emamian

emamian

۱۵ ذی الحجه، سالروز ولادت امام هادی علیه السلام است که به این مناسبت به انتشار برخی از فعالیت های این امام همام خواهیم پرداخت:

 

دوران امامت

امام هادی علیه‌السلام در نیمه ماه ذی‌الحجه سال دویست و دوازده در صریا، واقع در مدینه منوره متولد شد و در روایت ابن عیاش آمده که ایشان در روز سه‌شنبه، پنجم ماه رجب متولد شد، و وفات امام هادی هم در ماه رجب سال دویست و پنجاه و چهار در سامراء واقع شد، و در هنگام وفات، چهل و یک سال و چند ماه از عمرش گذشته بود.

متوکل عباسی، حضرت ابو الحسن هادی علیه‌السلام را به اتفاق یحیی بن هرثمه از مدینه بسامراء آورد، و در آنجا اقامت کرد تا هنگامی که از دنیا رفت، مدت امامت آن جناب سی و سه سال بود.

حضرت امام هادی علیه‌السلام به نقی، عالم، فقیه، امین، و طیب ملقب بودند و به آن جناب «ابو الحسن ثالث» هم می‌گفتند، ایام امامت آن حضرت مصادف بود با زمان خلافت معتصم و واثق و متوکل و منتصر و مستعین و معتز و در زمان خلافت معتز به شهادت رسیدند و در خانه خود در سامراء دفن شدند.

 

اوضاع اجتماعی- سیاسی عصر امام علیه السلام

هر چه دوران حکومت عباسی از استقرار و ثبات فاصله می‌گرفت، تنزل قدرت ایشان نیز مشهودتر بود و این امر دلایلی داشت، از جمله این دلایل می‌توان به گسترش نارضایتی اجتماعی و مفاسد هیئت حاکمه و شیوع فساد از سوی درباریان و نفوذ عناصر ناشایسته در هرم قدرت و حاکمیت از جمله عوامل زوال قدرت سلاطین مستبد عباسی اشاره کرد، در ابتدا عباسیان برای تضعیف دولت امویان شعار محبوبیت آل محمد و خونخواهی شهدای کربلا را سر دادند و توانستند با این شعار، قلوب مردم را به سوی خود جذب کنند، چنانچه در این عصر ایرانیان نقش اساسی داشتند و عباسیان توانستند با کمک ایرانیان امویان را از بین ببرند، چرا که عشق به اهل بیت (ع) از زمان حکومت علی بن ابیطالب علیه‌السلام در بین آنها ریشه کرده بود و امویان از همین عشق به اهل بیت ایرانیان استفاده کردند و امویان را سرکوب کردند، ایرانیان در پیشبرد علوم هم نقش بسزایی داشتند، لذا بیشتر تکیه عباسیان بر ایرانیان بود ، ایرانیان در انتقال علوم، نقش داشتند و از نظر دیوانی و تشکیلات اداری، بسیار قوی بودند و عباسیان از آنها الهام گرفتند و این تجربه را به حکومت عباسی انتقال دادند، مدیریت شایسته عناصر و خاندان ایرانی در تشکیل حکومت عباسی قابل انکار نیست، اما به تدریج که مدیریت ایرانیان از این تشکیلات کم می‌شد، اقتدار عباسیان رو به افول رفت ، روش نامناسب عباسیان نسبت با اهل بیت (ع) خصوصاً شهادت امام رضا علیه‌السلام موجب بدبینی ایرانیان به حکومت عباسی شد البته آن‌ها هم نسبت به ایرانیان بدبین شدند .

 

امام هادی(ع) و شرایط خاص سیاسی

دشمنی متوکل با اهل بیت (ع)و علویان به حدی بود که امنیت آن‌ها را به خطر انداخته بود، لذا امام هادی(ع) فعالیت‌های سرّی و پنهانی داشتند و حمایت‌های مادی و معنوی از ایشان می‌نمودند و از طریق نامه نگاری این امور انجام می‌شد، در آن روزگار امام(ع) در مدینه بودند و محوریت علمی در آن پایگاه بود بر اساس گزارش شیخ مفید امام در ده سال آخر عمر در سامرا و تحت نظر بودند، آن هم با سعایت یکی از حکام مدینه که به متوکل گزارش می‌داد که امام در حال جمع کردن نیرو و اسلحه است، لذا متوکل امام را به سامرا برد و اگر تدابیر علمی و سیاسی مدبرانه امام نبود مکتب اسلام در معرض خطر جدی بود[۱] اختناق شدید سیاسی، دسترسی به امام را مشکل نموده بود و در دسترس نبودن امام، خود زمینه ساز مشکلات عقیدتی در پی داشت که منجر به ایجاد فرقه‌های مختلف کلامی و ترویج عقاید سستی در جامعه می‌شد و دین اسلام در معرض شبهات شدید کلامی و.. قرار گرفته بود، از پیامدهای تلخ اختناق سیاسی، ایجاد تفرقه بین شیعیان بود و با تدابیر حضرت از این فرقه‌ها فقط نامی باقی ماند فرقه‌هایی مانند کیسانیه و اسماعیلیه و ... امام از طریق وکلای خود جامعه مسلمین را اداره می نمودند و در واقع مؤسس امر وکالت در این چارچوب، بودند و این امر در دوران غیبت به خوبی برجسته می‌شود .

 

وضعیت فرهنگی عصر امام هادی (ع) و پاسخ گویی به شبهات

عباسیان از نظر سیاسی درگیری‌های فراوانی داشتند و این درگیری ها و مخالفتها بنیان و ریشه های فرهنگی نیز داشت؛ تنها روش ایشان سرکوب بود و البته سرکوب نتیجه عکس می‌داد و موجب آشفتگی بیشتر ایشان می‌شد.

وضع فرهنگی در این شرایط بحرانی به گونه‌ای بود که جامعه مسلمین گرفتار فرقه‌های نوظهور و ساختگی باشد و در این ظلمتکده، اگر چراغ پر نور امامت نور افشانی نمی‌کرد و به شبهات گسترده در اصل دین و مکتب پاسخ نمی داد، مردم گمراه می‌شدند و اصل دین منحرف و دگرگون می شد؛ فرقه هایی برآمدند از این وضع اجتماعی و سیاسی و فرهنگی نامطلوب که لازم بود آنان را به مردم شناساند تا آموزه های دینی با این خرافات بی اساس آمیخته نگردد.

 

۱- صوفیه : در دوران حیات امام هادی علیه‌السلام فرقه‌های پیدا شدند که تفاسیر نادرست از شریعت بیان نموده ومردم را جذب حلقه های خود می نمودند ؛ گرایشاتی از صوفیه با افکار ونگاه خاص وبرداشتهای منحرف از دین رواج می دادند ومردم را اغفال و منحرف می نمودند ؛ امام(ع) با منطق و برهان، شیعه از ملحق شدن به آنان دور نمود ؛ صوفیه مردم را از ارتباط با امام برحذر می‌داشتند ؛ مکتب تصوف و فرقه‌های صوفیه که امروزه در میان برخی از جوامع اسلامی رایج است، خاستگاه درست دینی ندارد ؛در قرآن کریم و نه در متون روایی معتبر هیچ پایگاه و ریشه‌ای برای بسیاری از افکار واعمال تصوف و فرقه‌های منحرف آن وجود ندارد ، از دیدگاه تاریخی نیز این نتیجه بدست می‌آید که تا زمان حکومت عباسیان‌ اثری از صوفیه و تصوف و فرقه‌ها و اقطاب آن در میان مسلمین به چشم نمی‌خورد و بسیاری از محققین بر این مطلب اتفاق نظر دارند ؛ لذا تصوف وقطب سازی احتمال دارد همانند قضیه فقیه سازی در قبال محوریت ائمه شکل گرفته باشد که عباسیان فقهایی برساختند در مقابل زعامت علمی ودینی ائمه (ع) وچهار مذهب فقهی اهل سنت در همین زمان شکل گرفته است ؛ قطب سازی نیز از این مقولات است ؛ عباسیان به دو صورت در تشکیل صوفیه نقش داشتند مستقیم یا غیر مستقیم ؛ سخت گیری وسرکوب مردم می تواند به شکل گیری گروههای زیر زمینی منجر شود ؛ روش مستقیم نیز حمایت از آنان وشخصیت سازی در مقابل اهل بیت (ع) که هردو نیازمند تحقیق وتامل بیشتر است.

امام هادی ـ علیه السّلام ـ در مسجد النبی ـ صلی الله علیه و آله ـ نشسته بود، گروهی از صوفیه وارد شدند امام ـ علیه السّلام ـ به اطرافیان خود فرمود به آن‌ها توجه نکنید... آنگاه اضافه کرده و فرمودند: همه صوفیان از مخالفین ما هستند و راه و مسلک آن‌ها مغایر با راه و مسلک ما می‌باشد و این‌ها نصارا و مجوس این امت هستند.

شیخ مفید به سند صحیح از امام علی النقی ـ علیه السلام ـ روایت کرده است، محمد بن حسین می‌گوید: در مسجد النبی خدمت امام علی النقی بودم که جمعی از اصحاب شرفیاب حضور حضرت شدند؛ در میان ایشان «ابوهاشم جعفری» نیز بود. او که مردی بسیار بلیغ و نزد آن حضرت مقام و منزلت عظیمی داشت، چون اصحاب در کنارش قرار گرفتند به ناگاه جمعی از صوفیه داخل مسجد شدند و حلقه زدند و مشغول ذکر گردیدند، حضرت فرمود: به این حیله گران اعتنا نکنید زیرا جانشینان شیاطین و خراب کننده قواعد دین می‌باشند زهد ایشان برای راحتی بدن‌هایشان و تهجّد و شب زنده داری شان برای صید کردن عوام است، عمری را در گرسنگی به سر بردند تا عوام و نادانان را مانند خرها پالان کنند و زین بر پشت آن‌ها گذارند. ذکر نمی‌گویند مگر برای فریب مردم و خوراک خود را کم نمی‌کنند مگر برای پرکردن قدح و ربودن دل احمقان، با مردم دم از دوستی خدا می‌زنند تا ایشان را به چاه اندازند، اوراد ایشان رقص و کف زدن و غنا و آواز خوانی است و هر کس به زیارت یکی از آنان در حال حیات و یا بعد از مرگ برود، مانند آن است که به زیارت شیطان و بت پرستان رفته باشد. و هر کس یاری‌شان کند گویا یزید و معاویه و ابوسفیان را یاری کرده است.

در همان موقع یکی از اصحاب آن حضرت عرض کرد: «و ان کان معترفاً بحقوقکم؟» و اگر چه آن کس به حقوق شما اقرار داشته باشد؟ حضرت نگاه تندی به او کرد و فرمود: این سخن را ترک کن، مگر نمی‌دانی هر کس حق ما را بشناسد مخالفت امر ما نمی‌کند، آیا نمی‌دانی ایشان پست‌ترین طوائف صوفیه می‌باشند، و فرقه‌های صوفیه عموماً مخالف ما هستند و طریقه آنان باطل و برخلاف طریقه ما است. و این گروه نصاری و مجوس این ملت هستند و آنان سعی در خاموش کردن نور خدا (محو اسلام) می‌کنند و خداوند نور خود را تمام می‌کند، گرچه کافران خوش ندارند.[۲]

 

۲-غلات : در اصطلاح شیعه عبارت است از گروهی که امیر المؤمنین و امامان و فرزندان او را به اولوهیت و نبوت توصیف می‌کنند و در حق آنان از حد اعتدال تجاوز کرده‌اند. و در عین حال خود را شیعه می‌پندارند. ائمه طاهرین ـ علیهم السّلام چنین شیوه‌ای را شدیداً انکار نموده‌اند و آن‌ها را مذمت نموده‌اند، مرحوم مجلسی در بحار، حدود صد روایت در مذمت و کافر بودن آن‌ها از امامان شیعه بیان می‌کند .این فرقه از دیر باز در میان جامعه مسلمین وجود داشتند و امام هادی ( علیه السلام ) ایشان را از خود راند، البته برخی هدایت شدند، امام هادی ـ علیه السّلام ـ همچون دیگر معصومین که پرچمدار هدایت اسلامی بودند، از یک سو مردم را به مبانی قرآنی با تفسیر اهل بیت راهنمایی می‌کردند و از دیگر سو، انحراف غلات را به جامعه اعلام کرده و از آن‌ها بیزاری جسته و مورد لعن قرار می‌دادند و از شیعیان نیز می‌خواستند که از آن‌ها دوری گزینند. ؛ امام علیه‌السلام تفکر ایشان را از جامعه زدود و تکلیف شیعه در برخورد با آنها را روشن نمود و فهماند که در کار شیعه غلو نیست « قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ لا تَغْلُوا فی دینِکُمْ غَیْرَ الْحَقِّ وَ لا تَتَّبِعُوا أَهْواءَ قَوْمٍ قَدْ ضَلُّوا مِنْ قَبْلُ وَ أَضَلُّوا کَثیراً وَ ضَلُّوا عَنْ سَواءِ السَّبیلِ ؛ مائده ۷۷ »

 

۳-ثنویان : ایشان قائل به قدیم بودن نور و ظلمت بودند این افکار از اندیشه های ادیان ایرانی و هندو ها و...در میان جوامع اسلامی رسوخ یافته بود ؛ امام هادی با این افکار نیز مقابله نمود و شیعه را از آلوده شدن به این اوهام وافکار باز داشت .

