت یک مصلح عالى ظهور مى کند و این فریاد را به گوش مى رساند:
الا ترون ان الحق لا یعمل به ... یا این که : الموت اولى من رکوب العار... به امام حسین منسوب است :
سبقت العالمین الى المعالى |
بحسن خلیفه و علو همه |
و لاح بحکمى نورالمهدى فى |
دیاجى من لیالى مدلهمه |
یرید الجاحدون لیطفئوه |
357- سه مرحله شهادت
امام حسین سه مرحله شهادت دارد: شهادت تن به دست یزیدیان ، شهادت شهرت و سمعه و نام نیک به دست بعدى ها بالاخص متوکل عباسى ، و شهادت هدف به دست اهل منبر، سومى بزرگترین مرحله شهادت است و جمله اى که زینب به یزید فرمود: کد کیدک واسع سعیک ... شامل هر سه دسته مى شود.
مکتب امام حسین ، مکتب گناهکار سازى نیست ، بلکه ادامه مکتب انبیا است که در سوره شعراء ذکر شده و با تجدید ذکرش در هر سال و هر وقت باید به صورت زنده اى باقى بماند؛ زیرا نبوت ختم شده و این مکتب به منزله منبع وحى و الهام انبیاء است ؛ یعنى به پیغمبران وحى مى شده از طرف خدا که در مواقع لازم قیام کنند، حالا مکتب حسینى باید وحى کننده و الهام دهنده مردان بزرگ باشد که بعدها به صورت مصلحین قیام مى کنند نه به صورت انبیاء؛ زیرا نبوت ختم شده .(367)358- مکتب منطق و احساس
بدون شک مکتب امام حسین منطق و فلسفه دارد، درس است و باید آموخت ، اما اگر ما دائما این مکتب را صرفا به صورت یک مکتب فکرى بازگو بکنیم حرارت و جوشش اش گرفته مى شود و اساسا کهنه مى شود. این ، بسیار نظر بزرگ و عمیقانه اى بوده است ، یک دور اندیشى فوق العاده عجیب و معصومانه اى بوده است که گفته اند: براى همیشه این چاشنى را شما از دست ندهید، چاشتى عاطفه ، ذکر مصیبت حسین بن على علیه السلام ، یا امیرالمؤمنین یا امام حسن ، یا ائمه دیگر و یا حضرت زهرا علیها سلام . این چاشنى عاطفه را ما حفظ و نگهدارى بکنیم .(368)359- از بین بردن مکتب نه مقبره !
متوکل دستور داد قبر حسین بن على را آب ببندند و کسى نرود به زیارت حسین بن على ؛ اگر کسى مى رود دستش را ببرند، اگر کسى اسم حسین بن على را ببرد چنین و چنان بکنند. لابد خیال مى کنید این آدم یعنى متوکل فقط گرفتار یک عقده روحى بود، یک دشمنى و یک کینه بى منطق با نام حسین بن على داشت .نه آقا، آن روز نام حسین بن على در اثر توصیه و تأکیدهاى ائمه به عزادارى ، و در اثر به وجود آمدن امثال کمیت ها و دعبل بن على ها، پدر متوکل را در مى آورد.
متوکل مى دید هر یک از این ها به اندازه یک سپاه علیه او مؤثر هستند، مى دید نام حسین مرده از خود حسین زنده براى او و امثال او کمتر مزاحم نیست . چون ائمه دین در اثر توصیه و دستورها نگذشتند حسین بن على بمیرد، به صورت یک فکر، به صورت یک ایده ، به صورت یک عقیده مبارزه با ظلم ، حسین را زنده نگه داشتند.
