emamian

emamian

کارشناس مسائل سیاسی با بیان اینکه جنس روابط بین ملت‌ها در راهپیمایی اربعین برمبنای دوستی و احترام است و خلأ این مسئله در روابط بین‌المللی به شدت احساس می‌شود، گفت: این رخداد عظیم می‌تواند به منزله یک مانیفست در روابط اخلاق‌مدارانه میان ملت‌ها و دستورالعمل وحدت، همکاری مبتنی بر اعتماد و احترام متقابل و تعامل سیاسی، فرهنگی و اجتماعی ملت‌ها در دستورکار دولت‌ها قرار گیرد.

 

محمدحسن آصفری، کارشناس مسائل سیاسی، در گفت‌وگو با خبرنگار ایکنا درباره اهمیت استفاده از دستاوردهای راهپیمایی اربعین برای ارتقای سطح وحدت اسلامی و تقویت محور مقاومت به شکل عملی گفت: یکی از عوامل مؤثر درهم پیچیدن طومار داعش و جریانات تکفیری در منطقه و به ویژه عراق، راهپیمایی میلیونی اربعین بود، چرا که داعش در نظر داشت با انجام عملیات تروریستی و انتحاری کربلا و نجف را ناامن کرده و حرم ائمه اطهار(ع) را ویران کند، اما با اقدام به موقع آحاد امت اسلامی، اعم از شیعه و سنی در برگزاری راهپیمایی عظیم اربعین، داعش جرئت حضور در اطراف حرم امام علی(ع) و امام حسین(ع) را از دست داد و و روز به روز از مناطق مورد تهاجم خود در منطقه عقب‌نشینی کرد.

 

ظرفیت‌های مردم‌محوری راهپیمایی اربعین

 

وی ادامه داد: ویژگی بارز راهپیمایی اربعین این است که بدون هیچ دستور دولتی و حکومتی انجام می‌شود و مردم داوطلبانه و خودجوش در آن شرکت می‌کنند و لازم است از ظرفیت و تجربه مردم‌محور این حرکت حداکثر استفاده را کرد. اتفاقاً یکی از فرصت‌هایی که این مردم‌محوری ایجاد می‌کند اتحاد و انسجام میان ملت‌های اسلامی و حتی غیراسلامی است. در واقع این حرکت قابلیت بالایی در الهام‌بخشی و الگوسازی وحدت عملی میان انسان‌های آزادی‌خواه و استکبارستیز را دارد که نیازمند فراهم کردن برخی زمینه‌ها و هدایت‌ها از سوی گروه‌های نخبگانی و متفکران و اندیشمندان است.

 

آصفری اظهار کرد: البته تأکید بر مردم‌محوری به این معنا نیست که دولت‌ها کاملاً از این حرکت کنار گذاشته شوند. متأسفانه یکی از نقاط ضعف راهپیمایی اربعین مشارکت اندک سایر دولت‌ها به جز دولت‌های ایران و عراق است. در حالی که از بیش از ۷۰ کشور دنیا در این حرکت حضور پیدا می‌کنند حداقل سایر دولت‌های اسلامی می‌توانند در مجامع بین‌المللی آن را مطرح کرده و به منزله یک حرکت عظیم فرهنگی جهانی آن را اشاعه دهند.

 

اربعین، جلوه بارز روابط بین ملت‌ها برپایه اعتماد و احترام متقابل

 

این کارشناس مسائل سیاسی یادآور شد: در واقع حرکت اربعین بارزترین جلوه فرهنگ توجه به همنوع، مودت، دوستی و همکاری و مشارکت ملت‌ها برپایه احترام متقابل و صداقت است و این همان مسئله‌ای است که امروز به شدت خلأ آن در روابط بین‌المللی احساس می‌شود و ارتباط میان دولت‌ها غالبا برپایه عدم اعتماد و کسب بالاترین منفعت است. البته اگر در زمینه زیرساخت‌ها مانند وضعیت حمل و نقل و مشکلات زائران در بخش تردد اقدامات بهتری انجام شود کیفیت راهپیمایی زائران بهبود پیدا کرده و با رفع دغدغه‌ها و نگرانی‌های راهپیمایان می‌توان انتظار داشت که خود زائران به مثابه یک رسانه قوی در انتقال پیام وحدت‌بخش و مقاومت‌آفرین اربعین ظاهر شوند و خلآ بی‌توجهی برخی دولت‌های اسلامی نسبت به این حرکت بزرگ را پوشش دهند.

 

وی تصریح کرد: به اعتقاد من راهپیمایی اربعین می‌تواند یک مانیفست در روابط اخلاق‌مدارانه میان ملت‌ها و دستورالعمل وحدت، همکاری مبتنی بر اعتماد و احترام متقابل و تعامل سیاسی، فرهنگی و اجتماعی ملت‌‌ها در دستورکار دولت‌ها قرار گیرد.

 

اربعین، میدان نبرد رسانه‌ای با غرب

 

آصفری درباره نقش رسانه‌ها و سازمان‌های مردم‌نهاد در تداوم انتقال پیام اربعین در طول سال گفت: رسانه‌ها نقش اصلی را در جهانی کردن پیام اربعین ایفا می‌کنند؛ به ویژه اینکه رسانه‌های غربی عامدانه تلاش دارند این پدیده عظیم را خبری نکرده و انعکاس ندهند. در این وضعیت رسانه‌های جهان اسلام باید به میدان آمده و در این جنگ رسانه‌‌ای و تبلیغاتی در قالب‌ها و اشکال مختلف خبری و هنری ابعاد گوناگون این راهپیمایی به ویژه از منظر روابط و تعاملات محبت‌آمیز انسانی را به تصویر بکشند تا از این طریق بایکوت رسانه‌ای غرب را شکسته و سایر ملت‌های بی‌اطلاع یا کم‌اطلاع از این پدیده را نسبت به وجود چنین تجمع انسانی بزرگی آگاه سازند.

 

استفاده دولت‌های حاضر در مراسم اربعین برای انعقاد توافقنامه‌های امنیتی

 

آصفری درباره تأثیرات دیپلماتیک و بازدارنده راهپیمایی اربعین در تغییر معادلات منطقه و مقابله با اسلام‌هراسی و ایران‌هراسی گفت: به واقع می‌توان گفت راهپیمایی اربعین یک حرکت بزرگ دیپلماسی عمومی، دینی و اسلامی است که بایستی دولت‌ها از جمله جمهوری اسلامی ایران از ظرفیت‌های قدرت‌آفرین آن استفاده کنند.

 

این عضو سابق کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس در پایان اظهار کرد: دولت‌های اسلامی ‌می‌توانند از این راهپیمایی در راستای تقویت امنیت منطقه‌ای بهره برده و با انعقاد توافقنامه‌های امنیتی با همدیگر سطح همکاری‌های امنیتی خود را ارتقا داده و نقش مهمی در تأمین امنیت منطقه از درون و خنثی کردن دخالت‌های نیروهای فرامنطقه‌ای و بیگانه به اسم ایجاد امنیت ایفا کنند.

حجت‌الاسلام والمسلمین حسن روحانی در جلسه هیأت دولت عنوان کرد: بیش از ۳ میلیون نفر در نهایت آرامش، امنیت و با اخوت و برادری در مراسم اربعین شرکت کردند و خانه عراقی‌ها به روی همه ایرانی‌ها باز بود و معتقدم در چنین مراسمی بیش از تعداد جمعیت نحوه رفتار و سلوک آنان اهمیت دارد که به خوبی شاهد آن هستیم.

 

حجت‌الاسلام والمسلمین دکتر حسن روحانی روز چهارشنبه در جلسه هیأت دولت با اشاره به قرار گرفتن در آستانه سالروز رحلت پیامبر عظیم الشأن اسلام (ص) و شهادت امام مجتبی (ع) و علی بن موسی الرضا (ع)، گفت: پیامبر اسلام (ص)، پیامبر رحمت، هدایت و اخلاق بود و مهم نیست که پیامبر (ص) چه تعداد از مردم را مسلمان و یا مسلمانان چه سرزمین‌هایی را فتح کردند و یا در چه جنگ‌هایی پیروز و یا شکست خوردند بلکه مهم این است که پیامبر عظیم الشأن اسلام (ص) فرهنگ جدیدی به جامعه عرضه کرده و تحول و انقلاب بزرگی بوجود آوردند.

 

رئیس جمهور افزود: خداوند متعال نه تنها پیامبر اسلام (ص) را رحمت برای مسلمانان و منطقه حجاز می‌داند بلکه ایشان را رحمت برای همه جهانیان می‌شناسد و هدف نهایی این پیامبر (ص) اخلاق بود.

 

روحانی خاطر نشان کرد: در انقلاب اسلامی هم زمانی پیروز هستیم که در کشورمان اخلاق حاکم باشد و چنانچه در جامعه ما دروغگو در منظر افکار عمومی سقوط کند و کسی که تهمت می‌زند، منفور گردد و سوء ظن، منکر و برادری معروف باشد، این مسیر، مسیر اسلام و قرآن مجید است و انقلاب اسلامی نیز با حرکت در این مسیر معنا می‌یابد.

 

رئیس جمهور اظهار داشت: اینکه برخی بخواهند درشت‌گویی کرده و سخنان غیرمنطقی و بی‌پایه و واهی و شعاری را به عنوان انقلاب محسوب کنند، اینگونه رفتارها شاید به برخی از انقلاب‌ها شباهت داشته باشد ولی هیچ ربط و شباهتی به انقلاب اسلامی ندارد.

 

روحانی با بیان اینکه راه انقلاب اسلامی پیروی از سیره و پیامبر اسلام (ص) است، گفت: اگر رفتار، اخلاق، هدایت‌خواهی، تواضع و دوستی‌مان به پیامبر شباهت داشته باشد در آن صورت در مسیر اسلام و ایمان واقعی هستیم.

 

رئیس جمهور همچنین با تسلیت شهادت امام مجتبی (ع) ایشان را سبط اکبر پیامبر اسلام (ص) توصیف کرد و گفت: پیامبر اسلام (ص) به وجود امام حسن (ع) و امام حسین (ع)، فخر می‌کردند و آنان را سرور جوانان بهشت نامیدند و به امام علی (ع) فرمودند که خداوند امتیازاتی به شما داده که حتی من هم آنها را ندارم. یکی از آنها داشتن فرزندانی مانند امام حسن (ع) و امام حسین (ع) است که هیچکس چنین فرزندانی ندارد و همچنین بانویی چون حضرت فاطمه زهرا (س) و پدر زنی داری که هیچ‌کس به مقام‌شان نمی‌رسد.

 

روحانی سبط اکبر پیامبر (ص) اسلام را مظهر صلح، مصلحت و وحدت امت اسلامی دانست و گفت: شاید برخی دقت کافی نداشته باشند که شهامت، شجاعت، صبر و ایستادگی در صلح بالاتر از صبر و استقامت در جنگ است و چه بسا مصلحت امت و جامعه اسلامی برای تندروها قابل فهم نباشد، همانطوری که در جریان صلح حدیبیه، تندروها در مقابل آن قرار گرفتند و به پیامبر طعنه می‌زدند که عجب صلح‌نامه‌ای امضاء کرده‌ای که حتی در آن از عنوان رسالت نیز صرف نظر کردید.

 

رئیس جمهور تأکید کرد: شهامت در صلح، سخت‌تر از شهامت در میدان نبرد است و امام حسن (ع) از چنین شهامتی برخوردار بودند، چنانچه تندترین جملات را برخی از یاران نزدیک امام حسن (ع) به ایشان روا داشتند، اما امام (ع) راه خود را ادامه داده و صلحنامه را امضاء کردند، چرا که آن را به مصلحت و بقاء اسلام می‌دانستند.

 

روحانی با تأکید بر اینکه هدف اسلام نه جنگ و نه صلح بلکه مصلحت اسلام و جامعه است، گفت: این مصالح گاهی در صلح و زمانی در جنگ تعریف می‌شود.

 

رئیس جمهور در ادامه امام رضا (ع) را امام سیاست، مناظره و گفتگو و تحمل توصیف کرد و اظهار داشت: اینکه شخصی حکومتی را قبول نداشته باشد و آن را حکومت جائر بداند ولی بخاطر مصلحت مردم ولایتعهدی را علیرغم میل خود بپذیرد، کار آسانی نیست و به صبر و تحمل بالایی نیازمند است؛ چه بسا اگر این تندروها در آن روز بودند در مقام خانه امام رضا (ع) تظاهرات می‌کردند.

 

دکتر روحانی با اشاره به اینکه حکومت هارون و مأمون، حکومتی بود که دنیای آن روز را تحت سیطره داشت و ابرقدرت به تمام معنا بود، گفت: امام رضا (ع) به خاطر مصلحت دنیای اسلام علیرغم میل خود هم سفر کردند و هم ولایتعهدی را پذیرفتند و هم در تمام مناظره‌ها شرکت و بحث کردند و در این مناظره‌ها توانست علم اهل بیت (ع) را معرفی و تبیین کند و عالم آل محمد (ص) شد.

 

رئیس جمهور اظهار داشت: پیروی از الگوی پیامبر (ص) و امام مجتبی (ع) و امام رضا (ع) برای همه ما مغتنم است تا شرح حال و سیاست آنها را بدانیم و از مسیر آنها پیروی کنیم.

 

روحانی در بخش دیگری از سخنان خود به راهپیمایی اربعین و حماسه بزرگی که ملت بزرگ ایران در این مراسم آفریدند، اشاره کرد و گفت: در این حماسه بزرگ همه مردم و خادمان مردم افتخار آفریدند و در جریان این مراسم ۳۰۰ هزار نفر از طریق هوایی و ۳۰۰ هزار نفر نیز از طریق قطار و جمعیت میلیونی نیز با استفاده از سایر وسایل نقلیه خود را به حرم مطهر امام حسین (ع) رساندند.

 

رئیس جمهور افزود: بیش از ۳ میلیون نفر در نهایت آرامش، امنیت و با اخوت و برادری در مراسم شرکت کردند و خانه عراقی‌ها به روی همه ایرانی‌ها باز بود و معتقدم در چنین مراسمی بیش از تعداد جمعیت نحوه رفتار و سلوک آنان اهمیت دارد که به خوبی شاهد آن هستیم.

 

وی افزود: راهپیمایی اربعین یک حرکت خانوادگی و دسته جمعی است، لذا در تحکیم بنیان خانواده، صله رحم و اتحاد دو ملت ایران و عراق بسیار تأثیرگذار است، ضمن اینکه افتخار دنیای اسلام نیز محسوب می‌شود و در هفته آینده نیز مردم ایران ارادت خود را به امام هشتم (ع) نشان خواهند داد.

انسان با روش های مختلف می تواند در مقابل دیگران تواضع کند که یکی از آن روش ها سلام کردن است. وقتی انسان به کسی سلام می کند در مقابل او تواضع و فروتنی کرده است.

 

ضرورت فرهنگ سازی سلام کردن به دیگران

سلام کردن اولین عکس العمل گفتاری هنگام برخورد با دیگران است. اقوام مختلف روش ها یا کلمات متفاوتی هنگام برخورد با یکدیگر به کار می برند، اما اسلام دستور به "سلام" داده است. در آموزه های اسلامی درباره سلام کردن تاکید زیادی شده است.

 

سلام کردن به قدری مهم و ضروری است که که از امام صادق (علیه السلام) نقل شده است که پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله وسلّم) فرمودند:

"مَنْ بَدَأَ بِالْکَلَامِ قَبْلَ السَّلَامِ فَلَا تُجِیبُوهُ وَ قَالَ ابْدَءُوا بِالسَّلَامِ قَبْلَ الْکَلَامِ فَمَنْ بَدَأَ بِالْکَلَامِ قَبْلَ السَّلَامِ فَلَا تُجِیبُوهُ"، "هرکس قبل از سلام شروع به صحبت کند جوابش را ندهید و فرمود ابتدا به سلام کنید قبل از صحبت کردن پس هرکس قبل از سلام شروع به صحبت کند جوابش را ندهید".[1]

 

درحالی که اسلام آنقدر به ادب تاکید کرده است اما در صورت سلام نکردن از جواب دادن نهی کرده است، این نشانگر جایگاه بلند سلام است، پس سلام کردن باید به صورت فرهنگ اجتماعی درآید و مردم وقتی با یکدیگر روبرو می شوند قبل از هر صحبتی به یکدیگر سلام کنند.

 

حضرت امام محمد باقر (علیه السلام) می فرمایند:

"إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یُحِبُّ إِفْشَاءَ السَّلَامِ"، "خداوند عزّوجل افشاء سلام را دوست دارد".[2] منظور از افشاى سلام، سلام کردن به افراد مختلف است.[3]

 

برخی از مردم تصور می کنند که فقط باید به افراد آشنا سلام کنند، درحالی که انسان به هر مسلمانی که از کنارش عبور کند باید به او سلام کند. پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله وسلّم) می فرمایند:

"أمّا أبخَلُ النّاسِ، فَرَجُلٌ یَمُرُّ بِمُسلِمٍ ولَم یُسَلِّم عَلَیهِ"، "اما بخیل ترینِ مردم، مردى است که بر مسلمانى مى گذرد در حالی که بر او سلام نمى کند".[4]

 

اصل این نیست که انسان با هر کسی که کار داشته باشد فقط به آن شخص سلام کند، و نیز سلام کردن فقط برای شروع کردن سخن نیست، بلکه خود سلام کردن مهم است و اگر انسان با طرف مقابل هیچ کاری نداشته باشد و حتی قصد سخن گفتن با او را هم نداشته باشد، خود سلام کردن برقرار کردن ارتباط است، نه آنکه انسان هنگامی که فقط بخواهد با کسی سخنی بگوید باید سلام کند، بله وقتی با کسی بخواهد سخنی بگوید، باید قبل از سخن گفتن سلام کند، اما اگر سخنی نخواهد بگوید، همین که سلام کند، ارتباط برقرار شده است. پس ارتباط فقط با سخن گفتن برقرار نمی شود، بلکه با صرف سلام کردن ارتباط برقرار می شود.

 

بنابراین انسان نه فقط به افراد آشنا بلکه از کنار هر مسلمانی که عبور کند باید به او سلام کند، و سلام کردن اختصاص به کار داشتن و قصد سخن گفتن با طرف مقابل نیز ندارد، بلکه خود سلام کردن کار مهمی است که گاهی ممکن است پس از سلام کردن کار یا صحبتی که انسان با شخص مقابل دارد، از اهمیت خاصی برخوردار نباشد و او در این دیدار و گفتگو تنها کار مفیدی که انجام داده است فقط همین سلام باشد که با سلام کردن کار مستحبی را انجام داده است. زیرا "لِلسّلامِ سَبعونَ حَسَنَةً؛ تِسعٌ وَسِتُّونَ للمُبتَدِئ وواحِدَةٌ للرّادِ"، "سلام، هفتاد حسنه دارد که شصت و نه تا براى آغاز کننده است و یکى براى پاسخ دهنده است".[5]

 

مهم این سلام کردن است، زیرا ممکن است انسان یک ساعت با دیگران صحبت کند و هیچ اجر و ثوابی را به دست نیاورد، چون صحبت های او هیچ رنگ خدایی ندارد، بلکه شاید سخنان بی فایده ای باشد که نه برای دنیا او مفید است و نه برای آخرت او، اما سلام ثواب دارد.