 

۴- مجسمه : این فرقه بیشتر در بین اهل سنت ، اهل حدیث و حنابله رویش یافته بود که آثار آن در اندیشه های ابن تیمیه واکنون در افکار وهابیت که فرقه استعماری است نمود دارد وآنها به جسمانیت خداوند معتقد بود ودر گفتگوهای خود به آن تصریح دارند ؛ امام هادی در آن زمان به شیعیان از طریق وکلای خود نامه نوشتند و از هم‌نشینی با ایشان بر حذر داشتند روش امام(ع) بهره گیری از نظام وکالت و نامه‌نگاری بود و تکلیف شیعیان را مشخص فرمودند.

 

۵- جاعلان حدیث : گروه دیگری که امام با ایشان مقابله می‌نمود جاعلان حدیث بودند که درباره غاصبان خلافت و حکومت اهل بیت (ع)جعل حدیث می‌کردند و امام با آن‌ها مناظراتی داشته‌اند و حضرت با پاسخگویی به شبهات مانند پدری مهربان از ماهیت مکتب واصلت آن صیانت ‌نمودند و پیروان واقعی دین ومکتب اهل بیت(ع) را در برابر انواع خطرات بیمه کردند .

امام (ع) در مقابل همه این انحرافات فکری موضع گرفت و اصل مگتب را از این انرافات تمایز داد ومردم راهنمایی فرمود وگاهی تصریحا مردم وپیروان اهل بیت را از نزدیک شدن به این گروهها منع فرمود ؛ ودر مقابل این قطب سازی و قطب بازی فقها ونمایندگان خود را در میان مردم گماشت و به مردم فرمود که به آنان در امور دین مراجعه نمایند.[۳]

 

پی نوشت ها:

[۱] . شیخ مفید ، الارشاد ج۲ص ۳۱۲

[۲] . حر عاملی، الاثنی عشریه، قم، دارالکتب العلمیه، بی تا، ص۲۸.

[۳] . بر گرفته از شکوه سامرا: مجموعه مقالات درباره امام هادی و امام عسگری (ع) مقاله تحلیلی بر اوضاع سیاسی معاصر امام هادی(ع)

شخصیت امام هادی از دیدگاه اهل سنت

امام هادی امام دهم ما شیعیان، شخصیتی است که متأسفانه به علت محدویت‌های زمانی و مکانی که از سوی دشمنان برای ایشان ایجاد شده بود، کمتر مورد شناخت واقع شده‌اند این در حالی است که ایشان از نظر علمی و عملی سرآمد روزگار خویش بوده‌اند و به مانند اجداد مطهر خود نوری فروزان در شبستان روزگار سیاه ظلمت و تباهی بودند و به تشنگان هدایت  راه را از بیراهه نشان می‌دادند.

وصف شخصیت عظیم این امام همام وقتی از زبان کسانی بیان شود که با ایشان قرابت اعتقادی نداشتند یقیناً جالب و خواندنی می‌شود از این رو در این نوشتار بر آن شدیم تا بخشی از سخنان بزرگان اهل سنت را در مورد ایشان بیان کنیم:  

- ولادت و وفات آن حضرت؛ ابن الوردی می‌گوید: «مولد علی بن محمد (علیه السلام) در ماه رجب، سال 214 ه.ق اتفاق افتاد. و برخی نیز سال 213 ذکر کرده‌اند... و او دهمین امام از ائمه دوازده‌گانه و پدر حسن عسکری است».[1] خطیب بغدادی می‌نویسد: «ابوالحسن عسکری (علی بن محمّد) در ماه رجب، سال 214 ه.ق متولد شد. و در روز دوشنبه بیست و پنجم جمادی الآخر، سال 254 ه.ق وفات یافت».[2] ابن حجر هیتمی می‌نویسد: «او در سامرا در ماه جمادی الآخر، سال 254 وفات یافت، و در خانه خود مدفون شد. و عمرش چهل سال بود...».[3]

- القاب حضرت هادی؛ ابن صبّاغ مالکی به نقل از ابن خشّاب گفت: «و امّا نسب او علی هادی، فرزند محمّد جواد، فرزند علی الرضا، فرزند موسی کاظم، فرزند جعفر صادق، فرزند محمّد باقر، فرزند علی زین العابدین، فرزند حسین بن علی بن ابی طالب(علیهم السلام) است... و امّا کنیه‌اش ابوالحسن است. و القابش عبارتند از: هادی، متوکّل، ناصح، متّقی، مرتضی، فقیه، امین، طیب. و مشهورترین آن‌ها هادی است».[4]

- تصریح بر امامت ایشان؛ ابن صبّاغ مالکی از اسماعیل بن مهران نقل می‌کند که گفت: «چون ابوجعفر محمّد جواد از مدینه با درخواست معتصم به طرف بغداد رفت، هنگام خروج از مدینه به او عرض کردم: «فدایت گردم! من بر شما در این راه می‌ترسم، بعد از شما امر اطاعت به دست کیست؟» حضرت به من التفات کرده و فرمودند: «الأمر بعدی لولدی علیّ؛[5] امر (امامت) بعد از من بر عهده فرزندم علی است.» مسعودی به سندش از محمّد بن عثمان کوفی از ابی جعفر نقل کرده که به او گفت: «اگر برای شما حادثه‌ای رخ داد -پناه بر خدا- به چه کسی رجوع کنیم؟» حضرت فرمود: «به فرزندم، این شخص؛ یعنی ابوالحسن...».[6]

- امام هادی در کلمات اهل سنت: با مراجعه به کتب تاریخ و تراجم و رجال اهل سنت پی‌می‌بریم که حضرت هادی (علیه السلام) از مقام و منزلت و احترام ویژه‌ای نزد آنان برخوردار بوده‌است. اینک به برخی از کلمات اشاره می‌کنیم: ابوعثمان عمرو بن بحر بن جاحظ (ت: 250 ه.ق)؛ او بعد از ستایش از ده نفر از امامان که از آن جمله امام هادی (علیه السلام) است می‌گوید: «کل واحد منهم عالم زاهد ناسک شجاع جواد طاهر زاکٍ... و هذا لم یتفق لبیت من بیوت العرب و لا من بیوت العجم.[7] هر یک از آنان، عالم، زاهد، ناسک، شجاع، جواد، طاهر و تزکیه کننده‌اند... این سلسله جلیل القدر برای هیچ خانه‌ای از خانواده‌های عرب و نه از خانواده‌های عجم اتفاق نیفتاده است».

ذهبی می‌گوید: «و فيها توفّی ابوالحسن علی بن الجواد... وکان فقیهاً اماماً متعبداً [8] در سال 254 ه.ق ابوالحسن علی بن جواد... وفات یافت... او شخصی فقیه، امام و متعبّد بود.» او در جایی دیگر از حضرت به شخص «شریف و جلیل» تعبیر کرده‌است.[9] عبداللَّه بن اسعد یافعی: «توفی العسکری ابوالحسن الهادی... عاش اربعین سنة و کان متعبداً فقیهاً اماماً در سال 254 ه.ق [10] ابوالحسن هادی... وفات یافت. او که متعبّد، فقیه و امام بود، چهل سال زندگی نمود.» ابن کثیر دمشقی (ت: 774 ه.ق) «و امّا ابوالحسن علی الهادی... و قد کان عابداً زاهداً...[11] و امّا ابوالحسن علی الهادی...، او مردی عابد و زاهد... بود.» ابن صبّاغ مالکی: «... و لا تذکر کریمة الّا وله فضیلت‌ها و لا تورد محمدة الّا و له تفضّل‌ها و جملتها...[12] هیچ کریم‌هایی ذکر نمی‌شود جز آن‌که فضیلت آن برای او است، و هیچ عمل ستوده‌ای وارد نمی‌گردد جز آن‌که تفضّل و کمال و تمام آن برای او است...» ابن حجر هیثمی: «... و کان وارث ابیه علماً و سخاء.[13] ... او وارث علم و سخاوت پدرش بود.» احمد بن یوسف قرمانی: «و امّا مناقبه فنفیسة و اوصافه شریفة.[14] و امّا مناقب او نفیس و اوصاف او شریف است.» ابن عماد حنبلی: «کان فقیهاً اماماً متعبداً...[15] ... او شخصی فقیه، امام و متعبّد... بود.»

عبداللَّه شبراوی: «العاشر من الأئمة علی الهادی ولد بالمدینة فی رجب سنة اربع عشر و مائتین و کراماته کثیرة؛[16] دهمین از امامان، علی هادی است. او در مدینه، در ماه رجب، سال 214 ه.ق متولد شد. و کراماتش بسیار است» -محمّد امین سویدی بغدادی: «ولد بالمدینة و کنیته ابوالحسن و لقبه الهادی... و مناقبه کثیرة؛[17] او در مدینه متولد شد، و کنیه‌اش ابوالحسن است، و لقبش هادی، و مناقبش بسیار است» شیخ مؤمن شبلنجی: «... و مناقبه کثیرة؛[18]... مناقب او بسیار است» -شریف علی فکری حسینی قاهری (ت: 1372 ه.ق) «کان ابوالحسن العسکری وارث ابیه علماً و منحاً، وکان فقیهاً فصیحاً جمیلاً مهیباً. وکان اطیب الناس بهجة و اصدقهم لهجة؛[19] ابوالحسن عسکری وارث پدرش در علم و سخاوت بود. او فقیهی فصیح و جمیل و با هیبت بود. و او خوش‌ترین مردم از حیث بهجت و راستگوترین آنان از جهت لهجه بود.» سید محمّد عبدالغفار هاشمی حنفی «فلمّا ذاعت شهرته استدعاه الملک المتوکل من المدینة المنورة حیث خاف علی ملکه و زوال دولته إلیه به ماله من علم کثیر و عمل صالح و سداد رأی...؛[20] هنگامی که مناقب آن حضرت برای همه مشهور شد، متوکّل او را از مدینه منوّره طلب نمود؛ زیرا به جهت علم بسیار و عمل صالح و استحکام رأیی که امام هادی (علیه السلام)داشت، بر پادشاهی و دولتش می‌ترسید...» شیخانی: «و کان علی العسکری صاحب وقار و سکون و هیبة و طمأنینة و عفة و نزاهة. و کانت نفسه زکیة و همّته عالیة و طریقته حسنة مرضیة...؛[21] علی عسکری صاحب وقار و سکون و هیبت و طمأنینه و عفت و پاکیزگی بود. او دارای نفسی پاک و همّتی عالی و طریقی زیبا و مورد رضایت بود...». عبدالسلام ترمانینی: «... کان علی جانب عظیم من التقوی و الصلاح...[22] او در جانبی عظیم از تقوا و صلاح بود» این هم چند کلام از بزرگان اهل سنت در مورد امام دهم ما شیعیان،  به قول معروف؛ چه خوش باشد که سر دلبران، گفته آید در حدیث دگران.

پی‌نوشت:

[1]. تتمه المختصر،  ابن الوردی، ج 12، ص 56.
[2]. تاریخ بغداد، خطیب بغدادی، ج 12، ص 56.
[4]. الصواعق المحرقة، ابن حجر هیثمی، ص 124.
[5]. الفصول المهمة، ابن صباغ مالکی، ص 259.
[6]. اثبات الوصیة، مسعودی، ص 221.
[7]. رسائل جاحظ، جاحظ، ص 106. اثبات الوصیة، ص 221.
[8]. العِبَر فی اخبار من غبر، ذهبی، ج 1، ص 364.
[9]. سیر اعلام النبلاء،  ذهبی، ج 13، ص 121.
[10]. مرآة الجنان، عبداللَّه بن اسعد یافعی، ج 2، ص 119.
[11]. البدایة و النهایة، ابن کثیر، ج 11، ص 19.
[12]. الفصول المهمة،  ابن صباغ مالکی، ص 270.
[13]. الصواعق المحرقة،  ابن حجر عسقلانی، ص 312.
[14]. اخبار الدول و آثار الأول، احمد بن یوسف قرمانی، ج 1، ص 349.
[15]. شذرات الذهب، ابن عماد حنبلی، ج 2، ص 272.
[16]. الاتحاف بحبّ الاشراف،  عبدالله شبراوی، ص 136.
[17]. سبائک الذهب، محمّد امین سویدی بغدادی، ص 77.
[18]. نور الابصار، مؤمن شبلنجی، ص 181.
[19]. احسن القصص، شریف علی فکری حسینی قاهری، ج 4، ص 300.
[20]. ائمة الهدی، سید محمّد عبدالغفار هاشمی حنفی، ص 136، چاپ قاهره.
[21]. الصراط السوی، شیخانی، ص 409.
[22]. احداث التاریخ الاسلامی، عبدالسلام ترمانینی، مجلد اول، ج 2، ص 131.

