نام سوره: یونس
تعداد آیات: 109
تعداد کلمات: 1844
تعداد حروف: 7593
ترتیب نزول: 51
محل نزول: مکه مکرمه
معانی نام سوره: نام حضرت یونس (ع).
نامهای دیگر: -
ویژگیهای سوره: داستانهای آموزنده پیامبران از جمله یونس (ع) . نوح (ع) . موسی (ع) و سرگذشت عبرت انگیز فرعون و بنی اسرائیل.
موضوعات مطرح شده: سرگذشت پیامبرانی مانند نوح – هود – صالح – لوط – ابراهیم و موسی (ع) - مبارزه با فساد – اثبات حقانیت خداوند – تبیین جهان خلقت و اسرار طبیعت.
فضیلت قرائت و خواص سوره یونس
یونس نام یکى از پیامبران است. و نام دهمین سوره قرآن مجید است. درقرآن نام یونس چهار بار مذکور است و در سوره صافّات و سوره قلم داستان وى مندرج مى باشد. در سوره انبیاء هم به عنوان ذو النّون از او یا شده و همین سوره قرآن به مناسبت آیه نود و هشتم آن به نام یونس نامگذارى شده است. و در خلال دهمین آیه به قصّه یونس اشاره شده است. این سوره در مکّه نازل شده و 109 آیه دارد.
از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم روایت شده: هر که این سوره را قرائت نماید ده برابر تعداد کسانی که حضرت یونس علیه السلام را تصدیق یا تکذیب کردند حسنه به او عطا می شود و نیز به تعداد کسانی که با فرعون غرق شدند.
امام صادق علیه السلام فرموده اند: هر کس در هر دو ماه یا سه ماه یک بار سوره یونس را تلاوت نماید خوف این نمی رود که از گروه جاهلان باشد و در روز قیامت در زمره مقربان الهی خواهد بود.
آثار و برکات تلاوت سوره یونس
1. درمان درد پهلو، درد پا و ساق
برای درمان، قرائت آیه 12 این سوره مفید است و همچنین اگر در ظرفی تازه و پاک نوشته شود و روغنی پاک را در آن ریخته و با آتش آرامی آن را بجوشانند و با آن روغن بر جای دردها بمالند بهبود می یابد.
2. برای شناسایی سارق
نقل از رسول گرامی صلی الله علیه و آله و سلم: هر کس سوره یونس را بنویسد و آن را در منزل خود قرار دهد و نام اعضای خانواده را ببرد، اگر در آنها عیبی باشد آشکار می شود و اگر سوره یونس را در طشتی بنویسد و با آب پاکی آن را بشویند و شخصی که متهم به سرقت است از آن بنوشد نمی تواند آن را قورت بدهد و در گلویش گیر کرده و به سرقت اقرار می کند.
شأن نزول و محتوای سوره یونس
این سوره که از سوره های مکی است، و به گفته بعضی از مفسران بعد از سوره اسراء و قبل از سوره هود نازل شده است همانند بسیاری از سوره های مکی روی چند مساءله اصولی و زیر بنائی تکیه می کند، که از همه مهمتر مساءله مبدء و معاد است.
منتها نخست از مساءله وحی و مقام پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلّم سخن می گوید، سپس به نشانه هائی از عظمت آفرینش که نشانه عظمت خدا است می پردازد، بعد، مردم را به ناپایداری زندگی مادی دنیا و لزوم توجه به سرای آخرت و آمادگی برای آن از طریق ایمان و عمل صالح متوجه می سازد. و به تناسب همین مسائل قسمتهای مختلفی از زندگی پیامبران بزرگ از جمله نوح و موسی و یونس علیهما السلام را بازگو می کند و به همین مناسبت نام سوره یونس بر آن گذارده شده است.
