emamian

emamian

شورای امنیت سازمان ملل متحد چند روز پیش به دلیل فعالسازی ساز و کار موسوم به مکانیسم ماشه توسط سه کشور اروپایی نتوانست قطعنامه پیشنهادی برای ادامه رفع تحریم‌های این سازمان علیه ایران را به تصویب برساند. 

این تصمیم به معنای آن است که چنانچه تا بامداد روز 28 سپتامبر (مصادف با 5 مهرماه) تصمیم دیگری از سوی شورای امنیت اتخاذ نشود، قطعنامه‌های تحریمی پیشین شورای امنیت علیه ایران به صورت خودکار بازخواهند گشت. 

این قطعنامه‌ها شامل 6 قطعنامه‌ به شماره‌های 1696 (تصویب‌شده در سال 2006)، 1737 (2006)، 1747 (2007)، 1803 (2008)، 1835 (2008) و 1929 (2010) هستند که همگی بین سال‌های 2006 تا 2010 برای محدودسازی برنامه هسته‌ای و موشکی ایران وضع شده بودند.

چرایی کاهش اهمیت قطعنامه‌های سازمان ملل 

با این حال، بازگشت این قطعنامه‌ها در حال حاضر به اندازه زمان تصویب اولیه آنها، اهمیت قابل‌توجهی ندارند. در واقع این قطعنامه‌ها به دلیل تغییر شرایط جهانی، ماهیت محدود آنها و تداوم تحریم‌های یک‌جانبه آمریکا پس از خروج از برجام در سال 2018 اثری فراتر از فشارهای کنونی بر اقتصاد ایران ایجاد نمی‌کنند.

واقعیت امر آن است که کشورهای غربی به ویژه آمریکا هم مانند آن سال‌ها به بازگشت این قطعنامه‌های تحریمی نیازی فراتر از ایجاد نوعی شوک روانی در اقتصاد ایران ندارند. 

اهمیت این قطعنامه‌ها در بازه سال‌های 2006 تا 2010 برای ایالات متحده آن بود که به دنبال ایجاد یک مشروعیت حقوقی ظاهری بود تا از طریق آن بتواند برای فشارهایی که قرار بود از طریق قوانین تحریمی داخلی خود علیه ایران ایجاد کند یک سر و شکل حقوقی ایجاد کند. 

در آن دوره، تصویب آن قطعنامه‌ها برای ایجاد نوعی حس اجماع بین‌المللی علیه ایران ضروری به نظر می‌رسید و باعث می‌شد تحریم‌های ثانویه آمریکا نه دست‌درازی به قلمرو قضائی کشورهای دیگر بلکه بازوی اجرای قوانین جهانی علیه ایران تصور شود.

در این میان به ویژه قطعنامه 1929 که در 25 خرداد 1389 (ژوئن 2010) تصویب شد حائز اهمیت بود به طوری که گفته می‌شود رژیم فعلی تحریم‌های آمریکا علیه ایران ریشه در این قطعنامه دارد و تمام تحریم‌های یکجانبه‌ای که اکنون به‌عنوان تحریم‌های موثر علیه ایران از آنها یاد می‌شود (تحریم‌های انرژی و مالی) در واقع براساس زیرساخت حقوقی که در این قطعنامه ایجاد شد، اعمال شده است.

انگیزه‌های کنونی آمریکا و تفاوت با قبل

اما در سال 2018 ایالات متحده با خروج آمریکا از برجام نشان داد که دیگر برای اجرای تحریم‌ها نیازی به رعایت این رسومات ظاهری ندارد و حاضر است قوانینش در زمینه تحریم‌های ثانویه را به صورت زورگویانه به کشورهای دیگر تحمیل کند.   

در واقع از سال 2018، آمریکا در حالی  تحریم‌های خود علیه بخش‌های کلیدی اقتصاد ایران از جمله صادرات نفت، سیستم بانکی (مانند قطع دسترسی به سوئیفت) و صنایع پتروشیمی را به اجرا گذاشت که تمامی قطعنامه‌های تحریمی شورای امنیت علیه ایران در وضعیت تعلیق بودند.  

بنابراین یکی از دلایلی که بازگشت قطعنامه‌های شورای امنیت را کم‌اثر می‌کند همین است که این قطعنامه‌ها الان به دلیل آنکه اصلی‌ترین دلیل برای موجودیتشان را از دست داده‌اند با نوعی اضطراب وجودی مواجه هستند و بنابراین جدا از فشارهای روانی اولیه‌ای که به همراه خواهند داشت نمی‌توانند اثراتی افزایشی بر فشارهای اقتصادی کنونی در ایران اعمال کنند.

ماهیت تحریم‌های سازمان ملل

ماهیت قطعنامه‌های شورای امنیت نیز دلیل دیگری است که بازگشت آنها اثر اقتصادی محدودی دارد. این قطعنامه‌ها عمدتاً اشاعه‌محور هستند و بر محدودسازی برنامه‌های هسته‌ای و موشکی ایران تمرکز دارند، نه هدف‌گیری مستقیم بخش‌های اقتصادی مانند صادرات نفت یا نقل‌وانتقالات مالی. 

در مقابل، تحریم‌های ثانویه آمریکا از سال 2018 به‌طور مستقیم بخش‌های اقتصادی کلیدی را هدف قرار داده‌اند و فشارهای مالی و تجاری شدیدی ایجاد کرده‌اند. ایران نیز در پاسخ به این فشارها، روش‌های خلاقانه‌ای برای دور زدن تحریم‌ها توسعه داده است. استفاده از شبکه‌های غیررسمی برای تجارت نفت، همکاری با واسطه‌های منطقه‌ای، و ایجاد کانال‌های مالی مستقل از سوئیفت، به ایران امکان داده است تا بخشی از صادرات نفت خود را، به‌ویژه به چین، حفظ کند. گزارش‌های اخیر نشان می‌دهند که ایران در سال‌های 2023 و 2024 توانسته است حجم قابل‌توجهی از نفت خود را صادر کند، که این امر انعطاف‌پذیری اقتصاد ایران را در برابر تحریم‌ها نشان می‌دهد.

تفاوت در اجماع جهانی

عدم اجماع جهانی در شرایط کنونی نیز بازگشت قطعنامه‌های شورای امنیت را کم‌اثر می‌کند. در دوره 2006 تا 2010، چین و روسیه، به‌عنوان اعضای دائم شورای امنیت، به‌طور نسبی با تحریم‌ها همراهی کردند. اما در رأی‌گیری 19 سپتامبر 2025، این دو کشور همراه با پاکستان و الجزایر به قطعنامه ادامه رفع تحریم‌ها رأی مثبت دادند و اقدام تروئیکای اروپایی را غیرقانونی خواندند. 

این عدم اجماع، اجرای مؤثر تحریم‌های شورای امنیت را تضعیف می‌کند، زیرا چین، به‌عنوان بزرگ‌ترین خریدار نفت ایران، به همکاری اقتصادی با تهران ادامه خواهد داد. علاوه بر این، چین و روسیه با توجه به آنکه اعلام کرده‌اند که کلید زدن مکانیسم ماشه را به رسمیت نمی‌شناسند عملاً ممکن است در روند تشکیل کمیته تحریم‌های سازمان ملل اخلال کرده یا آن را از مسیر خارج کنند.

تجربه ایران در مدیریت تحریم‌های حداکثری آمریکا از سال 2018 تاکنون نشان‌دهنده انعطاف‌پذیری اقتصادی این کشور است. توسعه صنایع داخلی، افزایش خودکفایی در بخش‌هایی مانند کشاورزی و تولیدات صنعتی، و تقویت روابط با کشورهایی مانند چین، روسیه، و اعضای سازمان همکاری شانگهای، به ایران امکان داده است تا اثرات تحریم‌ها را تا حدی خنثی کند. 

هرچند بازگشت قطعنامه‌های شورای امنیت ممکن است در کوتاه‌مدت تکانه‌های روانی، مانند نوسانات نرخ ارز، ایجاد کند، این اثرات با سیاست‌های اقتصادی قابل کنترل هستند.

خداوند متعال در قرآن کریم می‌فرماید:

«إِنَّ الَّذِینَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلَائِکَةُ ظَالِمِی أَنْفُسِهِمْ قَالُوا فِیمَ کُنْتُمْ قَالُوا کُنَّا مُسْتَضْعَفِینَ فِی الْأَرْضِ قَالُوا أَلَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللَّهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُوا فِیهَا فَأُولَٰئِکَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَسَاءَتْ مَصِیرًا.» (سوره نساء، آیه ۹۷)

کسانی که فرشتگان (قبض ارواح)، روح آنها را گرفتند در حالی که به خویشتن ستم کرده بودند، به آنها گفتند: «شما در چه حالی بودید؟ (و چرا با اینکه مسلمان بودید، در صفِ کفّار جای داشتید؟!)» گفتند: «ما در سرزمین خود، تحت فشار و مستضعف بودیم.» آنها [= فرشتگان‌] گفتند: «مگر سرزمین خدا، پهناور نبود که مهاجرت کنید؟!» آنها (عذری نداشتند، و) جایگاهشان دوزخ است، و سرانجامِ بدی دارند.

 

شرح:

یکی از آموزه‌های مهمّ دین اسلام، علاقه و التزام به وطن است. امیرالمؤمنین علیه‌السلام در این‌باره می‌فرمایند:

«مِن کَرَمِ المَرءِ ... حَنینُهُ إلی أوطانِهِ.» (أعلام‌الدین فی صفات‌المؤمنین، جلد ۱، صفحه ۱۷۹)

از بزرگواری انسان، علاقه او به میهنش است.

 

اما در حدیث دیگری، امام علی علیه‌السلام می‌فرمایند:

«مِنْ ضِیقِ اَلْعَطَنِ لُزُومُ اَلْوَطَنِ.» (غررالحکم، ج ۱، ص ۶۷۲)

چسبیدنِ به زادگاه، از کوته‌همّتی است.

 

از سویی سفارش شده‌ایم به التزام به وطن، از سویی نیز ملتزم‌شدن به وطن، نشانه ضعف در همّت معرفی شده است!

برای روشن‌شدن مطلب، به سراغ قرآن می‌رویم.

«إِنَّ الَّذِینَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلَائِکَةُ ظَالِمِی أَنْفُسِهِمْ قَالُوا فِیمَ کُنْتُمْ قَالُوا کُنَّا مُسْتَضْعَفِینَ فِی الْأَرْضِ قَالُوا أَلَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللَّهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُوا فِیهَا فَأُولَٰئِکَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَسَاءَتْ مَصِیرًا.»

کسانی که فرشتگان (قبض ارواح)، روح آنها را گرفتند در حالی که به خویشتن ستم کرده بودند، به آنها گفتند: «شما در چه حالی بودید؟ (و چرا با اینکه مسلمان بودید، در صفِ کفّار جای داشتید؟!)» گفتند: «ما در سرزمین خود، تحت فشار و مستضعف بودیم.» آنها [= فرشتگان‌] گفتند: «مگر سرزمین خدا، پهناور نبود که مهاجرت کنید؟!» آنها (عذری نداشتند، و) جایگاهشان دوزخ است، و سرانجامِ بدی دارند.

«إِلَّا الْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ لَا یَسْتَطِیعُونَ حِیلَةً وَلَا یَهْتَدُونَ سَبِیلًا.» (سوره نساء، آیه ۹۷ و ۹۸)

مگر آن دسته از مردان و زنان و کودکانی که براستی تحت فشار قرار گرفته‌اند (و حقیقتاً مستضعفند)؛ نه چاره‌ای دارند، و نه راهی (برای نجات از آن محیط آلوده) می‌یابند.

 

جمعِ روایاتِ معصومین علیهم‌السلام و آیات قرآن کریم، ما را به این نتیجه می‌رساند که التزام و علاقه به وطن، تا حدّی است که این التزام، مانعی برای بندگی خدا محسوب نگردد، چراکه فلسفه خلقت، همین بندگی است(۱) و همه داشته‌های انسان باید در همین مسیر خرج شود؛ در غیر این صورت باید وطن را ترک گفت و دیارِ دیگری را برای ادامه زندگی برگزید؛ البته کسانی که توانایی این کار را ندارند، در نزد خداوندِ مهربان، معذور هستند. (۲)

--------------------------------------------------------------

 

پی نوشت ها:

(۱) «وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ؛ من جنّ و انس را نیافریدم جز برای اینکه عبادتم کنند (و از این راه تکامل یابند و به من نزدیک شوند).» (سوره ذاریات، آیه ۵۶)

(۲) به احادیث ذکرشده، از جنبه‌های دیگری نیز می‌توان نگریست، اما منظر انتخاب شده، به نظر می‌رسد که مستجمعِ سایر جنبه‌های موجود در این بحث است.

مناظره پنج گروه با پیامبر(ص)

پنج گروه از مخالفین اسلام که هر گروه، پنج نفر و جمعاً ۲۵ نفر بودند، باهم تفاهم کردند و هم رأی شدند که به حضور پیامبر صلّی الله علیه و آله شرفیاب شده و به بحث و مناظره بپردازند.

این گروه‌ها عبارت بودند از: یهودی، مسیحی، مادّی، مانُوی و بت‌پرست.

این‌ها در مدینه به حضور پیامبر آمدند، دور پیامبر صلّی الله علیه و آله را گرفتند، پیامبراکرم با کمال خوش‌روئی، به آن‌ها اجازه داد که بحث را شروع کنند.



گروه دوگانه پرست به پیش آمده گفتند:

«ما معتقدیم جهان دو مرّبی و تدبیر کننده و دو مبدء دارد یکی مبدء نور و دیگری مبدء ظلمت، برای مناظره به این‌جا آمده‌ایم، اگر در این بحث با ما هم عقیده شدی که البتّه، برتری و سبقت با ما است و در صورت مخالفت، با تو مخالف خواهیم شد.»

پیامبر اسلام صلّی الله علیه و آله به آن‌ها فرمود: شما از چه نظر این عقیده را دارید؟

دوگانه پرستان: ما می‌بینیم جهان از دو بخش تشکیل شده یا خیر و نیکو است و یا شرّ و بد، معلوم است که این دو ضد هم هستند از این رو معتقدیم که هر یک خالق جداگانه دارند زیرا یک خالق، دو عمل ضدّ هم را انجام نمی‌دهد، به‌عنوان مثال: محال است برف ایجاد حرارت کند چنان‌که محال است آتش ایجاد سردی کند، از این رو ثابت کردیم که در جهان دو آفریدگار قدیم یکی نور (مبدء نیکی‌ها) و دیگری ظلمت (مبدء بدی‌ها) وجود دارد.

پیامبر: آیا شما تصدیق می‌کنید که در جهان رنگ‌های گوناگون از سیاه، سفید، سرخ، زرد، سبز و کبود هست و هر کدام ضد دیگری است، زیرا دو رقم از آن‌ها در یک‌جا جمع نمی‌شوند، چنان‌که حرارت و سردی دو ضدّند و محال است در یک جا جمع شوند؟!

دوگانه پرستان: آری تصدیق می‌کنیم!

پیامبر: پس چرا به شماره هر رنگی، معتقد به یک خدا نیستید؟ مگر به عقیده شما هر ضدّی، خالق مستقل ندارد؟ بنابراین چرا به تعداد ضدها نمی‌گوئید خالق وجود دارد؟

دوگانه پرستان در برابر این سؤال دندانشکن در ماندند و در فکر فرو رفتند.