حجت الاسلام و المسلمین سید عبدالفتاح نواب امروز پنجشنبه ( 23 تیرماه ) در نشست هم اندیشی علمی علما و فرهیختگان اهل سنت که در هتل ویولت مکه مکرمه برگزار شد، افزود: به فرموده امام صادق ( ع ) گاهی انسان بصورت مستقیم و آگاهانه مرتکب گناه می شود اما گاهی اوقات انسان به دلیل ناآگاهی و اینکه دیگری زمینه روشنایی او نسبت به گناه را فراهم نمی کند، مرتکب گناه می شود.

 

وی با بیان اینکه دانشمندان، علما و فرهیختگان باید مردم را نسبت به عواقب گناهان و رفتارهایی که آنها را به گناهان سوق می دهد، هوشیار و بیدار کنند، گفت: اگر بررسی کنیم، جامعه از لحاظ دانش به سه گروه کم ، متوسط و فرهیخته طبقه بندی می شود البته خداوند نسبت به آنها یکسان برخورد نمی کند و در مقابل هر اختیار و مسئولیتی که به فرد داده می شود، از او سوال خواهد کرد.

 

نماینده ولی فقیه در امور حج و زیارت ادامه داد: به فرموده امام صادق ( ع ) علما و فرهیختگان در صورت کوتاهی در انجام وظایف خود که منجر به ارتکاب گناه توسط دیگران می شود، در پیشگاه الهی پاسخگو هستند.

 

وی تصریح کرد: همه ما به نوعی مخاطب این سخن امام صادق ( ع ) هستیم و شیعه و سنی را شامل می شود.

 

حجت الاسلام والمسلمین نواب در ادامه به حدیثی از امام باقر (ع ) مبنی بر اینکه سفر حج وارد شدن به بازار آخرت است که انسان می تواند از این بازار سود یا ضرر کند، اشاره کرد و گفت: گاهی مباحث حاشیه ای مانع طرح مباحث اصلی می شود لذا همه باید دست به دست هم بدهیم تا بتوانیم در حج مباحث اصلی را طرح کنیم.

 

نماینده ولی فقیه در امور حج و زیارت در بخش دیگری از سخنان خود با بیان روایتی از امام هادی (ع) که دنیا را بازار آخرت دانستند، گفت: برخی  انسان ها در این بازار برای آخرت خود سود می کنند و برخی انسان ها دچار خسران می شوند.

 

وی از شهید حاج قاسم سلیمانی به عنوان فرهیخته ای نام برد که در بازار دنیا برای آخرت سود بُرد و افزود: شهید سلیمانی با تن مجروحش برای خدمت به مردم و جامعه به دورترین نقاط ایران و کشورهای همسایه سفر می کرد و با خلاقیت گره از کار مردم آن مناطق باز می کرد.

 

حجت الاسلام والمسلمین نواب گفت: خداوند بخاطر همین فرهیختگی جایگاهی به شهید قاسم سلیمانی اعطا کرد که پیکر مطهرش در تمام مشاعر مشرفه و چند شهر بزرگ ایران با حضور گسترده مردم تشییع شد.

 

وی افزود: همه ما نسبت به وظایف خود مسئول هستیم و امیدواریم خداوند توفیق دهد که وظیفه شناس باشیم و در انجام وظایف خود کوتاهی نکنیم.

 

پیش ازسخنان نماینده ولی فیقه در امور حج و زیارت، حجت الاسلام و المسلمین هادی اکبری مدیر امور اهل سنت بعثه مقام معظم رهبری با ارائه گزارشی از اقدامات انجام شده در این حوزه گفت: این همایش علمی با شعار « حج؛ خودسازی، انسجام، اقتداراسلامی و دفاع از مسجدالاقصی »  برگزار شده است.

 

مدیر امور اهل سنت بعثه مقام معظم رهبری همچنین هدف از برگزاری این همایش علمی را ارتقای سطح علمی خادمان فرهنگی کاروان های اهل سنت، استفاده از فرصت حج برای هم اندیشی علمای شیعه و اهل سنت و تولید محتوای علمی برای زائران و فرهیختگان بیان کرد.

 

وی افزود: از 21 مقاله رسیده به این همایش 5 مقاله به عنوان مقاله برتر انتخاب شد.

 

در این همایش علمی پنج مقاله برتر از « عبدالله یاقدی » از گلستان با موضوع « اقتدار، انسجام و هم افزایی مسلمانان»، « پری ریگی لادز » از سیستان و بلوچستان با موضوع « ظرفیت های حج در سرزمین فرهنگ اسلامی ، « عبدالغفار نیک نهاد » از گلستان با موضوع « خدا شناسی، انسجام و اقتدار اسلامی » ، « افضل دهمرده نژاد » از سیستان و بلوچستان با موضوع « خدا شناسی، انسجام و اقتدار اسلامی » و « عصام الدین گوگلان » از گلستان با موضوع « خدا شناسی، انسجام و اقتدار اسلامی » قرائت شد.

دارالفتوای مصر به سؤال حجاج بیت الله الحرام مبنی بر حکم زیارت قبرستان بقیع بعد از ادای مناسک حج پاسخ داد.

درالفتوا در فتوایی تأکید کرد: فقها اجماع دارند که زیارت قبور اهل بیت بزرگوار (علیهم السلام) بعد از ادای مناسک حج مستحب است.

دارالفتوا به سخن "ابن مودود الموصلی الحنفی اشاره کرد که می گوید: « مستحب است حاجی بعد از زیارت حرم نبی اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به قبرستان بقیع برود و قبور حضرت حمزه سید الشهدا (ع)، امام حسن بن علی، امام زین العابدین، امام محمد باقر، امام جعفر صادق (علیهم السلام) و قبر ابراهیم فرزند پیامبر اکرم (ص) را زیارت کند.

دارالفتوای مصر افزود: زیارت قبور بقیع بعد از ادای مناسک حج مناسک حج جایز است؛ چراکه زیارت بقیع بر امور دیگر فضیلت دارد و با ایام پر برکت حج همزمان شده است.

احادیث گوناگونی از پیامبر صلی‌الله علیه و آله در بیان امامت و وصایت امیرالمؤمنین علیه‌السلام نقل شده است. برخی از این روایات به‌صراحت از مقام خلافت و جانشینی سخن می‌گویند و برخی باتوجه‌به قرائن و شواهد بر این موضوع دلالت دارند.

به نصوصی که به‌صراحت و بدون نیاز قرینه و شاهد، امامت را ثابت می‌کنند «نص جلی»، و به نصوصی که نیازمند قرینه عقلی یا لفظی هستند «نص خفی» گفته می‌شود.

برخی متکلمان شیعه، مانند سید مرتضی، جمله معروف و مشهور «مَن کُنتُ مَولا فَعَلی مَولاه» را از جمله نصوص خفی بر امامت امیرالمؤمنین علیه‌السلام دانسته‌اند.[۱]

همین موضوع، بهانه‌ای برای مخالفان امامت دست‌وپا کرده تا بگویند طبق اعتراف علمای شیعه، پیامبر صلی‌الله علیه و آله به‌صراحت از ولایت امام علی علیه‌السلام سخن نگفته و با این بهانه، امامت حضرت را انکار می‌کنند.

منظور سید مرتضی از نص خفی چه بوده است؟

همان‌طور که گفتیم نص خفی نصی است که لفظ آن قابلیت حمل بر معنایی غیر از ولایت و امامت را دارد. واژه «مولا» معانی گوناگونی دارد؛ دوست، محب، سرپرست و امام از جمله این معانی هستند.

شیعه معتقد است «مولا» در عبارت «مَن کُنتُ مَولا فَهذا عَلیٌ مولاه»، به معنای امامت و سرپرستی جامعه است. در مقابل برخی اهل‌سنت این واژه را به معنای دوست دانسته‌اند.

متکلمان شیعه و از جمله شیخ مفید با دلایل و شواهد متقنْ ثابت کرده‌اند که «مولا» در این کلام، به معنای ولی و سرپرست به‌کاررفته است.[۲]

بنابراین از آنجا که «مولا» معانی گوناگونی دارد و عده‌ای نیز در دلالت این واژه بر امامت و ولایت تشکیک کرده‌اند، سید مرتضی این فراز از حدیث را جزو نصوص خفی قرار داده است؛ اما این به معنای عدم دلالت حدیث غدیر بر ولایت امیرالمؤمنین نیست؛ بلکه طبق نظر سید مرتضی و تمام متکلمان شیعه، اگر کل ماجرای غدیر و تمام خطبه پیامبر صلی‌الله علیه و آله را منصفانه و بدون غرض نگاه کنیم، شکی باقی نمی‌ماند که مقصود پیامبر از «مولا» در این فراز، ولایت و سرپرستی بوده است.[۳]

نصوص جلی بر ولایت امیرالمؤمنین علیه‌السلام در منابع شیعه

امیرالمؤمنین

میان روایات شیعه، احادیث بسیاری وجود دارد که به‌صراحت از جانشینی و خلافت امیرالمؤمنین سخن می‌گویند؛ از جمله:

- شیخ صدوق از ابن عباس روایت کرده که پیامبر صلی‌الله علیه و آله به امام علی علیه‌السلام می‌فرمود: «ای علی! تو وصی من هستی. به امر پروردگارم تو را جانشين خود کردم. ای علی! سخن تو سخن من، و امر تو امر من، و اطاعت از تو اطاعت از من، و اطاعت از من اطاعت از خداست».[۴]

- رسول خدا صلی‌الله علیه و آله می‌فرمایند: «علی بن ابی‌طالب، امام امت من و جانشین من است».[۵]

در این باب احادیث فراوانی وارد شده است که ما فقط به دو نمونه از آن‌ها اشاره کردیم. همان‌طور که مشخص است در این تعابیر به‌صراحت از کلمات جانشینی، امامت و وصایت استفاده شده و شک و تردیدی در آن‌ها نیست.

اما جالب اینجاست که نظیر این نصوص را می‌توان در منابع اهل‌سنت نیز پیدا کرد.

نصوص جلی بر ولایت امیرالمؤمنین علیه‌السلام در منابع اهل‌سنت

فارغ از احادیثی مانند غدیر که برخی در دلالت آن بر امامت اشکال می‌کنند، در منابع اهل‌سنت می‌توان احادیثی پیدا کرد که به‌صراحت به مقام ولایت و جانشینی دلالت دارند؛ از جمله:

- ام‌سلمه از پیامبر صلی‌الله علیه و آله نقل می‌کند: «اين [علی] اميرالمؤمنين و سید المسلمین و ظرف علم و وصی من و بابی است که از آن به‌سوی من راه‌یافته می‌شود».[۶]

در این حدیث، امیرالمؤمنین علیه‌السلام سید و بزرگ مسلمانان و وصی پیامبر معرفی شده است.

- روایت دوازده جانشین (اثنی‌عشر خلیفه): در این روایت زیبا، پیامبر صلی‌الله علیه و آله جانشینان پس از خود را دوازده نفر معرفی می‌کنند که اولین آن‌ها امیرالمؤمنین علیه‌السلام است.

در این روایت آمده است: «پيامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله فرمود: جانشين و اوصيای من و حجت‌ها‌ی خدا بر خلق پس از من دوازده نفرند که اولين آنان برادرم و آخرين آنان فرزندم است. به پيامبر گفته شد: برادرت کيست؟ فرمود: علی بن ابی‌طالب».[۷]

نتیجه
برای اثبات ولایت امیرالمؤمنین علیه‌السلام فرقی میان نص جلی (صریح) و خفی (نیازمند قرینه) وجود ندارد و هر دو ولایت و امامت حضرت را اثبات می‌کنند.

بااین‌وجود می‌توان در منابع اهل تسنن نیز روایاتی را یافت که به‌صراحت از جانشینی و خلافت امیرالمؤمنین علیه‌السلام پس از پیامبر صلی‌الله علیه و آله سخن گفته‌اند.

پی‌نوشت:
1. الشافی فی الامامة، ج۲، ص۶۷.
2. معنای کلمه «مولا» در واقعه غدیر.
3. اثبات ولایت امام علی در غدیر.
4. من لایحضره الفقیه، ج۴، ص۱۷۹.
5. کمال الدین، ص۲۲۸، حدیث۷.
6. المحاسن و المساوی، ص۴۴؛ المناقب(خوارزمی)، ص۸۶.
7. فرائد السمطین، ج۲، ص۳۱۲.