 

سلام نکردن نشانه تکبر

سلام کردن را نباید کار کوچکی شمرد. سلام کردن به قدری دارای اهمیت است که باعث جلوگیری از تکبر شخص می شود، لذا بعضی از افراد مغرور و متکبر سلام نمی کنند و مردم را از خود حقیر می پندارند و خود را برتر از دیگران می دانند. آنها دو چیز را حقیر می شمارند: هم طرف مقابل خود را و هم سلام را.

 

نباید کسی را حقیر دانست، زیرا ممکن است او از ما بهتر باشد، و نباید سلام را کار کوچکی دانست، زیرا سلام کردن مستحب است و جواب سلام واجب است: حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) می فرمایند که پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله وسلّم) فرمودند:

"السَّلَامُ تَطَوُّعٌ وَ الرَّدُّ فَرِیضَةٌ"، "سلام کردن مستحب است و جوابِ (سلام) واجب است".[6]

بعضی از افراد جواب سلام را نمی دهند! چرا؟ شاید چون خود را بالاتر از آن می دانند که به آنها سلام داده شود و جواب سلام دادن را خلاف شأن خود می دانند، غافل از اینکه همین سلام کردن احترام و اکرام آنهاست و اگر به آنها سلام داده نشود بی احترامی به شخصیت آنها شده است، پس این سلام کردن به آنها مطابق با شأن و شخصیت آنهاست و سلام نکردن به آنها خلاف شأن آنها خواهد بود.

 

جواب سلام ندادن مانند آن است که انسان به کسی احترام بگذارد و او بگوید: نه من نمی خواهم به من احترام بگذاری! این گونه برخورد از چه مطلبی حکایت می کند؟ تکبر، بی احترامی به سلام کننده، ناشکری نعمت خدا، بی اعتنایی به آموزه های دینی، جهل نسبت به سبک زندگی اسلامی، گرایش به فرهنگ منحط و ذلت بار غربی، ندانستن احکام شرعی؟ کسی که جواب سلام را ندهد باید بداند که عمل واجبی را ترک کرده است و مرتکب معصیت شده است.

 

وقتی انسان به کسی سلام می کند به نحوی از تکبر خود کاسته است و به صفت فروتنی خود افزوده است. حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) می فرمایند:

"مِنَ التَّوَاضُعِ أنْ تُسَلِّمَ عَلَی مَنْ لَقِیتَ"، "از فروتنی این است که با هر کس برخورد کنی بر او سلام کنی".[7] و طبق فرمایش حضرت امام علی (علیه السلام) "التَّواضُعُ ثَمَرَةُ العِلمِ"، "تواضع ثمره علم است".[8]

 

سلام سبب فروتنی

انسان با روش های مختلف می تواند در مقابل دیگران تواضع کند که یکی از آن روش ها سلام کردن است. وقتی انسان به کسی سلام می کند در مقابل او تواضع و فروتنی کرده است.

سلام کردن قبل از سخن گفتن علاوه بر اینکه علامت تواضع و فروتنی است، علامت احترام به شخص مقابل نیز هست. وقتی انسان به شخص مقابل احترام می گذارد، ابتدا با تحیت و سلام آغاز می کند و سپس احوالپرسی و پس از آن با او سخن می گوید.

برخی از مردم تصور می کنند که اگر سلام نکنند برتری خود را حفظ کرده اند و این باعث عزت آنهاست و سلام کردن باعث کوچک شدن آنهاست. این فکر کاملاً فکر نادرستی است، برتری و ذلت آن نیست که انسان فکر می کند، باید نشانه های عزت و ذلت را از آموزه های دینی جستجو کرد و با عمل کردن به آنها، از صفات نیکو برخوردار شد و از صفات زشت اجتناب جست.

 

انسان با تکبر بزرگ نمی شود و با تواضع حقیر و کوچک نمی شود، بلکه تواضع عامل بزرگ شدن انسان است و تکبر باعث کوچک و حقیر شدن انسان است. "رسول خدا (ص) حتی به کودکان نیز سلام می کرد که حاکی از نهایت تواضع بود".[9]

 

پی نوشت ها:

[1] الکافی، ج۲، ص۶۴۴۔

[2] الکافی، شیخ کلینی، ج۲، ص۶۴۵۔

[3] تفسیر نمونه، مکارم شیرازى، ناصر، ج۴، ص۶۶۔

[4] بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۸۱، ص۲۵۸۔

[5] بحارالانوار، ج۷۵، ص۱۲۰۔

[6] الکافی، ج۲، ص۶۴۴۔

[7] بحارالانوار، ج۷۲، ص۱۲۰۔

[8] غررالحکم، ص۴۶، ح۸۱۹۔

[9] درس خارج فقه آیت الله مکارم، کتاب الحج، 92/12/14۔

آیت‌الله روح‌الله قرهی مدیر حوزه علمیه امام مهدی(عج) حکیمیه تهران در تازه‌ترین جلسه اخلاق خود به موضوع «مراقبه» با محوریت نکته‌ای بسیار مهم سیر و سلوک الهی: مرحله مراقبه تمامی ندارد و تا آخر عمر باید در مراقبه بود، پرداخت که مشروح آن در ادامه می‌آید:

 

امتحان روح، خطورات ربّانی و یا شیطانی!

 ذوالجلال و الاکرام، راکب این مرکب، یعنی؛ روح، که راکب جسم انسانی است را، در مرحله نخست، هم به خواطر، مبتلا کرده  است و هم  امتحان، در این ابتلا.

  اولیای خدا بیان می­فرمایند: یک جنگ دائمی، بین خواطر انسانی، وجود دارد و این خواطر، برای عمل، عاملند، لذا اول مطلب، این است که حال انسان، در خواطر، شناخته می‌شود. یعنی؛ اگر کسی بخواهد خودش را محک بزند که ببیند حالش چه حالی است؟! ببیند افعال ، کردار، روش ومنشش چگونه خواهد بود. یعنی؛ باید اول، نگاه کند، خواطر او، چه خواطری است، گاه، این خواطر نفسانی و شیطانی است، که اگر این حال بود، طبعاً افعال و کردارش، شیطانی می­‌شود. اگر این خواطر ربّانی و ملکی بود، افعال او را هم ملکی و ربّانی می‌­کند.

پس؛ حال افعال و کردار انسان، به حال آن خطوراتش بر می‌­گردد. منشأ و مبدأ همه­ اعمال، خواطر است، لذا اولیای خدا، عرض کردیم، بیان می‌­فرمایند: اگر انسان، ذهن را، کنترل کند، آن موقع، فعلش، فعل الهی می­‌شود و معلوم می­‌شود، مهم‌تر از خود فعل، نیّت فعل است، فرمودند: «انّما الاعمال بالنیات».

 

قوّه­ عاقله(جنود رحمانی) یا قوّه­ وهمیّه(جنود شیطانی)!

 یعنی؛آنچه بر ذهن گذشت، انسان را می­‌کشد و به سمت ذهن خودش می‌­برد و افعال و کردارش را رقم می­‌زند! لذا اولیای خدا بیان می­‌کنند: اگر این ذهن، در قاعده ملکی و ربّانی قرار گرفت، قوه عاقله است، امّا اگر این ذهن، به سمت مطالب شیطانی و نفسانی، رفت، دیگر قوّه­ عاقله نیست، بلکه قوّه­ وهمیّه است.

وهم، یعنی؛ حقیقت خارجی ندارد و تو را گرفتارت می‌­کند و نتیجه­‌اش این می­‌شود که انسان، از آن مقام انسانیت «لقد خلقنا الانسان فی احسن تقویم» می­‌افتد، لذا اینطور می­‌شود تقسیم کرد که یا انسان، با وهم دارد زندگی می­‌کند یا با آنچه خطورات ملکی و ربّانی است که عقل است.

خصوصیت عقل سلیم این است که امام صادق(ع) فرمودند: «العقل ما عبد به الرحمان»  امّا مابقی، توهّم و تصوّر است آن هم تصوّر باطل. تعبیر دیگر علماء، این فراز آیه قرآن است که بیان فرمودند: «کسراب بقیعة»، این مثل سراب می­‌ماند و انسان را به یک مقام حقیقی نمی­‌رساند.

لذا یکی از اسامی روز قیامت، «یوم الحسرة» است، به این نکته توجه کنید، گر چه بیان کردند: حتّی مؤمنین حسرت می­‌خورند که چرا در دنیا آن طور که باید و شاید عمل صالح انجام ندادم و ای کاش می­‌توانستم در دنیا بیشتر توشه بردارم، اما حقیقت «یوم الحسرة» که دائمی است، عندالاولیاء و عرفاء، مال کسانی است که در وهم سیر کردند و عمل آن‌ها عمل فاسد است!

لذا بشر غفلت می­‌کند و در دنیا مراقب نیست و ذهنش را کنترل نمی­‌کند و اینجاست که بعضی از اعاظم ما بیان می­‌کنند: یادش رفته که دائم، دو سپاه، مقابل هم هستند؛ یکی سپاه الهی فرشتگان و دیگری لشگر نفس دون است.

یعنی این دو قوه عقلیه و وهمیّه که یکی جنود الله، عقل و یکی هم جنود شیطان، وهم است و اولین جایی که باید تصرف کنند، مرکز فرماندهی است، مرکز فرماندهی انسان، ذهن است، اگر توانستند ذهن را کنترل کنند، افعال و کردار انسان به دست آنها است. نگارش اولیاء خدا، نسبت به دو انسان؛ انسانی که در خواطر ربّانی است و انسانی که در خواطر شیطانی است، این­ طور است، و افعال آن­ها نیز، بر اساس تصرّف دو قوه عقلیه و وهمیه، شکل می‌­گیرد و رقم می­‌خورد. لذا اگر خطورات ذهنی آنها خطورات ملکی و ربّانی شد دیگر این افعال و کردار، افعال عقلای عالم، می­‌شود «العقل «عینه» عُبِداللّه تبارک و تعالی وعرّف اللّه تبارک و تعالی. آنکه عاقل است، عارف و عابد است.

 

نفس مطمئنّه، حاصل تسلّط جنود رحمانی بر نفس

پس وقتی این ذهن، در تصرف عقل و به تعبیر اولیاء خدا و متخلّقین به اخلاق الهی، در تصرف سپاه خدا، قرار گرفت، دیگر افعال او  افعالی الهی می­‌شود و دستش و چشم و گوش وتمام اعضاء و جوارح او خدایی می­‌شود، یدالله می­‌شود، عین الله می­‌شود، أذن الله می­‌شود، لذا مردان خدا همین‌اند، اینکه گاهی با یک نگاه نافذشان، بعضی را به سمت دین، برگرداندند، همین است، چهره آن‌ها، چهره‌ الهی می­‌شود، به خاطر همین، می‌فرمایند: «النّظر الی وجه العالم عبادة» که عرض کردیم، آن عالمی که عاقل و عابد است، عالم بما هو عالم، نه آنکه فقط، یک درسی خوانده باشد، آن علمای ربّانی و صاحب نفَس که نظر به وجه آنها، عبادت می­‌شود.

لذا گاهی انسان، یک روایت را می‌­شنود و گاهی می­‌خواند، امّا وقتی، آن صاحب نَفَس، این روایت را می­‌گوید، در عمق جان انسان می­‌رود! چرا؟ چون، ذهن آن‌ها وقتی تحت سیطره­ خواطر ملکی و ربّانی قرار گرفت، افعال و کردار آنها هم ملکی و ربّانی می‌­شود، یعنی؛ وجود آنها می­‌شود خلیفه الله و حال آنها، الهی می­‌شود.

لذا اولیاء خدا و متخلّقین به اخلاق الهی، بیان می­‌کنند: اگر جنود خدا، به ذهن، تصرف پیدا کرد، صاحب نفس می‌­شود و نفس، الهی و مطمئنه می­‌شود «یا ایّتها النّفس المطمئنّه إرجعی إلی ربّک راضیة مرضیة» یعنی؛ هم پروردگار عالم، از او راضی است و هم او، راضی است! این یک قاعده عجیب است! «فادخلی فی عبادی وادخلی جنتی» دیگر متعلّق به پروردگار عالم، می­شود، نه به جنّات کار دارد، نه به رضوان، می­‌شود متعلق به خدا، خدا او را، برای خودش، انتخاب می‌­کند.

امّا اگر شیطان، مسلّط شد، این تسلط شیطان، او را گرفتار و بیچاره می­‌کند، طبعاً تمام افعال و کردارش، تحت سیطره­ی حزب شیطان در می­‌آید.

 

اصناف انسان­‌ها/شبیه به چهارپایان!

وجود مقدس پیغمبر اکرم محمد مصطفی(ص) بیان فرمودند: «خلق اللَّه الإنس ثلاثه أصناف» خدا انسان‌ها را سه صنف، خلق کرده است، این روایت، عجیب است، توضیحات عالی را عرفا، بیان کردند که به فضل الهی، می­خواهم امشب، خدمتتان عرض کنم، نکات بکری دارد و تمثیل هایی که اولیاء خدا و عرفا زده­اند، غوغا و محشر است.

پیامبر اکرم(ص) می­‌فرماید: خدا، انسان را سه نوع خلق کرد، «صنف کالبهائم» یک عدّه از اینها، مثل چهارپا هستند که تعبیر قرآن کریم و مجید الهی است که بارها هم عرض کردیم، می­فرماید: «کالانعام بل هم اضل» خلقت اینها اینطور است، بهائم هستند، پروردگار عالم در مورد خلقت اینها که اینطور هستند، حالشان دگرگون می‌­شود و از حال انسانی خارج می­شوند، در سوره اعراف آیه 175 می­‌فرماید: «لهم قلوب لا یفقهون بها و لهم اعین لا یبصرون بها» صنف بهائم این حال را دارد که مثل چهارپا و بدتر هستند و قلوب اینها طوری است که دیگر هیچ چیزی را نمی‌­فهمند هرچه بگویی واستدلال کنی، درک نمی‌کنند، لا یفقهون یعنی این، چون فقه به معنی ادراک و فهم و شعور است دیگر با استدلال عقلی با برهان با او صحبت کنی، نمی­فهمد، متوجه نیست آنکه حالش، حال بهائم، شد، البته، ای کاش بهائم بود در باب سقوطش دیگر انتها ندارد، «بل هم اضل»  است.

 

رتبه­ اسفل، سقوط، در چاه بی انتهاست! 

 یک موقعی انسان، در مقام احسن است «لقد خلقنا الانسان فی احسن تقویم» یک موقعی هم، اسفل می­‌شود «ثم رددناه أسفل سافلین» از سفلی به اسفل می‌رود یعنی؛ مدام پایین می­‌رود تا جایی که می­‌گوید: اضل «کالأنعام بل هم أضلّ» دیگر به تعبیر قرآن کریم و مجید الهی سقوط می­‌کند و در آن چاه ویل می­‌افتد، عرفای عظیم­‌الشأن، چاه ویل را، به چاه بی‌انتها، تعبیر می­‌کنند، یعنی؛ اصلاً انتهای آن معلوم نیست.

 لذا در مسأله جهنّم، تعابیری هم در باب روایات داریم که واقعاً بعضی از این روایات، جدّاً شکننده است، به قول ملّای نراقی صاحب جامع السعادات، آن مرد الهی و عظیم­‌الشّأن می­‌فرماید: بعضی از این روایات، فقط خواندنشان، انسان را زودتر از موعد پیر می­‌کند، از بس شکننده است.

لذا اولیاء الهی، وضع را متوجه می­‌شوند و می­‌فهمند و حالشان، حال خوشی است، نسبت به عالم برزخ و اخری ادراکات دارند، فلذا وحشت دارند و تعبیر به این می­‌کنند که انسان زودتر از موعد، پیر می­‌شود، اولیاء خدا گاهی با همین چشم فیزیکی و نه چشم معنوی و یا به تعبیری، چشم باطن، بلکه با همین چشم فیزیکی، آن چه که به ظاهر، نادیدنی است را می­‌بینند.

 

حال انسانی داریم یا جسم انسانی!

گرچه، نکته­‌ای را بگویم، خیلی قشنگ است، نکتة من النکات است، خدا رحمت کند آن مرد الهی و عظیم­‌الشأن، آقامعلّم دامغانی آن عارف بالله و رفیق شفیق امام راحلمان را، ایشان می­‌فرمود: اینکه در شعر می­‌گویند: آنچه نادیدنی است آن بینی، این اشتباه است، اتّفاقاً اگر انسان، بما هوانسان باشد، باید ببیند! از بس قاعده برعکس شده، می­گوییم آن چه که نادیدنی است می­بیند. نه، برعکس است.

حالا آن ها که اولیاء خدا بودند و می‌­دیدند، تعبیر می­‌فرمودند: ما نمی­‌بینیم، ما از مقام انسانیت خودمان ساقط شدیم، حال انسانی نداریم فقط جسم انسانی داریم - حال انسانی با جسم انسانی دو چیز است- ما جسم انسانی داریم، لذا باور این مطلب، برای ما سخت است، بعد تازه دعوت می­‌کنیم که آقا بیا و ببین که اگر مثلاً به این مراحل رسیدی، آن چه نادیدنی است می­‌بینی!

اگر بناست خلیفه الله باشد، باید عمق زمین و هم آسمان­‌ها را، ببیند، و این اعجاز بزرگ خداست که در این جرم صغیر که امیرالمؤمنین(ع) در نهج البلاغه می­‌فرماید: «أتزعم أنّک جرم صغیر» آیا تو فکر می­‌کنی، همین جسم کوچکی؟ در حالی که در درون تو غوغاست، تو انسانی و باید بفهمی انسانی، فقط این گوشت و پوست و دو تا پا و دو تا دست و دو تا چشم و زبان و... نیستی، تو غوغایی، مطالبی درون تو نهفته است.

انسان فقط فیزیک نیست و این اعجاز بزرگ خداست، اگر به من و شما بگویند: اعجاز بزرگ پروردگارعالم چیست؟ باید بگوییم: این که در این جسم به ظاهر کوچک، غوغایی را بر پا کرده تا بتواند به عنوان خلیفه الله بر عالم هستی تسلّط پیدا کند، این مطلب خیلی عجیب است.

لذا یک قسم می­‌شوند مثل چهارپایان، وقتی مثل حیوان، انسانی که درک نکند، متوجّه نشود، گرفتار می­‌شود و دائماً غرق لذّت‌های دنیوی و شادی­‌های زودگذر و در عیش و عشرت و در دنیاطلبی سیر می­‌کند، این­ها کالبهائم هستند، همّ و غمّشان این است که کار کنند تا چیزی به دست بیاورند که دور هم باشند که بزنند و بکوبند و بخورند و ... 

امّا اولیاء خدا می­‌گویند: حتّی اگر کار می­‌کنی به نیّت «الکاسب حبیب اللّه» و اینکه پروردگار عالم فرموده: از تو حرکت، از من برکت و اینکه پروردگارعالم خوشش نمی­­‌آید، کسی روزش به بطالت بگذرد، پیامبر اکرم(ص) فرمود: «ابغض الناس عند اللّه بطال النّهار و جیفه اللیل» مبغوض ترین انسان­ها نزد پروردگار عالم آن کسی است که روزش به بطالت بگذرد و شب هم مثل مردار بخوابد و حتّی دو روزش مثل هم باشد، که اگر این­گونه شد، او مغبون و بیچاره است و به تعبیر عامیانه، گرفتار است، یعنی؛ دیروز شما باید خیلی بهتر از پریروزتان و امروزتان خیلی بهتر از دیروزتان و فردا خیلی بهتر از امروز باشد و ....، انسان باید این طور باشد و الّا دیگر انسان نیست. حال سؤال این­است که چرا در آن روایت شریف، اوّل می­فرماید: «خلق اللّه»؟ یعنی؛ پروردگار عالم یک عدّه را این طور، خلق کرده وخودشان گناه ندارند؟ که توضیحاتش را خدمتتان عرض می­‌کنم.

