حركت «بيداري اسلامي» يا خيزش اسلامي پديده عظيم و فراگيري است كه حدود دو قرن از پيدايش آن ميگذرد. در اين دو قرن فراز و نشيبهاي فراواني فرا روي اين حركت بوده و با ضعف وقوتهايي همراه شده است.
اشاره
تحولات سياسي اخير منطقه استراتژيك خاورميانه بار ديگر اين منطقه را به كانون خبرساز منطقهاي و جهاني تبديل كرده است. بحث ارزيابي سفر دكتر احمدينژاد رئيسجمهور ايران به عراق و تحليل چرايي و چگونگي استقبال مردم عراق از اين سفر و مقايسه آن با نتايج و واكنشهاي مردمي به سفر بوش كه به صورت مخفيانه و در حصاري از امنيت انجام ميگيرد، يكي از تحولات مهم است.
توجه به مسائل لبنان و فلسطين و ارتباط آن با قدرتهاي مختلف از ديگر موضوعات با اهميت تلقي ميشود. دليل توجه بسياري از قدرتهاي جهاني به تحولات خاورميانه اين است كه معادلات آتي منطقه و به تبع آن معادلات جهان از اين شاهراه رقم خواهد خورد. معاون وزير خارجه آمريكا در خصوص رئيسجمهور آينده لبنان ميگويد: «بايد وي مخالف سوريه، ايران و مقاومت باشد.» حلقهاي ديگر از اين سلسله تحولات طرح مشترك عربستان و آمريكا در خصوص حزبالله و استقرار كشتي آمريكائي در ساحل لبنان است. بن بست استراتژيك غرب و رژيم صهيونيستي در بحران و فاجعه انساني غزه و كشتار وحشيانه فلسطينيان نيز از جمله تحولاتي است كه توجه افكار عمومي دنيا را به همراهي با آنها عليه مسببان اين واقعه، يعني آمريكا و رژيم صهيونيستي و حاميان غربي آن تحريك مينمايد.
اين تحولات در كنار اقدامات تروئيكاي عربي (عربستان، مصر و اردن) كه تحت مديريت ديپلماتيك آمريكا و با تكيه بر بازيگران داخلي لبنان از جمله گروه 14 مارس و سعدحريري با تقويت و گسترش تفكر مقاومت مخالفت ميكنند و در صدد ممانعت از تبديل مقاومت از سطح يك جنبش به سطح يك نهاد سياسي هستند، نشان ميدهد كه قدرتهاي غربي خطر آينده منافع خود را از بازيگران منطقهاي ميدانند.
اما فصل مشترك ويژگي اين بازيگران كه موجبات ترس و واهمه غرب و آمريكا را برميانگيزد و آنها را وادار به مقاومت و مقابله با تفكر اسلامي در منطقه مينمايد، «بيداري اسلامي» و خيزش اسلامي ملل مسلمان منطقه است كه به تأسي از انقلاب اسلامي و الگوي موفق نظامسازي اسلامي در جمهوري اسلامي ايران به منصه ظهور رسيده است. از اين رو اين مطلب در صدد تبيين بيداري اسلامي در منطقه، تاثيرات فرا منطقهاي آن و نمودهاي اين بيداري كه طليعه قرني اسلامي را نويد ميدهد، ميباشد.
چيستي و گستره بيداري اسلامي
حركت «بيداري اسلامي» يا خيزش اسلامي پديده عظيم و فراگيري است كه حدود دو قرن از پيدايش آن ميگذرد. در اين دو قرن فراز و نشيبهاي فراواني فرا روي اين حركت بوده و با ضعف وقوتهايي همراه شده است. اين حركت در ابتدا در مناطق جغرافيايي خاص و محدودي ظهور يافت، سپس در طول دهههاي گذشته دامنه آن گسترش يافت و به تدريج به سراسر دنياي اسلام از شرق آسيا تا جنوب و غرب آفريقا و حتي در بين اقليتهاي مسلمان در ساير كشورها توسعه يافت. در آغاز، فعالان آن جمعي از علماي دين، نخبگان و انديشمندان بودند، اما امروزه تودههاي مسلمان، اعم از عالم و عامي، در سراسر جهان به حركت در آمدهاند.
