emamian

emamian

روحانی شیعی برجسته عراقی : برگزاری کنفرانس مقابله با افراط‌گرایی در موصل، نشانه ای از وجود وحدت بود

روحانی شیعی مطرح در عراق با اشاره به اینکه، اوضاع موصل باثبات شده است و اهالی این شهر با نیروهای امنیتی همکاری خوبی دارند، بر ضرورت توجه بیشتر به آوارگان این شهر تأکید کرد.

محمد جواد الاعرجی از روحانیون شیعی مطرح در عراق، با اشار به استقبال خوب فرهنگیان و شخصیتهای دینی از کنفرانس بین المللی مقابله با افراط گرایی، گفت: برگزاری دومین کنفرانس بین المللی مقابله با افراط‌گرایی در شهر موصل، یک نشانه امیدوار کننده است.

وی افزود: سخنانی که از جانب گروههای سنی، شیعی، مسیحی و ایزدی در این کنفرانس ارائه شد، نشان دهنده وحدت است و چه خوب است که عشایر و فرهنگیان دیگر نیز در این کنفرانس مشارکت داشته باشند، تا آثار آن هرچه بیشتر در محافل جمعی نیز منتشر شود.

الاعرجی خاطرنشان کرد؛ اوضاع موصل باثبات شده است، اهالی این شهر با نیروهای امنیتی همکاری خوبی دارند و دولت مرکزی و محلی باید به مردم این شهر توجه بیشتر داشته است.

وی در بخشی از این گفتگو با اشاره به اوضاع نابسامان و درد و رنج آوارگان در اردوگاهها و ضرورت رسیدگی به اوضاع آنان گفت: بنده حتی به طور شخصی با خانواده های داعشی صحبت کرده ام، داعشی هم خانواده دارد و اگر رها شوند، هر کدام ممکن است تبدیل به یک بمب شوند، بنابراین باید به مسأله آوارگان و حتی خانواده های داعشی توجه کرد.

الاعرجی اظهار کرد: وجود شهروندان در اردوگاهها منجر به انتشار افکار داعشی در بین آنها می شود، درست است که اینها جزء گروه تروریستی داعش نیستند، اما از آنجا که معلمان آنها و پزشکان و ... از عناصر داعش هستند، ممکن از افکار آنها تأثیر بپذیرند.

رهبر انقلاب اسلامی یکی از ویژگی‌های مهم حج را، «ایجاد الفت و برادری اسلامی» خواندند و گفتند: به همین دلیل، حجاج ایرانی باید ضمن رفتار عاقلانه و خردمندانه و محترمانه و همراه با وقار و متانت و آبرو بخشیدن به ملیت و هویت ایرانی و جمهوری اسلامی، در نمازهای جماعت در مسجدالحرام و مسجدالنبی در کنار برادران و خواهران مسلمان حضور داشته باشند.

حضرت آیت الله خامنه ای رهبر معظم انقلاب اسلامی صبح امروز (چهارشنبه) در دیدار دست اندرکاران و کارگزاران حج، فریضه حج را مجموعه ای استثنایی و ممتاز از ارزشهای مورد تمجید اسلام خواندند و با اشاره به وجود مفاهیم سیاسی ضروری نظیر وحدت، دفاع از مظلومان و برائت از مشرکین در حج تأکید کردند: هر حاجی ایرانی باید با رفتار و گفتار و متانت خود، به ملیت، هویت و جمهوری اسلامی ایران آبرو ببخشد.

در این دیدار که در آستانه آغاز اعزام زائران بیت الله الحرام انجام شد، رهبر انقلاب اسلامی، حج را نمونه کوچکی از جامعه اسلامی برتر و مظهر تمدن نوین اسلامی خواندند و افزودند: در حج، عروج اخلاقی و معنوی و روحی، و تضرع و خشوع در کنار پیشرفت زندگی مادی قرار می‌گیرد.

حضرت آیت الله خامنه ای با اشاره به وجوه مختلف حج، افزودند: در حج در کنار مظاهر معنوی شاهد مظاهر حیات اجتماعی اسلام همچون «وحدت، برادری و یکرنگی»، «تجمع مردمی در عرفات، مشعرالحرام و منا» و «تحرک و طواف و سعی» هستیم و همزمان با این مظاهر برجسته، تجلی با شکوهی از «اخلاق، برادری و گذشت» به نمایش درمی آید.

ایشان «ابعاد سیاسی حج» را یکی دیگر از ویژگی های این فریضه استثنایی برشمردند و تأکید کردند: اینکه برخی می گویند حج را سیاسی نکنید، سخن نادرستی است زیرا ابعاد سیاسی حج، مطابق با خواسته و دستورات اسلام است.

رهبر انقلاب اسلامی افزودند: وحدت، حمایت از مظلومین همچون ملت فلسطین و مردم یمن، و یا برائت از مشرکین، همه اموری سیاسی و مطابق تعالیم اسلام هستند بنابراین ابعاد سیاسی حج، همان تکلیف دینی و عبادت است.

