Print this page

پاسخ به چهار پرسش اساسی والدین درباره تربیت فرزند

امتیاز بدهید
(0 امتیاز)
پاسخ به چهار پرسش اساسی والدین درباره تربیت فرزند

حجت الاسلام والمسلمین سیدعلیرضا تراشیون به ۴ پرسش و پاسخی متفاوت در رابطه با «مسائل هویت جنسی و جنسیتی،کنترل اضطراب و تمرکز، مدیریت رفتار و اخلاق نوجوان و حمایت از اعتماد به نفس و مهارت‌های اجتماعی» پرداخته است که تقدیم شما فرهیختگان می شود.

بسم‌الله الرحمن الرحیم؛ تربیت فرزندان یک روند طبیعی و تدریجی دارد. ما معمولاً در این مسیر، به‌صورت مستمر نکاتی را رعایت می‌کنیم و به آن‌ها توجه داریم؛ اما گاهی می‌توان با استفاده از برخی عوامل، سرعت و کیفیت این روند تربیتی را افزایش داد. به این عوامل، «پیش‌برنده‌های تربیت» گفته می‌شود.

اگر بخواهیم به یک نکته بسیار مهم و اثرگذار در شتاب‌دهی به تربیت اشاره کنیم، این نکته «تکیه بر نقاط قوت فرزندان» است. تجربه نشان می‌دهد زمانی که ویژگی‌ها و رفتارهای مثبت کودکان دیده می‌شود و مورد توجه قرار می‌گیرد، این توجه به‌مثابه یک عامل شتاب‌دهنده عمل می‌کند و روند تربیت، با سرعت و کیفیت بهتری پیش می‌رود.

ازاین‌رو لازم است ویژگی‌های مثبت فرزندان را شناسایی کنیم، آن‌ها را به زبان بیاوریم و در موارد لازم، حتی در حضور دیگران نیز به آن اشاره کنیم؛ مثلاً در جمعی که پدربزرگ، مادربزرگ، دایی، عمو، خاله یا عمه حضور دارند، به‌صورت به‌جا و متعادل، رفتارهای خوب کودک را یادآوری کنیم. البته منظور بزرگ‌نمایی افراطی نیست، بلکه در حدی که فرزند احساس نکند کارهای خوب و رفتارهای مثبتش فقط در چهاردیواری خانه دیده می‌شود و ارزش دارد.

در مقابل، باید دقت داشته باشیم که بیان مداوم نقاط منفی فرزندان، قطعاً تأثیر منفی بر روند تربیت آن‌ها می‌گذارد. کودکی که دائماً در معرض تذکرها و بیان منفی‌ها قرار می‌گیرد، به‌تدریج دچار کاهش انرژی روانی می‌شود؛ در نتیجه، رشد او کند می‌گردد، حرکت تربیتی‌اش کاهش می‌یابد و حتی ممکن است در حوزه آموزش و یادگیری نیز آثار منفی بروز پیدا کند.

این مسئله فقط به محیط خانواده محدود نمی‌شود. در فضای آموزشی نیز، معلمی که ویژگی‌های مثبت کلاس یا دانش‌آموزان خود را بیان می‌کند، معمولاً در انتقال درس و همراه کردن بچه‌ها موفق‌تر عمل می‌کند. بنابراین، تکیه بر نقاط مثبت و توجه به نقاط قوت فرزندان، نکته‌ای است که نباید فراموش شود و لازم است به‌صورت جدی در مدار تربیتی خانواده قرار گیرد.

سؤال اول:

* یک دختر چهار ساله داریم که مدام می‌گوید «من پسرم» و دوست دارد پسر باشد. لباس‌های دخترانه نمی‌پوشد، با یک پسرخاله و یک برادر بزرگ شده، خیلی گریه می‌کند و اصرار دارد که او را «امیرعلی» صدا بزنند. با این وضعیت چه‌کار کنیم؟

پاسخ:

به نظر می‌رسد پاسخ این سؤال، تا حد زیادی در خود سؤال نهفته است؛ آنجا که مادر اشاره می‌کند دخترشان با پسرخاله و برادرش بزرگ شده است. طبیعی است وقتی کودکان در یک محیط غالباً پسرانه رشد می‌کنند، این فضا بر شکل‌گیری روحیات و رفتارهای جنسیتی آن‌ها اثر می‌گذارد و کودک به‌تدریج گرایش‌هایی متناسب با همان فضا پیدا می‌کند.

