emamian

emamian

واقعه غدیر

از مهم‌ترین وقایع تاریخ اسلام است که در آن، پیامبر اسلام(ص) هنگام بازگشت از حجة الوداع در ۱۸ ذی‌الحجه سال دهم قمری در غدیر خم، امام علی(ع) را جانشین خود معرفی کرد. حاضران در آن واقعه که بزرگان صحابه نیز در میان‌شان بودند، با امام علی(ع) بیعت کردند.

این معرفی بنا به دستور خدا در آیه تبلیغ بود. این آیه به پیامبر(ص) دستور می‌داد آنچه خداوند بر او نازل کرده، ابلاغ کند و اگر این کار را نکند، رسالتش را انجام نداده است. پس از واقعه غدیر آیه اکمال نازل شد که می‌گفت: «امروز دین شما را کامل نمودم و نعمت خود را بر شما تمام کردم و دین اسلام را برای شما پسندیدم.»

معصومان(ع) به حدیث غدیر استناد کرده‌اند و شاعران بسیاری از دوران امام علی(ع) درباره آن شعر سروده‌اند. از مهم‌ترین آثار درباره این واقعه، کتاب الغدیر از علامه امینی است. پیامبر(ص) و دیگر معصومان این روز را عید خوانده‌اند و مسلمانان، به‌ویژه شیعیان این روز را جشن می‌گیرند.

 

ف

ماجرای غدیر

نوشتار اصلی: حجة الوداع

پیامبر(ص) در ذیقعده سال دهم هجری همراه هزاران نفر برای ادای مناسک حج از مدینه به طرف مکه حرکت کرد.[۱] این سفر رسول خدا(ص)، حجة الوداع، حجة الاسلام و حجة البلاغ نامیده می‌شود. در آن ماه امام علی(ع) برای تبلیغ اسلام در یمن بود[۲] و هنگامی که از تصمیم پیامبر(ص) برای سفر حج آگاه شد، همراه عده‌ای به سمت مکه حرکت نمود و پیش از آغاز مناسک، به رسول‌ خدا(ص) پیوست.[۳]

 

 

نزول آیه تبلیغ

نوشتار اصلی: آیه تبلیغ

مسلمانان حج‌گزار پنج شنبه ۱۸ ذی الحجه به غدیر خم رسیدند و پیش از جدایی اهالی شام، مصر و عراق از جمعیت، جبرئیل آیه تبلیغ را بر پیامبر(ص) نازل کرد و از جانب خداوند، به رسول خدا(ص) امر نمود تا علی(ع) را به عنوان ولی و وصی بعد از خود، به مردم معرفی کند.[نیازمند منبع]

پس از نزول این آیه، پیامبر(ص) دستور توقف کاروان را صادر نمود و گفت آنانی که پیشاپیش حرکت می‌کنند، به محل غدیر بازگردند و کسانی که عقب مانده‌اند، به کاروان در غدیر خم، ملحق شوند.[۴]

اعمال روز عید غدیر

 

 

ایراد خطبه

نوشتار اصلی: خطبه غدیر

پیامبر(ص) پس از ادای نماز ظهر، خطبه‌ای ایراد کرد که به خطبه غدیر مشهور شد و در ضمن آن فرمود:

«حمد و ستایش مخصوص خداوند است و از او یاری می‌خواهیم و به او ایمان داریم و از شر نفس‌هایمان و زشتی‌های کردارمان، به او پناه می‌بریم... خداوند لطیف و خبیر مرا خبر داد که من به زودی (به سوی او) فرا خوانده می‌شوم و (دعوت او را) اجابت خواهم نمود... من پیش از شما در کنار حوض (حوض کوثر) حاضر می‌گردم و شما در کنار آن بر من وارد می‌گردید، پس بنگرید که پس از من چگونه درباره ثقلین رفتار می‌کنید؛ ثقل اکبر کتاب خداست... و ثقل دیگر، عترت من است...»

سپس رسول خدا(ص)، دست علی(ع) را بلند نمود تا مردم او را ببینند و فرمود:

«ای مردم، آیا من از خود شما، به ولایت [سرپرستی] شما سزاوار‌تر نیستم؟ مردم پاسخ دادند: آری،‌ ای رسول خدا. حضرت فرمود: خداوند ولی من است و من ولی مؤمنین‌ام و من به خود شما، به ولایت [سرپرستی] شما سزاوار ترم. پس هر کس که من مولای اویم، علی مولای اوست.» رسول خدا(ص) سه بار این جمله را تکرار کرد و فرمود: «خداوندا، دوست بدار و سرپرستی کن هر کسی را که علی را دوست دارد و او را مولای خود بداند و دشمن بدار هر کسی را که او را دشمن می‌دارد و یاری نما هر کسی را که او را یاری مینماید و به حال خود رها کن هر کس را که او را وا می‌گذارد.» سپس خطاب به مردم فرمود: «حاضران این پیام را به غایبان برسانند.» [۵]

 

 

 

نزول آیه اکمال

نوشتار اصلی: آیه اکمال

هنوز جمعیت متفرق نشده بودند که دوباره جبرئیل نازل شد و از جانب خداوند، آیه سوم سوره مائده نازل شد که به آیه اکمال مشهور است. در بخشی از آیه آمده است: «الْیوْمَ أَکمَلْتُ لَکمْ دینَکمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیکمْ نِعْمَتی وَ رَضیتُ لَکمُ الْإِسْلامَ دیناً؛ امروز دین شما را کامل نمودم و نعمت خود را بر شما تمام کردم و دین اسلام را برای شما پسندیدم.»

 

تبریک به امام علی(ع)

نوشتار اصلی: حدیث تهنیت

در این هنگام، مردم به امیرمؤمنان(ع) تهنیت گفتند. از جمله کسانی که پیشاپیش سایر صحابه، به امام علی(ع) تهنیت گفتند، ابوبکر و عمر بودند. عمر پیوسته خطاب به امیر مؤمنان(ع) می‌گفت: بر تو گوارا باد‌! ای پسر ابوطالب!، تو مولای من و مولای هر مرد و زن با ایمان گشتی.[۶]

پیامبر(ص) نیز دستور داد خیمه‌ای برای علی(ع) برپا کردند و به مسلمانان فرمان داد دسته دسته خدمت ایشان برسند و به عنوان امیرمؤمنان به او سلام دهند و همه مردم حتی همسران رسول خدا(ص) و همسران مسلمانان، دستور پیامبر(ص) را عملی ساختند.[۷]

 

حاضران

درباره تعداد افراد حاضر در غدیر خم اختلاف‌نظر است. تعداد حاضران را ده هزار نفر،[۸] دوازده هزار نفر،[۹] هفده هزار نفر،[۱۰] هفتاد هزار نفر[۱۱] و ۱۲۰هزار نفر[۱۲] گفته‌اند. برخی با توجه به گنجایش جمیعت در فضای غدیر خم، جمعیت مدینه در سال دهم هجری، در نظر گرفتن جمعیت حاضر در مکه در حجة الوداع، گزارش مبنی بر حضور ده هزار نفر در غدیر خم را مستندتر دانسته‌اند.[۱۳]

عمر بن خطاب،[۱۴] عثمان بن عفان،[۱۵] عایشه بنت ابوبکر،[۱۶] سلمان فارسی،[۱۷] ابوذر غفاری،[۱۸] زبیر بن عوام،[۱۹] جابر بن عبدالله انصاری،[۲۰] عباس بن عبدالمطلب،[۲۱] ابوهریره[۲۲] از صحابه‌ای بودند که در واقعه غدیر حاضر بوده و آن را بدون واسطه نقل کرده‌اند. واقعه غدیر در منابع شیعه و سنی نقل شده است. برخی از فرازهای خطبه غدیر مانند: «من کنت مولاه فهذا علی مولاه» متواتر است.[۲۳]

 عید غدیر مولا علی

آیات نازله درباره غدیر

طبق نظر مفسران شیعه[۲۴] و سنی،[۲۵] چند آیه در قرآن کریم درباره ماجرای غدیر در حجة الوداع نازل شده است:

  1. «الیوم أکملت لکم دینکم و أتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دیناً؛ امروز، دینتان را برای شما کامل و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و دین اسلام را برای شما پسندیدم.» [۲۶] که به آیه اکمال معروف است.
  2. «یا أیها الرسول بلغ ما أنزل الیک من ربّک فان لم تفعل فما بلّغت رسالته و الله یعصمک من النّاس؛‌ ای پیامبر، آنچه را از ناحیه پروردگارت به تو نازل شد، ابلاغ کن و اگر انجام ندهی، اصلاً پیغام پروردگار را نرساندی و خدا تو را از (شر) مردم، نگه می‌دارد.» [۲۷] این آیه به آیه تبلیغ مشهور است.
  3. «سأل سائل بعذاب واقع للکافرین لیس له دافع»[۲۸] پس از آنکه پیامبر مسأله ولایت علی (ع) را به مردم اعلان کرد نعمان بن حارث فهری با حالت اعتراض به پیامبر گفت: ما را به توحید و قبول رسالتت و انجام جهاد و حج و روزه و نماز و زکات امر کردی، ما هم قبول کردیم. اما به این مقدار راضی نشدی تا اینکه این جوان را منصوب کردی و او را ولی ما قرار دادی. آیا این اعلام ولایت از ناحیه خودت بوده، یا از سوی خدا؟ وقتی پیامبر به او فرمود که از ناحیه خداوند است، با حالت انکار از خداوند خواست که اگر این حکم از جانب اوست، سنگی از آسمان بر سرش فرود آید. در این هنگام سنگی از آسمان بر سرش فرود آمد و او را درجا کشت و این آیه نازل شد.[۲۹]

 الحمد لله الذی جعلنا من المتمسکین بولایه علی بن ابی طالب / عید غدیر

 

احتجاج به غدیر

امام ‌علی(ع)، حضرت فاطمه(س)، امام حسن(ع) و امام حسین(ع) به واقعه غدیر اشاره کرده‌اند. امام علی در اوایل حکومتش در روز رحبه، به منظور دفاع از حق خود و رد بر کسانی که در امر خلافت با او منازعه می‌کردند، به واقعه غدیر مناشده کرد.[۳۰] همچنین حضرت فاطمه(س) می‌فرماید: «گویی شما نمی‌دانید آنچه را که پیامبر در روز غدیرخم فرمود؟ سوگند به خدا، پیامبر در آن روز مقام ولایت و امامت را برای علی مقرر و استوار ساخت، تا رشته طمع شما را نسبت به این مقام قطع کند.» [۳۱]

 

پیام غدیر

داستان غدیر از عظمت و ضرورت ولایت و ریشه‌ای بدون این مسئله خبر می‌دهد. رسول خدا در آن هنگام و در زیر آن آفتاب سوزان. آن همه جمعیت را برای چه نگه می‌دارد و چه پیامی برای‌شان دارد.

این پیام اساسی ‌ترین پیام دین او بود و به راستی رسول ص بر عظمت و ضرورت آن واقف بود، که مردم را در آن گرمای سوزان نگه داشت و رسالت آسمانی خویش را به مسلمانان ابلاغ فرمود.

غدیر، خنثی کننده توطئه

آنچه می‌توانست همه نقشه‌های منافقان را یکجا خنثی، و اسلام را در چنان برهه حساسی حفظ کند، تعیین جانشین پیامبر و اعلان رسمی آن بود، چنان که حضرت زهرا(س) در این‌ باره می‌فرمایند: «پیامبر در روز غدیر، عقد ولایت را برای علی علیه السلام محکم کرد». غدیر خم منافقان را فلج کرد و مانع اجرای نقشه‌ ها و توطئه‌ های شیطانی‌ شان شد.

تاج ولایت

پیامبر ص در غدیر خم عمامه خود را، که «سحاب» نام داشت، به عنوان تاج افتخار بر سر امیرالمؤمنین علیه السلام قرار دادندو انتهای عمامه را بر دوش آن حضرت آویختند و فرمودند «عمامه تاج عرب است».

خلاصه مکتب وحی

«غدیر» عصاره و نتیجه خلقت و چکیده تمام ادیان الهی و خلاصه مکتب وحی است و صرفا واقعه‌ای تاریخی نیست. این نام مقدس، عنوان عقیده ما و اساس دین است. غدیر ثمره نبوت و میوه رسالت است غدیر تعیین کننده خط‌مشی مسلمانان تا آخرین روز دنیاست. غدیر ماجرایی سرنوشت‌ساز است که «خطبه غدیر» شاخص‌ترین و زنده‌ترین سند آن است.

غدیر؛ تداوم خط نبوت

واقعه غدیر خم که در آخرین سال زندگی رسول گرامی اسلام صلی‌الله‌علیه‌و‌آله رخ داد و در آن علی علیه السلام به جانشینی آن حضرت صلی‌الله‌علیه‌و‌آله برگزیده شد، حادثه‌ای تاریخی نیست که در کنار دیگر وقایع بدان نگریسته شود. غدیر تنها نام یک سرزمین نیست؛ یک تفکر است. غدیر، نشانه و رمزی است که از تداوم خط نبوت خبر می‌دهد. غدیر، نقطه تلاقی کاروان رسالت با طلایه‌داران امامت است. آری، غدیر خم یک سرزمین نیست؛ چشمه‌ای است که تا پایان هستی می‌جوشد؛ کوثری است که فنا برنمی‌دارد؛ و افقی است بی‌کرانه و خورشیدی است عالم‌تاب.

غدیر و سرنوشت اسلام

بدون شک واقعه غدیر خم، نقش سرنوشت سازی در تعیین مسیر آینده اسلام داشته است. در این واقعه، پیامبر اسلام صلی‌ الله‌ علیه‌ و ‌آله مهم‌ترین مأموریت دوران پیامبریِ خود را به انجام رساند؛ مأموریتی که انجام آن، به منزله رساندن پیام رسالت حضرت بود، و کوتاهی در مورد آن، به از بین رفتن زحمات چندین ساله ایشان می‌انجامید؛ چنان که خداوندمتعالی درآیه ۶۷ سوره مائده می‌فرماید: «هان ای پیامبر! آنچه را از سوی پروردگارت به تو نازل شده است، تبلیغ کن و اگر چنان نکنی، پیام و رسالت او را انجام نداده‌ای وخداوند تو را از مردم حفظ می‌فرماید».

حدیث غدیر خم یقینی است

واقعه غدیر خم، یکی از مسلّم‌ترین مسائل تاریخ اسلام است و صدها دانشمند از آن یاد کرده‌اند؛ مانند ابوریحان بیرونی و خواجه نصیرالدین طوسی. فیلسوف معروف، فارابی نیز بر همین اساس، به تحلیل فلسفه «امامت» پرداخته است. ابن سینا نیز به موضوع نص (حدیث صریح غدیر)، در کتاب شفا اهمیت داده است، و آن را بهترین راه برای تعیین جانشین دانسته است. گذشته از علمای بزرگ شیعه که همه موثّق‌اند و حجت،ده‌ها و ده‌ها دانشمند و محدث و مورّخ و مفسر از اهل ‌سنت نیز حدیث غدیر و واقعه آن را نقل کرده‌ اند؛ مانند طبری و ابن اثیر و احمد حنبل.

اگر می‌شد…

اگر پس از درگذشت پیامبر اکرم ص به سفارش ‌های روز غدیر و موارد مکرر دیگری که پیامبر خدا، علی علیه السلام را پیشوا معرفی فرموده بود عمل کرده بودند، اسلام جهان گیر می‌شد و دین خدا بشریت را به راه می‌آورد و عدالت و دادگری، آفاق تا آفاق گیتی را می‌گرفت. از اینجاست که همه هوشمندان تاریخ بشر که به گونه‌ای ازاین واقعه آگاهی یافته‌اند، از انحرافی که پس از رحلت پیامبر پیش آمد، اظهار تأسف کرده‌اند؛ از این جمله است ولتر، فیلسوف مشهور فرانسوی. وی تأسف خویش را چنین اظهار کرده است: «آخرین اراده محمد انجام نشد؛ او علی را به جای خود منصوب کرده بود…».

عید غدیر در احادیث

عید خلافت و ولایت

زیاد بن محمد گوید: به امام صادق علیه السلام گفتم: آیا مسلمانان عیدی غیر از عید قربان و عید فطر و روز جمعه دارند؟ فرمود: «آری، روزی که رسول خدا ص ، امیرمؤمنان علی علیه السلام را (به خلافت و ولایت) منصوب کرد».

برترین عید امت

رسول خدا ص فرمود: «روز غدیر خم، برترین عیدهای امت من است، و آن روزی است که خداوند بزرگ دستورداد برادرم، علی بن ابی‌طالب را به عنوان پرچمدار (و فرمانده) امتم منصوب کنم، تا بعد از من مردم به دست او هدایت شوند، و آن روزی است که خداوند در آن روز دین را تکمیل، و نعمت را بر امت من تمام کرد و اسلام را دین آنان قرار داد».

عید آسمانی

حضرت امام رضا علیه السلام به نقل از جدّش امام صادق علیه السلام فرمود: «روز غدیر خم، درآسمان مشهورتر از زمین است».

عید پر برکت

امام صادق علیه السلام فرمود: «به خدا قسم اگر مردم فضیلت واقعی روز غدیر را می‌شناختند، فرشتگان روزی ده بار با آنان مصافحه می‌کردند. بخشش‌های خدا به کسی که آن روز را شناخته، قابل شمارش نیست».

روز سپاس و شادی

امام صادق علیه السلام فرمود: «عید غدیر، روز عبادت و نماز و سپاس و ستایش خداست، و روز سرور و شادی است؛ به دلیل ولایت ما خاندان که خدا بر شما منت گذاشت. من دوست دارم شما آن روز را روزه بگیرید».

روز نیکوکاری و بخشش

از امام صادق علیه السلام نقل شده است که فرمود: «یک درهم دادن به برادران با ایمان و معرفت در روز عید غدیر، برابر هزار درهم (در روزهای دیگر) است؛ بنابراین، در این روز به برادرانت انفاق کن و هر مرد و زن مؤمن را شاد گردان».

روز ناله نومیدی شیطان

امام صادق علیه السلام از پدر بزرگوارش حضرت باقرالعلوم علیه السلام نقل کرد که فرمود: «شیطان چهار بار ناله نومیدی سر داد؛ روزی که مورد لعن خدا قرار گرفت، روزی که از آسمان به زمین هبوط کرد، روزی که پیامبر اسلام ص به پیامبری مبعوث شد، و روز عید غدیر خم».

پیام تبریک

غدیر، سرچشمه همیشه ‌جوشان ولایت است که از سینه تفتیده «خم» به جام محبت دوست‌داران پیامبر و خاندانش جارى است. غدیر، شایسته هر ثناست که وحى از او پیراست و محمد بدو آراست و اسلام از او برخاست. غدیر، تفسیر بدر و احد و شأن نزول صفین و نهروان است. بدر، عدالت مى‌خواست؛ احد، شجاعت آرزو مى‌کرد؛ خیبر تماشاى صداقت را تمنا داشت و غدیر، آمین آن همه ثنا و دعا بود. غدیر، روز انسان است. غدیر، تداوم رسالت محمد صلی الله علیه و آله در ولایت على علیه ‌السلام است. غدیر، عید پیمان و میثاق و عهد است. غدیر، عید عدالت و رهبرى است. عید امامت و ولایت بر عاشقان مبارک باد.

کوثرى از مِىِ غدیر

پیامبر در سال دهم هجرت حج گزارد و به سوى مدینه بازگشت. در روز هجدهم ذى‌حجه که قافله ‌هاى بسیارى پیش از پیامبر حرکت مى‌کردند و عده‌اى از پسِ حضرت مى‌آمدند، پیامبر به سرزمین غدیر خم رسید. او به فرمان الهى دستور داد سواران و پیادگان توقف کنند، آنان که رفته‌اند، بازآیند و آنان که نیامده ‌اند، برسند. سپس بر انبوهى از جهاز شتران فراز رفت و خداى را سپاس گفت و از اینکه به زودى از میان آنان خواهد رفت، خبر داد. سپس از آنان خواست درباره چگونگى ابلاغ رسالت وى گواهى دهند. مردمان فریاد برآوردند: شهادت مى‌دهیم که تو پیام حق را ابلاغ کردى، نصیحت کردى و جهاد نمودى. خداوند تو را پاداش نیکو دهد.

آن‌گاه از جایگاه والاى خود در میان امت سخن گفت و از آنان بر اولویت خود گواه خواست و پس از شنیدن پاسخ‌هاى یک‌صدا و بلند، دست على علیه‌السلام را گرفت و با شکوهى شگرف و فریادى رسا فرمود: «من کنت مولا فعلى مولاه.» سه بار این جمله را تکرار و بر یاوران و پذیرندگان ولایت او دعا کرد.