 

جسمشان مثل انسان­هاست ولی روحشان مانند ارواح شیطانی است

گروه دوّم را می­‌فرماید: «و صنف اجسادهم اجساد بنی آدم و ارواحهم ارواح الشیاطین» خیلی درد است، گروه دوّم، گروهی هستند که جسمشان مثل انسان­هاست و زاد و ولد هم دارند و ازدواج هم می­کنند، به صورت ظاهر، شاید، خیلی با احترام هم بر خورد می‌­کنند، امّا، بزرگان می­گ‌ویند: تمثیل برتر برای ارواح شیطانی، چهره نفاق است، منافق، در حقیقت، همان کسی است که حالش حال شیطان است، روح او روح شیطانی است، چون صورت ظاهر در بین مردم خیلی هم شیک می­گردد و شیک هم سلام می­‌کند، خیلی هم عالی، رفتار و کردار، انجام می‌دهد امّا الهی نیست، حالش حالی است که بتواند دعوت به بدی­ها و پلشتی­ها و زشتی­ها و ... کند، این از خصوصیت منافقین است.

 

برترین مصداق روح شیطانی، منافق است

سلطان العارفین، محوم ملّافتحعلی سلطان­‌آبادی آن آیت حق، تبیین می‌­فرماید: اگر شعبه­‌ای از نفاق در دل انسان به وجود بیاید، حال انسان را حالی می­‌کند که روح او روح شیطانی می­‌شود.

ابوالعرفا، آیت­‌الله العظمی ادیب تبیین می­‌فرمودند: آن­ کسی که ریشه نفاق را از دل خود نکَند، بیچاره است، چون انسان، خودش احساس می­‌کند، و بزرگان فرمودند: هر کسی خودش متوجه می­‌شود که در وجودش ریشه­ نفاق وجود دارد یا خیر و نشانه­‌اش این است که آیا حال عبادت، در خلوت و جلوت، یکسان است یا خیر؟ اگر در خلوت، بیحالی و به شهادت قرآن «کسالی» و با کسالت هستی، و خیلی نسبت به نماز و روزه و صدقه و انفاق و... حال خوشی نداری و کسلی، ولی نعوذبالله وقتی در جمع قرار گرفتی، حال دیگری داری! وامصیبتا! این یعنی؛ ریشه نفاق، لذا باید حال او خلوت و جلوتت یکسان باشد.

جوانان عزیز دقت کنند، اولیاء الهی و بزرگان، این مطلب را، به ویژه در جوانی می­‌بینند که اگر این حال را در جوانی، در خودش تأمّل کند و ریشه آن را از بین ببرد، آن­ وقت است که خواطر نفسانی او هم، براساس این مطلب به وجود می­‌آید یا همان خواطر ملکی که عرض کردیم، اگر این خواطر در ذهن حکومت پیدا کند و خواطرش ربّانی و ملکی گردید و جنود الهی، فرماندهی یعنی؛ ذهن را تصرف کرد و صاحب نفس او گردید، حال همه­ اعضا و جوارح، حال الهی و ربّانی و خدایی می­‌شود. وقتی می­‌گوییم: یدالله یا اذن الله یا عین الله و.. نه اینکه خدا می­شود؟ اشتباه نشود، یعنی؛ بنده‌ای می‌شود که خدا فرمود: «عَبدی اَطِعنی حتّی أَجعلَک مثلی»، تمام حالات و رفتار او الهی می­شود.

لذا اینجاست که اولیای الهی می‌­فرمایند: تسخیر آسمان­‌ها از آن اوست و از اینجا بر همه­ عالم مسلّط است و اینجاست که امیرالمؤمنین(ع) می‌­فرماید: «أتزعم انّک جرم صغیر» تو فکر نکن جرم کوچکی، تو غوغا و محشری، تو بزرگترین اعجاز ذوالجلال والاکرام، در خلقتی و می­توانی به همه عالم تسلّط داشته باشی. برهفت آسمان و زمین و همه مطالب و طومار هستی به دست تو می‌­افتد.

همان که بارها در مباحث مثال زدم، آن کنز خفی، آیت‌الله مولوی قندهاری فرمودند: وقتی آیت‌الله العظمی آقا سیدابوالحسن اصفهانی، آن مرجع عظیم الشّأن که توقیع از جانب امام زمان(عج) دارد، فرمودند: آشیخ محمدحسن! می­‌خواهی­ بدانی تسخیر عالم یعنی چه؟ عرض کردم: بله آقا. این پیرمرد، با سرعت عجیبی مانند جوان، دستشان را باز کردند و فرمودند: حالا نگاه کن. زیر بازوی آقا را یک لحظه نگاه کردم، مدهوش شدم که آب به صورتم زدند و فرمودند: آشیخ محمد حسن! نتوانستی ببینی. آیت‌الله مولوی فرمودند: والله در همان یک لحظه، دیدم تمام کهکشان­‌ها و تمام عالم، زیر بازوی این سید است. «سخرلکم ما فی السماوات و الأرض».

 

در حصن حصین الهی

 سومین گروهی که پیامبر اکرم(ص) می­‌فرماید این است: «وصنف فی ظلّ اللّه یوم لاظل الّا ظلّه» سومین گروه کسانی هستند که در سایه­ی پروردگار عالم هستند، یعنی؛ آن­ها هر چه انجام می­‌دهند، در حصن حصین الهی هستند و همه­ افعال و کردارشان بر اساس خطورات ربّانی است که بر ذهنشان تسلّط پیدا کرده است و حالشان ظلّ الله می­‌شود. یعنی؛ در سایه­ خدا هستند و جز سایه­ خدا چیزی نمی­‌بینند لذا همه­ مطالبشان، الهی می­‌شود.

خیلی عجیب است که این انسان، در مرحله­ نخست فراموش کرد که باید وهم و خیال را کنترل کند، این مسأله­ شیطانی نفس را کنترل کند، وضعیتش را کنترل کند و بداند که این نفس گرفتارش می­‌کند، اگر فعلی مسبوق به اعمال زشت بود، طبعاً بداند تمام این­ها در مسأله­ شیطان است و شیطان است که او را گرفتار می­‌کند.

 

بدترین صنف انسانی

نکته این است، آقایان بیان می­‌کنند: بین این سه صنف انسان­‌ها، آنکه جسمش، جسم انسانی و ارواحشان، ارواح شیطانی است، یعنی دسته­ی دوم بدتر از کالبهائم یعنی؛ دسته­ی اول هستند. چون این‌ها در مسئله­ی آرزوهایشان، آرزوهای شیطان است.

 

چرا شیطان را به خون در بدن انسان تشبیه کردند؟

پیغمبر اکرم(ص) فرمودند: «إِنَّ الشَّیْطَانَ لَیَجْرِی‏ مِنِ‏ ابْنِ آدَمَ مَجْرَى الدَّمِ‏»؛ شیطان، مانند خون، در بنی آدم جاری است. اولیای الهی فرمودند: یعنی؛ شیطان هر لحظه در کمینگاه است و هر لحظه نفس را گرفتار می­کند. اوست که به بعد نفاق گرفتار می‌­شود و همان آیه شریفه را استفاده می­‌کنند که در سوره اعراف آیه 16 و 17 آمده که ابلیس ملعون بیان کرد: «لَأَقْعُدَنَ‏ لَهُمْ‏ صِراطَکَ الْمُسْتَقِیمَ ثُمَّ لَآتِیَنَّهُمْ مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أَیْمانِهِمْ وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ وَ لا تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شاکِرِین‏»، من در کمین کسانی که می­خواهند در صراط مستقیم باشند، می­نشینم. این‌ها دارند در صراط مستقیم تو می‌آیند، من هم در آن صراط نشسته‌ام و بعد جلو می‌آیم، چگونه؟ از پیش روی آن‌ها، از پشت سرشان، از سمت راست، از سمت چب، به آن‌ها می‌تازم و آن‌ها را رها نمی‌کنم.

لذا اولیاء خدا می‌گویند: منظور از «مَجْرَى الدَّمِ‏» که بیان فرمودند، همین است؛ یعنی شیطان، به هیچ عنوان انسان را رها نمی‌کند. لذا اگر در آرزوها مراقبه نکردی و ذهن را که تحت سیطره خواطر نفسانی و یا ربّانی قرار بگیرد، مواظبت نکردی؛ شیطان تسلّط پیدا می‌کند و مثل خون که در تمام اعضاء و جوارح (از انگشت پا تا فرق سر) جاری است، در همه جا وجود دارد و این‌طور بر انسان مسلّط شده و او را گرفتار و بیچاره کرده و زمین می‌زند.

 

یکی از دلایل زمین خوردن توسط شیطان

این زمین‌زدن‌های شیطان فقط از یک مطلب به وجود می‌آید و آن هم این است که آرزوها را برای انسان، بزرگ می‌کند. این آرزوها انسان را بیچاره می‌کند، طوری که امورش به دست شیطان می‌افتد.

وجود مقدّس مولی‌الموالی، امیرالمؤمنین، اسدالله الغالب، علی‌بن‌أبی‌طالب بیان می‌فرمایند: «مَن جَرى فی عِنانِ أملِهِ جری شیطان فی کلّ عمله»، هر کسی که زمام آرزوهایش را رها کرد، اینجاست که شیطان می‌آید و در هر عمل او جاری می‌شود. لذا اگر آرزویت را کنترل و مراقبه نکردی، شیطان می‌آید و همه مطالب را از انسان می‌گیرد و بر او مسلّط می‌شود.

امیرالمؤمنین در روایت دیگری - که ملّای نراقی ذیل آن می‌فرمایند: من این را هر روز برای خودم تکرار می‌کنم؛ یعنی معلوم می‌شود خیلی مهم است - می‌فرمایند: «الأملُ سُلطانُ الشَّیاطِینِ علی قُلُوبِ الغافِلِینَ»، آرزوی دور و دراز، مایه چیرگى شیطان‌ها بر دلِ غافلان است. عنوان تسلّط ابلیس ملعون هم نیست، بلکه به شیاطین اشاره می‌کنند؛ یعنی شیطان‌های انس و جنّ. اگر آرزوی مطالب دنیوی کردی، تسلّط شیاطین جنّ و انس بر تو به وجود می‌آید.

 

نکته بسیار مهم سیر و سلوک الهی

اینجا حضرت دارند یک هشدار هم می‌دهند، می‌فرمایند: نباید غفلت کنید، اگر غفلت کنید، تمام است. علّت اینکه انسان به وهم و خطورات نفسانی و شیطانی دچار می‌شود، غفلت است که در آن صورت تسلّط شیطان، حتمی است و تو را گرفتار و بیچاره می‌کند.

لذا این که بارها بیان کردم: اولیاء خدا مدام از مراقبه حرف می‌زنند، همین است. اصلاً این مطلب نکته بسیار مهم سیر و سلوک الهی است و آن این است: تنها مرحله‌ای که تمامی ندارد، مراقبه است. برخی چیزها مرتبه و مرحله‌ای دارد که با طی کردن آن به مرحله دیگر می‌رسید (همان مراتب سبعه انسانی که آیت‌الله العظمی شاه‌آبادی در شذرات هم آن‌ها را بیان فرمودند)، ولی تنها مسأله‌ای که هیچ موقع انتها ندارد، مراقبه است.

مراقبه، نهایت ندارد و این‌ طور نیست که بگوییم: من مرحله مراقبه را طی کردم و دیگر تمام شد و به مرحله دیگری رسیدم. مراقبه، همیشگی و دائمی است، تا لحظه مرگ هم انسان باید مراقبه داشته باشد.   

 

ضمانتی برای اجابت دعای عاقبت به خیری

لذا اینکه اولیاء خدا می‌فرمایند: بالاترین دعا، دعای عاقبت به خیر شدن است، منشأ آن، همین مراقبه است. می‌گویند: اگر مراقبه نکنیم، معلوم نیست که عاقبت به خیر شویم.

اولیاء خدا کد بسیار مهمی در این زمینه می‌دهند و می‌گویند مولانا العارف، علّامه حسن‌زاده آملی این مطلب را بیان فرمودند که معلوم شد از شیخنا الاعظم، حضرت مفید عزیز هست و اسّ و اساس را ایشان فرموده‌اند: اجابت دعا، ضمانت دعا نیاز دارد. ضمانت دعای عاقبت به خیر شدن، مراقبه است. مراقبه هم حدّ و نهایت ندارد.

اولیاء خدا وقتی به مراتب و مراحلی رسیدند، مراقبه‌هایشان هم مراقبه‌های ویژه است. تصوّر می‌کنید مراقبه‌ای که آیت الله العظمی بهجت می‌کردند و یا مراقبه‌ای که اعاظم و بزرگانی که الآن هستند، انجام می‌دهند؛ با مراقبه امثال بنده یکی است؟! اتّفاقاً مراقبه آن‌ها، مراقبه ویژه است. چون آن کسی که طیّ مراحل کرد، بیشتر باید بترسد که نکند یک موقع سقوط کند و عاقبت به خیر نشود. این‌ها را باید جدّی بگیریم و در آن‌ها تأمّل کنیم.

 

شروع تسلّط شیاطین بر انسان از کجاست؟

لذا اگر به کوچکترین مطلب، غفلت ایجاد شود، دیگر تمام است، «الأملُ سُلطانُ الشَّیاطِینِ علی قُلُوبِ الغافِلِینَ». وقتی غافل می‌شوی، تازه آرزوها شروع می‌شود و معلوم می‌شود که شیاطین، تسلّط پیدا کردن بر انسان را از آرزوها شروع می‌کنند. حضرت دارند کد می‌دهند و به من و شما نسخه می‌دهند که مراقب باشیم و دقّت کنیم.

اگر غافل شدی، شیطان از آرزو شروع می‌کند و انسان را بیچاره می‌کند. این یک نکته بسیار مهم است. باید مواظبت کرد.

برای همین است که وجود مقدّس امام صادق(ع) فرمودند: «إِنْ‏ کَانَ‏ الشَّیْطَانُ‏ عَدُوّاً فَالْغَفْلَةُ لِمَاذَا». حضرت «إن» شرطیّه را بر سر «کان» می‌آورند (نه «یکون»)، چون وقتی بر سر «کان» آمد؛ یعنی گذشته، حال و آینده. این بعد ادبی فرمایش حضرت است.

حضرت می‌فرمایند: اگر می‌دانید که از گذشته، شیطان، دشمن شما بوده و الآن و آینده هم هست؛ پس غفلت برای چیست؟!

در این‌جا هم با «فاء» ادامه مطلب را بیان می‌کند. همان‌طور که بیان کردیم: گاهی یک کلمه واحد، معانی مختلفی دارد؛ حرف هم از کلمات است، حرف فاء، معانی مختلفی دارد، ابن‌فارس و سیبویه و ... گاهی تا هفت معنا برای آن تبیین کردند. یک معنای آن «پس» و یکی هم «تحقیقاً» است که باید از این دو معنا برای این‌جا استفاده کنیم.

پس معنی تحت‌اللفظی «فَالْغَفْلَةُ لِمَاذَا» در روایت فوق می‌شود: پس به تحقیق غفلت چرا؟! یعنی مراقب باش، اگر غفلت کنی، تمام است. «لماذا» چرایی که در این‌جا می‌آورند؛ یعنی مگر می‌شود؟! «لماذا» بعد از «کان» ضمن اینکه سؤالی است، امّا معنی چرایی هم می‌‌گیرد. یعنی سؤالی که درون خودش، جواب هم هست.

چرا باید غفلت کنی؟! باید حتماً هوشیار باشی، باید مراقبه کنی. اگر مراقبه کنی، آن‌وقت پیروزی. چون شیطان، عدو و دشمن است و فریب می‌دهد.

نکات عجیبی در این زمینه هست از جمله تمثیل‌هایی که اولیاء خدا زدند و دو داستانی که بیان کردند که إن‌شاءالله در جلسه بعد بیان خواهم کرد. نسخه‌ای که اولیاء می‌دهند، بسیار مهم است. چون بارها بیان کردم، روش اخلاق باید علمی الهی باشد که بدانیم چگونه باید جلو برویم. به قول ابوالعرفا، آیت‌الله العظمی ادیب و یکی دیگر از اولیاء خدا، انسان باید دستش را در دست ولیّ خدا بگذارد و مانند بچّه‌ای که تا تی، تا تی، راه می‌رود، آن‌گونه در مطالب اخلاق و سیر و سلوک الهی قدم نهد.

جالب این است: امام راحل عظیم‌الشّأنمان در سال 1340 در درس اخلاقشان، به آقایان و روحانیون و طلبه‌ها می‌فرمودند: حتّی شما نمی‌توانید به خودی خود جامع‌السّعادات را بخوانید. اگر هم بخوانید، چیزی درک نمی‌کنید و متوجّه نمی‌شوید. ادراکات، این است که انسان در محضر اولیاء خدا زانوی تلمّذ بزند و بفهمد.

اگر انسان، گام به گام با بزرگان و اعاظمی مانند ابوالعرفا، ملّای نراقی، ملّا محسن فیض کاشانی، آیت‌الله خوشوقت (آن عزیزالله و عزیز الحجّه) (اعلی اللّه مقامهم اجمعین) و ... برود؛ این‌جاست که به اشتباه نمی‌افتد و زودگذر نیست و مراقبه‌اش هم مراقبه حقیقی خواهد بود.

 

تلاش همه بزرگان برای غلام شدن!!!

یکی از راه‌های دیگر که آن هم مثل مراقبه - که بیان کردیم: تا آخر عمر، هیچ موقع نباید فراموش شود و مرحله‌ای نیست که بگوییم: آن مرحله را طی کردیم و تمام شد - همیشگی است؛ توسّل است. با توسّل، انسان می‌تواند این مراحل را طی کند.

توسّل به حضرات معصومین(ع) کارگشاست، به خصوص توسّل به وجود مقدّس آقا جانمان، حضرت حجّت(عج) و اتّصال به آن حضرت، به واسطه والده مکرّمه و معظّمه‌شان، آن بانوی کریمه، آن تقیّه، آن زکیّه، حضرت نرجس خاتون(س). آن حضرات، حال و وضع انسان را می‌بینند و لطف و محبّت و بزرگواری می‌کنند. این توسّل فراموش نشود.

لذا بارها بیان کردم، نمی‌دانم یادتان هست یا خیر، هر ساعت باید شما دعای سلامتی آقا جان را بخوانید، «اللَّهُمَ‏ کُنْ‏ لِوَلِیِّکَ‏ الحجّة بن الحسن المهدی صلواتک علیه و علی آبائه، فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِی کُلِّ سَاعَةٍ وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً حَتَّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فِیهَا طَوِیلاً». عزیز دلم! هر ساعت، حداقل با خواندن یک دعای سلامتی به یاد آقا جان باشیم. ما در همین دعا از خدا می‌خواهیم (اللّهمّ یعنی یا الله) که در هر ساعتی، ولیّ و حافظ آقا جانمان باش؛ پس خودمان هم باید حداقل هر ساعت به یاد ایشان باشیم. این‌طور نیست که فقط وقتی مثلاً به جمکران رفتیم، یاد آقا باشیم.

آن ولیّ خدا فرمودند: آقا جان! امام زمان را می‌بینی، دائم با امام زمان هستی، امام زمان که تو را می‌بیند، تو چه؟! کاری می‌کنی که وقتی امام زمان دارد تو را می‌بیند، از تو خوشش بیاید؟! مورد پسند ایشان قرار گرفتی؟! تو را انتخاب کرده؟! تو را خواسته؟! - ما که این مطالب را نمی‌فهمیم و شاید برایمان سنگین باشد - تا به حال، تو را صدا زده؟! آقا خیلی خوب است، بیش از آن که من و تو تصوّر کنیم، آقا خیلی کریم است. کاری کردی که به اسم، تو را صدا بزند؟!

