شواهد تاریخی و تجربههای عینی در نهضتهای بزرگ اسلامی، بیانگر آن است که نسل جوان از حرکتهای انقلابی در سراسر جهان، به نحو احسن استقبال و حمایت کرده است. این جریان را میتوان از آغاز بعثت رسولخدا(ص) تا عصر حاضر در صحنههای مختلف مشاهده کرد. روحیه حقطلبی و مسئولیتپذیری جوانان، موجب حضور چشمگیر آنان در صف اول مبارزه حق علیه باطل شده است. این مسئله، حقیقتی است که در عصر حاضر در دوران مبارزات انقلابی، هشت سال دفاع مقدس و دفاع از حرم اهلبیت(ع) خود را به خوبی نشان داد و الگوهایی همچون شهید حججیها را به عالم اسلام معرفی کرد. بیتردید در نهضت عاشورا نیز مهمترین و سرنوشتسازترین نقشها را نیروهای جوان بر عهده داشتند. در هر جامعهای جوانان بیشتر از هر گروه سنی، به دنبال اسوه و الگوی رفتاری هستند. اکنون که هجمه نرم دشمن ایمان جوانان را نشانه گرفته است، معرفی چهرههای شاخص مذهبی و تبیین ابعاد مختلف زندگی آنان به جامعه و بهویژه جوانان، از ضروریات انکارناپذیر است؛ زیرا آشنایی جوانان با چهرههای نورانی و پر صلابتی که با ایمانی راسخ و عزمی استوار به قلههای رفیع سعادت صعود کردند، به آنها هویت میبخشد.
۱. ایمان راسخ
عاشورا، عرصه تجلّی ایمان جوانانی است که با یاد خدا از مشکلات نترسیدند و خطر را به جان خریدند. نمونه بارز آن، ایمان راسخ حضرت عباس(ع) است. آنچه بیشتر از چهره مبارک آن حضرت در ذهنها به تصویر کشیده شده است، شجاعت اوست؛ در حالی که آن حضرت ابتدا بندهای سراپا تسلیم الهی بود و تمام عظمتها و ارزشهای او نیز زیر سایه همین بندگی و اطاعت محض الهی قرار دارد. امام صادق(ع) درباره ایمان آن حضرت فرموده است: «کانَ عَمُّنَا العَبّاسُ بنُ عَلِیٍّ نافِذَ البَصیرَةِ صُلبَ الإیمانِ جاهَدَ مَعَ أبی عَبدِاللّه ِو أبلی بَلاءً حَسَنا و مَضی شَهیدَا؛[۱] عموی ما عباس، دارای بینشی ژرف و ایمانی راسخ بود. همراه با امام حسین(ع) جهاد کرد و نیک آزمایش داد و به شهادت رسید».
ایمان راستین و راسخ حضرت ابوالفضل(ع)، در رجزخوانی ایشان در روز عاشورا نمایان است. وقتی با مارد بن سدی شروع به مبارزه کرد، فرمود: «انا بنُ عَلی لاأَعجَزُ مِن مُبارزةِ الاَقران وَ ما اَشرَکتُ بِالله لَمحَةَ البَصَر؛[۲] من فرزند علی هستم که در مبارزه با شجاعان عرب، هیچ عجزی ندارم و من به اندازه یک چشم بر هم زدن، به خدا شرک نورزیدهام.
