emamian

emamian

بی شک درباره برکات و دستاوردهای روزه داری در ماه ضیافت الهی به ویژه در رابطه با نسل جوان می توان ساعت ها به صحبت پرداخت و البته سیاهه ها مرقوم کرد اما چنانچه اجمالاً بخواهیم به برخی از مهم ترین آن ها اشارتی داشته باشیم، می بایست این موارد را متذکر شویم.

 

۱- تقویت خویشتن داری؛ انسان روزه دار از خوردن و آشامیدن که از طبیعی ترین نیازهای اوست، پرهیز می کند؛ همچنین می داند و می کوشد که از گناهانی مانند نگاه حرام، غیبت کردن، دروغگویی و... دوری نماید؛ این ها همه موجب می شود که "خویشتن داری" در او تقویت گشته و احساس تسلط بیشتری بر خود بکند تا در غیر ماه رمضان نیز به حول و قوه الهی بتواند در برابر هوس نامشروع و زودگذر مقاومت نموده و بدین سان بنده ی صالحی برای پروردگارش باشد.

 

۲- کاهش استرس ها و اضطراب ها؛ در ماه رمضان جنبه ی عبادی فرد روزه دار به خصوص جوان پررنگ تر می شود؛ نماز، قرائت قرآن، دعا، حضور در مسجد و امام زاده و نیز حضور در مراسم های معنوی همچون لیالی قدر و ...، همه این ها موجب می شود که یاد خدا در دل او بیشتر و پررنگ تر شود و همان طور که خود خدای متعال در قرآن فرموده یاد خدا مایه ی آرامش دلهاست؛ لذا استرس ها و اضطراب های جوان کاهش پیدا می کند چرا که به این وسیله بیش از پیش با خدای قادر و حکیم و مهربان همنشین می شود.

 

۳- افزایش عزت نفس؛ انسان در عمق باطنش خوبی را می شناسد، حتی موقعی که در زندگی روزمره معیارهای خوب زیستن را می شکند و مرتکب گناه می شود و بندگی در زندگی اش کم رنگ می شود؛ در چنین مواقعی عزت نفسش کاهش پیدا می کند چون خودش در وجدانش می داند که خلاف کرده است؛ اما در ماه رمضان همین که می بیند به خاطر دستور خداوند یک سری کارها را ترک کرده و می بیند که می تواند و اراده ی خود را قوی تر می بیند، حس خوبی در او پیدا می شود، چه آن که حس می کند بنده بهتری برای خدا شده و به روند صعودی رشد خودش برگشته و همین باعث می شود که عزت نفسش افزایش پیدا کند.

 

۴- افزایش سلامت جسمی؛ بی تعارف باید گفت که بسیاری از جوانان ما برنامه غذایی منظمی ندارند؛ به خاطر ارتباطات زیاد با بیرون از خانه و دوستان و رفقا که مقتضای سن و روحیه ی گروه گرایی آن هاست معمولاً در وعده های غذایی که سفره پهن است و خانواده جمع هستند آنها غایب اند و شب ها هم دیر می آیند خانه و وقتی هم که می آیند هول هولکی چند لقمه می خورند و همین امر باعث می شود که معمولا مشکلات گوارشی متعدد پیدا کنند؛ اما درماه رمضان برنامه غذایی شان تا حد زیادی منظم می شود و درکنار خانواده سحری و افطار می خورند و همین امر کمک زیادی به سلامت جسمی آنها و پیشگیری از بیماری های دشواردرمان می کند.

 

۵-افزایش همبستگی اجتماعی؛ بسیاری از مردم و خاصه جوانان به دلایل گوناگونی از جمله روحیة نوخواهی و نوطلبی، متفاوت شدن ارزش های آنها با ارزش های بزرگترها و... به تدریج از هنجارهای رایج اجتماعی فاصله می گیرند؛ به عبارت دیگر هم خود را تافته ی جدابافته ای از جریان غالب جامعه می دانند و هم تلاش می کنند که تافته جدابافته ای بشوند و این امر سبب می شود که خرده فرهنگ هایی در بین آنها شکل بگیرد.

 

این موضوع هر چند تا حدودی طبیعی و پذیرفتنی است اما آسیب هایی هم دارد و آن کاهش انسجام و یکپارچگی اجتماعی است؛ ماه رمضان و روزه داری فاصله ی جوانان را جریان غالب جامعه کمتر می کند زیرا می بینند که مثل دیگر اقشار جامعه آن ها هم فعالیت های مشابهی را انجام می دهند و احساسات مشابهی را تجربه می کنند و لذا با تمام تفاوت ها و تفاوت خواهی خود، باز هم به این جامعه پیوسته اند و جزئی از این اقیانوس به شمار می روند.

یکی از مهم‌ترین راهکارهای بهره از ایام نورانی ماه مبارک رمضان، مرور روایاتی است که دربارۀ فضیلت این ماه بیان شده است. این روایات شامل فضیلت و آداب ماه و همچنین رفتارهای شایسته در برخورد با ماه مهمانی خداست؛ از جملۀ روایت پر مضمون دربارۀ فضیلت و آداب این ماه، خطبه‌ای از رسول خدا صلی الله علیه و آله است که آن را در آخرین روزهای ماه شعبان بیان فرمود.


حضرت در این خطبه، ضمن بیان برخی ویژگی‌های خاص ماه مبارک رمضان، به ارائۀ رفتارهای بایسته در برخورد با این ماه شریف پرداختند. در بخش‌هایی از این سخنان می‌خوانیم:


«أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ أَنْفُسَکُمْ مَرْهُونَةٌ بِأَعْمَالِکُمْ فَفُکُّوهَا بِاسْتِغْفَارِکُمْ وَ ظُهُورَکُمْ ثَقِیلَةٌ مِنْ أَوْزَارِکُمْ فَخَفِّفُوا عَنْهَا بِطُولِ سُجُودِکُمْ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ أَقْسَمَ بِعِزَّتِهِ أَنْ لَا یُعَذِّبَ الْمُصَلِّینَ وَ السَّاجِدِینَ وَ أَنْ لَا یُرَوِّعَهُمْ بِالنَّارِ یَوْمَ یَقُومُ النَّاسُ لِرَبِّ الْعَالَمِینَ.‌»


* ای مردم، جان‌هایتان در گروی اعمال شماست؛ پس با طلب آمرزش از خدا، آن‌ها را از گرو خارج کنید.


* پشت شما از بار گناهان سنگین است، پس با طولانی کردن سجده‌ها، آن را سبک کنید


* و بدانید که حق تعالی به عزت خود سوگند یاد کرده است که نمازگزاران و سجده‌کنندگان در این ماه را عذاب نکند و در روز قیامت آن‌ها را از آتش دوزخ در امان دارد.


در این فراز به دو آداب در برخورد با ماه مبارک رمضان اشاره شده است: 1ـ استغفار 2ـ طولانی کردن سجده (در نماز و غیر نماز)


حضرت در فراز اول، اثر وضعیِ طلب استغفار از خداوند را آزادی انسان از گروی اعمال زشتی که در طول سال مرتکب شده، معرفی می‌کنند؛ چه اینکه گناهان و اعمال ناپسند مانند طوقی بر گردن انسان قرار دارند و یا مانند ابری از حجاب‌های ظلمت بر فراز او قرار گرفته‌اند و سبب دریده شدن عصمت فرد، نزول نقمت، تغییر نعمت، حبس دعا و سبب نزول بلا می‌شوند، همان گناهانی که امیرالمؤمنین (ع) در دعای کمیل استغفارشان را از خداوند متعال به ما می‌آموزند. این عبارات شامل این فرازها است «اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِیَ الذُّنُوبَ الَّتِی تَهْتِکُ الْعِصَمَ، اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِیَ الذُّنُوبَ الَّتِی تُنْزِلُ النِّقَمَ، اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِیَ‏ الذُّنُوبَ‏ الَّتِی‏ تُغَیِّرُ النِّعَمِ، اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِیَ الذُّنُوبَ الَّتِی تَحْبِسُ الدُّعَاءَ، اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِیَ الذُّنُوبَ الَّتِی تُنْزِلُ الْبَلَاء.»


بنابراین استغفار، یکی از بهترین راهکارها برای زدودن این دست گناهان از زندگی انسان مؤمن و یکی از راهکارهای مهم برای برون‌رفت از مشکلات است؛ ضمن آنکه در آیات قرآن تأکید فراوانی بر آن شده است، چنان که خداوند در قرآن می‌فرماید «وَ مَا کَانَ اللَّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَأَنْتَ فِیهِمْ وَ مَا کَانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ؛ اما (ای پیامبر) تا تو در میان آنها هستی، خداوند آنها را مجازات نخواهد کرد؛ و (نیز) تا استغفار می‌کنند، خدا عذابشان نمی‌کند.» (انفال33) بنا بر آیات 10 الی 12 سوره نوح استغفار کردن علاوه بر جلوگیری از عذاب و بلا باعث ازدیاد روزی و تزریق برکت به زندگی خواهد شد؛ چنان‌که قرآن کریم می‌فرماید: «فَقُلْتُ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ إِنَّهُ کانَ غَفَّاراً، یُرْسِلِ السَّماءَ عَلَیْکُمْ مِدْراراً وَ یُمْدِدْکُمْ بِأَمْوالٍ وَ بَنِینَ وَ یَجْعَلْ لَکُمْ جَنَّاتٍ وَ یَجْعَلْ لَکُمْ أَنْهاراً؛ پس [به آنان] گفتم: از پروردگارتان آمرزش بخواهید که او همواره بسیار آمرزنده است، تا بر شما از آسمان باران پی در پی و با برکت فرستد و شما را با اموال و فرزندان یاری کند، و برایتان باغ‌ها و نهرها قرار دهد.»

 

 

برخی از زنان در طول تاریخ همواره در حمایت از دستاوردهای اهل‌بیت(ع) نقش بسزایی  داشته‌اند و هریک از آنان توانسته‌اند الگویی برای زنان امروز به شمار آیند. یکی از زنان معروفی که اسلام به نیکی از آن یاد کرده است، حضرت خدیجه(س) دختر خُویلد است. ایشان یکی از زنان تاجر و ثروتمند زمان قریش هستند که داشتن فضایل اخلاقی همچون صداقت و پاکدامنی باعث شده بود که از آن حضرت به عنوان «مطهره» و «سیده» قریش یاد شود.(احمد بهشتی، زنان نامدار، در قرآن و حدیث و تاریخ ، ۱۳۸۷، ج۲ص۲۷).

 

با وجود اینکه ایشان خواستگاران بسیار داشتند، اما مجذوب فضایل اخلاقی نبی مکرم اسلام شد و با آن حضرت ازدواج کرد. پس از ازدواج با پیامبر(ص) اولین فردی بود که به ایشان ایمان آورد و در مکه با وی نماز جماعت اقامه کرد. او تنها زنی است که در مدت ۲۵ سال تمام دارایی و ثروتش را در خدمت همسر و تحقق اهداف و رسالت الهی ایشان وقف کرد.

 

خدیجه(س) همیشه و در هر شرایطی حامی و پشتیبان پیامبر اکرم(ص) در حوادث سخت بود که حمایت ایشان از همسر در محاصره سه ساله شعب ابیطالب و تحمل سختی بسیار در این مدت گواهی بر این ادعاست. آن زمان که قریش پیامبر(ص) را مورد اذیت و آزار قرار می‌داد تا دست از رسالت خویش بردارد، خدیجه(س) به تسلای دل ایشان اقدام می‌کرد تا اسلام به ثمر بنشیند.(واقدی، محمد بن عمر مغازی،۱۳۷۶، تاریخ جنگ های پیامبر، ترجمه: محمود مهدوی دامغانی، تهران: مرکز نشر دانشگاهی ، ج۲،ص۱۲۳(.

 

 بنابراین با این همه سختی و فشار، خدیجه در مقابل این مشکلات خم به ابرو نمی‌آورد و در تمام دوران زندگی قبل و بعد از بعثت همانند بانویی شفیق، برگرد وجود پیامبر(ص) می‌گشت و با سیمای خندان خود غم‌ها را از چهرۀ حضرت رسول می‌زدود و در این بین بسان یاور، وزیر و کمک رسانی توانمند او را یاری می‌کرد. خداوند به وسیله خدیجه به پیامبر آرامش بخشید به نحوی که هیچ خبر ناراحت کننده‌ای از قبیل رد و تکذیب را نمی‌شنید و امیدوار به رسالت خود ادامه می‌داد.

 

در اهمیت این مسئله قرآن کریم از رابطه زن و شوهر به عنوان رابطه‌ای سرشار از عشق و صمیمیت یاد می‌کند و می‌افزاید که زن حامی معنوی شوهر است و این امر را در آیه ۱۸۷ از سوره «بقره»: «هُنَّ لِباسٌ لَکُمْ وَ أَنْتُمْ لِباسٌ لَهُنَّ»؛ (آنان لباس شما هستند و شما لباس آنان هستید» به بانوان و آقایان گوشزد می‌کند. منظور از لباس در این آیه پوشاندن ضعف‌ها و اتیام دل همسران است که حضرت خدیجه(س) به بهترین شکل اتیام‌بخش و همراه پیامبر(ص) بود.

 

در کرامت حضرت خدیجه(س) همین بس که رسول خدا چه قبل از او و چه در زمان حیات او با هیچ زنی ازدواج نکرد و به راستی همنشین و مونس پیامبر اکرم (ص) بود و اموال خود را در اعتلای اسلام انفاق کرد و به درجه‌ای رسید که خداوند به حضرتش امر کرد که خدیجه را به خانه‌ای در بهشت که محلی امن و آرام باشد، بشارت دهد.

 

حضرت خدیجه(س) الگویی برای اشاعه سبک زندگی اسلامی، اسوه عملی و حقیقی بانوان امروز است و حق بر آن است تا شخصیت این بانوی بزرگ جهان اسلام به خوبی معرفی شود. اینکه تنها به مناسبت وفات آن حضرت مطلبی در رسانه‌ها درج شود و یا صدا و سیما به این امر بپردازد خوب است، اما کافی نیست. به نظر می‌رسد در معرفی شایسته بانوان بزرگ اسلام کوتاهی صورت می‌گیرد که این خلأ باید از سوی رسانه‌ها برطرف شود.

حضرت آیت الله صافی گلپایگانی در سلسله مقالاتی در ماه مبارک رمضان به جایگاه حضرت خدیجه (س) پرداختند که بدین شرح است:


بسم الله الرحمن الرحیم


در سال دهم بعثت سه سال قبل از هجرت، در روز دهم ماه مبارک رمضان، اُمُّ المؤمنین خدیجه، بانوی مؤمنه و فداکار ـ پس از سپری شدن شصت و پنج سال از عمر پر برکتش درگذشت(۱) و رسول خدا او را به دست خویش، در حجون مکّه مکرّمه دفن کرد، و حزن و اندوه آن حضرت، در مصیبت او به حدّی زیاد شد که آن سال را «عامُ الْحُزْن» نام نهاد.


در بیت شرف و فضیلت


خدیجه سلام الله علیها از جانب پدر و مادر و اجداد پدری و مادری از اصیل‌ترین خانواده‌های جزیرة العرب و صاحب شرافت و سیادت بودند.


صاحب صفات ممتاز


خدا خواست که این بانوی بی‌همتای حرم نبوّت و مادرِ یازده اخترِ برج امامت و ولایت، در عقل، ادب، حکمت، بصیرت و معرفت، نابغه و ممتاز باشد


او نمونه‌ برجسته کمال و نبوغ و فهم و بینش بود که همانند آن را در میان مردان و زنان، کمتر می‌توان یافت و عفّت، نجابت، طهارت، سخاوت، حسن معاشرت و صمیمیّت و مهر و وفا از جمله صفات برجسته او بود.


نمونه در شوهرداری


برای مرد، به ویژه مردی که بیرون خانه و در اجتماع فعالیّت‌های بزرگ مشغول بوده و مقاصد عظیم داشته باشد و عهده‌دار پیکار و جهاد بوده و مورد یورش مخالفان و هجوم دشمنان باشد، بهترین آرامش‌دهنده قلب و روح و نگهبان پایداری و استقامت و رفع‌کننده خستگی و ناراحتی، همسر هوشیار و خردمند و مهربان و دلسوز است.


اگر مردی در خارج از خانه با دشمنان گرم پیکار گشته و به حمله‌های وحشیانه، استهزاء، سرزنش و اذیّت و آزار مردم گرفتار گردد و در منزل نیز با همسری نادان و بدخو و ترسو، ضعیف و شماتتگر، روبرو شود که او را از کار و هدف وی و پیمودن راهی که مدّ نظر اوست باز دارد و او را سرزنش کند و به ترک دعوا و تسلیم‌شدن به دشمنان وادار نماید، از اینکه هر روز شوهرش مورد شتم و استهزای جاهلان قرار می‌گیرد، خسته و ناخوشایند باشد و در پی حلّ مشکلات همسر خویش برنیاید، بی شک مشکلات و دشواری های آن مرد، دو چندان خواهد شد.


بدون تردید چنین مردی همواره بر مشکلات و دشواری‌هایش افزوده خواهد شد؛ چرا که نه تنها همسر وی او را در حلّ مشکلات یاری ننموده است، بلکه با اعمال و رفتار غیر منطقی خود از قبیل: سرزنش و اعتراض، آن مشکلات را صد چندان کرده است.


پیامبر اسلام صلّی الله علیه وآله آورنده بزرگ‌ترین رسالت آسمانی، از طرف خدا مأمور بود که مشرکان، همه توان و قدرت خویش از جمله شجاعان پیلتن و مردافکن، شعرای دشنام‌ده و ناسزاگو، ارازل و اوباش، زن و مرد، خویش و بیگانه، را برای مبارزه با اهداف آن حضرت بسیج کردند و تا آنجا که می‌توانستند او و چند تن از یارانش را اذیّت کردند می زدند؛ رنج داده، ناسزا می‌گفتند؛ سر راهش را با خار و خاشاک می‌بستند؛ در حال نماز و پرستش به او توهین کرده و روابط خود را با او و یارانش قطع نمودند.