مگر می‌شود کسی هر ساعت به یاد آقا باشد و آقا به یاد او نباشد؟! بیان کردم که ساعتتان را زنگ بگذارید، هر ساعت یادتان بیفتد. کسی که هر ساعت به یاد آقا جان است، در حصن حصین است؛ آن‌وقت آقا جان او را رها می‌کند؟! هیهات! هیهات!

فرمودند: من هیچ موقع شما را فراموش نمی‌کنم، «إنّا غیر مهملین لمراعاتکم، و لا ناسین‏ لذکرکم‏». من به یاد شما هستم.

همه چیز به دست اوست، «بِیُمْنِهِ‏ رُزِقَ‏ الْوَرَى وَ بِوُجُودِهِ ثَبَتَتِ الْأَرْضُ وَ السَّمَاء». چقدر یاد او هستیم؟! توسّل و تمسّک به آقا چقدر داریم؟! چقدر از روزمان برای آقاست؟! روزمان، شبمان، همه چیزمان باید برای آقا باشد. تا حالا غلام آقا شدیم یا همیشه خواستیم خودمان آقا باشیم؟!

همه کار و تلاش بزرگان این است: به جایی برسند که غلام آقا شوند و عبدالمهدی شوند. آقا آن‌ها را انتخاب کند، بخرد، اسمشان را بنویسد و بگوید: تو غلام من هستی.

یکی دیگر از مطالب، همان‌طور که بارها بیان کردم، صحبت آخر شب با آقا جان است. این را ترویج بدهید. شب‌ها موقع خواب، وقتی مسواکت را هم زدی و دیگر می‌خواهی بخوابی، دو، سه دقیقه با آقا حرف بزن، سلامی به آقا بده، «السّلام علیک یا مولای یا بقیّة اللّه، السّلام علیک علی أحسن السّلام و أتمّ السّلام و أکمل السّلام» و بگو: مولای من! آقای من! ...

بلد باش که با آقا چگونه حرف بزنی که خود این بلد بودن هم یک هنر است، عنایت می‌کنند و به تو می‌دهند. تو این اتّصال اوّلیّه را ایجاد کن، خودشان عنایت می‌کنند و می‌دهند.

«السّلام علیک یا مولای یا بقیّة اللّه» بگو، بعد با آقا حرف بزن، بگو: آقاجان! من چه کسی هستم؟! من را چگونه می‌بینی؟! آقا جان! چه زمانی بناست درست بشوم؟!

بنده بعضی از آقایان را دیده بودم که وقتی می‌گفتند: آقا جان! ...، جدّی انسان با همه نفهمی‌اش (خودم را عرض می‌کنم) می‌فهمید که واقعاً آقا، جان آن‌هاست. البته آن‌ها هم جان آقا می‌شوند!

آقا جان! قربانت بروم! می‌شود من آدم شوم؟! می‌شود من درست شوم؟! می‌شود من غلام شما شوم؟! آقا جان! شما کریمی، فدایت بشوم! من گرفتارم، نفس از سر من دست برنمی‌دارد. آقا جان! شما که می‌دانید، شما که عین الله النّاظره هستید و اوضاع من بیچاره را می‌بینید، امّا چون بناست که به شما عرضه شود، بیان می‌کنم، آقا جان! وضعم خراب است، به دادم برس. آقا را قسم بده، بگو: آقا! به جان مادرت نرجس خاتون(س) به دادم برس.

 

امام زمان(عج) کدام کار را از جوانان خیلی می‌پسندند؟

این شب‌ها هم چون آقا مصیبت‌زده هستند، بعد از سلامت، یک چیزی هم بگو، بگو: آجرک الله بقیّة الله! آقا جان! فدایت بشوم، یک عنایتی کن.

عزیزان من! من سه تا اسم جلاله را می‌خواهم قسم بخورم که عظمت مطلب برای شما جا بیفتد، والله، بالله، تالله، وقتی با آقا حرف می‌زنید این‌قدر آقا دوست دارد، زن و مرد، پیر و جوان، به خصوص آقا فرموده: کاری کنید که جوانان با من حرف بزنند. جوان‌ها! آقا شما را خیلی دوست دارند. آقا، جوان‌پسند است. نمی‌خواهم کسانی را که هم سنّ و سال من هستند و یا سنّ بیشتری دارند، مأیوس کنم. امّا آقا جوان‌پسند است، جوان‌های عزیز! با آقا حرف بزنید. همین که حرف می‌زنید، این‌قدر دوست دارد، من جرأت ندارم بگویم، امّا چون اعاظم فرمودند، بیان می‌کنم. فرمودند: گاهی که شما با آقا صحبت می‌کنید و سلام می‌دهید، آقا جواب سلامتان را می‌دهند و تا می‌گویید: آقا جان! یک مواقعی آقا به مذنب، به خصوص اگر شابّ و جوان باشد، می‌گوید: جانم! ...

آقا یک جانی می‌گویند، کأنّ منتظر بودند که او بیابد. تو می‌گویی: آقا جان! امبا آقا هم می‌گویند: جانم! ...، این آقا این قدر مهربان است که غوغا و محشر است. غریب‌تر از امام زمان کسی نیست. همان‌طور که الآن نائبش، غریب و تنهاست، بدانید که غریب‌تر و تنهاتر از نائبش، خود آقاست. چه کسی در عالم، آقا را صدا می‌زند؟ جز شما جوان‌های خوب، چه کسی صدا می‌زند؟! خدا گواه است نمی‌دانید آقا چقدر شما را دوست دارد. دهان من بسته است و نمی‌توانم چیزی بگویم، امّا خدا گواه است، والله قسم، وقتی شما آقا را صدا می‌زنید، شیخنا الاعظم، حضرت مفید عزیز می‌گوید: دورتان بگردم، شما با حرف‌زدنتان دل آقا را شاد کردید. من مفید فدای شما بشوم. معلوم می‌وشد آقا، خیلی غریب است که این‌قدر دوست دارد با او حرف بزنند.

عزیزان من! این حرف زدن با آقا را فراموش نکنید. لذا بیان کردم: اگر کسی هر شب، با آقا صحبت کند و این مثل حلقه‌های زنجیر قطع نشود، به یک سال نرسیده، مسائل و مطالبی را متوجّه می‌شود. همین‌قدر که تو را به همین مباحث اخلاق متّصل کرده، یکی از همین موارد است. همین‌قدر که در بحث‌ها و جریانات و لقمه‌هایی که پیش می‌آید، یک موقع نعوذبالله شیطان وسیله گناهی را فراهم می‌کند، همان‌طور که بیان کردم قسم خورده که من در صراط مستقیم می‌نشینم، لذا او نشسته تا یقه ما را بگیرد؛ امّا امام زمان ما را کمک کرده است. امام زمان، دست ما را گرفته و گفته: اجازه نمی‌دهم؛ چون این یک عمر گفته: یابن‌الحسن! من اجازه نمی‌دهم، اصلاً مگر با وجود تشر امام زمان، شیطان می‌تواند نزدیک شود؟! تو در حصن حصین هستی. این که ما را به خانه امام زمان کشانده، همین حصن حصین امام زمان است. مگر خودمان آمدیم؟! به والله، نه، خودمان نیامدیم.

با آقا حرف بزن، بیان کردم که وقتی دیدید گره خیلی کور است، آقا را به مادرشان، حضرت زهرا(علیها الصّلوة و السّلام) و عمّه جانشان، زینب(علیها الصّلوة و السّلام)، هم قسم بدهید. بگویید: آقا جان! شنیدم غیر از مادرتان، نرجس خاتون، دو بانوی دیگر را هم خیلی دوست دارید. یکی عمّه جانتان زینب است، امان از دل زینب ...، آقا جان! این شب‌ها عمّه جانت زینب، چه می‌کشد؟!............

 

«السّلام علیک یا أباعبداللّه(ع)»

رجبی دوانی مورخ و پژوهشگر تاریخ اسلام در ابتدای این گفتگو درباره ویژگی‌های حائز اهمیت نواب اربعه اظهار کرد: امانتداری، رازداری، عدالت و اعتماد، از مهمترین خصوصیات نواب اربعه بود. البته باید توجه داشت همان‌طور که به ابوسهل نوبختی از دانشمندان بزرگ شیعه و ازخویشان حسین بن روح نوبختی (نائب سوم امام زمان (عج درباره چگونگی انتخابشان برای نائب حضرت مهدی (عج) جویا شد، او گفت؛ اگر من نائب امام می‌شدم و دستگاه خلافت تحت فشار قرارم می‌داد چه بسا به ناچار محل امام را برای آن‌ها افشا می‌کردم، اما حسین بن روح به گونه‌ای است که اگر امام در آغوش و در پیراهن او باشد او را تکه تکه کنند جای امام را افشا نخواهد کرد. با همین استدلال شاید افرادی را در عصر نیابت خاصه داشته باشیم که از نظر علمی مقام بالاتری داشتند، اما از نظر اراده‌ی محکم استقامت، عدالت و رازداری این‌ها سرآمد بودند و دیگران به پای آن‌ها نمی‌رسیدند که شایستگی آن را پیدا کردند و حلقه‌ی وصل این‌ها جامعه شیعه باشند.

 

وی ادامه داد: حدود ۲۵۰ سال یازده امام در معرض دید مردم و در معرض دسترسی زمانه، مردم و حکومت‌های مختلف بود، اما حالا می‌خواهد امام تا رسیدن به شرایط خاص از نگاه‌ها غائب شود و ظهوری نداشته باشد که این برای شیعه سخت خواهد بود، چراکه ۲۵۰ سال به یازده امام دسترسی داشتند. به همین خاطر است که خداوند برای زمینه سازی غیبت امام عصر (عج) تدابیر ویژه‌ای دارند.

 

این خطیب و کارشناس دینی با تاکید براینکه امام عصر(عج) آخرین حجت خدا است، گفت: تا جامعه‌ی بشری آمادگی لازم را برای رسیدن به ظهور پیدا نکند آن حضرت نباید به صورت ظاهری در بین مردم دیده شود، چراکه پس از تولدشان جان امام زمان (عج) در معرض خطر بود و خداوند برای حفظ و صیانت آن وجود مقدس را غائب کرد. اما برای اینکه شیعه به یک باره با غیبت امام خود مواجه نشود، دوره‌ای ۶۹ ساله چهار نائب خاص یعنی شخصیت‌ها برجسته از شیعه از نیابت خاصه‌ی امام زمان (عج) را به عهده داشتند.

 

وی تصریح کرد: امام عسگری (ع)  یکی از اصحاب و وکلای برجسته‌ی خود به نام عثمان بن سعید عمری را که از اصحاب خود و پدر بزرگوارشان بود را به عنوان نائب اول حضرت مهدی (عج) معرفی کرد. عثمان بن سعید حدود پنج سال نیابت خاصه امام زمان (عج) را برعهده داشت. به طور کل در دوران غیبت صغری فقط چهار نفر سعادت این را داشتند که به محضر امام برسند، با امام دیدار کنند و دستورات امام را بگیرند و به شیعه منتقل کنند و سوالات، مشکلات جامعه شیعی را به امام (عج) انعکاس دهند.

 

رجبی دوانی افزود: وقتی که مرگ عثمان بن سعید عمری فرا رسید به دستور امام زمان (عج) به شیعیان اطلاع داند که جانشین او فرزندش محمد بن عثمان است و، چون فرزند او هم فردی مورد اعتماد امام حسن عسگری (ع) و امام زمان (عج) بود او جانشین پدر در میان نواب خاصه شد و به خدمت امام عصر (عج) می‌رسید.

 

این محقق و پژوهشگر تاریخ اسلام درباره‌ای نائب سوم امام زمان (عج) گفت: در زمان مرگ نائب دوم به دستور امام زمان (عج) حسین بن روح نوبختی یکی از شیعیان برجسته و بسیار مقاوم را به عنوان نائب سوم معرفی کرد. حسین بن روح ایرانی بود نام او کاملا واضح است، زیرا او در یک خاندان بسیار سرشناس و ارزشمندی که در عرصه‌ی دینی سیاسی و علمی سرآمد بودند، بزرگ شد و در واقع از خاندان آل نوبخت بود. حسین بن روح ایرانی نیز حدود بیست و یک سال نیابت خاصه امام (عج) را در دست داشت، البته دستگاه خلافت و دشمنان اهل بیت (ع) متوجه ارتباطات شیعه با نائب امام زمان (عج) بودند که به همین خاطر حسین بن روح این مرد بزرگ را دستگیر کردند.

 

وی بیان کرد: چندین سال نائب سوم حسین بن روح در زندان دستگاه خلافت بود و بعد از مدت قابل توجه یعنی ۲۱ ساله نیابت هنگام مرگ به دستور امام عصر (عج)، علی بن محمد سمری را به عنوان نائب بعدی معرفی کرد که او هم حدود سه سال نیابت داشت و در نهایت در سال ۳۲۹ با وفات او دوره‌ی غیبت صغری و نیابت خاصه به پایان رسید. هنگامی که علی بن محمد سمری در بستر بیماری و مرگ بود، از او پرسیدند که بعد از شما نیابت با چه کسی است که فرمود: «من مامور به تعیین جانشین نیستم بعد از مرگم نیابت خاصه به پایان می‌رسد.»

 

رجبی دوانی یادآور شد: در این مدت ۷۰ سال شیعه به ندیدن امام (عج) دیگرعادت کرده بود، به همین خاطر امام زمان (عج) تکلیف شیعه را اینگونه تبیین فرمودند که هر مسئله‌ای که پیش میاد مردم باید به راویان احادیث ما یعنی علمای برجسته و اهل فن مراجعه کنند، این افراد حجت‌های من بر شما هستند و من هم حجت خدا بر آن‌ها هستم. درواقع پس از آن بود که دیگر غیبت کبری آغاز می‌شود.

گروه‌های تکفیری همواره قیام عاشورا را زیر سوال برده‌اند در صورتی که بخش قابل توجهی از منابع اهل سنت از حضور معنوی رسول خدا(ص) در صحرای کربلا خبر می‌دهند.

 

در اینکه رسول‌الله (ص) به عنوان اولین نفر در این امت، با یاد مصیبت سیدالشهداء(ع) برای او گریسته و عزاداری کرده، تردیدی وجود ندارد، اما به نظر می‌‏رسد که مطلب فراتر از این باشد.

 

حجت‌الاسلام رضا رفیعی، محقق و پژوهشگر علوم اسلامی در این‌باره توضیح می‌دهد:

برادران اهل سنت می‌دانند که با عزاداری و زیارت قبر شریف امام حسین (ع)، به سنت پیامبر (ص) عمل می‏‌کنند و سخن افراد نادانی چون بزرگان وهابیت که دین خود را به دنیا فروخته‏‌اند و در صدد تغییر ارزش‌های جوامع اسلامی هستند تا بدعت‌‏های خود را به نام سنّت مطرح کنند، ارزشی ندارد و مغایر با سنت پیامبر(ص) است.

در اینجا با ذکر چند روایت از منابع معتبر تاریخ و حدیث، به حضور رسول خدا (ص) در صحنه کربلا، و عزادار بودن ایشان برای سیدالشهداء (ع) اشاره می‏‌کنیم تا بطلان عقائد فرقه ضالّه وهابیت بیش از پیش بر همگان روشن شود.

 

احمد بن حنبل (مسند احمد بن حنبل 1/ 283 و 242) با دو سندِ صحیح از عمّار بن أبی عمّار نقل کرده است که ابن عباس گفت: پیامبر (ص) را در خواب نیم‌روز دیدم که ژولیده و غبارآلود ایستاده بود و در دستش شیشه‏‌ای پر از خون بود. گفتم: پدر و مادرم به فدایت، ای رسول خدا! این چیست؟

 فرمود: این، خون حسین و یاران اوست که پیوسته امروز مشغول جمع کردن آن بودم.

عمّار گفت: آن روز را به خاطر سپردیم و فهمیدیم که امام حسین(ع) در همان روز کشته شده است.

این روایت را ابن سعد، عبد بن حمید، طبرانی، حاکم نیشابوری، ابن عساکر و بسیاری از بزرگان اهل سنت نیز نقل کرده‌‏اند.

 

محمد بن عیسی ترمذی (سنن ترمذی 2/ 960)، و محمد بن اسماعیل بخاری (التاریخ الکبیر 3/ 276) با ذکر سند از «سلمَی بنت سعد» نقل کرده‌‏اند که گفت: نزد امّ سلمه ـ همسر پیامبر ـ رفتم و دیدم گریه می‌‏کند. گفتم: چرا گریه می‏‌کنید؟ گفت: رسول خدا (ص) را در خواب دیدم و سر و روی ایشان خاک‌آلود بود. پرسیدم: یا رسول‌الله! چه اتفاقی افتاده است؟ فرمود: هم اکنون شاهد قتل حسین بودم.

 

ابن اَعثَم کوفی(الفتوح 5/ 97) در حوادث عصر تاسوعا نقل کرده است: امام حسین(ع) نشسته و سر به زانو، درخواب رفته بود. خواهرش زینب کبری (س) که هم‌همه سپاه دشمن را شنید، نزد برادر آمده و فرمود: برادرجان! آیا صدای سپاه دشمن را نمی‌‏شنوی که به ما نزدیک می‏‌شود؟ امام حسین (ع) سربرداشته و فرمود: خواهرجان! اینک جدّم رسول خدا و پدرم علی و مادرم فاطمه و برادرم حسن علیهم السلام را در خواب دیدم که به من فرمودند: ای حسین! تو به زودی نزد ما خواهی آمد. خواهرجان! به خدا سوگند که وقت آن فرا رسیده است و شکّی در آن نیست.

 

خطیب خوارزمی (مقتل الخوارزمی 1/ 353) و محمد بن جریر طبری (تاریخ طبری 5/ 416) نیز با اندکی تفاوت، همین مطلب را نقل کرده است.

 

ابن اَعثَم کوفی (الفتوح 5/ 99) در حوادث صبح عاشورا نیز نقل کرده است: چون هنگام سحر عاشورا فرا رسید، خوابی سبک امام (ع) را فرا گرفت. سپس بیدار شد و فرمود: آیا می‌‏دانید اکنون چه خوابی دیدم؟ پرسیدند: ای فرزند دخت پیامبر(ص)، چه دیدی؟ فرمود: سگ‏‌هایى را دیدم که بر من حمله‏‌ور شده‏‌اند و مرا پاره‏ پاره مى‏‌کنند و در میان آنها سگى سیاه و سفید بود که بیشتر بر من مى‏‌تاخت و گمان مى‏‌کنم آن کسی که مرا خواهد کشت، مردى پیسى گرفته از این قوم باشد.

 

سپس جدّم رسول خدا (ص) را – که جمعى از اصحابش همراه او بودند - دیدم که به من مى‏‌فرمود: پسرم! تو شهید آل محمد هستى، اینک اهل آسمانها و اهل عالم بالاتر، مژده آمدنت را به یکدیگر مى‏‌دهند، امشب افطار نزد من باش، بشتاب و تأخیر مکن؛ اینک فرشته‌‏ای از آسمان فرود آمده تا خون تو را در شیشه سبز رنگی قرار دهد. این است آنچه دیده‏‌ام و امر (الهى) درحال آمدن است و رفتن از این دنیا نزدیک شده‏ و هیچ تردیدی در آن نیست.

