emamian

emamian

در آستانه‌ی ورود به ماه ضیافت الهی پایگاه اطلاع‌رسانی KHAMENEI.IR گزیده‌ای از بیانات حضرت آیت‌الله خامنه‌ای درباره اهمیت این ماه و راهکارهای بهره‌برداری معنوی از آن را بازنشر کرده است.

به گزارش خبرگزاری حوزه، در آستانه‌ی ورود به ماه ضیافت الهی پایگاه اطلاع‌رسانی KHAMENEI.IR گزیده‌ای از بیانات حضرت آیت‌الله خامنه‌ای درباره اهمیت این ماه و راهکارهای بهره‌برداری معنوی از آن را بازنشر کرده است.
   
* ماه فرصتها
از قبل از شروع ماه مبارک، پیامبر معظم اسلام مردم را آماده میفرمود برای ورود در این عرصه‌ی خطیر و والا و پربرکت؛ «قد اقبل الیکم شهر اللَّه بالبرکة و الرّحمة». در خطبه‌ی روز جمعه‌ی آخر ماه شعبان، بنا به روایتی اینطور فرمود: خبر داد، توجه داد به مردم که ماه رمضان فرا رسید. اگر بخواهیم در یک جمله ماه رمضان را تعریف کنیم، باید عرض کنیم ماه فرصتها... اگر از این فرصتها بتوانیم درست استفاده کنیم، یک ذخیره‌ی عظیم و بسیار ارزشمندی در اختیار ما خواهد بود.    ۱۳۸۶/۰۶/۲۳

 

این ماه را از دست ندهید

   

* ضیافتِ خاصان پروردگار
شروع ماه مبارک رمضان، در حقیقت عید بزرگی برای مسلمانان است و جا دارد که مؤمنین، ورود این ماه را به هم تبریک بگویند و یکدیگر را به استفاده‌ی هرچه بیشتر از این ماه توصیه کنند. چون ماه ضیافت الهی است، در این ماه فقط مؤمنین و کسانی که اهل ورود در این ضیافتند، بر سر سفره‌ی پروردگار منان و کریم مینشینند. این، غیر از سفره‌ی عام کرم الهی است که همه‌ی انسانها، بلکه همه‌ی موجودات عالم از آن بهره‌مندند؛ این، سفره‌ی خواص و ضیافت خاصان پروردگار است. ۱۳۶۹/۰۱/۱۰
    
* این ماه را از دست ندهید!
گرفتاری زندگی؛ گرفتاری معاش؛ گرفتاری امور شخصی؛ گرفتاری اهل و اولاد، و انواع گرفتاریها مانع میشود که ما به خودمان، آن چنان که شایسته است، برسیم. لذا یک ماه رمضان را که خدای متعال قرار داده است، فرصت مغتنمی است. این ماه را از دست ندهید. مقصودم این است که اگر نمیتوانیم به‌طور دائم در حال مراقبت و ساخت‌وساز خودمان باشیم، اقلاًّ ماه رمضان را مغتنم بشماریم. ۱۳۷۱/۱۲/۰۴
     
* روزه، قرآن و دعا؛ مائده‌های ماه رمضان
این‌که میگویند ماه رمضان، ماه ضیافت الهی است و سفره‌ی ضیافت الهی پهن است، محتویات این سفره چه چیزهایی است؟ محتویات این سفره که من و شما باید از آن استفاده کنیم، یکی اش روزه است؛ یکی اش فضیلت قرآن است . قرآن را گذاشتند در این سفره‌ی با فضیلتِ زیاد، بیش از ایام دیگر؛ و به ما گفتند که تلاوت قرآن کنید  اینها همان مائده‌هایی است که سر این سفره گذاشته شده.  ۱۳۸۴/۰۷/۱۷
        
* نورانیت به برکت روزه‌داری
ریاضتی که در میهمانی این ماه وجود دارد -که ریاضت روزه و گرسنگی کشیدن است- شاید بزرگترین دستاورد این ضیافت الهی است. برکاتی که روزه برای انسان دارد، به قدری این برکات از لحاظ معنوی و ایجاد نورانیت در دل انسان زیاد است که شاید بشود گفت بزرگترین برکات این ماه همین روزه است.
۱۳۸۶/۰۶/۲۳
    
* اشکالات‌تان را پیدا و برطرف کنید
در ماه رمضان در حد توان خودمان باید مراقبت کنیم، رفتار خودمان را تصحیح کنیم؛ فکرمان را، قولمان را، عملمان را تصحیح کنیم؛ بگردیم اشکالاتش را پیدا کنیم، آن اشکالات را برطرف کنیم. این تصحیح در چه جهتی باشد؟ در جهت تقوا.    ۱۳۸۹/۰۵/۲۷
      
* ماه توبه و بازگشت به سوی خدا
یکی از دستاوردهای بزرگ ماه رمضان توبه و انابه است. در دعای وداع ماه مبارک رمضان، امام سجاد به پروردگار عالم عرض میکند: «انت الّذی فتحت لعبادک بابا الی عفوک و سمّیته التّوبة»؛ این باب را باز کردی به روی ما که به سوی عفو تو بشتابیم، از نعمت عفو و رحمت تو بهره ببریم. این در، درِ توبه است. ۱۳۸۸/۰۶/۲۹
    
* خواسته‌هایتان را با خداوند مطرح کنید
ماه رمضان یک فرصت الهی است، که در اختیار ما قرار داده شده؛ استفاده کنید از این ماه مبارک، از این فرصت بسیار بزرگ؛ دلها را به خدا نزدیک کنید، آشنا کنید؛ با استغفار، دلها و جانها را پاکیزه کنید؛ خواسته‌هایتان را با خدای متعال مطرح کنید. ۱۳۸۶/۰۶/۲۳
     
* سحرهای ماه رمضان را از دست ندهید
سحر ماه رمضان همه پا میشوند؛ نباید این سحر را از دست داد؛ سحر فرصت خیلی خوبی است... اگر ماها از سحر استفاده نکنیم، در این دنیای شلوغ، وقت دیگری نداریم برای خلوت با خودمان، با دلمان، با خدای خودمان. ۱۳۹۸/۰۲/۱۰

این ماه را از دست ندهید

    
     
فرصتِ تلطیف روابط اجتماعی
سعی کنیم از این فضای معنویّت و صفا که در ماه رمضان در سطح جامعه عمومیّت دارد، برای ارتباطات صحیح و معنوی میان خودمان و دیگران استفاده کنیم و تصمیم‌های درست بگیریم، اقدامهای درست بکنیم؛ خوشبینی را، اعتماد را، ایجاد محبّت را، خیرخواهی نسبت به یکدیگر را در ارتباطات خودمان دخالت بدهیم، و این بهره را از ماه رمضان ببریم که در روابط اجتماعی و روابط انسانی یک تلطیفی به‌وجود بیاوریم. ۱۳۹۳/۰۴/۱۱
       
* آمرزشِ گناهان، پاداش ماه رمضان
کمترین پاداشی که خدای متعال برای مردان و زنان روزه‌دار در... روز آخر ماه رمضان عطا خواهد کرد، این است که «ان ینادیهم ملک فی آخر یوم من شهر رمضان»؛ فرشته‌ای در آخرین روز ماه رمضان، آن‌ها را مخاطب قرار دهد و گوید: «ابشروا عباد الله»؛ بشارت بر شما باد ای بندگان خدا! «فقد غفر لکم ما سلف من ذنوبکم»؛ گناهان شما آمرزیده شد. این، پاداش ماه رمضان است... آمرزش گناهان گذشته، پاداش کمی نیست! ۱۳۷۲/۱۲/۲۲

ابَوُالصّلت هَروی روایت کرده است که در جمعه آخر ماه شعبان به خدمت حضرت امام رضا (ع) رفتم. حضرت فرمود: ای اباالصَّلْت! بیشتر ماه شعبان رفت و این جمعه آخر آن است، پس جبران کن کوتاهی‌هایی را که در ایّام گذشته این ماه کردی، در آن چه از این ماه مانده است.

 

بر تو باد به انجام آنچه به حال تو مفید است، دعا، استغفار و تلاوت قرآن را افزون کن و به سوی خدا از گناهان خود توبه کن تا وقتی ماه مبارک فرا رسید، خود را برای خدا خالص کرده باشی.

 

امانتی بر گردن خود باقی مگذار مگر آنکه آن را ادا کنی و نیز در دلت کینه هیچ مؤمنی نباشد مگر اینکه آن را از دل بیرون کنی.

 

تقوای الهی را پیشه کن و در پنهان و آشکار امور خود بر خدا توکل کن زیرا هرکه بر خدا توکّل کند خدا او را بس است. و بسیار بخوان در بقیّه این ماه این دعا را: «اللّهُمَّ اِنْ لَمْ تَکُنْ غَفَرْتَ لَنا فیما مَضی مِنْ شَعْبانَ فَاغْفِرْ لَنا فیما بَقِیَ مِنْهُ؛ (خدایا اگر در آن قسمت از ماه شعبان که گذشته ما را نیامرزیده‌ای در آن قسمت که از این ماه مانده بیامرزمان».

 

به درستی که حقّ تعالی در این ماه، بنده های بسیاری را از آتش جهنّم به حرمت ماه مبارک رمضان آزاد می‌ گرداند.

 

همچنین شیخ صدوق (ره) از امام صادق(ع) روایت نموده است که هر کس سه روزه آخر شعبان را روزه بگیرد و به ماه رمضان متصل کند، خداوند روزه دو ماه پی در پی را برای او می نویسد.

 

رییس مذهب جعفری به سند معتبر که آن را صدوق  در خصال نقل کرده است فرمودند : هرکس نماز توبه بخواند در پایان نماز رو از قبله برنمی گیرد در حالی که گناهان او آمرزیده شده است نماز توبه همان نماز امیرالمومنین است که شیخ عباس قمی در کتاب مفاتیح الجنان کیفیت آن را دو رکعت خوانده است . در هر رکعت بعد از سوره مبارکه حمد ۵۰ بار سوره توحید خوانده شود

تشرف به محضر امام زمان (عج) موضوعی است که آرزوی بسیاری از مردم مؤمن و خداجوست. مردمی که دچار انواع بحران‌ها و گرفتاری‌ها می‌شوند، انواع بلاها و مصیبت‌ها را تحمل می‌کنند اما همه را با یاد امام عصر علیه السلام و شکر به درگاه خدا پشت سر می‌گذارند. با این وجود در میان بعضی از روایت‌ها و مطالبی که از علمای دینی نقل می‌شود، گاهی می‌شنویم و می‌خوانیم که افرادی به محضر مقدس آن حضرت مشرف شده‌اند. این در حالی است که در روایاتی هم تأکید شده کسی که ادعای مشاهده امام زمان علیه السلام را داشته باشد، او را تکذیب کنید و حرفش را باور نکنید.

 

حجت‌الاسلام والمسلمین رضا محمدی، محقق و کارشناس دینی، در گفت وگویی به بررسی این نوع شبهات و همچنین نکات و مواردی در زمینه دیدار و ملاقات امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف پرداخته است. آن‌طور که این پژوهشگر دینی شرح می‌دهد، تشرف و ملاقات امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف به چند صورت است. یک صورت دیدار بدون شناخت است. به این شیوه که انسان امام زمان علیه السلام را ببیند اما آن حضرت را نشناسد. این نوع دیدار و ملاقات زیاد اتفاق می‌افتد. به خصوص در موسم حج، در حرم‌های مطهر ائمه اطهار علیهم السلام و حتی در شرایط عادی هم این دیدار اتفاق می‌افتد. ممکن است امام زمان علیه السلام را ببینیم و ایشان را نشناسیم، ولی بعدها حدس بزنیم که آن شخصی که به کمک ما آمد یا راهنمایی‌مان کرد، امام زمان علیه السلام بوده‌اند. نوع سوم هم برای بعضی از عالمان دینی و حتی افراد عادی که در ایمان به درجاتی رسیده‌اند که لیاقت تشرف به آستان مقدس حضرت بقیه‌الله الأعظم ارواحنا فداه را پیدا کنند. این اتفاق اصلاً رویداد غریب و غیرعادی نیست. هرچند که بسیار کم اتفاق می‌افتد.

 

رفع شبهه تشرف

 

در روایات عنوان شده که هر کسی ادعای دیدار امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف را داشت، او را تکذیب کنید چون دروغ می‌گوید. با این وجود در برخی منابع نوشته شده علمایی بوده‌اند که با آن حضرت ملاقات داشته‌اند و ایشان را از نزدیک زیارت کرده‌اند. این تناقض را چگونه می‌توان پاسخ داد؟

 

امام زمان علیه السلام نامه‌ای به آخرین نائب خود یعنی علی بن محمد سماوی نوشته‌اند. در این نامه که در مورد آن در منابع مستند هم درج شده، آن حضرت فرموده‌اند هر کسی که قبل از خروج سفیانی و صیحه آسمانی ادعای مشاهده و ملاقات کند، او دروغ‌گو است.

 

متن اصلی نامه که در اصطلاح توقیع نام دارد، این است که: «وَ سَیَأْتِی إِلَى شِیعَتِی مَنْ یَدَّعِی الْمُشَاهَدَةَ أَلَا فَمَنِ ادَّعَى الْمُشَاهَدَةَ قَبْلَ خُرُوجِ السُّفْیَانِیِّ وَ الصَّیْحَةِ فَهُوَ کَذَّابٌ مُفْتَر و لا حول و لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ العلیّ العظیم» به این معنا که: «به زودی به سراغ شیعیان من خواهد آمد، کسی که ادعای مشاهده (من را) می‌کند. آگاه باشید! هر کس قبل از خروج سفیانی و صیحۀ آسمانی ادعای مشاهده کند، دروغ‌گو و افترا زننده است

 

با این وجود در بعضی روایت‌ها هم عنوان شده که بسیار اتفاق می‌افتد که مردم امام زمان علیه السلام را می‌بینند، اما آن حضرت را نمی‌شناسند. آیا این مطلب درست است؟

 

بله. باید دقت داشت که تشرف و مشاهده امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف به چند صورت است. یک صورت دیدار بدون شناخت است. به این شیوه که انسان امام زمان علیه السلام را ببیند اما آن حضرت را نشناسد. این نوع دیدار و ملاقات زیاد اتفاق می‌افتد. به خصوص در موسم حج، در حرم‌های مطهر ائمه اطهار علیهم السلام و حتی در شرایط عادی هم این دیدار اتفاق می‌افتد.

 

آن‌طور که از مفهوم غیبت اما زمان علیه السلام برمی‌آید، غیبت آن حضرت به معنای غیبت جسمی آن حضرت نیست. بلکه به مفهوم غیبت شخصیت و شناخته نشدن ایشان است. پس وقتی آن حضرت در مکانی حضور داشته باشند، مردمی که در آنجا هستند ایشان را می‌بینند و ملاقات می‌کنند اما حضرت را نمی‌شناسند و نمی‌دانند که ایشان، امام زمان علیه السلام‌اند.

 

با این تعبیر غیبت امام زمان علیه السلام به معنی نامرئی بودن ایشان نیست؟

 

خیر. ایشان حضور فیزیکی و جسمی دارند ولی شناخته نمی‌شوند. حتی ممکن است مردم ایشان را هم ببینند و هم با ایشان صحبت کنند ولی متوجه شخصیت آن حضرت نشوند. روایت‌ها و احادیث مستند و معتبر هم بر این نوع غیبت صحه گذاشته‌اند.

 

حتی در روایتی عنوان شده که نوع غیبت امام زمان علیه السلام شبیه غیبت حضرت یوسف علیه السلام است. همان‌طور که حضرت یوسف علیه السلام در سرزمین مصر زندگی می‌کرد، مردم او را می‌دیدند، با او صحبت می‌کردند و از هدایت و راهنمایی و برکت وجودش بهره‌مند می‌شدند ولی آن حضرت را نمی‌شناختند. امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف هم همین‌گونه‌اند. یعنی مردم ایشان را می‌بینند، شاید با ایشان صحبت کنند، از هدایت و راهنمایی و برکت وجود آن حضرت بهره‌مند می‌شوند ولی نمی‌دانند با چه شخصیت بزرگوار و عزیزی روبه‌رو شده‌اند.

