چرا پس از پیامبر اسلام (ص) پیامبر دیگری نیامد؟

امتیاز بدهید
(0 امتیاز)
چرا پس از پیامبر اسلام (ص) پیامبر دیگری نیامد؟

نبوت یک جریان پیوسته است و پیام خدا (یعنی دین) یک حقیقت بیشتر نیست، ظهور پیاپی پیامبران، تجدید دائمی شرایع، نسخه های مداوم کتب آسمانی، این سؤال را پیش می کشد که چرا پس از اسلام و با اعلام ختم نبوت، ارتباط انسان با جهان غیب یکسره منقطع شد،.

و نه تنها پیامبر تشریعی (صاحب شریعت) نیامده و نخواهد آمد، حتی پیامبر تبلیغی نیز نیامده و نخواهد آمد؟ فلسفه و راز ختم نبوت چیست؟ در پاسخ به این سوال و علت یابی خاتمیت سه علت عمده را باید بیان کرد.
 

چرا پس از پیامبر اسلام (ص) پیامبر دیگری نیامد؟

زیرا قرآن بر سایر کتب اشرافیت دارد
«مهیمن» به معنای حافظ، شاهد ، مراقب، امین، نگهبان و ایمنی بخش، و یکی از اسامی و صفات قرآن است: (وانزلنا الیک الکتاب بالحق مصدقا لما بین یدیه من الکتاب ومهیمنا علیه). «و این کتاب قرآن را به حق بر تو نازل کردیم؛ در حالی که کتب پیشین را تصدیق می‌کند و حاکم بر آن‌ها است».(1)

قرآن ، حافظ کتاب‌های گذشته است و اصل وجود آن‌ها را تثبیت و تصدیق می‌کند و مراقب است و بر آن‌ها اشراف دارد و در نتیجه می‌تواند بعضی از احکام آن‌ها را نسخ و بعضی دیگر را امضا و تثبیت کند و هر غلط و تحریف راه یافته در آن‌ها را بیان می‌کند.
 
خداوند می‌ فرماید: همه انبیا حقّ آوردند ولی کتب انبیای گذشته، زیر هیمنه و سیطره و نفوذ قرآن کریم حفظ می ‌شود؛ وقتی خدا قرآن را مُهَیْمن برکتب انبیای پیشین قرار داده،.
 
 چون کمال علمی‌ هر پیامبری در کتاب آسمانی او و کمال علمی‌ پیغمبر خاتم نیز در قرآن ظهور می‌ کند، پس ره ‌آورد رسول خدا بالاتر از کتب انبیای پیشین است.
 
اعلام خاتمیت رسول اکرم (ص) در قرآن
ما کانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِکُمْ وَ لکِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَ خاتَمَ النَّبِیِّینَ وَ کانَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْ‌ءٍ عَلِیماً (2)محمّد صلى الله علیه و آله، پدر هیچ یک از مردان شما نبوده و نیست، بلکه رسول خدا و خاتم پیامبران است؛ و خداوند به همه چیز آگاه است.

گذشته از این، شواهد دیگری نیز دلالت قطعی بر خاتمیت رسول‌ الله دارد که صحیفه نبوت پیامبران به وسیله آن حضرت، به پایان رسید. مقصود از خاتمیت، هم تأخر و خاتمیت زمانی و هم خاتمیت رتبی در قوس صعود است.
 
در این آیه هم کلمه «رسول» و هم کلمه «نبىّ» آمده است. «رسول» صاحب کتاب و «نبىّ» خبر دهنده است، یا آنکه «رسول» پیام‌آور و «نبىّ» انجام دهنده رسالت است.(3)
 
«خاتَمَ» به معناى نگین انگشتر است که در قدیم با حک کردن نام خود بر روى آن، پایان نامه‌ها و دستورها را با آن مُهر مى‌کردند. خاتم و در اینجا کنایه از آخرین پیامبر بودن است.
 
«خاتم» یعنی مُهر، که در پایان نوشته‌ ها قرار می‌ گیرد؛ وقتی نویسنده هر آنچه لازم بود بیان داشت و مقاصد خود را عنوان کرد، پایان نوشتار خود را مهر کرده، ختم آن را اعلام می‌ دارد؛ خدای سبحان که با جهانیان سخن می‌ گوید، از راه فرستادن وحی برای هدایت انسان ها برنامه دارد .
 
لذا نه تنها عیسای مسیح، بلکه همه انبیا کلمات الهی هستند انبیا کتاب حقّ و کلام حقّند. خدای سبحان با فرستادن آنها برای جوامع بشری پیام می ‌فرستد. پس از پایان گفتار و کلماتش، سلسله‌ نبوتشان را با فرستادن پیامبر اکرم ختم، و صحیفه رسالت آنان را با وجود مبارک خاتم المرسلین مهر کرده است .
 
