چرا بنی هاشم و اصحاب خاص امام علی ازحضرت زهرا سلام الله علیها دفاع نکردند؟
برخی میگویند اگر طبق پاسخ شما حضرت علی بنا بر مصلحتی که گفتید از زهرا دفاع نکرد چرا صحابه و بنی هاشم دفاع نکردند؟ یعنی صحابه این قدر بیغیرت بودند که جلوی آنها پاره تن رسول خدا را بزنند و چیزی نگویند؟
در روایات شیعه آمده است که پیامبر ۱۲ هزار صحابه راستین داشته است!؟
پاسخ:
ما نیز همین سوال را داریم. چرا صحابه پیامبر از دختر پیامبرشان دفاع نکردند و اجازه دادند که مورد هتک قرار بگیرد؟ غیرت آنها کجا بود که در برابر ابوبکر اعتراض نکردند؟!
صحابه دفاع نکردند زیرا بنای بر دفاع نکردن داشتند و به اهل بیت پیامبر گرامی پشت کرده بودند.
امام علی علیه السلام میفرماید:
«...به اطرافم نگریستم دیدم که جز خانوادهام که مایل نبودم جانشان به خطر بیفتد نه یاوری دارم و نه کسی که از من دفاع و حمایت کند»[۱]
وفرمود:
«دست فاطمه و دو فرزندم حسن و حسین را میگرفتم و به درخانه بدریان و سابقان در اسلام از مهاجرین و انصار میبردم و حقم را به آنان یاد آور شده و آنان را به یاری ام دعوت کردم اما جز سلمان و عمار و مقداد و ابوذر به من پاسخ ندادند»[۲]
امام صادق(ع) فرمود:
«زمانی که علی را به زور از خانه برای بیعت خارج کردند او نزد قبر پیامبر توقف کرد و فرمود این قوم مرا یاری نکردند و ضعیف کردند و نزدیک است مرا بکشند»[۳]
بیغیرتی صحابه تا جایی بود که زمانی که علی را به زور به مسجد میبردند و آنان تماشا گر صحنه بودند زبیر عصبانی شد و خطاب به آنها عرضه داشت:
«آیا اینان با علی چنین میکنند در حالی که شما زندهاید و اقدامی نمیکنید»[۴]
در روایت دیگر امام باقر فرمود:
«مهاجرین و انصار و غیر آنها به نزد علی آمدند و گفتند حق با تو است ما با تو هستیم. علی گفت اگر راست میگوید فردا همه شما سر تراشیده نزد من حاضر شوید و جز سلمان و مقداد و ابوذر چنین نکردند»[۵]
وفرمود:
«جز مقداد و ابوذر و سلمان تمام مردم به ولایت پشت کردند مگر کسانی که بعد از گذشت زمانی متذکر شدند»[۶]
وفرمود:
«به خدا سوگند اگر به اندازه اصحاب طالوت و نفرات جنگ بدر یاور داشتم با شمشیر قیام میکردم و اگر به اندازه سی نفر یار داشتم باز هم قیام میکردم»[۷]
سدیر میگوید:
«نزد امام باقر سخن از خیانت مردمان به اهل بیت و تنها گذاشتن علی به میان آمد. مردی به امام باقر گفت چرا بنی هاشم از علی حمایت نکردند.
امام فرمود:
«از بنی هاشم کسی باقی نمانده بود. جعفر و حمزه بودند که شهید شدند و عباس و عقیل بودند که آنان نیز فرسوده و پیر بودند. اگر جعفر و حمزه بودند آنان نمیتوانستند با اهل بیت چنان کنند»[۸]
آری صحابه به دلیل کینههایی که از علی به دل داشتند دست از یاری او و اهل بیتش برداشتند چنان که پیامبر گرامی پیش بینی کرده بود و خطاب به علی فرموده بود:
«کینههایی مردم نسبت به تو در دل دارند که هنگامی آنها را آشکار خواهند کرد که من از دنیا رفته باشم»[۹]
و یاران اندکی هم که برای علی باقی مانده بودند بخاطر همان مصلحتی که علی را از دفاع کردن و قیام کردن بر حذر داشت از دفاع کردن خود داری کردند.