پیامبر صلّی الله علیه و آله دنبال سخن را گرفت و فرمود: به عقیده شما، چگونه نور و ظلمت دست به دست هم دادند و این جهان را اداره می‌کنند با این‌که طبیعت نور صعود و ترقّی است و طبیعت ظلمت، تنزّل و فرود است، آیا دو مردی که یکی به طرف شرق می‌رود و دیگری به طرف غرب، به عقیده شما ممکن است این دو در حالی که پیوسته این‌گونه در حرکتند، در یک‌جا جمع بشوند؟

دوگانه پرستان: نه امکان ندارد.

پیامبر: بنابراین، چگونه نور و ظلمت که در دو خط متضاد هستند دست به دست هم دادند و با هم به تدبیر و اداره جهان پرداختند، آیا چنین چیزی امکان دارد که جهان از دو عاملی که ضدّ هم هستند پدید آید؛ مسلّماً ممکن نیست، پس این دو، مخلوق و حادث‌اند و در تحت تدبیر خداوند قادر و قدیم می‌باشند.

دوگانه‌پرستان در بن بست جواب خلل ناپذیر پیامبر صلّی الله علیه و آله قرار گرفتند سرها را پائین افکنده گفتند: به ما فرصتی بده تا در این باره بیندیشیم!!!!

_____________________________________________________

 

گروه مادّیون (منکر خدا) گفتند:

«ما معتقدیم که پدیده‌های جهان، آغاز و پایانی ندارد، و جهان قدیم و همیشگی است، برای بحث در این باره به این‌جا آمده‌ایم، اگر با ما موافق هستی، معلوم است که تقدّم و برتری با ما است وگرنه، با شما مخالف خواهیم شد.»

پیامبر: شما معتقدید که: پدیده‌ها بی‌آغازند و همیشه تا ابد وجود داشته و دارند؟

گروه منکر خدا: آری این عقیده ما است، زیرا ما حدوث و آغازی برای پدیده‌ها ندیده‌ایم، و هم‌چنین فناء و پایانی برای آن‌ها مشاهده نکرده‌ایم، حکم می‌کنیم که پدیده‌های جهان همیشه بوده‌اند و خواهند بود.

پیامبر: من از آن طرف از شما سؤال می‌کنم، آیا شما همیشگی و قدیم بودن و ابدیّت موجودات را دیده‌اید؟ اگر می‌گویید دیده‌ایم، باید شما با همین عقل و فکر و نیروی بدنی همیشه در ازل و ابد بوده باشید، تا بتوانید ازلیّت و ابدیّت همه موجودات را ببینید، و چنین ادّعائی برخلاف حسّ و واقعیّت عینی است و همه عقلای عالم شما را در این ادّعا تکذیب می‌کنند.

گروه منکر خدا: ما چنین ادعائی نداریم، که قدیم بودن و بقاء موجودات را دیده باشیم.

پیامبر: بنابراین شما یک‌طرفه قضاوت نکنید، زیرا شما با اقرار خودتان نه موجودات را دیده‌اید و نه قدیم بودن آن‌ها را و هم‌چنین نه نابودی آن‌ها را دیده‌اید و نه بقاء آن‌ها را، پس چگونه می‌توانید، به یک طرف مطلب حکم کنید و بگوئید چون حدوث و فناء موجودات را ندیده‌ایم، پس آن‌ها قدیم و ابدی هستند؟

(سپس پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ سؤالی از آن‌ها کرد که در ضمن محکوم کردن عقیدة آن‌ها، ثابت کند که موجوادت، حادث هستند) فرمود:

آیا شما شب و روز را می‌بینید که یکی پشت سر دیگری همواره آمد و شد می‌کنند؟

گروه منکر خدا: آری.

پیامبر: آیا شب و روز را چنین می‌بینید که همیشه از پیش بوده‌اند و در آینده خواهند بود.

گروه منکر خدا: آری.

پیامبر: آیا به نظر شما امکان دارد که شب و روز در یک جا جمع شوند؟ و ترتیبشان بهم بخورد؟

گروه منکر خدا: نه

پیامبر: پس در این صورت از همدیگر جدا هستند، وقتی که مدّت یکی تمام شد، نوبت به دیگری می‌رسد.

گروه منکر خدا: آری همین‌طور است.

پیامبر: شما با این اقرار خودتان، به حدوث آن‌چه از شب و روز مقدّم می‌شود بی‌آن‌که آن‌را مشاهده کنید، حکم کردید، پس منکر قدرت خدا نشوید. سپس پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ چنین ادامه داد:

«آیا شب و روز به عقیده شما آغازی دارد یا آغازی ندارد و ازلی است؟ اگر بگوئید آغازی دارد منظور ما که همان حدوث است ثابت می‌شود و اگر بگوئید آغازی ندارد لازمه این سخن این است چیزی که پایان دارد، آغاز نداشته باشد.

(وقتی که شب و روز از جهت پایان محدود باشد، عقل می‌گوید از جهت آغاز نیز محدود خواهد بود، دلیل محدودیت پایان شب و روز این است که از هم جدا می‌شوند و سپری می‌گردند و سپس یکی پس از دیگری از نو پدید می‌آیند).

سپس فرمود: شما می‌گویید: جهان، قدیم است آیا این عقیده را به خوبی درک کرده‌اید یا نه؟

گروه منکر خدا: آری می‌دانیم که چه می‌گوئیم.

پیامبر: آیا می‌بینید که موجودات جهان باهم پیوند دارند و در بقاء و وجود نیاز به همدیگر دارند، چنان‌که در یک ساختمان می‌بینیم، اجزاء آن ( از کاه و خاک و سنگ و آجر و آهک) با هم پیوند دارند و برای بقاء ساختمان به همدیگر نیاز دارند.

وقتی که همه اجزاء جهان چنین بود، چگونه می‌توانیم آن‌ها را قدیم و ثابت بدانیم، اگر براستی این اجزائی که به هم‌دیگر پیوند و نیاز دارند، قدیم باشند، اگر حادث می‌شدند چطوری بودند.

گروه منکر خدا از پاسخ دادن درماندند، و نتوانستند معنی و آثار حدوث را بیان کنند زیرا هرچه می‌خواستند در معنی حدوث بگویند قهراً به همان موجوداتی که به عقیده آن‌ها قدیم بود، تطبیق می‌کرد، از این رو، سخت سرافکنده شدند و گفتند به ما فرصت بده تا در این باره بیندیشیم.

__________________________________________________

 

گروه بت‌پرست گفتند:

«ما معتقدیم بت‌های ما، خدایان ما هستند، آمده‌ایم در این‌باره بحث و گفتگو کنیم، اگر نظر شما با نظر ما موافق باشد معلوم است که سبقت و برتری با ما است وگرنه با تو دشمنی خواهیم کرد.»

پیامبر: «شما چرا از پرستش خدا رو گردانده و این بت‌ها را می‌پرستید؟»

بت‌پرستان: ما به وسیله این بت‌ها به پیشگاه خدا تقرب می‌جوئیم.

پیامبر: آیا این بت‌ها شنونده هستند؟ و آیا این بتها از فرمان خدا اطاعت می‌کنند و به عبادت و پرستش او بسر می‌برند؟ تا شما با احترام کردن به آن‌ها، به پیشگاه خدا تقرب جوئید؟

بت‌پرستان: نه این‌ها شنونده و فرمانبر و پرستش کننده خدا نیستند!

پیامبر: آیا شما آن‌ها را با دست خود نتراشیده‌اید و نساخته‌اید؟.

بت‌پرستان: چرا، با دست خود ساخته‌ایم.

پیامبر: بنابراین سازنده و صانع آن‌ها شما هستند، سزاوار این است که آن‌ها شما را بپرستند نه شما آن‌ها را، وانگهی خداوندی که به مصالح و عواقب امور شما و به وظائف و مسئولیت‌های شما آگاه و خبیر است، باید فرمان پرستش بت‌ها را به شما بدهد در صورتی که خدا چنین فرمانی نداده است.

وقتی که سخن پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ به این‌جا رسید، بت‌پرستان، با هم‌دیگر اختلاف پیدا کردند.

عدّه‌ای گفتند: خدا در هیاکل و کالبد مردانی که به صورت این بت‌ها است حلول کرده است و منظور ما از پرستش و توجّه به بت‌ها، احترامی از آن هیاکل است.

عدّه دیگر گفتند: این بت‌ها را شبیه صورت‌های اشخاص پرهیزکار و مطیع خدا از پیشینیان ساخته‌ایم، این‌ها را به خاطر تعظیم و احترام خدا می‌پرستیم!

دسته سوّم گفتند: وقتی که خداوند آدم را آفرید و به فرشتگان فرمان داد آدم را سجده کنند، ما (انسان‌ها) سزاوارتر بودیم که آدم را سجده کنیم و چون در آن زمان نبودیم و درنتیجه از این سجده محروم شدیم، امروز شبیه صورت آدم را ساخته‌ایم آن‌را به‌عنوان تقرب به پیشگاه خدا سجده می‌کنیم تا محرومیّت سابق جبران گردد، چنان‌که فرشتگان با سجده کردن آدم، به پیشگاه خدا تقرّب جستند.

و همان‌گونه که شما با دست خود محراب‌هایی ساخته‌اید و در آن به‌قصد محاذات با کعبه سجده می‌کنید و در مقابل کعبه به قصد تعظیم و احترام خدا سجده و عبادت می‌نمائید ما هم در مقابل این بت‌ها، در حقیقت احترام از خدا می‌کنیم.

پیامبر به هر سه دسته‌رو کرد و فرمود: همه شما راه خطا و انحراف را می‌پیمائید و از حقیقت دورید، آن‌گاه به نوبت و جداگانه متوجّه هر سه دسته شد و به ترتیب ذیل جواب فرمود:

نخست به دسته اوّل رو کرد و فرمود:

امّا شما که می‌گوئید، خداوند در هیاکل مردانی که به صورت این بت‌ها بودند، حلول کرده، از این رو ما این‌بت‌ها را شبیه آن مردان ساخته‌ایم و می‌پرستیم، شما با این بیان، خداوند را مانند مخلوقات تعریف کرده‌اید و او را محدود و حادث دانسته‌اید، آیا خداوند جهان در چیزی حلول می‌کند و آن چیز (که محدود است) خدا را در جوف خود می‌گنجاند؟ بنابراین پس چه فرقی است بین خدا و سایر اموری که در جسم‌ها حلول می‌کنند مانند رنگ و طعم و بو و نرمی و غلظت و سنگینی و سبکی. روی این اساس چگونه می‌گوئید آن جسم که محل حلول واقع شده حادث و محدود است ولی خدا که در درون آن قرار گرفته، قدیم و نامحدود است، در صورتی که باید عکس آن باشد یعنی احاطه کننده، قدیم باشد و احاطه شده حادث باشد.

وانگهی چگونه ممکن است خداوندی که همیشه قبل از موجودات جهان مستقل و غنی بوده، و قبل از محل وجود داشته، نیاز به محل داشته باشد، و خود را در آن محل قرار دهد.

و نظر به این‌که شما باعقیده به حلول خدا در موجودات، خدا را همچون صفات موجودات، حادث و محدود فرض کردید، لازمه این فرض این است که وجود خدا قابل تغییر و زوال است، زیرا هر چیزی که حادث و محدود باشد، قابل تغییر و زوال است.

و اگر شما معتقدید حلول کردن موجب تغییر و زوال نیست، باید اموری همچون حرکت، سکون، رنگ‌های مختلف سیاه و سفید و سرخ و... را نیز موجب تغییر و زوال ندانید، سپس بگوئید رواست که هرگونه عوارض و حالات بر وجود خدا عارض گردد و در نتیجه خدا را همچون موجودات محدود و حادث، توصیف کنید و شبیه مخلوقات بدانید.

وقتی که عقیده حلول خدا در میان هیاکل، بی‌اساس و پوچ بود، بت‌پرستی هم به این عقیده مبتنی است، طبعاً باطل و بی‌اساس خواهد بود.

بت‌پرستان در برابر سخنان مستدل و منطقی پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ در ماندند گفتند به ما مهلت بده تا در این باره بیندیشیم!!!!

__________________________________________

 

گروه مسیحیان گفتند:

«ما معتقدیم که حضرت عیسی ـ علیه السّلام ـ پسر خدا است، و خدا با او متّحد شده، به حضور شما آمده‌ایم در این باره، مذاکره کنیم، اگر از ما پیروی کنی و با عقیده ما موافق باشی، ما در این عقیده از تو پیشی گرفته‌ایم و در صورت مخالفت، طبعاً با شما مخالف خواهیم بود.»

پیامبر: شما می‌گوئید خداوند قدیم، با پسرش حضرت مسیح متّحد شده است، منظورتان از این سخن چیست؟ آیا منظورتان این است که خدا از قدیم بودن، تنزّل کرده و یک موجود حادث (نوپدید) شده و با موجود حادثی (عیسی) متحد گشته یا به عکس، عیسی که موجود حادث و محدود است ترقی کرده و با پروردگار قدیم، یکی شده، و یا منظور شما از اتّحاد، از جهت احترام و شرافت حضرت عیسی ـ علیه السّلام ـ است؟!

اگر سخن اوّل را بگویید یعنی وجود قدیم مبدّل به وجود حادث شده این‌که محال است، زیرا از نظر عقلی محال است یک شیءازلی و نامحدود، حادث و محدود گردد.

اگر سخن دوّم را بگوئید، آن نیز محال است، زیرا از نظر عقلی تبدیل شیء محدود و حادث به شیء نامحدود و ازلی، محال است. و اگر سخن سوّم را بگویید، معنی سخن سوّم این است که عیسی مانند سایر بندگان حادث است ولی بنده مورد احترام و ممتاز خدا است در این صورت نیز متحد و برابر بودن خدای قدیم با عیسی قابل قبول نخواهد بود.

گروه مسیحی: چون خداوند، حضرت مسیح ـ علیه السّلام ـ را مشمول امتیازات خاصّی کرده است، و معجزات و امور عجیبی را در اختیار او قرار داده، از این رو او را به‌عنوان پسر خود برگزیده است، و این پسر بودن به خاطر شرافت و احترام به اوست!

پیامبر: «عین این مطلب را در گفتگو با گروه یهود داشتیم و شنیدید که اگر بنا باشد خدا عیسی را به‌خاطر امتیازش پسر خود بداند، کسانی را که مقام بالاتر از عیسی دارند یا در ردیف عیسی هستند باید پدر یا استاد یا عموی خود بداند...»

گروه مسیحی، در برابر این اشکال جوابی نداشتند، نزدیک بود که از گردونه بحث خارج گردند که یکی از آن‌ها گفت:

گروه مسیحی: آیا شما ابراهیم را «خلیل خدا» (دوست خدا) نمی‌دانید؟».

پیامبر: آری می‌دانیم.

