emamian

emamian

پرسش:
با توجه به این كه معنای كلمه "نفْس" به معنی "خود" است چرا در آیه مباهله "وَ أنْفُسَنا وَ أنْفُسَكُم" بر خود پیغمبر(صلی الله علیه وآله وسلم) حمل نمی‌شود و جدا از روایات آیا در خود آیه نشانه‌ای هست كه بتوان آن را بر امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) حمل كرد؟

پاسخ:
پنجاه و یک نفر از صحابه پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) مصداق آیه ۶۱ سوره مباركه آل عمران را اهل بیت دانسته‌اند: "فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَ نِسَاءَكُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ".

هرگاه بعد از علم و دانشی که (در باره مسیح) به تو رسیده، (باز) کسانی با تو به محاجّه و ستیز برخیزند، به آنها بگو: «بیایید ما فرزندان خود را دعوت کنیم، شما هم فرزندان خود را؛ ما زنان خویش را دعوت نماییم، شما هم زنان خود را؛ ما از نفوس خود دعوت کنیم، شما هم از نفوس خود؛ آنگاه مباهله کنیم؛ و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم.

علامه طباطبایی اشاره می‌كند كسی نمی‌گوید مراد از لفظ "انفسنا" علی(علیه السلام) است بلكه منظور آن كسی كه نبی مكرم در مقام عمل به آیۀ شریفه جز فاطمه و علی و حسنین(علیه السلام) را نیاورد و از آن روشن می‌شود كه فاطمه تنها مصداق نساءنا بوده و علی هم تنها مصداق انفسنا و حسن و حسین تنها مصداق "ابناءنا" می‌باشند.

 امام رضا(علیه السلام) در پاسخ به كسانی كه منظور از نفس را امیرالمؤمنان نمی‌دانستند و فقط پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) می‌دانستند، فرمود: خطا رفتید منظور از آل، علی ابن ابیطالب است. چنان كه حدیث دیگری از پیغمبر آن را تأیید می‌كند كه خطاب به "بنو ولیعه" تیره‌ای از قبیله كِنده فرمودند اگر از روش خود دست برندارند مردی را كه چون نفس خودم می‌باشد یعنی علی ابن ابیطالب را به سوی آنان خواهم فرستاد. در روایتی دیگر امام رضا(علیه السلام) به واژه نفسنا برای ولایت و خلافت علی(علیه السلام) استناد می‌كند و در روایتی دیگر امام موسی كاظم(علیه السلام) "انفسنا" را علی(علیه السلام) می‌داند. در روایتی دیگر جابر بن عبد الله انصاری صحابه پیامبر منظور از عبارت انفسنا را پیامبر و علی معرفی می‌كند.

 

  منابع و مآخذ:

 توضیحات شماره‌های ۱،۲،۳، و۴ از المیزان فارسی، ج۶، ص۵۷ تا ۹۰، مجموعه ۴۰ جلدی.

 المیزان فارسی، ج۳ ص۳۸۵ تا ۴۱۷، مجموعه ۲۰ جلدی.

پرسش:
آیه مباهله و شأن نزول آن چیست؟

 

پاسخ:
آیه مباهله شصت و یکمین آیه سوره آل عمران است: فَمَنْ حَاجَّكَ فِیهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْاْ نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَ أَبْنَاءَكمُ وَ نِسَاءَنَا وَ نِسَاءَكُمْ وَ أَنفُسَنَا وَ أَنفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَتَ اللَّهِ عَلی الْكَذِبِین‌(۱): هرگاه بعد از علم و دانشی كه (درباره مسیح) به تو رسیده، (باز) كسانی با تو به محاجّه و ستیز برخیزند، به آن‌ها بگو: بیایید ما فرزندان خود را دعوت كنیم، شما هم فرزندان خود را ما زنان خویش را دعوت نماییم، شما هم زنان خود را ما از نفوس خود دعوت كنیم، شما هم از نفوس خود آن گاه مباهله كنیم و لعنت خدا را بر دروغ‌گویان قرار دهیم.

رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) به دنبال مكاتبه با سران جهان، نامه‌ای خطاب به اسْقُف «نَجْران» (شهری در ۹۱۰ كیلومتری جنوب شرقی مكه) نوشت و مسیحیان آن دیار را به اسلام دعوت نمود.

در این نامه، اعلام‌شده بود كه اگر اسلام را نمی‌پذیرید یا جزیه بپردازید تا تحت حمایت حكومت اسلامی قرار بگیرید، یا مهیای نبرد شوید. اسْقُف كه در کتاب‌های آسمانی، بشارت ظهور پیامبری را كه بعد از عیسی علیه‌السلام مبعوث می‌شود، خوانده بود، تصمیم گرفت نمایندگانی به مدینه گسیل دارد.

هیئت عالی‌رتبه مسیحی، برای مذاكره و تحقیق پیرامون مسائل اسلام وارد مدینه شد. وقتی به مدینه رسیدند، در كمال آزادی به انجام مراسم مذهبی خود در مسجد مدینه پرداختند. سپس بحث‌های مفصلی درباره حضرت عیسی علیه‌السلام شروع شد. رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) درباره عیسی(علیه السلام) فرمود: «إِنَّمَا الْمَسِیحُ عِیسَی ابْنُ مَرْیمَ رَسُولُ اللّهِ وَكَلِمَتُهُ أَلْقَاهَا إِلَی مَرْیمَ وَرُوحٌ مِنْه‌»(۲) «او آفریده و بنده خداست كه خداوند او را در رَحِم مریم پدید آورد.»

نمایندگان مسیحی می‌گفتند: «عیسی فرزند خداست. زیرا كه مریم بدون هم‌بستری با مردی، او را زاده است.» در پاسخ؛ آیه‌ای نازل شد و رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) پاسخ داد: «إِنَّ مَثَلَ عیسی عِنْدَ اللَّهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ قالَ لَهُ كُنْ فَیكُونُ»(۲) «چگونگی خلقت عیسی، همانند خلقت آدم است كه خداوند او را از خاك آفرید.» یعنی: اگر نداشتن پدر دلیل فرزندی خداست، آدم كه نه پدر داشت و نه مادر، به فرزندی خداوند شایسته‌تر بود.

مذاكرات و بحث‌ها ادامه یافت. مسیحیان در برابر منطقِ استوار پیامبر اكرم(صلی الله علیه وآله وسلم) خاموش مانده بودند؛ اما تعصب بیجا مانع از پذیرش حقیقت و ایمان بود.

فرشته وحی فرود آمد و آیه مباهله را نازل نمود و به پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) امر شد تا آنان را به مباهله دعوت كند.

یعنی هر دو گروه به صحرا روند و در زمان معین به درگاه خداوند نیایش كنند و هرکدام، بر آن‌کس كه دروغ‌گوست لعنت فرستند.

وقت مباهله فرارسید. رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) از میان مسلمانان و بستگان خود فقط چهار تن را انتخاب نمود كه در این حادثه تاریخی شركت نمایند: علی علیه‌السلام، فاطمه دختر گرامی پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم)، حسن و حسین(علیه السلام). زیرا در میان تمام مسلمانان، انسان‌هایی پاك‌تر و باایمان‌تر از این چهار تن وجود نداشت.

بنابراین مراد از «ابناءنا» در آیه شریفه منحصر به امام حسن و امام حسین(علیه السلام) و «نساءنا» فاطمه زهرا(سلام الله علیها) و «انفسنا» علی(علیه السلام) هست و روایات دالّ بر این مطلب به حدّ تواتر نقل‌شده است.(۴)

رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) به همراهان سفارش كرد هنگامی‌که بدانجا رسیدیم شما دعاهای مرا آمین بگوئید.

آنگاه باشکوه معنوی بی‌مانندی درحالی‌که حسین(علیه السلام) را در آغوش گرفته بود و دست حسن(علیه السلام) را در دست داشت و فاطمه و علی (علیهماالسلام) پشت سر پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) حركت می‌كردند، قدم به محل موعود می‌گذارد.

وقتی چشمان منتظر مسیحیان به قیافه‌های نورانی و ملكوتی رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) و همراهان وی، افتاد اسقف اعظم آنان گفت: «چهره هائی را مشاهده می‌كنم كه اگر رو به درگاه الهی كنند، این بیابان به جهنمی سوزان تبدیل می‌گردد و دامنه عذاب به سرزمین نَجْران كشیده می‌شود. بیم آنست كه تمام مسیحیان نابود شوند.» سرانجام آنان به پرداخت جزیه تن دادند و قرار شد سالیانه دو هزار حله و سی زره آهنین به مسلمانان تقدیم كنند.(۵)

 

پی‌نوشت‌ها:

۱. آل‌عمران (۳)، آیه ۶۱.

۲. نساء (۴)، آیه ۱۷۱.

۳. آل‌عمران (۳)، آیه ۵۹.

۴. برای مطالعه تفصیلی این روایات ر.ك: آیت‌الله مكارم شیرازی، تفسیر نمونه، تهران،‌دار الكتب الإسلامیة، ۱۳۷۴ ش، ج‌۲، ص۵۸۳.

۵. آیت‌الله مكارم شیرازی، تفسیر نمونه، تهران،‌دار الكتب الإسلامیة، ۱۳۷۴ ش، ج‌۲، ص۵۷۸.

پرسش :

آیا در قرآن به جریان غدیر خم اشاره شده است؟

پاسخ:

منبع عقاید اسلامی تنها قران کریم نیست بلکه سنت رسول الله (صلی الله علیه واله ) نیز به عنوان عِدل قرآن معتبر و مبین آیات قران کریم است.
چه اینکه از شما سوال می شود آیا در قران آمده که در شبانه روز باید پنج نوبت نماز واجب خوانده شود ؟
در حالی که درقران کریم فقط سخن از وجوب نماز است ونه تعداد ویا مقدار رکعات آن.

حال باید گفت :
نه تنها شیعه بلکه اکثر دانشمندان اهل سنت جریان و حدیث غدیر را در کتاب های خود با صراحت بیان کرده‌اند، که به بعضی از آنها اشاره می شود :
حافظ ابونعیم اصفهانی در کتاب ما نزل من القرآن فی علی (به نقل از خصائص ،صفحه ۲۹).
و ابوالحسن واحدی نیشابوری در اسباب النزول ،صفحه ۱۵۰.
و حافظ ابوسعید سجستانی در کتاب الولایه ( به نقل از کتاب طرائف).
و ابن عساکر شافعی ( بنا به نقل درالمنثور ،جلد ۲ ،صفحه ۲۹۸).
و فخر رازی در تفسیر کبیر خود ،جلد ۳ ،صفحه ۶۳۶.
و ابواسحاق حموینی در فرائد السمطین.
و ابن صباغ مالکی در فصول المهمة ،صفحه ۲۷.
و جلال الدین سیوطی در درالمنثور ،جلد ۲ ،صفحه ۲۹۸.
و قاضی شوکانی در فتح القدیر ،جلد سوم ،ص ۵۷.
و شهاب الدین آلوسی شافعی در روح المعانی ،جلد ۶ ،صفحه ۱۷۲.
و شیخ سلیمان قندوزی حنفی در ینابیع المودة ،صفحه ۱۲۰.
و بدر الدین حنفی در عمدة القاری فی شرح صحیح البخاری ،جلد ۸، صفه ۵۸۴.
و شیخ محمد عبده مصری در تفسیر المنار ،جلد ۶ ،صفحه ۴۶۳.

