emamian

emamian

 

روش های اغفال شیطان
با استفاده از آیات و احادیث به این نتیجه می توان رسید که شیطان، روش های مختلفی برای اغفال انسان دارد که می توان به برخی از آنها چنین اشاره کرد:

۱- اضلال و اغوا:
«کَالَّذِی اسْتَهْوَتْهُ الشَّیَاطِینُ فِی الْأَرْضِ حَیْرَانَ لَهُ أَصْحَابٌ یَدْعُونَهُ إِلَى الْهُدَى» مانند کسی که فریب و اغوای شیاطین او را در زمین سرگردان ساخته است. او را یارانی است که شخص را به سوی خود هدایت می کند(۱).

۲-فتنه گری:
 شیطان فتنه گر است. «لاَ یَفْتِنَنَّکُمُ الشَّیْطَانُ کَمَا أَخْرَجَ أَبَوَیْکُمْ مِنَ الْجَنَّةِ» ای فرزندان آدم، به فتنه گری شیطان و حیله های او فریفته نشوید تا شما را از حریم ولایت خدا و اولیای خدا خارج نسازد، همانطور که پدر و مادر شما را از بهشت بیرون کرد.(۲)

۳-تعلیم باطل:
 الف) یاد دادن لواط: در قوم لوط اولین بار خود ابلیس مفعول واقع شد، تا این عمل رایج گردد. ابابصیر از امام باقر (علیه السلام) یا امام صادق (علیه السلام) در بیان آیه ی قرآن نقل می کند که ابلیس نزد ایشان در صورت زیبایی آمد، در حالیکه مانند زنان طلب مرد داشت. پس نزد جوانان ایشان آمد، به آنها پیشنهاد داد که با او مواقعه نمایند؛ و اگر طلب می کرد که با آنها مواقعه کند، قبول نمی کردند. آنها از او لذت بردند. سپس آنها را رها کرد؛ و عده ای از ایشان را به دیگری واگذار نمود تا این عمل را مرتکب شوند. امام باقر (علیه السلام) فرمودند: قوم لوط یکی از بهترین قوم ها بودند که خداوند خلق کرد. پس ابلیس دست ایشان را به این عمل بند کرد، تا اینکه مردان ایشان به یکدیگر اکتفا کردند. سپس به کمین رهگذران نشستند و با آنها این عمل را انجام می دادند و به پسران روی می آوردند. بنابراین خداوند به سوی ایشان جبرئیل و میکائیل و اسرافیل را مبعوث کرد و آنها را نابود ساخت و لوط و دخترانش را نجات داد. خداوند به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: و این عقوبت، از ظالمین امت تو اگر مبتلا به این عمل شوند، دور نیست. سپس حضرت فرمود: پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند که هرکس اصرار بر لواط داشته باشد و فاعل این عمل شود، نمی میرد تا اینکه مفعول شود و دیگران را به خود دعوت می کند(۳)
ب) یاد دادن مساحقه: ابلیس بعد از تعلیم لواط به مردان قوم لوط، به زنان ایشان تعلیم داد؛ در روایتی است که مساحقه را لاقیس بنت ابلیس به زن ها تعلیم داد. امام باقر (علیه السلام) درباره ی قوم لوط فرمود: چون ابلیس به ایشان لواط را یاد داد، زن های شان را رها کردند و به پسران روی آوردند. سپس خود را به صورت زن درآورد و به زن ها گفت که می بینید که مردهایتان به یکدیگر اکتفا می کنند؟ زن ها گفتند: آری. ابلیس ایشان را گمراه کرد تا آنجا که زن های ایشان هم به یکدیگر اکتفا کردند و در نتیجه هلاک شدند.
مردی از امام صادق (علیه السلام) یا امام کاظم (علیه السلام) سؤال نمود در مورد زنی که با زن دیگر مساحقه می کند. حضرت (علیه السلام) فرمود: ملعون است، ملعون است. فاعل و مفعول ملعون است تا زمانیکه از لباس هایش بیرون بیاید. خداوند و ملائکه و اولیای خدا چنین زنی را لعنت می کنند و من و هرکس که در پشت مردان و رحم های زنان است، او را لعنت می کنیم. به خدا قسم این کار، زنای بزرگ است و برای آنها توبه ای نیست. خداوند، لاقیس دختر ابلیس را که مساحقه را رایج کرد، نابود کند. پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در این مورد فرمود: خداوند لعنت کند زنانی که مانند مردان هستند و خداوند لعنت کند مردانی که شبیه زنان می شوند.(۴)
ج)تعلیم قتل: ابلیس به قابیل یاد داد که چگونه برادرش را بکشد.
د)ساختن خمر و شراب و مسکر خوردن: ابن ربیع الشافی از امام صادق (علیه السلام) در مورد ریشه ی شراب سؤال کرد که چگونه حرام شد و چه وقت شراب گرفته شد؟ حضرت فرمودند: آدم وقتی از بهشت فرود آمد، طلب میوه های بهشتی نمود. خداوند برای او دو چوب از انگور فرو فرستاد و او آنها را کاشت. وقتی درختان، برگ و میوه دادند، ابلیس آمد و دیواری مقابل آنها قرار داد. حضرت آدم فرمود: ای ملعون، این کار تو برای چیست؟ ابلیس گفت: آن دو درخت مال من است. حضرت آدم فرمود: دروغ می گویی. بنابراین هر دو راضی شدند که روح القدس بین آنها حکم کند. وقتی نزد روح القدس آمدند، حضرت پاره ای از آتش به روی آن دو درخت پرتاب کرد در حالیکه انگور روی شاخه ها بود. پس آتش داخل آنجایی که باید وارد شود، شد. از آن دو درخت، دو سوم رفت و یک سوم باقی ماند. پس روح القدس گفت: آن مقداری که رفت، بهره ی ابلیس بود و آنچه باقی ماند، برای توست ای آدم.
در کافی روایت دیگری آمده است که بیان اصل تحریم خمر را می نماید: امام صادق (علیه السلام) فرمودند: خداوند وقتی آدم را هبوط داد، او را امر به کشت و کار کرد و نهالی از نهال های بهشتی از خرما و انگور و زیتون و انار داد. آدم (علیه السلام) آنها را کاشت و از میوه هایش خورد. ابلیس به او گفت: این نهال چیست که من در زمین آن را نمی شناسم در حالیکه قبل از تو اینجا بودم؟ اجازه بده مقداری از آن را بخورم. آدم (علیه السلام) امتناع کرد. آخر عمر آدم، ابلیس آمد و به حوا گفت: مرا گرسنگی و تشنگی به تنگ آورده است. حوا به او گفت چه می خواهی؟ ابلیس گفت: من می خواهم از این میوه ها بخورم. حوا به او گفت: آدم از من پیمان گرفته که تو را از این میوه ها ندهم، زیرا از بهشت آورده است و جایز نیست که تو از میوه های بهشتی بخوری. ابلیس گفت: پس مقداری را در دست من فشار بده تا آب آن را بخورم. باز حوا قبول نکرد. ابلیس گفت: بگذار که من لااقل به این میوه ها مک بزنم و نخورم. حوا یک خوشه انگور به او داد و ابلیس آن را لیسید ولی آن را نخورد. چون ابلیس خواست برود، دندانی بر انگورها فشار داد و حوا از دهانش کشید. خداوند به آدم وحی فرمود: انگور را دشمن من و تو زبان زده و مکیده است، به تحقیق آب انگور بر تو حرام شد. سپس ابلیس به نزد حوا آمد و این بار از خرما طلب کرد و باز حوا یک دانه خرما به او داد که بمکد. امام صادق (علیه السلام) فرمود: ابلیس بعد از وفات حضرت آدم در کنار درخت انگور و خرما، بول کرد. بول او به صورت آب در رگ های درختان وارد شد. از اینرو از میوه های این دو درخت شراب درست می کنند. پس خدای عزوجل بر فرزندان آدم هر مسکری را حرام کرد. زیرا که بول دشمن خدا در این دو نوع درخت میوه جاری و وارد می شود و سکر و مستی این دو به خاطر رایحه ی بول ابلیس می باشد.

قمار کردن و ساختن ابزار و آلات آن، دست آورد شیطان
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: قمار، نرد و شطرنج می باشد و هر قماری، میسر است. پس آن ناپاک و کثیف و از عمل شیطان است. خداوند خمر و میسر را در کنار بت ها نام برده است.(۵) با خمر و قمار، شیطان بر بنی آدم سلطه پیدا می کند. «إِنَّمَا یُرِیدُ الشَّیْطَانُ أَنْ یُوقِعَ بَیْنَکُمُ الْعَدَاوَةَ وَ الْبَغْضَاءَ فِی الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ وَ یَصُدَّکُمْ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ وَ عَنِ الصَّلاَةِ فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُونَ‌» به درستی که شیطان مستمراً چنین می خواهد که بین شما بنی آدم، دشمنی و کینه توزی ایجاد کند با دو عمل میخوارگی و قماربازی که به وسیله ی این دو، شما را از ذکر الهی و از نماز که سبب آرامش و کمال و سعادت انسان است، باز دارد.(۶) باز فرموده است: « یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَیْسِرُ وَ الْأَنْصَابُ وَ الْأَزْلاَمُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّیْطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ‌ » ای کسانی که ایمان آورده اید، به درستیکه خمر و قمار و بت ها و تیرهای قرعه و قدح های برد و باخت، همگی ناپاک و از اعمال شیطان است، پس اجتناب و دوری نمایید تا رستگار شوید.

غنا و ملاهی، تعلیم دادن سحر و جادو(۷)

۱-وعده ی فقر:
 «الشَّیْطَانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ وَ یَأْمُرُکُمْ بِالْفَحْشَاءِ وَ اللَّهُ یَعِدُکُمْ مَغْفِرَةً مِنْهُ وَ فَضْلاً» یکی از عملکردهای اوست که انسان را به میعاد فقر و استخاف می کشاند.(۸)

۲-تصرف در امور و خلقت:
خداوند شیطان را لعنت کرد و شیطان در مقابل این طرد و لعن گفت: حتماً از بندگانت، عده ای را به عنوان نصیب و سهام خود خواهم گرفت و آنها را گمراه کرده و به آرزوها وادار می نمایم؛ و آنها را امر می کنم تا گوش چهارپایان را بشکافند و ایشان را فرمان می دهم تا در خلق خدا تغییراتی ایجاد کنند. پس هرکه شیطان را ولی خود قرار دهد، ضرر و زیان و خسارت بزرگی می کند. «لَعَنَهُ اللَّهُ وَ قَالَ لَأَتَّخِذَنَّ مِنْ عِبَادِکَ نَصِیباً مَفْرُوضاً»(۹).

۳-وعده های دروغین

۴-القای عداوت و دشمنی:
«إِنَّمَا یُرِیدُ الشَّیْطَانُ أَنْ یُوقِعَ بَیْنَکُمُ الْعَدَاوَةَ وَ الْبَغْضَاءَ فِی الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ وَ یَصُدَّکُمْ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ وَ عَنِ الصَّلاَةِ فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُونَ‌» بدرستیکه شیطان می خواهد که بین شما دشمنی و کینه را با مصرف مشروب و مسکر و قمار ایجاد کند و شما را در نتیجه از یاد و ذکر خداوند باز دارد و از نماز جلوگیری شود. پس آیا شما توجه به راز نهی از اطاعت شیطان دارید و نهی خداوند را در تحریم شراب مسکر و قمار حرام پذیرا هستید؟

۵-تفرقه و اختلاف

عملکرد شیطان در انحراف از حق
شیطان برای انحراف انسان از راه حق، راه کارهایی دارد که برخی از آنها چنین اند:
وسوسه: در لغت به معنی خطور قلبی به شرّ و بدی است. در قرآن آمده است: «الَّذِی یُوَسْوِسُ فِی صُدُورِ النَّاسِ‌»،‌ «فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّیْطَانُ لِیُبْدِیَ لَهُمَا». در حدیثی از علی (علیه السلام) از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آمده است که وسوسه تا زمانی که حجاب قلب را ندراند و زبان به آن گویا نشود، گناهی برای بنده نیست.(۱۰)
غرّه و غرور: «وَ مَا یَعِدُهُمُ الشَّیْطَانُ إِلاَّ غُرُوراً»(۱۱) شیطان مردم را وعده نمی دهد، مگر به فریب و دروغ. در حدیثی از امام صادق (علیه السلام) آمده است: از آنچه شیطان به خود کرد از گمراهی و خود بزرگ بینی، عبرت و پند بگیر. هنگامی که به عمل و عبادت و آگاهی خود فریفته شد و فکر و اندیشه ی خود را درست پنداشت و بر حق تعالی گستاخی نمود و مورد لعنت قرار گرفت. پس به ریسمان خدا چنگ بزن! زیرا که شیطان نود و نه باب خیر برای انسان باز می کند، سپس در صدمین دروازه او را به تباهی می کشاند. همچنین به ظاهر اعمال و عبادات کسانی که صید شیطان شده اند و شیطان حقیقت اطاعت و روح عبادت را از ایشان گرفته است، فریفته نشو. امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود: فریب آنهایی را که نماز طولانی می خوانند و روزه ی مستمر می گیرند و صدقات می دهند و گمان دارند که موفق به اعمال خیر شده اند، نخور. نیز امام صادق (علیه السلام) فرمود: « لا تغرنک صلاتهم و صیامهم و... حمر مستنفره...» فریب نماز و روزه ی ایشان را نخور! زیرا ایشان مانند الاغ های رمنده و سردرگم می باشند(۱۲).
خدعه و مکر: امام علی (علیه السلام) از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: به درستیکه شیطان گروهی را به کارهای زشت و گناه، مثل شراب خواری و ربا و امثال این از گناهان و زشتی ها وادار می کند. سپس عبادت های زیاد و خشوع و خضوع در نماز و... را در نزد ایشان محبوب می کند. درنهایت آنها را به اطاعت و محبت پیشوایان جور و باطل، سوق می دهد و آنها ایشان را به آتش می کشانند و روز قیامت هرگز یاری نخواهند شد و در عذاب می مانند. به درستیکه برای شیاطین خدعه و نیرنگ ها و تعدی ها و تزئین ها و خودبینی ها و وسوسه ها و عُجب و تکبرهاست و برای هر گروهی به اندازه درجه ی ایمان آنها، نقشه و طراحی می کند. خداوند فرموده است: «گمراه کرد ایشان را و زینت داد و به آرزوها واداشت». شیطان به ظرافت به سراغ انسان می آید و او را امر به کارهایی می کند که می داند به آنها عادت کرده است و به عباداتی که آنها را رها نمی کند. در این هنگام انسان گمان می کند که او فرشته ای کریم است که او را به طاعت و عبادت می خواند و حال آنکه او شیطان دور شده ای است. پس وقتی که انسان به او اطمینان پیدا کرد و با او سازش کرد، او را به گناهان بزرگ هلاک کننده ای وادار می کند که دیگر راه نجاتی برایش نمی ماند.(۱۳)
تسویل و املاء: خداوند در قرآن کریم چنین فرموده است: «إِنَّ الَّذِینَ ارْتَدُّوا عَلَى أَدْبَارِهِمْ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَیَّنَ لَهُمُ الْهُدَى الشَّیْطَانُ سَوَّلَ لَهُمْ وَ أَمْلَى لَهُمْ‌» به درستیکه آنانی که بعد از روشن شدن حق و هدایت یافتن، به گذشته ی گمراه خود برمی گردند، این ارتداد و برگشت، مگر به تسویل و املاء شیطان و ترسیم غلط و تصویر فریبنده ای نیست. ایشان را با تزئینات فریفت و در نتیجه به آرزوهای پوچ، ایشان را امیدوار ساخت.(۱۴)
وعده و وعید: «وَ لَأُضِلَّنَّهُمْ وَ لَأُمَنِّیَنَّهُمْ وَ لَآمُرَنَّهُمْ ...»(۱۵)شیطان در جواب حق تعالی گفت: به تحقیق و حتماً انسان ها را گمراه می کنم و به آرزوها وادار می سازم و ایشان را به فحشا و بدی ها امر می کنم. «یَعِدُهُمْ وَ یُمَنِّیهِمْیَعِدُهُمْ وَ یُمَنِّیهِمْ وَ مَا یَعِدُهُمُ الشَّیْطَانُ إِلاَّ غُرُوراً»(۱۶)ایشان را وعده می دهد و به آرزوهای طولانی و پوچ می خواند که وعده های شیطان همگی پوچ و فریبنده است.(۱۷)
رصد: ابلیس با القائات خود، انسان را به شک و تردید در عقیده می اندازد و یا ارزش وجود ایشان را می گیرد و به پوچی می کشاند؛ و با رخنه در نیت ها، آنها را به ریا و شرک خفی وادار می نماید. با ایجاد کسالت، ‌آنها را از ادامه ی راه باز می دارد. با عُجب، عمل ایشان را هبط می کند. در حدیثی پیامبر می فرماید: «لو تذنبوا لخشیت علیکم ما هو اکبر من ذلک العجب العجب». اگر معصیت و گناه نداشتید، بر چیزی بزرگتر از آن بر شما می ترسیدم: عجب و خودپسندی در عمل و عبادت.(۱۸)

مراحلی که شیطان انسان را تبدیل به شیطان می کند
۱-کمین، «لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَکَ الْمُسْتَقِیمَ‌ » ۲- هجوم و محاصره، «ثُمَّ لَآتِیَنَّهُمْ مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أَیْمَانِهِمْ وَ عَنْ شَمَائِلِهِمْ وَ لاَ تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شَاکِرِینَ» ۳- الهام و وحی، «إِنَّ الشَّیَاطِینَ لَیُوحُونَ إِلَى أَوْلِیَائِهِمْ» ۴- نزول، «فَهُوَ لَهُ قَرِینٌ » ۵-اغوا و اغفال، «الشیطان یجری فی ابن ادم مجری الدم فضیّقوا مجاریه بالجوع».

نوع تسلط شیطان
تصرف در چشم و بدن: امام باقر (علیه السلام) در اینباره فرمودند: «کان ابلیس یوم بدر یقل المسلمین فی اعین الکفار و یکثر الکفار فی اعین المسلمین» ابلیس با تسلط بر چشم و دل مسلمانان، قدرت آنها یا تعداد آنها را نسبت به کفار کمتر جلوه می دهد؛ یا اینکه خواب آنها را سنگین کرده، از نماز شب غافل می کند؛ و یا در خواب به انسان صحنه های ترسناک و فریب دهنده نشان می دهد(۱۹).