 

نکته جالب توجه این است که وقتی دوران غیبت تمام می‌شود و امام زمان علیه السلام ظهور می‌کنند، بسیاری از مردم می‌گویند که گویا قبل از این ایشان را دیده‌اند. تردیدی در این اتفاق نیست و مشخص است که نمی‌توانیم مردم را تکذیب کنیم یا دروغ‌گو بخوانیم که در زمان ظهور بگویند پیش از این، آن حضرت را دیده‌اند.

 

آیا ممکن است امام زمان علیه/ السلام را ببینیم و ایشان را نشناسیم، ولی بعدها حدس بزنیم که آن شخصی که به کمک ما آمد یا راهنمایی‌مان کرد، امام زمان علیه السلام بوده‌اند؟

 

بله. این احتمال هم وجود دارد. چون امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف در شرایط بحرانی به کمک بسیاری از مردم می‌آیند، آن‌ها را راهنمایی می‌کنند، به داد مردم می‌رسند، راه را از چاه و بیراهه را از راه اصلی نشان می‌دهند. ولی فرد گرفتار به اراده الهی، در این اوضاع نمی‌تواند آن حضرت را بشناسد.

 

اما این امکان وجود دارد که شخص بعدها حدس بزند کسی که او را دستگیری کرده، او را به اسم صدا زده، مشکل او را می‌دانسته و به هر شیوه او را یاری کرده، امام زمان علیه السلام بوده است. البته این تنها در مرحله حدس و گمان است و شخص یقین ندارد که شخصی که ملاقات کرده، حتماً خود آن حضرت بوده باشد.

 

دیدار و شناخت امام زمان علیه السلام بدون ادعا و اعلام علنی

 

با این وجود گفته شده برخی از علما و دانشمندان دینی، امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف را دیده‌اند و حتی در همان زمان دیدار و تشرف به آستان حضرت ایشان را شناخته‌اند.

 

بله. این امکان هم وجود دارد برای بعضی از عالمان دینی و حتی افراد عادی که در ایمان به درجاتی رسیده‌اند که لیاقت تشرف به آستان مقدس حضرت بقیه‌الله الأعظم ارواحنا فداه را پیدا کنند. این اتفاق اصلاً رویداد غریب و غیرعادی نیست. هرچند که بسیار کم اتفاق می‌افتد. حتی افراد و علمایی که آن حضرت را ملاقات کرده‌اند، خودشان تعریف نکرده‌اند که من آن حضرت را دیده‌ام. بلکه از قراین و شواهدی مشخص شده که با آن حضرت دیدار داشته‌اند و از نزدیک ایشان را زیارت کرده‌اند.

 

پس کدام نوع از مشاهده است که امام زمان علیه السلام فرموده‌اند هر کسی ادعای دیدار کرد، او را تکذیب کنید؟

 

منظور نوعی از مشاهده و دیدار حضرت است که فرد ادعا کند که امام زمان علیه السلام را می‌بیند، ایشان را می‌شناسد و هر زمان بخواهد به این دیدار مشرف می‌شود. چون افرادی که لیاقت پیدا می‌کنند و آن حضرت را در زمان دیدار می‌شناسند، ادعای دیدار ندارد و آن را از سایر مردم مخفی نگه می‌دارند. بلکه تنها به امر حضرت عمل کرده و یا دستورات ایشان را اجرا می‌کنند.

 

این ادعا شبیه رفتاری است که نواب اربعه داشته‌اند. آن چهار نفر که لیاقت نائب بودن امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف را داشته‌اند، به خدمت آن حضرت می‌رفتند، سؤالات مردم را از ایشان می‌پرسیدند، جواب می‌گرفتند و آن جواب را به مردم می‌رسانند. حتی به مردم اعلام می‌کردند که ما چنین ارتباطی با امام زمان علیه السلام داریم. این ارتباط تنها به دوران غیبت صغری مربوط بوده و بعد از آن قطع شده است.

 

در زمان غیبت کبرا کسی نمی‌تواند ادعا داشته باشد که ایشان را زیارت می‌کند یا نائب آن حضرت است و این ادعا از اساس کذب و دروغ است و کسی نباید آن را باور کند. حتی علمایی که به محضر ایشان تشرف پیدا کردند، این ادعا را نداشته‌اند.

 

مدعیان مشاهده امام زمان علیه السلام را تکذیب کنید

 

چرا این اندازه بر ادعا داشتن تأکید می‌شود؟ اصولاً چرا نباید این مطلب را قبول کرد که کسی بگوید امام زمان علیه السلام را می‌بیند و به خدمت ایشان می‌رسد؟

 

برای جواب دادن به این سؤال باید نگاه دقیقی به متن پیام امام زمان علیه السلام داشته باشیم. آن حضرت در نامه خود فرموده‌اند: «وَ سَیَأْتِی إِلَى شِیعَتِی مَنْ یَدَّعِی الْمُشَاهَدَةَ؛ به زودی به سراغ شیعیان من خواهد آمد، کسی که ادعای مشاهده من را می‌کند

 

امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف بر کلمه ادعا تأکید کرده‌اند نفرموده‌اند که کسی اعلام کند یا خبر بدهد، بلکه فرموده‌اند کسی ادعا کند. چون اعلام کردن یا خبر دادن نوعی تأیید و قابل قبول بودن را می‌تواند همراه خود داشته باشد در عین حال ادعا کردن که از ریشه دعوت می‌آید، نوعی فراخواندن به سوی خودش را به همراه دارد. یعنی کسی که ادعای ملاقات با امام زمان علیه السلام را دارد، به نوعی می‌خواهد برای خودش جایگاهی به دست بیاورد و مردم را به سوی خودش بخواند.

 

از طرف دیگر در این نامه شریف، امام زمان علیه السلام به کلمه مشاهده اشاره کرده‌اند. نفرموده‌اند که کسی بگوید ایشان را دیده یا ملاقات کرده. بلکه فرموده‌اند کسی بگوید آن حضرت را مشاهده کرده است.

 

چه تفاوتی میان دیدن و مشاهده کردن وجود دارد؟

 

دیدن می‌تواند بدون شناختن، درک داشتن یا فهمیدن باشد ولی مشاهده به دیداری گفته می‌شود که فرد با دانش، علم و اطلاع شخصی را ببیند و او را بشناسد. چنانکه در آیات قرآن کریم می‌خوانیم که ملائک و رسول خدا صلی الله علیه و آله شاهد اعمال ما هستند. شاهد بودن و مشاهده کردن اعمال ما توسط ایشان به این مفهوم است که آن‌ها اعمال ما را می‌بینند، آن هم دیدنی همراه با درک و علم و اطلاع.

 

تداوم جمله، نفی تمام ادعاهای مشابه در آینده است. آن حضرت می‌دانند که در دوران غیب کبری بسیاری از مردم از ایمان، محبت، مودت، عشق و انتظار شیعیان سوء استفاده خواهند کرد و ادعای مشاهده، به معنای دیداری اختیاری، ارادی و در آینده و به صورت مستمر خواهند داشت. بر همین اساس تمام این ادعاها را مردود و مدعیان را دروغ‌گو و افترازننده خوانده‌اند تا مردم تکلیف خود را با این افراد بدانند.

سه شنبه, 17 فروردين 1400 00:56

معجزه قرآنی و قدرت تشخیص آن

معجزه اسلام قرآن است که با شیواترین سبک و رساترین بیان و استوارترین محتوا بر عرب آن زمان عرضه شد، در حالی که یگانه مهارت عرب آن دوره در زبان و بیان آنان بوده و به خوبی تشخیص دادند که این سخن نمی تواند ساخته بشر باشد که این گونه آنان را از هم آوردی ناتوان سازد. البته این بلندای شیوه قرآنی-چه از لحاظ نظم و چه از لحاظ محتوا-هم چنان پا بر جا است.

معجزه باید به گونه ای انجام گیرد تا کارشناسان همان دوره به خوبی تشخیص دهند که آن چه ارائه شده به درستی نشانه ما ورای جهان طبیعت و بیرون از توان بشریت است و هیچ گونه ظاهر سازی و رویه کاری در کار نیست[1] و این واقعیت بایدبرای همیشه محفوظ بماند. لذا انبیا کارهایی انجام دادند که از توان ماهرترین کارشناسان آن دوره بیرون بوده تا این که به خوبی این تشخیص صورت گیرد و برای همیشه این برتری و تفوق روشن باشد.

از همین رو معجزه اسلام قرآن است که با شیواترین سبک و رساترین بیان و استوارترین محتوا بر عرب آن زمان عرضه شد، در حالی که یگانه مهارت عرب آن دوره در زبان و بیان آنان بوده و به خوبی تشخیص دادند که این سخن نمی تواندساخته بشر باشد که این گونه آنان را از هم آوردی ناتوان سازد. البته این بلندای شیوه قرآنی-چه از لحاظ نظم و چه از لحاظ محتوا-هم چنان پا بر جا است.

ولید بن مغیره مخزومی که سخن وری نیرومند و از سران بلند پایه و سرشناس عرب به شمار می رفت درباره قرآن چنین می گوید: «یا عجبا لما یقول ابن ابی کبشة[2]فو الله ما هو بشعر و لا بسحر و لا بهذی جنون و ان قوله لمن کلام الله...، آن چه فرزندابن ابی کبشه می سراید، به خدا سوگند!نه شعر است و نه سحر و نه گزاف گویی بی خردان، بی گمان گفته او سخن خداست...».

هم او-موقعی که از کنار پیامبر می گذشت و آیاتی چند از سوره مؤمن را که درنماز تلاوت می فرمود شنید-گفت: «و الله لقد سمعت من محمد آنفا کلاما ما هو من کلام الانس و لا من کلام الجن، و الله ان له لحلاوة، و ان علیه لطلاوة، و ان اعلاه لمثمر، و ان اسفله لمغدق. و انه یعلو و ما یعلی، به خدا سوگند!چندی پیش ازمحمد صلی الله علیه و آله سخنی شنیدم که نه به سخن آدمیان می مانست و نه به سخن پریان. به خدا سوگند!سخن او شیرینی ویژه ای و رویه زیبایی دارد. هم چون درختی برومند و سر بر افراشته، که بلندای آن پر ثمر و اثر بخش و پایه آن استوار است و ریشه مستحکم و گسترده دارد. همانا بر دیگر سخنان برتری خواهد یافت و سخنی دیگربر آن برتر نخواهد گردید». [3]

طفیل بن عمرو دوسی که مردی شاعر پیشه و با اندیشه و از اشراف قریش به شمار می رفت، عازم خانه خدا گردید. کسانی از قریش به گرد او آمدند تا او را از حضور و شنیدن سخن پیامبر باز دارند، گوید: «محمد صلی الله علیه و آله را در مسجد یافتم و سخن او را شنیدم، خوشایندم آمد. به دنبال او روانه شدم و با خود گفتم: وای بر تو، گوش فرا ده، اگر سخن راست گوید بپذیر و اگر نادرست بود ناشنیده بگیر. در خانه به خدمت او شتافتم و عرضه داشتم: آن چه داری بر من عرضه کن. او اسلام را بر من عرضه کرد و آیاتی چند از قرآن بر من تلاوت نمود، به خدا سوگند!چنین سخنی شیوا و جالب نشنیده بودم و مطالبی ارجمندتر از آن نیافته بودم. از این رو اسلام آوردم و شهادت به حق را از دل و جان بر زبان جاری ساختم ». آن گاه به سوی قوم خود شتافت و سر گذشت خود را بر ایشان بازگو کرد و همگی اسلام را پذیرفتند و اویکی از داعیان بلند آوازه اسلام شناخته شد. [4]

نضر بن حارث بن کلده از سران قریش و تیزهوشان عرب شناخته می شد که باپیامبر اسلام صلی الله علیه و آله دشمنی آشکار داشت. لذا شهادت مانند او درباره عظمت قرآن ونیرومندی آن در پیش رفت دعوت، قابل توجه است. «و الفضل ما شهدت به الاعداء، بزرگی همان بس که دشمنان بر آن گواه شوند».

او از در چاره اندیشی درباره پیامبر صلی الله علیه و آله با سران قریش چنین گوید: «به خداسوگند!پیش آمدی برایتان رخ داده که تا کنون چاره ای برای آن نیاندیشیده اید.

محمد در میان شما جوانی بود آراسته، مورد پسند همگان، در سخن راست گوترین و در امانت داری بزرگ وارترین شما بود. تا هنگامی که موی های سفید در دو طرف گونه اش هویدا گشت و آورد آن چه را که آورد، آن گاه گفتید: ساحر است. نه به خداسوگند! هرگز به ساحری نمی ماند. گفتید: کاهن است. نه به خدا سوگند!هرگز سخن او به سخن کاهنان نمی خورد. گفتید: شاعر است: نه به خدا سوگند!هرگز سخن اوبر اوزان شعری استوار نیست. گفتید: دیوانه است. نه به خدا سوگند!هرگز رفتار اوبه دیوانگان نمی ماند. پس خود دانید و درست بیاندیشید، که رخ داد بزرگی پیشامد کرده که نباید آن را ساده گرفت ». [5]

ابو الولید عتبة بن ربیعه، که بزرگ قریش محسوب می شد، روزی با سران قریش در مسجد الحرام نشسته بود. پیامبر اسلام نیز در گوشه دیگر مسجد نشسته بود. عتبه رو به اشراف قریش کرده و گفت: «آیا روا می دارید که اکنون محمد صلی الله علیه و آله را تنها یافته بااو سخن گویم، باشد تا او را قانع سازم، او را تطمیع نموده از دعوت خویش دست بردارد؟»البته این موقعی بود که امثال «حمزة بن عبد المطلب»و جمعیت انبوهی به پیامبر اسلام گرویده بودند و روز به روز رو به افزونی بودند!همگی به او گفتند: «اگرمی توانی با او سخن گو و به هر گونه ای می توانی او را قانع ساز».

عتبه نزد پیامبر آمده گفت: «ای فرزند برادر!-عرب را چنین عادت بود که افرادهر قبیله به افراد قبیله دیگر«یا ابن اخی »ای فرزند برادر خطاب می کردند- تو دارای شرف خانوادگی هستی، ولی چیزی را مدعی هستی که موجب برخورد و تفرقه میان قوم خود گردیده است. اکنون گوش فرا ده تا مطلبی را بر تو عرضه دارم!»پیامبرفرمود: «بگو، گوش فرا می دهم ». عتبه گفت: «ای فرزند برادر! اگر هدف تو اندوختن ثروت است، آن اندازه اموال برای تو فراهم می سازیم تا ثروتمندترین مردم قریش گردی. اگر تشنه مقامی، تو را رئیس خود می گردانیم. و اگر خواسته باشی تو رافرمانروای خود می سازیم ». سپس گفت: «آن که بر تو ظاهر می گردد و چیزهایی باتو زمزمه می کند، خللی است که بر اعصاب تو اثر گذارده، حاضریم تو را با خرج خود کاملا مداوا کنیم و از بذل مال در این زمینه دریغ نورزیم. . .»عتبه می گفت وپیامبر کاملا ساکت، به تمام گفته هایش گوش فرا داد.

آن گاه پیامبر صلی الله علیه و آله به او گفت: «آیااز گفتن مطالب خود پایان یافتی؟»گفت: «آری». فرمود: «پس اکنون به سخن من گوش فرا ده »عتبه گفت: «با جان و دل آماده ام » پیامبر صلی الله علیه و آله در این هنگام لب به تلاوت قرآن گشود و از ابتدای سوره فصلت شروع به خواندن نمود: « بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ. . . کتَابٌ فُصِّلَتْ آیاتُهُ قُرْآنًا عَرَبِیا لِقَوْمٍ یعْلَمُونَ بَشِیرًا وَنَذِیرًا. . .»[6] و هم چنان ادامه داد و عتبه با تمام وجود گوش فرا می داد، دست ها را به عقب سر بر زمین تکیه داده، مجذوب تلاوت پیامبر گردیده بود، تا موقعی که به آیه سجده رسید وپیامبر صلی الله علیه و آله سجده نمود. سپس گفت: «ای ابو الولید!شنیدی آن چه را که بر تو تلاوت کردم، اکنون این تو و اندیشه خود تا چگونه قضاوت نمایی!»