و باز برای تاءیید مباحث فوق، سخن از لجاجت و سرسختی بت پرستان به میان می آورد، و حضور و شهود خدا را در همه جا برای آنها ترسیم می کند، و مخصوصا برای اثبات این مساءله از اعماق فطرت آنان که به هنگام مشکلات آشکار می شود و به یاد خدای واحد یکتا می افتند، کمک می گیرد. و بالاخره برای تکمیل بحثهای فوق در هر مورد مناسبی از بشارت و انذار، بشارت به نعمتهای بی پایان الهی برای صالحان و انذار و بیم دادن طاغیان و گردن کشان، استفاده می کند. لذا در روایتی از امام صادق علیه السلام می خوانیم که فرمود: من قرء سورة یونس فی کل شهرین او ثلاثة لم یخف علیه ان یکون من الجاهلین و کان یوم القیامة من المقربین: کسی که سوره یونس را در هر دو یا سه ماه بخواند بیم آن نمی رود که از جاهلان و بی خبران باشد، و روز قیامت از مقربان خواهد بود.
این به خاطر آن است آیات هشدار دهنده و بیدار کننده در این سوره فراوان است، و اگر با دقت و تاءمل خوانده شود، تاریکی جهل را از روح آدمی بر طرف می کند، و اثر آن حد اقل چند ماهی در وجود او خواهد بود، و هرگاه علاوه بر درک و فهم محتوای سوره، به آن نیز عمل کند، به طور یقین روز رستاخیز در زمره مقربان قرار خواهد گرفت.
شاید نیاز به یادآوری نداشته باشد که فضائل سوره ها همانگونه که سابقا هم گفته ایم، تنها با تلاوت آیات، بدون درک معنی، و بدون عمل به محتوای آن فراهم نمی گردد، زیرا تلاوت، مقدمه فهم است، و فهم مقدمه عمل!
داستان سوره یونس
1. داستان حضرت یونس علیه السلام در قرآن کریم
قرآن کریم از سرگذشت این پیامبر و قوم او جز قسمتی را متعرض نشده. در سوره صافات این مقدار را متعرض شده که آن جناب به سوی قومی فرستاده شد و از بین مردم فرارکرده و به کشتی سوار شد و در آخر نهنگ او را بلعید. و سپس نجات داده شده و بار دیگر به سوی آن قوم فرستاده شد و مردم به وی ایمان آوردند. اینک آیات آن سوره از نظر خواننده می گذرد.
و ان یونس لمن المرسلین اذ ابق الی الفلک المشحون فساهم فکان من المدحضین فالتقمه الحوت و هو ملیم فلو لا انه کان من المسبحین للبث فی بطنه الی یوم یبعثون فنبذناه بالعراء و هو سقیم و انبتنا علیه شجرة من یقطین و ارسلناه الی مائة الف او یزیدون فامنوا فمتعناهم الی حین.
و در سوره انبیاء متعرض تسبیح گویی او در شکم ماهی شده که علت نجاتش از آن بلیه شد، می فرماید: و ذا النون اذ ذهب مغاضبا فظن ان لن نقدر علیه فنادی فی الظلمات ان لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین فاستجبنا له و نجیناه من الغم و کذلک ننجی المؤمنین.
و در سوره قلم متعرض ناله اندوه گین او در شکم ماهی شده و سپس بیرون شدنش ورسیدن به مقام اجتباء را آورده، می فرماید: فاصبر لحکم ربک و لا تکن کصاحب الحوت اذنادی و هو مکظوم لو لا ان تدارکه نعمة من ربه لنبذ بالعراء و هو مذموم فاجتباه ربه فجعله من الصالحین
و در سوره یونس متعرض ایمان آوردن قومش و بر طرف شدن عذاب از ایشان شده، می فرماید: فلو لا کانت قریة آمنت فنفعها ایمانها الا قوم یونس لما آمنوا کشفنا عنهم عذاب الخزی فی الحیوة الدنیا و متعناهم الی حین.
خلاصه آنچه از مجموع آیات قرآنی استفاده می شود، با کمک قرائن موجود در اطراف این داستان این است که: یونس علیه السلام یکی از پیامبران بوده که خدا وی را به سوی مردمی گسیل داشته که جمعیت بسیاری بوده اند، یعنی آمارشان از صد هزار نفر تجاوز می کرده و آن قوم دعوت وی را اجابت نکردند و به غیر از تکذیب عکس العملی نشان ندادند، تا آنکه عذابی که یونس علیه السلام با آن تهدیدشان می کرد فرا رسید. و یونس علیه السلام خودش از میان قوم بیرون رفت.