با پيروزي انقلاب اسلامي ايران، جنبش بيداري اسلامي، وارد مرحلهاي جديد شد و جهش توأم با عمق فكري را در جغرافياي اسلام بويژه در ميان تودهها و لايههاي خفته جوامع اسلامي بوجود آورد. به گونهاي كه بيداري اسلامي از حالت دفاع انفعالي خارج و در موضع تهاجم فكري و رفتاري قرار گرفت و در اشكال جريانها ونهادهاي سياسي و حتي جنبشهاي مقاومت رخ عيان نمود.
بيداري منتج از انرژي آزاد شده از انقلاب اسلامي كه براي اولين بار در شكل يك نظام سياسي ظاهر شد، به زودي به حوزه مديريت سياسي و ديپلماتيك وارد شد و ساير نظامهاي سياسي جهان اسلام را متأثر كرد. در شرايط كنوني حضور قدرتمند حركت بيداري اسلامي با محوريت نظام جمهوري اسلامي ايران و كاركرد آن در شكل مردم سالاري ديني و تحت مديريت جنبشها و جريانهاي سياسي و مقاومت، معادلات قدرت در روابط بينالملل را دچار تحول كرده است و در حال سامان دادن معادله جديدي است كه معارض با معادلات تعريف شده از سوي ليبرال دموكراسي به محوريت غرب است. اين وضعيت به وضوح قدرتهاي بزرگ و مدعي هژمون جهان را به وحشت انداخته است، بطوريكه تمام امكان خود را بسيج كردهاند كه از تكميل سيكل معادله جديد قدرت در منطقه با مديريت «اسلام سياسي» تحت نفوذ و هدايتگري ايران جلوگيري بعمل آورند، چرا كه آنها اين بيداري اسلامي را كه هم اكنون در چهره جنبشهاي مقاومت در لبنان، فلسطين، عراق با قدرت رخ نموده است، بزرگترين چالش براي مديريت سياسي و ديپلماتيك غرب به محوريت آمريكا و جديترين تهديد براي مباني و پايههاي ليبرال دموكراسي ميدانند و از اين رو آن را بزرگترين هدف سياستهاي خصمانه غرب در شرايط فعلي به حساب ميآورند. بردن مقاومت در قالب تروريسم و تلاش مبرهن غرب براي پيشگيري از مبدل شدن اين جريان فكري به نظام سياسي وظهور آن در قالب يك هژمون منطقهاي و هشدار نسبت به هلال شيعه در واقع همان نگراني آمريكا و متحدان منطقهاي آن است كه بدليل احتياط به جاي زنجير خيزش اسلامي از آن استفاده ميكنند تا ضمن تقسيم جريانهاي ليدر بيداري اسلامي از مواجه آشكار با بيداري اسلامي در امان بمانند.
نقش ايران در بيداري اسلامي
ايران به عنوان يك كشور به دليل موقعيت ژئوپليتيك، ژئواستراتژيك و ژئوكالچر بر تحولات بينالمللي اثر گذار بوده است. اين ويژگيها باعث شده كه كشورمان منطقهگرايي را محور سياست خود قرار دهد. ايران توانست در زمينههاي تاثيرگذاري فكري، صدور تفكر مقاومت و مبارزه با استعمار نوين و استبداد و بازگشت به اسلام در ادوار مختلف به نوعي اعمال مديريت كند. مديريت كشورهاي تازه استقلال يافته عربي و اسلامي، به ترتيب در جريان مشروطه، ملي شدن صعنت نفت و نهضت 15 خرداد 42 از نمونه هاي تاريخي نقش هدايتگري ايران است. در اين مقاطع جريان تاثيرگذار جدايي از سياستهاي دولت و حاكمان بود، كه از ناحيه علماي دين و روشنفكران مذهبي و بعضاً ملي مديريت ميشد. چرا كه در اين مقاطع بويژه در عصر پهلوي دولت بيشتر از بيرون (پيروي از مدل آتاتورك در تركيه) الگو ميگرفت. از اين رو تاثيرگذاري در اين دوره تاريخي محدود به منطقه و عليالخصوص كشورهاي اسلامي بود.
