emamian

emamian

ظرف مدت زمانی کوتاه و چند ماهه، روند مذاکرات دیپلماتیک برای عادی سازی روابط ترکیه و ارمنستان رفته رفته به بار می نشیند.

با برگزاری پنجمین دور مذاکرات ترکیه و ارمنستان در وین اتریش، توافق برای بازگشایی مرزها، شکل می گیرد. وزارت امور خارجه ترکیه در بیانیه‌ای به دیدارهای نمایندگان ویژه ترکیه - ارمنستان در روند عادی‌سازی روابط اشاره کرده است.

در این بیانیه آمده که مرز زمینی ترکیه و ارمنستان در اسرع وقت برای اتباع کشورهای ثالثی که به دو کشور سفر می‌کنند باز می شود.

کشور ترکیه ,

مذاکرات  روابط ترکیه و ارمنستان در وین با حضور سردار کیلیچ , روبن روبینیان، نمایندگان ویژه روند عادی سازی ترکیه و ارمنستان به طرح مسائل اقتصادی رسید است. این دو نماینده توافق کردند که تجارت محموله‌های هوایی مستقیم بین ترکیه و ارمنستان در اسرع وقت آغاز شود. همچنین طرفین بار دیگر بر توافق خود بر ادامه روند عادی سازی روابط دو جانبه بدون هیچ پیش شرطی تاکید کردند.

کارشناسان چه می گویند؟

تحلیلگران بر این باورند که ارمنستان می تواند برای شرکت های بزرگ بخش خصوصی ترکیه یک بازار پرسود باشد. اما واقعیت این است که هنوز تکلیف بخشی از مسائل امنیتی روشن نشده و پیش بینی می شود که در روند آتی مذاکرات، رفته رفته اختلاف نظرات نیز برجسته شوند.

مراد اصلان، محقق سیاست خارجی ترکیه گفته است:«تداوم مذاکرات ترکیه و ارمنستان، بدون پیش شرط مثبت است. اما با پیشرفت مذاکرات، مسائل دشواری بر سر میز قرار خواهند گرفت. مهم این است که بتوانیم در مورد این مسائل به روشنی بحث کنیم. مهم ترین نتیجه ای که ارمنستان از عادی سازی انتظار دارد، ایجاد ارتباط اقتصادی با غرب است. در این طرف هم، مهمترین پارامتر ترکیه روابط با آذربایجان است و هر گام ملموسی که باید برداشته شود، باید به شکلی باشد که به روابط آنکارا – باکو لطمه نزند.»

کشور ترکیه ,

پروفسور برهان الدین دوران از مشاورین نزدیک اردوغان نیز گفته است:«با وجود شکست در جنگ قره باغ، پاشینیان توانست در انتخابات پیروز شود. او توانست خود را در موقعیت دقیق ترین رهبر برای آینده ارمنستان نگه دارد. اما او مشکلاتی نیز دارد. به عنوان مثال، پاشینیان باید اثرات منفی مهاجران ارمنی را محدود کند و تعادل بین غرب و روسیه را حفظ کند. البته دغدغه پاشینیان این است که با رهایی از انزوای دیپلماتیک - تجاری از سرخوردگی ناشی از شکست برای جامعه ارمنی بکاهد و رفاه را افزایش دهد. راه انجام این کار، صلح با آذربایجان و عادی سازی روابط با ترکیه است. همزمان با آغاز پروازهای چارتر به ایروان، افتتاح کریدور زنگزور و آغاز روابط تجاری روی میز است. رایزنی‌های منطقه‌ای 3+3 که از 10 دسامبر آغاز شد، برای حل مشکلات کشورهای منطقه بسیار ارزشمند است. اگر مشکل عدم حضور گرجستان در اولین نشست برطرف شود، یکپارچگی منطقه ای بلندمدت در قفقاز راه را هموار خواهد کرد. پنجره فرصت در قفقاز باز شده است، ببینیم اوضاع چگونه پیش خواهد رفت.»

در همین حال طلحه کوسه مسئول نمایندگی یکی از پژوهشکده های وابسته به حزب عدالت و توسعه در بروکسل گفته است:«مرزهای بین آذربایجان و ارمنستان هنوز به طور واضح ترسیم نشده و توافق نامه صلح دائمی بین طرفین امضا نشده است. ترکیه و آذربایجان انتظار دارند که کریدور زنگزور هر چه زودتر افتتاح شود و روابط تجاری به بهره برداری برسد. از سوی دیگر، پاشینیان، نخست وزیر ارمنستان در تلاش است تا با فرصت های نوظهور همکاری منطقه ای، دستاوردهای دیپلماتیک و اقتصادی برای کشورش به دست آورد. اما در این میان، گرجستان به دلیل مشکلاتی که در روابط خود با روسیه دارد، همچنان از ایده پلتفرم منطقه ای دور مانده است. تحولاتی که بین ترکیه، آذربایجان و ارمنستان آغاز شد و روسیه و ایران از نزدیک آن دنبال کردند، ابتکارات بسیار مهمی برای تضمین صلح و ثبات منطقه ای است.»

چرا ارمنستان کوتاه آمد؟

یکی از مهمترین پرسش های سیاسی در مورد انگیزه ها و اهداف ایروان برای ورود به دور عادی روابط با ترکیه، این است که چرا دولت پاشینیان از ترکیه طلب عذرخواهی نکرد؟ آن هم در شرایطی که جو بایدن رئیس جمهور آمریکا، رویداد تاریخی 1915 میلادی را به رسمیت شناخته و ترکیه را در شرایط دشوار قرار داد؟ چرا باوجود حمایت آمریکا، فرانسه و فعالیت گسترده لابی و دیاسپورای ارمنی، پاشینیان گزینه ضرورت عذرخواهی و گرفتن دیه و خسارت را مطرح نکرد؟ در پاسخ به این سوال مهم، می توان به چنین پاسخ هایی اندیشید:

کشور ترکیه ,

1. ارامنه تندرو موسوم به داشناک ها، پس از رویداد تاریخی 1915 و در همان دوران جنگ عالمگیر اول، علاوه بر ژنرال ها یا پاشاهای اصلی مسئول کشتار ارامنه، ده ها تن از مقامات سیاسی، وزرا، فرماندهان عالی، دیپلمات ها و نمایندگان عثمانی را در چندین کشور جهان ترور کردند. با آن که امپراتوری عثمانی منحل و جمهوری ترکیه تاسیس شد، اما گرفتن انتقام ارامنه از عثمانی طول کشید و  به مدت چند دهه، کار و فعالیت برای دیپلمات های ترک در کشورهای مختلف عملاً ناممکن بود. آنان یا در خیابان و منزل ترور و کشته می شدند و یا در جریان بمب گذاری و به آتش کشیدن اقامتگاه های خود از میان برداشته می شدند. ترکیه بارها در مورد این رویدادها پیگیری قضایی به راه انداخته و قاعدتاً اگر ارمنستان طلب دیه و عذرخواهی می کرد، دولت ترکیه نیز یک بار دیگر پوشه های قطور مربوط به حملات گسترده داشناک ها را پیش می کشید و ارمنستان عملاً وارد یک روند کشدار و فرساینده حقوق بین الملل می شد.

2.ارمنستان در جنگ اخیر با مشکلات بزرگی روبرو شد. علاوه بر آن که خسارات اقتصادی سنگینی بر این کشور تحمیل شد، از منظر روانشناسی اجتماعی نیز شرایط برای دولت سخت تر شده و حالا با خروج از انزوای اقتصادی می تواند وضعیت بهتری پیدا کند.

سه دغدغه بسیار مهم ترکیه

در نگرش سیاسی دولت ترکیه به موضوع عادیسازی روابط با ارمنستان، سه موضوع و مساله مهم در میان است:

1.بدون تردید، مهمترین مساله ترکیه، تاثیر روند عادی سازی بر وضعیت منطقه ای جمهوری آذربایجان است. در این پرونده جایگاه آذربایجان برای ترکیه حتی از منافع اقتصادی هم مهم تر و حیاتی تر است. به ویژه حالا که آنکارا امیدوار است تا با بهره گیری از ظرفیت های نوین پس از جنگ قره باغ از طریق نخجوان و ارمنستان به جمهوری آذربایجان و کشورهای مجاور آن متصل شود.

2.ترکیه امیدوار است در یک بازه زمانی کوتاه، ارمنستان را به یک بازار بزرگ برای مصرف کالاهای خود تبدیل کند و در همان حال سالانه پذیریای ده ها هزار تروریستی ارمنی باشد.

3.رساندن روابط آنکارا – ایروان به یک سطح مطلوب و خوب، می تواند بار سنگین اتهامات تاریخی و حقوقی را از شانه های ترکیه بردارد و تبدیل به کاتالیزوری برای توسعه روابط ترکیه و جهان مسیحی شود.

تکمیل روند عادی سازی روابط ترکیه با ارمنستان، رویداد مهمی است که می تواند بر بخشی از معادلات اقتصادی، امنیتی و اجتماعی در قفقاز و آسیای میانه تاثیر بگذارد. حال باید دید، دولت و بخش خصوصی ترکیه در این مسیر چه اهداف و پروژه هایی را پیش خواهد برد.