به طور کلی جریان غدیر هم در منابع اهل سنت وهم شیعه چنین آمده است:
در سال دهم هجری در روز هیجدهم ذی‏حجه رسول خدا (صلی الله علیه واله) در محل غدیرخم به کاروانیان دستور توقف داد. فرمود تا پیش رفتگان را فراخوانده و منتظر بمانند تا واپس ماندگان نیز از راه برسند .آن گاه فرمان داد تا آن جمعیت بسیار- که در باره تعداد آن اختلاف است- جمع شوند .
حضرت بعد از ادای نماز ظهور به سخنرانی پرداخت. در آغاز حمد و ثنای خدا به جای آورد و در پند و نصیحت و ذکر و موعظه همگان پر داخت. در آن روز حضرت بیش از یک ساعت از فضایل علی(علیه السلام) سخن گفت و دست علی(علیه السلام) را گرفت و بلند کرد تا آن جا که همه مردم سپیدی زیر بغل آن حضرت را دیدند. سپس فرمود:
«من کنت مولاه فهذا علی مولاه»، هر کس که من مولی و سرپرست او هستم ،پس علی هم مولی و سرپرست او است.
بعد از آن در حق حضرت علی(علیه السلام) دعا کرد: «اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله»، خدایا دوست بدار کسی را که علی را دوست می‏دارد . دشمن باش با دشمنان علی. یاری کن کسی را که یار و یاور علی است . واگذار کسی که علی را واگذارد.
همه حاضران آمین گفتند.
بیشتر اندیشمندان اهل سنت قبول دارند که حدیث «مَن کنتُ مولاه فهذا علی مولاه»(۱) مربوط به امام علی(علیه السلام) است. علامه امینی اسامی تعداد زیادی از محدثان اهل سنت را آورده است که این حدیث را ذکر کرده و آن را مربوط به امام علی(علیه السلام) دانسته اند.(۲)

برخی از مفسران اهل سنت در هنگام تفسیر آیه ۶۷ مائده «یا ایّها الرّسول بَلِّغ ما أنزل إلیک...» یادآورد شده اند که شأن نزول آن امام علی(علیه السلام) بوده و حدیث «من کنت مولاه...» در جریان غدیر بیان شده است. سیوطی در الدرالمنثور،(۳) ابوالحسن واحدی نیشابوری،(۴) حافظ حکانی،(۵) شهاب الدین آلوسی،(۶) ابن صباغ مالکی(۷)، قاضی شوکانی(۸) و ... تصریح کرده اند که این آیه و حدیث مذکور مربوط به حضرت علی(علیه السلام) است. از این جهت برخی از دانشمندان اهل سنت با شیعیان اختلاف ندارند. اختلاف آنان در معنای ولایت و پیام حدیث «من کنت مولاه...» ظهور می کند.
شیعیان باور دارند که ماهیت حادثه غدیر و سخنان پیامبر(صلی الله علیه واله) نصی صریح و قاطع بر امامت و پیشوایی حضرت علی(علیه السلام) است. قراین و شواهد به گونه ای است که هرگز نمی توان آن را تنها به دوستی و محبت تفسیر کرد.

شیعیان دلائل متعددی بر امامت علی(ععلیه السلام) بیان کرده اند که به برخی از آن ها اشاره می شود:
۱ـ لغت شناسان لفظ «ولی» را به معنای سرپرستی، عهده داری امور، چیرگی و رهبری معنا کرده اند. راغب اصفهانی می نویسد: ولایت یعنی یاری کردن، زمامداری و حقیقت آن سرپرستی است.(۹)
ابن اثیر می نویسد: «ولیّ یعنی یاور، و هر کس امری را بر عهده گیرد» سپس می افزاید: «از همین قبیل است حدیث «من کنت مولاه فعلیٌ مولاه» و سخن عمر که به علی(علیه السلام) گفت: «تو مولای هر مؤمن شدی» یعنی ولیّ مؤمنان گشتی.(۱۰)
صاحب صحاح اللغه(۱۱) و مقایس اللغه نیز «ولیّ» را به معنای سرپرستی دانسته اند.(۱۲) بر این اساس نگرش اندیشمندان اهل سنت (که ولایت را تنها به معنای دوستی معنا کرده اند) قابل قبول نیست.
۲ـ اگر معنای «ولیّ» به معنای دوست و دوستی باشد، عاقلانه نیست که پیامبر اسلام(صلی الله علیه واله) بیش از یکصد هزار نفر را در هوای گرم و در وسط بیابان های خشک و سوزان متوقف سازد تا به مردم بگوید: «هر که من دوست او هستم، علی هم دوست او است و او را دوست بدارد»، زیرا دوستی مسلمانان با یکدیگر یکی از بدیهی ترین مسایل اسلامی است که از آغاز اسلام وجود داشته و بارها پیامبر(صلی الله علیه واله) مردم را به دوستی امام علی(علیه السلام) فرا خوانده بود.(۱۳)
۳ـ خطاب تند و قاطع خداوند بیانگر آن است که حادثه غدیر صرفاً اعلام دوستی علی(علیه السلام) نبوده است. مسئله آن قدر اهمیت داشت که خداوند خطاب به پیامبرش وحی می کند که اگر آن را ابلاغ نکنی، رسالت الهی را انجام نداده ای! خداوند فرمود:
«... و إنْ لم تفعل فما بلغت رسالته»
۴ـ خداوند در آیه ۶۷ مائده به پیامبرش دلداری می دهد: «والله یعصمک من النّاس؛ خداوند تو را از خطرات احتمالی مردم نگاه می دارد».(۱۴) آیا این مسئله نشان نمی دهد که مأموریت، مسئله مهمی بوده است که پیامبر(صلی الله علیه واله) بیم آن داشته برخی بر اثر هواهای نفسانی به مقابله برخاسته و توطئه کنند؟
آنچه که موجب خطر برای پیامبر(صلی الله علیه واله) به حساب می آمد، طرح ولایت و رهبری امام علی(علیه السلام) بود، نه دوستی حضرت ، مضافاً بر این که بارها پیامبر از محبت امام علی(ع) سخن گفته بود و بیان آن، چالش های جدی را در پی نداشت.
۵ـ بعد از آن که پیامبر(ص) علی(علیه السلام) را به عنوان رهبر تعیین کرد، مردم با علی بیعت کردند. ابوبکر و عمر نیز به علی تبریک گفته، با حضرت بیعت کردند و گفتند: مولا و رهبر من و تمام مردان و زنان با ایمان شدی.(۱۵)
همه حاضران، از خطابه پیامبر مسئله «امامت» علی(علیه السلام) را فهمیدند، از این رو با او بیعت کرده و برخی از آنان در ستایش علی شعر سرودند. حسان بن ثابت انصاری از پیامبر(صلی الله علیه واله) اجازه گرفت و اشعار زیبا سرود:
قــم یــا علـــی فــإنّنـــــی رضیتُک من بعدی اماماً و هادیاً
؛ای علی، برخیز، خرسندم که تو امام و هادی بعد از من باشی.(۱۶)
۶) بعد از آن که پیامبر(صلی الله علیه السلام) علی (علیه السلام) را به عنوان زمامدار معرفی کرد، این آیه نازل شد:
«الیوم أکملت لکم دینکم و أتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دیناً»؛(۱۷) امروز آیین شما را کامل و نعمت خود را بر شما تمام کردم». بعد از نزول آیه پیامبر فرمود:
«خداوند بزرگ است؛ همان خدایی که آیین خود را کامل و نعمت خود را بر ما تمام کرد و از نبوّت و رسالت من و ولایت علی پس از من راضی و خشنود گشت».(۱۸) به رغم آن که محبت علی(علیه السلام) جایگاه بلند دارد و یکی از نشانه های ایمان است؛ لیکن آیه دلالت ندارد که مسئله بالاتر از محبت است. آیا فقط با دوستی حضرت علی(علیه السلام) (نه رهبری او) دین کامل شد و خداوند اسلام را پسندید؟
اگر مسئله فقط محبّت بود، در این باره قبلاً آیه نازل شده و از این جهت نقصی در دین نبود، زیرا آیه «قل لا أسئلکم علیه اجراً إلاّ المودة فی القربی»(۱۹) قبلاً نازل گشته بود. بر این اساس آیه اکمال دین پیام دیگری دارد.

با توجه به دلایل فوق جانشینی بلافصل علی(ع) قطعی است و عدم قبولی ولایت امام علی(علیه السلام) به عنوان جانشین بلافصل پیامبر ریشه در عوامل دیگر دارد.
یکی از عوامل مهم در مخالفت با ولایت امام علی(علیه السلام) دنیاگرایی و حُبّ ریاست بود. آنانی که سقیفه را تشکیل دادند و سفارش پیامبر را نادیده گرفتند، بر آن بودند که خود به قدرت برسند. بنیانگذاران سقیفه می دانستند که علی(علیه السلام) لایق ترین فرد برای رهبری جهان اسلام است، ولی آنان با انحراف امامت و خلافت، زمینه مخالفت های عقیدتی و سیاسی بعد از خود را فراهم کردند.
شکل گیری سقیفه موجب شد که در حوزه اندیشه سیاسی این نگرش به وجود آید که پیامبر(صلی الله علیه واله) امر امامت را به مردم وا گذار کرده و کسی را بعد از خود به عنوان جانشین منصوب ننموده است. برخی از اندیشمندان اهل سنت آگاهانه و یا ناآگاهانه عملکرد بنیانگذاران سقیفه را معیار قرار داده و در صدد برآمدند حدیث «من کنت مولاه...» را توجیه کنند.
البته برخی از عالمان سنت بر اساس تعصبان مذهبی به مخالفت رهبری علی(علیه السلام) برخاسته و حدیث غدیر را توجیه کرده اند. عده ای نیز با انگیزه های دیگر، ولایت امام علی(علیه السلام) را قبول نکردند که باید در جای دیگر بدان پرداخته شود.
بر این اساس مخالفت اهل سنت با امام علی(علیه السلام) ریشه و مبنای علمی نداشته و بلکه بر اساس دنیاگرایی و تعصبات مذهبی .... بوده است.

پی نوشت ها:
۱. تفسیر نمونه، ج ۵، ص ۱۱ به بعد.
۲. علامه امینی، ج ۱، ص ۱۹۶ ـ ۲۰۹.
۳. الدرالمنثور، ج ۲، ص ۶۳۶.
۴. اسباب النزول، ص ۱۵۰.
۵. شواهد التنزیل، ج ۱، ص ۱۸۸.
۶. روح المعانی، ج ۶، ص ۱۷۲.
۷. فصول المهمه، ص۲۷.
۸. فتح الغدیر، ج ۳، ص ۵۷.
۹. المفردات، ص ۵۷۰.
۱۰. النهایه، ج ۵، ص ۲۲۷.
۱۱. الصحاح فی لغه العرب، ج ۶، ص ۲۵۲۸.
۱۲. معجم مقایس اللغه، ج ۶، ص ۱۴۱.
۱۳. تفسیر نمونه، ج ۵، ص ۱۶.
۱۴. فروغ ولایت، ص ۱۳۵.
۱۵. تفسیر نمونه، ج ۵، ص ۱۲.
۱۶. همان.
۱۷. مائده (۵) آیه ۷۰.
۱۸. تفسیر نمونه، ج ۵، ص ۱۲.
۱۹. شوری (۴۲) آیة ۲۳.