انقلاب اسلامي، به عنوان پديدهاي كه بر بنياد ارزشهاي دين با تكيه به روشها و شيوهاي نوين دموكراسي، شكل گرفت والگوي جديد از مقاومت و مبارزه با استبداد و استعمار را به نمايش گذاشت، الگوي جديدي از مديريت در عرصه قدرت، سياست و حاكميت را متجلي و شكل جديدي از تاثيرگذاري و متفاوت از كاركرد تاريخي مزبور را بنا نهاد و نوعي از جريان احياگري، بيداري فكري و ايدئولوژيك را سامان داد و هدايت كرد.
جمهوري اسلامي، براي اولين بار اصطلاح «امت اسلامي» به عنوان يك مفهوم انقلابي را وارد ادبيات سياسي جهان كرد. در همين چارچوب تفكر منطقهگرايي به شكل نوين را در دستور كار قرار داد و فرايند تبديل شدن به يك قدرت هژمون را پيشه كرد كه امروز پس از سه دهه توانسته است به عنوان الگوي مسلط منطقه جايگاه خود را تعريف كند. الگويي كه با وجود هژمونهاي برونزا و مداخلهگر مزاحم توانست به تقويت موقعيت و توسعه نفوذ خود ادامه دهد و حوزه نفوذ منطقهاي خود را به حوزه جهاني اسلام ارتقا دهد. ايران نوين در شرايط فعلي نظم نويني را نويد ميدهد كه بنيادهاي معادلات سياسي و امنيتي موجود را در اشكال نرم و سخت با چالشها جدي و بيسابقه مواجه كرده است.
بيداري اسلامي به عنوان يك پديده متاثر از نهضت فكري جمهوري اسلامي در عصر حال در قالب يك جنبش اجتماعي، سازماني و نهادهاي نظامي مدعي رخ نموده است. اين جريان در عرصه منازعات سياسي و امنيتي علاوه بر اينكه موجوديت و نفوذ خود را به اثبات رسانيده است، ميرود تا به قدرت بلامنازع نقش آفرين در سطح جهاني تبديل شود. در ظهور، قوام و توسعه پديده بيداري اسلامي زمينهها و عواملي چند دخيل بوده است كه اهم آنها باختصار مورد اشاره قرار ميگيرد:
ريشهها و عوامل بيداري اسلامي
1- ورود نسل جديد با ويژگيهاي انقلابي به عرصه منازعات كه فهم ريشهاي و واقعيتري از علل عقب افتادگيهاي علمي، اقتصادي و اجتماعي جوامع خود بويژه در حوزه فكر و فرهنگي دارند.
2- توجه به وحدت ديني و بن مايههاي انسجام ايدئولوژيك و درك درست از راهبردهاي قدرتهاي خصم و استكبار براي ايجاد گسست در جهان اسلام.
3- حوادث بيدار كننده منطقهاي و جهاني از جمله بحران فلسطين، 11 سپتامبر، اشغال عراق و افغانستان و راهبرد نبرد ايدئولوژيك غرب به محوريت آمريكا كه با هدف تسلط بر جهان اسلام انجام ميشود، آثار چشمگيري بر بيداري اسلامي دارد.
4- رشد و توسعه وسايل ارتباط جمعي و تكامل شيوههاي تبليغ اسلام.
5- انقلاب اسلامي عامل عمده بيداري اسلامي مطرح است، نقش ويژهاي در حركت بيداري ملل مسلمان ايفا كرده است. عوامل ذكر شده در مرتبه كاركرد خود معلول علهالعللي به عنوان انقلاب اسلامي هستند كه در دهه 1979 در يك حركت متكي به اراده عمومي، تمامي زير ساختهاي سياسي، اجتماعي، فكري و حتي امنيتي كشورهاي هژمون و عوامل مستبد وابسته به آنها را دگرگون كرد و در يك زايش تاريخي الگويي مقتدر، هوشمند با مديريت كار آمد را به جريانها و اذهان منتظر ارائه كرد.