أَحْمَدُهُ اسْتِتْمَاماً لِنِعْمَتِهِ وَ اسْتِسْلَاماً لِعِزَّتِهِ وَ اسْتِعْصَاماً مِنْ مَعْصِيَتِهِ وَ أَسْتَعِينُهُ فَاقَةً إِلَى كِفَايَتِهِ، إِنَّهُ لَا يَضِلُّ مَنْ هَدَاهُ وَ لَا يَئِلُ مَنْ عَادَاهُ وَ لَا يَفْتَقِرُ مَنْ كَفَاهُ فَإِنَّهُ أَرْجَحُ مَا وُزِنَ وَ أَفْضَلُ مَا خُزِنَ. وَ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ شَهَادَةً مُمْتَحَناً إِخْلَاصُهَا مُعْتَقَداً مُصَاصُهَا نَتَمَسَّكُ بِهَا أَبَداً مَا أَبْقَانَا وَ نَدَّخِرُهَا لِأَهَاوِيلِ مَا يَلْقَانَا، فَإِنَّهَا عَزِيمَةُ الْإِيمَانِ وَ فَاتِحَةُ الْإِحْسَانِ وَ مَرْضَاةُ الرَّحْمَنِ وَ مَدْحَرَةُ الشَّيْطَانِ.

حمد و ستايش مى کنم او را براى جلب اتمام نعمتش و اظهار تسليم در برابر عزّتش و تقاضاى حفظ و نگهدارى از معصيتش، چرا که آن کس را که او هدايت فرمايد هيچ گاه گمراه نمى شود و آن کس را که او دشمن دارد هرگز رهايى نمى يابد، زيرا ستايش او در ترازوى سنجش، از همه چيز سنگينتر است و براى ذخيره کردن، از هر گنجى برتر.
و گواهى مى دهم که جز خداوند معبودى نيست; يگانه و بى شريک است، همان گواهيى که خلوص آن آزموده شده و عصاره و جوهره آن را در عمق عقيده خود جاى داده ام، شهادتى که تا خدا ما را زنده دارد به آن پايبنديم و آن را براى صحنه هاى هولناکى که در پيش داريم ذخيره کرده ايم زيرا اين (شهادت به توحيد) پايه اصلى ايمان و ريشه و قوام آن و سرآغاز همه نيکيها و سبب جلب خشنودى خداوند و موجب طرد و دورى شيطان است.
پيام امام اميرالمؤمنين عليه السلام، ج 1، ص: 274-267

و من خطبة له عليه السّلام بعد انصرافه من صفّين و فيها حال النّاس قبل البعثة و صفة آل النّبي (ص) ثم صفة قوم آخرين.
اين خطبه را امام (ع) به هنگام بازگشت از صفين ايراد فرمود و در آن، وضع حال مردم پيش از بعثت و اوصاف اهل بيت پيامبر اسلام (ص) و سپس اوصاف گروه ديگرى بيان شده است.

خطبه در يك نگاه:
اين خطبه در واقع داراى پنج فراز است (كه در ضمن چهار بخش مورد بحث و بررسى قرار مى گيرد): فراز اوّل در باره حمد و ثناى الهى و پناه بردن به فضل و كرم و رحمت او و فراز دوّم در باره شهادت به توحيد پروردگار و آثار پر بار ايمان به توحيد و فراز سوّم شهادت و گواهى به نبوّت، به اضافه بخش مهمّى از فضايل پيغمبر اكرم (ص) و اوضاع و احوال عصر جاهليّت و گرفتاريهاى عظيم جامعه
اسلامى در آن زمان و اشاره به زحماتى كه پيامبر اسلام براى دگرگون ساختن اين وضع تحمّل فرمود و بالاخره در فراز چهارم اشارات پر معنايى در باره موقعيّت اهل بيت و عظمت مقام آنها و لزوم پناه بردن مردم در مشكلات دينى به آنان آمده است.
در فراز پنجم همين معنى را به شكل ديگرى ادامه مى دهد و مردم را از مقايسه كردن آل محمد با ديگران بر حذر مى دارد و با بيان اين كه هيچ يك از افراد اين امّت همتاى آنان نيست امتيازات آنان را بر مى شمرد و از بازگشت حق به اهلش اظهار رضايت و خشنودى مى كند.
شرايط و زمان صدور اين خطبه:
همان گونه كه در آغاز خطبه خوانديم مرحوم سيّد رضى تصريح مى كند كه اين خطبه بعد از بازگشت امام (ع) از صفّين ايراد شده است. حال و هواى خطبه نيز تناسب با اين معنى دارد زيرا شرح احوال مردم در عصر جاهليّت، بازگو كننده اين حقيقت است كه از تكرار جاهليّت دوّم بر حذر باشند و اجازه ندهند بازماندگان عصر جاهليّت كه عمدتا لشكر شام را در ميدان صفّين تشكيل مى دادند، در رسيدن به نيّات سوء خود موفّق شوند. و نيز تأكيد مى كند كه دست به دامان اهل بيت پيامبر بزنند تا از خطراتى كه اسلام را در آن زمان تهديد مى كرد رهايى يابند، چرا كه خود پيامبر بارها فرمود: من در ميان شما دو چيز گرانمايه به يادگار مى گذارم كه اگر به آنها تمسّك جوييد هرگز گمراه نخواهيد شد: «قرآن و اهل بيت
».
از اين جا روشن مى شود كه آنچه ابن ابى الحديد در يك داورى عجولانه در باره زمان صدور خطبه گفته است، صحيح به نظر نمى رسد. او مى گويد حال و هواى آخر خطبه متناسب با زمان بازگشت از صفّين نيست چرا كه آن زمان بر اثر حادثه حكميّت و نيرنگ عمرو بن عاص و تقويت معاويه و مشكلات ديگرى كه در لشكر آن حضرت ظاهر گشت مناسب چنين سخنى نبود، بلكه تناسبى با آغاز خلافت آن حضرت دارد و اگر سيّد رضى زمان صدور آن را بعد از بازگشت از صفّين دانسته، اشتباهى از او نيست، او آنچه را در كلمات پيشينيان يافته، بازگو كرده است و چه بسا اشتباه از سابقين باشد. به گفته بعضى از دانشمندان اين سخن را در باره كسى بايد گفت كه كوه علم و درياى وقار و اسطوره مقاومت و جهاد نباشد.
شخصى با سعه صدر على (ع) هرگز در برابر چنين حادثه اى خودش را نمى بازد و روح بلند و فكر گسترده او اجازه نمى دهد كه پريشان حال و مضطرب و مشوّش گردد، بلكه به عكس، همان گونه كه گفتيم اين خطبه به مردم هشدار مى دهد كه تسليم تبليغات مسموم و تلاشهاى شيطانى حاكمان شام نشوند و از بازگشت به عصر جاهليّت بپرهيزند و آن گونه كه حق به اهلش باز گشته، دست از آن بر ندارند و محكم، تا آخر بايستند.
اين كه ابن ابى الحديد معتقد است پيروزى در اين ميدان از آن معاويه بود و با جمله: «الآن اذ رجع الحقّ الى اهله، اكنون حق به اهلش بازگشته» تناسبى ندارد صحيح به نظر نمى رسد، زيرا:
اوّلا: معاويه هرگز در اين ميدان پيروز نشد، تنها از يك شكست قطعى بر اثر نيرنگ عمرو بن عاص نجات يافت و على (ع) همچنان حق را در اهلش (خودش و اهل بيت) مى بيند و به مردم هشدار مى دهد، مراقب باشند كه حق از اهلش گرفته نشود.
ثانيا: داستان حكميّت و داورى زشت و ظالمانه عمرو بن عاص- بر خلاف آنچه بسيارى فكر مى كنند- به هنگام حضور امام در صفّين واقع نشد بلكه چند ماه بعد از آن صورت گرفت و جالب اين كه خود ابن ابى الحديد در جاى ديگر به اين معنى تصريح كرده است. بنا بر اين اگر ابن ابى الحديد مى خواهد جمله اخير خطبه را دليل بر اين بگيرد كه اين خطبه بعد از جنگ صفّين نبوده، دليل نادرست و شاهد باطلى است.                      

