emamian

emamian

امام حسن عسکری (ع):

 

لا تُمارِ فَیَذْهَبُ بَهاؤُکَ، وَ لا تُمازِحْ فَیُجْتَرَأُ عَلَیْکَ

 

با کسی جدال و نزاع نکن که بها و ارزش خود را از دست می دهی و با کسی شوخی و مزاح ـ ناشایسته و بی مورد ـ نکن وگرنه افراد بر تو جری و چیره خواهند شد.

رهبر انقلاب فرمودند: طبعاً فرزندی را انسان می‌تواند به حساب خدای بگذارد که او تربیت الهی پیدا کرده باشد و اهل فسق و فجور نباشد.

وقتی به آمارهای ازدواج رجوع می‌کنیم، جامعه ایران اسلامی را در وضع مطلوبی نمی‌بینیم. آمارها نشان می‌دهند که روز به روز از تعداد ازدواج‌ها در جامعه کاسته می‌شود و با ادامه یافتن این روند باید منتظر افزایش معضلات دیگری از قبیل همباشی‌های غیرقانونی و غیرشرعی، روابط نامشروع، اختلالات روانی و ... باشیم. «آمارهای ارائه شده نشان می‌دهد آمار ازدواج در سال 1397 نسبت به سال 1387 حدود 37/6 درصد تغییر منفی داشته است؛ این در حالی است که جمعیت افراد در سن ازدواج در کشور بیشتر شده‌اند در حالی که در همین زمان آمار طلاق 58/32 درصد تغییر مثبت داشته است که نشان از روند کاهشی ازدواج و افزایشی طلاق در کشور و بسیار هم نگران‌کننده است؛ همچنین یافته‌های آماری نشان می‌دهد نسبت طلاق به ازدواج درسال 1387 از 12/5 به 77/31 در سال 1397 افزایش یافته که نشانه بدتر شدن این شاخص در کشور است.»[1]

در بیان این مسأله که کاهش آمار ازدواج چه اثرات مخربی را بر جامعه می‌گذارد مطالب زیادی بیان شده که این کوتاه نوشته قصد مطرح کردن آن را ندارد اما در مقام علت‌شناسی نیز می‌توان به مباحثی حیاتی اشاره کرد. به طور کلی می‌توان در مقام علت‌شناسیِ کاهش و حتی تأخیر در ازدواج، به مواردی از قبیل: کم‌کاری‌های حاکمیت خصوصاً در بعد اقتصادی، ضعف‌ها و خلأهای قانونی، نفوذ فرهنگ غربی و ضعف در تربیت خانوادگی اشاره کرد که هر کدام به نوبه خود سهمی از این ماجرا را به عهده گرفته‌اند، که یا می‌توان تأثیر آنها را جدا جدا در نظر گرفت و یا به صورت تقدمی و تأخری آنها را به هم مربوط دانست به این بیان که نفوذ فرهنگ غرب هم در کم‌کاری‌های حاکمیت و هم در ضعف‌های تربیتی فرزندان توسط والدین تأثیرگذار بوده است.

در میان این چهار موردی که بدان پرداختیم مسأله تربیت خانوادگی اهمیت ویژه‌ای دارد؛ چراکه از آن بخش از علت‌ها به شمار می‌رود که تغییر، مدیریت و کنترل آن در دست افراد خانواده است؛ به خلاف آن سه‌تای دیگر که تغییر، مدیریت و کنترل آن از دست خانواده‌ها به صورت کلی خارج است و فقط می‌توانند رفع آنها را به صورت یک مطالبه عمومی دنبال کنند.

تربیت خانوادگی اگر به صورت عزتمندانه باشد به نحوی که فرزندان در سنین ازدواج به پختگی و خودساختگی نسبی رسیده باشند مسیر رسیدن آنها به ازدواج ولو به اینکه دیگر موانع و علل سه‌گانه‌ای که بدان اشاره کردیم (کم‌کاری‌های حاکمیت خصوصا در بعد اقتصادی، ضعف‌ها و خلأهای قانونی و تهاجم و نفوذ فرهنگی)، برطرف نشده باشد، باز هم هموار خواهد بود. برخی خانواده‌ها هستند که از تمکن مالی خوبی برخوردارند اما ازدواج را برای فرزند خود زود می‌پندارند و به صراحت آن را بیان می‌کنند که فرزند ما اگرچه سنش به سن ازدواج رسیده اما او توانایی و پختگی لازم برای اداره یک زندگی را ندارد.

تربیت‌های متوقعانه با آزادی‌های بی‌حد و حصر، در فضایی نازپرورده، باعث شده میان آنچه فرزندانمان هستند و آنچه می‌خواهند باشند و آنچه باید باشند، فاصله و تفاوت زیادی ایجاد شود. وقتی به سن ازدواج می‌رسند در بسیاری مواقع رفتارهای آنها هنوز ناپخته و بچه‌گانه است و وقتی از انتظارات و خواسته‌هایشان برای تشکیل یک زندگی مشترک سؤال می‌شود انتظاراتی در حد یک رؤیا و خیال‌پردازی غیر واقعی در سر می‌پرورانند و وقتی از حقیقت زندگی مشترک سخن به میان می‌آید، فرسنگ‌ها با آن حقیقت فاصله دارند.

اینکه فرزند من بخواهد در زمان ازدواج همه‌چیز برایش فراهم شود ممکن است ناشی از نحوه رفتار خانواده با او باشد که او را در فضایی واقع‌بینانه بزرگ نکرده است؛ یا همه‌چیز را برای او فراهم کرده و به قولی نگذاشته است آب در دلش تکان بخورد و یا با کلمات، رفتارها و مقایسه‌های نادرستش، حسرت نداشتن‌ها را در دل او پرورش داده است.

برای اینکه تربیت درستی را نسبت به فرزندمان داشته باشیم تا در آینده او را برای تشکیل زندگی مشترک مهیا و برای پذیرش پستی‌ها و بلندی‌های زندگی مقاوم کرده باشیم، لازم است تربیت عزت‌مندانه با تمامی مؤلفه‌های آن را در دستور کار خود قرار دهیم. در حدیث شریفی از امام باقر علیه‌السلام داریم که می‌فرمایند: «مَن قَدَّمَ اَولَاداً یَحتَسِبُهُم عِندَالله حَجَبُوهُ مِنَ النَّارِ بِإِذنِ الله عَزَّوَجَل.[2] هر کس فرزندانی را تربیت کند که آنها را برای خدا به حساب بیاورد، این فرزندان، به إذن خداوند، او را از عذاب آتش مانع می‌شوند.»

 

آیت‌الله خامنه‌ای رهبر معظّم انقلاب اسلامی در ابتدای یکی از جلسات درس خارج فقه خود به شرح حدیثی تربیتی از مولا امام باقر علیه‌السلام پرداختند و فرمودند: «عَن جابر بن یزید الجُعفی عَن ابی جعفرٍ محمدبن‌علیٍ الباقر(ع) قال مَن قَدَّمَ اَولَاداً یَحتَسِبُهُم عِندَالله»؛ «یَحتَسِبُهُم عِندَالله» یعنی طوری این فرزندان را بار بیاورد که بتواند آنها را به حساب خدا بگذارد.

 

ایشان افزودند: طبعاً انسان فرزندی را می‌تواند به حساب خدا بگذارد که او تربیت الهی پیدا کرده و متدین باشد و اهل فسق و فجور و ... نباشد؛ انسان می‌تواند این را به حساب خدا بگذارد. بعضی‌ها فرزندان را بد تربیت می‌کنند و از اول این فرزند را اهل دنیا و اشرافی‌گری و شهوات بار می‌آورند. در محیط خانواده مشی پدر و مادر برای فرزند سرمشق است، اگر این سرمشق بد باشد فرزند بد بار می‌آید.

 

«گاهی هست که انسان فرزند را بد تربیت نمی‌کند اما او را رها می‌کند؛ خیلی از ما گرفتار این موضوع هستیم و احساس مسئولیتی نسبت به او نداریم. فرزندی را می‌توان به حساب خود گذاشت که او را رها نکند و تربیت خوب هم بکند؛ البته توجه داشته باشیم تربیت فرزندان این‌طور نیست که هر یک از بچه‌ها را بخواهیم مثل شاگرد معینی جلو دعوت کند و ... نه، برخی می‌گویند آقا شما می‌گویید فرزند زیاد، اگر زیاد شدند نمی‌توانیم تربیتشان کنیم؛ این حرف غلط است.»

