مجاهدت‌های امام صادق(ع) در تبیین معارف دین

امتیاز بدهید
(0 امتیاز)
مجاهدت‌های امام صادق(ع) در تبیین معارف دین

دوران امام جعفر صادق (ع)، دوران جدالِ گروه های اسلامی در مباحث قرآنی، اعم از قرائت[۱] و تفسیر قرآن بوده است. ظهور نحله های فقهی و حضور افرادی که با یدک کشیدن عنوان فقیه بر کرسی فتوا تکیه زدند، در این دوران به اوج خود می رسد؛ ولی بازار مناظرات کلامی، بسیار داغ تر از بازار مباحث قرآنی و فقهیِ عرضه کنندۀ فرقه های معتزله، اشاعره، مرجئه، خوارج، غُلات، صوفیّه، زیدیّه، کیسانیّه، مشبّهه، مجسّمه و تناسخیه بود.

از سوی دیگر، در این دوران تفکر دیگری رواج داشت که از تمام تفکرات پیشین برای مسلمانان خطرناک تر بود؛ گروهی به نام «زنادقه» منکر خدا، پیامبر و ادیان آسمانی شدند. آن ها به اصطلاح امروز، روشنفکرانی بودند که با حمایت دستگاه خلافت در همه جا، حتی مسجدالحرام و مسجدالنّبی(ص) حاضر می شدند و به ترویج الحاد و مادی گرایی می پرداختند. «عبدالله بن مُقَفّع» از سران زنادقه در دستگاه بنی امیّه سِمت کاتب و منشی را داشت و پس از انتقال خلافت به عباسیان، از نزدیکان و مشاوران سفّاح و منصور بود. «مطیع بن ایاس» و «ابن ابی العوجاء» دو نفر دیگر از سران این فرقه نیز نزد دولت مردان از موقعیت بالایی برخوردار بودند.[۲]

القای شبهات و تشکیک در اصول اعتقادات مسلمانان، جعل فراوان احادیث، ساختن افسانه ها و قصه های دروغین، ترجمۀ کتب ضالّه به زبان عربی و نشر آن ها میان مردم، از جمله اقدامات آنان بود.[۳] ابن ابی العوجاء در پای چوبه دار افتخار می کرد که چهار هزار حدیث جعل و ضمن آن ها حلال خدا را حرام و حرام خدا را حلال کرده است.[۴]

رژیم هزارماهۀ بنی امیه نیز در سال های آغاز امامت امام صادق (ع) پرماجراترین فصول پایانی کتاب خویش را نگاشته و عباسیان نیز در حال تدوینِ سرآغاز پرزرق و برق حکومت خویش بودند. قدرت نمایی های نظامی و شورش های پیاپی در نواحی مختلف و حیف و میل های افسانه ای هشام بن عبدالملک[۵] و بالاخره قحطی، فقر، طاعون و جنگ در نقاط مختلف، به کشور گستردۀ مسلمان نشین حالت عجیبی داده بود. انقلاب های پیاپی، به ویژه از طرف خونخواهان امام حسین (ع)، مانند انقلاب ابوسلمه در کوفه، قیام ابومسلم در خراسان و... از مهم ترین جریان های سیاسی آن روز به شمار می رود. رجال روحانی، قضات، محدثان و مفسران قرآن که می بایست در فضای پریشان و غم زدۀ آن روز، ملجأ و پناهگاه مردم و یار امام معصوم باشند، گاهی خطرناک تر از رجال سیاسی، بر مشکلات می افزودند[۶] و مهره هایی در دستگاه خلافت یا بازیچه هایی در دست فرمانروایان بودند.[۷]

 

امام صادق(ع) و مجاهدت در تبیین معارف اسلام ناب

جریان یافتن نحله های فرهنگی و مکاتب فکری از یک سو و وزیدن نسیم اختلافات سیاسی و کشمکش های بنی امیه و بنی عباس از دیگر سو، امام صادق(ع) را به عرصۀ مجاهدت در تبیین اسلام، کشانید تا مکتب تشیع را از گزند تندباد حوادثِ روزگار نجات دهد؛ مکتبی که در خفقان و شکنجۀ حکومت های پیشین، آخرین نفس ها را می کشید و آخرین نفرات خویش را قربانی می داد و مردان باارزش خود را در زرق و برق حکومت غاصب ستمگر، مجذوب یا در اظهار و ابراز شخصیت، محجوب می دید.