با وجود این همه دشمن و موانع و مشکلات، اگر در میان همه این دشمنان، پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم  هر روز وقتی به خانه می‌آمد، با چهره گرفته و معترض همسرش، آن هم همسری که سیّده زنان قریش و دارای آن شخصیّت و صاحب آن همه ثروت و مکنت بود، روبرو می‌شد که از راه دلسوزی و ترحّم و یا اعتراض، از او می‌خواست تا از دعوت خویش دست بردارد و خود را مورد این همه اهانت و استهزاء قرار ندهد، در چه وضع عجیب و دشواری قرار می‌گرفت؟!


امّا لطف خدا دریچه‌های قلب خدیجه را چنان به سوی درک حقّانیّت دعوت اسلام باز کرد و آن چنان دلش را نورانی و سرشار از معرفت و حکمت گردانیده بود که هرگز پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم با چنان منظره اسفناک، در داخل خانه روبرو نشد.


لبیک به ندای الهی


دکتوره بنت الشّاطی می‌گوید: «آیا همسری غیر از خدیجه این استعداد را دارا بود که دعوت تاریخی شوهرش را وقتی از غار حرا آمد، با ایمان قوی و آغوش باز و مهر و عطوفت استقبال کند، بی آن که در راستی او و این‌که خداوند او را تنها نخواهد گذاشت، شکّی در دل راه بدهد؟


آیا جز خدیجه، هیچ بانوی ثروتمندی که در ناز و نعمت و آسایش و احترام زیسته، می‌توانست با کمال رضایت و خرسندی از زندگی اشرافی، اموال بسیار و عزّت و توانگری چشم بپوشد تا در دشوارترین لحظات زندگی کنار همسرش بایستد، و او را در بلایا و مشکلات موجود در راه تحقّق هدفی که به حقّانیّت آن ایمان داشت، یاری کند؛ حاشا و کلاّ! فقط خدیجه چنین بود و زنان دیگر چون او نیستند، مگر در طبقه و رتبه او باشند»(۲)


بهترین زنان عالم


پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم هم هیچ‌گاه خدیجه را بعد از وفاتش فراموش نکرده و از اخلاق و صفات او یاد می‌فرمود؛ به کسانی که با او آشنا و دوست بودند، احسان و لطف می‌کرد.


از «عایشه» روایت شده است که: «رسول خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم از خانه بیرون نمی‌رفت، مگر آن که خدیجه را یاد میکرد و بر او به خوبی و نیکی مدح و ثنا می‌فرمود».


روزی از روزها غیرت مرا گرفت، گفتم: او پیرزنی بیش نبود و خدا بهتر از او را به شما عوض داده است.


پیامبر صلّی الله علیه وآله و سلّم غضبناک شد، به طوری که موی جلوی سرش از خشم تکان می‌خورد؛ سپس فرمود: «نه، به خدا، بهتر از او را خدا به من عوض نداده، ایمان آورد به من، وقتی مردم، کافر گردیدند و تصدیق کرد مرا، هنگامی که مردم مرا تکذیب می کردند و در اموال خود با من مواسات کرد، وقتی مردم مرا محروم ساختند و خدا از او فرزندانی روزی من کرد و از زنان دیگر محروم فرمود»(۳)


«انس بن مالک» روایت کرده که رسول خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم فرمود: «بهترین زنان عالم مریم بنتِ عمران و آسیه بنت مزاحم و خدیجه بنت خُوَیْلِد و فاطمه بنت محمّد صلّی الله علیه وآله وسلّم هستند»(۴)


در «صحیحین» از عایشه روایت شده که: «پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم  خدیجه را به خانه‌ای در بهشت بشارت داد که در آن سر و صدای بلند و رنج و زحمت نیست»(۵)


امروز ما وظیفه داریم که گوشه‌ای از کمالات و صفات بلند آن حضرت را برای جهانیان بخصوص زنان بازگو کنیم و ایشان را به عنوان الگوی بزرگ خدمت به اسلام و پیامبر و شوهرداری به مردم معرّفی نماییم، و راه و روش ایشان را دنبال کنیم.


پی ‌نوشت ‌ها:


۱. مسار الشیعة شیخ مفید (ره)


۲. اهل البیت، توفیق ابو علم، ص ۱۰۲، ترجمه نقل به معنی


۳. همان


۴. اسدالغابة، ج ۵، ص ۴۳۷ ـ الاستیعاب، بهامش الاصابة، ج ۴، ص ۲۸۴ و ۲۸۵


۵. الاصابة، ج ۴، ص ۲۸۲ ـ اسدالغابة ، ج ۵، ص ۴۳۸ و نظر این حدیث در تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۲۶، ذکر شده است

 

 

پیامبر گرامى(صلى الله علیه وآله) درباره ماه رمضان مى فرماید: «اى مردم! ماه خدا با برکت و رحمت و مغفرت به شما روى آورد، ماهى که نزد خدا از همه ماه ها برتر و روزهایش بر همه روزها و شب هایش بر همه شب ها و ساعاتش بر همه ساعات برتر است، ماهى است که شما در آن به میهمانى خدا دعوت شده و مورد لطف او قرار گرفته اید، نفس هاى شما در آن تسبیح و خوابتان در آن عبادات، عملتان در آن مقبول و دعایتان در آن مستجاب است.... بهترین ساعاتى است که خداوند به بندگانش نظر رحمت مى کند...»

آری، ماه مبارک رمضان، آثار و برکات فراوانی دارد که روح و جان آدمی را می پرورد؛ ماه رمضان ماه گشوده شدن درهای رحمت و مغفرت الهی است که با فرا رسیدن آن جان تازه‌ای در کالبد وجود روزه داران دمیده می شود و آنها را به آرامش و امنیت واقعی جان و جسم می رساند.

آثار و برکات روزه برای فرد روزه دار

نبی مکرم اسلام (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمودند: فرد روزه دار پنج جایزه دارد:

1- نظر لطف خداوند شامل بنده اش می شود.

2- تمام شبانه روز ماه رمضان ملائکه برای روزه دار طلب مغفرت می کنند و می گویند: خدایا او را بیامرز.

3- خداوند در اول ماه رمضان به بهشت فرمان می دهد: خودت را برای بنده من زینت کن.

4- وقتی ماه تمام شود و بنده از این ماه عبور کند، آخرین شب ماه رمضان، خداوند همه گناهانش را می آمرزد. کسی بلند شد و گفت: آیا منظورتان شب قدر است؟ فرمود: نه، شب عید؛ چون مزد کار را آخرش می دهند.

5- بوی دهان آنها که به ظاهر بوی خوشی نیست نزد خدا مانند مشک و عنبر است.( بحارالانوار، ج 93، ص 364.)

همچنین یکی از بیشترین سفارشات رهبرمعظم انقلاب سفارش استفاده از برکات ماه مبارک رمضان است که هر ساله در دیدارهای مختلف با اقشار وگروه های که به دیدار ایشان می روند این تاکیدات را مرور می کنند.

به عنوان مثال؛ ماه رمضان، ماه گشودن درهای رحمت و مغفرت این ماه، ماه ضیافت الهی است. پذیرایی خداوند از بندگان خود در این ماه - که یک پذیرایی معنوی است - عبارت است از گشودن درهای رحمت و مغفرت و مضاعف کردن اجر و ثواب اعمال خیری که بندگان در این ماه انجام می‌دهند. روزه‌ی ماه رمضان هم یکی از مواد همین ضیافت عظیم الهی است، که مایه‌ی تصفیه‌ی روح انسان و ایجاد زمینه‌ی طهارت قلبی روزه‌دار است. امام سجاد (علیه‌السّلام) در خطبه‌یی فرمود: «شهر الطّهور و شهر التمحیص»؛ رمضان، ماه پاک شدن و طهارت قلب و ماه مغفرت است؛ چون خدای متعال استغفار را در این ماه بیش از دیگر ایام سال مورد لطف و عنایت خود قرار می‌دهد. لذا در یک روایت وارد شده است که «فمن لم یغفر له فی رمضان ففی ایّ شهر یغفر له»؛ اگر کسی در ماه رمضان - که درهای رحمت و مغفرت الهی به روی انسانها گشوده است - نتواند به مغفرت و رحمت الهی دست پیدا کند، پس کِی چنین توفیقی نصیب او خواهد شد؟ (بیانات رهبری در خطبه‌های نماز جمعه‌ی تهران ۲۹/۰۷/۱۳۸۴)

البته ناگفته نماند که آثار و برکاتی که در بالا براى ماه مبارک رمضان و روزه دارى ذکر شد، نصیب کسانی می گردد که حقیقت این ماه پربرکت و روزه را درک کنند و به اعمال آن جامه عمل بپوشانند، طوری که در گفتار و کردار آن ها به وضوح بتوان آثار روزه را دید.

لذا کسانی که از روزه داری تنها رنج گرسنگی و تشنگی آن را می کشند و یا به وسیله گناه تاثیر روزه را از بین می برند، ماه مبارک رمضان و فضای معنوی آن تاثیری بر آنان نخواهد گذاشت و در پایان این ماه چیزی جر خسران نصیب آن ها نمی گردد.

بنابراین فردی که روزه می گیرد، باید تمام اعضا و جوراح اش نیز روزه باشند، یعنی چشم پوشی و پرهیز از انجام عمل های نادرست مانند دوری از حسادت، غیبت، دروغ، جدال و دشمنی و ظلم به همنوعان همه ازشرایط روزه داشتن است.

به عنوان نمونه؛  پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) به زنى که با زبان روزه کنیز خود را دشنام مى داد فرمود: چگونه روزه دارى و حال آن که کنیزت را دشنام مى دهى؟! روزه فقط خوددارى از خوردن و آشامیدن نیست، بلکه خداوند آن را علاوه بر این دو، مانع کارها و سخنان زشت که روزه را بى اثر مى کنند قرار داده است، چه اندکند روزه داران و چه بسیارند کسانى که گرسنگى مى کشند.»

گفتنی است که در این ماه شیطان در غل و زنجیر است، بنابراین تمام شرایط فراهم است تا انسان در این ماه از تمام برکات آن بهره ببرد و فرد روزه دار با وجود گرسنگی و تشنگی و خودداری از لذائذی که باید از آن چشم پوشی کند، روح و اراده خویشتن را تقویت کند.

به هر تقدیر امید آن می رود که با انجام فرایض عبادی خصوصا در ماه مبارک رمضان، از برکات سازنده آن بهره مند گردیم، چرا که رمضان فرصتی است طلایی برای دست یابی به ارزش ها و برکات این ماه؛ لذا بیایید بکوشیم که این فرصت را بیهوده از دست ندهیم.

هر قدر انسان با قرآن مأنوس باشد، به کمال نزدیکتر شده است، زیرا آیات آن در حقیقت درجات ذات انسان، و مدارج آن نردبان عروج و تکامل است. پس عزیزان همدل و صمیمی! بیائید بر سفره الهی بنشینید که هر چه جانتان بخواهد در آن یافت می‎شود، چیزهایی که حتی چشم از دیدن آنها لذت می‎برد، بیائید به سوی ادبستانی که برتر از آن ادب و بالاتر از معلم آن مؤدّبی نمی‎یابید، در پیشگاه قرآن به درس بنشینید، استاد هم خدا باشد.[1]

نمونه‎هایی از انس و الفت ائمه معصومین ـ علیهم السّلام ـ با قرآن

امامان معصوم ـ علیه السّلام ـ و اولیاء خدا با قرآن انس بسیار داشتند، در ظاهر و باطن همواره با قرآن بودند و قرآن نصب العین آنها بود، در اینجا چند نمونه ذکر می‎شود:

حضرت علی ـ علیه السّلام ـ و قرآن:

حضرت علی ـ علیه السّلام ـ از آغاز کاتب وحی بود و به نگهداری قرآن اهمیت بسیار می‎داد، در این راستا ام سلمه (یکی از همسران رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ) می‎گوید: کانَ جَبرئیلُ یمِلُّ عَلی رَسُولِ اللهِ و رَسُولُ اللهِ یمِلُّ عَلی عَلی ـ علیه السّلام ـ.[2] «جبرئیل (سخن خدا را) به رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ املا می‎کرد و رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ نیز آن را به علی ـ علیه السّلام ـ املا می‎کرد.» انس علی ـ علیه السّلام ـ با قرآن چنان بود که پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ فرمود: هذا عَلی مَعَ القُرآنِ وَ القُرآنِ مَعَ عَلی ـ علیه السّلام ـ وَ لا یفْتَرِقا حَتّی یردا عَلَی الْحوضَ.[3] آن حضرت در عصر خلافتش شخصاً در بازارهای کوفه قدم می‎زد و به راهنمایی مردم می‎پرداخت، هنگامی که از کنار فروشندگان عبور می‎کرد، مکرر این آیه را می‎خواند: تِلْک الدّارُ الاخِرَةُ نَجعَلُهَا لِلَّذینَ لا یریدُونَ عُلُوّاً فِی الأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقینَ.[4] این سرای آخرت (بهشت) را تنها برای کسانی قرار می‎دهیم که در زمین اراده برتری جویی و فساد ندارند، و عاقبت نیک برای پرهیزکاران است.» آنگاه می‎فرمود: «این آیه درباره زمامداران عادل و متواضع و سایر قدرتمندان جامعه نازل شده است».[5]

او به قدری با قرآن مانوس بود که حتی وقتی شمشیر کینه مفسدان بر سرش فرود آمد، اندکی از خاک محراب را روی زخم سر ریخت و این آیه را خواند: مِنْها خَلَقْناکمْ وَ فِیها نُعِیدُکمْ وَ مِنْها نُخْرِجُکمْ تارَةً أُخْری.[6] «ما شما را از خاک آفریدیم و در آن باز می‎گردانیم و بار دیگر نیز شما را از آن بیرون می‎آوریم.»[7] محقق معروف اهل سنت محمد احمد نواوی می‎نویسد: علی ـ علیه السّلام ـ همه قرآن را حفظ کرد، بر اسرارش آگاه شد و گوشت و خونش با قرآن در آمیخت، چنانکه بررسی کننده نهج البلاغه این مطلب را در می‎یابد.[8]

انس امام حسین ـ علیه السّلام ـ با قرآن

در بعد از ظهر تاسوعا، هنگامی که دشمن می‎خواست به سوی خیام امام حسین ـ علیه السّلام ـ حمله کند، امام به حضرت ابوالفضل العباس ـ علیه السّلام ـ فرمود: به آنها (یزیدیان) بگو امشب را به ما مهلت بدهند، زیرا: خدا می‎داندکه من نماز، تلاوت قرآن ودعا و استغفار را دوست دارم، امشب به ما مهلت دهند تا به مناجات، تلاوت قرآن و دعا بپردازم.[9] زید بن ارقم گفته است: هنگامی که سر مطهر امام حسین ـ علیه السّلام ـ را در کوچه‎های کوفه می‎گرداندند، وقتی در برابر من رسید، شنیدم این آیه را تلاوت می‎کرد: أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحابَ الْکهْفِ وَ الرَّقِیمِ کانُوا مِنْ آیاتِنا عَجَباً.[10] «آیا اصحاب کهف و رقیم را از آیات عجیب ما پنداشتی؟» حضرت رضا ـ علیه السّلام ـ با مردم کم سخن می گفت: گفتار، پاسخ و مثالهایی که در ضمن گفتارش می آورد از قرآن نشأت گرفته بود. آن حضرت در هر سه روز یک بار تمام قرآن را تلاوت می کرد و می فرمود: «اگر خواسته باشم، می توانم در کمتر از سه روز قرآن را ختم کنم، ولی هرگز به هیچ آیه ای نمی رسم مگر اینکه در معنی آن می اندیشم و درباره اینکه در چه موضوع و چه وقت نازل شده، فکر می کنم.»[11]

علت وجوب سوره حمد در نماز

حضرت رضا فرمود: «اگر سئوال شود که چرا خداوند امر کرده تا در همه نمازها سوره حمد خوانده شود، در پاسخ می گوییم: برای اینکه قرآن متروک نشود و همواره نمازگزاران با قرآن ارتباط داشته باشند و آن را از یاد نبرند و انتخاب سوره حمد از این جهت است که همه معارف و مفاهیم قرآن در آن جمع است...»[12]

حضرت ولی عصر (ارواحنا فداه)

در حالات عالم ربانی و عارف صمدانی علامه بحرالعلوم (سید محمد مهدی طباطبایی 1212) چنین نگاشته اند: روزی علامه وارد حرم مطهر حضرت علی ـ علیه السّلام ـ شد و مصرع اوّل این شعر را خواند:

چه خوش است صوت قرآن ز تو دلربا شنیدن به رخت نظاره کردن سخن خدا شنیدن

یکی از حاضران پرسید: چرا این شعر را خوانده ای؟ علامه در پاسخ فرمود: وقتی وارد حرم مطهر امیرالمؤمنین علی ـ علیه السّلام ـ شدم، حضرت ولی عصر (عج) را دیدم که در ناحیه بالاسر نشسته، با صدای بلند و شیوا قرآن می خواند، از این رو آن شعر را خواندم، هنگامی که به حرم رسیدم، آن حضرت از حرم بیرون رفت.[13]

سیره علما و اولیاء الهی درباره انس با قرآن

شیخ مفید شبها اندکی می خوابید و بیشتر به نماز، مطالعه، تدریس یا تلاوت قرآن مجید می پرداخت.[14] محدث قمی می نویسد: «... میرداماد قرآن مجید را بسیار تلاوت می نمود به طوری که یکی از افراد مورد اعتماد برای من نقل کرده که در هر شب پانزده جزء قرآن می خواند.»[15] علامه مجلسی اوّل در اجازه ای که برای فرزندش ملا محمد باقر (صاحب بحار الانوار) نوشته، او را به قرائت یک جزء قرآن در هر روز و... سفارش کرده است.[16] عباداتی که شیخ انصاری از سن بلوغ تا آخر عمر بر آن مداومت می کرد گذشته از فرائض... قرائت یک جزء قرآن، نماز جعفر طیار، زیارت جامعه و عاشورا در هر روز بود.[17] علامه طباطبایی شب های ماه رمضان تا صبح بیدار بود، مقداری مطالعه می کرد و بعد به دعا و قرائت قرآن، نماز و ذکر می پرداخت.[18] مرحوم اقبال لاهوری که در اواخر زندگی اش، دچار ضعف و بیماری چشم شده بود و از مطالعه نیز محروم مانده بود، تنها مونسش قرآن بود، امّا با همان اندک بینایی، به قرآن می نگریست و با لذتی سرشار از ایمان، آیات را قرائت می کرد و می گفت: پدرم به من توصیه کرده است که؛ فرزندم! هر گاه قرآن می خوانی، چنان بخوان که گویی خداوند آن را بر تو نازل کرده است.[19] فیض کاشانی از قول یکی از حکیمان می گوید که ابتدا قرآن را می خواندم و لذتی نمی بردم. چندی بعد که آن را می خواندم، چنان که گویی آن را از رسول الله می شنوم که بر اصحابش می خواند. بالاتر رفتم و آن را از جبرئیل شنیدم که بر پیامبر ـ علیه السّلام ـ می خواند. از آن هم بالاتر رفتم و اینک آن را از خود خداوند می شنوم و لذتی می برم و تنعمی دارم که نمی توانم از آن بگذرم.[20]

علاقه امام خمینی قدِّس سرُّه به تلاوت قرآن

حضرت امام خمینی قدِّس سرُّه با قرآن انس بسیار داشت، در شبانه روز، به خصوص هنگام نماز شب، به تلاوت قرآن می پرداخت و در هر فرصتی که به دست می آورد، مشغول تلاوت قرآن می شد، هنگامی که در پاریس بود، وقتی خبرنگارها برای مصاحبه به محضرش می آمدند، معمولاً حدود ده دقیقه یا یک ربع برای آماده کردن دوربین هایشان معطل می شدند، امام در همین فرصت به تلاوت قرآن مشغول می شد، بعضی از حاضران می گفتند: خود را برای مصاحبه آماده کنید (یعنی فعلاً قرآن نخوانید).