پس هرگز جا برای نبوت و رسالت دیگری نیست لذا می‌ فرماید: رسول اکرم زیور همه انبیا و خاتم آنان بوده، و سلسله نبوت، با آن حضرت مهر شده و پایان پذیرفته است.
 
ولایت و عبودیت  کامل رسول اکرم (ص)
روایات معتبر اسلامی هیچ پیامبری به نبوت نرسید مگر به معرفت این انوار مقدس. حذیفة بن اسید از پیامبر اکرم (ص) نقل کرد «نبوت هیچ پیامبرى در عالم «اظله» (ظاهرا عالم ارواح) تکمیل نشد .
 
مگر اینکه ولایت من و ولایت اهل بیتم بر او عرضه شد و تمثال آن‌ها براى آن پیامبر مجسم شد و پیامبران، اقرار به اطاعت و ولایت اهل‌بیت کردند؛ عَنْ حُذَیْفَةَ بْنِ أُسَیْدٍ الْغَفَّارِ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ‏:
«مَا تَکَامَلَتِ‏ النُّبُوَّةُ لِنَبِیٍّ فِی الْأَظِلَّةِ حَتَّى عُرِضَتْ عَلَیْهِ وَلَایَتِی وَ وَلَایَةُ أَهْلِ بَیْتِی وَ مَثُلُوا لَهُ فَأَقَرُّوا بِطَاعَتِهِمْ وَ وَلَایَتِهِمْ.» (4)

یا امام صادق (ع) در دیگر روایت فرمود: مَا تَنَبَّأَ نَبِیٌّ قَطُّ إِلَّا بِمَعْرِفَةِ حَقِّنَا وَ بِفَضْلِنَا عَلَى مَنْ سِوَانَا؛ هیچ پیامبرى به مقام نبوت نرسید مگر به‌معرفت حق ما و برترى دادن ما بر سایرین.» (5)

بعضی از انسان ها تحت تدبیر اسمای جزئیّه حقّند، مثلاً بعضی در حقیقت، عبدالرزّاق، عبدالباسط، عبدالقابض، عبدالکریم یا عبدالجلیل هستند اما پیامبر اسلام «عبدُه» است و پروردگاری مدبّر و مربی شخصی وی است که نهایی ترین مرتبه را داراست، و در قوس صعود، مقامی ‌برتر از مقام مربوبیت شخص رسول اکرم نیست.
 
نزول اختصاصی وحی بر پیامبر اسلام (ص)
 کیفیت نزول وحی بر پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) را می‌توانیم از زبان آن حضرت بشنویم و این بیان رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در طی حدیثی آمده است که در طرق روایات شیعه و اهل سنت دیده می‌شود:

 حارث بن هشام از پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) پرسید، وحی چگونه بر شما نازل می‌شود؟ فرمود: گاه صدایی همانند صدای جرس به گوش من می‌رسید و وحیی که بدین صورت بر من نازل می‌شد سخت برمن گران و سنگین بود،
 
سپس این صداها قطع می‌شد و آنچه را جبرائیل می‌گفت فرا می‌گرفتم، و گاهی جبرائیل به صورت مردی بر من فرود می‌آمد و سپس بامن سخن می‌گفت ومن گفته های او را حفظ و از بر می‌کردم (6)
 
پیامبر گرامی (صلی الله علیه و آله) در این حدیث، دو کیفیت را درباره وحی بخود، یاد می‌کند که در یکی از آنها صداهای پی در پی همچون آواز جرس به سمع مبارکش می‌رسید.
 
 و در دیگری، جبرائیل (علیه السلام) بصورت یک انسان عادی در نظرش مجسم می‌شد. وحی بگونة اول بر پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) سخت گران و طاقت فرسا بوده است .

چنانکه خداوند متعال از اینگونه وحی به «قول ثقیل = گفتاری گران و سنگین » تعبیر کرده و فرموده است «انا سَنُقلی عَلیکَ قولاً ثَقیلاً» (7) ما گفتار گرانی را بر تو القاء خواهیم کرد).
                                                                                                   
ولی وحی به صورت دوم کمی سبکتر و لطیف بوده و دیگر، آن سرو صداهای هولناک و نا آشنا بگوش نمی‌رسید بلکه جبرائیل (علیه السلام) بصورت فرد عادی و با فرمی مشابه شکل انسانی مألوف و مأنوس، مجسم می‌شد تا رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بدو آرام گرفته و رعب و بیمی در او بهم نرسد.
 