اصل اساسى در اسلام
اين خطبه مانند بسيارى از خطبه هاى نهج البلاغه با حمد و ستايش پروردگار آغاز مى شود ولى در اين جا انگيزه هاى سه گانه اى براى حمد و ستايش الهى بيان شده است: نخست تقاضاى افزايش و تکميل نعمتهاى الهى و ديگر اظهار تسليم در مقابل قدرت و عزّت او و سوّم تقاضاى حفظ و نگهدارى از معاصى به برکت الطاف او مى باشد; مى فرمايد: «حمد و ستايش مى کنم او را به خاطر جلب اتمام نعمتش و اظهار تسليم در برابر عزّتش و تقاضاى حفظ و نگهدارى از معصيت و نافرمانيش» (اَحْمَدُهُ اسْتِتْماماً(1) لِنِعْمَتِهِ وَاسْتسْلاماً(2) لِعِزَّتِهِ وَاسْتِعْصاماً(3) مِنْ مَعْصيَتِهِ).
بايد توجّه داشت که مفهوم حمد چيزى بيشتر از شکر است و به تعبيرى ديگر شکر آميخته با ستايش است و اين از يکسو سبب فزونى نعمتهاى الهى مى شود همان طور که مى فرمايد: «لَئِنْ شَکَرْتُمْ لاَزيدَنَّکُمْ»(4) و از سوى ديگر انجام وظيفه عبوديّت و بندگى است و آن همان تسليم در برابر عزّت پروردگار است و از سوى سوّم موجب جلب عنايات و الطاف و امدادهاى حق، براى حفظ از گناهان است.
بعد از حمد به سراغ استعانت از پروردگار مى رود و دليل آن را نيز بيان مى فرمايد، مى گويد: «از او يارى مى جويم چرا که نيازمند به کمک و کفايت او هستم» (وَاَسْتَعينُهُ فاقةً اِلى کِفايَتِهِ).
آرى هنگامى که بنده آگاه خود را سرتاپا نيازمند به آن ذات بى نياز و صاحب کمال مطلق مى بيند، دست استعانت به دامان لطفش مى زند و در همه چيز و در همه حال از او يارى مى طلبد.
سپس به دليل ديگرى براى اين يارى جستن اشاره کرده، مى افزايد: «چرا که آن کس را که او هدايت فرمايد هرگز گمراه نمى شود و آن کس را که خدا او را دشمن دارد هرگز نجات و رهايى نمى يابد و هر کس را کفايت کند هرگز نيازمند نخواهد شد» (اِنّهُ لايَضِلُّ مَنْ هَداهُ وَلا يَئِلُ(5) مَنْ عاداهُ وَلا يَفْتَقِرُ مَنْ کَفاهُ).
آرى قدرتش آن چنان است که هيچ کس را ياراى مقابله با آن نيست و علمش چنان است که هيچ خطايى در آن راه ندارد.
اين احتمال نيز وجود دارد که اين جمله هاى سه گانه دليل ديگرى براى حمد و هم دليل براى استعانت باشد.
در پايان اين کلام باز به دليل و نکته ديگرى براى حمد پروردگار اشاره مى فرمايد، مى گويد: «چرا که ستايش او در ترازوى سنجش، از همه چيز سنگينتر و براى ذخيره کردن از هر گنجى برتر است» (فَاِنَّهُ اَرْجَحُ ما وُزِنَ وَ اَفْضَلُ ما خُزِنَ).
در واقع فوايد و آثارى که در جمله هاى قبل آمده، مربوط به اين جهان است و آنچه در دو جمله اخير آمده، مربوط به جهان ديگر و ذخيره يوم المعاد است و به اين ترتيب حمد پروردگار مايه نجات در دنيا و آخرت است و چه زيباست که در اين جمله هاى کوتاه تمام ابعاد و نکات را در کوتاه ترين عبارت بيان فرموده است. بى جهت نيست که ابن ابى الحديد هنگامى که به شرح اين خطبه مى رسد و از کنايات و تعبيرات لطيف و بديع آن سرمست مى گردد، مى گويد «فَسُبحانَ مَنْ خَصَّهُ بِالْفَضائِلِ الَّتى لاتَنْتَهى اَلْسِنَةُ الْفُقَهاءِ اِلى وَصْفِها وَ جَعَلَهُ اَمامَ کُلِّ ذى عِلْم وَ قُدْوَةَ کُلِّ صاحِبِ خَصِّيَةِ; منزه است خدايى که على(عليه السلام) را به فضايلى مخصوص کرد که زبان فصيحان توان وصف آن را ندارد و او را بر هر عالمى مقدّم داشت و پيشوا و اسوه هر صاحب فضيلتى کرد».
سپس به سراغ ريشه تمام نيکيها و پاکيها و فضايل و افتخارات يعنى شهادت به توحيد مى رود و مى فرمايد: «من گواهى مى دهم که جز خداوند معبودى نيست، يگانه و بى شريک است» (وَ اَشْهَدُ اَنْ لا اِله اِلاّ الله وَحْدَهُ لا شَريکَ لَهُ).
پناه گرفتن، در سايه توحيد هم به خاطر آن است که ريشه تمام عقايد و افکار پاک و اعمال صالح است و هم به خاطر اين که کسانى که مدعى الوهيت آن حضرت بودند به نادرستى اعتقاد خود پى ببرند.
سپس مى افزايد: «(اين شهادت و گواهى من به حقيقت توحيد يک شهادت ساده نيست بلکه شهادتى است که خلوص آن آزموده شده و عصاره و جوهره آن را در عمق عقيده خود، جاى داده ام (نه تنها زبان من که تمام ذرّات وجودم و اعماق روح و جانم به آن گواهى مى دهم)» (شَهادَةً مُمْتَحَناً(6) اِخْلاصُها، مُعْتَقَداً مُصاصُها(7)).
نه يک شهادت و گواهى زودگذر بلکه «شهادتى که تا خداوند ما را زنده دارد به آن پايبنديم و آن را براى صحنه هاى هولناکى که در پيش داريم ذخيره کرده ايم» (نَتَمَسَّکُ بِها اَبَداً ما اَبْقانا، وَ نَدَّخِرُها لاَهاويلِ(8) ما يَلْقانا).
امام(عليه السلام) در اين گفتار عمق ايمان و وفادارى خود را به حقيقت توحيد در تمام ابعاد و همه صحنه هاى زندگى اعلام مى دارد و هر کس تاريخ زندگى آن بزرگوار را مطالعه کند، اين حقيقت را به روشنى در تمام زندگى آن حضرت مى بيند که لحظه اى به شرک آلوده نشد و در برابر هيچ بتى سجده نکرد و هميشه در سايه توحيد گام برمى داشت و از هر گونه شرک خفىّ و جلىّ بيزار بود.
سپس دلايل چهارگانه اى براى تمسّک جستن به اين اصل اصيل ذکر مى فرمايد، مى گويد: «زيرا شهادت به توحيد پايه اصلى ايمان و ريشه و قوام آن است و همچنين سرچشمه همه نيکيها و سبب جلب خشنودى خداوند و موجب طرد و دورى شيطان است» (فَاِنَّها عَزيمةُ الايمانِ، وَ فاتِحَةُ الاِحْسانِ، وَ مَرْضاةُ الرَّحمنِ، وَ مَدْحَرَةُ(9) الشَّيْطانِ).
چنانچه در بحث نکات خواهد آمد خواهيم ديد که هيچ يک از مراتب ايمان به اصول دين، بدون توحيد، اساسى ندارد و نيز تمام نيکيها و اعمال صالح از حقيقت توحيد سرچشمه مى گيرد و به همين دليل سبب خشنودى خدا و دورى شيطان است چرا که مهمترين ابزار شيطان شرک است ـ خواه به صورت جلىّ و آشکار باشد و يا مخفى و پنهان.
بعضى از مفسّران نهج البلاغه تعبير به «فاتحة الاحسان» را اشاره به پاداشهاى نيک الهى دانسته اند که سرآغازش توحيد است ولى تفسيرى که در بالا گفته شد صحيح تر به نظر مى رسد.
نکته ها:
1ـ توحيد ريشه همه نيکيها:
معمولا شهادت به يگانگى پروردگار به عنوان يکى از اصول قطعى اعتقادى شمرده مى شود در برابر اصول ديگر; ولى اين در واقع يک برداشت ساده از اين اصل مهم اسلامى است. دقّت بيشتر در منابع اسلامى و همچنين تحليلهاى عقلى نشان مى دهد که توحيد، اصلى است که در تمام اصول و فروع جريان دارد و به تعبير ديگر تمام اصول و فروع اسلام تبلورى از توحيد است نه تنها در مباحث اعتقادى و عبادى که در مسائل اجتماعى و سياسى و اخلاقى، روح توحيد حاکم و جارى است.
يگانگى خداوند چه در جهت ذات و صفت و چه در جهت افعال و عبوديّت امرى است روشن و مسلّم، ولى در مورد نبوّت انبيا نيز به مقتضاى «لا نُفَرِّقُ بَيْنَ اَحَد مِنْ رُسُلِهِ»(10) در ميان رسولان و انبياى او جدايى نمى افکنيم و معتقديم همه، داعيان يک مکتب و مناديان يک برنامه بودند هر چند با گذشت زمان و پيشرفت جوامع انسانى پاره اى از احکام و برنامه ها به شکل تازه اى مطرح شده است.
در امر معاد به مقتضاى «وَکُلُّهُمْ آتيهِ يَوْمَ الْقِيامَةِ فَرْداً»(11) همه در يک روز، تک و تنها و در يک دادگاه، حضور مى يابند و با يک معيار درباره آنها داورى مى شود و هر کدام به تناسب اعمالشان پاداش و کيفر مى بينند.
جوامع انسانى به يک ريشه باز مى گردند و اصولى که حاکم بر آن است بلکه اصولى که بر تمام عالم هستى حاکم است اصول ثابت و معيّنى است درست است که قوانين الهى در اديان آسمانى از نظر شاخ و برگ تا حدّى متفاوت بوده، ولى ريشه هاى آن در همه جا يکى است و به همين دليل ما معتقديم که انبيا به سوى جامعه واحد جهانى دعوت مى کرده اند و سرانجام نيز تمام جهان در زير چتر حکومت عدل واحدى قرار خواهد گرفت.
در مسائل اخلاقى، چه کسى است که نداند: فضايل اخلاقى از توحيد، و رذايل، از شرک سرچشمه مى گيرد. افراد رياکار گرفتار شرکند همان گونه که حسودان و بخيلان و حريصان و متکبّران گرفتارند. کسى که توحيد افعالى خدا را در اعماق جانش پذيرا گشته و عزّت و ذلّت و روزى و حيات و پيروزى و موفقيّت را به دست تواناى او مى داند دليلى ندارد که راه ريا و حرص و بخل و حسادت را پيش گيرد.
کوتاه سخن اين که توحيد همچون يک دانه درشت تسبيح در مقابل بقيّه دانه ها نيست بلکه همچون ريسمانى است که تمام دانه ها را به هم مى پيوندد.
اين جاست که عمق کلام مولا در جمله هاى بالا روشنتر مى شود چرا که توحيد را پايه اصلى ايمان و سرآغاز همه نيکيها و موجب خشنودى خدا و عامل طرد و دورى شيطان مى شمرد و اگر آفتاب توحيد بر صفحه جان و جسم و جامعه انسانى بيفتد و همه چيز در پرتو توحيد روشن شود وضع و شکل ديگرى به خود خواهد گرفت.
اگر مى بينيم مولاى متّقيان على(عليه السلام) که خود روح توحيد است بارها و بارها در خطبه هاى نهج البلاغه توحيد و شهادت به يگانگى خدا را تکرار مى کند و از اين طريق به همه پيروان مکتبش درس توحيد تعليم مى دهد به خاطر اين است که اين شعله جاودانى را در دلها زنده نگهدارد و سرزمين جانها را با اين آب حيات آبيارى کند تا بذرهاى نيکى و پاکى در وجودشان به ثمر بنشيند و در پرتو توحيد رنگ الهى و صبغة الله را پذيرا شوند.
بى شک شهادت به رسالت پيامبر(صلى الله عليه وآله) و توجّه به مأموريتهاى او و کتاب آسمانيش بهترين زمينه ساز پيشرفت حقيقت توحيد در اعماق وجود انسانهاست.
2ـ درخشش توحيد خالص در زندگى اميرمؤمنان(عليه السلام):
على(عليه السلام) پيش از آن که ديگران را به سوى اين حقيقت بزرگ (توحيد) دعوت کند خود مظهر تمام عيار آن بود. در تمام عمرش لحظه اى براى بت سجده نکرد و گرد و غبار شرک بر دامان پاکش ننشست. هر گامى برمى داشت براى خدا و هر حرکتى مى کرد براى جلب رضاى او بود. از آغاز عمرش تا پايان عمر پيامبر(صلى الله عليه وآله) همه جا در خدمتش بود و از جان و دل مى کوشيد.
داستان معروف پيکار او با «عمروبن عبدود» در آن هنگام که عمرو، بر زمين افتاده بود و حضرت مى خواست کار او را يکسره کند معروف است; آرى سپاهيان اسلام با کمال تعجّب ديدند که در اين لحظه حسّاس، على(عليه السلام) توقّف کرد (و شايد برخاست و کمى راه رفت) سپس برگشت و کار عمرو را يکسره کرد. هنگامى که از علّت اين ماجرا پرسيدند، فرمود: «قَدْ کانَ شَتَمَ اُمّى وَ نَفَلَ فى وَجْهى فَخَشِيتُ اَنْ اَضْرِبَهُ لِحَظِّ نَفْسى فَتَرَکْتُهُ حَتّى سَکَنَ ما بى ثُمَّ قَتَلْتُهُ فِى اللهِ; او به مادرم دشنام داد و آب دهان بر صورتم افکند من ترسيدم اگر آخرين ضربه را بر او وارد کنم به خاطر هواى نفس باشد او را رها کردم تا خشم من فرونشست سپس براى خدا او را به قتل رساندم».(12)
هنگامى که بعضى از يارانش پيشنهاد شرک آلودى به او کردند که براى تقويت پايه هاى حکومتت در بيت المال مسلمين تبعيض روا دار و سرشناسان و سردمداران را از بيت المال سير نما، فرمود: «اَتَأْمُرُونّى اَنْ اطْلُبَ النَّصْرَ بِالْجَوْرِ فيمَنْ وُلَّيتُ عَلَيْهِ وَ اللهِ لا اَطُورُ بِهِ ما سَمَرَ سَمير وَ ما اَمَّ نَجْم فِى السَّماءِ نَجْماً; آيا به من پيشنهاد مى کنيد که براى پيروزى خود از جور و ستم در حقّ کسانى که بر آنها حکومت مى کنم استمداد جويم؟ به خدا سوگند تا عمر دارم و شب و روز برقرار است و ستارگان آسمان در پى هم طلوع و غروب مى کنند دست به چنين کارى نمى زنم»!(13)
هنگامى که به نماز مى ايستاد آن چنان غرق صفات جمال و جلال خدا مى شد که جز او نمى ديد و به غير او نمى انديشيد آن گونه که در حديث معروف آمده است که در پاى مبارکش پيکان تيرى در غزوه احد فرو نشست که بيرون آورن آن در حال عادى مشکل بود; رسول خدا دستور داد که در حال نماز از پايش بيرون بياورند (چنين کردند ولى) بعد از پايان نماز فرمود: من متوجّه بيرون آوردن تير در حال نماز نشدم(14) و از اين گونه جلوه هاى توحيد در زندگى مولا فراوان است.
***
پی نوشت:
1. «استتمام» گاه به معناى اتمام آمده و گاه به معناى مطالبه اتمام است و در اين جا معناى دوّم مورد نظر است و شاهد آن جمله هاى بعد است.
2. «استسلام» به معناى انقياد و تسليم است و به تعبير بعضى ديگر از لُغويون در اصل به معناى موافقت ظاهر و باطن نسبت به چيزى است که از لوازم آن انقياد است.
3. «استعصام» به معناى مطالبه، حفظ و نگهدارى و دفع امور نامطلوب است.
4. سوره ابراهيم، آيه 7.
5. «يئل» از مادّه «وأل» بر وزن (وَعْد) در اصل به معناى نجات يافتن و پناه گرفتن و بازگشتن است.
6. «ممتحن» از مادّه «محن» بر وزن «رهن» به معناى آزمايش و امتحان است، ولى بعضى از ارباب لغت گفته اند ريشه اصلى آن بيرون آوردن خاک، به هنگام حفر چاه است.
7. «مصاص» از مادّه «مصّ» (بر وزن نصّ) در اصل به معناى چشيدن و مکيدن است و از آن جا که به هنگام مکيدن چيزى، خالص و عصاره آن وارد بدن انسان مى شود، «مصاص» به معناى خالص آمده است.
8. «اهاويل» جمع «اهوال» و آن نيز جمع هول به معناى ترس و وحشت است.
9. «مدحرة» از مادّه «دَحْر» به معناى طرد کردن و دور ساختن است.
10. سوره بقره، آيه 285.
11. سوره مريم، آيه 95.
12. مناقب ابن شهرآشوب، ج 2، ص 115 (مستدرک الوسائل، ج 18، ص 28) و بحارالانوار، ج 41، ص 51.
13. نهج البلاغه، خطبه 126.
14. کتاب «مناقب مرتضويه» تأليف مولا محمّد صالح کشفى حنفى، صفحه 364، طبع بمبئى (مطابق نقل احقاق الحق، ج 8، ص 602).
 

الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَا يَبْلُغُ مِدْحَتَهُ الْقَائِلُونَ وَ لَا يُحْصِي نَعْمَاءَهُ الْعَادُّونَ وَ لَا يُؤَدِّي حَقَّهُ الْمُجْتَهِدُونَ الَّذِي لَا يُدْرِكُهُ بُعْدُ الْهِمَمِ وَ لَا يَنَالُهُ غَوْصُ الْفِطَنِ الَّذِي لَيْسَ لِصِفَتِهِ حَدٌّ مَحْدُودٌ وَ لَا نَعْتٌ مَوْجُودٌ وَ لَا وَقْتٌ مَعْدُودٌ وَ لَا أَجَلٌ مَمْدُودٌ فَطَرَ الْخَلَائِقَ بِقُدْرَتِهِ وَ نَشَرَ الرِّيَاحَ بِرَحْمَتِهِ وَ وَتَّدَ بِالصُّخُورِ مَيَدَانَ أَرْضِهِ.

ستايش مخصوص خداوندى است که ستايشگران هرگز به مدح و ثناى او نمى رسند و حسابگران (زبردست) هرگز نعمتهايش را شماره نمى کنند و تلاشگران هرگز قادر به اداى حقّ او نيستند. همان خدايى که افکار بلند و ژرف انديش، کنه ذاتش را درک نکند و غوّاصان هوشمند (درياى علوم و دانش ها) دسترسى به کمال هستى اش پيدا ننمايند، همان کسى که براى صفاتش حدّى نيست و توصيفى براى بيان اوصافش وجود ندارد و نه وقت معيّنى و نه سرآمد مشخّصى براى ذات پاک اوست. مخلوقات را با قدرتش آفريد و بادها را با رحمتش به حرکت درآورد و گسترش داد و لرزش و اضطراب زمين را به وسيله کوه ها آرام ساخت.