راهکار نخست این است که برای این دختر خانم، به‌مدت مشخصی، هم‌بازی دختر فراهم شود؛ چه در میان همسایه‌ها، چه در میان آشنایان. بهتر است روزانه چند ساعت با یک دختر هم‌سن‌وسال خود زندگی کند، بازی کند و همراهی داشته باشد. به‌تدریج می‌توان انتظار داشت که روحیه او تغییر کند. از نظر سنی نیز، چهار تا پنج سالگی دوره مناسبی است، چراکه در این بازه، کودکان معمولاً گرایش بیشتری به همسالان و هم‌جنس‌های خود پیدا می‌کنند.

اگر در اطراف، هم‌بازی مناسب به‌راحتی پیدا نشد، خانواده باید تلاش بیشتری کند. گاهی این مثال برای خانواده‌ها مطرح می‌شود که نان، جزو نیازهای اصلی زندگی است؛ اگر در محله ما نانوایی نباشد، آیا نان نمی‌خوریم؟ طبیعی است که به محله بالاتر یا پایین‌تر می‌رویم تا آن را پیدا کنیم. در این مسئله هم باید همین نگاه را داشت؛ پیدا کردن هم‌بازی مناسب، ارزش این تلاش را دارد.

نکته دیگری که می‌تواند اثرگذار باشد، مسئله تشویق‌های غیرمستقیم است. تجربه دوران کودکی بسیاری از افراد نشان می‌دهد که وقتی پدر یا مادر، فردی را بابت ویژگی خاصی تشویق می‌کنند، کودک تمایل پیدا می‌کند شبیه او باشد. اگر تشویق‌ها متناسب با هویت دخترانه انجام شود، کودک نیز به‌تدریج نسبت به دختر بودن خود احساس مثبت‌تری پیدا می‌کند. در مقابل، اگر نگاه خانواده ناخواسته جنسیتی باشد ـ مثلاً پسرمحور و پسرپسند ـ این پیام به دختر منتقل می‌شود که جنسیت او کمتر مورد توجه است و این می‌تواند زمینه نارضایتی از هویت خود را ایجاد کند.

نکته مهم دیگر این است که کودکان در این سن، بسیار صریح و بی‌پرده هستند. آن‌ها احساسات و تمایلات خود را راحت بیان می‌کنند. ممکن است در سنین بالاتر، نوجوانی که در محیط پسرانه قرار دارد، دیگر به‌صراحت نگوید «دوست دارم پسر باشم»، اما رفتارهایش تغییر کند. این شفافیت در کودکان خردسال، فرصت خوبی برای تربیت است، زیرا مشکلات زودتر شناسایی می‌شود و امکان اصلاح آن‌ها راحت‌تر فراهم می‌گردد.

نکته دوم، توجه به فضای محیط خانه است. لازم است فضای خانه، تا حدی متناسب با روحیه دخترانه تنظیم شود. گاهی مشاهده می‌شود که برخی مادران ـ با عرض احترام ـ در محیط خانه نیز الگوی ظاهری و رفتاری زنانه را کمتر به نمایش می‌گذارند؛ در حالی که نوع پوشش، آراستگی، و حتی نحوه حضور مادر در خانه، برای فرزند بسیار اثرگذار است. کودک باید مادر خود را به‌عنوان یک «بانو» ببیند و این تصویر، در شکل‌گیری هویت دخترانه او نقش مهمی دارد.

حتی نوع کلام مادر نیز اهمیت دارد. کلام عاطفی، لطیف و زنانه، تأثیر عمیقی بر روحیه کودک می‌گذارد. در نقل‌هایی آمده است که خداوند متعال وقتی حضرت حوا را آفرید، حضرت آدم از لطافت سخن گفتن او شگفت‌زده شد. این لطافت کلام و رفتار، بخشی از هویت زنانه است که باید در فضای خانه دیده و شنیده شود.