دو آیه قرآن به صورت صریح بحث حجاب را مطرح کرده اند. آیه ۳۱ سوره نور و آیه ۵۹ سوره احزاب به طور صریح به این بحث پرداخته اند:

«وَ قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ وَ یَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَ لا یُبْدینَ زینَتَهُنَّ إِلاَّ ما ظَهَرَ مِنْها وَ لْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلى‏ جُیُوبِهِنَّ وَ لا یُبْدینَ زینَتَهُنَّ إِلاَّ لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ آبائِهِنَّ أَوْ آباءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ أَبْنائِهِنَّ أَوْ أَبْناءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ إِخْوانِهِنَّ أَوْ بَنی‏ إِخْوانِهِنَّ أَوْ بَنی‏ أَخَواتِهِنَّ أَوْ نِسائِهِنَّ أَوْ ما مَلَكَتْ أَیْمانُهُنَّ أَوِ التَّابِعینَ غَیْرِ أُولِی الْإِرْبَةِ مِنَ الرِّجالِ أَوِ الطِّفْلِ الَّذینَ لَمْ یَظْهَرُوا عَلى‏ عَوْراتِ النِّساءِ وَ لا یَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِیُعْلَمَ ما یُخْفینَ مِنْ زینَتِهِنَّ وَ تُوبُوا إِلَى اللَّهِ جَمیعاً أَیُّهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ؛[نور/۳۱] و به زنان مؤمن بگو كه چشمان خویش فروگیرند و شرمگاه خود نگه دارند و زینتهاى خود را جز آن مقدار كه پیداست آشكار نكنند و مقنعه ‏هاى خود را تا گریبان فروگذارند و زینتهاى خود را آشكار نكنند، جز براى شوهر خود یا پدر خود یا پدر شوهر خود یا پسر خود یا پسر شوهر خود یا برادر خود یا پسر برادر خود، یا پسر خواهر خود یا زنان همكیش خود، یا بندگان خود، یا مردان خدمتگزار خود كه رغبت به آن ندارند، یا كودكانى كه از شرمگاه زنان بى‏ خبرند. و نیز چنان پاى بر زمین نزنند تا آن زینت كه پنهان كرده‏اند دانسته شود. اى مؤمنان، همگان به درگاه خدا توبه كنید، باشد كه رستگار گردید.»

«یا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لازْواجِكَ وَ بَناتِكَ وَ نِساءِ الْمُؤْمِنینَ یُدْنینَ عَلَیْهِنَّ مِنْ جَلاَبِیبِهِنَّ ذلِكَ أَدْنى‏ أَنْ یُعْرَفْنَ فَلا یُؤْذَیْنَ وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحیماً؛[احزاب/۵۹] اى پیامبر! به همسران و دخترانت و زنان مؤمنان بگو: جلبابها [روسرى ‏هاى بلند] خود را بر خویش فروافكنند، این كار براى اینكه شناخته شوند و مورد آزار قرار نگیرند بهتر است (و اگر تا كنون خطا و كوتاهى از آنها سر زده توبه كنند) خداوند همواره آمرزنده رحیم است.»

به نظر مى‏ رسد حكم وجوب حجاب در سال ششم هجرت تشریع گردید. شاهد بر آن، آیات سوره نور است كه داستان معروف افك در آن آمده است. در همین زمان بود كه منافقین و اراذل و اوباش در صدد برآمدند با ایجاد شایعه درباره زنان پیامبر (ص) و با درست كردن مزاحمت‏ها راهى براى زنان آزاده به بهانه كنیز انگاشتن آنها قلوب پیامبر(ص) و مسلمانان را جریحه‏دار بكنند. به دنبال این اوضاع و شرایط بود كه خداوند آیات مربوط به پوشش را براى بازگویى به امت نازل فرمود.

البته باید توجه کرد که در اینجا به معنای معروف حجاب پرداخته ایم. و اگر بخواهیم دقیق تر سخن بگوییم باید بگوییم که این آیات پوشش بانوان را مطرح کرده است. و بحث حیاء و عفت، حکم ویژه همسران پیامبر (ص) مبنی بر پرده نشینی، و واجباتی که برای مردان در این زمینه وجود دارد، در آیات دیگر مطرح شده است.
«وَ إِذا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتاعاً فَسْئَلُوهُنَّ مِنْ وَراءِ حِجابٍ ذلِكُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِكُمْ وَ قُلُوبِهِنَّ وَ ما كانَ لَكُمْ أَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ وَ لا أَنْ تَنْكِحُوا أَزْواجَهُ مِنْ بَعْدِهِ أَبَداً إِنَّ ذلِكُمْ كانَ عِنْدَ اللَّهِ عَظیماً؛[احزاب/۵۳] و هنگامى كه چیزى از وسایل زندگى را (بعنوان عاریت) از آنان [همسران پیامبر] مى‏خواهید از پشت پرده بخواهید این كار براى پاكى دلهاى شما و آنها بهتر است! و شما حق ندارید رسول خدا را آزار دهید، و نه هرگز همسران او را بعد از او به همسرى خود درآورید كه این كار نزد خدا بزرگ است.»

«قُلْ لِلْمُؤْمِنینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَ یَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذلِكَ أَزْكى‏ لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبیرٌ بِما یَصْنَعُونَ؛[نور/۳۰] به مؤمنان بگو چشمهاى خود را (از نگاه به نامحرمان) فروگیرند، و عفاف خود را حفظ كنند این براى آنان پاكیزه ‏تر است خداوند از آنچه انجام مى ‏دهید آگاه است!»

سه شنبه, 21 تیر 1401 17:52

حج؛ زبان دینی مشترک مسلمانان

دکتر نَودی لونبا، محقق علوم سیاسی در دانشگاه ناتال شهر دوربان در کشور آفریقای جنوبی با بیان اینکه فارغ از لزوم دستیابی همه انسان ها و جوامع بشری به وحدت، خداوند در قرآن کریم پیروان ادیان را به طور ویژه ای به اتحاد در کلمه توحید دعوت نموده است تا زیر سایه آن با یکدیگر زندگی مسالمت آمیزی داشته باشند، افزود: خداوند در همین زمینه می فرماید: اى اهل كتاب! بیایید به سوى سخنى  كه ميان ما و شما يكسان است كه جز خدا را نپرستيم و چيزى را شریک او نپنداریم، و بعضى از ما، بعضی ديگر را به جای خدا به عنوان پروردگار برنگیریم، پس اگر از این پیشنهاد روی گردان شدند، بگویید: شما شاهد باشید که ما مسلمانيم.

وی با بیان اینکه پیروان همه ادیان آسمانی براساس محور ایمان به خدا و توحید می توانند متحد شوند، افزود: آرمان اتحاد و همبستگی از اهداف و ارمان های فراجناحى، فراملیتی، فرامذهبى و آرزوهاى بين المللى جامه بشرى است. این در حالی است که ارزش ها و اصول مشترک میان مسلمانان بسیار بیشتر از ادیان آسمانی دیگر است، بنابراین مبانی وحدت مسلمین بیشتر و مستحکم تر است.

او در ادامه اظهار داشت: مسلمانان بنیان های وحدت بسیاری دارند که می تواند اساس و پایه اتحادی محکم گردد و وقتی در اصلی ترین و مبنایی ترین اصول دین اتفاق نظر داشته باشند، می توان تفرقه و تشتت آن ها را به وحدت تبدیل کرد.

دکتر نَودی لونبا به زمینه های دستیابی به وفاق و همبستگی مسلمانان اشاره کرد و افزود: آیین های جمعی عبادی همچون نماز جماعت در  مساجد و نماز جمعه و همچنین حج زبان دینی مشترک است. حضور مسلمانان در این مناسبتها با توجه به هدف مشترکی که دارند، در به وجود آوردن همبستگی و وحدت محلی، منطقه ای، ملی، و بین المللی مسلمانان نقش بسیار اثرگذاری دارد، به گونه ای که گویی یک روح در کالبدهای متعدد آنان جریان دارد و همگان خداوند را به یک زبان می خوانند و احساس قدرت و شکست ناپذیر بودن در آنان تقویت می شود. بنابراین، محورهای مشترک میان مسلمین، زمینه بسیار خوبی است تا پایه گذار اتحاد، همدلی و همبستگی در میان آن ها شود.

سید روح اله لطیفی سخنگوی گمرک همزمان با سفر محمد باقر قالیباف رئیس مجلس کشورمان به ازبکستان در خصوص روابط تجاری دو کشور اظهار داشت: در سال 1400 بیش از 776 هزار تن کالا به ارزش 517 میلیون دلار بین ایران و ازبکستان تبادل شد که نسبت به مدت مشابه سال قبل 103 درصد رشد داشته است.

وی افزود: سهم صادرات کشورمان به ازبکستان از این میزان تجارت، 402 میلیون دلار بود که نسبت به مدت مشابه سال قبل با رشد 146 درصدی همراه بوده است.

لطیفی در خصوص کالاهای صادراتی ایران به ازبکستان گفت: عمده ترین کالاهای صادراتی کشورمان به ازبکستان، لبنیات، محصولات کشاورزی، مصالح ساختمانی، قیر، روغن پایه، مواد معدنی، مواد پترو پالایشگاهی، مواد شیمیایی، محصولات بهداشتی، لوله و پروفیل، لوازم خانگی، پارچه، کف پوش، محصولات آهنی، ماشین آلات صنعتی و مبلمان از عمده ترین کالاهای صادراتی ایران به ازبکستان هستند.

سخنگوی گمرک افزود: عمده کالاهای وارداتی از ازبکستان نیز انواع نخ، پنبه، ابریشم، پارچه، حبوبات، ارزن و کائولن هستند.

سفر هفته گذشته رئیس کل بانک مرکزی به روسیه و دیدار هیات بلند پایه اقتصادی کشورمان با دو معاون نخست وزیر به همراه وزیر توسعه اقتصادی‌، رئیس کل بانک مرکزی روسیه و رئیس کمیسیون مشترک دو کشور حکایت از عزم جدی تهران و مسکو برای توسعه روابط اقتصادی و بسترسازی برای اجرایی شدن توافقات حکایت دارد.

* سرآغاز فصل جدید همکاری‌های ایران و روسیه

سنگ بنای دور جدید روابط اقتصادی ایران و روسیه به دنبال سفر دی‌ ماه سال گذشته رئیس جمهور کشورمان به روسیه بنا نهاده شد سفری که نقطه آغاز گفت‌‌وگوی مقامات دو کشور برای توسعه روابط تهران-مسکو بود.

در پایان مجموعه‌ نشست‌های مقام‌های دو کشور در این سفر،‌ بیانیه‌ای در هشت بخش شامل همکاری‌های تجاری و اقتصادی، مالی و بانکی، حمل‌ونقل و لجستیک و گمرک، صنعت و معدن، کشاورزی، انرژی و سلامت و بهداشت به امضاء رسید.

* ‌برنامه‌ریزی کاهش نقش دلار در مبادلات تجاری دوجانبه ایران و روسیه

توسعه همکاری‌های مالی و بانکی دو کشور و استفاده از ارزهای ملی برای مبادلات، تعریف سیستم پیام‌‌رسان بانکی بین دو کشور به‌ منظور تسهیل روابط اقتصادی، ارتقای سیستم حمل‌ونقل و کریدور شمال-جنوب و تأمین لجستیک مربوطه و حضور روسیه در مسیر تجاری هند، ایران، افغانستان، توسعه همکاری‌ها در حوزه محصولات کشاورزی و تأمین اقلام اساسی مورد نیاز دو کشور، از جمله نکات کلیدی مورد تأکید در این مذاکرات بود.

همچنین توسعه همکاری‌های صلح‌آمیز هسته‌ای، همکاری‌ تجاری و بازرگانی به ‌منظور ایجاد مناطق آزاد تجاری مشترک و بررسی راهکارهای توسعه همکاری با کشورهای اوراسیا از دیگر نکات کلیدی مورد تأکید در این مذاکرات بود.

‌کاهش نقش دلار در مبادلات تجاری دوجانبه و افزایش سقف مبادلات تجاری تا ۴۰ میلیارد دلار در سال و تعریف سامانه‌های پیام‌رسان بانکی به‌منظور حذف سامانه‌های بین‌المللی از مبادلات دو کشور از جمله موارد مورد مذاکره بین محسن کریمی، معاون امور بین‌الملل بانک مرکزی ایران و ایلیچنوولادیمیر، معاون وزیر توسعه اقتصادی و معاون رئیس کمیسیون مشترک روسیه در حاشیه سفر رئیس جمهور به روسیه بود.

* توافقاتی که رنگ اجرا گرفت

حالا با گذشت پنج ماه از سفر رئیس‌جمهور به روسیه و به دنبال پیگیری‌ها مستمر مقامات دو کشور و در جریان سفر هفته گذشته رئیس‌کل بانک مرکزی به روسیه در جریان دیدارهای جداگانه‌ صالح آبادی با مقامات  این کشور، بخش مهمی از این توافقات رنگ و بوی اجرایی گرفته است‌.

رئیس کل بانک مرکزی ایران در پایان دیدارهایش با مقامات روسی از حصول توافق برای گسترش همکاری‌های بانکی و پولی بین دو کشور خبر داد؛ دیدارهایی که در جریان آن  راهکارهای رفع موانع و افزایش سرمایه‌گذاری‌های مشترک بین مسکو و تهران بررسی شد.

‌صالح‌آبادی‌ تاکید کرد: ایجاد بسترهای مالی، یکی از مهمترین محورهای توسعه اقتصادی به شمار می‌رود و هم اکنون ایران برای جایگزینی سوئیفت، از سامانه‌های پیام رسان بین بانکی بومی استفاده می‌کند و روسیه نیز پیام‌رسان‌های بومی و مالی خود را دارد که می‌تواند مبنایی برای همکاری بانکی بین دو کشور باشد.‌

به گزارش وب سایت رسمی دولت روسیه، به نقل از نواک، معاون نخست وزیر این کشور نیز بعد از دیدار با رئیس کل بانک مرکزی کشورمان تاکید کرد‌:‌ ما شاهد رشد قابل توجهی در تجارت هستیم 81 درصد در سال گذشته و 31 درصد در سال جاری؛ مسوولان کشورهای ما هدف خود را برای ارتقای همکاری‌ها تعیین کرده اند. ‌

* فصل جدید توسعه همکاری دو همسایه

فصل جدید روابط اقتصادی ایران و روسیه درحالی گشوده شده که هر دو کشور طعم تلخ تحریم‌های ظالمانه غرب را به‌خوبی لمس کرده‌اند‌.