تصرف در حافظه:
شیطان موجب فراموشی انسان ها می شود. یکی از روش های شیاطین برای از بین بردن حضور قلب اهل ایمان و عدم توجه به حق تعالی در نماز این است که در وقت نماز، موضوعات فراموش شده و یا اشیای گمشده را به آنها یادآوری می کنند و همین موجب عدم توجه و حضور در نماز می شود.

وسوسه ی شیطان
امام صادق (علیه السلام) می فرماید: شیطان قدرت وسوسه ی بنده را ندارد، مگر اینکه بنده از یاد خدا روی گرداند و امر خداوند را خوار شمارد و نهی خداوند را جایگزین سازد. وسوسه، خارج از قلب است، ولی وقتی در قلب واقع شد، گمراهی و ضلالت و کفر است. حق تعالی بندگانش را به لطف دعوت نمود و دشمنی ابلیس را به ایشان معرفی کرد. سپس فرمود: به درستیکه شیطان برای شما دشمنی آشکار است. در مقابل شیطان، در آن زمان که شما را از ذکر خدا فراموشی می دهد، به خدا پناه ببرید. زیرا خداوند فرمود: برای شیطان، بر آن کسانی که ایمان به خداوند آورده اند و بر پروردگارشان توکل نمودند، تسلطی نیست؛ ولی کسی که عمر خود را تلف کند و غافل باشد، به ناچار شکار شیطان است. در روایت آمده است: «المهمل لا وقاته فهو صید الشیطان». کسی که اوقات و فرصت های خویش را بیهوده تلف می کند، به دام شیطان خواهد افتاد»(۲۰).

یکی از راهکارهای شیطان برای غلبه بر انسان
امام علی (علیه السلام) به یکی از یاران خویش به نام کمیل فرمودند: به درستیکه شیطان تو را فریب می دهد. پس اگر ایشان را اجابت نکردی، به وسیله ی خودت تو را گول می زنند. اینگونه که خواسته ها و تمایلات منفی تو را مثبت و زیبا جلوه می دهند و سپس ظن و گمان تو را به خدا نیکو می دارند تا تو را امیدوار سازند و با این رجا و امید کاذب، تو را به گناه وادار می کنند؛ و حال آنکه جزای معصیت، آتش است.

گمراه کردن انسان در پنج مرحله
در پنج مرحله شیطان انسان ها را همانند خودش می سازد: ۱- کمین ۲- هجوم و محاصره ۳-الهام و وحی ۴- نزول ۵-اغوا و اغفال.(۲۱) هنگام نماز خواندن، وضو گرفتن و جان دادن، شیطان مأمورانی می فرستد تا انسان را وسوسه کند(۲۲). هنگام جهاد و مبارزه و موقع صدقه دادن، هفت هزار جن شریر انسان را وسوسه می کند که او از کار خود منصرف شود. شیطان به هنگام خلوت کردن با نامحرم، خوابیدن دو همجنس زیر یک لحاف، ایستاده آب خوردن و قضای حاجت در قبرستان و تنها ماندن در خانه(۲۳)و زمانی که مؤمنان به ذکر خدا مشغول می شوند، همواره حضور دارد و به وسوسه ی انسان می پردازد.

آرزوهای طولانی
یکی از شگردهای شیطان این است که انسان ها را به آرزوهای طولانی و غیرواقعی وادار می کند و نتیجه ی این چنین آرزوهایی در انسان، غفلت از حق تعالی و علاقه ی شدید به دنیا و دلبستگی به مظاهر آن است. در حدیثی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: من از دو چیز برای شما بیشتر می ترسم. پیروی از هوای نفس و آرزوهای طولانی. زیرا پیروی از هوای نفس، موجب جدایی از حق می شود و آرزوهای طولانی، موجب فراموشی آخرت می شود.(۲۴)

نزدیکی به انسان در سه وقت
ابلیس به نوح (علیه السلام) گفت: در سه زمان به انسان ها بیشتر از اوقات دیگر نزدیکترم. هرگاه در آن حالات بودی وسوسه ی من را یاد کن. هرگاه غضبناک شدی و هرگاه بین دو نفر قضاوت کردی و هرگاه که با زنی نامحرم خلوت کردی، مرا یاد کن.(۲۵)

فریب شیطان
از امام صادق (علیه السلام) روایت است که می فرماید: شیطان دائماً کسی را که از اهل بیت ما و از دین ما نیست، در زمره ی ما مطرح می کند و چون مشهور و معروف شد و موردتوجه مردم قرار گرفت، به او حکم می کند که بر ما دروغ ببندد و با این کار ما را تخریب و تحقیر می کند؛ و با رفتن این شخص، دیگری را به این کار می گذارد.(۲۶)

حبائل
امام صادق (علیه السلام) در مورد حبائل ابلیس در وصیت خود به عبدالله بن جندب فرمود: ای عبدالله، ابلیس دام هایش را در این دار فریب نصب کرده و مقصودش از آن جز دوستان ما نیست و حال آنکه آخرت و عالم جاودان در چشم ایشان بزرگ و ارزشمند است و آن را با چیز دیگری عوض نخواهند کرد. ابلیس ریسمان های رنگینی که درخور فهم و عقل و ایمان اصناف بشر و طبقات خلق است، بر سر راه ایشان قرار داده تا به آنها فریفته و به طرف ظلمات کشانده شوند. سپس ایشان را شکار می کند و با غفلت و غرور آنها را از حرکت به طرف حق باز می دارد.

دام های شیطان
امام صادق (علیه السلام) در وصیت خود به عبدالله بن جندب فرمودند: به راستی شیطان را دام هاست که با آنها شکار می کند. از دامش خود را نگهدارید. اما دام هایش، جلوگیری از نیکی با برادرانست و خداوند پرستیده نشده است به عبادتی مانند قدم برداشتن برای نیکی کردن و دیدن آ‌نها؛ و شبکه هایش، خواب رفتن از ادای نمازهای واجب است. وای بر آنها که از نماز غفلت کنند و در خلوت بخوابند و به خدا و آیاتش در دوران ضعف دین استهزا کنند. آنان در آخرت بهره ندارند و خدا در روز قیامت با آنها سخن نمی گوید و آنها را تبرئه و از گناه پاک نمی گرداند و برای ایشان عذاب دردناک است.(۲۷)

زینت دادن به اعمال مردم در نزد ایشان
یکی از روش های شیطان، زینت دادن اعمال و کارهای خلایق در نزد ایشان است. دلبستگی به اعمال باعث قساوت و ظلمت می شود و این غفلت، آنها را به گمراهی و گناه می کشاند. سپس شیطان ولایت ایشان را به عهده می گیرد و کسی که شیطان سرپرستش گردد، در عذاب الهی خواهد بود. «الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَ هُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً» بگو آیا خبر بدهم به شما اینکه زیانکارترین افراد در عمل چه کسانی هستند؟ آنهایی که تمام زحمت شان در دنیا به هدر و گمراهی رفته است، در حالیکه گمان می کنند که آنها بهترین اعمال را انجام داده اند.(۲۸)

آیاتی درباره ی زینت دادن به اعمال مردم در نزد ایشان
«قال رب بما اغویتنی لازینن لهم فی الارض و لاغوینهم اجمعین» شیطان گفت: خدایا به سبب آنکه مرا گمراه کردی، هر آینه آنچه در زمین است برای مردم زینت می دهم، تا ایشان را گمراه کنم.(۲۹)
«فَزَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطَانُ أَعْمَالَهُمْ فَهُوَ وَلِیُّهُمُ الْیَوْمَ وَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ‌» پس شیطان، اعمال مردم را برای شان زینت داد تا بر ایشان مستولی شود و در چنین زمانی، ولی آنها می شود؛ و کسانیکه ولی و سرپرست شان شود، به عذاب دردناکی مبتلا خواهند شد(۳۰).
«زُیِّنَ لِلَّذِینَ کَفَرُوا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا» زندگی دنیا زینت داده شده است برای کسانی که کافر شدند(۳۱).
«زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ ...»زینت داده شده برای مردم دوستی شهوت ها از زنان و...(۳۲).
«زُیِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ» زینت داده شده شیطان برای آنها زشتی اعمال شان را(۳۳).
«وَ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطَانُ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ» وقتی که شیطان کارهای آنها را برای شان زینت داد(۳۴).

پی نوشت ها :

۱.سوره ی انعام، آیه ی ۷۰.
۲.شیطان ظلمتی بر تارک آفرینش، ص ۳۰.
۳.شیطان ظلمتی بر تارک آفرینش، ص ۳۱.
۴.وسائل الشیعه، ج۲۰، ص ۳۴.
۵.کافی، ج۶، ص ۳۴۹.
۶.مائده، آیه ی ۹۳.
۷.وسائل الشیعه، ج۲، باب حدیث، ص ۱۷.
۸.شیطان ظلمتی بر تارک آفرینش، ص ۴۴.
۹.سوره ی نساء، آیه ی ۱۱۸.
۱۰.سفینه البحار، ج۶، ص ۱۲۴.
۱۱.سوره ی نساء، ‌آیه ی ۱۲۰.
۱۲.شیطان، ظلمتی بر تارک آفرینش، ص ۶۹.
۱۳.همان، ۷۰.
۱۴.همان، ص ۷۷.
۱۵.سوره ی نساء، آیه ی ۱۱۹.
۱۶.سوره ی نساء،‌آیه ی ۱۲۰.
۱۷.شیطان، ظلمتی بر تارک آفرینش، ۷۷.
۱۸.همان، ص ۸۰.
۱۹.شیطان، ظلمتی بر تارک آفرینش، ص ۶۰.
۲۰. همان، ص ۶۵.
۲۱.شیطان ظلمتی بر تارک آفرینش، ص ۵۸.
۲۲.بحار، ج۶۰، ص ۵۸.
۲۳.همان، ص ۲۶۱.
۲۴.شیطان ظلمتی بر تارک آفرینش، ص ۴۹.
۲۵.بحار، ج۶۰، ص ۲۲۳.
۲۶.تحف العقول، ص ۳۲۲.
۲۷.همان، ص ۷۹.
۲۸.شیطان، ظلمتی بر تارک آفرینش، ص ۸۴.
۲۹.سوره ی حجر،‌ آیه ی ۳۹.
۳۰.سوره ی نحل، آیه ی ۶۵.
۳۱. سوره ی بقره، آیه ی ۲۱۲.
۳۲.سوره ی آل عمران، آیه ی ۱۴.
۳۳.سوره ی توبه،‌آیه ی ۳۷.
۳۴.سوره ی انعام، آیه ی ۴۳.

شنبه, 21 مرداد 1402 22:28

عشق به دنیا از دیدگاه‏ قرآن

اثرات مرگبار وابستگی به دنیا در قرآن،در ایات متعددی دوستی دنیا و ترجیح آن بر آخرت و پی‏آمدهای آن با عبارات مختلفی مورد بررسی قرار گرفته است،مثلا در دو سوره:یکی در سورهء "ابراهیم‏"،و دیگری سورهء"نحل‏"با کلمهء"استحبوا"تعبیر آورده شده است.
در سورهء ابراهیم آیه/۳،کافران را معرفی می‏کند و با ذکر سه صفت،وضعشان را کاملا مشخص می‏سازد،بطوریکه مسلمانان بتوانند در اولین برخورد آنها را بشناسد.یکی از این‏ سه صفت اینست که:"آنها کسانی هستند که زندگی پست این جهان را به زندگی آخرت مقدم می‏شمارند"
(الذین یستحبون الحیوة الّدنیا علی الآخرة)
بخاطر همین روحیه،ایمانو حق و عدالت و شرف و آزادگی و سربلندی را که از ویژگیهای‏ علاقمندان زندگی جهان دیگر است،فدای منافع پست و شهوات خود می‏سازند.
در این آیه گرچه ظاهر"یستحبّون‏"اینست که انسان تلاش در محبت چیزی می‏کند،و لکن این کلمه هر گاه با کلمهء"علی‏"متعددی شود،معنی مقدم داشتن و ترجیح را می دهد(برای‏ توضیح بیشتر به مفردات راغب مراجعه کنید)که ریشهء آن دوستی به دنیا و وابستگی شدید به‏ آن می‏باشد. و در سورهء نحل آیه ۱۰۷،در مقام بیان حالات کسانی است که بعد از ایمان آوردن،کافرشدند و مرتد گشتند.خداوند در این آیه عاقبت اینها را که عذاب الهی است بیان می‏کند و علت مرتد شدن آنها را اینگونه بازگو می‏کند:"این،بدان جهت است که آنان زندگی دنیا را بر آخرت ترجیح دادند و بهمین جهت بار دیگر در طریق کفر گام نهادند"
[ذلک بانّهم‏ استحبّوا الحیوة الدنیا عن الآخرة].
و بدیهی است که بدنبال ترجیح و یا مقارن آن،مرحله انتخاب فرا می‏رسد و انسان غافل‏ از خدا،تنها دنیا را برای زندگی خویش انتخاب می‏کند و به آخرت پشت می‏نماید.و در قرآن‏ از این معنا(انتخاب دنیا بجای آخرت)اینگونه تعبیر شده است:
"...آثر الحیاة الدنیا"
چنانکه خداوند در سوره‏"النازعات/۳۸"می‏فرماید:
"فامّا من طغی و آثرا الحیوة الدنیا فانّ الجحیم هی المأوی‏":((و اما آنکس که سرکشی کرد و زندگانی این دنیا را برگزید.بی‏گمان دوزخ محل او باشد)).
آری،دوزخ لازمهء طبیعی حالت طغیان و انتخاب دنیا در مقابل آخرت می‏باشد.
آثار وابستگی به دنیا:

دنیا پرستی:انتخاب در برابر آخرت علاوه بر اینکه خود مذموم است،و مانع از تکامل روح و پرواز نفس انسان در عالم معنویات و سیر بسوی "الله‏"می‏باشد آثار سوء متعدد را نیز در بردارد که بنوبهء خود قابل توجه است:


۱.حسرت در دنیا:

اگر علاقه بدنیا از حد متعارف زیاد باشد و حرص و طمع و آز و آرزوی آن،افزون گردد و در برابر،امکانات انسان از قوای بدنی و فکری تا اسباب ظاهری و مادی و معنوی برای تحقق‏ خواست‏ها و تمایلات محدود شود.طبیعی است که انسان در برابر آنچه از دستش رفته و ارزوهایش تحقق نیافته است حسرت می‏خورد،و علاوه بر این در روز قیامت عذاب الهی را می‏بیند که بر او مسلط می‏شود و از کردهء بد خویش و اقبال زیادش به دنیا و عدم توشه و آذوقه‏ آسایش در آخرت،دچار ندامت می‏گردد و حسرت او را آزار می‏دهد که چرا از متاع دنیا به‏ مقدار نیاز اکتفا نکردم،و چرا مال و ثروت را در راههای صحیح خداپسندانه مصرف ننمودم؟ چرا سرمایهء عمر را به بطالت گذراندم،و چنانکه باید وسائل آسایش و راحتی سرای آخرت‏ تأمین ننمودم.همه این افکار باعث حسرت و ندامت او می‏گردد.
امام صادق(ع)از جدش رسول خدا(ص)نقل می‏کند:"من لم یتغیّر بعزاء اللّه تقطّعت‏ نفسه حسرات علی الدنیا":((کسی که صبر نکند و خود را راضی ننماید به مقداری که خداوند او را از مال دنیا روزی کرده است،نفس او دچار حسرتها می‏گردد-که او را می‏آزارد-))
در این روایت،علاوه بر بیان اصل حسرت که دامنگیر دنیاپرستان می‏شود،راه علاج‏ "بیماری حسرت خوری‏"را نیز نشان می‏دهد،و آن راضی بودن به آنچه از روزی به او داده‏ شده،یعنی خداوند که روزی او را مقدار معین و باندازه،قرار داده است،لابد حکمتی در او هست و مصلحت شخص او در آن وجود دارد.انسان نباید در مقابل این مصلحت خدائی که‏ متناب با وضع روحی و جسمی و قوای بدنیو شرائط موجود خارجی و میزان کوشش و تقلای‏ او دارد مقاومت کند،و مسلما نتیجهء آن جز انواع حسرتها چیز دیگری نیست.
انواع حسرت‏ها:

بدیهی است حسرتها یکنواخت نیستند و شدت و ضعف دارند.در مواردی ممکن است‏ حسرت شدید باشد،آنجا که علاقه و حب به دنیا و مال دنیا شدید باشد،و ممکن است در برخی‏ از موارد شدید نباشد،بهرحال این قاعده درست است که شدت حسرت با شدت علاقه بدنیا و وابستگی به آن در رابطهء مستقیم قرار دارد.
امام صادق(ع)فرمود:"من کثرا شتباکه بالدنیا کان اشدّ لحسرته عند فراقها"۲:((کسی که روابط او با دنیا زیاد باشد،بهنگام جدائی از آنها،حسرت او نیز زیادتر است)).
جالب اینست که در برخی از روایت امام اینگونه فرمودند:"من رای ماله فی میزان‏ غیره فادخله الله به النار و ادخل وارثه به الجنّة"۳:((کسی که در روز جزاء ببیند که مال او (که با زحمات فراوان آنرا بدست آورده است)در میزان اعمال دیگران قرار دارد و این مال، صاحبش را به جهنم می‏برد،ولی وارثش بتوسط همین مال به بهشت می‏رود)).
این روایت به این معنا است که:مال وسیله‏ای بیش نیست،و مهم این است که مال از کجا تهیه و در چه راهی مصرف می‏شود؟ممکن است صاحب مال بوسیلهء این مال به دوزخ‏ برود،و همین مال در دست کسانی قرار گیرد و آنرا در جای نیکو مصرف کنند و به بهشت بروند.
کیفیت حسرت و معنا آن:

درروایتی از امام صادق(ع)در مورد آیه زیر از آنحضرت سئوال کردند:
"کذلک یریهم اللّه اعمالهم حسرات عظیم‏"(بقره/۱۶۷):((خداوند در روز قیامت‏ نتیجه اعمال آنها را نشان می‏دهد،در حالیکه همراه آن دچار حسرتها هستند))،فرمود:این‏ آیه در مورد مردی است که مال خود را ترک کند و از دنیا برود و در اثر بخلی که دارد آن را در طاعت خداوند مصرف نکند،و این مال را،دیگری صاحب بشود و او این مال را در طاعت خدا بکاربرد،یا در معصیت او،و بهر حال صاحب مال در روز قیامت دچار حسرت و ندامت می‏گردد؛ اگر در اطاعت خدا بکار برد،صاحب مال در روز قیامت مال خود را می‏بیند که در میزان اعمال‏ دیگری قرار گرفته است و دچار حسرت می‏شود که از مال او دیگری بهره برده،و او بی‏بهره‏ است،و اگر در معصیت خدا مصرف گردیده،باز دچار حسرت می‏شود که با مال او معصیت خدا انجام گرفته است. (مستدرک ج ۳ ص ۶۴۶)
***