 

 

  1. طبرسی، الاحتجاج، ۱۴۰۳ق، ج۱، ص۵۶؛ طوسی، تهذیب الاحکام، ۱۴۰۷ق، ج۵، ص۴۷۴؛ طبری، تاریخ الطبری، ۱۳۸۷ق، ج۳، ص۱۴۸.
  2. حلبی، السيرة الحلبية، ۱۴۲۷ق، ج۳، ص۳۶۸، ۳۶۹.
  3. مفید، الارشاد، ۱۴۱۳ق، ج۱، ص۱۷۱.
  4. نسائی، سنن الکبری، ۱۴۱۱ق، ج۵، ص۱۳۵.
  5. عیاشی، کتاب التفسیر، ۱۳۸۰ق، ج۱، ص۴.
  6. خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ۱۴۱۷ق، ج۸، ص۲۸۴؛ مفید، الارشاد، ۱۴۱۳ق، ج۱، ص۱۷۷.
  7. مفید، الارشاد، ۱۴۱۳ق، ج۱، ص۱۷۶.
  8. عیاشی، کتاب التفسیر، ۱۳۸۰ق، ج۱، ص۳۳۲.
  9. عیاشی، کتاب التفسیر، ۱۳۸۰ق، ج۱، ص۳۲۹.
  10. شعیری، جامع الاخبار، المطبعة الحیدریة، ص۱۰.
  11. طبرسی، الاحتجاج، ۱۴۰۳ق، ج۱، ص۵۶.
  12. ابن جوزی، تذکرة الخواص، ۱۳۷۶ق، ص۳۷.
  13. امام، «بررسی تعداد جمعیت حاضر در غدیر»، ص۳۸.
  14. ابن کثیر، البدایة و النهایة، ۱۳۹۸ق، ج۷، ص۳۴۹.
  15. ابن عقده الکوفی، کتاب الولایة، ۱۴۲۴ق، ص۱۵۰.
  16. ابن عقده الکوفی، کتاب الولایة، ۱۴۲۴ق، ص۱۵۲.
  17. جزری شافعی، أسنی المطالب، مکتبة الامام أمیرالمومنین، ص۴۸.
  18. جوینی، فرائدالسمطین، ۱۳۹۸ق، ج۱، ص۳۱۵.
  19. ابن عقده الکوفی، کتاب الولایة، ۱۴۲۴ق، ص۱۵۰.
  20. امینی، الغدیر، مرکز الغدیر للدراسات الاسلامیة، ج۱، ص۵۷.
  21. جزری شافعی، أسنی المطالب، مکتبة الامام أمیرالمومنین، ص۴۸.
  22. جزری شافعی، أسنی المطالب، مکتبة الامام أمیرالمومنین، ص۴۸.
  23. مطهری، امامت و رهبری، ۱۳۶۴ش، ص۱۱۴-۱۱۳؛ خسروی، «نقل‌های حدیث غدیر در منابع روایی قرن سوم و چهارم»، ص۱۵۴ـ۱۶۱.
  24. طوسی، التبیان، دار احیاء التراث العربی، ج۳، ص۴۳۵، ۵۸۸؛ طباطبائی، المیزان، ۱۳۹۴ق، ج۵، ص۱۹۳-۱۹۴.
  25. واحدی، أسباب النزول، ۱۹۹۱م، ص۱۳۹؛ حاکم الحسکانی، شواهد التنزیل، ۱۴۱۱ق، ج۱، ص۲۰۰، ۲۴۹.
  26. سوره مائده، آیه۳.
  27. سوره مائده، آیه ۶۷.
  28. سوره معارج، آیات۱-۲.
  29. طبرسی، مجمع البیان، موسسه اعلمی للمطبوعات، ج۱۰، ص۵۳۰؛ قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ۱۳۶۴ق، ج۱۹، ص۲۷۸؛ ثعلبی، الکشف و البیان عن تفسیر القرآن، ۱۴۲۲ق، ج۱۰، ص۳۵.
  30. امینی، الغدیر، مرکز الغدیر للدراسات الاسلامیة، ج۱، ص۳۳۹.
  31. طبرسی، الاحتجاج، ۱۴۰۳ق، ج۱، ص۸۰.

 

 

 

با توجه به اختلافی که بین شیعه و سنی در بحث امامت و ولایت امیر‌المؤمنین علیه‌السلام وجود داشته و دارد و یکی از ده‌ها سند شیعه برای امامت بلافصل امیر‌المؤمنین علیه‌السلام حدیث غدیر می‌باشد؛ علمای شیعه می‌گویند: «مولی» به معنای «اولی بالتصرف»، «امام»، «خلیفه» و «سرپرست» و یا کلمه‌ای مرادف با این کلمات است؛ و مولی در حدیث غدیر دقیقاً همان معنای مذکور را دارد؛ اما غالباً علمای اهل‌سنت با انکار این معنا به معانی دیگری هم‌چون «ناصر» و «محبوب» و غیره تأویل کرده‌اند تا از توابع و لوازم آن‌که خلافت بلافصل امیر‌المؤمنین علیه‌السلام است بگریزند؛ حال سؤال این است که آیا کسی از علمای اهل‌سنت این حدیث را به معانی موردنظر شیعه پذیرفته و یا از آن در متون خود استفاده کرده است؟

در این نوشتار، نظر بعضی از علمای اهل‌سنت که «مولی» را در حدیث غدیر به معانی مورد نظر شیعه گرفته‌اند، به شرح زیر بیان می‌شود.

1 ـ ابوحامد غزالی (505 هـ) 

وی همان‌گونه که در شرح حال و شناخت شخصیتش آمده، یکی از اعاظم علمای اهل‌سنت است که این‌گونه می‌گوید:‌

«لکن أسفرت‌الحجة وجهها و أجمع‌الجماهیر علی متن‌الحدیث من خطبته فی یوم غدیر خم باتفاق‌الجمیع و هو یقول: من کنت مولاه فعلی مولاه. فقال عمر: بخ بخ یا أبا‌الحسن لقد أصبحت مولای و مولی کل مؤمن و مؤمنة. فهذا تسلیم و رضی و تحکیم. ثم بعد هذا غلب‌الهوی لحب‌الریاسة و حمل عمود‌الخلافة و عقود‌البنود و خفقان‌الهوی فی قعقعة‌الرایات و اشتباک ازدحام‌الخیول و فتح‌الأمصار سقاهم کأس‌الهوی، فعادوا ‌الی‌الخلاف‌الأول فنبذوه وراء ظهورهم، واشتروا به ثمناً قلیلاً؛

لکن حجت روی خود را آشکار نمود و جمعیت مردم برای شنیدن متن خطبه حدیثی که در روز غدیر خم که مورد اتفاق همه می‌باشد جمع گردیدند. [در آن خطبه] پیامبر می‌فرماید: «هرکس من مولای اویم علی مولای اوست». همین جا بود که عمر به علی گفت: «یا ابا‌الحسن! تبریک! تبریک! از این به بعد تو مولای من و مولای هر زن و مرد مؤمنی گردیدی.» این سخن عمر در حقیقت تسلیم در برابر امر و رضایت و تحکیم آن بود. اما بعد از آن بود که هوی و هوس برای حب ریاست بر او غلبه کرد و او عمود خلافت را به دوش گرفت. و قرار‌ها و پیمان‌ها در خفقان هوی و هوس و زد و خورد نیزه‌ها و ازدحام اسب‌ها و سپاهیان و لشکرکشی برای فتح کشور‌ها فراموش شد و آن‌ها از شراب هوی و هوس سیراب گردیدند. و به همین خاطر بود که مردم به همان اختلافات روز اول بازگشتند و عهد و پیمان خود را پشت سر افکنده و آن را به قیمتی اندک فروختند. [مجموعة رسائل‌الإمام‌الغزالی، کتاب سرّ‌العالمین ص483، طبعة مصححة منقحة، إبراهیم أمین محمد،‌المکتبة‌التوفیقیة.]

سبط‌بن جوزی ضمن تأیید انتساب کتاب سرّالعالمین به غزالی، عین کلام او را آورده و سخن او را بدون هیچ‌گونه ردی نقل کرده است: «و ذکر أبوحامد‌الغزالی فی کتاب «سرّ‌العالمین و کشف ما فی‌الدارین‌«،‌ الفاظاً تشبه هذا. فقال قال رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم لعلی یوم غدیر خم: من کنت مولاه فعلی مولاه. فقال عمر بن‌الخطاب: بخ بخ یا أبا‌الحسن… . تذکرة خواص‌الإمامة، ص 62.

ذهبی در حالی‌که تحت‌تأثیر شخصیت غزالی قرار گرفته، چاره‌ای جز توجیه زیر ندیده، لذا بعد از ذکر مطلب فوق در کتاب خود، این چنین می‌گوید: و ما أدری ما عذره فی هذا؟ والظاهر أنه رجع عنه، و تبع‌الحق، فإن‌الرجل من بحور‌العلم، والله أعلم. نمی‌دانم غزالی برای این سخن خود چه عذری خواهد داشت؟! ولی ظاهراً غزالی از این نظر خود بازگشته و دوباره از حق! پیروی کرده است. و به راستی که او از دریا‌های علم است. والله اعلم! سیر أعلام‌النبلاء، ذهبی، ج19، ص328.

شخصیت ابوحامد غزالی از دیدگاه علمای اهلسنت

یافعی در شرح حال غزالی می‌گوید: «و فضائل‌الإمام حجة‌الاسلام أبی‌حامد‌الغزالی رضی‌الله‌عنه أکثر من أن تحصر، وأشهر من أن تشهر. و قد روینا من‌الشیخ‌الفقیه ‌الإمام ‌العارف‌بالله، رفیع‌المقام ‌الذی اشتهرت کرامته‌العظیمة و ترادفت…؛ فضائل إمام حجة‌الاسلام أبوحامد غزالی رضی‌الله‌عنه بیش از آن است که در حد و حصر بگنجد و مشهورتر از آن است که نیاز به معرفی داشته باشد. و ما از این شیخ فقیه إمام عارف‌بالله، که به حدی رفیع‌المقام است که کرامت عظیمه او هم پا و هم سنگ با خورشید گشته… .

مرآة‌الجنان، حوادث سنة 505.

سیوطی هم درباره شخصیت غزالی می‌گوید:

«و علی رأس‌الخامسة ‌الإمام أبوحامد‌الغزالی، و ذلک لتمیزه بکثرة‌المصنفات‌البدیعات، و غوصه فی بحور‌العلم… .» در رأس گروه پنجم إمام أبوحامد غزالی قرار دارد، و این به علت تصنیفات نو و جدید او و غوص عمیق او در دریاهای علم است… . ‌التنبئه بمن یبعثه‌الله علی رأس کل مائة، سیوطی، ص12.

زرقانی درباره شخصیت غزالی می‌گوید: «ذکر له‌الأسنوی فی «المهمات» ترجمة حسنة منها: هو قطب‌الوجود والبرکة‌الشاملة لکل موجود، و روح خلاصة أهل‌الإیمان، والطریق‌الموصل‌ الی رضا‌الرحمن، یتقرب به‌الی‌الله تعالی کل صدیق، ولا یبغضه ‌الا ملحد أو زندیق. مات بطوس سنة 505.

أسنوی در کتاب «المهمات» درباره غزالی این‌گونه می‌گوید: او قطب وجود و دارای برکتی است که شامل هر موجودی می‌شود، و او خلاصه روح أهل إیمان، و راه رسیدن به رضایت خدای رحمان است که هر انسان صدیقی می‌تواند از طریق او به خداوند ‌تعالی برسد، و کسی جز ملحد یا زندیق به او بغض نمی‌ورزد! و او در سال 505 هـ. در طوس وفات کرده است.» شرح‌المواهب‌اللدنیة، ج1/ص36.

کتاب غزالی «سرّالعالمین» است

در انتساب کتاب سرّ‌العالمین به غزالی هم جای شک و تردید نیست چرا که: ذهبی در میزان‌الاعتدال، ج1، ص500 و سیر أعلام‌النبلاء، ج19، ص328 و ص403 و لسان‌المیزان، ج2، ص215 و‌ ابن‌جوزی در تذکرة خواص‌الامة، ص62، و إسماعیل باشا بغدادی در ایضاح‌المکنون، ج2، ص11 و ص80 به این مطلب تصریح کرده‌اند.

2. محمدبن طلحة شافعی (652هـ)

محمد‌بن طلحه شافعی از علمای بزرگ اهل‌سنت در قرن هفتم هجری است که تعریف شخصیت او در ادامه خواهد آمد. وی‌ می‌گوید: «فیکون معنی‌الحدیث: من کنت أولی به أو ناصره أو وارثه أو عصبته أو حمیمه أو صدیقه فإن علیا منه کذلک، و هذا صریح فی تخصیصه لعلی بهذه ‌المنقبة‌العلیة و جعله لغیره کنفسه… بما لم یجعله لغیره. و لیعلم: أن هذا‌الحدیث هو من أسرار قوله تعالی… فإنه أولی بالمؤمنین و ناصر‌المؤمنین و سید‌المؤمنین. و کل معنی أمکن إثباته مما دلّ علیه لفظ «المولی» لرسول‌الله فقد جعله لعلیّ علیه‌السلام. و هی مرتبة سامیة و منزلة شاهقة و درجة علیة و مکانة رفیعة خصه صلی‌الله‌علیه‌وسلم بها دون غیره، فلهذا صار ذلک‌الیوم یوم عید و موسم سرور لأولیائه.

معنای حدیث غدیر این است: هر کس که من بر او أولی و سزاوارتر و یا ناصر و وارث و یا پشتیبان و دوست صمیمی او هستم، علی هم برای او این چنین است.

 و این کلام صریح در تخصیص علی به این منقبت بلند بوده و او را برای دیگران مانند خود قرار داده و این خصوصیت را برای دیگری قائل نشده است.

از این‌رو دانسته می‌شود که: این حدیث از أسرار سخن خدای تعالی است… که [مضمون آن] در آیه مباهله نیز آمده. پس به درستی که علی از همه کس بر مؤمنین اولی و سزاوارتر است و ناصر مؤمنین و سید و آقای مؤمنین است. و هر معنایی که أمکان داشته باشد از لفظ «مولی» برای رسول‌خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم إثبات کنیم، همان را برای علی می‌توان ثابت نمود.

و این مرتبه‌ای بلند و والا و منزلتی دست‌نیافتنی و درجه‌ای عالی و مکانتی رفیع است که پیامبر آن را به (حضرت) علی (علیه‌السلام)‌ و نه به دیگری اختصاص داده است. و از این روست که روز غدیر روز عید و موسم سرور برای دوست‌داران علی [علیه‌السلام‌] گشته است.» مطالب‌السئول، ص 45-44

شخصیت محمدبن طلحه شافعی نزد علمای اهلسنت

«هو: أبوسالم محمد‌بن طلحة‌بن محمد‌القرشی ‌العدوی‌الشافعی ‌المتوفی سنة 652، و وصفه بالعلامة‌الأوحد، برع فی‌المذهب و اصوله و شارک فی فنون؛أبوسالم محمد‌بن طلحه‌بن محمد قرشی عدوی شافعی متوفای سال 652هـ. که به علامه بی‌نظیر در مذهب و اصول و دارای فنون و هنر‌های مختلف توصیف گشته است.»سیر أعلام‌النبلاء، ج23، ص293. تاج‌الدین سُبکی درباره او می‌گوید:«تفقه و برع فی‌المذهب و سمع‌الحدیث بنیسابور من‌المؤید‌الطوسی و زینب‌الشعریة وحدث بحلب و دمشق. روی عنه‌الحافظ‌الدمیاطی و مجدُ‌الدین بن‌العدیم. و کان من صدور‌الناس، و لی ‌الوزارة بدمشق یومین، و ترکها، و خرج عما یملکه من ملبوس و مملوک و غیره و تزهد؛ فقیه گردید و در مذهب نوآوری کرد و در نیشابور از مؤید طوسی و زینب شعریه حدیث شنید و در حلب و دمشق بزرگ شد. و از او حافظ دمیاطی و مجدُ‌الدین‌بن عدیم روایت نقل نمو‌ده‌اند. و او از بزرگان بود، و دو روز به وزارت دمشق نائل شد و آن را ترک نمود، و تمام مایملک خود اعم از دارایی و پوشاک خود را ترک کرد و گوشه عزلت گزید و به زهد و تقوا مشغول گردید.»

طبقات‌الشافعیة‌الکبری، ج8، ص63،‌ الطبقه‌السادسه، فیمن توفی بین‌الستمائه والسبعمائه.

إسنوی در طبقات‌الشافعیه درباره او این‌گونه می‌گوید: «کان إماماً بارعاً فی‌الفقه، والخلاف، عالماً بالأصلین رئیساً کبیراً معظماً ترسل عن‌الملوک، و أقام بدمشق بالمدرسة‌الأمینیة؛

او إمامی نوآور در فقه و مسائل اختلافی است، و عالم به دو أصل و رئیس کبیر و معظم است که از ملوک گریخت. و در دمشق در مدرسه أمینیه به تحصیل مشغول گردید.»

طبقات‌الشافعیة، ص418، ترجمه 1200، چاپ دار‌الفکر.

3- سبطبنالجوزی (654هـ)

ابن‌حجر در «الصواعق‌المحرقه» و سمهودی در «جواهر‌العقدین» این مطلب را از کتاب او «تذکرة خواص‌الأمة فی معرفة ‌الأئمه» نقل می‌کنند: «… (العاشر) بمعنی ‌الأولی قال‌الله‌تعالی: «فالیوم لا یؤخذ منکم فدیة ولا من‌الذین کفروا مأواکم ‌النار هی مولاکم» أی: أولی بکم… والمراد من‌الحدیث: ‌الطاعة‌المخصوصة فتعین‌العاشر. و معناه: من کنت أولی به من نفسه فعلی أولی به. و قد صرح بهذا‌المعنی ‌الحافظ أبو‌الفرج یحیی‌بن سعید‌الثقفی ‌الأصبهانی فی کتابه‌المسمی بمرج‌البحرین، فإنه روی هذا‌الحدیث بإسناده‌الی مشایخه و قال فیه: فأخذ رسول‌الله بید علی و قال: من کنت ولیه و أولی به من نفسه فعلی ولیه. فعلم أن جمیع‌المعانی راجعة‌ الی‌الوجه‌العاشر. و دلّ علیه أیضا قوله علیه‌السلام: ‌الست أولی بالمؤمنین من أنفسهم؟ وهذا نص صریح فی إثبات إمامته وقبول طاعته؛ … معنای دهم برای مولی به معنی أولی و سزاوارتر است. خداوند‌تعالی می‌فرماید: «فالیوم لا یؤخذ منکم فدیة ولا من‌الذین کفروا مأواکم‌ النار هی مولاکم» در این‌جا نیز مولی به معنی أولی و سزاوارتر به خود شماست.

پس مراد از حدیث غدیر: اطاعت مخصوصه [از حضرت علی علیه‌السلام‌] است پس [برای حدیث غدیر] معنای دهم متعین گردید. و معنای آن این است: کسی که من برای او سزاوارترم، از این به بعد علی بر او سزاوارتر است.

و به همین معنی حافظ أبو‌الفرج یحیی‌بن سعید ثقفی أصبهانی در کتابش «مرج‌البحرین» تصریح نموده است. وی این روایت را با إسنادش به مشایخ خود روایت کرده و گفته: رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم دست علی علیه‌السلام راگرفت و فرمود: هرکس من ولی او بر او از خود او سزاوارترم، از این به‌بعد علی بر او سزاوارتر است. پس دانسته شد که تمام معانی کلمه «مولی»به معنای دهم بازگشت کرد.

و دلیل بر این مطلب نیز سخن خود رسول‌خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم در ابتدای حدیث غدیر است که فرمودند: «ألست أولی بالمؤمنین من أنفسهم؟» که این سخن، نص صریح در إثبات إمامت علی و لزوم قبول اطاعت از او است.» سپس در ادامه، سبط‌بن جوزی این اشعار را نیز که درباره غدیر و امامت امیرالمومنین نزد رسول‌خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم سروده شد، اضافه کرده است:

فقال حسان‌بن ثابت:

ینادیهم یوم‌الغدیر نبیهم

بخم فأسمع بالرسول منادیا

و قال فمن مولاکم و ولیکم

فقالوا و لم یبدوا هناک ‌التعامیا

إلهک مولانا و أنت ولینا

و مالک منا فی‌الولایة عاصیا

فقال له قم یا علی فإننی

رضیتک من بعدی إماما و هادیا

فمن کنت مولاه فهذا ولیه

فکونوا له أنصار صدق موالیا

هناک دعا ‌اللهم وال ولیه

و کن للذی عادی علیا معادیا

و یروی أن‌النبی صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم لما سمعه ینشد هذه‌الأبیات قال له: یا حسان لا تزال مؤیدا بروح‌القدس ما نصرتنا أو نافحت عنا بلسانک.

روایت شده وقتی رسول‌خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم این ابیات را از حسان شنیدند، به او فرمودند: ای حسان! مادامی که با اشعارت ما را یاری می‌کنی و به ما نفع می‌رسانی، همواره به واسطه روح‌القدس مؤید باشی.»

و نیز قیس‌بن سعد‌بن عباده أنصاری این اشعار را نزد امیر‌المؤمنین علیه‌السلام در صفین سرود:

قلت لما بغی ‌العدو علینا

حسبنا ربنا و نعم‌الوکیل

علی إمامنا و إمام

لسوانا به أتی ‌التنزیل

یوم قال‌النبی من کنت مولاه

 فهذا مولاه خطب جلیل

إن ما قاله ‌النبی علی ‌الأمة

حتم ما فیه قال و قیل

و نیز کمیت این اشعار را سرود:

نفی عن عینک‌ الأرق ‌الهجوعا

و هما یمتری عنه ‌الدموعا

لدی‌الرحمن یشفع بالمثانی

فکان لنا أبو حسن شفیعا

و یوم‌الدوح دوح غدیر خم

أبان له ‌الولایة لو أطیعا

و لکن ‌الرجال تبایعوها

فلم أر مثلها خطرا مبیعا

سپس ابن‌جوزی در ادامه می‌گوید: برای ابیات کمیت، قصه عجیبی نقل شده و آن این که: «حدثنا بها شیخنا عمر‌بن صافی‌الموصلی رحمة‌الله‌تعالی. قال: أنشد بعضهم هذه‌الأبیات و بات مفکرا، فرأی علیا کرم‌الله‌وجهه فی‌المنام فقال له: أعد علی أبیات ‌الکمیت، فأنشده إیاها حتی بلغ‌الی قوله (خطرا مبیعا) فأنشد علی بیتا آخر من قوله زیادة فیها:

فلم أر مثل ذاک‌الیوم یوما

ولم أر مثله حقا أضیعا

فانتبه‌الرجل مذعورا؛

شیخ ما عمر‌بن صافی موصلی رحمه‌الله‌تعالی برای ما نقل کرد: شخصی این اشعار را با خود سروده بود و شب با تفکر در این ابیات به خواب رفته بود و در عالم خواب (حضرت) علی کرم‌الله‌وجهه را مشاهده کرده بود که به او فرموده بود: أبیات کمیت را برایم بخوان و او نیز این اشعار را برای حضرت سروده بود تا این که به این قسمت (خطرا مبیعا) رسیده بود. در این حال [حضرت] علی [علیه‌السلام‌] بیت دیگری را به آن اضافه کرده بود و آن این است:

فلم أر مثل ذاک‌ الیوم یوما

و لم أر مثله حقا أضیعا

هرگز روزی مانند آن روز و نیز حقی مانند آن را که ضایع شده باشد، ندیدم.