شرک در برابر توحید است و به شرک در ذات، صفات و افعال و به دو قسم جلی و خفی تقسیم میشود. این جمله حضرت با اطلاقی که دارد، همه مراتب شرک را از خود نفی میکند و نشاندهنده ایمان کامل ایشان است. از این رو امام صادق(ع) لقب گرانسنگ بنده خدا بودن را به آن حضرت داده است؛ چنانکه در زیارتنامهاش میخوانیم: «السَّلَامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْعَبْدُ الصَّالِحُ الْمُطِیعُ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِأَمِیرِالْمُؤْمِنِینَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ».[۳]
مؤمنان واقعی در آخرت، با رویی درخشان و تابناک محشور میشوند و در دنیا نیز آثار بندگی و پرستش در سیمایشان پدیدار است؛ چنانکه قرآن مجید در وصف آنها فرموده است: «سیماهُم فی وُجُوهِهِم مِنْ اَثَرِ السُّجُودِ؛[۴] علامتِ آنان، اثر سجده در چهرههایشان است». یکی از مصادیق این آیه شریفه، حضرت عباس(ع) است. در تاریخ نوشتهاند: «اثر سجدههای طولانی بر پیشانیاش نقش بسته بود تا آنجا که قاتل او میگوید: وی نیکو چهره و رشید بود که در پیشانیاش اثر سجده میدرخشید».[۵]
این ویژگی را در میان جوانان عاشورایی این زمان نیز میتوان به راحتی مشاهده کرد. یکی از دوستان نزدیک شهید محسن حججی درباره ایمان این شهید والامقام میگوید:
محسن همیشه با بینش و نگرش کافی در هر عرصه و مسیری وارد میشد و در نتیجه همیشه بسیار مصمم بود. برای بحث اعزام به سوریه و مدافع حرم شدنش، خیلی تلاش کرد. دلیل اصلی آن آرامشی که هنگام اسارت در چهرهاش نمایان است، این است که به راهی که انتخاب کرده بود، ایمان کامل داشت و حتی یک درصد هم نسبت به این مسیر شک و شبههای در دل نداشت. محسن مطمئن بود که پا در مسیری گذاشته است که در نهایت، عاقبتبخیری را برایش به همراه دارد ... انسانهایی که ایمان قوی داشته باشند و صاحب پشتوانه اعتقادی خوبی باشند، هیچگاه در برابر دشمنان خم به ابرو نمیآورند. این استقامت شهید با اینکه مجروح و در حال اسیر شدن بود، فقط به خاطر ایمان به خدا و راهی بود که در آن وارد شده و بیشتر رزمندگان ما نیز این خصلت را دارا هستند.[۶]
۲. تکلیفگرایی
یکی از صفات بارز جوانان عاشورایی، تکلیفگرایی است. آنچه برای آنها مهم بود، انجام وظیفه بود؛ نه کسب نتیجه. این ویژگی هر چند به ظاهر امری ساده به نظر میرسد، اما انسان در مقام عمل با دشواریهای زیادی مواجه میشود که از مهمترین آنها میتوان به شناخت تکلیف و در گام بعدی، توفیق در عبور از موانع و عمل به آن اشاره کرد. در چنین منطقی هدف، اجرای تعهدات و وظایف است؛ خواه به نتیجه برسد و خواه در ظاهر به شکست بینجامد؛ هر چند دستیابی به نتیجه نیز مهم است. گفتگوی حضرت علیاکبر(ع) با پدر بزرگوارش، گویای این موضوع است. وقتی امام حسین(ع) در مسیر کربلا، در منزل «قصر بنی مقاتل» به دنبال خوابی که دیده بود، جمله «انا لله و انا الیه راجعون» را بر زبان آورد، حضرت علیاکبر(ع) علت را جویا شد. امام(ع) فرمود: «اسبسواری مقابل من در خواب ظاهر شد و گفت: این قوم شبانگاه در حرکت است و مرگ به استقبالشان میآید». حضرت علیاکبر(ع)، حق را با معیارش تشخیص داد. از این رو از امام(ع) پرسید: «أَ لَسْنَا عَلَی الْحَق؟؛ پدرم! آیا ما بر حق نیستیم؟». امام(ع) فرمود: «سوگند به خدا که ما بر حقّیم». حضرت علیاکبر(ع) گفت: «فَإِنَّنَا إِذاً لَا نُبَالِی أَنْ نَمُوت؛[۷] پس ما را باکی از مرگ نیست».