 

رهبر انقلاب با بیان مطلب فوق تصریح کردند: تربیت فرزندان تربیت تک تک فرزندان نیست؛ بلکه تربیت محیط خانواده است؛ محیط خانواده که خوب باشد چه بچه یکی و چه پنج‌تا باشد فرقی نمی‌کند و به طور طبیعی خوب تربیت می‌شود؛ «حَجَبُوهُ مِنَ النَّارِ بِإِذنِ الله عَزَّوَجَل» چنین فرزندانی او را از آتش و عذاب الهی نگه می‌دارند؛ اما به این اکتفا نمی‌کند؛ می‌فرماید اگر چنانچه نسل بعد از خودتان را هم تربیت کردید، این هم حسنه‌ و عمل صالحی است که می‌تواند شما را حاجب از آتش باشد[3]
لذا با تربیت‌هایی که رنگ و بوی خدایی ندارد و عزت‌مندانه نیست، امیدی به تشکیل خانواده از جانب فرزندان که موجب حفظ و حراست از دین او و گام مؤثری برای رسیدن به خدا باشد، اتفاق نمی‌افتد؛ پس باید در نحوه تربیت‌ها تأمّل بیشتری داشت.

==================
پی‌نوشت:
1. خبرگزاری تسنیم: اعلام "وضعیت قرمز" ازدواج و طلاق در کشور + جداول آماری، 25 خرداد 1398، https://tasnimnews.com/2031804
2. من لا یحضره الفقیه، این بابویه قمی، جلد1، ص274، ترجمه محمد جواد غفاری، انتشارات صدوق، تهران، 1367.
3. بیانات مقام معظم رهبری در ابتدای جلسه‌ی درس روز دوشنبه 95/9/15.

مسلمین می‌گویند: پیامبر آن‌ها هر روز از مکانی عبور می‌کرد که شخصی یهودی بر سر او خاکروبه می‌ریخت و پیامبرشان بعد از بیمار شدن آن شخص، به عیادت او رفت. خوب مگر پیامبر مجبور بوده از آن مسیر برود؟

 

پاسخ: پیامبران ماموران و سفیران الهی بودند، آنان خود را موظف می‌دانستند که دین خدا را تبلیغ کنند، آنان هوا و هوس خود را کنار گذاشته و با تمام توان در راه تبلیغ دین خدا و اطاعت دستورات الهی گام برمی‌داشتند. حضرت نوح حدود 950 سال قوم خود را به دین خدا دعوت کرد و هر روز طعنه و نیش و کنایه می‌شنید و مورد تمسخر و اذیت دیگران واقع می‌شد و حتی پسر خود او نیز او را مورد تمسخر قرار می‌داد، اما ثابت قدم بود و در راه دین تلاش می‌کرد.

 

 

 

شبهه: مسلمین می‌گویند: پیامبر آن‌ها هر روز از مکانی عبور می‌کرد که شخصی یهودی بر سر او خاکروبه می‌ریخت و پیامبرشان بعد از بیمار شدن آن شخص، به عیادت او رفت. خوب مگر پیامبر مجبور بوده از آن مسیر برود؟ هیچ عاقلی ماشینش را هم جایی که پرنده‌ها هستند و خراب‌کاری می‌کنند پارک نمی‌کند، حال چگونه است که پیامبر آن‌ها هر روز آن مسیر را رفته است تا روی سرش خاک بریزند؟

 

پاسخ: گوینده این سخن، در صدد است با بعید دانستن این موضوع، در ذهن مخاطب خود صحنه را طوری جلوه دهد تا مخاطب  نیز تصدیق کند که چنین قضیه‌ای بسیار بعید است و قابل قبول نیست و حال آن‌که باید گفت انبیا و حالات عالی آنان با سایر مردم بسیار متفاوت است و آنان هوا و هوسی ندارند و حاضرند برای هدایت مردم سختی‌های بسیاری را تحمل کنند تا حتی یک نفر هدایت شود.

 

در تاریخ نقل شده پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) برای هدایت مردم طائف به این دیار سفر کرد و به خانه برخی بزرگان آنان رفت، اما آن‌ها با بی‌مهری تمام پیامبر عظیم الشأن اسلام(صلی‌الله‌علیه‌وآله) را از خانه بیرون کردند و او را دروغ‌گو و ساحر خواندند و بچه‌ها و سفیهان را تحریک کردند که ایشان را سنگ بزنند، حضرت از شهر بیرون رفت و در باغی که بیرون از طائف بود توقف کرد تا مقداری زیر سایه درختان آن استراحت کند و سپس به مکه برگردد.
در این حین «عداس» که باغبان آن باغ بود به سمت حضرت آمد و بعد از گفتگویی بین آن‌ها، او به پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) ایمان آورد و دعوت حضرت را پذیرفت. بعدها پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمود من می‌دانستم که جز عداس کسی دعوتم را نمی‌پذیرد.[1]

 

این سیره پیامبران است که برای هدایت مردم و لو یک نفر حاضر هستند سختی‌های زیادی تحمل کنند، مسیرهای طولانی را طی کنند و ناملایمات زیادی را با جان و دل پذیرا باشند. حتی پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) چنان دل‌سوز مردم بود و برای هدایت شدن آن‌ها خود را اذیت می‌کرد که قرآن در مورد ایشان می‌فرماید: «لَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَفْسَکَ أَلَّا یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ [شعرا/3] گویی می‌خواهی جان خود را از شدت اندوه از دست دهی به خاطر این‌که آن‌ها ایمان نمی‌آورند!»

 

پیامبران ماموران و سفیران الهی بودند، آنان خود را موظف می‌دانستند که دین خدا را تبلیغ کنند، آنان هوا و هوس خود را کنار گذاشته و با تمام توان در راه تبلیغ دین خدا و اطاعت دستورات الهی گام برمی‌داشتند. حتی در امت‌های گذشته پیامران زیادی به خاطر تبلیغ دین خدا کشته شدند. حضرت نوح حدود 950 سال قوم خود را به دین خدا دعوت کرد و هر روز طعنه و نیش و کنایه می‌شنید و مورد تمسخر و اذیت دیگران واقع می‌شد و حتی پسر خود او نیز او را مورد تمسخر قرار می‌داد، اما ثابت قدم بود و در راه دین تلاش می‌کرد.

 

داستان مطرح شده در شبهه(ریختن خاکروبه بر سر پیامبر اکرم) نیز در برخی منابع تفسیری نقل شده[2] و بر اساس سیره نبوی اصلا بعید نیست، زیرا انبیا برای هدایت مردم هر سختی و هر ناملایمی را تحمل می‌کنند. پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) چون می‌دانست رفتار ایشان بر او تاثیر گذاشته و او را مسلمان خواهد کرد، حاضر شد تمام آن سختی‌ها را تحمل کند و هر روز از آن مسیر عبور کند تا بر او تاثیر گذاشته و درنهایت هدایت شود.

 

بنابراین گوینده این سخن پیامبران را مانند خود و دیگر افراد عادی فرض کرده - کافر همه را به کیش خود پندارد- و بر آن اساس اشکال کرده که اگر کسی یک بار از مسیری عبور کند که بر سر او خاکستر بریزند، دیگر از آن مسیر عبور نمی‌کند، اما او سخت در اشتباه است، انبیا با او و انسان‌های عادی متفاوت هستند و نفسی عالی دارند که از هرگونه هوای و هوسی بدور است و برای هدایت مردم دل‌سوز است و هر گونه سختی و اذیتی را تحمل می‌کند.

سوره توحید شناسنامه خداوند است و مهم‌ترین وصف خدا در این سوره پس از بیان یگانگى در ذات، بی‌نیازی از همه موجودات، نداشتن فرزند، پدر و مادر است و براى او هرگز احدى شبیه و مانند نبوده است. در این مقاله بخش‌هایی از تفسیر و معانی این سوره‌ را برای پاسخ به این سوال بررسی می‌کنیم.