 ولی باید گفت که وحی در هر دو صورت بر پیامبر گرامی (صلی الله علیه و آله) سنگین بوده، وهمیشه همزمان با لحظاتی که وحی نازل می‌گردید ـ در تمام فصول سال ـ از پیشانی مبارکش عرق فرو می‌ریخت و خود نیز می‌فرمود:
 
 «فما مِن مَرَّهٍ یوحی الیَّ الّا ظَنَنْتُ آنَّ نَفسی تُقبضُ» هیچ بار وحی بر من نازل نگردید جز آنکه این تصور (به علت سنگینی وحی) در من پدید می‌آمد که جانم گرفته می‌شود.(8)
 
برای آگاهی بیشتر از کیفیت گرانی و سنگینی وحی بر پیغمبر اسلام (صلی الله علیه و آله) به کناب سفینه البحار رجوع کنید (9)
 
 معجزه پیامبر(ص) برای همه قابل درک و فهم است
و اگر درک قرآن مقدور همه نیست، لااقل دسترسی به برخی از درجات آن مقدور محقّقان هست و به همان میزان می‌ توان رسول خدا و سیره علمی‌ آن حضرت را شناخت.
 
از آیاتى از قرآن که امر به تدبّر مى کند به خوبى استفاده مى شود که قرآن براى هر کس قابل فهم است، ولى به مقدار بضاعت علمى، و اگر قابل فهم نبود امر به تدبّر لغو بود و خداوند بزرگتر از آن است که سخن لغو گوید،
 
 پس آنچه بعضى فکر مى کنند قرآن قابل فهم ما نیست و کتابى فوق فهم ما است، اینها یا عالمانه و یا جاهلانه قرآن را طرد مى کنند و متوجّه نیستند.
 
 ما فکر مى کنیم به طرفدارى از این کتاب الهى سخن مى گویند و ظاهر سخن آنها هم زیبا است، ولى اگر در سخن آنها دقت شود، مفهوم حرفشان این است که:
 
قرآن را باید فقط خواند و از متن زندگى و جامعه کنار گذارد، زیرا فقط الفاظى مى خوانیم ولی معانى آن را درک نمى کنیم، آیا از خود نباید بپرسیم .
 
اگر قرآن قابل تدبّر و درک نیست چرا فقط در خود قرآن چهار مرتبه امر به تدبّر شده، و این غیر از مواردى است که امر به تفکر و تفقّه و غیره شده است .
 
یعنى فقط ماده (تدبّر) این قدر مورد تأکید قرار گرفته است. «أَفَلَایَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ»(10) آیا نخوانده اند که خداوند غایت انزال قرآن را تدبّر در آیات آن و تذکر قرار داده است:
 
 «کِتَابٌ اَنزَلنَاهُ اِلَیکَ مُبَارَکٌ لِیَدَّبَّرُوا آیَاتِهِ وَ لِیَتَذَکَّرَ اُولُوا الاَلبَابِ»(11)؛ (این کتابى است پربرکت که بر تو نازل کرده ایم، تا در آیات آن تدبر کنند، و صاحبان مغز [و اندیشه] متذکّر شوند).(12)
 
از برجسته ترین مزایای علمی ‌رسول اکرم  آن است که خدای سبحان قرآن را به ‌او آموخته و حقیقت آن را در قلب مطهر او القا کرده، پس زمانی می ‌توانیم سیره علمی‌ رسول گرامی‌ را ارزیابی کنیم که حقیقت قرآن را بشناسیم.
 
تجلیل خداوند نسبت به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در خطاب
خدای سبحان، از نظر ادب محاوره، حرمتی خاص برای پیامبر خاتم ـ صلی اللّه علیه وآله ـ قایل است که برای انبیای پیشین قایل نبوده. انبیای گذشته را با نام مخصوص آنها خطاب می کند.
 
اما هرگز نام مبارک پیامبر اسلام را به عنوان «یا محمد» نمی برد بلکه همیشه از او با تعبیرهای تجلیل آمیزی همچون: «یا أیّها النبی»(13 )، «یا أیّها الرسول»(14) یاد می کند. مثلا درباره آدم ابوالبشر می فرماید:
 
«یا آدَمُ اْسْکُنْ اَنْتَ وَ زَوْجُکَ الْجَنَّة» درباره حضرت نوح می فرماید:«یا نُوح اِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أهْلِک»درباره موسی:«یا مُوسی أَقْبِلْ وَ لاتَخَفْ»
 
ولی درباره رسول اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ علاوه بر خطاب جلالت آمیز خود، به بندگان نیز می آموزد:«لا تَجْعَلوُا دُعاءَ الْرَّسولِ بَیْنَکُمْ کَدُعاءِ بَعْضُکُمْ بَعْضاً»(15)
 
«هر گاه خواستید پیامبر را صدا بزنید او را مانند مردی عادی صدا نزنید.»
 