در مورداصحاب راستین پیامبر گرامی اسلام که دوازده هزار نفر بودند، امام صادق(ع) فرمود:
«اصحاب رسول خدا دوازده هزار نفر بودند: هشت هزار نفر از مدینه، و دو هزار نفر از اهل مکه، و دو هزار نفر از رهاکردهها و آزادکردهها و یکی از ایشان قدری نبودند که به جبر قائل باشند، و مرجی نبودند که گویند ایمان همه کس به یک قسم است، و حروری نبودند که امیر المؤمنین(ع) را ناسزا گویند، و معتزلی نبودند که گویند خدا را در عمل بنده هیچ دخل نیست، و در دین خدا برای خود سخن نمیگفتند، و در شب و روز گریه میکردند و میگفتند: خداوندا! روحهای ما را قبض کن پیش از آنکه نان شب ماندهای بخوریم»
«کَانَ أَصْحَابُ رَسُولِ اللَّهِ(ص) اثْنَیْ عَشَرَ أَلْفاً ثَمَانِیَةُ آلَافٍ مِنَ الْمَدِینَةِ وَ أَلْفَانِ مِنْ مَکَّةَ وَ أَلْفَانِ مِنَ الطُّلَقَاءِ وَ لَمْ یُرَ فِیهِمْ قَدَرِیٌّ وَ لَا مُرْجِئٌ وَ لَا حَرُورِیٌّ وَ لَا مُعْتَزِلِیٌّ وَ لَا صَاحِبُ رَأْیٍ کَانُوا یَبْکُونَ اللَّیْلَ وَ النَّهَارَ وَ یَقُولُونَ اقْبِضْ أَرْوَاحَنَا مِنْ قَبْلِ أَنْ نَأْکُلَ خُبْزَ الْخَمِیرِ.»[۱۰]
این دوازده هزار نفر، صحابه راستین و برگزیده پیامبر از میان صد هزار صحابه پیامبر بودهاند، زیرا علمای اهلسنت بیان میکنند که تعداد اصحاب پیامبر اسلام، صد و چهارده هزار یا صد و بیست هزار بودهاند.
ابن جوزی و سیوطی از ابوزرعه نقل کردهاند که گفت:
«پیامبر در حالی از دنیا رفت که صد و چهارده هزار صحابی داشت» «قبض رسول الله عن مائه الف و اربعه عشر الفا من الصحابه»[۱۱]
ابن کثیر تعداد اصحاب را صد و بیست هزار نفر نقل میکند: «یبلغون مائه الف و عشرین الفا»[۱۲]
حال اشکال شده است که این هشت هزار نفر اهل مدینه چرا مانع نشدند که فاطمه صدیقه؟سها؟ مورد هجوم واقع نشود!!!
در پاسخ میگوییم که:
اولا: این تعداد نفرات محدود برگزیده در مقابل صد و بیست هزار صحابی که شما نقل کردهاید، چه قدرت و توانی برای یاری میتوانستند داشته باشند!!!
ثانیا: روایت مذکور صحابه راستین پیامبر را در طول دوره رسالت پیامبر(ص) بیان میکند که هشت هزار نفر آنها از مدینه بودند.
نمیگوید که بعد از پیامبر اسلام(ص) این هشت هزار نفر در مدینه بالفعل بودند که شما اشکال کنید که چرا اینان دفاع نکردند.
ای بسا در طول سالهای رسالت پیامبر اسلام، بسیاری از این هشت هزار نفر به موت طبیعی یا کشته شدن در میدان نبرد، از دنیا رفته بودند و یا پیر و از کار افتاده شده بودند و یا تعداد قابل توجهی از آنان از زنان بوده باشند که وظیفه جهاد نداشتند.
این که در روایاتی علت عدم قیام امیر مومنان(ع) را کمی یار و یاور بیان میکند، قرینه بر آن است که از این از اصحاب راستین اهل مدینه، افراد قابل ذکر مبارزی باقی نمانده بود:[۱۳]
ثالثا: به فرض که افراد قابل ذکر مبارزی از این هشت هزار نفر باقی هم مانده باشند، در مقابل حکومت نظامی و جبر و اجباری که ابوبکر و عمر در مدینه برقرار کردند، این تعداد نمیتوانستند از خود عکس العملی نشان دهند!!!
