نگاهی به تاريخ ملل و نحل، به روشني ثابت مي کند که همه ي فرق اسلامي تحت عناوين خوارج، مرجئه، جهميه، اشعريه، کرّاميه، و. . . ، برخاسته از يک رشته بحث و جدل هاي کلامي بوده که غالباً در سه قرن نخست اسلامي پديد آمده اند و هرگز از اين فرق در عصر رسول خدا اثر و خبري نبوده.خوارج؛ يک فرقه ی سياسي است که در سال سي و هفت هجري در گرماگرم جنگ صفين با ردّ حکميت بين معاويه و علي عليه السلام پديد آمد، وبه مرورزمان تقريباً منقرض شدند ، فرقه ی مرجئه؛ گروهي بودند که ايمان را بي نياز از عمل مي پنداشتند و معتقد بودند که بايد به ايمان اهميت داد اين فرقه پس از قتل عثمان وروي کار آمدن إمام علي عليه السّلام به وجود آمد،گروه جهميه؛ زاييدهء انديشه ی جهم بن صفوان (متوفاي ۸۲۱.هـ) است ، وفرقه ی اشعري؛ به وسيله ی ابو الحسن اشعري پي ريزي شد. او ساليان درازي، پيرو مکتب اعتزال بود و در سال (۵۰۳ .هـ)، از اين مکتب جدا شد و پيرو مکتب احمد بن حنبل (متوفاي ۱۴۲.هـ) گشت، ولي تصرفاني در مکتب احمد انجام داد و در نتيجه، خود، صاحب مکتبي شد که به وسيلهء شاگرداني مانند ابو بکر باقلاني ، و غيره در جهان تسنن منتشر گشت.
همچنين ديگر مکاتب و مذاهب، همه و همه، مولود يک رشته جريان هاي سياسي و رويدادهاي اجتماعي، وبحث و جدل هاي کلامي بودند، و هرگز ريشه در عصر رسول خدا نداشتند و بعدها پديد آمده اند، درحالي که عقيده ي شيعه ي إماميه مولود اين جريان ها نيست و هرگز در اصولي که از آن پيروي مي کنند، متأثر از جدال هاي کلامي يا نقد مذاهب ديگر نبوده، بلکه عصاره ي کتاب و سنت پيامبر و کلمات إمامان معصوم و براهين عقلي وعلمي است.
علمای شيعه، معتقدات خود را از قرآن مجيد و اخبار متواتر يا با قرينه که مفيد علم است، برگرفته اند و هرگز در باب عقايد به خبر واحد بها نمي دهند، چون هدف در عقايد، اذعان و دل بستن است و آن فرع آگاهي قطعي از محتوا است. وما دراين بخش ازنوشتار با توجه به لزوم رعايت اختصار وفشردگي مطالب ، ابتدا اصول انديشه ي شيعه را ازکلمات ائمه معصومين وعلماي بزرگ مذهب شيعه که بيان کننده منشوراعتقادي إماميه دراصول وفروع مي باشد آورده ، سپس به طور جداگانه به شرح مختصر امّهات اين عقايد مي پردازيم ، ودرمبحث دوم اين بخش به ذکرمباني اين انديشه ها ازقرآن وروايات اکتفا مي کنيم .