حضرت آیت الله خامنه ای خاطرنشان کردند: برائت از مشرکین یک فریضه اسلامی و یک کار لازم است و به همین دلیل ما اصرار داریم که این موضوع هر سال، به بهترین وجه انجام شود.

ایشان تأکید کردند: در کنار حرکات سیاسی دینی، اقدامات سیاسی غیردینی و شیطانی هم وجود دارد، همانند اینکه بگویند در حج به امریکا اعتراض نکنید و یا از مشرکین ابراز برائت نکنید.

رهبر انقلاب اسلامی یکی از ویژگی‌های مهم حج را، «ایجاد الفت و برادری اسلامی» خواندند و گفتند: به همین دلیل، حجاج ایرانی باید ضمن رفتار عاقلانه و خردمندانه و محترمانه و همراه با وقار و متانت و آبرو بخشیدن به ملیت و هویت ایرانی و جمهوری اسلامی، در نمازهای جماعت در مسجدالحرام و مسجدالنبی در کنار برادران و خواهران مسلمان حضور داشته باشند.

حضرت آیت الله خامنه ای با تأکید بر اینکه دولت سعودی وظایف سنگین برای «تأمین امنیت زائران بدون امنیتی کردن محیط و حفظ حرمت و کرامت حجاج» برعهده دارد، افزودند: حجاج باید با بهره گیری از فرصت کم نظیر و مغتنم حج و توجه به ابعاد اجتماعی، سیاسی و اخلاقی آن، شأن یک مؤمن قدردان حج ابراهیمی را رعایت کنند.

رهبر انقلاب اسلامی با اشاره به دشمنی عمیق امریکا و دیگر مستکبران با حقایق اسلامی افزودند: تهاجم وحشیانه سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و امنیتی زورگویان جهانی به ملتهای مسلمان نشان دهنده عمق خصومت آنان با معارف اسلامی است.

ایشان حقایق و معارف اسلام را ضدمنش ظالمانه مستکبران خواندند و افزودند: پایبندی جوامع اسلامی به مبانی و شریعت اسلام و تسلیم نشدن آنها در مقابل زورگویی ها، مایه پیروزی و پیشرفت و صلاح و نجات امت اسلامی خواهد بود.

حضرت آیت الله خامنه ای در همین زمینه خاطرنشان کردند: در داخل کشور نیز هر جا و در مورد هر مسئله ای، به مبانی و حدود اسلامی بیشتر پایبند بوده ایم، یاری خداوند بیشتر شامل حال ما شده است و هر جا از این مفاهیم غفلت کرده ایم، چوب غفلت خود را خورده ایم.

رهبر انقلاب اسلامی تحقق آینده ای توأم با پیشرفت و عزت مسلمین را نیازمند تلاش و مجاهدت و همکاری خواندند و تأکید کردند: به فضل الهی، دشمنان وحشی و درنده ملت ایران و امت اسلامی سرانجام مجبور می شوند در مقابل اسلام زانو به زمین بزنند.

پیش از سخنان رهبر انقلاب اسلامی، حجت‌الاسلام والمسلمین نواب نماینده ولی‌فقیه در امور حج و سرپرست زائران ایرانی شعار حج امسال را «حج با محوریت خودسازی، اخوت دینی و تمدن اسلامی» خواند و گزارشی از فعالیتهای فرهنگی و آموزشی بیان کرد.

همچنین آقای رشیدیان رئیس سازمان حج و زیارت، صیانت از حقوق و عزت و کرامت زائران را مهمترین رویکرد این سازمان در حج خواند و گزارشی از فعالیتهای اجرایی حج امسال بیان کرد.

رسول اکرم صلی الله علیه و اله در سخنی ارزشمند برکت و آثار خیر وجود فرزندان دختر در خانه‌ها را بیان فرموده‌اند.

 

قال رسول الله(ص) : ‌

ما من بیت فیه البنات إلا نزلت کل یوم علیه اثنتا عشرة برکة و رحمة من السماء. و لا تنقطع زیارة الملائکة من ذلک البیت یکتبون لأبیهم -کل یوم و لیلة-عبادة سنة.

 

پیامبر اکرم حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله فرمود:

خانه ای که در آن دخترانی وجود داشته باشند، هر روز دوازده برکت از آسمان بر آن خانه نازل می شود و رفت و آمد ملائکه از آن خانه قطع نمی شود و برای پدر در هر شب و روز، عبادت یک سال را می نویسند.