در آن شرایط حساس که هر یک از مکاتب فکری، سعی در جذب مشتریان خود داشتند و بنی امیه نیز به دلیل تزلزل حکومت و مشکلات سیاسی فراوان، نسبت به امام و شیعیان فرصت ایجاد فشار و اختناق را نداشت و چون عباسیان پیش از دستیابی به قدرت و حکومت، شعار حمایت از خاندان پیامبر (ص) و انتقام خون آنان را سر می دادند، فشاری از طرف آنان مطرح نبود، بنابراین برای امام و شیعیان آرامش و آزادی نسبی فراهم شده بود.

با عدم امکان جهاد نظامی و نیز روردرویی با حکام ستمگر، امام صادق(ع) مجاهدت در تبیین را که در حقیقت بریدن شاهرگ دستگاه خلافت بود، سرلوحۀ کار خویش قرار داد و با گستردن سفرۀ دانش الهی خویش در مسجدالنبی(ص)، دانشگاه تبیین را تأسیس کرد. حضرت در آن دانشگاه، نه تنها دوستان و پیروان خود را تربیت و آنان را در برابر دشمنان فکری مسلح کرد؛ بلکه دیگران را نیز در حدّ ظرفیت و لیاقتشان بهره مند ساخت و در ظلمت بحران ها و آشوب ها، دنیای شیعه را با مجاهدت تبیین خویش روشن کرد.

 

اکنون به بررسی برخی مجاهدت های امام صادق(ع) در تبیین اسلام ناب، اشاره می کنیم:

 

۱. تبیین جایگاه والای امامت

امام صادق(ع) با تلاش های خود، امامت را در باور شیعی، از فروع به اصول دین آورد و خویشتن را به عنوان صاحب حق واقعی ولایت و امامت به مردم معرفی فرمود و مستقیم و صریح، حکام زمان را طاغوت شمرد و آنان را نفی کرد. حضرت به این هم بسنده نکرده، امامت را برای خویش اثبات کردند؛ بلکه همراه نام خود، نام سایر امامان و اسلاف پیشین خویش را نیز یاد کرده، سلسلۀ امامت اهل بیت(ع) را متصل و جدایی ناپذیر مطرح کردند و از کانالی مطمئن و تردیدناپذیر به پیامبر بزرگوار(ص) متصل فرمودند.

روایت «عمرو بن ابی المقدام» منظرۀ شگفت آوری را در این باره ترسیم می کند: روز نهم ذی الحجة، محشری از خلایق در عرفات برای ادای مراسم خاص آن روز گرد آمده اند و نمایندگان طبیعی مردم سراسر مناطق مسلمان نشین، از اقصا نقاطِ خراسان تا ساحل مدیترانه، جمع شده اند. یک سخن به‎جا در آنجا می توانست نقش امامت را تبیین کند. دیدم امام میان مردم ایستاد و با صدای هرچه بلندتر - با فریادی که باید در همه جا و در همۀ گوش ها طنین بیفکند و به وسیلۀ شنوندگان به سراسر دنیای اسلام مخابره شود - پیام خود را سه مرتبه فرمود، سپس روی خود را به طرفی دیگر گرداند و سه مرتبه همان سخن را ادا کرد. باز روی را به سمتی دیگر گرداند و باز همان فریاد و همان پیام. بدین ترتیب، امام دوازده مرتبه سخن خود را تبیین کرد. این پیام با این عبارات ادا می شد: «أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ رَسُولَ الله(ص) کَانَ الْإِمَامَ ثُمَّ کَانَ علِیُّ بنُ أَبِی طَالِبٍ، ثمَّ الْحَسَنُ، ثُمَّ الْحُسَیْنُ، ثُمَّ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ، ثُمَّ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیّ(ع) ...».[۸]

حدیث دیگر از «ابی الصباح کنانی» است که در آن، امام صادق(ع) خود و دیگر امامان شیعه(ع) را چنین توصیف می فرمایند: «ما کسانی هستیم که خدا اطاعت ما را بر مردم لازم ساخته است. انفال و صفوالمال[۹] در اختیار ماست».[۱۰]