در این هنگام عتبه از حالت جذبه روحی که به او دست داده بود، بیرون آمد و بدون آن که چیزی بگوید به سوی دوستانش روانه گشت. او را دگرگون دیدند و میان خود گفتند: عتبه با آن حالتی که رفت با حالتی دیگر می آید. موقعی که نزد آنان نشست گفتند: «چه خبرآورده ای؟»گفت: «آنچه آورده ام آن است که سخنی شنیدم، به خدا سوگند!هرگزچنین سخنی شیوا نشنیده بودم، به خدا سوگند! نه شعر است و نه سحر و نه کهانت، آنگونه که شما می پندارید. ای گروه قریش!از من بپذیرید و به من واگذارکنید. این مرد را به حال خود رها سازید و با او کاری نداشته باشید. به خدا سوگند!

سخنی که من از وی شنیدم پی آمد کلانی به دنبال دارد. اگر عرب با دست دیگران[جز قریش]کار او را ساختند از دست او آسوده شده اید و اگر بر عرب پیروزآید-که آینده چنین می نماید-پس پیروزی او پیروزی شماست و فرمانروایی اوفرمانروایی شما و عزت و آبروی او عزت و آبروی شماست. آن گاه شما به وسیله اوخوشبخت ترین مردم جهان خواهید گردید». بدو گفتند: «ای ابو الولید! محمد صلی الله علیه و آله تو را با بیان خود سحر کرده است.»گفت: «آنچه به شما گفتم نظر من است، اکنون هر گونه خواهید رفتار کنید»[7]

ابوذر غفاری، جندب بن جناده، برادری داشت به نام «انیس»که شاعری توانا وهم آورد طلب بود و در مسابقات شعری شرکت می نمود و بر اقران(هم آوردان) خود همواره برتری داشت. ابوذر گوید: «نیرومندتر از برادرم انیس شاعری را نیافتم، با دوازده شاعر نامی در دوران جاهلیت مسابقه داد و بر همه برتری یافت. او عازم مکه بود، به او گفتم: تو از سخن و سخنوری سر رشته داری، باشد از پیامبری که درآن جا به دعوت بر خواسته خبری برایم بیاوری. مدتی طولانی گذشت و از سفر آمدبه او گفتم: چه کردی؟گفت: مردی را در مکه دیدم که بر شیوه تو بود-ابوذر بیش ازسه سال بود که خدا را عبادت می کرد و از بتان بیزاری می جست-و بر این گمان بودکه خداوند او را به پیامبری فرستاده است. ابوذر گوید: به او گفتم: مردم چه می گویند؟گفت: می گویند شاعر یا کاهن یا ساحر است. ولی من سخنان ناهنجارکاهنان را شنیده ام و اوزان شعری را خوب یاد دارم، هرگز بدان نمی ماند، به خدا سوگند!او راست می گوید و مردم درباره او دروغ می گویند»[8] از این گواهی ها از بزرگان و سخن دانان عرب درباره قرآن فراوان است که تاریخ آن را ضبط کرده و در بستر تاریخ این گواهی ها زنده بوده و برای همیشه جاویدان خواهد ماند. [9]

پی نوشت ها

[1] البته اين بدين معنا نيست كه اين تشخيص مخصوص همان دوره باشد،زيرا ضرورت دارد كه در طول تاريخ‏روشن باشد آن چه بر دست انبيا انجام گرفته از توان بشريت‏به طور مطلق خارج است و با فعل و اراده ما فوق‏الطبيعه انجام گرفته و اگر فرضا امروزه ثابت گردد كه آن چه در آن روزگار انجام گرفته از ابزارى استفاده شده كه‏كاملا طبيعى ولى از ديد كارشناسان آن روزگار پوشيده بوده است،لازمه‏اش آن خواهد بود كه‏«العياذ بالله‏»انبيانيرنگ باز ماهرى بوده‏اند و در رسالت الهى دروغ گفته‏اند.چنين احتمالى هرگز درباره انبياى عظام نشايد وساحت قدس ايشان از هر گونه دغل بازى و تزوير به دور است.

[2] مشركان،پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله را با اين عنوان ياد مى‏كردند و او را به‏«ابو كبشة‏»نسبت مى‏دادند.او مردى از قبيله‏«خزاعة‏»بود كه در ديانت‏با قريش مخالفت ورزيد.گويند او جد مادرى پيامبر بود كه او را به وى نسبت‏مى‏دادند.

[3] ر.ك:تفسير طبرى،ج 29،ص 98.سيره ابن هشام،ج 1،ص 288.سهيلى،الروض الانف،ج 2،ص 21.ابن‏اثير:اسد الغابة،ج 2،ص 90. ابن عبد البر،الاستيعاب،ج 1،ص 412.ابن حجر،الاصابة،ج 1،ص 410. قاضى عياض،الشفا،چاپ سنگى،ص 220.ملا على قارى،شرح شفا،ج 1،ص 316.غزالى،-احياء العلوم،ج‏1،ص 281،ط 1358 ه.سيد هبة الدين شهرستانى،المعجزة الخالدة،ص 21.حاكم نيشابورى،المستدرك،ج‏2،ص 507.سيوطى،الدر المنثور،ج 6،ص 283.

[4] سيره ابن هشام،ج 2،ص 25-21.اسد الغابة،ج 3،ص 54.

[5] سيره ابن هشام،ج 1،ص 321-320.الدر المنثور،ج 3،ص 180.

[6] فصلت 41: 3و4

[7] سيره ابن هشام،ج 1،ص 314-313.

[8] قاضى عياض،الشفا،ص 224.شرح آن،چاپ اسلامبول سال 1285،ج 1،ص 320.صحيح مسلم،ج 7،ص‏153.مستدرك حاكم،ج 3، ص 339.اصابه ابن حجر،ج 1،ص 76 و ج 4،ص 63.

[9] ر.ك:التمهيد،ج 4.

سه شنبه, 17 فروردين 1400 00:53

رسالت قرآن در معرفت و شناخت

هدایت قرآن کریم و رسالت آن در تبیین معرفت شناسی این است که اساس را بر صورت های واجد شرائط نتیجه گرفتن قطعی و مادّه های صالح جهت افاده، یقین قرار می دهد و بهره مندان از خود را متّقیانی می داند که بر محور حسّ نگشته و در دیوارهای تنگ طبیعت محبوس نشدند و به ماوراء آن که قلمرو غیب و عقل است ایمان دارند. قرآن کریم همان طوری که فکر ناب را زمینه حصول یقین صاحب نظران می داند، ذکر خالص و شکر بی شائبه را وسیله حصول یقین صاحبان بصیرت می شمارد.

قرآن که خود، علم ممثَّل است، بیش از هر چیز جوامع بشری را به دانش فرا می خواند چون با سرمایه بینش علمی، فروغ هدایت آن روشن تر می شود، زیرا گر چه رهنمود قرآن در بشارت دادن و بیم دادن عالم است...«لِیکونَ لِلعالَمینَ نَذیراً»[1] لیکن سودمندان از آن، کسانی اند که از زبانه دوزخ هراسناک اند: «انّما اَنتَ مُنذرٌ مَن یخْشاها»[2] و هراسناکان از شعله جهنم، زیاد نیستند و مهم ترین آنان عارفان به خدای سبحان و عالمان به احکام و حکم اویند: «اِنَّما یخْشَی الله مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ»[3]و در پرتو خدا باوری و خدا پروائی، شایسته هم نشینی فرشته ها شده و در صحنه برجسته ترین معارف الهی یعنی توحید به شهادت نشسته و ادای شهادت آنان مسموع گوش دل صاحبدلان شده، و مُهر تأیید و امضاء خدای واحد را به همراه خود دارد: «شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلَهَ إِلا هُوَ وَالْمَلائِکةُ وَأُولُو الْعِلْمِ قَائِمًا بِالْقِسْطِ لا إِلَهَ إِلا هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکیمُ». [4]

رسالت قرآن در دعوت به معرفت، شامل همه ارکان آنست؛ یعنی هم مبدء را که خدای سبحان و نام های نیکوی او ومظاهر گوناگون آنهاست به عنوان مبدء شناسی عنوان می کند و هم معاد را که همان مبدء است با نام های نیکوی دیگر ارائه می دهد و هم رابط بین آغاز و انجام را که مظاهر نام های نیکو دیگر خدای سبحان اند هدایت می کند، ضمنا جهان شناسی و انسان شناسی را که هر کدام به نوبه خود مظهر نامی از نامهای مبارک الهی اند تعلیم می نماید، و نحوه پیدایش و پرورش بسیاری از موجود های روح دار یا بدون روح را به منظور تشریح آیات آفاقی و انفسی گزارش می دهد.

در تحلیل مسائل شناخت شناسی، گذشته از آنکه مباحث را به صورت اشکال منطقی دقیق طرح می کند و شرائط منطق صوری را رعایت می کند به قسمت مهم منطق که صاحب نظران روش شناسی آن را جزء فریضه مباحث منطق می شمارند و بخش های دیگر را جزء نافله مسائل منطق محسوب می دارند کاملا عنایت می نماید و از این رهگذر نه تنها حِسْبان و زَعْم و پندار واهی را کافی نمی داند بلکه گمان را که بسیاری از دانشمندان به آن مبتلا هستند ناقص می شمارد، و مظنّه را در تحقیق مسائل جهان بینی سودمند نمی داند، و آیات فراوانی در این زمینه نازل شده است که ظنّ را چون خَرْص و تخمین دانسته و پیروی از آنها را ضلالت می داند و گمان پرستی را همراه با هواپرستی محکوم می شمارد، آیات ذیل نمونه ای از ذمّ ظّن و سلب حجّیت آن در مسائل اعتقادی و نفی اعتماد بر آن در مباحث جهان بینی است: «اِنْ یتَّبِعُونَ اِلّا الظّنَّ وَ اِنْ هُمْ اِلّا یخْرِصُونَ»[5] «وَ ما یتَّبِعُ اَکثَرُهُمْ اِلّا ظَنّا اِنَّ الظَّنَّ لا یغْنی مِنَ الحَقّ شَیئاً»[6] «اِنْ یتَّبِعُونَ اِلّا الظّنّ و ما تهوی الاَنْفَسَ». [7]

چون از صورت های فاقد شرائط انتاج هرگز قطع حاصل نمی شود و از مادّه های ظنّی هرگز تعیین پدید نمی آید هدایت قرآن کریم و رسالت آن در تبیین معرفت شناسی این است که اساس را بر صورتهای واجد شرائط نتیجه گرفتن قطعی و مادّه های صالح جهت افاده، یقین قرار می دهد و بهره مندان از خود را متّقیانی می داند که بر محور حسّ نگشته و در دیوارهای تنگ طبیعت محبوس نشدند و به ماوراء آن که قلمرو غیب و عقل است ایمان دارند: «یؤمِنُونَ بِالغَیبِ»[8] و درباره قیامت به گمان اکتفاء نکرده بلکه به مرز یقین رسیده اند، «و بِالآخرَهَ هُمْ یوُقِنُونَ»[9]اینان در پرتو معرفت شناسی بین گمان نزدیک به علم که نفوذ شبهه در آن بعید است نه محال، و بین یقین که رخنه تردید در آن مستحیل است نه بعید، فرق گذاشته اند وهرگز گمان های پراکنده را یقین نمی پندارند و بعید را ممتنع نمی شمارند.

قرآن کریم همان طوری که فکر ناب را زمینه حصول یقین صاحب نظران می داند، ذکر خالص و شکر بی شائبه را وسیله حصول یقین صاحبان بصیرت می شمارد، زیرا بعد از جریان حضرت خلیل  علیه السّلام  که نمونه کامل صاحبان بصیرت است و اینکه آن حضرت شاهد ملکوت آسمانها و زمین بوده و از بین رهگذر به مقام یقین شهودی و قطع با بصیرت رسیده است: «وَ کذلِک نُری اِبراهِیمَ مَلَکوتَ السَّمواتِ وَ الاَرضِ وَ لیکونَ مِنَ المُوقنین»[10] همه صاحب نظران را به نگاه در ملکوت آسمانها فرا می خواند تا از این سکوی پرش به مقام یقین مفهومی و قطع نظری برسند، گر چه رسیدن به مقام قطع با بصیرت به نوبه خود ممکن خواهد بود: «اَوَ لَمْ ینظُروُا فی ملَکوتِ السََّمواتِ وَ الاَرضِ»[11]

و نیز همه سالکان کوی حق را به ذکر و پرستش خالص دعوت می نماید تا از راه ذکر و شکر چون طریق فکر و شعور به مقام والای یقین برسند: «وَ اعبُدْ رَبَّک حتّی یأتِیک الیقینَ». [12]

و به صاحبان علم الیقین که از رهگذر کوی فکر و شعور یا سحر خیزی ذکر و شکر به مقام یقین رسیده اند اعلام می دارد که هنوز در بین راه اند و مقصد های والا همچنان به انتظار آنها است که از علم الیقین به عین الیقین بار یابند. از علم به عین آمد و از گوش به آغوش: «کلّا لَو تَعلمُونَ عِلمَ الیقینِ لَتَروُنَّ الجَحیمَ ثُمَّ لَتَروُنّها عَینَ الیقینِ. ». [13]

یقین عامل مؤثّر است تا عبد صالح سالک از مقام محبّ بودن به درجه بالای محبوب حق شدن نائل آید، که نه تنها لذّت محبت را می چشد، بلکه از ناحیه محبوب شدن می بالد و فخر می کند، و اگر تاکنون از لذت مناجات با حق بهره مند بود اکنون از شوق مناجات خدای سبحان با وی غرق نشاط می شود: « قُلْ إِنْ کنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یحْبِبْکمُ اللَّهُ وَیغْفِرْ لَکمْ ذُنُوبَکمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ »[14]  «ما بَرحَ لِلّه عزّت آلائه فی البرهة بعد البرهة و فی ازمان الفترات عبادٌ ناجاهم فی فکرهم و کلّمهم فی ذات عقولهم»[15]اینان هر لحظه با عبادت بهره تازه از یقین می برند و با یقین برتر عبادت بهتر انجام می دهند چنانکه صاحب نظران با فکر بهره جدیدی از یقین نظری می برند و با آن یقین کلید حلّ دشواری های نظری را بدست می آورند. و چون نظام آفرینش بر اساس علت و معلول است و همه سلسله علّت ها را خدای سبحان که مسبب همه اسباب است اداره می نمایند و آنها فقط مجاری فیض اند، درخواست هرگونه فیضی با حفظ مبادی و مجاری آن خواهد بود، و هرگز توسّل ها مخالف حکمت حق نبوده و آن را تغییر نمی دهند، بلکه هماهنگ با آن اثر می کنند: یا مَن لا تُغَیرُ حِکمَته الوسائلُ[16] و از آن جهت که علم گاهی از فکر و دانش و زمانی از ذکر و نیایش حاصل می شود تقاضای افزایش آن همراه با درخواست توفیق فکر و حدس و سعادت عبادت و پرستش خواهد بود، بنابراین معنای «ربِّ زِدْنی عِلماً» همراه با تقاضای توفیق کوشش و تفکر عقلی یا کشش و تهجد قلبی می باشد که جمع هر دو، نه تنها ممکن، بلکه مطلوب خواهد بود. و از آن جهت که بنای این مقالت بر اختصار است و از طرفی برخی از مباحث عبادی در این فصل آمده است لذا فصل مستقلی برای تبیین رسالت قرآن در عبادت منعقد نخواهد شد، همان طوری که برای رسالت قرآن در تربیت منعقد نشد.

پی نوشت ها

[1] سوره‌ي فرقان، آيه‌ي 1؛ تا براي جهانيان بيم‌دهنده باشد.

[2] سوره‌ي نازعات، آيه‌ي 45.