مسیحی: بر همین اساس ما هم، عیسی را «پسر خدا» می‌دانیم، چرا ما را از این عقیده منع می‌کنید؟

پیامبر: این دو لقب، باهم تفاوت دارند، کلمه خلیل در اصل لغت از «خلّه» (بر وزن ذرّه) گرفته شده به معنی فقر و نیاز است، نظر به این‌که حضرت ابراهیم بی‌نهایت به خدا متوجّه بود، و با عفّت نفس و بی‌نیازی از غیر، خود را تنها فقیر و نیازمند درگاه خدا می‌دانست، خدا او را «خلیل» خود دانست، شما به‌خصوص داستان آتش افکندن ابراهیم را به نظر بیاورید. وقتی که (به دستور نمرود) او را در میان منجنیق گذاشتند تا در دل انبوه آتش بیفکنند، و جبرئیل از طرف خدا به سوی او آمد و در فضا با او ملاقات کرد، به او گفت از طرف خدا آمده‌ام تورا یاری کنم، ابراهیم به او گفت من نیازی به غیر خدا ندارم، یاری او برای من کافی است، او نیکو نگهبان است، خداوند از این رو او را «خلیل» خود نامید، خلیل یعنی فقیر و محتاج خدا و بریده از خلق خدا.

و اگر کلمه خلیل را از ماده بر«خِلّه» (بر وزن پِلّه) بدانیم به معنی تحقیق در خلال معانی و توجّه به اسرار و رموز حقایق و آفرینش است، در این صورت ابراهیم، خلیل بود، یعنی به اسرار و لطائف آفرینش و حقایق امور آگاه بود، و چنین معنی، موجب تشبیه مخلوق به خالق نمی‌گردد، از این رو اگر ابراهیم، تنها محتاج خدا نمی‌شد، و آگاه به اسرار نبود، خلیل نیز نبود، ولی در موضوع توالد و تناسل، بین پدر و پسر، رابطه و پیوند ذاتی هست، حتّی اگر پدر، پسر را از خود براند و پیوندش را از او قطع کند، باز او پسر اوست، و پیوند پدری و پسری دارند.

وانگهی اگر دلیل شما همین است که چون ابراهیم، خلیل خدا است، پس عیسی پسر خداست، بنابراین بگوئید موسی نیز پسر خدا است، بلکه همان‌گونه که به گروه یهود گفتم، اگر بنا است درجه مقام افراد باعث این نسبت‌ها شود، بگوئید موسی، پدر، استاد، عمو، رئیس و مولای خداست... ولی هیچ‌گاه چنین نمی‌گوئید.

یکی از مسیحیان گفت: در کتاب انجیل که بر حضرت عیسی ـ علیه السّلام ـ نازل شده آمده که حضرت عیسی گوید: «من به سوی پدر خود و پدر شما می‌روم» بنابراین در این عبارت عیسی خود را، پسر خدا معرفی کرده است!

پیامبر: اگر شما کتاب انجیل را قبول دارید، طبق این سخن عیسی، باید همه مردم را پسر خدا بدانید، زیرا عیسی می‌گوید: «من به سوی پدر خود و پدر شما می‌روم» مفهوم این جمله این است که هم من پسر خدایم هم شما.

از طرفی این عبارت، سخن شما را که قبلاً گفتید (در مورد این‌که چون عیسی دارای امتیازات و شرافت و احترام خاصّی است، خداوند او را به‌عنوان پسر خود خوانده است) مردود می‌شمرد، زیرا حضرت عیسی در این سخن تنها خود را پسر نمی‌داند بلکه همگان را پسر خدا می‌داند.

بنابراین، ملاک پسر بودن، امتیازات و ویژگی‌های فوق‌العاده عیسی نیست، زیرا سایر مردم در عین این‌که فاقد این امتیازات هستند، از زبان عیسی به‌عنوان پسر خدا خوانده شده‌اند. بنابراین به هر شخص مؤمن و خدا پرست می‌توان گفت: او پسر خدا است، شما سخن عیسی رانقل می‌کنید ولی برخلاف آن سخن می‌گوئید.

چرا شما واژه «پدر و پسر» را که در سخن عیسی ـ علیه السّلام ـ آمده بر غیر معنی معمولی آن حمل می‌کنید، شاید منظور عیسی ـ علیه السّلام ـ که می‌گوید: «من به سوی پدر خود و پدر شما می‌روم» همان معنی معمولی‌اش باشد یعنی من به سوی حضرت آدم و نوح که پدر همه است می‌روم و خداوند مرا نزد آن‌ها می‌برد، آدم و نوح پدر همه ما است، بنابر این چرا از معنی ظاهری و حقیقی الفاظ دوری کنیم و برای آن معنای دیگر اتخاذ نمائیم؟!

گروه مسیحی، آن‌چنان مرعوب و محکوم سخنان مستدل پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ شدند که گفتند: ما تا امروز کسی را ندیده بودیم که این چنین ماهرانه با ما مجادله و بحث کند که تو با ما کردی، به ما فرصتی بده تا در این‌باره بیندیشیم!!!!

_________________________________________________

 

گروه یهودی گفتند:

«ما معتقدیم که «عُزَیز» پیامبر پسر خدا است آمده‌ایم در این مورد با شما مباحثه کنیم، اگر در این مباحثه، حق با ما شد، و شما نیز با ما هم عقیده شدید که در این جهت بر شما پیشی گرفته‌ایم و اگر با ما موافقت نکنی مجبور هستیم با تو مخالفت و دشمنی کنیم».

پیامبر: آیا شما می‌خواهید من بدون دلیل، سخن شما را قبول کنم؟

گروه یهود: نه.

پیامبر: دلیل و منطق شما در مورد این‌که «عُزَیز» پسر خدا است چیست؟

گروه یهود: کتاب تورات به طور کلی از میان رفته بود، و کسی قدرت احیای آن را نداشت، عُزیر آن را زنده کرد، از این رو می‌گوئیم او پسر خدا است.

پیامبر: اگر این منطق، دلیل بر پسر خدا بودن عُزیر باشد، حضرت موسی که آورنده تورات است، و دارای معجزات بسیار می‌باشد که خود شما به آن اعتراف دارید، سزاوارتر است که پسر خدا یا بالاتر از آن باشد! پس چرا درباره موسی که مقام عالی‌تر داشت چنین نمی‌گوئید؟

وانگهی آیا منظور شما از پسر بودن این است که او مانند پدران و پسران دیگر از راه ازدواج و آمیزش، متولد شده است، در این صورت شما خدا را همچون یکی از موجودات مادّی و جسمانی و محدود جهان قرار داده‌اید، لازمه این سخن این است که برای خدا، آفریدگاری تصوّر کنید و او را محتاج به خالق دیگر بدانید.

گروه یهود: منظور ما از پسر بودن عُزیر، و ولادت، این معنی نیست زیرا همان گونه که فرمودید این معنی، سر از کفر و جهل بیرون می‌آورد، بلکه منظور ما از نظر شرافت و احترام است، چنان‌که مثلاً بعضی از علمای ما به یکی از شاگردان ممتاز خود که می‌خواهد او را بر دیگران ترجیح دهد به او می‌گوید: «ای پسرم» یا «او پسر من است» معلوم است که این پسر بودن، بر اساس آمیزش و ولادت نیست زیرا آن شاگرد، بیگانه است و خویشاوندی با استادش ندارد، هم‌چنین خداوند به‌عنوان احترام و شرافت عُزیر، او را پسر خود خوانده است و ما هم از این رو به او «پسر خدا» می‌گوئیم.

پیامبر: پاسخ شما همان است که قبلاً گفتم، که اگر چنین منطقی موجب شود ما عزیر را پسر خدا بدانیم، سزوارتر است کسی را که از عُزیر بالاتر است مثل حضرت موسی را پسر خدا بدانیم.

خداوند گاهی افراد را به وسیله دلائل و اقرار خودشان محکوم می‌کند، دلیل و اقرار شما، حکایت از آن دارد که شما درباره موسی علیه السّلام بیش از آن‌چه درباره عزیر می‌گوئید، بگوئید، شما مَثَل زدید و گفتید: یکی از بزرگان و اساتید به شاگردش که هیچ‌گونه خویشاوندی با او ندارد از روی احترام می‌گوید: «ای پسرم» یا «او پسر من است»، بر این اساس روا می‌دارید که او به شاگرد محبوب‌تر دیگرش بگوید: «این برادر من است» و به دیگری بگوید «این استاد و شیخ من است» یا «این پدر و آقای من است» همه این تعبیرات به‌عنوان شرافت و احترام است، هرکه احترام بیشتر دارد، با تعبیرات بالاتر خوانده شود، در این صورت باید شما رَوا بدانید که گفته شود: موسی برادر خدا است یا استاد یا مولا و یا پدر خداست زیرا مقام موسی از عزیر بالاتر است.

اکنون می‌پرسم آیا شما جایز می‌دانید که موسی علیه السّلام برادر خدا یا پدر یا عمو یا استاد یا مولا و رئیس خدا باشد، و خدا به‌عنوان احترام موسی به او بگوید: ای پدرم، ای استادم، ای عمویم، ای رئیسم و....؟

گروه یهود، از پاسخ درماندند، در حالی که حیران‌زده شده بودند، اظهار کردند: اجازه بده در این باره تحقیق و فکر کنیم!!!

پیامبر: البتّه اگر شما با قلبی پاک و خالص و پر از انصاف در این باره بیندیشید، خداوند شما را به حقیقت راهنمایی خواهد کرد.

 

منبع: احتجاج طبرسی، ص ۲۷ و ص ۳۸ ـ ۳۴

شورای امنیت سازمان ملل متحد روز جمعه نتوانست پیش‌نویس قطعنامه‌ای را که هدف آن تمدید لغو تحریم‌ها علیه ایران در چارچوب توافق هسته‌ای سال ۲۰۱۵ بود، تصویب کند. این اقدام، راه را برای بازگشت تحریم‌های سازمان ملل تا پایان ماه جاری میلادی هموار کرده است.

در رأی‌گیری انجام‌شده، چهار کشور به قطعنامه رأی موافق دادند، در حالی که ۹ کشور رأی مخالف و ۲ کشور رأی ممتنع دادند. این پیش‌نویس توسط کره جنوبی، رئیس دوره‌ای شورای امنیت در ماه سپتامبر، ارائه شده بود و بر اساس قطعنامه ۲۲۳۱ تلاش داشت تا روند تعلیق تحریم‌ها را ادامه دهد.

در این رأی‌گیری روسیه، چین، الجزایر و پاکستان رای مثبت، فرانسه، انگلیس، آمریکا، سیرالئون، اسلوونی، دانمارک، یونان، پاناما و سومالی رای منفی و گویان و کره جنوبی رأی ممتنع دادند.

در همین حال، سه کشور اروپایی شامل فرانسه، آلمان و بریتانیا در تاریخ ۲۸ اوت، شورای امنیت را از آغاز روند «مکانیسم ماشه» برای بازگرداندن تحریم‌ها علیه ایران مطلع کردند. این اقدام، یک دوره ۳۰ روزه برای دستیابی به راه‌حل دیپلماتیک را فعال کرده که اکنون رو به پایان است.

در صورت عدم توافق دیپلماتیک تا پایان این دوره، تحریم‌های سازمان ملل متحد به‌طور خودکار و بدون نیاز به رأی‌گیری مجدد بازخواهد گشت.

ایران با تاکید بر اینکه این گام اروپایی‌ها غیرقانونی است، اعلام کرده به این اقدام پاسخ خواهد داد و برای تمام سناریوها آمادگی دارد.

شیخ نعیم قاسم دبیرکل حزب الله لبنان امروز جمعه در مراسم نخستین سالگرد شهادت «حاج ابراهیم عقیل» (حاج عبدالقادر) فرمانده جهادی بزرگ و فرماندهان یگان «رضوان» و غیرنظامیان گفت:‌ شهدای رضوان، شهدای مسیر آزادسازی قدس، شهدای مسیر آزادسازی میهن و شهدای کرامت و عزت نفس بودند.

 
وی افزود: در ۲۰ سپتامبر ۲۰۲۴، دشمن اسرائیلی به یک مرکز گردهمایی فرماندهان رضوان در منطقه ضاحیه حمله کرد و هجده نفر از فرماندهان رضوان به همراه حدود پنجاه غیرنظامی اعم از مرد و زن و کودک را به شهادت رسیدند که چهار نفر از آنها هنوز مفقود هستند.
 
دبیرکل حزب الله گفت: همه این شهدا همراه با حاج عبدالقادر در راه حق و حقیقت، راه مقاومت و راه آزادسازی سرزمین عروج کردند.

وی به دو شاخصه و ویژگی اساسی شهید حاج ابراهیم عقیل اشاره کرد و گفت: نخستین ویژگی این شهید بزرگوار، ایمان به خداوند متعال و اسلام بود.
 
شیخ نعیم قاسم افزود: شهید حاج ابراهیم عقیل تحت تأثیر اندیشه شهید سید محمد باقر صدر، جنبش امام سید موسی صدر، انقلاب امام خمینی (ره) و رهبری امام خامنه‌ای (مدظله العالی) قرار گرفت.
 
وی گفت: شهید حاج عبدالقادر بسیار وفادار بود و وفاداری خود را به رهبری سید الشهدای امت، سید حسن نصرالله، ابراز می‌کرد، زیرا این فرمانده شهید از این مکتب بزرگ ایمانی بهره می گرفت.
 
شیخ نعیم قاسم سپس به وضعیت منطقه پرداخت و گفت: کل منطقه در یک پیچ سیاسی استثنایی و خطرناک قرار دارد زیرا رژیم اسرائیل که در آغاز قرن بیستم در منطقه ما کاشته شد، با حمایت استعماری امپریالیستی که از انگلیس شروع و سپس به آمریکا منتقل شد، عمیقاً در منطقه ما ریشه دوانده است.
 
وی افزود: این رژیم غاصب، رژیمی توسعه‌طلب است که قرار است تکه‌ای از غرب، ابزاری برای آمریکا، مترسکی برای منطقه و ساختاری توسعه‌طلب باشد که مانع از دستیابی منطقه به استقلال خود ‌شود.
 
دبیرکل حزب الله تصریح کرد: اسرائیل با حمایت کامل دولت آمریکا، به اوج جنایت، وحشیگری و بی‌اعتنایی به هرگونه مبنای انسانی، قانونی، بین‌المللی یا حقوقی رسیده است.
 
وی خاطرنشان کرد: اسرائیل الان توسعه طلب نیست بلکه از همان ابتدا توسعه طلب بوده است، اما به زمان و شرایط مناسب نیاز داشته است.
 وی افزود: بی‌فایده بودن جنگ نرم، تحریم‌ها و توافق‌نامه‌های سازش آبراهام در دستیابی به دستاوردی سریعی که آمریکا می‌خواهد، باعث شد که آنها به نسل‌کشی به عنوان راه حل روی بیاورند.
 
تجاوز به قطر پیامی بود برای همه کشورهای منطقه 
 
دبیرکل حزب الله به حمله هوایی اخیر رژیم صهیونیستی به شهر دوحه پایتخت قطر اشاره کرد و گفت: اسرائیل قطر را بمباران کرد، با اینکه میزبان بزرگترین پایگاه آمریکا است. درست است که اسرائیل رهبری حماس در قطر را هدف قرار داد، اما به قطر نیز تجاوز کرد تا پیامی به همه کشورهای منطقه ارسال کند.
 
وی افزود: ما معتقدیم (مرحله) پس از حمله دشمن صهیونیستی به کشور قطر با آنچه پیش از آن بود، متفاوت است. پس از این حمله، مقاومت، نظام‌ها، ملت‌ها و هر مانع جغرافیایی و سیاسی در برابر طرح موسوم به «اسرائیل بزرگ» در کانون هدف رژیم صهیونیستی قرار گرفته و هدف، فلسطین، لبنان، اردن، مصر، سوریه، عراق، عربستان، یمن و ایران شده است.
 