اولين منشوراسلام ناب که بيان کننده عقايد شيعه إماميه مي باشد از إمام هشتم عليه السّلام ، و ديگري از عبدالعظيم حسني که به إمام هادي عليه السّلام عرضه و مورد تصديق إمام واقع شده است، وعلماي بزرگ شيعه به پيروي از اين نوع رساله ها وگفتارهاي أئمه اطهار به صورت گسترده در زمينه ي عقايد شيعه مطالبي نگاشته اند که به برخي ازآنها نيزاشاره خواهيم نمود ،ابتدا به ذکر منشور عقائد شيعه در کلام عبد العظيم حسنی دراين موضوع مي پردازيم:
منشور عقائد شيعه در کلام عبد العظيم حسنی
سيد عبد العظيم حسني با چهارواسطه به إمام حسن مجتبي (عليه السّلام) مي رسد: «عبد العظيم بن عبد اللّه بن علي بن الحسن بن زيد بن الحسن بن علي بن أبي طالب عليه السّلام».او از اصحاب إمام جواد وإمام هادي (عليهما السّلام)،وازأکابرمحدِّثين و نويسندهء کتاب خطبه هاي امير مؤمنان (عليه السّلام) است، و از ترس حاکمان عباسي، به ري پناهنده شد و به صورت فردي ناشناس زندگي مي کرد، ومعمولا روزها روزه مي گرفت و شبها به عبادت مي پرداخت، وي درنيمه ي شوال سال 292.هـ در ري به لقاء اللّه پيوست ودرکنارمرقد إمام زاده حمزة بن موسي خاک سپاري شد .درروايات ازإمام هادي (عليه السّلام) که ثواب زيارت عبد العظيم حسني همانند ثواب زيارت إمام حسين (عليه السّلام) است .
عبد العظيم حسني درعراق به خدمت إمام هادي عليه السّلام رسيد و نحوه ديدار خود را با إمام چنين تعريف مي کند:آن گاه که چشم حضرت به من افتاد فرمود: «مرحبا بک أبا القاسم!أنت وليُّنا حقّا»؛ «خوش آمدي، اي ابو القاسم!تو به راستي دوست و ياور ما هستي». من از اين که مورد لطف إمام قرار گرفتم، بسيار خرسند شدم، سپس عرض کردم: مي خواهم اعتقادات خود را به شما عرض کنم، اگر درست است بر آن ثابت و استوار بمانم تا به ديدار خدا بشتابم.إمام هادي عليه السّلام فرمود: بيان بفرما!. عبد العظيم حسني گفت:«... إنّ اللَّه تبارك وتعالى واحد ليس كمثله شيء، خارج من الحدّين: حدّ الابطال، وحدّ التشبيه، وأنّه ليس بجسم ولا صورة ولا عرض ولا جوهر، بل هو مجسِّم الأجسام ومصوِّر الصور، وخالق الأعراض والجواهر، وربَّ كلّ شيء ومالكه وجاعله ومحدثه، وأنّ محمّداً عبده ورسوله، خاتم النبيّيين فلا نبيّ بعده إلى يوم القيامة، وأقول: إنّ الإمام والخليفة ووليّ الأمر بعده أمير المؤمنين علي بن أبي طالب، ثمّ الحسن، ثمّ الحسين، ثمّ علي بن الحسين، ثمّ محمّد بن علي، ثمّ جعفر بن محمّد، ثمّ موسى بن جعفر، ثمّ علي بن موسى، ثمّ محمّد بن علي، ثمّ أنت يا مولاي. فقال (ع): «ومن بعدي الحسن ابني، فكيف للناس بالخلف من بعده» قال: فقلت: وكيف ذاك يا مولاي؟ قال: «لأنّه لا يرى شخصه ولا يحل ذكره باسمه حتى يخرج فيملأ الأرض قسطاً وعدلًا كما ملئت ظلماً وجوراً».
قال: فقلت: أقررت وأقول: إنّ وليّهم وليّ اللَّه، وعدوّهم عدوّ اللَّه، وطاعتهم طاعة اللَّه ومعصيتهم معصية اللَّه، وأقول: إنّ المعراج حقّ والمساءلة في القبر حقّ، وإنّ الجنّة حقّ، والنار حقّ، والميزان حقّ، وانّ الساعة آتية لا ريب فيها وانّ اللَّه يبعث من في القبور، وأقول: إنّ الفرائض الواجبة بعد الولاية: الصلاة والزكاة، والصوم، والحج، والجهاد، والأمر بالمعروف والنهي عن المنكر. فقال علي بن محمّد (ع): يا أبا القاسم: «هذا واللَّه دين اللَّه الذي ارتضاه لعباده، فاثبت عليه ثبّتك اللَّه بالقول الثابت في الحياة الدنيا وفي الآخرة» ([1]).