پرسش:
تفسیر آیه «وَ الْخَبِیثُونَ لِلْخَبِیثاتِ....» چیست؟ یعنی آدم‌های خوب ناخودآگاه با هم ازدواج می‌کنند و آدم‌های بد باهم؟ ولی خیلی از‌آدم‌ها را می‌بینیم که زن یا مرد خوب است، ولی دیگری آدم خوبی نیست؛ و یا همسر برخی امامان مثل امام حسن یا امام جواد که زنی خائن و ناشایست است. این‌ها با این آیه چگونه سازگار هستند؟

پاسخ:
یکی از مسائلی که در بحث ازدواج مطرح بوده و هست، «کُفوِیت» و هم‌طرازی بین زن و شوهر است، بدین معنا که هرمقدار مرد و زن از جهت ایمانی، اخلاقی و اجتماعی به هم نزدیک باشند می‌توانند زندگی بهتری را تجربه کنند، اما در این کفویت حداقل‌هایی هم وجود دارد که به‌عنوان خط قرمز مطرح هستند و مؤمنین نباید آنها را نادیده بگیرند.

کفویت زوجین در قرآن:
خداوند متعال در قرآن کریم می‌فرماید: «اَلْخَبِیثاتُ لِلْخَبِیثِینَ وَ الْخَبِیثُونَ لِلْخَبِیثاتِ وَ الطَّیباتُ لِلطَّیبِینَ وَ الطَّیبُونَ لِلطَّیباتِ أُولئِکَ مُبَرَّؤُنَ مِمَّا یقُولُونَ لَهُمْ مَغْفِرَهٌ وَ رِزْقٌ کَرِیمٌ»؛ زنان پلید سزاوار مردان پلیدند و مردان پلید سزاوار زنان پلید، زنان پاک برای مردان پاک‌اند و مردان پاک برای زنان پاک. آنان از آن چه درباره‌شان می‌گویند منزّه‌اند و برای آنان مغفرت و روزی نیکویی است.(۱)

این آیه یک اصل کلّی را مطرح می‌کند و معنایش این نیست که اگر مردی یا زنی خوب بود حتماً همسرش نیز خوب خاهد بود؛ زیرا قرآن ملاک را ایمان و تقوا و عمل صالح می‌داند و لذا با این‌که حضرت نوح و لوط، پاک و طَیب بودند، همسرانشان از خبیثات و دوزخی بودند،(۲)[هم‌چنین همسر بعضی از ائمه‌ای که در پرسش بدان‌ها اشاره شده است].

این آیه را چند نوع می‌توان معنا کرد:
۱. با توجّه به آیات قبل که درباره تهمت به زنان پاک‌دامن بود و با توجّه به جمله‌: «مُبَرَّؤُنَ مِمَّا یقُولُونَ»، معنای آیه این است که کلمات خبیث مثل تهمت و افترا، شایسته افراد خبیث و سخنان پاک شایسته افراد پاک است.

۲. ممکن است مراد آیه بیان یک حکم شرعی باشد که ازدواج پاکان با ناپاکان ممنوع است. نظیر آیه اوّل همین سوره که می‌فرمود:«اَلزَّانِی لا ینْکِحُ إِلَّا زانِیةً»؛ مرد زناکار جز زن زناکار را به همسری نگیرد،(۳) همان‌گونه که در روایتی امام باقر (علیه‌السلام) این معنا را تأیید می‌کند.

۳. ممکن است مراد آیه همسویی فکری، عقیدتی، اخلاقی و به اصطلاح هم‌شأن و هم‌کفو بودن در انتخاب همسر باشد. یعنی هرکس به‌طور طبیعی به سراغ همفکر خود می‌رود.(۴)

بررسی و تحلیل:
درباره احتمال اول با توجه به قرائنی(۵) می‌توان گفت که مراد از «طیب» پاک‌دامنی و مراد از «خبیث» بی‌عفتی و ناپاکی دامن است، یعنی آیه شریفه به خود افراد پاک و ناپاک، ناظر است نه به سخنان و اعمال پاک و ناپاک. بر اساس این احتمال، آیه ارتباطی به موضوع بحث پیدا نمی‌کند.

با توجه به احتمال دوم باید بگوییم مراد از «خبیثات» زنان زانی و مراد از «خبیثون» مردان زناکار هستند؛ یعنی خداوند متعال به صورت تشریعی و تکلیفی به اهل زنا دستور داده که با زناکار یا مشرک ازدواج کنند و اهل ایمان هم با مؤمنین. البته مراد از زناکار در این آیات کسانی‌اند که مشهور به زنا هستند یا حدّ بر آن‌ها جاری شده ولی توبه نکرده‌اند.(۶) در این صورت هیچ اشکالی به پیامبرانی چون نوح و لوط و امامانی چون امام حسن و امام جواد (علیهم‌السلام) وارد نمی‌شود زیرا همسران آن‌ها در عین حالی که خباثت اخلاقی و ایمانی داشته‌اند، اما اهل خلاف عفت نبوده‌اند.

درباره احتمال سوم هم باید گفت همسویی و گرایش به هم‌کفو و همفکر را نمی‌توان تکوینی و به معنای غیر اختیاری بودن دانست یعنی این‌گونه نیست که خداوند متعال بدون اراده و اختیار انسان، افراد خوب را برای خوب و افراد بد را برای بد به‌عنوان همسر برگزیند، بلکه قاعدتاً هرکسی دنبال هم‌کفو خود می‌گردد، اما در مقام عمل، انسان ممکن است دچار اشتباه شود یعنی کسی را انتخاب بکند که فکر می‌کرده با او همسان است، ولی بعدها روشن شود که این‌گونه نبوده است. یا شخص انتخاب شده ابتدا خوب بوده، ولی بعدها بنای ناسازگاری را بگذارد و از کفویت با همسرش فاصله بگیرد.
در صورت قبول این احتمال و تفسیر آن با سیره پیامبرانی چون نوح و لوط و امامانی چون امام حسن و امام جواد (علیهماالسلام) باید گفت:
اولاً: هیچ شخص غیر معصومی نمی‌تواند به تمام معنا کفو انسان معصوم باشد، لذا آن بزرگواران با هرکسی که ازدواج می‌کردند نمی‌توانست کفو واقعی آن‌ها قرار بگیرد.

ثانیاً: حضرات معصومین (علیهم‌السلام) صرف نظر از ملاحظات سیاسی، مانند بعضی از ازدواج‌های پیامبر اکرم (صلی‌الله علیه و آله) و فشارهای حکومتی، مانند ازدواج امام جواد (علیه‌السلام) سعی می‌کردند در این امور بر اساس ظواهر امور عمل کنند و این‌گونه نبوده که برای هر کاری از علم غیب خود کمک بگیرند.

پی‌نوشت‌ها:
۱. سوره نور، آیه ۲۶.
۲. محسن قرائتی، تفسیر­نور، تهران، مرکز فرهنگی درس‌هایی از­قرآن، ۱۳۸۳ ش، ج۸، ص۱۶۸.
۳. سوره نور، آیه ۳.
۴. ر.ک: محسن قرائتی، تفسیر­نور، تهران، مرکز فرهنگی درس‌هایی از­قرآن، ۱۳۸۳ ش، ج۸، ص۱۶۸-۱۶۹.
۵. مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۷۱ ش، ج۱۴، ص۴۲۲ و ۴۲۳.
۶. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ۱۴۰۷، ج۵، ص۳۵۵.

رهبر معظم انقلاب اسلامی صبح امروز در دیدار فضلا، طلاب و مبلغین حوزه‌های علمیه، تبلیغ دین و اهداف دینی را مهم‌ترین وظیفه حوزه‌ها خواندند و با اشاره به لوازم تبلیغ موثر و به‌روز یعنی «شناخت مخاطب، شناخت آرایش حقیقی صحنه تبلیغات جهانی برای داشتن موضع تهاجمی و برخورداری از روحیه جهادی» تاکید کردند: نسل نوجوان و جوان در مقام صاحبان و سازندگان آینده کشور، باید مرکز توجه تبلیغات خلاقانه و متکی بر شیوه‌ها و ابزارهای نوین باشد.

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در این دیدار که در آستانه ماه محرم انجام شد، نیاز کشور به فعالیت‌های تبلیغاتی متکی بر تحقیق را بسیار بیشتر از فعالیتهای کنونی دانست و با استناد به آیات متعدد قرآن مجید درباره تبلیغ و ابعاد و ظرایف آن، گفتند: دین خدا در سطح توده‌های مردم جز با تبلیغ صحیح تحقق نمی‌یابد.

ایشان با اشاره به اهمیت سنت دیرینه تبلیغ در حوزه‌های علمیه و در سیره علمای بزرگ افزودند: اولویت تبلیغ در میان وظایف حوزه‌ها، پس از تشکیل جمهوری اسلامی مضاعف شده چرا که برپایی نظامی سیاسی متکی بر دین، دشمنی مستکبران با اسلام را افزایش داده است.

رهبر انقلاب ایمان مردم را پایه قوام نظام اسلامی خواندند و گفتند: حفظ نظام و در واقع حفظ ایمان مردم اوجب واجبات است ضمن اینکه تبلیغ در دوره کنونی با انواع و اقسام شیوه‌های متکی بر علم و گسترش ابزارها از جمله اینترنت و هوش مصنوعی (به‌عنوان نمادی از مرحله پسا‌ اینترنت) توسعه فراوان یافته، بنابراین عقل هم حکم می‌کند در مقابل شمشیرهای خون‌ریز تبلیغات دشمنان، تبلیغ را اولویت اول بدانیم.

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای علاوه بر گسترش سخت‌افزاری تبلیغات در غرب، پیشرفت در شیوه‌های باورپذیر کردن پیام را از جمله واقعیات امروز خواندند و افزودند: غربی‌ها با استفاده از علوم مختلف از جمله روانشناسی، پیام‌های صد در صد دروغ را به‌عنوان حرف درست، در ذهن مخاطبان جا می‌اندازند.

ایشان هشدار دادند: اگر ما در مقابل تحولات نو به نو در موضوع تبلیغ، غفلت و سستی کنیم دچار استحاله فرهنگی می‌شویم و مانند غرب گرفتار قبح‌زدایی قدم به قدم از گناهان بزرگ خواهیم شد که جبران آن، به آسانی ممکن نیست، همچنان که امام مکرر می‌گفت اگر اسلام در ایران سیلی بخورد تا سالهای سال اثرش باقی خواهد بود.

رهبر انقلاب پس از تبیین اهمیت مضاعف و اولویت موضوع تبلیغ، در بخش دوم سخنانشان در دیدار اساتید، فضلا، طلاب و مبلغان، به بیان نکات و لوازم کاربردی تبلیغ پرداختند.

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای شناخت مخاطب را در هرگونه تبلیغ کاملاً ضروری خواندند و با اشاره به افزایش سطح آگاهی‌های عموم مردم از جمله نوجوانان و جوانان گفتند: تبلیغ بدون توجه به سطح فکری و نیازهای مخاطب بی‌اثر خواهد بود.