در ذیل ثابت کردهایم که حکومت ابوبکر با جبر نظامی مستقر شد:[۱۴]
مورخین اهلسنت نقل میکنند:
«تیره اسلَم همگی روی آوردند و با ابو بکر، بیعت کردند، تا آن جا که راهها تنگ شد. عمر میگفت: آن [بیعت]، استوار نبود، تا آن که اسلم را دیدم. پس یقین کردم که پیروزیم.» «إنَّ أسلَمَ أقبَلَت بِجَماعَتِها حَتّی تَضایَقَ بِهِمُ السِّکَکُ، فَبایَعوا أبا بَکرٍ، فَکانَ عُمَرُ یَقولُ: ما هُوَ إلّا أن رَأَیتُ أسلَمَ، فَأَیقَنتُ بِالنَّصرِ.»[۱۵]
شیخ مفید هم مینویسد:
«جماعتی از اعراب برای خریدن خوار و بار به مدینه آمدند. مردم گرفتار مصیبت رحلت پیامبر(ص) بودند. از آنان غافل ماندند، بعد هم سرگرم مسئله بیعت و حکومت شدند. عمر به آن جماعت پیام فرستاد تا پیش او آیند.
چون آمدند، گفت: در قبال بیعت با خلیفه رسول خدا، کمک هزینه خوار و بار خود را دریافت دارید [آنچه بخواهید به شما کمک میشود] و اکنون هم بیرون بروید و مردم را به بیعت تشویق کنید و ایشان را فراهم آورید و هر کس خودداری کرد بر سر و پیشانیش بزنید.
راوی روایت میگوید: به خدا سوگند دیدم که آن اعراب کمرهای خود را محکم بستند و پارچههای صنعانی حمایل کردند و چماق در دست گرفتند و بیرون رفتند و به جان مردم افتادند و آنان را به زور و اکراه برای بیعت میآوردند.»
«...اخرجوا إلی الناس و احشروهم لیبایعوا فمن امتنع فاضربوا رأسه و جبینه قال فو الله لقد رأیت الأعراب قد تحزموا و اتشحوا بالأزر الصنعانیة و أخذوا بأیدیهم الخشب و خرجوا حتی خبطوا الناس خبطا و جاءوا بهم مکرهین إلی البیعة»[۱۶]
رابعا: ما اصلا هرچه تا الان گفتیم را نادیده میگیریم و یک پاسخ نقضی به وهابی میگوییم و آن اینکه اصحاب راستین پیامبر(ص)در مدینه از حضرت زهرا سلام الله علیها دفاع نکردند.
زیرا طبق اعتقاد اهلسنت مامور بودند که در برابر حاکم ظالم سکوت کنند و هیچ گونه اقدام و قیام و نافرمانی نکنند .
اهلسنت از پیامبر اسلام نقل میکنند که فرمود:
«مَنْ رَأَی مِنْ أَمِیرِهِ شَیْئًا یَکْرَهُهُ فَلْیَصْبِرْ عَلَیْهِ فَإِنَّهُ مَنْ فَارَقَ الجَمَاعَةَ شِبْرًا فَمَاتَ، إِلَّا مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیَّةً»
«هر کس از امیر و حاکم خود چیزی را ببیند که ناخوشایندش باشد، باید بر آن صبر کند. چرا که اگر کسی به اندازه یک وجب، از جماعت مسلمین جدا شود، و سپس بمیرد، به مرگ جاهلی مرده است.»[۱۷]
و نقل میکنند که فرمود:
«پس از من پیشوایانی بر مسند قدرت خواهند نشست که از هدایت من بهره نبردهاند و به سنت من عمل نکرده و در میان آنها افرادی خواهند بود که در شکل و پوست آدمیزاد اما قلب آنها قلب شیطان است.