البته امام صادق(ع) حاضر نبودند به هر قیمتی حکومت را به دست گیرند. ابومسلم به حضرت صادق(ع) چنین نوشت: «من مردم را به دوستی اهل بیت(ع) دعوت می کنم. اگر مایل هستید، کسی برای خلافت بهتر از شما نیست.» امام در پاسخ نوشتند: «مَا اَنْتَ مِنْ رِجَالِی وَ لَا الزَّمَانُ زَمَانِی؛[۱۱] نه تو از یاران منی و نه زمانه، زمانۀ من است».

همچنین وقتی «ابوسلمه خلال» از امام دعوت می کند تا قدرت را به دست گیرند، امام صادق(ع) نه تنها از این پیشنهاد و درخواست استقبال نکردند؛ بلکه نامۀ ابوسلمه را با آتش شمع سوزاندند. وقتی نامه رسان، جواب نامه را تقاضا کرد، امام(ع) فرمودند: «جواب نامۀ ابوسلمه همین بود که دیدی!».[۱۲]

امام(ع) مصلحت الهی را در این می دیدند که با جهاد تبیین، معرفت و بصیرت مردم به جایگاه والای امامت افزایش یابد تا خود به سوی امام، روی آورند و رهبریِ وی را مطالبه کنند. این تلاش حضرت به شناخت مردم از جایگاه ائمه(ع) منجر شد، به گونه ای که مردم در زمان امام کاظم(ع) مقام و جایگاه واقعی ائمه(ع) را به تدریج درک کردند؛ ولی وقتی دستگاه جبار خلافت متوجه این مسئله شد و به شدت احساس خطر کرد؛ بنابراین امام کاظم (ع) را دستگیر و زندانی کرد و امام رضا(ع) را در پوشش ولایتعهدی از مردم جدا ساخت و با آوردن امام جواد (ع) به دستگاه خلافت و قطع ارتباط ایشان با مردم، حضرت را در عنفوان جوانی به شهادت رساند و امام هادی و عسکری(ع) را در منطقه ای نظامی کاملاً محصور کرد تا ارتباط آن ها را با مردم به طور کامل قطع کند.

 

۲. تبیین بی نصیبی خلفا از دانش دین

دستگاه خلافت در اسلام، فقط یک تشکیلات سیاسی صرف نیست؛ بلکه یک رهبری سیاسی- مذهبی است. نام «خلیفه» برای حاکم اسلامی، نشان دهندۀ همین حقیقت است که وی جانشین پیامبر(ص) بوده، علاوه بر رهبری سیاسیِ مردم، متکفل امور دینی و فقهی آنان نیز هست. همین حقیقتِ مسلم باعث شد خلفایی که از آگاهی های دینی کم نصیب یا بی بهره بودند، این نقیصه را در دستگاه خلافت خود، به وسیلۀ رجال دینیِ وابسته به خود جبران کنند و با الحاق فقها، مفسران و محدثان مزدور به دستگاه حکومت و به بهانۀ «مصالح روز» احکام الهی را در پوششی از استنباط و اجتهاد - که برای مردم عادی و عامی قابل تشخیص نبود - تغییر دهند.

با این آگاهی، این نکته به خوبی روشن می شود که «فقه جعفری در برابر فقه فقیهان رسمی روزگار امام صادق(ع) فقط یک اختلاف عقیدۀ دینیِ ساده نبود؛ بلکه در عین حال، دو مضمونِ متعرضانه را نیز با خود حمل می کرد: نخست و مهم تر، اثبات بی نصیبی دستگاه حکومت از آگاهی دینی و ناتوانی آن از ادارۀ امور فکری مردم بود و دیگر، مشخص ساختن موارد تحریف در فقه رسمی که ناشی از مصلحت اندیشی فقها در بیان احکام فقهی و ملاحظه کاری آنان در برابر تحکم و خواست قدرت های حاکم است. امام صادق(ع) با گستردن بساط علمی و بیان فقه و معارف اسلامی و تفسیر قرآن به شیوه ای، غیر از شیوۀ عالمان وابسته به حکومت، عملاً به معارضه با آن دستگاه برخاست و بدین وسیله، تمام تشکیلات مذهبی و فقاهت رسمی را که یک ضلع مهم از حکومت خلفا به شمار می آمد، تخطئه کرد و دستگاه حکومت را از بُعد مذهبی اش تهی ساخت».[۱۳]