 

خطیب خوارزمی (مقتل الخوارزمی 1/ 356) نیز این ماجرا را نقل کرده است.

 

ابوالفرَج اصفهانی (مقاتل الطالبیین 115) با ذکر سند از سعید بن ثابت نقل کرده است: زمانی که علی اکبر(ع) به میدان رفت، امام حسین (ع) چشمانش را به زیر افکند و گریست و فرمود: خدایا! تو بر علیه اینان گواه باش؛ اکنون جوانى به نبردشان می‏‌رود که شبیه‌‏ترین مردم به رسول‌اللّه (ص) است. آن جوان پیوسته بر دشمن حمله می‏‌کرد و در خلال حملات خود به نزد پدر بازگشته و عرض کرد: پدرجان! تشنه‌‏ام.

 

امام حسین(ع) فرمود: عزیزم صبور باش که قبل از فرا رسیدن شب، رسول خدا (ص) با جام خویش تو را سیراب خواهد کرد و دوباره شروع به حملات پی در پی کرد تا اینکه تیری آمد و گلویش را شکافت و در خون خود غلتید. سپس فریاد زد: پدرجان! سلام بر تو باد. این جدّم رسول خداست که به شما سلام می‌‏رساند و می‏‌فرماید:  به سوى ما بشتاب؛ سپس جان سپرد.

 

خطیب خوارزمی (مقتل الخوارزمی 2/ 34) نیز این ماجرا را مفصّل‏تر نقل کرده است.

 

ابن عساکر دمشقی (تاریخ دمشق 14/ 237) با سند صحیح از علی بن زید بن جُدعان روایت کرده است: ابن عباس از خواب بیدار شد و «إنّا للّه و إنّا إلیه راجعون» گفته و سپس گفت: به خدا سوگند که حسین (ع) کشته شد. همراهانش گفتند: امکان ندارد ای پسر عباس.

 

ابن عباس گفت: رسول خدا (ص) را دیدم که شیشه‏‌ای از خون همراه داشت و فرمود: آیا نمی‏‌دانی که امتم پس از من چه کردند؟ پسرم حسین را کشتند و این خون او و خون یاران اوست که به سوی خداوند، بالا می‏برم.

 

درست است که تعدادی از این موارد در خواب دیده شده، اما علاوه بر شیعیان، بزرگان اهل سنت نیز با روایات صحیح از پیامبر (ص) نقل کرده‌‏اند که فرمود: «هر کس مرا در خواب ببیند، خودِ مرا دیده است؛ زیرا شیطان به شکل من درنمی‌‏آید» (صحیح بخاری 3/ 1415 و صحیح مسلم 15/ 24).

 

و اکنون بیش از 1300 سال است که امت رسول خدا (ص) به تأسّی از ایشان، در سوگ امام حسین (ع) عزاداری می‏‌کنند و برای زیارت ایشان، خود را به کربلا می‌‏رسانند و مخالفان بی‌‏خبر از سنّت پیامبر (ص)، برای محو کردن نام و نشان اهل بیت (ع)، این کار را بدعت می‏‌نامند.

فلسفة تشریع حج

خداوند حج را بر کسانی­که اسـتطاعت وتوان رفتن به­آن را دارند، واجب کرده است و در این مطلب، هیچ شـک وشـبهه‌ای وجود ندارد؛ (فِیهِ آیاتٌ بَیِّناتٌ مَقامُ إِبْراهِیمَ وَ مَنْ دَخَلَهُ کانَ آمِناً وَلِلهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَیْهِ سَبِیلاً وَمَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اللهَ غَنِیٌّ عَنِ الْعالَمِین) (آل عمران: ۹۷).

حضرت علی(ع) می‌فرمایند:

«خداوند حج خانه خود را بر شما واجب گردانیـد و خانه خود را قبله­گـاه مردم ساخت، مردم با شوق تمام، آنسان که ستوران به آبشخور روی نهند و کبوتران به آشیانه پناه برند، بدان درآیند. خدای سبحان حج را مقرر فرمود تا مردم در برابرعظمت او فروتنی نشان دهند و به عزت و جبروت او اعتراف کنند و از میان بندگان خود کسانی را برگزید تا صلای دعوت او شنیدند و اجابت کردند و سخن حق تصدیق نمودند و در آنجا پای نهادند که پیامبرانش نهاده بودند و به آن فرشتگان همانند شدند که گرد عرشش طواف می­کنند و در این سودا که سرمایه شان عبادت اوست، سود فراوان حاصل کردند و تا به میعاد آمرزش او دست یابند بر یکدیگر پیشی جستند. خداوند، سبحانه و تعالی حج را نشانه و علامت اسلام قرار داد و کعبه را پناهگاه پناهندگان و حج را فریضتی واجب قرار داد و حقش را واجب گردانید و حج را بر شما مقرر فرمود وگفت: برای خدا حج آن خانه بر کسانی که قدرت رفتن به آن داشته با شند واجب است و هرکه راه کفر پیش گیرد بداند که خدا از جهانیان بی نیاز است.»[۱] (فیض الاسلام، ۱۳۷۹ش ، ص۴۲ ـ ۴۱).

نکته مهم و درخور بررسـی، فلسفه تشریع حج است؛ زیراخداوند تعالی، حکیم است و هیچ یک از افعال او بدون حکمت نیست. پس تشـریع حج نیز بدون فلسـفه و حکمت نمی‌‌‌باشد. دربارة فلسـفه تشریع حج چند مطلب درخور توجه است:

۱. نماد عبودیت

روشن است­که فلسفه خلقت بشر، عبادت و شناخت خداوند تعالی و رسیدن به­کمال مطلوب است: (وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُون)(ذاریات : ۵۶)؛ «و من جن و انس را نیافریدم، مگر براى اینکه عبادتم کنند.» در روایتی از امام صادق و امام باقر۸ نقل شده است:

«خداوند دوست داشت او را این­گونه عبادت کنند، لذا خانه کعبه را در زمین آفرید

و بر بندگانش طواف پیرامون آن را واجب نمود و بیت‌المعمور را در آسـمان آفریدکه هر روز هفتاد هزار ملائکه بر آن وارد می‌شوند و تا روز قیامت از حالت طواف پیرامون آن، بیرون نمی‌‌‌روند (ابن بابویه، ۱۳۸۰ش ، ج۲، ص۴۰۲).

بنابراین، حج را خداوند واجب کرد چون نمونه کامل عبودیت و تسلیم است.

۲. مغفرت گناهکاران

انسان هر لحظه در خطر است و هر زمان ممکن است مغلوب وسوسه شـیطان قرارگیرد. لذا خداوند به انسان فرصـت‌های مناسبی داده است تـا بتوانـد به درگـاه او توبه کند و بخشایش بطلبد. بنابراین، بین شب‌‌ها و روزها، شب و روز جمعه را، و بین ماه‌ها، ماه مبارک رمضان را، و بین سال‌ها و طول عمر، سفر به حج را قرار داد تا بندگانش؛ چنانچه فریب شیطان را خوردند و مغلوب هوای نفس شدند، به درگاه خداوند پناه آورند و طلب مغفرت کنند.

امیرالمؤمنین، علی(ع) در وصف حج و عمره می‌فرماید: «ویرخضان الذنب»؛ «حج

و عمره گناهان را پاک می‌کند» (فیض الاسلام، ۱۳۷۹ش ، خ ۱۰۹، ص۳۳۸).

۳. نمونه اجتماع و وحدت مسلمین

در موسم حج از همه اقشـار وگروه‌ها و ملت‌های مسـلمان حضور دارنـد همه آنان با هم لبیک می‌گوینـد و مناسک حـج را در موسم آن، انجام می‌دهند. مسلمانان در حج با همدیگر آشنا می‌شوند وگرفتاری‌‌ها و نیازهای خود را مطرح می‌کنند و منافع عمومی مسلمانان را بررسی می‌نمایند و در نتیجه، وحدت و همبستگی آنان بیشتر می‌شود.

از امام صادق۷ پرسیدند: «چرا خداونـد بنـدگان را به انجام ‌دادن حـج و طواف کعبه مکلّف ساخت؟» حضـرت فرمودند: «در حج، مسلمانان از مشرق و مغرب در یک مکان اجتماع می‌کنند و همدیگر را می‌شناسند و هرگروهی از آنان از راه تجارت، سود می­برند.» (ابن‌بابویه، ۱۳۸۰، ج۲، ص۴۰۵).

خداوند متعال در قرآن کریم می‌فرماید:

(وَ أَذِّنْ فِی النَّاسِ بِالْحَجِّ یَأْتُوکَ رِجالاً وَ عَلى‏ کُلِّ ضامِرٍ یَأْتِینَ مِنْ کُلِّ فَجٍّ عَمِیقٍ * لِیَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ وَ یَذْکُرُوا اسْمَ اللهَ فِی أَیَّامٍ مَعْلُوماتٍ عَلى‏ ما رَزَقَهُمْ مِنْ بَهِیمَةِ الْأَنْعامِ فَکُلُوا مِنْها وَ أَطْعِمُوا الْبائِسَ الْفَقِیر) (۲۸ : حج).

این آیه علاوه بر اینکه اشاره به وحدت مسلمانان جهان دارد، در مورد آثار و منافع‌ این اجتماع نیز سخن می‌گوید. علامه طباطبایی می‌نویسد: کلمه «منافع» در جملة «لِیَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ» اطلاق دارد و منافع دنیوی و اخروی را شامل می‌شود (طباطبایی، ۱۳۸۶ش، ج۱۴، ص۳۶۹).

 

برخی دیگر از آیات، ناظر به منافع معنوی و مادی برای مسلمانان است؛ از جمله:

الف) استغفار و یاد خدا

(فَإِذا أَفَضْتُمْ مِنْ عَرَفاتٍ فَاذْکُرُوا الله عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرامِ وَ اذْکُرُوهُ کَما هَداکُمْ وَ إِنْ کُنْتُمْ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الضَّالِّینَ) (بقره: ۱۹۸).

عرفات، نام سرزمینى است در بیست کیلومترى مکه که بر زائران خانة خدا واجب است در روز نهم ذى‌الحجه، از ظهر تا غروب در آنجا بمانند و اگر قبل از غروب از آنجا خارج شوند، باید یک شتر جریمه دهند. واژة «عرفات» از «معرفت» به معناى محلّ شناخت است. در آنجا آدم و حوا یکدیگر را شناختند و به گناه خود اعتراف کردند. به فرمودة امام صادق و امام باقر(ع) جبرئیل در این مکان به حضرت ابراهیم گفت: «وظایف خود را بشناس و فراگیر» (کلینی، ۱۳۸۵ش ، ج۴، ص۲۰۷).

زمین عرفات خاطراتى از ناله‏ها و اشک‏هاى اولیاى خدا دارد. از نشانه‏هاى جامعیت اسلام این است که در کنار اعمال عبادى حج، به زندگى مادى و کسب معاش نیز توجه دارد؛ همان‌گونه که در سورة جمعه در کنار دستور به شرکت در نماز جمعه، مى‏فرماید: «بعد از پایان نماز به سراغ کسب معاش بروید» (جمعه: ۱۰).

آرى، حج در عین عبادت، اقتصاد است. امام صادق۷ فرمودند:

«یکى از آثار حج، تشکیل اجتماعی بزرگ از مسلمانان نقاط مختلف جهان و نقل

و انتقال انواع تجربیات و فراهم شدن زمینه انجام مبادلات تجارى و اقتصادى است (شیخ حرّعاملی، ۱۴۱۴ق، ج۸ ، ص۹).

ب) اخلاص و تقوا و فضل الهی

(وَ تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوى‏ وَ اتَّقُونِ یا أُولِی الْأَلْبابِ) (بقره : ۱۹۷).

در هر سفرى، زاد و توشه لازم است. بهترین زاد و توشة سفر حج، تقواست (قرائتی، ۱۳۸۳ش ، ج۱، ص۳۱۴).

ج) تمرین تعظیم شعائر الهی

(یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تُحِلُّوا شَعائِرَ الله...) (مائده : ۲).

خداوند در ابتداى این آیه، احترام به همه شعائر را واجب، و هتک حرمت آنها را حرام کرده است؛ ولى در میان شعائر، چند مورد را به خصوص ذکر کرده است؛ از جمله: چهار ماه رجب، ذی‌قعده، ذی‌حجه و محرم که جنگ در آنها حرام است و ماه ذی‌حجه که حج در آن انجام مى‏شود، هَدْى که قربانى بى‏نشان است و قلائد که قربانى نشان‏دار است.

د) رفع فقر و گرسنگی

(فَکُلُوا مِنْها وَ أَطْعِمُوا الْقانِعَ وَ الْمُعْتَر) (حج : ۳۶).

مراد از «القانع»، فقیر قانع است و مقصود از «الْمُعْتَرَّ» فقیرى است که نیاز دارد، اما حرفى بر زبان نمی­آورد، ولى به قصد کمک گرفتن از کنار شما عبور مى‏کند (قرائتی، ۱۳۸۳، ج۸ ، ص۴۴).

ه‍ ) حج هدایتی برای جهانیان

(إِنَّ أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِی بِبَکَّةَ مُبارَکاً وَ هُدىً لِلْعالَمِین) (آل عمران : ۹۶).

از ایرادهاى بنى‌اسرائیل این بود که چرا مسلمانان، با توجه به قدمت بیت‌المقدس که هزار سال قبل از میلاد به‌دست حضرت سلیمان ساخته شده، آن را کنار گذاشته و کعبه را قبله خود برگزیده­اند. این آیه در پاسخ آنان مى‏فرماید: «کعبه از روز نخستین، اولین خانه عبادت بوده

و قدمت آن بیشتر از هر جاى دیگر است». امام صادق۷ با توجه به جمله «أَوَّلَ بَیْتٍ» فرمودند:

چون مردم مکه بعد از کعبه گرد آن جمع شده‏اند، پس حق اولویت با کعبه است

و لذا براى توسعه مسجدالحرام مى‏توان خانه‏ هاى اطراف کعبه را به نفع حرم خراب کرد (شیخ حرّ عاملی، ۱۴۱۴ق، ج۱۳، ص۲۱۷).

علامة طباطبایی در المیزان مى‏نویسد: روایات «دحوالأرض (گسترش زمین از زیر خانه کعبه) (کلینی، ۱۳۸۵، ج۴، ص۱۸۹) بسیار است و هیچ دلیل علمى که مغایر آن باشد، پیدا نشده و با قرآن نیز مخالفتى ندارد.

حضرت على در نهج البلاغه، خطبه ۱۹۲ مى‏فرماید: «خداوند تمام مردم را از آدم۷ تا آخرین نفر، با همین سنگ‏هاى کعبه آزمایش مى‏کند.»

و) اعلان عمومی برائت از مشرکان

(وَ أَذانٌ مِنَ الله وَ رَسُولِهِ إِلَى النَّاسِ یَوْمَ الْحَجِّ الْأَکْبَرِ أَنَّ الله بَرِی‏ءٌ مِنَ الْمُشْـرِکِینَ وَ رَسُولُه) (توبه : ۳).

ز) گسترش تجارت و کسب و کار

(لَکُمْ فِیها مَنافِعُ) (حج : ۳۳) .

در سایة تعظیم شعائر، منافع مادّى شما نیز تأمین مى‏شود.

(لَیْسَ عَلَیْکُمْ جُناحٌ أَنْ تَبْتَغُوا فَضْلاً مِنْ رَبِّکُم) (بقره : ۱۹۸).

از نشانه‏ هاى جامعیّت اسلام آن است که در کنار اعمال عبادى حج، به زندگى مادّى و کسب معاش نیز توجه دارد.

۴) نشانه عظمت خداوند

امام علی می‌فرماید: «خداوند حج را نشانه‌ای برای تواضع مردم در برابر عظمت خداوند قرار داد.» (فیض الاسلام، ۱۳۷۹، خ۱، ص۴۰).

۵) تجدید خاطره پیامبر خدا

وقـتی انسـان بـه حـج می‌رود و وارد مکـه و مـدینه می­شـود، نزول جبرئیـل و فرشـتگان بر پیـامبر(ص) ، فداکاری‌ها و پیکارهای مسـلمانان، بنای مکه به‌دست حضـرت ابراهیم و اسـماعیل، اسلام آوردن علی ، مقـاومت مسـلمانان در شـعب ابی‌طـالب و صـدها واقعه و جریان معنوی را در ذهن خود مجسم می­سازد. این امر باعث می‌شود تمام آن وقایع در طول تاریـخ زنـده بمانـد و موجب تقویت اسـلام و مسـلمانان شود.

پس یکی ازحکمت‌های تشریع حج در اسلام، تجدید خاطره دوران پیامبر خداست. امام صادق۷ نیز درباره علت و فلسفه تشریع حج می‌فرماید: «حج تشریع شده است تا آثار پیـامبر(ص) و اخبار او شناخته و یادآوری شود و فراموش نگردد.» (ابن‌ بابویه، ۱۳۸۰، ج۲، ص۴۰۵).

تقویت دین اسلام و آزمایش کردن انسان‌ها از جمله حکمت‌های دیگر تشریع حج است.

با توجه به آیات شریفه و بیانات گهربار ائمه: نتیجه می­گیریم‌که اسلام، فرد صالح را هسته‌ای برای تشکیل جامعه صالح می‌داند و این بدان معناست‌که هدف نهایی اسلام، جامعه است، نه فرد. ازاین‌رو، عبادت‌های فردی را در اصلاح شخص منحصر نمی‌داند؛ بلکه هدف اصلی عبادات، بر پایی جامعه صالح است. هر یک از عبادت‌ها؛ از جمله نماز

و روزه و حج، اصلاح شخص را به اصلاح جامعه پیوند می‌زند؛ چون آدمی در زندگی از دیگران اثر می‌پذیرد؛ بنابراین، موسم حج بهترین فرصت برای اجتماع مسلمانان در این همایش بزرگ است تا با یکدیگر همفکری کنند و در حل مشکلات جهان اسلام بکوشند و طرح‌های استواری را برای دفع خطرهای بی‌شمار جوامع اسلامی تصویب کنند.

اسرار اعمال عمره و حج تمتع

مراسم شکوهمند حج اگر بر اساس برنامة الهی انجام شود (مانند عبادات دیگر)، نتایج و بهره‌های فراوانی نصیب امت اسلامی خواهد کرد. حج، مراسمی عبادی ـ سیاسی است

و ابعاد گوناگونی دارد و هر بعد آن، دریچه‌ای از کمالات را در برابر انسان می‌گشاید. حج سبب تقویت پیوند‌های الهی می‌شود و انسان را از تاریکی‌های گناه بیرون می‌آورد و به سوی آینده‌ای روشن و مملو از امید رهنمون می­سازد.

بنابراین، در میان عبادات، حج دارای جایگاه بلندی است و حج کامل نیز حجی است‌که با آشنایی به ابعاد اسرار آن انجام پذیرد. حال، بیان اسرار اعمال عبادی را با حدیثی از امام صادق۷ آغاز می‌کنیم و سپس به بررسی اسرار تک تک اعمال می‌پردازیم.