پديده انقلاب اسلامي، پس از چند سده به شكل عملي و عيني، اسلام و جوامع اسلامي را از انزوا و سكون خارج كرد. انرژي آزاد شده از آن به عنوان موتور محركه همه تحركات و خيزش جريانها و جنبشهاي اسلامي از يكسو مردم مسلمان منطقه را نسبت به حق و حقوق و تواناييهاي خود آگاه كرد و از سوي ديگر طلسم شكست ناپذير بودن غول استبداد و اختاپوس استعمار و امپرياليسم را ابطال كرد و اين مسئله خود «جسارت و اعتماد به نفس» را به ملتهاي مسلمان برگرداند. در چنين وضعيتي بود كه به تعبير اقبال لاهوري، تهران قرارگاه مسلمانان شد و جمهوري اسلامي در فرايند ظهور، تثبيت و توسعه خود در داخل به عامل منحصر به فردي در احياء، پايداري و توسعه بيداري اسلامي و در شرايط كنوني به مركز سازماندهي تمدن نوين اسلامي تبديل شد.
اينكه انقلاب اسلامي كه خود از دل مذهب بيرون آمده است، به احياء دين و تجدد حيات اسلامي در ايران و جهان مدد رسانده است، در تولد، تجديد حيات و تداوم جريانها و جريان سياسي اسلامي معاصر در سه دهه اخير نقش كليدي داشته است، مورد اتفاق نظر تمام محافل سياسي جهان اعم از دوستداران ايران، رقيبان و كشورهاي خصم است. اما پرسش اين است، كه چرا انقلاب اسلامي بر جريانها و جنبشهاي پيش برنده پديده بيداري اسلامي و حتي حركتهاي سياسي معاصر تاثير گذاشته است؟ و ميزان اين تاثيرگذاري چقدر بوده است؟
زمينهها و علل تاثيرپذيري جنبشهاي اسلامي از انقلاب اسلامي
در پاسخ به چرايي تاثيرگذاري انقلاب اسلامي بر فرايند تكاملي بيداري اسلامي، بايد به اشتراكات فراوان سياسي و فرهنگي ميان ايران به عنوان عامل و جنبشهاي سياسي به عنوان محركهاي متأثر توجه داشت، از جمله اين اشتراكات:
1- ايدئولوژي و عقيده مشترك: انقلاب اسلامي گر چه يك انقلاب شيعي بود اما در اصول دين، توحيد، نبوت، معاد، قبله و قرآن با ديگر هستهها و جنبشهاي اسلامي وحدت ماهوي داشت و رفتار و عملكرد چند دههي انقلاب نيز جديت و توانمندي ايران در دفاع از حدود و ثغور انديشه اسلامي را به نمايش گذاشت و مواضع روشن، مستقل و مبتني بر احياي دين ايران اسلامي اعتماد و تعميق اعتقاد آنها به صداقت ديني انقلاب اسلامي را تقويت كرد.
2- دشمن مشترك: انقلاب اسلامي به عنوان سكاندار جبهه اسلام و مسلمانان و جنبشهاي اسلامي در مواجهه با جبهه غرب به محوريت آمريكا داراي دشمن مشتركي هستند كه در صدد تسلط بر حدود جغرافيايي و به حاشيه راندن ايدئولوژي دين اسلام است.
انقلاب اسلامي از همان اوان شكلگيري سياست خارجي خود را با محوريت شعار نه شرقي و نه غربي براي جنبشهاي آزادي بخش تعريف كرد و با اعلام رسمي حمايت از نهضتهاي رهايي بخش و تبديل آن به اصل قانوني، خود را به عنوان هدايتگر صادق معرفي كرد. رهبران جنبشهاي اسلامي با الگو پذيري از اين تعبير امام(ره) كه فرمودند: «دشمن مشترك ما امروز اسرائيل و آمريكا و امثال اينهاست كه ميخواهند حيثيت ما را از بين ببرند و ما را تحت ستم دوباره قرار بدهند. اين دشمن مشترك را دفع كنيد.»، همنوايي خود را با اهداف ضد استعماري و ضد استكباري رهبر انقلاب اسلامي اعلام كردند.