۲.سه خصلت برای دنیا پرستان:

طبیعی است انسانی که بخواهد در دنیا زندگی کند،خالی از "هم‏"نیست،و بدون آرزو و امید نمی‏تواند این زندگی را به آخر برساند.این حالات اگر موقتی باشد و دوام نداشته‏ باشد قابل تحمل است،زیرا عصه و ناراحتی یک لحظه را به امید راحتی در لحظاتـ بعدی‏ می‏تواند به آسانی تحمل کند،ولکن گاهی این سه خصلت در اعماق روح انسانها به مثابه‏ سوهانی،روح آدم را همواره می‏آزارد و آسایش و راحتی را برای مدت مدید یا برای همیشه از انسان سلب می‏کند.اینجاست که مصیبت پیدا می‏شود و زندگی تبدیل به جهنم می‏شود.
ابویعفور نقل می‏کند که از امام صادق(ع)شنیدم فرمود:کسی که وابستگی به دنیا داشته‏ باشد دچار سه خصلت می‏شود:
۱.هم و غمی که زایل نمی‏شود.
۲.آرزوئی که لباس عمل نمی‏پوشد.
۳.امیدی که هرگز به آن نمی‏رسد۴
***
عکس‏العمل دنیا پرستان و مؤمنان در مقابل این سه خصلت:

دنیا پرستان با پرهیزکاران و مؤمنان واقعی دو عکس‏العمل متضاد در برابر این سه‏ حالات،پیدا می‏کنند:"مؤمنان‏"واقعی در برابر دنیا و زندگی دنیا در عین کوشش و فعالیت، حالت توکل و صبر را پیشه می سازند و کمبودهای خود را از این طریق جبران می‏کنند،ولکن‏ "دنیا پرستان‏"و وابستگان بدنیا،چون این حالات را در خود نمی‏یابند و در کمبودهای دنیا همواره غصه می‏خوردند و بی‏تابی نشان می‏دهند،و در حقیقت فرق بین این دو طائفه بطرز فکر و مبانی عقیدتی برمی‏گردد.
مؤمن واقعی عقیده دارد که از دنیا و رحمت و کوشش در آن بقدری که خداوند قسمت‏ کرده و نصیب او ساخته به او می‏رسد،ولکن دنیا پرست و دنیا دوست،تنها هدف را رسیدن به آنچه آرزو می‏کند و دنبال آن فعالیت می‏کند می‏داند.و غفلت از این دارد که مطابق آیات و روایات معتبر موجود قسمت و بهرهء هر کسی از دنیا محدود است وبا استعداد و مقدار اندیشه و توانائیجسمی و روحی و کوشش و جدیت او در رابطهء مستقیم قرار دارد.
این حقیقت را امام صادق(ع)دریک عبارت لطیف و زیبائی بیان کرده است:
"من اصبح و امسی و الدنیا اکبرهمّه جعل اللّه الفقر بین عینیه و شتّت علیه امره و لم ینل‏ من الدنیا الا ما قسم له..."۵:((کسی که صبح کند و صبح را به شب برساند در حالیکه بزرگ- ترین اهتمام او دنیا باشد،خداوند(سه خیر را برای او پیش می‏آورد:)فقر و ناداری را جلو دو چشم او قرار دهد و شیرازهء زندگی او را د هم و بر هم می‏سازد و از دنیا نیز به او نمی‏رسد مگر به‏ مقدار آنچه نصیب او است))
پی نوشت ها:
(۱).وافی ج ۳ ص ۱۵۲
(۲).وافی ج ۳ص ۱۵۴
(۳).بحار ج ۷۳ ص ۱۴۲
(۴).عن ابی یعفور قال سمعت ابا عبداللّه(ع)یقول:"من تعلّق بالدنیا تعلّق قبله بثلاث‏ خصال:هم لا یغنی و امل لایدرک و رجاء لاینال‏"(وافی ج ۳ ص ۱۵۴)

وراثت و تربیت خانوادگی، محیط اجتماعی، معاشران و دوستان، عوامل غیبی و تغذیه از مهم‌ترین عوامل مؤثر در تحوّلات اخلاقی انسان به شمار می‌آیند که در قرآن بدان اشاره شده و کتاب‌های اخلاقی به شرح و بسط آن پرداخته‌اند.

مهم‌ترین عوامل مؤثر در تحوّلات اخلاقی را که می‌توان از قرآن استفاده نمود، و در کتاب‌های اخلاقی نیز به‌طور مفصّل بدان پرداخته شده، به شرح زیر است:

الف. وراثت و تربیت خانوادگی

وراثت را می‌توان چنین تعریف کرد: انتقال طبیعى بعضى از صفات و خصایص زیستى، بدنى، ذهنى یا عقلى و اخلاقى از والدین و اجداد به فرزندان را وراثت گویند.[۱]

از دیدگاه اسلام؛ فضایل و رذایل اخلاقی پدران و مادران در فرزندان آثار قابل ملاحظه‌ای می‌گذارد و فرزندان وارث آن صفات پسندیده یا ناپسند خواهند بود. در قرآن بر عامل وراثت و تأثیر وراثت در تربیت انسان اشاره شده است؛ مانند:

۱. «نوح گفت: پروردگارا! هیچ‌یک از کافران را بر روى زمین باقى مگذار! چرا که اگر آنها را باقى بگذارى، بندگانت را گمراه می‌کنند و جز نسلى فاجر و کافر به وجود نمی‌آورند!».[۲] این سخن اشاره به این حقیقت دارد که تربیت خانوادگى، و عامل وراثت می‌تواند در اخلاق و عقیده آدمی مؤثّر باشد.[۳] به این بیان که؛ عقاید کفّار به فرزندانشان منتقل می‌شود و آنان صفات ناپسند پدرانِ خود را به ارث می‌برند.

۲. «خداوند، او(مریم‏) را به طرز نیکویى پذیرفت و به طرز شایسته‌اى، [نهال وجود] او را رویانید [و پرورش داد] و سرپرستی او را به زکریا سپرد».[۴] تشبیه وجود انسان پاک به گیاه برومند، اشاره به این حقیقت است که همان‌طور که براى برخوردارى از یک بوته گل زیبا یا یک درخت پُرثمر باید نخست از بذرهاى اصلاح شده استفاده کرد و سپس وسائل پرورش آن گیاه را از هر نظر فراهم ساخت، و باغبان نیز باید به‌طور مرتّب در تربیت آن بکوشد، انسان‌ها نیز چنین‌اند، هم عامل وراثت در روح و جان آنها مؤثّر است، و هم تربیت خانوادگى.[۵]

۳. «خداوند، آدم و نوح و آل ابراهیم و آل عمران را بر جهانیان برترى داد. آنها فرزندان و [دودمانى] بودند که [از نظر پاکى و تقوا و فضیلت،] بعضى از بعض دیگر گرفته شده بودند و خداوند، شنوا و داناست [و از کوشش‌هاى آنها در مسیر رسالت خود، آگاه می‌باشد]».[۶] گرفته شدن بعضى از آنها از بعضى دیگر؛ یعنی خداوند پیامبران و برگزیدگان را از نژاد پیامبران و برگزیدگان قرار داده است که یا اشاره به عامل وراثت است، و یا تربیت خانوادگى و یا هر دو، و در هر حال شاهد گویایى براى مسئله مورد بحث؛ یعنى تأثیر وراثت و تربیت در شخصیّت و تقوا و فضیلت است.[۷]

ب. محیط اجتماعی

بی‌گمان وضع محیط اجتماعى زندگى انسان اثر فوق ‏العاده‌اى در روحیّات و اعمال او دارد؛ چرا که انسان بسیارى از صفات خود را از محیط کسب می‌کند. محیط‌هاى پاک غالباً افراد پاک پرورش می‌دهد و محیط‌هاى آلوده غالباً افراد آلوده.

درست است که انسان می‌تواند در محیط ناپاک، پاک زندگى کند و به‌عکس در محیط‌هاى پاک سیر ناپاکى را طى کند، به تعبیر دیگر؛ شرایط محیط علّت تامّه در خوبى و بدى افراد نیست ولى تأثیر آن‌را به عنوان یک عامل مهمّ زمینه ساز نمی‌توان انکار کرد.[۸]

انواع تأثیرات محیط عبارت‌اند از: رشد و شکوفایی استعدادها، شکل‌دهی هدایت رفتار، آموزش و انتقال اطلاعات و انتقال آداب و رسوم و هنجارهای اجتماعی. در خصوص فضایل و رذایل اخلاقی می‌توان همه این تأثیرات را به حساب آورد؛ محیط مساعد، موجب رشد و شکوفایی زمینه‌های اولیه وراثتی در فضایل یا رذایل می‌شود و می‌تواند رفتار فرد را هدایت کند و الگوهای مناسبی برای شخصیت وی فراهم سازد.

آیاتى از قرآن درباره تأثیر محیط در شخصیّت و روحیات اخلاقی‏ انسان به دلالت مطابقى یا به دلالت التزامى سخن می‌گویند؛ مانند:

۱. «و زمین پاک است که گیاهش به اذن پروردگارش بیرون می‌آید، و زمینى که ناپاک است، جز گیاهى اندک و بی‌سود از آن بیرون نمی‌آید. این‌گونه نشانه‌ها را براى گروهى که سپاس‌گزارند [به صورت‌هاى گوناگون‏] بیان می‌کنیم».[۹]

در این مثال؛ انسان‌ها به گیاهان تشبیه شده‌اند و محیط زندگى آنها به زمین‌هاى شور و شیرین؛ در یک محیط آلوده، پرورش انسان‌هاى پاک مشکل است هر چند تعلیمات قوى و مؤثّر باشد، همان گونه که قطرات حیاتبخش باران هرگز در شوره‌زار سنبل نمی‌رویاند. به همین دلیل، براى تهذیب نفوس و تحکیم اخلاق صالح باید به‏ اصلاح محیط اهمّیّت فراوان داد.[۱۰]

۲. «و بنی‌اسرائیل را از دریا عبور دادیم پس به گروهى گذر کردند که همواره بر پرستش بت‌هاى خود ملازمت داشتند، گفتند: اى موسى! همان‌گونه که براى آنان معبودانى است، تو هم براى ما معبودى قرار بده! موسى گفت: قطعاً شما گروهى هستید که جهالت و نادانى می‌ورزید».[۱۱]

در این آیه سخن از قوم بنی‌اسرائیل است که سال‌ها تحت تعلیمات روحانى و معنوى موسى(ع) در زمینه توحید و سایر اصول دین قرار داشتند و معجزات مهمّ الهى را همچون شکافته شدن دریا و نجات از چنگال فرعونیان، به‌طور خارق ‏العاده با چشم خود دیدند؛ امّا همین که در مسیر خود به سوى شام و سرزمین‌هاى مقدّس، با گروهى بت‌پرست برخورد کردند، تحت تأثیر این محیط ناسالم قرار گرفتند.[۱۲]

ج. نقش معاشران و دوستان‏

موضوع دیگرى که تأثیر عمیق آن به تجربه ثابت شده، مسئله معاشرت و دوستى است. غالباً دوستان و معاشران ناباب و آلوده سبب آلودگى افراد پاک شده‌اند؛ عکس آن نیز صادق است؛ زیرا بسیارى از افراد پاک توانسته‌اند بعضى از معاشران ناباب را به پاکى و تقوا دعوت کنند.

برای نمونه؛ در قرآن کریم می‌خوانیم: «و [به خاطر آور] روزى را که ستمکار دست خود را [از شدّت حسرت] به دندان می‌گزد و می‌گوید: اى کاش با رسول [خدا] راهى برگزیده بودم! اى واى بر من، کاش فلان [شخص گمراه] را دوست خود انتخاب نکرده بودم! او مرا از یاد آورى [حق] گمراه ساخت بعد از آن‌که [یاد حق] به سراغ من آمده بود! و شیطان همیشه خوار کننده انسان بوده است!».[۱۳] این آیات، سخن از تأسّف و تأثّر عمیق ستمگران در قیامت است که از انتخاب دوستان ناباب تأسّف می‌خورند؛ چرا که عامل اصلى بدبختى خود را در رفاقت با آنان می‌بینند.

د. عوامل غیبی

بر اساس بینش اعتقادی، توحید افعالی، خداوند به صورت طولی بر همه افعال و رفتار ما مؤثر است و در همه عوامل و پایه‌ها و عوامل تحولات اخلاقی حضور دارد. آیات قرآن، مبادی غیبی و در رأس آن، خداوند را عامل مستقل ذکر می‌کند که به طور جدی در عرصه هستی فعال هستند، و بر فضایل و رذایل تأثیرگذار است و می‌تواند با آماده‌سازی مقدمات و زمینه‌های لازم، توفیق عبد را در تحوّل اخلاقی فراهم کند.

در قرآن می‌بینیم که خداوند؛ هدایت، ایمان، طهارت قلب و هر گونه تحوّل اخلاقى و تزکیه را به خود اسناد می‌دهد و مرهون لطف و فضل و رحمت خویش می‌داند:

۱. «او کسى است که آرامش را در دل‌هاى مؤمنان نازل کرد تا ایمانى بر ایمانشان بیفزایند لشکریان آسمان‌ها و زمین از آن خداست، و خداوند دانا و حکیم است».[۱۴]

۲. «و اگر فضل خدا و رحمتش بر شما نبود، هرگز هیچ‌کس از شما پاک نمی‌شد؛ ولى [این‏] خداست که هرکس را بخواهد پاک می‌گرداند».[۱۵]

هـ. تغذیه

اولین دستور مهمّى که دین اسلام درباره تغذیه دارد این است که خوراکى و آشامیدنى خود را از راه حلال تهیه کنیم؛ زیرا در حلال آثار الهى و نور ملکوتى است که آن آثار و آن نور در قلب و نفس و عمل اثر مثبت می‌گذارد. بنابر قواعد الهى غذاى حلال، محرّک انسان به سوى عبادت و تحصیل فضایل اخلاقی و غذاى حرام، محرّک به سوى گناه و رذایل اخلاقی است.

در آیات قرآن مجید و روایات اسلامى نیز نشانه‌هاى روشنى براى این معنا دیده می‌شود:

۱. قرآن، درباره گروهى از یهود که مرتکب کارهاى خلافى از قبیل جاسوسى بر ضدّ اسلام و تحریف حقایق کتب آسمانى شده بودند، می‌فرماید: «آنها کسانى هستند که خدا نخواسته است دل‌هایشان را پاک کند»،[۱۶] و بلافاصله در آیه بعد می‌فرماید: «آنها بسیار به سخنان تو گوش فرا می‌دهند تا آن‌را تکذیب کنند و بسیار مال حرام می‌خورند».[۱۷]

این تعبیر نشان می‌دهد که آلودگى دل‌هاى آنها بر اثر اعمالى همچون تکذیب آیات الهى، و خوردن مال حرام به‌طور مداوم بوده است؛ و از این‌جا روشن می‌شود که خوردن مال حرام سبب تیرگى آیینه دل و نفوذ اخلاق رذیله و فاصله گرفتن با فضائل اخلاقى است.

۲. «اى پیامبران! از غذاهاى پاکیزه بخورید، و عمل صالح انجام دهید، که من به آنچه انجام می‌دهید آگاهم».[۱۸]

بعضى از مفسّران معتقدند ذکر این دو (خوردن غذاهاى پاک و انجام عمل صالح) پشت سر یکدیگر دلیل بر وجود یک نوع ارتباطى بین این دو است، و اشاره به این است غذاهاى مختلف آثار اخلاقى متفاوتى دارد، غذاى حلال و پاک، روح را پاک می‌کند و سرچشمه عمل صالح می‌شود، و غذاهاى حرام و ناپاک روح و جان را تیره و سبب اعمال ناصالح می‌گردد.[۱۹]

 پی نوشتها

[۱]. شعارى نژاد، على اکبر، روان شناسى رشد، ص ۶۰، اطلاعات، چاپ پنجم؛‏ الهامى نیا، على اصغر، تعلیم و تربیت در اسلام، ص ۱۱۱، قم، اداره آموزشهاى عقیدتى سیاسى نمایندگى ولى فقیه در سپاه، چاپ اول، ۱۳۷۶ش.

[۲]. نوح، ۲۶ - ۲۷.

[۳]. مکارم شیرازى، ناصر، اخلاق در قرآن، ج ‏۱، ص ۱۶۶ – ۱۶۷، قم، مدرسه الامام على بن ابى طالب (ع)، چاپ اول، ۱۳۷۷ش.

[۴]. آل عمران، ۳۷.

[۵]. اخلاق در قرآن، ج ‏۱، ص ۱۶۸.

[۶]. آل عمران، ۳۳ – ۳۴.

[۷]. اخلاق در قرآن، ج ‏۱، ص ۱۶۹؛ نیز ر.ک: طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج ‏۲، ص ۷۳۵، تهران، ناصر خسرو، چاپ سوم، ۱۳۷۲ش؛ طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج ‏۳، ص ۱۶۷، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، ۱۴۱۷ق.

[۸]. اخلاق در قرآن، ج ‏۱، ص ۱۴۹.

[۹]. اعراف، ۵۸.

[۱۰]. اخلاق در قرآن، ج ‏۱، ص ۱۵۱.

[۱۱]. اعراف، ۱۳۸.

[۱۲]. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج ‏۶، ص ۳۳۵، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ اول، ۱۳۷۴ش.

[۱۳]. فرقان، ۲۷ - ۲۹.

[۱۴]. فتح، ۴.

[۱۵]. نور، ۲۱.

[۱۶]. مائده، ۴۱.

[۱۷]. مائده، ۴۲.

[۱۸]. مؤمنون، ۵۱.

[۱۹]. ر.ک: تفسیر نمونه، ج ‏۱۴، ص ۲۵۵ – ۲۵۶؛ حقی بروسوی، اسماعیل، تفسیر روح البیان، ج ‏۶، ص ۸۷ – ۸۸، دارالفکر، بیروت، بی‌تا.

هنگامی که وقت نماز فرا می رسید، امام سجّاد علیه السّلام لرزه بر اندام می شد، رنگش زرد می گردید، و همچون شاخه درخت خرما می لرزید، و هنگامی که وارد نماز می شد، رنگش دگرگون می گردید، و همچون بنده ذلیل در حضور زمامدار جلیل بود، و مانند شخصی که با دنیا وداع می کند، نماز می خواند، و بندهای بدنش از خوف خدا لرزان می شد.