جوان به سبب روحیهای که دارد، آرمانگرا، حقطلب و آماده برای فداکاری است؛ اما گاهی ممکن است به سبب هیجاناتی که دارد، از مسیر حق خارج و درگیر حاشیههایی شود که برای او ثمرهای جز اتلاف وقت ندارد و یا در تشخیص حق و باطل، دچار سردرگمی شود. در چنین شرایطی باید به ولیّ و امام خویش مراجعه کند. قرآن امامان(ع) را مرجع علمی مردم معرفی کرده است: «فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ؛[۸] پس اگر نمیدانید، از اهل ذکر (امامان) جویا شوید».
امروزه جوانان ما نیز این روحیه حق گرایی و دینداری داشته وبدان سخت پایبند هستند، چنانچه اینان با الهام از روحیه جوانان کربلا هشت سال از دین و نظام اسلامی دفاع و فرهنگ شهادتطلبی را نهادینه کردند، چنانچه رهبرمعظم انقلاب(مدظله العالی) می فرماید:
یک کتابی تازه خواندهام که خیلی برای من جالب بود. دختر و پسر جوان ـ زن و شوهر ـ متولّدین دهۀ ۷۰، مینشینند برای اینکه در جشن عروسیشان گناه انجام نگیرد، نذر میکنند سه روز روزه بگیرند! به نظر من این را باید ثبت کرد در تاریخ که یک دختر و پسر جوانی برای اینکه در جشن عروسیشان ناخواسته خلاف شرع و گناهی انجام نگیرد، به خدای متعال متوسّل میشوند، سه روز روزه میگیرند. پسر عازم دفاع از حریم حضرت زینب(س) میشود؛ گریۀ ناخواستۀ این دختر، دل او را میلرزاند؛ به این دختر ـ به خانمش ـ میگوید که گریۀ تو دل من را لرزاند، امّا ایمان من را نمی لرزانَد! و آن خانم میگوید که من مانع رفتن تو نمیشوم، من نمیخواهم از آن زنهایی باشم که در روز قیامت پیش فاطمۀ زهرا سرافکنده باشم! ببینید، اینها مال قضایای صد سال پیش و دویست سال پیش نیست، مال سال ۹۴ و ۹۵ و مال همین سالها است، مال همین روزهای در پیش [روی] ما است.[۹]
۳. بصیرت و زمانشناسی
بصیرت، واژهای عربی و در لغت به معنای علم، عبرت و حجت است.[۱۰] در فرهنگ قرآنی نیز به معنای رؤیت قلبی و ادراک باطنی آمده است.[۱۱] امام علی(ع) بصیر را اینگونه معرفی کرده است: «فَإِنَّمَا الْبَصِیرُ مَنْ سَمِعَ فَتَفَکَّرَ وَ نَظَرَ فَأَبْصَرَوَ انْتَفَعَ بِالْعِبَر؛[۱۲] اهل بصیرت، کسی است که بشنود و بیندیشد و بنگرد و ببیند و از حوادث عبرت گیرد».
بصیرت یعنی شناخت حق از باطل در فضای پر هیاهو و غبارآلود که حق، چنان در باطل درآمیخته است که فرد، نیازمند بینشی فراتر از دانش معمولی باشد. بدیهی است بصیرت ربطی به علم و دانش کلاسیک و به موقعیت و جایگاه اجتماعی ندارد. در میان همه سطوح علمی و اجتماعی، افراد بیبصیرت وجود دارد. در واقع بصیرت و شناخت حق، مهمترین نقشه جهتیابی برای بهکارگیری این نیرو و انگیزه برتر جوانی است. اهمیت بصیرت تا جایی است که امام علی(ع) فرموده است: «ذَهَابُ الْبَصَرِ خَیْرٌ مِنْ عَمَی الْبَصِیرَة؛[۱۳] نابینایی چشم، بهتر از نابینایی دل (و نداشتن بصیرت) است».