 

برای پاسخ به این سوال که در سوره توحید به کدام صفات خداوند اشاره شده، ابتدا به معنی سوره توحید و تفسیر هر یک از آیات این سوره می‌پردازیم:

 

بسم اللَّه الرحمن الرحیم

 

به نام خدای بخشنده و مهربان

 

قُل هُوَ اللّهُ اَحَد

 

بگو خدا یکی است

در این آیه به صفت یگانگی و احدیت خداوند اشاره شده و از توحید پروردگار سخن به میان آمده است. توحید در واقع، مرز میان ایمان و کفر است و ورود به قلعه ایمان بدون اقرار به یکی بودن خدا ممکن نیست.
همچنین در برخی تفاسیر درباره این آیه آمده است:
خداوند با آیه "قل هو الله احد" ۱) مذهب دوگانه پرستی را که بر دو منشاء نور و ظلمت معتقد بودند، ۲) مذهب نصارا که قائل به تثلیث بودند و ۳) مذهب صابئی را که افلاک و نجوم را مستقل در تاثیر می‌پنداشتند، باطل کرده است.

 

الله صمد

 

خدا از همه چیز و همه کس بی نیاز است

در این آیه از سوره توحید به این صفت خدا اشاره شده که هر گونه صفت نقصى مانند ترکیب و داشتن اجزا، خوردن و خوابیدن و به وجود آمدن از شیئى دیگر را از خداوند نفى مى‌کند و مذاهبی را باطل کرده که غیر خداوند قادر، صمد و مقصد دیگری برای خلقت ذکر کرده‌اند زیرا خدای غنی مطلق است و اگر صمد و بی نیاز نباشد، محتاج و قاصد خواهد شد. همچنین صمدیت عبارت از این است که هر چیزی به سوی او منتهی می‏شود و خدا را تنها مرجع رفع همه نیازهاى مخلوقات معرفى کرده است.
برخی مفسران کلمه صمد را به معنای هر چیز توپری که جوفش خالی نباشد، و در نتیجه نه بخورد و نه بنوشد و نه بخوابد و نه بچه بیاورد و نه از کسی متولد شود معنا کرده‌اند که این معنا در آیات بعدی تکمیل شده است.
 

 

لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یُولَدْ

 

فرزند ندارد، و فرزند کسی نیست.

آیه "لم یلد و لم یولد" از سوره توحید به این صفت خداوند اشاره دارد خدا یکی است و مانند و شریکی ندارد و از خدای تعالی این معنا را نفی می‏کند که چیزی را بزاید. یا به عبارت دیگر ذاتش متجزی شود، و جزئی از سنخ خودش از او جدا شود.

 

خداوند با آیه "قل هو الله احد" مذهب دوگانه پرستی را که بر دو منشاء نور و ظلمت معتقد بودند، مذهب نصارا که قائل به تثلیث بودند و مذهب صابئی را که افلاک و نجوم را مستقل در تاثیر می‌پنداشتند، باطل کرده است.

 

همچنین با این آیه مذهب یهود را درباره عزیز (در آیه ۳۰ سوره توبه ذکر شده است، که بیان می‌شود او توسط یهودیان به عنوان «پسرِ خدا» مورد تقدیس قرار گرفته است.)، مذهب نصارا را درباره مسیح (در آیه ۳۰ سوره توبه آمده است، و نصارا گفتند: مسیح، پسر خداست) و نظر مشرکان را درباره الهه‌هایشان باطل کرده است که آن‌ها را پسران و دختران خدا می‌دانستند.

 


وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً اَحَد

 

براى او هیچ گاه شبیه و مانندى نبوده است.

آخرین آیه از سوره توحید معرفی صفات خداوند را به مرحله کمال رسانده، مى‌فرماید: و براى او هرگز احدى شبیه و مانند نبوده است. کفو در اصل به معنى همطراز در مقام و منزلت و قدر است، و سپس به هر گونه شبیه و مانند گفته مى‌شود. بر اساس این آیه تمام عوارض مخلوقین، و صفات موجودات، و هر گونه نقص و محدودیت، از ذات پاک خداوند منتفى است، و این همان توحید ذاتى و صفاتى است، در مقابل توحید عددى و نوعى که در آغاز تفسیر سوره توحید به آن اشاره شد؛ بنابراین او نه شبیهى در ذات دارد، نه مانندى در صفات، و نه مثلى در افعال، و از هر نظر بى نظیر و بى مانند است.
از این رو مفسرات معتقدند خداوند با نزول این آیه سوره توحید، مذهب مشرکان را باطل کرد که بت‌ها و الهه‌های خود را شریک و همتای خدا می‌پنداشتند.

 


سخن پایانی

 

سوره توحید تعریف کاملی از خداوند است و بی همتایی، یگانگی و پدر و مادر نداشتن خداوند از جمله نکات مهم حاصل از تفسیر این سوره است. همه مفسران سوره اخلاص را درس یگانگی و توحید می‌دانند و در روایات ذکر شده است که سوره توحید یک سوم قرآن است و اگر سه مرتبه این سوره خوانده شود برابر با ختم قرآن است.

فرانسه، آلمان و انگلیس طی بیانیه‌ای از برنامه ایران برای نصب سانتریفیوژ در سایت نطنز ابراز نگرانی کرده‌اند.

این سه کشور اروپایی در بیانیه خود اعلام کردند که اگر ایران در حفظ فضای دیپلماسی جدی است باید به تعهدات خود در برجام پایبند باشد.

در بیانیه تروئیکای اروپایی آماده است: ما دولت‌های فرانسه، آلمان، پادشاهی متحده تلاش‌های خستگی‌ناپذیری برای حفظ برنامه جامع اقدام مشترک داشته‌ایم.

این توافق، دستاوردی کلیدی در زمینه دیپلماسی چندجانبه و معماری منع اشاعه جهانی به شمار می‌رود.

ما بر اساس این باور که برجام سهم قابل توجهی در اعتماد‌سازی در خصوص ماهیت صرفاً صلح‌آمیز هسته‌ای ایران و همچنین در خصوص صلح و امنیت بین‌المللی خواهد داشت بر سر برجام مذاکره کردیم.

این توافق همچنان بهترین روش و در حال حاضر تنها روش برای نظارت بر برنامه هسته‌ای ایران و محدودسازی آن می‌باشد.

اطلاعیه اخیر ایران به آژانس بین‌المللی انرژی اتمی مبنی بر اینکه قصد نصب سه آبشار جدید از سانتریفیوژهای جدید در کارخانه غنی‌سازی سوخت در نظنز دارد مغایر با برجام و به شدت نگران‌کننده است.

علاوه بر این، ما با نگرانی‌های عظیم از قانون اخیری که به تصویب مجلس ایران رسیده با خبر شده‌ایم.

چنانچه این قانون اجرایی شود، برنامه هسته‌ای ایران را به نحو محسوسی توسعه خواهد داد و دسترسی‌های نظارتی آژانس بین‌المللی انرژی اتمی را محدود خواهد کرد.

این اقدامات، ناسازگار با برجام و تعهدات وسیع‌تر هسته‌ای ایران خواهند بود.

اگر ایران در خصوص حفظ فضایی برای دیپلماسی جدیت دارد، نباید این گام‌ها را اجرایی کند.

چنین اقدامی تلاش‌های مشترک ما برای حفظ برجام را به خطر خواهد انداخت و خطر لطمه زدن به فرصت‌های مهم بازگشت به دیپلماسی با دولت جدید آمریکا را به همراه دارد.

ما در چارچوب برجام به اقدامات ناسازگار ایران رسیدگی خواهیم کرد.

از اظهارات رئیس‌جمهور منتخب آمریکا، جو بایدن در خصوص برجام و توسل به مسیرهای دیپلماتیک برای پرداختن به نگرانی‌های گسترده‌تر در خصوص ایران استقبال می‌کنیم. این در راستای منافع همه ما است.

رسانه‌های غربی سه روز قبل گزارش داده‌اند که آژانس بین‌المللی انرژی اتمی به کشورهای عضو اعلام کرده است که ایران تصمیم به نصب تعداد بیشتری از سانتریفیوژهای پیشرفته‌ IR-2M در تأسیسات هسته‌ای نطنز دارد.

ابراز نگرانی کشورهای اروپایی از کاهش تعهدات  برجامی ایران در حالی است که این سه کشور نه تنها به تعهدات خود ذیل برجام عمل نکردند بلکه با تحریم های اعمالی آمریکا همراهی کردند.