فرمود: آیا در این چند دقیقه وقتم ضایع شود.

علاوه بر این، هر سال چند روز قبل از ماه رمضان، حضرت امام دستور می داد برای افرادی که مورد نظر مبارکش بود، چند بار قرآن قرائت شود.[21] حتی در روزهای آخر عمر، که در بستر بیماری بود، دوربین مخفی لحظه های دشوار زندگی اش را ثبت کرد و همه دریافتند که در نیمه های شب قرآن به دست داشت و مشغول تلاوت بود. حضرت امام خمینی قدِّس سرُّه به عظمت قرآن توجه عمیق و مداوم داشت و به طور جدی مقید بود تا در ظاهر و باطن به قرآن احترام گذاشته شود، خاطره های زیر صحت این سخن را نشان می دهد:

1.شخصی چند قرآن به قطع کوچک (شامل چند سوره از قرآن) به خانه امام آورد تا امام آنها را تبرک کند و سپس به جبهه بفرستد.

امام که گمان می کرد، نبات یا چیز دیگری است، پرسید: داخل پاکت چیست؟ پاسخ دادند: قرآن های کوچک است، که شامل چند سوره است، آورده اند تا برای جبهه تبرّک شود. امام ناگهان به طور بی سابقه ای برآشفت، مضطربانه دستش را عقب کشید و با لحنی تند و عتاب آمیز فرمود: «من قرآن را تبرک کنم؟ این چه کارهایی است که می کنید؟!»[22]

2.امام به طور معمول در حسینیه جماران روی صندلی می نشست، ولی یک روز وقتی وارد حسینیه شد، با اینکه صندلی در جای خود بود، روی زمین نشست، زیرا آن روز نفرات ممتاز مسابقات قرآن آمده بودند و قرار بود در آن جلسه چند آیه از قرآن تلاوت شود.[23]

  1. روزی امام طبق معمول روی صندلی نشسته بود، که قرآنی آوردند و روی زمین گذاردند، امام وقتی متوجه شد، بی درنگ آن را برداشت، روی میزی که در کنارش بود، گذاشت و فرمود: «قرآن را روی زمین نگذارید.»[24]

سفارش علما در انس و ارتباط با قرآن

امام خمینی در صحیفه نور می فرماید: و این جانب از روی جد، نه تعارف معمولی می گویم از عمر به باد رفته خود، در راه اشتباه و جهالت تأسف دارم و شما ای فرزندان برومند اسلام، حوزه ها و دانشگاهها را از توجه به شئونات قرآن و ابعاد بسیار مختلف آن بیدار کنید. تدریس قرآن در هر رشته ای از آن را محطّ نظر و مقصد اعلای خود قرار دهید، مبادا خدای ناخواسته در آخر عمر که ضعف پیری بر شما هجوم کرد از کرده ها پشیمان و تأسف بر ایام جوانی بخورید، همچون نویسنده...[25] علامه طباطبایی نیز می فرماید:. ..لازم به ذکر است که افرادی که توانسته اند ذهن خود را پاک و صاف نموده، از خواطر مصفا کنند و سلطان معرفت برای آنان طلوع نموده است، در یکی از دو حال بوده: اوّل در حین تلاوت قرآن مجید در این فکر بودند که قاری حقیقی کیست؟ در آن وقت، بر آنان منکشف می شده که قاری حقیقی قرآن، خداست.

دوّم: از راه توسل به حضرت ابا عبدالله ـ علیه السّلام ـ، زیرا آن حضرت را برای رفع حجاب و موانع طریق نسبت به سالکین راه خدا عنایتی عظیم است.[26] علامه حسن زاده آملی نیز در این باره می فرماید: با قرآن بیشتر محشور باشید، در قرآن تعمق نمائید، بسیار چیزها می فهمید. مَنْ اَرادَ الْعِلمَ فَلْیثَوِّر القُرآنَ، «تثویر»به معنی شخم زدن و زیر و رو کردن است، آن کس که طالب علم و فضل است، بایستی در قرآن تدبیر و تعمّق کند.[27]

پی نوشت ها

[1] صراط سلوك، ص 28.

[2] مناقب ابن مغازلي شافعي، ص 253.

[3] ينابيع الموده، ص 55.

[4] قصص، آيه 83.

[5] مناقب آل ابي طالب، ج 1، ص 372.

[6] طه، آيه55.

[7] منتهي الآمال، ج 1، ص 126.

[8] مصادر نهج البلاغه، ج 1، ص 92.

[9] نفس المهموم، ص 113 و 114.

[10] كهف: 9.

[11] ترجمه انوار البهية، ص 331.

[12] علل الشرائع، ج 1، ص 247.

[13] بحار الانوار، ج 53، ص 302.

[14] كوثر رباني، محمد رضا رباني، ص 107.

[15] سيماي فرزانگان، ص 172.

[16] همان، ص 167.

[17] همان، ص 162.

[18] همان، ص 164.

[19] اوصاف پارسايان، ص 182.

[20] اوصاف پارسايان، ص 181.

[21] سرگذشتهاي ويژه از زندگي امام خميني، ج 5، ص 68 ـ 70.

[22] در سايه آفتاب، ص 114.

[23] در سايه آفتاب، ص 114.

[24] همان، ص 115.

[25] صحيفه نور، ج 20، ص 20.

[26] رساله لب اللباب، علامه سيد محمد حسين طهراني.

[27] در محضر استاد حسن زاده آملي، ص 13.

جمعه, 27 فروردين 1400 17:01

مهم ترین کاتبان وحی

پیامبر اسلام به ظاهر خواندن و نوشتن نمی دانست، و در میان قوم خود به داشتن سواد معروف نبود زیرا هرگز ندیده بودند چیزی بخواند یا بنویسد، بنابراین او را ((امی)) می خواندند قرآن هم او را با همین وصف یاد کرده است: ((الَّذِینَ یتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِی الأمِّی))، ((فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ النَّبِی الأمِّی))[1] امی منسوب به ام (مادر) است و کسی را گویند که هم چون روزی که از مادر زاده شده است فاقد سواد باشد. معنای دیگری نیز گفته اند: منسوب به ام القری (شهرمکه )، یعنی کسی که درمکه زاده شده است در قرآن در موارد دیگر نیز مشتقات این واژه آمده است: ((هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الأمِّیینَ رَسُولا مِنْهُمْ))[2] شاید مقصود منسوبین به شهر مکه باشد،ولی احتمال نخست مشهورتر است و با آیه های دیگر قرآن بیش تر سازش دارد: ((وَمِنْهُمْ أُمِّیونَ لا یعْلَمُونَ الْکتَابَ إِلا أَمَانِی))[3] در این آیه جمله ((لا یعلمون الکتاب)) ظاهرا تفسیر ((امیون)) است و نیز از مقابله آنان (عرب) با اهل کتاب که اهل سوادبودند، به دست می آید (به جهت تناسب در عطف ) که مقصود، فاقد کتابت و سواداست و حدیث منقول از پیامبر اکرم (ص) که فرمود: ((انا امة امیة لا نکتب و لانحسب[4] ما مردمی هستیم فاقد سواد کتابت و نگارش حساب)) معنای نداشتن سواد را تایید می کند.

آن چه با معجزه بودن قرآن تناسب دارد، صرفا نخواندن و ننوشتن است نه نتوانستن خواندن و نوشتن ((وَمَا کنْتَ تَتْلُو مِنْ قَبْلِهِ مِنْ کتَابٍ وَلا تَخُطُّهُ بِیمِینِک إِذًا لارْتَابَ الْمُبْطِلُونَ[5] تو هیچ کتابی را پیش از این نمی خواندی و با دست خود چیزی نمی نوشتی، وگرنه باطل اندیشان قطعا به شک می افتادند))، مبادا کسانی که در صددتکذیب و ابطال سخنان تو هستند شک و تردید کنند. این آیه دلیلی است بر این که پیامبر چیزی نمی خواند و نمی نوشت، ولی دلالت ندارد که نمی توانست بنویسد وبخواند و همین اندازه برای ساکت کردن معارضین کافی است، زیرا پیامبر را هرگز باسواد نمی پنداشتند، بنابراین راه اعتراض را بر خود بسته می دیدند.

شیخ ابوجعفر طوسی در تفسیر آیه می گوید: ((مفسرین گفته اند نوشتن نمی دانست، ولی آیه چنین دلالتی ندارد صرفا گویای این جهت است که نمی نوشته و نمی خوانده است و چه بسا کسانی نمی نویسند ولی قادر بر نوشتن هستند و درظاهر وانمود می شود که فاقد سوادند و کتابت نمی دانند پس مفاد آیه چنین است: پیامبر به نوشتن و خواندن دست نزده بود و او را عادت بر نوشتن نبود)). [6]علامه طباطبایی فرموده است: ((ظاهرالتعبیر نفی العادة و هو الانسب بالنسبة الی سیاق الحجة[7]ظاهر عبارت نفی عادت  بر نوشتن و خواندن  است و این درجهت استدلال مناسب تر است )). به علاوه داشتن سواد کمال است و بی سوادی نقص و عیب و چون تمامی کمالات پیامبر از راه عنایت خاص الهی بوده و هرگز نزد کسی و استادی تعلم نیافته (علم لدنی) پس نمی شود ساحت قدس پیامبر از این کمال تهی باشد عدم تظاهر به سواد، برای اتمام حجت و بستن راه اعتراض و تشکیک بوده است،  به همین دلیل پیامبر اکرم (ص) به کاتبانی نیاز داشت تا در شؤون مختلف از جمله وحی برای اوکتابت کنند، لذا چه در مکه و چه در مدینه زبده ترین با سوادان را برای کتابت انتخاب فرمود اولین کسی که در مکه عهده دار کتابت مخصوصا کتابت وحی شد،علی بن ابی طالب (ع) بود و تا آخرین روز حیات پیامبر به این کار ادامه داد پیامبر (ص)نیز اصرار فراوان داشت تا علی،  آن چه را نازل می شود، نوشته و ثبت نماید تا چیزی از قرآن و وحی آسمانی از علی دور نماند.

سلیم بن قیس هلالی، که یکی از تابعین بود، می گوید: نزد علی (ع) در مسجدکوفه بودم و مردم گرد او را گرفته بودند، فرمود: ((پرسش های خود را تا در میان شماهستم از من دریغ ندارید درباره کتاب خدا از من بپرسید، به خدا قسم آیه ای نازل نشد مگر آن که پیامبر گرامی آن را بر من می خواند و تفسیر و تاویل آن را به من می آموخت)) عبداللّه بن عمرو یشکری معروف به ابن الکوا، یکی از پرسش کنندگان صحابه علی (ع ) و بسیار دانا و دانش مند بود، از وی پرسید: آن چه نازل می گردید و شما حضور نداشتید، چگونه است؟ علی (ع ) فرمود: ((هنگامی که به حضور پیامبرمی رسیدم،  می فرمود: یا علی در غیبت تو آیه هایی نازل شد، آن گاه آنها را بر من می خواند و تاویل آنها را به من تعلیم می فرمود)). [8]

اولین کسی که در مدینه عهده دار کتابت وحی گردید، ابی بن کعب انصاری بود او قبلا در زمان جاهلیت نوشتن را می دانست محمدبن سعد گوید: ((کتابت در میان عرب کمتر وجود داشت و ابی بن کعب از جمله کسانی بود که در آن دوره کتابت رافراگرفته بود))[9] ابن عبدالبر می گوید: ((ابی بن کعب نخستین کسی است که درمدینه عهده دار کتابت برای پیامبر(ص) شد و او اولین کسی بود که در پایان نامه ها نوشت: کتبه فلان))[10] ابی بن کعب کسی است که پیامبر اکرم (ص) قرآن را به طورکامل بر وی عرضه کرد او از جمله کسانی است که در عرضه اخیر قرآن حضورداشت،  بدین جهت در دوران یک سان کردن مصاحف در عهد عثمان سرپرستی گروه به او واگذار شده بود و هرگاه در مواردی اختلاف پیش می آمد، با نظر ابی، مشکل حل می گردید. [11]

زیدبن ثابت در مدینه در همسایگی پیامبر(ص) خانه داشت او نوشتن می دانست در ابتدای امر هر گاه پیامبر (ص) نیاز به نوشتن داشت و ابی بن کعب حاضر نبود، به دنبال زید می فرستاد تا برای او کتابت کند رفته رفته کتابت او هم رسمیت یافت و حتی با دستور پیامبر(ص) زبان و نوشتن عبرانی را نیز فرا گرفت تا نامه های عبری را برای پیامبر(ص) بخواند، ترجمه کند و پاسخ بنویسد زیدبن ثابت بیش از دیگر اصحاب، ملازم پیامبر(ص ) برای نوشتن بود و بیش تر نامه نگاری می کرد. [12]بنابراین عمده ترین کاتبان وحی،  علی بن ابی طالب،  ابی بن کعب و زیدبن ثابت بودند و دیگر کاتبان وحی، در مرتبه دوم قرار داشتند.

ابن اثیر گوید: ((یکی از ملتزمین حضور در امر کتابت، عبداللّه بن ارقم زهری بود او عهده دار نامه های پیامبر (ص) بود، ولی عهده دار معاهده ها و صلح نامه های پیامبر (ص)، علی بن ابی طالب بود)) او می گوید: ((از جمله کاتبان، که احیانا برای پیامبر(ص) کتابت می کردند، خلفای ثلاثه، زیدبن عوام، خالد و ابان دو فرزندسعیدبن العاص، حنظله اسیدی،  علابن حضرمی، خالدبن ولید، عبداللّه بن رواحه، محمدبن مسلمه، عبداللّه بن ابی سلول، مغیرة بن شعبه، عمروبن العاص، معاویة بن ابی سفیان،  جهم یا جهیم بن صلت،  معیقب بن ابی فاطمه وشرحبیل بن حسنه بودند)).

او می افزاید: ((نخستین کس که از قریش برای پیامبر کتابت نمود عبداللّه بن سعدبن ابی سرح بود، سپس مرتد شد و به سوی مکه بازگشت و آیه ((وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَی عَلَی اللَّهِ کذِبًا أَوْ قَالَ أُوحِی إِلَی وَلَمْ یوحَ إِلَیهِ شَیءٌ))[13] در شان او نازل گردید)). [14]

ظاهرا این افراد از جمله کسانی بودند که در میان عرب آن روز با سواد بودند ونوشتن و خواندن می دانستند و در مواقع ضرورت گاه و بی گاه حضرت برای نوشتن از آنان استفاده می کرد، ولی کاتبان رسمی سه نفر فوق و ابن ارقم بودند.

ابن ابی الحدید گوید: ((محققان و سیره نویسان نوشته اند که کاتبان وحی، علی (ع) و زیدبن ثابت و زیدبن ارقم بودند و حنظلة بن ربیع تمیمی و معاویه، نامه های پیامبر (ص) را به سران، نوشته های مورد نیاز مردم و هم چنین لیست اموال و صدقات را می نوشتند))[15] ابوعبداللّه زنجانی تا بیش از چهل تن را جز کاتبان وحی شمرده است[16] که ظاهرا هنگام ضرورت از وجود آنان استفاده می شده است.