عظمت اخلاق پیامبر اکرم(ص)
عائشه گوید: هیچ کس خوش خلق تر از رسول خدا صلى الله علیه و آله نبوده است و هر وقت کسى از اهل بیت او یا دیگران او را می‌خواندند و صدا می‌زدند در جواب آن‌ها لبیک مى فرمود لذا این آیه براى او نازل شد.(16) وَإِنَّکَ لَعَلَىٰ خُلُقٍ عَظِیمٍ(17)

با جمله اسمیه و تأکید، می ‌فرماید: تو دارای اخلاق عظیمی هستی، وقتی خدای سبحان از چیزی به عظمت یاد کند، معلوم می ‌شود که از عظمت فوق العاده ‌ای برخوردار است.
 
 چون او هر چیزی را به عظمت نمی‌ ستاید؛ بسیاری از موارد را با صفت «ضَعف» یا «قلّت» یاد می‌ کند، سراسر دنیا را اندک می‌ شمرد:
 
 ﴿متاع الدنیا قلیل﴾ و از دسیسه‌ های شیطان به عنوان: ﴿إنّ کید الشیطان کان ضعیفاً﴾ سخن می‌ گوید؛ اما وقتی از خُلق رسول خدا نام می‌ برد می‌ فرماید: ای پیامبر تو واجد همه ملکات نفسانی در حد اعلا هستی!
 
عالم بودن به غیب و شهادت حضرت رسول (ص)
از مقامهای منیع رسالت، اطلاع بر غیب است. خدای سبحان می فرماید:«قُلِ اْعْمَلوُا فَسَیَرَیْ اللّهُ عَمَلُکُمْ وَ رَسوُلُهُ وَ الْمُؤْمِنون»«به مردم بگو هر کاری می کنید خدا، پیامبر و مؤمنان می بینند.» (18)
 
یعنی مقام رسالت که مقام اطلاع بر غیب، آگاهی بر نهان و نهاد انسان ها، قلب ها و فکرها و سرهای دیگران است، از کارهای شما اطلاع دارد. این که خدا فرمود:
 
بگو پیامبر می بیند، تنها اخبار نیست بلکه با این بیان، پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ را مظهر عالم غیب و شهادت کرده است.
 
عدم تحریف و تغیر در کتاب و شریعت پیامبر اکرم (ص)
یکى از مهمترین علل ظهور پیامبران جدید، تحریف و تبدیلهایى است که در تعلیمات و کتب مقدّس پیامبران رخ مى داده است.
 
 و غالباً پیامبران احیا کننده سنن فراموش شده و اصلاح کننده تعلیمات تحریف یافته پیشینیان خود بوده اند. گذشته از انبیائى که صاحب کتاب و شریعت و قانون نبوده و تابع یک پیغمبر صاحب کتاب و شریعت بوده اند.
 
 مانند همه پیامبران بعد از ابراهیم تا زمان موسى و همه پیامبران بعد از موسى تا عیسى، پیامبران صاحب قانون و شریعت نیز بیشتر مقرّرات پیامبر پیشین را تأیید مى‏ کرده ‏اند.
 
ظهور پیاپى پیامبران تنها معلول تغییر و تکامل شرایط زندگى و نیازمندى بشر به پیام نوین و رهنمایى نوین نیست، بلکه بیشتر معلول نابودیها و تحریف و تبدیلهاى کتب و تعلیمات آسمانى بوده است.(18)
 
شهید مطهری(ره) امت های انبیای گذشته را همانند کودک مکتبی مثال می زند که توان نگهداری کتاب خود را ندارد و پس از مدت کوتاهی آن را پاره پاره می کند.(19)
 
 لذا لازم است روند تجدید بعثت انبیای الهی ادامه یابد تا اینکه بشر به آن سطح از بلوغ فناوری و اجتماعى رسید که مى ‏توانست. [با استفاده از ابزاری که در اختیار داشت مثل صنعت چاپ و کتابت و حفظ و تلاوت متناوب آیات و احادیثی که در تفسیر آنها بیان می شود و...] حافظ و نگهبان مواریث علمى و دینى خود باشد و خود به نشر و تبلیغ و تعلیم و تفسیر آن بپردازد.
 
در چنین شرایطی خداوند خاتم پیامبران را با قرآن که از همه جهت کامل است می فرستد و خود نیز بدین گونه به آن تصریح کرده که: «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ»؛(20)

 (ما خود این کتاب را فرود آوردیم و هم البتّه خود نگهبان آن هستیم) - از تحریف آن جلوگیری می کند. در چنین شرایطی امر تجدید شرایع و تبلیغ و حفظ آنها از تحریف دیگر لزومی ندارد و متوقف می گردد.
 
و دیگر نه به پیامبری با شریعت جدید نیاز است و نه به پیامبرانی که بخواهند سنت پیامبران قبلی را که بخاطر تحریف یا بی توجهی مردم فراموش می شد، احیا کنند.
 