در این بین ایران و روسیه که طی سال‌های اخیر مواضع سیاسی نزدیکی در حوزه مذاکرات هسته ای داشته‌اند اخیرا در جریان مقابله با تحریم های آمریکا نیز دست به ابتکار عمل جدیدی زده اند ابتکاری که هدف اصلی آن دلار زدایی از تعاملات اقتصادی دو کشور است‌.

حجم صادرات ایران به  روسیه که در سال گذشته با رشدی ۱۰۰ درصدی برای نخستین بار در طول  تاریخ روابط ‌دو کشور به ۴ میلیارد دلار رسید‌ قرار است ‌در دوره ‌کوتاه مدت دو ساله به ۸ میلیارد دلار و در چشم انداز میان مدت به  ۱۵ میلیارد دلار برسد که پیش نیاز اصلی تحقق این هدف  تسهیل امور بانکی و مالی است‌.

ایران و روسیه علاوه بر توسعه روابط در قالب دوجانبه درصدد توسعه منافع مشترک در قالب همکاری‌های چند جانبه یعنی با اتحادیه اقتصادی اورآسیا، سازمان همکاری‌های شانگهای و بریکس هم هستند.

* موانع پیش روی توسعه روابط اقتصادی

هم اکنون بانکی که به صورت تمام عیار به تجار دو کشور کمک برای مبادلات اقتصادی دو کشور کمک کند وجود ندارد‌ و بنابراین راه‌اندازی بانکی اختصاصی که با ارز محلی دو کشور کار کند برای توسعه مبادلات دو کشور بسیار ضروری است.

‌میرکریمی، سخنگوی اتاق مشترک ایران و روسیه بر این باور است که گام‌های مهمی در جهت تسهیل‌گری در روابط تجاری میان دو کشور ازابتدای کار دولت سیزدهم  برداشته شده است که از آن جمله می توان به امضای توافقنامه همکاری اتحادیه اوراسیا که زمینه را برای حرکت تعرفه های گمرکی به سمت صفر مهیا کرده است .

وی می‌گوید‌: هم اکنون با تمهیدات اتخاذ شده روابط بانکی میان دو کشور با وجود قطع سوئیفت همچنان برقرار است و به نظر می رسد با تدابیر پیش بینی شده برای آغاز مبادلات تجاری با پول ملی دو کشور و حذف پول سوم بازرگانان دو کشور از شرایط مساعدی برای مبادلات تجاری برخوردار شوند‌.

میرکریمی معتقد است: در شرایط کنونی حرکت به سمت تراز کردن‌ حجم مبادلات تجاری‌، سوق دادن تجارت میان دو کشور به سمت تجارت شفاف برپایه نظام بانکی گام هایی است که می‌تواند بستر دور زدن قوانین و مقرارت را از صحنه تجارت میان دو کشور حذف کرده و شاهد رونق تجارت در شرایطی برابر و شفاف باشیم.

* راه اندازی راه‌گذر شمال-جنوب

مهمترین مانع بر سر تجارت ایران و روسیه علاوه بر مبادلات بانکی زیرساخت‌های ارسال کالا است زیرا با وجود مرز آبی دو کشور و الزام دارا بودن ناوگان دریایی مناسب، ایران در این بخش ضعف بزرگی دارد که نیازمند راه اندازی ابزارها، امکانات و زیرساخت‌های لجستیکی است و متاسفانه سالهاست که راه گذر اقتصادی شمال- جنوب در قسمت ایران به بهره‌برداری نرسیده است.

راه‌گذر شمال-جنوب کوتاهترین مسیر از اروپا به کشورهای جنوب و جنوب شرق آسیا از طریق ایران و روسیه است و برای این کشورها اهمیت بسیار زیادی دارد.

موافقتنامه راه گذر حمل و نقل بین‌المللی شمال - جنوب که در شهریور ماه ۱۳۷۹ در سن پترزبورگ به امضای وزرای حمل‌و‌نقل سه کشور ایران، هند و روسیه رسید، ایجاد مسیر حمل و نقل کالا از هند به کشورهای اروپای شمالی را پیش‌بینی کرده است.  

این راه گذر ‌از مسیرهای مهم ترانزیتی است و ارتباط ترانزیتی کشورهای شمال اروپا و روسیه را از ایران و دریای خزر به کشورهای حوزه اقیانوس هند، خلیج فارس و جنوب آسیا برقرار می‌سازد؛ عدم ثبات و امنیت در منطقه ‌و ناامن شدن مسیرهای دریایی پتانسیل جایگزینی کریدور شمال- جنوب را به جای کانال سوئز افزایش داده است.

این مسیر ریلی از چین تا هند و هند تا پاکستان و سپس داخل ایران تا رشت ادامه دارد و تنها خلاء آن برای اتصال به روسیه و فنلاند در شرق اروپا، قطعه رشت به آستار به طول ۱۷۰ کیلومتر است که هنوز ساخته نشده است.

در همین راستا یکی از مباحث مطرح در توسعه روابط اقتصادی میان جمهوری اسلامی ایران و روسیه در مورد گذرگاه شمال - جنوب است و یکی از اولویت های مهم برای فعال سازی این راهگذر تکمیل خط آهن باقی‌مانده در مسیر رشت - آستارا است.

‌ایجاد مناطق آزاد مشترک در شمال و جنوب ایران، نوسازی ناوگان حمل‌ونقل ریلی ایران، نوسازی ناوگان کشتیرانی در دریای خزر و نوسازی ناوگان جاده‌ای ایران از دیگر پیشنهادات طرف روس برای تسریع در بازگشایی این راه گذر است‌.

رستم ژیگانشین، نماینده بازرگانی فدراسیون روسیه در این‌باره می‌گوید: مشکلات لجستیکی از جمله مشکلات تجار و بازرگانان دو کشور است که اغلب موجب شکایت همکاران ایرانی می شود بنابراین هر دو طرف روسی و ایرانی علاقه مند به فعال سازی این مسیر از طریق دریای خزر هستند که در همین راستا بودجه زیادی برای نوسازی بنادر آستاراخان در نظر گرفته شده است، برنامه‌هایی برای ساخت کشتی‌های جدید وجود دارد و به همین دلیل می‌توان از مسیرهای ترانزیتی خودداری کرد و کریدور شمال - جنوب را فعال کرد.‌

حالا قرار است ولادیمیر پوتین‌ رئیس‌جمهور روسیه، 19 ژوئیه (28 تیر ماه) به‌ تهران سفر کند سفری که قطعا یکی از محورهای مهم آن تصمیم‌گیری نهایی برای رفع موانع باقیمانده در پیش روی توسعه روابط اقتصادی دو کشور خواهد بود، سفری که به گفته سخنگوی کرملین، قرار است اردوغان رئیس جمهور ترکیه نیز در دیداری سه جانبه با حجت الاسلام رئیسی در کنار پوتین دیداری سه جانبه برگزار کند دیداری که از جنس تعاملات منطقه‌ای و همکاری‌های اقتصادی خواهد بود.

اشاره:

در قسمت اول این بحث با آیات ولایت و اولی الأمر اثبات کردیم که بدون شک پس از پیامبر اکرم(ص)، امیرمؤمنان علی(ع) صاحب اختیار و ولی مؤمنان و مسلمانان است و روایات اهل سنت را که بر این مسأله دلالت دارد، ذکر و پاسخ شبهات برخی از متفکران آنان را بیان نمودیم اینک با آیات و روایات دیگری، بر این جانشینی تأکید می ورزیم.

 

آیه تبلیغ

«یا اَیُّهاَ الرَّسُولُ بَلِّغ ما اُنْزِلَ الَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ اِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ، وَ اللهُ یَعْصِمُکَ مِنْ النّاسِ اِنَّ اللهَ لا یَهْدیِ القَوْمَ الْکافِرینَ؛ [1] ای پیامبر، آنچه از پروردگارت بر تو نازل شده است، کاملاً «به مردم» برسان، و اگر چنین نکنی، رسالت او را انجام نداده ای و خداوند تو را از(خطرات احتمالی) مردم نگاه می دارد و همانا خداوند جمعیت کافرین را هدایت نمی کند».

سئوال این است آن امر خطیری که خداوند پیامبر را به عدم انتظار دعوت می نماید و محفوظ ماندن آن حضرت از گزند احتمالی دشمنان را ضمانت می کند و هشدار می دهد که: اگر این کار را انجام ندهی، رسالت پروردگارت را انجام نداده ای، کدام است؟ با وجود آنکه پیامبر در سالهای آخر حیات خویش هیچ بیمی از مشرکین مکه نداشت، زیرا جمعیت آنان متفرق و مکه بزرگترین پایگاه آنان فتح شده بود.

در پاسخ باید گفت: این امر بزرگ(عقلاً و عرفاً) باید مسأله ای در حد خود رسالت باشد. و این همان مقام ولایت و رهبری اجتماع بزرگ اسلامی پس از رحلت پیامبر اکرم(ص) است. همان امری که دین با آن کامل گشته و نعمت خداوند بر مردم تمام می شود و بدون آن، صراط مستقیم هدایت به راههای مختلف گمراهی تبدیل می گردد، اصالت و تمامیت دین خدشه دار می گردد، امت اسلامی به تفرقه و تشتت روی می آورد و هواهای نفسانی بر آنان حکم فرما می شود.

بحث روائی

به گواهی بسیاری از دانشمندان اهل تسنن و همه کتب معروف امامیه اعم از تفسیر و حدیث و تاریخ آیه فوق در شان علی(ع) نازل شده است.

این روایات را گروه زیادی از صحابه، از جمله «ابو سعید خدری»، «زیدبن ارقم»، «جابربن عبدالله انصاری»، «ابن عباس»، «براءبن عازب»، «حذیفه»، «ابو هریره»، «ابو مسعود» و «عامربن لیلی» نقل کرده اند و گفته اند این آیه درباره علی(ع) و واقعه غدیر نازل شده است. همچنین «حافظ ابونعیم اصفهانی، واحدی نیشابوری، ابن عساکر، فخر رازی، ابواسحاق حموئی، جلال الدین سیوطی، قاضی شوکانی، آلوسی و سلیمان قندوزی حنفی»[2] در کتب خود این احادیث را ذکر کرده اند.

علامه امینی حدیث غدیر را از 110 نفر از صحابه و یاران پیامبر و همچنین 84 نفر از تابعین و از 360 دانشمند معروف اسلامی نقل کرده است[3]. پس از این گزارش اجمالی از شیعه و اهل تسنن روایاتی را به عنوان نمونه نقل می نماییم تا مقصود از «ما انزل الیک» معلوم گردد.

1. احمدبن حنبل با اسناد خود از براءبن عازب نقل می کند که گفت: با رسول خدا بودیم و در غدیر خم فرود آمدیم، و همه برای نماز جماعت دعوت شدند، فرشی برای پیامبر در زیر درخت انداختند آن حضرت نماز ظهر را اقامه کرد و سپس دست علی(ع) را گرفت و فرمود: آیا نمیدانید که من نسبت به مؤمنین از خود آنها سزاوارترم؟ گفتند: آری! فرمود: آیا نمی دانید که من نسبت به هر مؤمنی از خود او سزاوارتر هستم؟ گفتند: آری، پس دست علی(ع) را گرفت و فرمود: «هر که من مولای اویم، پس علی مولای اوست، خداوندا دوست بدار هر کس که علی را دوست دارد و دشمن باش با هر کس که با علی دشمنی می کند»، براءبن عازب گوید: پس از آن «عمر» نزد علی(ع) آمد و گفت: گوارا باد بر تو ای فرزند ابی طالب! صبح کردی و شام کردی در حالی که مولای هر مرد و زن با ایمانی هستی.[4]

2. نسائی از زیدبن ارقم نقل می کند که گفت: هنگامی که پیامبر(ص) از حجه الوداع باز می گشت، در غدیر خم فرود آمد و دستور داد کنار درخت ها جمع شدیم، سپس فرمود: «زود است که دعوت الهی را اجابت کنم و همانا در میان شما دو چیز گرانبها می گذارم که یکی از دیگری برتر است، کتاب خدا و عترت واهل بیتم، پس ببینید چگونه در مورد این دو با من رفتار می کنید به تحقیق این دو از هم جدا نمی شوند تا اینکه در حوض بر من وارد شوند». سپس فرمود: «خداوند مولای من است و من مولای هر مؤمنی هستم» آنگاه دست علی را گرفت وفرمود: «هر که من ولی او هستم پس علی نیز ولی اوست، خدایا، دوست بدار هر که دوستش دارد و دشمن بدار هر که با او دشمن است. ابوالطفیل(راوی) گوید: من به زیدبن ارقم گفتم: آیا تو این سخن را از خود پیامبر شنیدی؟ گفت، نه تنها من که هیچ کس زیر آن درخت ها نبود جز اینکه این سخن رابا دو گوش خود شنید و پیامبر را با دو چشم خود دید. نسائی در ذیل حدیث تصریح می کند که این حدیث ازنظر سند صحیح است. »[5]