پيام امام اميرالمؤمنين عليه‏ السلام، ج‏1، ص: 80-69
خطبه در يك نگاه‏:
اين خطبه از مهمترين خطبه ‏هاى نهج البلاغه است كه در طليعه اين كتاب بزرگ واقع شده و از نشانه‏ هاى بارز حسن انتخاب «مرحوم رضى» است.
اين خطبه شامل يك دوره جهان‏ بينى اسلامى است كه از صفات كمال و جمال خداوند و دقايق عجيبى در اين زمينه شروع مى ‏شود، سپس به مسأله آفرينش جهان به طور كلى و بعد از آن آفرينش آسمانها و زمين و آن گاه آفرينش فرشتگان، سپس آفرينش آدم (ع) و داستان سجود فرشتگان و مخالفت ابليس و هبوط آدم (ع) به زمين مى‏ پردازد.
در ادامه خطبه از بعثت پيامبران و فلسفه آن و سرانجام از بعثت پيامبر اسلام (ص) و عظمت قرآن مجيد و اهميّت سنّت پيامبر (ص) سخن مى‏ گويد و از ميان دستورهاى اسلامى و به اصطلاح فروع دين، روى مسأله حج به عنوان يك فريضه عظيم الهى و فلسفه و اسرار آن انگشت مى‏ گذارد، به طورى كه توجّه دقيق به محتواى اين خطبه مى ‏تواند يك بينش جامع و كلّى نسبت به مهمترين مسائل اسلامى به ما بدهد و بسيارى از مشكلات و پيچيدگيهايى را كه در اين مسائل وجود دارد، حل كند.
از يك نظر اين خطبه به منزله فاتحة الكتاب در قرآن مجيد است كه فهرستى را از مجموعه مسائلى كه در نهج البلاغه مطرح شده است به دست مى‏ دهد، چرا كه محورهاى اصلى مجموعه خطبه‏ ها و نامه‏ ها و كلمات قصار در اين خطبه به گونه فشرده‏ اى آمده است. ما اين خطبه را به پانزده بخش تقسيم كرده ‏ايم و هر بخشى جداگانه مورد بررسى و تفسير قرار گرفته، سپس در جمع ‏بندى كلّى از مجموع آنها نتيجه‏ گيرى مى‏ كنيم.
 