رسالت پیامبر (ص) برای همه انسان ها تا روز قیامت هست
خداوند پیامبر اکرم  را شخصیتی جهانی دانسته و در باره قلمرو رسالت او می‌ فرماید: ما تو را برای جهانیان فرستادیم اما بر مؤمنان منت نهادیم.
 
 این دو نکته در باره قرآن کنار هم آمده است که قرآن کتابی جهانی است: ﴿شهر رمضان الذی اُنزل فیه القران هدی للناس و بیناتٍ من الهدی و الفرقان﴾(21) لیکن تنها اهل‌ تقوا از آن طرفی می ‌بندند:
 
﴿ذلک الکتاب لا ریب فیه هدی للمتّقین﴾(22) این کتاب برای همه آمده، ولی عده ‌ای به عمد خود را از آن محروم کرده ‌اند، کتابی جهانی است ولی اهل‌ تقوا و فضیلت از آن بهره می‌ گیرند.
 
درباره رسول خدا نیز این دو تعبیر را دارد، از طرفی می ‌فرماید: تو پیامبری جهانی هستی: ﴿وما أرسلناک إلا کافةً للناس) (30)، و از طرف دیگر می‌ فرماید: ﴿لقد منّ الله علی المؤمنین إذ بعث فیهم رسولاً من أنفسهم﴾(24): خداوند بر مؤمنان منت نهاده پیامبری را از خودشان در میان آنها برانگیخت.
 
«منت» عبارت است از نعمت سنگین و بزرگی که تحمل آن آسان نیست، تنها مؤمن از عهده پذیرش نعمت پیامبری و اطاعت از آن، به خوبی برمی ‌آید، نعمت ایمان، رسالت و ولایت چنین است.
 
حاصل آنکه: رسالت پیامبر برای همه انسان ها تا روز قیامت هست ولی تنها مؤمنان از فیض رسالت بهره ‌مند می‌ شوند و خدا تنها بر آنان منت نهاده و رسول، از بین آنها مبعوث شده است.
 
 گرچه بعثت همه انبیا منت است اما دو ویژگی خاتمیت و منت بودن بعثت تنها در خصوص پیامبر خاتم آمده است.
 
رسول اکرم مظهر رأفت و رحمت خدا برای مؤمنان
خداوند در مورد بعضی از انبیا تعبیر برادر کرده می‌ فرماید: «برای قوم ثمود برادرشان صالح را فرستادیم، «برای قوم عاد برادرشان هود را فرستادیم»، «...آن هنگام که برادرشان نوح آنها را گفت. »
 
ولی درباره پیامبر تعبیر برادر نیامده، بلکه می‌ فرماید: ﴿هو الذی بعث فی الأمّیین رسولاً منهم﴾ یا اینکه می ‌فرماید ﴿لقد جاءکم رسول من أنفسکم عزیزعلیه ما عنتّم حریص علیکم بالمؤمنین رؤف رحیم﴾(25)
 
 پیامبری برای شما آمده که از جانتان برخاسته، انحراف شما برای او بسیار سخت است، با حرص و شوق کوشش می‌ کند تا شما مؤمن بشوید، او مظهر رأفت و رحمت خدا برای مؤمنان است.
 
خداوند خطاب به پیامبر می فرماید، تو مبشر جهانیان هستی اما تنها مؤمنان از تو استفاده کرده آنان را به رحمت خاصه نوید می‌ دهی و گرنه توده انسان ها از خُلق و سبک زیست مردمی‌ تو بهره می‌ برند، هر چند به راه نیایند، حد اقل از تیرگی آنها کاسته می شود.
 
شرح صدر رسول اکرم (ص)
خداوند سبحان به رسول اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ می فرماید:«ما برای این که تو را به مکتب لدی اللهی برسانیم و از ام الکتاب برخوردارت کنیم. ظرف دلت را باز کردیم تا گنجایش این علوم را داشته باشی.»
 
«اَلَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکْ * اَلَّذی اَنْقَضَ ظَهْرَک»(26)«آن بار توان فرسا را از دوش تو برداشتیم و سینه ات را گشودیم، مانعی از درون و فشاری از بیرون نداری، می توانی اسرار را بنگری و سختی ها را تحمل کنی.»
 
رهبران حق که در برابر طوفان مخالفت‌ها و مشکلات و شکنجه‌ها و تهدیدها و توطئه‌ها و تهمت‌ها و لجاجت‌ها و جنگ‌ها و ... قرار مى‌گیرند بیش از هر چیز به سعه صدر نیاز دارند.
 
