يكي از بحثهاي مهم در شناخت شيعه، بحث در مورد منابع مذهب شيعه است. يعني بحث در اين باره كه شيعه عقايد و آراي خود در مورد اصول و فروع دين را از كجا و چگونه به دست ميآورد، و نقاط اشتراك و امتياز آن در اين باره با ديگر مذاهب اسلامي كدام است؟ جهت شناخت بهتراصول عقايد مذهب تشيع ، پرداختن به اين موضوع به عنوان پيش درآمد بحث لازم وضروري است.
شيعه إماميه، اصول و فروع دين اسلام را از چهار منبع به دست ميآورد كه عبارتنداز: 1- قرآن كريم، 2- سنت نبوی 3- احاديث ائمهي أهل بيت ( عليهم السّلام ) 4- عقل و تفكر عقلي. وشيعه اين چهار منبع را ازخود قرآن کريم گرفته چون قرآن در تعليمات خود براي رسيدن و درک نمودن مقاصد ديني و معارف اسلامي،چهار راه را در دسترس پيروان خود قرار داده است. قرآن کريم هم ظواهر آيات راحجت مي داند،و هم گفتار و کردار و تقرير رسول اکرم را حجت دانسته و به تبع آن، گفتار، رفتار و تقرير ائمه (علیه السلام) را حجت مي داند. علاوه قرآن حجيت استدلال عقلي را بيان نموده و نيز طريق کشف و شهود را تاحدودي مورد تأييد قرار داده است. واينك به تبيين اين منابع چهارگانه ميپردازيم:
أولين منبع شيعه: قرآن كريم
همه ی مسلمانها دردلالت سندي قرآن كريم واينکه اين کتابي است آسماني وازطرف خدا بربنده اش محمد مصطفي (صلی الله علیه وآله) نازل شده اتفاق نظردارند، و مورد قبول و احترام همهي مذاهب اسلامي است، واز منابع مشترك آنان به شمار ميرود، هر چند در چگونگي بهرهگيري معرفتي از قرآن و روش فهم مفاهيم و معارف قرآني اختلاف نظراتي وجود دارد. از ديدگاه شيعه قرآن كريم نخستين و مهمترين منبع و سرچشمهي عقايد، معارف و احكام ديني است. إمام صادق ( عليه السّلام) در اين باره فرموده است: « انّ الله تبارك و تعالي أنزل فى القرآن تبيان كلّ شىء ، ...»([1]). « خداوند بزرگ بيان همه چيز را در قرآن نازل كرده است، ...».
إصالت قرآن كريم از ديدگاه ائمهي أهل بيت ( عليهم السّلام)تا حدّی است كه هم آهنگ بودن احاديث اسلامي با قرآن از شرايط مقبوليت احاديث است و هرگاه حديثي فاقد چنين ويژگي بوده و با قرآن ناسازگار باشد، مردود خواهد بود. چنان كه إمام صادق ( عليه السّلام) فرموده است:«ما وافق كتاب الله فخذوه، و ما خالف كتاب الله فدعوه»([2]). ونيزإمام صادق ( عليه السّلام ) فرموده است: «كتاب الله، فيه نبأ ما قبلكم و خبر ما بعدكم و فصل ما بينكم و نحن نعلمه» ([3]). «خبر گذشته و آينده و معيار داوري در حيات شما در قرآن كريم است، و ما آن را ميدانيم» .
احاديثی كه از ائمهی اطهار( عليهم السّلام) در اين باره روايت شده بسيار است.
مصونيت قرآن از تحريف
برای اينکه قرآن بتواند منبع اساسي اصول وفروع دين باشد بايد ازهرگونه تحريف مصون باشد ، واجماع علماي مسلمينبرآن است که درقرآن تحريف صورت نگرفته وبراي عدم تحريف دراين كتاب آسماني أدلّه ي قاطعي رابيان نموده اند که به اختصاربه آنها مي پردازيم :
تحريف درهرکتاب آسمانی به دو صورت قابل فرض است: يكي تحريف لفظی و ديگري تحريف معنوی ، مقصود از تحريف لفظی اين است كه بر آيات و عبارات كتاب آسمانی افزوده، يا از آن كاسته شود. تحريف معنوي آن است كه آيات و عبارات كتاب آسماني به گونهاي نادرست تفسير و تأويل گردد كه در اصطلاح آن را «تفسير به رأی» ميگويند.
آنچه در مورد تحريف، مورد بحث و گفتگوي محقّقان قرار گرفته تحريف لفظي قرآن، آن هم از جنبهي كاهش است؛ زيرا در اين كه بر قرآن كريم آيه يا سورهاي افزوده نشده و از اين جهت تغييري در آن رخ نداده است مورد اجماع مسلمانان است. اما در موضوع كاهش، برخي توهم كردهاند كه آيات يا سورهها و احياناً كلماتي از قرآن كريم كاهش يافته است. واين توهم ناشي از کلمات برخي ازعلماي شيعه، و روايات منقول ازأهل سنت مي باشد ، اما اين عقيده از نظر دانشمندان بزرگ شيعه مردود دانسته شده، و آنان آشكارا بر صيانت قرآن كريم از تحريف، اعم از افزايش يا كاهش آن، تأكيد نمودهاند.وبزرگان علما از متكلّمان، مفسّران و فقيهان شيعه از دير زمان بر اين مطلب تصريح و تأكيد كردهاند، نظير: شيخ صدوق (متوفای 381 هـ)، شيخ مفيد (متوفای 413 هـ)، شيخ طوسي (متوفای 460 هـ)، امين الاسلام طبرسی (متوفاي 548 هـ)، علامه حلی (متوفاي 726 هـ) ، شيخ بهايی ( متوفای 1031 هـ) ، شيخ محمد حسين كاشف الغطا (متوفای 1373 هـ)، علامه طباطبايي (متوفای 1402 هـ)، إمام خميني (متوفای 1409 هـ)، آيت الله خوئي (متوفای 1413 هـ) .