هماى بلند پرواز انديشه ها به کُنه ذاتش نرسد!
يک نگاه کوتاه به اين فراز از خطبه نشان مى دهد که اميرمؤمنان على(عليه السلام) دوازده وصف از اوصاف الهى را با انسجام زيبا و نظام جالبى بيان کرده است:
در مرحله اوّل نشان مى دهد که چگونه بندگان در مقام مدح و ثنا و شکر خداوند در عمل ناتوانند (در اين مرحله به سه وصف اشاره شده است).
در مرحله دوّم اين حقيقت را بيان مى کند که از نظر انديشه نيز چگونه انسانها از درک عظمت و کنه ذات او عاجزند (در اين مرحله به دو وصف اشاره شده است).
در مرحله سوّم دليل اين مطلب را بازگو مى کند که ذات پاک او از هر نظر نامحدود و طبعاً نعمتهايش نيز بى پايان است و عجز ما از درک ذاتش يا اداى حقّش درست به همين دليل است (در اين مرحله به چهار وصف اشاره مى فرمايد).
سرانجام در مرحله چهارم به جهان آفرينش و مخلوقات او باز مى گردد، گويى مى خواهد اين حقيقت را بيان کند که ذات پاکش را تنها از اين طريق بايد شناخت و اين حداکثر توان و قدرت ماست (و در اين قسمت به سه وصف از اوصاف فعل او اشاره شده است).
اينها گواهى مى دهد که اين معلّم بزرگ عالم بشريّت تعبيراتى را که در خطبه بلند خود انتخاب فرموده همه حساب شده و روى نظام خاصّى بوده است.
با اين نگاه اجمالى به تفسير اوصاف دوازده گانه بالا باز مى گرديم:
امام(عليه السلام) سخن را از حمد و ثناى الهى شروع مى کند و در برابر آن اظهار عجز کرده، مى گويد: «ستايش مخصوص خداوندى است که ستايشگران از مدح و ثناى او عاجز و ناتوانند» (اَلْحَمْدُ للهِِ الَّذى لا يَبْلُغُ مِدْحَتَهُ الْقائِلُونَ).(1)
چرا که اوصاف «کمال» و «جمال» او از حدّ بيرون است. آنچه انسانها و فرشتگان از حمد و مدح او گويند به مقدار معرفت و شناخت خودشان از آن ذات بى مثال است نه به مقدار کمالات او.
هنگامى که شخص پيامبر(صلى الله عليه وآله) که بزرگ ترين پيامبر الهى است مطابق حديث مشهور اظهار عجز از معرفت خالق متعال مى کند و نغمه «ما عَرَفْناکَ حَقَّ مَعْرِفَتِکَ»(2) را سر مى دهد ديگران چگونه مى توانند دعوى معرفت او کنند؟ و هنگامى که انسان از معرفت او عاجز باشد چگونه مى تواند حقّ حمد و ستايش او را به جا آورد؟ بنابراين بالاترين حدّ «حمد» ما همان است که مولا فرموده، يعنى اظهار عجز و ناتوانى در برابر حمد و ثناى او کردن و اعتراف به اين که هيچ گوينده اى توانايى ندارد که بر قلّه حمد و ثنايش عروج کند.
در حديثى از «امام صادق(عليه السلام)» مى خوانيم که: «خداوند به موسى(عليه السلام) وحى فرستاد: اى موسى! حقّ شکر مرا به جا آور. عرض کرد: پروردگارا! چگونه حقّ شکر تو را به جا آورم در حالى که هرگاه شکر تو را به جا آورم، اين خود نعمتى است که به من ارزانى فرمودى (و توفيق شکرگزارى دادى و به اين ترتيب مشمول نعمت تازه اى شده ام که شکر ديگرى بر آن لازم است)؟! فرمود: «يا مُوسى اَلآنَ شَکَرْتَنى حينَ عَلِمْتَ اَنَّ ذلِکَ مِنّى; اى موسى الآن شکر مرا به جا آورى که دانستى اين هم از من است (و تو از اداى شکرش ناتوانى)».(3)
البتّه از يک نظر هنگامى که انسان به طور سربسته مى گويد: الحمدلله (هر گونه حمد و ستايش مخصوص خداست) چيزى از مراتب حمد و ستايش باقى نمى ماند، مگر اين که مخصوص ذات پاک او مى شود. به همين جهت در حديثى مى خوانيم که امام صادق(عليه السلام) از مسجد بيرون آمد در حالى که مرکب او گم شده بود، فرمود: «اگر خداوند آن را به من بازگرداند، حقّ شکر او را ادا مى کنم، چيزى نگذشت که مرکب امام(عليه السلام) را آوردند در اين موقع عرض کرد: الحمدلله! کسى گفت ـ فدايت شوم ـ مگر شما نفرموديد حقّ شکر خدا را به جا مى آورم؟ امام فرمود: مگر نشنيدى گفتم الحمدلله» (مگر چيزى بالاتر از اين است که هر گونه حمد و ستايش را مخصوص او بدانم).(4)
در توصيف دوّم مى فرمايد: «و حسابگران (زبردست) هرگز نتوانند نعمت هايش را شماره کنند» (وَ لا يُحْصي نَعْمائَهُ الْعادُونَ).
زيرا نعمت هاى مادّى و معنوى، ظاهرى و باطنى، فردى و جمعى او از آن برتر و بيشتر است که قابل احصا باشد. بدن يک انسان از سلولها و ياخته هاى بى حدّ و حصرى تشکيل شده (10 ميليون ميليارد به طور متوسّط!) که هر کدام يک موجود زنده است با ساختمان پيچيده اش و هر يک نعمتى است از نعمتهاى پروردگار که شمارش آنها در ده ها هزار سال نيز ممکن نيست. وقتى انسان نتواند تنها اين بخش کوچک از نعمت هاى الهى را شماره کند، چگونه مى تواند آن همه نعمتهاى بيرونى چه در جنبه هاى مادّى يا معنوى را شماره کند؟ اصولا ما از همه نعمت هاى او آگاه نيستيم که بخواهيم آنها را شماره کنيم؟ بسيارى از نعمتهاى او سراسر وجود ما را احاطه کرده و چون هرگز از ما سلب نمى شود، پى به وجود آنها نمى بريم (زيرا وجود نعمت هميشه بعد از فقدان آن شناخته مى شود) اضافه بر اين، هر قدر دامنه علم و دانش انسان توسعه مى يابد، به مواهب جديد و نعمت هاى تازه اى از خداوند دست مى يابد. با اين حال بايد قبول کرد ـ همان گونه که مولا مى فرمايد ـ حسابگران قادر به احصاى نعمت هاى او نيستند!
اين جمله مى تواند به منزله علّتى براى جمله قبل باشد، زيرا وقتى نتوان نعمت هاى او را احصا کرد چگونه مى توان مدح و ستايش و حمد او را به جا آورد؟
گرچه متأسفانه گروهى از بى خبران و ستمگران، بسيارى از نعمتهاى او را به صورت انحصارى درآورده، يا از طريق اسراف و تبذير بر باد داده اند و گروهى از خلق خدا را به زحمت افکنده اند، ولى اينها هرگز دليل بر محدويّت نعمت هاى او نيست.
در سوّمين توصيف مى فرمايد: «و تلاشگران و کوشش کنندگان حقّ او را ادا نمى کنند (هر چند خود را به بيفکنند)» (وَلا يُؤدّي حَقَّهُ الُْمجْتَهِدونَ).
اين جمله در حقيقت نتيجه اى است از جمله سابق، زيرا وقتى نتوان نعمتهاى او را احصا کرد، چگونه مى توان حق او را ادا نمود؟ و به تعبير ديگر حقّ او به اندازه عظمت ذات اوست و شکر و حمد ما به مقدار توان ناچيز ماست و به همين دليل اين، جوابگوى آن نخواهد بود. نه تنها در مقام عمل از مدح و ثنا و اداى حقّ او عاجزند که در مقام انديشه و تفکّر نيز از درک ذاتش ناتوانند.
به همين دليل در ادامه اين سخن ـ ضمن بيان دو وصف ديگر ـ مى فرمايد: «همان خدايى که افکار بلند و ژرف انديش، کنه ذاتش را درک نکنند، و غوّاصان هوشمند درياى علوم و دانش ها، دسترسى به کمال هستيش پيدا ننمايند» (اَلَّذِى لا يُدْرِکُهُ بُعْدُ الْهِمَمِ وَلا يَنالُهُ غَوْصُ الْفِطَنِ).(5)
تعبير به «بُعْدُ الْهِمَمِ وَ غَوْصُ الْفِطَنِ» گويا اشاره به اين حقيقت است که اگر افکار بلند در قوس صعودى و انديشه هاى قوى در قوس نزولى حرکت کنند، هيچ يک به جايى نمى رسند و از درک کنه ذاتش عاجز و ناتوانند.
سپس در ادامه اين سخن، خود امام(عليه السلام) به دليل آن پرداخته که چرا انسانها از درک کنه ذاتش عاجز و ناتوانند؟ مى فرمايد: «او کسى است که براى صفاتش حدّى نيست و توصيفى براى بيان اوصافش وجود ندارد، و نه وقت معيّنى و نه سرآمد مشخّصى براى ذات پاک اوست!» (اَلَّذى لَيْسَ لِصِفَتِهِ حَدّ مَحْدُود، وَ لا نَعْت(6) مَوْجُود، و لا وَقْت مَعْدُود وَ لا اَجَل(7) مَمْدُود).
يعنى چگونه ما مى توانيم به کنه ذاتش برسيم در حالى که فکر ما بلکه تمام هستى ما محدود است و جز اشياى محدود را درک نمى کند حال آن که ذات خدا از هر نظر نامحدود و صفات بى پايانش از ازل تا ابد را گرفته، نه حدّى دارد، نه توصيف قابل درکى و نه آغاز و نه پايانى.
نه تنها ذات او که صفات او نيز نامحدود است. علمش نامحدود است و قدرتش بى پايان، چرا که همه اينها عين ذات نامحدود اوست.
به تعبير ديگر او هستى مطلق است و هيچ قيد و شرطى ندارد و اگر قيد و شرط و حدّ محدودى به ذاتش راه يابد مرکّب خواهد بود و مى دانيم که هر موجود مرکّبى ممکن الوجود است نه واجب الوجود. بنابراين واجب الوجود ذاتى است نامحدود در تمام جهات و به همين دليل يکتا و يگانه و بى نظير و بى مانند است زيرا دو وجود نامحدود از هر جهت، غير ممکن است چرا که دوگانگى باعث محدويّت هر دو مى شود اين يک، فاقد وجود ديگرى است و آن هم فاقد وجود اين.
پس از اشاره اى که در جمله هاى سابق به صفات جمال و جلال خدا (صفات ثبوتى و سلبى) آمد، به گوشه اى از صفات فعل پروردگار اشاره کرده مى فرمايد: «مخلوقات را با قدرتش آفريد و بادها را با رحمتش به حرکت درآورد و گسترش داد و لرزش و اضطراب زمين را به وسيله کوه ها برطرف ساخت» (فَطَرَ(8) الْخَلائِقَ بِقُدْرَتِهِ وَ نَشَرَ الرِّياحَ بِرَحْمَتِهِ وَ وَتَّدَ(9) بِالصُّخُورِ(10) مَيَدانَ(11) أرْضِهِ).
تعبيرات بالا هر کدام ناظر به يک يا چند آيه قرآنى است: جمله «فَطَرَ الْخَلائِقَ بِقُدْرَتِهِ» ناظر است به آيه «فاطِرِ السَّمواتِ وَ الاَرْضِ» که در چندين سوره قرآن آمده(12) و جمله «نَشَرَ الرِّياحَ بِرَحْمَتِهِ» ناظر است به آيه «وَ هُوَ الَّذى يُرْسِلُ الرِّياحَ بُشْرىً بَيْنَ يَدَىْ رَحْمَتِهِ;(13) او کسى است که بادها را بشارت دهنده در پيشاپيش (باران) رحمتش فرستاد)».
جمله سوّم اشاره دارد به آيه شريفه «وَ اَلْقى فِى الاَرْضِ رَواسِىَ اَنْ تَميدَ بِکُمْ; در زمين کوه هايى افکند تا شما را نلرزاند».(14)
با توجّه به آنچه در معناى «فطر» گفته شد، آفرينش را تشبيه به شکافتن پرده ظلمانى عدم کرده، پرده اى که يکپارچه و منسجم و خالى از هر گونه شکاف است، ولى قدرت بى پايان حق آن را مى شکافد و مخلوقات را از آن بيرون مى فرستد و اين چيزى است که جز از قدرت او ساخته نيست.
دانشمندان، امروز در اين مسأله اتّفاق نظر دارند که محال است ما بتوانيم چيزى از عدم به وجود آوريم، يا از وجود به ديار عدم بفرستيم، آنچه در قدرت ماست همان تغيير شکل موجودات است و بس!
تعبير به رحمت، در مورد وزش بادها تعبيرى است گيرا و جذّاب که با لطافت نسيم و وزش باد و آثار مختلف آن مانند حرکت ابرها به سوى زمين هاى تشنه، تلقيح و بارور ساختن گياهان، تلطيف و جابجايى هوا، حرکت کشتى ها، تعديل درجه گرما و سرماى هوا و برکات فراوان ديگر، بسيار سازگار است.
امّا اين که چگونه کوه ها و صخره ها از لرزش زمين جلوگيرى مى کنند، دانشمندان پيشين با اعتقاد به سکون زمين، تفسيرهايى براى آن داشته اند که امروز قابل قبول نيست. بلکه تفسيرهاى روشن ترى در دست داريم که هم با حقايق مسلّم علمى سازگار است و هم با آيات قرآنى و روايات هماهنگ; زيرا:
1ـ وجود کوه ها بر سطح زمين سبب مى شود که اثر جزر و مدّ که نتيجه جاذبه ماه و خورشيد است در خشکيها به حدّاقل برسد. اگر سطح زمين را خاکهاى نرم فرا گرفته بود، جزر و مدّى همچون درياها در آن به وجود مى آمد و قابل سکونت نبود.
2ـ ريشه هاى کوه ها در زير خاکها به هم پيوسته است و همچون زرهى گرداگرد زمين را گرفته و اگر آنها نبودند، فشارهاى داخلى ناشى از گازهاى درونى و موادّ مذاب دائماً مناطق مختلف را به حرکت درمى آورد و آرامشى وجود نداشت. هم اکنون گهگاه فشارها که زياد از حدّ مى شود، زلزله هاى ويرانگرى به وجود مى آيد و اگر کوه ها نبودند اين زلزله ها دائمى بود.
3ـ کوه ها همچون دندانه هاى يک چرخ، پنجه در قشر هواى اطراف زمين افکنده و آن را با خود حرکت مى دهند. اگر سطح زمين صاف بود، حرکت سريع دورانى زمين به دور خود سبب برخورد دائمى با قشر هوا مى شد، از يکسو دائماً طوفان هاى شديد همه جا را در هم مى کوبيد و از سوى ديگر حرارت فوق العاده اى بر اثر اين تماس پيدا مى شد که زندگى براى انسان مشکل بود.
به اين ترتيب «صخور» (کوه ها)، «مَيَدان» (حرکات نامنظم و شديد) زمين را کنترل مى کنند و اضافه بر همه اينها کوه ها مهم ترين منبع ذخيره آب براى انسان ها هستند و تمام چشمه ها و نهرها از ذخاير زيرزمينى و روى زمينى کوههاست.
از آنچه در بالا در مورد نقش حياتى بادها و کوه ها در زندگى انسان ها و تمام موجودات زنده گفته شد روشن مى شود که چرا «اميرمؤمنان على»(عليه السلام) بعد از اشاره به مسأله خلقت و آفرينش، روى دو موضوع بالخصوص تکيه کرده است.
پی نوشت:
1. در توضيح معناى حمد و مدح و شکر در ميان ارباب لغت و مفسّران قرآن و نهج البلاغه سخن بسيار است، ولى مشهور در ميان آنها اين است که حمد هر گونه ستايش در برابر کارهاى خوب اختيارى است; در حالى که مدح مفهوم وسيع ترى دارد و ستايش در برابر خوبى هاى اختيارى و غير اختيارى را شامل مى شود; ولى شکر منحصراً در جايى گفته مى شود که نعمتى از کسى به ديگرى برسد و او را در برابر آن سپاس گويد.
(براى توضيح بيشتر در اين زمينه مى توانيد به مجمع البحرين، لسان العرب و مفردات و شرح ابن ميثم و شرح علاّمه خويى مراجعه فرماييد).
اين در حالى است که بعضى از مفسّران قرآن و نهج البلاغه مانند زمخشرى در کشّاف و ابن أبى الحديد در شرح خود حمد و مدح را يکسان شمرده اند و تفاوتى ميان آن دو قائل نيستند ولى تفسير اوّل صحيح تر به نظر مى رسد.
2. مرحوم علامه ي مجلسي در ضمن يکي از بيانات مشروح خود در توضيح بعضي از اخبار در بحار الانوار، ذيل کلام محقق طوسي اين حديث را بدون ذکر سند از پيغمبر اکرم(ص) نقل مي کند که فرمود: «ماعَبَدناکَ حَقَّ عِبادتِکَ و ما عرفناک حق معرفتک» (بحار الانوار، ج68، صفحه 23).
3. اصول کافى، ج 2، ص 98، ح 27.
4. همان مدرک، ص 97، ح 18.
5. «هِمَمِ» جمع «همّت» به گفته «مقاييس اللغة» در اصل به معناى ذوب شدن و جريان يافتن و حرکت کردن است و اندوه را از اين جهت «همّ» مى گويند که سبب ذوب شدن جسم و جان انسان است. سپس به هر امرى که داراى اهميّت است يا فکر و هوش انسان را به خود مشغول مى سازد و مايه حرکت مى باشد، همّ و همّت اطلاق شده است (در مفردات نيز قسمتى شبيه به همين آمده است).
«غَوْص» در اصل به معناى فرو رفتن در آب است، سپس به ورود در هر کار مهمّى نيز اطلاق شده است.
«فِطَن» جمع «فِطْنَة» (بر وزن فتنه) به گفته «لسان العرب» به معناى فهم و هوش و ذکاوت است.
6. «نَعْت» به گفته «خليل بن احمد» به معناى توصيف چيزى با صفات نيک است (بنابراين با «وصف» که در خوب و بد مى آيد تفاوت دارد).
7. «اَجَل» به معناى سرآمد و سررسيد هر چيزى است، خواه در مورد عمر انسان باشد يا اشياى ديگر، يا سررسيد قراردادها و بدهيها.
8. «فَطَرَ» از مادّه «فَطْر» (بر وزن سطر) به گفته «راغب» در «مفردات» در اصل به معناى شکافتن چيزى از طول است و لذا خوردن روزه را افطار مى گويند گويى حالت روزه با آن شکافته مى شود. اين واژه به معناى آفرينش و ايجاد و ابداع چيزى نيز آمده، گويى پرده عدم شکافته مى شود و به عالم وجود گام مى نهد.
9. «وَتَّدَ» از مادّه «وَتْد» (بر وزن وقت) به معناى ثابت کردن چيزى است و لذا به ميخ که در اشيا ثابت مى شود و آنها را نيز ثبات مى بخشد «وَتَد» (بر وزن سبد) و گاه «وَتْد» (بر وزن وقت) مى گويند.
10. «صُخُور» جمع صَخْرة به گفته «لسان العرب» به معناى سنگ بزرگ و سخت است.
11. «مَيَدان» از مادّه «مَيْد» (بر وزن صيد) است که به معناى تحرّک و اضطراب است و «مَيَدان» (بر وزن ضربان) نيز به همين معناست و «مَيْدان» (بر وزن حيران) به معناى فضاى وسيع است و جمع آن ميادين مى باشد.
12. سوره يوسف، آيه 101 ـ سوره ابراهيم، آيه 100 ـ سوره فاطر، آيه 35 و... .
13. سوره اعراف، آيه 57.
14. سوره نحل، آيه 15.