همین که عذاب نزدیک ایشان رسید و با چشم خود آن را دیدند، همگی به خدا ایمان آورده و توبه کردند خدا هم آن عذاب را که در دنیا خوارشان می ساخت، از ایشان برداشت.
و اما یونس علیه السلام وقتی خبردار شد که آن عذابی که خبر داده بود از ایشان برداشته شده، و گویا متوجه نشده که قوم او ایمان آورده و توبه کرده اند، لذا دیگر به سوی ایشان برنگشت در حالی که از آنان خشمگین و ناراحت بود. همچنان پیش رفت، در نتیجه ظاهر حالش حال کسی بود که از خدا فرار می کند و به عنوان قهر کردن از اینکه چرا خدا او را نزد این مردم خوار کرد دور می شود، و نیز در حالی می رفت که گمان می کرد دست ما به او نمی رسد، پس سوار کشتی پر از جمعیت شد و رفت.
در بین راه نهنگی بر سر راه کشتی آمد، چاره ای ندیدند جز اینکه یک نفر را نزد آن بیندازند، تا سرگرم خوردن او شود و از سر راه کشتی به کناری رود، به این منظور قرعه انداختند و قرعه به نام یونس درآمد، او را در دریا انداختند، نهنگ او را بلعید و کشتی نجات یافت.
آنگاه خدای سبحان او را در شکم ماهی چند شبانه روز زنده نگه داشت، و حفظ کرد یونس علیه السلام فهمید که این جریان یک بلا و آزمایشی است که خدا وی را بدان مبتلا کرده و این مؤاخذه ای است از خدا در برابر رفتاری که او با قوم خود کرد، لذا از همان تاریکی شکم ماهی فریادش بلند شد به اینکه: لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین.
خدای سبحان این ناله او را پاسخ گفت و به نهنگ دستور داد تا یونس را بالای آب وکنار دریا بیفکند. نهنگ چنین کرد. یونس وقتی به زمین افتاد مریض بود. خدای تعالی بوته کدویی بالای سرش رویانید، تا بر او سایه بیفکند. پس همین که حالش جا آمد، و مثل اولش شد خدا او را به سوی قومش فرستاد، و قوم هم دعوت او را پذیرفتند و به وی ایمان آوردند، در نتیجه با اینکه اجلشان رسیده بود، خداوند تا یک مدت معین عمرشان داد. و روایاتی که از طرق امامان اهل بیت علیهم السلام در تفسیر این آیات وارد شده، با اینکه بسیار زیاد است و نیز بعضی از روایاتی که از طرق اهل سنت آمده، هر دو در ین قسمت شریکند که بیش از آنچه از آیات استفاده می شود چیزی ندارند، البته با مختصر اختلافی که در بعضی از خصوصیات دارند، و ما هم به همین جهت از نقل آنها صرف نظرکردیم، هم به دلیلی که گفتیم و هم به این دلیل که یک یک آن احادیث خبر واحدند و خبر واحد تنها در احکام حجت است، نه در مثال مقام ما که مقام تاریخ و سرگذشت است، علاوه بر این، وضع آن روایات طوری است که اگر مراجعه کنی، خواهی دید نمی توان خصوصیات آنها را به وسیله آیات قرآنی تصحیح کرد، حرفهایی دارد که قابل تصحیح نیست.
2. داستان حضرت یونس علیه السلام از دیدگاه اهل کتاب
در این فصل به سرگذشت آن جناب از دیدگاه اهل کتاب می پردازیم، داستان یونس علیه السلام در چند جای از عهد قدیم به عنوانی وناه بن امتای آمده و همچنین در چند جا از عهد جدید آمده که در بعضی از موارد به داستان زندانی شدنش در شکم ماهی اشاره می کند. و لیکن هیچ یک از آنها سرگذشت کامل یونس علیه السلام را نیاورده اند.
آلوسی در تفسیر روح المعانی در داستان یونس علیه السلام از دیدگاه اهل کتاب مطالبی آورده که بعضی از کتب اهل کتاب هم آن را تایید می کند.