در مجاهدت تبیین امام صادق(ع) بهره گیری از عامل «بی نصیبی خلفا از دانش دین» به عنوان دلیلی بر این که از نظر اسلام، آنان حق حکومت کردن را ندارند، به وضوح مشاهده می شود. در حدیثی از آن حضرت چنین نقل شده است: «نَحنُ قومٌ فرَضَ الله طَاعَتَنَا وَ اَنتُم تَأتَمُّونَ بِمَن لَایَعذَرُ الناسُ بجَهَالَتِهِ؛[۱۴] ما کسانی هستیم که خدا فرمانبری از آنان را واجب ساخته است و شما از کسی تبعیت می کنید که مردم به علت جهالت او نزد خدا معذور نیستند»؛

 

۳. تبیین حُرمت همکاری با حاکم ستمگر

امام صادق(ع) همکاری با حاکمان و سیستم های ستمگر را به شدت تحریم می کردند و درآمد حاصل از همکاری با آنان را «سُحت» و حرام شمرده، می فرمودند: «السحْتُ أَنوَاعٌ کثِیرَةٌ مِنْهَا ما أُصیبَ مِنْ أَعْمَالِ الْوُلَاةِ الظَّلَمَةِ وَ منْهَا أُجورُ الْقُضَاةِ وَ أُجُورُ الْفَوَاجِرِ وَ ثَمَنُ الْخَمْرِ وَ النَّبِیذِ الْمُسْکرِ وَ الرِّبَا بَعْدَ الْبَینَةِ فَأَمَّا الرِّشَا یا عَمَّارُ فی الْأَحکامِ فَإِنَّ ذَلِک الْکفْرُ بِاللَّهِ الْعَظِیمِ وَ بِرَسُولِهِ؛[۱۵] کسب حرام اقسام زیادی دارد، از جمله درآمد حاصل از همکاری با حاکمان ظالم، کارمزد قاضیان (در این نظام ها) و مزدهای زناکاران و بهای شراب و نبیذ مستی آور و ربا که با شاهد ثابت شود. ای عمار! اما رشوه گرفتن در احکام، کفر به خدای بزرگ و پیامبر اوست».

همچنین فرمودند: «منْ سوَّدَ اسْمَهُ فِی دِیوَانِ وُلْدِ سَابِعٍ[۱۶] حَشَرَهُ اللَّهُ یوْمَ الْقِیامَةِ خِنْزِیراً؛[۱۷] هر کس در دیوان بنی عباس نام نویسی کند، خدا او را روز قیامت خوک محشور خواهد کرد».

و نیز فرمودند: «مَا أُحبُّ أَنی عقَدْتُ لَهمْ عقْدَةً أَوْ وَکیت لَهُمْ وِکاءً وَ إِنَّ لِی مَا بَینَ لَابَتَیهَا لَا وَ لَا مَدَّةً بِقَلَمٍ إِنَّ أَعْوَانَ الظَّلَمَةِ یوْمَ الْقِیامَةِ فِی سُرَادِقٍ مِنْ نَارٍ حَتَّی یحْکمَ اللَّهُ بَینَ الْعِبَادِ؛[۱۸] من دوست ندارم برای بنی عباس گرهی بزنم یا در مشکی را ببندم. هرچند در برابر آن ثروت زیادی به دستم برسد. نه، حتی دوست ندارم برای آن ها قلمی بر صفحه ای بکشم. همانا کمک کنندگان به ستمگران در روز قیامت در سراپرده ای از آتش قرار داده می شوند تا خداوند بین بندگان حکم کند».