در نماز همانند درختی بود که هیچ حرکتی ندارد، مگر آنکه باد آن را به حرکت درآورد، و هنگامی که سجده می کرد، سر از سجده بر نمی داشت تا اینکه قطرات عرق از صورتش روان می شد، و هنگامی که ماه رمضان فرا می رسید، غیر از دعا، تسبیح، استغفار، و تکبیر، سخن دیگری نمی گفت، و یک کیسه چرمی داشت که مقداری تربت قبر امام حسین علیه السّلام در آن بود، و جز بر خاک، بر چیز دیگری سجده نمی کرد.

و آنچنان به قرآن دل بسته بود که می فرمود:
“اگر تمام مردم دنیا در مشرق و مغرب بمیرند، وقتی قرآن با من باشد، هیچ گونه وحشت نمی کنم”.

و هنگامی که در نماز به آیه مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ می رسید، آن قدر آن را تکرار می کرد که نزدیک بود از دنیا برود. و هنگام نماز، به جای سخت و ناهموار می رفت و به نماز مشغول می شد، و بر زمین سجده می کرد. روزی به کنار یکی از کوههای مدینه رفت و روی سنگ سخت و داغی به نماز ایستاد. آن حضرت از خوف خدا، بسیار می گریست، به طوری که وقتی سر از سجده برمی داشت، بر اثر اشک زیاد، گوئی در میان آب فرو رفته و بیرون آمده است.

آن بزرگوار، در انجام عبادت، کوشش فراوان داشت، به گونه ای که فاطمه دختر علی علیه السّلام نزد جابر انصاری آمد و گفت:

“ما بر گردن شما حقوقی داریم، یکی از حقوق ما این است که هرگاه دیدید یکی از ما به خاطر عبادت بسیار، در معرض خطر است، به او یادآوری کنید و او را به حفظ جان، سفارش نمائید، و این علی بن الحسین علیه السّلام یادگار پدرش است که بر اثر کوشش فراوان در عبادت، خود را در پرتگاه خطر شدید قرار داده است، و از بسیاری سجده، پیشانی و کف دستها و روی زانوهایش پینه بسته، و جانش را در رنج شدید انداخته است! ”.

جابر به خانه امام سجّاد علیه السّلام آمد، و پس از طلب اجازه، وارد خانه شد. آن حضرت را در محراب عبادت دید که بسیاری عبادت، او را فرسوده نموده بود، عرض کرد: “برای حفظ جان خودتان کمتر عبادت کنید”، امام سجّاد علیه السّلام در پاسخ فرمود:

یا جابر! لا ازال علی منهاج ابویّ، متأسّیا بهما حتّی القاهما
 “ای جابر! من همواره همانند رفتار پدرانم هستم و به آنها اقتدا می کنم تا به دیدارشان نائل گردم”.
 

حضور قلب عجیب امام سجاد علیه السلام در نماز

روایت شده: هرگاه امام سجّاد علیه السّلام مشغول نماز می شد، آنچنان از خود بی خود می گشت که صدای اطراف خود را نمی شنید. در یکی از شبها، یکی از فرزندان کودکش به زمین افتاد و دستش شکست، اهل خانه فریاد کشیدند و همسایگان آمدند و شکسته بند آوردند، او دست آن کودک را که از شدّت درد، گریه می کرد، بست، ولی امام سجّاد علیه السّلام هیچ یک از این صداها را نشنید، وقتی که صبح شد، دید دست فرزندش به گردنش بسته شده است، علت را پرسید، جریان را به آن حضرت خبر دادند.

در روایت دیگر آمده: آن حضرت در اطاقی به سجده افتاده بود، آن اطاق آتش گرفت، حاضران می گفتند: “ای پسر رسول خدا! آتش، آتش! ”. آن حضرت، سرش را از سجده بلند نکرد، تا اینکه آتش خاموش شد، پس از آنکه نشست، از او پرسیدند: “چه چیز تو را از وجود آتش غافل و بازداشت؟ ”، در پاسخ فرمود:
الهتنی عنها النّار الکبری
“آتش بزرگ (دوزخ) مرا از این آتش، بازداشت”.

حضور قلب آن بزرگمرد، به گونه ای بود که حتّی شیطان به صورت مار افعی در روبروی او ظاهر شد، تا او را از توجّه به خدا بازدارد، ولی نتوانست.
 

جوان ناشناس و نماز و مناجات عجیب او

حمّاد بن حبیب عطّار کوفی می گوید: من همراه کاروان، از کوفه به سوی مکّه برای انجام حجّ، رهسپار شدیم، به منزلگاه “زباله” رسیدیم، و سپس از آنجا شبانه حرکت کردیم، باد سیاه تاریکی بر سر راه ما وزیدن گرفت، به طوری که افراد کاروان از همدیگر پراکنده شدند، من در آن صحرا و بیابان سرگردان بودم و همچنان بی هدف راه می رفتم تا به بیابان بی آب و علف و خشکی رسیدم، و به کنار درختی پناه بردم، وقتی که شب کاملا تاریک شد، ناگهان جوانی را که لباس سفید پوشیده بود و بوی مشک از او به مشام می رسید، کنار آن درخت آمد، با خود گفتم:
این آقا، یکی از اولیای خدا است، اگر متوجّه گردد، می ترسم از من دور شود، و من باعث گردم که او از بسیاری از عباداتی که می خواهد انجام دهد، بازماند، تا آنجا که توانستم، خود را پنهان کردم، آن جوان به نزدیک آن درخت آمد، و آماده

نماز شد، راست ایستاد و به مناجات پرداخت و در این حال به خدا چنین می گفت:
یا من حاز کلّ شی ء ملکوتا، و قهر کلّ شی ء جبروتا، اولج قلبی فرح الاقبال علیک، و الحقنی بمیدان المطیعین لک
 “ای خداوندی که به خاطر شکوه اقتدارت، بر همه چیز مالک شده ای، و به خاطر عظمت خود بر همه چیز چیره شده ای، شادی روی آوردن به سویت را بر قلبم وارد کن [شیرینی یادت را به من بچشان] و مرا به میدان های پیروان خودت برسان”.

سپس مشغول نماز شد، و [پس از مدّتی] چون او را بی حرکت دیدم، به سوی آن محلّی که عبادت می کرد، رفتم، ناگاه در آنجا چشمه ای دیدم که آب سفید و درخشان از آن می جوشید، آماده نماز شدم، و پشت سر آن جوان ناشناس ایستادم، ناگهان خود را در محرابی دیدم، که گویا آن را همان وقت ساخته بودند، و آن جوان را دیدم که در نماز و مناجات خود، هرگاه به آیه ای از قرآن می رسید که در آن از پاداش یا عذاب الهی، یاد شده بود، آن را با ناله و اندوهی جانکاه تکرار می کرد، این وضع تا سحر ادامه یافت، وقتی که تاریکی شب برطرف شد، برخاست و ایستاد، و چنین مناجات کرد:
یا من قصده الطّالبون، فاصابوه مرشدا، و امّه الخائفون فوجدوه متفصّلا، و لجأ الیه العابدون فوجدوه موئلا، متی راحة من نصب لغیرک بدنه، و متی فرج من قصد سواک بنیّته، الهی تقشع الظّلام و لم اقض من خدمتک و طرا، و لا من حیاض مناجاتک صدرا، صلّ علی محمّد و آله، افعل بی اولی الامرین بک یا ارحم الرّاحمین
“ای خدائی که: جویندگان به سویش رو آوردند، و او را راهنمائی خود یابند. ای خدائی که: خائفان به جانبش روانه شدند و او را بخشنده و عطابخش یافتند. ای خدائی که: عبادت کنندگان به او پناهنده شدند و او را پناهگاه خود دیدند، چه وقت است آسودگی کسی که خود را برای غیر تو، به رنج و زحمت انداخته است؟ و چه وقت است شادی آن کسی که به سوی غیر تو توجّه قلبی نموده است؟ خدایا! تاریکی شب به پایان رسید، ولی من از پیشگاه تو به حاجتی نائل نشدم، و از دریای مناجات و ارتباط با تو، به نوائی نرسیدم، بر محمّد صلّی اللّه علیه و آله و آل او درود بفرست، و به من آنچه را که بین دو چیز، در پیشگاه تو شایسته تر است عنایت فرما، ای خدائی که مهربانترین مهربانان هستی”.

[در این هنگام، آن جوان آماده رفتن شد] ترسیدم که از شناختن او محروم گردم، دامنش را گرفتم و عرض کردم: “تو را به حقّ آن خداوندی که خستگی عبادت را با آن همه رنجی که دارد، از تو برداشته، و مناجات و توجّه به خود را در کام تو لذیذ نموده است، به من رحم و لطفی فرما، زیرا من در این راه گم شده ام و سرگردان گردیده ام، به کارهای تو علاقه دارم، و معنی گفتار تو آرزوی من است”.

آن جوان گفت:
“اگر تو براستی به خدا توکّل می نمودی، سرگردان نمی شدی، اکنون همراه من بیا”، نزدیک درخت آمد و دستم را گرفت (آنچنان با سرعت به سوی مکّه می رفتیم) که گمان کردم، زمین زیر پای من کشیده می شود، هنگامی که سفیده صبح دمید، به من فرمود: “اکنون به تو مژده باد که در مکّه هستی، اینجا مکّه است، همان دم صدای ضجّه مردم را شنیدم، و جاده را دیدم. به آن جوان عرض کردم: “تو را سوگند می دهم به آن خدائی که در روز قیامت، در آن روز نیاز، به لطف او امیدوار می باشی، به من بگو تو کیستی؟ ” فرمود اکنون که مرا قسم دادی، من “علی بن الحسین” هستم.

نگاهی بر زندگی چهارده معصوم علیهم السلام، شیخ عباس قمی، ص: 159

امام سجاد عليه السلام فرمود:

سه حالت و خصلت در هر يك از مؤمنين باشد در پناه خداوند خواهد بود و روز قيامت در سايه رحمت عرش الهي مي باشد و از سختي ها صحراي محشر در امان است:

اوّل آن كه در كارگشايي و كمك به نيازمندان و درخواست كنندگان دريغ ننمايد.

دوّم آن كه قبل از هر نوع حركتي بينديشد كه كاري را كه مي خواهد انجام دهد يا هر سخني را كه مي خواهد بگويد آيا رضايت و خوشنودي خداوند در آن است يا مورد غضب و سخط او مي باشد.

سوّم قبل از عيب جويي و بازگويي عيب ديگران، سعي كند عيب هاي خود را برطرف نمايد. (1)

امام سجاد عليه السلام فرمود:

سه چيز موجب نجات انسان خواهد بود: بازداشتن زبان از بدگويي و غيبت مردم، خود را مشغول به كارهايي كردن كه براي آخرت و دنياي انسان مفيد باشد و هميشه بر خطاها و اشتباهات خود ناراحت باشد. (2)

امام سجاد عليه السلام فرمود:

هركس داراي چهار خصلت باشد، ايمانش كامل، گناهانش بخشوده خواهد بود، و در حالتي خداوند را ملاقات مي كند كه از او راضي و خوشنود است:

1 ـ خصلت خود نگهداري و تقواي الهي به طوري كه به تواند بدون توقّع و چشم داشتي، نسبت به مردم خدمت نمايد.

2 ـ راست گويي و صداقت نسبت به مردم در تمام موارد زندگي.

3 ـ حيا و پاكدامني نسبت به تمام زشتي هاي شرعي و عرفي.

4 ـ خوش اخلاقي و خوش برخوردي با نزديكان و خانواده خود. (3)

امام سجاد عليه السلام فرمود:

اي فرزند آدم، تا آن زماني كه در درون خود واعظ و نصيحت كننده اي دلسوز داشته باشي و در تمام امور بررسي و محاسبه كارهايت را اهميّت دهي و در تمام حالات ـ از عذاب الهي ـ ترس و خوف داشته باش؛ در خير و سعادت خواهي بود. (4)

امام سجاد عليه السلام فرمود:

حقّي كه شكم بر تو دارد اين است كه آن را ظرف چيزهاي حرام ـ چه كم و چه زياد ـ قرار ندهي و بلكه در چيزهاي حلال هم صرفه جويي كني و به مقدار نياز استفاده نمايي. (5)

امام سجاد عليه السلام فرمود:

كسي كه مشتاق بهشت باشد در انجام كارهاي نيك، سرعت و عجله مي نمايد و شهوات را زير پا مي گذارد و هركس از آتش قيامت هراسناك باشد به درگاه خداوند توبه مي كند و از گناهان و كارهاي زشت دوري مي جويد. (6)

امام سجاد عليه السلام فرمود:

دست نياز به سوي مردم دراز كردن، سبب ذلّت و خواري در زندگي و در معاشرت خواهد بود و نيز موجب از بين رفتن حيا و ناچيز شدن شخصيت خواهد گشت به طوري كه هميشه احساس نياز و تنگ دستي نمايد و هرچه كمتر به مردم رو بيندازد و كمتر درخواست كمك نمايد بيشتر احساس خودكفايي و بي نيازي خواهد داشت. (7)

امام سجاد عليه السلام فرمود:

سعادت و خوشبختي انسان در حفظ و كنترل اعضاء و جوارح خود از هرگونه كار زشت و خلاف است. (8)

امام سجاد عليه السلام فرمود:

در اين دنيا سرور مردم، سخاوتمندان هستند؛ ولي در قيامت سيّد و سرور مردم، پرهيزكاران خواهند بود. (9)

امام سجاد عليه السلام فرمود:

هر كس براي رضا و خوشنودي خداوند ازدواج نمايد و با خويشان خود صله رحم نمايد، خداوند او را در قيامت مفتخر و سربلند مي گرداند. (10)

امام سجاد عليه السلام فرمود:

هركس به ديدار دوست و برادر خود برود و براي رضاي خداوند او را زيارت نمايد به اميد آن كه به وعده هاي الهي برسد، هفتاد هزار فرشته او را همراه و مشايعت خواهند كرد، همچنين مورد خطاب قرار مي گيرد كه از آلودگي ها پاك شدي و بهشت گوارايت باد. پس چون با دوست و برادر خود دست دهد و مصافحه كند مورد رحمت قرار خواهد گرفت. (11)

امام سجاد عليه السلام فرمود:

چنانچه شخصي تو را بدگويي كند و سپس برگردد و پوزش طلبد، عذرخواهي و پوزش او را پذيرا باش. (12)

امام سجاد عليه السلام فرمود:

تعجّب دارم از كسي كه نسبت به تشخيص خوب و بد خوراكش اهتمام مي ورزد كه مبادا ضرري به او برسد، چگونه نسبت به گناهان و ديگر كارهايش اهميّت نمي دهد و نسبت به مفاسد دنيايي، آخرتي، روحي، فكري، اخلاقي و... بي تفاوت است. (13)

امام سجاد عليه السلام فرمود:

هركس انسان گرسنه اي را طعام دهد خداوند او را از ميوه هاي بهشت اطعام مي نمايد و هر كه تشنه اي را آب دهد خداوند از چشمه گواراي بهشتي سيرآبش مي گرداند و هركس برهنه اي را لباس بپوشاند خداوند او را از لباس سبز بهشتي خواهد پوشاند. (14)

امام سجاد عليه السلام فرمود:

به وسيله عقل ناقص و نظريه هاي باطل و مقايسات فاسد و بي اساس نمي توان احكام و مسايل دين را به دست آورد؛ بنابراين تنها وسيله رسيدن به احكام واقعي دين، تسليم محض مي باشد؛ پس هركس در مقابل ما اهل بيت تسليم باشد از هر انحرافي در امان است و هر كه به وسيله ما هدايت يابد، خوشبخت خواهد بود و شخصي كه با قياس و نظريات شخصي خود بخواهد دين اسلام را دريابد، هلاك مي گردد. (15)

امام سجاد عليه السلام فرمود:

دنيا همچون نيمه خواب (چرت) است و آخرت بيداري مي باشد و ما در اين ميان رهگذر، بين خواب و بيداري به سر مي بريم. (16)

امام سجاد عليه السلام فرمود:

از سعادت مرد آن است كه در شهر خود كسب و تجارت نمايد و شريكان و مشتريانش افرادي صالح و نيكوكار باشند، و نيز داراي فرزنداني باشد كه كمك حال او باشند. (17)

امام سجاد عليه السلام فرمود:

هر آيه اي از قرآن، خزينه اي از علوم خداوند متعال است، پس هر آيه را كه مشغول خواندن مي شوي، در آن دقّت كن كه چه مي يابي. (18)


 

پي نوشتها:

1ـ تحف العقول: ص204

2 ـ تحف العقول: ص 204

3 ـ مشكاه الانوار: ص 172

4 ـ مشكاه الانوار: ص 246

5 ـ تحف العقول: ص 186

6 ـ تحف العقول: ص 203

7 ـ تحف العقول: ص 210

8 ـ تحف العقول: ص201

9 ـ مشكاه الانوار: ص 232

10 ـ مشكاه الانوار: ص 166

11 ـ مشكاه الانوار: ص 207

12 ـ مشكاه الانوار: ص 229

13 ـ أعيان الشّيعه: ج 1، ص 645

14 ـ مستدرك الوسايل: ج 7، ص 252، ح 8

15 ـ مستدرك الوسايل: ج 17، ص 262، ح 25

16 ـ تنبيه الخواطر، معروف به مجموعه ورّام: ص 343، س 20

17 ـ وسايل الشيعه: ج 17، ص 647، ح 1

18 ـ مستدرك الوسايل: ج 4، ص 238، ح 3

پنج شنبه, 19 مرداد 1402 17:19

حضرت زینب(ع) الگوی مجاهدت و صبوری

١. زینب (علیها سلام) فرزند سوم و دختر اول امام علی (ع) و فاطمۀ زهرا(ع) دخت گرامی رسول خدا، به قول مشهور پنجم جمادی الاول سال پنجم هجرت (مطابق ٦٢٧میلادی)[1] در مدینه منوره چشم به جهان گشوده[2] پنج سال با جد بزگوار خویش رسول خدا زندگی کرد و تقریبا از برادرش حضرت امام حسین (ع) دوسال کوچکتر بود. وقتی مادرش حضرت فاطمه (ع) در جوانی به شهادت رسید، حدود شش سال داشت، وقتی پدرش امام علی (ع) ٢١ رمضان سال چهلم هجرت در محراب عبادت مسجد کوفه شهید شد، حدود ٣٤ ساله بود، آن گاه که برادرش حضرت امام حسن(ع) هفتم یا ٢٨ صفر سال پنجاه هجرت، در مدینه مسموم با جهان وداع گفت، زینب (علیها سلام) حدود ٤٤ سال داشت و آن وقت، که همراه برادرش امام حسین (ع) ٢٨ رجب سال ٦٠ هجرت از مدینه به مقصد عراق (کربلا) هجرت میکرد، حدود ٥٤ سال داشت.

