الله (جل جلاله): الله و اله هر دو از الوهیت مشتق است که معنی آن عبادت است و فرق بین الله و اله اینست که اله برای معبود حق و باطل هر دو استعمال میشود و در شریعت الله به ذاتی گفته میشود که حق باشد ابتداء و انتهاء ندارد، واجب الوجود باشد و خالق هر چیز باشد به هیچ چیز احتیاج نباشد وهمه به او محتاج میباشد، پدر و مادر نداشته باشد و نه اولاد داشته باشد و تمامی صفات اسماء الحسنی در لفظ الله که جلال و کمال خداوند (ج) است در اسم الله موجود است پس اسم اعظم هم همین الله است.
هو: ضمیر واحد مذکر غائب است که به هر چیز راجع میشود، اسم ذاتی خداوند (ج) نیست و به اسم ذات دلالت میکند واستعمال آن برای ذات الله خیلی زیاد در قرانکریم یاد شده است به همین وجه صوفیان کرام به طریقه وظیفه ورد ذکر میکند و انسان را متوجه ذات خداوند (ج) مینماید.
الرحمن (ج): رحمن مشتق از رحمت است که معنای رحمن عام است، رحمت خداوند (ج) شامل حال دوست و دشمن است و لفظ رحیم خاص است پس هر رحمن رحیم نیز میباشد و هر رحیم رحمن شده نمیتواند ولفظ رحیم برای خدا وبنده استعمال میشود اما لفظ رحمن خاص برای خداوند (ج) استعمال میشود، چنانچه خداوند (ج) در آیه 127 سوره توبه در شأن حضرت رسول الله صلی الله علیه وسلم میفرماید: (حَرِيصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنِينَ رَءُوفٌ رَحِيمٌ) حریص است بر هدایت شما مسلمانان مشفق و مهربان است، رحمن اگر چه اسم صفت است اما نظر به کثرت استعمال درجه اسم ذات دارد خداوند (ج) میفرماید: (قل ادعوالله او ادعوالرحمن) اگر الله را میخواهید و یا رحمن هر دو نامهای یک ذات مبارک است، پس از اسم الله اسم رحمن به جای الله آمده است. (الرحمن علی العرش استوی) پروردگار به عرش متصرف و غالب است.
الرحیم: معنی رحیم نسبت به رحمن خاص است یعنی خداوند (ج) به مؤمنین در روز جزاء مهربان است، (وَكَانَ بِالْمُؤْمِنِينَ رَحِيمًا) سوره احزاب ایه ۴۳. خداوند (ج) همواره برمؤمنین مهربان است. اکثریت علماء معنی رحمن را نزول نعمت های بزرگ مثل زمین، اسمان، آب، هوا و غیره که خداوند (ج) برای انسان نازل نموده میباشد و معنی رحیم نزول نعمت های کوچک مثلاً مژگان چشم و سوراخ های موی های بدن و غیره میباشد.
الملک: ملک همان ذاتی است که در ذات خود و صفات خود ازهر موجود و غیر موجود بی نیاز باشد و هر موجود وغیر موجود به ذات آن در وجود و عدم و بقاء آن احتیاج باشد و همه موجودات ملک همان ذات باشد و در تمامی مخلوقات خود تصرف کرده میتواند و آن یگانه ذات الله است که به این صفات موصوف است.
القدوس: قدوس از قدس مشتق است معنی آن پاکی است، مطلوب از این اسم مبارک اینست که ذات خداوند (ج) از همه عیوب ونقائص وآفت ها منزه است و پاک است که حضرت رسول الله صلی الله علیه وسلم فرموده : (کل ما خطر ببالک فهو هالک والله غیر ذالک) همه خیال ها که در قلب شما خطور میکند هالک است و خداوند (ج) پاک از خیال و وهم شما است یعنی ذات خداوند (ج) بسیار عالی تر است از آنچه در خیال شما می اید و خداوند (ج) خودش خود را درک میکند.
السلام: خداوند (ج) از نقص سالم و بری است وبه مؤمنان از عذاب سلامتی میدهد و در عمل و اراده از همه خرابی ها و نقائص سلامت است.
المؤمن: خداوند (ج) از هر گونه خوف به امن است و به مخلوق خود امن و امان میدهد.
المهیمن: معنای مهیمن حافظ و حاضر است و آن ذات را گویند که این سه صفت را داشته باشد اول ثواب جزای اعمال به مخلوق میدهد، دوم ذمه وار رزق مخلوق باشد، سوم مرگ وزندگی در قبضه قدرت او باشد و این صفات مختص به ذات الهی بوده در سایر مخلوق پیدا نمیشود.
