با مراجعه به منابع اهل سنت پی می بریم و که بزرگان آنان به رجعت معتقد بودند اینک به نمونه های از آنان اشاره می کنیم:
1- عمر بن خطاب و اعتقاد به رجعت
خلیفه ی دوم ، اولین کسی بود که رجعت رسول خدا صلی الله علیه و آله را ادعا نمود و بر آن اصرار ورزید. او بعد از رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می گفت : حضرت به ملاقات خداوند رفته و به زودی برمی گردد و دست پای منافقینی را که معتقد به مرگ آن حضرت شده باشند و قطع می کند.
« عن أبی هریره لما توفی رسول الله صلی الله علیه و آله، قام عمر بن الخطاب فقال: ان رجالا من المنافقین یزعمون أن رسول الله صلی الله علیه و آله توفی، و الله ما مات و لکنه ذهب الی ربه کما ذهب موسی بن عمران فقد غاب عن قومه أربعین لیله ثم رجع الیهم بعد أن قیل قد مات، و الله لیرجعن رسول الله صلی الله و علیه و آله کما رجع موسی فلیقطعن أیدی رجال و أرجلهم زعموا أن رسول الله صلی الله و علیه و آله مات؛ (1)
ابن هشام از ابوهریره نقل می کند. هنگامی که پیامبر اکرم صلی الله و علیه و آله رحلت فرمود ، عمر بن خطاب برخاست و فریاد زد: عده ای از منافقین خیال می کنند. پیامبر صلی الله و علیه و آله از دنیا رفته است. به خدا قسم او از دنیا نرفته است بلکه به سوی پروردگارش رفته است. همانند موسی بن عمران می باشد که چهل شبانه روز از میان قومش غایب شده، سپس به سوی آنان برگشت در حالی که گفته می شد از دنیا رفته است. به خدا قسم! پیامبر اکرم صلی الله و علیه و آله برمی گردد همان گونه که موسی برگشت و دست و پای مردانی که خیال می کنند پیامبر اکرم صلی الله و علیه و آله از دنیا رفته و بر نمی گردد را قطع خواهد نمود. »
2- قرطبی و اعتقاد به رجعت
او در رد ابن دحیه می گوید: « و فیما ذکر ابن دحیه نظر، و ذلک أن فضائل النبی و خصائصه لم تزل تتوالی و تتابع الی حین مماته، فیکون هذا مما فضله تعالی و أکرمه به، و لیس احیاؤهما ممتنعا و عقلا و شرعا، فقد ورد فی الکتاب العزیز احیاء قتیل بنی اسرائیل و اخباره بقاتله، و کان عیسی یحیی الموتی و کذلک نبینا أحیی الله علی یدیه جماعه من الموتی، و اذا ثبت هذا فما یمتنع من ایمانهما بعد احیائهما زیاده فی کرامته و فضیلته …و قد ظفرت باستدلال أوضح منه، و هو ما ورد ان أصحاب الکهف یبعثون آخر الزمان و ورد عن ابن عباس مرفوعا أصحاب الکهف أعونوا المهدی، و لا بدع فی أن یکون الله تعالی کتب لأبویه عمرا، ثم قبضهما قبل استیفائه، ثم أعادهما لاستیفاء تلک اللحظه و الباقیه و آمنا و فیها … » ؛ (2)
«آنچه که ابن دحیه گفته ( حدیث را موضوع دانسته ) اشکال دارد؛ زیرا فضایل و ویژگی های رسول خدا صلی الله و علیه و آله متتابع و پپایی تا هنگام مرگش ادامه دارد(3) . پس زنده شدن والدین آن حضرت از فضایل و کرامت آن حضرت به شمار می رود که خداوند برایش عنایت فرموده است. و زنده شدن و ایمان آوردن آن ها هیچ امتناع عقلی و شرعی ندارد؛ زیرا در قرآن زنده شدن مقتول بنی اسرائیل و خبر دادن از قاتلش وارد شده است. و حضرت عیسی علیه السلام مردگان را زنده می کرد.