٢. چنان که ملاحظه شد، در طول زندگی و سیره این بانوی بزرگ، شهادت پدر، شهادت مظلومانه مادر، و شهادت برادرش حضرت امام حسن(ع) برای وی، آلام و مصائب دردناکی را در پی داشت که تحمل آن ها از طرفی، رنج اور و طاقت فرسا بود، و از طرف دیگر، این بانوی بزرگ را «پولادی آب دیده» میکرد، تا از وی عنصری شجاع و قهرمانی بزرگ پدید آید.

٣. مسافرت های همراه با رنج و سختی ها از مدینه به کوفه، به هنگام اسارت پدرش امام علی (ع) و اقامت حدود پنج سال در آن شهر، بازگشت به مدینه حدود شش ماه پس از پذیرش صلح با «معاویه» از سوی برادرش امام حسن(ع) و مشاهده درد و رنج های آن امام معصوم مظلوم از سوی امویان و سرانجام شهادت دلخراش آقا حضرت، مسافرت از مدینه به مکه، همراه حضرت امام حسین (ع) و اقامت حدد ١٢٥ روز (٣ شعبان تا ٨ ذی حجه سال ٦٠ هجرت) در آن شهر، مسافرت چهارم از مکه به عراق(کوفه-کربلا) سختی ها، دانایی ها و تجاربی در پی داشت، که آن بزرگوار را برای انجام رسالتی بس خطیر و سرنوشت ساز مهیا کرده بود.

٤. شب و روز عاشورا را در نظر بگیریم: یک ارتش مسلمان تمامی دژخیم ١٨ هزار نفری[3] یک سپاه کوچک مؤمن و مخلص (١٤٥) نفری[4] از ١١ ساله تا ٨٠ ساله را مدت ٨ شبانه روز در بیابان گرم و سوزان، بدون دسترسی به شهر و دیار، به محاصره درآورده، از «نوشیدن آب» هم، برای نوادگان پیامبر اسلام(ص) دریغ می دارند، زینب (علیها سلام) در یک نیمه روز، ٦ برادر عزیز، فرزند خویش (عون) برادرزادگان، جمعا هیجده تن از «بنی هاشم» از کودک شیرخوار تا پنجاه و هفت ساله را از دست داده و داغ هیجده عزیز دیده، قاتلان سنگ دل، عربده مستانه سر می دهند، چه کسی باید «حریم مقدس امامت و شهادت» را پاس دارد؟ نقشه ی شوم دشمن را خنثی و حتی برای طولانی مدت، آنان را به شکست و رسوایی کشاند؟ این شخص زینب (علیها سلام) است.

حال، ببینیم، این اسوه ایمان استوار، دارای بینش عمیق، هوشیاری خردمندانه، تجارب سازنده و دارای چشم انداز درخشان، به هنگام آغاز رسالت بسیار سخت، در شرایط بحرانی طاقت فرسای عاشورا سال ٦١ هجرت و پس از آن، این رسالت را چگونه تبلور عینی و عملی بخشیده است؟

الف: کنار پیکر برادر

زینب (علیها سلام) علاوه بر این که در طول زندگی به خصوص در سفر عاشورای «مرزهای اطاعت از امامت» را به خوبی رعایت کرده، در این سفر حساس نیز، لحظه ای از ادای رسالت الهی خویش، غفلت به خود راه نمی دهد. هنوز شیهه اسبان، عربده دژخیامان و هیاهوی مغرورانه دشمنان اموی جریان دارد، گرد و غبار میدان نبرد کربلا، هوا را تیره و تار ساخته، حسین (ع) همه عزیزان و یاران خویش را غرقه به خون نثار کرده، آن گاه برای سپردن «امانت امامت» و وداع با خواهران و دختران و فرزندان، به خیمه های اسکان آنان باز میگردد، این بار حسین (ع) که به هنگام رویایی با دشمن، لباس درخور شأن امامت به تن داشت، به منظور حفظ کیان شخصیتی خویش و پیشگیری از خباثت اموی، از خواهرش زینب (علیها سلام) پیران کهنه برای پوشیدن زیرلباس طلب میکند[5] و آن گاه که زینب (علیها سلام) از مشاهده این وضع آشفته می شود، امام حسین (ع) زینب و همه بانوان را به هنگام وداع به صبر یشتن داری و آمادگی برای اسارت و بردباری در برابر مصائب سخت و طاقت فرسا فرا می خواند:

«استعدوا لبلاء و اعلموا أن الله حافظکم و حامیکم، و سینجیکم من شر الأعداء، و یجعل عاقبة أمرکم إلی خیر، و یعذب أعادیکم بأنواع العذاب، و یعوضکم عن هذا البلیة بانواعی النعم و الکرامة فلا تشکوا، و لا تقولوا بالسنتکم ما ینقص من قدرکم»[6] صبر و شکیبایی پیشه سازید و آماده تحمل بلا و آزمون شوید، و بدانید خداوند نگه دار و پشتیبان شماست، و به زودی از چنگال دشمنان رهایی خواهید یافت، و عاقبت خیر و صلاح از آن شماست، و در مقابل دشمنان شما، به انواع عذاب و شقاوت مبتلا خواهند شد، در حالی که شما به انواع نعمت ها و کرامت و عظمت خواهید رسید بنابراین، چیزی به زبان جاری نگردانید، که از مقام و منزلت شما بکاهد.

آری، این توصیه های نویدبخش در ذهن زینب (علیها سلام) برای آینده پیوسته جریان داشت، اما آیا با مشاهده اقدام وحشیانه یک قاتل مسلمان نما، آن هم قتل امام معصوم، سکوت یا بی تفاوتی جایز است؟ و سکوت مساوی با رضایت نیست؟ و می توان قاتل و حاکم متجاوز را به حال خودش رها کرد؟ و وجدان انسانی را خفته داشت؟ هرگز، هرگز؛ بدین خاطر، زینب قهرمان و دانشمند و هوشیار، با یک دنیا شهامت، عمر سعد، فرمانده سپاه دژخیم اموی را، از همان جا به سؤال و محاکمه میکشد؛ که: «أیقتل أبو عبدالله، و أنت تنظر إلیه؟»[7] آیا ابا عبدالله را میکشند، و تو ایستاده ای و نگاه میکنی؟!

ب: سوگواری حماسی

سیدالشهدا(ع) به هنگام درگیری شدید با دشمن، به زینب (علیها سلام) سفارش کرده بود، صحنه نبرد را ترک گوید و برای جمع آوری و حفاظت از زنان و کودکان به خیمه ها برگردد[8] اما: برای بعد آن، زینب (علیها سلام) باید در برابر دژخیمان و برای ثبت در سینه ها و تاریخ و وجدان های خفته و غبار گرفته و فریب خورده، رسالت خویش و «پیام خون های» پاکان را از همان روز و همان ساعت ابلاغ کند.

حضرت امام حسین (ع) تا آخرین لحظه حیات خویش، هرچه دلیل و برهان بر امامت و حقانیت خویش بود، در برابر سپاه «یزید» اقامه کرده، خطبه ها خوانده، موعظه ها نموده و آینده تباه «سپاه یزیدی» اعلام داشته، «عمر سعد هم فرمانده این سپاه دژخیم، به عنوان یک مسلمان «در حضور جمع نماز صبح خویش را صورت داده»[9] اما، هستی مال و منال و پست و مقام، چنان چشم دل آنان را کور و گوش آنان را «کر» نموده و به قساوت قلب مبتلا کرده، که جز به قتل و خونریزی تسکین نمی یابند، اکنون یک راه طولانی پیش پای زینب (علیها سلام) بیشتر باقی نمانده است، راهی که از همان جا، به «وجدان های خفته» منتهی می شود، تا از آن ساعت و بعدها، اگرچه از «جوشش درون» یا «تذکر دیگران» یا کیفر و مجازات نقد، شاید بیدار گردند!

بدین خاطر، زینب (علیها سلام) در گودال قتلگاه و در کنار پیکر غرقه در خون حسین (ع) که به بیان امام صادق(ع) :«٣٣ زخم نیزه و ٣٤ زخم شمشیر و در بیانی در پیراهن آن حضرت بیش از ١١٠ پارگی جای تیر و نیزه بود»[10] و هر انسانی را منقلب می سازد، از راه تهیج عاطفه و «نقب زدن به درون» شیفتگاه قدرت و ثروت اقدام کند. آری، زینب (علیها سلام) بدون این که گریه و ناله و شکوه و بی تابی زنانه سر دهد، با یک دنیا شهامت و عظمت، سابقه درخشان حسین (ع) و پرورش در دامان رسالت و نبوت را، در برابر چشم آن فریب خوردگان، این گونه به نمایش میگذارد:

«یا محمداه! یا محمداه! صلی علیک ملائکة السماء هذا حسین بالعراء، مرمل بالدماء، مقطع الأعضاء یا محمداه! و بناتک سبایا، و ذریتک مقتلة، تسفی علیها الصبا...».[11] «یا محمد! یا محمد! سلام فرشتگان آسمان بر تو باد، این حسین (ع) تو است، که با بدن به خون آغشته و قطعه قطعه شده، روی زمین قرار گرفته است! یا محمد! اکنون دختران تو اسیر دشمنانند، نوادگان تو کشته شده و باد صبحگاهی بر پیکرهای آنان می وزد، من شکایت این قوم را به خدا و پیامبر و به علی مرتضی و حمزه سید الشهدا، می برم. حمید بن مسلم گفته است: به خداوند سوگند، با این رفتار زینب (علیها سلام) همه دوست و دشمنی که در آن جا حضور داشتند، تحت تأثیر قرار گرفتند و ناله و گریه سر دادند!»[12]

در بیانی هم آمده : «وقتی زینب (علیها سلام) اسب بی سوار حسین (ع) را، که به سوی خیمه ها آمده بود، دید، به منظور نشان دادن عمق خباثت دشمنان اموی و بیان عظمت مصیبت، درحالیکه گرد و غبار میدان جنگ فرو ننشسته بود و عربده دشمنان هم چنان جریان داشت، با شتاب از خیمۀ خویش بیرون آمد و فریاد برآورد: ای کاش آسمان بر زمین فرو می افتاد و ای کاش کوه ها متلاشی و پراکنده میگشت و بر دامنه بیابان می ریخت».[13]

ج: به هنگام غارت خیمه ها

مستی قدرت و شعله کینه های سوازن امویان هنوزرو ته بود ولاش میکردند که وحشیگری، کینه توزی و مال اندوزی خویش را افزون گردانند، در حالیکه خورشید به طرف مغرب می رفت، آنان هتاکی و درنده خویی دیگری را آغاز کردند، یعنی برای غارت گری با خوی سبعیت به خیمه های زنان و دختران و کودکان داغ داری، که تعداد آنان به حدود هفتاد تن می رسید، یورش بردند.

حمیدبن مسلم، راوی واقعه کربلا گفته است: امویان نخست، اموال و لباس و زینت آلات و حتی لباس های تن بانوان و گوشواره دختران را غارت کردند، تا جایی که آنان لباس کامل به بر نداشتند. سپس آنان را از خیمه ها بیرون راندند، و در نتیجه آن داغ دیده گان با پای برهنه و پیاده و با گریه و شیون، در بیابان می دویدند! و آن گاه در خیمه ها آتش افروختند![14]

در چنین شرایطی، رسالت و مسئولیت زینب (علیها سلام) وخیم تر و سنگین تر می شود؛ زیرا غیر از توسل به وجدان و عاطفه باقی مانده در نهاد دشمنان خون خوار، در آن بیابان دور از شهر و دیار، راه دیگری سراغ ندارد! حمیدبن مسلم، گفته است: «فوالله، لا أنسی زینب بنت علی (ع) و هی تندب الحسین (ع) و تنادی بصوت حزین و قلب کئیب: وا محمدا(ص)...»[15]

به خدا سوگند، فراموش نمیکنم، زینب دختر علی (ع) را که برای حسین (ع) زاری و ناله میکرد و با صدای سوزناک و با قلبی پر از غم و اندوه میگفت : یا محمد! درود فرشتگان آسمان بر تو باد، این حسین (ع) است، که به خون آغشته اعضای بدن او از هم جدا شده و دختران تو در حال اسارتند، به خدا و محمد مصطفی و علی مرتضی و فاطمه زهرا و حمزه سیدالشهداء، شکایت میکنم.

یا محمد(ص)! این حسین توست، که در این دشت افتاده، و باد و غبار بیابان بر پیکر وی می وزد، او مقتول فرزندان افراد نابه کار است، وای، وای، به واقع امروز جدم رسول خدا رحلت کرده، ای اصحاب محمد(ص) اکنون اینان فرزندان محمد مصطفایند، که چون اسیران درآمده اند.

زینب (علیها سلام) در آن وضع بحرانی، به سفارش حسین (ع) سالار و سرپرست بازماندگان شهیدان کربلاست، پناهگاه دختران داغ دار و مصیبت زده[16] و به حسب شواهد تاریخی، جمع آوری زنان و دختران و کودکان پراکنده از بیم مهاجمان در بیابان، اما ناگاه به روایت «حمیدبن مسلم» و وقتی متوجه می شود: شمر بن ذی الجوشن با عده ای افراد فرومایه از سپاه عمر سعد، به خیمه علی بن الحسین (ع) - زین العابدین – در حالی که آن بزرگوار در بستر بیماری شدید قرار دارد یورش برده اند تا او را به قتل برسانند و به خاطر بیماری و نوجوانی، مورد نکوهش و منع قرار میگیرند...![17] زینب (علیها سلام) نیز با توجه به حساسیت موضوع، فرصت را از دست نمی دهد و با کمال شهامت و هشیاری، در دفاع از جان امام زمان خویش، با خروش فریاد برمیآورد، به خدا سوگند، او کشته نخواهد شد، مگر این که من هم با او کشته شوم![18] و بدین سان رسالت و مدیریت هوشمندانه و مؤمنانه خویش را در قالب سالاری و نگه داری از امام سجاد(ع) و سایر بازماندگان داغ دار به نمایش میگذارد.

د: وداع، در قتلگاه

شام عاشورا را زینب (علیها سلام) با رنج و سختی های دردناک، با سرپرستی بیمار کربلا، زنان داغ دیده و کودکان عزیز از دست داده، با مهارت و درایت و تلخی فراوان از بیم دشمن مزدور پشت سر گذاشت، آیا صبح یازدهم محرم، آب و غذایی به آنان رسیده است؟ نمی دانیم، اما قاتلان پیروز اطلاع دادند، آن روز باید راه «کوفه» را پیش گرفت، نوادگان پیامبر خدا در حال اسارتند و ناچار باید به آن وضع تن دهند، زمزمه حرکت به گوش می رسید، عمر سعد، فرمانده سپاه اموی، دستور حرکت را صادر کرد، اما «بانوان و بازماندگان عاشورا تقاضا کردند، تا آنان را از قتلگاه شهیدان عبور دهند»[19] البته، بعدازظهر روز عاشورا، که آن را «مطابق با ١١ مهرماه سال ٥٩ شمسی» تخمین زده اند، زینب (علیها سلام) و تعداد دیگری از بانوان به قتلگاه آمده و سوگواری کرده بودند، ولی با آمدن روز یازدهم متفاوت بود، زیرا این بار، اولا تحت نظر مأموران جلاد، با اجبار و برای وداع و همگان از زن و مرد و کوچک و بزرگ حضور یافته و با مشاهده پیکرهای بی سر غرقه در خون، غوغایی از گریه و ناله و سوگواری بی نظیری برقرار گردید! به گونه ای که در این فرصت اندک و بحرانی به استناد منابع و شواهد تاریخی، شاهد سه مرحله مدیریت چشم گیر، تأثیرگذار، ماندگار و سرنوشت ساز از سوی حضرت زینب (علیها سلام) هستیم:

شاهد اول : زینب (علیها سلام) که پرورش یافته مکتب علی (ع) است، که به هنگام ارتباط با معبود متعال و عمل براساس حق مداری و انجام وظیفه، برای او از همه چیز برتر و بالاتر است، و غیر از آن همه چیز کوچک و بی مقدار است[20] آن که کنار بدن مقدس حضرت امام حسین (ع) قرار گرفت، رو به قبله دست زیر بدن برد و سر به سوی آسمان و عرض کرد:« اللهم تقبل منا هذا القلیل من القربان».[21] پروردگارا! این قربانی کوچک را از خاندان ما قبول فرما.

شاهد دوم: امام زین العابدین(ع) که هنوز گرفتار بیماری بود به «زائده، پدر قدامة» میگوید: با مشاهده صحنه دلخراش پیکر پدرم حسین (ع)، پیکرهای فرزندان، برادران و سایر یاران و این که دیدم عمه هایم و زنان را می خواهند برای بردن به کوفه بر شترها سوار کنند، چنان منقلب شدم، که در حال جان دادن قرار گرفتم، اما وقتی عمه ام زینب دختر علی (ع) چنین حالتی را از من مشاهده نمود فرمود: «مالی أراک تجود بنفسک یا بقیة جدی و أبی و إخواتی؟[22] ای یادگار جد و پدر و برادرانم! چرا با جان خود بازی میکنی؟ و می خواهی جان خود را از دست بدهی؟

شاهد سوم : اگر زینب (علیها سلام) به خاطر ایمان و قوت قلب و بینش و بصیرت، به این مقام و مرتبت عالی رسیده و این گونه در بحران، کاروان رسالت را مدیریت میکند، علاوه بر تربیت علوی و فاطمی(ع) و تجارب مسافرت ها، پرورش یافته مکتب حضرت امام حسین (ع) که به وی منصب «وصایت و نیابت» نیز داده است.

در تاریخ می خوانیم: «و کانت زینب (علیها سلام) لها نیابة خاصة عن الحسین (ع) و کان الناس یرجعون إلیها فی الحلال و الحرام، حتی برء زین العابدین(ع) من مرضه»[23] زینب (علیها سلام) از جانب امام حسین (ع) نیابت خاص داشت، و مردم در بیان احکام حلال و حرام، به او مراجعه میکردند، تا این که امام زین العابدین(ع) از بیماری خویش بهبودی یافت.