العزیز: معنای آن قدرت و غلبه بوده و همان ذاتی را گویند که به صفات مخلوق موصوف نمیشود. (فان العزة لله جمعیاً) غلبه و قدرت خاص برای خدا است، امام غزالی ح می گوید: (عزیز ذاتی را گویند که مثل آن ممکن نباشد).
الجبار: جبار ذاتی راگویند که حکم و مشیت آن به هر چیز به قوت جاری باشد که هیچ چیز از حکم آن مانع شده نمیتواند و آن ذاتی یگانه ای الله است که (فعال لمایرید) است.
المتکبر: همان ذات راگویند که جلال وعظمت و کمال خاص برای آن باشد وهمه مخلوق درمقابل آن ذلیل و ضعیف میباشد (رحم الله امراء عرف قدره فلم یتعد طوره) حدیث شریف. ترجمه: خداوند (ج) به کسی رحم نموده که قدر خود را شناخت و از حد نه گذشت.
الخالق: نام همان ذات است که چیزی نیست را هست میکند.
الباری: همان ذات راگویند که در پیداوار آن نقص نباشد.
المصور: آن ذات است که بعد از خلق چیزها به آن شکل و صورت میدهد.
امام غزالی رحمة الله علیه میفرماید: (کسیکه اراده ساختن یک چیز نماید سه درجه دارد: درجه اول اندازه آن تعیین میکند، درجه دوم آنرا ایجاد مینماید و درجه سوم شکل آن میدهد، به درجه اول خالق و به درجه دوم باری و به درجه سوم مصور آنرا میگوید.
الغفار: این اسم مبارک از غفر و غفران مشتق است معنی آن پوشیدن و چیزی در تحت یک شی ماندن را گویند و در این جا معنی غفار پرده پوشی پروردگار است به گناهان بندگان خویش و این رحمت ایزد متعال است که بندگان را به هر گناه نمیگیرد ورنه یکی از بندگان از عذاب خداوند (ج) به امان نمیماند.
القهار: قهار و قاهر صفت همان ذات است که به هر چیز قدرت کامل داشته باشد (وَهُوَ الْقَاهِرُ فَوْقَ عِبَادِهِ) سوره انعام ایه ۱۸. خداوند (ج) به بندگان خود قدرت کامل دارد و نیز قهار ذاتی را گویند که انتقام مظلوم را از ظالم میگیرد و این صفت تنها درذات خداوند (ج) است و بس.
الوهاب: بدون سوال و خواستن مفت بدون عوض کسی را چیزی دادن که مثال آن در دیگر اشیاء نباشد.
الرزاق: مؤجد رزق و اسباب آن و پیدا نمودن اسباب در اشیای حیه که با روح و جسم ان کمک نماید مثلاً غذا ها و علم و معارف.
الفتاح: فتاح همان ذات است که به رحمت و مهربانی آن هر مصیبتی دور میشود و به هدایت آن هر مشکل رفع میشود و به وسیله آن فتح بر دشمنان حاصل میشود.
العلیم: علیم همان ذات است که علم آن به هر چیز محیط میباشد و به خوردی و بزرگی، ظاهر و باطن، ابتداء و انتهاء یک قسم عالم باشد یعنی علم ان به اندازه کامل باشد که فوق تصور و خیال و وهم انسان باشد.
الهی! حق، خیر و عدل که مبادی تو است هیچگاه ودر هیچ جا نه در زمین و نه در آسمان هیچ تغییر پذیر نیست، زیرا این مبادی تو است و پرتوی از صفات زیبا و جاوید ولایتغیر توست و تا ابد پایدار و جاودان است، همین حق و عدالت تو بود که نجم هدایت آن بر انسان درخشاینده اید از دوره نمرود تا زمانه فرعون در تاریکترین ادوار اجتماعی به اثر این نجم هدایت تو بود که ابراهیم مرد فقیری بر یک قوه طاغوتی غالب گردید و موسی طفل اب برده بود که بر فرعون ذوالاوتاد غلبة یافت، کنون در این عصر آتشین و آهن و مادیت هزار ها برده سفید و سیاه نه آنکه آزاده میشوند بلکه ایشان به تخت حکمران ملی میشاند، راست است که همه چیز تغییر پذیر است اما حق وخیر وعدل باقی است از ما به ملایین سپاس و نیایش به حق نثار باشد ما با حق باشیم و حق با ما باشد آمین ثم آمین.