از آنجا كه نقل سخنان نامبردگان در گنجايش اين بحث نيست، به نقل سخن شيخ صدوق و إمام خميني (قدس سرّهما) بسنده ميكنيم: شيخ صدوق در كتاب اعتقادات خود چنين گفته است: «اعتقاد ما بر اين است كه قرآني كه بر پيامبر ( صلّي الله عليه و آله) نازل شده همان است كه در بين مسلمانان موجود است، و بيش از اين نبوده است، و هر كس به ما نسبت دهد كه ما ميگوييم: قرآن بيش از آنچه در دست مسلمانان است بوده است، دروغ گفته است» ([4]).
إمام خميني(ره) در اين باره گفته است: «هر كس به عنايت ويژهي مسلمانان نسبت به حفظ و ضبط قرآن از نظر قرائت و كتابت آشنا باشد، بر نادرستي پندار تحريف آگاه خواهد بود، و رواياتي كه بر اثبات عقيدهي تحريف به آنها استناد شده است يا از جنبه سند ضعيفاند و قابل استدلال نيستند، يا جعلي و ساختگياند، چنان كه نشانههاي جعلي بودن آنها نمايان است و مفاد آن دسته از اين روايات كه صحيح و معتبر ميباشند، اين است كه در تفسير و تأويل قرآن تحريف رخ داده است نه در لفظ و عبارت آن » ([5]).
بنابراين، گروهي از علماي وهّابي كه بر نسبت دادن اعتقاد به تحريف لفظي در قرآن به شيعه اصرار ورزيده و ديدگان خود را بر آن همه اقوال صريح بر نفي تحريف قرآن فرو ميبندند، از جادهي انصاف خارج شده، و راه عناد و لجاج را ميپويند([6]).
حجّيّت ظواهر قرآن:
مهم ترين دليل بر حجيت ظواهر قرآن كريم، حديث ثقلين است، زيرا مطابق اين حديث متواتر، پيامبر اكرم (صلّي الله عليه و آله) از مسلمانان خواسته است كه به قرآن و عترت تمسك كنند، و فقط تمسك به عترت را توصيه نكرده است. روشن است كه تمسك به قرآن در صورتی ممكن است كه قرآن قابل فهم باشد، و آنچه از تدبر در آن و مطابق با اصول لازم در فهم كلام الهی، به دست ميآيد، حجت باشد. دليل ديگر بر اين مطلب، آيات تحدّی در قرآن كريم است، زيرا اگر قرآن برای بشر قابل فهم نميبود، تحدّی معنا نمیداشت، تحدّی در صورتی معقول است كه مخاطب بتواند قرآن را بفهمد، آنگاه كلامی را همانند آن بياورد. اما اگر فرض بر اين باشد كه الفاظ قرآن قابل فهم نبوده و از قبيل الغاز است، در اين صورت تحدّی معنا نخواهد داشت ([7]).
قرآن وکشف وشهود:
یکی ازراهها وروشهای شناخت انسان کشف وشهود است که حاصل سالها مجاهده و تهذيب نفس وسيروسلوک نظری وعملی است . قرآن کريم با بيانی جالب روشن می سازد که همه معارف حقيقيه از توحيد و خداشناس واقعی سرچشمه می گيرد و کمال خداشناسي اخلاص در بندگي است، زيرا در اثر "اخلاص و بندگي" انسان به يقين می رسيده ، و در اثر يقين ملکوت آسمان و زمين و زندگي جاوداني جهان ابديت بر ايشان مکشوف می گردد.و با توجه به آيات کريمه ی زير اين مدعا کاملاً روشن مي شود،( وَ اعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّى يَأْتِيَكَ الْيَقين)([8]). «و پروردگارت را بپرست تا لحظه ي يقين (مرگ) فرا رسد »، (كَلاَّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْم الْيَقين لَتَرَوُنَّ الْجَحيم) ([9]). «حقا اگر از روي يقين بدانيد البته جهنم را خواهيد ديد». رعايت موازين شرعي در سير و سلوک و تطبيق نمودن سير و سلوک با قواعد شريعت در عرفان شيعي مهم ترين عامل صيانت عرفان شيعي از انحرافات فکري و اخلاقي است واین نوع عرفان سالک را به یقین وتوحید حقیقی می رساند ([10]).
پس می توان گفت: که یکی ازراههای شناخت که قرآن به آن اشاره می کند راه کشف وشهود است که می تواند مؤید ومکمل شناخت ازراه کتاب وسنت وعقل است .