اسرائیل خطری برای منطقه است نه مقاومت
 
شیخ نعیم قاسم تاکید کرد: همه نظام‌ها، ملت‌ها و جنبش‌های مقاومت باید با این خطر اسرائیل از طریق اتحاد علیه دشمن مشترک متحد شوند. ما باید معادله را به گونه‌ای تغییر دهیم که اسرائیل خطر باشد و نه مقاومت.
 
شیخ نعیم قاسم گفت: من عربستان را فرامی خوانم که صفحه جدیدی را با مقاومت - از طریق گفتگویی که مشکلات را حل وفصل می کند و به نگرانی‌ها پاسخ می دهد و منافع را تضمین می کند- بگشاید.
 
وی افزود: به گفتگویی فرا می خوانم که بر اساس این واقعیت باشد که اسرائیل دشمن است و نه مقاومت. گفتگویی که اختلافاتی را که در گذشته رخ داد، متوقف کند.
 
شیخ نعیم قاسم ادامه داد: به شما تاکید می کنیم که روی سلاح‌های مقاومت به سمت دشمن اسرائیلی است و فقط آن نشانه گرفته است و نه لبنان و عربستان و هر مکان یا طرف دیگری در جهان.
 
وی تاکید کرد: فشار بر مقاومت، صرفا به سود اسرائیل است و وقتی مقاومت وجود نداشته باشد، نوبت کشورهای دیگر خواهد رسید.
 
دبیرکل حزب الله تاکید کرد: مقاومت در فلسطین بخشی از این مقاومت است که سدی بلند در برابر توسعه‌طلبی اسرائیل محسوب می‌شود.
 
به اسرائیل خدمت نکنیم
 
دبیرکل حزب الله درباره اوضاع داخلی لبنان نیز گفت: من همچنین از همه در داخل لبنان، حتی آنهایی که رقابت بین ما و آنها به مرحله نزدیک به خصومت رسیده است، می‌خواهم که به اسرائیل خدمات ارائه ندهند.
وی افزود: ما در دولت و پارلمان با هم در حال ساختن هستیم بنابراین می‌خواهیم این مسیر، مسیری باشد که با یک سری تفاهم‌ها پشتیبانی شود؛ تفاهم هایی که کمک می کند که از این مرحله عبور کنیم و به اسرائیل خدمت نکنیم.
 
شیخ نعیم قاسم گفت: وقتی آمریکا آشکارا اعلام می‌کند که به نفع اسرائیل کار می‌کند، چگونه می‌توانیم به هر پیشنهاد آمریکایی یا غیرآمریکایی اعتماد کنیم و چگونه می‌توانیم قبول کنیم که پشت سر هم امتیاز بدهیم؟
 
وی تاکید کرد: مقاومت با وجود خواست اسرائیل و آمریکا ادامه دارد زیرا در درون خود فرماندهان شهید و سید شهدای امت، سید حسن نصرالله، سید الهاشمی، حاج عبدالقادر و دیگران را دارد.
 
مقاومت سرافراز و پایان نیافتنی است
دبیرکل حزب الله افزود: این مقاومت سرافراز و سر برافراشته است و اگر اسرائیل بخواهد به آن پایان دهد، باید بداند که به خواست خدا، خودش به دلیل پایداری و ثابت قدمی این رزمندگان مقاومت، به پایان خواهد رسید.
 
شیخ نعیم قاسم گفت: آمریکا فقط آن اندازه سلاح به ارتش لبنان می دهد که بتواند با آن اوضاع داخلی را مدیریت کند. ارتش لبنان اجازه ندارد هیچ گونه سلاحی را بدست آورد که گمان برود می توان با رژیم صهیونیستی مقابله کرد یا روی نیروی هوایی یا ارتش این رژیم تاثیر گذاشت.
 
وی افزود: بیایید برای بیرون راندن اسرائیل و بازسازی لبنان یده واحده باشیم. انتخابات پارلمانی را به موقع برگزار می کنیم و دولت بازسازی را در اولویت قرار می دهد و اصلاحات مالی و اقتصادی را تسریع می بخشد و با فساد مبارزه می کند و در مورد راهبرد امنیت ملی به طور مثبت گفتگو می کنیم. ما از موضع قدرت و صلابت، گفتگو و تفاهم را مطرح می کنیم.
 
دبیرکل حزب الله تاکید کرد: ما آماده‌ایم تا با بیشترین جانفشانی ها، عزت خود را حفظ کنیم. شما می‌توانید با چشمان خود ببینید که حامیان مقاومت چگونه بر حفظ سلاح مقاومت تاکید و پافشاری می کنند زیرا ثمرات آن را در آزادسازی سرزمین لبنان و بازدارندگی در برابر دشمن صهیونیستی دیده‌اند.
 
وی تاکید کرد: دولت لبنان مسئول مقابله با حملات تجاوزگرانه اسرائیل است. موضع روسای قوای سه گانه لبنان در قبال تجاوز اخیر (روز پنجشنبه) رژیم اسرائیل به جنوب لبنان، خوب و نیازمند پیگیری و پافشاری روزانه بر آن است.
 
شیخ نعیم قاسم گفت: ما به عنوان یک مقاومت، آماده‌ایم تا در کنار ارتش لبنان، در هر تصمیمی که برای مقابله با اسرائیل بگیرد، به وظیفه خود عمل کنیم.

متن بیانیه وزارت امور خارجه جمهوری اسلامی ایران درباره اقدام غیرقانونی سه کشور اروپایی برای بازگرداندن قطعنامه‌های خاتمه‌یافته شورای امنیت از طریق سوءاستفاده از سازوکار حل‌وفصل اختلاف برجام و قطعنامه 2231 به این شرح است:

جمهوری اسلامی ایران اقدام سه کشور اروپایی فرانسه، آلمان و انگلیس در سوء استفاده از ساز و کار حل و فصل اختلاف برجام برای بازگرداندن قطعنامه‌های شورای امنیت که در سال 2015 به موجب قطعنامه 2231 و برجام خاتمه یافته بودند، را به‌عنوان اقدامی غیر قانونی، ناموجه و تحریک‌آمیز محکوم می‌کند.

قطعنامه شماره 2231 شورای امنیت به‌عنوان بخش لاینفک برنامه جامع اقدام مشترک (برجام) ضمن تایید برجام در ضمیمه این قطعنامه، بر ماهیت صلح‌آمیز برنامه هسته‌ای ایران صحه گذاشت، شبهه‌های نادرست مطرح‌شده در مورد ماهیت برنامه هسته‌ای ایران را رفع کرد، و همزمان تدابیر راستی‌آزمایی سختگیرانه‌ای در مورد آن معرفی کرد. به موجب قطعنامه 2231 همه قطعنامه‌های شورای امنیت که از سال 2006 تا 2009 علیه ایران وضع شده بود، خاتمه یافت و مقرر گردید موضوع هسته‌ای ایران در سپتامبر 2025 از دستور کار شورای امنیت خارج شود.

اقدام مخرب سه کشور اروپایی برای بازگرداندن قطعنامه‌های لغوشده شورای امنیت در حالی صورت می‌گیرد که تأسیسات هسته‌ای تحت پادمان ایران مورد حملات غیرقانونی رژیم صهیونیستی و آمریکا قرار گرفته و آسیب دیده‌اند؛ حملاتی که آشکارا منشور ملل متحد را نقض کرده، صلح و امنیت بین‌المللی را به مخاطره انداخته و بنیان‌های رژیم عدم اشاعه را به شدت تضعیف نموده است. سه کشور اروپایی نه تنها از محکوم‌کردن این اقدامات تجاوزکارانه خودداری کردند بلکه با سوء استفاده از سازوکار حل اختلاف برجام، مرتکب اقدام غیرقانونی مضاعفی می‌شوند.

این دولت‌ها حتی به تفاهم جمهوری اسلامی ایران و آژانس بین‌المللی انرژی اتمی در 9 سپتامبر 2025 توجهی نکرده و با وجود استقبال جامعه بین‌المللی، آن را نادیده گرفتند، در حالی که مهمترین بهانه آنها برای اسنپ بک، عدم همکاری ایران و آژانس عنوان شده بود. علاوه بر این، پیشنهاد منطقی ایران که خود نسبت به معقول بودن آن اذعان کردند را نیز به بهانه‌های واهی نادیده گرفتند چراکه از ابتدا به دنبال مطامع سیاسی زیاده‌خواهانه خود بوده‌اند.

جمهوری اسلامی ایران همواره تلاش کرده است مسیر دیپلماسی و تعامل را باز نگه دارد، اما این کشورها با وجود ادعاهای خود، تاکنون استقلالی از خود نشان نداده و از سیاست‌های یکجانبه‌گرایانه و غیرقانونی آمریکا دنباله‌روی کرده‌اند. 

جمهوری اسلامی ایران تأکید می‌کند:
1- اقدام امروز سه کشور اروپایی در شورای امنیت سازمان ملل متحد در راستای تکمیل فرایند بازگرداندن قطعنامه‌های لغو شده شورای امنیت، اقدامی غیرقانونی، ناموجه و تحریک‌آمیز است که روندهای دیپلماتیک جاری را به شدت تضعیف می‌کند.

2- مسئولیت کامل پیامدهای این اقدام، در صورتی که منجر به بازگشت قطعنامه‌های لفوشده شورای امنیت علیه ایران شود، بر عهده آمریکا و سه کشور اروپایی است که با تحریف واقعیت‌ها و طرح ادعاهای بی‌اساس، برخی کشورهای غیردائم عضو شورای امنیت را نیز برای همراهی کردن با خود تحت فشار قرار دادند.

3- اقدام امروز در تکمیل فرایند بازگرداندن تحریم‌های شورای امنیت، بدون اجماع و با وجود مخالفت جدی تعدادی از اعضای شورا امنیت صورت گرفت که ضمن تضعیف بیش از پیش اعتبار شورای امنیت، ضربه‌ای به دیپلماسی و نیز رژیم عدم اشاعه محسوب می‌شود.

4- برنامه هسته‌ای صلح‌آمیز ایران مبتنی بر خواست و اراده ملت ایران برای پیشرفت و توسعه علمی و فناورانه است و ملت ایران در این مسیر مصمم است. جمهوری اسلامی ایران ضمن تاکید بر پیگیری منافع و حقوق خود، از جمله از مجرای دیپلماسی، حق پاسخ‌گویی متناسب به هر اقدام غیرقانونی را محفوظ می‌دارد.

5- جمهوری اسلامی ایران از تمامی اعضای مسئول جامعه بین‌المللی می‌خواهد اقدام غیرقانونی امروز سه کشور اروپایی در شورای امنیت را مردود دانسته و از هرگونه مشروعیت‌بخشی به آن خودداری کنند.

استرالیا آخرین کشور از گروه هشت است که وعده به‌رسمیت‌شناختن فلسطین مستقل را داده است، اما مدت‌ها پیش از آنکه پایتخت‌های غربی دست‌به‌کار شوند، شناسایی کشور فلسطین در سراسر هند، اندونزی، آفریقای جنوبی و بخش عمده‌ای از آمریکای لاتین طنین‌انداز شده بود؛ اقدامی که در قالب احساسی مشترک از عدالت‌خواهی و با ریشه در همبستگی ضد استعماری شکل گرفت.

در مجمع عمومی سازمان ملل متحد که برای سپتامبر ۲۰۲۵ برنامه‌ریزی شده است، استرالیا، فرانسه، انگلیس و کانادا قصد دارند به‌طور رسمی فلسطین را به‌عنوان یک دولت به‌رسمیت بشناسند؛ اقدامی که در ژوئیه گذشته آن را اعلام کردند. از میان این چهار کشور، فرانسه تنها کشوری است که به‌نظر می‌رسد بدون هیچ قید و شرطی به برداشتن این گام متعهد شده است. در مقابل، استرالیا، انگلیس و کانادا تنها از به‌رسمیت‌شناختن احتمالی و مشروط سخن گفته‌اند.

برخی این اقدامات را گام‌هایی مهم در راستای بازنگری در راه‌حلِ رو به ‌زوال دو دولت برای مناقشه رژیم صهیونیستی و فلسطین دانسته‌اند، به‌ویژه با توجه به این واقعیت که فرانسه و انگلیس اعضای دائم شورای امنیت سازمان ملل هستند. با این حال، گروهی دیگر نیز این اعلامیه‌ها را «خیلی کم، خیلی دیر» توصیف کرده‌اند.

دولت فرانسه در دفاع از این تصمیم، آن را چنین توصیف کرد: «این فراخوانی است به همه ملت‌ها و کشورهای جهان. نقش خود را در بنای صلح ایفا کنید. به جنبش برگشت‌ناپذیری که ما آغاز کرده‌ایم بپیوندید».

در این مقطع حساس، مهم است به یاد داشته باشیم که اکثریت ملت‌ها و کشورهای جهان، یعنی بیش از ۱۴۵ کشور، پیش‌تر این فراخوان را پذیرفته‌اند. در واقع، تاریخ به ما نشان می‌دهد که رهبران و ملت‌های دوران پسااستعماری از نخستین و استوارترین صداها در حمایت از راه‌حلی عادلانه و پایدار برای این فاجعه به‌ظاهر بی‌پایان بوده‌اند. در این زمینه، اذعان فرانسه مبنی بر اینکه محروم کردن یک ملت از حق تعیین سرنوشت خود، هرچند اندکی دیرهنگام، ناگزیر به خشم، خشونت و جنگ می‌انجامد، اقدامی قابل استقبال است. یادآوری زمینه تاریخی این لحظه به ما در درک بهتر پیوند میان تلاش فلسطینیان در راستای خودمختاری و تاریخ طولانی مبارزات ضد استعماری و ضد نژادپرستی کمک می‌کند.

در ژوئن ۱۹۴۷، حتی پیش از آنکه هند از استعمار بریتانیا رها شود، جواهرلعل نِهرو، کسی که بعدها به‌عنوان نخستین نخست‌وزیر کشور منصوب شد، نامه‌ای به آلبرت اینشتین نوشت و در آن اقدامات و سیاست‌های آلمان نازی را محکوم کرد، فاشیسم را مردود دانست. در عین حال، نِهرو بر رنج‌های فلسطینیان تأکید کرد و هشدار داد که تلاش برای به‌زیر سلطه کشاندن آن‌ها، «نه تنها به حل‌وفصل منجر نمی‌شود، بلکه به تداوم درگیری خواهد انجامید». هشدار او از سوی کشورهای قدرتمند غربی آن زمان نادیده گرفته شد.

همزمان با استقلال کشورهای بیشتری از سلطه استعماری اروپا، آن‌ها نیز حل عادلانه مسئله فلسطین را یک ضرورت اساسی برای برپایی نظمی جهانی و عادلانه‌تر در دوران پسااستعماری می‌دانستند. در کنفرانس آسیایی-آفریقایی سال ۱۹۵۵ در باندونگ، که در آن هیئت‌هایی از ۲۹ کشور آسیایی و آفریقایی گرد هم آمدند، عبارت زیر در بیانیه پایانی گنجانده شد:

«با توجه به تنش موجود ناشی از وضعیت فلسطین در خاورمیانه و خطر این تنش برای صلح جهانی، کنفرانس آسیایی-آفریقایی حمایت خود را از حقوق مردم عرب فلسطین اعلام کرد و خواستار اجرای قطعنامه‌های سازمان ملل درباره فلسطین و دستیابی به راه‌حلی مسالمت‌آمیز برای مسئله فلسطین شد.»