خدایا! نعمت های تو و موهبت های تو آنقدر بلند و برتر و بی شمار است که در مقابل آن ارقام سپاس و حمد و ثناء ما به تو به حساب بیاوریم تا از سپاس ما به تو تعبیر نماید از توان ما نیست بنده عاجز ومحدود به زمان و مکان هستیم علم و درک ما نیز محصور و محاط است، نعمات که بر ما عطاء نموده اید و آن مافوق همه نعمت های توست چگونه به کدام زبان، فکر و بال سپاس انرا به تو اداء نماییم و آن الهام مستقیم توست به روح و قلب ما که بدون احتیاج به علت و معلول سبب و مسببیت به راه راست و مستقیم تو را درک میکند و تو را میخواند و تو را نیایش میکند و آن غریزه خدا جویی است که از بدو پیدایش بشر در روح آن آمیخته اید به ملایین مضاعف سپاس نعمت تو حضرت درگاه تو نثار میکنیم.
القابض: معنای قابض، قبض کننده و بند کننده رزق و ارواح.
الباسط: فراخ کننده رزق و بعضی از علماء گفته است که مطلب از قابض، قبض کننده ارواح و ابسط به معنای انداختن ارواح در اجسام، بعضی از علماء مطلبی را بیان داشته که قابض همان ذاتی است که از حکام و اغنیاء صدقات را قبول میکند و باسط همان ذات است که رزق فقراء و مساکین را وسعت میدهد که گرسنگی و قحطی محو شود و قران کریم نیز همین معنا را تایید میدارد. مَنْ ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا فَيُضَاعِفَهُ لَهُ أَضْعَافًا كَثِيرَةً وَاللَّهُ يَقْبِضُ وَيَبْسُطُ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ ( سوره بقره آیه 245) كيست آن كس كه به بندگان خدا وام نيكويى دهد تا خدا آنرا براى او چند برابر بيفزايد و خداست كه در معيشت بندگان تنگى وگشايش پديد مى آورد و به سوى او بازگردانده مى شويد، و نیز معنای قابض که دل ها را از ایمان، هدایت و عقل بند مینماید و معنای باسط که دروازه های ایمان و هدایت و رحمت را به انسان باز می نماید.
الخافض، الرافع: این دو اسم مبارک در حدیث آمده و در قران مجید نیست و این هر دو از صفات فعلی خداوند (ج) است که بعضی از مردم را به انعام و اکرام بلند میسازد که نعمت ایمان وهدایت به ان ارزانی میکند وبعضی را ذلیل میکند که راه ایمان به قلب آن مسدود مینماید.
المعز، المذل: عزت دهنده و ذلت دهنده که در دنیا به مردم ایمان، دیانت، مال و منال دهد و در آخرت جنت و رضای خداوند (ج)، این معنای معز است و معنای مذل که راه هدایت به برخی از مردم بسته نماید و در آخرت مأوای آن دوزخ نماید.
السمیع: معنی آن شنیدن است، معنای سمیع بدون ذریعه از أزل الی أبد شنونده بوده است.
البصیر: مشتق از بصر است که معنای ان بسیار بیننده است که خورد و بزرگ را حتی الثراء ومافوق العرش را بدون از ذرائع از ازل تا أبد میبیند و کیفیت دید خداوند (ج) به خود او معلوم است.
الحَکَم: معنای حکم فیصله کردن است، حَکَم همان حاکم را گویند که فیصله آنرا هیچ کسی رد کرده نمیتواند و پس از حُکم آن حُکم هیچ کسی باقی نباشد، پس خداوند (ج) احکم الحاکمین است که در بین حق وباطل نیک و بد فیصله نموده و هیچکس آنرا تغییر داده نمیتواند و نه برای کس جای حکم باقی است. (لَهُ الْحُكْمُ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ) حکم خاص برای خدا است و به سوی وی واپس میگردید.
العدل: معنای عدالت فیصله نمودن با انصاف یعنی خداوند (ج) سراسر عدل و انصاف است ظلم و بی عدالتی در ذات خداوند (ج) نیست.
اللطیف: لطیف ازلطف مشتق است ولطیف همان ذات راگویند که از همه راز ها واحکام واقف بوده و از جهت مکان و زمان مبراء و پاک میباشد و حد و ابتداء و انتهاء نداشته باشد.
