انسان از زمانی که پا در جهان هستی نهاد، با خصمی روبرو شد که خدای متعال از وی تعبیر به دشمن آشکار میکند و میفرماید: «أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یَا بَنِی آدَمَ أَنْ لَا تَعْبُدُوا الشَّیْطَانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ[یس/۶۰] آیا با شما عهد نکردم ای فرزندان آدم که شیطان را نپرستید، که او برای شما دشمن آشکاری است؟!» و فرزندان بنی آدم را از همراهی با وی بر حذر میدارد و میفرماید: «إِنَّ الشَّیْطَانَ لَکُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا[فاطر/۶] شیطان سخت شما را دشمن است شما هم او را دشمن دارید.»
تقابل شیطان و انسان از آغاز خلقت آغاز شد و در هر برههای از زندگی بشر به گونهای خویش را آشکار کرد، و هر بار شیطان در قالبی پای در میان نهاد تا بشر را به زمین زند، گاه در قالب نمرود برای مقابله با ابراهیم و گاه در شکل فرعون برای رویارویی با موسی و ... ، اما یکی از پررنگترین نبردهای حق و باطل در حادثه کربلا به وقوع پیوست که در آن شیطان در قالب یزیدیان پای در میدان نهاد تا حق را برای همیشه تاریخ خاموش کند ولی زمان نشان داد که نور خدا هیچگاه خاموش نخواهد شد، «یُرِیدُونَ أَنْ یُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَیَأْبَى اللَّهُ إِلَّا أَنْ یُتِمَّ نُورَهُ وَلَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ[توبه/۳۲] آنها میخواهند نور خدا را با دهان خود خاموش کنند؛ ولی خدا جز این نمیخواهد که نور خود را کامل کند، هر چند کافران ناخشنود باشند!»
شیطان صفتان در حادثه کربلا از سه ترفند عمده برای مقابله با امام حسین (ع) بهره بردند که در ادامه به وآکاوی آنها میپردازیم.
تطمیع
یکی از مهمترین ابزارهایی که از سوی شامیان برای همراهی مردم ضعیف النفس کوفه استفاده شد استفاده از شیوه تطمیع بود به گونهای که عبیدالله بن زیاد با این شیوه توانست قسمتی از مردم کوفه را با خویش همراه کرده و به مقابله با امام حسین (علیهالسلام) بفرستد، در کتابهای تاریخ در این زمینه این گونه بیان شده است که عبیدالله پس از آنکه به کوفه وارد شد بر بالا منبر رفته و این گونه گفت: «اى مردم! شما خاندان ابوسفیان را آزمودهاید و آنان را چنانکه دوست میدارید یافتهاید! ... یزید بن معاویه به من نوشته است که چهار هزار دینار و دویست هزار درهم را میان شما تقسیم کنم و شما را به جنگ دشمن او، حسین بن على، بفرستم! پس بشنوید و فرمان ببرید! والسلام.»[۱]
نمونه دیگری از این طمع ورزی را میتوان در زندگی عمر بن سعد فرمانده سپاه کوفه در واقعه کربلا دید، به گونهای که نقل شده است که پس از آمدن عبیدالله بن زیاد به کوفه، ابن سعد که به حکومت ری و دَسْتبی منصوب[۲] و به سرکوبی شورش دیلمیان مأمور شده بود[۳] با ۴ هزار سپاهی در بیرون کوفه اردو زده و آماده حرکت به سوی ری بود، اما خبر حرکت امام حسین (علیهالسلام) به سوی کوفه، عبیدالله بن زیاد را واداشت تا ابن سعد را برای مقابله با امام بفرستد و فرماندهی ری را مشروط به مقابله وی با امام حسین (علیهالسلام) کرد.[۴] از اینرو عمر سعد به طمع حکمرانی بر ری حاضر شد که سپاه کوفه را فرماندهی کند.