کنفرانس باندونگ جنبش عدم تعهد را پایه‌گذاری نمود؛ جنبشی که مرتباً در مجامع جهانی بیانیه‌هایی در حمایت از فلسطین صادر می‌کرد. سازمان وحدت آفریقا که در سال ۱۹۹۹ به اتحادیه آفریقا تبدیل شد نیز، بارها در دفاع از فلسطین برآمده و اغلب سیاست‌های سرکوبگر رژیم‌های آفریقای جنوبی و رژیم صهیونیستی را با یکدیگر مقایسه می‌کرد.

پس از آنکه یاسر عرفات، رئیس سازمان آزادی‌بخش فلسطین، در سال ۱۹۸۸ فلسطین را به‌عنوان یک دولت مستقل اعلام کرد، شماری از کشورهای آسیایی و آفریقایی نیز، از جمله کوبا و نیکاراگوئه، آن را به‌عنوان یک دولت مستقل به‌رسمیت شناختند. در سال ۲۰۱۱، چندین کشور آمریکای لاتین از جمله شیلی، برزیل، آرژانتین، بولیوی و اکوادور نیز این شناسایی را گسترش دادند. سوئد نخستین کشور اروپای غربی بود که در سال ۲۰۱۴ فلسطین را به‌عنوان یک دولت به‌رسمیت شناخت و در سال‌های اخیر نیز تعداد انگشت‌شماری از کشورهای دیگر، از جمله اسلوونی، اسپانیا، ایرلند و نروژ، به این روند پیوستند.

جنایت آپارتاید

از سال ۱۹۹۴، آفریقای جنوبی به‌عنوان یکی از حامیان پایدار فلسطین و منتقد سیاست‌های سرکوبگر رژیم صهیونیستی ظهور کرده است. فعالان ضد آپارتاید آفریقای جنوبی مدت‌هاست که شاهد تلاقی میان ظلم و ستم متحمل شده از سوی دولت اکثریت سفیدپوست و مبارزات یهودیان اروپایی علیه فاشیسم و تعصب نژادی بوده‌اند؛ آن‌ها همچنین به شباهت‌های میان رژیم صهیونیستی و رژیم نژادپرست آفریقای جنوبی که با آن مبارزه کرده بودند نیز، اشاره کرده‌اند. به همین دلیل، یکی از نخستین اقدامات دولت آفریقای جنوبی در دوره پساآپارتاید، به‌رسمیت‌شناختن فلسطین در سال ۱۹۹۵ بود. در سال ۲۰۰۲، دزموند توتو، اسقف اعظم، مقاله‌ای با عنوان «آپارتاید در سرزمین مقدس» منتشر کرد. او در این مقاله، شباهت‌های میان رژیم آپارتاید آفریقای جنوبی و سیاست‌های رژیم صهیونیستی را شرح داد. اسقف توتو در سخنرانی خود در نشست دوسالانه مجمع عمومی کلیسای پرسبیتری در سال ۲۰۱۴، بار دیگر دیدگاه‌های خود را که با همان وضوح اخلاقی بیان شده بود، تکرار کرد؛ همان وضوحی که او را به صدای جهانی امید بدل کرده بود:

«من می‌دانم که رژیم صهیونیستی واقعیتی آپارتایدگونه را درون مرزهای خود و از طریق اشغال ایجاد کرده است. شباهت‌ها با آفریقای جنوبی محبوبِ من، واقعاً به‌طرز دردناکی آشکار است... لجاجت سران رژیم صهیونیستی در سکونت و چنگ زدن به سرزمینی که متعلق به آن‌ها نیست، تنها می‌تواند به فاجعه منجر شود.»

کنوانسیون آپارتاید که در سال ۱۹۷۳ توسط مجمع عمومی سازمان ملل متحد تصویب شد، به‌طور مشخص آپارتاید را از نظر جامعه بین‌المللی به‌عنوان یک جنایت تثبیت کرد. متعاقباً، اساسنامه رم در سال ۱۹۹۸ در دیوان کیفری بین‌المللی، آپارتاید را به‌عنوان جنایتی علیه بشریت تأیید کرد. دیده‌بان حقوق بشر در گزارش جامعی در سال ۲۰۲۱ شواهدی ارائه کرد که نشان می‌دهد فلسطینی‌ها، به دلیل هویتشان، از سرزمینشان محروم و تحت سلطه قرار گرفته‌اند؛ و در برخی موارد، این محرومیت‌ها چنان شدید هستند که به‌مثابه جنایات علیه بشریت، یعنی آپارتاید و آزار و شکنجه، محسوب می‌شوند. نکته مهم این است که این گزارش، رژیم صهیونیستی را با آفریقای جنوبیِ تحت آپارتاید مقایسه نمی‌کند، بلکه اقداماتی از سوی رژیم صهیونیستی را برمی‌شمارد که از آستانه تعریف آپارتاید در حقوق بین‌الملل نیز عبور می‌کنند.

نقطه عطف؛ در ادامه چه اتفاقی خواهد افتاد؟

امروز، ما بار دیگر در نقطه عطفی قرار گرفته‌ایم. اکنون باید جنایت نسل‌کشی نیز به جنایت آپارتاید افزوده شود. آفریقای جنوبی همچنان نخستین کشوری باقی مانده است که توجه جهانیان را به ارتکاب هر دوی این جنایات علیه بشریت توسط رژیم صهیونیستی جلب کرده است. سایر کشورهای جنوب جهانی نیز مدت‌هاست از فلسطین حمایت کرده‌اند، اما نتوانسته‌اند واقعیت‌های میدانی منطقه را تغییر دهند. در بحبوحه جنایات جاری در غزه، کرانه باختری و رژیم صهیونیستی، ممکن است از خود بپرسیم: «چه چیز تازه‌ای درباره فرانسه، انگلیس، استرالیا و کانادا که اکنون به فکر به‌رسمیت‌شناختن کشور فلسطین افتاده‌اند، وجود دارد؟ این امر چه تفاوت ملموسی می‌تواند ایجاد کند؟»

این حرکات هرچند نمادین، نشان می‌دهند که اقدامات، تصمیمات و سخنان رژیم صهیونیستی دیگر برای جامعه جهانی، حتی در میان متحدان تاریخی‌اش، قابل قبول نیست. این فقدان مشروعیت بین‌المللی باید رژیم صهیونیستی را به توقف و تأمل وادارد.

سخنان زیر از نلسون ماندلا که در سال ۱۹۹۷ بیان شد، امروزه نیز به همان اندازه که در آن زمان صادق بود، صادق است.

«در شرایط ما، وسوسه و فریب آن است که درباره مسائلی مانند حق مردم فلسطین برای داشتن دولتی مستقل، با لحنی خاموش و محتاط صحبت کنیم. با این حال، اگر چنین کنیم، کمتر از انسان خواهیم بود. تلاش برای برادری و برابری انسانی - صرف‌نظر از نژاد یا مذهب - باید در مرکز تلاش‌های صلح‌آمیز ما قرار گیرد. انتخاب میان آزادی و عدالت از یک سو و نقطه مقابل آن‌ها، یعنی صلح و رفاه، از سوی دیگر نیست؛ آرامش و امنیت تنها در صورتی ممکن است که همه بدون تبعیض از آن بهره‌مند شوند. ما به‌خوبی می‌دانیم که آزادی [جنوب آفریقا] بدون آزادی فلسطینیان ناقص است؛ بدون حل‌وفصل مناقشات در تیمور شرقی، سودان و دیگر نقاط جهان. امنیت برای هیچ ملتی نه انتزاعی است و نه انحصاری. امنیت به امنیت دیگران و به احترام و اعتماد متقابل وابسته است. بنابراین، با دراز کردن دستانمان از فرسنگ‌ها دورتر به سوی مردم فلسطین، با آگاهی کامل نشان می‌دهیم که ما بخشی از بشریتی هستیم که با یکدیگر متحدند.»

پیش‌بینی آنچه در نشست‌های ماه آینده مجمع عمومی سازمان ملل رخ خواهد داد، دشوار است. امکان اینکه استرالیا، فرانسه، انگلیس و کانادا -اگرچه قطعی نیست- به‌طور رسمی فلسطین را به‌رسمیت بشناسند، وجود دارد. این امر ممکن است وضعیت کنونی فلسطین در سازمان ملل را به‌طور اساسی تغییر ندهد؛ زیرا به‌رسمیت‌شناختن فلسطینی مستقل و دارای حاکمیت، به‌عنوان یک دولت ناظر، به‌طور خودکار مستلزم کسب عضویت کامل در سازمان ملل خواهد بود. آمریکا با حق وتوی خود در شورای امنیت، با به‌رسمیت‌شناختن دولت فلسطین موافقت نخواهد کرد. همچنان مشخص نیست که این اقدام کشورهای غربی چگونه می‌تواند حملات جاری رژیم صهیونیستی به فلسطین را متوقف کند.

با این حال، آنچه مسلم است، این است که اکثریت اعضای سازمان ملل در مجمع عمومی امسال، همان‌گونه که در جلسات پیشین بارها اظهار کرده‌اند، مخالفت خود را با تسلط رژیم صهیونیستی بر مردم فلسطین ابراز خواهند کرد.

با این حال، بعید است که رژیم صهیونیستی حداقل فعلاً تحت تأثیر این درخواست‌ها قرار گیرد. در عین حال، تداوم لجاجت رژیم صهیونیستی در مقابل افزایش محکومیت جهانی در سایه اقداماتش، حتی در میان نزدیک‌ترین متحدانش نیز، قابل پذیرش نیست. همان‌طور که فشار مستمر بین‌المللی بر دولت آفریقای جنوبی به پایان رژیم آپارتاید در آن‌جا کمک کرد، افکار عمومی جهانی نیز باید به اعمال فشار بر رژیم صهیونیستی ادامه دهند.

چگونگی و میزان تأثیر دین در هر جامعه‌ای از یکسو به تعریف و نقش دین در زندگی افراد و از سوی دیگر به شرایط اجتماعی-فرهنگی آن جامعه بستگی دارد. جوانان سرمایه‌های عظیم یک جامعه و آینده سازان نظام و افتخار آفرین مردم‌اند جامعه شناسان معتقدند جامعه‌ای سالم است که جوانانی سالم داشته باشد. یکی از راه‌های مهم تربیت سالم آشنایی جوانان با آموزه‌های دینی و بایدها و نبایدهاست. بایدها و نبایدهای دین به مثابه نسخه دکتر است که انسان را از بیماری‌ها نجات می‌دهد و نتیجه آن ایجاد جامعه‌ای قانون مند متمدن و سالم است. از این رو بایسته است همه مردم به ویژه جوانان با دین بیشتر آشنا شوند زندگی بدون ایمان و دین رنج‌آور است.

به طور کلی جوانان ذهن خلاق و جستجوگری دارند و همواره به دنبال کشف حقیقت و حل مسائل و پاسخ گویی به شبهات خویش‌اند. جوان با ده‌ها سوال از جمله اینکه من کیستم و از کجا آمده‌ام و به کجا می‌روم رو به رو است که برای این سوال‌ها باید جواب قانع کننده‌ای ارائه داد. این شبهات به تعبیر آیت الله شهید مطهری گذرگاه خوبی هستند اما عدم پاسخ گویی به آنها یا در نظر نگرفتن روحیه جوانان در هنگام پاسخ گویی موجب تزلزل در باورهای دینی آنان می‌گردد و پایه‌های تربیت دینی را سست می‌گرداند. خدای متعال به نسل امروز عنایت فرموده و آن این است که قوای فکری و عقلانی جوانان امروز ما نسبت به نسل‌های پیش خیلی زودتر به کار می‌افتد، به طوری که علاقه‌مندند مسائل را به صورت ریشه‌ای و همراه با استدلال درک کنند و تنها به تبعیت از دیگران اکتفا نکنند و این نعمتی خدایی است که زودتر انسان‌ها را در معرض تکامل قرار می‌دهد. آنچه پیش‌رو دارید گزیده‌ای از سخنان مرحوم آیت الله مصباح یزدی در خصوص قلمرو ارزش‌های دینی است:

ما نزدیکی و دوری بین اجسام را درک می‌کنیم، اما نزدیک شدن به خدا به چه معناست؟ تنها کسانی آن مقام را درک می‌کنند که خدای متعال روزنه‌ای به آن عالم برای آن‌ها باز کرده باشد. سخن جناب آسیه همسر فرعون که گفت: رَبِّ ابْنِ لِی عِندَکَ بَیْتًا، قطعاً از سر کوتاه‌فکری نبوده است. او چیزی بیش از سطح معمول می‌فهمید، اما وقتی می‌خواست آن را با لفظ بیان کند چاره‌ای نداشت جز این‌که از این تعبیرات استفاده کند. ما همین قدر می‌فهمیم که انسان با خدا رابطه‌ای پیدا می‌کند که دیگر حائلی بین او و خدا باقی نمی‌ماند. این تعبیر در روایات، دعاها و مناجات‌ها فراوان آمده است و بسیاری از بزرگان در این زمینه بحث کرده‌اند و کتاب‌ها نوشته‌اند، اما تا جایی که بنده می‌فهمم هیچکدام از این‌ها نتوانسته حقیقت امر را روشن کند به طوری که انسان آن حقایق را مانند مسائل زندگی این دنیا بفهمد. بیان این حقایق برای انسان‌های معمولی، عیناً مثل این است که بخواهند لذایذ جوانان را برای طفل سه چهار ساله بیان کنند.

از این‌رو به همین اندازه اکتفا می‌کنیم که بگوییم: آن‌چه لذت برای مخلوق امکان داشته باشد در آن مقام وجود دارد. وقتی چنین امکانی وجود داشته باشد چرا خداوند آن را خلق نکند؟ برای این منظور باید موجودی را خلق کند که بتواند این لذت‌ها را درک کند. خداوند حضرات معصومان صلوات‌الله‌علیهم‌اجمعین را برای درک آن لذت‌ها آفرید. ما به برکت بیانات معصومان معتقدیم که دیگران هم هر چه دارند طفیلی آن‌ها هستند. آن‌جا خانه آن‌هاست و دیگران مهمان‌اند.

پس هدف نهایی، مقامی نزدیک به خداست. به این معنا که آنچه کمال و لذت برای مخلوق امکان دارد آن‌جا جمع است. البته همه مقربان درگاه الهی در یک درجه نیستند، اما در بین آن‌ها کسانی هستند که همه لذت‌های ممکن را واجد می‌شوند و دیگر خلأی در وجودشان باقی نمی‌ماند و این همان خلیفه الله و مظهر الله تبارک‌وتعالی است. اما عبادت هدف متوسط است و هدف مقدماتی فراهم شدن زمینه برای انتخاب و امتحان است.

رابطه حقیقی عبادت و قرب

نتایجی که در آخرت بر اعمال انسان مترتب می‌شود صرف قرارداد نیست؛ بلکه رابطه‌ای تکوینی بین آن‌ها برقرار است. برخی دوستان به صورت کتبی این سوال را مطرح کرده بودند که آیا همین که خدا این رابطه را بین سبب و مسبب قرار داده است باعث نمی‌شود که این رابطه هم قراردادی باشد؟ باید عرض کنم که مقصود از امر قراردادی در اینجا، قراردادهای اعتباری است که رابطه تکوینی ندارند، مثل قرادادی که مستأجر و موجر امضا می‌کنند. پول با نشستن در خانه رابطه تکوینی ندارد. یعنی بین فعل و نتیجه رابطه‌ای تکوینی وجود ندارد.