 

«جامع الاخبار، صفحه ۲۸۵- مستدرک، جلد ۱، صفحه

سه شنبه, 11 تیر 1398 22:20

خشم و غضب در روایات اسلامی

کمتر صفتى از صفات رذیله است که به اندازه غضب ویرانى به بار مى آورد و اگر فهرستى از آثار سوء غضب نوشته شود، معلوم مى گردد که اثرات سوء آن از بسیارى از اخلاق رذیله بیشتر است، و از جمله مى توان امور زیر را برشمرد:

اثرات ویرانگر غضب و پیامد های آن

1ـ قبل از هر چیز باید به این نکته توجه داشت که خشم و غضب دشمن آدمى است و به هنگام هیجان غضب، عقل به کلى از کار مى افتد، و انسان دیوانه وار حرکاتى را انجام مى دهد که نه تنها مایه تعجب همه اطرافیانش مى گردد، بلکه خود او نیز بعد از فرو نشستن آتش غضب، از کارهایى که در آن حال انجام داده است در تعجب و وحشت فرو مى رود، در آن حال گاهى دیوانه وار به هر کس حتى نزدیکترین دوستان خود حمله مى کند، دست او تا مرفق در خون بى گناهان فرو مى رود، مى زند، درهم مى شکند، مى کوبد و ویران مى کند، درست همانند یک دیوانه خطرناک.

لذا امیرمؤمنان على(علیه السلام) در حدیثى مى فرماید: «اَلْغَضَبُ یُفْسِدُ الاَْلْبابَ وَ یُبْعِدُ مِنَ الصَّوابِ; غضب عقل آدمى را فاسد مى کند، و انسان را از کار صحیح دور مى سازد».(1)

و نیز به همین دلیل در روایات اسلامى آمده است که اگر بخواهید میزان عقل انسان ها را به دست آورید، به مقدار مالکیت آنها بر نفس و اعصابشان به هنگام غضب نگاه کنید، در حدیثى از امیرمؤمنان على(علیه السلام) آمده است: «لایُعْرَفُ الرَّأىُ عِنْدَ الْغَضَبِ; فقط در موقع غضب مى توان عقل و رأى افراد را سنجید».(2)

 

2ـ غضب موجب تباهى ایمان است، زیرا افراد عصبانى نه تنها مرتکب گناهان کبیره مى شوند که با ایمان صحیح سازگار نیست، بلکه گاهى به ساحت مقدس پروردگار نیز ـ نعوذ باللّه ـ جسارت مى کنند، و یا بر حکمت و قسمت و تدبیر او خرده مى گیرند که این مرحله اى است بسیار خطرناک.

در احادیث گذشته خواندیم که پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) فرمود: غضب ایمان را فاسد مى کند، همان گونه که صبر (دارویى است بسیار تلخ) عسل را فاسد مى کند.

 

3ـ غضب منطق انسان را خراب مى کند، و به گزافه گویى و باطل گویى وامى دارد، و اگر شخص غضبناک در مقام قضاوت باشد به یقین داورى صحیح نخواهد کرد. به همین دلیل در حدیثى از امیرمؤمنان على(علیه السلام) مى خوانیم: «شِدَّةُ الْغَضَبِ تُغَیِّرُ الْمَنْطِقَ وَ تَقْطَعُ مادَّةَ الْحُجَّةِ، وَ تُفَرِّقُ الْفَهْمَ; شدت غضب منطق انسان را دگرگون مى سازد، و ریشه دلیل را قطع مى کند، و فهم و شعور را پراکنده مى سازد».(3)

در آداب القضاء در کتاب قضاوت از کتب فقهیه نیز تصریح شده است که قاضى به هنگام غضب بر کرسى قضاوت ننشیند.

در حدیثى از پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) مى خوانیم: «مَنِ ابْتُلِىَ بِالْقَضاءِ فَلا یَقْضِى وَ هُوَ غَضْبانٌ; کسى که گرفتار امر قضاوت مى شود، در حال غضب قضاوت نکند».

 

4ـ دیگر از پیامدهاى سوء خشم و غضب، آشکار شدن عیوب پنهانى انسان است زیرا در حال عادى، هر کس خود را کنترل مى کند، تا عیوب و نقطه ضعف هاى خویش را پنهان دارد، و آبرویش را در برابر این عیوب که تقریباً همه کم و بیش دارند حفظ نمایند، اما هنگامى که آتش خشم و غضب شعلهور مى شود، پرده ها کنار مى رود، و کنترل عقل برداشته مى شود، و عیوب مخفى انسان آشکار مى گردد، و آبروها بر باد مى رود.

در غررالحکم از امیرمؤمنان على(علیه السلام) چنین نقل شده است: «بِئْسَ الْقرِیْنُ اَلْغَضَبُ یُبْدِىُ الْمَعایِبَ، وَ یُدْنِى الشَّرَّ وَ یُباعِدُ الْخَیْرَ; غضب همنشین بدى است، عیوب نهانى را آشکار مى سازد، شر و بدى را نزدیک و خیر و نیکى را دور مى سازد».(4)

 

5ـ خشم و غضب راه شیطان را به سوى انسان باز، و به او نزدیک مى سازد، زیرا ایمان و عقل که دو مانع قوى در برابر هجمات شیطانند به هنگام غضب، ضعیف و ناتوان مى شوند، و موانع از سر راه شیطان برداشته مى شود به همین دلیل به آسانى در انسان نفوذ مى کند.