شرح صدرى که به پیامبر اسلام داده شد، باعث شد تا آن حضرت در برابر آن همه آزارها، قومش را نفرین نکند و مى‌فرمود: «اللهم اهد قومى فانهم لا یعلمون» (27)یعنى خداوندا این مردم را هدایت کن زیرا که نمى‌دانند و در فتح مکه با اعلام عفو عمومى فرمود:

«لا تَثْرِیبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ» امروز باکى بر شما نیست و همه را بخشیدم، همانگونه که یوسف با این جمله تمام برادرانش را یکجا عفو کرد(28)سعه صدر، زمینه‌ساز انجام برنامه‌هاى سنگین رسالت است
 
درود فرستادن خدا و ملائکه بر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله
مقام پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ آن قدر والاست که آفریدگار هستی و تمامی فرشتگان بر او درود می فرستند و خداوند به همه مؤمنان دستور می دهد که آنها هم بر پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ درود بفرستند:
 
«اِنَّ اللّهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی النَّبی یا اَیُّهاَ الَّذینَ آمَنوُا صَلُّوا عَلَیْهِ وَ سَلِّموُا تَسْلیماً»«خداوند و فرشتگانش بر پیامبر درود می فرستند، ای کسانی که ایمان آورده اید! بر او درود بفرستید و سلام گویید و تسلیم فرمانش باشید.»
 
خداوند در قرآن به پیامبرش مى‌فرماید: به زکات دهندگان صلوات فرست، خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً ... صَلِّ عَلَیْهِمْ‌ (29)
 
 در این آیه به مردم سفارش مى‌کند که بر پیامبر صلوات فرستاده شود. خدا به پیامبرش دستور مى‌دهد به کسانى که به ملاقاتت مى‌آیند سلام کن. «إِذا جاءَکَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِآیاتِنا فَقُلْ سَلامٌ عَلَیْکُمْ»(30)
 
امام صادق علیه السلام فرمود: «درود خداوند به معناى رحمت، درود ملائکه به معناى به پاکى یاد کردن و درود مردم به معناى دعاست». (31)

پس درود لفظى کافى نیست، تسلیم عملى نیز لازم است. «صَلُّوا عَلَیْهِ وَ سَلِّمُوا» و رابطه‌ى مردم و رهبر در حکومت الهى، صلوات و سلام است. (علاقه‌ى قلبى کافى نیست، اظهار علاقه لازم است.) «صَلُّوا عَلَیْهِ وَ سَلِّمُوا»(32)
  
دوره رسالت خاتم دوره  بلوغ و رشد است
در دوره های پیشین، بشر به دلیل نرسیدن به بلوغ و رشد، نمی توانست یک نقشه کلی برای مسیر خود دریافت کند و راه خویش را ادامه دهد. لازم بود مرحله به مرحله راهنمایی شود و همیشه راهنمایانی، او را همراهی کنند.
 
هم زمان با دوره رسالت خاتم و پس از آن، این توان برای بشر پیدا شد و برنامه دریافت راهنمایی های منزل به منزل و مرحله به مرحله متوقف گشت.
 
علت دوم تجدید شریعت ها این بود که بشر نمی توانست برنامه کلی و طرح جامع خود را دریافت و تدوین کند. با پیدایش این امکان و استعداد، طرح کلی و جامع در اختیار بشر قرار گرفت و علت دوم تجدید نبوت ها و شریعت ها نیز منتفی شد.
 
عالمان امت، کارشناسانی هستند که با استفاده از نقشه کلی که اسلام به دست می دهد و با تدوین و تنظیم آیین نامه های موقت، راه را می نمایانند. (33)
 
تفسیر و تبلیغ نیاز اصلی بعد از ختم نبوت است
در کل، پیامبران دو وظیفه داشتند: اول اینکه از سوی خدا برای بشر قانون و دستورالعمل می آوردند. دوم اینکه مردم را به اطاعت از خدا و عمل به دستورها و قوانین الهی آن عصر و زمان فرا می خواندند.
 
 در اینجا استاد مطهری میان نبوت تبلیغی و نبوت تشریعی تفکیک قائل می شود و پیامبران را به پیامبران صاحب شریعت و پیامبران مبلّغ شریعتِ پیامبران گذشته تقسیم می کند.
 
به باور وی «غالب پیامبران، پیامبر تبلیغی بوده اند، نه تشریعی. پیامبران تشریعی شاید از انگشتان یک دست تجاوز نکنند. کار پیامبران تبلیغی، ترویج و تبلیغ و اجرا و تفسیر شریعتی بود که حاکم بر زمان آنها بوده است.
 
 علمای امت در عصر خاتمیت که عصر علم است، قادرند با معرفت به اصول کلی اسلام و شناخت شرایط زمان و مکان، آن کلیات را با شرایط و مقتضیات زمانی و مکانی تطبیق دهند و حکم الهی را استخراج و استنباط کنند. نام این عمل، «اجتهاد» است.
 