3. ابوالجارود می گوید امام باقر(ع) فرمود: «وقتی که خدای متعال آیه «یا ایّها الرَّسولُ بَلَّغ ما اُنْزِلَ اِلیک... » را بر رسول خود نازل فرمود: رسول خدا(ص) دست علی(ع) را در دست گرفته و فرمود: ای مردم: من به نوبه خود مسئولم و شما هم مسئولید، آن روزی که حال مرا از شما بپرسند چه خواهید گفت:؟ همگی گفتند: ما شهادت می دهیم که تو وظیفه تبلیغی خود را انجام دادی، خداوند بهترین جزائی که به رسولان داده به شما نیز عطا فرماید. آن حضرت فرمود: پروردگارا تو شاهد گواهی شان باش و آنگاه خطاب به مردم فرمود: ای گروه مسلمانان که در اینجا حضور دارید! باید غائبین را از ماجرا خبر دهید که من اینک به عموم مسلمین روی زمین و گروندگان به دین اسلام وصیت می کنم به «ولایت علی(ع)» آگاه باشید که ولایت علی ولایت من است(و ولایت من ولایت پروردگارم است) و این عهدی است که خداوند به من سپرده بود و به من دستور داده بود که آن را به شما ابلاغ کنم، آنگاه سه مرتبه فرمود: آیا همه شنیدید؟ عرض کردند: آری شنیدیم یا رسول الله(ص).[6]

4. فیض کاشانی(ره) در تفسیر صافی تمام خطبه پیامبر اکرم(ص) در روز غدیر خم را نقل کرده است، پیامبر خدا(ص) در بخشی از این خطبه فرمود: «از جانب پروردگار به من ابلاغ شده که اگر آنچه به من دستور داده شده، به مردم ابلاغ نکنم رسالتش را انجام نداده ام» ای مردم من در تبلیغ این امر مهم کوتاهی نکردم، سبب نزول این آیه را برای شما بیان می نمایم که بارها جبرئیل بر من وارد شد و پیغام پروردگار را به من ابلاغ کرد که در این مکان معین آن پیام را به شما برسانم. صاحب هر نژاد بداند که علی بن ابی طالب(ع) برادر و وصی و جانشین من است. او امام بعد از من است و منزلت او نسبت به من همانند منزلت هارون نسبت به موسی است، جز آنکه بعد از من پیامبری نخواهد بود، سرپرست و ولی شما بعد از خدا و رسول علی(ع) می باشد.[7]

دلالت حدیث غدیر بر خلافت علی(ع)

امامیه کلمه «مولی» را در جمله «من کنت مولاه فعلی مولاه» به معنای صاحب اختیار می داند بنابراین این جمله «نصّ» بر امامت علی(ع) است و نیاز به استدلال ندارد، خصوصاً قرائنی قطعی در دست می باشد که با در نظر گرفتن آنها حمل کلمه «مولی» بر هیچ یک ازمعانی دیگر صحیح نیست. با وجود این بسیاری از علمای اهل سنت پس از قبول اصل جریان غدیر و جمله «من کنت مولاه فعلی مولاه» تلاش کرده اند کلمه مولی را به معنای «دوست و یار و یاور » تفسیر کنند تا دلالت آن را بر امامت و خلافت بلافصل علی(ع) انکار نمایند.

در پاسخ می توان گفت: گر چه یکی از معانی «مولی» دوست و یاور است، این کلمه مشترک در بین چند معناست که حمل آن بر هر یک از معانی مشترک به قرینه نیاز دارد و قرائن متعددی وجود دارد که نشان می دهد کلمه «مولی» در این حدیث به معنای صاحب اختیار است. که در اینجا به برخی از آنها اشاره می شود:

الف) مساله دوستی علی(ع) با مؤمنان، مطلب پنهان و پیچیده ای نبود که نیازمند این همه تاکید و متوقف ساختن آن قافله عظیم در بیابان خشک و سوزان و خطبه خواندن و گرفتن اعتراف های پی در پی از جمعیت باشد و یا اینکه پیامبر از افشای آن احساس خطر کند.

ب) جمله «اَلَسْتُ اَوْلی بِکُِمْ مِنْ اَنْفُسِکُمْ» هیچ تناسبی با بیان یک دوستی ساده ندارد، بلکه می خواهد بگوید: همان اولویت و اختیاری که من نسبت به شما دارم و پیشوا و سرپرست شما هستم، برای علی(ع) نیز ثابت است.

ج) تبریک هایی که از سوی مردم در این واقعه تاریخی به علی(ع) گفته شد مخصوصاً تبریکی که عمر و ابوبکر به او گفتند، نشان می دهد چیزی جز مساله نصب خلافت نبوده است که در خور تبریک و تهنیت باشد؛ زیرا اعلام دوستی که برای همه مسلمانان به طور عموم ثابت است نیازی به تبریک ندارد؛ زیرا هنگامی که پیامبر(ص) بین مؤمنین عقد اخوت بست و علی(ع) را به عنوان برادر خویش انتخاب کرد کسی به او تبریک نگفت و مسلمانان با این وسعت و اهمیت با آن برخورد نکردند، پس چگونه در روز غدیر به جهت اعلان دوستی این همه به او تبریک گفتند؟ این نشان می دهد که مقصود از «مولی» یک دوستی ساده و معمولی نبود، بلکه مقامی بزرگ بود که خداوند به او عنایت کرد و دیگران نیز این مقام و منصب را به علی(ع) تبریک گفتند. به عنوان نمونه:

1. براءبن عازب پس از نقل جریان غدیر و فرمایش پیامبر(ص) نقل می کند که: «عمر نزد علی(ع) آمد و گفت گوارا باد بر تو ای فرزند ابی طالب، صبح کردی و شام کردی در حالی که مولای هر مرد و زن با ایمانی هستی».[8]

2. عبدالروف مناوی در ذیل حدیث غدیر می نویسد: وقتی که پیامبر اکرم(ص) در مورد علی(ع) فرمود:«من کنت مولاه فهذا علی مولاه» ابوبکر و عمر شنیدند و به علی گفتند . «امسیت یا بن ابی طالب مولی کل مؤمن و مؤمنه» ای فرزند ابوطالب تو مولای هر مرد و زن با ایمانی گردیدی. و نیز می نویسد: «به عمر گفتند: تو رفتاری که با علی(ع) داری، با هیچ یک از صحابه نداری، گفت: چون علی(ع) مولای من است».[9]

علامه امینی(ره) در الغدیر جریان تبریک عمر و ابوبکر به علی(ع) را از «60» دانشمند معروف اهل سنت نقل کرده است.[10]

د) بسیاری از مفسرین اهل سنت مانند «قُرْطُبی، ابوالسعود و علامه مناوی» نقل کرده اند که وقتی ماجرای غدیر به گوش حارث بن نعمان رسید، به حضور پیامبر آمد وگفت: ما را به ادای شهادت به یگانگی خداوند و رسالت خودت امر کردی پذیرفتیم و به اقامه نماز و زکات مامور ساختی [انجام دادیم] ولی راضی نشدی تا اینکه پسر عمویت علی را بر ما برتری و فضیلت دادی، آیا خداوند تو را مامور کرد یا از پیش خودت این کار را انجام دادی؟ پیامبر(ص) فرمود: قسم به یگانگی خدا که از طرف خداوند متعال بود. حارث در حالی که از پیامبر روی برگرداند می گفت: خدایا اگر انتخاب علی(ع) به امر تو بوده پس سنگی را از آسمان بر ما بفرست،(که ما طاقت دیدن این مسأله را نداریم) پس سنگی از آسمان بر او فرود آمد و او را به هلاکت رساند.[11]

اگر چنانچه مقصود از «مولی» یک دوستی ساده و معمولی بود، چرا حارث بن نعمان نتوانست تحمل کند و از خدای متعال تقاضای عذاب کرد. در صورتی که حارث بارها فضائل دیگر علی(ع) را شنید و لب به اعتراض باز نکرد اما این سرپرستی علی بر مسلمانان آنقدر بر او سنگینی می کند که تقاضای عذاب می نماید؟ از این قرائن نیز معلوم می شودکه «مولی» به معنای دوستی و یاور نیست وگرنه چنین حساسیتی در دیگران ایجاد نمی کرد.

ه‍ ) اخبار و روایات فراوانی از شیعه و سنی وارد شده است که وقتی پیامبر اکرم(ص) علی(ع) را به عنوان مولای مؤمنین معرفی کرد هنوز مردم متفرق نشده بودند که آیه شریفه «اَلْیَوْمَ اَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ اَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی» نازل شد و پیامبر اکرم(ص) از روی سرور و شادی تکبیر گفت و خداوند متعال را به اکمال دین و اتمام نعمت و رضایت او به رسالت پیامبر و ولایت علی(ع) حمد و سپاس گفت. این مطلب نیز به روشنی بیان می کند که مقصود از «ولایت» یک دوستی ساده و معمولی نیست؛ زیرا دوستی بدون ولایت دارای چنین شانی نیست که موجب اکمال دین و اتمام نعمت بر مسلمین و یا عدم ابلاغ آن برابر با عدم انجام رسالت باشد.

و) اکثر کسانی که حدیث غدیر را نقل کرده اند، گفته اند که پیامبر اکرم(ص) بعد از جمله «من کنت مولاه فعلی مولاه» در حق آن حضرت دعا کرد و فرمود: «اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله» این دعا دلالت می کند که آنچه پیامبر گرامی اسلام(ص) در حق علی(ع) فرموده، نیاز به تثبیت و نصرت خداوند دارد و به همین دلیل یاوران او را دعا و دشمنان و بدخواهان آن حضرت را نفرین کرد.

افزون بر این از دعا فهمیده می شود، دشمنی با علی(ع) و خوار کردن او در چیزی که خدا اراده کرد، جایز نیست. و کسی حق مخالفت با آن را ندارد؛ زیرا علی(ع) بر امری که مورد غضب خداست، اقدام نمی کند، بلکه بر هر امری که اقدام کرد، نصرت ویاری او بر دیگران واجب و مخالفت و دشمنی او حرام خواهد بود، و این نیز دلیلی دیگر بر عصمت آن حضرت است. از قرائنی که ذکر شد معلوم می گردد که کلمه «مولی» به معنای صاحب اختیار است و پیامبر خدا در روز غدیر خم علی(ع) را به امر پروردگار متعال به امامت و خلافت منصوب کرده است.

آیه اکمال دین

«اَلْیَوْمَ یَئِسَ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ دینِکُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ اَلْیَوْمَ اَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ اَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی وَ رَضیتُ لَکُمُ الاسْلامَ دیناً ...؛[12] امروز، کافران از(زوال) آئین شما مایوس شدند، بنابراین از آنها نترسید و از(مخالفت) من بترسید. امروز، دین شما را کامل کردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان آئین(جاودان) شما پذیرفتم».

فرق کمال و تمام

«تمام» در جایی استعمال می شود که اجزای یک چیز باید پشت سر یکدیگر بیاید، وقتی که همه اجزایش مرتب نشده، می گوییم ناقص است و وقتی آخرین جزء آن آمد، گفته می شود تمام شد.

اما عرب واژة کامل را اینگونه استعمال نمی کند. ممکن است شیء هیچ جزء ناقص و ناتمامی نداشته باشد، ولی هنوز کامل نباشد؛ یعنی آن هدف اصلی حاصل نشده باشد. مثلاً یک جنین در رحم مادر به حد تمام می رسد یعنی همه ساختمان بدنش تمام می شود و به دنیا می آید این انسان، انسان تمام است، ولی انسان کامل نیست. یعنی رشد لازم را نکرده و رشد کردن غیر از این است که جزء ناقصی داشته باشد، و در واقع اختلاف کامل و تمام با یکدیگر اختلاف کیفی و کمی است.[13]

پس مفهوم «اَلْیَوْمَ اَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ اَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی ... » این است که امروز اسلام از هر جهت(اجزا و هدف) به حدی رسیده که نقصی در آن وجود ندارد.

روز یأس کفار و روز اکمال دین در اقوال مفسرین

واژة «الیوم» که دو بار تکرار شده، در بردارندة چهار ویژگی ذیل است:

الف) کفار از دین مسلمانان ناامید شدند؛ ب) خداوند دین اسلام را کامل کرد؛ ج) خداوند نعمتش را به حد نهایی(اتمام) رساند؛ د) خداوند آیین اسلام را به عنوان آیین نهایی مردم جهان پذیرفت.

شکی نیست که چنین روزی درتاریخ زندگی پیامبر(ص) بسیار مهم است و در برخی روایات آمده است که بعضی از یهود و نصارا با شنیدن این آیه گفتند: اگر چنین آیه ای درکتب آسمانی ما نقل شده بود، ما آن روز را عید قرار می دادیم.