ایشان کاهش تاثیر حرف و آموزش مستقیم و غیر مستقیم پدران و مادران به فرزندان را یک آفت واقعی دانستند و گفتند: متاسفانه در آشفته بازار انبوه صداهای مختلف در فضای مجازی و تکثر رسانه‌ای، صدای انتقال معارف سنتی و خانوادگی در انزوا قرار گرفته است.

رهبر انقلا معنای لسان قوم در قرآن را ضرورت توجه به ترکیب فکری و ذهنی مخاطب خواندند و گفتند: اگر مواد و شیوه تبلیغ مناسب با سطح و نیاز مخاطبان نباشد، مبلغ ناموفق خواهد بود.

دومین نکته کاربردی که حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در موضوع تبلیغ به آن اشاره کردند ضرورت پرهیز از موضع صرفاً دفاعی و ضرورت تهاجم به مبانی فکری جبهه مقابل بود.

ایشان برای این کار، شناخت پشت صحنه فعالیت‌های جاری در فضای مجازی و غیر مجازی را لازم دانستند و گفتند: باید دقت کرد که آیا این فعال «تبلیغی – رسانه‌ای – مجازی»، مستقل عمل می‌کند یا پشت صحنه‌ای دارد، که در موارد بسیاری دارد.

رهبر انقلاب جبهه مقابل نظام اسلامی که خود را لیبرال دموکراسی می‌نامد را جبهه‌ای دروغگو و کذاب برشمردند و با اشاره به واقعیات متعدد تاریخ معاصر گفتند: جبهه مقابل ملت ایران، ضد آزادیخواهی و آزاد اندیشی و مخالف هر نوع دموکراسیِ غیر وابسته به مستکبران است و ایستادگی و مبارزه ملت ایران و نظام اسلامی با این جبهه مبارزه‌ای تمدنی و جهانی است.

ایشان اوضاع ملت بی‌پناه و بیچاره اوکراین را شاهدی بر تداوم انگیزه‌های استعماری و چپاولگرانه غرب خواندند و گفتند: مردم اوکراین باید کشته شوند چرا که منافع کمپانی‌های تولید و فروش تسلیحاتی غرب، در ادامه جنگ در اوکراین نهفته است.

رهبر انقلاب آسیب پذیری امروز غرب را بیشتر از همیشه دانستند و گفتند: آمریکا که امام آن را به لقب شیطان بزرگ مفتخر کرد در عرصه‌های مختلف «سیاسی، تقابل با ملت‌ها، تقابل با خود ملت آمریکا، نژادپرستی، اخلاق جنسی، جنایت و بیرحمی» مجموعه‌ای از شیطان صفتی‌ها و شرارت‌ها است.

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در جمع‌بندی این بخش از سخنان‌شان دفاع تبلیغی را لازم و واجب برشمردند اما گفتند: نباید خود را در دفاع محصور کرد بلکه باید با دیدن درست واقعیات جهانی و روایت درست آنها، مبانی جبهه دشمن را آماج تبلیغات قرار داد.

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای روحیه جهادی را سومین لازمه تبلیغ موثر برشمردند و گفتند: بدون روحیه جهادی، در فهم صحنه یا رفتار تبلیغاتی، خطا رخ می‌دهد اما عنصر مجاهدت در کنار نگاه و کار علمی، تاثیر تبلیغ را تضمین می‌کند.

رهبر انقلاب در نکته‌ای مهم، حضور روحانیت در وسط میدان را کاملاً ضروری خواندند و گفتند: روحانیت اسلام، همیشه امیدوار و پرتحرک و جهادی، در وسط میدان بوده است.

ایشان توجه به نیاز و خوراک فکری همه قشرها از جمله صاحبان فکر و قلم و اندیشه و هنر را در مسائل تبیلغی لازم دانستند و در عین حال گفتند: باید به نسل نوجوان و جوان توجه خاص و ویژه‌ای داشت چرا که فردای کشور متعلق به این نسل است و باید ذهن بدون شبهه، به ساخت آینده بپردازد.

رهبر انقلاب التزام عملی جوانان به اعمال عبادی و اجتناب از گناه را مهم برشمردند و نقش مساجد و هیات‌ها را در این زمینه موثر خواندند.

حضرت ‌آیت‌الله خامنه‌ای در همین بحث آباد کردن و احیای مساجد را، امری واجب دانستند و گفتند: نباید مساجد فقط وقت نماز باز باشد بلکه مسجد باید محل رفت و آمد دائم مردم باشد.

ایشان با اشاره به یکی از دیدارهای گذشته خود با اهالی سینما گفتند: گاهی اوقات ما از برخی اقشار توقع زیادی داریم؛ حال آنکه در تهیه معارف و خوراک فکری لازم برای آنها کوتاهی کرده‌ایم.

آخرین نکته‌ای که رهبر انقلاب در این دیدار مورد تاکید قرار دادند ضرورت ایجاد یک کانون عظیم حوزوی (ابتدا در حوزه علمیه قم سپس در حوزه‌های بزرگ دیگر) برای گسترش کمی و ارتقای کیفی و علمی تبلیغات دینی بود.

ایشان ۳ ماموریت برای این کانون بیان کردند: تهیه و تولید مواد تبلیغاتی به‌روز و نوآورانه، تنظیم شیوه های پیشرفته و اثرگذار تبلیغاتی و تربیت موثر به معنای حقیقی کلمه.

در ابتدای این دیدار حجت‌الاسلام و المسلمین اعرافی مدیر حوزه‌های علمیه سراسر کشور گفت: طلاب و مبلّغان با اخلاق‌مداری، مردم‌محوری و استفاده از دانش و ابزار‌های ‌روز، خود را در قبال مسائل جامعه وظیفه‌مند می‌دانند و در زمینه‌هایی چون معیشت، آسیب‌های اجتماعی، جلوگیری از تبعیض، سلامت قضایی و  بهبود وضعیت فضای مجازی همواره کنش‌گر و مطالبه‌گر بوده‌اند.

* حجاب در شریعت زرتشت

«اَشو زرتشت» با توصیه ها و اندرزهای خود کوشیده است تا پایه های حجابی را که زنان ایرانی به عنوان یک فرهنگ ملّی در ظاهر عرف خود رعایت می کنند، در عمق روح آنان متحکّم نماید و از این راه، ضمانت اجرای قانون حجاب را در آینده نیز تأمین نماید و بدین سان، جامعه خویش را در مقابل امکان انحراف های اخلاقی پنهان، بیمه کند.

قسمتی از پند و اندرزهایی که «اَشو زرتشت» به پیروان خود توصیه نموده را نقل می کنیم تا این اقدام مهم «اشو زرتشت» بهتر نمایان گردد و حرکت او در جهت تعالی و آموزش ریشه های «حفظ حجاب» و بیان لزوم توأم نمودن حجاب ظاهری با عفّت باطن، روشن تر شود.

او می گوید:

* ای نوعروسان و دامادان! روی سخنم با شماست. به اندرزم گوش دهید و گفتارم را به خاطر بسپارید و با غیرت، در پی زندگانی پاک مَنشی برآیید. هر یک از شما باید در کردار نیک و مهرورزی، بر دیگری پیشدستی جوید تا آن زندگانی مقدس زناشویی، با خوشی و خرّمی همراه باشد.

* ای مردان و زنان! راه راست را دریابید و پیروی کنید. هیچ گاه گرد دروغ و خوشی های زودگذری که تباه کننده زندگی اند، نگردید؛ زیرا لذّتی که با بدنامی و گناه همراه باشد، همچون زهر کشنده ای است که با شیرینی درآمیخته و همانند خودش دوزخی است. با این گونه کارها زندگانی گیتی خود را تباه مسازید.

* پاداش رهروان نیکی، به کسی می رسد که هوا، هوس، خودخواهی و آرزوهای باطل را از خود دور ساخته، بر نفس خویش چیره گردد. کوتاهی و غفلت در این راه، پایانش جز ناله و افسوس، چیز دیگری نخواهد بود.

* فریب خوردگانی که دست به کردار زشت می زنند، گرفتار بدبختی و نیستی خواهند شد و سرانجامشان خروش و فریاد و ناله است؛ ولی زنان و مردانی که به اندرز و راهنمایی من گوش فرا می دهند، آرامش و خوشی زندگی بهره شان خواهد بود و سختی و رنج از آنان دور خواهد گشت و به نیک نامی جاودانی خواهند رسید.(۳)

و در کتاب «وَنْدی داد» این جمله به طور مکرّر آمده است:

«کلام ایزدی است که کردار زشت را نابود می کند: از تو - ای مرد! - خواهش می کنم پیدایش و فزونی را پاک و پاکیزه ساز! از تو - ای زن! - خواهش می کنم تن و نیرو را پاک و پاکیزه ساز! آرزو دارم صاحب فرزند باشی و شیر تو فراوان شود!».(۴)

در کتاب پوشاک باستانی ایرانیان در ذیل عنوان «پوشاک اقلیت های میهن ما» در مورد حجاب زنان زرتشتی چنین می خوانیم:

«این پوشاک که بانوان زرتشتی از آن استفاده می کنند، شباهتی بسیار نزدیک به پوشاک بانوان نقاط دیگر کشور ما دارد؛ چنان که روسری آنان از نظر شکل و طرز استفاده، نظیر روسری بانوان بختیاری است و پیراهن، شبیه پیراهن بانوان لُر در گذشته نزدیک است و شلوار، از لحاظ شکل و بُرش، همان شلوار بانوان کُرد آذربایجان غربی است و کلاهک، همان کلاهک بانوان بندری است».

 

دین زرتشت، بر سه اصل اساسیِ، «اندیشه نیک»، «گفتار نیک» و «کردار نیک» استوار گشته است.

موبدان در تفسیر اندیشه و کردار نیک می گویند:

«یک زرتشتی مؤمن، باید از نگاه ناپاک به زنان دیگر دوری جوید».

در اندرز «آذرباد مار اسپند» موبد موبدان آمده است: «مرد بد چشم را به معاونت خود قبول مکن».(۵)

 

* حجاب در شریعت یهود

رواج حجاب در بین زنان قوم یهود، مطلبی نیست که کسی بتواند آن را مورد انکار یا تردید خود قرار دهد. مورّخین، نه تنها از مرسوم بودن حجاب در بین زنان یهود سخن گفته اند، بلکه به افراطها و سخت گیری های بی شمار آنان نیز در این زمینه تصریح کرده اند.