مقام معظم رهبری(مدظله العالی)، بصیرت را نیاز اصلی جامعه دانسته و فرموده است: «بصیرت اجازه نمیدهد غبار آلودگی فتنه، کسی را گمراه کند».[۱۴] تأکیدهای پیدرپی رهبر معظم انقلاب اسلامی(مدظله العالی) بر موضوع بصیرت در شرایط کنونی و توصیه آن به جوانان، بیشتر به سبب جنگ نرم دشمنان است. در چنین شرایطی بصیرت، پیشنیاز مقابله با جنگ نرم در فضای مجازی است. ایشان بصیرت را چون قطبنما و نورافکن میدانند که مسیر درست را به آدمی نشان میدهد و از افتادن به دام فتنه باز میدارد.[۱۵]
یکی از ویژگیهای مهم و برجسته جوانان عاشورایی که در حضرت عباس(ع) تجلی یافته است، بصیرت است. نکته دقیق و لطیف در فرمایش امام صادق(ع) درباره بصیرت قمر بنیهاشم(ع)، عنصر «نفوذ» (نافِذَ البَصیرَةِ) است. در زیارت ایشان میخوانیم: «أَنَّکَ مَضَیْتَ عَلَی بَصِیرَةٍ مِنْ أَمْرِکَ مُقْتَدِیاً بِالصَّالِحِین؛[۱۶] به درستی که تو ای ابوالفضل! عمرت را سپری کردی، در حالی که دارای مقام بصیرت بودی و به صالحین اقتدا نمودی».
دامنه بصیرت، چنان قابلیتی در قمر بنیهاشم ایجاد کرد که پرچمدار نهضت حسینی و علمدار دشت کربلا شد. شواهد تاریخی فراوانی بر عمق بصیرت حضرت عباس(ع) حکایت دارد که در آثار تاریخنویسان اهلسنت نیز یافت میشود. بلاذری، از مورخان مشهور اهلسنت مینویسد:
شمر به سمت خیمه امام حسین(ع) آمد و گفت: خواهرزادههایم کجایید؟ خطاب شمر با چهار پسر حضرت امالبنین(س) بود). هنگامی که حضرت عباس(ع) و برادرانش از خیمه خارج شدند تا ببینند شمر چه کاری با آنها دارد، شمر به آنها گفت: برای شما اماننامه آوردهام. آنان ضمن رد کردن اماننامه، گفتند: لعنک اللَّه و لعن أمانک!!! أتؤمننا وَابْن بنت رَسُول اللَّهِ(ص) لا أمان لَهُ؛[۱۷] خداوند، تو و اماننامهات را لعنت کند. آیا ما در امان باشیم، ولی امام حسین(ع) امانی نداشته باشد؟!
با دقت در این رویداد تاریخی میتوان به این نتیجه رسید که عباس(ع) هم که باشی، دشمن در تو طمع میورزد و حتی برایت اماننامه میفرستد. حضرت عباس(ع) نه تنها امام زمان خود را در سختترین اوضاعی که لشکر انبوه دشمن به ایشان حمله کرده بود، تنها نگذاشت؛ بلکه جان خود را سپر امام(ع) خود کرد. این نوع رشادت و دلاوری، تنها از کسی بر میآید که توان تشخیص حق را داشته باشد و با کمال رشادت و شجاعت از آن حمایت کند.