بلاذری در خاتمه کتاب فتوح البلدان از واقدی آورده است: ((هنگام ظهور اسلام، در میان قریش، هفده نفر نوشتن را می دانستند: علی بن ابی طالب، عمربن الخطاب، عثمان بن عفان، ابوعبیدة بن جراح،  طلحة بن عبیداللّه، یزید بن ابی سفیان، ابوحذیفة بن عتبة بن ربیعه، حاطب بن عمرو (برادر سهیل بن عمرو عامری)، ابوسلمة بن عبدالاسد مخزومی، ابان بن سعیدبن العاص بن امیه، برادرش خالدبن سعید،عبداللّه بن سعدبن ابی سرح، حویطب بن عبدالعزی،  ابوسفیان بن حرب، معاویة بن ابی سفیان و جهیم بن صلت و از وابستگان قریش: علابن حضرمی.

از زنانی که در صدر اسلام نوشتن را می دانستند می توان از ام کلثوم بنت عقبه، کریمه بنت مقداد و شفا بنت عبداللّه نام برد شفا به دستور پیامبر به حفصه نوشتن آموخت و بعد از آن حفصه در زمره نویسندگان قرار گرفت عایشه و ام سلمه از زنانی بودند که فقط خواندن می دانستند.

در مدینه سعدبن عباده، منذربن عمرو، ابی بن کعب، زیدبن ثابت، که نوشتن عربی و عبری را می دانست، رافع بن مالک، اسیدبن حضیر، معن بن عدی، بشیربن سعد، سعدبن ربیع، اوس بن خولی و عبداللّه بن ابی نوشتن می دانستند)). [17]شیوه کتابت در عهد رسالت بدین گونه بود که بر هرچه یافت می شد و امکان نوشتن روی آن وجود داشت، می نوشتند، مانند:

1- عسب: جمع عسیب،  جریده نخل،  چوب وسط شاخه های درخت خرما که برگ های آن را جدا می ساختند و در قسمت پهن آن می نوشتند.

2- لخاف: جمع لخفه، سنگ های نازک و سفید.

3- رقاع: جمع رقعه، تکه های پوست یا ورق (برگ) یا کاغذ.

4- ادم: جمع ادیم، پوست آماده شده برای نوشتن.

پس از نوشته شدن، آیات نزد پیامبر و در خانه ایشان ضبط و نگهداری می شد. گاهی برخی از صحابه می خواستند سوره یا سوره هایی داشته باشند، آنها را استنساخ کرده و بر روی تکه های برگ یا کاغذ می نوشتند و نزد خود نگه می داشتند و معمولا در محفظه های پارچه ای به دیوار می آویختند. [18]

آیه ها به گونه ای منظم و مرتب، در هر سوره ثبت می گردید و هر سوره با نزول بسم اللّه آغاز یافته و با نزول بسم اللّه جدید ختم آن سوره اعلام می شد و سوره ها بااین رویه هر یک جدا و مستقل از یک دیگر ثبت و ضبط می شد در عهد رسالت هیچ گونه نظم و ترتیبی بین سوره ها صورت نگرفت. علامه طباطبایی می فرماید: ((قرآن به صورت امروزی در عهد رسالت ترتیب داده نشده بود، جز سوره های پراکنده بدون ترتیب و آیه هایی که در دست این و آن بود ودر میان مردم به طور متفرق وجود داشت)). [19]

پی نوشت ها

[1] اعراف 7: 157 و 158.

[2] جمعه62 : 2.

[3] بقره2 : 78.

[4] تفسير كبير رازى , ج15 , ص 23.

[5] عنكبوت 29: 48.

[6] ابوجعفر (شيخ طوسى ), التبيان , ج8 , ص 193.

[7] الميزان , ج16 , ص 145.

[8] سليم بن قيس هلالى , السقيفه , ص 214 ـ 213.

[9] طبقات ابن سعد, ج3 , قسمت 2, ص 59.

[10] ر ك : الاصـابـة , ج1 , ص 19 ابـن عـبدالبر قرطبى , الاستيعاب في معرفة الاصحاب در حاشيه الاصابه , ج1 ,ص 51 ـ 50.

[11] ر ك : التمهيد, ج1 , ص 348 ـ 340 مصاحف سجستانى , ص 30.

[12] ر ك : ابـن اثـيـر, اسـدالغابة في معرفة الصحابه , ج1 , ص 50 الاستيعاب در حاشيه الاصابه , ج1 , ص 50 ومصاحف سجستانى , ص 3 طبقات ابن سعد, ج2 , قسمت 2, ص 115.

[13] انعام6 : 93.

[14] ر ك : اسدالغابه , ج1 , ص 50.

[15] ابن ابى الحديد, شرح نهج البلاغه , ج1 , ص 338.

[16] زنجانى , ابوعبداللّه , تاريخ القرآن , ص 21 ـ 20.

[17] ر ك : ابوالحسن بلاذرى , فتوح البلدان , ص 460 ـ 457.

[18] ر ك : التمهيد,ج 1 ص 288 تلخيص التمهيد,ج 1 ص 133.

[19] الميزان , ج3 , ص 79 ـ 78.

جمعه, 27 فروردين 1400 17:00

نقش صدقه و دعا در تغییر سرنوشت

قوانین آفرینش استثناء پذیر نیست . اگر تغییراتی در سنتهای جهان مشاهده می شود آن تغییرها معلول تغییر شرایط است و بدیهی است که هر سنتی در شرایط خاص جاری است و با تغییر شرایط، سنتی دیگر جریان می یابد و آن سنت نیز در شرایط خاص خود کلیت دارد. پس تغییر قانون و سنت، به حکم قانون و سنت است ولی نه به این معنی که قانونی به حکم قانونی نسخ می شود، بلکه به این معنی که شرایط یک قانون تغییر می کند و شرایط جدید به وجود می آید و در شرایط جدید قانون جدید حکمفرما می شود. در جهان، جز قانون و سنت و ناموسهای لا یتغیر وجود ندارد.

اگر مرده ای بطور اعجاز زنده می شود، آن خود حساب و قانونی دارد. اگر فرزندی همچون عیسی بن مریم علیه السلام بدون پدر متولد می شود، بر خلاف سنت الهی و قانون جهان نیست. بشر، همه سنتها و قانونهای آفرینش را نمی شناسد و همینکه چیزی را بر ضد قانون و سنتی که خود، آگاهی دارد در نظر می گیرد، می پندارد مطلقا بر خلاف قانون و سنت است، استثناء است، نقض قانون علیت است و در بسیاری از موارد هم آنچه را که به عنوان قانون می شناسد قشر قانون است نه قانون واقعی.  تأثیر دعا و صدقه در دفع بلاها و غیره نقض سنت الهی نیست چرا که نه قوانین آفرینش استثناپذیر است و نه کارهای خارق العاده و استثناء در قوانین آفرینش است.

در حدیث آمده است که از رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم سؤال شد که با وجود اینکه هر حادثه ای که در جهان رخ می دهد به تقدیر الهی و قضاء حتمی او است، دعا و دوا چه اثری می تواند داشته باشد؟ در پاسخ فرمودند: دعا نیز از قضا و قدر است. یک بحث خیلی عالی فقط در میان علمای شیعه هست و در غیر علمای شیعه نیست به نام بداء، یعنی تغییر سرنوشت. مثلا جریان اصلی عالم همین بوده که اوضاع چنان جلو می آمده که فردی در لحظه معین زمین بخورد ولی اگر همین فرد یک جریان دیگری به وجود می آورد مثلا صدقه ای می داد ممکن بود همین صدقه جلوی این جریان را بگیرد. یا یک دعا ممکن است جلوی یک جریان را بگیرد. و به همین خاطر ما در باب دعا داریم که «ان الدعاء یرد القضاء؛ دعا جلوی قضا و قدر را می گیرد». البته خود دعا هم به قضا و قدر است ولی آن یک جریان است و این جریان دیگری.

بنابراین آن خودش یک جریانی بوده که به آنجا منتهی می شده ولی مانعی هم نیست که یک جریان دیگری بیاید جلوی آن را بگیرد کما اینکه این قضیه معروف است و در اخبار ما وارد شده که عیسای مسیح از جلوی خانه ای می گذشت که در آن خانه عروسی بود، مسیح گفت فردا شب که شما بیایید اینجا می بینید که عروسی تبدیل به عزا شده. فردا شب آمدند دیدند باز هم عروسی است. گفتند چطور شد؟! عیسی گفت حتما جریان دیگری رخ داده است، عمل خیر سر زده است، بنا و مقرر بود که این عروس تلف شود. بعد می آیند و آن خانه را جستجو می کنند، ماری را در آنجا می بینند در حالی که برگی در دهانش است و بعد، از عروس تحقیق و بازپرسی می کنند، معلوم می شود که در همان شب فقیری می آید و کسی به آن فقیر رسیدگی نمی کند، این می بیند کسی به او رسیدگی نمی کند خودش بلند می شود از غذای خودش به او می دهد. وقتی که این را اقرار می کند مسیح می گوید همین کار جلوی این جریان را گرفت.

سیری در اندیشه عرفانی امام خمینی (ره)
از جمله اسرار وجودی اهل بیت (علیهم‌السلام) که در قرآن کریم با اشاره و در روایات به تفصیل آمده این است که اهل بیت (علیهم‌السلام) مصادیق حقیقی «صراط مستقیم» می‌باشند. این مسأله در عرفان امام خمینی بسیار پُر فروغ و زیبا تجلی کرده است؛ ایشان با استناد به آموزه‌های دینی، نکته‌های عرفانی مهمی در این باره مطرح کرده اند که از نظر می‌گذرد:

الف. چیستی صراط مستقیم

در آثار امام خمینی از جنبه‌های مختلف کلامی و عرفانی به تفصیل پیرامون چیستی صراط بحث شده است؛ (1) از جمله این که:
"حقیقت صراط، صورت باطن ولایت است؛ چنانچه در احادیث وارد است که امیرالمؤمنین صراط است، و در حدیث دیگر است که: «ماییم صراط مستقیم»، و در زیارت مبارکه‌ی جامعه است که: «أنتم السبیل الأعظم، و الصراط الأقوم (2)»." (3)
لازم به ذکر است که در عرفان اسلامی برای صراط مصادیق متعددی مطرح شده است؛ (4) این مصادیق به دلیل آن که در طول یکدیگر قرار دارند، نه تنها منافاتی با همدیگر ندارند، بلکه مؤید هم نیز می‌باشند؛ زیرا همان‌گونه که نور آفتاب با وجود آن که یک نور است، اشیاء و مکان‌های مختلف و متکثری را روشن می‌کند، صراط نیز وحدتی گسترده و انبساطی دارد. مراد از یکی بودن صراط، وحدت عددی آن نیست تا با تعدد منافات داشته باشد؛ وحدتی که از چنین ویژگی برخوردار باشد،‌ در عین حفظ وحدت، بر اثر برخورد با قوابل متعدد، تکثّر می‌یابد. (5)
به همین دلیل در عرفان اسلامی، اهل بیت (علیهم‌السلام) یکی از مصادیق حقیقی صراط مستقیم شمرده شده اند. (6) امام خمینی از «صراط» به باطن ولایت یاد کرده و در جای دیگر در مقام تبیین این مسأله گفته است:
"اگر در این عالم به راه راست نبوت و طریق مستقیم ولایت قدم زده باشی و از جاده‌ی ولایت علی بن ابی‌طالب (علیه‌السلام) اعوجاج پیدا نکرده باشی و لغزش پیدا نکنی، خوفی برای تو در گذشتن از صراط نیست... و هر کس در این صراط به استقامت حرکت کند و پای قلبش نلرزد، در آن صراط نیز پایش نمی‌لغزد و چون برق خاطف از آن بگذرد. (7)"
بنابراین صراط مستقیم در واقع همان ولایت و قرار گرفتن در مسیر ولایت اهل بیت است و به هر اندازه انسان اهل ولایت باشد، به همان اندازه در صراط مستقیم قرار دارد.

ب. تحلیل صراط مستقیم بودن اهل بیت (علیهم‌السلام)

برای تحلیل این مسأله بهتر آن است که نخست با فرازهایی از سخنان حضرت امام در این باره آشنا شویم. ایشان در جایی بدین مضمون می‌فرمایند:
در احادیث شریفه در ذیل این آیه‌ی شریفه، «صراط مستقیم» را به حضرت امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) و حضرات ائمه معصومین (علیهم‌السلام) تفسیر فرمودند: از ابی‌الحسن (علیه‌السلام) از این آیه که فرمود: (أَفَمَنْ یَمْشِی مُکِبًّا عَلی وَجْهِهِ أَهْدی أَمَّنْ یَمْشِی سَوِیّاً عَلی صِراطٍ مُسّتَقِیمٍ) (8) سؤال شد، حضرت فرمود: «الله ضرب مثلاً مَنْ حادّ عن ولایة علی کمن یمشی علی وجهه لایَهتدی لأمره؛ و جعل مَنْ تبعه سویاً علی صراطٍ مستقیم؛ و الصراط المستقیم أمیرالمؤمنین». (9) خدای تعالی در این آیه‌ی شریفه مثل زده است، و آن مَثَل کسانی است که اِعراض نمودند از ولایت امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) که آن‌ها گویی راه می‌روند به روی‌های خود و به هدایت نرسند، و کسانی را که متابعت آن حضرت نمودند، قرار داده به راه مستوی و راست و صراط مستقیم امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) است. و در حدیث دیگر است که مقصود از «صراط مستقیم» علی و ائمه (علیهم‌السلام) است. (10)
ایشان در جای دیگری با طرح جنبه‌های مختلف بحث صراط مستقیم، در این باره می‌گویند:
«صراط مستقیم» نزدیک‌تر راه وصول الی الله است که آن، راه رسول الله و اهل بیت او است؛ چنانچه تفسیر شده است به رسول خدا و ائمه هدی و امیرالمؤمنین علیهم الصلوة و السلام، و چنانچه در حدیث است که رسول خدا خطی مستقیم کشیدند و در اطراف آن خطوطی کشیدند و فرمودند: «این خط وسط مستقیم از من است (11)». (12)
برای درک بهتر دیدگاه حضرت امام، ریشه‌یابی این مسأله در آموزه‌های دینی ضروری است؛ در قرآن کریم آمده است:
(وَأَنَّ هذَا صِرَاطِی مُسْتَقِیماً فَاتَّبِعُوهُ وَلاَتَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَن سَبِیلِهِ ذلِكُمْ وَصَّاكُم بِهِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ)؛ (13) این راه راست من است؛ پس از آن پیروی کنید، و از راه‌های دیگر که شما را از راه وی پراکنده می‌سازد پیروی نکنید، این‌ها است که خدا شما را به آن سفارش کرده است، باشد که به تقوا گرایید.
امام باقر (علیه‌السلام) در ذیل این آیه فرمود:
«علی بن أبی‌طالب و الأئمة من وُلد فاطمة، هم صراط الله؛ فمن اباهم سلک السُبل»؛ (14) علی بن ابی‌طالب و امامان که از فرزندان فاطمه (علیهاالسلام) می‌باشند، صراط و راه خداوند هستند؛ پس هر کس از آن‌ها روی گرداند به راه دیگر رفته است.
و همچنین معصوم (علیه‌السلام) فرمود:
«والله، نحن الصراط المستقیم». (15)
و نیز در روایات متعددی منظور از آیه‌ی (اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ)، (16) راه پیامبر و اهل بیت (علیهم‌السلام) عنوان شده است؛ از جمله رسول خدا ذیل این آیه فرمود:
«هو صراط محمد و آله»؛ (17) مراد از صراط در این آیه محمد و آل او است.
بنابراین آنچه امام خمینی درباره صراط مستقیم بودن اهل بیت (علیهم‌السلام) مطرح کرده اند در واقع تجلی آموزه‌ها و معارف وحیانی است.
نکته‌ی اساسی، چگونگی صراط مستقیم بودن اهل بیت است؛ در تحلیل این مسأله باید گفت، طبق آنچه در تفسیر عرفانی آیه‌ی نورانی (اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ) (18) آمده، نمازگزار یا قاری قرآن از خداوند می‌خواهد که او را در راه هدایت استوار و ثابت قدم نگاه دارد؛ آن راه، طریق کسانی است که نعمت‌های خاص و رحمت رحیمیه‌ی خداوند نصیبشان شده است. این نعمت خاصّه، معرفت، محبت و هدایت حقّانی و ذاتی است که شامل انبیا، شهدا، صدیقین و اولیای الهی شده است. (19) از آن جا که اهل بیت (علیهم‌السلام)، پس از وجود ختمی مرتبت، مصداق بارز انسان کامل هستند، پس نعمت خاصّه و رحمت رحیمیه‌ی یاد شده شامل اهل بیت (علیهم‌السلام) است؛ زیرا انسان‌هایی که معارف، اخلاق و احکام الهی را علماً و عملاً به طور کامل درک کرده و به آن متصف شده اند به گونه‌ای که تجسم، تمثّل و صورت عینی دین گردیده اند، خود «صراط مستقیم» می‌شوند.
از این رو برخی بزرگان معتقدند که با نگرش دقیق و عمیق و متحد دیدن راه و رونده روشن می‌شود که اگر کسی سراسر دین را به خوبی فهمید و به درستی به آن عمل کرد، خود صراط مستقیم می‌شود و اهل بیت (علیهم‌السلام) براساس همین مبنا صراط مستقیم محسوب می‌شوند. همان‌گونه که میوه در یک شرایط کاملاً مساعد و با حرکت خود، رنگ، طعم و رایحه‌ی دل‌انگیزی پیدا می‌کند و با آن متحد و متصف می‌شود، انسان کامل (پیامبر و ائمه) نیز به دلیل آن که به طور دقیق در مسیر دین و اراده‌ی الهی حرکت کرده است،‌با دین متحد گردیده و اتحاد وجودی میان دین و انسان کامل برقرار می‌شود. بدیهی است که اتصاف و اتحاد انسان کامل با صراط مستقیم، از اتصاف میوه به رنگ و بوی معطر بسی شدیدتر است؛ زیرا رنگ و بو وصف ذاتی برای میوه نیست، اما دین با حقیقت هستی انسان کامل پیوند خورده و در جان او ریشه دوانده است. پس اگر به اهل بیت «صراط مستقیم» اطلاق می‌شود چنین اطلاقی حقیقی است، نه مجازی و از باب تشبیه. (20) با این بیان می‌توان جمع میان روایاتی که مصادیق متفاوتی برای «صراط» بیان کرده اند (21) به آسانی جمع نمود؛ بلکه چگونگی صراط مستقیم بودن اهل بیت نیز تفسیر ملموس و روشن‌تری می‌یابد.
صراط در دنیا به صورت دین که مجموعه‌ای است از اعتقادات، اخلاقیات و اعمال صالح و نیز به صورت انسان کامل (انبیا و ائمه (علیهم‌السلام)) که تجسم حقیقت دین می‌باشند، ظهور می‌کند. در جهان آخرت نیز متناسب با حقایق آن نشئه، به صورت پُلی ظهور می‌کند که یک سمت آن موقف قیامت و پایانش بهشت رحمت است.
بنابراین پیامبر و اهل بیت (علیهم‌السلام) در عالم دنیا، تجسم عینی دین و صراط مستقیم در دنیا هستند و انسان‌هایی که آن‌ها را شناختند و در مسیر هدایت به آنان اقتدا کردند، در آخرت از پُلی که براساس برخی روایات بر روی جهنم کشیده شده است، به سلامت می‌گذرند؛ اما افرادی که اهل بیت (علیهم‌السلام) را نشناختند و در پرتو نور آن‌ها هدایت نشدند، از آن پُل نمی‌توانند عبور کنند و به دوزخ فرو می‌افتند. (22)

