حَجَرُ الْأسْوَدْ، یکی از یاقوتهای بهشتی است که با فرمان الهی و توسط حضرت ابراهیم (ع) به مکان امروزی خود یعنی در کنار خانه کعبه انتقال داده شده است و تا به امروز تاریخ پرفرازو نشیبی را دیده است.
اما به راستی حکمت وجود این سنگ بهشتی بر روی زمین و در کنار خانه کعبه چیست و چه ویژگیهایی دارد؟
معرفی حَجَرُ الْأسْوَدْ
حَجَرالاَسود، (حجر أسود، بهمعنای سنگ سیاه) (Black Stone)، سنگی است سیاهرنگ که بر دیوار پایه کعبه از اماکن مقدس اسلامی در شهر مکه نصب شدهاست.
حَجَرالاَسود سنگ شکستهای است به قطر حدود ۵۰ سانتیمتر که امروزه تکههای آن با یک بَست نقرهای به هم نگه داشته شدهاست.
همچنین طواف به دور کعبه از این سنگ آغاز میگردد.
حَجَرُ الْأسْوَدْ، سنگی مقدّس، دارای پیشینه کهن و جایگاهی ویژه در فرهنگ اسلامی و مناسک حج است.
این سنگ در رُکن شرقی کعبه (که به رکن اسود یا رکن حَجَری نیز معروف است) در ارتفاع یک متر و نیم از زمین نصب شده است.
حجرالاسود پیش از اسلام نیز مورد احترام بود؛ با این حال هیچگاه در طول تاریخ (حتی در دوره جاهلیت که پرستش سنگها رایج بود) مورد پرستش واقع نشد.
این سنگ چند بار شکسته و خرد شده است. به همین دلیل ملاطی از چسب ساخته و تکههای سنگ را در آن قرار دادهاند.
نامگذاری حَجَرُ الْأسْوَدْ
حجر الاسود به معنای «سنگ سیاه» است که این نام به علت رنگ سیاهش به آن داده شده است. برخی از آن با عنوان «حجرالأسود» (سنگ خوشبخت و خوشاقبال) یاد کردهاند.
به نوشته ابنظهیره، اگر «أسود» از ریشه «سَوْدَد» به معنای سروری و سیادت باشد، «حجرالأسود» به معنای سنگی خواهد بود که منزلت آن از همه سنگها برتر و بالاتر است.
ماهیت حَجَرُ الْأسْوَدْ
حجرالاسود، یاقوت سفید از یاقوتهاى بهشت بوده است که خداوند آن را در کوه «ابوقبیس» قرار داد و به حضرت ابراهیم و اسماعیل علیهماالسّلام وحى کرد تا آن را از کوه ابوقبیس، استخراج نمایند و به همین شکل که اکنون هست، در کعبه جاسازى نمایند؛ و از حضرت على علیه السّلام نقل گردیده است که پیش از حضرت ابراهیم و اسماعیل علیهماالسّلام خداوند این سنگ را از بهشت همراه حضرت آدم علیه السّلام به زمین فرستاد و آن حضرت سنگ را در همین مکان کنونى قرار داد، ولى پس از طوفان نوح علیه السّلام حضرت ابراهیم و اسماعیل علیهماالسّلام از طریق وحى، آن را از کوه ابوقبیس استخراج نمودند.
چرا حَجَرُ الْأسْوَدْ، سیاه شد؟
حجرالاسود، صیقلی و به شکل بیضی نامنظم است. رنگ آن سیاه مایل به سرخ است و لکههای سرخرنگ و رگههای زردرنگی بر روی آن دیده میشود.
گفته شده که تیرگی و سیاهی شدید آن بهسبب آتشسوزی کعبه بوده است که یک بار در دوره جاهلیت و بار دیگر در زمان حکومت یزید بن معاویه روی داد.
این سنگ که ابتدا یاقوت بسیار سفید و نورانى بود، بر اثر تماس کفّار و مشرکین با آن و معصیت گناهکاران، رنگ آن تغییر پیدا کرد و سیاه شد
پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله به عایشه که در حال طواف بود فرمود: «اگر چنین بود که خداوند این سنگ را بر اثر پلیدى و نجاسات دوران جاهلیت متاثر سازد، اکنون هر دردى با آن شفا پیدا مى کرد و این سنگ به همان شکلى بود که در اوّل، خداوند آن را با آن شکل به زمین فرستاد و خداوند آن را به همان حالت اوّلى که داشت، ظاهر مى کرد. این سنگ، ابتدا یاقوتى سفید از یاقوتهاى بهشت بود، ولى خداوند زیبایى آن را بر اثر معصیت گناهکاران، تغییر داد...»؛ و در روایت دیگرى از امیرالمؤ منین على علیه السّلام نقل شده است که آن حضرت فرمود: «حجرالاسود در ابتدا سنگى بود که سفیدى آن مانند سفیدى مروارید و درخشش آن مانند یاقوت بود، سپس دستهاى کفّار آن را سیاه کرد...».