متوکل هم در حساب خودش خوب حساب کرده بود، حساب کرده بود بلکه بتواند این فکر را و این ذکر با و این ایده را و این عقیده را از بین ببرد، و الا خیلى هم آدم عاقلى بود، آدم مقدس مآبى هم بود، هیچ عقده روحى و شخصى نداشت درباره حسین بن على ، ولى مى دید حسین با همین مرثیه خوانى ها به صورت یک مکتب در آمده است که دیگر متوکل نمى تواند متوکل باشد.(369)360- حسین یک مکتب است
حسین را یک روز کشتند و سر او را از بدن جدا کردند، اما حسین که فقط این تن نیست ، حسین که مثل من و شما نیست ، حسین یک مکتب است و بعد از مرگش زنده تر مى شود. دستگاه بنى امیه خیال کرد که حسین را کشت و تمام شد، ولى بعد فهمید که مرده حسین از زنده حسین مزاحم تر است .(370)361- بنیانگزار مکتب
امام حسین مکتب به وجود آورد، ولى مکتب عملى اسلامى ، مکتب او همان مکتب اسلام است . (آن چه ) مکتب اسلام بیان کرد، حسین عمل کرد.(371)362- مکتب نمونه حسین (ع)
آن ها که توصیه کردند که عزاى حسین بن على باید زنده بماند، براى این بود که هدف حسین بن على مقدس بود. حسین بن على یک مکتب به وجود آورد، مى خواستند مکتبش زنده بماند. هرگز نمونه اى از یک مکتب عملى در دنیا پیدا نمى کنید که نظیر مکتب حسین بن على علیه السلام باشد. اگر شما نمونه حسین بن على را پیدا کردید آن وقت بگویید چرا ما هر سال باید یاد او را تجدید کنیم .(372)فصل پانزدهم : درس هاى نهضت عاشورا
363- حسین (ع) معلم بشریت
حسن بن على درس غیرت به مردم داد، درس تحمل و بردبارى به مردم داد، درس تحمل شداید و سختى ها به مردم داد، این ها براى ملت مسلمان درس هاى بسیار بزرگى بود، پس این که مى گویند: حسین بن على چه کرد و چطور شد که دین اسلام زنده شد، جوابش همین است ؟ حسین بن على روح تازه دمید، خونها را به جوش آورد، غیرتها را تحریک کرد، عشق و ایده آل به مردم داد، حس استغناء در مردم به وجود آورد، درس صبر و تحمل و بردبارى و مقاومت و ایستادگى در مقابل شداید به مردم داد، ترس را ریخت ، همان مردمى که تا آن مقدار مى ترسیدند، تبدیل به یک عده مردم شجاع و دلاور شدند، (373)364- درس زندگى همراه عزت
مى آییم روز عاشورا، مى بینیم تا آخرین لحظات حیات حسین علیه السلام مکرمت و بزرگوارى ؛ یعنى همان محور اخلاق اسلامى ، محور تربیت اسلامى در کلمات او وجود دارد. در جواب فرستاده ابن زیاد مى گوید: لا اعطیکم بیدى اعطاء الذلیل و لا اقر قرار العبید؛ من مانند یک آدم پست دست به دست شما نمى دهم ، مانند یک بنده و برده هرگز نمى آیم اقرار بکنم که من اشتباه کردم ، چنین چیزى محال است ، بالاتر از این در همان حالى که دارد مى جنگد؛ یعنى در حالى که تمام اصحابش کشته شده اند، تمام نزدیکان و اقاربش شهید شده اند، کشته هاى فرزندان رشیدش را در مقابل چشمش مى بیند، برادرانش را قلم شده در مقابل چشمش مى بیند و به چشم دل مى بیند که تا چند ساعت دیگر مى ریزند در خیام حرمش و اهل بیتش را هم اسیر مى کنند، در عین حال در همان حال که مى جنگد شعار مى دهد، شعار حکومت سیادت و آقایى ، اما نه آقایى به معنى این که من باید رئیس باشم و تو مرئوس (بلکه به این معنى که ) من آقایى هستم که آقاییم به من اجازه نمى دهد که به یک صفت پست تن بدهم :