امام صادق می‌فرماید:

«آنگاه که لباس احرام به تن کردی، نیت احرام کن، و آنچه تو را از ذکر پروردگار متعال باز مى‏دارد و از اطاعت امر خدا مانع مى‏شود، بر خود حرام کن و سپس لبیک بگو، به این قصد که دعوت خداى متعال را با نهایت صفاى خاطر و خلوص نیت و نظر پاک، اجابت مى‏کنم و در راه آن‏ موضوعى که دعوت شده‏ام صمیمانه قدم برمی‌دارم و به ریسمان محکم ایمان و توجه به خداوند متمسک مى‏شوم و همین طور که در ظاهر، اطراف خانه کعبه طواف مى‏کنى، دل تو نیز مانند ملائکه حول عرش پروردگار متعال طواف کند و قلبت چون بدنت مشغول طواف و توجه و حضور باشد. پس از آن در میان صفا و مروه حاضر شو و هوا و هوس و خودبینى و قدرت و شخصیت را کنار بگذار و مشغول هروله باش. بعد از آن با خارج شدن از شهر مکه و از هیاهوى اجتماع و گرفتاری‌ها و قیودات از مراحل غفلت و از لغزش‌هاى خود بیرون آی و به سوى منا حرکت کن، و آنچه را براى تو جایز و حلال نیست، آرزو مکن، و هر آنچه را سزاوار مقام تقوا و اخلاص نباشد، در دل خود راه مده.»[۲]

در این دستورهاى اجمالى نکاتى دیده مى‏شود؛ از قبیل:

۱. توجه پیدا کردن به موانع سلوک و عیوب و حجاب‌هاى نفسانى و صفات ناپسند باطنى که سالک را از سیر به سوى خدا مانع مى‏شوند؛

۲. آماده شدن براى سیر و سلوک با تصفیه خاطر و اخلاص نیت و نظر پاک؛

۳. متمسک شدن به حقیقت ایمان به خدا، و دور کردن وسایل و علایق دیگر؛

۴. توجه خالص به پروردگار متعال و طواف قلب عرش روحانى الهى؛

۵ . رها شدن و فرار کردن از هوا و هوس و خودبینى، و از روى صفا و محبت در کنار خانه خداوند متعال هروله کردن؛

۶ . قطع علایق اجتماعى و انصراف از قیدهای زندگى شهرى؛

۷. تصمیم گرفتن به ترک حرام و آنچه سزاوار نیست.

باید توجه کرد که در حالت احرام که لبیک گفته مى‏شود، بزرگ‌ترین نعمت و مهم‌ترین حالت روحانى به انسان رو آورده است؛ زیرا موقعیتى است که ا نسان به میهمانى پروردگار دعوت شده و براساس دستور و شرایط و مقدمات براى این دعوت پذیرفته شده و قدم به اولین مرحله برنامه میهمانى گزارده و در مقابل توجه میزبانى که آفریننده و مالک و سلطان جهان است، لبیک مى‏گوید و در طول مدت زندگى، کمتر نظیر این حالت را مى‏شود به دست آورد. اگر این توفیق و سعادت براى کسی پیدا شد، ‏باید در مقابل آن ‏ توفیق قدردان باشد. این برنامه را با بهترین نحو و با تمام توجه و احترام انجام دهد.

تک تک اعمال عبادی حج دارای اسرار و رموزی است‌که خداوند داناتر است و انسان نمی‌‌­تواند به حکمت تمامی آنها دست یابد. اما اگر به آنچه از طریق بزرگان رسیده توجه داشته باشد، موجب تعالی روح می‌شود‌که در ذیل به برخی اشاره می‌شود:

 

۱. موسم حج

موسم حج خود دارای سرّی است و آن، اشاره به رجعت و مرگ است؛ چراکه انسان در هر دو حال (هنگام حج و هنگام مرگ) کدورت‌ها و غبارها را می‌شوید، با کسانی‌که قهر است آشتی می‌کند، قرض‌هایش را می‌پردازد، خمس مالش را می‌دهد و از دیگران حلالیت می‌طلبد.

۲. احرام

در احرام‌که همراه با برهنه شدن از زینت زندگی دنیاست، ظهور توحید و تجلّی بالغ آن، همچنین تمثیل حشر و معاد؛ یعنی بازگشت به مبدأ، آشکار است. ازاین‌رو، بر اساس رهنمود امام سجاد۷ آن‌که هنگام احرام بستن، از قلب نگذراند‌که «خدایا! از هر چه غیر توست دست شستم و فقط به ولای تو دل بستم»، در حقیقت به میقات نرفته واحرام نبسته است. البته مراد، نفی کمال است نه نفی صحت (جوادی آملی، ۱۳۷۷، ص۴۱۵).

۳. راز استحباب غسل در میقات

امام سجاد۷ می‌فرماید: حجگزاران با انجام دادن آن، تطهیر خود از گناه و لغزش را قصد کنند. پس در میقات، فقط پاک کردن بدن نیست، بلکه نشانه‌ای از تطهیر دل است و این اولین سرّ از اسرار حج است. بر این اساس، زائر متعهد می‌شود‌که اولاً: دیگر خود را به گناه نیالاید، ثانیاً: از این پس جز در راه اطاعت گام ننهد، ثالثاً: کاستی‌های گذشته را جبران و ترمیم کند. غسل احرام با چنین قصد و تعهدی غسل توبه است. آن‌گاه زائر بیت‌الله با روح و جسم پاک، جامه طاعت در بر کند و با نماز احرام؛ یعنی با ستون دین، به خدا نزدیک می‌شود و نیز با در بر کردن لباس سادة احرام، امتیازات ظاهری افراد زایل می‌شود و زمینة هرگونه برتری‌طلبی و فخرفروشی از بین می‌رود (همانجا).

لبیک؛«با لبیک گفتن در حقیقت با خدا پیمان می‌بندد‌که از این پس جز به طاعت او زبان نگشاید و بر گناهان ببندد. تلبیه پاسخ صادقانه به خداست و مبارزه با هر گونه شرک و بت از جاهلیت تا مدرن است.» (همانجا).

طواف؛ طواف و احکام آن نشان‌دهنده این نکته است‌که از یک مرکز، حرکت کنید و به سوی یک هدف بروید. منظم باشید و آزار شما به کسی نرسد.

سزاوار است‌که به هنگام طواف، قلب زائر پر از تعظیم، محبت، خوف و رجا باشد و بداند‌که با عمل طواف، در نقش فرشتگان مقرب خداست‌که پیرامون عرش الهی در حال طواف­اند: (وَ تَرَى الْمَلائِکَةَ حَافِّینَ مِنْ حَوْلِ الْعَرْشِ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِم‏...) (زمر: ۷۵).

بنابراین، راز طواف و روح و حقیقت آن، طواف دل است گرد حضرت ربوبی و خانه کعبه، مثال ظاهری در عالم شهود برای حضرت ربوبی است‌که با چشم ظاهر قابل مشاهده نیست... و ما در این طواف، خود را به قدر امکان با فرشتگان مقرب شبیه می­سازیم (محقق، ۱۳۹۰، ص۸۶).

۴. نماز طواف

«سرّ اینکه پشت مقام ابراهیم و نزدیک آن نماز، نیاز و حضور به جای آوری آن است‌که اسماعیل و ابراهیم،‌که این از آتش گذشته و آن از قربانگاه، هر دو مأمور خداوند

و مسئول خلق و معمار کهنه‌ترین معبد توحید در زمین‌اند و تو اکنون در مقام ابراهیمی و بر­ پای ابراهیم به پا خاسته‌ای و به دست خدای ابراهیم دست بیعت داده‌ای؛ باید ابراهیم­وار زندگی کنی و در عصر خویش معمار کعبة ایمانت باشی؛ قوم خویش را از مرداب زندگی راکد

و حیات مرده و ذلت جور و ظلمت جهل، به حرکت درآوری و جهت بخشی، به حج بخوانی آنها را، و به طواف آوری» (شریعتی، ۱۳۵۰، ص۷۴).

۵. سعی

«همانا صفا و مروه دو نمونه از نشانه‏هاى خداست. پس هر کس حج خانه یا عمره به‌جاى آورد، می­تواند میان آن دو، سعى کند و کسى که عمل خیرى را به طوع

و رغبت خود بیاورد، خداوند شاکر و داناست.»[۳] (۱۵۸ : بقره).

سعی بین صفا و مروه آثار و برکات بسیاری دارد؛ از جمله:

الف) کسی‌که سعی بین صفا و مروه انجام می‌دهد از گناهان پاک می‌شود (ابن‌بابویه، ۱۳۶۷، ج۲، ص۱۳۸).

ب) پاداش کسی را داردکه پیاده از شهر خودش برای انجام‌دادن حج به مکه می‌رود و پاداش کسی را دارد‌که هفتاد کنیز مؤمنه آزاد کند (برقی، ۱۳۷۱، ج۱، ص۱۳۹)؛

ج) مورد شفاعت ملائکه قرار می‌گیرد (ابن‌بابویه، ۱۳۶۷، ج۱، ص۱۳۹).

سعی بین صفا و مروه یکی از نمودهای عینی تواضع، فروتنی، عبودیت و بندگی انسان است و در آنجاست‌که صفت‌های ناپسندی چون کبر و غرور و خودکامگی

به کنار گذاشته می‌شود و فضایل اخلاقی همچون تقوا و پارسایی شکوفا می‌شود.

۶. تقصیر

«حقّاً خداوند رؤیاى پیامبر خود را تحقّق بخشید [که دیده بود:] شما بدون شک، به خواست خدا در حالى که سر تراشیده و موى [و ناخن‏] کوتاه کرده‏اید، با خاطرى آسوده در مسجد الحرام درخواهید آمد. خدا آنچه را که نمى‏دانستید دانست، و غیر از این، پیروزى نزدیکى [براى شما] قرار داد.[۴] (فتح : ۲۷).

تقصیر یعنی کوتاه کردن مقداری از ناخن یا موی سر یا صورت. خداوند در قرآن کریم می‌فرماید: بر حج‌گزار واجب است پس از اتمام سعی، تقصیر کند. حاجی بعد از آنکه سعی خویش را انجام داد، همانند انسانی است‌که به دیار معشوق بازگشته، نورانی شده و از تمامی گناهان پاک و مبرا گردیده است. او به میهمانی خدا رفته و با کوله­باری ازخوبی‌ها، نیکی‌ها و زیبایی‌ها بازگشته است. او تولدی دوباره یافته، حیاتی مجدد پیدا کرده و اینک انسانی دیگر شده است.

خداوند می‌خواهد این تغییر و تحول را با علامتی در بدن او نشان دهد؛ از طرفی مو، نشانه زیبایی است. بنابراین، خدا خواسته است انسان از زیبایی ظاهری بکاهد و سیرتی زیبا بیابد؛ درونش نورانی شود از نعمت‌های الهی بهره‌مند گردد. خدا خواسته‌که انسان جمال خویش را به پای جمال او قربانی کند تا از درون خود روزنه‌ای به سوی نور معرفت پیداکند و در پایان این راه و در آخرین مرحله این هجرت طولانی، به نشانه بازگشت به زندگی نورانی، دستی به سر و روی خویش کشد و اوج خشوع و تواضع را در ظاهر خود هم نشان دهد. تقصیر، رهایی از آلودگی­هاست. تقصیر، شستن زشتی‌هاست. تقصیر، تمرین بندگی است. تقصیر، شکستن قفس­های مادی است و تقصیر، پالایش ظاهر و درون است.» (فعالی، ۱۳۸۹، ص۸۲ ـ۸۰).

۷. احرام برای حج

پس از اعمال و مناسک عمرة تمتع، انسان از حالت احرام بیرون می‌آید و باید در مکه برای اجرای مناسک حج تمتع، بماند. اولین عمل حج، احرام است و اسـرار احرام را پیش­تر ذکرکردیم. اما سـرّ تکرار آن برای حج تمتع این است‌که انسان دوباره به میهمـانی خداونـد می‌رود. در واقع، اعمال عمره مقـدمه و تمرینی برای عمل اجتماعی وگروهی حـج است وگویا انسان در عمره تمتع، پس ازکسب علم‌الیقین، به مرحله عین‌الیقین می‌رسد و رسـیدن به مرحله عین‌الیقین، مقدمه رسیدن و درک حق‌الیقین است

حجاج روز هشـتم ذی‌حجه برای شروع اعمال حج تمتع، از مکه محرم می‌شوند. روز هشـتم ذی‌حجه، «یوم‌الترویه» نـام دارد. از امام صادق(ع) درباره علت نام‌گـذاری این روز به «یوم‌الترویه» پرسـیدند. آن حضـرت فرمود:

«در آن زمـان، آب در صـحرای عرفات نبود. مردم در روز هشـتم برای آب دادن به مردم از مکه آب می­بردند و لذا بعضـی از آنان به بعضـی دیگر می‌گفتند: «ٍتَرَوَّیْتُمْ مِنْ المَاء»؛ «سـیراب شدید» و لذا آن روز را یوم‌الترویه نامیدند (ابن‌بابویه، ۱۳۸۰، ج۲، ص۴۳۵).

۸. عرفات و مشعر الحرام

«در اثناى حج اگر بخواهید خرید و فروشى کنید، حرجى بر شما نیست و چون از عرفات کوچ مى‏کنید، در مشعرالحرام به ذکر خدا بپردازید و به شکرانة اینکه هدایتتان کرده، یادش آرید؛ چه، قبل از آنکه او هدایتتان کند، از گمراهان بودید.»[۵] (بقره : ۱۹۸).

مشعر و وقوف در آن (مشعرالحرام)که در فاصله بین عرفات و منا واقع شده، دارای چند نام است:

 

الف) مشعرالحرام؛ «مشـعر؛ یعنی محل درک وشـعور». و وقوف در مشـعر، به معنای وقوف و دقت در محل شـعور است. و ممکن است اشاره به مشاعر و قواهای نفس و ترتیب مراتب کمال باشد؛ زیرا مراتب کمال عبارت‌اند از:

تجلیه؛ یعنی جلا بخشیدن نفس با پذیرش دین مبین اسلام و رعایت حلال و حرام؛

تخلیه؛ یعنی زدودن هرگونه گناه وصفت رذیله از نفس؛

تحلیه؛ یعنی جایگزینی صفات نیکو و پسندیده در نفس؛

فنا؛ وقوف در عرفات به مرتبه تخلیه اشاره دارد؛ زیرا انسان در آنجا باید با دعا و استغفار، نفس خـویش را از هرگونه آلودگی پاکسـازی کند. وقوف در مشـعر نیز اشـاره دارد به مرتبه تحلیه؛ زیرا در این مکـان، انسان باید تمام مشاعر و قواهای نفس را در خدمت خدا بگیرد و آنها را با فضیلت­های نفسانی و رحمت­های خداوند آشنا کند.

علت نامگذاری مشعر به «مشعرالحرام» این است‌که این مکان، جزو حرم می­باشد.

ب) مزدلفه: در علت نامگذاری مشعر به «مزدلفه» چند احتمال وجود دارد:

یک‌ـ واژه مزدلفه از «ازدلاف» مشـتق شده و ازدلاف به معنای تقدم است، و چون مشعرالحرام مکانی مقدم بر مناست، نام آن را مزدلفه گذاشته‌اند؛

دوـ ازدلاف یعنی تقرب، چون در این مکان، مردم به خداوند تقرب می­جویند، لذا مزدلفه نامیده شده است؛

سه‌ـ ازدلاف یعنی اجتماع، و به خاطر اینکه مردم در آنجا اجتماع می‌کنند، «مزدلفه» نامیده شده است.

ج) جمع: گفته شـده علت نام‌گـذاری آن، به «جمع» این است‌که حضـرت آدم و حوا۸

در این مکـان با هم ملاقات و اجتماع کردند (زارعی سبزواری، ۱۳۷۶ش، ص۱۸۷).

در مورد عرفات نیز گفته­اند: اینجا همان بقعه‌ای است‌که حضرت آدم ابوالبشر۷ در آن به تقصیر خود اعتراف کرد و مورد عفو و مغفرت واقع شد، و از آن جهت عرفات نامیده شد.

خدایا! اینجا همان جاست‌که حسین عزیزت۷ در میان آفتاب سوزان، در حالتی‌که جمعی از کسان و یارانش همراهش بودند، با سر برهنه در پیشگاهت ایستاد و مانند مسکینی دست‌های مقدسش را به سوی تو دراز کرد و قطرات اشک از چشمان مبارکش بر رخسارش ریخت و با قلبی پرسوز و گداز و مواج از محبتت، با تو سخن گفت و دعا و مناجات شورانگیزش، انقلابی عجیب در دل‌ها افکند و روحانیتی غریب به صحرای عرفات، بخشید. آفتاب روز عرفه، در میان اشک و آه و ناله و زاری‌های سیدالشهدا، حسین بن علی۸ ،

و یارانش غروب کرد و وقت افاضه از عرفات به مشعر، فرا رسید. خدایا! به حرمت آن عزیز، بر ما ذلیلان ترحّم فرما!

یکی از فلسفه‌های وقوف در مشعر این است‌که حج‌گزار، پیش از تشرف به خانه خدا، قلب خویش را با شعار تقوای الهی و ایمان به خالق جهان، آشنا و آمیخته سازد (محقق، ۱۳۹۰ش، صص۹۸ ـ ۹۷).

حج‌گزاران، در این سرزمین مقدس پیش‌بینی‌های دفاعی را انجام داده، گلوله‌های نبرد با دشمن را نیز تدارک می‌کنند؛ گر‌چه طبق روایات، حجاج می‌توانند ریگ‌هایی را‌ که برای رمی جمرات نیاز دارند، غیر از مسجدالحرام و مسجد خیف، از هر نقطه دیگر حرم نیز جمع‌آوری کنند (همان، ۱۳۹۰ش، ص۹۹).

۹. حرکت به سوی منا

در روز دهم ذیحجه، پس از طلوع آفتاب، حجاج از مشعرالحرام خارج، و برای اجرای اعمال منا روانه آنجا می‌شوند. علت نامگذاری این مکان به «منا» این بوده است‌که در آنجا جبرائیل بر حضـرت ابراهیم۸ نازل شد و به او فرمود: «تمنّ یا ابراهیم»؛ «ای ابراهیم، هر آرزویی داری از خداوند درخواست کن.» از امام رضا۷ نقل شده‌که آن حضرت دربارة علت نامگذاری این مکان به نام «منا» فرموده است:

جبرئیل در آن مکان به ابراهیم۷ گفت: «ای ابراهیم، هر آرزویی‌ داری از خداونـد خویش درخواست کن.» ابراهیم۷ در قلب خویش آرزوکرد که ‌ای کاش خداوند دستور می­داد گوسفندی (قوچی) را به جای اسماعیل ذبح کند. خداوند نیز آرزویش را برآورده ساخت (ابن‌بابویه، ۱۳۷۲ش، ج۲، ص۹۱).

دستور این است‌که هنگام حرکت به سمت چپ و راست متمایل نباشد و فاصله مشعر و منا را در محدوده خاص طی کند و سرّش این است که ‌ای حاجی، در جاده و صراط مستقیم حرکت کن، نه متمایل به شرق باش و نه متمایل به غرب؛ چون «الْیَمِینُ وَ الشِّمَالُ مَضَلَّةٌ وَ الطَّرِیقُ الْوُسْطَى هِیَ الْجَادَّةُ»؛ «چپ و راست، انحراف است و راه وسط، همانا صراط مستقیم است» (فیض الاسلام، ۱۳۷۹ش،‌ خطبه ۱۶، ص۱۴۵).