3- طرح ايده وحدت اسلامي: طرح وحدت مسلمانان به عنوان رمز پيروزي انقلاب، تداوم و توسعه آن به جهان اسلام عامل مؤثر درگرايش نهضتهاي اسلامي به ايران بود. وحدت در ابتدا به عنوان يك رمز پيروزي از انقلاب اسلامي الگوي كاري جريانها شد، آنها دريافتند كه اراده واحد و منسجم ميتواند حلال مشكلات باشد، ايران همواره به عنوان خاستگاه و منادي وحدت محل رجوع جريانها براي مديريت فرايند وحدت بوده است.
4- مديريت بحرانهاي خاورميانهاي مثل فلسطين، لبنان و عراق از سوي ايران بود: جمهوري اسلامي ايران همواره با اقتدار و استقلال و با پذيرش هزينههاي سياسي بسيار، همچنان از جبهه مقاومت و مردم فلسطين و مصالح جهان اسلام دفاع كرده است، در سختترين شرايط فارغ از مذهب و عقيده آنها مدافع و حامي آنها بوده است. مديريت جمهوري اسلامي ايران در لبنان در هيأت حزبالله و در فلسطين در قالب حماس و جهاد اسلامي به عنوان جبهه مقاومت موفق عمل كرده است و تحت درايت هنرمندانه جمهوري اسلامي و عملكرد جريانهاي مقاومت، جهان اسلام و جغرافياي عرب پس از 6 دهه در حال خروج از انزوا و انفعال است، در حالي كه جبهه رعبآور صهيونيزم مسيحي به محوريت آمريكا و اسرائيل در دشوارترين شرايط سياسي خود در تاريخ هدايت منطقه بسر ميبرند.
كاركرد منطقي و نتيجه بخش جمهوري اسلامي باعث اعتماد بيشتر جنبشها به ايران به عنوان كانون مديريت و الگوي كارآمد شده است. به گونهاي كه جنبشها، حركت خود را با افتخار متأثر و ملهم از الگوي ايران ميدانند.
5- الگوي مردم سالاري ديني: عامل ديگر، به نمايش گذاشتن الگوي مديريت جديد سياسي با عنوان مردمسالاري ديني و مديريت ديني در ايران است. ايران در دوران مديريت نظام سياسي متأثر از دين اسلام، توانسته است به قدرت برتر علمي منطقه تبديل شود. استقلال و اقتدار خود را در مديريت بحرانهاي داخلي، منطقهاي و جهاني به اثبات برساند و پس از قرنها به عنوان يك كشور جهان سومي نوعي نظم نوين در موضع هژموني به جهانيان ارائه كند و تمامي معادلات سياسي و امنيتي را به چالش بكشد.
ابعاد تاثير (چيستي تاثير)
انقلاب اسلامي چه تاثيري بر جنبشهاي سياسي اسلامي و بيداري بخشي به مسلمانان داشته است، در پاسخ به اين پرسش ميتوان به آثار متعدد و متنوع با ابعاد سياسي، فرهنگي و امنيتي اشاره داشت:
الف- تاثيرات سياسي:
يكي از دستاوردهاي انقلاب اسلامي ايران تجديد حيات سياسي اسلام در گستره جغرافياي اسلام بودكه جريانها و جنبشهاي سياسي محور آن بود اما عمق اين پديده را بايد در متن توده مسلمان جستوجو كرد كه در سه شكل در شرايط فعلي نمود عيني پيدا كرده است.
1- انتخاب اسلام به عنوان ايدئولوژي مبارزه و مقاومت
2- تلاش براي دستيابي به حكومت اسلامي (ارائه طرح حكومت اسلامي)
3- نقش انقلاب بر جنبشهاي سياسي و جريانهاي فكري در لايههاي مختلف جوامع اسلامي.
ب- تاثيرات فرهنگي:
نهضتهاي اسلامي و جريانهاي فعال متاثر از متن مردم جوامع اسلامي، شعائر و شعارهاي انقلابي ايران مانند، جهاد، شهادت و ايثار را به عنوان اصول اساسي مبارزاتي خود پذيرفتهاند. به تعبير سخنگوي جهاد اسلامي فلسطين در ديدار حضرت امام(ره)، با ظهور انقلاب شما (اسلامي) ملت مسلمان و بزرگ ما فهميد كه راهش جهاد و مبارزه است. انتفاضه بارقهاي از نور و بازتابي از پيروزيهاي بزرگ انقلاب شماست، انقلابي كه بزرگترين تحول را در عصر ما به وجود آورد.