علمای شایسته امت اسلامی، بسیاری از وظایفی را که پیامبران تبلیغی و قسمتی از وظایف پیامبران تشریعی را (بدون آنکه خود مشرّع باشند) با عمل اجتهاد و با وظیفه خاص رهبری امت انجام می دهند.
 
 ازاین رو، در عین اینکه نیاز به دین همواره باقی است و بلکه هر چه بشریت به سوی تمدن پیش رود، نیاز به دین فزونی می یابد، نیاز به تجدید نبوت و آمدن کتاب آسمانی جدید و پیامبر جدید برای همیشه منتفی گشت و پیامبری پایان یافت».(34)
 
بنابراین، اسلام با اعلام ختم نبوت، نه تنها به نبوت تشریعی، بلکه به نبوت تبلیغی نیز پایان داد. حال بر فرض که پذیرفتیم اسلام به واسطه کمال، کلیّت و جامعیتش به نبوت تشریعی پایان داد، پایان یافتن نبوت تبلیغی را چگونه می توان توجیه کرد؟ استاد مطهری در پاسخ این پرسش می گوید:
 
حقیقت این است که وظیفه اصلی نبوت و هدایت وحی، همان وظیفه اول است، اما تبلیغ و تعلیم و دعوت، یک وظیفه نیمه بشری و نیمه الهی است، ولی عالی ترین و راقی ترین مظاهر و مراتب هدایت است.
 
 وحی رهنمودهایی دارد که از دسترس حس و خیال و عقل و علم و فلسفه بیرون است و چیزی از اینها جانشین آن نمی شود، ولی وحی ای که چنین خاصیتی دارد، وحی تشریعی است، نه تبلیغی؛وحی تبلیغی برعکس است.
 
تا زمانی بشر نیازمند به وحی تبلیغی است که درجه عقل و علم و تمدن به پایه ای نرسیده است که خود بتواند عهده دار دعوت و تعلیم و تبلیغ و تغییر و اجتهاد در امر دین خود بشود.
 
ظهور علم و عقل و به عبارت دیگر، رشد و بلوغ انسانیت، خود به خود به وحی تبلیغی خاتمه می دهد و علما جانشین چنان انبیا می گردند. در عهد قرآن، وظیفه تعلیم و حفظ آیات آسمانی به علما منتقل شده و علما از این نظر جانشین انبیا می شوند. (35)
 
از دیدگاه استاد مطهری، مفهوم «اجتهاد» در فلسفه ختم نبوت، نقش مهمی دارد. عالمان امت در دوران خاتمیت که عصر علم است، با معرفت به اصول کلی اسلام و شناخت شرایط زمان و مکان، می توانند وظیفه خطیر خود را به انجام رسانند.
 
از آنچه گفته شد، برمی آید که بلوغ و رشد فکری اجتماعی بشر در ختم نبوت نقش دارد و این نقش از چند جهت است:

1. کتاب آسمانی اش را از خطر تحریف، حفظ کرده است.

2. به مرحله ای رسیده است که برنامه تکاملی خویش را یک جا ـ نه منزل به منزل و مرحله به مرحله ـ تحویل بگیرد.
 
3. بلوغ فکری و رشد اجتماعی اش به او اجازه می دهد که ترویج و تبلیغ و اقامه دین و امر به معروف و نهی از منکر را خود برعهده بگیرد. از این طریق، نیاز به پیامبران تبلیغی که مروّج و مبلّغ شریعت پیامبران صاحب شریعت بوده اند، برطرف شده است. این نیاز را عالمان و مصلحان امت برآورده می کنند.
 
4. انسان چنان رشد فکری یافته است که می تواند در پرتو اجتهاد، کلیات وحی را تفسیر و توجیه کند و در شرایط مختلف مکانی و زمانی، هر موردی را به اصل مربوط ارجاع دهد. این مهم را نیز عالمان امت انجام می دهند.
 
پس معنای ختم نبوت این نیست که چون نیاز بشر به آموزه های الهی و تبلیغاتی که از راه وحی می رسید، به دلیل بلوغ و رشد فکری برطرف شده، نبوت پایان یافته است. باید گفت هرگز چنین نیست، بلکه نیاز به وحی جدید و تجدید نبوت ها رفع شده است، نه نیاز به دین و آموزه های الهی.
 
از نظر استاد مطهری، پیامبر خاتم کسی است که جمیع مراتب را پیموده است و دیگر مرحله ای ناپیموده از نظر او و از نظر کارش وجود ندارد: «اَلْخاتَمُ مَنْ خَتَمَ الْمَراتِبَ بَأَسْرِها؛... ختم کننده کسی است که تمام مراتب و مراحل را پیموده است».
 