بصیرت نوجوان یازدهساله
جوانان عاشورایی با بصیرت خود، همواره عیار مردم را با گفتار و کردارشان نسبت به اهلبیت(ع) میسنجیدند. وقتی میدیدند برخی، گفتار زیبا و حقمدارانه دارند؛ ولی در عمل علیه ولایت حرکت میکنند، نفاقشان را کشف میکردند و به نیرنگ و خبث طینتشان پی میبردند. یکی از جلوههای زیبای بصیرت را میتوان در سیمای نوجوان ۱۱ ساله یعنی عمرو بن جنادة[۱۸] جستجو کرد. او از امام حسین(ع) اجازه میدان خواست. حضرت فرمود: «پدر این جوان در جنگ به شهادت رسیده است. شاید مادرش راضی نباشد». او عرض کرد: «إنَّ أُمِّی هِیَ الَّتِی أَمَرَتْنِی؛[۱۹] مادرم به من فرمان داده است گام در این میدان بگذارم». این شهید ۱۱ ساله کربلا در رجزهای خود، سپاه بهظاهر مسلمان کوفه را افرادی رذل، دشمن قرآن و فاسق توصیف میکند که برای کنار زدن قرآن، به یاری دولتمردان فاسق خود برخاستهاند:
وَالْیوْمَ تُخْضَبُ مِنْ دِماء مَعاشِرٍ |
رَفَضُوا الْقُرآنَ لِنُصْرَةِ الاشْرارِ[۲۰] |
امروز از خون جماعتی رنگین میشود که قرآن را برای یاری اشرار رها کردند و درصدد انتقام خونهای ریخته شدهشان در – جنگ - بدر هستند.
او همان کسی است که رجز به یاد ماندنیای از خود به جا گذارد:
أَمیرِی حُسَیْنٌ وَ نِعْمَ الاْمیرُ |
سُرُورُ فُؤادِ الْبَشیرِ النَّذیرِ[۲۱] |
این نوجوان عاشورایی، الگوی شهدای نوجوان جنگ تحمیلی همچون شهید محمدحسین فهمیده و شهید بهنام محمدی شد که هیچ هراسی از مرگ نداشتند و جان خود را در راه دفاع از آرمانهایشان نثار کردند.
مرحمت بالازاده؛ شهیدی که حکم جهادش را از دستان مقام معظم رهبری گرفت
در یکی از روزهای سال ۱۳۶۲، زمانی که حضرت آیتاللّه خامنهای(مدظله العالی)، رییس جمهور وقت، از خیابان پاستور خارج میشدند، در مسیر حرکتش پسرکی ۱۲-۱۳ ساله به نام مرحمت بالازاده از میان حلقه محافظان بیرون آمده و خودش را به حضرتآقا میرساند و با هیجان و به ترکی میگوید: «آقا جان! من از اردبیل تا اینجا آمدم که یک خواهشی از شما بکنم.» حضرتآقا میفرمایند: «بگو پسرم. چه خواهشی؟» شهید بالازاده میگوید: آقا! خواهش میکنم به آقایان روحانی و مداحان دستور بدهید که دیگر روضه حضرت قاسم(ع) نخوانند! حضرتآقا میفرمایند:چرا پسرم؟
شهید بالازاده به یک باره بغضش ترکیده و سرش را پایین انداخته میگوید: «آقا جان! حضرت قاسم(ع) ۱۳ ساله بود که امام حسین(ع) به او اجازه داد برود در میدان و بجنگد، من هم ۱۳ سالهام ولی فرمانده سپاه اردبیل اجازه نمیدهد به جبهه بروم هر چه التماسش میکنم، میگوید ۱۳ سالهها را نمیفرستیم، اگر رفتن ۱۳ سالهها به جنگ بد است، پس این همه روضه حضرت قاسم(ع) را چرا میخوانند؟». حضرت آقا میفرمایند: «پسرم! شما مگر درس و مدرسه نداری؟ درس خواندن هم خودش یک جور جهاد است» شهید بالازاده هیچ چیز نمیگوید، فقط گریه میکند حضرت آقا شهید بالازاده را جلو کشیده و در آغوش میگیرند و رو به سرتیم محافظانش کرده و میفرمایند: «آقای...! یک زحمتی بکش با آقای ملکوتی (امام جمعه وقت تبریز) تماس بگیر بگو فلانی گفت این آقا مرحمت رفیق ما است، هر کاری دارد راه بیاندازید و هر کجا هم خودش خواست ببریدش، بعد هم یک ترتیبی بدهید برایش ماشین بگیرند تا برگردد اردبیل، نتیجه را هم به من بگویید».