پی‌نوشت‌ها:

1. ر.ک: آداب الصلوة، ص 287.
2. «شما اهل بیت بزرگراه و طریق استوار هستید».
3. شرح چهل حدیث، ص 360.
4. جامع الاسرار و منبع الانوار، ص 88-99.
5. تفسیر تسنیم، ج 1، ص 486.
6. جامع الاسرار و منبع الانوار، ص 92-93.
7. شرح چهل حدیث، ص 360.
8. «پس آیا آن کس که نگون سار راه می‌پیماید هدایت یافته‌تر است یا آن کس که ایستاده به راه راست می‌رود؟»؛ ملک (67): 22.
9. الکافی، ج 1، ص 433، ح 91.
10. ر.ک: شرح چهل حدیث، ص 533.
11. علم الیقین، ج 1، ص 967.
12. آداب الصلوة، ص 287.
13. انعام (6): 153.
14. بحارالانوار، ج 24، ص 15، ح 17.
15. تفسیر نورالثقلین، ج 1، ص 22.
16. حمد (1): 6.
17. بحارالانوار، ج 24، ص 17، ص 24.
18. حمد (1): 5.
19. تفسیر القرآن الکریم، ج 1، ص 11.
20. تفسیر تسنیم، ج 1، ص 499.
21. علم الیقین، ج 2، ص 966.
22. ر.ک: الحکمة المتعالیه، ج 9، ص 284-290؛ تفسیر تسنیم، ج 1، ص 507-508.

نگاهی گذرا به تاریخ نشان می دهد که زندگی بشر در جوامع مختلف، همیشه بر اساس مجموعه ای از قواعد و مناسبات معین، نظم و نسق یافته و به طبع همواره می توان آن را واجد سبک دانست.

بر اساس چنین رویکردی، بحث از سبک زندگی و الگوهای نظام مند رفتاری، بحث تازه ای نیست و حتی در محافل و مجامع دانشگاهی نیز این مبحث در قالب موضوع های کلی تری مانند فرهنگ و تمدن، دارای قدمتی طولانی است. با توصیف بیان شده، جای پرسش دارد که چرا اکنون سبک زندگی تا این حد اهمیت یافته و توجه بسیاری را به خود جلب کرده است؟

واقعیت آن است که اقتضای زندگی در جوامع مدرن و متکی بر فرهنگ و تمدن غربی، به تدریج الگوهای خاصی را برای زندگی و رفتار ارائه کرده است. به زعم دانشمندان علوم اجتماعی، در یک قرن گذشته، شرایط جدید کار، تولید، انباشتگی کالاهای مصرفی و همچنین فراهم آمدن زمان فراغت بیشتر برای بخش زیادی از اقشار جامعه، نشانه ای از تحول عمیق اجتماعی و فرهنگی بوده است و شرایط نوین، الگوهای رفتاری تازه ای را در زمینۀ کار و فعالیت، مصرف و شیوه های گذران اوقات فراغت می طلبد که می توان آنها را در قالب عنوان کلی سبک زندگی مورد بررسی قرار داد.

به همین دلیل، امروزه اصطلاح سبک زندگی[1] در ادبیات علوم اجتماعی، پیوندی تنگاتنگ با مجموعه ای از مفاهیم مانند فرهنگ، جامعه، رفتار، اخلاق، عقیده، شخصیت، هویت، طبقۀ اجتماعی، سلیقه و نیاز دارد. حاصل این رویکرد نیز خواسته یا ناخواسته، تلاشی گسترده برای معرفی، ترویج و تثبیت سبک خاصی از زندگی خواهد بود که خاستگاه آن، فرهنگ بی دین غربی و عقبۀ معرفتی آن است.

روشن است که پذیرش منفعلانۀ این گونه از الگوهای رفتاری برای جوامع مسلمان که خود در پرتو آموزه های اسلامی، توانایی تعریف و ترسیم سبک زندگی دینی و تبیین الگوهای متناسب با آن را دارند، شایسته نبوده و باید به اقتضای فرهنگ دینی خود، به سبک زندگی اسلامی روی آورند. به ویژه آنکه ناکارآمدی تمدن بی دین غربی در پاسخگویی به نیازهای چندبعدی انسان آشکار شده و رصد تحولات جاری در جهان نیز نشانه های افول و فرود این تمدن را نمایان ساخته است.

تجربۀ تاریخی بشر نیز نشان داده با پایان تمدنی، زمینۀ مناسبی برای شکوفایی تمدن های دیگر فراهم می شود و جامعۀ بشری که معمولا در برابر تغییر و تحول عمیق اجتماعی مقاوم است، در چنین وضعیتی با رضایت خاطر از دگرگونی و جایگزینی استقبال می کند. در پرتو چنین فرصتی می توان با تکیه بر غنا و تعالی آموزه های اصیل اسلامی، این جایگزین را که همچون گنجینه ای ارزشمند و برگرفته از میراث آسمانی اسلام نزد مسلمانان نهفته است، هم خود بهتر بشناسیم و هم به جهانیان معرفی کنیم.

بازخوانی و ژرف اندیشی در آموزه های اسلام، نشان دهندة ظرفیت بالای این دین آسمانی برای فرهنگ سازی و ارائۀ الگوهای رفتاری مناسب است، زیرا انتزاعی ترین لایه های اعتقادی و معرفتی تا عینی ترین سطوح رفتاری که امروزه با عنوان سبک زندگی از آن یاد می شود، در چارچوب نظام معنایی اسلام جای گرفته و در مسیر تکامل و سعادت انسان مورد استفاده قرار می گیرد.

در این راستا، قرآن که مهم ترین منبع آموزه های اسلامی به شمار می رود، سرشار از الگوهایی است که شیوة زیست مؤمنانه و مورد نظر اسلام را معرفی می کند و در پرتو آیات آن، سیرة پیامبر گرامی اسلام (ص) نیز به عنوان اسوه و نمونۀ عالی زندگی به تمام مسلمانان معرفی شده است.

همچنین روایت ها و حکایت های فراوانی از اهل بیت (ع) در اختیار مسلمانان قرار دارد که با الهام از تعالیم نورانی قرآن کریم و در شرایط متفاوت اجتماعی، مصادیق متعددی از الگوهای زندگی دینی را تبیین و معرفی کرده اند، به خصوص بهره مندی برخی از دوره های تاریخی از تمایزهای ویژة فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و علمی، برای زمان حاضر که جامعۀ اسلامی بار دیگر در دورة گذار قرار گرفته، می تواند دستاوردهای بسیار مهمی را در پی داشته باشد.

این مقاله به بررسی سبک زندگی امام رضا(ع) در ساحت عملی و نظری در چهار مقولۀ آراستگی، همیاری، اخلاق گرایی و تعامل فرهنگی می پردازد تا الگویی برای مسلمانان باشد.

دوران زندگانی ایشان با توجه به قبول منصب ولایتعهدی و قرار گرفتن در کانون زندگانی ایرانیان می تواند الگوی مناسبی به ویژه در زمینۀ تعامل فرهنگی و اخلاق گرایی برای ایرانیان باشد.

تبیین الگوی سبک زندگانی امام رضا(ع) در زمینه های یادشده در مقایسه با الگوهای ارائه شدة غربی از موضوع های بدیعی است که کمتر به آن پرداخته شده است، این مقاله ضمن تبیین مفهوم سبک زندگی و الگوهای ارائه شده در این زمینه، به بررسی الگوهای رفتاری امام رضا (ع) که در دورانی مهم از تاریخ اسلام، نماد و الگوی ویژة سبک زندگی اسلامی به شمار می رود، پرداخته است.

دربارة پیشینۀ موضوع باید گفت که تاکنون مقاله ای با عنوان سبک زندگی اسلامی در حوزة روابط اجتماعی با الگوگیری از زندگانی امام رضا (ع) به چاپ نرسیده، البته مقاله ها و کتاب های متعددی دربارة الگوی سبک زندگی به چاپ رسیده است که ازجمله می توان به کتاب های دین و سبک زندگی اثر محمدسعید مهدوی کنی، اخلاق تربیتی امام رضا(ع) تألیف جواد محدثی و مقاله هایی چون «سبک زندگی و شخصیت اخلاقی امام رضا(ع)» اثر یعقوبعلی عابدینی نژاد اشاره کرد.

سبک زندگی دینی

سبک زندگی در حوزة مطالعات فرهنگی به مجموعه رفتارها و الگوهای کنش افراد که معطوف به ابعاد هنجاری و معنایی زندگی اجتماعی باشد، اطلاق می شود. طبیعی است که بر اساس چنین رویکردی، سبک زندگی علاوه بر اینکه بر ماهیت و محتوای خاص تعامل ها و کنش های اشخاص در هر جامعه دلالت دارد و مبین اغراض، نیت ها، معانی و تفاسیر فرد در جریان عمل روزمره است، نشان دهندة کم و کیف نظام باورها و ارزش های افراد نیز خواهد بود (فاضل قانع، ١٣٩٢: ٩).

چنین برداشتی از مفهوم سبک زندگی، علاوه بر اینکه پشتیبانی جدیدترین دیدگاه های مطرح در این عرصه را به همراه دارد (بوردیو، ١٣٩٠: ٢٨٦ و ٣٣٧؛ گیدنز، ١٣٨٧: ١٢٠)، از قابلیت خوبی برای بومی سازی مفهوم سبک زندگی بر اساس اقتضاهای جامعۀ اسلامی برخوردار است.

تمرکز اندیشمندان بر شاخص هایی مانند الگوی مصرف، شیوة گذران اوقات فراغت، الگوهای مربوط به شیوة تمرکز بر علاقه مندی ها، آداب معاشرت، الگوهای زندگی خانوادگی و بهداشت و سلامت، نشان می دهد که مطالعات سبک زندگی حول یک محور عمومی با عنوان کلی «سلیقه»[2] دور می زند (مهدوی کنی، ١٣٨٦: ٢١٦).

سلیقه، امری ذهنی است که در قالب تمایل ها و ترجیح های رفتاری انسان جلوه گر شده و بدین ترتیب، فرهنگ و اجزای آنکه امری کلی و عمومی به شمار می آید، در پرتو این تمایل ها و ترجیح های برآمده از سلیقه، فردیت پیدا کرده و هویت فرد را برای دیگران ترسیم می کند (بوردیو، ١٣٩٠: ٩٣).

بدین ترتیب می توان فرهنگ یا خرده فرهنگ را خاستگاه سبک زندگی دانست (فاضل قانع، ١٣٩١: ١٨٠)؛ اما روشن است که خود فرهنگ نیز متأثر از عوامل متعددی بوده که یکی از مهم ترین این عوامل، دین و آموزه های وحیانی است.

آموزه های دین به عنوان ابزار جامع هدایت و راهبری بشر، در بسیاری از موارد، حاکم بر باورها، ارزش ها و هنجارهای لازم برای جهت دهی و الگوبخشی به رفتار و کنش انسانی است. درواقع، محدود نکردن دین به فهم زمانی خاص، اعتقاد به تکامل فرهنگی و سهیم بودن ارادة انسان ها در آن و تبیین درست ارتباط میان فرهنگ متغیر و دین ثابت، ما را به این دیدگاه رهنمون می شود که دین و آموزه های وحیانی آن می تواند بخش مهمی از خاستگاه فرهنگ بشری را تشکیل دهد. پس در یک رابطۀ طولی، دین، فرهنگ جامعه را شکل می دهد و فرهنگ نیز به نوبۀ خود، نظام و ساختار خاصی را برای زندگی فردی و اجتماعی تعریف می کند که خود به عنوان سرچشمه و خاستگاه مجموعۀ در هم تنیده ای از الگوهای خاص برای زندگی، یک کل منسجم و متمایز را در قالب سبک زندگی پدید می آورد. البته سبک زندگی نیز به توسعه و نفوذ نظام معرفتی مبتنی بر آموزه های دینی یاری رسانده و تمایل ها و ترجیح های برآمده از فرهنگ دینی را بارور می سازد.

نمودارپدیداری و گسترش سبک زندگی دینی در جامعۀ اسلامی

چارچوب نظری

بر خلاف رویکرد کلاسیک جامعه شناسان که به توصیف سبک زندگی جاری افراد و گروه های اجتماعی بسنده می کنند،[3] با الهام از روش های برگرفته از آموزه های دینی می توان گامی فراتر از توصیف نهاد و با تکیه بر اصول ثابتی که به اعتقاد ما در آموزه های اسلامی وجود دارد، چارچوبی ارائه کرد که در محدودة آن، به تجویز نیز بپردازیم، یعنی با دخالت دادن مجموعه ای از باورها و ارزش ها، به ترسیم و شکل گیری سبک خاص زندگی کمک کنیم. این رویکرد دقیقا همان شیوه ای است که از سوی پیامبران الهی پیگیری شده است.

آنان از ابزار حاکمیت باورها و ارزش های دینی برای ایجاد دگرگونی در سلیقه و شیوة انتخاب مردم، بهره می گرفتند تا آنها با رضایت خاطر به اصلاح الگوهای سبک زندگی خود اقدام کنند.

اما اینکه آموزه های اسلامی را به عنوان معیار در نظر می گیریم و درصدد تجویز مفاهیم و شاخص های برگرفته از آن برمی آییم، مبتنی بر این پیش فرض اساسی است که جامعیت دین اسلام، همۀ ابعاد و زوایای زندگی انسان را دربر گرفته و او را همواره در انتخاب مسیر درست زندگی یاری می کند. همین جامعیت باعث می شود تا سبک زندگی دینی را لزوما منحصر در یک نظام الگویی و رفتاری واحد ندانسته و در محدوده و چارچوب برآمده از اصول اسلامی، سبک های متعددی را بپذیریم.

سیرة عملی پیامبر اسلام و اهل بیت (ع) در مواجهه با اصحاب خود نیز نشان می دهد که ایشان، اختلاف سبک را می پذیرفتند.[4]

پس، ارزش ها و نگرش های همسان، لزوما به سبک زندگی یکسان نمی انجامد و با توجه به ویژگی انتخابگری که در سبک زندگی وجود دارد، می توان هر مجموعۀ منسجمی از الگوهای رفتاری برآمده از آموزه های دینی را که در چارچوب معین شدة دین قرار داشته باشد، یک سبک زندگی دینی به شمار آورد. مهم آن است که در فرایند تعامل تمایل ها و منابع[5]، از این چارچوب خارج نشویم که البته در این زمینه، توجه به گروه های مرجع بسیار کارگشاست.[6]

گروه های مرجع دارای دو کارکرد اصلی هستند: اول آنکه هنجارها، رویه ها، ارزش ها و باورهایی را به دیگران القا می کنند و دوم آنکه معیارهایی را در اختیار کنشگران قرار می دهند تا کنش و نگرش خود را بر اساس آن محک بزنند (صدیق سروستانی و هاشمی، 1381: 150)

با توجه به این نقش بی بدیل، در فرهنگ اسلامی و به ویژه در آموزه های قرآنی، به افراد و گروه های خاصی به عنوان الگوی زندگی اشاره شده که در رأس آنها پیامبر اسلام(ص) به عنوان برترین اسوه معرفی شده است:

«لقد کان لکم فی رسول الله أسوة حسنۀ لمن کان یرجو الله والیوم الآخر وذکر الله کثیرا؛ قطعا برای شما در [اقتدا به] رسول خدا سرمشقی نیکوست برای آن کس که به خدا و روز بازپسین امید دارد و خدا را فراوان یاد می کند» (احزاب / ٢١).

روابط اجتماعی

روابط اجتماعی انسان که در قالب زندگی جمعی جلوه گر می شود، علاوه بر آنکه نیازهای انسان را بهتر و کامل تر تأمین می کند (ابن خلدون، ١٣٨٥، ج ١: ٧٧؛ طباطبایی، ١٣٧٣: ٧٩)، راه رسیدن انسان به سعادت را نیز هموارتر می سازد (فارابی، ١٩٩١م: ١١٧).

پس انسان اجتماعی برای رسیدن به اهداف زندگی جمعی، باید پایه ها و ارکان جامعه را تثبیت و تقویت کند تا جامعه ای همبسته و متحد شکل بگیرد. به همین دلیل، یکی از اهداف دین اسلام، تحکیم روابط اجتماعی انسان ها در تمام سطوح و کاهش تضادها و تنش هایی است که نظم اجتماعی را به چالش می کشد و تعهد افراد را نسبت به وظایف متقابل اجتماعی متزلزل می کند. مسلمانان نیز باید در شیوة رفتار اجتماعی و روابط با همنوعان خود، از الگوهای رفتار دینی تبعیت کنند تا ظهور اجتماعی دین کامل شود و درهای برکت الهی بر جامعه گشوده شود (اعراف / ٩٦)[7]، البته بهترین راه برای رسیدن به این مقصود، رجوع به سیرة کسانی است که قرآن کریم آنان را الگو و اسوه معرفی کرده است.