فانتبه‌الرجل مذعورا؛

و با این خواب وحشت زده از خواب برخاست.»

و سیدحمیری این ابیات را سرود:

یا بائع‌الدین بدنیاه

لیس بهذا أمر‌الله

من أین أبغضت علیّا‌ الرض

و أحمد قد کان یرضاه

من‌الذی أحمد من بینهم

یوم غدیر‌الخم ناداه

 أقامه من بین أصحابه

و هم حوالیه فسماه

هذا علی‌بن أبی‌طالب

مولی لمن قد کنت مولاه

فوال من والاه یا ذا‌العلا

و عاد من قد کان عاداه

تذکرة خواص‌الأمة، ص34 -30.

شخصیت سبطبنالجوزی نزد علمای اهلسنت

ذهبی در باره او می‌گوید: ‌«الإمام‌الواعظ ‌المؤرخ شمس‌الدین، أبو‌المظفر ‌الترکی، ثم‌البغدادی ‌العونی، ‌الحنفی سبط‌الإمام جمال‌الدین أبی‌الفرج ابن‌الجوزی؛ نزیل دمشق. ولد سنة إحدی و ثمانین و خمسمائة، وسمع من جده، و کان إماماً فقیهاً واعظاً وحیداً فی‌الوعظ علامة فی‌التاریخ والسیر وافر‌الحرمة… صاحب قبولٍ تام؛

إمام واعظ مؤرخ، شمس‌الدین، أبو‌المظفر ترکی، بغدادی عونی، حنفی نوه (سبط) إمام جمال‌الدین أبو‌الفرج‌ بن‌جوزی؛ ساکن دمشق که در سال 581 هـ به دنیا آمد و إمام و فقیه و واعظ بی‌نظیری بود و در تاریخ و سیر، علامه بود و صاحب ارج و احترام ویژه و مورد قبول همه بود.» تاریخ‌الإسلام، حوادث وفیات (660 – 651) ص‏183، دار‌الکتاب‌العربی.

4. محمدبن یوسف کنجی شافعی (658 هـ)

«قال رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم لعلیّ: «لو کنت مستخلفاً أحداً لم یکن أحداً احق منک»… و هذا‌الحدیث و إن دلّ علی عدم‌الاستخلاف لکن حدیث غدیر خم دال علی‌التولیة و هی‌الاستخلاف. و هذا‌الحدیث أعنی حدیث غدیر خم ناسخ لأنه کان فی آخر عمره صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم؛رسول‌خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم به علی [علیه‌السلام‌] فرمود: «اگر کسی را به جای خود برگزیدم، از تو شایسته‌تر ندیدم و این حدیث اگر چه بر خلافت دلالت نمی‌کند، ولی حدیث غدیر خم دلالت بر تولیت دارد که همان استخلاف (به خلافت برگزیدن) می‌باشد. و این حدیث یعنی حدیث غدیر خم، ناسخ هر خلافت دیگری است، چون این اتفاق در آخر عمر آن حضرت روی داده است.» کفایة‌الطالب فی مناقب أمیر‌المؤمنین علی‌بن أبی‌طالب، 166 – 167

شخصیت کنجی شافعی نزد علمای اهل‌سنت

حاجی خلیفه او را این گونه معرفی کرده است: «الشیخ‌الحافظ.»

 کشف‌الظنون، ج2، ص1497، دار إحیاء‌التراث‌العربی.

عمر رضا کحاله درباره او این‌گونه آورده:

محمد‌بن یوسف‌الکنجی (أبوعبد‌الله) فاضل. من آثاره: «البیان فی أخبار صاحب‌الزمان»، «کفایة‌الطالب فی مناقب أمیر‌المؤمنین علی‌بن أبی‌طالب»، و له شعر؛ محمد‌بن یوسف کنجی (أبوعبد‌الله) شخص فاضلی است. از آثار او: ‌البیان فی أخبار صاحب‌الزمان و کفایة‌الطالب فی مناقب أمیر‌المؤمنین علی‌بن أبی‌طالب است، و برای او اشعاری است.

 معجم‌المؤلفین، ج12، ص134، دار إحیاء‌التراث‌العربی.

قندوزی حنفی درباره اوگفته است:

«الشیخ‌المحدث‌الفقیه أبوعبد‌الله محمد‌بن یوسف‌بن محمد‌الکنجی‌الشافعی رحمه‌الله؛

شیخ محدث فقیه أبوعبد‌الله محمد‌بن یوسف‌بن محمد کنجی شافعی.»

ینابیع‌الموده، ج2، ص565، منشورات‌الشریف‌الرضی.

5. سعیدالدین فرغانی

«… جعله‌النبی صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم وصیه و قائماً مقام نفسه بقوله: من کنت مولاه فعلی مولاه. و ذلک کان یوم غدیر خم علی ما قاله کرم‌الله‌وجهه فی جملة…

… رسول‌خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم [حضرت] علی [علیه‌السلام‌] را وصی و قائم‌مقام خود قرار داد و فرمود: «من کنت مولاه فعلی مولاه». و این واقعه در روز غدیر خم بود…»

شرح تائیة‌بن فارض؛ نفحات‌الأزهار، آیة‌الله سیدعلی میلانی، ج9، ص203.

شخصیت سعیدالدین فرغانی نزد علمای اهل سنت

او دارای اشعاری از جمله قصیده تائیه معروف بوده و عبد‌الرحمن جامی شاعر درباره او گفته است: «أنه من أکمل أرباب‌العرفان و أکابر أصحاب‌الذوق والوجدان، لم یضبط أحد مسائل‌الحقیقة بأحسن بیان مثله…

 او از کامل‌‌ترین افراد و از أرباب عرفان و از أکابر أصحاب ذوق و وجدان است، کسی بهتر از او مسائل حقیقت را ضبط نکرده است… .» نفحات‌الأنس، ص559.

محمود‌بن سلیمان کفوی هم در شرح حال او آورده: «‌الشیخ ‌الفاضل ‌الربانی والمرشد ‌الکامل ‌الصمدانی سعید‌الدین‌ الفرغانی، هو من أعزة أصحاب‌الشیخ صدر‌الدین‌القونوی مرید‌الشیخ محی‌الدین‌العربی، کان من أکمل أرباب‌العرفان وأفضل أصحاب‌الذوق والوجدان، و کان جامعاً للعلوم‌الشرعیة والحقیقیة… و کان لسان عصره و برهان دهره و دلیل طریق‌الحق و سرّ‌الله بین‌الخلق، بسط مسائل علم‌الحقیقة وضبط فنون أصول‌الطریقة فی دیباج شرح‌القصیدة ‌التائیة‌الفارضیة…؛

شیخ فاضل ربانی و مرشد کامل صمدانی سعید‌الدین فرغانی، از أعزه أصحاب شیخ صدر‌الدین قونوی مرید شیخ محی‌الدین عربی بوده است، و از أکمل أرباب عرفان و أفضل أصحاب ذوق و وجدان، و جامع علوم شرعیه و حقیقیت بوده است… و لسان عصر و برهان دهر و دلیل طریق حق و سرّ‌الله بین‌الخلق بوده، که مسائل علم حقیقت را بسط داده و فنون أصول طریقت را در دیباج شرح قصیده تائیه فارضیه ضبط نموده است… .» کتائب أعلام‌الأخیار، مخطوط؛ نفحات‌الأزهار، آیة‌الله سیدعلی میلانی، ج9، ص205.

  6. تقیالدین مقریزی (840ه)

مقریزی از شخصی به نام‌ بن‌زولاق مطلبی نقل می‌کند و بدون رد آن، این‌گونه می‌آورد:

«و قال ‌بن‌زولاق: و فی یوم ثمانیة عشر من ذی‌الحجة سنة 362 و هو یوم‌الغدیر یجتمع خلق من أهل مصر والمغاربة و من تبعهم للدعاء، لأنه یوم عید، لأن رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم عهد ‌الی أمیر‌المؤمنین علی‌بن أبی‌طالب فیه واستخلفه…

ابن زولاق گفته است: در روز هجده ذی‌الحجة سال 362 هـ که این روز غدیر می‌باشد، جمعی از مردم أهل مصر و مغاربه و توابع آن برای دعاء دور یکدیگر جمع می‌شوند، چون این روز، روز عید است، به این علت که رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم أمیر‌المؤمنین علی‌بن أبی‌طالب را در این روز به خلافت برگزید… .» المواعظ والاعتبار بذکر‌الخطط والآثار، ج2، ص220.

شخصیت مقریزی نزد علمای اهلسنت

جلال‌الدین سیوطی در شرح حال مقریزی این‌گونه آورده: ‌المقریزی تقی‌الدین أحمد‌بن علی‌بن عبد‌القادر‌بن محمد مؤرخ‌الدیار‌المصریة. ولد سنة 769 واشتغل بالفنون و خالط‌الأکابر و ولی حسبة‌القاهرة،  ونظم و نثر و ألف کتبا کثیرة منها…. مات سنة 840؛ تقی‌الدین أحمد‌بن علی‌بن عبد‌القادر‌بن محمد مقریزی، تاریخ‌نویس سرزمین مصر است که درسال 769 هـ متولد شد و به فنون مختلف اشتغال ورزید و با أکابر و بزرگان همنشین گشت و امور حسبیه قاهره را به عهده گرفت، و به نظم و نثر و تألیف کتاب‌های فراوان… اهتمام ورزید و در سال 840 وفات یافت.»

7. شهابالدین دولتآبادی

«أن حدیث‌الغدیر یدلّ علی خلافة أمیر‌المؤمنین علیه‌السلام و نیابته عن رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم، وأنه یدل علی وجوب إطاعة علیّ و لزوم اتباعه علیه‌السلام؛

حدیث غدیر بر خلافت و نیابت أمیر‌المؤمنین علیه‌السلام از جانب رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم و نیز بر وجوب إطاعت و تبعیت از او دلالت دارد.» من کتابه هدایة‌السعداء، مخطوط؛ نفحات‌الأزهار، آیة‌الله سیدعلی میلانی، ج9، ص211

 8. مولوی محمد إسماعیل دهلوی، برادرزاده دهلوی معروف، که کتاب عبقات در پاسخ به او آمده است. مولوی محمد إسماعیل برادرزاده دهلوی معروف است که طرفداران و معتقدین زیادی در سرزمین هندوستان دارد؛ در رساله‌ای که در بیان حقیقت إمامت نوشته، کلامی صریح در دلالت حدیث غدیر طبق اعتقاد امامیه دارد.

وی در این کتاب آورده است:

«و منها: ثبوت‌الرئاسة، أی فکما أن لأنبیاء‌الله نوعاً من‌الرئاسة‌الثابتة لهم بالنسبة ‌الی أممهم و هی‌الرئاسة‌ التی تنسب تلک‌الأمة‌ الی رسولها والرسول‌ الی أمته، و بالنظر ‌الیها یکون للرسول تصرف فی کثیر من أمورهم ‌الدنیویة کما قال‌الله‌تعالی: «النبی أولی بالمؤمنین من أنفسهم» و یکون له أیضا ولایة فی بعض‌الأمور‌الأخرویة قال‌الله‌تعالی: «فکیف إذا جئنا من کل أمة بشهید و جئنا بک علی هؤلاء شهیداً» کذلک‌الإمام، فإنه یکون له مثل تلک‌الرئاسة علی تلک‌الأمة فی‌الدنیا والآخرة، فإن‌النبی صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم قال: ‌الستم تعلمون أنی أولی بالمؤمنین من أنفسهم؟ قالوا: بلی. فقال: ‌اللهم من کنت مولاه فعلی مولاه؛ از جمله این امور (در معنای حدیث غدیر) ثبوت ریاست است؛ یعنی همان‌گونه که أنبیای ‌الهی نوعی از ریاست را نسبت به امت خویش داشته و می‌توانستند در امور دنیایی امت‌های خود دخالت کنند، برای رسول‌خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم نیز چنین اختیاری وجود دارد. همان‌گونه که در سخن خداوند‌تعالی آمده: «النبی أولی بالمؤمنین من أنفسهم» و نیز در أمور أخروی نیز بر امت خود ولایت دارند که در قول خداوند آمده: «فکیف إذا جئنا من کل أمة بشهید و جئنا بک علی هؤلاء شهیدا» همین‌طور برای إمام نیز همین اختیارات وجود دارد. یعنی: همان ریاست بر أمت در امور دنیا و آخرت وجود دارد، لذا پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم [در روز غدیر] فرمود: «ألستم تعلمون أنی أولی بالمؤمنین من أنفسهم؟ قالوا: بلی. فقال: ‌اللهم من کنت مولاه فعلی مولاه». نزهة‌الخواطر، ج7، ص61 – 56

 

چهارشنبه, 15 مرداد 1399 10:47

غدیر از منظر عالمان اهل سنت

یکی از حوادث مهم و بزرگ تاریخ اسلام، حادثه غدیر است. این حادثه ی بزرگ که در اواخر عمر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله رخ داده است، منشأ بسیاری از حوادث، تحوّلات، گرایش‌ها، فرهنگ‌ها، عقاید و ایده‌ها گردید. در طول۱۴۰۰سال گذشته، محققان و اندیشه مندان بسیاری، به پژوهش و تجزیه‌ و تحلیل و بررسی این واقعه ی تاریخی پرداخته‌اند. پایه ی همه این بررسی‌ها بر فرض صحت و تحقق حادثه غدیر استوار است. آیا حادثه ی غدیر ساخته و پرداخته شیعیان است؟ آیا حادثه ی غدیر در گفتار دیگران آمده است؟ و ده‌ها سؤال دیگر.
در این گفتار مختصر، به یکی از جوانب، یعنی غدیر از منظر عالمان و منابع اهل سنت پرداخته می‌شود.
با بعثت پیامبراکرم، حضرت محمد صلی الله علیه و آله تحولی بزرگ در جهان بشریت ایجاد شد؛ تحولی که از جنبه ‌های مختلف، جهان را تحت تأثیر قرار داد و در زمانی کوتاه از منطقه ی مکه و مدینه، (از زادگاه اصلی خود) خارج شد و سراسر جهان را فراگرفت و به عنوان یک فرهنگ برجسته، مورد توجه جهانیان قرار گرفت.
بی‌تردید تحولی که ظهور اسلام در جهان بشریت ایجاد کرده است،در نوع خود بی ‌نظیر بوده است؛ همان‌طوری که ادیان بزرگ گذشته نیز در ظرف زمانی خود، تحولی بزرگ ایجاد کرده‌اند. امتیازات و برجستگی‌ های دین اسلام سبب شد تا تحولات آن نیز بیشتر و گسترده‌تر باشد و با فاصله‌ای کوتاه، مورد توجه و قبول انسان‌های علاقه‌مند قرار گیرد و از محدوده ی جزیره‌العرب خارج شده، به امپراتوری ایران و رم برسد.
لحظه‌ لحظه ی حیات پیامبراکرم صلی الله علیه و آله خاطره و تحول است. اولین خاطره، نزول قرآن ‌کریم بود که با آیه ی شریفه «إقرَأ بِاسمِ رَبِّکَ ‌الَّذِی خَلَق» آغاز شد و سپس هر روز شاهد حوادث و تحولات بسیاری بوده‌ایم که شمارش آن از این گفتار خارج است. هر یک از آن حوادث، فرهنگی بسیار ارزشمند در بردارد و شایسته است محققان درباره ی آن تحقیق کنند و آثار نو و جدید آن را معرفی نمایند.
یکی از این حوادث مهم و باارزش و ماندگار- که در اواخر عمر آن حضرت صلی الله علیه و آله رخ داده است- حادثه غدیرخم بود که منشأ بسیاری از حوادث بعدی گردیده است. گویی حادثه ی غدیر، حادثه‌ای بس عظیم و بزرگ بوده است که با درخشش آن، تحولی بزرگ در انقلاب کبیر پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله ایجاد شده است.
تا قبل از حادثه غدیر، بسیاری تصور می‌کردند با رحلت پیامبراکرم صلی الله علیه و آله، رشد و توسعه و گسترش اسلام در ابعاد متعدد، بسته خواهد شد و همچون ادیان بزرگ گذشته، دین اسلام نیز به نقطه ی پایان خواهد رسید و دوران رکود و انحطاط آن آغاز خواهد شد و دین جدید که دوران شکوفایی خود را در زمان حیات آن حضرت آغاز نموده است، بعد از سال‌ها به یک دین متروک و کهنه تبدیل خواهد شد؛ ولی حادثه ی غدیر، افق جدیدی در برابر دین اسلام گشود. آری اگر این حادثه تحقق نمی‌یافت، دین اسلام نیز مانند ادیان گذشته به سر حد کمال نمی‌رسید و نمی توانست به عنوان یک دین جاودانی معرفی گردد، زیرا بدخواهان و دشمنان برای رحلت آن رسول‌ خدا، لحظه ‌شماری می‌کردند و خیال می‌کردند با رحلت آن حضرت، دین اسلام نیز چون ادیان گذشته، به نقطه ی پایان خواهد رسید و آن‌ گاه، دوران قهقرایی و رکود را طی خواهد کرد و با گذشت زمان، بسیاری از احکام آن ازبین خواهد رفت و جز نام، چیزی از دین جدید باقی نخواهد ماند.
با اعلام عمومی جمله ی معروف «من کنت مولاه فعلی مولاه» توسط پیامبراسلام صلی الله علیه و آله که بعد از اجتماع عمومی مسلمانان جهان در مجمع و کنگره بین‌الملی حج انجام گرفت، سرفصل جدیدی در دین اسلام گشوده شد و دین اسلام وارد مرحله ی تازه و نویی شد که در ادیان گذشته، سابقه نداشت؛ چه اینکه با حرکت این رودخانه بزرگِ فرهنگ غنی اسلام، همه ی انسان‌ها از آن سیراب خواهند شد.
آری، حادثه غدیر، کامل‌کننده حادثه بزرگ بعثت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله است و به همان‌ اندازه تأثیرگذار و باارزش است. اگر حادثه غدیر نمی‌بود، خاتمیت دین اسلام مورد اشکال و ایراد بود؛ زیرا لازمه ی خاتمیت دین، استمرار آن است. دینی که در یک نقطه ی زمانی به پایان برسد، نمی‌تواند دین کامل، فراگیر و دائمی باشد؛ قطاری که نقطه ی پایان داشته باشد و در یک مسیر خاص و زمان خاص حرکت کند، نمی‌تواند همه مسافران را به مقصد برساند؛ رودخانه‌ای که در یک زمان و مکان خاص جاری باشد، نمی‌تواند همه ی مزارع و دشت‌ها را سیراب کند.
اگر شیعه اصرار بر ترویج فرهنگ غدیر دارد، تنها برای حمایت از یک فرد یا افرادی خاص نیست. شاید بعضی خیال کنند شیعه به علت تعصب بی‌جا، از یک فرد یا افرادی حمایت می‌کند و دلباخته ی آنان است. جدای از دلباختگی و علاقه‌مندی، به اعتقاد محققان و دانشمندان شیعه، اسلامِ بدون غدیر، ابتر و ناقص است.
حادثه غدیر، از زوایا و ابعاد گوناگون قابل بحث و تحقیق است؛ زیرا این حادثه ی بزرگ، آغاز و منشأ بسیاری از حوادث بعدی بوده است. ما در این گفتار به بررسی یکی از این زوایا می‌پردازیم: «غدیر از منظر عالمان و منابع اهل سنت».
برخی از جوانان خیال می‌کنند حدیث غدیر تنها توسط محدثان و عالمان شیعه مطرح شده است و گویی این ساخته و پرداخته عالمان شیعه است و در منابع حدیثی اهل سنت مطرح نشده است؛ تا جایی ‌که برخی خیال کرده‌اند حدیث غدیر افسانه‌ای بیش نیست و شیعیان آن را طراحی کرده‌اند. برای رفع این ابهام، محققان شیعه زحمات بسیاری متحمل شده‌اند که از جمله آنان، علامه امینی مؤلف کتاب گرانسنگ الغدیر است.