سعید خطیب زاده سخنگوی وزارت امور خارجه درباره مواضع برجامی کشورهای اروپایی گفت:  موارد عدم پایبندی اروپا در ابعاد تحریمی کاملا روشن است و در کمیسیون مشترک به اروپا گفته شده است. اینکه عده ای سعی کنند مسیری را که آمریکا و رژیم ترامپ از طریق فشار حداکثری به دست بیاورد، از طریق دیگری که اسم آن را گفتگو بگذارند، به دست بیاورند شدنی نیست و در تهران خریدار ندارد. آنها باید به تعهدات خود بازگردند و برادری خود را ثابت کنند. ایران در چارچوب تصمیمات خود اعلام کرده است که اقدامات کاهشی برگشت پذیر هستند.

«علی الحسینی» مسئول روابط محور شمالی در سازمان الحشدالشعبی گفت که با گذشت چند ماه از تخلیه پایگاه نیروهای آمریکایی «کی وان» در اطراف کرکوک، ثبات امنیتی در این منطقه تا حد زیادی افزایش یافته است.

الحسینی در مصاحبه با وبگاه «المعلومه» افزود که طی این چند ماه هیچ گونه حوادث امنیتی در اطراف کرکوک به ثبت نرسیده است و تقریبا وقوع چنین حوادثی به صفر رسیده است حال آنکه این وضعیت در زمان حضور نیروهای آمریکایی در این پایگاه متفاوت بود.

وی تصریح کرد که افکار عمومی کرکوک ایمان دارد که خروج نیروهای آمریکایی از این پایگاه، تأثیرات مثبت زیادی بر وضعیت امنیتی داشته به ویژه اینکه فعالیت باندهای تروریستی در اکثر این مناطق کمتر شده است.

الحسینی همچنین گفت که نیروهای امنیتی و الحشدالشعبی طی چند ماه گذشته امنیت را تا حد زیادی برقرار کرده و موفق شدند تعدادی از سرکرده‌های داعش را به دام بیاندازند.

ارتش آمریکا اواسط فروردین گذشته از تحویل پایگاه کی وان واقع در کرکوک به نیروهای عراقی خبر داد.

پایگاه نظامی کی‌ وان آمریکا در کرکوک در 27 دسامبر 2019 (ششم دی ماه98) هدف حمله راکتی افراد ناشناس قرار گرفت  که با کشته شدن یک نظامی آمریکایی و سه نظامی دیگر همراه بود.

به دنبال آن دولت آمریکا  گروه «کتائب حزب الله» وابسته به سازمان الحشد الشعبی را بدون هیچ گونه سندی مسئول این حمله معرفی کرد و چند روز بعد  مقر این نیروها در منطقه «القائم» در غرب استان الانبار توسط ائتلاف بین المللی بمباران شد که در این حمله ۲۷ نفر از نیروهای تیپ‌های ۴۵ و ۴۶ کتائب حزب الله شهید و ۵۱ نفر دیگر زخمی شدند.

حمله آمریکا به مقر نیروهای این گروه مقاومت عراق با خشم و عصبانیت مردم این کشور همراه شد که آنها را به حمله به سفارت آمریکا سوق داد.

دومین نشست رایزنی‌های سیاسی معاونان وزرای خارجه ایران و ایتالیا امروز دوشنبه (۱۷ آذرماه ۱۳۹۹) به صورت مجازی برگزار شد.

در این نشست «سید عباس عراقچی»، معاون  سیاسی وزارت خارجه جمهوری اسلامی ایران و خانم «الیزابتتا بلونی»، دبیرکل وزارت امور خارجه و همکاری‌های بین المللی ایتالیا درخصوص موضوعات دوجانبه، آخرین تحولات مربوط به برجام و تحولات منطقه ای و بین‌المللی گفت‌وگو و تبادل نظر کردند.

معاون سیاسی وزارت خارجه کشورمان با اشاره به روابط خوب دو کشور در زمینه های مختلف سیاسی، اقتصادی و فرهنگی، تأکید کرد: ظرفیت های بیشتری برای ارتقای همکاری‌های تجاری دو کشور وجود دارد.

خانم بلونی اظهار داشت که روابط ایتالیا با ایران بسیار دیرینه است و آن کشور مایل است به ارتباطات دوجانبه و گفت‌وگوهای منطقه‌ای خود با ایران ادامه دهد.

سه کشور اروپایی انگلیس، فرانسه و آلمان امروز در واکنش به نصب سه آبشار سانتریفیوژهای پیشرفته در نطنز و همچنین مصوبه اخیر مجلس بیانیه ای را صادر کرده اند.

در این بیانیه آمده است که دولت های فرانسه، آلمان و انگلیس «به صورت خستگی ناپذیر» برای حفظ برجام تلاش کرده اند. آنها برجام را «دستاوردی کلیدی» برای «دیپلماسی چندجانبه» و «معماری عدم اشاعه» عنوان کرده اند.

اروپا و حفظ برجام؛ در حرف و نه در عمل

مشخص نیست که این سه کشور اروپایی کدام تلاش های خستگی ناپذیری را انجام داده اند که کسی جز خودشان سراغی از آنها ندارد. روال سنتی و معمول اروپایی ها در قبال خروج آمریکا از برجام و بازگشت تحریم ها علیه ایران، صرفا صدور بیانیه و اتخاذ مواضع سیاسی بوده است که خروجی عملی نداشته است.

جالب است که اروپایی ها در بیانیه های قبلی خود حتی مدعی شده اند که فراتر از تعهد خود در برجام عمل کرده اند. باز اینجا مشخص نیست که آیا واقعا اروپایی خودشان هم باورشان شده که کاری برای جبران خروج آمریکا از برجام کرده اند، یا اینکه به روی خود نمی آورد و بیشتر ادای انجام تعهد در می آورند. عمده مستمسک اروپایی برای پایبندی به تعهدات، اینستکس بی خاصیت و ناکارآمد است که این روزها حتی صحبتی از آن به میان نمی آید. این مکانیزم بیش از آنکه گره ای از کار بگشاید، بیشتر شبیه یک شوخی بود که هدف آن اتلاف وقت و خرید زمان برای نگه داشتن ایران در توافق هسته ای بوده است

آنچه اهمیت ندارد عمل به تعهدات است

به نظر می رسد اروپا به خوبی به خلف وعده و عدم پایبندی خود در زمینه تعهدات برجامی واقف است، اما بیان علنی و اعتراف در این خصوص را در راستای منافع خود نمی داند. چرا که اتحادیه اروپا، به عنوان متحد آمریکا، به برجام به عنوان یک توافق در زمینه منع اشاعه هسته ای می بیند و اهمیتی برای ابقا یا رفع تحریم ها قائل نیست. در اکثر بیانیه های اروپا به ویژه سه کشور آلمان، فرانسه و انگلیس همواره به برنامه هسته ای ایران و مهار آن اشاره شده است، اما درباره رفع تحریم های ایران حتی به لحاظ لفظی نیز تاکید چندانی نشده است.

هایکو ماس، وزیر خارجه آلمان در مصاحبه اخیر خود با اشپیگل به بحث خروج آمریکا از برجام و احتمال بازگشت مجدد به این توافق اشاره می کند و می گوید که «ما دیدیم که توافق هسته ای، زمانی که آمریکا از بیرون با آن می جنگند، چقدر ارزش کمی دارد».

این اظهارات وزیر خارجه آلمان صراحتا اعتراف به این نکته است که با خروج آمریکا، اروپا هیچ کاری را نتوانسته است انجام دهد تا برجام حتی ارزش حفظ کردن را داشته باشد. این اظهارات هم به معنای عدم انتفاع ایران از توافق هسته ای، و هم بی وزنی، یا در حالت خوش بینانه، کم وزنی اروپا در معادلات مربوط به توافق هسته ای است.

موارد دیگری از سخنان مقامات اروپایی در خصوص عدم انتفاع ایران از برجام وجود دارد. این اظهارات عمدتا در تناقض آشکار با آنچه در بیانیه های سه کشور اروپایی آمده، هستند. آنها هم اعتراف می کنند که پس از خروج آمریکا، اقدامی را نکرده اند، اما در عین حال مدعی می شوند که تلاش های خستگی ناپذیری را داشته اند. این تناقض نشأت گرفته از تناقض در سیاست اعلامی و اعمالی اروپاست. آنها در عمل کوتاهی کرده اند و به خوبی به آن واقف هستند، اما به منظور نگه داشتن تهران در برجام، سیاست اعلامی متفاوتی را در پیش گرفته اند.