عبد العظيم حسني مي فرمايد به إمام هادي عرض کردم: «من معتقدم خداي تبارک و تعالي يکي است، مثل و مانند ندارد و صفات او خارج از حدّ ابطال و تشبيه است (مقصود از ابطال، نفي واقعيت صفات از خداست، چه صفات ذات و چه صفات افعال، و مقصود از تشبيه اين است که آن ها را بر معناي لغوي حمل کنيم و گفته شود خدا دست و چشم و صورت معمولي بشر را دارد) . خدا جسم و صورت و عرض و جوهر نيست. او آفرينندهء اجسام و صورت ها و اعراض و جواهر است و سرانجام او پروردگار و مالک و پديدآرنده و سازندهء همه چيز است.
شهادت مي دهم که إمام و خليفه و ولي امر، پس از امير مؤمنان علي (عليه السّلام)، به ترتيب: حسن، حسين، علي بن الحسين، محمد بن علي، جعفر بن محمد، موسي بن جعفر، علي بن موسي، محمد بن علي، و اينک تو اي مولای من (إمام هادی)، إمام فرمود: «پس از من فرزندم إمام حسن (عسکري) جانشين من خواهد بود و پس از وي مردم با جانشين او چه مي کنند؟»گفتم: سرورم! مقصود شما چيست؟
فرمود: «او ديده نمي شود، و درست نيست که اکنون نام او را ببريد تا به فرمان خدا، آشکار شود و زمين را که از جور و ستم لبريز شده، از عدل و داد پر کند».
به إمام گفتم: من هم به اين مطلب اعتراف دارم، و مي گويم دوست آنان دوست خداست و دشمن آنان، دشمن خداست، پيروي از آنان پيروي از خداست، و مخالفت با آن ها، مخالفت با خداست، و مي گويم: معراج پيامبر، و سؤال در قبر و بهشت و دوزخ و ميزان، همگي حق است و در اين که رستاخيز روزي فرامي رسد در آن شکي نيست، خداوند منّان همگان را که در قبرها نهفته اند، محشور مي کند. سرانجام مي گويم: فرائض و واجبات پس از ولايت امير مؤمنان عبارتند از: نماز و زکات و روزه و حج و جهاد امر به معروف و نهي از منکر.
عبد العظيم حسني مي گويد: إمام هادي (عليه السّلام) پس از شنيدن اين اعترافات از من، فرمود:«ای ابو القاسم آن چه که تو گفتي همان دين خداست که براي بندگانش فرستاده است، تو بر همين دين،ثابت قدم باش، خدا به تو در دنيا و آخرت، ثبات قدم عنايت بفرمايد » ([2]).
علماي بزرگ ما به پيروي از اين نوع رساله ها وکلمات به صورت مختصر ويا گسترده در زمينه ي عقايد شيعه مطلب نگاشته اند، که به برخي ازآنها اشاره مي کنيم:
رساله ی صدوق در عقايد إماميه
مرحوم شيخ صدوق ( متوفاي 306 .هـ) رساله اي در بيان عقايد إماميه دارد که کرارا چاپ شده و علماي ما بر آن، شرح ها و تعليقاتي نوشته اند. او مي گويد: عقيدهء من در توحيد اين است که خدا يکي است و مانندي ندارد. قديم است و ازلي و ابدي. شنوا و بينا و دانا و حکيم و زنده و قائم به نفس، قدرتمند و پيراسته و بي نياز، نه جوهر است و نه جسم و نه صورت و نه عرض. . . . تا اين که مي گويد: خدا از تمام صفات مخلوقات خود، پيراسته مي باشد. ما، در صفات او راه ميانه برگزيديم که نه به ابطال برسد و نه به تشبيه. خداوند منّان چيزي است، اما نه مانند اين چيزها، او همان طور که قرآن مي فرمايد: احد و صمد است، نزاييده تا کسي از او ارث ببرد و زاييده نشده تا براي او شريکي باشد، نه مثل دارد و نه ضد، و براي او شريکي نيست، ديدگان، او را درک نمي کنند، ولي او ديده ها را درک مي کند، خواب و خواب آلودگي بر او راه ندارد، آگاه به امور دقيق، و داناي همهء مسائل است، آفرينندهء همه چيز است. آفريدن و فرمانروايي از آن اوست، همهء نيکي ها از پروردگار جهانيان است.