ازدواج امر مقدسی است که خداوند آن را محملی برای رشد انسان‌ها قرار داده است و اساساً هدف از ازدواج، رسیدن به قله‌های رشد و کمال است. افرادی که طالب رشد شخصیت و کمال معنویت هستند، سعی می‌کنند هرچه سریع‌تر مقدمات ازدواجشان را فراهم کنند؛ همچنان که امر ازدواج، از جهات مختلف، پشتوانۀ تقویت بنیان‌های یک جامعه محسوب می‌شود؛ یک جهت آن، تأمین امنیت روانی جامعه است. در حال حاضر مهم‌ترین دغدغۀ یک جوان، داشتن شغلی مناسب برای تشکیل خانواده است. تأخیر در مقدمات شکل‌گیری ازدواج سبب افت کارکرد نیروی جوان جامعه و به دنبال آن، پسرفت در ارکان مختلف نظام می‌شود.  جهت دیگر آن، تنظیم رشد جمعیت و تأمین نیروی انسانی جوان است؛ تا خانواده شکل نگیرد، رشد جمعیت مسئله‌ای انتزاعی خواهد بود.

کم‌رنگ شدن واسطه‌گری
در این بین، شناسایی تهدیدات و موانع پیش روی ازدواج، امری بسیار ضروری جلوه می‌کند؛ رهبر معظم انقلاب در طول سال‌های اخیر به معرفی این آسیب‌ها پرداختند و اکنون به برخی از این موارد اشاره می‌کنیم؛ به عنوان نمونه از اولین چالش‌ها، کم‌رنگ شدن سنت حسنۀ وساطت در امر ازدواج است. این امر قبلاً بسیار مرسوم بود، اما اکنون به دلایل مختلفی که از حوصله بحث خارج است، رنگ باخته است. رهبر معظم انقلاب در این باره فرمودند «یکی از مسائل مهم این است که رسم خواستگاری رفتن و وساطت کردن برای ازدواج دخترها، متأسّفانه کمرنگ شده؛ این چیز لازمی است. افرادی هستند  ــ سابق‌ها همیشه معمول بود، حالا هم با کثرت نسل جوان در جامعه‌ی ما، باید این رواج داشته باشد- پسرهایی را می‌شناسند، به خانواده‌ی دختر معرّفی می‌کنند؛ دخترهایی را می‌شناسند، به خانواده‌ی پسر معرّفی می‌کنند؛ تسهیل می‌کنند و آماده‌سازی می‌کنند ازدواج را؛ این کارها را بکنند. هرچه که ما بتوانیم در جامعه مسئله‌ی مشکل جنسی جوانها را حل کنیم، این به نفع دنیا و آخرت جامعه‌ی ما است؛ به نفع دنیا و آخرت کشور ما است.» (94/04/20 بیانات در دیدار جمعى از دانشجویان) «در گذشته معمول بود که براى ازدواج، افراد خیر و مؤمنى پیدا می‌شدند، واسطه‌‌گرى می‌کردند، دخترهاى مناسب را، پسرهاى مناسب را، معرفى می‌کردند، ازدواج‌ها را راه مى‌‌انداختند؛ این کارها باید انجام بگیرد؛ باید واقعاً در جامعه یک حرکتى در این زمینه به‌‌وجود بیاید.» (93/05/01) ایشان در 

گرفتن روح تقدس از ازدواج 

از مهم‌ترین تهدیداتی که متوجه امر ازدواج است، گرفتن روح تقدس از این پیوند آسمانی است که خود این مسئله سبب بروز مشکلات بعدی می‌شود. اکنون شاهد شکل‌گیری جریاناتی در جامعه هستیم که سعی دارند ازدواج را امری عادی جلوه دهند که ممکن است برای انسان تکلف ایجاد کند. رواج چنین تفکری از یک سو سبب بی‌رغبتی جوانان به ازدواج  و سقوط آنها در منجلاب گناهان می‌شود و از دیگر سو سبب غلبۀ نگاه مادی و مادی‌گرایی نسبت به این امر مقدس می‌شود؛ رهبر معظم انقلاب در سخنانی بر این امر تأکید دارند که  «ازدواج یک جنبه‌ی قدسی دارد؛ این جنبه‌ی قدسی را نباید از آن گرفت. گرفتن جنبه‌ی قدسی به همین کارهای زشتی است که متأسفانه در جامعه‌ی ما رایج شده است. این مهریه‌های سنگین به خیال اینکه می‌تواند پشتوانه‌ی حفظ خانواده و حفظ زوجیت باشد، تعیین می‌شود.» (90/10/14 بیانات در سومین نشست اندیشه‌های راهبردی)

سخت‌گیری در شرایط ازدواج و چالش مهریه

از دیگر آسیب‌های تحقق ازدواج، سخت‌گیری در شرایط و معیارهای خواستگار است که این چالش از همان غلبۀ نگاه مادی حاصل می‌شود. هر چه که قرآن و ائمه معصومین دعوت به معیارهای آسمانی و دینی کردند، ما عمدتاً برعکس آن عمل می‌کنیم؛ چه از مهریه، چه تشریفات ازدواج دچار بحرانیم. رهبر معظم انقلاب در این باره می‌فرمایند «در مرحله انتخاب همسر، شرایط عجیبی را که هرگز دخالتی در کفو بودن و همتایی دختر و پسر برای آغاز زندگی ندارند، به جای دین و تقوا و اخلاق قرار داده‌ایم! مهریّه را  ـــ که هدیه‌ای است به نشان مهر و راستی و در سنّت پیامبر صلی الله علیه وآله ارزش مالی آن اصلاً مورد توجه نبوده است، بلکه کم بودن آن نشان شگون و خوش‌قدمیِ عروس شمرده شده است – به قیمت گذاری برای دختر تبدیل کرده‌ایم!»   (86/08/16) رهبر معظم انقلاب مهریۀ بالا را دور از شأن عنصر مقدس زن می‌دانند و معتقدند هر نوع قیمت‌گذاری، سبب تحقیر جایگاه دختر خانواده است. ایشان می‌فرماید «اصل قضیه ازدواج یک امر انسانی است؛ نه یک امر مادّی. اسلام مهریه را قرار داده است؛ اما مهریه این را به‌صورت یک معامله‌ی دادوستدی نمی‌کند. این‌جا دادوستدی نیست؛ بلکه طرفین در یک جای مشترک سرمایه‌گذاری می‌کنند ... اینجا چیزی دادن و چیزی گرفتن نیست؛ بلکه هر دو نفر موجودی خودشان را در صندوق و کاسه‌ی مشترکی می‌گذارند و هر دو از آن استفاده می‌کنند. در ازدواج، قضیه این است.  بنابراین، نقش مادّیات در این‌جا باید خیلی ضعیف باشد ... بعضی‌ها چند میلیون تومان مهریه می‌گذارند؛ یعنی ازدواج را که یک امر انسانی است، به یک دادوستد و به یک کار بازاری و معامله‌گری تبدیل می‌کنند. این، تحقیر و توهین به نقش و شأن انسانیت در ازدواج است. این، کار غلطی است.» (1370/04/20 بیانات در مراسم اجرای خطبه‌ی عقد ازدواج‌)