در کتاب «حجاب در اسلام»، آمده است:

«گرچه پوشش، در بین عرب مرسوم نبود و اسلام، آن را به وجود آورد، ولی در ملل غیر عرب، به شدیدترین شکل، رواج داشت. در ایران و در بین یهود و مللی که از فکر یهود پیروی می کردند، حجاب، به مراتب شدیدتر از آنچه اسلام می خواست وجود داشت. در بین این ملت ها وجه و کفّین (= صورت و کف دست ها) هم پوشیده می شد. حتی در بعضی از ملت ها سخن از پوشیدن زن و چهره زن نبود، بلکه سخن از قایم کردن زن بود و این فکر را به صورت یک عادتِ سفت و سخت درآورده بودند».(۶)

ویل دورانت، که معمولاً سعی می کند موارد برهنگی یا احیاناً تزیینات و آرایش های زنان هر قوم را با آب و تاب نقل کند تا آن را طبیعی جلوه دهد، در این مورد می گوید:

«در طول قرون وسطا، یهودیان همچنان زنان خویش را با البسه فاخر می آراستند، لکن به آنها اجازه نمی دادند که با سر عریان به میان مردم روند. نپوشاندن موی سر، خلافی بود که مرتکب را مستوجب طلاق می ساخت. از جمله تعالیم شرعی یکی آن بود که مرد یهودی نباید در حضور زنی که موی سرش هویداست، دست دعا به درگاه خدا بردارد».(۷)

او در توصیف زنان یهودی می گوید:

«زندگی جنسی آنان علی رغم تعدّد زوجات، به طرز شایان توجّه، منزه از خطایا بود. زنان آنان دوشیزگانی محجوب، همسرانی ساعی، مادرانی پُرزا، و امین بودند و از آن جاکه زود وصلت می کردند، فحشا به حدّاقل، تخفیف پیدا می کرد».(۸)

در کتاب مقدّس یهودیان، موارد متعدّدی یافت می شود که به طور صریح و یا ضمنی، حجاب و پوشش زن و مسائل مربوط به آن، مورد تأیید قرار گرفته است. در برخی از آنها لفظ «چادر» و «برقع» به کار رفته است که نشانگر کیفیت پوشش زنان آن عصر است.

اینک به پاره ای از آن موارد اشاره می گردد.

 

پوشش کامل در مقابل نامحرم

در «سِفْر پیدایش» تورات، چنین می خوانیم:

و رفقه، چشمان خود را بلند کرد و اسحاق را دید و از شتر خود فرود آمد. زیرا که از خادم پرسید:«این مرد کیست که در صحرا به استقبال ما می آید؟». و خادم گفت: «آقای من است». پس بُرقعِ خود را گرفته، خود را پوشانید.(۹)

 

عدم تشبّه مرد و زن به یکدیگر

در «تورات» آمده است:

«متاع مرد، بر زن روا نباشد و مرد، لباس زن نپوشد؛ زیرا هر که این کُند، مکروه یهوه (خدای تو) است».(۱۰)

 

نزول عذاب در اثر آرایش دختران یهود برای بیگانگان

در «تورات» می خوانیم:
«و خداوند می گوید از این جهت که دختران صهیون متکبّرند و با گردن افراشته و غمزات چشم، راه می روند و به ناز می خرام اند و به پاهای خویش، خلخال ها را به صدا می آورند * بنابراین، خداوند فَرقِ سر دختران صهیون را کَلْ خواهد ساخت و خداوند، عورت ایشان را برهنه خواهد نمود * و در آن روز، خداوند زینت خلخال ها و پیشانی بندها و هلال ها را دور خواهد کرد*و گوشوارها و دستبندها و روبندها* و دستارها و زنجیرها و کمربندها و عطردان ها و تعویذها را* و انگشترها و حلقه های بینی را * و رداها و شال ها و کیسه ها را * و آینه ها و کتان های نازک و عمامه ها و بُرقع ها را * و واقع می شود که: به عوض عطریات، عفونت خواهد شد و به عوض کمربند، ریسمان و به عوض موهای بافته، کَلی و به عوض سینه بند، زنّار پلاس و به عوض زیبایی، سوختگی خواهد بود * مردانت به شمشیر و شجاعانت در جنگ خواهند افتاد * و دروازه های وی، ناله و ماتم خواهند کرد و او خراب شده، بر زمین خواهد نشست».(۱۱)

در تورات، از چادر و برقع و روبنده ای که زنان با آن، سر و صورت و اندام خویش را می پوشانده اند، صریحاً نام برده شده است، که نشانگر کیفیت پوشش زنان است.

برای نمونه در کتاب «روت» می خوانیم:

«بوعز گفت: زنهار کسی نفهمد که این زن به خرمن آمده است. و گفت: چادری که بر توست، بیاور و بگیر. پس آن را بگرفت و او شش کیل جو پیموده بر وی گذارد و به شهر رفت».(۱۲)

در مورد عروس یهودا می خوانیم:

«پس رخت بیوگی را از خویشتن بیرون کرد. بُرقعی به رو کشید و خود را در چادری پوشید و به دروازه عینایم که در راه تمنه است، بنشست».(۱۳)

 

لزوم پوشاندن سر از نامحرمان

ویل دورانت می نویسد:

اگر زنی به نقض قانون یهود می پرداخت، چنان که مثلاً بی آن که چیزی بر سر داشت به میان مردم می رفت، و یا در شارع عام نخ می رشت، یا بر هر سنخی از مردان، درد دل می کرد، یا صدایش آن قدر بلند بود که چون در خانه اش تکلّم می نمود، همسایگانش می توانستند سخنان او را بشنوند، در آن صورت، مرد حق داشت بدون پرداخت مهریه ای او را طلاق دهد.(۱۴)

او همچنین می نویسد:

... و به استعمال سرخاب و سرمه، نکوهیده می شمردند. موافق بودند که مرد، باید برای پوشاک زن خویش سخاوتمندانه خرج کند؛ لکن غرض آن بود که زن، خود را برای شوهر خویش بیاراید نه برای سایر مردها.(۱۵)
در کتاب «حکمة الحجاب و ادلة وجوب النّقاب»، برای تأیید این که منشأ حجاب زنان یهودی، وجوب حجاب در شریعت موسی(ع) بوده، به داستان حضرت موسی و دختران شعیب اشاره شده است که در آن، حضرت موسی به آنان امر کرد تا پشت سر او حرکت کرده و از پشت سر، او را به منزل پدرشان هدایت کنند.(۱۶)

 

* حجاب در مسیحیت

همان طور که اشاره شد، ادیان الهی، به خاطر تناسبشان با فطرت و احکام کلّی، جهت و شیوه واحدی دارند. در مسیحیت، همانند دین زرتشت و یهود، حجاب زنان امری واجب به شمار می آمده است. «جرجی زیدان»، دانشمند مسیحی در این باره می گوید:

«اگر مقصود از حجاب، پوشانیدن تن و بدن است، این وضع، قبل از اسلام و حتی پیش از ظهور دین مسیح، معمول بوده است و آثار آن هنوز در خود اروپا باقی مانده است».

مسیحیت نه تنها احکام شریعت یهود در مورد حجاب زنان را تغییر نداده و قوانین شدید آن را استمرار بخشیده است، بلکه در برخی موارد، قدم را فراتر نهاده و با تأکید بیشتری وجوب حجاب را مطرح ساخته است؛ زیرا در شریعت یهود، تشکیل خانواده و ازدواج، امری مقدّس محسوب می شد و حتی در کتاب «تاریخ تمدن» آمده است که: ازدواج در سن بیست سالگی اجباری بود؛ اما از دیدگاه مسیحیت که تجرّد، مقدس شمرده شده است جای هیچ شبهه ای باقی نخواهد ماند که برای از بین رفتن تحریک و تهییج، این مکتب، زنان را به رعایت پوشش کامل و دوری از آرایش و تزیین، به صورت شدیدتری فراخوانده است.

در این ارتباط، نگاهی به «انجیل» می اندازیم:

«... و همچنین زنان خویشتن را بیارایند به لباس مُزیّن به حیا و پرهیز، نه به زلف ها و طلا و مروارید و رخت گران بها* بلکه چنان که زنانی را می شاید که دعوای دینداری می کند به اعمال صالحه * ...».(۱۷)

«همچنین ای زنان، شوهران خود را اطاعت نمایید تا اگر بعضی نیز مطیع کلام نشوند، سیرت زنان ایشان را بدون کلام دریابد * چون که سیرت طاهر و خدا ترس شما را ببینند * و شما را زینت ظاهری نباشد از بافتن موی و متحلّی شدن به طلا و پوشیدن لباس * بلکه انسانیت باطنی قلبی در لباس غیر فاسدِ روح حلیم و آرام که نزد خدا گران بهاست * زیرا بدین گونه، زنان مقدسه در سابق نیز که متوکّل به خدا بودند، خویشتن را زینت می نمودند و شوهران خود را اطاعت می کردند * مانند ساره که ابراهیم را مطیع بود و او را آقا می خواند و شما دختران او شده اید».(۱۸)

همچنین درباره وقار و امین بودن زن می خوانیم:

«و به همین گونه زنان نیز باید با وقار باشند و نه غیبتگو؛ بلکه هوشیار و در هر امری امین».(۱۹)

در روایات ما نیز چنین آمده است:

حضرت عیسی فرمود: از نگاه کردن به زنان بپرهیزید؛ زیرا شهوت را در قلب می رویاند و همین، برای ایجاد فتنه در شخصِ نگاه کننده کافی است.(۲۰)

حواریون و پس از آنها پاپ ها و کاردینال های بزرگ که دستورهای دینی آنان از طرف کلیسا و مذهب مسیحیت لازم الاجرا شمرده می شد، با شدّتی هرچه تمام تر زنان را به پوشش کامل و دوری از آرایش های جسمی فرامی خوانده اند.

دکتر «حکیم الهی» استاد دانشگاه لندن در کتاب «زن و آزادی» پس از تشریح وضعیت زن نزد اروپاییان، در مورد حکم پوشش و حجاب زن نزد مسیحیت، عقاید «کلمنت» و «ترتولیان»، (دو مرجع مسیحیت و دو اسقف بزرگ) را درباره حجاب بازگو می کند:

«زن باید کاملاً در حجاب و پوشیده باشد، الّا آن که در خانه خود باشد؛ زیرا فقط لباسی که او را می پوشاند، می تواند از خیره شدن چشم ها به سوی او مانع گردد. زن نباید صورت خود را عریان ارائه دهد تا دیگری را با نگاه کردن به صورتش وادار به گناه نماید.

برای زن مؤمن عیسوی، در نظر خداوند، پسندیده نیست که نزد بیگانگان به زیور آراسته گردد و حتّی زیبایی طبیعی آن نیز باید مخفی گردد؛ زیرا برای بینندگان خطرناک است».(۲۱)

تصویرهایی که از پوشاک مسیحیان و مردم اروپا انتشار یافته است، به وضوح نشان می دهد که حجاب در بین زنان، کاملاً رعایت می شده است. «براون و اشنایدر»، در کتاب «پوشاک اقوام مختلف»، برخی از تصاویر مربوط به زنان مسیحی را آورده اند که نشان می دهد همگی آنها دارای لباسی بلند و پوشش سر می باشند.(۲۲)


پی نوشت ها:
۳ . یسنا، ص ۵۳، پندهای ۵ - ۸ به نقل از: آموزش های زرتشت پیامبر ایران، رستم شهرزادی، انجمن زرتشتیان، آبان ۷۶.
۴ . وندی داد، ص ۲۷۵، بند ۱۰.
۵ . سال نمای ۱۳۷۲، انجمن زرتشتیان تهران، ص ۱۰.
۶. حجاب در اسلام، ابوالقاسم اشتهاردی، ص ۵۰.
۷ . تاریخ تمدن، ویل دورانت، ج ۱۲، ص ۶۲.
۸ . همان، ص ۶۳.
۹ . سفر پیدایش، باب ۲۴، فقره ۶۴ و ۶۵. به گفته مرجع مذهبی یهودیان ایران «خاخام اوریل داودی»، منشأ و وجوب حجاب در شریعت یهود، مستند به همین فقره است.
۱۰ . تورات، سفر تثنیه، باب ۲۲، فقره ۵.
۱۱ . تورات، کتاب اشعیاء نبی، باب سوم، فقره ۱۶ - ۲۶.
۱۲ . تورات، کتاب روت، باب دوم، فقره ۸ - ۱۰.
۱۳ . تورات، سفر پیدایش، باب ۳۸، فقره ۱۴ و ۱۵.
۱۴ . تاریخ تمدن، ویل دورانت، ج ۱۲، ص ۳۰.
۱۵ . همان، ص ۳۱.
۱۶ . ر.ک: حکمة الحجاب وادلة وجوب النقاب، ص ۲۵۲.
۱۷ . انجیل، رساله پولس به تیموناؤس، باب دوّم، فقره ۹ - ۱۵.
۱۸ . انجیل، رساله پطرس رسول، باب سوم، فقره ۱ - ۶.
۱۹ . انجیل، رساله پولس رسول به تیموناؤس، باب سوم، فقره ۱۱.
۲۰ . سفینة البحار، ج ۲، ص ۵۹۶.
۲۱ . زن و آزادی، حکیم الهی، ص ۵۳.
۲۲ . پوشاک اقوام مختلف، براون و اشنایدر، ص ۱۱۶.