در حدیث معروفى مى خوانیم: هنگامى که نوح(علیه السلام) امت خود را (که بعد از ارشاد و تبلیغ طولانى و مستمر پذیرش هدایت نشده بودند) نفرین کرد (و نابود شدند) شیطان نزد نوح(علیه السلام) آمد و گفت: تو حقى بر گردن من دارى مى خواهم آن را تلافى کنم.

نوح(علیه السلام) در تعجب فرو رفت، گفت بسیار بر من گران است که حقى بر تو داشته باشم، چه حقى؟

گفت همان نفرینى که درباره قومت کردى و آنها را غرق نمودى و احدى باقى نماند که من او را گمراه سازم، و من تا مدتى راحتم، تا زمانى که نسل دیگرى بپا خیزد و من به گمراه کردن آنها مشغول شوم.

نوح(علیه السلام) (با این که مى دانست نهایت کوشش را براى قوم خود کرده بود در عین حال ناراحت شد و) به شیطان گفت: حالا چه جبرانى مى خواهى کنى؟

(نوح مى خواست سخنان او را نپذیرد، ولى خطاب از طرف پروردگار آمد که گفتارش را بپذیر در اینجا راست مى گوید).

شیطان گفت: در سه زمان به یاد من باش، که من نزدیکترین فاصله را به مردم در این سه موقع دارم:

1ـ هنگامى که خشم تو را فرا مى گیرد به یاد من باش.

2ـ هنگامى که در میان دو نفر قضاوت مى کنى مراقب من باش.

3ـ و هنگامى که با زن بیگانه اى تنها هستى، و هیچ کس در آنجا نیست باز به یاد من باش.(5)

در روایت دیگرى مى خوانیم که «ذوالقرنین یکى از فرشتگان را ملاقات کرد و به او گفت: دانشى به من بیاموز که بر ایمان و یقینم بیفزاید. او گفت: خشم و غضب را ترک کن زیرا هنگامى که انسان غضب مى کند، شیطان بیش از هر زمان بر او مسلط است، بنابراین غضب را با وقار خویشتن دارى بازگردان، و آتش آن را با آرامش خاموش کن و از عجله بپرهیز که هنگامى که در کارها عجله کنى از نصیب خود محروم خواهى شد و در برابر اشخاص دور و نزدیک مهربان باش و سخت گیر و عنود نباش».(6)

بى شک غضب علاوه بر این آثار شوم مادى و اجتماعى و اخلاقى آثار سوء معنوى فراوانى نیز دارد به طورى که از روایات مختلف استفاده مى شود کسى که خشم خود را فرو برد، ثواب شهدا را(7) دارد و در قیامت همنشین انبیاء (8) و قلب او از نور ایمان پر مى شود(9)

 

* * *

1.غررالحکم، حدیث 1356.

2.بحارالانوار، جلد 75، صفحه 113.

3.بحارالانوار، جلد 68، صفحه 428.

4.جامع احادیث الشیعه، کتاب الجهاد، جلد 13، صفحه 468.

5.بحارالانوار، جلد 11، صفحه 318.

6.المحجة البیضاء، جلد 5، صفحه 293.

7.جامع احادیث الشیعه، جلد 13، صفحه 479.

8.همان مدرک.

  1. همان، صفحه 478.

یکی از مهمترین آداب اخلاقی دین مبین اسلام نحوه تکلم یا حرف زدن در تعامل با دیگران است، مسئله‌ای که خداوند متعال در آیات متعددی به جوانب آن اشاره می‌کند.

در بخشی از آیه ۸۳ سوره بقره خداوند می‌فرماید «وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً؛ با مردم خوب سخن بگویید» پروردگار مهربان در آیه شریفه دستوری را صادر می‌کند كه بر اساس آن موظفیم كه با همه مردم (نه فقط مؤمنین و مسلمین) به نیكی سخن بگوییم.

در این آیه آمده است با مردم، نیكو سخن بگویید و نفرموده با مؤمنین یا مسلمین. بنابراین هر كسی موظف است با دیگران با زبان خوش سخن بگوید حتی اگر گوینده سخن، قاضی باشد و مخاطب آن مجرم باشد، باز هم وظیفه دارد با او نیكو سخن بگوید.

اما این نکته قابل توجه است که نباید تصور شود معنای سخن نیكو این است كه ما وظیفه داریم برای خوش آمد دیگران، مطالبی را بگوییم كه آنها دوست دارند، و از گفتن مطالبی كه موجب ناراحتی دیگران می‌شود پرهیز کنیم. یعنی اگر ببینیم كسی از حرف حق بدش می‌آید، نگوییم و اگر كسی از سخنان باطل خوشحال می‌شود آن را مطرح نماییم. بلكه ما وظیفه داریم، سخن حق را بگوییم، اگرچه دیگران را ناراحت كند.