همواره طلب‌کار

سه کشور اروپایی در بخشی از بیانیه جدید خود از رویکرد دولت جدید آمریکا در گنجاندن موضوعات دیگر نظیر موشکی و منطقه ای در توافق هسته ای استقبال کرده اند. اعتماد به نفس بالا و کاذب اروپایی‌ها که در واقع «بدهکار» هستند، باعث شده است که آن توهم «طلبکار» بودن داشته باشند. به قول سخنگوی وزارت خارجه کشورمان که امروز گفت «اروپایی ها اول برادری خود را ثابت کنند، بعد ادعای ارث و میرات کنند.»

هایکو ماس با اشاره به هماهنگی با همتایان انگلیسی و فرانسوی خود به لزوم رسیدن به توافق هسته ای جدید یا همان برجام پلاس می‌گوید که «ما به این توافق نیاز داریم، چون دقیقا به ایران بی اعتماد هستیم.»

وزیر خارجه آلمان به گونه ای صحبت می‌کند که گویی ایران به طور یکجانبه از برجام خارج شده و علیه آنها تحریم اعمال کرده است! اگر صحبت از بی اعتمادی باشد، این تهران است که باید به طرف های مقابل از جمله آمریکا و اروپا بی اعتماد باشد. عملکرد طرف های مقابل طی چند سال گذشته گواه روشنی بر این مدعاست.

اظهارات وزیر خارجه آلمان، جدای از «جر زنی» و «قلب واقعیت» نشانه ای خطرناک و زنگ خطری برای آینده است. کسی که هنوز خسارتی را که ایجاد کرده جبران نکرده و به جای اعتمادسازی بنا را بر بی اعتمادی بیشتر می نهد، در جایگاه مدعی قرار گرفته است. چنین رویکردی گویای این مسئله است که هر توافق آتی پایه هایی سست خواهد داشت.

در جبهه مشترک با آمریکا

اروپا با این رویکرد، قبحی را برای خلف وعده قائل نیست و با مواضع جدید دولت های آتی در آمریکا را تشویق به عهدشکنی در هر گونه توافقی می‌کند. از طرفی دیگر، این مواضع و اظهارات نشان می دهند که اروپا در خصوص موضوع ایران، در جبهه مشترک با آمریکاست. حال این اشتراک از سر استیصال و وابستگی باشد یا اشتراک اصول، تفاوتی نمی کند. خروج آن تا حدود زیادی یکسان است.

چشم امید به اختلاف در درون ایران

در حالی که مجلس شورای اسلامی به عنوان یکی از قوای مستقل، اخیرا مصوبه ای را در زمینه لغو تحریم ها به تصویب رسانده است، سه کشور اروپایی از ایران می خواهند که آن را اجرا نکند. طبیعتا این درخواست خطاب به قوه مجریه است که وظیفه اجرای هر قانونی را در کشور بر عهده دارد. در اینجا به نظر می رسد، اروپایی با لطافت خاصی به دنبال تشدید دوقطبی و اختلاف افکنی بین قوا و طیف های مختلف در کشور هستند. این شیطنت اروپا، لازمه انسجام اتحاد ملی را بیش از پیش تبیین می کند.

اروپا تا به اینجای برای حفظ برجام نه کاری کرده و نه جدیتی به خرج داده است. تنها کار آنها گفتاردرمانی و مطالبه یکطرفه از تهران بوده است. دولت های اروپایی نهایت کاری که کرده‌اند این بوده است که منتظر سرکار آمدن دولتی جدید در واشنگتن بوده اند. چون که به خوبی به ظرفیت و جایگاه و وزن خود آگاه هستند.

سعید خطیب زاده، سخنگوی وزارت خارجه نیز امروز گفت که اروپا باید ظرفیت و جایگاه خود را بداند. پس انتظار می روند که تصمیم گیران در کشورمان نیز به اندازه وزن و ظرفیت اروپا به آن و بیانیه هایش توجه کنند. وقتی اروپا حاضر است خود را تا به این اندازه در قبال آمریکا تحقیر شده بداند و ببیند، لزومی ندارد که کشورهای دیگر برای آن ارج و جایگاه کاذب بسازند.

طبیعتا اصرار اروپا بر عدم اجرای مصوبه جدید مجلس نه با هدف تامین منافع ملی ایران، بلکه با هدف تضعیف موضع مذاکرات تهران است تا نتواند درباره درخواست مذاکرات غیرهسته‌ای مقاومت کند. اگر چنین باشد، اقدام منطقی و عقلانی اصرار و پافشاری بر اجرای این مصوبه است، تا اینکه هم اهرم ایران برای مذاکرات تقویت شود و اینکه طرف مقابل برای بازگشت به تعهدات تحت فشار باشد.

اسلام، عقاید و احکامش، مبتنی بر عقلانیت، علم و حکمت و نیز منطبق با فطرت و نظام آفرینش و هدایت الهی می‌باشد، نه سلیقه!

الف - ولایت

آن چه ابتدا واجب و واجب‌تر است، دانستن معنی واژه‌ی "ولایت" می‌باشد، تا بفهمیم که وقتی گفته می‌شود  "ولایت فقیه"، یعنی چه؟

"ولایت"، در اصل کلمه، به آن میزان از نزدیک بودن گفته می‌شود که هیچ فاصله‌ای در میان نباشد. بنابراین، این واژه، نه تنها اختصاصی به معارف اسلامی ندارد، بلکه گاه به امور معنوی گفته می‌شود و گاه به امور مادی. مثل نشستن دو نفر در کناز هم، یا قرار گرفتن دو چیز در کنار هم، به گونه‌ای که هیچ فاصله‌ای بین آنها نباشد.

ب – نوع ارتباط

گاه، این نزدیکی و اتصال [به ویژه در انسان]، ایجاد نوعی محبت می‌نماید و گاه طرفین را نسبت به یک دیگر، متعهد و مسئول می‌نماید و تکلیف‌آور می‌شود. مانند "ولایت پدر و مادر" نسبت به فرزندان، یا ولایت یک معلم، یک مربی، نسبت به دانش‌آموزان و پیروان، یا ولایت یک رسول و امام، نسبت به امّت.

به همین جهت، به فرماندار، شهردار و حاکم بر یک منطقه نیز "والی" می‌گویند؛ به اداره کنندگان یک مدرسه، "اولیاء" می‌گویند؛ به مسئولان امور، "اولیای امر" می‌گویند و ... .

ج – ولایت حق و باطل

بیان شد که "ولایت"، اختصاصی به اسلام ندارد، اختصاص به یک موضوع خاص مانند "حکومت" نیز ندارد؛ لذا اختصاصی به "ولایت جق" نیز ندارد، چه بسا ولایتی باطل باشد.

خداوند متعال در قرآن کریم، هم به ولایت حق تصریح نموده است و هم به ولایت باطل. می‌فرماید: الله جلّ جلاله، که خالق، مالک، ربّ و رازق تمامی مخلوقات و از جمله انسان می‌باشد، فقط و فقط، ولایتِ مؤمنان را می‌پذیرد و کافران [که مشرک هستند و از وحدت خارج شده‌اند]، نه یک ولیّ، بلکه انواع و اقسام اولیاء دارند که البته همگی از مسیر خارج شده و طغیان کرده‌اند.

«اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ» (البقره، 254)

ترجمه: خداوند، ولى و سرپرست كسانى است كه ايمان آورده‌اند؛ آنها را از ظلمت‌ها، به سوى نور بيرون مى برد (اما) كسانى كه كافر شدند، اولياى آنها طاغوت‌ها هستند؛ كه آنها را از نور، به سوى ظلمت‌ها بيرون مى‌برند؛ آنها اهل آتشند و هميشه در آن خواهند ماند.

ج – ولایت سلسله مراتب دارد

"ولایت"، یک امر جاری و ساری است؛ لذا چه حق باشد و چه باطل، در مصادیق گوناگون ظهور و بروز می‌یابد. لذا "ولایت"ها، چون حلقه‌های بزرگ یا کوچک یک زنجیر، به هم پیوسته هستند، تا برسد به حلقه آخر؛ یعنی در نتیجه تمامی حلقه‌ها، به او متصل شوند.