دومين منبع شيعه: سنت پيامبر اكرم صلّی الله عليه و آله
سنت در لغت به معني طريقه و روش است، و در اصطلاح فقهاء قول، فعل و تقرير معصوم سنت نام دارد. بنابراين، مقصود از سنت پيامبر اكرم (صلّي الله عليه و آله )قول، فعل و تقرير آن حضرت است. سنت پيامبر( صلّي الله عليه و آله) دومين منبع مذهب تشيع در عقايد، اخلاق و احكام الهي است. اين مطلب مورد قبول همهي مذاهب اسلامي است، هر چند در شرايط راويان حديث نبوي و راه دريافت سنت پيامبر ( صلّي الله عليه و آله) اختلافاتي وجود دارد. بنابراين، هرگاه از طريق معتبر حديثي نقل شود كه در برگيرندهي قول يا فعل يا تقرير رسول اكرم ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ باشد، حجت شرعي است. دليل بر حجيت سنت نبوي ـ گذشته از دليل عقلی ـ قرآن كريم است. که آيات زيادي آمده که به ذکردو آيه ذيل اکتفا مي کنيم :
( وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ) ([11]). قرآن را بر تو فرو فرستاديم تا آنچه براي آنان نازل شده است (يعني قرآن كريم) را براي مردم بيان كني، شايد آنان تفكر نمايد.مطابق اين آيه، احاديث نبوي بيانگر معاني و مقاصد آيات قرآني است. روشن است كه هدف از تبيين مقاصد و معاني قرآن، چيزي جز هدف نزول قرآن، يعني هدايت بشر نيست. پس سنت نيز، همچون قرآن، حجت شرعي است.( ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقابِ) ([12]) .«آنچه را پيامبر( صلّي الله عليه و آله ) براي شما ميآورد. بپذيريد، و از آنچه شما را از آن نهي ميكند، اجتناب كنيد، و از نافرماني خدا بپرهيزيد، زيرا خداوند شديد العقاب است».
أئمهی أهل بيت و سنت نبوی
در احاديثي كه از ائمهي أهل بيت ( عليهم السّلام) روايت شده بر جايگاه رفيع سنت و لزوم استناد به آن به عنوان سرچشمهي معارف اسلامي پس از قرآن كريم تأكيد شده است. إمام صادق(عليه السّلام) فرموده است:«ما من شىٍ الاّ و فيه كتاب أو سنّة»([13])، چيزي نيست مگر آن كه حكم آن در كتاب يا سنت بيان شده است.
سماعة بن مهران از إمام كاظم ـ عليه السّلام ـ پرسيد آيا حكم همه چيز در كتاب و سنت بيان شده است يا اين كه شما نيز (خارج از كتاب و سنت) در آن باره حكمي داريد؟ إمام( عليه السّلام) پاسخ داد: «بل كلّ شىء فى كتاب الله و سنّة نبيّه» ([14]).إمام صادق(عليه السّلام) در حديث ديگري فرموده است: «من خالفَ كتاب الله و سنّة محمد(صلّی الله عليه و آله) فقد كفر» ([15]).كسي كه با كتاب خدا و سنت پيامبر (صلّی الله عليه و آله) مخالفت كند، كافر است.
ممكن است گفته شود شيعه در بحثهاي كلامي، فقهي و اخلاقي غالب به احاديث ائمهي أهل بيت(عليهم السّلام) استناد ميجويد و جز در موارد اندك به احاديث نبوي استدلال نميكنند، بنابراين، شيعه عملاً نسبت به سنت پيامبر اكرم (صلّي الله عليه و آله) اهتمام لازم را به كار نميبندد.
پاسخ اين است كه سنت پيامبر اكرم (صلّي الله عليه و آله) مورد اعتنا و اهتمام همهی مذاهب اسلامي است، ولی با اين حال در چگونگي دست يافتن به سنت پيامبر( صلّي الله عليه و آله) ميان مذاهب مختلف و بلكه علماي يك مذهب اختلاف نظر وجود دارد. آنان در مورد شرايطي كه براي روايات سنت نبوي قايلاند اتفاق نظر ندارند. همين امر موجب شده است كه ابو حنيفه در باب احكام فقهي تنها تعداد اندكي از احاديث را معتبر شمارد كه به گفتهي ابن خلدون شمارهي آنها به بيست حديث نميرسد. ولي مالك بن انس شمار آنها را سيصد حديث دانسته است ([16]).
از ديدگاه شيعه إماميه مطمئنترين طريق براي دست يافتن به سنت پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ ائمهي أهل بيت(عليهم السّلام) است. آنچه را (في المثل) إمام صادق(عليه السّلام) بيان كرده است، در حقيقت همان است كه در سنت پيامبر (صلّي الله عليه و آله) وارد شده است. چنانكه هشام بن سالم و حماد بن عيسی و ديگران روايت كردهاند كه إمام صادق (عليه السّلام) فرمود: «حَدِيثِي حَدِيثُ أَبِي وَ حَدِيثُ أَبِي حَدِيثُ جَدِّي وَ حَدِيثُ جَدِّي حَدِيثُ الْحُسَيْنِ وَ حَدِيثُ الْحُسَيْنِ حَدِيثُ الْحَسَنِ وَ حَدِيثُ الْحَسَنِ حَدِيثُ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ(عليه السّلام) وَ حَدِيثُ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ حَدِيثُ رَسُولِ اللَّهِ (صلّي الله عليه و آله) وَ حَدِيثُ رَسُولِ اللَّهِ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ »([17]).
