حزبالله لبنان پدیدهای فراتر از یک سازمان چریکی صرف است؛ این جنبش طی فرایندی طولانی از صورتبندی نظامی محدود به میدان نبرد به نهاد جامعهمحور ارتقا یافت. این ارتقا بدون درک سبک رهبری شهید سید حسن نصرالله قابل توضیح نیست. در این چارچوب، قدرت تنها به معنای برتری در آتش و تاکتیک نیست؛ بلکه به توانایی سازماندهی زندگی جمعی، تولید انسجام اجتماعی و کاهش هزینههای روزمره حامیان گره خورده است. بدینترتیب حزبالله از بازیگر واکنشی مقطعی به کنشگری تبدیل شد که دستورکار اجتماعی خود را پیریزی میکند و برای آن سازوکار عملیاتی میسازد.
دولتِ جامعه حزبالله
هسته این تحول، گذار از «عملیات» به «پروژه نهاد» بود. بهجای تکیه بر واحدهای رزمی، شبکهای گسترده از مؤسسات امدادی، درمانی، آموزشی و عمرانی در مقیاس محلی در لبنان پا گرفت که خلأهای حکمرانی را پوشش میداد. این شبکه که سید نقش محوری در شکلگیری و هدایت آن ایفا کرد منطقی دارد که میتوان آن را «دولت جامعه» نامید؛ مجموعهای از سازوکارهای خدمترسانی که نه برای حذف دولت رسمی بلکه برای تضمین حداقلی از رفاه و امنیت اجتماعی در لحظات غیبت یا ضعف به عنوان وجه مکمل آن عمل میکند. بدین ترتیب هم به آن، مشروعیت کارآمدی میبخشد و هم از آن، مشروعیت نهادی میگیرد. از درمانگاه و مدرسه تا بازسازی محلهها و توزیع کالاهای یارانهای، این خدمات مستمر به سپری نرم بدل شد که تابآوری جبهه اجتماعی مقاومت در لبنان را بالا برد.
نقطه تمایز این رهیافت آن است که بازدارندگی را به دو بعد سخت و نرم تفکیک و همافزا میکند. زنجیره امداد، انبارهای معیشتی، بانکهای داده محلی و شبکه داوطلبان حزبالله همه بهمثابه زیرساختهای بازدارندگی اجتماعی کار میکنند؛ جایی که اعتماد تولید میشود، همکاری تمرین میشود و حس پشتیبانیشدن تجربه میگردد. محبوبیت سید حسن نصرالله یا حزبالله که میتوانست موجی و ناپایدار باشد به سرمایه اجتماعی سازمانیافته یعنی روابط پایدار، قواعد روشن همکاری و کانالهای توزیع قابل اتکا که در بحرانها فعال میمانند تبدیل شده است.
مقاومت بخشی از «ما» شد
در سطح روایت نیز تغییری رخ داد که با رهبری سید تقویت شد. مقاومت نه فقط پاسخی به تهدید بیرونی که بخشی از تعریف «ما» شد؛ مایی که با مناسک یادبود، برنامههای فرهنگی هدفمند، انضباط در توزیع منابع و حضور روزمره حزبالله در کنار مردم بازتولید میشود. هنگامی که مقاومت با تجربه جامعه پیوند ارگانیک برقرار میکند هر طرحی برای حذف ظرفیتهای آن صرفاً منازعه نظامی تلقی نمیشود بلکه به معنای دستکاری در بافت زندگی و هویت جمعی است؛ دقیقاً همینجاست که هزینه اجتماعیِ آن بالا میرود. سید حسن در سخنرانیهای خود بارها بر این پیوند تأکید کرده است.
آزمونهای میدانی در لبنان از جنگ گرفته تا فروکاستهای اقتصادی و بحران بهداشت این معماری دوگانه را راستیآزمایی کردهاند. الگوی تکرارشونده آن بسیج سریع، تقسیم کار روشن، گردش اطلاعات محلی و بازگشت شتابان به مدار عادی بود. در زبان مدیریت بحران این یعنی کوتاهکردن زمان احیا و افزایش ظرفیت جذب شوک در سطح محله. هرچه چرخه ضربه - ترمیم کارآمدتر پیش برود فرسایش اجتماعی کُندتر میشود و رفتار جمعی پیشبینیپذیرتر میگردد. این توانایی بالا در مدیریت بحران از ویژگیهای بارز حزبالله به رهبری سید حسن نصرالله است.
حزبالله، سازمان زندگی
رابطه این شبکه با دولت رسمی لبنان رقابتی-تکمیلی است. جایی که دولت ناتوان یا غایب است «دولت جامعه» حزبالله خلأ را پر میکند. این تفکیک هوشمند بین حوزههای همکاری و استقلال از یکسو مانع سیاسیشدن افراطی خدمات میشود و از سوی دیگر به مقاومت اجازه میدهد که ظرفیتهای حیاتی خود را از چرخه فرساینده کشمکش روزمره دور نگه دارد.
بعد سیاسی این الگو روشن است. شبکه خدماتی فعال حزبالله هزینه بسیج را پایین میآورد و اتصال سازمان با پایگاه اجتماعی را حتی در فاصله میان انتخابات حفظ میکند. منابع مالی متنوع به پایداری عملیاتی کمک میکنند اما راز ماندگاری در طراحی نهادی یعنی فرآیندها، وظایف مشخص و سازوکارهای پاسخگویی محلی که اعتماد را بازتولید میکند، است.
آنچه مقاومت جامعهمحور حزبالله را از قالب کلاسیک گروههای رزمی جدا میکند ترکیب معماری نهاد و معماری روایت است؛ ساختن زیرساختهای خدماتی در کنار ساختن معنایی مشترک از امنیت، کرامت و پیشرفت. این دو سپری میسازند که تهدید سخت و فرسایش اجتماعی را دفع میکند. بنابراین ارتقای مقاومت حزبالله صرفاً تغییر تاکتیک نبود، تغییر پارادایم بود؛ گذار از سازمان نظامی به سازمان زندگی که سید حسن معمار اصلی آن محسوب میشود.
یادداشت از: علی کاکادزفولی، جامعهشناس سیاسی