یَا ابْنَ جُندب لَو اَنَّ شیعتَنا اسْتَقامُوا لَصافَحَتْهُمُ الملائکةُ و لاََظَلَّهُمُ الغَمامُ وَ لاََشرَقُوا نَهاراً و لأَکَلُوا مِن فَوقِهِم و مِن تَحتِ اَرجُلِهِمْ و لَما سَأَلُوا اللّهَ شَیئاً اِلاّ اَعطاهُم.

 

ای پسر جندب، اگر شیعیان ما استقامت داشته باشند (یعنی به وظایف دینی شان درست عمل کنند و به آنچه معتقدند، پای بند باشند و در پیروی ما از راه صحیح خارج نشوند) فرشتگان با آنان مصافحه می‌کنند و (در حرارت آفتاب) ابرها بر سرشان سایه می‌اندازند (حتی هنگامی که قرار است باران ببارد، خداوند باران را در شب نازل می‌کند تا در روز هوا برایشان آفتابی باشد) و از بالای سر و زیر پا برایشان روزی می‌فرستد (یعنی نعمت از اطراف بر آنها می‌ریزد) و هیچ درخواستی از خدا نمی‌کنند، مگر این که به آنها عطا می‌کند.

 

«سعادت»، مطلوب فطری انسان

 

همه مردم طالب سعادت و فطرتاً به دنبال خوشبختی اند، از گرفتاری‌ها به تنگ می‌آیند و برای خلاصی از آنها تلاش می‌کنند. اما در چند زمینه با همدیگر اختلاف نظر دارند؛ یکی از آنها تعیین «مصداق سعادت» است. همه می‌خواهند خوشبخت باشند و هیچ وقت دچار گرفتاری و بدبختی نشوند، اما بسیاری از آنها نمی‌دانند که خوشبختی واقعی کدام است.

 

بسیاری از مردم تصور می‌کنند مطلوب فطری آنها همین لذت‌های زودگذر دنیوی است. از این رو، همه توان خود را صرف رسیدن به آن می‌کنند و دنبال چیز دیگری نمی‌روند. اینها تلاش نمی‌کنند تا دریابند سعادت واقعی کدام است.

 

دسته‌ای دیگر از مردم اجمالا می‌دانند که لذت‌های زودگذر لیاقت دل بستگی را ندارد. آنها می‌بینند که هر روز مردم به چیزی دل می‌بندند و توجهشان را صرف به دست آوردن آن می‌کنند، ولی هر قدر هم نسبت به چیزی علاقه مند بوده و از رسیدن به آن خرسند شده باشند، برایشان باقی نمی‌ماند و از بین می‌رود.

می‌بینند که آنچه مردم زندگیشان را صرف به دست آوردن آن کرده بودند پایدار نمی‌ماند و به اصطلاح، «آنچه را نپاید دل بستگی را نشاید.» درمی یابند که اینها لیاقت دل بستن ندارند، اما نمی‌دانند آنچه را باید دنبال کنند چیست. این قبیل افراد دو دسته اند:

 

یک دسته کسانی‌اند که به کمک عقل و راهنمایی‌های افرادی که از سوی خداوند آمده‌اند هدف اصلی شان را می‌شناسند و می‌فهمند سعادت واقعی چیست؛ همان که در اصطلاح، از آن به «قرب خداوند» تعبیر می‌کنیم و به تعبیر قرآن: خالِدِینَ فِیها ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الاَْرْضُ.(۵۵) این دسته به این نتیجه می‌رسند که سعادت واقعی این است که انسان نزد خداوند از خوشبختی ابدی و بی نهایت بهره مند باشد.

 

اما دسته دیگر وقت صرف می‌کنند، فکر می‌کنند، بحث می‌کنند، اما در شرایطی قرار می‌گیرند که موفق نمی‌شوند حقیقت را بفهمند. دچار شک و شبهه‌های واهی و وسوسه‌های شیطانی می‌شوند؛ نه خدا را درست می‌شناسند و نه قیامت را درست باور دارند؛ کوتاهی نمی‌کنند، اما تشخیص هم نمی‌دهند.

 

کسانی که سعی می‌کنند و راه درست را می‌شناسند و می‌فهمند که سعادت واقعی در قرب خدا و جوار رحمت او است، باید در صدد برآیند که راه صحیح رسیدن به آن را بشناسند. اما برخی از افراد در این زمینه وقت کافی نمی‌گذارند و به قدر کافی تحقیق نمی‌کنند.

آنان متوجه می‌شوند که سعادت حقیقی در ایمان به خدا و روز جزا است، در این است که انسان نزد خداوند معزّز و مقرّب باشد، اما سعی نمی‌کنند که بفهمند راه آن کدام است. به حرف هر کس اعتماد می‌کنند و تحت تأثیر شرایط حاکم بر جامعه قرار می‌گیرند و به قدر کافی به تحقیق نمی‌پردازند.

دیگرانی هم که در اطراف آنها هستند، نمی‌توانند راه صحیح را به آنها نشان دهند. البته نشناختن این دسته مراتبی دارد؛ برخی در مسائل فردی به شناخت کافی نمی‌رسند و برخی در مسایل اجتماعی یا سیاسی یا غیر آن.

در هر صورت، برخی افراد موفق می‌شوند به شناخت کافی برسند؛ اما شناخت پیداکردن کافی نیست و پس از آن، نوبت «عمل» می‌رسد؛ یعنی رسیدن چنین اشخاصی به سعادت مطلوبشان در گرو این است که چقدر در این راه پای مردی نمایند، از راه صحیح منحرف نشوند و افراط و تفریط ننمایند.

 

برخورداری مؤمنان از نعمت‌های ویژه الهی در دنیا و آخرت

 

اگر کسانی تحقیق کردند، هدف را شناختند و به درستی هم عمل کردند، آیا ممکن است خدای متعال چیزی از آنها کم بگذارد؟ آیا ممکن است چه در دنیا و چه در آخرت چیزی به صلاحشان باشد و خدا به آنها ندهد؟

محال است چنین باشد؛ زیرا خداوند بخیل نیست، عالم را هم آفریده تا انسان‌ها با حرکت اختیاری خودشان، راه تکامل را طی کنند و به فیوضات و رحمت‌های ابدی او نایل شوند.

اصلا هدف الهی این است که وقتی کسی راه درست را شناخت و تمام نیرویش را صرف عمل کرد و کوتاهی ننمود، خداوند درباره اش کوتاهی نکند. خداوند به کسانی که اهل عصیان و تمرّدند و از یاد خدا غفلت ورزیده‌اند نعمت‌های فراوان می‌دهد، آیا ممکن است به کسانی که توانشان را صرف یافتن راه هدایت و عمل به دستورات خدا کرده اند، عنایت نکند؟ روشن است که خداوند هر چه را به نفعشان باشد، در دنیا و آخرت به آنها خواهد داد.

از نعمت‌های آخرت که هیچ تزاحمی با همدیگر ندارد، به قدری که افراد لیاقت داشته باشند به آنها خواهد داد: جَنَّة عَرْضُها کَعَرْضِ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ ؛(۵۶) بهشتی که گستره اش به اندازه تمام آسمان‌ها و زمین است در اختیارشان می‌گذارد. هر قدر بتوانند از آن استفاده کنند مضایقه‌ای نخواهد بود؛ زیرا بهشت و نعمت‌های آن مثل این دنیا نیست که مثلاً اگر کمی غذا خوردند سیر شوند یا اگر زیاد خوردند مریض شوند. در آن جا تزاحمی نیست. چنین نیست که اگر از چیزی تمتّع بردند، خسته شوند یا دیگر نتوانند استفاده کنند. در آن جا نه خستگی وجود دارد، نه ملالت، نه ضعف، نه درد،... .

تنها خدا می‌داند که آن جا چه عالمی است و چه نعمت‌هایی در اختیار بندگان شایسته اش قرار می‌دهد! چنین کسانی که راه را به خوبی شناخته‌اند و به خوبی آن را پیموده اند، در آخرت هیچ مشکلی ندارند و هر چه بخواهند در اختیارشان قرار می‌گیرد، حتّی بیش از آنچه تصور می‌کنند و به عقلشان می‌رسد. معمولاً انسان باید تصوری از چیزی داشته باشد تا آن را بخواهد؛ اما خداوند آن قدر نعمت می‌دهد که تصورش را هم نمی‌کنند: فِیها ما تَشْتَهِیهِ الْأَنْفُسُ وَ تَلَذُّ الاَْعْیُنُ.(۵۷) در جایی هم می‌فرماید: لَهُمْ ما یَشاؤُنَ فِیها وَ لَدَیْنا مَزِیدٌ ؛(۵۸) هر چه بخواهند می‌دهیم، بیش تر هم می‌دهیم.

 

اما در دنیا، خیرات و نعمت‌ها کمابیش با یکدیگر تزاحم دارد. نعمت‌ها هرچند حلال و مشروع هم باشد، انسان به قدر محدود می‌تواند از آنها استفاده کند، چه در خوردنی‌ها باشد، چه در نوشیدنی ها، چه در پوشیدنی‌ها یا دیگر نعمت ها. دنیا همه چیزش محدود است و به قدر محدود می‌توان از نعمت هایش استفاده کرد.

اگر از حد خودش بگذرد نتیجه معکوس می‌دهد؛ مثلاً، اگر انسان پرخوری کند، مریض می‌شود. خداوند هم وقتی می‌خواهد در این دنیا به کسی چیزی بدهد به مقدار محدود می‌دهد، وقتی هم نعمت‌های مادی و معنوی او با یکدیگر تزاحم پیدا می‌کند، نعمتی را که برایش اصل است به او می‌دهد.

 

به همین دلیل است که گاهی بندگان شایسته در این دنیا مبتلا به گرفتاری‌هایی می‌شوند. این طبیعت دنیا است که به دلیل این تزاحمات، گرفتاری‌ها ایجاد می‌شود. اصلا زندگی دنیا بدون سختی ممکن نیست.

اما قرار بر این است که بندگان شایسته خدا هر چه خواستند، خداوند در این دنیا هم به آنها بدهد، مگر مصلحتی قوی تر در کار باشد و نعمتی با دیگری تزاحم پیدا کند.