در این راستا، الگوهای رفتاری امام رضا(ع) که در دورانی مهم از تاریخ اسلام، نماد و الگوی ویژة سبک زندگی اسلامی به شمار می رود، پیوسته مورد توجه تاریخ نگاران بزرگ مسلمان و غیرمسلمان بوده است.

اگرچه اتخاذ سیاست های مبهم و پیچیده از سوی مأمون، خلیفۀ عباسی، موجب شد تا برخی گزارش های نادرست از وقایع زندگی امام رضا(ع) ارائه شود[8]، اما واقعیت های مسلم تاریخی، از موفقیت و مقبولیت سبک زندگی و روابط اجتماعی آن حضرت در میان جمع کثیری از مسلمانان آن روزگار حکایت می کند. استقبال پرشور مردم و به ویژه نخبگان و فرهیختگان جامعه از امام (ع) در نیشابور (صدوق، ١٣٨٣، ج ٢: ١٤٤) و همچنین هیجان و اشتیاق طبقات مختلف اجتماعی در مرو، هنگام استقبال از ایشان برای برگزاری نماز عید (مفید، ١٣٨٣، ج ٢: ٣٧٣)، نمونه هایی از دل بستگی عمومی جامعۀ اسلامی به سیرة اهل بیت (ع) است که در آن روزگار در رفتار و گفتار امام علی بن موسی الرضا(ع) جلوه گر شد.

این رفتار و الگوهای برآمده از آن، دارای ابعاد، مراتب و لوازم متعددی است که در نوشتار پیش رو مجال توضیح تفصیلی آنها نیست. بنابراین می کوشیم برخی از مهم ترین ابعاد و لوازم روابط اجتماعی مبتنی بر آموزه های اسلامی را در رفتار و گفتار آن امام همام(ع) جستجو کنیم.

١. آراستگی

یکی از الگوهای رفتاری برجسته در زندگی امام رضا(ع) توجه ویژه به آراستگی ظاهر در روابط اجتماعی و هنگام مواجهه با همنوعان است. روایت ها و حکایت ها نشان می دهند که هرچند منش آن حضرت در خلوت و هنگام دوری از اجتماع، بی توجهی به زخارف دنیا و اکتفا به ساده ترین خوراک و پوشاک بود؛ اما در روابط اجتماعی و هنگام حضور در میان مردم، به وضعیت ظاهری و آراستگی خود توجه ویژه ای داشتند (صدوق، ١٣٨٣، ج ٢: ١٩٢).

از تلاش و جدیت امام (ع) در اتخاذ این روش، می توان به این نکته رهنمون شد که آراستگی ظاهر افراد، نوعی تکلیف اجتماعی برای احترام به دیگران است، زیرا اگر سیمای ظاهری انسان، آراسته، پاکیزه و موزون باشد چشم و دل مردم از دیدار انسان شادمان می شود و اساس زندگی انسان که بر انس و هم گرایی اجتماعی نهاده شده، بدین وسیله تقویت می شود. شاید توجه به همین بعد تکلیفی موجب شده که امام رضا (ع) اهتمام به زیبایی ظاهری را دارای اجر معنوی دانسته[9] وژولیدگی و عدم آراستگی را موجب خشم و غضب الهی معرفی کنند (مجلسی، ١٤٠٣ق، ج ٧٦: ٣٠٣).

آراستگی، علاوه بر آثاری که در روابط اجتماعی درون گروهی مؤمنان دارد، می تواند دارای پیامدها و آثاری فراتر از جامعۀ ایمانی هم باشد، زیرا آراستگی و سیمای خوشایند مؤمنان، شکوه و زیبایی جامعۀ اسلامی را در برابر دیگران به نمایش می گذارد. به همین دلیل، زمانی که از امام رضا(ع) دربارة پوشیدن لباس های زیبا می پرسند، حضرت می فرمایند:

«ألبس و تجمل؛ بپوش و زیبا بپوش» (حمیری، ١٤١٧ق، حدیث ١٢٩٦: ٢٨٦).

البته روشن است که میزان توجه به آراستگی ظاهر، به ویژه در زمینۀ لباس و پوشش، با سطح درآمد و زندگی عموم مردم در جامعه مرتبط است. در گفتار و کردار امام رضا(ع) نیز این توجه ویژه به اقتضاهای زمانی و مکانی و شرایط خاص اجتماعی را می توان به روشنی مشاهده کرد. از برخی سخنان آن حضرت می توان دریافت که در عصر ایشان، برخی از اقشار جامعه انتظار داشتند ایشان نیز مانند زمان امیرمؤمنان علی (ع) لباس بپوشند و بسان آن حضرت زندگی کنند؛ اما امام هشتم (ع) با صراحت در پاسخ آنان به تفاوت دوره ها، زمان ها و اقتضاهای هر زمان اشاره می کنند (طبرسی، ١٣٧١: ٩٨).

توجه به همین اقتضاهای اجتماعی موجب شد که امام (ع) شانه زدن موها و محاسن، خضاب کردن موها، به دست کردن انگشتری و هر چیز دیگری را که بر آراستگی انسان می افزاید (حسینی قزوینی، ١٣٨٧، ج ٢: ٩٨-١٠٧) مورد توجه قرار داده و دیگران را نیز به آن توصیه کنند تا جایی که خود، مرغوب ترین و بهترین عطرها را سفارش می دادند (کلینی، ١٤٢٦ق: ١١٧٨) و خوش بویی و استفاده از عطر را جزء اخلاق انبیای الهی برمی شمردند (همان : ١١٧٥).

این الگوی رفتاری علاوه بر بعد ایجابی و ترویجی، نوعی مبارزة منفی با برخی پندارهای نادرست اجتماعی نیز به شمار می رود. امام رضا(ع) با اتخاذ این روش نشان دادند که آراستن ظاهر، نافی و ناقض زهد واقعی نیست و تا جایی که آدمی، دل بسته و شیفتۀ دنیا و زخارف آن نشود، می تواند وضع لباس و خوراک خود را متنعمانه اداره کند (فضل الله، ١٤٢٨ق: ١٠٢).

آنچه در فرهنگ اسلامی به عنوان دنیا نکوهش شده، تمام آن چیزهایی است که انسان را از یاد خدا غافل کند و رنگ و بوی معصیت داشته باشد (جوادی آملی، ١٣٨٨: ٢٤٠).

به عبارت دیگر، دنیا زمانی که هدف اصلی انسان قرار بگیرد و سبک زندگی او را به گونه ای شکل دهد که او را از مقصود اصلی آفرینش دور کند مذموم است؛ اما اگر به عنوان مقدمه و پل زندگی اخروی نگریسته شود، دارای ارزش مثبت خواهد بود. پس دلیلی ندارد مؤمن خود را از نعمت های حلال و پاکیزة الهی محروم سازد، زیرا خداوند این نعمت ها را نیافریده که مؤمن از آنها محروم و کافر، بهره مند باشد؛ بلکه مؤمن به استفاده از این نعمت ها، اولی و شایسته تر است (ابن شعبه حرانی، ١٣٩٤ق: ٢٥٦).

نقل شده است که گروهی از صوفیان نزد امام رضا (ع) آمده و با کنایه گفتند:

مأمون با اندیشۀ خود دریافت که شما اهل بیت (ع) از همۀ مردم برای پیشوایی امت سزاوارترید و از میان اهل بیت (ع)، تو از همه شایسته تری. ازاین رو بر آن شد که امر خلافت را به تو بازگرداند. اکنون امت به پیشوا و رهبری نیازمند است که جامه اش خشن و طعامش ساده باشد. بر الاغ سوار شود و از بیمار عیادت کند(اربلی، ١٤٢٦ق، ج ٣: ٤٢٣؛ ابن صباغ، ١٣٨٥: ٣٨٩).

اما امام (ع) که زهد را در این ظواهر نمی جستند، فرمودند:

یوسف که منصب پیامبری داشت قبای ابریشمی با دکمه های زرد میپوشید و در مجلس فرعونیان بر پشتیهای آنان تکیه میزد. وای بر شما! جز این است که از امام، قسط و عدل خواسته میشود؟ اگر سخن گوید، راست گوید. اگر حکم کند، بر قاعدة عدل و داد باشد. اگر وعده کند، انجام دهد؟ همانا خداوندلباس یا طعامی را حرام نفرموده است (همان: ٣٨٩).

امام (ع) که ذره ای دل بستگی به دنیا ندارند و سلوک معنوی ایشان با زهد واقعی آمیخته است هنگامی که در خراسان بودند، در روز عرفه، همۀ مال خود را میان مردم قسمت کردند و در پاسخ کسی که گفت این زیانکاری است، فرمودند: بلکه عین غنیمت است (ابن شهر آشوب مازندرانی، بی تا، ج ٤: ٣٦١).

٢. همیاری

اساس نظام اجتماعی بر تعاون و همیاری نهاده شده و بسیاری از اندیشمندان عقیده دارند فلسفۀ زیست اجتماعی انسان، عدم توانایی در برآورده کردن تمام نیازهایش است.

به خصوص هنگام بروز برخی از مشکلات و مخاطره های طبیعی، او به هیچ وجه نمی تواند خود را بی نیاز از یاری و کمک دیگران بداند (فارابی، ١٩٩١م: ١١٧؛ ابن خلدون، ١٣٨٥، ج ١: ٧٧).

ازاین رو، جوامع گوناگون همواره در هنگام بروز خطر و مشکلات خاص، به وسیلۀ انواع و اقسام راهبردها و سیاست های گوناگون از اعضای خود حمایت می کنند. این سیرة تاریخی بشر از سوی اسلام نیز امضا شده است.

یکی از دلایل اهمیت همیاری و تلاش همگانی برای تأمین رفاه عمومی در جامعه، افزایش انگیزه و روحیۀ لازم و کافی برای حرکت همگان در مسیر رشد، شکوفایی و سعادت بوده و تنها از این راه، تمدنی پایدار پدید می آید. به خاطر همین اهمیت است که تمام ادیان آسمانی در تعالیم خود، بر این اصل مهم در زندگی اجتماعی تأکید کرده اند.

بر اساس این اصل، هر انسان یا گروه توانمندی نسبت به افراد و گروه های ناتوان اجتماعی تا مرز رسیدن آنان به توانایی کافی، دارای تکلیف و مسئولیت اجتماعی است. این همیاری تا جایی ادامه دارد که همگان در انجام تکالیف فردی، اجتماعی و دینی خود از امکانات و آمادگی کافی بهره مند باشند. یعنی انسان هایی نیرومند، سالم، آراسته و استوار شوند و خوراک، پوشاک، مسکن، بهداشت، وسایل رفاهی، آموزش و پرورش و رسیدن به دیگر آگاهی های لازم برای زندگی را در اختیار داشته باشند.

امام رضا(ع) در این زمینه می فرمایند: «خداوند، توانمندان و برخورداران را مکلف کرده است که نسبت به وضعیت درماندگان و گرفتاران به پا خیزند» (صدوق، ١٣٨٣، ج ٢: ٩٦).

روشن است که نوع عبارت پردازی این گونه از آموزه های اسلامی، به تکلیف و مسئولیت بزرگ اجتماعی اشاره می کند و نمی توان صرفا آن را دستوری اخلاقی و استحبابی تلقی کرد (حکیمی، ١٣٧٠: ٢٤٢).

در تأیید این دریافت می توان به دیدگاه دیگری از امام رضا(ع) اشاره کرد که در بیان الزام های مالی فراتر از زکات، به وظایف و مسئولیت های خانوادگی و اجتماعی اشاره می کنند که از آیۀ ٢١ سورة رعد[10] استنباط می شود (طبرسی، ١٤٠٨ق، ج ٦: ٤٤٤)

اما اساس تأکید آموزه های اسلامی بر همیاری و تعاون اجتماعی، مبتنی بر اشتراک تمام انسان ها در کرامت ذاتی و در مرحلۀ بالاتر، برادری ایمانی و دینی مسلمانان است. روشن است که چنین باوری در زندگی انسان و روابط افراد تأثیری عمیقی دارد. این اثر را در مشی امام رضا(ع) نیز به روشنی مشاهده می کنیم، آنجا که به تأسی از سیرة پیامبر گرامی اسلام (ص)، برترین مسلمان را کسی می دانند که بیش از دیگران نسبت به همیاری اجتماعی کوشا بوده و خیرخواه ترین افراد نسبت به برادران خود و جامعۀ اسلامی باشد (صدوق، ١٣٨٣، ج ١: ٢٨٤).

همچنین در اندیشه و حدیث رضوی، یاری رسانی به مردم و گره گشایی از کار آنان، جبران فعالیت در دستگاه حاکمان جور معرفی شده است. چنان که در پاسخ به نامه های متعدد یکی از این افراد می نویسند:

... از بیمی که در این شغل برخورداری آگاه شدم. اگر میدانی که هرگاه مسئول کاری در حکومت شوی، بر اساس دستورهای پیامبر(ص) رفتار میکنی و دستیاران و کاتبان تو از هم کیشان تو خواهند بود و هنگامیکه مالی به دستت رسید، بخشی از آن را به بینوایان مؤمن می دهی تا بدان اندازه که خود مانند یکی از آنان باشی، کار تو در دربار سلاطین با خدمت به برادران دینی جبران میشود وگرنه خدمت در دربارها جایز نیست (کلینی، ١٤٢٦ق: ٦٤٩).

٣. اخلاق گرایی

یکی از عوامل موفقیت هر دین و تثبیت پایه های آن در جامعه، نفوذ شاخص ها و ارزش های آن آئین در باور و اندیشۀ افراد جامعه و پذیرش عمومی و اجتماعی است. پس زمانی که بیشترین افراد و جوامع یک عصر، آرمان های خود را در قالب آموزه های یک دین خاص جلوه گر ببینند و به آن گرایش داشته باشند، بدون تردید آن آیین در نقطۀ اوج رشد و شکوفایی خود قرار می گیرد. بنابراین، نفوذ باور در دل مردم، علاوه بر عقلانیت، می تواند بر بعد اخلاقی و عاطفی آن آموزه ها متکی باشد.

در همین راستا، بر اساس گزارش های تاریخی، عموم مردم و طبقات گوناگون جوامعی که به اسلام گرویدند، بیشتر مجذوب فضائل و مکارم اخلاقی این دین شدند، به خصوص سیره، رفتار خاص و اخلاق گرایی پیامبر گرامی اسلام (ص) که در رفتار پیروان ایشان نیز اثر گذاشت، باعث گرایش افراد به دین اسلام بود.

قرآن کریم نیز به این ویژگی خاص پیامبر رحمت (ص) اشاره کرده است :

فبما رحمۀمن الله لنت لهم ولو کنت فظا غلیظ القلب لانفضومن حولک فاعف عنهم واستغفر لهم وشاورهم فی الأمر فإذا عزمت فتوکل علی الله إن الله یحب المتوکلین ؛ پس به [برکت ] رحمت الهی با آنان نرم خو [و پرمهر] شدی و اگر تندخو و سخت دل بودی قطعا از پیرامون تو پراکنده میشدند. پس از آنان درگذر و برایشان آمرزش بخواه. در کار[ها] با آنان مشورت کن و چون تصمیم گرفتی، بر خدا توکل کن زیرا خداوند توکل کنندگان را دوست میدارد (آل عمران / ١٥٩).

«لقد جاءکم رسول من أنفسکم عزیز علیه ما عنتم حریص علیکم بالمؤمنین رؤوف رحیم؛ قطعا برای شما پیامبری از خودتان آمد که بر او دشوار است شما در رنج بیفتید. به [هدایت ] شما حریص و نسبت به مؤمنان دلسوز و مهربان است» (توبه / ١٢٨).

تأکید آموزه های اسلامی بر رعایت اخلاق در روابط اجتماعی، حتی در پیروزی های گستردة مسلمانان پس از رحلت پیامبر(ص) نیز اثرگذار بوده و مسلمانان تنها با تکیه بر نیروی نظامی هیچگاه نمی توانستند با این سرعت و گستردگی به قلمرو وسیع آن روز خود دست یابند (لوبون، ١٣٨٠: ١٤١ و ١٤٦-١٤٥).

روابط اجتماعی مبتنی بر مکارم اخلاقی به روشنی در سیرة امامان معصوم(ع) و به ویژه در سبک زندگی امام رضا (ع) قابل مشاهده است، چنان که دربارة مشی اخلاقی آن ایشان گفته شده:

هیچگاه با سخنان خود کسی را آزار نمی دادند. تا سخن کسی به پایان نمی رسید، سخن نمی گفتند و گفتار او را قطع نمی کردند. حاجت هیچ کسی را در صورت قدرت و توانایی رد نمی کردند. در حضور دیگران به چیزی تکیه نمی دادند و پای خود را نزد کسی دراز نمی کردند. با خادمان و کارگزاران به نرمی سخنی می گفتند. هیچگاه از بدنشان بوی بد استشمام نمی شد. صدایشان را به حالت قهقهه بلند نمی کردند بلکه تبسم می کردند (صدوق، ١٣٨٣، ج ٢: ١٩٧).

حضرت، علاوه بر توجه و توصیۀ ویژه نسبت به روابط درون خانواده و اینکه پاداش تلاش برای برآوردن نیازهای خانواده را برتر از مجاهدت در راه خدا معرفی می کردند (کلینی، ١٤٢٦ق : ٦٣٦)، در بعد اجتماعی نیز هیچ کاری را همچون احسان به مردم دوست نداشتند و به هر فقیری در حد توان کمک می کردند (ابن شهرآشوب مازندرانی، بی تا، ج ٤: ٣٦٠).