لَاتُدْرِكُهُ الْأَبْصَارُ وَهُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصَارَ وَهُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ ﴿۱۰۳﴾ سوره انعام. چشمها او را درك نميكند ولي او همه چشمها را درك ميكند و او بخشنده انواع نعمتها و آگاه از همه چيز است.
الخبیر: خداوند (ج) از ذرات عالم و نقاط عالم همه چیز خورد و بزرگ اگاه و واقف است علیم و خبیر تقریباً یک معناء دارد.
الحلیم: حلیم ذات راگویند که نافرمانی آشکار را می بیند و به قهر و غضب نمیشود و با وجود قدرت، سزای آنرا نمیدهد و این رحمت بساء عظیم خداوند (ج) است که گناه ما را میبیند و فوراً ما را نمیگیرد ورنه به روی زمین کسی و هیچ مخلوق نمیماند. وَلَوْ يُؤَاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِظُلْمِهِمْ مَاتَرَكَ عَلَيْهَا مِنْ دَابَّةٍ وَلَكِنْ يُؤَخِّرُهُمْ إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ لَا يَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَ لَا يَسْتَقْدِمُونَ ﴿۶۱﴾ سوره النحل. واگر خداوند مردم را به سزاى ستم شان مؤاخذه میکرد جنبنده اى بر روى زمين باقى نمى گذاشت ليكن كيفر آنان را تا وقتى معين بازپس مى اندازد و چون اجلشان فرا رسد ساعتى آنرا پس و پيش نمى توانند افګنند.
العظیم: همان ذاتی است که درعظمت و رفعت و مرتبه ای باشد که عقل ازتصور آن عاجز باشد و حد عظمت آن از احاطه خیال و وهم خارج باشد وهمین ذات از کمک غیره بی نیاز باشد و آن ذات الهی است. (الکبریاء ردائی و العظمة اذادی فمن ناذعنی فقسمته ولا أبالی) حدیث قدسی. کبریایی روای من است و عظمت لنگ من است کسیکه درمورد این دو با من جنگ و منازعه مینماید پس من آنرا قطعه قطعه خواهم کرد و پروای آن هم ندارم.
الغفور: معنای آن هدایت بخشنده که پرده پوش بی انتهاء است. وَلَايَأْتَلِ أُولُو الْفَضْلِ مِنْكُمْ وَالسَّعَةِ أَنْ يُؤْتُوا أُولِي الْقُرْبَى وَالْمَسَاكِينَ وَالْمُهَاجِرِينَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلْيَعْفُوا وَلْيَصْفَحُوا أَلَا تُحِبُّونَ أَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَكُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ ﴿۲۲﴾ سوره نور. وسرمايه داران و فراخ دولتان شما نبايد از دادن مال به خويشاوندان و تهيدستان و مهاجران راه خدا دريغ ورزند و بايد عفو كنند و گذشت نمايند مگر دوست نداريد كه خدا بر شما ببخشايد و خدا آمرزنده مهربان است.
الشکور: همان ذات است که به عمل اندک پاداش زیاد میدهد و به عبادت کم ثنای بی انتهاء میکند و آن ذات خداوند (ج) است و شکر بنده همین است که به احسان و انعام دل آن شاد و در قول و عمل ثنای منعم را بجا آورد. وَإِذْ تَأَذَّنَ رَبُّكُمْ لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ وَلَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِي لَشَدِيدٌ ﴿۷﴾ سوره ابراهیم. وآنگاه كه پروردگارتان اعلام كرد كه اگر واقعاً سپاسگذارى كنيد نعمت شما را افزون خواهم كرد و اگر ناسپاسى نماييد قطعا عذاب من سخت خواهد بود.
العلی: معنای این اسم مبارک اینست که مرتبه خداوند (ج) نهایت عالی است و هر چیز به این ذات کبریاء محتاج است و هیچ چیز با وی شریک شده نمیتواند.
الکبیر: ذات خداوند (ج) از هر چیز بزرگ بوده و هست ومیباشد و از هر چیز بی نیاز است و به چیزی احتیاج ندارد همه به وی محتاج است.
الحفیظ: ذات خداوند (ج) ازهمه چیز حفاظت میکند واز تباهی وبربادی آنرا حفظ مینماید.
المقیت: خداند ج پیدا کننده هر نوع رزق روحانی وجسمانی میباشد که به انسان رزق جسمانی و روحی هر دو داده و به ملائک تنها رزق روحانی میدهد.