 

۴. تبیین معارف در قالب مناظرات علمی

امام صادق(ع) در راستای جهاد تبیین، نسبت به مبانی ناب تشیع، مناظرات علمی فراوانی انجام می دادند که از میان آن مناظرات متعدد و فراوان، نمونۀ مناظرۀ آن حضرت با «ابو حنیفه»، پیشوای فرقۀ حنفی را مرور می کنیم:

روزی ابوحنیفه به در خانۀ امام آمد و اجازۀ ملاقات خواست. امام اجازه ندادند. ابوحنیفه می گوید: مقداری پشت در توقف کردم تا عده ای از مردم کوفه آمدند و اجازۀ ملاقات خواستند. امام به آن ها اجازه داد. من هم با آنان داخل خانه شدم. وقتی به حضور رسیدم، گفتم: شایسته است شما نماینده ای به کوفه بفرستید و مردم آن سامان را از ناسزا گفتن به اصحاب محمد(ص) نهی کنید؛ بیش از ده هزار نفر در این شهر به یاران پیامبر(ص) ناسزا می گویند. امام فرمودند: مردم از من نمی پذیرند. گفتم: چگونه ممکن است سخن شما را نپذیرند، در صورتی که شما فرزند پیامبر خدا(ص) هستید؟ امام فرمودند: تو خود یکی از همان هایی هستی که حرف مرا نمی پذیری. مگر بدون اجازۀ من داخل خانه نشدی و بدون این که بگویم، ننشستی و بی اجازه شروع به سخن گفتن ننمودی؟ آن گاه فرمود: شنیده ام تو براساس قیاس فتوا می دهی؟ گفتم: آری. فرمود: وای بر تو! اولین کسی که بر این اساس نظر داد، شیطان بود؛ وقتی خدا به او دستور داد به آدم(ع) سجده کند، گفت: «من سجده نمی کنم؛ زیرا مرا از آتش و او را از خاک آفریدی و آتش، گرامی تر از خاک است.» سپس امام(ع) فرمودند: به نظر تو کشتن کسی به ناحق مهم تر است یا زنا؟ گفتم: کشتن کسی به ناحق. امام فرمود: پس چرا برای اثبات قتل، دو شاهد کافی است؛ ولی برای ثابت کردن زنا چهار گواه لازم است؟ آیا این قانون اسلام با قیاس توافق دارد؟ گفتم: نه. امام فرمودند: بول کثیف تر است یا منی؟ گفتم: بول. فرمود: پس چرا خداوند در مورد اول، مردم را به وضو امر کرده؛ ولی در مورد دوم دستور داده است غسل کنند؟ آیا این حکم با قیاس توافق دارد؟ گفتم: نه. باز امام فرمود: نماز مهم تر است یا روزه؟ گفتم: نماز. فرمود: پس چرا بر زن حائض، قضای روزه واجب است؛ ولی قضای نماز، واجب نیست؟ آیا این حکم با قیاس توافق دارد؟ گفتم: نه. حضرت فرمود: آیا زن ضعیف تر است یا مرد؟ گفتم: زن. فرمود: پس چرا ارث مرد دو برابر زن است؟ آیا این حکم با قیاس سازگار است؟ گفتم: نه. سپس فرمود: چرا خداوند دستور داده است که اگر کسی ده درهم سرقت کرد، دستش قطع شود، در صورتی که اگر کسی دست کسی را قطع کند، دیۀ آن پانصد درهم است؟ آیا این با قیاس سازگار است؟ گفتم: نه. امام فرمود: شنیده ام که این آیه را: «در روز قیامت به طور حتم از نعمت ها سؤال می شوید!» چنین تفسیر می کنی که خداوند مردم را دربارۀ غذاهای لذیذ و آب های خنک که در فصل تابستان می خورند، مؤاخذه می کند. گفتم: درست است، من این آیه را این طور معنا کرده ام. امام فرمود: اگر شخصی تو را به خانه اش دعوت کند و با غذای لذیذ و آبی خنک از تو پذیرایی کند، بعد به خاطر این پذیرایی بر تو منّت بگذارد، دربارۀ چنین کسی چگونه قضاوت می کنی؟ گفتم: می گویم آدم بخیلی است. امام فرمود: آیا خداوند بخیل است (تا روز قیامت دربارۀ غذاهایی که به ما داده، ما را مؤاخذه کند)؟ گفتم : پس مقصود از نعمت هایی که قرآن می گوید انسان دربارۀ آن مؤاخذه می شود، چیست؟ فرمود: مقصود، نعمت دوستی و ولایت ما خاندان رسالت است.[۱۹]