[3] سوره‌ي فاطر، آيه‌ي 28.

[4] سوره‌ي آل عمران، آيه‌ي 18. خداوند گواهي مي‌دهد كه معبودي جز او نيست و فرشتگان و صاحبان دانش گواهي مي‌دهند (خداوند در تمام عالم) قيام به عدالت دارد و معبودي جز او نيست كه هم توانا و هم حكيم است.

[5] سوره‌ي انعام، آيه‌ي 116؛ آنها تنها از گمان پيروي مي‌كنند و تخمين و حدس مي‌زنند.

[6] سوره‌ي يونس، آيه‌ي 36؛ اكثر آنها جز از گمان پيروي نمي‌كنند و گمان انسان را از حق بي‌نياز نمي‌كند.

[7] سوره‌ي والنجم، آيه‌ي 23؛ آنها فقط از گمان‌هاي بي‌اساس و هواي نفس پيروي مي‌كنند.

[8] سوره‌ي بقره، آيات 4ـ2؛ به غيب ايمان مي‌آورند.

[9] سوره‌ي بقره، آيات 4ـ2؛ به آخرت يقين دارند.

[10] سوره‌ي انعام، آيه‌ي 75.

[11] سوره‌ي اعراف، آيه‌ي 185؛ آيا در ملكوت آسمانها و زمين نگاه نمي‌كنند؟

[12] سوره‌ي حجر، آيه‌ي 99.

[13] سوره‌ي تكاثر، آيه‌ي 5؛ چنان نيست (كه شما خيال مي‌كنيد) اگر شما علم اليقين (به آخرت) داشته باشيد، قطعا شما جهنم را خواهيد ديد، سپس (با ورود در آن) آن را به عين اليقين خواهيد ديد.

[14] سوره‌ي آل عمران، آيه‌ي 31؛ بگو اگر خدا را دوست داريد پيروي كنيد مرا تا خدا شما را دوست دارد.

[15] نهج البلاغه، خطبه‌ي 222؛ همواره براي خدا ـ كه نعمتها و بخششهايش ارجمند است ـ در پاره ا‌ي از زمان پاره ا‌ي ديگر و در روزگارهايي كه آثار شرائع در آنها گم‌ گشته، بندگاني است كه در انديشه‌هاشان با آنها راز مي‌گويد و در حقيقت عقل‌هاشان با آن‌ها سخن مي‌فرمايد.

[16] صحيفه سجاديه.

شنبه, 14 فروردين 1400 16:07

عرفات سرزمین شناخت و معرفت

در فاصله حدود 21 کیلومتری شهر مکه، سرزمین مقدّسی است با پیشینه تاریخی دیرینه که نامش عرفات است. حاجیان پس از پوشیدن لباس احرام، برای انجام حج تمتع، راهی آنجا شده و از ظهر روز نهم ذیحجه تا غروب آفتاب، در این سرزمین وقوف می کنند و به دعا و نیایش می پردازند تا خدای رحمان، به آنها رحمت آورده، بار دیگر اجازه ورود به حرم را به آنان عطا نماید.

تشنگان معرفت و عارفان عاشق، برای حضور در عرفات، شور و شوق فراوان از خود نشان داده، برای همنشینی با حضرت صاحب الأمر ـ ارواحنا لتراب مقدمه الفداء ـ که همه ساله در این موقف حضور دارند، سر از پای نمی شناسند.

عَرَفاتْ از ریشه عَرَفَ گرفته شده و به گفته راغب: بیانگر شناخت آثار اشیاء همراه با تفکر و تدبّر است. این کلمه، اسمی مفرد است که در لفظ به صورت جمع آمده، اما جمع بسته نمی شود. و شاید دلیل آن، تفکیک ناپذیری اماکن بوده و با این استعمال، گوئی هر جزئی از این سرزمین را عرفه دانسته اند.

این روزها حجاج بیت الله الحرام عازم سرزمین عرفات اند. سرزمینی که معطر به نوای اباعبدالله الحسین علیه السلام و دعای روح بخش عرفه ایشان است. اما عرفات کجاست؟ و چرا نام این منطقه نورانی عرفات نامیده شده است؟ عرفات، منطقه ای خارج از محدوده حرم و نزدیک مشعرالحرام است که «جبل الرحمة» و «مسجد نَمِرة» در آن واقع است. وقوف در این سرزمین از ظهر روز نهم ذی حجه تا غروب آن برای کسانی که احرام حجّ تمتع بسته اند واجب و از ارکان حج است. درباره راز نامگذاری این سرزمین به عرفات وجوهی مطرح است حضرت آیت الله جوادی آملی دلایل نامگذاری این سرزمین را این گونه بیان می کنند.

1- حضرت آدم و حوا بعد از هبوط، یکدیگر را در آن سرزمین شناختند.[1]

2- آن دو در این سرزمین به گناه خود اعتراف کردند.[2]

3- جبرئیل(ع) هنگام تعلیم مناسک حج به حضرت ابراهیم، به او گفت: در این سرزمین در پیشگاه خداوند به گناهان خود اعتراف کن.[3]

4- آنگاه که حضرت ابراهیم(ع) از خدای سبحان خواست تا مناسک حج را به وی ارائه کرده و بیاموزد؛ «أَرِنا مَناسِکنا»[4]، جبرئیل(ع) که مأمور تعلیم مناسک به ابراهیم خلیل(ع) بود، به هنگام حضور در سرزمین عرفات، به آن حضرت گفت: اینجا عرفات است. پس در آن مناسک خود را بشناس و به آن عارف شو؛ «هذِهِ عَرَفاتٌ فَاعْرِفْ بِها مَناسِکک وَاعْتَرِفْ بِذَنْبِک»[5] بنابراین وجه، سبب تسمیه آن سرزمین به عرفات این است که جبرئیل(ع) از آنجا به عنوان عرفات نام برد.

5- حضرت ابراهیم(ع) قبل از روز نهم ذی حجه در خواب دید که اسماعیل(ع) را ذبح می کند. چون بیدار شد به حالت تروی و فکر فرو رفت که آیا این رؤیای الهی و به منزله دستور آسمانی است یا نه؟ از این روی روز هشتم را «یوم الترویه» می نامند. گرچه ممکن است راز تسمیه آن به یوم الترویه این باشد که در آن روز برای سقایت حج گزاران، آب گیری می کردند تا زائران را در عرفات و مشعر و منا آب دهند. چنان که امام صادق(ع) فرمود:«إنَّ إبراهیم أتاهُ جِبرئیلُ عِندَ زَوالِ الشَّمْسِ مِنْ یومِ التَّرْویةِ فقال: یا إبراهیمُ! ارُتَوِ مِنَ الْماءِ لَک ولأهلِک. ولَمْ یکنْ بینَ مَکةَ وعَرَفاتٍ یوْمئذٍ ماءٌ فَسُمِّیتْ التَّروِیة لِذلک»[6] رؤیای مزبور، در شب نهم ذی حجه نیز برای حضرت ابراهیم(ع) تکرار شد. از این رو بر آن حضرت مسلّم شد که باید فرزند خود اسماعیل را ذبح کند. این معرفت در روز نهم و در سرزمین عرفات حاصل شد و بدین سبب آن روز را «عرفه» و آن سرزمین را «عرفات» نامیدند.[7]



[1]. بحارالانوار، ج 44، ص 242 و ج 57، ص 245.

[2]. همان، ج 11، ص 168.

[3]. همان، ج 4، ص 207.

[4]. سوره بقره، آیه 128.

[5]. الکافی، ج 4، ص 207.

[6]. همان‏.

[7]. الدرّ المنثور، ج 7، ص 111.

مسئلة «هویت» یا تلاش برای پاسخ گویی به پرسش «من کیستم؟» موضوع تازه ای نیست و از دیرباز ذهن انسان را به خود مشغول داشته است. از یک منظر می توان گفت مسئلة «هویت»، سابقه ای به بلندای تاریخ بشریت دارد. از آن زمان که آدمی احساس کرد باید به پرسش از «کیستی» و «چیستی» خویش در برابر طبیعت و محیط اجتماعی پاسخ دهد، مقوله ای به نام «هویت» شکل گرفت؛ به دیگر سخن، انسان از زمانی که شناخت خود را آغاز کرد، این مسئله برایش مطرح شد.

اهمیت مسئلة غامض و پیچیدة هویت در عصر حاضر که با مقتضیات فرهنگی، سیاسی و اجتماعی ویژه ای رو به روست تا بدانجاست که این مسئله، علی رغم سابقه دیرینه و قدمت طولانی، نه تنها رنگ کهنگی به خود نگرفته، بلکه به یکی از مشغله ها و دغدغه های اساسی بسیاری از پژوهشگران رشته های گوناگون بدل شده است. چگونگی تحول هویت در مراحل مختلف سنی، عوامل شکل گیری و تحوّل هویت، انواع هویت و بسیاری مسائل دیگر، موضوع بحث صاحب نظران روان شناسی، جامعه شناسی و رشته های دیگر است.

از سوی دیگر، حج به عنوان یکی از مناسک بزرگ اسلامی، جایگاه ویژه ای در میان مسلمانان دارد. همه ساله میلیون ها نفر از مسلمانان از سرزمین های دور و نزدیک برای انجام دادن مناسک حج و عمره به سوی بیت الله الحرام حرکت می کنند تا از این عبادت بزرگ بهره برند و جان خود را در زلال مناسک آن شست وشو دهند.

با این حال، تأثیرات حج، صرفاً به آثار و نتایج عبادی و معنوی آن خلاصه نمی شود. این عمل، در کنار آثار معنوی، کارکردهای سیاسی، اجتماعی، اخلاقی و فرهنگی نیز دارد که اهمیت آن را مضاعف می کند. وجود چنین آثار و نتایجی برای مناسک حج، باعث می شود محققان و صاحب نظران در امور فرهنگی جامعه از کنار آن، به­سادگی نگذرند و دربارة آن تأمل بیشتری داشته باشند.

یکی از ابعاد تأثیرگذاری حج را می توان در زمینة هویت فردی و جمعی دانست. در واقع، با توجه به گستردگی تأثیرگذاری حج بر افراد و جامعة اسلامی، می توان تأثیر حج بر هویت مسلمانان وجوامع اسلامی را به عنوان موضوعی قابل توجه بررسی کرد. سؤالی که در این رابطه مطرح می شود این است: آیا این عمل در زمینة هویت بخشی به مسلمانان هم نقش ایفا می کند؟ آیا با توجه به تأثیرگذاری زیارت خانة خدا در ابعاد مختلف زندگی مسلمانان، می توان گفت که این عمل عبادی بزرگ، در هویت یابی مسلمانان نیز نقش دارد؟ بررسی این امر و چگونگی آن، موضوع نوشتار پیش روست.

تعریف هویت و انواع آن

مبحث هویت به معنای جدیدِ آن، از طریق ترجمة متون اروپایی به زبان فارسی راه یافته است. لذا مترجمانی که واژه «identity» (= هویت) را از متون لاتین به فارسی ترجمه کرده اند. از معادل هایی مانند «این همانی» و «همانستی» استفاده کرده و برای متضاد آن، واژگانی چون «بی خویشتنی»، «از خود بیگانگی»، «بی هویتی» و «بی خودی» را به کار برده اند (ربانی، 1381ش، ص16).

«هویت» (معادل identity)، واژه ای عربی است و ریشة آن به واژة «هو» بازمی گردد که به غایت، نهایت و کمال مطلق اشاره دارد (میرمحمدی، 1383ش، ص8). هویت از نظر لغوی در زبان فارسی به معنای «حقیقت شیء یا شخص که مشتمل بر صفات جوهری او باشد» (عمید، 1388ش، ص908)، و «آنچه موجب شناسایی شخصی یا چیزی می شود» (مشیری، 1388ش، ص177)، و نیز «یکی بودن با ذات یا یکی بودن موصوف با صفات اصلی و جوهری مورد نظر» (الطایی، 1378ش، ص33) به کار رفته است.

اما در اصطلاح، هویت به معنای احساس تشخص یا تعریفی است که هرکسی از خودش دارد. این تعریف اغلب در پاسخ به پرسش «من کیستم؟» ارائه می شود و شامل مجموعه ای از خصوصیات جسمی، روانی و اجتماعی است که او را از دیگران متمایز می سازد (شریفی نیا، 1394ش، ص226). بنابراین، هویت هر پدیده ای، بیانگر هیئت و ماهیت وجودی ذات آن است و به­ویژگی یکتایی، فردیت و تفاوت های اساسی ای که شخص یا گروه را از همة افراد یا گروه های دیگر متمایز می کند، اشاره دارد (الطایی، ص34)؛ به تعبیر دقیق تر، «هویت» عبارت از معانی ذهنی شامل ارزش ها، اعتقادات، هنجارها، نمادها، طرز تلقی ها و آگاهی های مختص به یک «خود» فردی یا اجتماعی و احساس تعلق و تعهد نسبت به آن خود است (جنکینز، 1381ش، ص3).

کسب هویت، پاسخی است به نیاز آدمی برای درک خود به عنوان کسی که به­رغم داشتن ویژگی های مشترک با دیگران، از آنها متمایز و جداست. تشکیل هویت، موجب تولید احساس انسجام و یکپارچگی درونی در فرد می شود که بر اساس آن، زندگی برای وی هدف و معنا می یابد. برخورداری از هویتی مشخص و مستقل، نه تنها یکی از عوامل مهم سلامت روانی و رفتاری است، بلکه به زندگی فردی و اجتماعی شخص معنا می دهد و آن را پویا و رو به پیشرفت می سازد (شریفی نیا، 1394ش، ص226).

هویت را به­طور کلی می توان به دو قسم تقسیم کرد: هویت فردی و هویت جمعی. اقسام دیگر هویت، زیرمجموعة یکی از این دو قسم اند. اکنون در اینجا توصیفی کوتاه از هویت فردی و هویت جمعی ارائه می شود:

هویت فردی (personal identity)

مفهوم هویت، آن گونه که امروزه در ادبیات علمی و دانشگاهی مطرح است، از نظر جایگاه و مبدأ اولیه، منشأ روان شناسانه دارد و اگرچه سابقه کاربرد آن در معارف نظری

و به­ ویژه فلسفه، قدیمی تر است، کاربرد روان شناسانة این مفهوم، رواج بیشتری یافته است (میرمحمدی، 1383ش، ص89).

ژاکوبسن (Jacobson، J) در اثر خویش با عنوان «اسلام در حال گذر (Islam in Transition) » به بررسی و تعریف هویت از منظر روان شناختی پرداخته و نوشته است:

«بیشتر روان شناسان و نظریه پردازان، شخصیت هویت را در درجة نخست، امری فردی و شخصی می دانند و معتقدند که دو معنا و جنبة اصلی هویت، به ویژگی های شخصیتی و احساس فرد معطوف هستند. . . از این دیدگاه، هویت عبارت است از: احساس تمایز شخصی، احساس تداوم شخصی و احساس استقلال شخصی. . . » (ژاکوبسن، 1998، ص9).

هویت جمعی (collective identity)

جامعه شناسان از واژة «هویت» معنای دیگری را اراده می کنند. در اصطلاح جامعه شناسی، هویت عبارت است از مجموعه خصوصیات و مشخصات اساسی اجتماعی، فرهنگی، فلسفی، زیستی و تاریخی همسان که به رسایی و روایی، بر ماهیت یا ذات گروه به معنای یگانگی یا همانندی اعضای آن با یکدیگر دلالت کند، و آنان را در یک ظرف زمانی و مکانی معین، به طور مشخص و قابل قبول و آگاهانه از سایر گروه ها و افراد متعلق به آن ها متمایز سازد (الطایی، ص۱۳۹).