گاهی بندگان صالح خدا چیزهایی را می‌خواهند، اما این خواست گاهی موجب محرومیت آنها از چیزهای دیگر می‌شود. در چنین مواقعی، خداوند به آنها چیزی می‌دهد که به صلاحشان باشد. البته بندگان شایسته خدا هم کارشان را به خدا واگذار می‌کنند و معمولاً مطابق خواسته دلشان از خدا چیزی نمی‌خواهند، می‌گویند: خدایا، هر چه را برای ما بهتر است نصیبمان کن. خداوند هم چنین اراده می‌کند که برای مثال، برای محفوظ ماندن آنها از گرما، ابری بفرستد تا بر سرشان سایه بیندازد یا اگر از باران روز ناراحت می‌شوند، شب برایشان باران بفرستد.

خواست خداوند چنین است که اگر این نعمت‌ها با یکدیگر تزاحم پیدا کرد، آن را که برایشان بهتر است عطا کند؛ حتی گاهی از دنیایشان کم می‌گذارد و بر نعمت‌های اخرویشان می‌افزاید و درجاتشان را بالا می‌برد.

 

پس با دلایل عقلی و برهانی، می‌توان اثبات کرد که اگر کسانی راه صحیح را بشناسند و آن را درست بپیمایند، هر چه را برایشان خیر باشد خدا به آنها می‌دهد، حتی اگر به این صورت باشد که در روز گرم تابستان، ابری بر سرشان سایه بیندازد یا اگر مریض شدند شفا پیدا کنند؛ مگر این که خداوند خیرشان را در غیر از این دیده باشد. در هر صورت، قرار بر این است که هیچ ناراحتی نبینند.

 

اینها چه کسانی اند؟ آیا کسانی که مقصد را شناخته اند، راه رسیدن به آن را هم در میان تمام مسایل فردی و اجتماعی و دیگر جنبه‌های زندگیشان به خوبی شناخته‌اند و توفیق عمل داشته اند، یهودی‌اند یا نصرانی یا بودایی یا غیر آن؟

 

بر اساس عقیده ما، یگانه راه صحیح «اسلام» است و هر کس مسلمان باشد سعادت آخرت را به خوبی شناخته است. گم شده حقیقی انسان نزد خدا و در عالم ابدی است. پس مطلوب مسلمان «خدا» است.

برای رسیدن به او نیز تنها راه «اجرای دستورات اسلام» است. بنابراین کسی که مسلمان باشد ضروریات و احکام اسلام را فرا می‌گیرد. پس هر کس مقصد را شناخته، راه را هم کمابیش یافته است. چنین شخصی مستحقّ دریافت نعمت‌های بی منتهای خدا در دنیا و آخرت است.

 

تفاوت بهره افراد از «سعادت»

 

اما مسلمانان فرقه‌های گوناگونی دارند. همیشه هم کسانی بوده‌اند که می‌خواسته‌اند راه صحیح را بشناسند، تحقیق هم کرده اند، ولی موفق نشده اند. به خصوص در دوران ائمّه اطهار(علیهم السلام) کسانی بودند که در گوشه و کنار زندگی می‌کردند؛ می‌خواستند اسلام را دقیقاً بشناسند، ولی شرایط اجتماعی آن دوران و حکومت‌های جابرانه مانع این کار بود.

این دسته افراد به اندازه‌ای که شناخت پیدا کرده اند، مسؤولیت دارند و باید به همان مقدار عمل کنند. طبعاً استحقاق دریافت همه گونه عنایتی را هم ندارند؛ چون تمام راه را نپیموده اند. در چیزهایی که نشناخته‌اند کمالاتی وجود داشته که آنها به دلیل عمل نکردن، به آنها دست نیافته اند، هرچند تقصیری در زمینه شناخت نداشته اند. خداوند هم در همین حد پاداش آنها را خواهد داد: إِنّا لا نُضِیعُ أَجْرَ مَنْ أَحْسَنَ عَمَلاً.(۵۹) آنها در شناخت «تقصیر» نداشته‌اند بلکه قصور داشته اند، ولی به آنچه فهمیده‌اند عمل کرده اند. خداوند هم به همان اندازه پاداششان می‌دهد.

 

اما کسانی که مقصد را شناخته‌اند و با تلاش و کوشش خود نیز در مسیر صحیح گام نهاده‌اند و برای طی طریق، مشمول توفیق الهی شده‌اند ـ (یعنی شیعه اهل بیت(علیهم السلام) هستند) دیگر هیچ مشکلی ندارند، مگر در زمینه عمل، و باید در عمل بکوشند؛ چون هدف و راه را درست شناخته اند. البته اینها هم از لحاظ معرفت، مراتبی دارند. چنین نیست که هرکس شیعه شد، تمام دستورات اهل بیت(علیهم السلام) را در همه ابعادش بشناسد، مراتب علم و معرفت افراد با یکدیگر فرق می‌کند.

ممکن است برخی به شناخت کامل تمام جزئیات نرسیده باشند و بالتبع از درک آثار آن نیز محروم خواهند شد. هر کس به شناخت کامل تر رسیده باشد، از آثار بیش تری هم برخوردار خواهد شد.

 

در هر حال فرض ما بر این است که ما شیعیان از لحاظ شناخت کمبودی نداریم و اسلام را از طریق اهل بیت(علیهم السلام) با همه ابعادش شناخته ایم. پس اگر به درستی عمل کنیم، خداوند در دنیا و آخرت ما را غرق در نعمت خواهد کرد، و چرا چنین نکند؟ مگر خدا می‌خواهد نعمت هایش را برای چه کسی ذخیره کند؟! مگر بخل دارد؟! آیا اگر به بعضی‌ها بدهد، نعمت هایش تمام می‌شود؟

در آخرت تزاحم و تعارضی نیست، هر چه را به یکی داده به دیگری هم می‌تواند بدهد؛ إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ.(۶۰)

محدودیت از ویژگی‌های دنیا است و در آخرت وجود ندارد. در این جا هم هر کس راه شناخت را درست پیمود، هر چه را بخواهد خدا به او عطا می‌کند، مگر آن که مصلحت نباشد؛ به گونه‌ای که حتی اگر به خودش هم گفته شود که اگر فلان چیز به تو داده شود از چیز دیگری محروم می‌شوی، قبول نمی‌کند و می‌گوید همان که خدا خواسته بهتر است.

 

پس کسانی که مقصد را درست تشخیص داده اند، راه را هم درست رفته‌اند و تمام توانشان را نیز برای رسیدن به آن به کار گرفته‌اند (همان کسانی که در دنیا و آخرت، غرق در نعمت‌های خدا خواهند شد) مسلمانانی هستند که شیوه اهل بیت(علیهم السلام) را درست شناخته‌اند و آن را در تمام ابعاد زندگیشان محور قرار داده اند.

بر این اساس، امام صادق(علیه السلام) می‌فرماید: ‌ای پسر جندب، اگر شیعیان ما (کسانی که مقصد زندگیشان، یعنی خدا و قیامت، را درست شناخته‌اند و سعادت حقیقی را وجهه همّت خود گردانده اند) استقامت به خرج دهند و از مسیری که انتخاب کرده‌اند منحرف نشوند خداوند آنان را غرق در نعمت‌های خود می‌کند.

 

«استقامت»، شرط دست یابی به سعادت

 

در توضیح «استقامت»، به جا است بدانیم که در چند جای قرآن، به پیامبر (صلی الله علیه وآله) امر به استقامت شده است؛ یکی در سوره هود که از آن حضرت نقل است که فرمود: شَیَّبَتْنی سورةُ هود لمکانِ هذه الآیة: فَاستقمْ کما اُمرتَ و مَن تابَ معکَ؛(۶۱) سوره هود مرا پیر کرد؛ به سبب وجود این آیه: پس استقامت بورز تو و هر که با تو توبه کرده است، همان‌گونه که فرمان داده شده ای.

امام خمینی(رحمه الله) در سخنان خود، زیاد بر این حدیث تأکید می‌کردند. به واقع، آنچه انسان را پیر می‌کند و کمرشکن است «استقامت» است.

به همین منظور، خداوند در آیه دیگری به استقامت ورزندگان بشارت می‌دهد: إِنَّ الَّذِینَ قالُوا رَبُّنَا اللّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِکَةُ أَلاّ تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ ؛(۶۲) آنان که گفتند: پروردگار ما الله است، سپس استقامت ورزیدند، فرشتگان بر آنان فرود آیند که نترسید و غمگین نباشید و بشارت ما بر شما به بهشتی که وعده داده شده اید.

 

بنابراین، صرف ایمان به خدا و پذیرش دین حق و مذهب اهل بیت(علیهم السلام) کافی نیست، بلکه باید در این راه پایداری کنیم و استقامت به خرج دهیم. باید مراقب باشیم تا لحظه‌ای منحرف نشویم. اگر کسی این گونه باشد، خداوند از هیچ خیری در حق او فروگذار نمی‌کند. چنین کسی مستجاب الدعوه است؛ هر چه از خدا بخواهد به او عطا می‌کند و او نیز جز آنچه مرضیّ خدا است انجام نمی‌دهد؛ ملایکه هم با او مصافحه می‌کنند و دست می‌دهند. البته کسانی که به درجات بالاتر و کامل تری رسیده باشند ملایکه را می‌بینند و مصافحه آنها را درک می‌کنند.(۶۳)

 

تأثیر مصلحت الهی بر بهره مندی مؤمنان از نعمت‌های دنیا

 

باید توجه داشته باشیم که آنچه برای نمونه از امتیازات شیعیان و مؤمنان واقعی در این روایت نقل شده قاعده کلی و همیشگی نیست، بلکه اقتضائاتی است که امام صادق (علیه السلام) برخی از آنها را در خصوص آنان ذکر کرده اند؛ یعنی چنین کسانی این گونه اقتضایی در وجودشان هست که خداوند مثلاً، در گرمای هوا ابری بفرستد تا بر سرشان سایه بیندازد یا ملایکه با آنها مصافحه کنند. اما باید توجه داشت که اگر خداوند برای بعضی از بندگان مؤمنش این کارها را نکرده به دلیل مصالحی بالاتر است؛ یعنی این اقتضا برای آنان وجود دارد که روزهایشان آفتابی باشد و اگر قرار باشد بارانی ببارد، در شب برایشان بفرستد و...، اما ممکن است به دلیل برخی مصالح والاتر، این امتیازات را به آنها ندهد.

 

از جمله امتیازاتی که خداوند به چنین بندگانی عطا می‌کند این است که: لاََکلوُا مِن فَوقهم و مِن تحتِ اَرجُلِهِم ؛ آنان روزی خود را، هم از بالای سر و هم از زیرپایشان دریافت می‌کنند.

شاید این تعبیر کنایی بوده و منظور این باشد که نعمت از هر طرف به سوی آنان سرازیر می‌شود.

به همین مضمون، در قرآن هم می‌فرماید: وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُری آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکات مِنَ السَّماءِ وَ الاَْرْضِ ؛(۶۴) اگر اهل زمین ایمان می‌آوردند و تقوا پیشه می‌کردند (شناخت و استقامت)، از آسمان و زمین بر آنها درهای برکات را می‌گشودیم. مصداق کامل چنین کسانی شیعیان خالص اهل بیت(علیهم السلام) هستند که هیچ چیز از خدا نمی‌خواهند مگر این که دعایشان را مستجاب می‌گرداند: لَما سَألوا اللّهَ شیئاً اِلاّ اَعطاهُم.