احمدبن ابراهیم، میگوید: «در سال ٢٦٠ هجری، به خانه «حکیمه» دختر امام جواد(ع) و خواهر امام حسن عسکری(ع) وارد شدم و از پشت پرده با وی در مسائل امامت به گفت وگو پرداختیم، در ضمن بحث این مسئله مطرح شد، که آیا «زن» می تواند وصی و نایب قرار گیرد؟ وقتی حکیمه نظر موافق داد، عمل امام حسین (ع) که زینب (علیها سلام) را وصی خود قرار داد دلیل ادعای خود آورد و گفت: «و کان ما یخرج عن علی بن الحسین (ع) من علم، ینسب إلی زینب، سترا علی علی بن الحسین(ع) .[24] آری، حضرت امام حسین (ع) زینب (علیها سلام) وصی خویش قرار داد، و احکام و علومی را هم که از سوی امام زین العابدین(ع) صادر میگردید، به خاطر این که جان آن امام از گزند دشمنان مصون بماند، به زینب (علیها سلام) نسبت داده می شد.

شاهد چهارم: باری، زینب (علیها سلام) با چنین مقامی و با توجه به آموزه های جدش رسول خدا و پدرش امام علی (ع) در قتلگاه شهیدان و در بحران عزاداری و سوگواری در محاصره آدم کشان اموی و تب و تاب بانوان و دختران سوگوار و پریشانی حضرت امام زین العابدین (ع) در مجال اندک بحرانی، درباره وضع اینده حسین (ع) و عاشورا و شهیدان خاندان نبوت، این گونه به امام زین العابدین(ع) دل داری و آینده کربلا و عاشورا، اعلام میکند:

برادرزاده عزیزم، بی تابی مکن و ناراحت مباش، به خدا سوگند این وضع «میثاقی» است، که خداوند با جد و پدر و عموی تو برقرار کرده و باید اجرا شود، چنان که از جماعتی هم خداوند پیمان گرفته، و آنان را فرعون صفتان این امت نمی شناسند، در حالی که آنان نزد فرشتگان آسمان ها شناخته شده اند، آن وقت آنان: «ینصبون لهذا الطف علما لقبر أبیک سید الشهدا(ع) لا یدرس أفره، و لا یعفوا وسمه علی کرور اللیالی و الأیام. ..»[25] بدن های پاره پاره شده را جمع آوری کرده و به خاک می سپارند، و در سرزمین «طف» برای قبر پدرت سید الشهداء(ع) علامت نصب میگردانند، که با گذشت شب ها و روزها، آن آثار و علائم محو و نابود نمیگردد، و هر چند هم ظالمان و قدرتمندان برای محو و نابودی آن تلاش کنند، جز بر اعتلا و عظمت و شکوه آن نخواهند افزود.

خطبه زینب (علیها سلام) در کوفه

سپاه انبوه «عمر سعد» که حسین (ع) و سپاه اندک او را در بیابان، بدون دست رسی به شهر و دیار و یار و یاور، به محاصره درآورده و به گمان خود، آن حضرت را مغلوب و نابود کرده است، اکنون کاروان کوچک خواهران، دختران، کودکان و بازماندگان داغدار شهیدان عاشورا (٢٠ زن و کودک)[26] امام زین العابدین بیمار(ع) حضرت محمد بن علی الباقر(ع) چهار ساله[27] حسن مثنی مجروح، زید، عمر، هر سه فرزندان امام حسن مجتبی(ع) که جمعا ٢٥ نفر بودند، سوار بر شترهای بی جهاز و مرکب های تندرو، در قالب کاروان اسیران جنگی، بعد از ظهر یازدهم محرم سال ٦١ هجرت، حرکت داده[28] با بیم و شتاب، فاصله ١٢ فرسنگی کربلا تا کوفه را شبانه نیز پشت سر گذاشته و نزدیک ظهر روز دوازهم محرم، وارد کوفه شدند.

همان طور که در مسیر، اهل بیت(ع) تحت نظارت و اسارت داشتند، شهر کوفه و مسیر ورود این کاروان را تحت مراقبت داشته، تا از هر گونه عکس العملی از سوی شیعیان و مخالفان جلوگیری کنند، لذا کسانی از شیعیان اهل بیت(ع) در مسیر حرکت آنان به چشم نمی خورند، اما تماشاچیان و غفلت زدگان و فریب خوردگان مرعوب، نظاره گران اسارت بودند و احیانا با دیدن آن صحنه دلخراش بی سابقه آه و افسوس و اشک تأثری جاری میکردند.

در این وضع بحرانی وحشت و رعب مزدوران اموی و تأثر و حسرت و پریشانی و سرگردانی و سکوت تلخ و مرگ باری، که رسالت و شهادت حسین (ع) را تحت الشعاع قرار داده بود، و همۀ تماشاچیان، که بر حال زنان و کودکان در حال اسارت میگریستند، نمی دانستند آنان چه کسانی هستند؟ و چرا آنان را به اسارت وارد آن شهر کرده اند، در عین حالی که ام کلثوم دختر علی (ع) و امام زین العابدین(ع) نوحه سرایان و گریه کنندگان را تا حدی متوجه قتل و آدم کشی حزب اموی کرده بودند[29] زینب دختر علی (ع) تشخیص داد، برای شکستن مهر سکوت دشمن و افشای کارنامه سیاه «بنی امیه» و بیان بی وفایی کوفیان، باید مؤمنانه و شجاعانه سخن بگوید و در آن فرصت پیش آمده، فریادهای در گلو شکسته و پیام خون حسین (ع) و شهیدان کربلا را، در مرکز حاکمیت فرصت طلبان و خودکامگان فریب کار، با فریاد تمام و در ملاء عام اعلام دارد، تا همه مخاطبان متوجه جرم و خطای دردناک خویش شوند و مسیر سیاست شوم و مرموز قاتلان و حزب ضد انسانی امویان را، علیه آنان تغییر دهد.

سرهای بریده، بر سرِ نی

بعدازظهر روز عاشورا، عمر سعد فرمانده سپاه اموی سر بریده حضرت حسین (ع) را به وسیلۀ خولی بن یزید اصبحی، و حمید بن مسلم ازدی، برای عبیدالله بن زیاد حاکم کوفه، به آن جا فرستاد.[30] اما بقیه سرهای شهیدان را، که ٦٥ یا ٧٠ سر بود، برای پاداش گرفتن از عبیدالله بن زیاد، اجازه داد، که رؤسای قبایل و فرماندهان قاتل میان خود تقسیم کند و به کوفه ببرند.

بر این اساس، ١- قبیله «کنده» به سرپرستی قیس بن اشعث (١٣) سر. ٢- قبیله «هوازن» به سرپرستی شمر بن ذی الجوشن (١٢) سر. ٣- بنی تمیم (١٧) سر. ٤- بنی اسد (١٦) سر. ٥- قبیله «مذحج» (١٧) سر. ٦- و سایر قبایل (١٣) سر جمعا (٧٨) سر.[31]

گمان زیاد می رود که به هنگام ورود اهل اسیران اهل بیت(ع) به کوفه، به منظور نمایش قدرت و زهر چشم گرفتن از مخالفان و نشان دادن عمق خباثت درونی خویش، این سرهای مقدس را از جلو کاروان اسیران داغ دار، از جلو آنان با اندکی فاصله حرکت داده باشند.[32] که زینب (علیها سلام) هم از فرصت استفاده کرد و خطابه مشهور و ماهرانه خویش را، که بخشی از آن چنین است، ایراد کرده باشد:

خطابه زینب (علیها سلام)

بشیر بن خذیم اسدی گفته است: آن روز، زینب دختر علی (ع) را مشاهده کردم، تا آن روز زن پوشیده و باوقاری را این گونه ندیده بودم، که با بلاغت علی (ع) و فصاحت فاطمه (ع) در میان انبوه مردم کوچه و بازار و هیاهوی مخالفان سخنرانی کرده باشد.

آری، زینب (علیها سلام) با یک اشاره به مردم، آنان را به سکوت کشانید، به گونه ای که نفس ها در سینه ها حبس شد و زنگ مرکب ها آرام و خاموش گردید، آن گاه فرمود: حمد و ستایش برای خداست، و درود من بر جدم محمد(ص) و آل پاک و برگزیده او.

اما بعد، ای اهل کوفه، ای مردمان فریب کار و خیانت پیشه، هرگز گریه شما سکون و ناله شما سکوت نگیرد، داستان شما، چون داستان آن زنی است، که هر روز از بامداد پنبه ها را می ریشت و شب هنگام، دوباره همه آن ها را در می ریخت! به خدا سوگندهای خود را وسیله فریب دادن خویش قرار دادید. آیا گریه میکنید؟ چگونه می خواهید خود را از ننگ و نکبت، که جگر گوشه رسول خدا را کشته اید پاک کنید؟ حسین (ع) چراغ راه، پناهگاه نیکان و فریادرس ستم دیدگان بود، شما «سید جوانان اهل بهشت» را کشته اید و گناه بسیار بزرگی را مرتکب شده اید، که ننگ و نفرت و لعنت همیشگی در انتظار شماست.[33]

آری، زینب (علیها سلام) با کمال ایمان و هوشیاری، با ابلاغ «پیام خون حسین (ع)» در میان غوغای ستمکاران و نظامیان  خونخواران اموی، تا این مرحله، رسالت خویش را علمی کرد.

فریب خوردگان سخت منقلب شدند، انگشت حیرت به دندان گزیدند، اشک باریدند، ناله سر دادند و بیدار شدند، تا سرانجام حاکمان و قاتلان فریبکار به کیفر برسانند...[34]

در برابر هجومی دیگر

زینب قهرمان، دختر علی و فاطمه (ع) در قامت یک بانوی خردمند و دانشمند، در چنگال دژخیمانه خودکامکان سرمست قدرت و حکومت، با هوشیاری و توانمندی، یورش های مزدورانه را نقش بر آب کرده و در پیشگاه خالق و خلق سرفراز برآمده، اما خوی دون منشان دون صفتان دنیاطلب آرام نمیگیرد، و هم چنان زخم زبان و نیش زهرآگین خویش را بر قلب ریش و داغ دار فرزندان فاطمه (ع) نثار میگردانند.

این بار، عبیدالله زیاد، حاکم خودکامه کوفه که خود را پیروز میدان نبرد می داند، زینب (علیها سلام) و سایر بازماندگان عاشورا، به قصر «دارالاماره» فرا می خواند، جایی که روزگاری زینب (علیها سلام) در قامت بانوی اول و دخت امیرمؤمنان(ع) گاهی رفت وآمد داشت، اما اکنون در نشیب روزگار، در هیأت یک زن اسیر قرار گرفته است، او درواقع شریک حسین (ع) در قیام مقدس و کاروان سالار عاشورائیان است، و به نحوی شده، باید نهضت بیداری، افشاگری، آگاهی بخشی، ظلم ستیزی و پیروزی حق مظلومان را استمرار بخشد، تا قیام حسین (ع) هم چنان جاویدان یابد.

باری، ابن زیاد، بر تخت امارت در «قصر» نشست، اجازه ورود عام داد، دستور داد سر بریده حضرت حسین (ع) جلو او قرار دادند، زنان و کودکان داغ دار و یتیم را نیز روبه روی تخت وی نشانیدند، زینب (علیها سلام) نیز در حالی که لباس کهنه و غبارآلود به بر داشت، طوری که شناخته نشود، در گوشه مجلس قرار گرفت، کنیزانش نیز دور او نشستند، ابن زیاد پرسید: این زن و همراهان او کیست: زینب (علیها سلام) پاسخ نداد، بار دوم و سوم سؤال خود را تکرار نمود، و زینب (علیها سلام) جواب او را نداد! ولی یکی از اطرافیان آن بانوی بزرگ، پاسخ داد: ایشان، زینب دختر فاطمه (ع) دخت رسول خداست.

ابن زیاد کینه توز، روی خود را برگردانید و خطاب به زینب (علیها سلام) با کمال قساوت و بی حیایی گفت: سپاس خدایی را، که شما را رسوا نمود، به قتل رسانید و ساخته های شما را تکذیب کرد!!

زینب (علیها سلام) با یک دنیا شهامت واد پ ینطرن گفت: «سپاس خداوندی را، که ما را به خاطر انتساب به پیامبرش محمد(ص) و آل آن حضرت تکریم بخشید، از آلودگی ها پاک و پیراسته گردانید، بلی چنین است، خداوند فاسق را رسوا و فاجر را تکذیب میکند، و الحمدلله آنان، غیر از خاندان ما هستند!»[35]

ابن زیاد (بر اثر تفکر جبریگری) پرسید: کار خوار را با برادرت و خاندانت، چگونه دیدی؟!

زینب (علیها سلام) پاسخ داد: «من جز خوبی و زیبایی ندیدم، کشته شدن یک مکتوب الهی بود، آنان به خوابگاه خویش رفتند، و به زودی خداوند در محکمه عدل خویش محاکمه خواهید شد و باید از خویش دفاع کنید! آن گاه معلوم خواهشد شد، چه کسی پیروز شده، ای پسر «مرجانه!»[36]

ابن زیاد، که از پاسخ های صریح و قاطع زینب (علیها سلام) سخت به خشم آمده و تحقیر شده بود، خیز برداشت، که زینب (علیها سلام) مورد حمله قرار دهد، اما عمروبن حریث (یکی از دربان) گفت: «ای امیر! این یک زن است، یک زن داغ دیده و رنج سفر کشیده! که نباید از سخنان وی ناراحت شد! ولی ابن زیاد خیره سر، خباثت و کینه درونی خویش را این گونه بیرون ریخت: خداوند با کشته شدن حسین (ع) و دودمان سرکش تو، قلب مرا شفا بخشید!»

اما، زینب (علیها سلام) با لحنی آرام تر و قلبی انباشته از غم و اندوه ادامه داد: «تو برادر و خویشاوندان مرا کشتی، ریشه و رشته های زندگی مرا قطع کردی، عزیزان مرا به خاک و خون کشیدی، اگر از این همه کشتار و رفتار شقاوت مندانه دلت آرام میگیرد، باشد ایرادی ندارد!» ولی ابن زیاد، که باز هم به ستوه آمده و جوابی برای گفتن نداشت، خطاب به اطرافیان گفت: این زن هم مثل پدرش، با سجع و قافیه شعر و سخن می راند!» اما، زینب (علیها سلام) پاسخ داد: «زن را با سجع و قافیه چه کار است؟ من خواستم با این سخنان، غم و اندوه و آن چه درد از سوی تو بر قلب و سینه من وارد آمده بود، بیان کنم».[37]

زینب (علیها سلام) بدین سان، با کمال شهامت، ابتکار عمل را به دست گرفت و با بیان جرائم و جنایات عبیدالله خودکامه و حزب اموی گرفت و مجلس جشن و پیروزی را برای آنان به عزا و محاکمه تبدیل کرد!

دفاع از جان امام(ع)

ابن زیاد، درآن ماجلس عالم، پس از اسائه ادب و زخم زبان به زینب دختر علی (ع) که از سوی آن بانوی شجاع و مقاوم و پاسخ های صریح و کوبنده ای دریافت کرده و سخت تحقیر شده بود، این بار با نگاهی سایر بازماندگان شهیدان کربلا را ورانداز کرد و چشمش به جوان بیمار و آزرده افتاد، پرسید، این کیست؟ گفته شد: علی بن الحسین (ع) است.

وی گفت: مگر خدا علی بن الحسین(ع) را نکشته است؟!

امام علی بن الحسین (ع) فرمود: «من برادر دیگری داشتم، که او هم علی نام داشت و دشمنان او را کشتند». پسر مرجانه، با خشم فریاد زد: خدا او را کشته است .

امام (ع) با آرامی فرمود: «آری، هنگام مرگ آدمیان، خداوند روح آنان را تحویل میگیرد».[38]

ابن زیاد، که از این حاضرجوابی صریح و دندان شکن به خشم آمده بود، خطاب به مأموران گفت: او را ببرید و گردنش را بزنید!

زینب (علیها سلام) عقیله بنی هاشم و عمه علی بن الحسین (ع) در عین حالی که چنین جرأتی در آنان نمی دید، با شنیدن آن دستور، احتیاط را از دست نداد و با شتاب به طرف علی بن الحسین (ع) رفت، او را در آغوش گرفت، ای پسر زیاد! گویا می خواهی حتی یک تن از ما را زنده نگذاری، اگر چنین است، من از علی جدا نمی شوم، اگر می خواهی او را به قتل برسانی، باید مرا هم به قتل برسانی، ابن زیاد، اندکی سکوت کرد و گفت: راستی قوم و خویشی چه قدرتی دارد؟ من گمان میکنم، اگر به قتل علی (ع) اقدام میکردم، زینب (علیها سلام) هم خون خود را می داد.

آری، زینب (علیها سلام) بدین سان با هوشیاری و شجاعت از جان امام(ع) دفاع کرد، ولی امام زین العابدین هم با لحن مؤدبانه ای فرمود: «عمه جان آرام بگیر و اجازه بده من با وی سخن بگویم»، آن گاه با کمال ایمان و قوت قلب، فرمود: «ای پسر زیاد! آیا مرا به قتل تهدید میکنی؟ شرمت باد، مگر نمی دانی، کشته شدن در راه خدا عادت ما، و شهادت در چنین راهی کرامت ماست؟» آن گاه ابن زیاد کوتاه آمد و دستور داد: زینب (علیها سلام) و امام زین العابدین(ع) و سایر بانوان و کودکان را، به خانه ای کنار «مسجداعظم» قرار داشت، منتقل کردند.[39]

در شهر «شام»

از بعدازظهر عاشورا، در مسیر کربلا تا کوفه و در ایام کوفه، زینب (علیها سلام) آمارگیری، مراقبت از کودکان، پرستاری از امام زین العابدین(ع) تقویت روحیه بانوان و دختران داغ دیده و بالاخره سالاری و نگه بانی کاروان عاشورا را به خوبی انجام داده، و حال پس از سفرهای طولانی و رنج های فراوان آن، تحت تدابیر شدید نظامی و امنیتی، به شهر شام، مرکز امارت غاصبانه «یزید بن معاویه» وارد شده است. رنج ها و زخم های دردناک این شهر هم، قصۀ پر غصه ای دارد، که مجال بیان آن ها نیست. اما به عنوان آخرین پرده، به سراغ مجلس جشن پر تشریفات «یزید» در شام می رویم، تا «مدیریت بحران در این بخش از سیره زینب (علیها سلام) مرور کنیم:

ابن سعد، ابوعبدالله، محمد بن سعد بن منیع بصری – بغدادی (١٦٨ – ٢٣٠ه) نوشته است: «اول سری، که در اسلام بر سر نیزه رفت و در کوچه ها و میدان ها گردانیده شد، سر حسین بن علی (ع) بود، که به دستور «یزید» عبیدالله زیاد، آن را از کوفه به شام نیز ارسال داشت!»[40]

شام، شهر عجیبی بود، اگر بویی از اسلام در آن جا استشمام می شد، همان چیزی بود، که مردم آن را در افکار و اعمال معاویه و فرزندش مشاهده میکردند، یعنی هرگز اثری از پیامبر و علی (ع) در آن جا دیده نمی شد، لذا تبلیغات دروغین و فریب کارانه «یزید» و مزدورانش در کوی و برزن، این گونه به مردم باورانده بود، که یک خارجی علیه امیرالمؤمنین قیام کرده، او را شکست داده و به قتل رسانده و اکنون زنان و دختران و فرزندان او را به شام وارد میکنند و بدین خاطر باید شهر را آذین بندی نمود و جشن و شادمانی داشت!