الموت خیر من رکوب العار |
والعار اولى من دخول النار (374) |
365- درس ظلم ستیزى
امام حسین علیه السلام در کمال صراحت فرمود: اسلام دینى است که به هیچ مؤمنى (حتى نفرموده به امام ) اجازه نمى دهد که در مقابل ظلم ، ستم ، مفاسد و گناه بى تفاوت بماند.(375)366- درس ایجاد حس قهرمانى
این که من تأکید مى کنم که حماسه حسینى و حادثه کربلا و عاشورا باید بیشتر از این مورد استناد ما قرار بگیرد، به خاطر همین درس هاى بزرگى است که این قیام مى تواند به ما بیاموزد. من مخالف رثاء و مرثیه نیستم ، ولى مى گویم این رثاء و مرثیه باید به شکلى باشد که در عین حال آن حس قهرمانى حسینى را در وجود ما تحریک و احیاء بکند.(376)367- درس عدالت و آزادى خواهى
در رثاى قهرمان بگریید، براى این که احساسات قهرمانى پیدا کنید، براى این که پرتوى از روح قهرمان در روح شما پیدا شود و شما هم تا اندازه اى نسبت به حق و حقیقت غیرت پیدا کنید، شما هم عدالت خواه بشوید، شما هم با ظلم و ظالم نبرد بکنید، شما هم آزادیخواه باشید، براى آزادى احترام قائل باشید، شما هم سرتان بشود که عزت نفس یعنى چه ؟ شرف و انسانیت یعنى چه ؟ کرامت یعنى چه ؟ (377)368- درس آزادى روح
حسین فرزند پیغمبر است . او وقتى ایمان خود را به تعلیمات پیغمبر نشان مى دهد، پیغمبر جلوه مى کند، پیغمبر متجلى مى شود، آن چیزهایى که بشر همیشه به زبان مى آورد، ولى در عمل او کمتر دیده مى شود در وجود حسین دیده مى شود. چطور روح بشر این مقدار شکست ناپذیر مى شود؟ سبحان الله ! بشر به کجا مى رسد، روح بشر چقدر شکست ناپذیر باید باشد که بدنش قطعه قطعه مى شود، جوانانش جلوى چشمش قلم قلم مى شوند، در منتهى درجه تشنه مى شود و حتى به آسمان که نگاه مى کند، به نظرش تیره و تار است ، خاندانش را مى بیند که اسیر مى شوند، هر چه داشته از دست داده است ، ولى یک چیز براى او باقى مانده و آن روحش است . هرگز روحش شکست نمى خورد.(378)369- روز درس از عاشورا
روز عاشورا است . روز معراج حسین بن على علیه السلام است . روزى است که ما باید از روح حسین ، از غیرت حسین ، از مقاومت حسین ، از شجاعت و دلیرى حسین ، از روشن بینى حسین پرتوى بگیریم ، بلکه ما هم ذره اى آدم شویم ، بیدار شویم .370- ظهور هر ساله حسین
داستان امام حسین بک سوژه است براى عالم اسلام و یک نوع تجدید حیات امر به معروف و نهى از منکر است ، یک نوع ظهورى است که همه ساله سیدالشهداء در مظهر خطبا و گویندگان و یا در مظهر مصلحین و انقلابیون صالح مى کند.(379)371- درس اقامه امر به معروف و نهى از منکر
این خطابه و منبر که الان در میان ما شایع است ، مولود حادثه عاشورا و توصیه ائمه اطهار به اقامه عزاى سید الشهداء است ، از برکات عزادارى سید الشهداء است . اشخاص عاقل و فهمیده و متدین گفتند: حالا که مجالسى به نام سید الشهداء علیه السلام تشکیل مى شود، حالا که مردم به نام امام حسین جمع می شوند، چرا ما به این وسیله از یک اصل دیگر استفاده نکنیم ؟ چرا ضمنا اصل دیگرى را اجرا نکنیم ؟ و آن ، اصل امر به معروف و نهى از منکر است . لهذا حسین بن على صاحب دو کرسى شد: یک کرسى مرثیه خوانى و کرسى ابراز احساسات به سود مظلوم و علیه ظالم ، که اگر به طرز صحیحى اجرا شود آن هم آثار عظیم دارد که قبلا عرض کردم ، و دیگر کرسى امر به معروف و نهى از منکر. در این کشور آن چه ارشاد و هدایت به امر به معروف و نهى از منکر قولى و زبانى مى شود با نام مقدس حسین بن على مى شود و چه کار خوبى و چه سنت خوبى بوده که به عمل آمده است ، چه خوب کردند که کرسى حسین بن على را ضمنا کرسى امر به معروف و تعلیمات اصولى دین و فروع دین قرار دادند، از احساسات مردم نسبت به حسین بن على که احساسات واقعى است استفاده خوب کردند، مردم آن قدر که به نام حسین بن على جمع مى شوند به نام دیگرى جمع نمى شوند. خوب استفاده کردند که چنین سنتى را بر قرار کردند.(380)372- تنفر بشر از زشتى ها
این چیست در بشر؟ این ، چه حسی است در بشر؟ این ، مظهر انسانیت و نمایشگر اصالت انسانیت است . به طور کلى حس تحسین نسبت به نیکان و حس تنفر نسبت به بدان ، و لو این که در زمانهاى گذشته بوده اند، چیست ؟ وقتى که نام یزید و شمر را پیش ما مى برند با آن جنایت هایى که مرتکب شده اند و از آن طرف نام شهیدان کربلا را براى ما ذکر مى کنند با آن فداکارى هایى که انجام داده اند، در خودمان یک حس تنفر نسبت به دسته اول و یک حس اعجاب و احترام نسبت به دسته دوم پیدا مى کنیم ، این چیست ؟ آیا واقعا باز مسئله طبقه است ؛ ما فکر مى کنیم ، خودمان را در طبقه شهیدان کربلا مى بینیم و دشمنانمان را در آن دسته دیگر، و این حس تنفر از یزید و شمر همان حس تنفرى است که از دشمن خودمان داریم ، ولى آن را متوجه آن ها مى کنیم و آن حس احترامى که نسبت به شهیدان کربلا داریم ، همان ترحمى است که به خودمان داریم یعنى همان تمایلى است که به خودمان داریم ؛ و به این صورت بیان مى کنیم ؟ اگر این طور است ، پس آن کسى هم که او را دشمن خودت و ستمگر نسبت به خودت حساب مى کنى با تو هیچ فرق ندارد. چون او هم (مطابق این طرز تفکر) حق دارد که مثلا از یزید و شمر تحسین بکند و به آن ها احترام بگذارد و از شهیدان کربلا تنفر داشته باشد؛ زیرا او هم خودش را کنار هم طبقه خود مى گذارد و به حکم همان حسى که تو از دسته اول تنفر پیدا مى کردى و نسبت به دسته دوم تحسین و اعجاب داشتى او بر عکس ، نسبت به آن که تو تنفر دارى ، تحسین دارد و نسبت به آن که تو تحسین دارى ، تنفر دارد، (381)373- نتیجه معرفت به امام
وقتى امام را شناختید و معرفت به امام پیدا کردید، آن گاه هر چه دلتان مى خواهد عمل صالح انجام دهید، براى این که امام را شناخته اى و مى فهمى چه جور عمل صالح انجام دهى ، شرط قبول عمل را پیدا کرده اى . حالا که امام شناس شده اى ، حالا که على شناس شده اى ، حالا که حسین شناس شده اى ، هر چه مى خواهى عمل خیر کن . من کى گفتم وقتى امام را شناختى ، هر فسق و فجورى را که خواستى انجام بده ؟ (382)فصل شانزدهم : رمز جاودانگى نهضت حسینى
374- فدایى انسانیت
وقتى انسان حسین را با این صفات و خصایل مى شناسد، مى بیند حق است و سزاوار است که نام او تا ابد زنده بماند، چون حسین مال خود نبود، خودش را فداى انسان کرد، فداى اجتماع انسانى کرد، فداى توحید کرد، فداى عدالت کرد، فداى انسانیت کرد. از این جهت افراد بشر همه او را دوست مى دارند. وقتى انسان ، دیگرى را مى بیند که در او هیچ چیزى از خود فردى وجود ندارد و هر چه هست شرافت و انسانیت است ، او را با خودش متحد و یکى مى بیند.375- حک نام نورانى حسین در دل مؤمنین