به هویت از دیدگاه جامعه شناسان، «هویت جمعی» گفته می­شود. بدین ترتیب، هویت جمعی، مجموعه ویژگی ها، ارزش ها، نگرش ها و خصوصیاتی است که متعلق به یک واحد بسیار کلان به اسم ملت است؛ به تعبیر دیگر، هویت جمعی، بیانگر اهداف، رفتارها، تفکرات، احساسات و تمایلات مشترک یک جمع است که نوعی احساس تعهد و وفاداری به آن گروه را در اشخاص برمی انگیزد. هویت جمعی معمولاً به ارضای نیازهای تعلق، احترام و امنیت در افراد منجر می شود. هرچه این هویت قوی تر باشد، احساس مسئولیت و وفاداری شخص به آن جمع، عمیق تر و پایدارتر خواهد بود.

هویت جمعی بر اثر فرایند اجتماعی شدن حاصل می شود و طی آن، افراد یک جامعه، گروه یا صنف، بیشتر با ضمیر «ما»، خود را به آن جامعه، گروه یا صنف متعلق و مدیون می دانند و در برابر آن، نوعی احساس تعهد و تکلیف می کنند (عبداللهی، 1375ش، ص150).

حج و هویت بخشی به مسلمانان

همان طور که پیش تر گفتیم، حج به عنوان عبادتی بزرگ، علاوه بر نتایج معنوی و اخروی، آثار و کارکردهای مهمی برای افراد و جامعه در پی دارد که یکی از آنها هویت بخشی به مسلمانان و جامعة اسلامی است. برای آشکار شدن این کارکرد حج، در ادامه تأثیر مناسک حج در رشد و گسترش دو قسم از اقسام هویت؛ یعنی هویت دینی و هویت فرهنگی را بررسی می کنیم:

الف) هویت دینی

دین نقش مهمی در شکل گیری هویت انسان ها ایفا می کند. پاسخ گویی به پرسش های اساسی و بنیادین انسان ها یکی از دستاوردهای اساسی دین است؛ اینکه من کیستم؟ از کجا آمده ام؟ آمدنم بهر چه بود؟ و. . . . جست وجوی فرد و یافتن پاسخ برای این پرسش ها نشان دهندة شکل گیری هویت دینی در وجود اوست (نقیب زاده، 1375ش، ص249-251).

هویت دینی (religious identity) را می توان مجموعه ای شناختی، اعتقادی و روانی شامل ارزش ها، هنجارها، باورها، احساسات، نمادها، طرز تلقی ها و آگاهی های مختص به یک خودِ فردی  اجتماعی دانست که حول یک محور غایی (مفهوم مقدس) سازمان یافته است و با اثرگذاری بر کنش های اجتماعی، از یک سو، سبب همبستگی و انسجام درون گروهی (درون دینی) در میان اعضای گروه (دینداران) می شود و از سوی دیگر موجبات تمایزات «برون گروهی» (برون دینی) را با دیگر افراد و گروه ها فراهم می آورد (رئوفی، 1389ش، ص105). هویت دینی را به سبب اهمیت فوق العاده و جایگاه والای آن، می توان مهم ترین بعد هویت دانست که نقش بسزایی در هویت بخشی به افراد جامعه ایفا می کند.

در این بینش، انسانِ مسلمانِ موحد، در هر نقطه ای از جهان زندگی کند، در ذهن و ضمیر خویش، «خویشتن» را وابسته به هویتی اسلامی می یابد و در این فضای فرهنگی تنفس می کند. این هویت مایة اتصال فکری و روحی او به قاطبة مسلمانان موحدی است که در فضای عقیدتی مشترکی با آنها قرار دارد. وی از ورای مکان و زمان، خود را عضوی از جامعة اسلامی احساس می کند و وحدتی میان خود و آنان می بیند و خود را از غیر مسلمانان، مجزا می یابد.

اسلام در بدو ظهور خویش در جزیرة العرب، دینی حامل جهان بینی جدید بود که متعاقباً هویت تازه ای به کل اجتماع انسانی عرضه می داشت. اسلام صرفاً جنبش و نهضتی رهبانی و عرفی در جهت رستگاری فردی نبود؛ بلکه هدف آن از آغاز، رشد و سعادت در تمام ابعاد فردی و اجتماعی بود (بشیریه، 1392ش، ص234). اسلام از آغاز، دین را به زندگی مسلمانان وارد کرد و در ابعاد مختلف فردی و اجتماعی، ارتباطی تنگاتنگ و ناگسستنی بین دین با همة جنبه های زندگی انسان ها برقرار کرد و بدین ترتیب، دوگانة مسلمان  غیرمسلمان امری جدایی ناپذیر از هویت عام جوامع اسلامی شد.

عوامل مختلفی در شکل گیری هویت دینی در سطح فردی و اجتماعی نقش ایفا می کنند که از آن میان می توان به مناسک حج اشاره کرد. مناسک حج و زیارت خانة خدا با یادآوری پرسش های بنیادینی که برای افراد مطرح است و پاسخی که به آن پرسش ها می دهد، هویت دینی آنان را بازیابی و تثبیت می کند. افراد هنگام انجام دادن عمل حج همواره سؤال هایی از قبیل «من کیستم و از کجا آمده ام؟»، «در نهایت به کجا خواهم رفت؟»، «هدف از آفرینش من چه بوده و چه وظیفه ای بر عهده دارم؟»، را  که مهم ترین مسائل در شکل گیری هویت دینی افراد هستند  در درون خود مرور می کنند و در صدد ارائة پاسخ های عمیق تری به آنها هستند. مناسک حج از طریق شیوه هایی زائر را در پاسخ به این پرسش ها و تثبیت آنها در وجود او یاری می کند.

در اینجا به برخی از مهم ترین این شیوه ها اشاره می کنیم:

1- خارج کردن انسان از غفلت؛ توجه به امور مادی و سرگرم شدن به مسائل دنیوی، گاه موجب غفلت از خدا و معنویات، و یاد مرگ و معاد یکی از آثار زندگی با معنویت است:  (وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ کَثیراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لا یُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا یَسْمَعُونَ بِها أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ) (اعراف: 179).

«به یقین، گروه بسیاری از جن و انس را برای دوزخ آفریدیم. آنها دل­هایی (عقل­هایی) دارند که با آن [اندیشه نمی کنند، و] نمی فهمند و چشمانی که با آن نمی بینند و گوش هایی که با آن نمی شنوند. آنها همچون چهارپایان اند؛ بلکه گمراه تر. اینان همان غافلان اند. »

افراد هنگام انجام دادن مناسک حج، از ابتدا تا انتهای آن، از توجه به مسائل مادی فاصله می گیرند و به امور بنیادین زندگی توجه می کنند.

گفت وگوی امام سجاد7 با شبلی، تأثیر حج بر خروج حاجی از غفلت را به خوبی نشان می دهد (نوری، 1408ق، ص166-172). افراد همواره به اجمال پاسخ پرسش های مزبور را می دانستند و به آن معتقد بودند، در هنگام ادای مناسک، به آنها توجه خاص می کنند و دیدگاه خود را دربارة آنها در حالت هشیاری مد نظر قرار می دهند. این امر بر رسوخ و استقرار آنها در وجود فرد تأثیر بسزایی دارد که به دنبال خود، پایبندی بیشتر به آموزه ها و ارزش ها را در پی خواهد داشت.

2- معرفت افزایی؛ ارزش اعمال عبادی، از جمله حج و زیارت، به معرفتِ انسان بستگی دارد. از توصیه های پیامبرخدا9 در خطبة روز غدیر است که فرمود:«مَعَاشِرَ النَّاسِ حُجُّوا الْبَیْتَ بِکَمَالِ الدِّینِ وَ التَّفَقُّهِ» (مجلسی، 1403ق، ج37، ص214)؛ «ای مردم، حج خانه خدا را با دینداری و معرفت کامل به جا بیاورید. »

اعمال و مناسک حج، خود به­گونه ای هستند که آدمی را به اندیشه وامی دارند. احرام، طواف، سعی، وقوف و اعمال آن، همگی انسان را به فکر فرومی برند. مناسک حج به زائر نشان می دهد که این دنیا بیهوده نیست و او بیهوده آفریده نشده و وظایفی در این دنیا بر عهده دارد و او را به این درک می رساند که خدای متعال دائماً او را در نظر دارد­

و هدف مشخصی را که قرب الهی است، برایش مشخص کرده و راه سعادت او حرکت در این مسیر است. زائر هنگام حضور در صحرای عرفات و مشعر و منا با تمام وجود درک می کند که در روزی پس از این دنیا در صحرای محشر حاضر می شود و مورد بازخواست قرار می گیرد.

3- پاک سازی روح و جان از آلودگی ها؛ روح و روان انسان ها گاه بر اثر خطا و معصیت، دچار آلودگی و زنگار می شود. همچنین پرداختن و سرگرم شدن به امور مادی، حتی موارد جایز و حلال آن، به تدریج روح آدمی را تیره و کدر می سازد. این آلودگی ها و زنگارها، فراموش کردن مسائل بنیادی انسان مانند تفکر در مبدأ و معاد را در پی دارد. اسلام یاد خدا را راهکاری مهم برای رفع این زنگارها و آلودگی ها می داند. به فرمودة پیامبر خدا(ص):

«إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ تَصْدَأُ کَمَا یَصْدَأُ الْحَدِیدُ قِیلَ فَمَا جِلَاؤُهَا قَالَ ذِکْرُ الله وَ تِلَاوَةُ الْقُرْآن»(قطب الدین راوندی، 1407ق، ص237).«همانا این دل ها، زنگ می زنند، همان طور که آهن زنگ می زند. کسی پرسید: جلای قلوب به چیست؟ فرمود: یاد خدا و تلاوت قرآن».

حج یکی از مصادیق مهم ذکر خداست. مناسک حج از احرام گرفته تا طواف، نماز سعی، وقوف و. . . همگی وسیلة یاد خدا هستند (ابن ابی جمهور، 1405ق، ص323)[1] بدین ترتیب، حج از عواملی است که روح و جان انسان ها را از آلودگی ها و زنگارهایی­که آن را تیره و کدر ساخته است، پاک می کند و بدین طریق، راه را برای توجه به مسائل بنیادین فرد که بر اثر زنگارها مورد غفلت قرار گرفته، باز می کند.

4- قطع پیوندها و وابستگی های مادی؛ زندگی دنیوی و پرداختن به مسائل مادی زندگی، دلبستگی و علاقه به آنها را در پی دارد. منابع دینی هشدار می دهند که این مسائل نباید چنان مورد علاقة انسان قرار گیرند که او را از پرداختن به امور مهم و حیاتی اش باز دارند. [2]

مناسک حج یکی از راهکارهای اسلام برای قطع این پیوندها و دلبستگی های مادی و رها ساختن افراد از این قید و بندهای آزاردهنده است. حج، میان انسان و امور دنیوی و مادی فاصله می اندازد و بین او و خدا ارتباط برقرار می کند. زائر خانة خدا هنگام انجام دادن اعمال، به­ ویژه در هنگام وقوف در عرفات و مشعر و منا، خود را از هرگونه تعلق مادی و دنیوی رها می بیند. این امر، تفکر دربارة امور حیاتی و بنیادین را برای او آسان می کند و مسیر صحیح را به او می نمایاند و حرکت در آن مسیر را برایش آسان می کند.

حاصل آنکه، مناسک حج با ظاهر عجیب و استثنایی اش هر انسانی را به تفکر وامی دارد. پرسش های بنیادین مطرح برای هر انسانی را مجدداً برای او طرح می کند و از او پاسخ های نو و دقیق تر از قبل می طلبد. موقعیت حاکم بر حج و مناسک آن و انجام دادن آنها در فضایی آکنده از معنویت و توجه، درکی عمیق تر درباره دیدگاه های بنیادین به فرد می دهد. بر اساس این درک جدید، او رفتارهای گذشتة خود را نیز از نظر می گذراند. کارهای درست و نادرست خود را از هم متمایز می کند، بر اشتباهات و خطاهای گذشته افسوس می خورد و تصمیم بر اصلاح آنها می گیرد؛ دربارة رفتارهای صحیح خود نیز تصمیم می گیرد آنها را دقیق تر و بهتر انجام دهد. همة اینها یعنی درک دقیق تر و عمیق تر حاجی از خود و به دنبال آن، تقویت هویت دینی او.

حج همچنین مشتمل بر اعمال و اذکاری است که همگی عبادت خداوند به شمار می آیند. حج مسلمانان را به سوی خدا و عبادت او فرامی خواند و نماز و یاد خدا را در دل های آنان زنده نگه می دارد. بر این اساس، می توان گفت اعمال و مناسک حج از این طریق، بر هویت دینی مسلمانان و به تبع آن، بر هویت دینی جامعة اسلامی تأثیر قابل توجهی می گذارد.

از سوی دیگر، حج با مناسک و آداب و شرایط خاصی که در اسلام برای آن مشخص شده، از اختصاصات اسلام است. لذا به­جا آوردن حج از سوی مسلمانان، هویت اسلامی رابه فردفرد آنان القا می کند و آنان را از غیر مسلمانان مجزا و متمایز می گرداند. مطالعة دقیق در مجموعة منسجم مناسک حج که هر ساله انجام می شود، نشان می دهد که حج، اجتماعی کامل با وجوهی متعدد و درهم تنیده است که هویت دینی مسلمانان را به عنوان جامعه ای واحد، آشکار می سازد؛ به­گونه ای که آثار همیشگی و فراگیری در امت اسلامی و همة عالم به­جای می گذارد.

خدای متعال، فریضة حج را به­گونه ای سازماندهی کرده است که در آن، مسلمان ها از همة اقطار و اکناف عالم، گرد هم بیایند و خود را در قامت امتی واحد نشان دهند. حج، افرادی را با ملیت ها، رسوم و زبان های مختلف کنار هم جمع می کند که شاید اگر روزهای زیادی در کنار هم زندگی می کردند، هیچ انسی باهم نمی یافتند؛ اما در این مراسم بزرگ به همة آنها عمل، ذکر، عشق و هدف واحد می بخشد (بیانات مقام معظم رهبری در دیدار کارگزاران حج، ١۶/1/1374). بدین ترتیب، دستاورد این اجتماع عظیم، گسترش و تحکیم هویت دینی جامعة اسلامی در پهنة وسیع آن در جهان امروز خواهد بود.

ب) هویت فرهنگی

اساساً جامعه از طریق جست وجوی هویت و فرهنگ شناخته می شود، شخصیت می گیرد، درک معنای جدید از حقیقت را باز می یابد و مفهوم هویت فرهنگی را خلق می کند (نل و کروز، ۲۰۰۸، ص۳). پیوند میان هویت و فرهنگ چنان عمیق است که غالباً هویت را پدیده ای فرهنگی می دانند و برای فرهنگ، شأن مستقلی در هویت قائل می شوند. ازاین رو، در ترکیب هویت فرهنگی باید به مقولة پیچیدة فرهنگ توجه بیشتری کرد.

مطابق یک تعریف، فرهنگ، آن چیزی است که کسب می­کنیم، می­آموزیم، می­توانیم انتقال دهیم و در یک کلام مجموعة حیات اجتماعی است که از سازمان­های نهادی تا حیات روانی را دربرمی گیرد (بیرو، 1370ش، ص77). با این توصیف، هویت فرهنگی نیز بخش مهمی از ویژگی های فرد و جامعه است که آنها را از سایر افراد و جوامع متمایز می سازد. می توان گفت هویت فرهنگی، هستة مرکزی شخصیت فردی و جمعی را که زیربنای تصمیم­های معتبر، رفتارها، اعمال و فرایندهایی که یک جامعه را در دستیابی به توسعه توانا می سازد، تشکیل می دهد (سلیمی، 1379ش، ص30).

هویت فرهنگی، نمادهای آشکار و پنهانی است که مردم سعی می­کنند با حفظ و نمایاندن آنها خود را از سایر جوامع بازشناسند. هویت فرهنگی، مهم ترین عامل وحدت قلبی یک جامعه است و آن قدر ریشه دار و عمیق است که غالباً ناخودآگاه است و افراد جامعة بدون آگاهی و هوشیاری بدان وابسته و پایبند هستند (ستاری، 1380ش، ص109).

در دیدگاه انسان شناسان، هویت فرهنگی از مؤلفه هایی چون ملیت، قلمرو جغرافیای سیاسی، زبان و دین تشکیل شده است (روح الامینی، 1379ش، صص28 و 110).