تهدید
دومین ابزاری که سبب شد کوفیان امام حسین (علیهالسلام) را تنها بگذارند استفاده از ابزار تهدید بود به گونهای که ابن زیاد برای همراهی کوفیان با خویش این گونه آنها را تهدید کرد که «همه مردان باید همراه لشکر من حرکت کنند. از این به بعد هر متخلفى را درشهر بیابیم، ذمه ما از او برى مىشود» سپس به چند تن از مأموران خود دستور داد تا در شهر بگردند و آنان را به اطاعت و حضور در لشکر، امر کنند و از عاقبت نافرمانى بترسانند.[۵] به عنوان نمونه، ابن زیاد، سوید بن عبدالرحمان نقرى را به همراهى عدهاى مأموریت داد تا در کوفه بگردند و متخلفان از دستور او را بیاورند. آنان مردى شامى را یافتند که براى گرفتن مال الارث به کوفه آمده بود. او را نزد ابن زیاد فرستادند و به دستور او گردنش را زدند[۶] حتی طرفداران ابن زیاد بین مردم کوفه شایعه کرده بودند که سپاه شام حرکت کرده است و به زودی به کوفه خواهد رسید، و اینگونه بین طرفدران مسلم بن عقیل تفرقه ایجاد کردند.[۷]
تحمیق و فریب دادن
سومین ابزاری که از سوی یزدیان برای همراهی مردم با خویشتن مورد استفاده قرار گرفت، فریب دادن عوام مردمی بود که از بصیرت کافی برخوردار نبودند، که نمونه واضحی از آن را میتوان در خوارج خطاب کردن کاروان امام حسین(علیهالسلام) مشاهده کرد، به گونهای که بنا بر برخی از نقلها عبیدالله بن زیاد بعد از آنکه به کوفه تسلط پیدا کرده بود، برای فریب مردم از شریح قاضی فتوایی قتل حسین بن علی(علیهالسلام) را درخواست کرد و وی این گونه فتوا داد: «بدرستى که حسین بن على بن ابى طالب ارکان اسلام و مسلمین را شق و شکسته و بر هم ریخته و با امیر المؤمنین مخالفت کرده[۸] و از دین خارج شده است و این مطلب برای ما ثابت شده است از این رو فتوا به جنگ و قتال با وی میدهم تا شریعت سید المرسلین را حفظ کنم.» [۹]
البته استفاده از این سه ابزار برای همراهی تنها محدود به حادثه کربلا نمیشده است بلکه از ابتدای خلقت، شیطان برای اغوای بشر از این ترفندها بهره میبرده است به گونهای که حضرت آدم(سلاماللهعلیها) را به طمع زندگی جاوید فریب داد و زمانی که از درگاه الهی طرد شد شروع کرد به تهدید بنی آدم و این گونه خطاب به خدای متعال فرمود: «قالَ رَبِّ بِما أَغْوَیْتَنی لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ وَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعینَ *إِلاَّ عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصینَ[حجر/۳۹-۴۰] گفت: «پروردگارا، به سبب آنکه مرا گمراه ساختى، من [هم گناهانشان را] در زمین برایشان مىآرایم و همه را گمراه خواهم ساخت، مگر بندگان خالص تو از میان آنان را» و در نهایت برای همراه کردن انسانها با خویش از ابزار فریب استفاده میکند آنچنان که خدای متعال در این زمینه میفرماید: «یَعِدُهُمْ وَ یُمَنِّیهِمْ وَ ما یَعِدُهُمُ الشَّیْطانُ إِلاَّ غُرُورا[نساء/۱۲۰] وعدهشان مىدهد، آرزومندشان مىکند،و جز فریب به ایشان وعده نمىدهد»
و در زمان معاصر نیز مستکبران تلاش میکنند از همین حیلهها برای بر زمین زدن پرچم انقلاب اسلامی بهره ببرند به گونهای که یک بار به شعار برداشتن تحریمها پای در میان مینهند، بار دیگر سخن از تحریمهای فلج کننده به میان میآورند و زمانی که استقامت مردم شریف ایران را میبینند، از ابزار تحمیق بهره میبرند و ادعا میکنند که ما با مردم ایران دشمن نیستیم بلکه با حکومت ایران مخالف هستیم، حال آنکه در ایران حکومت و ملت پیوندی ناگسستنی با یکدیگر دارند و جدایی هیچکدام از دیگری بی معناست، اما با این وجود مردم ایران زمین با نگاه به آموزههای عاشورا در مقابل تمام تزویرهای شیطان بزرگ ایستاده و فریاد هیهات من الذله سر دادهاند و رهبر خویش را تنها نگذاشتهاند.
محمدعلی کمالینسب
پینوشت
[۱]. ابن اعثم کوفی، احمد بن اعثم، الفتوح، تحقیق: شیری، علی، ج ۵، ص ۸۹، بیروت، دار الاضواء، ۱۴۱۱ق.
[۲]. ابن فقیه، احمد، مختصر البلدان، لیدن، ۱۳۰۲ق/۱۸۸۵م،ص۲۸۲-۲۸۳.
[۳]. همان،ص۲۵۳.
[۴]. بلاذری، احمد، انساب الاشراف، به کوشش محمدباقر محمودی، بیروت، مؤسسة الأعلمی للمطبوعات، ۱۳۹۷ق/۱۹۷۷م،ج۳، ص۱۷۶-۱۷۷.
[۵]. بلاذرى(م ۲۷۹)، انساب الاشراف، تحقیق سهیل زکار و ریاض زرکلى، چاپ اول: بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۷ق، ج ۳، ص ۳۸۶.
[۶]. دینورى، ابوحنیفه (م۲۸۲)، الأخبار الطوال، تحقیق عبدالمنعم عامر، چاپ اول: قاهره، ۱۹۶۰م،ص ۲۵۴.
[۷]. تاریخ طبرى ، محمد بن جریر طبرى (م ۳۱۰)، ترجمه ابو القاسم پاینده، تهران، اساطیر، چ پنجم، ۱۳۷۵ش، ج۷،ص:۲۹۴۸.
[۸]. مقصود از امیر المؤمنین اینجا بعقیده شریح قاضى یزید بن معاویه است.
[۹]. حلی، علامه، ترجمه الألفین، مترجم وجدانی، هجرت، قم، ۱۴۰۹ق، چاپ دوم، ص۱۰۰۳.