بسیارى از سلاطین مایل بوده اند که نامشان و سخنانشان و پیامشان (هر چند پیامى نداشته اند) باقى بماند، لذا آن را بر لوحه هاى سنگى حک کرده اند که منم مثلا شاه شاهان ، به ، ایزد نژاد خدایان و امثال این چرندها. (رجوع شود به تواریخ سنگ نبشته ها) ولى این ها هرگز در دلها و سینه ها ثبت نشده ، اما پیام امام حسین بدون آن که روى سنگى و یا فلزى حک شود، و با این که صرفا روى صفحه لرزان هوا ثبت شد، در سینه ها و دلها حک شد و مانند خطوط نورانى وحى در دل اولیاء خدا براى همیشه باقى ماند ان للحسین محبة مکنونة فى قلوب المؤمنین در عالى ترین مقام و مرکز احساسى روح ها ثبت شد که بردن نامش اشک ها را جارى مى سازد؛ و خدا مى داند تا کنون چند هزار تن اشک جارى ساخته است . چرا؟ چون نهضتى بود از نظر انگیزه مؤثر در وجود امام حسین ، الهى و مافوق شخصى بود.(383)376- علت طلب یار و یاور
هل من ناصر ینصرنى مى فرمود: صدایشان رسید به خیمه ها، زن ها گریستند، فریاد گریه شان بلند شد. امام حسین علیه السلام ، برادرشان حضرت ابوالفضل و یک نفر دیگر از اهل بیت را فرستادند، فرمودند: بروید زنها را ساکت کنید، آن ها آمدند و ساکت کردند(385)
امام حسین علیه السلام پیام خود را نه روى سنگى نوشت و نه حجارى کرد، آن چه او گفت در هواى لرزان و در گوش افراد طنین انداخت ، اما در دل ها ثبت شد به طورى که از دلها گرفتنى نیست و خودش کاملا به این حقیقت آگاه بود، آینده را درست مى دید که بعد از این ، حسین کشته شدنى نیست و هرگز کشته نخواهد شد. شما ببینید این ها چیست ، آیا مى تواند تصادف باشد؟ نه ، ابا عبدالله در روز عاشورا در آن ساعات و لحظات آخر استغاثه مى کرد؛ یعنى استنصار مى کرد، باز هم یارى مى خواست ، یعنى یاورهایى که بیایند کشته بشوند، نه یاورهایى که بیایند نجاتش بدهند. امام حسین دیگر بعد از کشته شدن اصحاب و برادران و فرزندانش بدون شک نمى خواهد زنده بماند، ولى یارى و یاور مى خواست که باز هم بیاید کشته بشود. (384)
این است که حضرت :377- پیوند انسانهاى مؤمن با حسین
حسین منى و انا من حسین همه ما در خودمان احساس مى کنیم ؛ یعنى حسین را از خود و خود را از حسین جدا نمى بینیم . ما حسین را به صورت یک فرد که منظورش انجام تقاضاهاى شخصى خود است نمى بینیم . ما او را یک روح کلى مى بینیم که قبل از وقت در فکر ما بوده ، پس او از ما است و ما از او هستیم ، او از بشریت است و بشریت از اوست ، او با روح ما و سرنوشت ما آمیخته است . ما از او و او از ما است .(386)
ما چرا امروز فدایى حسین هستیم ؟ چون آن چه را پیغمبر فرمود که :378- زنده نگاه داشتن نام و یاد حسین (ع)