«بزرگان اهل سنت مانند احمدبن حنبل و بخاری و مسلم و ترمذی و... این روایت را از طارق بن شهاب نقل کرده اند که عده ای ازیهودیان به عمر گفتند: شما آیه ای را در قرآن تلاوت می کنید که اگر بر ما جماعت یهودیان نازل می شد ما آن روز را عید می گرفتیم».[14]

اکنون باید از روی قرائن و نشانه ها و تاریخ نزول این آیه و سوره و تاریخ زندگی پیامبر(ص) این مسئله را جستجو کنیم که مقصود از «الیوم» چه روزی است؟

در این باره اقوال مختلف تغییری وجود دارد که به نقل و بررسی آنها می پردازیم.

1. روز عرفه

فخر رازی و رشید رضا گفته اند، منظور از «الیوم»، «روز عرفه»، در آخرین حج پیامبر(ص) است.[15] همچنین «بخاری»و «سیوطی»روایاتی را در این مورد نقل کرده اند. [16]

اما این نظریه درست نیست زیرا: اولا‍ً این قول با آیه ابلاغ منافات دارد زیرا آیه ابلاغ در بین راه مکه و مدینه و پس از اتمام حجه الوداع نازل شده است. پس چگونه ممکن است که خداوند دینش را در روز عرفه به کمال برساند و نعمتش را تمام کند و پس از یک هفته به پیامبر(ص)دستور بدهد مطلب مهمی را ابلاغ کند که رسالتش بدون آن ناتمام می ماند.[17]

ثانیاً: ویژگی هایی که در آیه ذکر شده یعنی یأس کفار، اکمال دین، اتمام نعمت و رضایت به دین اسلام بر روز عرفه تطبیق نمی کند، چون در این روز حادثة خاصی که موجب این آثار بشود اتفاق نیفتاده است؛ زیرا اگر منظور از حادثه، اجتماع گسترده مسلمانان باشد که قبل از روز عرفه نیز مسلمانان در مکه در خدمت پیامبر اکرم(ص) بوده اند پس چرا آن روز این آیه نازل نشد و اگر منظور نزول احکامی است که دراین آیه ذکر شده، این احکام چندان برای کفار وحشتناک نبود که موجب یاس آنان شود. و اگر مراد از یاس از دین این است که مشرکان قریش از تسلط و غلبة بر دین مسلمانان مایوس شدند، این هم در روز فتح مکه- سال هشتم- اتفاق افتاد نه در روز عرفه سال دهم.[18]

2. روز بعثت

صاحب المنار آورده است که: مقصود از(الیوم) روز(بعثت) است.[19]

آشکارا می بینیم که این احتمال مردود است؛ زیرا عرب قبل از اسلام که دینی نداشت تا کسی در آن طمع کند و با ظهور اسلام و اعلام بعثت از آن مأیوس گردد. پس باید این روز بعد از اسلام باشد که دینی در بین مردم انتشار یافته و موقعیتی برای طمع کفار به وجود آمده باشد.

همچنین این سوره در حجه الوداع در سال دهم نازل شده است و با روز بعثت اصلاً ناسازگار است.[20] همچنین تعبیر «اَکْمَلْتُ» با اواخر نزول قرآن و حیات پیامبر(ص) مناسبت دارد نه با اوایل بعثت؛ چون در آن روز اسلام شروع شد پس چگونه ممکن است در همان روز نیز کامل شده باشد؟

3. روز فتح مکه

بعضی احتمال داده اند مقصود از «اَلیوم» روز فتح مکه است این احتمال را قرطبی از ضحاک و مجاهد نقل کرده است.[21] این احتمال نیز قابل قبول نیست؛ زیرا با فتح مکه ـ که در سال هشتم هجری اتفاق افتاد ـ هنوز دین کامل نشده بود، واجبات زیادی بعد از فتح مکه نازل شد و حلال ها و محرمات زیادی در فاصله بین فتح مکه و رحلت پیامبر(ص) تشریع شد.

4. روز غدیر خم

قول دیگری که بعضی از مفسران اهل سنت[22]و همه مفسرین امامیه گفته اند و روایات متعددی نیز آن را تایید می کند این است که منظور از «الیوم» روز غدیر خم است علامه طباطبائی(ره) می نویسد: جمله «اَلْیومَ یَئِسَ الَّذینَ کَفَرُوا ...» دلالت دارد که کفار در دین مسلمانان طمع داشتند و امیدوار بودند که پس از مدتی به نحوی از بین برود، این طمع و امید اسلام را هر زمان تهدید می کرد. لذا مسلمانان حق داشتند و به جا بود که از این مطلب بترسند و خوف داشته باشند. پس جمله «وَ لا تَخْشوهُمْ» از طرف خداوند سبحان مؤمنین را از آن خطری که متوجه آنان بود و ترس داشتند، امان می دهد. خداوند می فرماید: «طایفه ای ازاهل کتاب «یهود» دوست داشتند و آرزو می کردند شما را گمراه کنند»[23]و باز می فرماید:

«بسیاری از اهل کتاب از روی حسد آرزومی کردند شما را بعد از اسلام و ایمان به حال کفر باز گردانند با اینکه حق برای آنها کاملاً روشن شده است، شما آنها را عفو کنید و گذشت نمایید تا خداوند فرمان خودش «جهاد» را بفرستد، خداوند بر هر چیزی تواناست»[24].

آخرین چیزی که کفار امیدوار بودند، این بودکه فکر می کردند به زودی دین با وفات پیامبر(ص) ـ که فرزند ذکوری در پی ندارد ـ می میرد؛ زیرا آنها نبوت و رسالت را همانند پادشاهی و سلطنت می دانستند که نام و نشانشان با مرگ خودشان از بین می رفت و در خاک دفن می شد. از مطالب گذشته معلوم می شود که تمام ناامیدی کفار هنگامی محقق می شودکه خدا برای این دین کسی را منصوب کند که در پاسداری و تدبیر امر دین و ارشاد و هدایت کردن امتی که بر اثر همین دین سر پا ایستاده است، قائم مقام پیغمبر(ص) باشد. نتیجه این امر، ناامیدی کفار از دین مسلمانان است، زیرا مشاهده می کردند که دین فقط ازاین مرحله ای که مسئولیتش بر عهده یک نفر است، خارج شده و به مرحله ای رسیده که «حامل نوعی» دارد و این کامل ساختن دین است که دین را از حالت حدوث و زوال پذیر بودن، به حالت دوام و بقا درمی آورد و این تمام کردن نعمت دین است.

این تحلیل مؤید روایاتی است که می گوید، این آیه در روز غدیر خم، روز هجدهم ذی الحجه سال دهم هجری در جریان ولایت علی(ع) نازل شده و بدین ترتیب، «اَلْیومَ یَئسَ الَّذینَ کَفَرُوا .... وَ اَلْیومَ اَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ ... » واضح ترین ارتباط را با هم پیدا می کند و هیچ یک از اشکالات پیشگفته، بر این نظریه وارد نخواهد بود.[25]

بسیاری از مفسران اهل سنت مانند: فخر رازی / رشید رضا / آلوسی ذیل آیه مورد بحث، نقل کرده اند که پیامبر اکرم(ص) بعد از نزول این آیه بیش از هشتادو یک روز عمر نکرد. [26]

با توجه به اینکه وفات پیامبر(ص) در روایات اهل تسنن روز دوازدهم ربیع الاول بوده نتیجه می گیریم که روز نزول آیه درست روز هجدهم ذی الحجه بوده است.[27]

بحث روائی

در روایات فراوانی که از طرق اهل سنت و شیعه نقل شده، صریحاً آمده است که آیه شریفه اکمال دین، در روز غدیر خم در جریان انتصاب علی(ع) به عنوان جانشین پیامبر(ص) نازل شده است.

1. ابوسعید خدری می گوید: پیامبر اکرم(ص) مردم را به سوی علی دعوت کرد و سپس دست علی(ع) را گرفت و بلند کرد، سپس علی و پیامبر از یکدیگرجدا نشدند تا آیه «اَلْیومَ اَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُُمْ وَ اَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی» نازل شد.

رسول خدا(ص) فرمود: الله اکبر بر کامل شدن دین و اتمام نعمت و خشنودی خداوند از رسالت من و ولایت علی(ع) سپس خطاب به مردم فرمود: هر کس من مولای اویم علی(ع) نیز مولای اوست.[28]

2. ابن کثیر در ذیل آیه مورد بحث می نویسد: ابن مردویه از طریق ابوهارون عبدی و او از ابو سعید خدری نقل می کند که آیه «اَلْیومَ اَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ ...» در روز غدیر خم بر پیامبر اکرم(ص) نازل شد هنگامی که رسول خدا(ص) در مورد علی(ع) فرمود: «من کنت مولاه فعلی مولاه»[29]

3. امام صادق(ع) از پدرش امام باقر(ع) و او از پدرانش و آنها از پیامبر خدا(ص) نقل می کنند که پیامبر اکرم(ص) فرمود: «روز غدیر خم با فضیلت ترین اعیاد ملت من است،زیرا درآن روز خداوند مرا امر کرد که برادرم علی بن ابی طالب را به عنوان راهنمای امتم نصب نمایم که بعد از من به وسیله او هدایت شوند. روز غدیر خم روزی است که خداوند دین را کامل و نعمت را برامتم تمام نمود و برای آنها دین اسلام را پسندید و اختیار کرد ».[30]

4ـ زراره و فضیل بن یسار و بکیربن اعین و محمدبن مسلم و بریدبن معاویه همگی گفته اند که امام باقر(ع)فرمود:(هر واجبی بعد از واجب دیگر نازل می شد ولایت و جانشینی پیامبر(ص) آخرین واجبی بود که نازل شد از این رو خداوند این آیه را نازل فرمود که: «اَلْیومَ اَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ اَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی» امام باقر(ع) فرمود: خداوند متعال می فرماید: «بعد از فریضه ولایت واجبی بر شما نازل نمی کنم، چون فرائض را برای شما به کمال رساندم».[31]

آیه صادقین

«یا ایُّهَا الَّذینَ آمَنوا اتَّقُوا اللهَ وَ کُونُوا مَعَ الصّادِقینَ»[32] ای کسانی که ایمان آورده اید از(مخالفت فرمان) خدا بپرهیزید و با راستگویان باشید».

صدق در لغت

راغب می گوید: صدق و کذب هر دو در مرحله اول مربوط به گفتار است که عبارتست از مطابق بودن و یا مطابق نبودن خبر با واقع که در صورت اول صدق و در صورت دوم کذب نامیده می شود. ولی مجازاً شامل غیر خبر(مانند: امر، استفهام، دعا و ... ) و افعال نیز می شود و سپس نتیجه می گیردکه صدق به معنای وسیع مجازی آن عبارتست ازگفتاری که مطابق با ضمیر گوینده و واقع باشد.[33]

با توجه به آیات قرآن«صادقین» کسانی هستندکه تعهدات خود را در برابر ایمان به پروردگار به خوبی انجام می دهند، نه تردیدی به خود راه می دهند، نه عقب نشینی می کنند و نه از انبوه مشکلات می هراسند، بلکه با انواع فداکاری ها، صدق ایمان خود را ثابت می کنند. شکی نیست که این صفات مراتبی دارد، بعضی ممکن است در قله آن قرار گرفته باشند که ما آنان را معصوم می نامیم و بعضی در مراحل پائین تر.[34]

مقصود از صادقین و همراهی با آنان

مفهوم صادقین مفهوم وسیعی است و شامل بسیاری از مؤمنین می شود؛ ولی چون در این آیه به طور مطلق فرموده همراه با آنان باشید و از آنها پیروی کنید، دائره صادقین محدود خواهد بود و فقط گروه خاصی را شامل خواهد شد زیرا؛ اولاً در آیه شریفه دستور داده «کُونُوا مَعَ الصّادِقینَ» «همراه با صادقین باشید». اگر مقصود مفهوم وسیع صادقین باشد و همه مؤمنان راستین و با استقامت را شامل گردد، باید گفته شود «کونوا من الصادقین» از صادقین باشید. به تعبیر دیگر: اینکه در آیه فرمود « همراه با صادقین باشید» مقصود این است که در گفتار و کردارتان از صادقین پیروی کنید و این غیر از این است که بفرماید شما نیز مانند صادقین متصف به وصف صدق باشید.[35]

ثانیاً آیه شریفه به طور مطلق و بدون هیچ قید و شرطی دستور می دهد که همراه با صادقین باشید اطلاق این دستور روشن می سازد مقصود از صادقین باید کسانی باشند که خطا در گفتار و کردار ندارند. زیرا اگر خطاکار باشند و آیه به طور مطلق به پیروی از آنها دعوت کند، حتی زمانی که فعل خطا انجام می دهند، موجب اجتماع امر و نهی در یک شیء و در یک زمان می شود و این از خداوند حکیم محال است.

نظر فخر رازی

فخر رازی می گوید: «آیه دلالت می کند بر اینکه شخص جایز الخطا، واجب است به کسی اقتدا کند که معصوم است و معصومین کسانی هستند که خداوند متعال آنان را «صادقین» دانسته است. پس این آیه دلالت می کند بر اینکه افراد جایز الخطا واجب است که از معصومین فاصله نگیرند، تا آنان مانع خطای آنها شوند. و این معنا در هر زمانی ثابت است، بنابراین در هر زمانی باید معصومی وجود داشته باشد».