اما جعل تکوینی، رابطه‌ای حقیقی بین دو شیء قرار می‌دهد. البته خدا این رابطه را قرار می‌دهد، و ما هم می‌خواهیم همین را اثبات کنیم که خدا این رابطه حقیقی را بین فعل و نتیجه‌اش قرار داده است و صرف اعتبار نیست. وقتی می‌گوئیم: عبادت هدف متوسط و قرب الهی هدف نهایی است، این رابطه‌ای حقیقی است و به این معناست که خدا بین این دو رابطه‌ای تکوینی و حقیقی قرارداده است.

ممکن است سوال شود که عبادت جن و إنس برای خدا چه فایده‌ای دارد؟ در جواب باید بدانیم که خدای متعال بی‌نیاز مطلق است. جالب‌ترین تعبیری که من در روایات درباره بی‌نیازی خدای متعال دیده‌ام این فراز است: الهی تقدس رضاک ان یکون له علة منک فکیف یکون له علة منی؛ خشنودی تو حتی معلول فعل خودت هم نیست؛ تو بالاتر از این هستی که به کار خودت هم نیاز داشته باشی، چه رسد به این‌که کار من موجب رضایت تو شود؛ و تو رضایتی را نداشته باشی (یعنی کمبودی داشته باشی و بخواهی راضی شوی) و من باید کاری کنم تا تو راضی شوی! در ذات تو هیچ تغییری پیدا نمی‌شود.

تو همه کمالات را یک جا داری بدون این‌که تکثری در ذات و در صفات تو باشد (فکمال الاخلاص له نفی الصفات عنه ).۵ بنابراین وقتی می‌گوئیم خدا ما را برای عبادت آفریده است معنای دیگری دارد. در توضیح آن می‌گوئیم: خداوند انسان را برای رسیدن به رحمتی خاص خلق کرد که هدف نهایی خلقت است. او به این رحمت احتیاج نداشت که آن را برای خود نگه دارد و نه از دادن آن چیزی از او کم می‌شد، اما میلیاردها مخلوق می‌توانند از آن بهره‌مند شوند. با این وجود چرا این رحمت را عطا نکند؟ اقتضای افاضه آن رحمت، فیاضیت ذاتی اوست. او دوست دارد که دیگران بهره‌مند شوند و این کار، چیزی از او نمی‌کاهد و برای او آسان است. کافی است که بگوید: باش!

سختی در راه وصال، زمینه‌ساز لذت قرب

ممکن است گفته شود: حال که او دوست دارد افاضه رحمت کند چرا آن را مشروط به عبادت کرد و بدون عبادت آن رحمت را افاضه نمی‌کند؟ در پاسخ می‌گوئیم: گرچه ما اکنون حقیقت آن رحمت را به درستی نمی‌فهمیم، اما این رحمتی است که تنها موجودی قابلیت درک آن را پیدا می‌کند که با اختیار خود به آن مقام رسیده باشد، و اگر آن مقام اجباری به او داد شده باشد اصلاً مزه آن رحمت را نمی‌تواند بچشد. فرق اساسی ملائکه با انسان‌ها در همین نکته است. اگر به ما بگویند: امشب همه شام این‌جا مهمان مقام معظم رهبری هستید. همه ما از این‌که می‌توانیم غذایی منسوب به مقام معظم رهبری بخوریم بسیار شاد می‌شویم. اما اگر به ما اعلام کنند که: به جای این غذا اگر الان پیاده بروید تهران فردا اجازه می‌دهند که ناهار را در خدمت ایشان باشید. گرچه ممکن است غذای امشب چرب‌تر هم باشد اما درک حضور او، آن هم با سختی، مزه دیگری دارد. رحمت همان رحمت است اما این یک چیز دیگری است.

تنها عاشق چنین لذتی می‌برد. پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله در میان مردم بود و دوست و دشمن او را می‌دیدند. دیدن چهره جذاب، موزون و زیبای رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله برای هر ناظری لذت‌بخش بود. وجود مقدس امام زمان عجل‌الله‌تعالی‌فرجه هم وقتی ظهور بفرمایند همین گونه است و همه از دیدن چهره زیبای او لذت می‌برند، اما عاشقی که ده‌ها سال شب و روز به یاد امام زمان گریه کرده است و هنگام ظهور نگاهش به جمال ایشان می‌افتد لذتی را درک می‌کند که دیگران نمی‌توانند درک کنند. هر دو، دیدن است اما اگر عشق، تلاش و یک عمر انتظار بود لذتی پیدا می‌شود که تنها اهلش درک می‌کنند. زمینه چنین لذتی باید در دل فراهم شود. در این صورت آن لذت در دل جا می‌گیرد. تا این زمینه نباشد آن لذت نمی‌تواند خودش را نشان دهد. مقام قرب الهی لذت‌بخش است اما آن لذت خاص را نمی‌توان به اجبار به کسی داد. باید عمری تمنای آن را داشته باشد. گرچه این مثال خیلی نازل است ولی برای فهم این نکته مناسب است که همه لذت‌ها تنها در گرو فراهم شدن اسباب ظاهری نیست. باید در انسان هم زمینه لازم فراهم شود.

قرب الهی، درک شدت نیاز به خدا

ممکن سوال شود که: قرآن می‌فرماید: وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ؛ ۶ ما از رگ گردن به انسان نزدیک‌تریم.» با وجود این قرب چرا باید عبادت کنیم؟ در پاسخ می‌گوئیم: ما اجمالا می‌فهمیم که این دو قرب با هم فرق دارند. اگر قرآن بگوید با عبادت به همین قرب برسید این تحصیل حاصل است و تحصیل حاصل محال است. برای روشن شدن پاسخ این سوال از خود قرآن استفاده می‌کنیم. قرآن می‌گوید: شما تا وقتی که در این عالَم هستید بر روی برخی حقایق پرده‌ای افتاده است که شما آن‌ها را نمی‌بیند. اما روزی خواهد آمد که این پرده برداشته می‌شود و چشم‌ها عمق واقعیت را می‌بیند (فَکَشَفْنَا عَنکَ غِطَاءکَ * فبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدِیدٌ ).۷ فرق اصلی عالم دنیا و آخرت، یا دست‌کم یکی از فرق‌های اساسی آن‌ها این است که بسیاری از حقایق در این‌جا مجهول است و در آخرت پرده از آن برداشته می‌شود. لذا سخت‌ترین گناهکاران می‌گویند: «رَبَّنا أَبْصَرْنَا وَسَمِعْنَا فَارْجِعْنَا نَعْمَلْ صَالِحًا إِنَّا مُوقِنُونَ؛ ۸ پروردگارا! آنچه وعده کرده بودی دیدیم و شنیدیم؛ ما را بازگردان تا کار شایسته‌ای انجام دهیم؛ ما (به قیامت) یقین داریم.» اما آن یقین دیگر فایده ندارد؛ زیرا آن یقینی اضطراری و جبری است، و یقین اکتسابی است که اهمیت دارد: (الَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُم بِالغَیْبِ ).۹ وقتی انسان آن واقعیت را دید نمی‌تواند انکار کند.

در این دنیا انسان می‌تواند با دلایل عقلی یقین ذهنی پیدا کند، اما دیدن نیست و دیدن واقعیت در آن عالم اتفاق می‌افتد. البته خداوند برای اولیای خود گاه گوشه‌های پرده را بالا می‌زند تا واقعیت را تماشا کنند ولی اصل دیدن در آن عالم است. یکی از آثار کنار رفتن پرده از واقعیت این است که همه می‌فهمند مهم‌ترین و اصلی‌ترین موجودی که در عالم وجود مؤثر است فقط خداست (لِمَنِ الْمُلْکُ الْیَوْمَ لِلَّهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّارِ ).۱۰ اکنون نیز مالکیت و سلطنت زمین و آسمان از آن خداست؛ ولی چون این امر ظهور ندارد گمان می‌کنیم ما یک موجود مستقل هستیم و خدا هم یک موجود مستقل دیگری است و گاهی ما غالب می‌شویم و گاهی خدا غالب می‌شود.

این تصوری جاهلانه است. آن‌چه مانع می‌شود از این‌که ما بتوانیم به آن بینش و به آن رؤیت حقیقی برسیم پرده انانیت و خود را مستقل دیدن است. گمان می‌کنیم که ما موجودی هستیم می‌خوریم و می‌خوابیم و به کسی ربطی ندارد. خدا باشد یا نباشد ما کارمان را انجام می‌دهیم. حتی فیلسوفانی بوده‌اند که اعتقاد داشتند خدا فقط در ایجاد عالم مؤثر است و عالم در بقای خود نیازی به خداوند ندارد؛ در حالی‌که حقیقت چیز دیگری است. به عنوان تشبیه بسیار ضعیفی می‌توان گفت: وجود عالم نسبت به خداوند مانند صور ذهنی ما یا اراده ما نسبت به ماست. آیا ممکن است که اراده من باشد ولی من نباشم؟ در قیامت برای همه روشن می‌شود که اصلاً امکان ندارد بی‌اراده خدا چیزی موجود باشد و همچنین همه درک می‌کنند که رفع همه نیازهای انسان و حصول همه لذت‌ها برای او – لذت هم به سبب رفع نیاز است – همه به خواست خداست و لطفی از ناحیه اوست. زیبا بودن زیبایی به اراده اوست و چون او می‌خواهد هست و جذابیت دارد.

بودن بهشت به اراده اوست و اگر او اراده نکند بهشتی نخواهد بود. همه نیازمند او، و او همه کاره عالم است. عاشقی که آرزو دارد یک بار نگاهش به معشوق بیافتد اگر ببیند که در کنار معشوق نشسته و محبوب او با دست خود لقمه نانی به دهانش می‌گذارد چه لذتی خواهد برد (الَّذِی هُوَ یُطْعِمُنِی وَیَسْقِینِ ).۱۱ کسی که به مقام قرب نائل شده است میوه‌های بهشتی برای او نه از آن جهت که میوه است لذت‌بخش است بلکه از این‌که به دست معشوق و در آغوش او آن را می‌خورد لذت می‌برد. انسان وقتی به این مقام می‌رسد که همین‌جا بفهمد هرچه دارد از اوست؛ یعنی بفهمد که بنده است. اما اگر این‌جا گفت خدا یک موجود است و من هم برای خودم کسی هستم، خدا گفته من دوست دارم فلان کار را انجام دهی ولی من دوست ندارم انجام دهم، چنین شخصی هیچ‌گاه به آن مقام نمی‌رسد.

اولین قدم برای درک آن مقام این است که انسان از آن چیزهایی که می‌داند خدا دوست ندارد دوری کند. پس اولین شرط رسیدن به مقام قرب، ترک گناه و انجام خواسته‌های اوست. در این مسیر انسان به آن‌جا می‌رسد که نفس کشیدنش را هم برای او می‌خواهد. پس رابطه بین عبادت و قرب یک رابطه تکوینی واقعی است. قرب به خدا به این معناست که انسان ببیند همه چیز از خدا، به دست خدا و با اراده اوست. کسی به این مقام می‌رسد که در همین عالم این حقیقت را باور کند و طبق ایمان خود عمل کند که عنوان کلی این برنامه عبادت است.

۱ . هود، ۱۱۹.

۲. ذاریات، ۵۶.

۳. ملک، ۲.

۴. تحریم، ۱۱.

۵. نهج البلاغه، خطبه ۱.

۶ ق، ۱۶.

۷. ق، ۲۲.

۸. سجده، ۱۲.

۹. انبیا، ۴۹.

۱۰ غافر، ۱۶.

۱۱. شعراء ۷۹.

چرا گفته شده که «صیحه آسمانی، خروج سُفیانی، قیام یَمانی، قتل نفس زَکیّه و خَسفِ بَیداء» از نشانه‌های ظهور است در حالیکه در روایات آمده که این‌ها قبل از قیام قائم رخ می‌دهند: «قَبْلَ قِیَامِ الْقَائِمِ خَمْسُ عَلَامَاتٍ مَحْتُومَاتٍ الْیَمَانِیُّ وَ السُّفْیَانِیُّ وَ الصَّیْحَهُ وَ قَتْلُ النَّفْسِ الزَّکِیَّهِ وَ الْخَسْفُ بِالْبَیْدَاءِ»؟ آیا نمی‌توان این احتمال را پیش کشید که اول امام زمان (برای عموم یا خواص) ظهور می‌کنند و سپس این علائم رخ می‌دهند و آنگاه ایشان در مکه مستقر شده و قیام می‌کنند؟
پاسخ:

ظهور آخرین امام (عج) به‌عنوان حادثه‌ای بسیار فوق‌العاده، با تحقق وعده نهایی خداوند در مورد حکومت صالحان بر کل جهان،[1] همراه با علائم و نشانه‌هایی است. این علائم انسان‌ها را ترغیب می‌کند تا خود را برای این واقعه آماده کنند و حضوری فعال در آن داشته باشند. همچنین، صف مؤمنان و کافران را به‌طور کامل جدا می‌کنند، به‌طوری‌که افرادی که ناآگاهانه در صف کافران قرار گرفته‌اند، در انتخاب مسیر خود به تردید بیفتند و در نهایت به مؤمنان بپیوندند و از این طریق، موضع قائم و طرفداران او تحکیم شود.[2] این علائم پیش از ظهور اتفاق می‌افتند و نشان‌دهنده نزدیکی ظهور و قیام حضرت بقیه‌الله (عج) هستند.

 یکی از مباحث مرتبط با این موضوع، بررسی علائم حتمی است که این سؤال را پدید آورده که: آیا این علائم حتمی، از نشانه‌های ظهور هستند یا از نشانه‌های قیام؟ آیا اساساً فاصله‌ای میان ظهور و قیام وجود دارد یا این دو یک واقعه‌اند و علائم حتمی، از نشانه‌های هر دو به‌حساب می‌آیند؟ در ادامه به این پرسش در قالب چند نکته پاسخ می دهیم.

نکته اول:

بر اساس روایات، خروج سفیانی به عنوان یکی از علائم حتمی ظهور و گویا اولین آن‌هاست که[3] در ماه رجب رخ می‌دهد.[4] همچنین صیحه آسمانی نیز در ماه رمضان اتفاق می‌افتد[5] و پس‌از آن امام مهدی (عج) ظاهر می‌شود.[6] در این روایات، چیزی درباره فاصله ظهور و قیام ذکر نشده و این علائم، هم به‌عنوان علائم ظهور و هم به‌عنوان علائم قیام مطرح شده‌اند.

نکته دوم:

تنها یک روایت در این زمینه وجود دارد که نشان می‌دهد، ممکن است میان ظهور و قیام قائم فاصله‌ای وجود داشته باشد. این روایت بیان می‌کند که حضرت در منطقۀ «ذی طوی» (یکی از مناطق شهر مکه که در حرم است) ظهور کرده و سپس یارانش (313 نفر) به او ملحق شده و سپس حضرت به سمت مسجدالحرام حرکت می‌کند و قیام خود را اعلام و اعلان همگانی می‌کند.[7] اگرچه در این روایت، میان ظهور و قیام فاصله است؛ اما ظاهراً این فاصله خیلی زیاد نیست و عملاً با هم و در فاصله‌ای بسیار نزدیک رخ می‌دهند.