نظیر آن چه که در حسین بن على در حادثه عاشورا، در آن ابتلاء و مصیبت پیدا شد، از توحید، از جلوه ایمان ، از جلوه خداشناسى ، از ایمان کامل به جهان دیگر، از رضا و تسلیم ، از صبر، از مردانگى ، از طمأنینه نفس ، از ثبات و استقامت ، از عزت و کرامت نفس ، از آزادى خواهى طلبى ، از این که در فکر انسانها باشد، از این که در خدمت انسانها باشد، اگر در دنیا نمونه اى پیدا کردید، آن وقت بگویید چرا ما نام حسین بن على را زنده کنیم ؟ (بدیل ندارد، مثل ندارد) زنده کردن نام و نهضت او براى این است که پرتوى از روح حسین بن على بر روح ما و شما بتابد.(387)379- عاشورا، تندیس اسلام
وقتى بخواهیم به جامعیت اسلام نظر بیفکنیم ، باید نگاهى هم به نهضت حسینى بکنیم ، مى بینیم امام حسین علیه السلام ، کلیات اسلام را عملا در کربلا به مرحله عمل آورده ، مجسم کرده است ، ولى تجسم زنده و جاندار حقیقى و واقعى ، نه تجسم بى روح ، انسان وقتى در حادثه کربلا تأمل مى کند، امورى را مى بیند که دچار حیرت مى شود و مى گوید این ها نمى تواند تصادفى باشد، و سر این که ائمه اطهار، این همه به زنده نگه داشتن و احیاى این خاطره توصیه و تأکید کرده و نگذاشته اند حادثه کربلا فراموش شود، این است که این حادثه ، یک اسلام مجسم است ، نگذارید این اسلام مجسم فراموش شود. (388)380- نهضت جاودان تا قیامت
اصحاب که از مدینه با حضرت آمدند خیلى کم بودند شاید به بیست نفر نمى رسیدند، چون یک عده در بین راه جدا شدند و رفتند، بسیارى از آن هفتاد دو نفر در کربلا ملحق شدند و باز بسیارى از آن ها از لشکر عمر سعد جدا شده و به سپاه ابا عبدالله ملحق شدند. از جمله ، بعضى از آن ها کسانى بودن که وقتى از کنار این خیمه عبور مى کردند، صداى زمزمه عالى و زیبایى را مى شنیدند، صداى تلاوت قرآن ، ذکر خدا، ذکر رکوع ، ذکر سوره حمد، سوره ها دیگر، این صدا، این ها را جذب مى کرد و اثر مى بخشید، یعنى ابا عبدالله و اصحابش از هرگونه وسیله اى که از آن بهتر مى شد استفاده کرد، استفاده کردند، تا برسیم به سایر وسائلى که ابا عبدالله علیه السلام در صحراى کربلا استفاده کرد. خود صحنه ها را ابا عبدالله طورى ترتیب داده است که گویى براى نمایش تاریخى درست کرده که تا قیامت به صورت یک نمایش تکان دهنده تاریخى باقى بماند.(389)381- نهضت قوى امام حسین (ع)
نهضت بلیغ ، نهضتى است که پیامى را که مى خواهد در دلها و فکرها و احساسها ابلاغ بکند و برساند، به خوبى برساند. از این جنبه وقتى نگاه مى کنیم ، مى بینیم که بلیغ تر و رساتر و رساننده تر از نهضت حسینى ، نهضتى در جهان پیدا نمى شود. نهضتى که شما از یک طرف مى بینید از نظر ابعاد مکانى جهانى شده است و از طرف دیگر از نظر زمانى بعد از حدود چهارده قرن ، قدرت رسانندگى و قدرت نفوذش نه تنها کاسته نشده ، بلکه افزایش یافته است ، نهضتى است فوق العاده قوى .(390)382- نور خاموش نا شدنى حسین
با تاریخچه حسین ، با نام حسین ، با مرثیه حسین ، دیدند عجب ! قبر حسین هم مصیبتى براى ما شده است ، تصمیم گرفتند که قبرش را از بین ببرند، قبرش را خراب کردند، تمام آثار آن را محو کردند، پستى و بلندى هاى زمین را یکسان کردند، به محل قبر آب انداختند، به طورى که احدى در آن سرزمین نفهمد که قبر حسین در کدام نقطه بوده است اما مگر شد؟ حتى روى آوردن مردم به آن بیشتر هم شد.(391)383- نامى پایدار
متوکل یک سر مغنیه دارد، یک وقتى با او کار داشت و سراغ او را گرفت ، گفتند: نیست .