آنتا دیوپ، انسان شناس سنگالی بر این باور است که هویت فرهنگیِ یک جامعه، به سه عامل تاریخی، زبانی و روان شناختی بستگی دارد که با از بین رفتن هر یک از آنها، هویت فرهنگی ناقص می شود (آنتا دیوپ، 1361ش، ص5). پُرواضح است که از این منظر، هویت فرهنگی با مفهومی وسیع مد نظر قرار می گیرد.

مناسک حج به عنوان یکی از اعمال مطرح در اسلام که با حضور انبوه مسلمانان در سرزمین وحی و با انجام دادن اعمالی خاص، تحقق می یابد، با هویت فرهنگی مسلمانان ارتباط تنگاتنگی دارد. این ارتباط را می توان هم در بعد فردی و هم در بعد اجتماعی مورد توجه قرار داد. مناسک حج که با مؤلفه های مهم هویت فرهنگی مسلمانان از قبیل دین، تاریخ، زبان، اعمال و رفتارهای خاص ارتباط دارد، در تقویت، گسترش و تثبیت هویت فرهنگی مسلمانان در زائران خانة خدا تأثیر بسزایی دارد.

دین به عنوان مهم ترین مؤلفة هویت فرهنگی جوامع مطرح است. زائران خانة خدا به منظور ادای یکی از مهم ترین فرایض دینی به این سفر اقدام می کنند و در طول اجرای مناسک نیز، دین و دینداری فضای ذهنی و روانی آنان را در بر گرفته است. آنان هنگام انجام دادن اعمال، در فضایی بسیار معنوی و روحانی که برخاسته از دینداری است، سیر می کنند. مشخص است که چنین فضایی بر این بعد هویت فرهنگی تأثیر بسزایی دارد. پیش تر، در بحث از هویت دینی، به این مسئله پرداختیم. از عامل تاریخی به عنوان یک مؤلفة مهم هویت فرهنگی جوامع نام برده شده است. تاریخ صدر اسلام جزئی از تاریخ امت اسلامی است و زائران خانة خدا نیز خود را بخشی از امت اسلامی می دانند. بر این اساس، آنان تاریخ اسلام را بخشی از هویت و موجودیت خود به شمار می آورند. حضور در خانة خدا و سرزمین وحی و ادای مناسک حج، برای زائران، یادآور تاریخ صدر اسلام درونی ساز آن در وجود آنهاست. در واقع، زائر، در دالان تاریخ اسلام، که آن را بخشی از خود می داند، سیر می کند و بدین ترتیب، هویت فرهنگی خود را تقویت و تثبیت می نماید.

زبان به عنوان مؤلفة مهم دیگر هویت فرهنگی شناخته می شود. مسلمانان از اقصا نقاط در سرزمین وحی گرد هم می آیند و هر یک زبان خاص خود را دارند؛ اما آن زبانی که در این سرزمین مطرح است و اعمال عبادی نیز با آن زبان انجام می شود، عربی است.

قرآن کریم و ادعیه و نمازها همگی به زبان عربی هستند و زائران توجه ویژه ای به این زبان دارند. در واقع می توان گفت هویت فرهنگی مشترک زائران خانة خدا، با زبان عربی به عنوان زبان دین آنان ارتباط وثیق دارد و این ارتباط در سفر حج، تعمیق می گردد.

عامل روان شناختی به عنوان مؤلفة حائز اهمیت هویت فرهنگی در نظر گرفته می شود. این عامل می تواند امور بسیاری را در هنگام انجام دادن مناسک حج در برگیرد؛ از لذت بردن از فضای معنوی و روحانی سرزمین وحی و خانة خدا، تا احساس خوب حضور در کنار برادران دینی و ایمانی از همة نقاط جهان، خشنودی از توفیق ادای مناسک حج و بسیاری امور دیگر. اینها همگی در تقویت و تحکیم هویت فرهنگی زائران بسیار مؤثر است.

نتیجه گیری:

آنچه می توان در پایان این نوشتار مورد تأکید قرار داد، اهمیت هویت فردی و جمعی در گونه های دینی و فرهنگی آن، در مناسک حج است. تلاش افراد و نیز دولت ها برای بهره برداری از هویت اسلامی برآمده از مناسک عظیم حج می تواند آثار و نتایج فردی و اجتماعی مهمی برای دنیای اسلام در بر داشته باشد. هویت دینی مسلمانان، آنان را به دین اسلام پایبند می کند؛ به­گونه ای که به مسلمان بودن خود افتخار کنند و همچنین برای دفاع از کیان اسلام، از جانبازی ابا نداشته باشند و مناسک حج در این زمینه نقش مهمی ایفا می کند. همچنین هویت فرهنگی مسلمانان و جامعة اسلامی با تأثیرپذیری از مناسک حج و تقویت و تثبیت مؤلفه های آن (دین، تاریخ، زبان [عربی]، و مؤلفة روان شناختی)، گسترش و تحکیم می یابد. برخوردار شدن از هویت اسلامی، مسلمانان را به عنوان یک جمع متحد در مقابل سایر قدرت های برخوردار از هویت های مجزا، محافظت می کند و در برابر تجاوزات دشمنان به کیان اسلامی در هر کجای عالم، متحد و یکپارچه می گرداند.

[1]. از پیامبرخدا(ص) همچنین روایت شده است که فرمود:«إِنَّمَا فُرِضَتِ الصَّلَاةُ وَ أُمِرَ بِالْحَجِ وَ الطَّوَافِ وَ أُشْعِرَتِ الْمَنَاسِکُ لِإِقَامَةِ ذِکْرِ اللهَ»؛ «همانا نماز واجب شد و به حج و طواف امر گردید و [انجام دادن] مناسک اعلام شد تا یاد خدا بر پا شود. »

[2]. {الْمالُ وَ الْبَنُونَ زینَةُ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ الْباقِیاتُ الصَّالِحاتُ خَیْرٌ عِنْدَ رَبِّکَ ثَواباً وَ خَیْرٌ أَمَلاً}؛ «مال و فرزندان زیب و زیور زندگی دنیایند و ماندگارهای نیکو [مانند اعتقادات درست و فضائل نفسانی و اعمال نیک] در نزد پروردگار تو از نظر پاداش، بهتر، و از نظر امید [به بازتاب دنیوی و اخروی آن] نیکوتر است. » (کهف: 46).

منابع:

 * قرآن کریم، ترجمة آیت الله مکارم شیرازی.

1- آنتا دیوب (1361ش)، «هویت فرهنگی»، پیامیونسکو، شماره 149

2- ابن ابی جمهور، محمدبن زین الدین (1405ق)، عوالی اللئالی العزیزیة فی الأحادیث الدینیة، چاپ اول، قم، دار سید الشهداء للنشر.

3- بشیریه، حسین (1392ش)، جامعه شناسی سیاسی، تهران، نشر نی.

4- بیرو، آلن (1370ش)، فرهنگعلوماجتماعی، مترجم باقر ساروخانی، تهران، مؤسسة کیهان.

5- جنکینز، ریچارد(1381ش)، هویت اجتماعی، ترجمه تورج یاراحمدی، تهران، شیرازه.

6- خامنه ای، سیدعلی (1379ش)، بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار کارگزاران نظام، 12آذر 1379-

7- ربانی، جعفر (1381ش)، هویت ملی، تهران، انتشارات انجمن اولیاء و مربیان.

8- روح الامینی، محمود (1379ش)، زمینهفرهنگ شناسی، تهران، انتشارات عطار.

9- رئوفی، محمود (1389ش)، «مؤلفه های هویت دینی»، مجله دین و ارتباطات، سال هفدهم، شماره اول و دوم (پیاپی 37و38).

10- ستاری، جلال (1380ش)، «هویت ملی و هویت فرهنگی»، در: بیست مقاله در قلمروی تاریخ و فرهنگ، تهران، نشر مرکز.

11- سلیمی، حسین (1379ش)، فرهنگ گرایی، جهانی شدنوحقوقبشر، تهران، دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی.

12- شریفی نیا، محمدحسین (1375ش)، چهره جان، خودشناسی با رویکرد یکپارچه توحیدی، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.

13- الطایی، علی (1378ش)، بحران هویت قومی در ایران، تهران، نشر شادگان.

14- عبداللهی، محمد (1375ش)، جامعه شناسی بحران هویت / مبانی عینی و ذهنی هویت جمعی در ایران و تأثیر آن بر دینامیسم مبادلة فرهنگی ایران و جهان»، نامه پژوهش، دوره 1، شماره 2-3-

15- عمید، حسن (1388ش)، فرهنگ عمید، تهران، انتشارات فرهنگ اندیشمندان.

16- قطب الدین راوندی، سعید بن هبة الله (1407ق)، الدعوات/سلوة الحزین، چاپ اول، قم، انتشارات مدرسه امام مهدی7-

17- مجلسی، محمدباقر بن محمدتقی (1403ق)، بحار الأنوار الجامعة لدرر اخبار الأئمة الأطهار، بیروت، دار إحیاء التراث العربی.

18- مشیری، مهشید (1388ش)، فرهنگ زبان فارسی، تهران.

19- میرمحمدی، داوود (1388ش)، گفتارهایی درباره هویت ملی در ایران، تهران، مؤسسه مطالعات ملی.

20- نقیب زاده، میرعبدالحسین (1375ش)، درآمدی بر فلسفه، تهران، نشر طهوری.

21- نوری، حسین بن محمدتقی (1408ق)، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، تحقیق مؤسسةآل­البیت: ، قم، مؤسس آل­البیت، (http: //farsi. khamenei. ir/news-content?id=925)

22- Jacobson، J. (1998) Islam in Transition، London، Routledge.

23- Nel. D. F & Kroeze. J. (2008) »Information technology as an agent of post modernism«، University of Pretoria، 2 June 2008-

شنبه, 14 فروردين 1400 16:04

مبدأ و منشأ نزول قرآن کریم

قرآن کریم، کتاب عزیز و نفوذ ناپذیری است که از هیچ ناحیه ای بطلان در آن راه ندارد و این کتاب، به دلیل آنکه از مبدأ حکیمِ حمید نازل گردیده، کتابی محمود و ستوده شده و قرآنی مستحکم و استوار است. قرآن محمود که ره آورد رسولی است که به مقام محمود نایل آمده است در عین لطافت و ظرافتش، از استحکامی عقلی برخوردار است که آن را از شعر و تخیلی بودن منزّه و جدا می سازد.
 
خداوند متعال فرموده که بخش عمده این آیات در «حوامیم سبعه» است. «حوامیم سبعه»، به هفت سوره ای گفته می شود که در آغاز آنها حروف مقطّعه «حم» آمده باشد. این شروع مشترک، نشانگر مضمون مشترک و هدف ویژه ای است که این سوره ها دارند. سرآغاز این سوره ها، بیان تنزل وحی، دریافت وحی، و محتوای اجمالی وحی است.

افزون بر این هفت سوره، در سوره های دیگر مانند «واقعه»، «آل عمران» و «علق» نیز به مسئله منشأ و مبدأ نزول قرآن اشاره شده است که نخست به ذکر آیات کریمه آن سوره ها می پردازیم.

1 فرود آمده از طرف خدای زنده و پایدار

خدای سبحان در سوره «آل عمران» می فرماید: «الم * اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْحَی الْقَیومُ * نَزَّلَ عَلَیک الْکتابَ بِالْحَقِّ» [1]. آمدن اسم های نیکوی الهی در آیات قرآن کریم، بر اساس ارتباط موضوع مطرح شده با آن «اسم» است. اگر در آیه ای، «الرحمنِ الرحیم» آمده و در آیه دیگر، «شدید العقاب» «مجازات او شدید است» به دلیل تناسب محتوایی آن آیات با هر یک از این «اسم های نیکو» است. در این آیات کریمه، پیش از بیان نزول قرآن، دو اسمِ «حی» و «قیوم» برای خداوند که نازل کننده قرآن است، آمده و اشاره به این دارد که نزول قرآن کریم، از مبدأ «زنده و پایدار» است و می فرماید: آن خدایی که زنده و پایدار است و هیچ معبودی نیست مگر او، قرآن و کتاب خویش را در معیت و مصاحبت حق بر تو نازل نمود.

2 فرود آمده از طرف خدای «ربّ العالمین»

خدای سبحان در سوره «واقعه» نزول قرآن را از ساحت «رب العالمین» بیان فرموده است: « إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کرِیمٌ * فِی کتابٍ مَکنُونٍ * لا یمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ * تَنْزِیلٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِینَ »[2]. اگر مقصود از «عالمین» در این آیه، جهان ها و عالم ها باشد، معنای این آیه کریمه آن است که قرآن از سوی پروردگار جهان ها و عوالم نازل شده و به همین دلیل، هماهنگ با تکوین و عوالم هستی است. و اگر مقصود از «عالمین»، جهانیان باشد؛ چنانکه در سوره «فرقان» آمده: « تَبارَک الَّذِی نَزَّلَ الْفُرْقانَ عَلی عَبْدِهِ لِیکونَ لِلْعالَمِینَ نَذِیراً »[3]، در این صورت، معنای آیه این می شود که قرآن کریم، از سوی پروردگار جهانیان نازل شده و از این رو، برآورنده نیازهای همه انسانها در همه عصرهاست و فطرت آنان را شکوفا می سازد.

3 تنزّل از خدای معلّم و اَکرم

در سوره «علق» و در آغاز بعثت و رسالت رسول اکرم  صلّی الله علیه و آله  چنین آمده است: « اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّک الَّذِی خَلَقَ* خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ عَلَقٍ * اقْرَأْ وَ رَبُّک الْأَکرَمُ * الَّذِی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ * عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ یعْلَمْ ». [4]در این آیات کریمه مبدأ و جایگاه نزول قرآن، خدای «معلّم» و «أکرم» معرّفی شده و می فرماید: ای رسول ما! قرآن را به نام پروردگارت که آفریننده عالم است، قرائت کن؛ خدایی که آدمی را از خون بسته آفرید؛ بخوان قرآن را که پروردگار تو کریمترینِ کریمان است؛ خدایی که بشر را علمِ نوشتنِ با قلم آموخت و به آدم آنچه را که نمی دانست، به الهام خود تعلیم داد. خدای سبحان در آیات دیگری از کتاب خود، فرشتگان حامل قرآن را «کرام بررة» معرّفی می نماید: «فِی صُحُفٍ مُکرَّمَة *مَرْفُوعَة مُطَهَّرَة * بِأَیدِی سَفَرَة * کرامٍ بَرَرَة ». [5]آیات الهی، در صفحات مکرّم نگاشته شده است؛ صفحاتی بلند مرتبه و پاک و منزّه که در دست سفیران حقّ و ملائکه مقرّب و عالی رتبه، و با حسن و کرامتند. در آیه ای دیگر، قرآن کریم را گفته رسول کریم می خواند که: « إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ کرِیمٍ »[6] و در سوره «واقعه»، خود قرآن را به وصف «کریم» ستوده، می فرماید: « إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کرِیمٌ * فِی کتابٍ مَکنُونٍ». [7]

4 فرود آمده از طرف خدای رحمانِ رحیم «بخشنده و مهربان»

در سوره «فصّلت» که یکی از حوامیم هفتگانه (حوامیم سوره هایی که با حا و میم شروع شدند) است فرمود: «حم * تَنْزِیلٌ مِنَ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ»[8]؛ یعنی این کتاب، از رحمت رحمانی حق نشأت و سرچشمه گرفته و از رحمت رحیمیه خداوند تنزّل یافته است. مقصود از این رحمت، رحمت عاطفی نیست؛ زیرا آن رحمت، به دلیل انفعالی بودنش ملازم با نقص است چه اینکه به جهت عاطفی بودن، نیاز به چیزی دارد که عاطفه برانگیر باشد و احساسات و عاطفه های شخص را برانگیزد و او را به رحمت وادار نماید. منظور از رحمت در این آیه کریمه و در اسم های نیکوی الهی، رحمتی است که نقص موجودات را به کمال، ترمیم می کند و ناقص را از طریق هدایت، به کمال خویش واصل می سازد و این رحمت، رحمتی ابتدایی و غیر انفعالی است؛ رحمتی که پیش از خلقت بوده و سبب خلقت است؛ چنانکه به جهت کامل ساختن مخلوق، همراه آن و پس از آن نیز خواهد بود. در بحثهای آینده روشن خواهد شد که هنگام اجتماع دو اسم از اسم های نیکو الهی مانند حی و قیوم، و رحمان و رحیم، ترکیب و با هم بودن آن اسم های نیکو و ترکیب آن صفات عالی، سهم مؤثّری در تنزل قرآن دارد.