به سخنان آنان گوش ده و از فرمانشان اطاعت کن اگر شما را مورد ضرب و شتم قرار داده و اموال شما را غارت کردند وظیفه شما اطاعت و فرمانبرداری آنهاست»
«یَکُونُ بَعْدِی أَئِمَّةٌ لَا یَهْتَدُونَ بِهُدَایَ، وَ لَا یَسْتَنُّونَ بِسُنَّتِی. وَ سَیَقُومُ فِیهِمْ رِجَالٌ قُلُوبُهُمْ قُلُوبُ الشَّیَاطِینِ فِی جُثْمَانِ إِنْسٍ قَالَ قُلْتُ: کَیْفَ أَصْنَعُ؟ یَا رَسُولَ اللَّهِ! إِنْ أَدْرَکْتُ ذَلِکَ؟ قَالَ «تَسْمَعُ وَ تُطِیعُ لِلْأَمِیرِ. وَ إِنْ ضُرِبَ ظَهْرُکَ. وَ أُخِذَ مَالُکَ. فَاسْمَعْ وَ أَطِعْ».[۱۸]
احمد بن حنبل میگوید:
«شنیدن و اطاعت کردن برای امیر و حاکم مومنین واجب است، چه حاکم نیکوکار باشد و چه بدکار و فاجر و هرکس بر امام مسلمین خروج کند و در حال خروج بر او بمیرد، به مرگ جاهلیت مرده است».
«السمع والطاعة للأئمّة وأمیر المؤمنین البر و الفاجر ومن خرج علی إمام من أئمّة المسلمین وکان الناس قد اجتمعوا علیه وأقرّوا له بالخلافة بأی وجه من الوجوه، أکان بالرضا أو بالغلبة فقد شق الخارج عصا المسلمین وخالف الآثار عن رسول اللَّه، فإن مات الخارج علیه، مات میتة جاهلیة»[۱۹]
یا در کتاب شرح عقیده الطحاویه که از کتب مشهور در حوزههای اهلسنت است آمده است؛
«جایز نمیدانیم خروج بر حاکمان و ولاه امرمان را، اگرچه آنان اهل جور و ستم باشند» «ولا نری الخروج علی أئمّتنا ولا ولاة أمرنا وإن جاروا»[۲۰]
پی نوشت ها:
[۱]. نهج البلاغه خطبه ۲۱۷
[۲]. الاحتجاج، ج۱، ص۷۵؛ بحار الانوار، ج۲۲، ص۳۲۸
[۳]. الاختصاص، ص۲۷۵؛ بصائر الدرجات، ج۱، ص۲۷۵
[۴]. بحار الانوار، ج۲۸، ص۲۲۹
[۵]. رجال کشی، ص۸ و ۹ رقم ۱۸؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۱۶
[۶]. رجال کشی، ص۶؛ بحار الانوار، ج۲۸، ص۲۳۷
[۷]. الکافی، ج۸، ص۳۱
[۸]. الکافی، ج۸، ص۱۹۰
[۹]. المعجم الکبیر، ج۱۱، ص۷۳؛ مسند ابی یعلی، ج۱، ص۴۲۶
[۱۰]. الخصال، ج۲، ص۶۴۰؛ بحار الانوار، ج۲۲، ص۳۰۵
[۱۱]. الجامع لاخلاق الراوی و آداب السامع، ج۲، ص۲۹۳ _تلقیح فهوم اهل الاثر، ج۱، ص۷۳؛ تدریب الراوی، ج۲، ص۲۲۰
[۱۲]. البدایه و النهایه، ج۵، ص۳۵۶
[۱۳]. بحار الانوار، ج۲۹، ص۴۱۷ باب ۱۳
[۱۴]. https://t.me/Rahnamye_Behesht/۱۳۹۳۳
[۱۵]. تاریخ طبری، ج۳، ص۲۲۲ طبع بیروت
[۱۶]. الجمل، ص۱۱۹
[۱۷]. صحیح بخاری، ج۸، ص۸۷؛ صحیح مسلم، ج۶، ص۲۱
[۱۸]. صحیح مسلم، ج۶، ص۲۰؛ سنن بیهقی، ج۸، ص۱۵۹؛ کنزالعمال، ج۵، ص۳۰۹
[۱۹]. تاریخ المذاهب الاسلامیه، ابی زهره، ج۲، ص۳۲۲
[۲۰]. شرح العقیده الطحاویه، ص۱۱۰