گفت : کجاست ؟
گفتند: به مسافرت رفته است ، بعد از مدتى که آمد، متوکل از او سوال کرد: کجا رفته بودى ؟
جواب داد: براى زیارت به مکه رفته بودم .
متوکل گفت : الان که وقت زیارت مکه نیست ، نه ماه ذى الحجة است که وقت حج باشد، و نه ماه رجب است که وقت عمره باشد، و اصرار کرد که باید بگویى کجا رفته بودى ، بالاخره معلوم شد این زن به زیارت حسین بن على رفته بود که متوکل آتش گرفت ، فهمید نام حسین را نمى شود فراموشاند.(392)384- نهضت عظیم و جاویدان حسین (ع)
کارهاى ساده را ما هم بلدیم انجام دهیم . خوب شدن ها در سطح مسائل ساده کار همه است . مثلا اسلام توصیه کرده است که به زیارت حاجى بروید. خوب ، ما مى رویم ، چایى مى خوریم ، گزى مى خوریم و بلند مى شویم مى آییم . (یا توصیه کرده است ) تشییع جنازه کنید، در مجلس ختم شرکت کنید. این ها کارهاى آسان اسلام است . این کارهاى ساده از عهده هر کسى بر مى آید. اسلام همیشه با این کارها اداره نمى شود. موقعى هم مى رسد که باید مثل حسین بن على علیه السلام برخاست و حرکت کرد: مثل حسین بن على علیه السلام قیامى کرد که نه تنها جامعه آن روز اسلامى را تکان بدهد، بلکه موجش پنج سال بعد به یک شکل اثر کند، ده سال بعد به شکل دیگرى اثر بخشد، سى سال بعد به شکل دیگرى ، شصت سال بعد به شکل دیگرى ، صد سال ، پانصد سال بعد به شکل هاى دیگرى ، و بعد از هزار سال نیز الهام دهنده نهضت ها باشد.385- ریشه حب و بغض
نمونه هاى مختلف انسان ها را مورد نظر قرار مى دهیم . نسبت به بعضى افراد نظیر شمر و یزید در گذشته و موسولینی در حال احساس تنفر مى کنیم و نسبت به بعضى دیگر شهیدان کربلا در گذشته و لومومبا در عصر حاضر احساس تحسین و همدردى مى کنیم ، چرا؟ آیا این نوعى جانشین سازى است ؟ و چون خود را به جاى شهیدان کربلا و یا لومومبا که فکر مى کنیم هم طبقه ما هستند مى گذاریم به حال خودمان رقت مى کنیم و شمر و یزید و چومبه را به جاى دشمنان ستمگر خود مى گذاریم احساس تنفر مى کنیم ؟ یا این که در این جا خود را به کنارى کشیده ایم و از دریچه انسانیت مى نگریم و مسئله جانشین سازى به هیچ وجه ندارد. اگر شق اول است ، پس آن که در طبقه شمر و یزید و چومبه است و دستش مى رسد که بزند که بکشد و به مسلسل ببندد و با ستمگر احساس همدردى و همدلى مى کند با آن که با ستمکشان احساس همدردى مى کند هیچ تفاوتى ندارد، همدردى هر دوشان ناشى از جانشین سازى و غریزه حب ذات است .