5 فرود آمده از طرف خدای مبارک

در سوره «دخان» که یکی دیگر از حوامیم هفت گانه است می فرماید: «حم* وَ الْکتابِ الْمُبِینِ* إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیلَة مُبارَکة»[9] و سپس می فرماید: « أَمْراً مِنْ عِنْدِنا إِنَّا کنَّا مُرْسِلِینَ». [10]یعنی قسم به این کتاب مبین، که ما آن را در شب پربرکت قدر نازل نمودیم و این نزول قرآن در شب «مبارک»، از سوی خدای «تبارک و تعالی» است. قرآن فرود آمده برکت خدایی است؛ ظاهرش برکت ظاهری دارد و باطنش برکت باطنی، « وَأَسْبَغَ عَلَیکمْ نِعَمَهُ ظَاهِرَةً وَبَاطِنَةً »[11]. قرآن کریم، برترین نعمت الهی است که در ظاهر و باطنش نعمت فراوان وجود دارد. غرض آنکه، اگر برکتی برای قرآن ثابت شود یا برای شب قدر مقرّر گردد، همه آنها بالعرض خواهد بود؛ زیرا منشأ برکتِ ظرف زمان یا مظروف آن، ذات خداوند است که برکت، به طور اصیل و ذاتی از آن اوست: « تَبارَک الَّذِی بِیدِهِ الْمُلْک»[12]. بنابراین، مبدأ نزول قرآن، خداوند مبارک است.

6 فرود آمده از طرف خدای عزیزِ علیم «با عزّت و دانا»

در سوره «مؤمن» که «غافر» نیز نامیده می شود و یکی از حوامیم هفت گانه است فرمود: «حم* تَنْزِیلُ الْکتابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ ». [13]این کتاب آسمانی، از پیشگاه خدایی نازل شده است که «عزیز مطلق» (مطلق یعنی بدون قید و شرط) و «علیم مطلق» است. خدایی که جامع همه کمالات است، قهراً عزّت و علم را نیز داراست. آنچه که در فرود آمدن وحی و قرآن نقش مؤثر دارد، همان عزّتِ در پرتو علم، علمِ در آغوش عزّت است.

«عزیز» به وجودی می گویند که دسترسی به او میسّر نبوده، نفوذ ناپذیر باشد. کسی که اهل تسلیم و سازش نباشد و از استحکام و استواری برخوردار باشد «عزیز» است. در لغت، زمینی که سفت و محکم و نفوذ ناپذیر است، «أرض عزاز» یعنی زمین نفوذناپذیر نامیده شده است. خداوند از آن جهت که چیزی در اراده او نفوذ ندارد، بلکه تمام اشیا تحت نفوذ اوست، عزیز بالذات است و مایه عزت موجودهای دیگری؛ و از آنجا که ذاتاً حضور محض و خالص است و تمام اشیا در پیشگاه علمش حاضرند، «علیم مطلق» است؛ همان طور که «عزیز مطلق» است و قدرتی در مقابل او وجود ندارد. ترکیب دو اسمِ «عزیز» و «علیم»، در تنزّل و فرود آمدن قرآن سهمی دارد؛ یعنی این کتاب الهی، تنها محصول عزت خدا، یا تنها علم خدا یا ثمره عزّت و علمِ جدا از یکدیگر  به عنوان اینکه هر کدام در بخشی از نزول یا در بخشی از قرآن نازل مؤثّر باشند  نیست بلکه ترکیب این دو اسم، معنای خاص خود را دارد و محصول ویژه خود را خواهد داشت.

7 فرود آمدن از طرف خدای عزیزِ حکیم

در آغاز سوره «شوری» می فرماید: «حم* عسق* کذلِک یوحِی إِلَیک وَ إِلَی الَّذِینَ مِنْ قَبْلِک اللَّهُ الْعَزِیزُ الْحَکیمُ»[14] و در دو سوره «جاثیه» و «احقاف» با الفاظ و عباراتی واحد و یکسان می فرماید: « حم* تَنْزِیلُ الْکتابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِیزِ الْحَکیمِ». [15]در آیه اوّل از سوره «شوری»، مبدأ تنزّل و فرود آمدن وحی را، چه درباره قرآن و چه درباره کتب آسمانی گذشته، خدای «عزیزِ حکیم» معرّفی می نماید و در دو سوره بعدی، با عبارتی یکسان، نزول قرآن را از مبدأ «عزّتِ» در پرتو «حکمت» می داند.

خداوند در سوره «یس» برای تأیید رسالت پیامبر گرامی اسلام صلّی الله علیه و آله قرآن را با وصفِ «حکیم» یاد می کند و بر آن قسم می خورد: «یس* وَ الْقُرْآنِ الْحَکیمِ* إِنَّک لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ». [16] کتابی که «حکیم» است، بطلان و خلاف در آن راه ندارد؛ سخنان سست و بی برهان و خیالبافی های شاعرانه در آن راه ندارد و به همین جهت، خدای سبحان، رسول اکرم  صلّی الله علیه و آله  را منزّه از شعربافی و تخیل سازی معرّفی می کند: « وَ ما عَلَّمْناهُ الشِّعْرَ وَ ما ینْبَغِی لَهُ»؛ [17] یعنی بافندگیهای خیالی، نه شایسته مقام رسالت است و نه ما به او شعر آموخته ایم. البته مقصود از «شعر»، کلام منظوم نیست. گاهی ممکن است کلام آهنگین و منظومی، حکیمانه سروده شود و دراین صورت، نه تنها نقص نیست، بلکه کمال نیز هست. علاّمه بحرالعلوم رضوان الله علیه در علم فقه، برخی از مسائل عمیق فقهی را به نظم درآورده و حکیم سبزواری  رضوان الله علیه  نیز در فلسفه اسلامی، دوره فلسفه را به نظم کشیده است و کسی که دارای علم معقول و منقول بود، مرحوم حاج شیخ محمد حسین غروی اصفهانی، قدری از معارف عقلی را به نظم درآورده؛ ابن مالک، «الفیه» را در تنظیم مباحث ادبی سروده و شیخ شهید، حاج شیخ فضل الله نوری  قدّس سّره ، بعضی از مسائل عمیق را به نظم درآورده است که همه اینها عین کمال است.

مقصود از «شعر» در این آیه، تخیلات و بافندگی های قوّه خیال است که شایسته مقام «حکمت» و «حکیم» نیست.

در خیالبافی و تخیل پردازی، «تصدیق» وجود ندارد، بلکه سلسله «تصوّراتی» یافت می شود که به جای «تصدیق» نشسته اند و یکی از موارد تفاوت بین «قضیه» و «تصدیق» (دو اصطلاح منطقی هستند) این است که در قیاسهای شعری، قضیه هست، صورت قضیه هست، ولی قضا و حکم نیست و به همین جهت، در آنها «تصدیق» نیست. تصدیق در قیاس خطابی، حکم ظنّی می خواهد و در قیاس برهانی، حکم قطعی و حال آنکه در قیاس شعری، چنین چیزی نیست؛ یعنی نه حکم قطعی است و نه حکم ظنّی؛ و لذا با مقام قرآن حکیم سازگاری ندارد.

یکی از اتّهامات منکران گمراه، این بود که پیامبر  صلّی الله علیه و آله  شاعر است و قرآن شعر اوست و می خواستند با این نسبت ناروا، قرآن را کتابی تخیلی و شاعرانه جلوه دهند: « أَمْ یقُولُونَ شاعِرٌ نَتَرَبَّصُ بِهِ رَیبَ الْمَنُونِ»[18] که خدای سبحان در برابر چنین اتّهامی، قرآن را کتابی محکم و استوار و حکیم معرفی می کند.

8 فرود آمده از طرف خدای حکیمِ حمید

خدای سبحان علاوه بر آنکه در آغاز سوره فصّلت، قرآن را فرود آمده از خدای رحمت و رحمن معرّفی نموده، در آیه دیگری از این سوره، آن را تنزّل خدای حکیمِ حمید می داند و می فرماید: «وَ إِنَّهُ لَکتابٌ عَزِیزٌ* لا یأْتِیهِ الْباطِلُ مِنْ بَینِ یدَیهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِیلٌ مِنْ حَکیمٍ حَمِیدٍ»[19]؛ یعنی قرآن کریم، کتاب عزیز و نفوذ ناپذیری است که از هیچ ناحیه ای بطلان در آن راه ندارد و این کتاب، به دلیل آنکه از مبدأ حکیمِ حمید نازل گردیده، کتابی محمود و ستوده شده و قرآنی مستحکم و استوار است. قرآن محمود که ره آورد رسولی است که به مقام محمود نایل آمده: «عَسی أَنْ یبْعَثَک رَبُّک مَقاماً مَحْمُوداً»[20]، در عین لطافت و ظرافتش، از استحکامی عقلی برخوردار است که آن را از شعر و تخیلی بودن منزّه و جدا می سازد.

9 فرود آمده از طرف خدای علی حکیم

یکی دیگر از حوامیم هفت گانه، سوره «زخرف» است که قران را به وصف «مبین» و فرود آمده از مبدأ «علی حکیم» معرّفی نموده است: «حم* وَ الْکتابِ الْمُبِینِ* إِنَّا جَعَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِیا لَعَلَّکمْ تَعْقِلُونَ * وَ إِنَّهُ فِی أُمِّ الْکتابِ لَدَینا لَعَلِی حَکیمٌ». [21] خدای سبحان در آغاز این سوره، به قرآن و کتاب مبین سوگند یاد می کند؛ به کتابی که هم روشن است و هم روشنگر همه حقایق.  این کتاب، وقتی که تنزّل یافت و پایین آمد، در کسوت و لباس لغت و لفظ عربی مبین درآمد، امّا همین کتاب، در مقام بالا و در نزد خدای سبحان، کتابی «علی و حکیم» و کتابی بلند و عالی مرتبه است. اگر خداوند قرآن را به بلند مرتبه بودن و حکمت ستود و معرفی نمود، برای آن است که کلام متکلّمی است که آن متکلّم، ذاتاً دارای علوّ و حکمت است و چیزی که از علی حکیم و پایین آمد، به تناسب خود، از علوّ و استحکام محتوا و لفظ بهره مند خواهد بود. ترکیب دو اسم «علی» و «حکیم»، سهم خاصّی در ترکیب معارف قرآنی با یکدیگر دارد.

پی نوشت ها

[1]  سوره آل عمران، آیات 13؛ الم، معبودی جز خداوند یگانه زنده و پایدار و نگهدارنده نیست. (همان کسی که) کتاب را به حق بر تو نازل کرد.

[2]  سوره واقعه، آیات 7780؛ که آن، قرآن کریمی است، که در کتاب محفوظی جای دارد، و جز پاکان نمی توانند به آن دست زنند (دست یابند) آن از سوی پروردگار عالمیان نازل شده.

[3]  سوره فرقان، آیه 1؛ زوال ناپذیر و پربرکت است کسی که قرآن را بر بنده اش نازل کرد تا بیم دهنده جهانیان باشد.

[4]  سوره علق، آیات 15-

[5]  سوره عبس، آیات 1316-

[6]  سوره تکویر، آیه 19-

[7]  سوره واقعه، آیات 77 و 78؛ که آن، قرآن کریمی است که در کتاب محفوظی جای دارد.

[8]  سوره فصّلت، آیات 1 و2-

[9]  سوره دخان، آیات 13-

[10]  سوره دخان، آیه 5؛ (آری، نزول قرآن) فرمانی بود از سوی ما؛ ما (محمد  صلّی الله علیه و آله  را) فرستادیم.

[11]  سوره لقمان، آیه 20-

[12]  سوره ملک، آیه 1-

[13]  سوره غافر، آیات 1 و 2-

[14]  سوره شوری، آیات 13؛ حم. عسق. این گونه خداوند عزیز و حکیم به تو و پیامبرانی که پیش از تو بودند وحی می کند.

[15]  سوره جاثیه، آیات 1 و 2؛ حم. این کتاب از سوی خداوند عزیز و حکیم نازل شده است.

[16]  سوره یس، آیات 13؛ یس، سوگند به قرآن حکیم. که تو قطعا از رسولان (خداوند) هستی.

[17]  سوره یس، آیه 69-

[18]  سوره طور، آیه 30؛ بلکه آنها می گویند: او شاعری است که ما انتظار مرگش را می کشیم.

[19]  سوره فصلت، آیات 4142-

[20]  سوره اسراء، آیه 79؛ امید است پروردگارت تو را به مقامی در خور ستایش برانگیزد.

[21]  سوره زخرف، آیات 14؛ حم. سوگند به کتاب مبین (و روشنگر)، که ما آن را قرآنی فصیح و عربی قرار دادیم، شاید شما (آن را) درک کنید و آن در «ام الکتاب» (لوح محفوظ) نزد ما بلندپایه و استوار است.

شنبه, 14 فروردين 1400 16:01

آثار و برکات انس با قرآن کریم

قرآن از این جهت که از سرچشمه لایزال الهی نازل شده مطابق با نیازهای روحی و جسمی انسان هاست و نیز چون از هر کژی و ناراستی مبری بوده و یکسره تعالیم انسان ساز است، انسان ها را به بهترین راه هدایت می کند. در قرآن مردم بارها به پیروی از دستورات خدا و انجام اعمال نیکو دعوت شده اند و در همین کتاب کسانی که به این دستورات عمل می کنند را به پاداش جاودانی بشارت می دهد. قرآن علاوه بر دعوت به کارهای نیک و بشارت متقین، مردم را از انجام کارهای ناپسند بازداشته و آنها را انذار می کند.
 

تفکر

اگرچه اسلام دین تسلیم است اما این به معنای تقلید کوکورانه نیست. بلکه تقلیدی است همراه با آگاهی و تفکر در مورد دستورات اسلام و لذا قرآن نیز همواره به اندیشیدن در مورد مسائل مختلف دعوت می کند. براستی اگر قبل از هر کار، انسان، لحظاتی فکر می کرد چه مشکلاتی که از انسان و جوامع انسانی حل نمی شد. «. . . کذلِک یبَینُ اللَّهُ لَکمُ الْآیاتِ لَعَلَّکمْ تَتَفَکرُونَ». [1]. . . خدا آیات خود را بدین روشنی برای شما بیان می کند باشد که عقل و اندیشه بکار ببندید. نیزآیه ی: « بِالْبَیناتِ وَ الزُّبُرِ وَ أَنْزَلْنا إِلَیک الذِّکرَ لِتُبَینَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ یتَفَکرُونَ»[2]. . .و بر تو قرآن را نازل کردیم تا بر امت آنچه فرستاده شد بیان کنی، باشد که خرد و اندیشه بکار بندند. همچنین آیه ی: «. . .وَ تِلْک الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یتَفَکرُونَ»[3]. . .و این امثال را در (قرآن) برای مردم بیان می کنیم، باشد که خرد و اندیشه بکار بندند.