شعارهاي لاشرقيه و لاغربيه، اللهاكبر، هيهات منالذلة، الموتالامريكا و اسرائيل،... و ديگر شعارهاي با صبغه مذهبي از جمله شعارهاي صادراتي انقلاب اسلامي است كه جنبشها و جريانها در تحركات و راهپيمايهاي خود همواره به آن تكيه ميكنند، اين مضامين كه خود هر يك محتوايي به فراخي يك مدل و الگوي سياسي و مقاومتي در برخورد با رخدادها و عوامل آن دارد، در ميان نسل جوان مسلمانان نيز رسوخ پيدا كرده و تاثير مثبت و كارآمدي خود را به اثبات رسانده است.
انقلاب اسلامي ايران به عنوان يك پديده حائز خصلت فراملي، مرزهاي جغرافيايي را در نورديد و در سطح كلان، فرهنگ، سياست و نظام حاكم بر روابط بينالمللي را دستخوش تغييرات بنيادين كرد. در اين ميان جغرافياي اسلام بطور ويژه متأثر شد. از نمودهاي اين تاثيرات:
1- حيات مجدد اسلام بر عرصه جهاني و گرايش روز افزون مردمي براي تشرف به دين اسلام.
2- زنده كردن احساسات آزادي خواهانه و استقلال طلبانه در مستضعفان و محرومان جهان.
3- گرايش به مذهب، فروپاشي افكار و انديشههاي بلوك شرق و به چالش كشيده شدن انديشههاي ليبراليسم، اومانيسم و بلوك غرب.
4- گرايش شديد و پررنگ به حجاب و ظهور آن در هيأت يك جنبش فعال و چالشزا براي كشورهاي غربي، ليبرال و لائيك.
5- بهم ريختن معادلات سياسي و امنيتي قديمي و به اثبات رساندن ناكار آمدي راهبردها و طرحهاي نرم و سخت ليبرال دموكراسي و سرمايه داري به محوريت قدرتهاي هژمون تاريخي در منطقه و جهان.
تاثير انقلاب اسلامي بر راهبردهاي امنيتي آمريكا
آمريكاييها يا بهتر بگويم جبهه صهيونيزم مسيحي به بهانه رخداد يازده سپتامبر به منظور تثبيت و استمرار هژموني سياسي و امنيتي و اقتصادي بر منطقه و حفظ وضع موجود در روابط بينالملل، طرح خاورميانه بزرگ (خاورميانه جديد) را با چند هدف مشخص تعريف و ارائه كرد؛ مركز ثقل اين طرح جغرافياي اسلام بود كه خاورميانه نقطه آغازين براي استقرار اين طرح با اهداف ذيل بود:
1- تسلط بر مراكز نفتي و دولتهاي منطقه براي تامين فرايند ارزان، مطمئن و مستمر انرژي
2- تامين امنيت و سلطه رژيم صهيونيستي بر منطقه خاورميانه
3- مهار و يا انحراف جنبشهاي اسلامي براي جلوگيري از توسعه نفوذ آنها
4- براندازي و يا مهار و محدودسازي جمهوري اسلامي ايران به عنوان موتور محرك جريان بيداري اسلامي
اما اين اهداف خود تابع عوامل ديگر بودند؛
1- درك و آگاهي از عمق بيداري اسلامي و نگراني از تبديل شدن اين جنبش فكري به كارگردانان قدرت و مديران و سياستمداران آينده.
2- نگراني از تسلط عوامل بيداري اسلامي به عنوان قدرتهاي هژمون سياسي و امنيتي در منطقه خاورميانه به عنوان هارتلند جهان اسلام و نقطه رقم زننده معادلات آينده.
3- نقش برخي از سران منطقه و رژيمهاي و ابسته در جهان اسلام در تقويت نگراني از رشد اسلامگرايي.
4- نقش رسانهها و بنگاههاي غربي و صهيونيستي در معرفي بيداري اسلامي به عنوان تروريسم و نماد خشونت.