مهمانان زیادی به خانۀ امام (ع) می آمدند و ایشان، خود به آنان خدمت می کردند (حرعاملی، ١٤١٤ق، ج ٢٤: ٣١٦).

اخلاق مداری، در عین اشراف علمی، شرایطی را فراهم آورده بود که خانۀ حضرت لبریز از خیل مشتاقان و شیفتگان سبک زندگی و الگوهای رفتاری ایشان بود (ابن شهر آشوب مازندرانی، بی تا، ج ٤: ٣٣٤)؛ اما امام (ع) به این میزان نیز بسنده نکرده، در تاریکی های شب، خود به سراغ نیازمندان جامعه رفته و به ایشان انفاق می کردند و در این الگوی رفتاری تا حدی کوشا بودند که ایشان را «کثیر المعرفۀ و الصدقۀ» معرفی کردند (صدوق، ١٣٨٣، ج ٢: ١٩٨).

اوج فروتنی و مردم داری امام هشتم (ع) را از این گزارش تاریخی می توان دریافت که مردی در حمام از ایشان خواست تا بدنش را مالش دهند و حضرت با فروتنی پذیرفتند.

هنگامی که دیگران آن مرد را متوجه کردند و امام (ع) را شناخت، با اضطراب و پریشانی پوزش طلبید؛ اما حضرت با ادامۀ کار، آن مرد را در مقابل شماتت دیگران دل داری دادند (ابن شهر آشوب مازندرانی، بی تا، ج ٤: ٣٦٢).

چنین الگوی رفتاری، بازتاب روشنی از این آموزة دینی است که تمام انسان ها با یکدیگر برابر بوده و برتری، تنها با معیار تقوا به دست می آید. به همین دلیل مشاهده می کنیم که امام رضا(ع) هیچ تفاوتی میان خود و بردگان و غلامان خویش جز به کردار نمی بینند و غیر از عمل، همۀ امتیازها و نابرابری های اجتماعی را منتفی می دانند. اگر بر سفرة غذا، همۀ غلامان و حتی دربان و میرآخور را در کنار خود می نشانند و با آنان به مهربانی سخن گفته و انس می گیرند (صدوق، ١٣٨٣، ج ٢: ١٧٠)، برای تبیین و ترویج همین آموزة والای دینی و تلاش برای حفظ کرامت انسان است.

قرآن کریم با صراحت به کرامت ذاتی و تکوینی انسان و برتری او بر بسیاری از موجودات اشاره کرده است:

ولقد کرمنا بنی آدم وحملناهم فی البر والبحر ورزقناهم من الطیبات وفضلناهم علی کثیر ممن خلقنا تفضیلا؛ و به راستی ما فرزندان آدم را گرامی داشتیم، آنان را در خشکی و دریا [بر مرکب ها] برنشاندیم، از چیزهای پاکیزه به ایشان روزی دادیم و آنها را بر بسیاری از آفریده های خود برتری آشکار دادیم (اسراء/ ٧٠).

بی شک مقصود، بیان حال انسان هایی بوده که با قطع نظر از کرامت الهی و قرب و فضیلت روحی خاص برای بعضی از افراد بیان شده است (طباطبایی، ١٣٩٧ق، ج ١٣: ١٦٥؛ مصباح یزدی، ١٣٧٨، ج ٣: ٤١٤؛ جوادی آملی، ١٣٨٨: ٢٨٥).

دین مبین اسلام بر اساس کرامت ذاتی انسان، تمام افراد را برابر و یکسان معرفی کرده و ملاک و معیار برتری را تنها در کرامت اکتسابی انسان می داند که آن هم بر اساس رشد و ارتقای ایمان و تقوای هر فرد تعیین می شود:

یاأیها الناس إنا خلقناکم من ذکر وأنثی وجعلناکم شعوبا وقبائل لتعارفوا إن أکرمکم عند الله أتقاکم إن الله علیم خبیر؛ ای مردم ما شما را از مرد و زنی آفریدیم و شما را ملت ملت و قبیله قبیله گردانیدیم تا با یکدیگر شناسایی متقابل حاصل کنید. در حقیقت ارجمندترین شما نزد خدا، پرهیزگارترین شماست. بیتردید خداوند، دانای آگاه است (حجرات /١٣).

بر اساس این آموزه، جنس انسان ها و نژاد آنها خلق خداست و نباید موجب تفاخر یا تحقیر باشد. تفاوت انسان ها در شکل، قیافه و نژاد، فعل حکیمانۀ خدا برای تعارف و شناسایی انسان ها نسبت به یکدیگر است. با تکیه بر چنین مبنایی است که پیامبر گرامی اسلام(ص)، به عنوان مصلح اجتماعی تلاش می کردند تا ارزش های جامعه را جهت دهی و اصلاح کنند (کلینی، ١٤١٧ق، حدیث ٢٠٣: ١٥٤؛ حرعاملی، ١٤١٤ق، ج ٢٠، حدیث ٢٥٠٥٥: ٦٨).

روشن است که چنین اندیشه ای نمی تواند صرفا تصوری ذهنی باشد، بلکه لوازم و آثاری واقعی و ملموس در پی خواهد داشت، چنان که یکی از همراهان امام رضا(ع) در سفر به خراسان نقل می کند:

روزی وقتی سفرة غذا را برای ایشان گستردند، حضرت تمام خدمتگزاران را جمع کردند. به ایشان گفتم: فدایت شوم، آیا بهتر نیست برای اینان سفرة جداگانه ای گسترده شود؟ امام (ع) فرمودند: خدا و مادر و پدر همۀ ما یکی است و پاداش افراد به عمل آنها بستگی دارد. هر کس عملش بهتر، نزد خداوند مقرب تر است، هر چند غلام سیاه باشد (مجلسی، ١٤٠٣ق، ج ٤٩: ١٠١)

٤. تعامل فرهنگی سازنده

اسلام با تکیه بر ارزش هایی مانند برابری و برادری، همزیستی مسالمت آمیز با اهل کتاب، تعلیم و تعلم و ترک تعصب قومی و مذهبی، زمینۀ شکل گیری و رشد تمدنی با درون مایه های غنی را فراهم ساخت که خدمات و تأثیرهای چشمگیر آن، حتی امروز نیز بر فرهنگ و تمدن بشری پرتو افکنده است (وات، ١٣٨٩: ١٦؛ هونکه، ١٣٨٣: ٤٢٠ - ٤١٩).

اما یکی از مهم ترین عناصر اثرگذار بر رشد سریع تمدن اسلامی، توجه ویژة مسلمانان به عنصر ارتباط با دیگر فرهنگ ها و تمدن ها بود. عنصر ارتباط، همواره یکی از اصول مهم در شکل گیری، گسترش و نیز انتقال فرهنگ و تمدن ها به شمار می رود. آموزه های اسلامی نیز به پدیدة تعامل فرهنگی با دیگران به دیدة مثبت می نگرند.[11] برخی از پژوهشگران غربی هم که تمدن اسلامی را مورد بررسی قرار دادند، با صراحت اعلام می کنند: «پیشرفت یا عقب ماندگی اقوام مختلف... به مناسبات آنان با سایر ملل در طول تاریخ خویش مربوط می شود» (بارتلد، ١٣٨٣: ١٣).

همچنین روشن است که در پیش گرفتن سیاست ریاضت فرهنگی و نبود تعامل فرهنگی سازنده با دیگران، موجب خامی، رکود، سکون و عدم تکامل فرهنگ می شود، چنان که اعراب پیش از ظهور اسلام، به سبب سکونت در بادیه و کوچ مداوم به مناطقی که دور از فرهنگ های مجاور بودند، به نوعی از عزلت گرایی فرهنگی دچار شده و بیشتر در بدویت فرو رفته بودند (شکویی، ١٣٨٩: ١٥٥)، اما ظهور اسلام، این جامعه را دگرگون و متحول ساخت.

گرایش ذاتی دین اسلام به جهانی شدن[12]، اقتضا می کند که آموزه های اسلامی از حداکثر نفوذ در سایر فرهنگ ها و همچنین از هم پوشانی کافی با شاخص های اساسی فرهنگ در هر جامعه ای برخوردار باشد. این مهم، توسط محکمات و اصول ثابتی که در دین اسلام بر آنها تکیه و تأکید شده است تأمین می شود.

به عبارت دیگر، می توان آموزه های اساسی اسلام را وجه مشترک تمام ادیان توحیدی دانست.[13] اما در قبال سایر اندوخته های مادی و معنوی فرهنگ ها و آیین ها نیز آموزه های اسلامی نه تنها رویکرد امتناعی نداشته، بلکه هرگاه عناصر فرهنگی و تمدنی جوامع بشری بر پایه های عقل و خرد استوار بوده و با نگرش توحیدی سازگاری داشته، از سوی اسلام پذیرفته شده و برخی از موارد نیز با حفظ عناصر مثبت و سازندة آن در چارچوب اسلامی بازسازی شده است.

درواقع، اسلام به دلیل برخورداری از پشتوانۀ معرفتی غنی، هرگونه تحول فکری مثبت و مبتنی بر عقل سلیم را تشویق کرده و هیچگاه به خاطر ترس از تضعیف جایگاه خود در برابر تحولات فرهنگی، به محافظه کاری روی نیاورده است (صدر، ١٣٧٩: ٤٩).

بنابراین، ویژگی خاص تعامل اسلام با سایر فرهنگ ها در این است که مسلمانان تلاش می کردند با تکیه بر عناصر بنیادین آموزه های اسلامی و در چارچوب الگوی توحیدی اسلام، به گزینش عناصر فرهنگی و تمدنی سایر جوامع اقدام کنند. بهره مندی آموزه های اسلامی از چنین الگوی مترقی و کارآمد موجب شده است تا آیین اسلام همواره و به آسانی با مقتضیات و شرایط زمانی و مکانی سازگار شده و با اطمینان لازم و کافی، پیروان خود را به تعامل فرهنگی گسترده با سایر تمدن ها و فرهنگ ها دعوت و از این راه، خود را به عنوان آیینی فراگیر و جهان گستر معرفی و تثبیت کند.

به عبارت دیگر، در آموزه های اسلامی و به خصوص قرآن کریم، توانمندی خاصی وجود دارد که می تواند انسان را تا فرجام تاریخ، هدایت و راهنمایی کرده و دستاوردها و اندوخته های مادی و معنوی بشر را در چارچوب کلان اسلامی، جهت دهی کند. شاید بتوان همین نکته را دلیل ختم نبوت پس از ظهور اسلام دانست.

به کارگیری الگویی که ذکر آن گذشت، لوازم مهمی دارد. یکی از آنها، مدارا و تحمل دینی و اجتماعی است. در همین راستا، اسلام، دین سهل و سمح و رحمت و رأفت معرفی شده و در تعالیم و دستورهای خود، اصل را بر آسان گیری و سهولت قرار داده است.

در قرآن کریم نیز توصیه شده است در مواجهه با دیگران، عفو، صفح و مدارا رعایت شود:

ولایأتل أولوا الفضل منکم و السعة أن یؤتوا أولی القربی والمساکین والمهاجرین فی سبیل الله ولیعفوا ولیصفحوا ألاتحبون أن یغفر الله لکم والله غفور رحیم؛ و سرمایه داران و فراخ دولتان شما نباید از دادن [مال ] به خویشاوندان، تهیدستان و مهاجران راه خدا دریغ ورزند. باید عفو و گذشت کنند، مگر دوست ندارید خدا بر شما ببخشاید و خدا آمرزندة مهربان است (نور / ٢٢).

یاأیها الذین آمنوا إن من أزواجکم وأولادکم عدوا لکم فاحذروهم وإن تعفوا وتصفحوا وتغفروا فإن الله غفو رحیم؛ ای کسانیکه ایمان آورده اید، در حقیقت برخی از همسران شما و فرزندان شما دشمن شمایند، از آنان بر حذر باشید و اگر ببخشایید، درگذرید و بیامرزید به راستی خدا آمرزندة مهربان است (تغابن / ١٤).

«وما خلقنا السماوات والأرض وما بینهما إلا بالحق وإن الساعة لآتیة فاصفح الصفح الجمیل؛ و ما آسمان ها و زمین و آنچه را که میان آن دو است جز به حق نیافریده ایم و یقینا قیامت فرا خواهد رسید پس به خوبی صرف نظر کن» (حجر / ٨٥).

«فقولا له قولا لینا لعله یتذکر أو یخشی؛ و با او سخنی نرم گویید شاید که پند پذیرد یا بترسد» (طه / ٤٤).

حال با توجه به توضیح های بالا می توان نگاه دقیق تری به دوران زندگی امام رضا(ع) و اقتضاهای آن داشت. آن دوران، با گسترش حداکثری قلمروی حکومت اسلامی قارن و زمانی بود که متولیان سایر ادیان، تلاش گسترده ای را برای صیانت دین و مذهب خود در برابر اسلام و حقانیت آن آغاز کرده بودند. به همین دلیل، سفرای آیینی و هیئت های مذهبی گوناگون و متعددی به پایتخت جهان اسلام آمده و با اندیشمندان مسلمان به بحث و مناظرة اعتقادی و عقیدتی می پرداختند. سیره و الگوی رفتاری امام رضا(ع) در این حوزه، چارچوب و اساس روابط سازنده و شایستۀ بین المللی را نشان می دهد.

احتجاج ها و مناظره های عقیدتی امام (ع) با سران مذاهب و نمایندگان مجامع دینی عصر خود، آن چنان مستحکم و موفق بوده که اعتراف های متعدد مخالفان را در پی داشته است و تسلط ایشان بر مبانی کلامی اسلام و مهارت در مناظره با دشمنان اعتقادی را نشان می دهد.

ثامن الحجج (ع) با تلاش گسترده، چارچوب مشی اسلامی در میانۀ افراط و تفریط گروه های گوناگون اعتقادی، علمی و مذهبی را ترسیم کرده و همواره بر بهره گیری اصولی از آموزه های قرآنی و سیرة نبوی تأکید می کردند. حدیث سلسلۀالذهب نیز که در نیشابور و در حضور جمع کثیری از مردم و کاتبان حدیث مطرح شد، دقیقا در همین راستا قابل ارزیابی است و اهمیت توجه به نظام معنایی توحیدی را در تعامل های فرهنگی و دوری از افراط و تفریط اعتقادی نشان می دهد. نکتۀ مهم آن است که تکثر فرهنگی (ذهبی، ١٤٢٢ق: ٢٠) پدیدآمده در جامعۀ آن روز، نه تنها از سوی امام رضا (ع) مورد نکوهش قرار نگرفت؛ بلکه تلاش ها و اقدام های ایشان در راستای تبیین چارچوب فکری روشن و صریح آموزه های اسلامی، تعامل سازنده با رهبران و نمایندگان فکری ملل و نحل مختلف و شرکت در مجالس بحث و مناظره که عموما از سوی مأمون برگزار می شد، نشان می دهد امام (ع)، فضای پدیدآمده را به نفع جامعۀ اسلامی و پیشرفت و ارتقای آن دانسته اند.

طبیعی است که آغاز فرایند توسعۀ علمی و فرهنگی در هر جامعه ای می تواند آسیب هایی را در پی داشته باشد، چنان که در جامعۀ اسلامی آن روز نیز محافل علمی، آکنده از آراء و نظریه های صحیح و سقیم شده و اندیشمندان مسلمان در پاره ای از مسائل دچار حیرت و سرگردانی شدند. به همین دلیل، امام رضا(ع) فارغ از انگیزه های دستگاه حاکم عباسی، از فضای پدیدآمده استقبال کرده و هم زمان با ورود دانشمندان سایر بلاد و عالمان ادیان دیگر به مرکز جهان اسلام، در مناظره ها و مباحثه های آنان شرکت کردند و با دفاع عقلانی و منطقی خود از مبانی ناب اسلامی، همۀ طرف های گفتگو را به اشتراک در این روش، وادار کردند که نتیجۀ قهری آن نیز بسته شدن راه مغالطه و سفسطه در مناظره ها بود. بدین ترتیب، امام رضا(ع) به جامعۀ علمی عصر خود آموختند که در بررسی افکار و اندیشه های گوناگون، خردورزی پیشه کنند تا در پرتو آن به روشنی سره را از ناسره بازشناسند و اندیشه ها و مذاهب باطل را شناسایی کنند.

البته مواجهه و تعامل با ادیان و فرق مذهبی، نیازمند تسلط کامل بر مبانی فکری و اعتقادی آنان است تا بتوان با اطلاع و اشراف درست نسبت به مبانی آنان، به بحث و مناظره پرداخت. از ویژگی های عالم آل محمد(ع) نیز تسلط کامل بر کتاب های سایر آیین ها بود که هنگام مناظره کاملا آشکار می شد (صدوق، ٢٠٠٩م، باب ٦٥: ٥٢٩  ٥٠٣؛ مجلسی، ١٤٠٣ق، ج ٤٩: ١٠٠) و به شهادت دوست و دشمن، در آن زمان، کسی برتر و دانشمندتر از ایشان نبود (همان؛ ابن اثیر شیبانی جزری، ٢٠٠٣م، ج ٦: ٣٢٦).

این اطلاع و آگاهی کامل چنان بود که حضرت با استفاده از متون و کتاب های مورد قبول ادیان، بر نبوت پیامبر گرامی اسلام (ص) استدلال می کردند و در این زمینه هیچ راه فراری برای طرف مقابل مناظره باقی نمی گذاشتند (صدوق، ٢٠٠٩م: ٥٤٣).

بدین ترتیب، مشی مبتنی بر آموزه های اسلامی که از سوی امام رضا(ع) پیگیری می شد و توجه به واقعیت های اجتماعی، از آن حضرت چنان الگویی برای آحاد مسلمانان ساخته بود که تمام نقشه های مأمون برای کنترل و کاهش توجه جامعه به ایشان را نقش بر آب ساخت (همان).