الحسیب: معنی حسیب کفایت کننده است، خداوند (ج) ذات است که به روز قیامت از مردم حساب میخواهد، امام غزالی صاحب میفرماید: حسیب از حسب مشتق است معنی آن کمال، شرف، مبارک و ذات خداوند (ج) است، وقالوا حسبناالله ونعم الوکیل، میگفتند که پروردگار برای ما کافی است و بهترین کار ساز است.
الجلیل: همان ذات است که حکم آن به تمام مخلوق جاری باشد و باحکم آن هیچ چیز مقابله کرده نمیتواند.
الکریم: خداوند (ج) بدون طلب وخواسته به مخلوق خود نعمت های بی انتهاء اعطاء مینماید.
الرقیب: معنای رقیب اینست که خداوند (ج) نگهبان وانتظام کننده همه مخلوق است و هیچ چیز از حفاظت آن در آسمان و زمین و ما تحت الثراء خارج نمیباشد.
المجیب: قبول کننده دعای بندگان (ادعونی استجب لکم) از من بخواهید خواسته شما را قبول میکنم.
الواسع: به معنای احاطه کننده که علم آن به تمام چیزها محیط باشد وهیچ چیز از دایره علم آن خارج نباشد.
الحکیم: حکیم مشتق ازحکمت است معنای آن صاحب علم کامل وبهترین افعال خداوند (ج) که خالق کون و مکان، آسمان و زمین است وهمه موجودات حیه وغیر حیه را خلق نموده است که در فرد فرد آن حکمت خداوند (ج) ظاهر است که دلالت به وجود خدا و یگانگی میکند.
الودود: این اسم مبارک از اود (محبت کردن) مشتق است واینکه خداوند (ج) با مؤمنان و مؤمنان با وی محبت دارد از این حیث نام او ودود است.
المجید: مجید از مجد مشتق است وبه مالک عزت وشرافت نهایی مجید گفته میشود که از این مقام بالاتر مقام دیگری نباشد و در اسم مجید معنی جلیل، وهاب و کریم نیز موجود است.
الباعث: باعث از بعثت مشتق بوده که معنای آن فرستادن وبرخواستن است، خداوند (ج) همان ذات است که پیغمبران را ارسال نموده که مردم را به توحید خداوند (ج) دعوت مینمودند و در روز قیامت همه مردم از قبور شان برمیخیزانند و نیز همه چیز را از نیست، هست نموده است و زنده شان کرده است.
الشهید: شهید از مشهود مشتق شده که معنای ان حاضر شدن به شهادت دادن را گویند و خداوند (ج) در هر جای وهر مکان حاضر وحضور است. (وَهُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنْتُمْ) سورة حدید آیه 4. هر جاییکه باشید خداوند (ج) با شما ها است. (إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدًا) سورة نساء آیه 32. خداوند (ج) بر هر چیزی گواه است.
الحق: ذاتی که از هرلحاظ وجود آن ثابت باشد و زائل نمیشود وظهور هر چیز به وجود آن مرتبط باشد وختم آن نیز به وجود همان ذات متعلق باشد آنرا حق میگوید و این صفات یگانه در ذات خداوند (ج) است و در دیگر مخلوق نیست.
الوکیل: ذمه دار همه کارهای مخلوق وانتظام همه کارهای بندگان وتسخیر همه چیزها برای انسان که همه این صفات در ذات خداوند (ج) موجود است.
القوی المتین: ذات خداوند (ج) نهایت قوی است که هیچگاه در قوت آن ضعف وکمزوری نمی آید و متین ذاتی را گویند که باوی در قوت مانند نباشد ودر حکم آن هیچ چیز خلل وارد کرده نمیتواند.
الولی: به معنای نصرت دهنده، دوست و کارساز همه امور، الله جل جلاله می فرماید: الله ولی المتقین ُ و میګوید، الله ولی الذین امنوا ُ خداوند (ج) کارساز متقین است وپروردگار دوست و مددگار مؤمنان است.
الحمید: حمید مشتق از حمد است معنای آن ستایش و تعریف کردن خداوند (ج) است که همه صفات کمال و جلال از ان اوست مستحق حمد و ستایش و تعریف است.
المحصی: این اسم مبارک از احصاء مشتق شده است معنای آن همان ذاتی است که از قدرت آن هیچ چیز خارج نبوده و علم او به همه اشیاء محیط است.