سومين منبع شيعه: گفتار و رفتار أهل بيت پيامبر(ص)
أئمه أهل بيت (عليهم السّلام) در حقيقت ترجمان زبان قرآن و سنت پيامبر بودهاند، يعني آنچه آن بزرگواران در زمينهي معارف و احكام الهي بيان كردهاند تفسير و تبيين قرآن و سنت بوده است. وهمهی معارف و احكام وارد در كتاب و سنت را كسی جز آنان كه راسخون در علم و وارثان علوم نبويیاند نمیدانند. لذا یکی ازمهمترین منبع شیعه برای شناخت إسلام ناب مراجعه به این خاندان معصوم می باشد ، که قرآن کریم وسفارشارات پیامبر عظیم اشأن براین مراجعه دلالت دارد که درذیل به برخی ازآنها إشاره می کنیم:
خداوند متعال مى فرمايد: (يا أَيُّهَا الَّذينَ آمنُوا أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ اولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ في شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ ذلِكَ خَيْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْويلاً ) ([18]) . «خدا و رسول و صاحبان امر از خود را اطاعت كنيد...». مقصود از اولى الامر معصومينى هستند كه اطاعت آنان به طور مطلق همانند اطاعت خدا و رسول خدا واجب است. والبته در حقّ كسانى غير از اين أهل بيت پيامبر (صلّي الله عليه و آله) ، ادّعاى عصمت نشده است.
مقصود از أهل بيت پيامبر (صلّي الله عليه و آله) كسانياند كه در آيهي تطهير و احاديث نبوي چون حديث ثقلين وسفينه معصوم از خطا و گناه شناخته شدهاند. وبه استناد أمثال اين آيه وروايات أهل بيت درکنارقرآن وسنت يکي ازمنابع شناخت وتبيين دين مي باشد .
و همانگونه كه موافقت با قرآن يا عدم ناسازگاري با آن معيار تشخيص احاديث درست از نادرست است، سنت پيامبر اكرم (صلّي الله عليه و آله) نيز در تشخيص احاديث ائمهي اطهار (عليهم السّلام) چنين جايگاهي دارد. عبدالله بن ابي يعفور از إمام صادق (عليه السّلام) در مورد احاديث مختلفي كه افراد مختلف از ائمهي أطهار (عليهم السّلام) روايت میکنند پرسيد: إمام (عليه السّلام) فرمود:«...إِذَا وَرَدَ عَلَيْكُمْ حَدِيثٌ فَوَجَدْتُمْ لَهُ شَاهِداً مِنْ كِتَابِ اللَّهِ أَوْ مِنْ قَوْلِ رَسُولِ اللَّهِ (صلّی الله عليه و آله) وَ إِلَّا فَالَّذِي جَاءَكُمْ بِهِ أَوْلَى بِهِ » ([19]). هرگاه حديثي به شما رسيد، و شاهدي از قرآن يا حديث پيامبر (صلّی الله عليه و آله) بر آن يافتيد، آن را بپذيريد، در غير اين صورت سزاوارتر آن است به كسي كه آن را براي شما نقل كرده است نسبت داده شود.
یکی از مهمترین دلیل مرجعیت دینی أهل بیت (علیهم السلام) حديث مشهور ثقلين است ،و به عبارتهاى مختلف نقل شده است، واز نظر سند جاى هيچ گونه گفتوگويى ندارد، و از بيش از سى صحابى پيامبر صلىاللهعليهوآله روايت شده است([20]).
حديث ثقلين بروجوب پيروى از عترت پيامبر (صلىاللهعليهوآله) و مرجعيت علمى آنان در معارف و احكام دينى دلالت قطعی دارد زيرا مقصود از تمسك به كتاب و عترت چيزى جز عمل به آنها نيست. و اين مطلبى است كه علماى أهل سنّت نيز به آن اذعان نمودهاند. چنان كه سعدالدين تفتازانى گفته است:«ألاترى انه عليهالسلام قرنهم بكتاب اللّه تعالى في كون التمسك بهما منقذاً عن الضلالة، و لا معنى للتمسك بالكتاب الاّ الأخذ بما فيه من العلم و الهداية، فكذا في العترة ([21]).
إمام على (عليهالسلام) كه خود باب مدينهى علم پيامبر صلىاللهعليهوآله و معيار حق و باطل است ویکی ازمصادیق بارز أهل بیت (علیهم السلام) است در مورد جايگاه أهل بيت در رهبرى دینی وسیاسی امت اسلامى در نهج البلاغه می فرماید: « فَأَيْنَ يُتَاهُ بِكُمْ وَ كَيْفَ تَعْمَهُونَ وَ بَيْنَكُمْ عِتْرَةُ نَبِيِّكُمْ وَ هُمْ أَزِمَّةُ الْحَقِّ وَ أَعْلَامُ الدِّينِ وَ أَلْسِنَةُ الصِّدْقِ فَأَنْزِلُوهُمْ بِأَحْسَنِ مَنَازِلِ الْقُرْآن ...» ([22]).« شما را با حيرت و سرگردانى به كجا مىبرند؟ و چگونه گمراه مىشويد، با آن كه عترت پيامبرتان در ميان شمايند. آنان زمامداران حق، و نشانههاى دين،وزبان راستگو، پس آنها را در بهترین جایگاه قرآن قرار دهید و... ». درخطبه ی دیگر إمام می فرماید : « انْظُرُوا أَهْلَ بَيْتِ نَبِيِّكُمْ فَالْزَمُوا سَمْتَهُمْ وَ اتَّبِعُوا أَثَرَهُمْ فَلَنْ يُخْرِجُوكُمْ مِنْ هُدًى وَ لَنْ يُعِيدُوكُمْ فِي رَدًى فَإِنْ لَبَدُوا فَالْبُدُوا وَ إِنْ نَهَضُوا فَانْهَضُوا وَ لَا تَسْبِقُوهُمْ فَتَضِلُّوا وَ لَا تَتَأَخَّرُوا عَنْهُمْ فَتَهْلِكُوا...» ([23]). «به أهل بيت پيامبرتان بنگريد، سمت و جهت آنان را برگزينيد، و از آنان پيروى كنيد، ... اگر ايستادند، بايستيد، و اگر حركت كردند حركت كنيد، از آنان پيشى نگيريد كه گمراه خواهيد شد، و از آنان فاصله نگيريد كه هلاك خواهيد گرديد».