 

۵. استفاده از نخبگان در تبیین حقایق

وقتی انسان آثار امام صادق(ع) را بازبینی می کند، گاه می پندارد که در برابر یک دانشمند شیمی قرار دارد و گاه خود را در برابر یک عالم فلکی می انگارد و گاه خویش را در برابر طبیبی حاذق می بیند که بدن انسان را تشریح و امراض و اسقام و علل و طرق معالجۀ آن را بیان می کند و وقتی به علوم انسانی و معنوی باز می گردد، در برابر خویش، عالمی ربانی و چهره ای ملکوتی مشاهده می کند.[۲۰] به همین دلیل، در دانشگاه تبیین امام صادق(ع)، به تربیت متخصصان اهتمام ویژه ای وجود داشت.

امام صادق(ع) هر یک از شاگردان خود را در رشته ای که با ذوق او سازگار بود، تشویق و تعلیم می فرمود. مثلاً «حمران بن اعین» در زمینۀ تفسیر و علوم قرآنی، «ابان بن تغلب» در ادبیات عرب، هشام بن حکم و هشام بن سالم در کلام، زراره و محمد بن مسلم و... در مسائل فقهی و جابر بن حیان در شیمی و ریاضیات متخصص بودند و... «هشام بن حکم» می گوید: مردی از اهالی شام وارد شد و به امام صادق(ع) عرض کرد: می خواهم چند سؤال بکنم. امام(ع) فرمودند: دربارۀ چه می خواهی بپرسی؟ گفت: از قرآن، حروف مقطعه، سکون، رفع، نصب و جرّ. امام(ع) فرمودند: ای حمران! تو جواب بده. مرد گفت: می خواهم با خودتان بحث کنم. امام فرمودند: اگر بر او غلبه کردی، بر من پیروز شده ای. مرد شامی آنقدر سؤال کرد و پاسخ صحیح شنید که خسته شد و به امام(ع) گفت: حمران مرد توانایی است؛ هرچه پرسیدم، جواب داد. آن گاه حمران به اشارۀ امام سؤالی پرسید که او جوابی نداشت. مرد این بار تقاضا کرد دربارۀ مسائل نحو سؤال کند. امام(ع) او را به «ابان» حواله داد و در فقه به «زرارة بن اعین» و در کلام به «مؤمن الطاق» و در توحید به «هشام بن سالم» و در امامت به من معرفی کرد و او در همه مغلوب شد. امام(ع) چنان خندید که دندانش ظاهر شد. مرد شامی گفت: گویا می خواستی به من بفهمانی که میان شیعیان چنین مردمی داری؟ امام(ع) فرمودند: همین طور است. سپس آن مرد به جرگۀ شیعیان پیوست.[۲۱]

 

پی نوشت ها:

[۱] قرّاء سبعه که مشهور علمای شیعه و سنّی بر قرائت آنان اعتماد کرده اند، در این دوران می زیسته اند.

[۲] انساب الاشراف، احمد بن یحیی بن جابر بلاذری، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، بیروت، چاپ اول، ۱۳۹۴ق، ج ۳، ص ۲۱۸.

[۳] الامام الصادق و المذاهب الاربعة، اسد حیدر، مرکز الطباعات و النشر المجمع العالمی لاهل البیت، تهران، ۱۴۲۵ ق، ج ۲، ص ۲۳۲.

[۴] همان، ص ۲۳۳.

[۵] زن هشام لباسی داشت که تارهای آن از طلا و بر آن نگین های گران بها آویخته بود، چندان که از سنگینی آن، یارای راه رفتن نداشت. قیمت گذاران هرگز نتوانستند برای آن بهایی معین کنند و خود او فرشی داشت به طول ۱۰۰ و عرض ۵۰ ذراع که از حریر و طلا بود. (تاریخ کامل، ابن اثیر، ابن اثیر، ترجمه: حمید آژیر، انتشارات اساطیر، تهران، چاپ اول، ۱۳۸۱ش، ج ۵، ص ۲۲۰.)

