مخالفت امام (ع) با بیعت یزید

ابن قتیبه در کتاب، الامامة و السیاسة، روایت کرده می‏نویسد:

هنگامی که معاویه تصمیم گرفت برای یزید بیعت بگیرد، وارد مدینه شد.امام حسین و ابن عباس با وی ملاقات کردند.پس معاویه از فرزندان برادرش امام حسن (ع) جویا شد.امام وی را پاسخ گفت.معاویه در اینجا آغاز سخن کرد، و از پیامبر (ص) یاد کرده و در پایان خطابه خود گفت : شما از چندی پیش از امر یزید به خوبی آگاهید.خدا می‏داند که منظور من از ولایت عهدی یزید تنها این است که شکافها پر شود و نابرابریها برطرف گردد.به نظر من این اقدام بهترین عملی است که انجام گرفته است، و هر چشم بینایی آن را می‏پذیرد.

این نظر من درباره یزید است.حال با توجه به اینکه شما هم به زینت علم و دانش و کمال مروت و جوانمردی آراسته‏اید و هم با من نسبت خویشاوندی دارید، از هر کس در تأیید این نظریه سزاوارتر خواهید بود.من در موارد بسیاری یزید را مورد آزمایش قرار داده و در او اختصاصاتی دیده‏ام که در وجود شما و دیگران دیده نشده است.علاوه بر این او به سنت آگاه است و به قرائت قرآن آشناست.او دارای حلم و بردباری است، تا آنجا که گویی بر شیران سرسخت ترجیح دارد.

شما خوب می‏دانید که رسول خدا (ص) به وسیله رسالت خود از هر خطا و اشتباهی مصون خواهد بود.در غزوه السلاسل بی آنکه توجهی به ابو بکر صدیق و عمر فاروق و دیگر بزرگان صحابه و مهاجرین اولیه داشته باشد پرچم سپاه خود را به کسی سپرد که هیچ گونه نسبتی با قریش نداشت و او را بر دیگران ترجیح‏داد، و شما می‏دانید که بهترین نمونه و الگوی ما رسول خداست. (1) شما ای پسران عبد المطلب در این موقعیت نیک بنگرید، و بدانید که در هر حال ما و شما دو طایفه‏ای بوده‏ایم که در میان جامعه سودمند بوده و سعی و کوشش فراوانی به کار برده‏ایم .

اکنون شما دو نفر از روی انصاف بیندیشید، و بدون تردید هر کس سخنی بر زبان بیاورد بر پایه گفتار شما خواهد بود.به خصوص که نزدیکان و خویشان بیش از همه در انتظار یاری شما بوده و در هر حال هر چشم بینا و آگاهی نظریات شما را مورد تحسین قرار خواهد داد.از درگاه خداوند برای خود و برای شما طلب آمرزش می‏کنم.

همین که سخن معاویه بدینجا رسید، ابن عباس خود را آماده ساخت که به سخن پردازد، اما حسین بن علی (ع) رو کرد به او و گفت: آرام باش.بدان که سخن او بیش از همه متوجه من بوده و بیش از هر کس او مرا به باد انتقاد و تهمت گرفته است.ابن عباس نیز از این امر خودداری کرد.پس امام حسین (ع) برخاست.حمد و سپاس خدای را به جا آورد.بر پیامبر (ص) درود فرستاد و سپس سخن خود را چنین آغاز کرد.

اما بعد، ای معاویه بدان که گوینده هر اندازه سخن خود را طولانی سازد، باز هم هرگز یارای برشمردن همه صفات رسول الله (ص) را نخواهد داشت، و تنها ممکن است به گوشه‏ای از صفات نیک آن حضرت اشاره کند.من خوب می‏دانم که ملت اسلام پس از پیامبر (ص) چگونه رفتار کردند، و در برابر صفات و فضایل رسول خدا ستم روا داشتند.و درباره جانشین او از بیعت خود سرباز زدند.هیهات، هیهات، که سپیده صبح تاریکی شب را رسوا ساخت، و انوار درخشان خورشید بر نور ناچیز چراغها پیروز گردید.تو در برتری‏جویی در جاده افراط گام نهادی.در خودخواهی خود و نیز در برتری افراد ناشایست بر دیگران راه افراط و اجحاف پیمودی، و چنان خود را برتر شمردی که مانندی برای خود نیافتی.تو به تجاوز پرداختی و حقوق انسانها را هرگز مراعات نکردی، تا آنجا که شیطان به نصیب کامل و بهره فراوان خویش رسید.به آنچه که از یزید و شایستگی و تدبیر و سیاستش در میان امت محمد (ص) یادآور شدی آگاه گشتم.