۱۰. رمی

یکی از مناسک حج، رمی جمرات و سنگ زدن به تندیس شیاطین است. این حکم نیز مانند سایر مناسک، برگرفته از سنت و سیرة ابراهیم خلیل است‌که هنگام عزیمت به منا برای قربانی کردن اسماعیل، با وسوسه‌های ابلیس روبه‌رو شد و او را رجم کرد و راه خود را پیمود و زیبا‌ترین نمایش ایمان و عشق را متجلی ساخت. برخی روایات، رمی شیطان در جمرات را به حضرت آدم۷ نیز نسبت داده‌اند که بدین وسیله، ابلیس را از خود راند. بدین ترتیب ابراز تنفّر از شیطان همزمان با تعبد و تسلیم در برابر خدای یگانه، از آغاز تاریخ انسان در تار و پود حج تعبیه شده و از آن جداشدنی نیست.

معنا و حقیقت رمی جمره

درباره فلسفه و سرّ رمی جمرات می‌گوییم: هر یک از این ستون‌ها به منزله شیطان است و انسان با زدن سنگ به هر یک از آنها شیطان را از نفس خویش دور، و او را منکوب می‌کند. نفس انسانی سه قسم است:

الف) نفس اماره؛ این نفس از نظر خداونـد مـذموم است؛ زیرا همیشه انسان را به انجام دادن کارهای زشت و ارتکاب گناه، وسوسه می‌کنـد. ازاین‌رو، برای رسیدن به کمال، باید با نفس اماره، ستیز کرده و با اطاعت خداوند و ترک معاصی، آن را کشت و نابودکرد. خداوند در قرآن کریم می‌فرماید:

«من خویش را مبرا نمى‏کنم چون که نفس انسانى پیوسته به گناه فرمان مى‏دهد، مگر آن را که پروردگارم رحم کند که پروردگار من آمرزگار و رحیم است.»[۶] (یوسف: ۵۳)

رمی جمرة اولی به ستیز و مقابله با شـیطان و غلبه بر نفس اماره اشاره دارد؛ زیرا دشمن اول انسان در رسیدن به کمال و قرب خداوند، نفس اماره است. ازاین‌رو، باید از رمی جمره اولی شروع کرد وگام به گام با نیت خالص به سوی خداوند رفت.

ب) نفس لوامه: این نفس، انسـان را هنگام انجام دادن اعمال خلاف در این دنیا ملامت و سـرزنش می‌کنـد و به تجدیـد نظر وادار می­سازد. خداوند در قرآن کریم فرموده است: {وَ لا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَة} (قیامت : ۲).

در واقع نفس لوامه، انسان را هنگامی‌که بین انجام‌دادن عمل خلاف و انجام ندادن آن مردد است، بر انجام‌دادن آن سـرزنش می‌کند، و در رمی جمره وسـطی، انسان دوباره به شـیطان سـنگ می‌زنـد تا به او نزدیک نشـود و در هنگام تردیـد بین ارتکاب عمل خلاف و عـدم ارتکاب آن، او را نفریبد و نفس لوامه را بی­اثر نسازد. پس با رمی جمره وسـطی شـیطان را از نفس لوامه دور می‌کنیم تا نفس لوامه به سرزنش خود برای ارتکاب عمل خلاف، ادامه دهد.

ج) نفس مطمئنه: وقتی انسان نفس اماره را بکشد و نفس لوامه، او را از ارتکاب اعمال خلاف باز دارد و در مقابل انجام‌دادن گناهان از او مراقبت کند، به نفس مطمئنه، ‌که در پرتو ایمان به خداوند و انس با اخلاق حمیده و صـفات نیک حاصل می‌شود، خواهد رسید، و رمی جمره عقبه به دورکردن شیطان از نفس مطمئنه اشاره دارد؛ زیرا دو بار به شیطان سنگ زد تا چنین مرحله‌ای راکسب کند و اکنون‌که آن را کسب کرده، ممکن است شیطان برای از میان بردن آن تلاش کند. ازاین‌رو، جمره عقبه را سنگ می‌زند. پس از تحصیل نفس مطمئنه، خداوند می‌فرماید:

تو اى جان با ایمان * خشنود و پسندیده به سوى پروردگارت بازگرد.»[۷] (فجر: ۲۷ و ۲۸).

ممکن است فلسـفه رمی جمره عقبه پس از مشعر، و رمی جمرات، پس از حضور در عرفات و دعا و مناجات به درگاه خداوند، این باشد که حاجی در مشـعرالحرام نفس اماره راکشـته و شیطان را از نفس لوامه دورکرده و نفس مطمئنه را کسب نموده و اکنون آمـاده رفتن به درگـاه ربوبی است و برای حفـاظت از نفس مطمئنه لازم است جمره عقبه را سنگ بزند و پس از اعمال مکه، تمام این سـتون‌ها را سـنگ می‌زند تا با اعمال حج، شـیطان را به‌طور دائم از خود دور کرده باشد (زارعی سبزواری، ۱۳۷۶، ص۹۸).

نکته اساسی، توجه حج­گزاران به فلسفه رمی جمره و رجم شیاطین است. آیا مفهوم واقعی رمی، همان سنگ زدن به ابلیس و مجسمة سنگی اوست یا مفهوم وسیع‌تر و عمیق‌تری ورای این عمل نمادین نهفته است؟

بدیهی است‌که بینش اسلامی و حکمت الهی عمیق‌تر از آن است‌که رمی جمره را به رمی ستون‌های بی­جان و حتی خود شیطان محدود کند؛ بلکه می­توان گفت خداوند حکیم، صف‌آرایی و نبرد مؤمنان در برابر شیطان و صفات و مظاهر شیطانی و شیطان‌صفتان را در این مصاف ملحوظ داشته است.

برای توضیح مطلب، باید دانست‌که در فرهنگ قرآن، مراد از واژه «شیطان و شیاطین» چیست و از چه­کسانی به عنوان شیطان و یاران او یاد شده است؟

هرچند مقصود از شیطان در کاربرد اولیة این واژه، همان ابلیس و سپاهیان او هستند، به لحاظ صفات و ویژگی‌های شیطانی به انسان‌هایی نیز تعمیم داده می‌شود‌که کانون شیطنت و استکبار

و صفات رذیله‌اند و با وسوسه‌ و افسون، راه رشد و کمال را بر بنی­آدم سد می‌کنند و قرآن گاهی آنها را «اولیای شیطان»، گاه «حزب شیطان»، و گاه «برادران شیطان» نامیده است؛ مانند این آیات:

یک ـ‌ (الَّذِینَ آمَنُوا یُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِ الله وَ الَّذِینَ کَفَرُوا یُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِ الطَّاغُوتِ فَقاتِلُوا أَوْلِیاءَ الشَّیْطانِ إِنَّ کَیْدَ الشَّیْطانِ کانَ ضَعِیفاً) (نساء:۷۶).

این آیه دلالت دارد‌که هرکس برای خشنودی غیر خدا عملی انجام دهد، در مسیر طاغوت گام برداشته‌که تعبیر دیگر آن، شیطان است، و یاران طاغوت، یاران شیطان‌اند.

دوـ‌ (اسْتَحْوَذَ عَلَیْهِمُ الشَّیْطانُ فَأَنْساهُمْ ذِکْرَ اللهِ أُولئِکَ حِزْبُ الشَّیْطانِ أَلا إِنَّ حِزْبَ الشَّیْطانِ هُمُ الْخاسِرُونَ) (مجادله:۱۹).

از این آیه استفاده می‌شود‌که هرکس خدا را از یاد ببرد، در صف شیاطین قرار می‌گیرد.

سه ـ (إِنَّ الْمُبَذِّرِینَ کانُوا إِخْوانَ الشَّیاطِینِ وَ کانَ الشَّیْطانُ لِرَبِّهِ کَفُوراً) (اسراء : ۲۷).

از این آیه استفاده می‌شود‌که اسراف و تبذیر، عملی شیطانی و کفران نعمت است. کسانی‌که دارایی خود را در راهی‌که بر خلاف رضای خداست خرج کنند، کفران نعمت کرده، و همانند شیطان‌اند‌که فضل و رحمت الهی را کفران نمود. خلاصه اینکه اسراف‌کاران، شیاطینی هستند در قالب انسان.

چنان‌که در این آیات ملاحظه کردیم، شیاطین با صفات ویژه و در چهره‌های گوناگون ظاهر می‌شوند؛ در چهرة نفاق، اسراف، تبذیر، فساد در زمین، مکر و استهزای اهل حق، یاری کردن به طاغوت، اغفال از ذکر و قرارگرفتن در حزب طاغوت و... . با این حال رمی جمرات و برائت از شیاطین، متضمن انزجار و تنفر قلبی و واکنش عملی در برابر شیطان‌صفتانی است‌که با نفاق و نیرنگ و توطئه، در مقام خصومت با مؤمنان‌اند و رهروان راه ابراهیم و امت پیـامبر(ص) باید با خشمی سردی‌ناپذیر، آنان را رمی کنند و از اعمال آنها بیزاری جویند و برای نفی آنها و کوتاه کردن دستشان از حریم اسلام، چاره بیندیشند.

اگر در عصر ابراهیم، شیطان می‌خواست راه فداکاری در طریق عبودیت حق را بر ابراهیم و اسماعیل ببندد، امروز شبکه‌های استعماری و استکباری و مراکز توطئه آمریکایی و اسرائیلی با در دست داشتن ابزارهایی چون اینترنت، ماهواره، تلویزیون، رادیو و...، می‌کوشند راه مسلمانان را به سوی قرآن و قبله سد کنند. مسلمانان باید آگاه باشند تا در سرزمین مقدس منا خشم خود را متوجه سنگ‌های بی­جان نکنند و از شیاطین زنده و توطئه‌گران واقعی غافل شوند. آنان باید سر چشمه شیطنت و فساد را از بین ببرند (ورسه‌ای، ۱۳۸۰، ج۲، ص۳۳۵).

امام خمینی۱ در پیامی به زائران خانه خدا در مورد رمی جمرات فرموده است:

مسلمانان باید به فکر رمی استعمار از کشور‌ها و سرزمین‌های اسلامی خود باشند و برای بیرون راندن جنود ابلیس و بر چیدن پایگاه‌های نظامی شرق و غرب از کشور‌های خود تلاش کنند و نگذارند دنیاخوران از امکانات آنان در جهت منافع خود و ضربه زدن به کشور‌های اسلامی استفاده کنند (امام خمینی، ۱۳۷۰، ص۱۱۴).

۱۱. قربانی

انسان موحدی‌که به حکم وقوف در عرفات و مشعر، به مقام معرفت اللَّه و خداشناسی کامل رسیده و تمام شئون دنیایی و تمایلات نفسانی، در نظرش چون خاک و سنگ، بی‌ارزش شده و در بحر محبّت خالق مهربان مستغرق گشته، طبیعی است‌که از کشتن

و سربریدن هر موجودی‌که مانع از نیل به قرب معبودش گردد، دریغ و مضایقه نخواهد داشت؛ اگرچه آن موجود، فرزند عزیزش یا جان و خواهش‌های درونی‌اش باشد. البته حضرت معبود محبوب، از باب ارفاق و رعایت جانب ضعف بندگان، به کشتن یک حیوان، راضی شده و همان را به عنوان مظهر جانبازی و فداکاری در راه خود، پذیرفته است. اما با این شرط‌که انسان با کشتن این حیوان، تمام شهوات افراطی و تمایلات پست حیوانی را از قبیل حرص و بخل و طمع، حبّ ریاست و شهرت، اختلاف انگیزی و بدبینی و سایر رذایل نفسانی و خوی‌های شیطانی را زیر پا بگذارد و ذبح کند و با تصمیمی قاطع و عزمی راسخ، بگوید: (وَجَّهْتُ وَجْهِی لِلَّذِی فَطَرَ السَّماواتِ وَ اْلَأرْضَ) (انعام : ۷۲).

هنگام انجام این عمل، به یاد این آیات شریفه بیفتد و از نظر بگذراند‌که خداوند می‌فرماید:

(لَنْ یَنالَ الله لُحُومُها وَ لا دِماؤُها وَ لکِنْ یَنالُهُ التَّقْوی مِنْکُم) (حج : ۳۷).

یعنی آن دل‌های باتقوا و غرق در حبّ خدا،‌که با کشتن قربانی، گوشه‌ای از صفا

و رمز عبودیت خود را نشان می‌دهند، به مقام قرب خدا نایل می‌شوند و مشمول عنایات خدا می‌گردند و خداوند طالب تقوای شماست. تقوا هم یعنی کشتن هوای نفس و ریختن افکار شیطانی از دامن دل (ضیاءآبادی، ۱۳۸۸ش، ص۱۹۳).

در واقـع، قربـانی درسـی است‌که حضـرت ابراهیم به امرخداونـد برای انسان‌ها به یادگـارگـذاشت. ابراهیم۷ وقتی به ذبح اسماعیل مأمور شد، بدون هیچ تردیدی به جانب خداوند رفت و با پرهیز از پیروی هوا و هوس، جگرگوشه خودش را برای تقدیم به خداوند، آماده قربانی کرد. امام سجاد(ع) به شبلی می‌فرماید:

«آیا هنگام قربانی، نیت کردی‌که حنجره طمع را ذبح می‌کنی؟ و آیا نیت کردی‌که با این عمل، از سنت ابرا هیم پیروی می‌کنی‌که پسرش و میوه قلبش وگل سرسبدش را برای خداوند قربانی نمود؟ گفت: «نه». امام فرمود: «پس تو قربانی نکرده­ای» (نوری، ۱۴۰۸، ج۱۰، ص۱۷۱).

۱۲. حلق

تراشیدن سر در روز عید قربان، نشان بندگی و عبد شدن حج‌گزاران است. موی سر، سبب زیبایی وآراستگی و تشخّص مردان است‌که آن را دوست می‌دارند و به آن بهای فراوانی می‌دهند. اینجاست‌که به اعتبار اینکه عبیدیم، حلق می‌کنند و با عمل حلق، عبد شدن خود را اعلام می‌کنند. در مرحله اول (عمره) تقصیر بود ‌که با آن، انسان از احرام خارج می­شد و اینجا عبودیت، عبد را از احرام خارج می‌کند؛ چرا‌که اینجا دیگر عبد شده است و حالا شعور از حرمات، به حد اطاعت رسیده و عبد شده و مقصود حاصل شده است (صفایی حائری، ۱۳۸۶، ص۲۸).

۱۳. حرکت به سوی مکه

پس از اعمال منا در روز عید قربان، حاجی باید دوباره به مکه برگردد و پنج عمل را انجام دهد: طواف حج، نمازطواف حج، سعی بین صفا و مروه، طواف نساء، نمازطواف نساء.

سرّ طواف و سـعی بین صـفا و مروه را قبلاً ذکرکردیم. اکنون فقـط به اسـرار تکرار این اعمال اشاره می‌کنیم. بـدون شک، تکرار این اعمال، بی­هدف و بدون غایت و ثمره نیست؛ بلکه تکرار آنها دارای اسراری است‌که برخی از آنها عبارت­اند از:

الف) تکرار این اعمـال اشاره دارد به اینکه اگر انسان نتوانـد بار اول آن­گونه‌که شایسـته این اعمال است، ا نجام دهد، در این مرتبه دوم سعی کندکه آنها را به جا آورد.

ب) انسان، این اعمال را تکرار می‌کند تا چنانچه در مرتبه نخست، مقبول واقع نشد، در مرتبه دوم مورد قبول خداوند قرارگیرد.

ج) تکرار این اعمال، اشاره دارد به اینکه اگر در مرتبه اول به حقیقت این اعمال توجه نداشته و از اسرار آنها آگاه نبود، اکنون به حقیقت آنها توجه کند و آنها را با آشنایی به اسرارشان انجام دهد.

۱۴. بیتوته در منا

حاجی باید در شب یازدهم و دوازدهم در منا بیتوته کند؛ یعنی در منا بمانـد و به تضـرع

و شب‌زنـده‌داری بپردازد؛ زیرا در این حال، انسان ازگناه پاک شده و نفس او آمادگی بندگی تام خداوند را پیدا می­کند.

در روز یازدهم و دوازدهم ذی‌حجه باید به هر یک از سه سـتون «جمره اولی»، «جمره وسطی»، «جمره عقبه» هفت عدد سنگ زد. البته خداوند به تمام اسرار این اعمال و مناسک آگاه است و آنچه ما گفتیم، ذره‌ای از واقعیات و اسرار این اعمال است‌که با استفاده از کلام معصومین: و راهنمایی عقل و پیامبر درونی، بیان کردیم.

نتیجه‌گیری

خلاصه آنکه این همایش بزرگ سالیانه، مظهر اقتدار امت و وسیلة نیرومندی است‌که مسلمانان جهان، اختلافات فرعی خود را کنار بگذارند و به خود آیند و یک هدف مشترک‌ را که همان «اعتلای کلمة‌الله» است، شعار خود قرار دهند و هویت اسلامی خویش را بازیابند

و به مصالح جهان بیندیشند تا عظمت اسلامی را همان‌‌گونه‌که شایستة امت رسول­الله۹ است، برپا دارند.

مناسک حج از آن نظر‌که شامل اعمال نامأنوس و غیرقابل توجیه است، از نظر طبع

و عقل، ابتدایی به‌نظر می‌رسد؛ ولی وسیله است برای آزمایش انسان‌ها تا عمل و گفتارشان در مقابل خداوند آشکار شود. حج به­گونه‌ای است‌که باعث می‌شود توحید و کفر از هم دور شوند و هر یک، معلوم گردند و با وضوح نشان می‌دهد‌که بیابان عرفات و مشعر و منا

و کوه صفا و مروه، نه ریاکاری می‌طلبد و نه به حیله‌گری میدان می‌دهد؛ بلکه این اماکن باید جولانگاه عشق و جلوه­گاه محبت معبود یکتا باشد. بنابراین، به همان مقدار‌که به شکل ظاهری حج اهمیت می‌دهیم، باید به روح و معنای آن نیز اهمیت دهیم.

 

[۱]. «وَ فَرَضَ عَلَیکُم حَجَّ بَیتِهِ الحَرامِ، الَّذی جَعَلَهُ قِبلَةً لِلَانامِ، یرِدُونَهُ وُرودَ الانعامِ وَ یألَهُونَ الَیهِ وُلُوهَ الحَمامِ وَ جَعَلَهُ سُبحانَهُ عَلامَةً لِتَواضُعِهِم لِعَظَمَتِهِ وَ اذعانِهِم لِعِزَّتِهِ وَاختارَ مِن خَلقِهِ سُمّاعاً اجَابُوا الَیهِ دَعوَتَهُ وَ صَدَّقُوا کَلِمَتَهُ وَ وَقَفُوا مَواقِفَ انبیائِهِ و تَشَبَّهوا بِمَلائِکَة المُطیفینَ بِعَرشِهِ یحرَزُونَ الارباحَ فی مَتجَرِ عِبَادَتِهِ وَ یتَبادَروُنَ عِندَه مَوعِدَ مَغفِرَتِهِ، جَعَلَهُ سُبحانَهُ لِلاسلامِ عَلَماً وَ لِلعَائِذینَ حَرَماً فَرَضَ حَقَّهُ وَ اوجَبَ حَجَّهُ وَ کَتَبَ عَلَیکُم وِفادَتَهُ فَقالَ سُبحانَهُ: (وَ لِله عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَیتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَیهِ سَبِیلًا وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ الَله غَنِی عَنِ الْعالَمِینَ) ».