یزیدبن معاویه و مادری به نام «میسون دختر بجدل کلبی»[41] که پرورش یافته چنین زن مسیحی است، وقتی از شهادت حسین (ع) و اسارت اهل بیت داغ دار در کوفه خبر یافت، دستور داد سر بریدٔە فرزند پیامبر(ص) و بازماندگان آن حضرت را به شام اعزام دارد.[42]

عبیدالله زیاد، حاکم دژخیم کوفه، محفر بن ثعلبۀ عائذی، که از مأموران عالی رتبه اموی بود، و بعدها مشاهده شد، برای توبه و جبران گناه بزرگ خویش، در کنار کعبه به گریه و ناله افتاده بود، با شمربن ذی الجشون، به فامرندهی مأموارنی که تعداد آنان پجناه تن رسیده بود، برای بردن سر مقدس حضرت حسین (ع) و اهل بیت سوگوار و ماتم زده، از کوفه به شام، مأموریت داده بود.[43]

هنگامی که کاروان نزدیک شام رسید، ام کلثوم دختر علی (ع) برای شمربن ذی الجوشن پیام داد، آنان را از دروازه ای وارد شهر کنند، که خلوت تر باشد و جمعیت کم تری آنان را مشاهده کنند، و نیزه داران هم که سرهای بریده را حمل میکردند، را از میان کجاوه ها بیرون ببرند و با فاصله از جلو کاروان حرکت کنند، تا از نگاه تماشاگران کم رنج و آسیب ببینند، ولی شهر کینه توز برخلاف این تقاضا عمل کرد![44]

به هرحال، روز اول ماه صفر سال ٦١ هجری، کاروان داغ دار خاندان پیامبر(ص) را وارد شام کردند[45] حاکمیت یزیدی، جمعیت انبوهی را به استقبال کشانده بود، در شام دف زدن، شیپور نواختن، هلهله و شادی و پایکوبی برقرار بود[46] و یزید، هم که خود را پیروز پنداشته بود، برای تماشای آن وضع بالای بلندی رفته بود، هنگامی که کلاغی فریاد زد، وی نغمه ای بدین گونه سر داد:

لما بدت تلک الحسمول و أشرقت

تلک الرؤس علی شفا حیروت[47]

تعب الغراب، فقلت : قل أو لاتقل

فقد اقتضیت من الغرثیم ذیونی[48]

وقتی کجاوه ها نمایان شدند، و سرهای نورانی کشتگان بر فراز جیرون بتافتند؛ کلاغ، آواز سر داد، پس به آن گفتم: چه آواز برآوری و چه برنیاوری، من انتقام خود را از پیغمبری گرفتم!

مجلس یزید

شام، شهر عجیبی است، از سال ١٨ هجرت، معاویه از سوی خلیفه دوم، به امارت آن سرزمین منصوب شده[49] پس از فتوحاتی در شامات، به عنوان خلیفه مسلمین، مدت ٢٠ سال یعنی جمعا بیش از ٤٠ سال نفوذ و حاکمیت خویش را تحکیم بخشیده[50] براساس فرهنگ خویش مردم را پرورش داده، و از دهم رجب سال ٦٠ به بعد که فرزندش «یزید» بیش از سه سال وارث چنین فرهنگی بوده و همان آداب و رسوم و عقاید پوچ را حفظ کرده اند، برای امام زین العابدین(ع) زینب (علیها سلام) ام کلثوم، زنان و دختران و خلاصه برای خاندان پیامبر(ص) بسیار دردناک و رنج آور است.

آری، در چنین شهری و در چنین فضای شادمانی تلخ و دردناکی خاندان داغ دار حسین بن علی (ع) وارد کردند و از میان هلهله زنان و مردان بی شرم یزیدی عبور دادند، تا وارد «کاخ سبز» کنند!

امام علی بن الحسین (ع) فرموده: وقتی ما را بر «یزید» وارد کردند، دوازده مرد بودیم، که دست های ما را با ریسمان به یک دیگر بسته بودند، یزید، سر پدرم را در طشت و با چوب بر لب و دندان او می زد و میگفت: میان من و صاحب این سر، آن گذشت، که «خصین بن حمام» گفته است:

أبا قومنا أن ینصفونا، فأنصفت

قواصب فی إیماننا تقطر الدما

نفلق هاما من رجال أعزة علینا

و هم کانوا، أعق و أظلما[51]

خویشان ما، با ما انصاف نکردند، ولی شمشیرهای برنده در دست ما، منصفانه عمل کردند، سرهای مردانی را شکافتیم، که برای ما گرامی بودند، اما آن ها ما را خوش نداشتند و بر ما ستم کردند!

در آن حال، که افراد فراوانی از رجال شام حضور داشتند و یزید بر تخت حاکمیت تکیه زده بود، هر یک از بانوان: ام کلثوم خواهر، فاطمه و سکینه دختران حسین (ع) ناله و اعتراضی سر داده بودند، امام زین العابدین(ع) خطاب به یزید فرمود: «انشیدک الله یا یزید، ما ظنک برسول الله، لو رآنا علی هذه الحال؟»[52]

تو را به خدا سوگند، ای یزید، اگر رسول خدا ما را با این وضع مشاهده کند، گمان میکنی چه خواهد گفت؟

یزید، نخست دستور داد، بند و ریسمان ها از دست های آنان باز کردند، اندکی منفعل شد و برای تبرئه خویش، گناه را به گردن «ابن مرجانه» یعنی عبیدالله زیاد حاکم کوفه انداخت.[53]

اما زینب دختر علی (ع) وقتی وقاحت و کینه توزی دیرینه یزید را دید و مشاهده کرد: ابو برزه اسلمی، از یاران پیامبر(ص) چوب «خیزران» زدن بر لب و دندان حسین (ع) مورد نکوهش سخت قرار داده[54] تشخیص داد باید سخن بگوید و با توجه به سوابق رسوای امویان، یزید را محاکمه تاریخی کند، بدین لحاظ از قدرت ایمان و دانش و منطق استوار خویش بهره گرفت، در آن مجلس به پاخاست و خطابه آتشینی ایراد نموده که بخشی از آن چنین است:

زینب، سخن میگوید:

«حمد و ستایش خدایی را، که پروردگار جهانیان است، درود بر جدم سالار رسولان الهی، راست گفت خدای سب احن که: «سپس فرجام آنان که رفتار بد مرتکب شدند این بود، که آیات خدا را تکذیب نمودند و آن به استهزا گرفتند»[55] ای یزید! اکنون که زمین و آسمان را بر ما تنگ گر فته، ما را به اسارت آورده و بر ما چیره شده ای، می پنداری خدا تو را گرامی داشته و ما را ذلیل کرده است؟ و این پیروزی را به دلیل آبرویت نزد خدا به دست آورده ای؟ آن وقت با تکبر و غرور باد به دماغ انداخته و با شادمانی به خود می بالی؟ و گمان میکنی همۀ دنیا را به دست آورده ای؟!

اندکی آرام باش، بیش از نادانی مکن، آیا این کلام خداوند را فراموش کرده ای، که فرموده: «آنان که کفر ورزیدند گمان نکنند، مهلتی که به آنان می دهیم، برای آن ها بهتر است، هرگز، آنان را مهلت می دهیم، تا بر گناهانشان افزوده گردد، «برای آنان عذابی خوار کننده خواهد بود»[56]

ای فرزند آزادشدگان (به دست پیامبر(ص)) آیا این از عدالت توست، که زنان و کنیزان خود را در پشت پرده نگه داری، ولی دختران رسول خدا به اسارت درآوری تا از شهری به شهر دیگری بگردانی و نامحرمان و هزگان آنان را نظاره گر باشند؟...

ای یزید! جشن و شادمانی به پا کرده و به مزدوران قاتل خویش دست مریزاد میگویی؟ این کار تو، طغیان در برابر پروردگار عالم و انکار نبوت است، با این کار پوست خود را شکافتی و گوشت بدن خویش را پاره کرده ای، و آن گاه که در برابر رسول خدا قرار گیری، به محاکمه سختی دچار خواهی بود...

آری، روزگار سپری می شود، شیطان صفتان دنیاداری میکنند و سپس به بوته فراموشی خواهند پیوست. بنابراین، هرچه می خواهی بتاز، اما این را بدان که: «فوالله لا تمحو ذکرنا، و لا تمیت وحینا، و لا یدرک امرنا، و لا ترحض عنک عارها...»[57]

به خدا سوگند، نمی توانی نام و یاد ما را محو کنی، وحی و نبوت را بمیرانی، عظمت جاویدان ما را به فراموشی سپاری، و ننگ و عاری را که برای خویش به وجود آورده ای برطرف نمایی.

پس از القای این خطابه آتشین، یزید چنان شکست خورد که دستور آزادی اسیران، انتقال به خانه مناسبی، سه روز عزاداری و پذیرایی و احترام ظاهری. ..[58] و آن گاه که خطابه معروف امام زین العابدین(ع) در «مسجد جامع شام» یزید را رسوا و آل ابوسفیان را مفتضح و محکوم نمود، یزید دستور اعزام امام زین العابدین(ع) زینب قهرمان و سایر بازماندگان سوگوار حسین (ع) به مدینه صادر نمود.[59]

پی نوشت ها:

[1] ریاحین الشریعة، در ترجمه دانشمندان بانوان شیعه ٣: 34- ٣٣ و رک، زندگانی حضرت زینب: 10، زینب قهرمان، دختر علی (ع): 13؛ الوثائق الرسمیة لثورة الامام الحسین ١: 107؛ چهره خونین حسین: ٢٤٢، و محمد الحسون، اعلام النساء المؤمنات: 380.

[2] همان.

[3] اثبات الوصیة : 166، 25 هزار نفر هم نوشته اند:

(رک) عبدالکریم الحسینی القزوینی، الوثائق الرسمیة لثورة الامام الحسین ١: 107؛ چهره خونین حسین (ع):31.

[4] دمع السجوم، ترجمة نفس المهموم: 120، کمتر هم آمده؛ اثبات الوصیة : 166.

[5] الملهوف علی قتلی الطفوف: 174.

[6] چهره خونین حسین: 335، زینب کبری از ولادت تا شهادت: 158.

[7] تاریخ الامم و الملوک ٦: 259؛ بحارالانوار 45: ٥٥

[8] ریاحین الشریعه ٣: 100، زینب قهرمان: ١٩١.

[9] طبری، تاریخ الامم و الملوک ٦: 240.

[10] الملهوف: 178؛ مثیرالاحزان: 117 – 116.

[11] طبری ٦: ٢٦٢؛ الملهوف ١٨١؛ 45:59؛ لواعج الاشجان : 198.

[12] همان.

[13] بحارالانوار 45: ٥٥ – 54، نفس المهموم : 194.

[14] بحارالانوار58:45.

[15] الملهوف: ١٨١، بحارالانوار 45: 95 – 85، نفس المهموم: ٢٠٢.

[16] بحارالانوار 45: 61.

[17] الارشاد ١: 113، بحارالانوار 45: 76.

[18] نفس المهموم: 205، ریاحین الشریعة ٣: 701، چهره خونین حسین: 663.

[19] الملهوف: 189، بحارالانوار 45 : 62.

[20] علی (ع): «عظم الخالق فی انفسهم، فصغر ما دونه فی أعینهم». نهج البلاغه فیض الاسلام خطبه 184 : 612.

[21] ریاحین الشریعة ٣: 128، زینب قهرمان دختر علی: 214، چهره خونین حسین : 372.

[22] کامل الزیارات ١:162، باب ٨٨، زینب قهرمان: ٢١٢.

[23] زینب قهرمان : 107، به نقل از العیون العبری: ٥.

[24] بحارالانوار 51: 364؛ سفینة البحار٢: 472؛ زینب قهرمان: 108.

[25] کامل الزیارات: ٢٦٢، باب ٨٨؛ ریاحین الشریعة ٣:127؛ زینب قهرمان: 127.

[26] نفس المهموم: 209.

[27] همان: 209، کلینی، ولادت امام محمد باقر(ع) را، اول رجب سال 57 هجری می داند(کافی ١: 469 و 472) که در عاشورای سال 61 هجری، حدود ٤ سال داشته، ولی مسعودی، سن آن بزرگوار را دو سال و چندماه دانسته است. اثبات الوصیة: ١٨١.

[28] مثیرالاحزان : 129؛ نفس المهموم: 209؛الملهوف: 119.

[29] الملهوف : 199 – 198؛ مثیر الاحزان: 139- 137.

[30] الملهوف: 189؛ الارشاد٢: 113؛ مثیرالاحزان : ١٣١؛ بحارالانوار 45: 107.

[31] الملهوف: 190؛ چهره خونین حسین: 368.

[32] رک، زینب (علیها سلام) فریاد فرهمند: 155.

[33] الملهوف: 193؛ نفس المهموم: 215؛ مثیرالاحزان: 135 – 133؛ بحارالانوار 45: ١١١ – 109.

[34] همان.

[35] الطبقات الکبیر، ترجمة الامام الحسین، تحقیق، السید عبدالعزیز الالمیزان: 79.

[36] تاریخ الامم و الملوک ٦: ٢٦٢؛ الملهوف: 201.

[37] طبری ٦: ٣٦٣؛ الملهوف : ٢٠٢ – 201، مفید، الارشاد٢: 116 – 115؛ بحارالانوار 45: 117 – 116؛ مثیر الاحزان: ١٤١.

[38] (الزمر(39) 42)، «الله یتوفی الأنفس حین موتها».

[39] طبری ٦: 263؛ ملهوف: ٢٠٢، الارشاد ٢: 117، بحارالانوار 45: 118، مثیرالاحزان: 143.

[40] الطبقات الکبیر، ترجمة الامام الحسین: 81.

[41] سیوطی تاریخ الخلفاء : 205 – 201؛ المعارف: 153، یزید، فرزند معاویه و میسون، سال 26 هجرت متولد شد،

اول رجب سال 60 هجرت، از 35 سالگی برای مدت سه سال و چند ماه جانشینی پدر را عهده دار گردید، در این

مدت حاکمیت کوتاه مأموران وی مرتکب سه خیانت شدند: ١. قتل حسین بن علی (ع) و نواده پیامبر اسلام، ٢. حمله به مدینة الرسول برای گرفتن بیعت و کشتن 360 صحابی و قاری قرآن، ٣. یورش به مکه و آتش زدن خانه کعبه، وی در حالی که 38 سال داشت، 14 ربیع الاول سال 64 هجرت در «حوارین» از روستاهای «دمشق» درگذشت. رک تاریخ الامم و الملوک ٦: 188؛ تاریخ الخلفاء:120 – 205؛ المعارف: 153 و ج ٧:15.

[42] الطبقات الکبیر، ترجمة الامام الحسین: 83؛ الارشاد ٢: 119، الملهوف: 208.

[43] طبری ٦: 264؛ الملهوف: 209؛ بحارالانوار 45 :126.

[44] نفس المهموم: 239؛ مثیرالاحزان: ١٥١.

[45] آثار الباقیة: 527، نفس المهموم : 239، چهره خونین حسین: 416.

[46] نفس المهموم: ٢٤٢.

[47] همان : 246، پاورقی: معجم البلدان گوید: جیرون، نزدیک دروازه «دمشق» سقفی مستطیل است، بر ستون ها بنا کرده و بر گرد آن شهری است، و از یکی از اهل سیر نقل کرده است : که یکی از جبابره، در زمان قدیم، قلعۀ آن را ساخت، و پس از آن «صائبین» آن را عمارت کردند و در داخل آن معبدی برای «مشتری» ساختند.

[48] نفس المهموم : 246، چهره خونین حسین: 417.

[49] تاریخ الیعقوبی ٢: 150.

[50] تاریخ الخلفاء: 195.

[51] طبری ٦: 246؛ الارشاد٢: 119؛ مثیر الاحزان : 155؛ بحارالانوار 45: 132.

[52] الطبقات الکبیر، ترجمه الامام الحسین: 83؛ الملهوف : 213؛ مثیرالاحزان : 154؛ بحارالانوار 45: 132.

[53] طبری، ٦: 265، الارشاد٢: 122.

[54] الملهوف: 214؛ بحارالانوار 45: 133.

[55] (روم(30) 10)، «ثم کان عاقبة الذین أساءوا السوأی أن کذبوا بآیات الله وکانوا بها یستهزئون».

[56] (آل عمران(٣) 178) «ولا یحسبن الذین کفروا أنما نملی لهم خیر لأنفسهم إنما نملی لهم لیزدادوا إثما ولهم عذاب مهین».

[57] الملهوف: 218–215؛مثیرالاحزان: 158؛الاحتجاج للطبرسی ٢: 37 – 35؛ بحارالانوار 45: 135.

[58] رک، طبری ٦: 265؛ بحارالانوار 45: 144.

[59] بحارالانوار 45: 139 – 138.

پنج شنبه, 19 مرداد 1402 17:17

«مسجد تيبان در اندونزی»

در منطقه مالانگ، واقع در جاوه شرقی کشور اندونزی، مسجدی زیبا به چشم می‌خورد که  به نام «تیبان»(Tiban) شناخته می‌شود.

اطراف این مسجد بازارچه‌ای محلی وجود دارد که روزانه افراد زیادی مایحتاج خود را از آن تهیه می‌کنند.




این مسجد در زمینی به مساحت ۶ هکتار و در ۱۰ طبقه بنا شده و رنگ آبی لاجوردی بر نگارگری این مسجد غالب است و هنر منبت و خطاطی آیات شریفه قرآن کریم بر روی دیوارهای این بنا خودنمایی می‌کند.

ساخت این مسجد از سال ۱۹۶۸ آغاز و پس از ۱۰ سال در سال ۱۹۷۸ تکمیل شد و در حال حاضر به‌ عنوان یکی از جاذبه‌های گردشگری در این نقطه از مجمع‌الجزایر اندونزی به‌ شمار می‌رود، چراکه روزانه هزاران گردشگر غیربومی از کشورهایی چون مالزی، برونئی و دیگر مسلمانان کشورهای همسایه از آن بازدید می‌کنند.