الف) موقعیت جغرافیایی غدیرخم

«غدیر خم» نام ناحیه‌ای است در میان مکه و مدینه که بر سر راه حجاج قرار دارد. غدیر خم نام محلی است که به سبب وجود برکه‌ای در این محل- که در آن آب باران جمع می‌شده است- به «غدیرخم» شهرت یافته است. غدیر در ۳ تا ۴کیلومتری جحفه واقع شده و جحفه در ۶۴ کیلومتری مکه قرار دارد که یکی از میقات‌های پنج‌گانه است. در جحفه راه اهالی مصر، مدینه، عراق و شام از یکدیگر جدا می‌شود. غدیرخم به علت وجود مقداری آب و چندین درخت کهنسال، محل توقف و استراحت کاروان ‌ها واقع می‌ شد،اما با این همه، دارای گرمایی طاقت‌ فرسا و شدید بود(دائره‌المعارف ویکی ‌پدیا، ذیل کلمه«غدیر»/ ابن‌خلکان، ۱۳۹۷، ج۵،ص۲۳۱/ لسان‌العرب، ذیل کلمه«غدیر»).
فاصله مکه تا مدینه حدود ۵۰۰ کیلومتر است. در ۲۷۰کیلومتری مکه، سرزمین رابغ قرار دارد که در گذشته بیابان بوده است، ولی امروزه شهرکی است و در کنار جحفه، یکی از میقات‌های حج قرار دارد. فاصله ی جحفه تا مکه، حدود ۲۵۰کیلومتر و تا رابغ ۲۶کیلومتر است. در رابغ برکه ی آبی قرار دارد که بدان غدیرخم می‌گویند؛ از این‌رو به آن غدیرخم گفته‌اند که آب آن قابل استفاده نیست؛ زیرا خم به معنی هر چیز فاسد و بدبوست؛ لذا چون آب آن بدبو و غیرقابل استفاده بود، بدان غدیر خم گفته‌اند(حموی، ۱۹۷۹م، ج۲، صص۱۱۱ و۳۸۹/ طریحی، ۱۴۰۸ق، ج۱، ص۷۰۴). ب) حدیث غدیرخم
در آغاز لازم است گزارش مختصری از حدیث خم ارائه شود.
در سال دهم هجری، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله تصمیم گرفت مراسم باشکوه حج را با مسلمانانی که از نقاط مختلف جزیره‌العرب آمده بودند، برگزار کند. بسیاری از مسلمانانی که توانایی انجام فریضه ی حج را داشتند، برای حج خانه خدا مشرف شدند. مراسم باشکوه و بی‌ نظیر حج در آن سال با حضور به یاد ماندنی آن حضرت صلی الله علیه و آله و جمع بسیاری از مسلمانان برگزار شد. از آنجایی که این حج، آخرین حج آن رسول ‌خدا بود، به حجهالوداع معروف شد.
بعد از پایان مراسم حج، پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و بسیاری از مسلمانانی که از شهرهای دیگر مشرف شده بودند، تصمیم به بازگشت نمودند و با انبوهی از مسلمانان حجگزار از مکه خارج شدند. در بازگشت، به منطقه جحفه رسیدند و وارد سرزمین رابع شدند. در رابع برکه ی آبی است که به آن غدیرخم می‌گویند.
در روز پنج‌شنبه، ۱۸ذی‌الحجه، جبرئیل امین بر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نازل شد و آیه شریفه «یا أیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغ مَا أنزِلَ إلَیکَ مِن رَّبِّکَ وَ إن لَّم تَفعَل فَمَا بَلَّغتَ رِسَالَتَهُ وَاللهَ یَعصِمُکَ مِنَ ‌النَّاسِ إنَّ اللهَ لاَیَهدِی القَومَ ‌الکَافِرِینَ» (مائده: ۶۷) را تلاوت کرد(۲)(ر.ک. به: واحدی نیشابوری، ۱۳۸۸ق، ص۱۳۵/ حاکم حسکانی، [بی‌تا]، ج۱، ص۲۰۰/ ابن‌کثیر، ۱۹۹۲م، ج۲، ص۱۵/ خطیب بغدادی، [بی‌تا]، ج۸، ص۲۹۰).
از ظاهر این آیه ی شریفه فهمیده می‌شود: مأموریت بزرگی به پیامبر صلی الله علیه و آله محول شده است و در ابلاغ آن باید تسریع کند و از هیچ کوششی دریغ نورزد؛ این پیام آن‌ قدر بزرگ و مهم است که مساوی با رسالت و بعثت آن حضرت شمرده شده است و ابلاغ نکردن آن، برابر با عدم اجرای رسالت نبوت به حساب آمده است. گویی تمام زحمات ۲۳ساله آن پیامبر همام به ابلاغ این پیام مهم وابسته است.
پیامبراکرم صلی الله علیه و آله برای ابلاغ این پیام بزرگ به کاروان‌ها دستور توقف داد و کاروان‌ها و همراهان آن حضرت در منطقه ی غدیرخم (مکانی که مصر، عراق، مدینه و حضر موت و تهامه از هم جدا می‌شد) فرود آمدند. از نظر استراتژیکی این منطقه بهترین محل برای ابلاغ پیام به همه ی همراهان آن حضرت بود؛ زیرا بعد از این نقطه، مسیر قبایل و کاروان‌ها از هم جدا می‌شد. اجتماع بزرگی در آن بیابان ایجاد شد. همه ی مردم در تعجب و شگفتی بودند که چه مطلب و حادثه ی مهمی رخ داده است که آن حضرت دستور به توقف و اجتماع مسلمانان داده است.
از جهاز شتران، منبری برای آن حضرت درست کردند. نزدیک ظهر، آن حضرت بر بالای منبر رفت و خطبه خواند. حضرت بعد از حمد خداوند، از شرِّ نفس و بدی اعمال به خداوند پناه برد و بر یگانگی خداوند و رسالت محمد- بنده ی خدا- شهادت داد و از نزدیک شدن رحلت خود و اجابت دعوت حق سخن گفت و در ادامه فرمود: من در میان شما دو میراث گرانبها به امانت می‌گذارم. یکی از آن‌ دو که بزرگ تر است، کتاب خداست و دیگری که کوچک تر است، عترت و خاندان من است و سپس فرمود: «أیّهاالنّاس من اولی النّاس بالمؤمنین من انفسهم؟ قالوا: الله و رسوله اعلم. قال: إنَّ الله مولای و أنا مولی المؤمنین و أنا اولی بهم من انفسهم فمن کنت مولاه فعلی مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه»: ای مردم چه کسی نسبت به مؤمنان از خود آنان سزاوارتر است؟ گفتند: خدا و رسولش بهتر می‌دانند. فرمود: خدا مولا و سرپرست من است و من مولا و سرپرست مؤمنانم و من نسبت به مؤمنین از خود آنان سزاوارترم؛ پس هرکس، من مولا و سرپرست او هستم، علی مولا و سرپرست اوست (حضرت، این جمله را سه بار تکرار کرد و در حدیث امام احمد حنبلی آمده است حضرت این جمله را چهاربار تکرار کرد).
۱٫ سپس فرمود: خدایا! دوستی کن با هر کس که با علی دوستی کند و دشمنی کن با هر کس که با علی دشمنی کند؛ و آن ‌گاه در حق آن حضرت دعا کرد (طبرانی، [بی‌تا]، ج۵، ص۱۶۶/ امینی، ۱۳۷۹، ج۱، ص۱/ یعقوبی، [بی‌تا]، ج۲، ص۱۱۰/ نسائی، [بی‌تا]، ج۵، ص۴۵/ مسعودی، [بی‌تا]، ص۲۲۱/ ابن‌ عساکر، ۱۹۹۵م، ج۱۳، ص۶۹ و ج۱۸، ص۱۳۸).
۲٫ هنگامی ‌که خطبه ی پیامبر صلی الله علیه و آله پایان یافت، جبرئیل امین دوباره نازل شد و آیه ی شریفه «الیَومَ أکمَلتُ لَکُم دِینَکُم و أتمَمتُ عَلَیکُم نِعمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الإسلاَمَ دیناً» (مائده: ۳) را قرائت کرد: امروز دین را بر شما کامل کردم و نعمتم را بر شما تمام نمودم و راضی شدم اسلام، دین شما باشد.
بعد از پایان خطبه، آن حضرت در خیمه‌ای نشست و فرمود: علی علیه السّلام در خیمه‌ای دیگر بنشیند؛ حضرت رو به اصحاب فرمود: به دیدار علی علیه السّلام بشتابید و مقام ولایت را به او تبریک بگویید. بر این اساس، اصحاب و مسلمانان، گروه ‌گروه، نزد علی علیه السّلام شتافتند و با آن حضرت بیعت کردند؛ از جمله ی آنان عمر بن خطاب، ابوبکر، عثمان، طلحه و زبیر بودند. عمر نیز جمله معروف «بخ بخ یابن ابی‌ طالب اصبحت مولای و مولی کل مؤمن و مؤمنه» را بیان کرد.(۳)
پس از پایان تهنیت و تبریک و بیعت صحابه با علی علیه السّلام، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در مراسمی، تاجگذاری علی علیه السّلام را انجام داد و عمامه خود را که «سحاب» نام داشت، بر سر آن حضرت نهاد و فرمود:
۳٫ «یاعلی! العمامه تیجان‌العرب»: عمامه تاج عرب است. آن‌ گاه فرمود: فرشتگانی که در روز بدر و حنین به یاریم آمدند، این ‌گونه عمامه داشتند (ابن خلکان، ۱۳۷۹ق، ج۱، ص۶۰ و ج۲، ص۲۳۲/ امینی، ۱۳۷۹ق، ج۱، ص۲۶۷/ حاکم حسکانی، [بی‌تا]، ج۳، ص۱۰۹/ بیهقی، [بی‌تا]، ج۱۰، ص۱۴).

ج) حادثه غدیرخم در منابع اهل سنت

قبل از بررسی حدیث غدیر در منابع اهل سنت و از منظر عالمان سنی، شایسته است اصل حادثه غدیر مورد بررسی تاریخی قرار گیرد تا مشخص شود آیا چنین حادثه‌ای در سال دهم هجری در منطقه ی غدیر خم رخ داده است یا خیر؟ زیرا بسیاری از منتقدان، اصل حادثه ی غدیر را قبول ندارند و آن را ساخته و پرداخته ی عالمان شیعه می‌دانند؛ و حدیث غدیر نیز وابسته به اصل حادثه غدیر است. وقتی اصل حادثه مورد اشکال و ایراد باشد، خود حدیث غدیر نیز مبنایی نخواهد داشت(هیثمی، ۱۴۰۵، ص۶۴/ طبری، ۱۴۱۵ق، ج۶، ص۴۱۶/ ابن‌حزم، [بی‌تا]، ج۴، ص۲۲۴).
حادثه غدیر خم، توسط بسیاری از عالمان بزرگ اهل سنت ذکر شده و در کتب معتبر آنان نیز بیان شده است و ما از باب نمونه، به تعدادی از این منابع معتبر اشاره می‌کنیم:
۱٫ ابوداوود طیالسی متوفای ۲۰۴ه‍.ق در کتاب مسند ابوداوود حادثه غدیرخم را مطرح کرده، داستان عمامه‌گذاری حضرت‌ علی علیه السّلام را بیان داشته است(طیالسی، [بی‌تا]، ص۲۳).
۲٫ امام احمد بن حنبل متوفای ۲۴۱ه‍.ق در کتاب مسند و کتاب «فضائل الصحابه» حادثه ی غدیر را ذکر کرده است (احمد بن حنبل، [بی‌تا]، ج۱، صص۸۴، ۸۸ و۱۱۸).
۳٫ بلاذری (احمد بن یحیی) متوفای ۲۷۹ه‍.ق از مورخان بزرگ اهل‌سنت در کتاب انساب‌الاشراف، با چند سند، از براء بن عازب و ابوهریره و زید بن ارقم و ابن ‌عباس و بریده بن الحصیب و ابوسعید خدری در ضمن پنج حدیث معتبر، حدیث غدیر را نقل کرده است(بلاذری، [بی‌تا]، ص۱۰۸-۱۱۳).
۴٫ ابن‌ ماجه (محمد بن یزید قزوینی)متوفای ۲۷۵ه‍.ق از فقها و محدثان بزرگ اهل سنت و یکی از نویسندگان صحاح سته در کتاب سنن ابن‌ ماجه به سندش از براء بن عازب روایت می‌ کند: با پیامبر صلی الله علیه و آله در حج‌الاسلام بودیم، در بین راه، پیامبر صلی الله علیه و آله فرود آمد و دستور به نماز جماعت داد. سپس دست علی علیه السّلام را گرفت و فرمود: «هذا ولی من انا مولاه» (ابن ماجه، [بی‌تا]، ج۱، ص۴۳).
۵٫ حاکم نیشابوری (محمد بن محمد نیشابوری) متوفای ۴۰۵ ه‍.ق از محدثان و فقهای بزرگ اهل ‌سنت، در کتاب معروف المستدرک، با چند سند معتبر از زید بن ارقم، حادثه ی غدیر خم را بیان کرده و در پایان نوشته است: این حدیث صحیح است؛ و به عنوان شاهد، چهار حدیث دیگر نیز در تأیید آن نقل می‌ کند(حاکم نیشابوری، [بی‌تا]، ج۳، ص۱۰۹).
۶٫ واحدی (ابوالحسن علی‌ بن احمد واحدی)، متوفای ۴۶۸ه‍.ق از مفسران بزرگ اهل سنت، در کتاب اسباب ‌النزول می‌ نویسد: آیه شریفه «اَلیَوم أکمَلتُ لَکُم دِینَکُم…» در حجهالوداع، در سال دهم هجری نازل شد؛ او در ذیل آیه «یَا أیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغ…» به سند خودش از ابو سعید خدری روایت می‌کند که این آیه در روز غدیر خم در مورد علی علیه السّلام نازل شده است(واحدی نیشابوری، ۱۳۸۸، صص۱۲۶ و۱۳۵).
۷٫ نسائی (ابی‌ عبدالرحمن احمد بن شعیب نسائی) متوفای۳۰۳ه‍.ق از محدثان بزرگ اهل‌ سنت و یکی از نویسندگان صحاح سته و مؤلف کتاب السنن الکبری به سندش از زید بن ارقم و ابوطفیل، حادثه ی غدیر را بیان کرده است(بیهقی، [بی‌تا]، ج۵، صص۴۵، ۱۳۰ و۱۳۲).
وی همچنین در کتاب خصائص امیرالمؤمنین، حادثه غدیر را نقل کرده است(نسایی، [بی‌تا]، صص۹۳ و۹۶).
۸٫ یاقوت حموی متوفای۶۲۶ه‍.ق از مورخان بزرگ اهل ‌سنت در کتاب معجم ‌البلدان در ذیل کلمه «خم» به حادثه غدیر اشاره کرده، می‌نویسد: خم، بیابانی است در بین مکه و مدینه در نزدیکی جحفه که در آن برکه [غدیر] قرار دارد و پیامبر صلی الله علیه و آله در آنجا خطبه خواند(حموی، ۱۹۷۹م، ج۲، ص۳۸۹).
۹٫ بیهقی(احمد بن الحسین) متوفای۴۵۸ه‍.ق از محدثان بزرگ اهل ‌سنت، در کتاب السنن‌ الکبری حادثه غدیر را نقل کرده و موضوع عمامه‌گذاری آن حضرت را بیان کرده است(بیهقی، [بی‌تا]، ج۱۰، ص۱۴).
۱۰٫ هیثمی(نورالدین هیثمی) متوفای ۸۰۷ ه‍.ق از محدثان و فقهای بزرگ و معروف اهل‌ سنت در کتاب مجمع‌ الزوائد و منبع‌ الفوائد،واقعه غدیر را با چند سند معتبر از رباح‌ الحارث، زید بن ارقم، ابوطفیل، سعید ابن وهب، زید بن یثیع، عبدالرحمن بن ابی ‌لیلی، ابوهریره، ابن‌ عمر، ملک ‌بن حویرث، ابن جناده و… نقل کرده است(هیثمی، [بی‌تا]، ج۹، ص۱۰۴-۱۰۹).
۱۱٫ نووی متوفای قرن هشتم هجری در کتاب شرح صحیح مسلم در توضیح جمله «ماء یدعی خمّا بین مکه والمدینه» به واقعه ی غدیر اشاره کرده است(نووی، [بی‌تا]، ج۱۵، ص۱۸۰).
۱۲٫ احمد بن ابی‌ یعقوب متوفای۲۸۴ه‍.ق از مورخان بزرگ اهل ‌سنت، در کتاب تاریخ یعقوبی، حادثه غدیر را ذکر کرده است(یعقوبی، [بی‌تا]، ج۲، ۱۱۲).
۱۳٫ مسعودی متوفای ۳۴۵ه‍.ق از مورخان بزرگ در کتاب التنبیه و الاشراف حادثه غدیر را بیان کرده است(مسعودی، [بی‌تا]، ص۲۲۱).
۱۴٫ حاکم حسکانی متوفای قرن پنجم از مفسران بزرگ اهل سنت در کتاب شواهد التنزیل در ذیل آیه شریفه «بَلِّغ مَا أنزِلَ إلَیکَ» و آیه شریفه «الیَومَ أکمَلتُ…» حادثه غدیر را نقل کرده است(حاکم حسکانی، [بی‌تا]، ج۱، ص۲۰۰-۲۳۹).
۱۵٫ جلال‌الدین السیوطی متوفای۹۱۱ه‍.ق از محدثان و مفسران بزرگ اهل ‌سنت در تفسیر الدُّر المنثور از ابوسعید خدری روایت کرده که آیه ی شریفه «بَلِّغ مَا أنزِلَ إلَیکَ» در غدیر خم در مورد علی ‌بن‌ ابی طالب علیه السّلام نازل شده است(سیوطی، [بی‌تا]، ج۲، صص۲۵۹ و۲۹۸).
سایر منابع:
حادثه غدیر خم در بسیاری از کتب اهل سنت مطرح شده و ما از باب نمونه پانزده مورد را بیان کردیم و در ادامه سایر منابع را به اختصار مطرح می‌ کنیم:
۱۶٫ ابو جعفر اسکافی متوفای ۲۲۰ه‍.ق در کتاب المعیار و الموازنه، صص۷۱، ۲۱۰، ۲۱۴ و۳۱۱٫
۱۷٫ ابن ابی‌ شیبه متوفای ۲۳۵ه‍.ق در کتاب المصنف، ج۷، صص۴۹۵ و۵۰۲٫
۱۸٫ عمرو بن ابی ‌عاصم متوفای ۲۸۷ه‍.ق در کتاب السنه، ص۵۹۳٫
۱۹٫ ابن حیان متوفای ۷۳۹ه‍.ق در صحیح ابن حیان، ج۱۵، ص۳۷۶٫
۲۰٫ سلیمان‌ بن احمد طبرانی متوفای ۳۶۰ه‍.ق در المعجم الصغیر، ج۱، ص۶۴ و در کتاب المعجم‌ الکبیر، ج۱، ص۳۰۸، ج۲، صص۲۷۵ و۳۶۹، ج۴، ص۱۷ و ج۵، صص۱۹۲،۱۷۰،۱۶۶ و۲۰۴٫
۲۱٫ ابن ابی ‌الحدید متوفای ۶۵۶ه‍.ق در شرح نهج‌ البلاغه، ج۲، صص ۵۹ و۲۸۸ و ج۳، ص۲۰۸٫
۲۲٫ زرندی حنفی (جمال‌الدین محمد بن یوسف) متوفای ۷۵۰ه‍.ق در کتاب نظم درر المسمطین، ص۹۳٫
۲۳٫ جمال‌ الدین زیعلی متوفای ۷۶۲ در نصب‌الرایه، ج۶، ص ۴۹۹ و کتاب سیر اعلام النبلاء، ج۱، ص۷۵٫
۲۴٫ ابن الدمیاطی متوفای ۶۴۳ه‍.ق در کتاب المستفاد من ذیل تاریخ بغداد، ج۲، ص۱۲۹٫
۲۵٫ ابوالمحاسن متوفای ۷۶۵ه‍.ق در کتاب الاکمال فی سند الامام احمد، ص۶۶۴٫
۲۶٫ ابن ‌حجر عسقلانی متوفای ۸۵۲ه‍.ق در کتاب تهذیب‌ التهذیب، ج۲، ص۱۵۵، ج۷، ص۲۹۶، ج۸، ص۱۰۶ و کتاب لسان ‌المیزان، ج۱، ص۳۸۷، ج۲، صص۳۱۲ و۳۷۹ و ج۵، ص۱۰۰ و کتاب تعجیل‌ المنفعه، ص۴۶۴ و کتاب‌الاصابه، ج۲، صص۱۴ و۱۴۰ و ج۳، صص۴۸۱ و۴۸۴ و ج۴، صص۲۲۷، ۳۰۱ و۴۶۷٫
۲۷٫ حاجی خلیفه متوفای ۱۰۶۷ه‍.ق در کتاب کشف‌ الظنون، ج۲، ص۱۶۷۲٫
۲۸٫ حافظ اصفهانی متوفای ۴۳۰ه‍.ق در کتاب ذکر اخبار اصبهان، ج۱، صص۱۰۷، ۱۲۶ و ۲۳۵٫
۲۹٫ عبدالرحیم ‌بن حسین عراقی متوفای ۸۰۶ه‍.ق در کتاب الاربعین العشاریه، ص۱۳۰٫
۳۰٫ هیثمی (علی‌ ابن ابوبکر) متوفای ۸۰۷ه‍.ق در کتاب موارد الظمان الی زوائد ابن حیان، ص۵۴۴٫
۳۱٫ متقی هندی (علاءالدین علی ‌المتقی بن‌ حسام‌ الدین) متوفای۹۷۵ در کتاب کنزالعمال، ج۱۳، صص۱۰۴، ۱۰۵، ۱۳۴ و۱۵۷٫
۳۲٫ قرطبی (محمد بن احمد) متوفای ۶۷۱ه‍.ق در تفسیر قرطبی، ج۶، ص۶۱٫
۳۳٫ ابن‌ کثیر (اسماعیل) متوفای۷۴۴ه‍.ق در کتاب تفسیرالقرآن‌ العظیم، ج۲، ص۱۵٫
۳۴٫ ابی ‌عاصم(عمرو بن ابی ‌عاصم) متوفای ۲۸۷ه‍.ق در کتاب اسنه، صص۵۹۳ و۶۳۰٫
۳۵٫ المناوی(محمد بن عبدالرئوف) متوفای ۱۳۳۱در کتاب فیض‌ القدیر، ج۶، ص۲۸۲٫
۳۶٫ شوکانی(محمد)، متوفای۱۲۵۰ه‍.ق در فتح‌ القدیر، ج۲، ص۶۰٫
۳۷٫ خطیب بغدادی(ابوبکراحمد بن علی) متوفای ۴۶۳ه‍.ق در تاریخ بغداد، ج۳، ص۹۴ و ج۷، ص۳۸۹٫
۳۸٫ ابن‌ عساکر(ابوالقاسم) متوفای ۵۷۱ه‍.ق در کتاب تاریخ مدینه دمشق، ج۱۳، صص۶۹ و۷۰ و ج۱۸، ص۱۳۸٫
۳۹٫ ابن‌ اثیر(علی) متوفای۶۳۰ه‍.ق در کتاب اسدالغابه، ج۱، صص۳۰۸ و۳۶۷ و ج۲، ص۲۳۲٫
۴۰٫ ابن‌ النجار بغدادی(ابو عبدالله محمد بن محمود) متوفای۶۴۳ه‍.ق در کتاب ذیل تاریخ بغداد، ج۳، ص۱۰٫
۴۱٫ ابن‌ سعد (محمد بن سعد) متوفای ۲۳۰ه‍.ق در طبقات الکبری، ج۵، ص۳۲۰٫
۴۲٫ عصفری (خلیفه بن خیاط) متوفای ۲۴۰ه‍.ق در تاریخ خلیفه، ص۳۶۱٫
۴۳٫ بخاری (ابو عبدالله محمد بن اسماعیل بخاری) متوفای ۲۵۶ه‍.ق در کتاب تاریخ ‌الکبیر، ج۱، ص۳۷۵٫
۴۴٫ عقیلی(محمد بن عمرو عقیلی) متوفای ۳۲۲ه‍.ق در کتاب الضعفاء الکبیر، ج۳، ص۲۷۱٫
۴۵٫ ابن‌ خلدون متوفای ۸۰۸ه‍.ق در کتاب العبر معروف به تاریخ ابن ‌خلدون، ج۱، ص۱۹۷٫
۴۶٫ ابن‌ مزاحم منقری متوفای۲۱۲ه‍.ق در کتاب واقعه الصفین، ص۳۳۸٫
۴۷٫ ابن قتیبه دینوری در کتاب الاستغاثه، ج۲، ص۶۳٫
۴۸٫ ذهبی متوفای ۷۴۷ه‍.ق در کتاب میزان ‌الاعتدال، ج۲، صص۳۹۶ و۶۴۰، ج۳، ص۲۹۴٫
منابعی که ذکر شد، تنها بخشی از منابع معتبر اهل‌سنت بود که حادثه غدیر در آن مطرح شده است. دانشمندان بزرگ سنی که حادثه ی غدیر را بیان کرده‌اند، از گروه‌های مختلف بوده‌اند: برخی از آنان محدث، بعضی مورخ، گروهی مفسر، جمعی سیره ‌نویس و تعدادی از اهل لغت و بخشی از فقهای بزرگ بوده‌اند؛ لذا حادثه غدیر فقط از یک طبقه و یک گروه، نقل شده است. از این مطلب به دست می‌آید که: حادثه غدیر، علی‌رغم دشمنی‌ های فراوان گروهی از افراد لجوج و کم‌ خرد، آن ‌قدر حادثه ی مهم و مورد توجه عام و خاص بوده است که گروه ‌های مختلفی از علما آن را بیان کرده‌اند. با نیم‌ نگاهی بدان درمی‌یابیم، حادثه ی غدیر از حوادث مسلَّم تاریخ اسلام است که انکار آن جز از روی عناد و غرض ‌ورزی، هیچ دلیل دیگری نخواهد داشت؛ زیرا درخشش حادثه غدیر همچون آفتاب عالم ‌تابی است که جز نابینایان و نااهلان و خفاشان، کسی نمی‌تواند آن‌ را انکار کند. ما در این گفتار به بیش از پنجاه منبع معتبر و دست اول از منابع اهل سنت- که حادثه ی غدیر در آن مطرح شده است- اشاره کردیم.
آیا با این فرض می ‌توان گفت حادثه غدیر، افسانه‌ای بیش نیست؟ و این مسئله، ساخته و پرداخته ی شیعیان است؟ چه اینکه این مسئله از چنان وضوح و روشنی‌ای برخوردار است که بسیاری از دانشمندان برجسته و بزرگ اهل‌سنت آن را از روایات متواتر دانسته‌اند و بعضی از این دانشمندان، این حادثه را با چندین روایت و چندین سند، از صحابه بزرگ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل کرده‌اند که در بخش بعدی، مطرح خواهد شد.
پی نوشت:
۱٫تاریخ وصول:۱۳۸۶/۱۱/۱۸؛تاریخ تصویب نهایی:۱۳۸۷/۱/۲۶٫
۲٫ای رسول ما!آنچه از سوی پروردگارت بر تو نازل شد،به مردم برسان و اگر این کار را انجام ندهی،رسالت خود را به انجام نرسانده ای و خداوند تو را از مردم ایمن نخواهد کرد. همانا خداوند گروه کافر را هدایت نمی کند.
۳٫خوشا به حالت ای فرزند ابوطالب! تو مولای من و مولای هر مرد و زن مؤمن هستی.