المبدئ المعید: مبداء ذات خداوند (ج) است که همه چیز را از نیست به هست آورده، معید همان ذات است که همه مخلوقات را پس از فناء شدن دوباره زنده میکند.
المحی الممیت: محی که درهر چیز زندگی و روح ایجاد کند، الممیت برای هر مرده مرگ پیدا کننده، مقصود أحیا و أماتت از صفات خداوند (ج) بوده و غیر از خدا هیچ چیز قادر به مرگ و زندگی نیست. هُوَ يُحْيِي وَيُمِيتُ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ ُ سوره یونس ایت 56. خداوند (ج) همان ذاتی است که احیاء و امامت میکند وبه سوی او بازګرادنده میشوید.
الحی: ذاتی که ابد در ابد زنده میباشد وهیچ افت بر آن نمی اید و در ازل و ابد به آن فناء عارض نمیشود همانا خداوند (ج) ذاتی است که به غیر از ذات او تعالی همه جهان فناء میشود.
القیوم: قیوم همان هستی ذات خداوند (ج) است که به ذات خود قایم است وبه هیچ چیز محتاج نیست و هیچ چیز بدون وجود او تعالی قائم شده نمیتواند و انتظام همه امور عالم میکند. (اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَالْحَيُّ الْقَيُّومُ لَا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلَا نَوْمٌ لَهُ مَافِي السَّمَاوَاتِ وَمَافِي الْأَرْضِ) سورة بقرة آیه 255. خداست كه معبودى جزء أو نيست زنده و برپادارنده است نه خوابى سبك او را فرو مى گيرد و نه خوابى گران آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است از آن اوست.
الواجد: همان ذاتی است که چیزی را اراده کند همان چیز در پیشروی آن موجود است و آن ذات خداوند (ج) است. (وَإِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلَّا عِنْدَنَاخَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ) سوره الحجر آیه 21. ترجمه: وهيچ چيز نيست مگر آنكه گنجينه هاى آن نزد ماست وما آنرا جز به اندازه اى معين فرو نمى فرستيم.
الماجد: ماجد ازمجد مشتق است که معنای آن عزت انتهایی بوده، خداوند (ج) از همه موجودات صاحب قدرت و مالک موجودات است.
الواحد الاحد: واحد همان ذات است که در ذات و صفات خود شریک و مانند ندارد، از أحد مقصود این است که هیچ چیز ثانی آن شده نمیتواند ونه کسی جزء آن شده میتواند مثل پدر و اولاد آن.
الصمد: صمد همان ذات است که خلق در وقت حاجت از آن طلب مینماید و همان ذات است که از خوردن و پوشیدن و همه ضروریات بی نیاز باشد، و از همه صفات نقص منزه باشد و آن ذات یگانه خداوند (ج) است.
القادر المقتدر: قادر همان ذات است که حکم آن بدون واسطه جاری باشد و در اجرای همان حکم بی قدرت و ناتوان نباشد و مقتدر همان ذات است که به همه چیز مسلط میباشد، بعضی از علماء در این دو اسم چنین فرق نموده که قادر آن ذات است که از نیست به هست نمودن شی و از هست به نیست آن قدرت دارد و مقتدر آن ذات است که انتظام و اصلاح همه موجودات میکند که به غیر از همان ذات هیچ چیز به مثل او قادر به انتظام و اصلاح نباشد و آن یگانه ذات خداوند (ج) است که به این صفات موصوف است.
المقدم المؤخر: مقدم همان ذات است که اسباب بر مسببات مقدم میکند مثلاً موجودیت پدر بر پسر مقدم میکند و مؤخر همان ذات است که دشمنان خویشرا از قرب خویش دور میکند و در جزای گناهان آنان تأخیر میکند و این یگانه ذات خداوند (ج) است.
الاول الاخر: اول همان ذات است که به همه چیزها مقدم میباشد آخر همان ذات است که بعد از فنای هر چیز باقی باشد. (وَيَبْقَى وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلَالِ وَالْإِكْرَامِ) سورة الرحمن آیه 27. و ذات باشكوه و ارجمند پروردگارت باقى خواهد ماند، پس ذات خداوند (ج) اول است که ابتداء ندارد و آخر است که انتهاء ندارد. هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ وَهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ ﴿۳﴾ سوره الحدید. خداوند (ج) اول، آخر، ظاهر و باطن است و او به هر چيزى داناست.