سپس حضرتآقا خم شده صورت خیس از اشک شهید بالازاده را بوسیده و میفرمایند: «ما را دعا کن، پسرم درس و مدرسه را هم فراموش نکن، سلام مرا به پدر و مادر و دوستانت در جبهه برسان...» شهید مرحمت بالازاده به اردبیل بازگشت، اما از خوشحالی در پوست نمیگنجید. شهید بالازاده با نشان دادن مجوز آقا، وارد تیپ عاشورا شد. کمتر از سه روز بعد، فرمانده سپاه اردبیل، شهید بالازاده را خوشحال و خندان دید که با حکمی پیشش آمد و با این مجوز وارد تیپ عاشورا شد و در عملیاتهای بسیار جانفشانی کرد. شهید بالازاده حدود سه سال در جبهههای جنگ حق علیه باطل با دشمن جنگید سرانجام روز۲۱ اسفند ۱۳۶۳ در جزیره مجنون در عملیات بدر، میهمان سفره حضرت قاسم(ع) شد.[۲۲]
۴. ولایتمداری
تمامی رفتار و گفتار شهدای کربلا و بهویژه جوانان که در رجزخوانیهای آنان متبلور است، سرشار از پشتیبانی از ولایت است. منطق آنان این است که همه باید فدای ولیّ خدا شوند تا درخت نوپای دین و ولایت رشد کند. عباس بن علی(ع)، آیینه تمامنمای ولایتمداری است. ایشان همواره در سراسر زندگی، تابع محض امام زمانش بود. برخورد ابوالفضل العباس(ع) با امام حسین(ع)، صرف ارتباط برادرانه نبوده است؛ بلکه او با نگاه امام زمان و ولیّ خود با حضرت رفتار میکرد و در تمام مراحل زندگی نهایت تواضع و ادب را نسبت به برادر خود رعایت میکرد و در دفاع از امام زمان خویش و یاری سیدالشهدا(ع)، لحظهای آرام ننشست. او که شجاعت را از پدر بزرگوارش به ارث برده بود، برای جنگ با دشمنان لحظهشماری میکرد، اما به فرمان امام و ولیّ خود دست به شمشیر نبرد ـ مگر جز یک مورد که زهیر و حر در محاصره قرار گرفته بودند ـ و فرمان مُطاع مقام ولایت را اجرا کرد. برای ایشان انجام تکلیف مهم بود. فرقی نمیکرد بجنگد و یا علَمدار دشت کربلا باشد.
نقل است علم حضرت عباس(ع)، جزء اموال غارتشدهای بود که به شام بردند. وقتی چشم یزید به آن افتاد، عمیقاً به آن نگریست و سه بار از جای خود برخاست و سپس نشست. وقتی دلیل این کار را از او پرسیدند، گفت: «این پرچم در دست چه کسی بوده است؟» گفتند: «به دست عباس، برادر حسین». یزید گفت: «تعجبم از شجاعت اوست. تمام قسمتهای آن از پارچه و چوب بر اثر اصابت تیرها و سلاحهای دیگر آسیب دیده، جز دستگیره آن که کاملاً سالم مانده است. این امر نشانگر آن است که تیرها به دست پرچمدار اصابت میکرده، ولی او پرچم را رها نکرده و تا آخرین لحظه توان خود پرچم را نگه داشته است و آنگاه که رمق خویش را از دست داده، یا پرچم از دستش افتاده، یا با دست او با هم به زمین افتاده است».[۲۳]
حضرت حجت(عج) دربار وفاداری و ولایتمداری سقای دشت نینوا در زیارتنامه آن حضرت چنین به تصویر کشیده است:
السَّلَامُ عَلَی أَبِی الْفَضْلِ الْعَبَّاسِ بْنِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ- الْمُوَاسِی أَخَاهُ بِنَفْسِهِ الْآخِذِ لِغَدِهِ مِنْ أَمْسِهِ- الْفَادِی لَهُ الْوَاقِی السَّاعِی إِلَیْهِ؛[۲۴] سلام بر ابوالفضل عباس، فرزندِ امیرمؤمنان(ع)، کسی که جان خود را نثار برادرش کرد. دنیا را وسیله آخرت خود قرار داد. فدای برادرش شد، نگهبان بود و سعی بسیار کرد تا آب را به لب تشنگان برساند.