در طی تاریخ، این سنگ بارها مورد حمله افراد مختلفی قرار گرفته و خرد شده است. به همین دلیل ملاطی از چسب ساختهاند و آن تکهها را در آن قرار دادهاند. از این رو، توصیف دقیق و کامل حجرالأسود برای ما میسر نیست؛ زیرا به علت ملاطی که دور سنگ را گرفته است اکنون تنها هشت قطعه کوچک از سنگ دیده میشود که بزرگترین آنها به اندازه یک خرماست. روایت میشود که این قطعهها مجموعاً پانزده عدد بودهاند که هفت عدد آنها در میان ملاط قهوهای رنگ ـ. نگهدارندهای که هر استلامکننده حجرالأسود آن را مشاهده میکند ـ. پنهان شده است. بیترید قرنها تماس دستان بشر با این سنگ و ملاط دور آن، موجب صیقلیتر شدن و تغییر رنگ آن شده است.
یکی از جهانگردان غربی که در قرن نوزده به مکه سفر کرده است، حجر الاسود را چنین توصیف کرده است:
این سنگ یک بیضی نامنظم است که حدود هفت اینچ (۱۸ سانتیمتر) قطر دارد و سطحی ناهموار دارد. این سنگ از حدود یک دوجین سنگهای کوچکتر با اندازهها و شکلهای مختلف تشکیل شده است که به وسیلة مقداری ملاط بهخوبی به هم دیگر چسبانده و صیقلی شدهاند. چنین به نظر میرسد که این سنگ با ضربهای خشونتآمیز، به قطعات متعددی خرد شده و مجددا به هم چسبانده شده است.
این مخلوط سنگ و ملاط نیز داخلی قابی بیضیشکل که از نقره ساختهشده است قرار دارد. نخستین کسی که برای حجر الاسود قاب نقره ساخت، عبدالله بن زبیر بود و از آن پس پیوسته خلیفگان و امیران و ثروتمندان نسبت به ساخت قاب از طلا و نقره اقدام کردهاند. آخرین کسی که پیش از دوران سعودی قابی از نقره خالص برای حجرالأسود تقدیم کرد سلطان محمد رشاد خان بود که در سال ۱۳۳۱ه بدین کار همت گماشت. در سال ۱۳۶۶ه ملک عبدالعزیز قسمتی از این قاب را نوسازی کرد و در سال ۱۳۷۵ه ملک سعود قاب محمد رشاد را با قاب جدید دیگری از نقره خالص جایگزین ساخت.
حَجَرُ الْأسْوَدْ در روایات دینی
در قرآن کریم ذکری از حجرالاسود به میان نیامده، ولی بنابر حدیثی از امام صادق (ع) حجرالاسود یکی از آیات بینات بیتاللّهالحرام است که ذکرشان در آیه ۹۷ سوره آل عمران آمده است.
در احادیث، خاصه احادیث شیعه، نکات درخور توجهی راجع به حجرالاسود (معمولاً با تعبیر «الحَجَر») آمده است. از جمله اینکه حجرالاسود در اصل، یکی از فرشتگان بوده که پیش از همه فرشتگان به میثاق الهی متعهد شده و اقرار کرده است؛ خداوند نیز او را امین بر همه آفریدگان قرار داده و میثاق همه بندگان را به ودیعت به او سپرده است، سپس همه خلایق را فراخوانده تا همه ساله نزد این فرشته امانتدار میثاق، تجدید عهد کنند. ازاینرو، آن فرشته را در بهشت، ملازم آدم قرارداد تا یادآور عهد و میثاق به او باشد. اما چون آدم عصیان کرد و از بهشت رانده شد و به زمین هبوط کرد و سپس توبه نمود، خداوند همین فرشته را به صورت دُرّ سفیدی نزد وی فرستاد و عهد و میثاقِ از یاد رفته را به یادش آورد. همین دُرّ سفید را آدم با خود داشت تا آن را به مکه رساند و در هنگام بنای کعبه آن را در همانجا قرار داد که میثاق گرفته شده بود (تَراءی لَهُمْ)؛ در روز رستاخیز هم حجرالاسود گواه کسانی خواهد بود که در کنار آن تجدید میثاق کردهاند.
همچنین گفته شده که رنگ حجرالاسود در آغاز از شیر سفیدتر و از خورشید درخشانتر بوده و بهسبب آنکه مشرکان آن را لمس کردهاند و گناهان بندگان تیره شده است. در حدیث دیگری آمده که حجرالاسود در کوه ابوقبیس به صورت امانت نگهداری میشد. پس از اینکه حضرت ابراهیم و اسماعیل (ع) در بنای کعبه به موضعی رسیدند که باید حجرالاسود را در آن مینهادند این امانت به آنان برگردانده و در جای خود نهاده شد.