به عنوان مثال: ولایت پدر در اسلام، وصل است به ولایت امام که آن وصل است به ولایت رسول الله صلوات الله علیه و آله و آن وصل است به ولایت خداوند سبحان، بر بندگان مؤمنش. از این‌رو، در بسیاری از ادیان یا مکاتب، پدر حق و حقوقی دارد، اما ولایت ندارد!

ولایت طاغوت نیز سلسله مراتب دارد. به عنوان مثال در نظام سلطه، از سرمایه‌داران و صاحبان زر و زور شروع می‌شود و به ولایت احزاب می‌رسد و از آنجا به ولایت رئیس جمهور و دو مجلس می‌رسد، سپس در  ولایت فقه [قانون، احکام] تسری می‌یابد ... تا به ولایت زنجیره‌ی شبکه‌های خبری و حتی شبکه‌های اجتماعی در فضای مجازی می‌رسد ... و ممکن است حتی به ولایت الگوهای اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، نظامی، رفتاری، اخلاقی و حتی تقلید از مُد نیز برسد.

د – ریشه ولایت در اسلام

اصل و ریشه‌ی "ولایت در اسلام"، همان "ولایت خداوند سبحان، بر بندگان مؤمن" می‌باشد «‌وَاللَّهُ وَلِيُّ الْمُؤْمِنِينَ – الله، ولیّ مؤمنان است / آل‌عمران، 68» و سپس با سلسله مراتب، در والیانی که او تعیین کرده و به آنها حق ولایت داده، ظهور می‌یابد؛ حال خواه ولایت رسول الله و اهل عصمت صلوات الله علیهم اجمعین باشد، یا ولایت رئیس حکومت اسلامی، یا ولایت فرمانده، یا ولایت پدر، یا ولایت هر مؤمنی که با مؤمن یا مؤمنان دیگری نزدیک است و بر آنان ولایت دارد و بالتبع در مقابل آنها مسئول است:

«وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَيُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَيُطِيعُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ أُولَئِكَ سَيَرْحَمُهُمُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ» (التوبه، 71)

ترجمه: مردان و زنان باايمان، ولىّ (يار، ياور و سرپرست) يكديگرند؛ امر به معروف، و نهى از منكر مى‌كنند؛ نماز را برپا مى‌دارند؛ و زكات را مى‌پردازند؛ و خدا و رسولش را اطاعت مى‌كنند؛ بزودى خدا آنان را مورد رحمت خويش قرار مى دهد؛ خداوند توانا و حكيم است!

د – ولایت، اعتقادی نیست، بلکه برگزیدنی است

واقع این است که "ولایت"، برگزیدنی (انتخابی) است، نه اعتقادی؛ اگر چه هر انتخاب و گزینشی، ریشه در جهان‌بینی، اعتقادات، اهداف و اخلاق آدمی دارد.

"ولایت حق" و "ولایت باطل"، هر دو وجود دارند، و هر شخص یا جامعه‌ای، متناسب با جهان‌بینی، باورها و اهداف خود، شخص یا گروهی را به ولایت خود برمی گزیند.

بسیاری خداوند سبحان را به عنوان خالق قبول دارند، اما ولایت طواغیت را گردن می‌نهند – بسیاری به حسب ظاهر، نام موحد یا حتی مسلمان و شیعه را حمل می‌کنند، اما در تمامی گزینش‌ها و انتخاب‌ها، مواضع و سبک زندگ، به ولایت کفار، فراعنه‌ی زمان و شیاطین جنّ و انس گردن نهاده‌اند!

  • - بنابراین، از جمله امور اختیاری انسان، انتخاب و گزینش ولایت بر خویش است. شخص می‌تواند ولایت الله جلّ جلاله را برگزیند، یا ولایت طواغیت را بر گزیند – ولایت رسول خدا و امامان او علیهم السلام را برگزیند، یا ولایت فرستادگان، پیشوایان و رهبران شیطان بزرگ را برگزیند و یا حتی ولایت هوای نفس حیوانی بر مملکت وجود را برگزیند!

ولایت فقیه:

معنای "ولایت"، اجمالاً بیان شد و حال دقت کنیم که "فقه" یعنی "شرع = قانون". بنابراین، فقه نیز اختصاصی به اسلام ندارد، بلکه هر دین، مذهب، مکتب یا گروهی، از فقه (قوانین) خود برخودارند.

اما "ولایت فقیه" در اسلام و به ویژه تشیع، یعنی باید ابتدا "ولایت فقه [قوانین و شرع اسلام] را برگزینی و گردن نهی، و سپس "ولیّ فقیه" را بشناسی و تابع باشی، چرا که تابع فقه اسلام هستی.

"ولایت فقیه" نیز اختصاصی به حکومت ندارد، چنان که هر مسلمانی مکلف است که یا خودش مجتهد و فقیه شود، یا از یک فقیه حایز شرایط مرجعیت، تقلید نماید و این یعنی همان پذیرش "ولایت فقهیِ فقیه" آن مرجع بر خود. چنان که در اصول دین تقلید جایز نیست و فقیه در اصول دین، ولایتی ندارد.

  • - اما وقتی در جامعه‌ای، حکومت اسلامی برگزیده شد و استقرار یافت، در رأس آن جامعه، باید یک "فقیه" قرار گیرد؛ چرا که "حکومت" نیز از احکام است و احکامی دارد و اداره کننده باید فقیه باشد.

بنابراین، از بین فقها، آن که بیشتر حایز شرایط می‌باشد، توانمندتر است، شناخته‌ شده‌تر و محبوب‌تر است و ...، برای پذیرش مسئولیت سنگین "ولایت" انتخاب می‌شود و به او "ولیّ فقیه" می‌گویند. یعنی آن فقیهی که مسئولیت "ولایت در حکومت" را عهده‌دار شده است.

  • - بنابراین، گزینش و پذیرش ولایت الله جلّ جلاله، و بالتبع ولایت رسول الله، حجج الله، ولایت فقه اسلامی و بالتبع ولایت فقیه، ابتدا یک "واجب عقلی" می‌باشد و شرع نیز مطابق با عقل است.

اشـاره:

حج در اسلام، ذخيره اى ارزشمند، بلند پايه و جاويد و چشمه اى هميشه جوشان با جويبارهاى گوارا، زلال و يك مكتب سازنده و بالنده است و همواره تشنگان را به سوى خود مى طلبد تا به آنها حيات و نشاط ببخشد.
حج، تنها يك عبادت محض و خودسازى بدون توجه به اجتماع نيست; بلكه حج: در عين آنكه خودسازى است، وسيله جامعه سازى است.
و درعين آنكه موجب ارتقاء فضائل اخلاقى است، وسيله اى براى سامان بخشيدن سياست اسلامى است. و در عين آنكه گناه زدائى است، وسيله اى براى امام شناسى، و حركت در مسير جهت گيرى امام بر حق است.
با كمال تأسف، بيشتر حاجيان، از حج تنها به پوسته اى از آن قناعت كرده و مغز آن را به دور افكنده اند، و يا اينكه حج را وسيله تفريح و سير و سياحت و يا تظاهر و تهيه وسائل مادى و شخصى خود قرار داده اند، و هرگز به روح آن توجه نمى كنند. روشن است كه چنين حجى، حج ابراهيمى و حج محمدى - ص - نخواهد بود.
حج در اسلام در عين اينكه پاكترين وعميقترين عبادت براى تطهير و شستشوى روح و روان از هر گونه آلودگى است، مؤثرترين وسيله براى تبيين و پيشبرد اهداف سياسى است، و اصولا نمى توان حج را از دو خصيصه «عبادت» و «سياست» جدا كرد، كه اين دو تار و پود حج را تشكيل مى دهند، چرا كه روح عبادت، توجه به خدا است، و روح سياست توجه به خلق خدا، و اين دو در مراسم حج آنچنان بهم آميخته اند كه جدا كردن هر يك، مساوى با نابودى اصل حج است، به عبارت روشنتر امور سياسى در سطح عالى و كامل، آنچنان در يكايك دستورهاى حج، جريان دارد، كه خون در پيكر انسان جارى و سارى است، و آنانكه منهاى توجه به جنبه هاى سياسى حج، به انجام مراسم حج مى پردازند، و تنها به پوسته اى از ظواهر عبادى حج قناعت مى كنند، قطعاً بدانند كه حج را از محتوايش خارج كرده، و هيچگونه بهره صحيح از آن نخواهند برد، براى دريافت اين مطلب به روايت زير توجه كنيد:
عصر امام باقر - ع - بود، طاغوتيان بنى اميه بر سراسر نقاط اسلامى حكومت مى كردند، اكثر مردم دنباله رو آنها بودند، و از اسلام جز پوستى ديده نمى شد، حج آنها نيز همان حج طاغوتى بود، در ظاهر طواف كعبه مى كردند و فرياد لبيك لبيك، سر مى دادند، ولى امام حق را نمى شناختند، و يا اگر شناخته بودند، بجاى پيروى از او، به دنبال طاغوت عصر، حركت مى نمودند.
امام باقر ـ ع ـ همراه يكى از روشن دلان به نام ابو بصير، در مراسم حج شركت نمود، ابو بصير، ناله و فرياد و صداى گريه بسيار شنيده گفت: «ما اَكْثَرَ الْحَجيجُ وَ اَعْظَمَ الضَّجِيجُ»: «چقدر حاجى زياد است، و گريه مردم، عظيم و گسترده مى باشد».
امام باقر ـ ع ـ(كه به روح حج توجه داشت و هرگز فريب ظاهر را نمى خورد، و حج بوجهلى را با حج ابراهيمى، كاملا تشخيص مى داد)، به ابو بصير فرمود: «بَلْ ما اَكْثَرَ الضَّجِيجُ وَ اَقَلَّ الْحَجيِجُ»: «بلكه گريه كننده بسيار است، اما حاجى اندك...»1
جمعى از كوته بينان، بخاطر عدم درك محتواى عميق اجتماعى ـ سياسى حج، با تبليغات دامنه دار خود باورانده اند كه نبايد حج را با مسائل سياسى در آميخت.
حضرت امام خمينى - قدس سره - اين گونه منطق سست را به شدت محكوم كرده، و در فرازى از گفتارش مى گويد:
«يكى از فلسفه هاى بزرگ حج، قضيه بعد سياسى او است، كه دست هاى جنايتكار، از همه اطراف، براى كوبيدن اين بعد در كار هستند، و تبليغات دامنه دار آنها مع الاسف در مسلمين هم تأثير كرده كه مسلمين سفر حج را بسيارشان يك عبادت خشك خالى بدون توجه به مصالح مسلمين مى دانند، حج از آن روزى كه تولد پيدا كرده است، اهميت بعد سياسى اش كمتر از بعد عبادى اش نيست، بعد سياسى علاوه بر سياستش، خودش عبادت است»2
در فراز ديگر مى گويد:
در لبيّك لبيّك، «نه» بر همه بت ها گوييد و فرياد «لا» بر همه طاغوت ها و طاغوتچه ها كشيد، و در طواف حرم خدا كه نشانه عشق به حق است، دل را از ديگران تهى كنيد و جان را از خوف غير حق پاك سازيد، و به موازات عشق به حق از بتهاى بزرگ و كوچك، و طاغوت ها و وابستگانشان، برائت جوييد كه خداى تعالى و دوستان او، از آنان برائت جستند و همه آزادگان جهان از آنان برىء هستند... و با حال شعور و عرفان به مشعر الحرام و عرفات رويد، و در هر موقف به اطمينان قلب بر وعده هاى حق و حكومت مستضعفان بيفزاييد، و با سكوت و سكون، تفكر در آيات حق كنيد و به فكر نجات محرومان و مستضعفان از چنگال استكبار جهانى باشيد.3

بهره گيرى سياسى پيامبر(ص) و امامان -عليهم السلام-از مراسم حج و عمره

در اين مقاله مناسب است به ذكر چند نمونه از بهره گيرى هاى سياسى پيامبر اسلام - ص - و ائمه اهلبيت - عليهم السلام - بپردازيم، تا شيوه صحيح برگزارى حج را آموخته و مشخصه هاى حج ابراهيمى و محمدى - ص - را بهتر بشناسيم.

الف: مانور توحيدى قهرمانانه پيامبر - ص - و همراهان هنگام طواف

پيامبر - ص - در سال هفتم هجرت (يكسال قبل از فتح مكه) بر اساس قطعنامه «صلح حديبيه»، مجاز بود كه براى انجام مناسك عمره، به مكه رود و سه روز در مكه بماند.
آن حضرت، همراه دو هزار نفر از مسلمانان، به سوى مكه حركت نمودند، در ميقات محرم شده، با شكوهى به بلنداى آفتاب وارد مكه گرديدند و به طواف كعبه پرداختند، مردم مكه از زن و مرد و كوچك و بزرگ به تماشاى سيماى ملكوتى پيامبر - ص - و يارانش، صف كشيده بودند، جمال و شكوه پيامبر - ص - و يارانش، ديدگان آنها را خيره كرده بود، در اين موقعيت بسيار مهم، كه از نظر سياسى، حساس و سرنوشت ساز بود، پيامبر - ص - به يارانش فرمود:
«شانه هاى خود را عريان كنيد و به گونه اى (شكوهمندانه) طواف كنيد تا مشركان پوست ستبر و بازوان قوى و پرتوان شما را بنگرند».
ياران، اين دستور را اجرا نمودند، مشركان در گرداگرد كعبه، صف كشيده بودند و طواف شكوهمند پيامبر - ص - و اصحابش را تماشا مى كردند.
جالب اينكه: هرگاه غرّش «لبيّك اَللّهُمَّ لبيّك» مسلمانان قطع مى شد، «عبداللّه بن رواحه» (يكى از سرداران اسلام) در حالى كه شمشيرش را حمايل كرده بود، اشاره به پيامبر ـ ص ـ كرده، با حنجره اى نيرومند و فريادى رعد آسا، چنين «رجز» مى خواند و (شعار مى داد):
خَلُّوا بَنِى الْكُفّارِ عَنْ سَبِيلِه *** خَلُّوا فَكُلِّ الْخَيْرِ فِى قَبُولِهِ
يا رَبِّ اِنّى مُؤْمِنٌ لِقِيلِهِ *** اِنِىّ رَأَيْتُ الْحَقَّ فِى قَبُو لِهِ
«اى كافر زادگان! راه را بر رسول خدا ـ ص ـ بگشاييد، راه بگشاييد و بدانيد كه همه سعادت در پرتو پذيرش رسالت پيامبر خدا ـ ص ـ فراهم مى شود.
پروردگارا! من به گفته آن حضرت ايمان دارم، و حق را در پذيرش فرمانش مى نگرم»4
به اين ترتيب مى بينيم، طواف كعبه، براى پيامبر ـ ص ـ و يارانش، به صورت مانور و نمايش قدرت، در برابر مشركان درآمده بود، و در عين آنكه عبادت بود، تبلورى از سياست و شكوه اسلامى، براى سر كوبى مشركان شده بود.