چهارشنبه, 15 مرداد 1399 10:43

حدیث غدیر، ولایت ‏یا محبت؟

پیامبر اسلام‏ صلى الله علیه وآله در طول دوران رسالت، پیوسته به موضوع جانشینى بعد از خود اشاره کرده و به صورت مکرر آن را امرى مربوط به خدا دانسته است.

صرف نظر از کتب تفسیر و تاریخ و حدیث‏ شیعه که بر انتصابى بودن امام از سوى خداوند تصریح و تاکید دارند، این مطلب را می‏توان به روشنى از کتب اهل سنت نیز اثبات نمود.

طبرى مینویسد: پیامبر اکرم‏ صلى الله علیه وآله پس از گذشت ۳ سال از آغاز بعثت، از سوى خداوند مامور شد که دعوت خویش را آشکار سازد، و آیه «وَاَنْذِرْ عَشیرَتَکَ الاَقرَبینَ‏» (شعراء/ ۲۱۴٫) در این مورد نازل شد. پیامبر، سران بنى هاشم را جمع کرد و فرمود: «من خیر دنیا و آخرت را براى شما آورده‏ام. خداوند به من امر کرده است که شما را به آن دعوت کنم. کدام یک از شما مرا در نشر این آیین یارى می‏کند تا برادر و وصى و جانشین من در میان شما باشد؟» حضرت سه مرتبه این سخن را تکرار نمود و در هر بار تنها علی‏ه السلام آمادگى خود را اعلان کرد. در این موقع پیامبرصلى الله علیه وآله فرمود:

ان هذا أخی ووصى وَخَلِیفَتِی فِیکُمْ[۱]

او برادر و وصى و جانشین من در میان شماست.

ان هذا أخی ووصى وَخَلِیفَتِی فِیکُمْ

طبرى در جاى دیگرى از تاریخش نقل می‏کند: وقتى آن حضرت براى تبلیغ اسلام با سران قبیله بنی ‏عامر تماس گرفت، یکى از آنان حمایت‏ خود را از وى اعلام نمود و افزود: هرگاه خداوند تو را بر مخالفان پیروز ساخت، آیا موضوع زمامدارى مسلمانان پس از شما به ما واگذار می‏گردد؟ پیامبرصلى الله علیه وآله فرمود:

ثُمَّ أَظْهَرَکَ اللَّهُ عَلَى مَنْ خَالَفَکَ، أَیَکُونُ لَنَا الأَمْرُ مِنْ بَعْدِکَ؟ [قَالَ: الأَمْرُ إِلَى اللَّهِ یَضَعُهُ حَیْثُ یَشَاءُ]

موضوع خلافت، مربوط به خدا است [و از اختیار من بیرون است]، خدا هر فردى را انتخاب کند، امامت‏به او محول می‏گردد.[۲]

جانشین پیامبر

پیامبر اسلام با این گونه سخنان صریح و بسیار روشن خود زمینه‏ سازى نموده و اذهان را آماده می‏کرد تا آخرین پیام الهى را درباره رهبرى امت اسلامی ‏که سرنوشت اسلام و مسلمین را رقم خواهد زد ابلاغ نماید و پیوسته به مساله مهم ولایت و رهبرى بعد از خود اشاره نموده و على‏ علیه السلام را به عنوان بهترین فرد معرفى مى ‏کردند. تا اینکه وعده موعود فرا رسید و براى ابلاغ آخرین فرمان خداوند و اتمام رسالت‏خویش در هنگام برگشت از سفر حج در مکانى به نام غدیر خم، در بزرگترین اجتماع مسلمین در دوران پیامبرى خویش به پا خواست و به فرمان خداوند، امام على ‏علیه السلام و یازده معصوم از فرزندان او را به عنوام امام و رهبر مسلمین با جملاتى چون «من کنت مولاه فهذا على مولاه‏» که برگرفته از ولایت‏ خداوند است، منصوب کرد.

متاسفانه بعد از رحلت پیامبر عظیم الشان اسلام‏ صلى الله علیه وآله تهاجم بس گسترده‏اى علیه ولایت امام على‏ علیه السلام آغاز گردید و بزرگترین هجمه‏ ها علیه روایت غدیر بود، اما از آنجا که نتوانستند این پیام بزرگ و پرفروغ آسمانى را نادیده بگیرند، پیوسته به تفسیرهاى ناصواب و به دور از منطق همچون تفسیر لفظ «مولا» به معنى نصرت و محبت و دوستى دست زدند تا شاید بتوانند این حدیث نورانى را تحریف کرده و کارهاى توجیه‏ ناپذیر خویش را توجیه کنند.

هم اکنون به بیان شواهدى مى ‏پردازیم که به روشنى ثابت مى ‏کند که مقصود از «مولى‏» در حدیث غدیر، همان امامت و رهبرى است.

شواهد

۱ – فرازهاى حدیث‏ شریف غدیر

رسول خداصلى الله علیه وآله در روز غدیر خم فرمود:

لا اله الا هو – لانه قد اعلمنى انى ان لم ابلغ ما انزل الى فى حق على فما بلغت رسالته، فقد ضمن لى (تبارک و تعالى) العصمه من الناس و هو الله الکافى الکریم، فاوحى الى: بسم الله الرحمن الرحیم یا ایها الرسول، بلغ ما انزل الیک من ربک فى على، «یعنى فى الخلافه لعلى بن ابى طالب‏» و ان لم تفعل فما بلغت رسالته والله یعصمک من الناس. معاشر الناس! ما قصرت فى تبلیغ ما انزل الله تعالى الى، و انا ابین لکم سبب هذه الآیه. ان جبرئیل‏ علیه السلام هبط الى مرارا ثلاثا یامرنى عن السلام ربى و هو السلام ان اقوم فى هذا المشهد، فاعلم کل ابیض و اسود ان على بن ابى طالب، اخى و وصیى و خلیفتى على امتى و الامام من بعدى، الذى محله منى محل هارون من موسى، الا انه لا نبى بعدى، و هو ولیکم بعد الله و رسوله و قد انزل الله تبارک تعالى على بذلک آیه من کتابه: «انما ولیکم الله و رسوله و الذین‏یقیمون الصلوه و یؤتون الزکوه و هم راکعون‏» (مائده/ ۵۵) و على بن ابى طالب الذى اقام الصلوه و اتى الزکوه و هو راکع یرید الله عز وجل فى کل حال.

خدایى جز الله نیست، زیرا او به من اعلام فرموده است که اگر آنچه در حق على بر من نازل نموده ابلاغ نکنم رسالت او را نرسانده‏ام، و براى من حفظ از شر مردم را ضمانت نموده است و خدا کفایت کننده و کریم است.

خداوند به من چنین وحى کرده است: «بسم الله الرحمن الرحیم اى پیامبر! آنچه از طرف پروردگارت درباره على بر تو نازل شده; یعنى خلافت على بن ابى ‏طالب را ابلاغ کن و اگر انجام ندهى، رسالت او را نرسانده‏اى، و خداوند تو را از مردم حفظ مى ‏کند.» (مائده / ۶۷)

اى مردم! من در رساندن آنچه خداوند بر من نازل کرده کوتاهى نکرده‏ام و من سبب نزول این آیه را براى شما بیان مى‏ کنم: جبرئیل سه مرتبه بر من نازل شد و از طرف خداوند سلام که او سلام است مرا مامور کرد که در این محل بپاخیزم و بر هر سفید و سیاهى اعلام کنم که: «ان على بن ابى طالب اخى و وصیى و خلیفتى على امتى والامام من بعدى; على بن ابى‏ طالب برادر من و وصى من و جانشین من بر امتم و امام بعد از من است.» نسبت او به من همانند هارون به موسى است جز این که پیامبرى بعد از من نیست. و او صاحب اختیار شما بعد از خدا و رسولش مى‏ باشد و خداوند در این مورد آیه‏اى از کتابش بر من نازل کرده است که: «صاحب اختیار شما، خدا و رسولش هستند و کسانى که ایمان آورده و نماز را بپا مى ‏دارند و در حال رکوع زکات مى‏ دهند.» (مائده/ ۵۵٫) و على بن ابى ‏طالب است که نماز را بپا داشته و در حال رکوع زکات داده و در هر حال خداوند عزوجل را قصد مى ‏کند.

معاشر الناس! لاتضلوا عنه ولا تنفروا منه، ولا تستنکفوا من ولایته، فهو الذى یهدى الى الحق و یعمل به، ویزهق الباطل و ینهى عنه، ولا تاخذه فى الله لومه لائم. معاشر الناس فضلوه فقد فضله الله، واقبلوه فقد نصبه الله. معاشر الناس! انه امام من الله،و لن یتوب الله على احد انکر ولایته ولن یغفر الله له، حتما على الله ان یفعل ذلک ممن خالف امره فیه و ان یعذبه عذابا نکرا، ابد الآباد و دهر الدهور. فاحذروا ان تخالفوه فتصلوا نارا وقودها الناس والحجاره اعدت للکافرین.

اى مردم! از او (على ‏علیه السلام) به سوى دیگرى گمراه نشوید، و از او روى بر مگردانید و از ولایت او سرباز نزنید. اوست که به حق هدایت نموده و به آن عمل مى‏ کند، و باطل را ابطال نموده و از آن نهى مى ‏نماید، و در راه خدا سرزنش ملامت کننده‏اى او را مانع نمى ‏شود.

اى مردم! او را فضیلت دهید که خدا او را فضیلت داده است، و او را قبول کنید که خداوند او را منصوب نموده است.

«معاشر الناس! انه امام من الله، ولن یتوب الله على احد انکر ولایته و لن یغفر الله له …;

اى مردم! او از طرف خداوند امام است و هر کس ولایت او را انکار کند خداوند هرگز توبه‏اش را نمى ‏پذیرد و او را نمى ‏بخشد. حتمى است‏ بر خداوند که با کسى که با او مخالفت نماید چنین کند و او را به عذابى شدید تا ابدیت و تا آخر روزگار معذب نماید. پس بپرهیزید از این که با او مخالفت کنید و گرفتار آتشى شوید که آتشگیره آن مردم و سنگ‏ها هستند و براى کافران آماده شده است.»

«الا ان جبرئیل خبرنى عن الله تعالى بذلک و یقول «من عادى علیا و لم یتوله فعلیه لعنتى;

بدانید که جبرئیل از جانب خداوند این خبر را براى من آورده است و مى‏ گوید: «هرکس با على دشمنى کند و ولایت او را نپذیرد لعنت و غضب من بر او باد.»

معاشر الناس … من کنت مولاه فهذا على مولاه، و هو على بن ابى طالب اخی و وصیى و مولاته من الله عزوجل انزلها على.

اى مردم هر کس من صاحب اختیار اویم این على صاحب اختیار اوست و او على بن ابى طالب، برادر و جانشین من است و ولایت او از جانب خداوند متعال است که بر من نازل کرده است.

الا وقد بلغت، الا و قد اسمعت، الا و قد اوضحت، الا و ان الله عزوجل قال و انا قلت عن الله عزوجل، الا انه لا امیر المؤمنین غیر اخى هذا.

بدانید من پیام خدا را رساندم، و وظیفه خود را ادا کردم، بدانید که من شنوانیدم، بدانید که من (مساله ولایت و امامت را) توضیح دادم و روشن نمودم، بدانید که خداوند فرموده است و من از جانب خداوند عز وجل مى‏ گویم، بدانید که امیرالمؤمنین جز این برادرم على نیست.

معاشر الناس! هذا على اخى، و وصیى و واعى علمى، و خلیفتى فى امتى… انه خلیفه رسول الله و امیرالمؤمنین، والامام الهادى من الله…

اى مردم! این على برادر من، وصى من، جامع علم من و جانشینم در میان امتم مى‏ باشد… او خلیفه رسول خدا، امیرالمؤمنین و امام هدایت کننده از طرف خداوند است.

معاشر الناس! انما اکمل الله عزوجل دینکم بامامته فمن لم یاتم به و بمن یقوم مقامه من ولدى من صلبه الى یوم القیامه، والعرض على الله عزوجل، فاولئک الذین حبطت اعمالهم، و فى النار هم خالدون، لایخفف عنهم العذاب ولا هم ینظرون.

اى مردم! خداوند دین شما را با امامت او کامل نمود، پس هر کس به او و کسانى که جانشین او از فرزندان من و از نسل او هستند تا روز قیامت و روز رفتن به پیشگاه خداوند اقتدا نکند، چنین کسانى اعمالشان در دنیا و آخرت از بین رفته و در آتش دائمى خواهند بود، عذاب از آنان تخفیف نمى‏یابد و به آنان مهلت داده نمى ‏شود[۳].

۲ – اقرار علماى اهل سنت

جمعى از علماى اهل سنت‏ با نقل روایات متعدد، مقصود از آیه شریفه (تبلیغ) و حکم موجود در آن را، معرفى ولایت على‏ علیه السلام ذکر مى ‏کنند.

مفسرین اهل سنت از جمله فخر رازی ادعا می کند که شان نزول این آیه واقعه غدیر است:

نَزَلَتِ الْآیَهُ فِی فَضْلِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ عَلَیْهِ السَّلَامُ، وَلَمَّا نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَهُ أَخَذَ بِیَدِهِ وَقَالَ: «مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالَاهُ وَعَادِ مَنْ عَادَاهُ» فَلَقِیَهُ عُمَرُ/ رَضِیَ اللَّه عَنْهُ فَقَالَ: هَنِیئًا لَکَ یَا ابْنَ أَبِی طَالِبٍ أَصْبَحْتَ مَوْلَایَ وَمَوْلَى کُلِّ مُؤْمِنٍ وَمُؤْمِنَهٍ، وَهُوَ قَوْلُ ابْنِ عَبَّاسٍ وَالْبَرَاءِ بْنِ عَازِبٍ وَمُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ.

هنگامی که این آیه نازل شد، نبی مکرم(صلی الله علیه وآله) دست علی(علیه السلام) را گرفت و او را به عنوان خلیفه معرفی کرد. به دنبال آن، خلیفه دوم با علی (علیه السلام) ملاقات کرد و به او تبریک گفت. این سخن ابن عباس و براء بن عازب و محمد بن علی است.  [۴]

سیوطی از ابن ابی حاتم و ابن مردویه و ابن عساکر از ابو سعید خدری نقل می‌کند:

۶۶۰۹ – حَدَّثَنَا أَبِی , ثنا عُثْمَانُ بْنُ خُرَّزَاذَ , ثنا إِسْمَاعِیلُ بْنُ زَکَرِیَّا , ثنا عَلِیُّ بْنُ عَابِسٍ , عَنِ الْأَعْمَشِ , عَنْ عَطِیَّهَ الْعَوْفِیِّ , عَنْ أَبِی سَعِیدٍ الْخُدْرِیِّ , قَالَ: نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَهُ {یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ} [المائده: ۶۷] فِی عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ.[۵]

تفسیر ابن ابی حاتم، از تفاسیری است که مورد تأیید اهل سنت حتی ابن تیمیه است که می‌گوید: تفسیر ابن ابی حاتم تفسیر معتبر است. روایات ضعیف و جعلی در این تفسیر نیست.

ابن مسعود می‌گوید: ما در زمان پیامبر(صلی الله علیه وآله) این آیه را این‌گونه می‌خواندیم:

وأخرج ابن مردویه عن ابن مسعود قال: کنا نقرأ على عهد رسول الله صلّى الله علیه وسلّم یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ أن علیا ولی المؤمنین وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وخبر الغدیر عمده أدلتهم على خلافه الأمیر کرم الله تعالى وجهه،[۶]

این آیه قرآن را اینگونه قرائت می‌کردیم، یعنی برسان رسالت حق را که علی(علیه السلام) مولای مؤمنین است.

۳۹۴۳ – وَقَالَ إِسْحَاقُ: أخبرنا أَبُو عَامِرٍ الْعَقَدِیُّ، عَنْ کَثِیرِ بْنِ زَیْدٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ [عُمَرَ] بْنِ عَلِیٍّ عَنْ أَبِیهِ، عَنْ عَلِیٍّ رَضِیَ الله عَنْه قَالَ: إِنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ حَضَرَ الشَّجَرَهَ بِخُمٍّ، ثُمَّ خَرَجَ آخِذًا بِیَدِ عَلِیٍّ رَضِیَ الله عَنْه قَالَ: ” أَلَسْتُمْ تَشْهَدُونَ أن الله تبارک وتعالى رَبُّکُمْ؟ ” قَالُوا: بَلَى. قَالَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: ” أَلَسْتُمْ تَشْهَدُونَ أَنَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ أَوْلَى بِکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ وأن الله تعالى وَرَسُولَهُ أَوْلِیَاؤُکُمْ؟ “.

فَقَالُوا: بَلَى. قَالَ: ” فَمَنْ کَانَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ مَوْلَاهُ فَإِنَّ هَذَا مَوْلَاهُ، وَقَدْ تَرَکْتُ فِیکُمْ مَا إِنْ أَخَذْتُمْ بِهِ لَنْ تَضِلُّوا کتاب الله تعالى، سَبَبُهُ بیدی، وَسَبَبُهُ بِأَیْدِیکُمْ، وَأَهْلُ بَیْتِی “. هَذَا إِسْنَادٌ صَحِیحٌ

، وَحَدِیثُ غَدِیرِ خم قد أخرج النسائی مِنْ رِوَایَهِ أَبِی الطُّفَیْلِ عَنْ زَیْدِ بْنِ أَرْقَمَ، وَعَلِیٍّ، وَجَمَاعَهٍ من الصحابه رَضِیَ الله عَنْهم، وَفِی هَذَا زِیَادَهٌ لَیْسَتْ هُنَاکَ، وَأَصْلُ الْحَدِیثِ أَخْرَجَهُ التِّرْمِذِیُّ أَیْضًا.