بنا بر برخی روایات، هنگامی که حضرت ابراهیم (ع) خانه کعبه را بنا میکرد، جبرئیل این سنگ را از بهشت آورد تا در گوشهای از دیوار کعبه قرار گیرد و شاخصی برای آغاز طواف باشد.
نیز روایت شده که در مناقشه محمد بن حنفیه با امام سجاد (ع)، حجرالاسود با آن حضرت سخن گفته و گواهی داده که امامت پس از امام حسین (ع) بدو رسیده است.
در روایتی نیز نقل شده که امام زمان (عج) پس از ظهور بر حجر الاسود تکیه کرده و با مردم بیعت میکند.
تقدس حَجَرُ الْأسْوَدْ
کعبه و حجر الأسود اگر چه در ظاهر، زمینی هستند، ولی به هیچ وجه به عنوان امر زمینی احترامی ندارند، تنها برتری آنها به جهت اتصال به امر ماورائی است که ارزش و احترامی را متوجه آنان کرده است. حجر الأسود تنها، وسیلهای است که با آن به یاد خداوند بیفتیم و در نتیجه با او عهد و پیمان ببندیم که در راه او خواهیم بود و بر مرام و مسلکی که خدای تعالی بخواهد، قدم خواهیم نهاد.
امام علی (ع) گفتوگویی با خلیفهی دوم پیرامون حجر الأسود دارد: روزی خلیفهی دوم از کنار حجر الأسود میگذشت، بدان رو کرده، گفت:ای سنگ! ما میدانیم که تو تنها یک سنگی، نه نفعی به ما میرسانی و نه ضرری را متوجه ما میگردانی، تنها بهجهت اینکه شاهد بودیم پیامبر تو را دوست میداشت، تو را دوست میداریم. در این هنگام امام علی (ع) فرمود: «چه میگوییای پسر خطّاب! همانا به خدا قسم، خداوند این سنگ را در روز قیامت زنده میکند در حالیکه یک زبان و دو لب دارد و گواهی میدهد برای آنانی که بر میثاق خود پایبند بودند. این سنگ به منزله دست راست خداوند است که به وسیله آن خلق با او بیعت کنند». بعد از این کلام، عمر گفت: خدا ما را در شهری نگه ندارد که در آن علی بن ابیطالب حضور ندارد.
احکام فقهی درباره حَجَرُ الْأسْوَدْ
فقها، به استناد احادیث، نقطه شروع و پایان محاسبه شوطها (= دورها) را در طواف، حجرالاسود میدانند و لمس و بوسیدن آن را مستحب میشمرند.
استلام الحجر
در احادیث بر دعا در کنار حجرالاسود و لمس کردن و بوسیدن آن (استلام) و بهویژه بر تجدید عهد بر توحید و رسالت و به گواه گرفتن حَجَر نیز تأکید شده است.
در روایتی از رسول خدا (ص) آمده است که حجر الاسود دست راست خداوند در روی زمین است، کسی که آن را مسح کند دست خدا را مسح کرده است.
شاید بتوان گفت: این مسح کردن به معنای یادآوری و تجدید ایمان است.
حوادث تاریخی پیرامون حَجَرُ الْأسْوَدْ
هنگام تجدید بنای کعبه در دوره جاهلیت ـکه هر یک از قبایل قریش میخواست افتخار نصب حجرالاسود، نصیب خودش گردد و نزدیک بود پیکار خونینی میان آنان درگیرد با تدبیر حضرت محمد (ص) که در آن هنگام جوان بود، همه قبایل و طوایف قریش در این افتخار شریک شدند.
در ماجرای پناهنده شدن عبداللّه بنزبیر و یارانش به مسجدالحرام در سال ۶۴، کعبه مورد هتک حرمتِ سپاهیان یزید بن معاویه قرار گرفت و برخی از قسمتهای آن در آتش سوخت. به سبب این آتشسوزی، حجرالاسود سه تکه شد و بعدها عبدالله بن زبیر پارههای جدا شده آن را با نقره به هم وصل کرد.
او را نخستین کسی دانستهاند که در مورد حجرالاسود چنین کرده است.
پس از این حادثه، به پیشنهاد عبداللّهبن زبیر، کعبه بازسازی شد. در مورد اینکه چه کسی یا کسانی حجرالاسود را در جایگاهش نهادند، اختلافنظر هست.
بنابر گزارشی، عبدالملک بنمروان (متوفی ۸۶)، از خلفای اموی، نیز به بازسازی و ترمیم کعبه پرداخت و در جریان آن، امام سجاد (ع) حجرالاسود را در جایگاهش نهاد.