چهارمين منبع شيعه: عقل و خرد
در مقايسه با ساير اديان، اسلام بيشترين اھميت و ارزش را براي عقل و انديشه قائل شده است و عقل و شرع را مكمل ھم مداند ،يكي از منابع مذهب شيعه، عقل و تفكر عقلي است. روشنترين دليل بر حجيت و اعتبار تفكر عقلي اين است كه اثبات وجود خدا و ضرورت دين و شريعت وابسته به تفكر و استدلال عقلي است.
قرآن و تفكر عقلی
قرآن کريم شناخت حسي را پايان معرفت نميداند، بلكه آن را وسيله ي دسترسي به شناخت عقلي قلمداد مي کند، ودر آيات بسياري انسان را به سوي شناخت وحجت عقلي رهبري مي کند و مردم را به تفکر و تعقل و تدبر در آيات آفاق و انفس، دعوت مي فرمايد و خود نيز در موارد احقاق حقايق به استدلال عقلي مي پردازد.
فراخواني قرآن مجيد به تعقل و فكر كردن استدلالي و منطقي، از موضوعاتي است كه در بسياري از آيات الهي با گونههاي متفاوتي به صراحت بيان شده است؛ به شكلي كه هيچ تأويل يا توجيهي را نميپذيرد. از جمله ي اين آيات ميتوان به موارد ذيل اشاره كرد: (كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللهُ لَكُم آيَاتِهِ لَعَلَّكُم تَعقِلُونَ) ([24]). « خداوند اينگونه نشانههاي خود را به شما آشكار ميسازد؛ شايد درك نماييد» .
قرآن كريم، علاوه بر اين كه خردمندان و متفكران در نظام آفرينش را ميستايد، كساني را كه خرد و عقل خويش را در جهت شناخت حقايق و اسرار هستي، كه سرانجام انسان را به خداشناسی رهنمون میگردد، به كار نمیبرند، نكوهش نموده است. چنان كه ميفرمايد(إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذِينَ لا يَعْقِلُونَ) ([25]). گذشته از اين، قرآن كريم، خود در اثبات عقايد ديني از برهان و استدلال عقلي بهره گرفته است. در مورد توحيد چنين استدال كرده است.«لَو كانَ فِيهِما آلِهَةٌ إِلاَّ اللَّهُ لَفَسَدَتا» ([26]). وقرآن برلزوم پيروي از رهبران معصوم الهي چنين استدلال كرده است. (أَ فَمنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمنْ لا يَهِدِّي إِلاَّ أَنْ يُهْدى فَما لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ) ([27]). قرآن كريم از مشركان و كافران ميخواهد كه، اگر به راستي به راه و روش خود ايمان دارند، برهان خود را اقامه كنند. (قُلْ هاتُوا بُرْهانَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ< ([28]).
گاهي قرآن انسان را به نگريستن دعوت ميكند؛ که در اينجا به معناي نگاه كردن همراه با تأمل و دقت مي باشد مانند: (أوَلَم يَنظُرُوا فِی ملَكُوتِ السَّماَوَاتِ وَالأرضِ) ([29]). «آيا در ملكوت آسمان و زمين نظر نميكنند؟» يا (فَليَنظُرِ الإنسَانُ مِم خُلِقَ) ([30]). «پس انسان در آنچه كه از آن خلق شده است، نظر افكند» و از اين قبيل آيات كه برلزوم شناخت عقلي تأکيد ميكنند.
قرآن كريم به شيوههاي فراواني بر تعقل و تفكر انسان تأكيد ميكند و از واژههايي معادل چون :تبصُّر، تدبُّر، تفقُّه، تذكُّر استفاده ميكند كه همه ي آنها، دلالت بر اهميت قرآن به تأمل و تفكر انسان دارد .
پيامبر اكرم(ص) و تفكّر عقلی
پيامبر اكرم (صلّي الله عليه وآله) از جانب خداوند مأموريت داشت كه مردم را به بهرهگيري از روش حكمت، موعظهي پسنديده و جدال احسن به توحيد و آيين الهي دعوت كند ( ادْعُ إِلى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمةِ وَ الْموْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ) ([31]).اين روشهاي سه گانه، همگي، عقلي و فكري است، ولي از نظر سطح و مرتبهي تعقل و تفكر متفاوتند، موعظهي حسنه در نازلترين سطح، جدل در سطح متوسط، و حكمت در مرتبهي عالي تفكر و تعقل قرار دارد. پيامبر اكرم (صلّی الله عليه و آله) ، در زمينهي عقايد اسلامي، از همهي اين روشها بهره گرفته است. گذشته از آيات قرآن كه نمونههايي از اين روشها را بيان كرده است، در كتابهاي حديث و تاريخ اسلام نيز نمونههاي ديگر از آن نقل شده است:
يكي از علماي يهود از پيامبر (صلّی الله عليه و آله) پرسيد،از چه راهي وجود خدا را اثبات ميكنيم؟پيامبر (صلّي الله عليه و آله) پاسخ داد: از راه آيات و نشانههاي او (برهان اِنّي).
عالم يهودي پرسيد: با اين كه همهي انسانها آفريدهي اويند، چرا عدهاي را به پيامبري برگزيده است؟پيامبر(صلّی الله عليه و آله) پاسخ داد: زيرا آنان پيش از ديگران به ربوبيت خداوند اقرار كردهاند. (اصل شايستگي در رهبر).
