شهادت حاج قاسم و برانگیختن غیرت ایرانیان| سایه‌اش از کشمیر تا شام را فرا گرفته بود

امتیاز بدهید
(0 امتیاز)
شهادت حاج قاسم و برانگیختن غیرت ایرانیان| سایه‌اش از کشمیر تا شام را فرا گرفته بود

یک جامعه‌شناس معتقد است: «حاج قاسم» گویی به ناگهان از گذشته دور افتاده ایرانیان به جهان نو نزول کرده بود. مردی که به جای شوآف‌های تلویزیونی کناره‌ گرفتن را انتخاب می‌کرد. ساده می‌پوشید، اما سایه‌اش از کشمیر تا شام را فرا گرفته بود.

 در تشییع میلیونی پیکر سردار سلیمانی، مردم شهرهای کشور یکصدا و با صلابت خواستار «انتقام» بودند. این انتقام‌طلبی و ظلم‌ستیزی از دیدگاه کارشناسان به عنوان زنده شدن غیرت و غرور ملی یاد می‌‌شود؛ چنان‌که محمدمهدی بذرافشان استاد دانشگاه و جامعه‌شناس معتقد است آنچه موجب شد «حاج قاسم» حاج قاسم شود و سرمایه خفته غیرت ملی را زنده کند، این بود که سردار شهید، فروتنی را انتخاب کرد، آرام قدم برداشت، ساده پوشید و به تعبیر امروز رهبر انقلاب «در حاشیه و دور از چشم می‌نشست که باید می‌گشتید تا او را پیدا می‌کردید.»

ایرانیان از دیرباز با مفاهیمی مانند  غیرت آشنا بوده‌اند

بذرافشان با اشاره دلیل جوشش غیرت ملی با شهادت سردار سلیمانی اظهار داشت:‌ دیده‌ایم و می‌دانیم که هرگاه روح بزرگی به تلألو در آید، هر کس که حتی سنخیت کمی با وی داشته‌ باشد تا مدتی همچون براده‌ آهن در جهت آن مغناطیس عظیم تنظیم می‌شود. اما شاید بتوان نسبت میان سردار قاسم سلیمانی و ایران را در سطح دیگری نیز تحلیل کرد.

وی افزود: این در حالی است که جامعه ایرانی بیش از یک سده در میان دوگانه متناقضی گرفتار شده است. ایران از دیرباز زبانی داشته که با مفاهیمی همچون غیرت، عزت، شرف، حیاء، ناموس، پهلوانی، مردمداری، تواضع، سادگی، یکرنگی، صداقت، ایمان و آرامش جهان را برایش تفسیر و «خوب» و «بد» را برایش ترسیم می‌کرده است.

این استاد دانشگاه ابراز داشت:‌ از یک سده پیش ناگهان گویش غریبی پیدا شده که از حق آزادی فردی، اصالت لذت، مهارت ابراز وجود، قاعده بقای اصلح، رقابت، جامعه مصرفی، فن مذاکره، اخلاق حرفه‌ای و هیجان سخن می‌گوید و تصویر یک‌سره متفاوتی از جهان را پیش می‌کشد.

برتری فناوری نو، ایرانیان را مجبور کرده تا به اکراه از گذشته خویش دل ببرند 

وی ادامه داد: در اینجا به جای خوب و بد از «درست» و «غلط» سخن گفته می‌شود؛ هر کاری که بتواند شخص یا جامعه را زودتر و کم هزینه‌تر به هدف برساند، درست است و هر آنچه که در رسیدن به هدف اما و اگر بیاورد یا راه را درازتر کند، غلط است.

بذرافشان با تأکید بر اینکه برتری فناورانه جهان نو، ایرانیان را نیز مجبور کرده تا به اکراه از گذشته خویش دل بِبُرند و به قاعده زمانه نو آشنا شوند، خاطرنشان کرد: اما در این دوران افسرده تمام‌نشدنی که برخی از آن به «دوران گذار» نام می‌برند، انسان ایرانی مانند کودکی که از مادر جدایش می‌کنند به تناوب بر‌می‌گردد و با اندوه فراوان پشت سرش را نگاه می‌کند.

وی افزود: این غم غربت که ترجیح داده‌اند آن را «نوستالژی» بنامند تا به امروز ایرانیان را رها نکرده است. اگرچه گذر زمانه ظاهر ایرانیان را به کل عوض کرده است، اما هنوز هم دختر ایرانی شوهری به غیرت «داش آکل» را دوست دارد و مرد ایرانی دلش برای غمزه‌های مستوران بیشتر از نیم تنه‌های عریان پری‌رویان غنج می‌رود. کاسب بازار اگر چه بر اساس قاعده راندمان و استراتژی رقابت سود و زیان خود را تشخیص می‌دهد، اما دوست دارد که او را به مرام ضعیف‌نوازی بشناسند.

«حاج قاسم» گویی از گذشته دور ایرانیان به جهان نو آمده است

این جامعه‌شناس ابراز داشت: حاج قاسم با این نام و آن شمایل، گویی به ناگهان از گذشته دور افتاده ایرانیان به جهان نو نزول کرده بود. مردی که به جای شوآف‌های تلویزیونی کناره‌ گرفتن را انتخاب می‌کرد. به جای حرافی، از گوشه چشمان نافذش افق نامعلومی را نظاره می‌‌کرد؛ ساده می‌پوشید، اما سایه‌اش از کشمیر تا شام را فرا گرفته بود.

وی گفت: حاج قاسم آرام قدم برمی‌داشت، اما از بیت‌المقدس تا یمن جای پایش بود و گرچه چندان دیده نمی‌شد، اما نامش همه جا ورد زبان بود. ایرانی‌جماعت، آرش و مالک و امیرکبیر را یکجا در او جمع شده می‌دید و احساس می‌‌کرد که کسی آمده تا مواظب مادر وطن باشد. حالا که سردار ناگهان رفته است، دل ایرانیان از شدت احساس تنهایی به در آمده است و هر کسی بهانه‌ای پیدا می‌کند تا به نام سردار برای حال نزار خودش گریه کند.

بدانند که رد این خون به سادگی شسته نخواهد شد

بذرافشان اظهار داشت: هاله‌ای از روح کهن ایرانی دوباره در کالبد ایران حلول کرده‌ است. ایرانیان از کسی که رویای شیرین آن‌ها را بر هم زده و افسانه‌شان را دزدیده و پیش چشمشان را تیره کرده‌ است، به شکل کم سابقه‌ای خشمگینند. خطایی را که بیگانگان مرتکب شده‌اند، به زبان آنان نمی‌توان شرح داد. انسان‌های تمدن نو، تنها می‌توانند با حیرت به کنش‌های ایرانیان خیره شوند و البته هرگز از منطق ریشه دوانیده در این جهان هیچ نخواهند فهمید.

وی ادامه داد: استعاره آن جوان کُرد این بود که بزرگ ایل، پسری داشت که نور چشم مردمانش بود و آنان پسر بزرگ ایل را کشته‌اند. آنان چشم و چراغ خانه را خاموش کرده‌اند و خود هنوز نمی‌دانند که چه گناه نابخشودنی‌ای مرتکب شده‌اند. پسر بزرگ این ملت کشته‌ شده است و خوب است سیاست‌مداران بدانند که رد این خون به سادگی شسته نخواهد شد.

خوانده شده 1350 مرتبه