همان گونه که خداوند با دست های پیامبر ما صلی الله و علیه و آله جمعیتی از مردگان را زنده می کرد، همان گونه که خداوند با دست های پیامبر ما صلی الله و علیه و آله جمعیتی از مردگان را زنده می کرد. وقتی که این مطالب ثابت شد، پس هیچ امتناعی از ایمان آن ها بعد از زنده شدنشان به جهت کرامت و فضیلت پیامبر صلی الله و علیه و آله وجود ندارد. به تحقیق به استدلال واضح تر از آن برخوردم. روایت شده است که اصحاب کهف در آخر الزمان، برانگیخته می شوند. از ابن عباس رضی الله عنه موفوعاً (4)
روایت شده است که اصحاب کهف، از یاران حضرت مهدی علیه السلام خواهند بود. پدید ه ی بی سابقه ای نیست که خداوند، برای والدین آن حضرت عمری را مقرر کرده باشد که پیش از اتمام آن، آن ها را قبض روح نموده و سپس برگردانده تا این که مقدار باقی مانده ی از عمرشان را استفاده کنند و ایمان بیاورند و دوباره از دنیا بروند. »
3- ابن کثیر و اعتقاد به رجعت
ابن کثیر، در مقام داوری بین ابن دحیه و قرطبی می گوید: « هذا کله متوقف علی صحه الحدیث، فاذا صح فلا مانع منه »؛ (5) « این زنده شدن متوقف بر صحت حدیث است، اگر حدیث صحیح باشد مانعی از زنده شدن نیست. »
بنابراین، رجعت متوقف بر صحت ادله است که اگر ادله ای صحیح بر آن دلالت کند هیچ مانع عقلی و شرعی وجود ندارد. و ده ها دلیل از آیات و روایات بر آن دلالت می کند.
4- استاد ازهر و اعتقاد و به رجعت
شیخ حجازی استاد دانشگاه الازهر در ذیل آیه مبارکه ( و اذا وقع القول علیهم أخرجنا لهم دآبه من الارض ) (6) می نویسد: به نظر می رسد این « جنبنده » که زنده می شود، یک انسان عادی و عالم و به کتاب الله، سنت رسول خدا صلی الله و علیه و آله و احکام شریعت می باشد که با مردم سخن می گوید. در هنگامی خارج می شود که علما و علم و از میان مسلمانان رخت و بربسته و احکام قرآن از بین رفته باشد و عالم را فساد گرفته باشد.
دلیل این که این « جنبده » انسان عادی است حدیث نبوی می باشد و که « او از محترم ترین مساجد – مسجد الحرام – خارج می شود در دستش عصای موسی و انگشتر سلیمان است که مؤمن و کافر را با آن علامت گذاری می کند(7) و هر کدام را با اسم خطاب می کند و که ای فلانی! تو اهل بهشتی و ای فلانی! تو اهل جهنم هستی.(8)
پی نوشت :
1- سیره ابن هشام ، ج 3 ، ص 305 – الملل النحل ، ج 6 ، ص 364 – رساله عقائدیه ص 211 – الهجوم علی بیت فاطمه علیها السلام ، ص 63.
2- سبل الهدی فی سیره خیر العباد ، ج 2 ، ص 124.
3- البته به نظر شیعه فضایل و ویژگی های معنوی و روحی ، حتی جسمی رسول اکرم و اهل بیت علیهم السلام بعد از مرگ هم ادامه دارد .
4- حدیث مرفوع در اصطلاح اهل سنت عبارت است از حدیثی که از رسول خدا صلی الله و علیه و آله نقل شود و قول خود صحابه نباشد .
5- تفسیر القرآن العظیم ، ج 2 ، ص 394.
6- سوره نمل ، آیه 82.
7- روح المعانی ، جزوه 20 ، ص 19 ؛ کنز العمال ، ج 14 ، ص 623.
8- غرائب القرآن و رغائب الفرقان ، ج 5 ، ص 321 – الوسیط ، ج 3 ، ص 385.