عالم يهودي پرسيد: به چه دليل خداوند از صفت ظلم پيراسته است؟ پيامبر (صلّي الله عليه و آله) پاسخ داد: زيرا ناپسندي آن را ميداند، و نيازي به ظلم كردن ندارد، «لعِلْمه بقُبْحه و استغنائه عنه» ([32]). نكتهي جالب توجه اين است كه دليل عقلي متكلمان عدليه بر اثبات عدل الهي، همين دليل است. چنان كه محقق طوسي در تجريد الاعتقاد گفته است:«و علمه و استغناؤه يدلاّن علي انتفاء القبح عن افعاله» «علم و بينيازي خداوند بر نفي قبح از افعال الهي دلالت ميكنند» .
ائمهي أهل بيت وتفكر عقلی
در عصر پيامبر اكرم(صلّي الله عليه و آله) در ميان مسلمانان دستهبندي فرقهاي و روشهاي كلامي مختلفي وجود نداشت. گفتگوهاي كلامي و اعتقادي با بتپرستان و أهل كتاب صورت ميگرفت. ولي در عصر ائمهي اطهار (عليهم السّلام) اختلافات فرقهاي و روش فكري و كلامي گوناگون پديد آمده بود. گروهي بر ظواهر آيات و روايات جمود ميورزيدند و هرگونه بحث و تفكر عقلي را ممنوع ميدانستند، گروهي ديگر در پي آن بودند كه همهي معارف و احكام را با عقل خود اثبات يا تبيين كنند. أهل حديث نمايندهي روش نخست، و معتزله نمايندهي روش دوم بودند. در اين ميان أهل بيت (عليهم السّلام) روش ميانهاي را برگزيده و ديگران را از هر گونه افراط و تفريط بر حذر ميداشتند.
از ديدگاه أهل بيت (عليهم السّلام) عقل در شناخت اصول و مبادي دين، هم در حوزهي جهانبيني و هم در حوزهي ايدئولوژي توانا و خودكفاست، ولي در تفاصيل احكام الهي به رهنمودهاي و حياني نيازمند است. بر اين اساس عقل و وحي دو حجّت خداوند بر بندگان به شمار آمده است. اما كاظم (عليه السّلام) فرموده است: «انّ لله علي النّاس حجّتين: حجّة ظاهرة و حجّة باطنة، امّا الظاهرة فالرُّسل والأنبياء والأئمة، وأمّا الباطنة فالعُقول» ([33]).درجای دیگر إمام كاظم (عليه السّلام) می فرماید: «ان الله تبارك و تعال، أكمل للنّاس الحجج بالعقول» ([34]).«خداوند تبار وتعالی به بوسیله ی عقول حجّتها را برمردم تمام کرده » .
در مكتب أهل بيت (عليهم السّلام) عقل و وحی مكمّل يكديگرند. از يك سو، پيامبران با رهنمودهاي وحياني خود عقول بشر را بارور و شكوفا ميسازند، و از سوي ديگر، عقول بشر حجتهاي الهي را تحیكم و تأييد ميكنند. إمام علي (عليه السّلام) يكي از اهداف بعثت پيامبران را شكوفا ساختن عقول بشر دانسته و فرموده است:«وليثيروا لهم دفائن العقول» ([35]).
علمای شيعه و تفكّر عقلی
علمای شيعه، با إلهامگيری از كتاب و سنت، براي عقل در حوزهي معرفت دين جايگاه برجسته و شايستهاي قايل شدهاند. از يك سو، متكلمان إماميه اصل حسن و قبح عقلي را پذيرفته و عدل الهي را بر پايهي آن اثبات و تبيين كردهاند و از سوي ديگر، فقهاي إماميه عقل را در عرض كتاب و سنت به عنوان يكي از منابع و مدارك احكام شرعي دانسته، قاعدهي ملازمهي ميان حكم عقل و شرع را تأسيس كردهاند، وآن :(کل ماحکم به الشرع حکم به العقل، وکل ماحکم به العقل حکم به الشرع) است . و اين، علاوه بر نقش ابزاري عقل در فهم كتاب و سنت است، كه قراين و اعتبارات عقلي ميتواند راهگشاي مفسّران و مجتهدان در تفسير قرآن كريم و استنباط احكام الهي از قرآن و سنت باشد.
تذكُّر اين نكته در اين جا لازم است كه آن چه به عنوان حجَّت الهی بر بشر در عرض وحی به شمار آمده است، مستقلات و يا ملازمات روشن عقلی است، و نه ظنون و احتمالات فكري كه از نوع قياس و استحسان است. بدين جهت، در مكتب أهل بيت (عليهم السّلام) ، و به پيروي از آن در فقه إماميه، عقل به عنوان راه استواري براي استنباط احكام الهي به رسميت شناخته شده است، ولي از قياس و استحسان كه پشتوانهای جز ظن و گمان ندارد، به شدّت نهي گرديده است. إمام صادق (عليه السّلام) خطاب به ابان بن تغلب فرمود:«عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ إِنَّ السُّنَّةَ لَا تُقَاسُ أَ لَا تَرَى أَنَّ امْرَأَةً تَقْضِي صَوْمهَا وَ لَا تَقْضِي صَلَاتَهَا يَا أَبَانُ إِنَّ السُّنَّةَ إِذَا قِيسَتْ مُحِقَ الدِّينُ » ([36]).