حضرت على علیه السّلام فرموده است : رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله در زیر درختى در محل «خم» قرار گرفته بود ، طولى نکشید از زیر درخت بیرون آمده و دست مرا گرفت و خطاب به مردم فرمود : اى مردم ! مگر نه این است که گواهى می‌دهید ، خداى تعالى پروردگار شماست ؟ در پاسخ گفتند : آرى ! فرمود :مگر نه این‌ است که گواهى میدهید ، خدا و رسول او از جان شما به شما سزاوارترند ؟ و خدا و رسول او مولاى شمایند ؟ گفتند : آرى ! فرمود : بنا بر این ، کسى که خدا و رسول او مولاى او هستند ، به راستى این شخص (على علیه السّلام) مولاى اوست. اینک ، در میان شما دو اثر ارزنده و گرانبها مىگذارم که هرگاه به آن‌ها تمسک کنید ، هرگز در منجلاب گمراهى گرفتار نخواهید شد : یکى ، کتاب خدا است که ریسمان استوار میان شما و خدا مىباشد که یک طرف آن در دست حق تعالى است و طرف دیگرش در اختیار شماست و دیگرى ، اهل بیت من است .

ابن حجر بعد از نقل این روایت می‌گوید :سند این روایت صحیح است . حدیث غدیر خم را نسائی از طریق أبو طفیل از زید بن أرقم و نیز از علی علیه السلام و گروهی از صحابه نقل کرده‌ است . در این روایت چیزهای است که در آن‌ها نیست . اصل حدیث را ترمذی نیز نقل کرده است .[۷]

غدیر

این آیه دلیل بسیار روشنى است‏بر این که مقصود از «مولا» جز امامت و رهبرى چیز دیگرى نیست.

برای اطلاع بیشتر به این مقاله رجوع کنید: اعتراف به صحت حدیث غدیر+سند

۳ – اقرارگیرى از مردم

پیامبر اکرم ‏صلى الله علیه وآله در آغاز سخن، از مردم بر سه اصل مهم اسلامى اقرار گرفت و فرمود: «الستم تشهدون ان لا اله الا الله و ان محمدا عبده و رسوله و ان الجنه حق و النار حق؟»

هدف از این اقراگیرى چیست؟ آیا جز این است که مى ‏خواهد ذهن مردم را آماده کند، تا مقام و موقعیتى را که بعدا براى على ‏علیه السلام ثابت مى ‏کند، بسان اصول پیشین تلقى نمایند و بدانند که اقرار به ولایت و خلافت وى، در ردیف اصول سه گانه‏اى است که همگى به آن اقرار و اعتراف دارند؟ اگر مقصود از مولى، دوست و ناصر باشد، در این صورت رابطه جمله‏ ها به هم خورده و کلام، بلاغت و استوارى خود را از دست مى ‏دهد، زیرا:

یک: على ‏علیه السلام منهاى ولایت، یک فرد مسلمان برجسته بود که در جامعه آن روز پرورش یافته بود و لزوم دوستى با افراد با ایمان، تا چه رسد نسبت‏به مؤمنى مانند على ‏علیه السلام، چیز مخفى و پنهانى نبود که پیامبر آن را در اجتماع بزرگ اعلام بفرماید.

دو: این مساله این قدر هم اهمیت نداشت که در ردیف اصول سه گانه قرار گیرد.

۴ – بیعت ابوبکر و عمر

طبق نقل علماء، مفسران و مورخان بزرگ اهل سنت، عمر و ابوبکر اولین کسانى بودند که بعد از خطبه پیامبر اسلام‏صلى الله علیه وآله در غدیر خم براى معرفى امام على ‏علیه السلام به عنوان وصى و امام بعد از خود، با على ‏علیه السلام به عنوان امیرالمؤمنین و امام المسلمین با بیان جملاتى اعتراف کردند:

«بخ بخ یا على اصبحت مولاى و مولى کل مؤمن و مؤمنه‏» یا «هنیئا لک یا ابن ابى طالب اصبحت و امسیت مولى کل مؤمن و مؤمنه‏»; (۴) «اى على بر تو مبارک باد که امروز مولاى من و مولاى هر مرد و زن مؤمن گشتى‏» یا «گوارا باد بر تو [این ولایت و امامت] اى پسر ابى‏ طالب که امروز مولاى من و مولاى هر مرد و زنى گشتى‏» بیعت کردند.

۵ – شان نزول آیه اکمال دین

جمع زیادى از مفسرین و مورخین اهل سنت در کتاب‏هاى خود نقل کرده‏اند که بعد از اعلان ولایت و امامت امیرالمؤمنین على‏ علیه السلام در روز غدیر خم و بیعت مسلمین با آن حضرت به عنوان امام و وصى بعد از پیامبرصلى الله علیه وآله، آیه شریفه «اکمال‏» (مائده/۳) نازل شد.

وقتى که آیه «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی وَ رَضیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دیناً» بر پیامبرصلى الله علیه وآله نازل شد، حضرت فرمود:

الله اکبر على اکمال الدین و اتمام النعمه و رضا الرب برسالتى و ولایه على بن ابى طالب من بعدى (ثم قال) من کنت مولاه فعلى مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه وانصر من نصره واخذل من خذله.

الله اکبر بر تکمیل شدن دین و اتمام نعمت پروردگار و خشنودى خداوند از رسالت من و ولایت على بعد از من. هر کس من مولاى او هستم، على مولاى اوست. خداوندا، آن کسى که او را دوست دارد دوست‏بدار، و آن کس که او را دشمن دارد، دشمن بدار، و هر کس او را یارى کند، یارى کن و هر کس او را خوار کند خوار گردان.[۸]

شبهات غدیر

آیا کمال دین و اتمام نعمت پروردگار به امامت و رهبرى است‏یا به دوستى و محبت؟!

۶ – تاج گذارى

پیامبرصلى الله علیه وآله در مراسم غدیر خم عمامه خود را که «سحاب‏» نام داشت، به عنوان تاج افتخار بر سر امیرالمؤمنین‏ علیه السلام قرار دادند و انتهاى عمامه را بر دوش آن حضرت آویزان نمودند و فرمودند: «عمامه تاج عرب است.» خود امیرالمؤمنین ‏علیه السلام در این باره فرمود:

۴۱۹۰۹- عن علی قال: عممنی رسول الله صلى الله علیه وسلم یوم غدیر خم بعمامه فسدلها خلفی – وفی لفظ: فسدل طرفیها على منکبی – ثم قال: “إن الله أمدنی یوم بدر وحنین بملائکه یعتمون هذه العمه؛ وقال: إن العمامه حاجزه بین الکفر والإیمان – وفی لفظ: بین المسلمین والمشرکین”. ورأى رجلا یرمی بقوس فارسیه فقال: “ارم

رسول خداصلى الله علیه وآله در روز غدیر خم عمامه‏ اى بر سرم بستند و یک طرفش را بر دوشم آویختند و فرمودند: خداوند در روز بدر و حنین، مرا به وسیله ملائکه‏اى که چنین عمامه‏ اى بر سر داشتند یارى نمود.

کنز العمال فی سنن الأقوال والأفعال ج۱۵ ص۴۸۲ المؤلف: علاء الدین علی بن حسام الدین ابن قاضی خان القادری الشاذلی الهندی البرهانفوری ثم المدنی فالمکی الشهیر بالمتقی الهندی (المتوفى: ۹۷۵هـ)، المحقق: بکری حیانی – صفوه السقا، الناشر: مؤسسه الرساله، الطبعه: الطبعه الخامسه، ۱۴۰۱هـ/۱۹۸۱م.

تاج گذاری

ابن اثیر در النهایه میگوید:

کَانَ اسْمُ عِمَامَهِ النَّبِیِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ السَّحَابَ

اسم عمامه پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم سحاب نام داشت.[۹]

عمامه پیامبر

دیلمی در  فردوس الاخبار می نویسد:

۴۲۴۶ – عَلیّ العمائم تیجان الْعَرَب والاحتباء حیطانها وجلوس الْمُؤمن فِی الْمَسْجِد رباطه

آن گاه که رسول خدا(صلى الله علیه وآله)على(علیه السلام)را با سحاب عمّامه گذارى کرد به او فرمود: اى على عمّامه ها تاج هاى عرب هستند.[۱۰]

سحاب

۷ – معجزه و امضاى الهى

إِنَّ السَّائِلَ هُنَا هُوَ الْحَارِثُ بْنُ النُّعْمَانِ الْفِهْرِیُّ. وَذَلِکَ أَنَّهُ لَمَّا بَلَغَهُ قَوْلُ النَّبِیِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فِی عَلِیٍّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: (مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ) رَکِبَ نَاقَتَهُ فَجَاءَ حَتَّى أَنَاخَ رَاحِلَتَهُ بِالْأَبْطَحِ ثُمَّ قَالَ: یَا مُحَمَّدُ، أَمَرْتَنَا عَنِ اللَّهِ أَنْ نشهد أن لا إله إِلَّا اللَّهُ وَأَنَّکَ رَسُولُ اللَّهِ فَقَبِلْنَاهُ مِنْکَ، وَأَنْ نُصَلِّیَ خَمْسًا فَقَبِلْنَاهُ مِنْکَ، وَنُزَکِّیَ أَمْوَالَنَا فَقَبِلْنَاهُ مِنْکَ، وَأَنَّ نَصُومَ شَهْرَ رَمَضَانَ فِی کُلِّ عَامٍ فَقَبِلْنَاهُ مِنْکَ، وَأَنْ نَحُجَّ فَقَبِلْنَاهُ مِنْکَ، ثُمَّ لَمْ تَرْضَ بِهَذَا حَتَّى فَضَّلْتَ ابن عمک علینا! أفهذا شی مِنْکَ أَمْ مِنَ اللَّهِ؟! فَقَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: (وَاللَّهِ الَّذِی لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ مَا هُوَ إِلَّا مِنَ اللَّهِ) فَوَلَّى الْحَارِثُ وَهُوَ یَقُولُ: اللَّهُمَّ إِنْ کَانَ مَا یَقُولُ مُحَمَّدٌ حَقًّا فَأَمْطِرْ عَلَیْنَا حِجَارَهً مِنَ السَّمَاءِ أَوِ ائْتِنَا بِعَذَابٍ أَلِیمٍ. فَوَاللَّهِ مَا وَصَلَ إِلَى نَاقَتِهِ حَتَّى رَمَاهُ اللَّهُ بِحَجَرٍ فَوَقَعَ عَلَى دِمَاغِهِ فَخَرَجَ مِنْ دُبُرِهِ فَقَتَلَهُ، فَنَزَلَتْ: سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ الْآیَهَ.[۱۱]

چون رسول خدا به غدیر خم رسید، مردم را خبر کرد، و ایشان گرد آمدند، و دست علی را گرفت و گفت: من کنت مولاه فعلی مولاه. این خبر شایع شد و به شهرها رسید از جمله به حارث بن نعمان فهری رسید. حارث سوار ناقه خود شد، و آهنگ رسول الله کرد و آمد تا به لشگرگاه رسید، و از ناقه خود پیاده شد، و زانوی ناقه را بست، و رو به خیمه رسول الله آورد، و رسول الله در میان مهاجر و انصار نشسته بود. و گفت: ای محمد تو آمدی و گفتی: سیصد و شصت معبود را رها کنید، و بگوئید: خدا یکی است! و ما گفتیم. و گفتی که: بگوئید: من رسول او هستم! ما هم گفتیم. گفتی که: پنج نماز بجای آورید! ما آوردیم. گفتی: ماه رمضان روزه بدارید! پذیرفتیم. گفتی: زکوه مال بدهید ما هم به گردن گرفتیم! حج فرمودی، رد نکردیم، جهاد فرمودی، قول تو را قبول نمودیم. به این همه دستورات راضی نشدی تا آنکه:  «وسط بازوی پسر عموی خود را گرفتی، و بلند کردی، و او را بر ما فضیلت و برتری بخشیدی، و گفتی: هر کس که من مولی و آقای اویم، علی مولی و آقای اوست! آیا این مطلب از توست، یا از خداست»؟! رسول خدا فرمود: «سوگند به آن کسی که جز او معبودی و خدائی نیست، این از طرف خداست، و من به امر خدا گفتم». حارث که این بشنید، پشت کرد و رو به سوی ناقه خود نهاد، و می گفت: «بار خدایا اگر این که محمد می گوید، حق است، و از پیش توست، بر ما سنگ از آسمان ببار! یا برای ما عذاب دردناکی بفرست»! هنوز سخنش تمام نشده بود که سنگی از آسمان آمد، و بر سر او خورد، و او را همچنان بر جای خود بکشت. و خداوند تعالی این آیه فرستاد: سال سائل بعذاب واقع- للکافرین لیس له دافع- من الله ذی المعارج. حق تعالی رحمت فرستاد، او عذاب خواست، گفتند: چون تو را رحمت نافع نیست، کسی عذاب را از تو دافع نیست.

اثبات ولایت حضرت علی

و با این معجزه، بر همگان مسلم شد که «غدیر» از منبع وحى سرچشمه گرفته و یک فرمان الهى است.

۸ – شرایط بیان حدیث

هرگاه مقصود از بیان حدیث غدیر، مراتب دوستى على ‏علیه السلام بود، دیگر لازم نبود که پیامبر اکرم در هواى گرم کاروان صدهزار نفرى را از رفتن باز بدارد و مردم را در آن هواى گرم روى ریگ‏ها و سنگ‏هاى بیابان بنشاند و خطابه مفصل بخواند.

مگر قرآن با آیه شریفه «انما المؤمنون اخوه‏» (حجرات / ۱۰٫) افراد جامعه با ایمان را برادر یکدیگر نخوانده بود؟

قرآن، در آیات زیادى افراد با ایمان را دوست‏یکدیگر معرفى کرده است. على ‏علیه السلام نیز عضو همان جامعه با ایمان بود و دیگر نیازى نبود که پیامبر اکرم مستقلا درباره دوستى و مودت على ‏علیه السلام داد سخن بدهد.

اینکه هدف از حدیث غدیر بیان مراتب دوستى و نصرت على ‏علیه السلام بوده و مولى به معنى محب و ناصر است، یک نوع اشکالتراشى کودکانه است و از تعصب‏هاى کور مایه مى ‏گیرد، بلکه به حکم قرائن پیشین و شواهد دیگرى که با دقت در سراسر خطبه به دست مى ‏آید، کلمه مولى در حدیث غدیر یک معنى بیش ندارد، و آن اولى به تصرف است.

[۱] . تاریخ طبرى ج۲ ص۳۲۱ المؤلف: محمد بن جریر بن یزید بن کثیر بن غالب الآملی، أبو جعفر الطبری (المتوفى: ۳۱۰هـ)، (صله تاریخ الطبری لعریب بن سعد القرطبی، المتوفى: ۳۶۹هـ)، الناشر: دار التراث – بیروت، الطبعه: الثانیه – ۱۳۸۷ هـف عدد الأجزاء: ۱۱٫

[۲] . تاریخ طبرى ج۲ ص۳۵۰ المؤلف: محمد بن جریر بن یزید بن کثیر بن غالب الآملی، أبو جعفر الطبری (المتوفى: ۳۱۰هـ)، (صله تاریخ الطبری لعریب بن سعد القرطبی، المتوفى: ۳۶۹هـ)، الناشر: دار التراث – بیروت، الطبعه: الثانیه – ۱۳۸۷ هـف عدد الأجزاء: ۱۱٫ السیره النبویه لابن هشام ج۱ ص۴۲۵ المؤلف: عبد الملک بن هشام بن أیوب الحمیری المعافری، أبو محمد، جمال الدین (المتوفى: ۲۱۳هـ)، تحقیق: مصطفى السقا وإبراهیم الأبیاری وعبد الحفیظ الشلبی، الناشر: شرکه مکتبه ومطبعه مصطفى البابی الحلبی وأولاده بمصر، الطبعه: الثانیه، ۱۳۷۵هـ – ۱۹۵۵ م، عدد الأجزاء: ۲٫  الکامل فی التاریخ ج۱ ص۶۸۷ المؤلف: أبو الحسن علی بن أبی الکرم محمد بن محمد بن عبد الکریم بن عبد الواحد الشیبانی الجزری، عز الدین ابن الأثیر (المتوفى: ۶۳۰هـ)، تحقیق: عمر عبد السلام تدمری، الناشر: دار الکتاب العربی، بیروت – لبنان، الطبعه: الأولى، ۱۴۱۷هـ / ۱۹۹۷م، عدد الأجزاء: ۱۰٫

[۳] . علامه امینى، الغدیر، ج ۱، ص ۱۵۹٫ – الاحتجاج، ابى منصور احمد بن على ابن ابى‏ طالب الطبرسى، تحقیق ابراهیم بهادرى، و محمدهادى به; با اشراف علامه جعفر سبحانى، (تهران، انتشارات اسوه، التابعه لمنظمه الاوقاف و الشؤون الخیریه، ۱۴۱۳ ه ق)، ج ۱، صص ۱۳۸ – ۱۶۰٫تفسیر الصافى، محسن فیض کاشانى، (مشهد، دارالمرتضى للنشر بى ‏تا) ج ۲، صص ۵۲ – ۶۶٫)

[۴] . تفسیر فخر رازی، ج۱۲، ص۴۰۱ المؤلف: أبو عبد الله محمد بن عمر بن الحسن بن الحسین التیمی الرازی الملقب بفخر الدین الرازی خطیب الری (المتوفى: ۶۰۶هـ)، الناشر: دار إحیاء التراث العربی – بیروت، الطبعه: الثالثه – ۱۴۲۰ هـ

[۵] . تفسیر القرآن العظیم لابن أبی حاتم – ج۴ ص۱۱۷۲ المؤلف: أبو محمد عبد الرحمن بن محمد بن إدریس بن المنذر التمیمی، الحنظلی، الرازی ابن أبی حاتم (المتوفى: ۳۲۷هـ)، المحقق: أسعد محمد الطیب، الناشر: مکتبه نزار مصطفى الباز – المملکه العربیه السعودیه، الطبعه: الثالثه – ۱۴۱۹ هـ

[۶] . روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم ج۳ ص۳۵۹ المؤلف: شهاب الدین محمود بن عبد الله الحسینی الألوسی (المتوفى: ۱۲۷۰هـ)، المحقق: علی عبد الباری عطیه ، الناشر: دار الکتب العلمیه – بیروت، الطبعه: الأولى، ۱۴۱۵ هـ ،عدد الأجزاء: ۱۶ (۱۵ ومجلد فهارس) الدر المنثور للسیوطی، ج۲، ص۲۹۸ – فتح القدیر للشوکانی، ج۲، ص۶۰ – المنار لرشید رضا، ج۶، ص۴۶۳

[۸] . محمد الجوینى، فرائد السمطین، ج ۱، ص ۷۴، باب ۱۲٫

[۹] . النهایه فی غریب الحدیث والأثر ج۲ ص۳۴۵ المؤلف: مجد الدین أبو السعادات المبارک بن محمد بن محمد بن محمد ابن عبد الکریم الشیبانی الجزری ابن الأثیر (المتوفى: ۶۰۶هـ)، الناشر: المکتبه العلمیه – بیروت، ۱۳۹۹هـ – ۱۹۷۹م، تحقیق: طاهر أحمد الزاوى – محمود محمد الطناحی، عدد الأجزاء: ۵٫

[۱۰] . الفردوس بمأثور الخطاب ج۳ ص۸۷ المؤلف: شیرویه بن شهردار بن شیرو یه بن فناخسرو، أبو شجاع الدیلمیّ الهمذانی (المتوفى: ۵۰۹هـ)، المحقق: السعید بن بسیونی زغلول، الناشر: دار الکتب العلمیه – بیروت، الطبعه: الأولى، ۱۴۰۶ هـ – ۱۹۸۶م، عدد الأجزاء: ۵٫

[۱۱] . تفسیر القرطبی ج۱۸ ص۲۷۸ و ۲۷۹ المؤلف: أبو عبد الله محمد بن أحمد بن أبی بکر بن فرح الأنصاری الخزرجی شمس الدین القرطبی (المتوفى: ۶۷۱هـ)، تحقیق: أحمد البردونی وإبراهیم أطفیش، الناشر: دار الکتب المصریه – القاهره، الطبعه: الثانیه، ۱۳۸۴هـ – ۱۹۶۴ م، عدد الأجزاء: ۲۰ جزءا (فی ۱۰ مجلدات) .

چهارشنبه, 15 مرداد 1399 10:39

اعتبار حدیث غدیر

آیا حدیث غدیر از اعتبار کافی برای اثبات خلافت و امامت علی بن ابی طالب برخوردار است برخی در اعتبار ان خدشه وارد می کنند.

پاسخ

حماسه اعجاب آور و دلنشین غدیر نقطه عطفی در تاریخ اسلام است که ولایت حضرت علی(علیه السلام) را به طور رسمی و صریح مطرح نموده و از اهمیت خاصی برخوردار است که برای هیچ کس عذری باقی نمی گذارد. چنان که حضرت صدیقه طاهره ـ سلام الله علیها ـ در جواب عذر تراشی‌های انصار فرمود: «و هل ترک أبی یوم غدیرخم لاحد عذرا».(۱) آیا پدرم با پدید آوردن حماسه غدیر، عذری برای کسی باقی گذارد.