 البته برخی روایات نیز نشان می دهند که اصحاب خاص حضرت در همان لحظه قیام به ایشان ملحق شده و در کنار کعبه ایشان را زیارت می‌کنند و نه قبل از آن.[8] از این منظر، اصلاً فاصله‌ای میان قیام و ظهور نیست و در روایات آمده که بعضی از یاران حضرت، در رختخواب خود در خواب هستند و با شروع قیام، یا در لحظه به حضرت ملحق می‌شوند یا آنکه به شکل اعجاز آور به مکه منتقل می‌شوند.[9] بنابراین، یاران ایشان نیز هنگام قیام به ایشان متصل می‌شوند و فاصله‌ای میان ظهور و قیام نیست.

 نتیجه:

ظهور و قیام قائم، رخداد مهمی است که با علائمی همراه است و در روایات، این علائم گاهی به‌عنوان علائم ظهور  و گاهی به‌عنوان علائم قیام بیان‌شده‌اند. ظاهراً تفاوت در این تعابیر به معنای دوگانه بودن ظهور و قیام نیست و این دو ملازم و مصادف با یکدیگر رخ می‌دهند و به همین جهت، گاهی این علائم به عنوان نشانه‌های ظهور ذکرشده‌اند و گاهی به عنوان نشانه‌های قیام.

بگذریم از اینکه حتی اگر فاصله‌ای میان این دو باشد، این فاصله ناچیز است و ابتدا ظهور حضرت رخ می‌دهد و پس از مدت کوتاهی، قیام حضرت علنی می‌شود که در این صورت نیز این علائم، به درستی، هم علائم ظهورند و هم علائم قیام.

پی نوشت ها:

[1]. سوره انبیاء، آیه 105: ﴿وَلَقَدْ کَتَبْنَا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُهَا عِبَادِیَ الصَّالِحُونَ﴾

[2]. «ثُمَّ قَالَ الصَّیْحَهُ لَا تَکُونُ إِلَّا فِی شَهْرِ رَمَضَانَ لِأَنَّ شَهْرَ رَمَضَانَ شَهْرُ اللَّهِ وَ الصَّیْحَهُ فِیهِ هِیَ صَیْحَهُ جَبْرَئِیلَ ع إِلَی هَذَا الْخَلْقِ ثُمَّ قَالَ یُنَادِی مُنَادٍ مِنَ السَّمَاءِ بِاسْمِ الْقَائِمِ ع فَیَسْمَعُ مَنْ بِالْمَشْرِقِ وَ مَنْ بِالْمَغْرِبِ لَا یَبْقَی رَاقِدٌ إِلَّا اسْتَیْقَظَ وَ لَا قَائِمٌ إِلَّا قَعَدَ وَ لَا قَاعِدٌ إِلَّا قَامَ عَلَی رِجْلَیْهِ فَزِعاً مِنْ ذَلِکَ الصَّوْتِ فَرَحِمَ اللَّهُ مَنِ اعْتَبَرَ بِذَلِکَ الصَّوْتِ فَأَجَابَ فَإِنَّ الصَّوْتَ الْأَوَّلَ هُوَ صَوْتُ جَبْرَئِیلَ الرُّوحِ الْأَمِینِ ع ثُمَّ قَالَ ع یَکُونُ الصَّوْتُ فِی شَهْرِ رَمَضَانَ فِی لَیْلَهِ جُمُعَهٍ لَیْلَهِ ثَلَاثٍ وَ عِشْرِینَ فَلَا تَشُکُّوا فِی ذَلِکَ ...»؛ النعمانی، محمد بن ابراهیم، الغیبة للنعمانی‏، ترجمه: محمدجواد غفاری، تهران: نشر صدوق، 1418 ق، ص ۲۵۴، باب ۱۴، حدیث ۱۳.

[3]. به عنوان نمونه: «سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ‌ قَبْلَ قِیَامِ الْقَائِمِ خَمْسُ عَلَامَاتٍ مَحْتُومَاتٍ الْیَمَانِیُّ وَ السُّفْیَانِیُّ وَ الصَّیْحَهُ وَ قَتْلُ النَّفْسِ الزَّکِیَّهِ وَ الْخَسْفُ بِالْبَیْدَاءِ»؛ صدوق، محمدبن علی‌بن بابویه، کمال‌الدین و تمام‌النعمه، تحقیق، تصحیح و تعلیق: علی‌اکبر الغفاری، قم: جامعه مدرسین، ۱۴۰۵ ق، ج 2، ص 650.

[4]. «إِنَّ أَمْرَ السُّفْیَانِیِّ مِنَ الْأَمْرِ الْمَحْتُومِ وَ خُرُوجُهُ فِی رَجَبٍ»؛ صدوق، محمد بن علی، کمال الدین و تمام النعمه، ج 2، ص 650.

[5]. النعمانی، محمد بن ابراهیم، الغیبة للنعمانی، ص ۲۵۴، باب ۱۴، حدیث ۱۳.

[6]. «إِذَا نَادَی مُنَادٍ مِنَ السَّمَاءِ أَنَّ الْحَقَّ فِی آلِ مُحَمَّدٍ، فَعِنْدَ ذَلِکَ یَظْهَرُ الْمَهْدِی»؛ ابن‌طاووس، علی بن موسی، الطرائف فی معرفة مذهب الطوائف، قم: انتشارات خیام، 1400 ق، ص 59.

[7]. «الْقَائِمَ یَهْبِطُ مِنْ ثَنِیَّهِ ذِی طُوًی فِی عِدَّهِ أَهْلِ بَدْرٍ ثَلَاثِمِائَهٍ وَ ثَلَاثَهَ عَشَرَ رَجُلًا حَتَّی یُسْنِدَ ظَهْرَهُ إِلَی الْحَجَرِ الْأَسْوَدِ وَ یَهُزُّ الرَّایَهَ الْغَالِبَهَ»؛ صدوق، محمدبن علی‌بن بابویه، کمال‌الدین و تمام‌النعمه، تحقیق، تصحیح و تعلیق: علی‌اکبر الغفاری، قم: جامعه مدرسین، ۱۴۰۵ ق، ج 2، ص 373.

[8]. «إِذَا أُذِنَ الْإِمَامُ دَعَا اللَّهَ بِاسْمِهِ الْعِبْرَانِیِّ فَأُتِیحَتْ لَهُ صَحَابَتُهُ الثَّلَاثُمِائَهِ وَ ثَلَاثَهَ عَشَرَ قَزَعٌ کَقَزَعِ الْخَرِیفِ فَهُمْ أَصْحَابُ الْأَلْوِیَهِ مِنْهُمْ مَنْ یُفْقَدُ مِنْ فِرَاشِهِ لَیْلًا فَیُصْبِحُ بِمَکَّهَ وَ مِنْهُمْ مَنْ یُرَی یَسِیرُ فِی السَّحَابِ نَهَاراً یُعْرَفُ بِاسْمِهِ وَ اسْمِ أَبِیهِ وَ حِلْیَتِهِ وَ نَسَبِهِ»؛ النعمانی، محمد بن ابراهیم، الغیبة للنعمانی‏، ترجمه: محمدجواد غفاری، تهران: نشر صدوق، 1418 ق، ص 313، باب 20 حدیث 3.

[9]. النعمانی، محمد بن ابراهیم، الغیبه، ترجمه: محمدجواد غفاری، تهران: نشر صدوق، 1418 ق، ص 313، باب 20 حدیث 3.

بسم الله الرّحمن الرّحیم(۱)

الحمد لله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا محمّد و آله الطّاهرین سیّما بقیّة الله فی الارضین.

اوّلاً خداقوّت عرض میکنیم به همه‌ی حضرات و دوستان در مجموعه‌ی دولت چهاردهم؛ چه مدیران فعّال، چه کارکنان فعّال، بخصوص آن دستگاه‌هایی که در این آزمونِ دوازده‌روزه نقش آفریدند که جناب آقای دکتر پزشکیان اشاره کردند، [مانند] وزارت بهداشت و بعضی از نقاط دیگر. ما هم اطّلاع داریم که اینها در این دوازده روز، با فداکاری به معنای واقعی کلمه، نقش‌آفرینی کردند. از همه‌‌ی آنها تشکّر میکنیم.

تشکّر ویژه میکنم از رئیس‌جمهور محترم به خاطر کار متراکم و مفیدی که ایشان انجام میدهند. این‌جور کار کردن و با این انگیزه‌ها کار کردن و با این روحیه کار کردن، همان چیزی است که کشور به آن نیاز دارد. از جمله این سفر اخیرشان به چین سفر بسیار خوبی بود و بالقوّه زمینه‌ای است ــ نمیگویم بالفعل است ــ برای حوادث بزرگ مورد نیاز کشورمان، چه از لحاظ اقتصادی، چه از لحاظ سیاسی؛ خوشبختانه یک زمینه‌ی این‌چنینی را ایشان با این سفر به وجود آوردند که دستاوردهایی داشته و بایستی پیگیری بشود ان‌شاءالله.

من قبل از اینکه وارد صحبت بشوم، یک مطلبی را آخرِ یادداشت‌هایم یادداشت کرده‌ام که مناسب میبینم همین اوّل آن مطلب را بگویم؛ و آن، این است که دوستانی از مسئولان کشور که با مردم حرف میزنند، راوی قدرت و قوّت و امکانات کشور باشند ــ مثل این صحبتی که امروز ایشان(۲) کردند ــ راوی ضعفها نباشند. بله، ما ضعف داریم، نقص داریم، کمبود داریم؛ کدام کشور ندارد؟ لکن قوّتهایی داریم، توانایی‌هایی داریم، کارهایی شده، تلاشهایی شده؛ اینها را روایت کنیم و به مردم بگوییم. هم مطبوعات در این زمینه مسئولند، هم صداوسیما مسئول است، و بیش از همه خود مسئولان دولتی مسئولند که وقتی جلوی مردم پشت آن بلندگو قرار میگیرند، راوی ضعف و ناتوانی و ناامیدی و مانند اینها نباشند. آقای رئیس‌جمهور الان حدود نیم ساعت صحبت کردند؛ همه‌ی نقطه‌ها [در صحبتشان] نقطه‌های قوّت بود. بنده البتّه آشنایی با مسائل اجرائی دارم، سالها در اجرا بوده‌ام، میدانم که فاصله‌ی بین خواستن و تصمیم‌گیری کردن با شدن، فاصله‌ی کمی نیست ــ این را همه میدانیم ــ امّا اینکه انسان بخواهد، اینکه انگیزه داشته باشد، اینکه همّت داشته باشد، اینکه امیدوار باشد که خواهد توانست، بخش مهمّی از عامل تحقّق خواسته‌ها است. این، آن مطلب لازمی بود که من واقعاً به خاطر این صحبتها هم از آقای دکتر پزشکیان تشکّر میکنم.

به دوستان عزیزمان عرض میکنم از فرصت خدمت به مردم قدردانی کنید. این فرصت اوّلاً به همه داده نمیشود، ثانیاً همیشه داده نمیشود. من و شما چند سال یک مسئولیّتی داریم، یک کاری داریم، یک میدانی داریم که میتوانیم در این میدان حرکت کنیم، کار کنیم، به مردم خدمت کنیم و میتوانیم در این مدّت خدا را از خودمان راضی کنیم؛ این را از دست ندهیم. از ساعت‌ساعتِ این عمرِ خدمتیِ خودمان استفاده کنیم. اگر این توصیه را عمل کنیم و تحقّق پیدا کند و به موازی‌کاری و بیکاری و کم‌کاری و سرگرم شدن به مسائل دیگر نپردازیم، به نظر من همان‌طور که گفتند، مشکلات حل خواهد شد و در کوتاه‌مدّت یا میان‌مدّت هم حل خواهد شد؛ این‌جور نیست که حالا بگوییم منتظر سالها خواهیم بود. بخصوص در مورد آن مسائل اقتصادی و مسائلی که به معیشت مردم ارتباط پیدا میکند، بایستی خیلی جدّی‌تر عمل کرد.

منتظر تحوّلات بیرونی هم نباشیم. در دنیا، در عالم سیاست، در عالم دیپلماسی، حوادثی اتّفاق می‌افتد؛ منتظر آنها نمانیم، کار خودمان را انجام بدهیم. آن کسانی که وظیفه‌شان آن کارها است، آنها را انجام میدهند. ما کار موظّف خودمان را انجام بدهیم. روحیه‌ی کار و تلاش را غلبه بدهیم بر حالت «نه جنگ، نه صلح» که دشمن میخواهد بر ما تحمیل کند. یعنی یکی از ضررها و خطرهای کشور همین حالت «نه جنگ، نه صلح» است که خب خوب نیست، فضای خوبی نیست. روحیه‌ی کار را، روحیه‌ی تلاش را، همّت و انگیزه را، با گفتن، با عمل کردن، با نشان دادن نتایج، بر این حالت غلبه بدهیم.

وظیفه‌ی مهمّ دولتها تقویت مؤلّفه‌های قدرت ملّی و عزّت ملّی است. در همه‌ی دنیا این‌جور است که وظیفه‌‌ی همه‌ی دولتها این است که مؤلّفه‌های قدرت ملّی را تقویت کنند که مهم‌ترین آنها روحیه و انگیزه و یکپارچگی ملّت است؛ یعنی از مؤلّفه‌های قدرت ــ اگر چنانچه بخواهیم شماره کنیم ــ مهم‌ترینش همین است که ملّت یکپارچه باشد، باروحیه باشد، امیدوار باشد، باانگیزه باشد. ما در کارکرد خودمان، در حرف زدن خودمان، در پایبندی‌مان به وظایف خودمان بایستی این روحیه را در ملّت به وجود بیاوریم و اگر وجود دارد، تقویت کنیم و مانع بشویم از زوال آن روحیه.

در کارها باید به اولویّتها توجّه کرد. کار زیاد است. توان ــ چه توان مالی و چه توان انسانی و بشری ــ قاعدتاً کمتر از نیاز به کاری است که باید انجام بگیرد. باید اولویّتها را پیدا کرد که ملاک در اولویّت هم یکی فوریّت است، یکی زیرساختی بودن؛ اینها اولویّت است. بعضی از کارها فوریّت دارد، بعضی از کارها جنبه‌های زیرساختی دارد؛ اینها اولویّت دارد. به این اولویّتها باید توجّه کنیم. یکی از خطوط اصلی مدیریّت همین است که انسان بتواند تشخیص بدهد و پیدا کند اولویّتها را.

من ضمناً میخواستم تشکّر کنم از آقای دکتر عارف(۳) که اطّلاع دارم جلسات پیگیر ایشان را برای کارهایی که تصمیم‌گیری میشود؛ بالخصوص، این فراموش نشود و از یاد نرود. حقیقتاً ایشان تلاش میکنند، کار میکنند و مطّلعیم از تحرّک وسیعی که ایشان در این زمینه دارند.

دولتها مسئول تأمین نیازهای مشترک و عمومی مردمند. [تأمین] این نیازهای مشترکی که دولتها موظّفند انجام بدهند، از قبیل معیشت، امنیّت، بهداشت، فرهنگ و سبک زندگی، محیط‌ زیست و امثال اینها است. ما باید اولویّتها را در میان اینها پیدا کنیم؛ در این سرفصل‌های اساسی ببینیم کدام اولویّت دارند و در میان آنها کدام شعبه اولویّت دارد. خب میدانید نظام اسلامی اساساً برای تحقّق معارف و شرایع اسلامی تشکیل شد؛ هر کس حرف دیگری بزند، خلاف واقع گفته. از روز اوّل، شعار امام بزرگوار این بود که بایستی برای خدا، برای تحقّق اهداف الهی و معارف الهی و شرایع الهی کار کرد، بعد هم به مردم گفتند، مردم هم با انگیزه‌های دینی عمدتاً برخاستند و حرکت انجام دادند. [بنابراین،] در نظام اسلامی کار برای خدا است، برای تحقّق اینها است.