الظاهر الباطن: وجود خدا در خلق زمین وآسمان وآفتاب وماه وستاره وهمه موجودات ظاهر است که کارخانه عظیم جهان دلیل به وجود و یگانگی خدا است و آنکه باطن است این چشم و حواس ضعیف ومحدود انسانی از درک آن ذات قوی و متین عاجز است توان دید در آن ندارد و در روز قیامت خداوند (ج) به مؤمنان ظاهر میشود دیدار آن نصیب مؤمنان میشود و نیز ظهور خداوند (ج) به کشف ویا در خواب برای انبیاء علیهم السلام در دنیا از خصائص انبیاء بوده که در حدیث آمده است: (رأیت ربی فی احسن صورة) من پروردگار خویشرا در صورت و شکل حسن و زیبا دیدم.
الوالی المتعال: والی و ولی تقریباً یک معنی دارد و معنای الوالی اینست که الله ذمه وار همه امور مخلوق و اصلاح آنها است و به حیث مالک همه مخلوق اصلاح آنها را میکند و مطلب از آن حاکم مطلق است که در حکومت وملک آن هیچ چیز و هیچ کس مزاحم شده نمیتواند.
متعال از باب تفاعل است صیغه اسم فاعل است معنای آن خداوند (ج) در عظمت و بزرگی نهایت بزرگ وعالی است که از عقل وادارک بالاتر است واز همه عیوب ونقائص منزه است.
ألبر: معنای ألبر اینست که خداوند (ج) به کسی اراده لطف و مهربانی کند حتمی است که به آن احسان و انعام مینماید، از حضرت موسی علیه السلام چنین حکایت آمده که یک مرتبه به درگاه خداوند (ج) شرف حضور یافتم دیدم که یک شخص به پایه عرش ایستاده از خداوند (ج) سؤال نمودم که این شخص کی بوده که به این درجه عالی رسیده پروردگار ارشاد فرمود: (انه کان لا یحسد عبداً من عبادی علی ما أتیته و کان باراً لوالدیه) در جمله بندگان من این شخص با صاحب مال حسد نمیکردند و با والدین خویش سلوک نیک میکردند.
التواب: معنای آن با وجود غفلت بنده که مرتکب گناه میشود خداوند (ج) به آن توفیق توبه میدهد اگرچه بنده از خطاء باز نگردد باز هم خداوند (ج) تواب است عجز و زاری آنرا قبول میکند. (يَاأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَى اللَّهِ تَوْبَةً نَصُوحًا عَسَى رَبُّكُمْ أَنْ يُكَفِّرَعَنْكُمْ سَيِّئَاتِكُمْ وَيُدْخِلَكُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ) سوره التحریم آیه 8. ای مسلمانان رجوع کنید بسوی خدا رجوع خالص امید است از پروردگار شما که زائل کند از شما جرم های شما و درآورد شما را به بوستانهای که میرود زیر آن جوی ها.
توبه نصوح ان است که بار دوم همان جرم تکرار نشود، در حدیث مبارک آمده خداوند (ج) میفرماید: اگر انسان گناه نمیکردند ما مخلوق دیگری را پیدا میکردم تا گناه میکردند و از ما طلب مغفرت میکردند اگر گناه انسان نباشد خیلی از صفات خداوند (ج) پوشیده میماند، مثلاً توابیت، عفو، کرم، رحمانیت، رحیمیت وغیره و در حدیث قدسی دیگری آمده که خداوند (ج) میفرماید (من خزانه نهفتة بودم وقتیکه اراده ظهور خود نمودم مخلوق را خلق نمودم).
منتقم: خداوند (ج) دشمنان و طاغوتیان حکم خود را سخت ترین جزا میدهد که رعب وگرفت آن وعذاب آن نهایت سخت میباشد. (وهو شدید العقاب) خداوند (ج) سخت عذاب دهنده است. (وهو شدید المحال) خداوند (ج) گیرنده سخت است.
العفو: خداوند (ج) همان ذات است که گناهان را عفو مینماید و به ان چشم میپوشاند که در روز قیامت عملنامه مؤمنان خالی از گناهان بدست آنها میدهد.
الرؤف: رؤف از رأفت مشتق است معنای آن مهربانی بی نهایت است یعنی مصائب و سختی ها از انسانان و موجودات به کرم و رحم خود دور مینماید.
مالک الملک: خداوند (ج) ان ذات است که هر قسم تصرف در ملک خود کرده میتواند حکم و فیصله آنرا هیچ کس رد کرده نمیتواند، قدرت خداوند (ج) کامل است همه موجودات در مملکت آن است و اوست مختار مطلق.