او نقل کرده که: خدای تعالی یونس علیه السلام را امر فرمود تا برای دعوت اهل نی نوی بدانجا رود. نینوییکی از شهرهای بسیار بزرگ آشور بود که در کنار دجله قرارداشت و تا آنجایی که یونس قرار داشت سه روز راه بود. علاوه بر این مردم نینوی مردمی شرورو فاسد بودند، لذا این ماموریت بر یونس گران آمد و از آنجایی که بود به سویترسیسفرار کرد که آن نیز نام یکی دیگر از شهرهای آن روز است. سپس به شهر یافرا آمد که هم اکنون نیزیا فراخوانده می شود، در آنجا یک کشتی آماده یافت که قصد داشت سرنشینان خود را بهترسیس ببرد، او هم اجرتی داد تا بهترسیس برود، همین که سوار بر کشتی شد و کشتی به راه افتاد بادی سخت وزیدن گرفت و امواج دریا بلند و بسیار شد و کشتی مشرف به غرق گشت.
پس ملاحان ترسیدند و مقداری از بارهای مسافرین را به دریا انداختند، تا کشتی سبک شود، در همین هنگام بود که یونس در شکم کشتی به خواب خوش رفته بود. و صدای خرنایش بلند شده بود، رئیس کشتی وقتی او را دید از در تعجب پرسید: چه خبرت هست؟ که در چنین هنگامه ای به خواب رفته ای، برخیز و معبودت را بخوان، بلکه ما را از این مهلکه نجات بخشد، و ما در این ورطه هلاک نشویم.
بعضی از مسافرین به بعضی دیگر گفتند: بیایید قرعه بیندازیم تا معلوم شود این شر ازجانب کیست، خود او را به دریا بیندازیم تا تنها او هلاک گردد، پس قرعه انداختند به نام یونس اصابت کرد، به او گفتند: مگر تو چه کرده ای که قرعه به نام تو درآمد و تو اهل کجایی از کجا می آیی و به کجا می روی و از چه تیره ای هستی؟ گفت: من بنده رب که اله آسمان و خالق دریا و خشکی است، هستم، آنگاه جریان خود را برای آنان نقل کرد، آنها بسیارترسیدند و او را توبیخ کردند که چرا فرار کردی و یک مشت مردم را در هلاکت گذاشتی؟
آنگاه گفتند: حالا به نظر شما چه کاری در حق تو بکنیم تا این دریا آرام گیرد؟
گفت: باید مرا به دریا بیندازید تا آرام گیرد، چون من می دانم تمامی ناآرامی های دریا به خاطر من است، مردم هر چه تلاش کردند تا شاید کشتی را به طرف خشکی برگردانند و بدون غرق شدن یونس از ورطه نجات یابند نشد، و ناگزیر و به اصرار خود آن جناب او را به دریاانداختند و کشتی در همان دم آرام گرفت.
خدای تعالی به نهنگی دستور داد تا یونس را ببلعد، و یونس سه روز در شکم نهنگ ماند و در همان جا نماز خواند و به درگاه پروردگار خود استغاثه کرد.پس خدای سبحان به نهنگ دستور داد تا به ساحل آید، و یونس را در خشکی بیندازد، نهنگ چنین کرد، همین که یونس در خشکی قرار گرفت، پروردگارش فرمود: برخیز و به طرف اهل نینوی برو و در بین آنان به بانگ بلند آنچه به تو گفته ام ابلاغ کن.
یونس علیه السلام به طرف نینوی رفت و در بین اهلش فریاد زد: هان ای مردم! تاسه روز دیگر نینوی در زمین فرو می رود، پس جمعی از مردان آن شهر به خدا ایمان آوردند، ندا دادند که هان ای مردم، روزه بگیرید، و همگی لباس پشمینه پوشیدند، و چون خبر به پادشاه رسید، او هم از تخت سلطنت خود برخاست و جامه های سلطنتی را از خود کند و لباس کهنه ای پوشیده و روی خاکستر نشست و دستور داد منادیان ندا دهند که هیچ انسان و حیوانی طعام و شراب نخورد و به سوی پروردگار ناله و فریاد سر دهند و از شر و ظلم برگردند و چون چنین کردند، خدا هم به ایشان رحم کرد، و عذاب نازل نشد.