نکته پایانی، توجه به اسباب‌بازی‌هاست. در خانواده‌هایی که یک پسر بزرگ‌تر وجود دارد، معمولاً اسباب‌بازی‌های پسرانه مانند ماشین، تفنگ یا شمشیر در خانه فراوان است. وقتی فرزند کوچک‌تر ـ که دختر است ـ به سن بازی می‌رسد، گاهی گفته می‌شود «اسباب‌بازی‌های برادرش هست»، بدون توجه به اینکه این وسایل، متناسب با روحیه پسرانه‌اند. در حالی که دختر، به عروسک، وسایل بازی آشپزخانه و اسباب‌بازی‌های متناسب با روحیه دخترانه نیاز دارد؛ وسایلی که نقش مهمی در شکل‌گیری هویت او ایفا می‌کنند.

در مجموع، فراهم کردن محیط دخترانه، هم‌بازی مناسب، الگوی رفتاری صحیح مادر و توجه به ابزارهای تربیتی مانند اسباب‌بازی، مجموعه عواملی هستند که می‌توانند به‌تدریج به اصلاح این وضعیت کمک کنند و مادر نیز در این مسیر، نقش بسیار مؤثر و تعیین‌کننده‌ای دارد.

سؤال دوم:

* پسرم پنج ساله است. هر کاری که انجام می‌دهد با ریخت‌وپاش همراه است؛ هنگام غذا خوردن، غذا را می‌ریزد، جلوی پایش را نگاه نمی‌کند، چای را می‌ریزد. این وضعیت باعث شده به‌دلیل توبیخ‌های من دچار استرس شود و جرأتش کاهش پیدا کند. از طرفی من هم واقعاً نمی‌توانم ریخت‌وپاش او را تحمل کنم. چه‌کار باید بکنم؟

پاسخ:

برای پاسخ به این سؤال، اجازه بدهید ابتدا چند سؤال مطرح کنم و سپس بر اساس پاسخ به این سؤالات، راهکار مناسب را عرض کنم.

سؤال اول این است که آیا به‌طور کلی، میزان خرابکاری‌های این کودک زیاد است؟ یعنی فقط مسئله ریخت‌وپاش مطرح نیست، بلکه مثلاً جلوی پایش را هم درست نمی‌بیند، به اشیاء توجه ندارد و مرتب چیزی را می‌ریزد؟

نکته دوم این است که آیا در خواب هم بی‌قراری دارد؟ مثلاً زیاد غلت می‌زند، آرام نیست؟

سؤال سوم مربوط به بیداری اوست؛ آیا در حالت بیداری هم آرام و قرار ندارد و مدام در حال حرکت است؟ برای نمونه، اگر در این سن یک نقاشی جلوی او بگذارند، آیا می‌تواند بنشیند و آن را کامل کند؟ یا اگر مهره‌های خانه‌سازی یا لگو در اختیارش قرار دهند، آیا می‌تواند مدتی بنشیند و با آن‌ها شکلی بسازد؟

اگر پاسخ به این سه سؤال ـ یعنی میزان خرابکاری، وضعیت خواب، و بی‌قراری در بیداری ـ به این صورت باشد که کودک هم خرابکاری زیادی دارد، هم در خواب ناآرام است، و هم در بیداری تمرکز لازم برای فعالیت‌هایی مانند نقاشی یا بازی‌های ساختنی را ندارد، در این صورت به نظر می‌رسد حتماً لازم است با یک مشاور متخصص مشورت شود. در چنین شرایطی نمی‌توان بدون مشاهده حضوری کودک، قضاوت قطعی کرد یا نسخه مشخصی ارائه داد؛ اما احتمال دارد سطح توجه و تمرکز کودک پایین باشد و این موضوع می‌تواند نشانه یک اختلال باشد که حتماً باید توسط مشاور بررسی شود تا ریشه مسئله مشخص و برطرف گردد.