5- مهمترين دليل، ظهور ايده صهيونيزم مسيحي به عنوان يك الگوي عقيدتي و ايدئولوژي با ويژگيهاي افراطيگري، تصلب فكري و سياسي است كه پيگير يك جنگ ايدئولوژيك و صليبي است.
آمريكا كه با راهبردها و طرحهاي استراتژيك از پيش طراحي شده به دنبال مديريت بحران و چالشهاي خاورميانه بود، با ناكامي بيسابقهاي مواجه شد. راهبرد آمريكا در دو چهره سياست مشت آهنين و جنگ نرم يا نبرد فرهنگي با تكيه به ابزار رسانه و انتخابات نمود يافت. در هر دو شكل با چالش جدي مواجه و كاملاً بينتيجه بود، تجربه افغانستان و ظهور مجدد طالبان، تجربه عراق و روي آمدن اكثريت شيعه با گرايش اسلامي، تجربه فلسطين و تقويت موقعيت سياسي و اجتماعي جنبش سياسي اسلامي حماس و جهاد اسلامي و بالاخره تجربه جنگ 33 روزه و شكست تاريخي رژيم صهيونيستي و ايدههاي آمريكا از جمله شواهد عيني شكستهاي استراتژيك آمريكا در نيل به اهداف از پيش تعريف شده بود.
پيامدهاي بيداري اسلامي براي آمريكا
1- آمريكاييها با شعار حقوق بشر و دموكراسيسازي، طرحهاي خود را براي منطقه خاورميانه معرفي ميكردند و در تحقق آن به دنبال تقويت جايگاه خود در ميان افكار عمومي جهان اسلام بودند اما در دست يابي به اين هدف ناكام ماندند.
2- آمريكا در چارچوب سياست تثبيت هژموني منطقهاي خود به دنبال سركوب جريانهاي اصيل بيداري اسلامي بود اما امروز جريانهاي اصيل اسلامي در تمام كشورهاي اسلامي و عربي بويژه كشورهاي هدف «لبنان، فلسطين و عراق» به مهمترين نيروهاي سياسي و اجتماعي جهان عرب مبدل شدهاند، جريانهاي شيعه و سني اصيل با تكيه به تاكتيكها و روشهاي عقلايي و كارساز جهان تشيع به محوريت ايران جبهه مقاومت در برابر هژمون طلبي آمريكا را شكل دادهاند.
3- نكته سوم، اين كه بيداري اسلامي باعث بحران مشروعيت و مقبوليت سياسي براي پايگاههاي سياسي و فرهنگي و حتي امنيتي آمريكا و عوامل آن در منطقه شده است.
4- نكته مهمتر اينكه؛ ظهور بيداري اسلامي باعث به هم خوردن ثبات و دوام و كار آمدي راهبردهاي غرب در سطح بينالمللي و مديريت بحرانها از ناحيه آمريكا و متحدانش شده است. به همين دليل است كه جبهه صهيونيزم مسيحي تمام امكانات خود را بسيج كرده است تا منازعه خود با جهان اسلام و جبهه مقاومت راكه در نقطه سرنوشتساز خود قرار دارد به نفع خود تغيير دهد. مقاومت نيز با علم به اين مقاصد غرب، چشمانداز آينده را در نتيجه فينال تقابل با غرب تصور ميكند.
آسيبشناسي بيداري اسلامي
حدود بيش از سه دهه است كه گروههاي منسجم و سازمان يافته كوچك و بزرگ تحت عنوان جنبشهاي اسلامي با استناد و با اعتقاد به اسلام، در سطح محلي، ملي، منطقهاي و بينالمللي ظاهر شدهاند. اين جنبش كه از حمايت و آگاهي جمعي در ميان توده جوامع خود نيز بهرهمند هستند، به سبب اقداماتشان كه آثار عميق و گستردهاي را به جاگذاشتهاند، به شدت در كانون توجه كشورها و متفكران قرار گرفتهاند. يكي از مسايل مطرح و حائز تامل در خصوص بيداري اسلامي، آسيبها و آفتهاي پيش روي آنها ميباشد كه چالشهاي بسياري را براي جريان اصيل بيداري اسلامي بوجود آورده است.