هرکس راه تشبيه را پيش گيرد، او مشرک است و هرکس به إماميه، غير آن که گفته شده، نسبت بدهد، دروغ گوست. و هر خبري که مخالف با توحيد باشد، آن خبر ساختگي است و هر حديثي که با کتاب خدا سازگار نباشد، نادرست است. و اگر در کتاب هاي ما چنين خبري يافت شود، بايد آن را نوعي فريب کاري دانست.
آن گاه صدوق براي جداسازی صفات ذات از صفات فعل، ضابطه ای معين می کند و سپس می گويد:«ما در افعال بندگان، ميان جبر و تفويض، راه ميانه را برگزيده ايم، سپس عقايد شيعه را دربارهء قضا و قدر و تفويض و استطاعت که بسياري از مباحث معارف کلامي را تشکيل مي دهد، بيان مي کند، و مي افزايد: قرآن؛ همان است که خداوند بر پيامبرش محمد فروفرستاد و آن همان است که در يک دفتر در اختيار مردم است، و چيزي از آن کم نشده است و مجموع سوره هاي آن 114 سوره است ولي سورهء«ضحي و انشراح» و همچنين سورهء«إيلاف و فيل»حکم يک سوره را دارد و هرکس غير از اين را به ما نسبت دهد، او دروغ گومی باشد» ([3]).
رساله ی مذکور به قلم خود شيخ صدوق بوده، ولی در روز جمعه دوازدهم شعبان سال 368 هجری قمري گروهي دور او را گرفته بودند و اصرار داشتند که عقايد شيعه را املا کند و آنان بنويسند، او شروع به توصيف عقايد إماميه کرده ودرواقع شرح مفصل ومبسوطي ازعقايد إماميه را بيان مي کند وشاگردانش می نوشتند که به أمالی شيخ صدوق معروف شد ([4]).
رساله ی شيخ طوسی درعقايد إماميه
به پيروی از مشايخ پيشين، شيخ طوسي(640-583 هـ) رساله اي به نام( العقائد الجعفريه) در عقايد إماميه نوشته و آن را در پنجاه مسأله خلاصه کرده است([5]).
از اشاره به اين رساله ها وبررسی آنها سه مطلب به روشنی ثابت می گردد:
۱- محتوای آن ها گواه بر اين است که شيعهء إماميه، اصول عقايد خود را از کتاب خدا و سنت رسول او و ديگر پيشوايان معصوم گرفته است و لذا هر اصلی از اصول به صورت روشن و شفاف با ما سخن مي گويد.
۲- در اين رساله ها هرچند برخي از بندها مورد بحث و مناقشه است و همه بر آن ها اتفاق نظر ندارند، اما مجموع محتويات که پيرامون خدا و صفات و افعال خدا و نيز آن چه مربوط به نبوّت و إمامت و حيات برزخي و اخروي است، مورد اتفاق علماي إماميه است. هرکس مي خواهد إماميه را بشناسد، به اين رساله ها مراجعه کند.
۳- دقت در محتويات آن ها پيام سومي دارد و آن اين که هرچند إماميه با ديگر فرق اسلامي در مورد إمامت و خلافت، اختلاف نظر دارند، اما بسياري از اصول با همهء مسلمانان يک صدا هستند، و همين يک صدايي مايهء وحدت و يکپارچگي امت اسلامي است که همديگر را تحمّل کنند و در موارد اختلاف يا چشم بپوشند و يا به گفت وگوي علمي و روشن بپردازند.
([1]) کتاب التوحيد، شيخ صدوق، باب التوحيد والشرک ، حديث 37.
([2]) کتاب التوحيد، شيخ صدوق، باب التوحيد والشرک ، حديث 37.
([3]) عقايد الإمامية، شيخ صدوق.