قياس (تشبيه و تمثيل) در سنت (شريعت الهي) اعتبار ندارد، بدين جهت در اسلام قضاي روزه بر زن (كه به دليل عذر زنانگي نتوانسته است روزه بگيرد) واجب است ولي قضاي نماز واجب نيست. (با اينكه اهميت نماز در اسلام از روزه بالاتر است) اي ابان، اگر سنت و شريعت الهي با قياس ارزيابي شود، دين نابود خواهد شد.
حاصل آن كه عقل در موضوع دين شناسي و معرفت ديني نقشهاي گوناگوني را ايفا ميكند:
- پايههاي اوليه دين را اثبات ميكند، مانند وجود خدا و برخي از صفات الهي كه مبناي اثبات شريعت است، و اثبات ضرورت دين و شريعت و...
- در عرض وحي ميتواند پارهاي از احكام شريعت را به دست آورد. و به عنوان يكي از منابع و مدارك احكام شرعي به شمار آيد. (مستقلات و ملازمات عقليه).
- به عنوان ابزار فهم كتاب و سنت نقش معرفتي مهمي را ايفا ميكند. در اين جا عقل در طول وحي (كتاب و سنت) است نه در عرض آن، و چون نوري است كه وسيلهي ديدن اشياء است.
- در قلمروي محدود به تبيين عقلاني احكام ديني ميپردازد، و فلسفه و حكمت آنها را بيان ميكند. البته نقش عقل در اين حوزه به ويژه در عبادات بسيار محدود است ([37]).
ثمره ی تفکر شيعه در حوزه کلامی
ره آورد و ثمره ي عملي تفکر شيعه برمبناي کتاب وسنت وعقل، بسيار گسترده است، وبه همين جهت به برخي از عناوين و سرفصل هاي آن در حوزه ي کلامي، اشاره و بحث مفصل ره آورد انديشه ي تشيع در حوزه فقه چون خارج ازموضوع نوشتار است به آن نمي پردازم .دراين مبحث فقط اشاره اي مي کنيم به أهم اصول اعتقادي مذهب تشيع براساس منابع چهارگانه ي فوق، وشرح تفصيلي آنرا به مبحث دوم موکول مي کنيم :
1- اعتقاد به وجود خدا، اصل مشترک ميان همه اديان الاهی است و به طرق مختلف بر اين اصل استدلال مي شود. نخستين مرتبه توحيد، توحيد ذاتي است و در پي آن توحيد صفاتي و افعالی می آيد؛ يعني خداوند يکتا و بي همتا بوده و ذات او بسيط است و مرکب نيست و ترکيب عقلي و خارجي در وجود او راه ندارد. ذات خداوند آراسته به همه صفات کمال و پيراسته از همه صفات نقص است، صفاتش زائد بر ذاتش نيست و در انجام کارهاي خود نيازي به هيچ کس و هيچ چيز ندارد و هيچ موجودي نمي تواند هيچ گونه کمکي به او بکند ([38]). ،و توحيد در عبادت نيز، اصل مشترک ميان تمام شرايع آسماني است و هدف از بعثت انبيا، تذکار و تأکيدبر اين اصل است. وتوحيد درخالقيت نيز، اصل مشترک ميان تمام شرايع آسماني است، به اين معني که جهان خالق ورب و مدبري جز خدا ندارد و مديران ديگر؛ مانند فرشتگان، تنها به اذن و مشيت حکيمانه او انجام وظيفه مي کنند.
2- اعتقاد به حسن و قبح عقلي و اين که عقل درک مي کند که ساحت الاهي از انجام افعال قبيح منزه است و هر گونه ظلمي از آن ساحت نفي مي شود ([39]). و اعتقاد به حسن و قبح ،دارای ثمرات فراواني است که يکي از ثمرات آن اعتقاد به عدالت مطلق خدا است، و خود عدالت داراي فروع و شاخ هاي متعددي است؛ و ابواب گسترده اي از معارف را به روي ما باز مي کند، ومشکلات اعتقادي زيادي را حل مي کند مثل: ( لزوم عادل بودن مجتهد، حاکمان و رهبران سياسي و اجتماعي، إمام جماعت، شهود در دادگاه، و... )
3- اعتقاد شيعه به "امر بين الامرين" در مقابل قائلين به جبر و اختيار.
4- اعتقاد به شفاعت و توسل و اين که طبق آموزه هاي قرآني اين دو با توحيد منافاتي ندارد و شرک محسوب نمي گردند.
5- مشيت حکيمانه الاهی ايجاب مي کند براي پيمودن راه تکامل، پيامبراني را به سوي بشر بفرستد و در هدايت انسان به اهداف عالي خلقت، به هدايت هاي عقلي اکتفا نکند. پيامبران الاهي، در مقام تلقي وحي و حفظ و ابلاغ آن به امت، از هرگونه لغزش عمدي و سهوي مصون هستند.
6- آيين اسلام آييني عام وجهاني است، نه منطقه اي و اقليمي، يا نژادي و قومي ،و حضرت محمد بن عبدالله (صلّي الله عليه و آله) آخرين حلقه از سلسله انبياي الاهي است که نبوت خويش را همراه تحدي با معجزه جاودان خود (قرآن مجيد) آغاز کرد. واين کتاب آسماني از هر نوع تحريف مصون مانده، نه چيزي بر آن افزوده شده و نه چيزي از آن کاسته شده است. وپيامبر اسلام پيامبر خاتم، کتاب او خاتم کتاب ها و شريعت او نيز پايان بخش تمام شرايع آسماني است.