مَثَل مشهور را همه شنیده‌ایم كه گفته می‌شود (بفرما، بشین و بتمرگ) هر سه به یك معنایند یعنی هر سه جمله، یك مطلب را می‌رسانند ولی جمله اول نیكو است و باعث شادمانی مخاطب می‌شود و جمله سومی زشت است و باعث ناراحتی مخاطب می‌شود و جمله وسطی ما بین آن دو است. پس معنای آیه شریفه این است كه هر مطلبی را كه می‌خواهید به دیگران بگویید در عبارات نیكو قرار دهید و به عبارت دیگر هر آنگونه كه دوست می‌دارید با شما سخن گفته شود با مردم سخن بگویید. پس آیه شریفه نمی‌گوید چه بگویید بلكه می‌فرماید چگونه بگویید.

از دیگر سو اهل‌بیت عصمت و طهارت(ع) روایات متعددی درباره آداب سخن گفتن و یا آثار مثبت و منفی زبان بیان فرمودند که توجه به آن‌ها راه حل بسیاری از معضلات فردی و اجتماعی خواهد بود.

این گونه آیات و روایات ما را متوجه می‌کند زبان، نقش مهمی در تزکیه فردی و عمومی جامعه ایفا می‌کند، ادعای بیجا و برخلاف حق، اظهار نظر بیجا در عقاید و احکام دین، افشاگری و بازگویی اسرار، اهانت و تحقیر، تکفیر دیگران، خودستایی، دروغ، سخن‌چینی و ... از آفت‌هایی است که برای زبان و بیهوده‌گویی و پرگویی بر شمرده‌اند.

امام صادق(ع) در یک روایت فرمودند «مَنْ کانَ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ فَلْیَقُلْ‏ خَیْراً أَوْ لِیَسْکُتْ؛ هرکس به خدا و روز قیامت ایمان دارد، باید سخن خیر بگوید یا سکوت نماید.» در این روایت سخن خیر گفتن و در واقع پرهیز از بیهوده‌گویی از نشانه‌های ایمان فرد مسحوب می‌شود. یکی از بهترین راهکارهای تمرین در قبال این موضوعات مطالعه روایات معصومین(ع) است.

امام رضا علیه السلام فرموده‌اند هر کس می‌خواهد معده‌اش او را آزار ندهد، اول و بلافاصله روی غذا (بین و بعد غذا) آب ننوشد تا غذا را به پایان برد.

 

عن الرضا علیه السلام:

و من أراد أن لا تؤذیه معدته‏ فلا یشرب‏ بین طعامه ماء حتی یفرغ، و من فعل ذلک رطب بدنه، و ضعفت معدته، و لم تأخذ العروق قوة الطعام...

 

امام رضا علیه‌السلام:

کسی که می‌خواهد معده‌اش او را آزار ندهد، (اول و بلافاصله) روی غذا (بین و بعد غذا) آب ننوشد تا غذا را به پایان برد. و هر کسی که چنین کند، بدنش به رطوبت می‌گراید و معده‌اش ضعیف و ناتوان می‌شود و رگ‌هایش نیروی غذا را دریافت نمی‌کنند.

در قرآن کریم صفا و مروه و سعی بین این دو کوه مقدس که یکی از اعمال واجب برای حاجیان و زائران خانه خدا محسوب می‌شود از نمادهای بندگی خدا عنوان شده است.

زائر خانه خدا که در یکی از میقات‌ها احرام می‌بندد و به سوی شهر مکه و منطقه حرم حرکت می‌کند پس از انجام طواف و نماز طواف، باید هفت مرتبه فاصله بین کوه «صفا» و کوه «مَروه» را که امروزه به صورت سالنی ساخته شده و کنار مسجدالحرام قرار دارد بپیماید که در این عمل عبادی همانند سایر اعمال مذهبی، معانی و مفاهیمی نهفته است که علم به این معانی در انجام هر چه بهتر مناسک موثر خواهد بود.

 

 مشخصات صفا و مروه

کوه صفا، کوه کم‌ارتفاعی است در کنار مسجدالحرام که در دامنه کوه «ابوقبیس» واقع شده است. معنای آن در لغت، به معنی سنگ سخت و صاف است. تپه صفا به طرف شرق مسجدالحرام است، لذا کسی که بر بالای آن بایستد، روبه روی حجرالاسود قرار می‌گیرد. فاصله این کوه تا کوه مروه حدود ۴۲۰ متر است.

مروه نیز نام کوه معروف و کم ارتفاعی است که در شمال خانه خدا در دامنه کوه «قعیقعان» قرار دارد. مروه در اصل لغت به معنی سنگ سخت، سفید و براقی است که با آن آتش روشن می‌کنند. این کوه کوچک ۸ متر ارتفاع دارد که با شیب خاصی برای «سعی کنندگان» بازسازی شده و داخل سالنی است که حاجیان از بالای آن سعی را انجام می‌دهند و به سمت صفا حرکت می‌کنند.