بند و بستهای نقرهای که به دستور عبداللّه بنزبیر حجرالاسود را به وسیله آنها محکم کرده بودند، به مرور زمان آسیب دید و در زمان هارون الرشید (متوفی ۱۹۳)، خلیفه عباسی، از بیم اینکه به حجرالاسود آسیبی برسد، با الماس در سنگهای پیرامون آن سوراخهایی ایجاد کردند و آنها را با نقره پر کردند.
در ۳۱۷ در فتنه قرامطه ـ. که به فرماندهی ابوطاهر قرمطی (متوفی ۳۳۲) در مکه روی داد و قرمطیان به خانه خدا حمله بردندـ حجرالاسود تکهتکه و از جای کنده شد. ابوطاهر پارههای این سنگ را به سرزمین خود، هَجَر (احساء کنونی، مرکز بحرین قدیم)، برد و تا سال ۳۳۹ که حجرالاسود به کعبه بازگردانده شد، مردم به جایگاه خالی آن تبرک میجستند.
گزارشهای مختلفی در مورد چگونگی بازگردانده شدن حجرالاسود به جایگاه اصلیاش وجود دارد. از جمله گفته شده است مطیع، خلیفه عباسی، حجرالاسود را در قبال پرداخت سی هزار دینار از قرمطیان پس گرفت، ولی این گزارش صحیح دانسته نشده است.
بر پایه گزارشی دیگر، هنگامی که بَجْکم ترکی (ماکانی)، امیرالامرای بغداد در زمانالراضی باللّه و متقیللّه، از قرمطیان خواست در برابر دریافت پنجاه هزار دینار، حجرالاسود را باز پس فرستند، آنان امتناع کردند، اما کردی این مطلب را که قرمطیان در قبال پس دادن حجرالاسود پولی دریافت کرده باشند نادرست دانسته است.
درواقع پس از مرگ ابوطاهر قرمطی بود، که قرمطیان دانستند محال است به هدفشان برسند بنابراین سنبربن حسن قرمطی، در روز عید قربان ۳۳۹، حجرالاسود را -که در این مدت به خوبی و در پوششی نقرهای نگهداری میشدـ در حضور فرماندار مکه از درون جوال بیرون آورد و با همان پوشش نقرهای در جایگاهش نهاد.
در ۳۴۰، چند ماه پس از بازگردانده شدن و نصبِ دوباره حجرالاسود، پردهداران کعبه آن را از جایگاهش بیرون آوردند و با به کارگیری طوق جدیدی از نقره محکمتر کردند. این طوق در ۵۸۵ به دستور داوود بن عیسی حسنی، فرمانروای مکه، برداشته شد.
در ۳۶۳، مردی از سرزمین روم با دریافت مال بسیار مأموریت یافت حجرالاسود را با خود ببرد. وی در ظاهرِ مردی مستمند، در حالی که تنها یکی دو تن به طواف مشغول بودند، به کنار حجرالاسود رفت و با تیشه، ضربه سختی به آن زد و، چون آهنگ ضربه دیگری کرد، مردی یمنی که در طواف بود، با خنجر او را سخت زخمی کرد. سپس مردم از اطراف مسجد جمع شدند و پس از آنکه او را به بیرون از مسجدالحرام بردند، هیزم بسیار فراهم کردند و او را در آتش سوزاندند.
در حوادث سال ۴۱۳ نیز آوردهاند که مردی با گُرز، ضربات سختی بر حجرالاسود زد که بر اثر آن، سنگ شکافته شد و تکههای ریزی از آن بر زمین ریخت.
ابناثیر که این رویداد را ذیل حوادث سال ۴۱۴ آورده ــ آن مرد را کافر و اهل سرزمین مصر معرفی کرده و گفته است که مردم، او و گروهی از همکاران و یارانش را در آتش سوزاندند.
پس از آن، خاندان بنیشیبه پارههای ریز و درشت حجرالاسود را جمعآوری کردند و آنها را بههم چسباندند. کردی نیز به نقل از بتنونی در الرِّحْلَةُ الحِجازِیة، سال وقوع این حادثه را ۴۱۱ ذکر کرده و آورده است که به نظر برخی، یکی از حاکمان فاطمی، با این قصد که مردم از کعبه رویگردان شوند و به مسجد او در قاهره روی آورند، این مرد را برای نابود کردن حجرالاسود به مکه فرستاده بود. نقل کرده اند که مردی از عجم نیز که در ۹۹۰ با گرُز، ضربهای سخت به حجرالاسود وارد کرد، در همانجا به قتل رسید.
هنگام بازسازی کعبه در عهد سلطان مراد عثمانی در ۱۰۴۰، حجرالاسود چهار تکه شد و پس از آزمایشهای فراوان، از ترکیب موادی مخصوص، چسبی ساختند که پارههای آن را بهخوبی به هم وصل کردند. در این بازسازی، حجرالاسود نیز نصب شد.