ب: اعتراض شديد و علنى امام حسين ـ ع ـ به معاويه در مراسم حج

سال 58 هجرت، دو سال قبل از مرگ معاويه بود، معاويه با طغيان و سركشى بسيار مغرورانه، به كشتار علويان و شيعيان امام على ـ ع ـ ادامه مى داد، و با قلدرى بى رحمانه اى، با آنها برخورد مى كرد.
امام حسين ـ ع ـ در آن سال، در مراسم حج شركت نمود، در كنار مراسم حج، در سرزمين منى همه بنى هاشم و شيعيان و افراد برجسته انصار را به يك گرد همايى دعوت كرد، بيش از هزار نفر، در محضر آن حضرت، اجتماع كردند، جمعى از تابعان و فرزندان اصحاب رسول خدا ـ ص ـ نيز حضور داشتند، امام حسين ـ ع ـ در آن اجتماع، برخاست و سخنرانى پرشورى كرد، در اين سخنرانى، پس از حمد وثنا فرمود:
«اَمّا بَعْدُ: فَاِنَّ الطّا غِيَةَ قَدْ صَنَعَ بِنا وَ بِشِيعَتِنا، ما قَدْ عَلِمْتُمْ وَ رَأَيْتُمْ ...»
«اما بعد: همانا اين طاغوت (معاويه) برخوردهايى با ما و شيعيان ما نمود كه همه شما مى دانيد و ديده ايد و گواه بوده ايد، و اخبار آن به شما رسيده است، من مى خواهم امورى را از شما بپرسم، اگر راست گفتم، مرا تصديق كنيد و اگر دروغ گفتم، مرا تكذيب نماييد، گفتارم را بشنويد، و آن را به خاطر بسپاريد و سپس وقتى كه پس از مراسم حج، به محل سكونت خود باز گشتيد، پيام مرا به افرادى كه مورد اطمينان شما هستند ابلاغ نماييد، و آنها را به آنچه مى دانيد (از ستمهاى معاويه، و پيكار با او) دعوت كنيد، من ترس آن دارم با ادامه اين اوضاع، «حق» فرسوده و نابود گردد، ولى خداوند نورش را تكميل نمايد هر چند كافران آن را نپسندند»
آنگاه امام حسين ـ ع ـ با بيان آيات قرآن و احاديث پيامبر ـ ص ـ پيرامون برترى علىـ ع ـ و شايستگى او و فرزندانش براى امامت، استشهاد كرد، و در اين راستا، هر فرازى را كه بيان مى كرد، حاضران با فرياد: «اَللّهُمَّ نَعَم، قَد، سَمِعْناهُ وَ شُهِدْناهُ»; «آرى خدا را گواه مى گيريم، كه اين گفتار را (از رسول خدا «ص») شنيده ايم و به صدق آن گواهى مى دهيم»، سخنان امام حسين ـ ع ـ را تصديق مى نمودند.
در پايان، بار ديگر امام حسين ـ ع ـ به آنها فرمود: «شما را به خدا سوگند مى دهم كه هنگام بازگشت به اوطان خود، سخن مرا به افرادى كه مورد اطمينان شما هستند ابلاغ كنيد، و آنها را از دعوت من آگاه نماييد».5
اين حادثه نيز يك نمونه از بهره بردارى سياسى در كنار مراسم حج است امام حسينـ ع ـ از اجتماع مسلمين در مراسم حج، بر ضد طاغوت عصرش معاويه، به كار برد.
به اين ترتيب، در اين تابلو نيز، حج ابراهيمى را مى نگريم، كه تنها عبادت خشك نيست; بلكه در كنارش، مسائل مهم سياسى مطرح مى شود، و در شرايط بسيار سخت، مسأله رهبرى حق، و اظهار نفرت از رهبرى طاغوت، كه يك مسأله كاملا سياسى است، عنوان مى گردد.

ج: برخورد امام سجاد با طاغوت عصرش در كنار كعبه

يكى از فرازهاى جالب تاريخى معروف كه نشانگر آميختگى مسائل سياسى با مراسم حج است، ماجراى برخورد شديد امام سجاد ـ ع ـ با هشام بن عبدالملك، طاغوت اموى در كنار كعبه هنگام مراسم حج است، كه خلاصه آن را در اينجا مى آوريم:
عصر خلافت عبدالملك (پنجمين خليفه مقتدر اموى) بود، پسرش هشام براى انجام مراسم حج، وارد مكه شد، او هنگام طواف، خواست حجرالاسود را استلام كند، ولى بر اثر ازدحام جمعيت نتوانست. در نزديك حجرالاسود، منبرى براى هشام نهادند، او بر بالاى منبر رفت ، جمعى از مردم شام به گرد او حلقه زده بودند، و او به تماشاى طواف كنندگان پرداخت، ناگاه ديد امام سجاد ـ ع ـ به طواف كعبه مشغول است وقتى كه خواست، حجر الاسود را استلام كند، مردم با كمال احترام، براى او راه باز كردند، او با كمال راحتى ، حجر الاسود را استلام نمود.
در اين هنگام يكى از اهالى شام، به هشام گفت: «اين شخص كيست كه اين گونه مورد احترام مردم است؟»
هشام، خود را به نادانى زد و گفت: نمى شناسم.
در اين لحظه حساس، فرزدق، شاعر حماسه سراى خاندان رسالت ـ ع ـ كه از شاگردان امامان اهلبيت ـ ع ـ بود، به آن مرد شامى گفت: وَلكِنِّى اَعْرِفُهُ: «ولى من او را مى شناسم»
شامى گفت: اين شخص كيست؟
فرزدق در معرفى امام سجاد قصيده معروف و پرتوان خود را خواند، اين قصيده شامل 41 بيت است، كه با اين مطلع آغاز مى گردد:
هذا الَّذى تَعْرِف الْبَطْحاءُ وَ طْأَتَهُ *** وَ الْبَيْتُ يَعْرِفُهُ وَالْحِلُّ وِالْحَرَمُ
اين مرد كسى است كه سنگريزه هاى مكه، جاى پاى او را مى شناسند، خانه كعبه و بيابانهاى حجاز، از بيرون حرم و داخل حرم، او را مى شناسند».
هشام به خشم آمد، و دستور داد فرزدق را زندانى كردند، وقتى كه امام سجاد ـ ع ـ از زندانى شدن او باخبر شد، براى او دعا كرد، و از او دلجوئى نمود، و دوازده هزار درهم براى او فرستاد، فرزدق آن را نپذيرفت، امام سجاد ـ ع ـ براى او پيام داد:
«به خاطر حقى كه بر تو دارم، اين مبلغ را از ما بپذير، خداوند به مقام معنوى و نيت پاك تو آگاه است»، آنگاه فرزدق آن مبلغ را پذيرفت، و در زندان، اشعارى در سرزنش هشام سرود.6
در اين تابلوى زيبا مى بينيم: امام سجاد ـ ع ـ هنگام طواف كعبه، به شوكت هشام، اعتنا نكرد، و عمل فرزدق را در آنجا كه كاملا جنبه سياسى داشت، ستود و از او دلجويى كرد، و برايش دعا نمود و دوازده هزار درهم فرستاد، و به نيت پاك او ارج نهاد و او را كاملا تأييد نمود.
آيا اين تأييد و اين صحنه، بيانگر آن نيست كه مطرح كردن مسائل سياسى در كنار عبادت پرشكوه حج، محبوب و مقبول امامان معصوم بوده است؟
در اينجا مى افزاييم كه حضرت مهدى ـ عج ـ در كنار كعبه، قيام و ظهور مى كند، و مردم بين ركن و مقام با آن حضرت بيعت مى نمايند.7
در پايان اين مقاله، به دوجمله كوتاه ولى پرمعنا از امام صادق ـ ع ـ وحضرت زهراـ س ـ پيرامون فلسفه حج، توجه كنيد:
حضرت زهرا ـ س ـ فرمود: «جَعَلَ اللّهُ الْحَجَّ تَشْيِيداً لِلدِّينِ»; «خداوند، حج را مايه استحكام و تقويت پايه هاى دين نمود».8
امام صادق ـ ع ـ فرمود: «لا يَزالُ الدِّينُ قائماً ماقامَتِ الْكَعْبَةُ»; «مادام كه خانه كعبه بر پا است، اسلام هم بر پا است».9
براستى، آن حجى كه تنها به بعد عبادى او توجه گردد، و بعد سياسى آن كه مهمترين فلسفه حج را تشكيل مى دهد، فراموش و ترك شود، آيا موجب استحكام دين، و استوارى آن خواهد شد؟ مسلماً جواب منفى است.

پی‏نوشتها:

1 ـ مناقب آل ابيطالب، ج 4، ص 184 ـ بحار، ج 47، ص 79 ـ نظير اين مطلب، از امام صادق ـ ع ـ نيز نقل شده است (بحار، ج 27، ص 181)
2 ـ صحيفه نور، ج 18، ص 66 و 67
3 ـ صحيفه نور، ج 20، ص 18
4 ـ اقتباس از كحل البصر، ص 119 ـ مجمع البيان، ج 9، ص 127.
5 ـ احتجاج طبرسى، ج 2، ص 18 و 19.
6 ـ بحار، ج 46، ص 127.
7 ـ سنن ابن ماجه، ج 2، ص 1366.
8 ـ اعيان الشيعه، چاپ جديد، ج 1، ص 316.
9 ـ وسائل الشيعه، ج 8، ص 14.