یونس علیه السلام ناراحت شد و عرضه داشت: الهی من هم از این عذاب که فرارکردم، با اینکه از رحمت و رافت و صبر و توابیت تو خبر داشتم، پروردگارا پس جان مرابگیر، که دیگر مرگ از زندگی برایم بهتر است، خدای تعالی فرمود: ای یونس آیا جدا از این کار خودت غصه دار شدی؟ عرضه داشت: آری، پروردگارا.
پس یونس از شهر خارج شد، و در مقابل شهر نشست و در آنجا برایش سایبانی درست کردند در زیر آن سایبان نشست ببیند در شهر چه می گذرد؟ پس خدای تعالی به درخت کدویی دستور داد بالای سر یونس قرار بگیر و بر او سایه بیفکن. یونس از این جریان بسیارخوشنود شد ولی چیزی نگذشت که به کرمی دستور داد تا ریشه کدو را بخورد و کدو را خشک کند، کرم نیز کار خود را کرد باد سموم هم از طرفی دیگر برخاست، آفتاب هم به شدت تابید، امر بر یونس علیه السلام دشوار شد، به حدی که آرزوی مرگ کرد.
خدای تعالی فرمود: ای یونس جدا از خشکیدن بوته کدو ناراحت شدی؟ عرضه داشت: پروردگارا آری سخت اندوهناک شدم. فرمود: آیا از خشک شدن یک بوته کدو ناراحت شدی، با اینکه نه زحمت کاشتنش را کشیده بودی و نه زحمت آبیاری اش را بلکه خودش یک شبه رویید و یک شبه هم خشکید، آنگاه انتظار داری که من بر مردم نینوی آن شهر بزرگ و آن جمعیتی که بیش از دوازده ربوه می شدند، ترحم نکنم؟ و با اینکه مردمی نادان هستند، دست چپ و راست خود را تشخیص نمی دهند، آنان را و حیوانات بسیاری راکه دارند هلاک سازم؟
موارد اختلافی که در این نقل با ظواهر آیات قرآن هست بر خواننده پوشیده نیست، مثل این نسبت که به آنجناب داده که از انجام رسالت الهی شانه خالی کرده و فرار کرده است، و اینکه از برطرف شدن عذاب از قوم ناراحت شده، با اینکه از ایمان و توبه آنان خبر داشته، و چنین نسبت هایی را نمی توان به انبیاء علیه السلام داد.
حال اگر بگویی نظیر این نسبت ها در قرآن کریم آمده، در آیات همین داستان درسوره صافات نسبتاباق (فرار) به آن جناب داده و نیز او رامغاضبو خشمگین خوانده، و در سوره انبیاء به وی این نسبت را داده که پنداشته خدا بر او دست نمی یابد.
در پاسخ می گوییم بین این نسبت ها و نسبتی که در کتب عهدین به آنجناب داده فرق است، آری کتب مقدسه اهل کتاب یعنی عهد قدیم و جدید سرشار از نسبت گناه و حتی گناهان کبیره و مهلکه به انبیاءعلیه السلام است، دیگر جا ندارد یک مفسر در این مقام برآید که نسبت معصیت را طوری توجیه کند که از معصیت بیرون شود، به خلاف قرآن کریم که ساحت انبیا را با صراحت منزه از معاصی و حتی گناهان صغیره می داند، و یک مفسرچاره ندارد جز اینکه اگر به آیه و روایتی برخورد که به وی چنین نسبتی از آن، می آمد، آن را توجیه کند، برای اینکه آیاتی که بر عصمت انبیا علیه السلام دلالت دارد، خود قرینه قطعی است بر اینکه ظاهر چنین آیه و روایتی مراد نیست، و باید حمل بر خلاف ظاهرش شود، و به همین جهت در معنای کلمهاذ ابقو نیز در معنای مغاض با فظن ان لن نقدر...بیانی آوردیم که دیدید هیچ منافاتی با عصمت انبیا علیه السلام نداشت و حاصل آن معنا این بود که گفتیم کلمات حکایت حال و ایهامی است که: فعل یونس علیه السلام موهم آن بود و خلاصه یونس علیه السلام نه از انجام ماموریت فرار کرد و نه از برطرف شدن عذاب خشمگین بود، ولی کاری کرد که آن کار ایهامی به این معانی داشت.