تو بر این اندیشه‏ای که یزید را به مردم معرفی کنی، و چنان از او یاد می‏کنی که می‏پنداری چهره او بر مردم پوشیده است.و یا از امری پرده برمی‏داری که با دانش مخصوصی به کشف آن نایل شده‏ای.یزید موقعیت و هدفهای خویشتن را به مردم نشان داده است.بهتر آن است که برای یزید همان راهی را پیش گیری که خود رفته است.راه سگ بازی و تماشای نبرد و ستیز سگها، و کبوتر بازی و تماشای بازی کبوتران نر و ماده و زنان خواننده و نوازنده و انواع و اقسام بازیها.آری یزید در این فنون بصیرت کامل دارد.از این خیال درگذر.راستی آیا این همه وزر و وبال و بار گناه که از مردم به دوش گرفته‏ای در پیشگاه خداوند برای تو کافی نیست، که باز هم می‏کوشی با گمراهی این مردم بر دیگر گناهان خود بیفزایی؟ به خدا قسم ای معاویه تو دائم در این اندیشه به سر می‏بری که به امور ناشایست پرداخته و جز ظلم و ستم به کار دیگری سرگرم نبوده‏ای، و بیدادگری تو در همه جا شایع است، اما خود با مرگ، چندان فاصله‏ای نداری.در روز قیامت بر اعمالی وارد خواهی شد که ثبت و ضبط گردیده و روزی است که هرگز از آن گریزی نیست.

تو با این اعمال خود نسبت به ما ستم روا داشتی و ما را از میراث پدری خود منع کردی.میراثی که پیامبر (ص) از همان آغاز ولادت برای ما فرزندانش مقرر فرموده بود.تو در غصب حق ما به همان دلیل متوسل گشتی که به هنگام وفات پیامبر (ص) برای جانشینی او استدلال می‏کردند .او نیز این دلیل را پذیرفت و با ایمان به آن انصاف داد.پس به این ترتیب شما به ارتکاب هر کاری دست زدید و دلایل گوناگونی آوردید، و گفتید، چنین و چنان خواهد شد.تا سرانجام، ای معاویه سررشته کار به دست تو رسید.اما خلافت را از راهی به دست آوردی که هدف آن شخص دیگری غیر از تو بود.در این مورد، ای دانایان عبرت گیرید.تو یادآور شدی که در عهد رسول خدا (ص) آن مرد فرماندهی سپاه را به عهده داشته و حضرت وی را امارت داده بود.باید بدانی که در آن هنگام عمرو بن عاص به این فضیلت مفتخر بوده که با پیامبر (ص) همنشین و با او بیعت کرده بود.تا اینکه خود در این امر کوتاهی کردند و مردم نیز از وی روی بگردانیدند و از حکومت او آزرده شدند و از همراهی با او خودداری کردند، و رفتار ناروای او را برشمردند .سرانجام پیامبر (ص) فرمود: ای گروه مهاجرین از این روز به بعد او دیگر در میان شما مقامی ندارد و جز خودم کسی بر شما حکومت نمی‏کند.

تو چگونه به یک عمل منسوخ رسول خدا (ص) که در شرایطی خاص و سخت انجام گرفته استدلال می‏کنی؟ ، و آن کس که مورد تأیید آن حضرت بوده برکنار کرده‏ای؟ تو چگونه به خود جرأت می‏دهی که صحابی پیامبر (ص) را با تابعین مقایسه کنی و آنان را برابر بدانی؟ در حالی که خوب می‏دانی که اطراف تو کسانی هستند که با رسول خدا (ص) همنشین‏اند و از افراد قابل اعتماد و دینداری می‏باشند.!

آیا درست است که این افراد را به طرف جوانی اسراف گر و فریفته دنیا سوق می‏دهی.تا به این وسیله مردم را در شبهه انداخته و گرفتار خطا کنی؟ و به واسطه آن، دیگری به لذایذ دنیا نایل گردد.اما بدان که به این وسیله آخرت خویشتن را بر باد می‏دهی.و این برای تو جز زیانی آشکار امر دیگری نخواهد بود.من از درگاه خداوندی برای خویشتن و برای شما آمرزش می‏طلبم.

بیانات امام حسین (ع) در اینجا پایان یافت.پس معاویه رو کرد به ابن عباس و گفت: شنیدی، منظور او از این سخنان چه بود؟ حتما تو نیز سخنانی شدیدتر و تلخ‏تر از آنها خواهی گفت .ابن عباس گفت: به خدا سوگند، او ذریه رسول خدا (ص) و یکی از اصحاب کساء و از خاندانی پاک و مطهر است، و هر چه می‏خواهی از وی بپرس و در میان مردم در انتظار باش و بدان که حکم خداوند جاری خواهد شد، که او بهترین داوران است.

پی‏نوشت:

1ـ منظور معاویه در این جنگ عمرو عاص بوده است.


 

سیره معصومان، ج 4

سید محسن امین