اما اگر گفته شود که خواب کودک آرام است، می‌تواند نقاشی بکشد و فعالیت‌های آرام را انجام دهد، ولی همچنان دچار ریخت‌وپاش است، در این حالت ممکن است بخش عمده این رفتار ناشی از اضطراب و ترسی باشد که از بزرگ‌ترها، به‌ویژه والدین، در او شکل گرفته است. کودکانی که از توبیخ شدن می‌ترسند یا دائماً نگران واکنش بزرگ‌ترها هستند، گاهی دقیقاً بیشتر دچار خرابکاری می‌شوند.

برای توضیح این موضوع، می‌توان به یک مثال ساده اشاره کرد: فردی که سال‌ها رانندگی می‌کند و راننده ماهری است، وقتی پدرش کنار او می‌نشیند و مدام می‌گوید «این کار را بکن، آن کار را نکن، از این خیابان برو، از آن خیابان نرو»، دچار اضطراب می‌شود و حتی دنده‌ها را اشتباه عوض می‌کند. نه به این دلیل که رانندگی بلد نیست، بلکه چون اضطرابش بالا رفته است. همین اتفاق ممکن است برای کودک هم رخ دهد؛ کودکی که از والدینش می‌ترسد یا نگران توبیخ آن‌هاست، حتی در ساده‌ترین کارها مثل غذا خوردن، دست راست و چپش را قاطی می‌کند و دچار ریخت‌وپاش می‌شود.

بنابراین، اگر احساس می‌کنیم در این رفتارها، نقش اضطرابی که ما به کودک منتقل می‌کنیم پررنگ است، لازم است میزان آرامش خودمان را بیشتر کنیم، از امر و نهی‌های مکرر پرهیز کنیم و در برخی موارد، حتی ریخت‌وپاش‌های جزئی را نادیده بگیریم. لازم نیست هر بار کودک را سرزنش یا توبیخ کنیم؛ زیرا این کار می‌تواند اضطراب او را بیشتر کند. با کاهش فشار روانی، این رفتارها به‌تدریج کمتر خواهد شد.

با این حال، برداشت اصلی این است که احتمالاً همان مسئله اول ـ یعنی ضعف تمرکز و توجه ـ جدی‌تر است و لازم است خانواده حتماً به‌صورت حضوری با یک مشاور مشورت کنند تا موضوع دقیق‌تر بررسی شود و راهکار مناسب، متناسب با شرایط واقعی کودک ارائه گردد.

سؤال سوم:

* من یک پسر پانزده‌ساله دارم. تا قبل از این، نماز و روزه‌اش خوب بود، خوش‌اخلاق بود، از نظر درسی هم نسبتاً وضعیت بدی نداشت. اما حدود یک سالی هست که از نظر اعتقادی خیلی ضعیف شده، در درس‌ها هم افت کرده، البته نه به‌حدی که کاملاً رها کرده باشد، اما بی‌تفاوت شده است. از نظر اخلاقی هم متأسفانه خیلی تغییر کرده؛ از همان ادبیات کوچه و خیابان استفاده می‌کند. با اینکه ما خیلی رعایت می‌کردیم و تا قبل از این به‌اصطلاح کنترل داشتیم، زیاد بیرون نمی‌رفت، اما الان خیلی تغییر کرده است. نمی‌دانم لازم هست به جایی مراجعه کنیم یا نه؛ لطفاً راهنمایی بفرمایید.

پاسخ:

به نظر می‌رسد نوجوانان در این بازه سنی، معمولاً تحت تأثیر دو عامل بسیار مهم قرار می‌گیرند؛ عواملی که می‌توانند هم باورهای دینی و اعتقادی آن‌ها را دچار تغییر کنند، هم اخلاقشان را تحت تأثیر قرار دهند و هم متأسفانه زمینه افت تحصیلی را فراهم کنند. این دو عامل عبارت‌اند از «دوستان» و «شبکه‌های اجتماعی و فضای مجازی».