رویکرد مذکور می تواند برای ما در عصر حاضر گویای این درس باشد که در حوزة تعامل و رابطه با سایر جوامع، مذاهب و گروه های فکری نباید سیاست انقباضی در پیش گرفت و جامعۀ اسلامی را به جامعه ای گریزان از تعامل با جهان معاصر تبدیل کرد. بلکه باید از تعامل با جهان استقبال کرده و بکوشیم با فعال کردن محافل علمی و فکری جامعۀ خود در چارچوب نظام معنایی توحیدی، اندیشه و منش اسلامی خود را به جهانیان عرضه کنیم.

نتیجه گیری

مجموعۀ الگوهای رفتاری که سبک زندگی را پدید می آورند، متأثر از تمایل ها و ترجیح های فردی و گروهی است که به تدریج شخصیت افراد و هویت گروه های اجتماعی را شکل می دهند. اما این سلیقۀ فردی یا گروهی، نامحدود نبوده و در چارچوب معینی که توسط ارزش ها و هنجارهای فرهنگی ترسیم می شود، گزینه های خاصی را مورد توجه قرار می دهد.

از سوی دیگر، خود فرهنگ، ارزش ها و هنجارهای آن در جامعۀ دینی به میزان بسیار زیادی متأثر از باورهای آیینی و آموزه های آن خواهد بود.

بدین ترتیب، سبک زندگی در جامعۀ دین مدار، به صورت کاملا طبیعی ریشه در نظام معنایی توحیدی و آموزه های وحیانی خواهد داشت و الگوهای رفتاری که گروه های مرجع مورد تأیید دین ارائه می کنند، ساختار سبک زندگی را در آن جامعه می سازند.

 بر این اساس، در جامعۀ اسلامی نیز باید آن دسته از الگوهای رفتاری مورد توجه باشند که توسط آموزه های اسلامی و به ویژه تعالیم قرآنی، توصیه شده اند. در این زمینه، الگوها و اسوه های معرفی شده از سوی قرآن، به ویژه پیامبر گرامی اسلام (ص) و خاندان مطهر ایشان که از هر پلیدی به دور هستند (احزاب / ٣٣)[14]، بهترین الگوهای رفتاری را برای سبک زندگی، به خصوص در حوزة روابط اجتماعی که از ظرافت و پیچیدگی خاصی برخوردار است، به ما ارائه می کنند.

هم پوشانی حداکثری ویژگی ها و شرایط برخی از دوره های زندگی اهل بیت (ع) با شرایط و اقتضاهای معاصر، می تواند یکی از دلایل تمرکز و توجه ویژه به الگوهای رفتاری اهل بیت (ع) در آن زمان خاص باشد. به همین دلیل، قرار گرفتن جامعۀ اسلامی معاصر در دورة گذار تاریخی و فرهنگی موجب می شود تا توجه به سبک زندگی اهل بیت (ع) در دوره ای مانند عصر زندگی امام رضا(ع) از اهمیت بیشتری برخوردار شود.

در همین راستا، الگوهای رفتاری حضرت در حوزة روابط اجتماعی و در سطوح گوناگون خانوادگی، درون گروهی آیینی و مذهبی، رابطه با پیروان سایر ادیان و مذاهب و تعامل فرهنگی با دیگران می تواند قالب روابط اجتماعی و سمت و سوی الگوهای رفتاری جامعۀ اسلامی معاصر را سامان دهد.

آنچه در این نوشتار آمده، تنها بخش اندکی از لوازم، مراتب و ابعاد سبک زندگی برگرفته از الگوهای رفتاری امام رضا(ع) بوده و کار تفصیلی در این زمینه از توان و تخصص یک فرد یا مجموعه ای محدود خارج بوده و نیازمند ایجاد طیف گسترده ای است. راهی طولانی باید پیموده شود که البته حاصل آن تصویرهایی از جامعۀ مطلوب اسلامی بر اساس آموزه های ناب دینی خواهد بود که اگر به جهانیان عرضه شود، خریداران و مشتاقان بسیاری خواهد داشت که اکنون در خلأ این الگو، راه گم کرده و به سمت و سوهای دیگری روانه شده اند.

امام رضا(ع) به آراستگی روحی و ظاهری سفارش ویژه داشتند که آراستگی اندیشه، گفتار و رفتار از مظاهر آراستگی روحی و مورد توجه امام (ع) است. شرایط عصر امام رضا(ع) که حضور اندیشه ها و فرق مختلف را می طلبید، الگوی گیری در زمینۀ تعامل فرهنگی با ملت ها، فرق و گروه ها را مورد توجه قرار می دهد.

منابع ومآخذ

قرآن کریم.

ابن اثیر شیبانی جزری، مبارک بن محمد، (٢٠٠٣م). الکامل فی التاریخ. بیروت : دار ومکتبة الهلال.

ابن خلدون، عبدالرحمن، (١٣٨٥).مقدمه ابن خلدون. مترجم محمد پروین گنابادی، تهران: علمی و فرهنگی.

ابن شعبه حرانی، حسن بن علی، (١٣٩٤ق).تحف العقول عن آل الرسول (ع). بیروت : للمطبوعات.

ابن شهرآشوب مازندرانی، ابوجعفر محمدبن علی(ع)، (بی تا).مناقب آل ابیطالب (ع). مصحح سیدهاشم رسولی محلاتی، قم: علامه.

ابن صباغ، علی بن محمد، (١٣٨٥). الفصول المهمۀ فی معرفۀ الائمۀ. قم: المجمع العالمی لأهل البیت(ع).

اربلی، علی بن عیسی، (١٤٢٦ق). کشف الغمۀ فی معرفۀ الأئمۀ. قم: مجمع جهانی اهل بیت.

بارتلد، واسیلی ولادیمیر، (١٣٨٣). فرهنگ وتمدن اسلامی. مترجم عباس به نژاد، تهران: امیرکبیر.

بوردیو، پی یر، (١٣٩٠).تمایز  نقد اجتماعی قضاوت های ذوقی. مترجم حسن چاوشیان، تهران ثالث.

جوادی آملی، عبدالله، (١٣٨٨). اسلام ومحیط زیست. محقق و نظم عباس رحیمیان، قم: إسراء.

حرعاملی، محمدبن حسن، (١٤١٤ق)تفصیل وسائل الشیعۀإلی تحصیل مسائل الشریعۀ. قم: آل البیت لإحیاء التراث.

حسینی قزوینی، سیدمحمد، (١٣٨٧).موسوعۀ الامام الرضا(ع). قم: ولی العصرعج للدراسات الاسلامیة.

حکیمی، محمد، (١٣٧٠).معیارهای اقتصادی درتعالیم رضوی. مشهد: بنیاد پژوهش های اسلامی آستان قدس رضوی.

حمیری، عبدالله بن جعفر، (١٤١٧ق).قرب الإسناد. قم: الثقافۀ الاسلامیۀ لکوشانپور.

ذهبی، عباس، (١٤٢٢ق). الإمام الرضا (ع) سیرة وتاریخ. قم: الرسالۀ.

سیدرضی، (١٣٧٠)نهج البلاغۀ. مترجم سیدجعفر شهیدی، تهران: انقلاب اسلامی.

شکویی، حسین، (١٣٨٩). دیدگاه های نو در جغرافیای شهری. تهران: سمت.

صدر، سید موسی، (١٣٧٩). اسلام و فرهنگ قرن بیستم. مترجم علی حجتی کرمانی. تهران: کتاب آوند دانش.

صدوق، محمدبن علی بن حسین بن بابویه، (١٣٨٣). عیون اخبار الرضا. قم: الحیدریة.

صدوق، محمدبن علی بن حسین بن بابویه، (٢٠٠٩م). التوحید. تعلیق و توضیح علامه مجلسی. بیروت: دار ومکتبة الهلال.

صدیق سروستانی، رحمت الله و سیدضیاء هاشمی، (١٣٨١). «گروهای مرجع در جامعه شناسی و روان شناسی اجتماعی باتأکید بر نظریهای مرتن و فستینگر». نامه علوم اجتماعی، شمارة ٢٠: ١٦٧ - ١٤٩.

طباطبایی، سیدمحمدحسین، (١٣٧٣).قرآن در اسلام. تهران: الإسلامیۀ.

طباطبایی، سیدمحمدحسین، (١٣٩٧ق). المیزان فی تفسیر القرآن. تهران: الاسلامیۀ.

طبرسی، حسن بن فضل، (١٣٧١).مکارم الاخلاق. قم: شریف رضی.

طبرسی، فضل بن حسن، (١٤٠٨ق).مجمع البیان فی تفسیر القرآن. بیروت: دار المعرفة.

طبری، محمدبن جریر، (١٤١٨ق).تاریخ الطبری. بیروت: للمطبوعات.

عابدینی نژاد، یعقوبعلی، (زمستان ١٣٩٢). «سبک زندگی و شخصیت اخلاقی امام رضا(ع)». فقه وتاریخ تمدن، سال ١٠، شمارة ٣٨.

فارابی، ابونصر، (١٩٩١م).آراء اهل المدینۀ الفاضلۀ. بیروت: دار المشرق.

فاضل قانع، حمید، (١٣٩١). «نقش و جایگاه سبک زندگی در فرایند شکل گیری تمدن نوین اسلامی».

مجموعه مقالات پانزدهمین جشنواره بین الملی پژوهشی شیخ طوسی، قم: مرکز بین المللی ترجمه و نشر المصطفی (ص): ١٩٣- ١٧٣.

فاضل قانع، حمید، (١٣٩٢). سبک زندگی بر اساس آموزه های اسلامی. قم: مرکز پژوهش های اسلامی صدا و سیما.

فضل الله، محمدجواد، (١٤٢٨ق). الإمام الرضا(ع تاریخ ودراسۀ. قم: الإسلامی.

کلینی، محمدبن یعقوب، (١٣٨٢). اصول کافی. تهران: اسوه.

کلینی، محمدبن یعقوب، (١٤١٧ق). روضۀ الکافی. بیروت: دار التعارف للمطبوعات.

کلینی، محمدبن یعقوب، (١٤٢٦ق). فروع الکافی. بیروت: للمطبوعات.

کوئن، بروس، (١٣٨٠).مبانی جامعه شناسی. مترجم غلامعباس توسلی و رضا فاضل، تهران: سمت.

گیدنز، آنتونی، (١٣٨٧).تجدد وتشخص. مترجم ناصر موفقیان، تهران: نی.

لوبون، گوستاو، (١٣٨٠).تاریخ تمدن اسلام و عرب. مترجم محمدتقی فخرداعی گیلانی، تهران: دنیای کتاب.

مجلسی، محمدباقر، (١٤٠٣ق). بحارالانوار الجامعۀ لدرر اخبار الائمۀ الاطهار. بیروت: دار احیاء التراث العربی.

مصباح یزدی، محمدتقی، (١٣٧٨). اخلاق درقرآن. نگارش و محقق محمدحسین اسکندری. قم: مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره).

مفید، محمدبن محمدبن نعمان، (١٣٨٣). الارشاد فی معرفۀ حجج الله علی العباد. مترجم و شرح هاشم رسولی محلاتی. تهران: فرهنگ اسلامی.

مهدوی کنی، محمدسعید، (١٣٨٦). «مفهوم سبک زندگی و گسترة آن در علوم اجتماعی».تحقیقات فرهنگی، سال اول، شمارة ١: ٢٣٠- ١٩٩.

وات، مونتگمری، (١٣٨٩).تأثیر اسلام بر اروپایقرون وسطی. مترجم و توضیح حسین عبدالمحمدی، قم: مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره).

وبر، ماکس، (١٣٧٤). اخلاق پروتستان و روحیۀ سرمایه داری. مترجم عبدالمعبود انصاری. تهران: سمت.

هونکه، زیگرید، (١٣٨٣). فرهنگ اسلام در اروپا. مترجم مرتضی رهبانی. تهران: فرهنگ اسلامی.

پی نوشت ها

[1] Lifestyle

[2] Taste

[3] برای مثال متوان به پژوهشی از ماکس وبر (١٩٢٠  ١٨٦٤م) اشاره کرد. او بتأکید بر منش پارسایی بخشی از جامعۀ پروتستا هاکه موجب پرهیز از مصرف تجملی ودر نتیجه، انباشت سرمایه و سازما دهی عقلانی تولید می شد تأثیریک عامل فرهنگی برآمده ازدین را بر نظم اقتصادی و اجتماعی جامعۀ مدرن توصیف کرده است (رک ؛ وبر، ١٣٧٤).

[4] تفاو های موجوددر سبک زندگی و الگوهای رفتاری سلمان و ابوذرکه پیامبر(ص) میان ایشان عقد برادری بسته و هردو را بارها مورد ستایش قرارداده بودند، نمونۀ خوبی است. ما به هیچ وجه در سیرة پیامبر اسلام (ص) نمی بینیم که به سلمان توصیه کرده باشند مانند ابوذرزندگی کند و از آن طرف روایت شده که اگر ابوذر ازقلب سلمان آگاه می شد، بی شک، او را نفی مکرد (کلینی، ١٣٨٢: ج ١: ٤٥٥) تفاوت الگوهای رفتاری امامان معصوم شیعه (ع)در شرایط متفاوت اجتماعی نیز گویای همین مدعا است.

[5] تمایل ها وترجیح های فردی و جمعی، جهت کنش را تعیین می کنند و منابع در دسترس که در پیوند با عوامل ساختاری، فرصت های زندگی را پدید می آورند، بستر بروز کنش رافراهم می سازند.

[6] گروهای مرجع در اصطلاح جامعه شناسی به مجموعهای انسانی برخوردار از ویژگ های خاص از حیث پایگاه، هنجار و نقش اطلاق می شودکه افراد برای داوری یا ارزیابی خود، آنها را بعنوان معیار و میزان، موردتوجه قرارداده و بر اساس آن، بینش، گرایش وکنش خود را شکل مدهند (کوئن، ١٣٨٠: ١٣٨)

[7] «ولوأن أهل القری آمنوا واتقوا لفتحنا علیهم برکات من السماء والأرض ولکن کذبوا فأخذناهم بما کانویکسبون ؛ و اگر مردم شهرها ایمان آورده و به تقوا گراییده بودندقطعا برکاتی از آسمان وزمین برایشان میگشودیم ولی تکذیب کردند پس به [کیفر]دستاوردشان [گریبا ] آنان را گرفتیم.»

[8] برای مثال متوان به گزارش طبری و ابن اثیر از واقعۀ شهادت امام رضا(ع) (طبری، ١٤١٨ق، ج ٧: ٤٧٠؛ ابن اثیر، ٢٠٠٣م، ج ٦: ٣٥١) و نیزتحلیل احمد امین دربارة پذیرش ولایتعهدی مأمون از سوی ایشان (فضل الله، ١٤٢٨ق: ١٩٢-١٩١) اشاره کرد.

[9] حسن بن جهم می گوید: «نزد امام رضا(ع) رفتم. ایشان موهایشان را رنگ سیاه زده بودند. گفتم: فدایت شوم، با رنگ سیاه، موهایتان را رنگ کردید؟فرمودند:إن فی الخضاب أجرا. و الخضاب و التهیئۀممایزید الله فی عفۀ النساء...» (کلینی، ١٤٢٦ق: ١١٥٧).در این کلام امام (ع) به دو موضوع اشاره شده است: اول، اجر معنوی آراستگی؛ دوم، ارزش اجتماعی وتکلیفی آن. بعبارت دیگر، امام هشتم (ع) باتکیه بر پیامدهای اجتماعی آرایش و آراستگی ظاهر، ازجمله تحکیم بنیان خانواده و افزایش پا دامنی همسران، آن را مستوجب اجر و پاداش دانسته اند.

[10] «والذین یصلون ماأمر الله به أن یوصل ویخشون ربهم ویخافون سوء الحساب؛ و آنان که آنچه را خدا به پیوستنش فرمان داده می پیوندند و از پروردگارشان مترسند و از سختی حساب بیم دارند.»

[11] شاید بتوان در این زمینه به یک قاعدة کلی قرآنی اشاره کردکه در این مسئله نیز میتواند موردتوجه قرار بگیرد: «الذین یستمعون القول فیتبعون أحسنه اولئک الذین هداهم الله و اولئک هم اولوا الألبا ؛ (همان)کسان که به سخن (ها) گوش فرا مدهند و از نیکوترین آن پیروی میکنند، آنان کسانی هستندکه خدا راهنمایی شان کرده وفقط آنان خردمندان هستند» (زمر / ١٨).

[12] این نکته را میتوان از آیۀ ١٩ سورة انعام دریافت کرد، آنجاکه مفرماید: «... و اوحی إلی هذا القرآن لأنذرکم به ومن بلغ...؛ و این قرآن بر من وحی شده تا به وسیلۀ آن شما وهرکس راکه (این قرآن به او) می رسد هشدار دهم.»

[13] قرآن کریم در این زمینه مفرماید: «شرع لکم من الدین ما وصی به نوحا و الذی أوحینا إلیک وما وصینا به إبراهیم و موسی و عیسی...؛ برای شما ازدین مقررکرد آنچه راکه نوح را بدان سفارش کرده و آنچه را به سوی تو وحی کردیم و آنچه را که ابراهیم، موسی وعیسی (ع) را بدان سفارش کردیم.» (شوری / ١٣).

[14] وقرن فی بیوتکن ولاتبرجن تبرج الجاهلیة الأولی وأقمن الصلاة وآتین الزکاة وأطعن الله ورسوله إنمایرید الله لیذهب عنکم الرجس أهل البیت ویطهرکم تطهیرا؛ ودر خانه هایتان قرار گیرید و مانند روزگار جاهلیت قدیم زینت های خود را آشکار مکنیدنماز برپادارید وزکات بدهید. خدا وفرستاده اش را فرمان برید. خدفقط میخواهد آلودگی را از شما خاندان [پیامبر] بزداید و شما را پاک و پاکیزه گرداند.