کمبود هر ماده در بدن می‌تواند باعث سردرد شود؛ ویتامین‌ها جزو این دسته از مواد هستند. رژیم و سبک زندگی در کمبود این مواد موثرند و عاملی برای سردرد. کمبود ویتامین دی باعث سردردهای شدید می‌شود. افرایش مواد غذایی که حاوی ویتامین‌ها و مکمل‌ها هستند نیز سردرد را کاهش می‌دهند.

پس بهتر است زمانی که به سردرد دچار می‌شوید، به سبک زندگی خود بیشتر دقت کنید و با شناخت آن‌ها از عوامل سردرد جلوگیری کنید. یکی از آنها بازبینی دوباره رژیم غذایی و سبک زندگی است. در ادامه ویتامین‌هایی را به شما معرفی می‌کنیم که کمبود آن عاملی برای سردرد است.

ویتامین دی

ویتامین دی در واقع یک هورمون تولید شده توسط کلیه‌ها است. بیشتر ما این ویتامین را از طریق مصرف غذا، مکمل‌ها و یا در معرض نور خورشید بودن به دست می‌آوریم. اگر هر کدام از این روش‌ها کافی نباشد، ممکن است به سردرد دچار شویم اما باید مراقب بود که بیش از حد از ویتامین دی استفاده نکرد زیرا تاثیر منفی روی سلامتی دارد.

افراد بین سنین ۱۹ تا ۷۰ سال به ۶۰۰ IU و افراد ۷۱ سال به بالا به ۸۰۰ IU ویتامین دی نیاز دارند. منبع ویتامین دی نور خورشید است که البته بیش از حد در معرض آن بودن نیز خطرات زیادی دارد. مکمل‌ها، ماهی، لبنیات، آب پرتقال و گندم نیز منبع مناسبی از ویتامین دی هستند.

ویتامین آ

این ویتامین یک نوع محلول در چربی است و دوز روزانه آن برای مردان ۳۰۰۰ هزار واحد و برای زنان ۲۳۰۰ واحد محسوب می‌شود. ویتامین آ برای تسکین سردردهای شدید عالی است اما باید در میزان مصرف این ویتامین احتیاط کرد زیرا ممکن است موجب سردرد، مسمومیت و تهوع شود و یا حتی تعادل اعصاب مرکزی را به هم بریزد.

ویتامین آ در خوراکی هایی مثل هویج، قسمت سبز کاهو، شیر و گوجه فرنگی به وفور یافت می‌شود.

کم آبی بدن

کم آبی یکی از مشکلات رایج برای ایجاد دردهای متفاوت است. آب در دسترس همه است اما بسیاری خواص آن را نادیده می‌گیرند. افراد باید در طول روز بدن خود را رطوبت رسانی کنند. بعضی از افراد ساعت‌ها و ساعت‌ها هیچ آبی نمی‌نوشند و در نتیجه با مشکلاتی مثل سردرد روبرو می‌شوند.

پس حتماً مصرف آب را در برنامه روزانه خود قرار دهید. اگر فراموشکار هستید، می‌توانید از اپلیکیشن‌های مخصوص نیز استفاده کنید که هر چند ساعت یکبار به شما یادآوری می‌کند که آب بنوشید. مصرف ۸ لیوان آب در روز توصیه می‌شود. البته نیاز بدن به مایعات برای هر کس متفاوت است اما در روز باید مقدار قابل توجهی آب بنوشید.

منیزیم

منیزیم به تنظیم اعصاب و عملکرد عضلات کمک می‌کند، قند خون را در سطح متناسب نگه می‌دارد و فشار خون را نیز تنظیم می‌کند. متخصصان بر این باورند که کمبود منیزیم با میگرن مرتبط است.

به همین دلیل است افرادی که از مکمل‌های کلسیم استفاده می‌کنند، می‌توانند مشکلات مربوط به سردرد را بهبود ببخشند زیرا منیزیم به طور طبیعی یک عامل آرامش دهنده عضلات و سیستم عصبی محسوب می‌شود و کمبود این ماده معدنی باعث سوزش عضلانی، درد عضلانی، کم خوابی و سردرد می‌گردد. منابع غذایی حاوی منیزیم شامل آجیل ها، دانه‌های گیاهی، سبزیجات برگ دار سبز، سرلاک، شیر و ماست است.

ویتامین‌های B

ویتامین‌های B از سیستم عصبی محافظت می‌کنند. این ویتامین‌ها پیچیده هستند و حاوی فولیک اسید می‌باشند که برای سیستم عصبی مناسب است و سطح هوموسیستئین را کاهش می‌دهد که عاملی برای میگرن است.

مصرف انواع دیگر ویتامین‌های B از جمله B۱, B۲ , B۳, B۵ , B۶ , B۱۲، بیوتین و فولات نیز باید مورد توجه قرار بگیرد. البته باید مراقب باشید که در این امر زیاده روی نکنید.

ویتامین B۲

ویتامین‌های B نقش مهمی را در محافظت از بدن در برابر سردرد ایفا می‌کنند. ویتامین‌های B به ریبوفلاوین نیز مشهور هستند. کمبود آن‌ها عاملی برای مشکلاتی مثل سردردهای میگرنی است.

مصرف مواد غذایی حاوی ویتامین b۲ یا مکمل‌های آن‌ها به افزایش انرژی و متابولیسم بدن کمک می‌کند و احتمال ابتلا به سردردهای میگرنی را کاهش خواهد داد.

همچنین مصرف این ویتامین برای آقایان ۱۹ سال به بالا به اندازه ۱.۳ میلی گرم و برای خانم‌ها در این سن به اندازه ۱.۱ میلی‌گرم توصیه می‌شود. اگر باردار یا شیرده هستید، مصرف روزانه شما باید بین ۱.۴ و ۱.۶ میلی‌گرم باشد و همچنین می‌توانید این ویتامین را از مواد غذایی مثل تخم مرغ، جگر، گوشت قرمز، شیر، سبزیجات سبز و غلات به بدن برسانید. پس اگر از میگرن رنج می‌برید، حتما از دوز بالایی از این مکمل‌ها استفاده کنید.

سدیم

اگر هنگام ورزش کردن یا هر گونه فعالیت فیزیکی بیش از حد عرق می‌کنید، ممکن است که با کمبود نمک یا همان سدیم در بدن مواجه باشید که عاملی برای سردرد است.

خوشبختانه می‌توان کمبود سدیم را به راحتی با خوردن نوشیدنی‌های نمک دار و یا حاوی الکترولیت جبران کرد. کمبود نمک در بدن همچنین می‌تواند از طریق مشکلات ادراری و یا مصرف داروهای خاص ایجاد شود.

بهترین راه برای بهره‌مندی از فواید پوستی ویتامین c، استفاده از محصولات مراقبت از پوست حاوی آن است. این روزها ویتامین c، که با نام «اسید اسکوربیک» یا «اسید ال اسکوربیک» هم شناخته می‌شود، اغلب به شکل سرم ارائه می‌شود؛ هرچند، می‌توان آن را در کرم‌ها و لوسیون‌ها هم یافت که به جذب آسان آن به پوست کمک می‌کنند.

مزایای سرم ویتامین c

محافظت از پوست در برابر آسیب

پوست ما در معرض تهاجم مداوم دشمنان بیرونی، مانند آلودگی هوا و نور خورشید، همراه با پیری معمول و طبیعی است. همه این چیزها می‌توانند با ایجاد رادیکال‌های آزاد، مولکول‌های ناپایداری که الکترون‌ها را از سلول‌ها می‌دزدند و باعث آسیب می‌شوند، درخشش پوست ما را از بین ببرند. اما آنتی‌اکسیدان‌ها می‌توانند از پوست در برابر رادیکال‌های آزاد محافظت کنند و در عوض الکترون‌ ها را به آن‌ها اتصال دهند.

آثار ضدپیری

رادیکال‌های آزاد می‌توانند پیری پوست را تسریع کنند و ویتامین cبا این روند مبارزه می‌کند. همچنین، نشان داده شده است که ویتامین c از پوست محافظت می‌کند و تولید پروتئین کلاژن را هم که بافت‌های بدن را کنار هم نگه می‌دارد، افزایش می‌دهد.

همکاری خوب با مواد ضدآفتاب

مطالعات نشان می‌دهد که وقتی ویتامین c با کرم ضدآفتاب ترکیب شود، محافظت بهتری در برابر آفتاب و پیری ناشی از قرار گرفتن در معرض نور خورشید دریافت می‌کنیم، زیرا این دو با هم کار می‌کنند. اگر نور خورشید از ماده ضدآفتاب عبور کند، ویتامین c برای مراقبت از پوست حاضر است.

کم‌رنگ کردن حلقه‌های تیره زیر چشم

ویتامین c به بهبود و تعدیل حلقه‌های تیره ناشی از تجمع خون در زیر چشم کمک می‌کند.

عوارض جانبی استفاده از سرم ویتامین cدر موارد نادر، ممکن است دچار خشکی، خارش یا سرخی پوست شوید. اگر پوست حساسی دارید، محض اطمینان با اسید ال‌اسکوربیک با غلظت کم شروع کنید و مثل همیشه قبل از هر کاری با پزشک خود مشورت کنید.

فواید و تاثیرهای آب بر سلامت نیاز به اثبات ندارد و همه افراد از ضرورت نوشیدن آب در طول روز آگاه هستند.

آب موجب تامین رطوبت بدن برای فعالیت‌های مختلف می‌شود، در تسهیل گوارش نقش دارد و در دفع مواد زائد از بدن موثر است. بدون نوشیدن کافی آب، اختلال در عملکرد الکترولیت‌های بدن اتفاق می‌افتد و خونرسانی نیز دچار اختلال می‌شود.

از همین‌رو، نوشیدن یک و نیم تا 2 لیتر آب در روز ضروری است که در شرایط گرمای هوا و فعالیت بدنی ممکن است به مقدار بیشتری نیاز باشد.

باورهای مختلفی در مورد تاثیر آب وجود دارد که یکی از آنها، کنترل قند خون است.

باید گفت که نوشیدن آب هیچ تاثیری بر کنترل قند خون افراد سالم ندارد.

البته این نکته در مورد آب معمولی صدق می‌کند و نوشیدن آب طعم‌دار موجب افزایش قند خون نیز می‌شود.

اما در مورد بیماران دیابتی، تاثیرات آب بر کنترل قند خون تا حدی متفاوت است.

ابتلا به این بیماری باعث افزایش احساس تشنگی می‌شود که به‌خصوص پس از صرف غذا که انسولین برای تنظیم قند خون ترشح می‌شود، بارزتر است. در این شرایط، بدن قند خون را از طریق کلیه‌‌ها دفع می‌کند که در نتیجه سطح آب بدن کاهش می‌یابد. 

برای جلوگیری از این وضعیت، نوشیدن آب با جلوگیری از غلظت خون به بازگرداندن قند خون در حد نرمال کمک می‌کند.

البته باید توجه کرد که نوشیدن آب راهکار درمانی کنترل قند خون در این بیماران تلقی نمی‌شود و فقط این نکته اهمیت دارد که اگر بیمار دیابتی به اندازه کافی آب ننوشد، سطح قند خون ممکن است افزایش پیدا کند.