 

صفا و مروه نماد شعائر الهی بر روی زمین

کلمه صفا و مروه در قرآن کریم یک بار در سوره بقره آیه ۱۵۸ آمده و از آن دو، به عنوان «شعائرالله» یاد شده که در مناسک حج و اعمال حج، سعی (رفت و آمد)، بین این دو کوه باید انجام شود. البته این عمل در زمان جاهلیت نیز وجود داشته و در این دو محل، دو بت سنگی به نام‌های (اساف و نائله)، بوده که آنها را محترم می‌شمردند و وقتی دور کعبه، طواف می‌کردند، می‌آمدند بین این دو بت، سعی می‌کردند و به آنها دست می‌کشیدند، بعد از اسلام، همین که رسول خدا (ص) وارد مکه شد، در جواب مردمی که این عمل جاهلیت را به حضرت عرضه داشتند، آیه ۱۵۸ سوره بقره: «ان الصفا والمروة من شعائرالله» یعنی«همانا صفا و مروه از نمادهای (بندگی) خداست» نازل شد و حضرت به آنها فهماند که خداوند متعال، علی رغم میل مشرکین این دو مکان را که محل بت‌های آنها بود، شعائر خود قرار داد و بت‌های آنها را شکستند.

 

راز نامیدن صفا به نام «صفا» و مروه‏ به اسم «مروه»

بعضی از روایات اشاره دارد که پس از هبوط حضرت آدم و حوا از بهشت به زمین، هر دو در مکه فرود آمدند. حضرت آدم بر کوه صفا و حضرت حوا بر کوه مروه فرود آمدند. همچنین نقل شده است که امام حسین (ع) در این باره فرمودند: «صفا را به این خاطر صفا خوانده‏‌اند که» مصطفی «و برگزیده شده، حضرت آدم بود که بر کوه صفا هبوط کرد لذا از اسم آدم (یعنی از کلمه مصطفی) نامی و اسمی برای کوه اتخاذ شد و دلیل بر این که آدم مصطفی است آیه شریفه می‌باشد که فرمود: » إِنَّ اللَّهَ اصْطَفی‏ آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهِیمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَی الْعالَمِینَ‏ (خداوند آدم و نوح و آل ابراهیم و آل عمران را بر جهانیان برگزید) ". همچنین چون حوّا بر کوه مروه فرود آمد این کوه را به این نام خواندند زیرا مرأه یعنی (زن) که حوّا باشد بر آن فرد آمد و از آن پس برای این کوه نامی از اسم مرأه اتخاذ گردید. مرحوم علامه طباطبایی نیز در جلد اول تفسیر المیزان صفحه ۳۹ همین مطلب را عنوان کرده است.

 

 سعی بین صفا و مروه تنها تمرین پیاده روی نیست

بدون شک همه اعمال عبادی که خداوند دستور داده تا مومنین انجام دهند دارای حکمتی است که عقل ناقص ما انسان‌ها هنوز از درک بخش عمده‌ای از آنها عاجز است. در بحث سعی بین صفا و مروه که حاجی باید هفت مرتبه این مسیر نسبتا زیاد را در حالت احرام طی کند و در نقطه خاصی از آن چند متری به صورت «هروله» کنان بدود حکمتی دارد که بزرگان دینی ما درباره حکمت‌های این عمل سخن گفته‌اند امام سجاد (ع) در این زمینه فرمودند: «آیا می‌دانی معنای تردّد بین دو کوه صفا و مروه چیست؟ یعنی خدایا! من بین خوف و رجا به سر می‌برم، نه خوف محض دارم و نه رجاء محض. نه آنچنان است که فقط بترسم و هیچ امید نداشته باشم و نه آنچنان است که همه امید باشد و هیچ ترس نباشد. این تردّد بین صفا و مروه همان تردد بین خوف و رجاء است». شاید به عبارتی دیگر بتوان گفت که مروه یادآور مروّت و مردانگی است و صفا یادآور تصفیه و تهذیب روح، آری، هر یک از این‌ها سرّی دارد.

امروزه آثار بسیار اندکی از این دو کوه که در کنار مسجدالحرام واقع شده‌اند باقی مانده است به طوری که کوه صفا در حد دو متر آن هم در داخل محفظه شیشه‌ای قرار داده شده و کوه مروه که ایستگاه پایانی عمل «سعی» حاجیان است تقریبا با سطح زمین یکسان شده و تنها برجستگی‌ها و برآمدگی‌های از این کوه به رنگ قهوه‌ای باقی مانده که زائران دقایقی جهت تبرک بر روی این مکان توقف می‌کنند و نمازی می‌خوانند.

 

پی نوشت ها:

علل الشرائع / ترجمه ذهنی تهرانی/ج‏۲ /۳۸۷

عرفان حج / آیت‌الله جوادی آملی

اسرار حج / آیت‌الله حسین مظاهری

تفسیر المیزان/علامه طباطبایی/ج۱/ص۳۹

شيخ محمد عبده:

اتحاد، ميوه درختي است كه تنه ها، شاخه ها و برگهاي مختلفي دارد و ريشه آن همان اخلاق فاضله است و بر مسلمانان فرض است كه خود را به تربيت حقيقي اسلامي بيارايند تا از ثمر آن استفاده كنند .