اعتبار سندی: حدیث غدیر از نظر سند قطعی و مسلم بوده و از اعتبار کافی برخوردار است و اگر ما حدیث متواتر داشته باشیم آن حدیث غدیر است. در کتب روائی فریقین به این ماجرا پرداخته و این ماجرای مهم تاریخی نقل شده. اشعار و ادبیات هر دو فرقه نیز به صورت گسترده‌ای به این حادثه مهم تاریخی پرداخته، تا جایی که کمتر موضوعی را می‌توان یافت که این گونه مورد اهتمام قرار گرفته باشد. عالِم سخت کوش و پرتلاش مرحوم علامه امینی، روایات، اشعار، اسناد و…. مربوط به ماجرای غدیر خم را گرد آورده. است، ایشان روایت غدیر را از ۱۱۰ نفر از صحابه(۲) و هشتاد و چهار نفر از تابعین(۳) از منابع متقن فریقین استخراج نموده و ۳۶ نفر از علمای فریقین(۴) و به ویژه دانشمندان اهل سنت را نام می‌برد و هم چنین جمع کثیری از مؤلفین که در رابطه به حدیث غدیر کتاب تألیف نموده‌اند، ذکر کرده است.(۵)بنابراین آنان که در این موضوع مناقشه کرده‌اند، خود را رسوا کرده‌اند.

کسانی که گفته‌اند: این حدیث اعتبار ندارد اگر منظورشان اعتبار سندی باشد پاسخ اینست که و ثانیاً بسیاری از بزرگان اهل سنت به صحت حدیث من کنت… تصریح کرده‌اند که از جمله آنها اشخاص ذیل می باشند:

  1. ذهبی شمس الدین محمد ابن احمد سیر الاعلام النبلاء، ج ۵، ص ۴۱۵، ۲ ابن حجر فتح الباری، ج ۷، ص ۷۴ ۳ ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج ۳، ص ۲۰۳ ۴ حاکم نیشابوری، ‌المستدرک علی الصحیحین، ج ۳، ص ۱۱۸ و ص ۶۱۳ سنن ترمذی، ج ۵،‌ص ۶۳۳ و مصادری که این کلام را نقل کرده‌اند بسیار متعددند به عنوان نمونه ترمذی، السنن، ج ۵، ص ۶۳۳ ابن ماجه، السنن، ج ۱، ص ۴۵ نسایی، خصایص امیر المؤمنین، ص ۴۷، و ص ۱۵۵ ابن حنبل، المسند، ج ۹، ص ۴۳ و ج ۱، ص ۳۲۱ ابن حنبل، فضایل الصحابه، ج ۲، ص ۵۹۳ طبرانی، المعجم الکبیر، ج ۳، ص ۱۷۹ و ج ۵، ص ۱۹۵

بنابراین با توجه به آن چه در رابطه با روات حدیث بیان شد و با توجه به این که در منابع متعدد و متقن و سنن و مساتید نقل شده حدیث غدیر از نظر سندی از اعتبار کافی برخوردار است، بلکه قطعی است.

اعتبار دلالی:برای تبیین مقصود حدیث غدیر، ابتدا لازم است، برخی از الفاظ حدیث که در تبیین جهت دلالی آن دخالت دارند، توضیح داده شود.

ابن کثیر در بدایه و نهایه(۶) و طبرانی و دیگران با سندی که بر صحت آن اذعان دارند، نقل کرده‌اند که پیامبر (صلی الله علیه و آله) در غدیر خم خطبه خواند و فرمود: ای مردم نزدیک است من به سوی خدا دعوت شوم و این دعوت را مثبت پاسخ گویم، من مسئولم و مورد پرسش قرار خواهم گرفت، شما نیز مسئول هستید و بازجویی خواهید شد، در آنجا چه خواهید گفت. گفتند: گواهی می‌دهیم که تبلیغ رسالت فرمودی، جهاد نمودی، نصیحت کردی، خداوند جزای خیر بتو دهد! پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: مگر نه این است که شما شهادت می‌دهید «لا اله الا الله، و ان محمداً عبده و رسوله» و این که بهشت، آتش، مرگ و زندگی بعد از مرگ حق است و قیامت حق است و قیامت بدون تردید خواهد آمد و خداوند مردگان در قبر را زنده می‌کند؟ گفتند: بلی! به آن گواهی می‌دهیم.

در این هنگام پیامبر (صلی الله علیه و آله) عرض کردند خداوندا گواه باش. سپس فرمود: ای مردم خداوند مولای من است و من مولای مؤمنانم و من از خودشان نسبت به آنها اولی هستم، فمن کنت مولاه فهذا مولاه یعنی علیاً اللهم و ال من اولاه و عاد من عاداه…. پس هر کس من مولای اویم این (یعنی علی) مولای اوست، خداوندا دوست بدار کسی را که او را دوست می‌دارد و دشمن دار کسی که با او دشمنی می‌کند.

آن گاه فرمود ای مردم من پیش از شما می‌روم و شما کنار حوض کوثر بر من وارد خواهید شد… در مورد ثقلین از شما پرسش خواهم نمود… و در این صحنه حضرت امر می‌کند که به عنوان امام با حضرت علی(علیه السلام) بیعت کنند.

طرق متعدد وجود دارد که ابابکر و عمر آمدند بیعت کردند و گفتند: «هنیاً لک اصبحت مولی کل مؤمن و مؤمنه».

دلالت حدیث و کیفیت استدلال و اعتبار دلالی آن: این حدیث بگونه‌ای روشن و واضح بر امامت و ولایت حضرت علی (علیه السلام) بعد از پیامبر گرامی اسلام دلالت دارد که حضرت می‌فرماید: «من کنت مولاه فعلی مولاه.» زیرا کلمه مولی به معنی سرپرست و صاحب اختیار و اولی به تصرف می‌باشد که همان اولویت مطلقه که برای حضرت پیامبر (صلی الله علیه و آله) بود از برای حضرت علی (علیه السلام) برای مردم ابلاغ می‌شود.

کلمه مولی به معنای اولی به تصرف بودن در کتب و تفاسیر فریقین آمده(۷) اگر چه از برای آن معناهایی دیگر مثل رب و صاحب و جار و محب… ذکر شده،‌اما این معانی باعث نمی‌شود که دراین جا، به معنی اولی به تصرف نباشد، زیرا معانی مذکور اکثراً امکان ندارد که در این حدیث مراد باشد، چون مناسبت ندارد.

شواهد و قراین: ۱ جملاتی که قبل از کلمه مولی در حدیث غدیر آمده خود شاهد قوی بر معنای سر پرستی کلمه مولی است، آنجا که می فرماید: «الست اولی بکم من انفسکم قالوا بلی. آیا من از خود شما بر شما اولویت ندارم؟ گفتند: بلی، بعد فرمود: «من کنت مولاه فهذا علی مولاه». معلوم است که می‌خواهد همان اولویت خودش بر نفوس را برای علی تصویب کند.

  1. مناسبت زمانی و مکانی که حضرت پیامبر در این وادی گرم و سوزان جمعیت کثیر را متوقف کرد، مقتضای حکمت پیامبر این است که پیام مهم داشته است و آن مسأله امامت است نه این که جمعیت را متوقف کند و بفرماید علی را دوست بدارید و به ویژه این که در بعضی از تعبیرات «من بعدی» داردکه با دوست داشتن سازگاری ندارد، بلکه می‌خواهد بگوید: علی امام شماست، این یکی از قراین است که می‌تواند، معنی مولی را روشن کند.
  2. قرینه دیگر فهم حاضرین و شعرا و خطباء در جلسه و خصوصاً خود شیخین که از آن معنی سرپرستی فهمیدند و در آثار خود به این معنی منعکس نمودند و شیخین آمدند به عنوان ولی و جانشین پیامبر این مقام را تبریک و تهنیت گفته‌اند و مردم آن زمان از آن به یوم النصب تعبیر می‌کنند.
  3. نزول آیه تبلغ که اگر ابلاغ نکنی رسالت ناتمام است که این امر مهم همان امامت است.(۸) و آیه اکمال از نتایج به دست آمده از این حماسه خبر می‌دهد.
  4. خود این خطابه مشتمل بر حدیث ثقلین است که با معنی محبت سازگاری ندارد.(۹)

بنابراین حدیث غدیر از نظر دلالی نیز از اعتبار کافی برخوردار است.

با توجه به آنچه گذشت، ثابت شد که حدیث غدیر از نظر سندی و دلالی از اعتبار کافی برخوردار است.

ابراهیم بن محمد مؤید جوینی در کتاب فراید(۱۰) روایت کرده: در زمان خلافت عثمان در مسجد رسول الله (صلی الله علیه و آله) دیدم علی (علیه السلام) در مسجد بود و جماعتی در حال گفتگو با یکدیگر بودند. آنان درباره قریش و فضل و سوابق قریش آن چه پیامبر در باره قریش فرموده، سخن می‌گفتند: و فضیلت انصار و سوابق درخشان آنان و تمجیدی را که خداوند از آنان در قرآن نموده، یادآور می‌شدند و هر گروه فضیلت‌های خویش را بر می‌شمرد. در این حلقه گفتگو بیش از دویست تن شرکت داشتند، که علی و سعد بن ابی وقاص و عبدالرحمن بن عوف و طلحه و زبیر و مقداد و ابوذر و حسن (علیه السلام) وحسین (علیه السلام) و ابن عباس در زمره آنان بودند. این نشست از صبح تا ظهر ادامه یافت و علی بن ابی طالب هم چنان نشسته بود و ساکت بود که جمعیت رو به آن حضرت کرده و از وی خواستند سخن بگوید. آن حضرت فرمود: خداوند به خاطر پیامبر و اهل بیت آن حضرت اینها را به ما موهبت کرد، آن گاه حضرت شماری از فضیلت‌های خویش را برشمرد و از آنان تصدیق وگواهی خواست و آنان گواهی دادند از جمله این که فرمود:

… وخداوند امر فرمود تا مرا در غدیرخم نصب کند آن گاه پیامبر خطبه خواند و فرمود ای مردم، خداوند به من رسالتی داده که سینه‌ام از آن تنگ شده و گمان کردم که مردم مرا در این رسالت تکذیب خواهند کرد و سپس مرا تهدید کرده که یا آن را تبلیغ کنم یا اگر تبلیغ نکنم مرا عذاب نماید و فرمود ای مردم آیا می‌دانید که خداوند متعال مولی من (صاحب اختیار) من است و من مولای مؤمنان و از جانهای آنان اولی و سزاوارترم، گفتند:‌آری یا رسول الله، فرمود:‌ یا علی برخیز، من برخاستم، فرمود: کسی که من مولای او هستم علی مولای اوست. خدایا دوست بدار آنکه علی را دوست بدارد و دشمن بدار آن که او را دشمن دارد.

سلمان برخاست و گفت: یا رسول الله این چه ولایتی است؟ پیامبر فرمود: این ولایت، آن گونه ولایتی است که من دارم کسی که من از جانش نسبت به او اولی هستم علی نیز همان گونه از جان او اولی است، آن گاه خدای تعالی آیه کریمه را نازل کرد «الیوم اکملت لکم دینکم…» یعنی امروز دینتان را کامل کردم و نعمتم را بر شما تمام نمودم و راضی شدم که اسلام دین شماست.

آنگاه ابوبکر و عمر برخاستند و گفتند: یا رسول الله این آیه ویژه علی است؟ فرمود: آری مخصوص علی است و دیگر اوصیای من تا روز قیامت. گفتند: یا رسول الله آنها را برای من بیان کن، فرمود: علی برادرم و وزیرم و وارث و وصیم و جانشین من در میان امتم و سرپرست هر مؤمنی پس از من است سپس فرزندم حسن و حسین و سپس نه تن از فرزندان حسینم. قرآن با آنان و آنان با قرآن هستند آنان از قرآن جدا نمی‌شوند و قرآن از آنان جدا نمیشود تا کنار حوض بر من وارد شوند.

آنگاه علی (علیه السلام) از کسانی که در آن جمع (در صحنه غدیر خم) حضور داشتند و این سخنان را از پیامبر شنیده بودند و در خاطر داشتند خواست تا برخیزند و گواهی دهند، زید بن ارقم، براء بن عاذب، سلمان، ابوذر و مقداد برخاستند و گفتند: ما گواهی میدهیم و در خاطر داریم گفتار پیامبر را که بر منبر ایستاده بود و تو در کنار وی بودی آنگاه فرمود: ایها الناس… (خطبه حضرت در روز غدیر) بنابر این هم در سند و هم در دلالت حدیث شریف که مربوط به ولایت و امامت علی(علیه السلام) است جای تردید نیست و همه بر آن اذعان دارند.

پی نوشتها

۱.خصال صدوق، ج ۱، ص ۱۷۳
۲.امینی، عبدالحسین محمد، الغدیر، ج ۱، ص ۴۱ ـ ۱۴۴
۳.همان، ۱۴۵ ـ ۱۶۵
۴.همان، ۱۶۷ ـ ۳۱۱
۵.همان، ص ۳۱۳ ـ ۳۲۵
۶.ابن اثیر، البدایه و النهایه، بیروت، دار الکتب العلمیه، ج ۷، ص ۳۶۲
۷.امینی، الغذیر، ج ۱، ص ۶۱۵‌و تفسیر ابن کثیر، ج ۳، ص ۴۷۶
۸.طهماسبی، محمدحسین، امام علی، آفتاب اسلام متمدن، به نقل از: حافظ ابوالقاسم حسکانی در کتاب شواهد التنزیل. سبط ابن جوری، در کتاب خواص الامه. ابو سعید سجستانی، در کتاب الولایه.
۹.الغدیر، ج ۱، ص ۶۵۱ ـ ۶۶۹
۱۰.فراید السمطین، بیروت، مؤسسه المحمودی للطباعه و النشر، ج ۱، ص ۳۱۲

یکی از دلایلی که بر امامت بلا فصل امام علی علیه السلام اقامه شده است، حدیث غدیر است. در دهمین سال هجرت، رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ قصد زیارت خانه خدا را نمود، و تعداد 114 یا 120 یا 124 هزار در این سفر آن حضرت را همراهی می كردند. بعد از انجام مراسم حج، پیامبر اكرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ با جمعیت، آهنگ بازگشت به مدینه كردند. هنگامی كه به غدیرخم رسیدند، جبرئیل امین فرود آمد و از جانب خداوند متعال، این آیه را آورد: «ای رسول ما، آنچه از جانب پروردگارت بر تو نازل شده به مردم ابلاغ كن».[1]امین وحی، از طرف خداوند به پیامبر امر كرد تا علی را ولی و امام، معرفی كرده و وجوب پیروی و اطاعت از او را به خلق ابلاغ كند.

آنان كه در دنبال قافله بودند رسیدند، و كسانی كه از آن مكان عبور كرده بودند، بازگشتند، پیامبر اكرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ فرمود: خار و خاشاك آن جا را جمع و برطرف كنند. هوا به شدت گرم بود، مردم قسمتی از ردای خود را بر سر و قسمتی را زیر پا افكندند، و برای آسایش پیامبر چادری تهیه كردند، اذان ظهر گفته شد و پیامبر اكرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ نماز ظهر را با همراهان ادا كردند، بعد از پایان نماز، از جهاز شتر، محل مرتفعی ترتیب دادند.

پیامبر با صدای بلند، همگان را متوجه ساخت و خطبه خواند و در ضمن خطبه فرمود: خداوندا گواه باش، همانا من در انتقال به سرای دیگر و رسیدن به كنار حوض، بر شما سبقت خواهم گرفت و شما در كنار حوض بر من وارد می شوید…، مواظب باشید كه من پس از خودم دو چیز گران بها و ارجمند در میان شما می گذارم، چگونه رفتار می كنید، در این موقع مردم بانگ بر آوردند: یا رسول الله آن دو چیز گران بها چیست؟ فرمود: كتاب خدا و عترت من می باشد. همانا خدای دانا و مهربان، مرا آگاه ساخت، كه این دو هرگز از یكدیگر جدا نخواهند شد، تا در كنار حوض بر من وارد شوند، من این امر را از خدای خود درخواست نمودم، بنابراین بر آن دو پیشی نگیرید و از پیروی آن دو باز نایستید و كوتاهی نكنید، كه هلاك خواهید شد. سپس دست علی را گرفت و او را بلند نمود، تا حدی كه سفیدی زیر بغل هر دو نمایان شد. مردم او را دیدند و شناختند، رسول الله ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ این گونه ادامه داد: ای مردم كیست كه بر اهل ایمان از خود آنها سزاوارتر باشد؟ مردم گفتند: خدا و رسولش دانا ترند، فرمود: همانا خدا مولای من است و من مولای مومنین هستم و بر آنها از خودشان سزاوارترم. پس هر كس كه من مولای اویم، علی مولای او خواهد بود، و بنا به گفته احمد بن حنبل (پیشوای حنبلی ها) پیامبر اكرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ این جمله را چهار بار تكرار نمود. سپس دست به دعا گشود و گفت: بار خدایا دوست بدار، آن كه او را دوست دارد و دشمن بدار آنكه او را دشمن دارد، یاری فرما یاران او را و خوارگردان خوار كنندگان او را. او را معیار، میزان و محور حق و راستی قرار ده. قبل از پراكنده شدن جمعیت، امین وحی، این آیه را بر پیامبر اكرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ نازل نمود: امروز دین شما را كامل نموده و نعمت را بر شما تمام كرده و دین اسلام را برای شما پسندیدم.[2] در این موقع پیامبر اكرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ فرمود: الله اكبر، بر اكمال دین و اتمام نعمت و خشنودی خدا به رسالت من و ولایت علی ـ علیه السلام ـ بعد از من.
جمعیت حاضر، از جمله ابوبكر و عمر به امیر المومنین این گونه تهنیت گفتند، مبارك باد مبارك باد، بر تو ای پسر ابی طالب كه مولای من و مولای هر مرد و زن مومنی گشتی.[3]

این حدیث از احادیث متواتری است که علاوه بر شیعه، اهل سنت نیز آن را نقل کرده است محمد بن جریر طبری صاحب تاریخ در کتاب «الولایۀ» آن را از 75 طریق روایت کرده و متواتر دانسته و نیز ابوا لعباس احمد بن محمد بن سعید بن عقده در کتاب «الموالاة» طرق این خبر را از 105 طریق ذکر کرده است.[4]

 در این حدیث که پیغمبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ در غدیر خم فرمود هر کس من مولای او هستم علی ـ علیه السلام ـ مولای او است،[5]  جمله«من کنت مولاه فعلی مولا» مورد توجه است.

دلالت این جمله بر ولایت بلافصل علی ـ علیه السلام ـ روشن است زیرا لفظ «مولی و ولی» گرچه در معانی مختلف و از جمله به معنی دوست، یاور و سرپرست و اولای به تصرف استعمال شده ولی با وجود قرائنی معین می شود که مراد از آن در این حدیث ولایت امر است، زیرا: اولاً قبل از این بیان رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ از رحلت خود خبر داده و سفارش به کتاب خدا و عترت خویش کرده و بعد از آن علی ـ علیه السلام ـ را به عنوان «مولی» معرفی نموده است و این مبین آن است که مقصود شناساندن کسی است که بعد از پیغمبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ مرجع است و امت با تمسک به او و قرآن از گمراهی خود را باید نجات دهد.

ثانیاً حضرت خاتم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ از حاضرین اقرار به این معنی گرفته است که نبی نسبت به مؤمنین سزاوارتر از خود آنهاست یعنی همان اولویتی که در قرآن برای پیغمبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ ثابت است (سوره احزاب آیه 6) بعد فرموده «من کنت مولاه فعلی مولاه» و با تقدیم جمله (آیا من نسبت به شما سزاوارتر نیستم؟!) هر گونه شبهه را در معنی مولا دفع فرموده و همان اولویت ثابت برای خود را برای علی ـ علیه السلام ـ اثبات نموده است.

ثا لثاً اعلان این که علی ـ علیه السلام ـ دوست و یاور اهل ایمان است نیاز به این همه مقدمات و خطبه خوانی و معطل کردن آن جمعیت عظیم از حج برگشته در آن هوای گرم و گرفتن اعترافات پی در پی نداشت و چنین کاری برای چنان هدفی با مقام خاتمیت نمی سازد و از سوی دیگر دوستی مسلمانان نسبت به همدیگر از بدیهی ترین مسائل اسلامی است. زیرا پیغمبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ وقتی وارد مدینه شد بین اصحاب اخوت برقرار کرد.

رابعاً یک دوستی ساده جای آن را نداشت که مردم و شخص عمر با جمله (بخٍ بخٍ یابن ابیطالب… مبارک باد ترا که مولای من و مولای مرد و زن مؤمن گردیدی).[6] به علی ـ علیه السلام ـ تبریک بگویند و آن را موفقیت تازه بشمرند و آیه اکمال دین (سوره مائده آیه 3) نازل شود بلکه این تهنیت به خاطر یک امر اختصاصی ولایت امر بوده است.

خامساً پیغمبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ بعد از توصیه به قرآن و عترت با بلند کردن دست علی ـ علیه السلام ـ خواسته است جلو هر گونه شبهه را بگیرد و بفرماید این همان ثقل اصغری است که از قرآن جدا شدنی نیست و عصمت او ضامن هدایت امت است و هم چنان که پیغمبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ مولای جمیع مؤمنین است همان مولویت برای علی ـ علیه السلام ـ ثابت است.

[1] . مائده ، 67.

[2] . مائده : 6.

[3] . رضواني، علي اصغر، شيعه شناسي و پاسخ به شبهات، ج1، ص632 ـ 634، نشر مشعر. 1384ش.

[4] . سلیمان بن ابراهیم حنفی قندوزی، ینابیع الموده، دارالاسوه، چاپ اول، 1416ق، ج3، ص363 و ص155.

[5] . حاکم نیشابوری، محمد، المستدرک علی الصحیحین، بیروت، دارالمعرفۀ، 1406ق، ج3، ص110؛ شهاب الدین احمد بن حجر الهیثمی، الصواعق، بی تا، بی ناشر، ص73.

[6] . خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، 1417ق، ج8، ص284.