ازاین رو، چیزهایی که از طریق وحی و الهام باید به بشر القا شود، ابلاغ شده است و دیگر راه نرفته و سخن نگفته دیگری باقی نمانده است. بنابراین، وقتی تمام مراحلی که در این قسمت هست، به پایان رسید، خواه ناخواه نبوت هم تمام می شود. ایشان در توضیح این مطلب می نویسد:
 
مسائلی که بشر از طریق وحی و الهام باید آنها را کشف کند و از این طریق باید به بشر الهام بشود، نامتناهی نیست؛ محدود است و متناهی. وقتی آنچه در ظرفیت و استعداد بشر هست، بیان شد، مطلب ختم می شود. (36)
 
ایشان خاتمیت و جاودانگی اسلام را بر فطری بودن دین مبتنی می کند؛ زیرا اگر آموزه های اسلامی، فطری یا مبتنی بر فطرت باشد، تغییرناپذیر و جاویدان خواهد ماند. به باور وی،
 
 «رمز دیگر خاتمیت و جاودانی بودن این دین که آن نیز از هماهنگی با قوانین فطری سرچشمه می گیرد، این است که برای احتیاجات ثابت و دایم بشر، قوانین ثابت و لایتغیری در نظر گرفته و برای اوضاع و احوال متغیر وی، وضع متغیری را پیش بینی کرده است».(37)
  
نتیجه:
در پاسخ به  این سوال که: چرا پس از اسلام انسان‌ها به پیامبر جدید نیاز ندارند؟
یکى تحریف دین سابق، به گونه‌اى که از کتاب خدا و تعالیم پیامبر پیشین امور بسیارى تحریف شده باشد و دیگرى تکامل بشر در طول تاریخ که مقتضى نزول قوانین جامع‌تر و کامل‌تر بود.

امّا پس از پیامبر اسلام، این دو امر واقع نشده است. زیرا اوّلًا قرآن، بدون آنکه کلمه‌اى از آن تحریف شود، در میان مردم باقى است و ثانیاً جامع‌ترین و کامل‌ترین قوانین در آن مطرح شده و بر اساس علم خداوند، تا روز قیامت هیچ نیازى براى بشر نیست، مگر آنکه حکمش در اسلام بیان شده است.

پس نیازهاى متغیّر انسان با خاتمیّت دین سازگار است زیرا باب اجتهاد باز است و مى‌توان قوانین مورد نیاز را از قواعد کلّى استنباط کرد. البتّه بر اساس اصولى که فقها براى استخراج احکام تدوین نموده‌اند.
 
پی نوشت:
1.سوره مائده/۵، آیه۴۸.   
2.آیه 40 سوره احزاب
3.تفسیر نور جلد 7 - صفحه 376
4. بصائر الدرجات، ج ۱، ص ۷۳
5. همان، ج ۱، ص ۷۴
6.الاتقان ج 1 ص 76. بحارالانوار ج 6 ص 669. صحیح بخاری ج 1 ص 27
7. سوره مزمل،آیه 4
8.. الاتقان ج 1 ص 76
9. سفینه البحار ج 2 ص 638.
10. سوره نساء، آیه 82.
11. ترجمه: «کتابى است پر برکت که بر تو نازل کرده ایم تا در آیات آن تدبّر کنند و خردمندان متذکّر شوند»؛ سوره ص آیه 29.
12. گردآوری از کتاب: اخلاق اسلامى در نهج البلاغه، مکارم شیرازى، ناصر، تهیه و تنظیم: اکبر خادم الذاکرین‏، نسل جوان‏، قم‏، 1385 شمسی، چاپ: اول، ج 1، ص 523.
13.آیه 59 و45 سوره احزاب
14.آیه 67 سوره مائده
15.آیه 63 سوره نور
16. کتاب الدلائل از ابونعیم واحدى صاحب اسباب النزول.
17.آیه 4 سوره قلم
18. مجموعه آثار استاد شهید مطهرى‏، مطهرى‏، مرتضی، انتشارات صدرا، تهران، 1374 هـ ش، چاپ ششم، ج ‏3، ص 156.
19. همان، ج 3، ص 175.
20. آیه 9 سوره حجر
21.آیه 185 سوره بقره
22.آیه 2 سوره بقره
23.آیه 28 سوره سبأ
24.آیه 164 سوره آل عمران
25. آیه 128 سوره توبه
26.آیه 1 سوره شرح
27.بحارالانوار، ج 11، ص 298
28.تفسیر نور: جلد 10 - صفحه 524
29. توبه، 103.
30.آیه 54 سوره انعام
31. تفسیر نورالثقلین.
32.تفسیر نور:جلد 7 - صفحه 396
33. مرتضی مطهری، خدمات متقابل اسلام و ایران، قم، صدرا، 1378، چ 1،صص 240 و 241.
34.همان، ص 284؛
35.  ختم نبوت، صص 173 و 174.
36.  خاتمیت، ص 59.
37. همان، ص 199.

خوانده شده 347 مرتبه