امتیاز «الفادی له»، نشاندهنده اوج ایثار است. حضرت ابوالفضل(ع) در راه ولایت و اطاعت از امام زمانش، همه سرمایهاش را که عمر و جان خویش بود، فدا کرد. در زمان حاضر نیز چه بسیارند جوانان عاشورایی که به حضرت عباس(ع) اقتدا کردند و فرمان ولی زمان خویش را به جان خریدند. نمونه بارز آن نوجوان اسیر ایرانی است که وقتی خبرنگار فرانسوی از او درباره امام خمینی پرسیده بود، جواب داده بود: «او رهبر من است. هر کاری که او گفت. او گفت بروید، ما میرویم و هر چه ایشان بگوید».[۲۵]
فهرست منابع
کتب
۱. ابنقولویه، جعفر بن محمد؛ کامل الزیارات؛ چاپ اول، نجف اشرف: دارالمرتضویه، ۱۳۵۶ق.
۲. ابنمنظور، محمد بن مکرم؛ لسان العرب؛ بیروت: دار صادر، [بیتا].
۳. ابننما حلی، جعفر بن محمد؛ مثیر الأحزان؛ ترجمه علی کرمی؛ چاپ اول، قم: نشر حاذق،۱۳۸۰ش.
۴. ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین؛ مقاتل الطالبین؛ چاپ دوم، قم: مؤسسه دار الکتب، [بیتا].
۵. بلاذری، احمد بن یحیی؛ جمل من انساب الاشراف؛ بیروت: دارالفکر، [بیتا].
۶. تمیمی آمدی، عبدالواحد بن محمد؛ غررالحکم و دررالکلم؛ قم: انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، ۱۳۶۶ ش.
۷. راغب اصفهانی، حسین بن محمد؛ مفردات الفاظ القرآن؛ بیروت: دارالمعرفه، [بیتا].
۸. ربانیخلخالی، علی؛ چهره درخشان قمر بنیهاشم؛ چاپ هفتم، قم: مکتب الحسین(ع)، ۱۳۸۶ش.
۹. شریف الرضی، حسین بن محمد؛ نهجالبلاغه؛ تصحیح صبحی صالح؛ چاپ اول، قم: هجرت، ۱۴۱۴ ق.
۱۰. مامقانی، عبداللّه؛ تنقیح المقال فی علم الرجال؛ [بیجا]: چاپ سنگی، [بیتا].
۱۱. مجلسی، محمدباقر؛ بحارالأنوار؛ چاپ دوم، بیروت: دار إحیاء التراث العربی،۱۴۰۳ق.
۱۲. مرکز صهبا؛ بصیرت و استقامت؛ چاپ اول، قم: مؤسسه فرهنگی هنری ایمان جهادی، ۱۳۸۹ش.
۱۳. مظفر، عبدالواحد؛ بطل العلقمی؛ بیروت: مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، ۱۴۲۹ق.
۱۴. مفید، محمد بن محمد؛ الإرشاد؛ چاپ اول، قم: کنگره شیخ مفید، ۱۴۱۳ ق.
سایتها
۱. پایگاه اطلاعرسانی حوزه؛ «دفاع مقدس و شاخص ولایتمداری»؛ ۲۷/۰۶/۱۳۹۹، کد خبر: ۹۹۲۶۰.
۲. پایگاه اطلاعرسانی دفتر حفظ و نشر آثار آیتاللّه سید علی حسینی خامنهای؛ «باید در تاریخ ثبت کرد»؛ ۱۵/۰۶/۱۳۹۷.
۳. خبرگزاری تسنیم؛ «ایمان قوی، علت آرامش چهره شهید پس از اسارت»؛ ۲۸/۰۵/۱۳۹۶، کد خبر: ۱۴۹۴۰۱۵.