[۶] این یک نمونه از هزاران نمونه موضع گیری ننگین و خیانت آمیز و در عین حال ابلهانۀ این حضرات است که حسن بصری مبارزه با حجاج بن یوسف - آن طغیانگر خون آشام و متجاوز و بی نماز - را جایز ندانست و با این کار مخالفت کرد و چنین گفت: رأی من آن است که با وی ستیز نکنید؛ زیرا اگر وی عقوبتی باشد که خدا بر شما مسلط کرده، شما را قدرت آن نیست که عقوبت خدایی را با شمشیر دور سازید و اگر بلایی باشد که نازل شده، صبر کنید تا خدا خودش حکم کند که او بهترین حکم کنندگان است! (طبقات الکبری، ابن سعد، محمد بن سعد کاتب واقدی، ترجمه: دکتر محمود افغانی، نشر نو، تهران، ۱۳۶۵ش، ج ۱، ص ۱۱۹.)

[۷] انسان ۲۵۰ ساله، مجموعۀ مکتوب از بیانات مقام معظم رهبری (حفظه الله) دربارۀ زندگی سیاسی و مبارزاتی ائمه معصومین(ع)، انتشارات مؤسسه جهادی، بی جا، چاپ سوم، ۱۳۹۰ش، ص ۲۵۵.

[۸] إقبال الأعمال(ط- القدیمة)، علی بن موسی، ابن طاووس، دار الکتب الإسلامیه، تهران، چاپ دوم، ۱۴۰۹ ق، ج۱، ص۳۳۰.

[۹] صفوالمال، اموالی است که سلاطین گردنکش به خود اختصاص داده، هنگامی که این اموال مغصوب، با پیروزی رزمندگان اسلام از تصرف ستمگران خارج می شود، مانند دیگر غنائم تقسیم نمی شود تا در اختیار یک نفر قرار گیرد و به او حشمتی کاذب و تفاخری دروغین ببخشد؛ بلکه به حاکم اسلامی سپرده می شود و او از آن ها در جهت مصالح عموم مسلمانان استفاده می کند.

[۱۰] انسان ۲۵۰ ساله، ص ۲۵۶.

[۱۱] الملل و النحل، محمدبن عبدالکریم شهرستانی، دارالمعرفة، بیروت، ۱۴۰۲ق، ص ۱۵۴.

[۱۲] مروج الذهب، علی بن الحسین مسعودی، بیروت، چاپ ۲۶، ۱۹۸۵م، ج ۳، ص ۲۵۳، به نقل از: سیره چهارده معصوم(ع)، محمد محمدی اشتهاردی، محمد محمدی اشتهاردی، نشر مطهر، بی جا، چاپ چهارم، ۱۳۸۱ش، ص ۵۴۷.

[۱۳] انسان ۲۵۰ ساله، ص ۲۶۱.

[۱۴] اصول کافی، محمد بن یعقوب کلینی، ترجمه: محمدباقر کمره ای، نشر اسوه، تهران، چاپ چهارم، ۱۳۷۹ ش، ج ۱، ص ۱۸۶.

[۱۵] الخصال، محمد بن علی بن الحسین بن بابویه صدوق، انتشارات اسلامی جامعه مدرسین حوزه علمیه، قم، ۱۴۰۳ق، ج ۱، ص ۳۳۰.

[۱۶] واژه سابع، مقلوب واژه عباس است و این تعبیر به خاطر تقیه در لسان معصومان(ع) رایج بوده است.

[۱۷] المحجة البیضاء، ملا محسن فیض کاشانی، نشر حسنین، تهران، چاپ اول، ۱۴۲۶ق، ج ۳، ص ۲.

[۱۸] وسائل الشیعة، شیخ محمد بن حسن حر عاملی، مؤسسة آل البیت (ع)، قم، چاپ اول، ۱۴۰۹ق، ج ۱۲، ص ۱۲۹.

[۱۹] بحار الانوار، ج ۱۰، ص ۲۲.

[۲۰] الامام الصادق کما عرفه علماء الغرب، نورالدین آل علی، مؤسسه الوفاء، بیروت، چاپ اول، ۱۴۲۵ق، ص ۴۳.

[۲۱] بحار الانوار، ج ۴۷، ص ۲۱۷.

خوانده شده 582 مرتبه