این مسجد ۱۰ طبقه دارد و بنای فعلی در گذر زمان کارکردهای مختلفی پیدا کرده، از جمله آنکه مرکز آموزشی اسلامی در دل این عمارت به صورت شبانه‌روزی مشغول فعالیت است.



رستوران، آشپزخانه سنتی، مهمان‌سرا،‌ مصلی، کتابخانه‌ اسلامی و آکواریوم نیز برای استفاده بازدیدکنندگان تعبیه شده و اطراف این بنا ساختمان‌هایی کوچک به شکل مناره مسجد خودنمایی می‌کنند.

۱۷۰ اتاق در این بنا وجود دارد که مساحت آنها با هم برابر نیست. همچنین سبک معماری این مسجد ترکیبی از معماری کشورهای عربی، تایلند و جاوه شرقی در اندونزی است.

پنج شنبه, 19 مرداد 1402 17:09

اشتباهات رایج مسواک زدن چیست؟

اشتباهات رایج هنگام مسواک زدن:

۱- انتخاب مسواک نامناسب

داشتن آگاهی کافی دراین زمینه بسیار مهم است. با توجه به وضعیت سلامت دندان‌ها و لثه، ویژگی‌های مسواک مناسب در افراد مختلف متفاوت است.

بیشتر افراد تمایل دارند از مسواک با موهای سخت استفاده کنند (نوع هارد) در حالی که سختی موهای مسواک خود باعث تحلیل و صدمه به لثه و ایجاد حساسیت در ناحیه طوق دندان می‌شود. مسواک با موهای دارای سختی متوسط در اغلب افراد مناسب است (نوع مدیوم). از انواع با موهای نرم (سافت) بیشتر در بیمارانی که سابقه جراحی لثه دارند استفاده می‌شود و بهتر است که همین گونه باشد.

۲- استفاده طولانی مدت از یک مسواک

با استفاده مداوم (دو یا سه بار در روز به مدت هفت روز در هفته) میانگین عمر مفید یک مسواک حدود سه ماه است. پس از ۲۰۰ تا ۲۵۰ بار استفاده، شما نیاز به تعویض مسواک دارید چرا که بعد از این زمان، موی مسواک شکننده می‌شود و رنگ آن تغییر می‌کند. موی تغییر یافته و بی خاصیت، عملکرد درستی نخواهد داشت و دهان و دندان‌ها را به خوبی پاک نمی‌کند. پس از دو تا سه ماه استفاده روزانه، باکتری‌ها و ذرات غذایی روی مسواک و درون موهای آن تجمع می‌کند و باعث بدرنگی آن می‌شود.

هر ۳ ماه یک مسواک

پس خود را ملزم کنید هر سه ماه یک بار پس از آن که موهای مسواک انعطاف پذیری خود را از دست داد آن را تعویض کنید. در بعضی از انواع مسواک ها، یک ردیف از موهای آن به عنوان نشانگر زمان تعویض وجود دارد که براساس تغییرات در نشانگرها، مسواک عوض می‌شود و اغلب روی جلد آن دستورالعمل صحیح و زمان تعویض درج شده است.

۳- مسواک نزدن دندان‌ها به اندازه کافی

۲ تا ۳ دقیقه و گاهی ۵ دقیقه زمان مناسب برای مسواک زدن دندان است؛ در حالی که براساس مطالعات متعدد، زمان مسواک زدن یک فرد به طور میانگین حدود ۴۵ ثانیه است.

مسواک زدن کمتر از ۲ دقیقه مانع جذب فلوراید موجود در خمیر دندان می‌شود و با کوتاه کردن زمان مسواک زدن دندان‌ها تمیز نمی‌شوند. اغلب قسمت‌هایی از دهان نادیده گرفته می‌شود؛ ممکن است سطح بیرونی دندان سفید و به ظاهر تمیز باشد، اما درباره سطوح بین دندانی یا پشت دندان، شرایط چگونه است؟ سطوح مخفی از اهمیت بیشتری برخوردار است. می‌توانید از مسواک برقی دارای زمان سنج استفاده کنید یا گوشی و ساعت خود را روی ۲ دقیقه تنظیم کنید؛ فقط مطمئن شوید که حداقل تا ۲ دقیقه مسواک بزنید.

زمان مناسب برای مسواک زدن

بهتر است مسواک زدن را به ساعات آخر شب و بلافاصله قبل از خواب موکول نکنید و بعد از شام، زمانی که تلویزیون تماشا می‌کنید مسواک هم بزنید که در این صورت عجله‌ای برای سر هم کردن و بی دقتی در انجام آن ندارید. به کار بردن خمیر دندان کمک کننده است، ولی چیزی که مهم است دقت در مسواک زدن و صرف وقت کافی است.

۴- نگهداری مسواک در توالت

طبق مطالعات، نگهداری مسواک در توالت آن را آلوده می‌کند. چطور این اتفاق می‌افتد؟ از آن جا که اغلب ظرف نگهداری مسواک را در فضای توالت نگهداری می‌کنید، هنگامی که سیفون را می‌کشید، محتویات کاسه توالت در تمام جهات اسپری می‌شود و متعاقب آن بر اثر تهویه‌ای که در تمام توالت‌ها وجود دارد، این آلودگی به بیرون حرکت می‌کند و بر روی هر جسمی که در مسیر باشد از جمله مسواک می‌نشیند؛ قرار دادن مسواک در جعبه مخصوص نگهداری باعث کاهش این مشکل می‌شود، ولی بهتر است از مکان دیگری نظیر آشپزخانه یا حمام برای نگهداری مسواک استفاده کنید یا حداقل داخل کابینت نگهداری شود.

مسواک زبان

بعد از مسواک زدن دندان‌ها، زبان خود را نیز مسواک بزنید تا از بوی بد دهان و باکتری خلاص شوید، مسواکی را تهیه کنید که زبان شویه دارد. بعضی از مسواک‌ها در سطح پشتی شان زبان شویه تعبیه شده است. حتی می‌توانید از خود مسواک برای شست وشوی زبان استفاده کنید، اگر چه به خوبی زبان شویه عمل نمی‌کند، اما نتیجه بخش است.

شیوه صحیح استفاده

نحوه درست مسواک زدن به شکل دایره‌ای یا حرکت در امتداد محور طولی تاج دندان و به عبارت ساده‌تر از بالا به پایین و پایین به بالاست. حرکت دایره ای، مناسب‌ترین و بهترین حالت تمیز کردن است. بهتر است مسواک را در زاویه ۴۵ درجه نگه دارید و به حالت دایره‌ای مسواک بزنید، با این روش به راحتی لثه و سطح تاج دندان‌ها را نیز می‌توانید مسواک بزنید.

مسواک زدن یک ناحیه

مسواک زدن کاری است که از روی عادت انجام می‌دهیم، اما بعضی نقاط را مسواک نمی‌زنیم. الگوی مسواک زدن خود را تغییر دهید و همه نقاط را مسواک کنید؛ استفاده از مسواک برقی کار را برای شما راحت می‌کند، فقط باید آن را در نواحی مختلف نگه دارید.

مسواک زدن روزانه چند بار؟

لزومی ندارد بیش از دو بار در روز مسواک بزنید؛ بعضی افراد فکر می‌کنند ایرادی ندارد ۳ یا ۴ بار در روز مسواک بزنند، معمولا بعد از هر وعده غذایی. مسواک زدن بیش از دو بار می‌تواند به لثه و مینای دندان آسیب برساند.

چند دقیقه بعد از غذا باید مسواک بزنید؟

بیشتر افراد بعد از خوردن غذاهای اسیدی (مانند ترشی، خوراکی‌های ترش، میوه‌های مرکباتی و...) برای مسواک زدن صبر نمی‌کنند و بلافاصله مسواک می‌زنند؛ بعد از خوردن غذاهای ترش PH دهان کاهش می‌یابد و مسواک زدن موجب می‌شود اسید به راحتی وارد مینای دندان شود.

دست کم ۳۰ دقیقه باید صبر کنید و بعد مسواک بزنید. حداقل سه هفته زمان لازم است تا عادت‌های جدید را یاد بگیرید، هر هفته یک تغییر را در مسواک زدن خود ایجاد کنید، به این روش تغییر را احساس خواهید کرد.

گرمای تابستان و تابش نور خورشید از دلایل خستگی چشم هستند. خشکی، احساس سوزش، خارش و سیاهی دور چشم معمولاً در این فصل احساس می‌شوند و می‌تواند محرک باشد. آلرژی چشم نیز ممکن است رخ دهد.

در این گزارش چند نکته ساده و روش خانگی برای داشتن چشمانی سالم در تابستان ارائه شده است:

۱. آب سرد

مهمترین کار این است که چشمان خود را به طور مکرر در طول روز با آب سرد بشویید، این به طراوت چشم کمک می‌کند. یا بهتر از آن، پد‌های پنبه‌ای که به مدت ده دقیقه در آب یخ آغشته شده روی چشم‌ها قرار‌ گیرند، باعث انقباض رگ‌های خونی و آرامش چشم‌ها می‌شوند.

۲. آلوئه ورا

یکی دیگر از درمان‌های موثر برای مراقبت از چشم‌ها در تابستان استفاده از آلوئه ورا است. برای کاهش استرس تابستان مقداری آب آلوئه ورا را در چشمان خود بریزید. همچنین می‌توانید آب آلوئه ورا را به صورت مکعبی منجمد کرده و روی پلک‌ها بمالید تا تیرگی چشم برطرف شود.

۳. خیار

برای مراقبت از چشم یک خیار خنک بردارید و برشی از آن را به مدت ۱۵ دقیقه روی چشم‌ها بگذارید و استراحت کنید، چشمان خود را باز کنید تا کاملا سرحال شوید. در صورت تمایل می‌توانید تفاله خیار را نیز روی پلک بمالید، می‌توانید آب لیمو را هم با آب خیار مخلوط کنید و آن را به مدت ۱۰ دقیقه دور چشم بگذارید و سپس بشویید.

۴. سیب زمینی

آب سیب زمینی منافذ پوستی را مسدود و پف پلک و سیاهی دور چشم را کاهش می‌دهد. سیب زمینی خام را رنده کرده و تفاله آن را در پارچه نرمی قرار دهید و روی چشم‌ها بمالید. همچنین می‌توانید یک برش کوچک سیب زمینی پوست کنده را به مدت ۱۵ دقیقه روی چشم خود قرار دهید. این کار پف و سیاهی دور چشم را درمان می‌کند. همچنین می‌تواند به کاهش چین و چروک کمک کند.

۵. گلاب

ریختن چند قطره گلاب در هر چشم می‌تواند به خنک شدن آن کمک کند. پنبه آغشته به گلاب را نیز می‌توان به چشم‌ها زد تا از شر سیاهی دور چشم خلاص شد. همچنین می‌توانید گلاب را روی چشمانتان بپاشید تا خنک شوند.

۶. توت فرنگی

برش‌های توت‌فرنگی که روی چشم‌ها قرار می‌گیرند به جوان‌سازی آن‌ها کمک می‌کنند، برش‌های توت‌فرنگی یا له شده همراه با برگ نعناع و آب خیار سیاهی دور چشم را کاهش می‌دهد.

۷. چای کیسه‌ای

چای کیسه‌ای استفاده شده یک موهبت برای چشم‌های خسته است، وقتی چای خود را دم کردید، چای کیسه‌ای را در فریزر قرار دهید و بگذارید مدتی در آن جا بماند. چای کیسه‌ای خنک شده را به مدت ۱۵ دقیقه روی چشمان خود قرار دهید تا درخشندگی آن‌ها بازگردد. علاوه بر این به کاهش سیاهی دور چشم کمک می‌کند. همچنین می‌توانید از چای سبز کیسه‌ای به روش فوق استفاده کنید یا چای سبز را دم کرده و خنک کنید و سپس روی چشم اسپری کنید.

۸. گوجه فرنگی

گوجه فرنگی پوست را روشن می‌کند. می‌توانید آن را زیر چشم مالیده و تفاله آن را با مقداری آبلیمو و کمی زردچوبه مخلوط کنید و زیر چشم بمالید. بگذارید ۲۰ دقیقه بماند و سپس به آرامی بشویید. معجزه می‌کند.

سؤال:

مرگ دست خداست و خداوند یا عزرائیل گیرندۀ جان‌ها هستند؛ یعنی تا خدا نخواهد کسی نمی‌میرد. با این توضیح، کسی‌که خودکشی یا خودسوزی می‌کند گناهکار است یا نه؟

 

پاسخ:

پرسش شما دو بخش دارد که جداگانه به هریک پاسخ خواهیم داد:

- خودکشی از گناهان کبیره و اشدّ کبائر است و فرقی میان کشتن خود یا غیر نیست‌؛ به‌عبارت‌دیگر، تمام عقوبت‌هایی که بر قتل دیگران مترتب می‌شود، برای خودکشی هم وجود دارد.

خداوند متعال می‌فرماید: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا... لا تَقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ إِنَّ اللَّهَ کانَ بِکُمْ رَحیماً وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ عُدْواناً وَ ظُلْماً فَسَوْفَ نُصْلیهِ ‏ناراً وَ کانَ ذلِکَ عَلَی اللَّهِ یَسیراً؛ خودتان را نکشید، به‌درستی که خداوند به شما اهل‌ایمان مهربان است و کسی که از روی تعدّی، تجاوز و ستم‌ به خود، قتل نفس کند، زود باشد که او را در آتشی سخت درآوریم و این برای خدا سهل و آسان است»‌ .

یکی از وجوهی که برای این آیه ذکر شده‌، خودکشی‌ است و کلمۀ «ظلماً» به خودکشی اشاره دارد.

امام صادق (ع)‌ فرمود: «مَنْ‏ قَتَلَ‏ نَفْسَهُ‏ مُتَعَمِّداً فَهُوَ فِی‏ نَارِ جَهَنَّمَ‏ خَالِداً فِیهَا؛ کسی که عمداً خودکشی کند، در آتش دوزخ جاودانه است» . بنابراین کسی‌که خودکشی می‌کند، مرتکب معصیت بزرگی شده و به جهنم می‌رود. البته باید به این نکته توجه کرد که ممکن است کسی دچار مشکلات روحی و روانی شدید شود و اختیار رفتار و کردار خود را از دست بدهد؛ ازاین‌رو، نمی‌توانیم این حکم را به همه تعمیم دهیم.

 

- گفته‌اید که عبارت «مرگ دست خداست»، به این معنی است که مرگ با ارادۀ خدا محقق می‌شود و لذا شائبۀ عدم ارتکاب معصیت به ذهن می‌رسد.

در جواب باید گفت که أجل، در اصل یعنی «مدت معین» و قضای اجل یعنی «تعیین مدت یا به آخر رساندن مدت». همچنین، به «فرا رسیدن مرگ» نیز اجل می‌‏گویند.

بسیاری از موجودات از نظر ساختمان طبیعی و ذاتی، استعداد و قابلیت بقا را برای مدتی دارند، ولی در اثنای این مدت ممکن است بر اثر عواملی از رسیدن به نهایت عمر طبیعی بازمانند یا برعکس، این مدت افزایش یابد؛ مثلاً یک چراغ نفت‌سوز به تناسب حجم مخزن نفتش ممکن است بیست ساعت استعداد روشنایی داشته باشد، اما وزش باد و ریزش باران و عدم مراقبت‌ می‌تواند سبب کوتاهی عمرش گردد یا برعکس، با افزایش مخزن نفت می‏توان بر این مدت افزود.

این موضوع دربارۀ انسان نیز صادق است. انسان از نظر ساختمان طبیعی، استعداد سپری‌کردن عمر معینی را ـ که در لوح الهی ثبت شده است ـ دارد. بعد از پایان یافتن استعداد طبیعی و ذاتی، عمر او به پایان رسیده و اجل فرا می‏رسد. این اجل حتمی یا مسمی نامیده می‏شود. اگر وضعیتی به وجود آید یا موانعی ایجاد شود که اجل زودتر یا دیرتر از موعد طبیعی واقع شود، اجل غیرحتمی یا معلق نامیده می‌شود و درعین‌حال، در لوح محفوظ ثبت و ضبط است.

در روایات، پاره‌ای از عواملی که موجب افزایش یا کاهش عمر (تغییر در اجل معلق) می‌‏شود، بیان شده است؛ مثلاً صدقه و صلۀ‌رحم باعث طولانی‌شدن عمر و قطع‌رحم موجب کم‌شدن عمر و فرارسیدن زودتر اجل می‌شوند؛ یعنی اجل معلق را تغییر می‏دهند.

در هر حال، اجلی که انسان با آن از دنیا می‏رود، اجل حتمی و مسمی است. گاهی اجل حتمی با اجل معلق و غیرحتمی یکی می‏شود و گاهی زودتر یا دیرتر واقع می‏شود. اجل کسی‌که خودکشی می‌کند، در علم الهی معلوم است‌؛ یعنی خداوند می‌داند که او کی می‌میرد، اما اجل او اجل غیرحتمی است‌، چون اگر خودکشی نمی‌کرد، می‌توانست بیشتر زنده بماند؛ به‌عبارت‌دیگر، انسان با عمل خود گاهی اجل خود را جلو می‌اندازد. بنابراین، درست است که حضرت عزراییل جان انسان را می‌گیرد، اما گاهی انسان به اقداماتی دست می‌زند که زمان مرگ خود را زودتر رقم می‌زند؛ مثلاً خودکشی می‌کند؛ یعنی خود را در موقعیتی قرار می‌دهد که زمان مرگش نزدیک می‌شود. این امر هنگامی رخ می‌دهد که فرد در نهایت بی‌ایمانی و عدم توکل و اعتقاد به خدا قرار دارد.

در نتیجه، اینکه گفته‌اند: مرگ و زندگی به دست خداست، به این معنی نیست که انسان هیچ‌کاره باشد،‌ بلکه اختیار انسان هم یکی از عوامل تعیین‌کنندۀ مدت عمر است که در مواردی مانند خودکشی،‌ رعایت‌نکردن نکات بهداشتی و ایمنی و ... خود را نشان می‌دهد؛ به‌همین‌دلیل در روایات از عوامل مؤثر در افزایش طول عمر سخن رفته است، عواملی مانند صلۀ‌رحم،‌ خوش‌خلقی.

از سوی ‌دیگر، این‌گونه نیست که همه‌چیز در اختیار انسان باشد، بلکه عوامل دیگری هم در زمان مرگ انسان مؤثر است که به اختیار او نیست. اینکه می‌گوییم مرگ به دست خداست یعنی اولاً،‌ اختیار انسان کاملاً تعیین‌کننده نیست و ثانیاً،‌ خدا به زمان مرگ انسان علم دارد. البته متأسفانه تصور نادرستی از سرنوشت و قضاوقدر در ذهن بسیاری از مردم وجود دارد.