یکی از مهم‌ترین سرفصل‌هایی که بنده میخواهم روی آن تأکید کنم، مسئله‌ی پیگیری است؛ پیگیری. حالا این پیگیری یک وقت در سطح رئیس‌جمهور است که این بحمدالله هست؛ ایشان واقعاً پیگیری میکنند با این سفرهای استانی و تماسهای با مردم و رفتن در میان وزارتخانه‌ها و تماس نزدیک با کارکنان و مدیران بالا؛ این پیگیری‌ها بسیار باارزش است، این هم خیلی مفید است. لکن فقط این نیست؛ پیگیری باید در بدنه به وجود بیاید، باید در مدیران میانی به وجود بیاید. گاهی اوقات شما که وزیر هستید تصمیمی میگیرید، قبول هم دارید، میل هم دارید که این کار انجام بگیرد، دستور هم میدهید، معاون شما هم آن را به مدیر دستور میدهد، [امّا] با گذشتن دو سه واسطه‌ قضیّه مدام به ترتیب ضعیف میشود تا بکلّی از بین میرود و وقتی به سرانگشت‌ها رسید، چیزی وجود ندارد! در حالی که کار را سرانگشت‌ها باید انجام بدهند، کار را دستها باید انجام بدهند؛ مغزها فقط فرمان میدهند. این پیگیری مهم است؛ پیگیری تا سرانگشت‌ها، پیگیری تا آن نتیجه‌گیری، تا آخر؛ [چون] سلیقه‌هایی وجود دارد.

خب امروز خوشبختانه در کشور امکان اجماع‌سازی هست؛ امروز این‌جوری است. رؤسای سه قوّه با هم همدلند، همفکرند، آمادگی دارند؛ خیلی از بخشهای تصمیم‌گیر و تصمیم‌ساز با هم همراهند؛ [لذا] اجماع‌سازی امروز از گذشته به نظر من آسان‌تر است. از این فرصت باید استفاده کرد، کارهایی را که مورد اجماع است پیش برد و حرکت کرد. کارها هم واقعاً کارهای مهمّی است. همین چند نکته‌ای که ایشان گفتند، یکی مسئله‌ی سبک کردن بدنه‌ی دولت بود؛ یعنی کاستن از برخی دستگاه‌هایی که وجود و عدمشان یکسان است یا شبیه یکسان است، یا کاستن از تعداد کارمندان یک مجموعه، یک وزارتخانه، یک مؤسّسه. اینها کارهای مهمّی است، کارهای سختی هم هست، کارهای آسانی نیست، لکن امروز همدلی وجود دارد و میشود این کارها را کرد؛ این کارها را باید انجام داد، باید کرد این کارها را. این فرصت بزرگی است. سلیقه‌های گوناگونی در میان هست، موانعی وجود دارد؛ اینها را باید برطرف کرد.

من در مورد اقتصاد که یک مسئله‌ی مهمّ کشور است، چند توصیه دارم که عرض میکنم. البتّه حرف برای گفتن زیاد است؛ همان‌طور که اشاره کردند، حرف و مطالب برای گفتن خیلی هست، منتها به حدّاقل باید اکتفا کرد.

مسئله‌ی اوّل، احیای واحدهای تولیدی است؛ آن کسانی که سررشته‌ی کار را دارند و مسائل اقتصاد واقعی را، اقتصاد عملی را درک میکنند، همه متّفقند بر اینکه تولید کلید پیشرفت اقتصاد کشور است. به تولید برسید، احیا کنید واحدهای تولیدی را. حالا البتّه اشاره شد به اینکه برقِ بعضی از کارخانه‌ها قطع میشود؛ یک جاهایی هست که یک اضطراری وجود دارد، لکن آنجایی که اضطراری وجود ندارد مسئله‌ی تولید را باید جدّی گرفت. این توصیه‌ی اوّل من است.

توصیه‌ی دوّم من تأمین بموقع کالاهای اساسی است؛ این یکی از مسائل کشور است. در مواردی اتّفاق افتاده که مسئول مربوطه به ما گزارش کرده ــ حالا چرا به ما گزارش کرده، من نمیدانم! ــ که فلان جنسی که جزو کالاهای اساسیِ مهم است، بایستی مثلاً به قدر این مدّت باشد، به قدر ثلث این مدّت است. من نمیخواهم اسم مدّتها را بیاورم، [امّا] این خطر است. ما باید بموقع کالاهای اساسی را تأمین کنیم و میزان ذخایر کالاها نسبت به نصاب مورد نیاز باید همیشه ملاحظه بشود. مخاطرات محتملی وجود دارد؛ ما همیشه همه‌ی مخاطرات را نمیتوانیم پیش‌بینی کنیم؛ یک وقت یک مشکلی پیش می‌آید، جنسی را که الان میشود وارد کرد ممکن است در یک برهه‌ی زمانیِ دیگر نشود وارد کرد؛ باید این فکرها را کرد، این مخاطرات را باید در نظر گرفت. بنابراین، وجود کالاهای اساسی در کشور باید کاملاً اطمینان‌بخش باشد. اگر بموقع کالاهای اساسی در کشور وجود داشته باشد، این در سفره‌ی مردم اثر مستقیم دارد؛ یعنی گرانی‌های عارضی و دلبخواهی در بازار دیگر وجود نخواهد داشت و امنیّت غذائی تهدید نخواهد شد. این یک مسئله.

در باب کالاهای اساسی، یکی از حرفهایی که چند سال است مطرح است مسئله‌ی رقابتی کردن واردات کالاهای اساسی است. واردات بعضی از کالاهای اساسی انحصاری است؛ انحصار بد است، انحصار موجب دست‌بسته ماندن دستگاه‌ها است. بایستی تلاش کرد که هم در مورد آن کشورهای مبدأ واردات، هم کسانی که مباشر واردات هستند، به اینها حالت رقابتی داد؛ این به مسئله‌ی واردات کالاها به کشور کمک خواهد کرد. گفته میشود که اگر چنانچه ما رقابتی کنیم، هم قیمتهای ارزیِ خریدِ خارجی کاهش خواهد یافت، هم قیمتهای ریالی در داخل کاهش خواهد یافت که این مژده‌ی بزرگی است، مسئله بسیار مهمّی است.

بالاخره مسئله‌ی معیشت مردم یکی از مهم‌ترین مسائل کشور است؛ همان‌طوری که حالا آقای رئیس‌جمهور هم اشاره کردند، باید ترتیبی داد که مردم تعدادی ــ حالا مثلاً حدود ده کالا یا اندکی کمتر ــ از کالاهای اساسی را بتوانند بدون دغدغه‌ی افزایش قیمت تهیّه کنند؛ یعنی این‌‌جور نباشد که امروز یک قیمتی باشد و فردا به خاطر تورّم، قیمت دو برابر بشود یا مثل دو برابر بشود. حالا دوستان اسم کالابرگ را می‌آورند و کسانی که اهل فنّند، کسانی که واردند، تأیید میکنند؛ بنده هم چون خودم در این مسئله ورودی ندارم، به نظرم باید دنبال کرد این کار را. و گفته میشود که زمینه‌ی به‌کارگیری کالابرگ‌های الکترونیکی هم وجود دارد؛ یعنی زیرساختش الان موجود است و میشود از آن استفاده کرد که مثلاً ترتیبی اتّخاذ بشود که مردم بتوانند نزدیک به ده قلم کالا را بدون دغدغه با قیمت ثابت تهیّه کنند. این هم یک توصیه‌ در این مورد.

در مورد دیگر کالاها هم بایستی برای انضباط بازار یک فکری کرد؛ یعنی مردم نباید احساس کنند که بازار رهاشده است؛ امروز یک قیمت است، فردا با یک فاصله‌ی عجیبی قیمت بالا رفته؛ اینجا یک قیمت است، آن طرف یک قیمت دیگر است! یک چنین حالتی که حالتِ رهاشدگیِ بازار است، به روحیه‌ی مردم صدمه میزند؛ این حالت هم نبایستی احساس بشود.

در مورد ذخیره‌ی کالا که عرض کردیم، بی‌مناسبت نیست این را هم بگوییم که ذخیره‌ی گاز برای زمستان جزو مسائل مهم است. از حالا با واردات گاز و کارهایی مانند این، جوری عمل بشود که در زمستان مشکل گاز در کشور وجود نداشته باشد. حالا، هم ترکمنستان هست، هم جاهای دیگر هستند که میتوان این کارها را کرد.

مسئله‌ی مسکن هم یکی از مسائل مهم است؛ مسئله‌ی مسکن واقعاً یکی از مشکلات اساسی است. پیشنهادهایی به ما میشود که حالا ما چون کُننده نیستیم و کار دست ما نیست، محوّل میکنیم به مسئولینش. در مورد حلّ مشکل مسکن یا حلّ نسبی مشکل مسکن ــ ولو حلّ کامل نباشد ــ پیشنهادهایی به ما میشود؛ خب این پیشنهادها را مسئولین محترم می‌شنوند، دنبال کنند و ان‌شاءالله به نتیجه برسانند.

یک مسئله، مسئله‌ی نفت است. حالا اشاره کردند که هم تولید و هم صادرات نفت افزایش پیدا کرده؛ لکن در عین حال، تولید نفت با اهمّیّتی که در اقتصاد کشور دارد ــ که معلوم است ــ تولید پایینی است. روشهای تولید نفت ما روشهای قدیمی است؛ ابزارها قدیمی است، روشها قدیمی است و از بسیاری از جاهای نفت‌خیز دنیا عقبیم، در حالی که امروز مطمئنّاً به وسیله‌ی دانشجویان جوان و تحصیل‌کرده‌های جوان ما که در زمینه‌ی نفت کار کرده‌اند، بدون تردید کارهای مهمّی میشود کرد؛ از اینها [باید کمک] خواست. در این زمینه، ما در یکی از مسائل مشکل در دولتهای قبلی تجربه کردیم؛ مسئله‌ی مشکلی بود، دو سه دانشجو آمدند پیش ما گفتند ما این را حل میکنیم، من آنها را فرستادم پیش وزیر نفت، بعد وزیر نفت گفت این کار حل شد؛ یعنی چند دانشجوی جوان، چند تحصیل‌کرده‌ی جوان، شاید بتوانند در شیوه‌های تولید نفت، استخراج نفت و مانند اینها یک تحوّلی ایجاد بکنند. در باب صادرات نفت هم البتّه ما نیاز به تحرّک بیشتری داریم؛ یعنی مسئله‌ی تعدّد مشتری و تنوّع مشتری در باب نفت، مسئله‌ی مهمّی است که بایستی ان‌شاءالله دنبال بشود.

من یک توصیه هم مربوط به اسراف بکنم. ما واقعاً اسراف میکنیم! بنده چند سال قبل از این، شعار سال را به مضمون اسراف نکردن قرار دادم(۴) ــ حالا الان عین آن شعار یادم نیست ــ که مردم اسراف نکنند. آمدند به ما گفتند آن که بیشتر از همه اسراف میکند خود شما هستید، دولت بیش از همه اسراف میکند، دیدیم راست میگویند؛ هم در زمینه‌ی برق، هم در زمینه‌ی گاز، هم در زمینه‌ی آب و هم در زمینه‌ی ساختمان و بنا، هم در زمینه‌ی سفر و غیره اسراف انجام میگیرد. سفرهای غیر لازم چه لزومی دارد؟ خیلی از سفرها اصلاً هیچ لازم نیست که انجام بگیرد. بعد، سفر با همراهانِ دو برابر یا سه برابرِ آنچه لازم است! چه لزومی دارد؟ اگر بنا است انسان به یک جایی سفر هم بکند، خب با یک تعداد معدودی [باشد] که مثلاً حضور اینها واجب و لازم است. یا مثلاً فرض کنید اقامت در هتل‌های گران‌قیمت در آن محلّی که به آنجا سفر شده! اینها اسراف است؛ این اسرافها را بایستی انجام نداد. بالاخره وقتی دخل کم است، خرج هم بایستی کم بشود:
چو دخلت نیست، خرج آهسته‌تر کن
که میگویند ملّاحان سرودی
اگر باران به کوهستان نبارد
به سالی دجله گردد خشک‌رودی(۵)
بایستی منابع را تأمین کرد، بعد به فکر خرج افتاد.

آخرین عرض ما مربوط به غزّه و جنایتهای بی‌نظیری است که این صهیونِ ملعون در حال انجام آن است. واقعاً انسان حیرت میکند از این همه جنایت، این همه فاجعه‌آفرینی! و حیا هم نمیکنند؛ صریح به زبان می‌آورند، میگویند انجام میدهیم، میخواهیم بکنیم و میکنیم. این باید علاج بشود. بله، درست است، آمریکا پشتیبانش است، آمریکا هم قدرت بزرگی است، در این شکّی نیست، امّا راه برای مقابله‌ی با این وضع بسته نیست. کشورهای معترض ــ که امروز کشورهای اسلامی و غیر اسلامی را شامل میشود ــ بخصوص کشورهای اسلامی باید روابط بازرگانی‌شان با رژیم صهیونیست را بکلّی قطع کنند و حتّی روابط سیاسی را هم قطع کنند، [او را] منزوی کنند. امروز البتّه نظام خبیث صهیونی منزوی‌ترین دولت دنیا است، منفورترین دولت دنیا است؛ در این شکّی نیست، لکن بیش از این هم ممکن است؛ باید راه‌ها بسته بشود. این وظیفه‌ای است که بر عهده‌ی همه‌ی دولتها است. به نظرم میرسد یکی از خطوط اصلی دیپلماسی ما باید این باشد: به دولتها سفارش کنیم و تأکید کنیم که روابطتان را قطع کنید؛ اوّلاً و در درجه‌ی اوّل روابط بازرگانی، در درجه‌ی بعد [هم] روابط سیاسی را قطع کنید.

من اینجا یک کلمه هم خطاب به اصحاب بیان و قلم نوشته‌ام و آن همین است که کسانی که روزنامه مینویسند، مقاله مینویسند، بیاناتی در صداوسیما دارند، بیاناتی در فضای مجازی دارند، سعی کنند به ضرر کشورشان حرف نزنند، راوی ضعف کشورشان نباشند، نقاط قوّت را برای مردم بیان کنند؛ نقاط قوّتی که واقعاً وجود دارد، ظرفیّتهایی که واقعاً وجود دارد؛ اینها را برای مردم بگویند.

ان‌شاءالله خداوند متعال به همه‌ی شماها توفیق بدهد، کمکتان کند و بتوانید این وظیفه‌ی سنگین و مهم را به بهترین وجهی انجام بدهید. دعایتان میکنیم.

والسّلام علیکم و رحمة‌الله و‌ برکاته

 
در ابتدای این دیدار، آقای مسعود پزشکیان (رئیس‌جمهور) گزارشی ارائه کرد.
رئیس‌جمهور
آقای محمّدرضا عارف (معاون‌اوّل رئیس‌جمهور)
«اصلاح الگوی مصرف»؛ ر.ک: بیانات به مناسبت حلول سال نو (۱۳۸۸/۱/۱)
سعدی. گلستان، باب هفتم