۴. خبرگزاری تسنیم؛ «مرحمت بالازاده؛ شهید ۱۱ سالهای که حکم جهادش را از دستان مقام معظم رهبری گرفت»؛ ۱۰/۰۸/۱۳۹۵، کد خبر: ۶۸۲۰۹۰.
پی نوشت ها:
[۱]. جعفر بن محمد ابننما حلی؛ مثیر الأحزان؛ ص ۲۵۵.
[۲]. عبدالواحد مظفر؛ بطل العلقمی؛ ج ۲، ص ۱۶۲.
[۳]. جعفر بن محمد ابنقولویه؛ کامل الزیارات؛ ص ۲۵۷.
[۴]. فتح: ۲۹.
[۵]. علی بن حسین ابوالفرج اصفهانی؛ مقاتل الطالبین؛ ص ۷۹.
[۶]. خبرگزاری تسنیم؛ «ایمان قوی، علت آرامش چهره شهید پس از اسارت»؛ ۲۸/۰۵/۱۳۹۶، کد خبر: ۱۴۹۴۰۱۵.
https://www.tasnimnews.com/fa/news/۱۴۹۴۰۱۵
[۷]. محمد بن محمد مفید؛ الارشاد؛ ج ۲، ص ۸۲.
[۸]. نحل: ۴۳.
[۹]. پایگاه اطلاعرسانی حوزه؛ «باید در تاریخ ثبت کرد»؛ ۲۵/۰۶/۱۳۹۷، کد خبر: ۴۰۴۲۴.
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=۴۰۴۲۴
[۱۰]. محمد بن مکرم ابنمنظور؛ لسان العرب؛ ج ۴، ص ۶۵.
[۱۱]. حسین بن محمد راغب اصفهانی؛ مفردات الفاظ القرآن؛ ص ۴۹.
[۱۲]. محمد بن حسین شریف الرضی؛ نهج البلاغه؛ خطبه ۱۵۳.
[۱۳]. عبدالواحد بن محمد تمیمی آمدی؛ غررالحکم و دررالکلم؛ ج ۴، ص ۳۲.
[۱۴]. بیانات در دیدار مردم چالوس با رهبر انقلاب در ورزشگاه شهدای هفتم تیر؛ ۰۵/۰۷/۱۳۸۸.
https://farsi.khamenei.ir/news-content?id=۸۱۷۴
[۱۵]. مرکز صهبا؛ بصیرت و استقامت؛ ص ۱۰.
[۱۶]. جعفر بن محمد ابنقولویه؛ کامل الزیارات؛ ص ۲۵۶.
[۱۷]. احمد بن یحیی بلاذری؛ جمل من انساب الاشراف؛ ج ۳، ص ۳۹۱.
[۱۸]. عبداللّه مامقانی؛ تنقیح المقال؛ ج ۲، ص ۳۲۷.
[۱۹]. محمدباقر مجلسی؛ بحارالانوار؛ ج ۴۵، ص ۲۸.
[۲۰]. همان.
[۲۱]. همان، ص ۲۷.
[۲۲]. خبرگزاری تسنیم؛ «مرحمت بالازاده؛ شهیدی که حکم جهادش را از دستان مقام معظم رهبری گرفت»؛ ۱۰/۰۸/۱۳۹۵، کد خبر: ۶۸۲۰۹۰ https://www.tasnimnews.com/fa/news/۶۸۲۰۹۰
[۲۳]. علی ربانی خلخالی؛ چهره درخشان قمر بنیهاشم؛ ج ١، ص ١٩٠.
[۲۴]. محمدباقر مجلسی؛ بحارالانوار؛ ج ۴۵، ص ۶۴.
[۲۵]. پایگاه اطلاعرسانی حوزه؛ «دفاع مقدس و شاخص ولایتمداری»؛ ۲۷/۰۶/۱۳۹۹، کد خبر: ۹۹۲۶۰.
https://hawzah.net/fa/Article/View/۹۹۲۶۰