یکی از بزرگان نقل می ‏کند که: مرحوم سید محسن امین عاملی را در تشییع جنازه یکی از بزرگان علماء سنی در بازار جمعه حمیدیه شام دیدم. با سرعت به سویش شتافتم سلام کرده و دستش را بوسیدم. و دنبال او حرکت کردم تا آنکه به مسجد اموی رسیدیم.

مسجد مملو از جمعیت شد سید بر آن جنازه نماز خواند. پس از نماز مردم می‏ خواستند دست سید را ببوسند تا آنجائی که گاهی یک نفر دست سید را می‏ بوسید و می ‏رفت و جهت بوسیدن دست سید دوباره بر می‏ گشت.

می ‏گوید: من از این مقام سید تعجب کردم و با خود گفتم چرا این همه سنی دست یک عالم شیعی را می‏ بوسند؟ از سید از این همه احترام که نسبت به او شده است سوال کردم.

سید فرمودند: این نتیجه ده سال خوش رفتاری و معاشرت و سلوک با مردم است. بعداً فرمودند:

من وقتی به شام آمدم بعضی از نادانها سخت‏ترین دشمنان را بر من شوراندند و هر وقت در خیابان راه می ‏رفتم فرزندان خود را دستور می ‏دادند که به من سنگ بزنند.بعضی اوقات عمامه ‏ام را از عقب می‏ کشیدند و من بر همه آزارها صبر می‏ کردم. با آنها خوش رفتاری کرده، آنها را احترام نمودم، در تشییع جنازه آنها شرکت می‏ کردم، به عیادت مریض های آنان می ‏رفتم جویای احوال آنها می‏ شدم، با آنها با خوش رفتاری و مهربانی صحبت می‏ کردم تا آنکه دشمنی آنها مبدل به دوستی شد.

(پندهایی از رفتار علما،ص۶۰)

۱ – درباره این‌که طوفان حضرت نوح(ع) همه کره زمین را در بر گرفته یا فقط منطقه محل سکونت قوم نوح را شامل شده، بین علما و مفسران اختلاف نظر وجود دارد.

برخی عمومیت عذاب را پذیرفته و گفته‌اند: هر چند قرآن صراحتاً به این موضوع اشاره‌ای نداشته ولی از ظاهر برخی آیات چنین بر می‌آید که این عذاب عمومی بوده است. این‌که در سوره نوح کلمه «الأرض» به صورت مطلق ذکر شده[۱]نشان از این دارد که کل زمین آب فرا گرفته بود. همچنین می‌توان این معنا را از آیه شریفه «ای زمین آب‌هایت را فرو ببر»[۲]برداشت کرد.[۳] و با توجه به این‌که رسالت حضرت نوح(ع) جهانی بوده، این مطلب اقتضا دارد که عذاب الهی نیز همه زمین را در بر بگیرد. یکی دیگر از این شواهد، دستور همراه بردن یک جُفت از هر نوع حیوان است.[۴]

علامه طباطبایی(ره) نقل می‌کند که در تورات موجود چنین آمده: «پروردگار فرمان داد جنس این بشر را که من آفریده‌ام از روى زمین محو کنید، هم انسان را و هم همه چهارپایان و جنبندگان و مرغان هوا را».[۵] همه این موارد دلالت می‌کنند که عذاب الهی فرا گیر بوده است.

اما با این حال، احتمال منطقه‌ای بودن طوفان نوح، به طور کلی منتفی نیست؛ زیرا ممکن است که منظور از «الأرض» همان منطقه محل سکونت حضرت نوح(ع) باشد. به ویژه این‌که نازل شدن این عذاب، فقط برای مجازات قوم نوح بود.[۶] لذا برخی از علما همین نظر را پذیرفته‌اند.[۷]

با این همه، علامه طباطبایی(ره)، قول اول را پذیرفته و می‌گوید: «نمی‌توان منکر شد که ظاهر قرآن دلالت می‌کند که طوفان همه کره زمین را در بر گرفته و همه انسان‌ها به جز کسانی که بر کشتی سوار بودند، غرق شدند و قرینه قابل قبولی برای کنار گذاشتن این ظهور وجود ندارد».[۸] همچنین روایاتی نیز بر تأیید این نظر وجود دارد. عیاشی در تفسیرش نقل کرده که بعد از تمام شدن طوفان، زمین فقط آب‌هایی که از خودش جوشیده بود را بلعید و آب‌هایی که از آسمان باریده بود را فرو نبرد. و این آب‌ها به صورت دریاها بر سطح زمین و در اطراف دنیا باقی ماندند.[۹] و در روایتی از امام صادق(ع) نقل شده است:

 «همه دنیا در زیر آب غرق شد».[۱۰]

۲ – اما درباره بخش دوم پرسش باید گفت؛ به نظر بیشتر مفسران[۱۱] اختلاف نژادها بعد از وقوع طوفان حضرت نوح(ع) و در نسل آن حضرت به وجود آمده است و همان‌طور که در قرآن نیز به آن اشاره شده،[۱۲] همه انسان‌های روی کره زمین از نسل حضرت نوح(ع) و همراهان او هستند.[۱۳] بلکه گفته شده که همه انسان‌های کنونی از نسل حضرت نوح بوده و منتسب به یکی از سه فرزندان او به نام‌های سام، حام و یافث هستند و به همین دلیل است که حضرت نوح را ابوالبشر ثانی لقب داده‌اند.[۱۴] و برخی نیز به صورت تفصیلی گفته‌اند که عرب، روم، فارس و اصناف عجم از نسل سام هستند و سودان حبشه و زنگی‌ها و غیر آنها از نسل حام هستند و تُرک و چین و یأجوج و مأجوج و صقالبه از نسل یافث هستند.[۱۵] هر چند برخی از مفسّران درباره این‌که آیا مردم روى زمین همه از دودمان نوح هستند گفته‌اند: «آنچه در باره منتهى شدن تمام نژادهاى روى زمین به فرزندان نوح مشهور است ثابت نیست».[۱۶]

ضمناً باید توجه داشت که میان حضرت آدم(ع) و نوح(ع) ده پدر فاصله بود که همگى از پیامبران و اوصیا بودند.[۱۷] و این یعنی فاصله بین این دو پیامبر آن قدر زیاد نبوده که فرصت منشعب شدن نژادهای مختلف پیش آمده باشد.

[1]. نوح، 26: «وَ قالَ نُوحٌ رَبِّ لا تَذَرْ عَلَى الْأَرْضِ مِنَ الْکافِرینَ دَیَّاراً»؛ نوح گفت: «پروردگارا! هیچ یک از کافران را بر روى زمین باقى مگذار!

[2]. هود، 44: «وَ قیلَ یا أَرْضُ ابْلَعی‏ ماءَکِ».

[3]. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 9، ص 102، دارالکتب الاسلامیة، تهران، چاپ اول،1374ش.

[4]. طباطبایی، محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 10، ص 255، دفتر انتشارات اسلامی، قم، چاپ پنجم، 1417ق.

[5]. همان، ص 252.

[6]. تفسیر نمونه، ج 9، ص 103.

[7]. خطیب عبدالکریم، التفسیر القرآنی للقرآن، ج 5، ص 465، ‏دارالفکر العربی، قاهره، بی‌تا؛ قلمونی حسینی، محمد رشید بن علی رضا، تفسیر القرآن الحکیم (تفسیر المنار)، ج 12، ص 88، الهیئة المصریة العامة للکتب، قاهر، 1990م.

[8]. المیزان فی تفسیر القرآن، ج 10، ص 266.

[9]. عیاشی، محمد بن مسعود، التفسیر، محقق و مصحح: رسولی محلاتی، هاشم، ج 2، 149، المطبعة العلمیة، تهران، چاپ اول، 1380ق.

[10]. قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، محقق و مصحح: موسوی جزائری، سید طیب،‏ ج 1، ص 328، دار الکتاب، قم، چاپ سوم، 1404ق.

[11]. ر.ک: شیخ طوسی، محمد بن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، با مقدمه: شیخ آقابزرگ تهرانی، تحقیق: قصیرعاملی، احمد، ج 8، ص 506، دار احیاء التراث العربی، بیروت، بی تا؛ مغنیه، محمد جواد، تفسیر الکاشف، ج 6، ص 344، دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ اول، 1424ق؛ نیشابوری، محمود بن ابو الحسن، إیجاز البیان عن معانی القرآن، تحقیق: القاسمی‏، دکتر حنیف بن حسن، ج 2، ص 700، دار الغرب الاسلامی، بیروت، چاپ اول، 1415ق؛ ملاحویش آل غازی، عبدالقادر، بیان المعانی، ج 3، ص 451، مطبعة الترقی، دمشق، چاپ اول، 1382ق.

[12]. الصافات، 77: «وَ جَعَلْنا ذُرِّیَّتَهُ هُمُ الْباقین»؛ و فرزندانش را همان بازماندگان (روى زمین) قرار دادیم.

[13]. المیزان فی تفسیر القرآن، ج 10، ص 239 – 240.

[14]. ملاحویش آل غازی، عبدالقادر، بیان المعانی، ج 3، ص 127، مطبعة الترقی، دمشق، چاپ اول، 1382ق.

[15]. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، مقدمه: بلاغی‏، محمد جواد، ج 5، ص 248، ناصر خسرو، تهران، چاپ سوم، 1372ش.

[16]. تفسیر نمونه، ج 19، ص 84.

[17]. تفسیر عیاشی، ج 1، ص 310.