7- مشيت حکيمانه الاهي بر اين تعلق گرفته که پيامبر (صلّي الله عليه و آله) ، إمام و رهبر بعد از خود را معرفي کند و او نيز با تعيين علي بن ابي طالب (عليه السّلام) به عنوان خليفه بعد از خود، در مواقع گوناگون به اين وظيفه خطير جامه عمل پوشانيد. وظيفه إمام، پس از درگذشت پيامبر اسلام، از قرار زير است: تبيين مفاهيم قرآن، بيان احکام شرع، بازداشتن جامعه از هر نوع انحراف، پاسخ گويي به پرسش هاي ديني و عقيدتي، اجراي قسط و عدل در جامعه، پاسداري از مرزهاي اسلام در برابر دشمنان. وإمام و جانشين پيامبر (صلّي الله عليه و آله) همچون پيامبر از هرگونه اشتباه و نسيان و سهو مصون و نيز از هر گناه و خطا معصوم باشد. به همين جهت تشخيص و تعيين إمام تنها از سوي خداوند و به واسطه پيامبر (صلّي الله عليه و آله) يا إمام قبلي ميسر و ممکن است.
8- جانشينان پيامبر (صلّي الله عليه و آله) دوازده نفراند و تعبير "اثناعشر خليفه" در کتب فريقين آمده است که اولين آنها علي بن ابي طالب و آخرين آنها حضرت حجت بن الحسن العسکري (عليه السّلام) است.
9- إمام دوازدهم حضرت مهدي موعود فرزند إمام حسن عسکري در سال 255 هجري در سامرا متولد شدند و تا به امروز در قيد حيات و منتظر فرمان الاهي براي قيام است. در زمان غيبت آن حضرت، ولي فقيه عهده دار منصب رهبري و سکان دار حکومت اسلامي است. ظهور مردی از خاندان پيامبر (صلّي الله عليه و آله) در آخرالزمان براي اقامه عدل و رساندن بشر به کمال واقعي يکي از عقايد مسلم اسلامي است که احاديث فريقين بر آن گواهي دارند، بلکه ظهور منجي يکي از عقايد اديان و مذاهب گوناگون جهان امروز؛ مانند مسيحيت، يهوديت،زرتشت ،و ... است.
10- اعتقاد به رجعت و اين که عده ای پس از مرگ و پيش از آخرت به دنيا برمی گردند.
11- اعتقاد به حيات پس از مرگ و رسيدن انسان به پاداش و يا کيفر اعمال خود در جهان آخرت و اين که مرگ پايان زندگي نيست، بلکه انسان با مرگ از جهاني به جهان ديگر منتقل مي شود و بين دنيا و عالم آخرت سراي ديگري به نام برزخ وجود دارد که حيات و نعمت و عذاب خاص خود را دارد ([40]).
12- از ويژگي هاي تفکر شيعي، انفتاح باب اجتهاد است؛ يعني در حوزه فقه و احکام عملي، تطبيق اصول کلي بر مسائل جزئي و استنباط دستورات شرعي از متون ديني، را محدود به آنچه گذشتگان فهميده اند، نمي داند.
([1]) اصول كافی ج ، باب الرد الی الكتاب و السنّة، حديث1.
([2]) اصول كافی ج 1 ، باب الرد الی الكتاب و السنّة.
([3]) اصول كافی، ج1، ص50، كتاب فضل العلم، باب الرد الی الكتاب و السنّة، حديث 9.
([4]) الاعتقادات فى دين الإماميه، ص59.
([6]) ر.ش.به: الميزان فى تفسير القرآن، ج12، ص114 ـ 133.
([7]) ر.ش.به: کتب اصول فقه، مبحث حجيت ظواهر.
([10]) ر.ش.به: شيعه در اسلام، علامه طباطبايی، ص(114- 75).
([13]) اصول كافی، ج1، ص59، باب الرد الی الكتاب و السنّة، حديث 4.
([14]) اصول كافی، ج1باب الأخذ بالسنّة و شواهد الكتاب حديث 2.
([15]) اصول كافی، ج1، باب الأخذ بالسنّة و شواهد الكتاب حديث6، 70.
([16]) مقدمة ابن خلدون، ص444 .
([17]) اصول كافی ج1،ص 53، باب رواية الكتب و الحديث .
([19]) اصول كافی، ج1، باب الأخذ بالسنّة و شواهد الكتاب، حديث 2.
([20]) در مورد سند حديث ثقلين و راويان آن ،ر.ش. به: كتاب «عبقات الانوار»، جلد اوّل و دوّم، و كتاب «المراجعات»، مراجعهى شمارهى 8 .
([22]) نهج البلاغه: خطبهى 87، شرحنهجالبلاغة ،ج 6 ص372 ،فصل في العباد و الزهاد و العارفين .
([23]) نهج البلاغة، خطبهى 97، شرحنهجالبلاغة ،ج7،ص 76 .
([32]) کتاب التوحيد، شیخ صدوق، ص397، باب 61.
([33]) اصول كافی، ج1، ص13، كتاب العقل و الجهل، حديث 12.
([34]) اصول كافی، ج1، ص13، كتاب العقل و الجهل، حديث 12.
([35]) نهج البلاغه، خطبهی اول.
([36]) اصول كافی ج 1،ص 57،باب البدع و الرأی .
([37])جهت اطلاع بيشتردر مورد نقش و جايگاه عقل در فهم و استنباط احكام شرعی به كتابهای ذيل رجوع شود: اسلام و مقتضيات زمان، اثر استاد شهيد مطهري؛ دروس فى علم الاصول، تأليف آيت الله شهيد محمد باقرصدر.
([38]) ر.ش. به: آموزش عقائد، محمد تقی مصباح يزدی ص 136.