3- خدای تعالی در چند مورد از قرآن کریم یونس علیه السلام را ستایش کرده. و درسوره انبیا، آیه 88 او را از مؤمنین خوانده و در سوره القلم، آیه50 فرموده: او را اجتباء کرده. و به خاطر دارید که گفتیم: اجتباءبه این است که خداوند بنده ای را خالص برای خود کند و نیز او را از صالحان خوانده، و در سوره انعام، آیه 87 در زمره انبیاء شمرده، وفرموده: که او را بر عالمیان برتری داده، و او و سایر انبیاء را به سوی صراط مستقیم هدایت کرده.
روایاتی در ذیل آیات مربوط به داستان یونس علیه السلام
در کتاب فقیه از امام صادق علیه السلام روایت آورده که فرمود: هیچ قومی در میان خود قرعه نینداختند، و امر خود را به خدا واگذار نکردند، مگر آنکه آنچه حق بود از قرعه بیرون آمد. و نیز فرموده: چه حکمی بالاتر از حکم قرعه و عادلانه تر از آن است؟ وقتی اشخاص امرخود را به خدا واگذارند، آیا این خدای سبحان نیست که می فرماید: فساهم فکان من المدحضین؟
و در کتاب بحار از کتاب بصائر نقل کرده که او به سند خود ازحبه عرنیروایت کرده که گفت: امیر المؤمنین علیه السلام فرمود: خدای تعالی ولایت مرا بر همه اهل آسمانها و اهل زمین عرضه کرد، جمعی بدان اقرار و جمعی دیگر انکار کردند. یونس از آنان بود که انکار کرد و خدا او را به همین سبب در شکم ماهی حبس نمود، تا سرانجام اقرارنمود.
مؤلف: در معنای این روایت، روایات دیگری نیز هست، و مراد از این ولایت، ولایت کلی الهی است که خود امیر المؤمنین صلوات الله علیه اولین کسی است از این امت که فتح باب آن کرد و آن عبارت از آن است که خدا قائم مقام بنده ای، در تدبیر امر او گردد، و در نتیجه، آن بنده جز به سوی خدا توجه نکند، و جز خواست خدا را نخواهد و این مقام را باپیمودن طریق عبودیت به بنده می دهند، طریقی که بنده را به حدی می رساند که خالص برای خدا می شود، و به غیر از خدا، احدی از آن بنده سهم نمی برد.
و ظاهر عمل یونس علیه السلام - همان طور که گفتیم - ظاهری بود که مرضی خدا نبود ونمی شد آن را به اراده خدا نسبت داد، و به همین جهت خدا او را مبتلا کرد، تا به ظلمی که او به نفس خود کرد اعتراف کند آری خدای سبحان منزه است از اراده مثل این کارها. پس بلایا و محنت هایی که اولیای خدا بدان مبتلا می شوند، تربیتی است الهی که خدا به وسیله آن بلایا، ایشان را تربیت می کند و به حد کمال می رساند و درجاتشان را بالا می برد، هر چندکه بعضی از آن بلایا جهات دیگر داشته باشند که بتوان آن را مؤاخذه و عقاب نامید، و این خود معروف است که گفته اند: البلاء للولاء - بلا لازمه ولایت و دوستی است.
مؤید این معنا حدیثی است که صاحب کتاب علل به سند خود از ابی بصیر آورده، که گفت: به امام صادق علیه السلام عرضه داشتم: به چه علت خدا عذاب را از قوم یونس برداشت با اینکه تا بالای سرشان آمد، و بر سرشان سایه افکند و این معامله را با هیچ قومی دیگر نکرد؟
در جواب فرمود: برای اینکه در علم خدای تعالی این معنا بود که به زودی عذاب را ازآنان برمی گرداند، به خاطر اینکه توبه می کنند. و اگر این جریان را به اطلاع یونس نرساند، برای این بود که یونس فارغ برای عبادت او باشد، و در شکم ماهی به مناجات با او بپردازد، ودر عوض مستوجب ثواب و کرامت او گردد.