ذوالجلال والاکرام: یکی از نام های خداوند (ج) است که معنای ان اینست که صفات کمالی خداوند (ج) قدرت وعزت وجلال ان در هیچ چیز و هیچکس نیست ودر مخلوق آن کدام عزت که دارد آنهم ذات خداوند (ج) برایش داده است. (ولقد کرمنا بی ادم) ما بنی ادم را عزت و کرامت داده ایم.
المقسط: مقسط از قسط مشتق است و معنای آن عدل و انصاف است که از ظالم حق مظلوم میخواهد.
الجامع: خداوند (ج) حقایق مختلف باهم جمع میکند و در روز قیامت تمام خلق را باهم جمع مینمایند همچنان اگرچه مخلوق حیه و غیر حیه با هم در ماهیت مختلف است اما خداوند (ج) در دنیا باهم جمع نموده است، گوشت و پوست، استخوان و اعضای دیگر را با هم جمع نموده است، گرمی و سردی در وجود مخلوق حیه جمع نموده است.
الغنی: ذات خداوند (ج) غنی است که در ذات وصفات و افعال خود از سواء خود بی نیاز و غیر محتاج است و همه مخلوق به وی محتاج است.
المغنی: ذات خداوند (ج) همان ذات است که به هیچ چیز و هیچکس حاجت ندارد و حاجات انسانها راتکمیل مینماید (والله الغنی وانتم الفقراء) خداوند (ج) غنی است و شماها فقراء هستید.
المانع: خداوند (ج) ذات است که جسم ومال و منال انسان را از هلاکت نگه میدارد و مانع آفت ها و مصائب میشود.
الضار، النافع: این دو نام خداوند (ج) به قدرت کامل خداوند (ج) دلالت میکند معنای این دو نام این است که خیر وشر همه در دست قدرت خداوند (ج) است. (وَإِنْ يَمْسَسْكَ اللَّهُ بِضُرٍّ فَلَا كَاشِفَ لَهُ إِلَّا هُوَ وَإِنْ يُرِدْكَ بِخَيْرٍ فَلَا رَادَّ لِفَضْلِهِ يُصِيبُ بِهِ مَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَهُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ) یونس آیه 107. واگر خدا به تو زيانى برساند آنرا برطرفكننده اى جز او نيست و اگر براى تو خيرى بخواهد بخشش او را ردكننده اى نيست آن را به هر كس از بندگانش كه بخواهد مى رساند و او آمرزنده مهربان است.
النور: معنای این اسم مبارک اینست که الله در همه اشیاء نور و روشنایی است. (الله نور السموات والارض) خداوند (ج) نور اسمانها و زمین است که قدرت وحکمت آن در تمام اشیاء تجلی میکند.
الهادی: معنای این اسم مبارک به بندگان خود هدایت میکند و برای شان راه راست را نشان میدهد. (قَالَ رَبُّنَا الَّذِي أَعْطَى كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى) سوره طه آیه 50. گفت پروردگار ما كسى است كه هر چيزى را خلقتى كه درخور اوست داده سپس آن را هدايت فرموده است.
البدیع: خداوند (ج) ذات است که بدون نمونه هر چیز را خلق نموده است که غیر از خدا یکی از مخلوقات چنین کرده نمیتواند.
الباقی: معنای این اسم مبارک این است که ذات خداوند (ج) برای همیش باقی است فناء ندارد.
الوارث: خداوند (ج) پاک همیشه باقی است وهمه موجودات پس از فناء به خداوند (ج) میماند که مال حقیقی آن است. (انا نحن نرث الارض ومن علیها والینا یرجعون) ما وارث زمین و آنچه در زمین است میباشیم وهمه چیز واپس به ما رجوع میکند.
الرشید: رهنمای تمام بندگان خود است که تدبیر خداوند (ج) بدون مشوره کسی در مخلوق حکمفرما است.
الصبور: بسیار صبر کننده که بندگان خود را به سرکشی و گناه فوراً نمیگیرد، در حدیث شریف است: (لیس احد او لیس لشئ اصبر علی ان یسمعه من الله انهم لیدعون له ولداً وانه یعافیهم و یرزقهم) هیچکس و هیچ چیز از خداوند (ج) صابرتر نیست که ایشان برای خداوند (ج) اولاد میخواهد و خداوند (ج) ایشانرا معاف میکند و رزق میدهد.