امروز دین شما را برایتان کامل و نعمت خود را بر شما تمام گردانیدم، و اسلام را برای شما [به عنوان] آیینی برگزیدم

سه شنبه, 14 مرداد 1399 18:58

غدیر روز بیعت با امام زمان(عج)

پیامبر(ص) فرمودند: ای مردم! من پیامبر خدا و علی وصی من است. بدانید و آگاه باشید! آخرین امام از خاندان ما همان «قائم مهدی» است. او یاور دین خداست. او انتقام گیرنده از ستمکاران است. او گشاینده دژهای استوار و ویرانگر قلعه های مستحکم است. او نابودگر تمام مشرکین است.

بیعت گرفتن از مردم برای استمرار امامت از غدیر تا ظهور با انتصاب الهی امیرالمؤمنین علی علیه السلام در روز ۱۸ ذی الحجه به امامت، رسول خدا صلی الله علیه و آله خطبه ای مفصل ایراد نموده و استمرار خط امامت از غدیر تا ظهور را ترسیم نموده و خواستار بیعت، تبعیت و پیروی عموم مسلمین از این صراط مستقیم شدند.

حضرت، ضمن ایراد خطبه فرمودند: مَعَاشِرَ النَّاسِ فَاتَّقُوا اللّهَ وَ بَایِعُواعَلِیّاً أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَیْنَ وَ الْأَئِمَّةَ علیهمالسلام کَلِمَةً طَیِّبَةً بَاقِیَةً...؛  ای مردم! از خدا بترسید و با تقوا باشید و با علی علیه السلام به عنوان امیرالمؤمنین و امام حسن و حسین و دیگر ائمه اطهار علیهم السلام که کلام پاک و پایدار خدایند بیعت کنید.

رسول خدا صلی الله علیه و اله با معرفی شخصیت بی نظیر علی بن ابی طالب علیه السلام به عنوان خلیفه بلا فصل و جانشین حقیقی خاتم الانبیاء از یک سو و نشان دادن خط سیر امامت تا افق مهدویت با معرفی خاتم الاوصیاء ـ عجل اللّه تعالی فرجه الشریف ـ از دیگر سو خط امامت را از ابتدا تا انتها ترسیم نمودند.

 فرمودند: ای مردم! من پیامبر خدا و علی وصی من است. بدانید و آگاه باشید! آخرین امام از خاندان ما همان «قائم مهدی» است. او یاور دین خداست. او انتقام گیرنده از ستمکاران است. او گشاینده دژهای استوار و ویرانگر قلعه های مستحکم است. او نابودگر تمام مشرکین است.

او منتقم خون های به ناحق ریخته شده اولیای خداست. او پشتیبان دین خداست. او کشتیبان اقیانوس بی پایان علوم و معارف است. او نمایانگر هر شخصیت ارجمند است. او برگزیده خداست. او وارث همه دانش هاست و احاطه به همه آن ها دارد. او خبر دهنده از خدای عزوجل و مراتب ایمان به اوست.

 ای مردم! جمعیت شما بیش از آن است که بتوانید به یکباره و با یک دست با من بیعت کنید و پیمان ببندید. اما خدای عزّوجلّ به من فرمان داده تا از زبان شما اقرار بگیرم و با زبان خود بیعت کنید به آنچه که در مورد علی علیه السلام و کسانی که بعد از او خواهند آمد، آن امامانی که از نسل من و او هستند و من شما را آگاه ساخته بودم که فرزندان من از نسل او هستند و از شما در مورد آنان پیمان گرفتم. پس همگی به یک صدا بگویید: شنیدیم آنچه را که از جانب خدای خود و پروردگار ما درباره ولایت و امامت علی علیه السلام و امامانی که از نسل او هستند ابلاغ نمودی و به آن راضی و خشنود هستیم و در برابر آن فرمانبرداریم.

 اکنون با دل و جان و زبان و دستمان با تو بر قبولی ولایت بیعت می کنیم و با تو پیمان می بندیم که با این اعتقاد زندگی کنیم و با آن بمیریم.

پس از خطبه، سه روز مردم به تدریج آمدند و با پیامبر صلی الله علیه و اله و علی علیه السلام بیعت نمودند.

سه شنبه, 14 مرداد 1399 18:40

میلاد امام هادی علیه السلام

ولادت

حضرت امام هادی علیه السلام در نیمه ماه ذی الحجه سال 212 ق (به روایتی دیگر در 5 رجب) در شهر صریا (واقع در مدینه) دیده به جهان گشود.[۱] پدر ایشان حضرت امام محمدتقی جوادالائمه علیه السلام و مادرشان بانویی فاضله و عفیفه به نام سمانه مغربیه است.[۲] نام مبارک ایشان علی از القابشان هادی، نقی، عالم، فقیه، امین، موتمن، طیب و متوکل؛ و کنیه شان ابوالحسن می باشد. که به ایشان ابوالحسن ثالث می گفتند.[۳]

 

امامت

اوضاع سیاسی زمان امام هادی علیه السلام

امام علی النقی الهادی علیه السلام در سال 220 ق در مدینه به امامت رسیدند. آن حضرت 13 سال اول امامت خود را در آن شهر سپری نمود و ضمن بهره رسانی معنوی و علمی به شیعیان، به امور آّنان رسیدگی می کردند تا این که متوکل (خلیفه ی وقت) که در دشمنی با ائمه اطهار علیهم السلام مشهور بود، به خاطر هراسی که از نفوذ و محبوبیت امام در جامعه داشت ایشان را از مدینه به سامرا فراخواند زیرا احساس می کرد که باید امام را از نزدیک تحت نظر بگیرد. پس از آمدن امام به سامرا، اگرچه ایشان ظاهرا آزاد بود اما «متوکل» منزلشان را طوری انتخاب کرده بود که همواره تحت نظر باشند. او به طور مرتب دستور تفتیش منزل ایشان را صادر می کرد و تمام دیدارها و رفت و آمدها توسط نیروهای حکومتی کنترل می شد.

او جو بسیار خفقان آمیزی را بر جامعه حکمفرما کرده بود و سختگیری و فشار زیادی را بر شیعیان اعمال می کرد:

او علویان را در محاصره ی اقتصادی قرار داده بود. به شاعران درباری مال فراوانی می داد تا در اشعار خود به ائمه علیه السلام بی احترامی کنند و اکثر سادات جلیل القدر آن زمان را دستگیر و زندانی کرده بود. از هولناکترین اقدامات او در دوره ی حکومتش، انهدام و تخریب مرقد امام حسین علیه السلام بود. اوضاع معیشتی مردم و خصوصا علویان در زمان خلفای عباسی مخصوصا متوکل و بقیه ی خلفای هم عصر امام هادی علیه السلام، بسیار دشوار بود زیرا آنان بیت المال مسلمین را صرف خوشگذرانی هایی می کردند که به گواهی تاریخ، هزینه‌های مربوط به آنها بی سابقه بوده است.

 

حرم امام هادی (ع) قبل از تخریب

 

فعالیت‌های امام علیه‌السلام


 
مرقد مطهر امام هادی علیه السلام در سامرا فرزند بزرگوارشان امام حسن عسگری علیه السلام نیز در همین بقعه مدفونند

امام هادی علیه السلام با این که شدیدا تحت نظر بود، اما از پای ننشست و فعالیت های خود را به شیوه ای مطابق اوضاع زمان خویش به پیش برد. از مهمترین فعالیت های ایشان این بود که به مردم از راه های گوناگون آگاهی داده و منصب امامت و مقام علمی خود را در طی سخنان خویش و در مناظرات و پرسش و پاسخ های علمی، آشکار کرده و تثبیت کنند. همچنین عدم مشروعیت حکومت بنی عباس را تبیین می کردند. یکی دیگر از محورهای فعالیت امام، آماده کردن مردم و شیعیان نسبت به غیبت حضرت مهدی علیه السلام بود. البته ایشان با نهایت احتیاط و جلوگیری از حساس شدن حکومت، این موضوع را به طور سربسته در ضمن سخنان خویش ذکر می فرمودند.

برخورد امام با فرقه‌ها و مکاتب زمان خود

در حکومت بنی عباس از طرف خلفا به مسائل علمی و فرهنگی تمایل نشان داده می شد. در این زمان بسیاری از کتب سایر ملل به عربی ترجمه شد و همین امر موجب شد افکار مردم و اوضاع علمی جامعه متحول شود.

همچنین مکاتب کلامی مانند اشاعره و معتزله رونق گرفته بود و شبهاتی مانند جسمیت خداوند، جبرگرایی مطلق یا اختیار مطلق، حادث یا قدیم بودن قرآن و... مطرح می شد که موضع گیری امام هادی علیه السلام و پاسخ ایشان به چنین شبهاتی، اولا اصالت و حقانیت مواضع شیعه را نشان می داد و ثانیا مسلمین را از گرفتاری در دام چنین شبهاتی حفظ می کرد.

اصحاب امام هادی علیه السلام

بر اساس نوشته شيخ طوسی تعداد دست پروردگان پيشواي دهم علیه السلام و كساني كه از آن حضرت در زمينه هاي مختلف علوم اسلامي روايت نقل كرده اند بالغ بر 185 نفر مي شود كه در ميان آنان چهره‌های برجسته علمي و فقهي فراواني كه داراي تاليفات گوناگوني بودند ديده مي شود.[۴]

برخی از شاگردان مشهور آن حضرت:

  • فضل بن شاذان: از متکلمان بزرگ شیعه در قرن سوم هجری است.
  • حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام: از سادات جلیل القدری است که نسب شریفش به امام حسن مجتبی علیه السلام می رسد. او از نظر علمی و عقیدتی مورد تایید امام هادی علیه السلام بود.
  • علی بن مهزیار اهوازی:از فقها و محدثان و دانشمندان نامور شیعه و از اصحاب سه امام یعنی امام رضا و امام جواد و امام هادی علیهم السلام می باشد.
  • علی بن جعفر همانی: وي مردي ثقه و دانشمند بود و وكالت امام هادي و امام حسن عسکری علیهم السلام را بر عهده داشت
  • عثمان بن سعید عمروی: او معتمد در نزد امام على‌النقى و امام حسن عسکری عليهماالسلام و وكيل ايشان در زمان حيات ايشان بود و اولین از نواب اربعه امام زمان (عج) است.
  • حسین بن سعید اهوازى: او یكی از یاران امام رضا و امام جواد و امام هادی علیهم السلام می باشد. وی از مشایخ جلیل القدر روایتی بشمار می آید و روایات وی از اعتبار و شهرت خاصی در میان فقهای شیعه برخوردار است.
  • ایوب بن نوح: او وكيل امام هادی علیه السلام و امام حسن عسکری علیه السلام بود و روايات زيادي از امام هادی علیه السلام نقل كرده است. امام هادي علیه السلام در مورد او به عمرو بن سعید مدائنی فرمود: اي عمرو! اگر دوست داري به مردي از اهل بهشت بنگري به اين مرد (ايوب بن نوح) بنگر.[۵]
  • ابراهیم بن عبده نیشابورى: او از اصحاب امام هادى عليه السلام و پس از آن حضرت وكيل امام حسن عسکری عليه السلام در نيشابور بود
  • ابراهیم بن محمد همدانى
  • حسن بن راشد مکنی به ابوعلی
  • حسن بن علی ناصر
  • ابراهیم بن داود هاشمى یعقوبى
 
 

شهادت امام هادی علیه السلام

آن حضرت در شهر سامرا به شهادت رسیدند. در مورد شهادت امام هادی علیه السلام و قاتل آن حضرت اختلاف است: برخی معتمد عباسی را قاتل آن حضرت میدانند (یعنی این واقعه در زمان خلافت معتمد رخ داده است) و به عقیده ی برخی دیگر معتز عباسی، فرمان قتل آن بزرگوار را صادر و معتمد آن را اجرا کرد. (یعنی این واقعه در زمان خلافت معتز روی داده است.)

پس از شهادت، امام حسن عسکری علیه السلام بر پیکر مطهر پدر خویش نماز گزارد و پس از تشییع جنازه، ایشان را در منزل خویش به خاک سپردند.

 

 

زیارت جامعه‌ی کبیره

از امام هادی علیه السلام چندین دعا و زیارت نامه برجای مانده است که از مشهورترین آنها زیارت جامعه ی کبیره است. این زیارت دارای سند صحیح بوده و از نظر بلاغت نیز در بالاترین درجه قرار دارد. شروح متعددی به فارسی و عربی بر این زیارت نوشته شده است. زیارت جامعه ی کبیره متضمن مفاهیمی بسیار عالی و مطالبی بدیع است.

از دیگر زیارات بر جای مانده از امام هادی علیه السلام، زیارت غدیر است که در آن هم خصوصیات و ویژگی های حضرت علی علیه السلام و هم حادثه ی غدیر ذکر شده است.

برخی از سخنان امام هادی علیه‌السلام

«الدُّنْيا سُوقٌ رَبِحَ فيها قَوْمٌ وَ خَسِرَ آخَرُونَ؛ دنيا همانند بازارى است كه عدّه اى در آن سود مى برند و عدّه اى ديگر ضرر و خسارت متحمّل مى شوند».[۶]

«النّاسُ فِى الدُّنْيا بِالاْمْوالِ وَ فِى الاَّْخِرَةِ بِالاْعْمالِ؛ مردم در دنيا به وسيله ثروت و تجملات شهرت مى يابند ولى در آخرت به وسيله اعمال محاسبه و پاداش داده خواهند شد». [۷]

«مَنْ رَضِىَ عَنْ نَفْسِهِ كَثُرَ السّاخِطُونَ عَلَيْهِ؛ هر كه از خود راضى باشد بدگويان او زياد خواهند شد». [۸]

«اِنّ اللّهَ جَعَلَ الدّنيا دارَ بَلْوى وَالاْخِرَةَ دارَ عُقْبى، وَ جَعَلَ بَلْوى الدّنيا لِثوابِ الاْخِرَةِ سَبَباً وَ ثَوابَ الاْخِرَةِ مِنْ بَلْوَى الدّنيا عِوَضا؛ همانا خداوند، دنيا را جايگاه بلاها و امتحانات و مشكلات قرار داد؛ و آخرت را جايگاه نتيجه گيرى زحمات، پس بلاها و زحمات و سختى هاى دنيا را وسيله رسيدن به مقامات آخرت قرار داد و اجر و پاداش زحمات دنيا را در آخرت عطا مى فرمايد».[۹]

«الْعُجْبُ صارِفٌ عَنْ طلب الْعِلْمِ، داعٍ إلىَ الْغَمْطِ وَالْجَهْلِ؛ خودبينى و غرور، انسان را از تحصيل علوم باز مى دارد و به سمت حقارت و نادانى مى كشاند».[۱۰]

پانویس

 

 

  1. طبرسی، إعلام الورى، ج‏2، ص109
  2. بحار الأنوار، ج50، ص115
  3. بحار الأنوار، ج50، ص113
  4. مرکز تحقیقات سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، تحلیلی از تاریخ دوران دهمین خورشید امامت.
  5. الغيبه، شيخ طوسی ص 212
  6. اعیان الشیعه، ج2، ص 39.
  7. همان.
  8. بحارالا نوار، ج 69، ص 316،ح 24.
  9. تحف العقول، ص 358.
  10. بحارالانوار، ج 75، ص 369، ح 4.

 

 امام هادی(ع) گرچه امام دهم شیعه است اما در میان اهل سنت و علمای بزرگ شان از عظمت، جبلّت و جایگاهی بس رفیع برخوردار است. متن پیش رو به بیان برخی اوصاف آن حضرت در کلام علمای اهل سنت می پردازد.
به گزارش شفقنا به نقل از مهر، امام هادی(ع) گرچه امام دهم شیعه است، اما در میان اهل سنت و علمای بزرگ شان از عظمت، جبلّت و جایگاهی بس رفیع برخوردار است و نظرات علمایی چون انقد المنقدین عامه شمس الدین ذهبی، ابن کثیر ، یافعی و… درباره امام ایشان بسیار قابل توجه است.

در ادامه به ذکر مواردی به مقتضای مقال و مجال می پردازیم:

شمس الدین ذهبی(متوفای ۷۴۸ ه) از علما و استوانه های علمی اهل تسنن پیرامون امام هادی چنین می ­نویسد: “وکذلک ولده الملقب بالهادی شریف جلیل” وهمچنین فرزند او [امام جواد ]، لقبش هادی، فردی شریف و با جلالت بود.

(الذهبی الشافعی، شمس الدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفای۷۴۸ هـ)، سیر أعلام النبلاء، ج ۱۳ ص ۱۲۱ ، تحقیق: شعیب الأرنؤوط، محمد نعیم العرقسوسی، ناشر: مؤسسه الرساله – بیروت، الطبعه: التاسعه، ۱۴۱۳هـ.)

وی در کتاب العِبَر نیز چنین می نویسد: “وکان فقیها إماما متعبدا” ایشان [امام هاد (ع)] امامی فقیه و فردی عبادت پیشه بود.

(الذهبی الشافعی، شمس الدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفای ۷۴۸ هـ)، العبر فی خبر من غبر، ج ۲ ص ۱۲ ، تحقیق: د. صلاح الدین المنجد، ناشر: مطبعه حکومه الکویت – الکویت، الطبعه: الثانی، ۱۹۸۴.)

یافعی(متوفای ۷۶۸ ه) از علمای اهل سنت پیرامون آن حضرت چنین می نگارد: “سنه اربع وخمسین ومائتین فیها توفی العسکری أبو الحسن علی الهادی بن محمد الجواد بن علی الرضأ بن موسی الکاظم بن جعفر الصادق العلوی الحسینی عاش اربعین سنه وکان متعبدا فقیها اماما. حوادث سال دویست و پنجاه و چهار: در این سال عسکری، ابوالحسن هادی بن محمد جواد بن علی رضا بن موسی کاظم بن جعفر صادق علوی حسینی وفات کرد. چهل سال زندگی کرد. او اهل عبادت، فقیه و امام و پیشوا بود.

(الیافعی، ابومحمد عبد الله بن أسعد بن علی بن سلیمان (متوفای۷۶۸هـ)، مرآه الجنان وعبره الیقظان، ج ۲ ص ۱۵۹ و ۱۶۰ ، ناشر: دار الکتاب الإسلامی – القاهره – ۱۴۱۳هـ – ۱۹۹۳م.)

ابن کثیر دمشقی(متوفای ۷۷۴ ه) نیز که از برجسته ترین شاگردان ابن تیمیه می باشد، امام هادی(ع) را چنین توصیف می کند: وأما أبو الحسن علی الهادی … وقد کان عابدا زاهدا … وهو علی التراب لیس دونه حائل. ابو الحسن هادی … او فردی عابد و زاهد بود … روی خاک می نشست در حالی که زیر اندازی زیر پایش نبود (کنایه از زهد و ساده زیستی حضرت).

(ابن کثیر الدمشقی، ابوالفداء إسماعیل بن عمر القرشی (متوفای۷۷۴هـ)، البدایه والنهایه، ج ۱۱ ص ۱۵ ، ناشر: مکتبه المعارف – بیروت.)

ابن حجر هیثمی (متوفای ۹۷۳ ه) از علمای متعصب اهل تسنن پیرامون علم و سخاوت آن حضرت چنین می نویسد: “وکان وارث أبیه علما وسخاء” او علم و سخاوت را از پدرش به ارث برده بود.

(الهیثمی، ابوالعباس أحمد بن محمد بن علی ابن حجر (متوفای۹۷۳هـ)، الصواعق المحرقه علی أهل الرفض والضلال والزندقه، ج ۲ ص ۵۹۸ ، تحقیق: عبد الرحمن بن عبد الله الترکی – کامل محمد الخراط، ناشر: مؤسسه الرساله – لبنان، الطبعه: الأولی، ۱۴۱۷هـ – ۱۹۹۷م.)

ابن صباغ مالکی(متوفای ۸۵۵ ه) وجود مقدس امام هادی را چنین معرفی می کند: “فضل أبیالحسن علی الهادی قد ضرب علی المجره قبابه و مد علی نجوم السماء اطنابه و ما تعد منقبه الا و له أفخرها و لا تذکر مکرمه الا و له فضیلتها و لا تورد محمده الا و له تفصیلها و جملتها. استحق ذلک بما فی جوهر نفسه من کرم تفرد بخصائصه فکانت نفسه مهذبه و اخلاقه مستعذبه و سیرته عادله و افعاله فاضله و هو من الوقار و السکون و الطمأنینه و الفقه و النزاهه و الزهاده و النباهه علی السیره النبویه و الشنشنه العلویه و نفس زکیه و همه عالیه لا یقاربها أحد من الأنام و لا یداینها.

گنبد فضل ابوالحسن علی هادی بر کهکشانها سر زده شعاع فضائلش تا ستارگان آسمانها امتداد یافته است و هیچ فضیلت و منقبتی نیست مگر این که افتخار آمیزترین آن پیش او است و برای این شایسته این فضیلت است که در جوهر ذات او کرامتی که در ویژگیهای آن یگانه است و سرستش پاکیزه شده از عیب و نقص و اخلاقش خوش و شیرین و سیرت و روشش متعادل و افعالش با فضیلت می باشد او در وقار و سکون و طمأنینه و فقه و نزاهت و پرهیزگاری و دانائی و آگاهی مطابق روش پیامبر و خوی و عادت علوی بود و دارای سرشت پاک و همت عالی بود که کسی از مردم به آن حد نمی رسید.

(المالکی، علی بن محمد بن أحمد المالکی المکی المعروف بابن الصباغ (متوفای۸۸۵هـ)، الفصول المهمه فی معرفه الأئمه، ج ۲ ص ۱۰۷۳ و ۱۰۷۴ ، تحقیق: سامی الغریری، ناشر: دار الحدیث للطباعه والنشر مرکز الطباعه والنشر فی دار الحدیث – قم، الطبعه الأولی: ۱۴۲۲ هـ.)

این موارد تنها گوشه ای از دریای فضائل امام هادی (ع) است. امید که مسلمین عموماً و شیعیان خصوصا بیش از پیش معرفت خویش را نسبت به ساحت قدسی امام هادی افزایش دهند و بدانند که چه نعمت و گوهری نایاب را دارا هستند !