سپس می گوید: «ما اعتراف می کنیم که در هر زمانی باید معصومی باشد؛ ولی می گوییم معصوم مجموع امتند در حالی که شما(امامیه) می گویید: معصوم تنها یکی است. ولی قول دوم(قول امامیه ) باطل است؛ زیرا خداوند بر هر یک ازمؤمنین واجب کرده است که با صادقین باشند و این در صورتی برای آنها ممکن است که بدانند آن صادق کیست نه در هنگامی که جاهل به صادق باشند که در صورت جهل اگر باز هم مکلف باشند که با صادقین باشند، تکلیف مالایطاق خواهد بود. و تکلیف مالایطاق جایز نیست لکن ما شخص معینی که متصف به وصف عصمت باشد نمی شناسیم و ضرورتاً می دانیم که آگاهی و شناختی از چنین انسانی نداریم. پس(با این بیان) ثابت شد که امر(کُونُوا مَعَ الصّادِقینَ)، امر به پیروی از شخص معین(معصوم) نیست و چون این قول باطل شد باقی می ماند که مقصود از امر این است که با مجموع امت باشید و این دلالت می کند که قول مجموع امت حق و صواب است، این است معنای حجیت اجماع».[36]

ارزیابی دیدگاه فخر رازی

فخر رازی با توجه به مضمون روشن آیه، نتوانسته است دلالت آن را بر وجود معصوم در هر عصر و زمانی انکار کند ولی برای اینکه عقیده پیروان مکتب اهلبیت(ع) را نپذیرد، سخن از معصوم بودن جمیع امت(اجماع) به میان آورده است. نظر فخر رازی به چند دلیل باطل است.

دلیل اول: مسائل اجماعی که جمیع امت در آن اتفاق نظر دارند، مسائل محدودی است و حال آنکه همراه با صادقین بودن وظیفه ای عام، در همه جا و در هم چیز است، پس چگونه مؤمنین می توانند در مسائلی که امت اجماع ندارند با آنها باشند؟

به عبارت دیگر: اگر مسلمین فقط در مسائل اجماعی وظیفه دارند با صادقین(مجموع امت) باشند، تکلیفشان نسبت به مسائل غیر اجماعی چه می شود؟ و از چه کسانی پیروی کنند؟

افزون بر این، دستور آیه مطلق است و مقید به مسائل اجماعی و غیر آن نمی باشد چون فرموده است: «از صادقین پیروی کنید».

دلیل دوم: هیچ عرب زبانی به هنگام نزول این آیه از کلمه «صادقین» مجموع امت را استنباط و فهم نکرد.[37] پس چگونه می توان آن را بر این معنا حمل کرد؟ به تعبیر دیگر: حمل صادقین بر مجموع امت خلاف ظاهر آیه است؛ زیرا ظاهر این کلمه، مجموع امت را نمی فهماند.

دلیل سوم: اگر منظور از «صادقین» مجموع امت باشد، اتحاد تابع و متبوع لازم می آید، در حالی که ظاهر آیه این است که پیروان از پیشوایان و تابعان از متبوعان جدا هستند.[38]

دلیل چهارم: چگونه می گویید ما نسبت به شخص معصوم علم نداریم و حال اینکه ذیل آیه تطهیر گفتید: «علی و فاطمه و حسن و حسین(ع) جزء اهل بیت و معصوم اند».[39] آیا در این صورت باز هم نسبت به شناخت معصوم جاهل هستید؟ بنابراین با توجه به ادله ای که ذکر شد، بهتر است که اعتراف کنیم در هر عصر و زمانی صادقی که هیچ خطا و خلاف و اشتباهی در سخنان و کردار او نیست، وجود دارد و ما باید پیرو آنها باشیم که مسلماً این صفات بر احدی غیر از ائمه(ع) منطبق نخواهد بود.

بحث روائی:

1. ابو صالح از ابن عباس نقل می کند که او گفت: آیه شریفه « اِتّقُوا اللهَ و کُونُوا مَعَ الصّادِقینَ» تنها در مورد علی ابن ابی طالب نازل شده است.[40]

2. ابان بن تغلب از امام باقر(ع) در مورد آیه شریفه «پرهیزگار باشید و همراه با صادقین باشید» نقل می کند که فرمود: یعنی با علی بن ابی طالب باشید.[41]

3. مالک بن انس از نافع و او از عبدالله بن عمر در مورد آیه «اتّقُوااللهَ» نقل می کند که: خداوند همه اصحاب محمد(ص) را امر کرد که از(مخالفت با) خدا بترسند سپس به اصحاب گفت: «همراه با راستگویان باشید» یعنی با محمد(ص) و اهل بیتش باشید (یعنی از آنها پیروی کنید).[42]

4. سلیم بن قیس هلالی نقل می کند که روزی امیرمؤمنان(ع) با جمعی از مسلمانان گفتگو داشت از جمله فرمود: شما را به خدا سوگند می دهم آیا می دانید هنگامی که خداوند آیه شریفه «یا ایّها الذِّین آمنُوا اتّقُوا اللهَ و کُونُوا مَعَ الصّادِقینَ» را نازل کرد. سلمان به رسول خدا گفت: ای رسول خدا آیا منظور از آن عام است یا خاص؟ پیامبر(ص) فرمود: مامورین به این دستور همه مؤمنانند و اما عنوان صادقین مخصوص برادرم علی(ع) و اوصیای بعد از او تا روز قیامت است؟ حاضرین در پاسخ گفتند: آری این سخن را از پیامبر(ص) شنیدیم.[43]

5. جابر از امام باقر(ع) در مورد آیه شریفه «یا ایّها الذَّینَ آمنُوا تَّقُو اللهَ و کُونُوا مَعَ الُصّادِقینَ» نقل می کند که امام فرمود: «یعنی با علی بن ابی طالب باشید».[44]

6. تفسیر برهان از کتاب نهج البیان نقل می کند که از پیامبر(ص) درباره صادقین سوال شد، فرمود: «آنها علی و فاطمه وحسن و حسین(ع) و فرزندان معصوم آنها هستند تا روز قیامت».[45]

7. ابن ابی نصر می گوید از امام رضا(ع) در مورد آیه شریفه «یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله و کونوا مع الصادقین» سوال کردم فرمود: «صادقین ائمه(ع) هستند که با اطاعت و پیروی از آنها، می توان با آنها بود».[46]

بیان احقاق الحق در اثبات خلافت علی

در پایان به عنوان نتیجه بحث، استدلال صاحب احقاق الحق برای اثبات امامت علی(ع) نقل می گردد.

مقدمه اول: از اینکه خداوند امر کرده است «از صادقین متابعت کنید» معلوم می شود که صادقین معصوم اند؛ زیرا امر به متابعت غیر معصوم به نحو اطلاق قبیح است و از خداوند قبیح صادر نمی شود.

مقدمه دوم: در بین اصحاب پیامبر اکرم(ص) غیر از علی(ع) کسی معصوم نبود و احدی هم برای غیر آن حضرت ادعای عصمت نکرده است و این مطلب نیز واضح است.

نتیجه اینکه همه مکلف هستند که از معصوم متابعت کنند و چون معصوم به غیر از علی(ع) در بین اصحاب وجود ندارد، پس همه وظیفه دارند که از آن حضرت متابعت و پیروی نمایند. و بدین ترتیب امامت بلافصل آن حضرت با آیه صادقین اثبات می شود.[47]

سوتیتر قسمت دوم:

اخبار و روایات فراوانی از شیعه و سنی وارد شده است که وقتی پیامبر اکرم(ص) علی(ع) را به عنوان مولای مؤمنین معرفی کرد هنوز مردم متفرق نشده بودند که آیه شریفه «اَلْیَوْمَ اَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ اَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی» نازل شد و پیامبر اکرم(ص) از روی سرور و شادی تکبیر گفت و خداوند متعال را به اکمال دین و اتمام نعمت و رضایت او به رسالت پیامبر و ولایت علی(ع) حمد و سپاس گفت. این مطلب نیز به روشنی بیان می کند که مقصود از «ولایت» یک دوستی ساده و معمولی نیست.

واژة «الیوم» که دو بار تکرار شده، در بردارندة چهار ویژگی ذیل است:

الف) کفار از دین مسلمانان ناامید شدند؛ ب) خداوند دین اسلام را کامل کرد؛ ج) خداوند نعمتش را به حد نهایی(اتمام) رساند؛ د) خداوند آیین اسلام را به عنوان آیین نهایی مردم جهان پذیرفت.

شکی نیست که چنین روزی درتاریخ زندگی پیامبر(ص) بسیار مهم است و در برخی روایات آمده است که بعضی از یهود و نصارا با شنیدن این آیه گفتند: اگر چنین آیه ای درکتب آسمانی ما نقل شده بود، ما آن روز را عید قرار می دادیم.

پی نوشت ها:

 

 

[1] . مائده/67.

[2] . مانزل من القرآن فی علی(ع) 86؛ اسباب النزول، ص 135؛ ترجمه الامام علی بن ابی طالب، 2/ ص35 ؛ التفسیر الکبیر، 12/49؛ فرائد السمطین،1/62؛ الدر المنثور، 2/29؛ فتح القدیر، 2/57؛ روح المعانی، 6/194؛ ینابیع الموده، 30.

[3] . الغدیر، 1/1 به بعد

[4] . مسند احمد، 4/281؛ کنز العمال، 13/133؛ فضائل الخمسه من الصحاح السته، 1/350.

[5] . الخصائص نسائی. باب 27، ص 96.

[6] . تفسیر عیاشی، 1/334 حدیث 155؛ المیزان، 6/54.

[7] . تفسیر الصافی، 2/57.

[8] . مسند احمد، 4/281.

[9] . فیض القدیر 6/218، ذیل حدیث 9000.

[10] . الغدیر، 1/272.

[11] . تفسیر قرطبی، 18/181؛ تفسیر ابی السعود، 2/29؛ فیض القدیر، 6/218.

[12] . مائده/3.

[13] . امامت و رهبری، 120.

[14] . المنار ، 6/155.

[15] . التفسیر الکبیر، 11/137؛ المنار، 6/155

[16] . صحیح البخاری، 3/123؛ الدر المنثور، 2/258.

[17] . همراه با راستگویان، 121- 126(با تلخیص)

[18] . المیزان، 5/264. تفسیر نمونه، 4/264(تلخیص)

[19] . المنار، 4/157

[20] . خلافت و ولایت،76.

[21] . الجامع لاحکام القرآن، 6/61 و 60؛ روح المعانی، 6/60

[22] . مانند: ابن کثیر تفسیر القرآن العظیم، 2/15، آلوسی، در روح المعانی، 6/61.

[23] . آل عمران/ 69

[24] . بقره/ 109

[25] . المیزان، 5/274-270

[26] . التفسیر الکبیر، 11/139؛ المنار، 6/154؛ روح المعانی، 6/60.

[27] . تفسیر نمونه، 4/265 البته این در صورتی است که روز وفات پیامبر(ص) و خود روز غدیر را محاسبه نکنیم و در سه ماه پشت سر هم دو ماه را 29 روز بگیریم که این موضوع کاملا امکان پذیر است و با توجه به اینکه در روزهای قبل و بعد از روز غدیر حادثه مهمی در تاریخ اسلام رخ نداده است که تاریخ فوق قابل تطبیق بر آن باشد مسلم می شود که منظور از آن جز روز غدیر نیست.

[28] . شواهد التنزیل ، 1/202 روح المعانی، 6/61؛ ینابیع الموده، 115(با مختصر تفاوت)

[29] . تفسیر القرآن العظیم، 2/61

[30] . امالی صدوق، 109 و نور الثقلین، 1/589 حدیث 29.

[31] . نور الثقلین 10/587 ، حدیث25

[32] . توبه 9/119

[33] . المفردات، 277 ماده «صدق».

[34] . تفسیر نمونه، 8/180-179(تلخیص)

[35] . المیزان، 9/639 (تلخیص).

[36] . التفسیر الکبیر،16/221

[37] . می توانید آثار گذشتگان از کتب تفسیری و روائی را بررسی کنید که حتی غالب مفسرین اهل سنت از کنار این آیه با سکوت گذشته اند در صورتی که اگر دلالت آیه بر مجموع امت واضح بود چه داعی داشتند که بر حجیت اجماع که اساس مکتبشان را بر آن بنا نهاده اند استدلال نکنند یا حداقل اشاره ای به آن داشته باشند؟

[38] . تفسیر نمونه، 8/183 و پیام قرآن 9/51-50 «تلخیص».

[39] . التفسیر الکبیر، 25/209.

[40] . شواهد التنزیل، 1/342، حدیث 351.

[41] . همان، 1/344 حدیث 355؛ شبیه همین معنا را خوارزمی در المناقب، ص 189 و جوینی در فرائد السمطین، ص 91؛ سیوطی در الدر المنثور ج3،ص 290، نقل کرده اند

[42] . شواهد التنزیل 1/345، حدیث 357.

[43] . یناییع الموده، 115 و تفسیر برهان 2/170

[44] . نورالثقلین 2/281 ، حدیث 399.

[45] . البرهان فی تفسیر القرآن، 2/170، ح 16.

[46] . همان 2/170.

[47] . احقاق الحق، 3/301، (تلخیص).