در بحث تلفن همراه و ارتباط با فضای مجازی، واقعاً لازم است خانواده‌ها به‌صورت جدی به یک راهکار روشن برسند. باور و اعتقاد من این است که در اختیار قرار دادن تلفن همراه برای نوجوان، به‌ویژه در این سن، جز آسیب و افول، دستاورد دیگری برای او ندارد. حتی در پانزده‌سالگی، این آسیب می‌تواند شدیدتر هم باشد؛ چه‌بسا آسیبی که در این سن وارد می‌شود، در سنین پایین‌تر وجود نداشته باشد.

البته این سؤال به‌درستی مطرح می‌شود که «آیا واقعاً می‌توان جلوی این مسئله را گرفت؟» پاسخ این است که باید برای آن تدبیر جدی اندیشید. راهکار وجود دارد، هرچند نیازمند زمان و برنامه‌ریزی است. حتی می‌توان درباره این موضوع، در چند برنامه جداگانه و به‌صورت مبسوط صحبت کرد و راهکارهای عملی ارائه داد.

واقعیت این است که امروز شبکه‌های اجتماعی، آورده مثبتی برای فرزندان ما ندارند. این فضا اخلاق نوجوانان را به‌شدت آسیب‌پذیر می‌کند، سطح توقعات آن‌ها را بالا می‌برد، نارضایتی‌شان را افزایش می‌دهد و حتی متأسفانه می‌تواند آن‌ها را دچار اختلالات جنسی کند؛ به‌علاوه پیامدهای منفی متعدد دیگری که این فضا به‌دنبال دارد.

مشکل دیگر این است که ما دچار نوعی «وادادگی» شده‌ایم؛ یعنی به این نقطه رسیده‌ایم که می‌گوییم «خب کاری نمی‌شود کرد». در حالی که مگر در برابر مواد مخدر نایستادیم؟ مگر برای کنترل مرزها هزینه ندادیم و شهید ندادیم؟ درست است که باز هم ممکن است بخشی از آن وارد شود، اما اگر این مقابله‌ها نبود، وضعیت جامعه بسیار بدتر از این می‌شد. بنابراین، اینکه بگوییم «نمی‌شود کاری کرد»، پذیرفتنی نیست.

به نظر می‌رسد ما شبکه‌های اجتماعی را، به‌ویژه برای قشر نوجوان، آن‌طور که باید جدی نگرفته‌ایم. اجازه بدهید خیلی ساده و صریح یک مثال بزنم: نوجوانی که تلفن همراه هوشمند دارد، اینترنت جهانی هم در اختیارش است، شب هم نوشیدنی محرک مصرف می‌کند، پدر و مادرش زود می‌خوابند و او با هوشیاری کامل، تنها در اتاقش می‌ماند؛ واقعاً انتظار داریم این نوجوان در اتاقش مشغول چه کاری باشد؟ آیا می‌توان مطمئن بود که در حال گوش دادن به مناجات است؟ معلوم نیست در چه فضایی سیر می‌کند و چه محتوایی را دنبال می‌کند.

همین «ندانستن» ما را نگران می‌کند. نتیجه این وضعیت آن است که یک‌باره خانواده متوجه می‌شود ادبیات فرزند تغییر کرده، اخلاقش دگرگون شده، نماز نمی‌خواند و باورهای دینی‌اش ضعیف شده است. این تغییرات که ناگهانی و بی‌دلیل از آسمان نیفتاده‌اند؛ بلکه واکنشی هستند به مجموعه‌ای از کنش‌های پیرامونی که مدت‌ها در حال اثرگذاری بوده‌اند.

عامل دوم، دوستان است. دوره دبیرستان و نوجوانی، اساساً دوره رفاقت و گرایش شدید به گروه همسالان است. یکی از پرسش‌های جدی که باید از این پدر پرسید این است که دوستان فرزندتان چه کسانی هستند؟ همکلاسی‌هایش چه وضعیتی دارند؟ آیا اهل نماز و اعتقاد هستند؟ آیا ادبیات سالمی دارند؟ اگر چنین نباشد ـ که معمولاً هم همین‌طور است ـ تعجبی ندارد که نوجوان تحت تأثیر قرار بگیرد.