[۲]. «...وَ أَحْرِمْ عَنْ کُلِّ شَیْ‏ءٍ یَمْنَعُکَ مِنْ ذِکْرِ اللَّهِ وَ یَحْجُبُکَ عَنْ طَاعَتِهِ وَ لَبِّ بِمَعْنَى إِجَابَةٍ صَافِیَةٍ خَالِصَةٍ زَاکِیَةٍ لِلهِ ـ عَزَّ وَ جَلَّ ـ فِی دَعْوَتِکَ مُتَمَسِّکاً بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى وَ طُفْ بِقَلْبِکَ مَعَ الْمَلَائِکَةِ حَوْلَ الْعَرْشِ کَطَوَافِکَ مَعَ الْمُسْلِمِینَ بِنَفْسِکَ حَوْلَ الْبَیْتِ وَ هَرْوِلْ هَرَباً مِنْ هَوَاکَ وَ تَبَرِّیاً مِنْ جَمِیعِ حَوْلِکَ وَ قُوَّتِکَ وَ اخْرُجْ عَنْ غَفْلَتِکَ وَ زَلَّاتِکَ بِخُرُوجِکَ إِلَى مِنًى وَ لَا تَتَمَنَّ مَا لَا یَحِلُّ لَکَ وَ لَا تَسْتَحِقُّه...».

[۳]. «...{إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ الله فَمَنْ حَجَّ الْبَیْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَیْهِ أَنْ یَطَّوَّفَ بِهِما وَ مَنْ تَطَوَّعَ خَیْراً فَإِنَّ اللهَ شاکِرٌ عَلِیم} .

[۴]. {لَقَدْ صَدَقَ الله رَسُولَهُ الرُّؤْیا بِالْحَقِّ لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرامَ إِنْ شاءَ اللهُ آمِنِینَ مُحَلِّقِینَ

رُؤُسَکُمْ وَ مُقَصِّرِینَ لا تَخافُونَ فَعَلِمَ ما لَمْ تَعْلَمُوا فَجَعَلَ مِنْ دُونِ ذلِکَ فَتْحاً قَرِیباً }.

[۵]. {لَیْسَ عَلَیْکُمْ جُناحٌ أَنْ تَبْتَغُوا فَضْلاً مِنْ رَبِّکُمْ فَإِذا أَفَضْتُمْ مِنْ عَرَفاتٍ فَاذْکُرُوا اللهَ عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرامِ وَ اذْکُرُوهُ کَما هَداکُمْ وَ إِنْ کُنْتُمْ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الضَّالِّین} .

[۶].{وَما أُبَرِّئُ نَفْسِی إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ ما رَحِمَ رَبِّی إِنَّ رَبِّی غَفُورٌ رَحِیم}.

[۷]. (یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ * ارْجِعِی إِلى‏ رَبِّکِ راضِیَةً مَرْضِیَّة) .

مراجع

ـ قرآن کریم

۱. ابن‌منظور، محمدبن مکرم (۱۴۱۴ق). لسان العرب، بیروت، دارصادر، چاپ سوم.

۲. ابن‌بابویه، محمد بن علی (۱۳۷۲ش). عیون اخبار الرضا، ترجمه علی‌اکبر غفاری

و حمید رضا مستفید، تهران، نشر صدوق، چاپ اول.

۳. ابن‌بابویه، محمد بن علی (۱۳۸۰ش). علل الشرائع، ترجمه محمدجواد ذهنی، قم، انتشارات مؤمنین، چاپ اول.

۴. ابن‌بابویه، محمد بن علی (۱۳۶۷ش). کتاب من لا یحضره الفقیه، ترجمه محمدجواد غفاری، تهران، نشر صدوق.

۵ . برقی، احمد بن محمد خالد (۱۳۷۱ق)، المحاسن، تحقیق جلال‌الدین محدث، قم، دار الکتب الاسلامیه، چاپ دوم.

۶ . جوادی آملی، عبدالله (۱۳۷۷ش)، صهبای حج، قم، نشر اِسراء.

۷. خمینی، روح الله (۱۳۷۰ش)، صحیفه نور، ایران، وزارت فرهنگ و ارشاد.

۸ . راغب اصفهانی، حسین بن محمد (۱۳۸۷ش)، مفردات الفاظ قرآن، ترجمه حسین خداپرست، قم، نویداسلام.

۹. زارعی سبزوای، عباسعلی (۱۳۷۶ش)، پرتوی از اسرار حج، قم، دفتر انتشارات اسلامی.

۱۰. شریعتی، علی (۱۳۵۰ش)، حج، تهران، حسینیه ارشاد.

۱۱. فیض الاسلام، علی‌نقی (۱۳۷۹ش)، ترجمه و شرح نهج البلاغه، تهران، مؤسسه چاپ و نشرتألیفات فیض‌الاسلام.

۱۲. شهید اول (۱۳۷۲ش)، لمعه، تحقیق علی‌رضا فیض و علی مهذب، مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران.

۱۳. صفایی حائری، علی (۱۳۸۶ش)، حقیقت حج، قم، لیلة القدر.

۱۴. ضیاءآبادی، محمد (۱۳۸۸ش)، حج برنامه تکامل، تهران، مؤسسه خیریة الزهراء۳ .

۱۵. طباطبایی، سیدمحمدحسین (۱۳۸۶ش)، تفسیرالمیزان، قم، انتشارات اسلامی.

۱۶. طریحی، فخرالدین (۱۳۷۵ش)، مجمع البحرین، تحقیق سیداحمد حسینی، تهران، کتابفروشی مرتضوی، چاپ سوم.

۱۷. العاملی، شیخ حرّ (۱۴۱۴ق).وسایل الشیعه، تحقیق مؤسسه آل البیت: لاحیاء التراث، قم، مؤسسه آل البیت، چاپ دوم.

۱۸. فعالی، محمدتقی (۱۳۸۹ش)، درسنامة اسرار حج، تهران، مشعر.

۱۹. قرائتی، محسن (۱۳۸۳ش)، تفسیر نور، تهران، مرکز فرهنگی درس‌هایی از قرآن.

۲۰. کلینی، محمدبن یعقوب (۱۳۸۵ش)، اصول کافی، ترجمه صادق حسن زاده، قم،

قائم آل محمد۹ .

۲۱. مصطفوى، حسن (۱۳۶۰ش)، مصباح الشریعه و مفتاح الحقیقه، ترجمه مصطفوى، تهران، انجمن اسلامى حکمت و فلسفه ایران، چاپ اول.

۲۲. محقق، علی‌اکبر (۱۳۹۰ش)، حج گنجینة اسرار، تهران، مشعر.

۲۳. نوری، حسین بن محمدتقی (۱۴۰۸ق)، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، قم، آل البیت: .

۲۴. ورسه‌ای، علی (۱۳۸۰)، رهتوشه حج، تألیف جمعی از نویسندگان، تهران، مشعر.

اگر کسی دینی به غیر از دین اسلام داشته باشد بعد از مرگ آیا بهشت و جهنمی برای آنها وجود دارد؟

 

توجه به آیات 15 و 16 سوره مبارکه هود علیه السلام و نیز آیاتی که عمل صالح را شرط ورود به بهشت می دانند، این نتیجه به دست می آید: عملی نجات بخش است و بهشت جاویدان را در پی خواهد داشت که دارای این دو عنصر باشد: حُسن فعلی  و حُسن فاعلی؛ یعنی هم عمل، عملی باشد که در فرهنگ دینی مقبول است و هم کننده کار آن را با نیت الهی و قصد قربت انجام داده باشد.

 

آیات قرآن کریم تأکید و اصرار دارند بر اینکه شرط ورود به بهشت دو چیز است: یکی ایمان و دیگری عمل صالح؛ مانند آیه 82 سوره بقره که اهل ایمان و عمل صالح  را اهل بهشت و جاویدان در آن معرفی می کند:

 

الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِکَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمْ فیها خالِدُونَ

 

آیات الهی این واقعیت را هم بیان می دارند که نه ایمان بی عمل برای انسان مفید  خواهد بود و نه عملِ بی نیت الهی.

 

بی فایده بودن ایمانِ بی عمل را در آیه 158 سوره انعام آمده است:

 

یَوْمَ یَأْتی‏ بَعْضُ آیاتِ رَبِّکَ لا یَنْفَعُ نَفْساً إیمانُها لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ کَسَبَتْ فی‏ إ یمانِها خَیْراً

 

روزى که برخى از نشانه‏هاى پروردگارت به ظهور آید، ایمان آوردن کسى که پیش از این  ایمان نیاورده یا در حال ایمانش عمل شایسته‏اى انجام نداده سودى نخواهد داشت.

 

 

و اینکه عمل بی نیت الهی در آخرت بهره ای از پاداش الهی نخواهد داشت حقیقتی است که آیات 15 و 16 سوره هود علیه السلام از آن پرده بر می دارد:

 

مَنْ کانَ یُریدُ الْحَیاةَ الدُّنْیا وَ زینَتَها نُوَفِّ إِلَیْهِمْ أَعْمالَهُمْ فیها وَ هُمْ فیها لا یُبْخَسُونَ

 

کسانى که زندگى دنیا و زیور و زینتش را بخواهند، ثمره تلاششان را به طور کامل در [همین‏] دنیا به آنان مى‏دهیم و در آن چیزى از آنان کاسته نخواهد شد.

 

أُوْلَئکَ الَّذِینَ لَیْسَ لهَمْ فىِ الاَخِرَةِ إِلَّا النَّارُ وَ حَبِطَ مَا صَنَعُواْ فِیهَا وَ بَاطِلٌ مَّا کَانُواْ یَعْمَلُون

 

اینان کسانى هستند که در آخرت، سهمى جز آتش براى آنان نیست و آنچه [در دنیا از کار خیر] کرده اند، در آخرت تباه و بى اثر مى شود و آنچه همواره [برای غیر خدا‏] انجام مى دادند، باطل است.

 

کدام ایمان نجات بخش است؟

از آیات قرآن کریم به دست می آید تنها عقیده و باوری نجات بخش است که مقبول درگاه الهی باشد و آن نیست جز باور به معارف دین اسلام است.

 

إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ (آل عمران/19)

 

بی تردید دینِ [واقعى که همه پیامبران، مُبلّغ آن بودند] نزد خدا اسلام است.

 

اسلام در اینجا عبارت است از تسلیم شدن در برابر بیانى که از پروردگار عالم در مورد عقاید و اعمال و یا در مورد معارف و احکام صادر مى‏شود.[1]

 

و نیز می فرماید:

 

وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْإِسْلامِ دیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِی الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرینَ (آل عمران/85)

 

و هرکه جز اسلام، دینى طلب کند، هرگز از او پذیرفته نمى‏شود و او در آخرت از زیانکاران  خواهد بود.

 

بنابراین هر مکتب و عقیده ای که در آن سخنی از فرامین الهی نباشد و تسلیم بودن محض در برابر تمام آنچه او فرموده است معنی نداشته باشد ، مکتبی نیست که انسان با باور به آموزه های آن بتواند به قرب الهی و بهشت جاویدان دست پیدا کند.

 

با این قید، تمام ادیان و مکاتب غیر الهی یکسره باطل اعلام شده و کنار گذاشته می شوند؛ می ماند ادیان الهی. در بین ادیان الهی هم، قرآن کریم فقط اسلام  به معنای دین خاتم را برگزیده و بقیه را با صراحتِ تمام مردود اعلام کرده است.  این بیانیه سه بار در قرآن کریم دیده می شود:

 

در آیات 33 سوره توبه، 28 سوره فتح و 9 سوره صف که فرمود:

 

هُوَ الَّذی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى‏ وَ دینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ

 

اوست که پیامبرش را به همراه هدایت الهی و دین حق فرستاد، تا آن را بر همه ادیان چیره گرداند.

 

در این آیات مراد از «دین حق»، دین اسلام و عقاید و احکام آن است که با واقع و حق انطباق دارد. بنابراین معنای آیه این می شود: خدا آن کسى است که رسول خود محمد (صلی الله علیه و آله) را با هدایت- و یا با آیات و معجزات- و با دینى که با فطرت و حقیقت آفرینش منطبق است، فرستاد تا آن را بر سایر ادیان غلبه دهد.[2]

 

بر اساس این آیات، ایمان به غیر دین اسلام در درگاه الهی مردود است  و پذیرفته نخواهد بود. برای همین قرآن کریم، اهل کتاب را به دست برداشتن از دین سابق دعوت می کند و از آنها می خواهد تا به دین اسلام ایمان بیاورند:

 

وَ لَوْ آمَنَ أَهْلُ الْکِتابِ لَکانَ خَیْراً لَهُمْ مِنْهُمُ الْمُومِنُونَ وَ أَکْثَرُهُمُ الْفاسِقُونَ (آل عمران /110)

 

اگر اهل کتاب (یهود و نصارى) ایمان بیاورند به سود خودشان است؛ اما متاسفانه تنها اقلیتى از آنها پشت پا به تعصبهاى جاهلانه زده‏ و اسلام را با آغوش باز پذیرفته اند؛ در حالى که اکثریت آنها از تحت فرمان پروردگار خارج شده و حتى بشاراتى که در باره پیامبر صلی الله علیه و آله در کتب آنها بوده نادیده انگاشته و بر کفر و عصبیت خود هم چنان باقى مانده اند.[3]

 

و یا در آیه 65 سوره مائده آنها را به شرطی اهل بهشت و رستگاری می داند که به اسلام ایمان بیاورند و مسلمان شوند:

 

وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْکِتابِ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَکَفَّرْنا عَنْهُمْ سَیِّئاتِهِمْ وَ لَأَدْخَلْناهُمْ جَنَّاتِ النَّعیمِ

 

اگر اهل کتاب ایمان بیاورند و پرهیزگارى پیشه کنند، از گناهان گذشته  آنها درمی گذریم و آنها را در باغ هاى بهشت که کانون انواع نعمت ها است  وارد مى‏کنیم.

 

خداوند متعال کار را به اینجا خاتمه نداده و سخن از اسلامی به میان می آورد که مورد رضایت اوست ؛ چرا که می دانسته همین اسلامی که تا قیامت بشر را به آن فراخوانده ، خود به فرق و مذاهب متعدد تقسیم خواهد شد؛ برای همین فرمود:

 

الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی‏ وَ رَضیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دیناً. (مائده/3)

 

یعنی اسلامی مورد قبول و رضایت من است که مُهر «غدیر» پای آن باشد.

 

کدام عمل نجات بخش است؟

با توجه به آیات 15 و 16 سوره مبارکه هود علیه السلام و نیز آیاتی که عمل صالح را شرط ورود به بهشت می دانند (در بالا گذشت) این نتیجه به دست می آید:

 

عملی نجات بخش است و بهشت جاویدان را در پی خواهد داشت که دارای این  دو عنصر باشد: حُسن فعلی و حُسن فاعلی؛ یعنی هم عمل، عملی باشد که در فرهنگ دینی مقبول است و هم کننده کار آن را با نیت الهی و قصد قربت انجام داده  باشد.

 

بنابراین دو دسته کار است که بی تردید در قیامت بهشت و ثوابی نخواهد داشت:

 

1ـ کاری که در فرهنگ دینی معصیت است و گناه محسوب می شود (حُسن فعلی  نداشته باشد) هر چند فاعل آن مومن باشد؛ مانند سرقت اموال ثروتمندان برای کمک  به نیازمندان با نیت قربة الی الله.

 

2ـ کاری که در فرهنگ دینی پسندیده است؛ ولی فاعلش آن را برای جلب رضای الهی و نیل به ثواب اخروی انجام نداده است (حُسن فاعلی نداشته باشد)؛ مانند ساخت بیمارستان با نیت کسب شهرت.

 

پی نوشت:

  1. المیزان 3/121
  2. المیزان 9/247
  3. تفسیر نمونه 3/49
چهارشنبه, 01 آبان 1398 19:00

بزرگترین توصیه خدا به بندگان

امام حسین (علیه السلام) فرمودند:
اُوصیکُم بِتَقَوی اللهِ، فَاِنَّ اللهَ قَد ضَمِنَ لِمَنِ اتَّقاهُ اَن یُحَوِّلَهُ عَمّا یَکرَهُ اِلی ما یُحِبُّ؛
شما را به تقوای الهی سفارش می کنم. هر کس از خدا پروا کند، خداوند تضمین کرده که او را از آنچه نمی پسندد، به آنچه می پسندد، متحول سازد.
تحف العقول، ص ۱۷۰.

شرح حدیث:

«تقوا»، بزرگترین توصیه ی خداوند به بندگان است.
آیات آن، در بردارنده ی هشدارهایی است که آسیبها و ضررهای بی تقوایی و بی پروایی و پیروی از نفس امّاره و متابعت از شیطان را به یاد می آورد و فرجام نیک اهل تقوا و عاقبت شوم بی تقوایان را نشان می دهد.
خدا با اهل تقواست، هوای آنان را دارد، کمکشان می کند، از خطرات نجاتشان می دهد و در آخرت هم بهترین پاداشها و برترین نعمتهای بهشتی را در اختیار آنان قرار می دهد.
امام حسین(علیه السلام) با توصیه به تقوا، به نتایج آن هم اشاره می فرماید؛ از جمله اینکه اوضاع را به نفع بندگانی متّقی برمی گرداند. ممکن است دنیاپرستان هوسباز، چند روزی بروبیایی داشته و کامیاب و برخوردار باشند، ولی فرجام خوشی ندارند. قرآن با بیان «إِنَّ الْعاقِبَةَ لِلْمُتَّقِینَ‌ »(هود،۴۹) و «وَ الْعَاقِبَةُ لِلتَّقْوَى‌ »(طه، ۱۳۲ )عاقبت و فرجام نیک را از آنِ تقوا و اهل تقوا می داند.
در جای دیگر می فرماید: هر که تقوا داشته باشد، خداوند در کارهایش گشایش ایجاد می کند و از جایی که تصورش را نمی کند، به او روزی می رساند.(طلاق، ۲.)
وعده ی تضمین شده ی الهی برای متقین آن است که اوضاع ناخوشایند و ناراحت کننده را به شرایط مطلوب و محبوب برای آنان مبدّل بسازد.
در سایه تقوا، هم به رضای خدا می رسیم، هم به سعادت جاوید.

در جمع هیئت‌های دانشجویی از سراسر کشور

بسم‌الله‌الرّحمن‌الرّحیم
بنده همین اندازه خواستم به شما جوانهای عزیز، برادران و خواهران، فرزندان عزیز خوشامد عرض بکنم؛ خیلی خوش آمدید. امروز شما جلسه‌ی بسیار خوبی به مناسبت اربعین، اینجا تشکیل دادید و حقیقتاً بنده استفاده کردم و بهره بردم از روحیه‌ی شما، از معنویّت شما، از صفای شما. و هرجا شما جوانها حضور داشته باشید، حضور صفا است، حضور نورانیّت دلها است و بسیار مغتنم است.
یکی دو نفر از برادران عزیز، گفتند شما صحبت کنید؛ ما مکرّر داریم صحبت میکنیم،  بنده زیاد صحبت میکنم. آن مقداری که من و امثال من صحبت میکنیم اگر نصف آن، کار کنیم، همه‌ی دنیا آباد میشود. دعا کنید که خدای متعال به ما توفیق بدهد بتوانیم صراط مستقیم حق را همچنان‌که تا امروز به توفیق الهی، فضل الهی شناخته‌ایم تا آخر عمرمان بشناسیم و در آن راه حرکت کنیم و ثابت‌قدم باشیم. من برای شماها همیشه [دعا میکنم]؛ یعنی هیچ شب و روزی نیست که برای شما جوانها این دعا را نکنم که بگویم خدای متعال شما را در این راه ثابت‌قدم بدارد و بدانید که اگر ان‌شاءالله در این راه شماها ثابت‌قدم باشید کشور اصلاح میشود، دنیا اصلاح میشود و بشریّت اصلاح خواهد شد.
والسّلام علیکم و رحمة‌الله و برکاته