بنيانگذار انقلاب اسلامي در بررسي آسيبها و آفتهاي بيداري اسلامي و جنبشهاي سياسي اسلامي به عنوان مصداق عيني آن به چند آسيب كليدي اشاره دارند:
1- تحريف اسلام و وارونه جلوه دادن مفاهيم ديني از سوي رهبران
2- گرايش سياسي حاكمان كشورهاي اسلامي (لائيك، ملي- مذهبي، پادشاهي، دنباله رو قدرتهاي بزرگ)
3- تحجر و جمود فكري مقدس نماها
4- نخبگان و روشنفكر نماهاي مذهبي و ملي
5- تفرقه و اختلافات فرقهاي و قومي
6- آخوندهاي دنياطلب وابسته به قدرتها
7- تكيه به راديكاليسم و تملك به شيوههاي غير حقوقي و غير شرعي و طرفداري از شيوههاي تندروانه در پوشش عنوان جهاد كه موجبات تخريب چهره جريانهاي اصيل را فراهم آورده و هزينههاي بسياري بر جهان اسلام تحميل كرده است.
8- بيبرنامگي عمده جريانهاي اسلامي و نداشتن يك راهبرد و استراتژي تئوريزه شده، البته در مواردي شاهد حضور فكر راهبردي در ميان جريانهاي بيداري بودهايم كه حزبالله لبنان و جنبش مقاومت فلسطين از جمله آنها است كه فوائد بسياري را عايد خود و جهان اسلام كرده و تاثير بيسابقهاي بر شكلگيري معادلات سيال بينالمللي كه در حال گذار به نظم نوين داشته است.
نتيجه:
بيداري اسلامي به عنوان يك آگاهي جمعي با تكيه به اراده عمومي و متاثر از اسلام اصيل تحت مديريت جمهوري اسلامي در شرايط كنوني تبديل به رفتار سياسي شده و در شكل يك ايده سياسي سامان داده شده است. تئوريزه شدن اين نهضت فكري مرحله فرموليتهاي را پشت سر گذاشته و به عنوان يك مدل سياسي رخ نموده است. بطوريكه، شرايط كاملاً نسبت به يك دهه گذشته متحول شده است. وضعيت معادلات منطقه در حركت رو به پيش خود همسو با منافع و مصالح اسلام و جنبشهاي اسلامي و كاملاً به ضرر غرب در حال رقم خوردن است. اين موج فزاينده نهضتي، در صدد شكستن موانع نهضتي غرب براي رسيدن به يك جامعه دين محور است. اين مسئله خود باعث تغيير موازنه قدرت در ميان جنبشهاي اسلامگرا به نفع جنبش هاي شيعه با پشتوانه فرهنگي انقلاب اسلامي شده است.
نكته پاياني اين كه جبههبندي فكري و رفتار سياسي جديدي ميان جريانها و جنبشهاي اصيل اسلامي با آمريكا و جريانهاي وابسته به آن شكل گرفته است و يك نوع نبرد فرهنگي و عقيدتي و سياسي با آمريكا رخ عيان كرده است. جهان اسلام با غرب در مرحله فينال نبرد به سر ميبرد، مرحلهاي سرنوشت ساز كه نياز به درايت و مديريت هنرمندانه و خود محور دارد.
غرب به عنوان نماد جبهه ليبراليسم در مرحله نهايي كاركرد سياسي و مديريتياش قرار دارد و در نقطه اوج منحني رشد خود، دوران افول را آغاز كرده است. به همين دليل در موضع دفاع انفعالي قرار دارد اما نهضت بيداري، در آغاز خيزش انقلابي، به سرعت حركت تكاملي را تجربه ميكند، حركتي كه هر چه پيش ميرود به چشمانداز آرماني خود نزديك ميشود و به همين دليل بر عكس ليبراليسم و جبهه غرب كه در تمام ابعاد سياسي، فكري و حتي نظامي در موضع نقد و تهاجم مدبرانه قرار دارد، بيداري اسلامي با اعتماد به نفس تام در حال ويران سازي بنيادهاي سياسي و حقوقي دستساز غرب در منطقه است.