بنابراین، دو نکته باید به‌صورت جدی مورد توجه قرار گیرد: اول، مدیریت دوستان؛ و دوم، مدیریت رسانه و ارتقای سواد رسانه‌ای خانواده. لازم است درباره مدیریت تلفن هوشمند و شبکه‌های اجتماعی، گفت‌وگوی جدی و برنامه‌ریزی دقیق‌تری با خانواده‌ها انجام شود. این موضوع یکی از ضروری‌ترین و پرتکرارترین دغدغه‌های والدین است؛ به‌ویژه وقتی می‌گویند «زورمان به بچه نمی‌رسد» و نوجوان حتی در یازده‌سالگی با اصرار و تنش، آرامش خانواده را برای گرفتن گوشی به هم می‌زند.

از سوی دیگر، نوعی سردرگمی فرهنگی هم در جامعه وجود دارد. گاهی در یک فضای مذهبی و دینی، پویشی برگزار می‌شود و جایزه آن تبلت یا گوشی هوشمند است؛ در حالی که هنوز تکلیف خودمان را با همین ابزارها مشخص نکرده‌ایم. این دوگانگی و پارادوکس، نشان‌دهنده آن است که جریانات فرهنگی نیازمند یک جمع‌بندی روشن و هماهنگ هستند تا بتوانند مسیر واحدی را دنبال کنند.

سؤال چهارم:

* فرزندم در کودکی خیلی شیرین‌زبان و بانمک بود. وقتی در جمع حرف می‌زد، فامیل و اطرافیان می‌خندیدند و همه خوششان می‌آمد. اما خودش تصور می‌کرد که او را مسخره می‌کنند. حالا که ده ساله شده، اصلاً حرف نمی‌زند. باید چه‌کار کنیم؟

پاسخ: :

در این زمینه، نباید برخورد سخت‌گیرانه‌ای با کودک داشت. اینکه مرتب به او یادآوری شود «تو همان بچه‌ای بودی که قبلاً این‌طور شیرین‌زبانی می‌کردی، چرا حالا حرف نمی‌زنی»، راهکار مناسبی نیست. بهتر است اجازه داده شود کودک به‌تدریج با شرایط و احساسات فعلی خود کنار بیاید.

با این حال، چند نکته می‌تواند کمک‌کننده باشد. نکته اول این است که بررسی شود آیا این حالت در مدرسه هم وجود دارد یا نه. اگر معلم گزارش می‌دهد که در کلاس مشارکت دارد، پاسخ می‌دهد، دست بلند می‌کند و فعال است، این مسئله چندان نگران‌کننده نیست و ممکن است فقط در جمع‌های فامیلی یا خودمانی بروز پیدا کند.

نکته دوم این است که این رفتار می‌تواند متناسب با شرایط سنی باشد. از حدود ده، یازده‌سالگی، کودکان به‌تدریج وارد دوره‌های مقدماتی نوجوانی می‌شوند و ناخودآگاه کمی کم‌روتر می‌شوند؛ به‌ویژه در جمع‌هایی که ارتباط صمیمی دائمی با آن‌ها ندارند، مثل مهمانی‌های بزرگ فامیلی. این حالت در بسیاری از نوجوانان دیده می‌شود و لزوماً نشانه مشکل جدی نیست.

نکته مهم این است که والدین این وضعیت را به یک «باور منفی» در ذهن کودک تبدیل نکنند. تکرار جملاتی مانند «تو قبلاً این‌طور نبودی» می‌تواند به‌صورت ناخودآگاه یک القای منفی ایجاد کند و انگیزه اصلاح را از کودک بگیرد. بهتر است اجازه داده شود کودک این دوره گذار را با آرامش طی کند.

تنها سنگ محک اصلی، همان فعالیت و مشارکت او در محیط مدرسه است. اگر در آن فضا فعال است و ارتباط طبیعی دارد، می‌توان با اطمینان گفت مشکل خاص و نگران‌کننده‌ای وجود ندارد و با گذر زمان، این وضعیت به‌تدریج اصلاح خواهد شد.

خوانده شده 8 مرتبه