تعقل

قرآن در موارد متعددی بیان می فرماید که این آیات برای تعقل است و این بدان معناست که انسان با آگاهی درست از مطلبی، آن را به کار بندد. در تفسیر المیزان می خوانیم (تعقل در زمینه ای استعمال می شود که به دنبال درک و فهم، انسان وارد مرحلۀعمل گردد. )[4] اندیشۀتنها در مورد احکام یا جهان هستی، نتیجه ای نخواهد داد بلکه باید عمل را نیز به دنبال داشته باشد. «کذلِک یبَینُ اللَّهُ لَکمُ آیاتهِ لَعَلَّکمْ تَعْقِلوُنَ»[5]. . .خدا آیات خود را برای شما این گونه روشن بیان سازد، باشد که خردمند شوید. نیز می فرماید: «إِنَّا أَنْزَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِیا لَعَلَّکمْ تَعْقِلُونَ»[6]قرآن را به عربی فرستادیم، باشد که خردمند شوید. و لذا کسانی را که به آیات آن ایراد گرفته و به آن عمل نمی کنند مورد خطاب قرار داده و می فرماید: چرا در این آیات روشنی بخش تعقل نمی کنید. «لَقَدْ أَنْزَلْنا إِلَیکمْ کتاباً فِیهِ ذِکرُکمْ أَفَلا تَعْقِلُونَ»[7]ما بر شما کتابی نازل کردیم که وسیله تذکر شما در آن است، آیا اندیشه نمی کنید؟ و علاوه بر آن کسانی را که صرفاً قرآن را تلاوت می کنند توبیخ کرده و می فرماید: چرا در آنها اندیشه نمی کنید؟«. . .وَ أَنْتُمْ تَتْلُونَ الْکتابَ أَفَلا تَعْقِلُونَ»[8]. . .و کتاب (خدا را) که می خوانید، چرا در آن اندیشه و تعقل نمی کنید؟

تدبر

هدف از نزول این کتاب این نبوده که تنها به تلاوت آن قناعت کنند بلکه هدف این بوده که آیاتش سرچشمه فکر و اندیشه گردد و آن نیز حرکتی در جهت عمل به وجود آورد. «کتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَیک مُبارَک لِیدَّبَّرُوا آیاتِهِ. . .»[9]کتابی است پربرکت که بر تو نازل کرده ایم تا در آیات آن تدبر کنند. . .و لذا به سرزنش کسانی می پردازد که در آیات آن تدبر نمی کنند. «أَفَلا یتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلی قُلُوبٍ أَقْفالُها»[10]آیا آنها در قرآن تدبر نمی کنند یا بر دل هایشان قفل زده اند؟ همچنین آیه ی: «أَفَلا یتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ و. . .»[11]آیا آنها در قرآن تدبر نمی کنند و. . .

هدایت به استوارترین راه

قرآن از این جهت که از سرچشمه لایزال الهی نازل شده مطابق با نیازهای روحی و جسمی انسان هاست و نیز چون از هر کژی و ناراستی مبری بوده و یکسره تعالیم انسان ساز است، انسان ها را به بهترین راه هدایت می کند. «یهْدِی إِلَی الرُّشْد . . .»12](این قرآن خلق را) به راه خیر و صلاح هدایت می کند. . . نیز می فرماید: «. . .إِنَّا سَمِعْنا کتاباً أُنْزِلَ مِنْ بَعْدِ مُوسی مُصَدِّقاً لِما بَینَ یدَیهِ یهْدِی إِلَی الْحَقِّ وَ إِلی طَرِیقٍ مُسْتَقِیمٍ»[13]ما آیات کتابی را شنیدیم که پس از موسی نازل شده بود، درحالی که کتب آسمانی را که در مقابل او بود تصدیق می کرد و خلق را به سوی حق و طریق راست هدایت می فرمود. همچنین می فرماید: «إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یهْدِی لِلَّتِی هِی أَقْوَم . . . »[14]همانا این قرآن خلق را به استوارترین راه هدایت می کند. . .

بشارت

در قرآن مردم بارها به پیروی از دستورات خدا و انجام اعمال نیکو دعوت شده اند و در همین کتاب کسانی که به این دستورات عمل می کنند را به پاداش جاودانی بشارت می دهد. «فَإِنَّما یسَّرْناهُ بِلِسانِک لِتُبَشِّرَ بِهِ الْمُتَّقِینَ. . . »[15]ما حقایق قرآن را تنها به زبان تو آسان کردیم تا به آن اهل تقوی را بشارت دهی. . .و نیز آیه ی: «. . .هذا کتابٌ مُصَدِّقٌ لِساناً عَرَبِیا لِینْذِرَ الَّذِینَ ظَلَمُوا وَ بُشْری لِلْمُحْسِنِینَ»[16]. . .این کتاب مصدق کتب آسمانی پیشین به زبان عربی نازل شده تا ستمکاران عالم را بترساند و نیکوکاران را بشارت دهد.

انذار

قرآن علاوه بر دعوت به کارهای نیک و بشارت متقین، مردم را از انجام کارهای ناپسند بازداشته و آنها را انذار می کند. «وَ کذلِک أَوْحَینا إِلَیک قُرْآناً عَرَبِیا لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُری وَ مَنْ حَوْلَها وَ تُنْذِرَ یوْمَ الْجَمْعِ»[17]و چنین قرآن عربی را بر تو نازل کردیم تا مردم (شهر مکه) ام القری و هرکه را در اطراف اوست از خدا و از روز قیامت بترسانی. . . و نیز آیه ی: «لِتُنْذِرَ قَوْماً ما أُنْذِرَ آباؤُهُمْ فَهُمْ غافِلُونَ»[18](این قرآن نازل شده) تا قومی را که پدرانشان (به کتب آسمانی پیشین) اندرز شدند (از قهر خدا) بترسانی که ایشان سخت غافلند. همچنین می فرماید: «. . . وَ أُوحِی إِلَی هذَا الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَکمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغَ. . . »[19]. . . و وحی می کند به من آیات این قرآن را تا بدان شما و هرکس از افراد بشر را که خبر این قوم به او رسد بترسانم. «تَبارَک الَّذِی نَزَّلَ الْفُرْقانَ عَلی عَبْدِهِ لِیکونَ لِلْعالَمِینَ نَذِیراً»[20]بزرگوار آن خدایی است که قرآن را بر بندۀخاص خود نازل فرمود تا اهل عالم را خداترس گرداند.

تذکر

آخرین منشور آسمانی، به گونه های مختلف اجر و عذاب خداوند را برای نیکوکاران و بدکاران و نظم عالم و نعمت هایی را که برای انسان ها آفریده است متذکر می شود تا شاید با یادآوری آنها انسان فراموشکار خداترس شود. «وَ لَقَدْ ضَرَبْنا لِلنَّاسِ فِی هذَا الْقُرْآنِ مِنْ کلِّ مَثَلٍ لَعَلَّهُمْ یتَذَکروُنَ»[21]و ما در این قرآن برای مردم هرگونه مثل های روشن آوردیم باشد که متذکر شوند. هم چنین می فرماید:  «ما أَنْزَلْنا عَلَیک الْقُرْآنَ لِتَشْقی إِلاَّ تَذْکرَةً لِمَنْ یخْشی»[22] ما قرآن را بر تو نازل نکردیم که خود را به رنج افکنی  تنها غرض این است که مردم خداترس را متذکر سازی. و نیز آیه ی: «وَ لَقَدْ صَرَّفْنا فِی هذَا الْقُرْآنِ لِیذَّکرُوا. . . »[23]و ما این قرآن را به سخنان فصیح و بلیغ، نیکو بیان کردیم تا خلق متذکر شوند. . . نیز می فرماید: «کتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَیک مُبارَک لِیدَّبَّرُوا آیاتِهِ وَ لِیتَذَکرَ أُولُوا الْأَلْبابِ»[24]کتابی مبارک بر تو نازل کردیم تا امت در آیاتش تفکر کنند و صاحبان عقل متذکر (حقایق آن) شوند.

حکم در میان مردم

«إِنَّا أَنْزَلْنا إِلَیک الْکتابَ بِالْحَقِّ لِتَحْکمَ بَینَ النَّاسِ بِها أَراک اللَّهُ. . . »[25]و ما قرآن را به سوی تو به حق فرستادیم تا به آنچه خدا به وحی خود بر تو پدید آرد میان مردم حکم کنی. . . هم چنین می فرماید: «فَاحْکمْ بَینَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ. . . »[26]پس حکم کن میان آنها به آنچه خدا فرستاد. . . و نیز آیه ی: «وَ أَنِ احْکمْ بَینَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ. . . »[27]و تو بدانچه خدا به تو فرستاده میان مردم حکم کن. . .

تفصیل مطالب

«وَ ما کانَ هذَا الْقُرْآنُ أَنْ یفْتَری مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لکنْ تَصْدِیقَ الَّذِی بَینَ یدَیهِ وَ تَفْصِیلَ الْکتابِ لا رَیبَ فِیهِ مِنْ رَبِّ الْعالَمِینَ»[28]شایسته نیست که این قرآن بدون وحی الهی به خدا نسبت داده شود ولی تصدیقی است برای آنچه بیش از آن است و کتاب و احکام الهی را به تفصیل بیان می کند بی هیچ شک نازل از جانب خدای عالم است. «. . . ما کانَ حَدِیثاً یفْتَری وَ لکنْ تَصْدِیقَ الَّذِی بَینَ یدَیهِ وَ تَفْصِیلَ کلِّ شَی. . . »[29]. . . این (قرآن) نه سخنی است که فراتوان بافت لیکن کتب آسمانی پیش از خود را تصدیق کرده و هر چیزی را مفصل بیان می کند. . . هم چنین آیه ی: «کتابٌ فُصِّلَتْ آیاتُهُ قُرْآناً عَرَبِیا لِقَوْمٍ یعْلَمُونَ»[30]کتابی که آیات جامعش را به زبان عربی برای دانشمندان، مبین ساخته است.

برای پرهیزکاری مردم

«قُرْآناً عَرَبِیا غَیرَ ذِی عِوَجٍ لَعَلَّهُمْ یتَّقُونَ»[31]قرآن عربی است که در آن ناراستی و حکم ناصواب نیست باشد که مردم پرهیزکار شوند. هم چنین آیه ی: «ذلِک الْکتابُ لا رَیبَ فِیهِ هُدی لِلْمُتَّقِینَ»[32]این کتاب بی هیچ شک راهنمای پرهیزکاران است.

خروج از ظلمات به نور

«الر کتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَیک لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ. . . »[33]الر این (قرآن) کتابی است که ما به تو فرستادیم تا مردم را به امر خدا از ظلمات بیرون آوری و به عالم نور رسانی. . . نیز آیه ی: «هُوَ الَّذِی ینَزِّلُ عَلی عَبْدِهِ آیاتٍ بَیناتٍ لِیخْرِجَکمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ. . . »[34]اوست (خدایی) که بر بندۀخود آیات روشن بیان را نازل کرد تا شما (بندگان) را از ظلمات بیرون آورده و به نور رهبری کند. . .

تبیین

«. . . وَ أَنْزَلْنا إِلَیک الذِّکرَ لِتُبَینَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیهِمْ. . . »[35]. . . و ما این ذکر (قرآن) را بر تو نازل کردیم تا آنچه به سوی مردم نازل شده است برای آنها تبیین کنی. . . نیز آیه ی: «وَ ما أَنْزَلْنا عَلَیک الْکتابَ إِلاَّ لِتُبَینَ لَهُمُ الَّذِی اخْتَلَفُوا فِیهِ. . . »[36]و قرآن را بر تو نازل نکردیم مگر برای این که آنچه را در آن اختلاف دارند برای آنها تبیین کنی. . .

پی نوشت ها:

[1]. بقره، 219-

[2]. نحل، 44-

[3]. حشر، 21 به این مفهوم در سوره بقره، 266 و یونس، 24 نیز اشاره شده است.

[4]. ج 2، صص 249 و 250.

[5]. بقره، 242-

[6]. یوسف، 2 به این مفهوم در سوره های آل عمران، 118؛ نور، 61؛ زخرف، 3؛ حدید، 17 و روم، 28 نیز اشاره شده است.

[7]. انبیا، 10-

[8]. بقره، 44-

[9]. ص، 29-

[10]. محمد، 24-

[11]. نسا، 82-

[12]. جن، 2-

[13]. احقاف، 30 به این مفهوم در سوره سبا، 6 نیز اشاره شده است.

[14]. اسرا، 9-

[15]. مریم، 97-

[16]. احقاف، 12 به این مفهوم در سوره بقره، 97؛ نحل، 89 و 102 و نمل، 2 اشاره شده است.

[17]. شوری، 7 به این مفهوم در سوره انعام، 92 نیز اشاره شده است.

[18]. یس، 6-

[19]. انعام، 19-

[20]. فرقان، 1 به این مفهوم در سوره های قصص، 46؛ سجده، 3؛ ابراهیم، 52؛ مریم، 97 و احقاف، 12 نیز اشاره شده است.

[21]. زمر، 27-

[22]. طه، 2 و 3-

[23]. اسرا، 41-

[24]. ص، 29 به این مفهوم در سورۀبقره، 221؛ نور، 1 و 27؛ رعد، 19؛ قصص، 43؛ اسرا، 41؛ انعام، 126؛ نحل، 13؛ ابراهیم، 52 و دخان، 58 نیز اشاره شده است.

[25]. نسا، 105-

[26]. مائده، 48-

[27]. مائده، 49-

[28]. یونس، 37-

[29]. یوسف، 111-

[30]. فصلت، 3-

[31]. زمر، 28-

[32]. بقره، 2-

[33]. ابراهیم، 1-

[34]. حدید، 9-

[35]. نحل، 44-

[36]. نحل، 64-

یکی از بزرگ ترین و جدید ترین آنها، مسجد «عبدالرحمان خان» کابل است. این مسجد که در منطقه تجاری کابل و نزدیک پارک «زرنگار» احداث شده، ظرفیت 10 هزار نمازگزار را دارد.
 
در اوایل سال ۲۰۰۱ میلادی، حاج «عبدالرحمان خان» یکی از تجار مشهور کابل این مسجد را بنا نهاد؛ او این مسجد را با حداکثر امکانات پایه گذاری کردو اسم این مسجد نیز همنام خود او، عبدالرحمان خان گذاشته شد.
 
طراحی مسجد عبدالرحمان خان را نیز «میر حفیظ الله هاشمی»، مهندس افغانستانی انجام داده است؛کار ساخت مسجد عبدالرحمان خان در سال ۲۰۰۹ به پایان رسید، اما این مسجد در سال ۲۰۱۲ افتتاح شد.
 
در مراسم افتتاحیه مسجد عبدالرحمان خان، «حامد کرزای»، رئیس جمهور سابق افغانستان و تعدادی از مقامات دیگر حضور داشتند.
 

 
مسجد عبدالرحمان خان دارای ۱۴گنبد و دو مناره است. عده ای هم تعداد گنبد ها را ۲۰ عدد می دانند. مناره ها با حدود ۶۲متر ارتفاع، هر کدام دارای یک منبع ذخیره آب برای وضو گرفتن نمازگزاران هستند.
 
گنبدها، مناره ها و دیوارهای مسجد عبدالرحمان خان مزین به نقوش اسلامی و آیات قرآن است. این خطوط و نقش ها که گویای هنر افغانستانی ها است، زیبایی خاصی به مسجد بخشیده اند.
 
دیدن آیات قرآن کریم که در جای جای مسجد به چشم می خورند نیز روح هر انسانی را جلا می دهد. گویی آدمی تا در دریای زیبایی های این مسجد غرق نشود، از مرداب دنیا و زشتی های آن نجات نخواهد یافت.
 
وضوخانه مسجد عبدالرحمان خان با مساحت یک هزار و 600 مترمربع در قسمت زیرین ساختمان مسجد واقع شده است. این وضوخانه ظرفیت ۵۰۰ نفر را به صورت هم زمان دارا است.
 

 
همچنین، قسمت مردانه  مسجد عبدالرحمان خان ۹۰۰ مترمربع و طبقه دوم که مختص بانوان است، 500 مترمربع مساحت دارند.
 
مسجد عبدالرحمان خان دارای مدرسه و کتابخانه نیز است. کتابخانه  آن با ۱۵۰ هزار جلد کتاب و دو سالن مطالعه مجزا برای مردان و زنان، در حال فعالیت است.
 
این کتابخانه برای نمازگزاران و کسانی که اهل مطالعه هستند، بسیار ارزشمند است، چرا که امکان مطالعه و یادگیری را در کنار عبادت برای آنها فراهم می کند.