آداب و رسوم غلط
چالش دیگری که در مسئله ازدواج وجود دارد، گستر ش آداب و رسوم غلط و من‌درآوردی است؛ آدابی که هیچ نسبتی با آموزه‌های دین اسلام و بلکه هیچ دین آسمانی ندارد. حاصل این آداب و رسوم غلط و جاهلی، تأخیر در امر ازدواج جوانان است. باید بدانیم هر آدابی و رسومی که سبب ایجاد دست‌انداز در هر امر خیری شود، به طور قطع از ناحیۀ ابلیس و وسوسه‌های اوست. خداوند با ارسال برترین خوبان بشر یعنی انبیاء و رسولان، حجت را بر ما در تمام عرصه‌ها از جمله سبک زندگی به ویژه امر ازدواج تمام کرد و دیگر بهانه‌ای برای جهالت وجود ندارد. هیچ پیامبر و یا امامی را نمی‌یابیم که ازدواج را بر خود یا اطرافیان سخت بگیرد بلکه همواره دعوت به سهل‌گیری و مدارا شده‌ایم؛ از این جهت گناه تأخیر در امر ازدواج جوانان به دلیل آداب و رسوم جاهلی، به پای خانواده‌هایی نوشته می‌شود که منطق عقل و شرع و اخلاق را کنار گذاشته‌اند و منطق جهالت و وسوسه‌های شیطان را در پیش گرفته‌اند. رهبر معظم انقلاب نیز در این باره فرمودند «به بهانه‌ی انجام آداب و رسوم، آبروداری، حفظ حیثیّت و ارزش نهادن بر دختر و پسر و... این شیرین‌ترین حادثه‌ی زندگی جوانان را به کابوسی وحشتناک تبدیل کرده‌ایم. نتایج تلخ این نگاه بیمار، تعداد زیادی از جوانان را از تشکیل زندگی ناامید کرده است و تعداد فراوان دیگری را با مشکلات فراوانی در آغاز راه روبه‌رو کرده است. خانواده‌های زیادی با نزدیک شدن به زمان ازدواج فرزندشان، به جای جشن و شادی عزا می‌گیرند. آسیب‌های فرهنگی، تربیتی و اخلاقیِ ناشی از تجرّدِ طولانی مدّت و تأخیر در ازدواج، غیر قابل محاسبه است. نتایج شوم یک شروع پُر مشقّت و پُردردسر، چه بسیار کام جوانان را در آغاز زندگی تلخ می‌کند.»  (86/08/16)

تشریفات زائد ازدواج

چالش بعدی در امر ازدواج، تشریفات زائد است. اساساً تشریفات یکی از شعبه‌های اسراف است که حرام شمرده می‌شود. مضاف بر اینکه هر نوع فعلی که سبب تولید هزینۀ اضافی برای دیگری شود و برای او ایجاد تکلّف کند تا جایی که فرد را در آستانۀ بدهی‌ها و مخارج کمرشکن قرار دهد، به طور قطع مغضوب خدا خواهد بود و خدا نظر رحمت خود را از کسانی که بانی این هزینه‌ها شده‌اند بر می‌دارد. امیر مؤمنان علیه السلام در روایتی مشهور فرمود «إرحَمْ تُرحَمْ»؛ رحم کن تا بر تو رحم شود. برگزاری چند مرحله عقد و انجام مراسم‌های خارج از عرف عروسی، هزینه‌های سنگین تالار و آتلیه‌های گران‌قیمت و ... بخشی از این تشریفات زائد است. مقام معظم رهبری با اشاره به چالش تشریفات زائد ازدواج می‌فرماید «خرج‌های زیاد، مجالس متعدد - که واقعاً انسان دلش می‌گیرد وقتی می‌شنود. اینها از آن مواردی است که گفتمان‌سازی می‌خواهد. خانم‌های مؤثر، آقایان مؤثر، اساتید دانشگاه، روحانیون، به خصوص صدا و سیما و رسانه‌ها باید در این زمینه‌ها کار کنند؛ این را از این حالت بیرون بیاورند.» (1390/10/14بیانات در سومین نشست اندیشه‌های راهبردی) ایشان همچنین در دیدار  اعضای گروه اجتماعی صدای جمهوری اسلامی ایران‌، یکی از مهم‌ترین وظایف صدا و سیما را شکستن رسم تشریفات ازدواج دانسته، فرمودند «یکی از موضوعات زنده‌ای که الان در میان مردم مطرح است، تشریفات ازدواج است. این‌گونه موضوع‌ها، موضوع‌های زنده‌ای است که طرح آن حقیقتاً در وضع زندگی مردم تأثیر می‌گذارد. تشریفات ازدواج، پدر مردم را درآورده است؛ هرچه هم گفته می‌شود، اثر نمی‌کند؛ این را شما به میان مردم بیاورید و آن کسانی که دنبال مهریه‌ی زیادی و جهیزیه‌ی آن‌چنانی هستند، یک هفته خوب عرق‌شان را در بیاورید! یقیناً کسانی پیدا خواهند شد که برای این کارها بهانه‌های معمولی را به شما خواهند گفت -ـ آقا اگر مهریه‌مان را بالا نبریم، دخترمان را طلاق می‌دهند ــ اما شما باید قبلاً مطلب را برای خودتان پخته کنید و جوابش را در دست داشته باشید؛ و تا کسی اینطور گفت و گزارشگر شما منتقل کرد، شما به زبان مناسب و با شکل هنرمندانه‌ای به او پاسخ بدهید.» (70/11/29)

امکانات ازدواج

تهدید دیگری که پیش پای ازدواج جوانان وجود دارد، سخت‌گیری در امکانات ازدواج  است. پدر و مادری که خود قبلاً با کم‌ترین امکانات و ساده‌ترین شرایط ازدواج می‌کردند، اکنون بیشترین امکانات را از خواستگار دختر خود خواستارند. این مسئله هم دور از انصاف است و هم در تضاد با قواعد آموزه‌های دین است. سوگوارانه این فرهنگ به حدی غلبه یافته که تبدیل به امری عادی شده است. اگر قبلاً معیارِ تقوا و اخلاق محوریت معیار خانواده‌ها برای ازدواج دخترشان بود، اکنون محوریت با مادیات است. از این جهت شاهد گسترش اختلافات خانوادگی هستیم که تمام آنها از سر بداخلاقی زوجین با یکدیگر است. رهبری نظام درباره چالش امکانات ازدواج فرمود «من خواهش می‌کنم و تقاضا میکنم از شماها که یک خرده امکانات ازدواج را آسان کنید. پدر و مادرها سخت‌گیری می‌کنند؛ هیچ سخت‌گیری لازم نیست. بله، یک مشکلات طبیعی وجود دارد ــ مسئله‌ی مسکن، مسئله‌ی شغل و از این مسائل ــ لکن «اِن یَکونوا فُقَرآءَ یُغنِهِمُ اللهُ مِن فَضلِه»؛ (اگر فقیر باشند، خداوند آنها را از فضلش غنی می‌کند) خب، این قرآن است. ممکن است جوان، الان هم امکانات مالی مناسبی نداشته باشد، امّا ان‌شاءالله بعد از ازدواج خدای متعال گشایش می‌دهد. ازدواج جوان‌ها را متوقّف نکنند؛ من خواهش می‌کنم که پدرها و مادرها به این مسئله توجّه کنند.» (94/04/20 بیانات در دیدار جمعى از دانشجویان) همگان می‌دانیم که مادیات، اخلاق و دین نمی‌آورد و کسی که مقیّد به دین نباشد، هر کاری از او بر می‌آید. دین با محدودیت‌هایی که ایجاد می‌کند و با آموزه‌هایی که در امور مختلف مثل ازدواج ارائه می‌دهد، به افراد معیار می‌دهد تا در برخورد با چالش‌های زندگی به دست‌انداز نیفتند. رهبر معظم انقلاب در جایی دیگر اشاره دارند «ما باید به این وعده، مثل بقیه‌‌ى وعده‌‌هاى الهى که به آن وعده‌‌ها اطمینان می‌کنیم، اطمینان کنیم. ازدواج و تشکیل خانواده، موجب نشده است و موجب نمی‌شود که وضع معیشتى افراد دچار تنگى و سختى بشود؛ یعنى از ناحیه‌‌ى ازدواج کسى دچار سختى معیشت نمی‌شود؛ بلکه ازدواج ممکن است گشایش هم ایجاد کند.» (93/05/01)

جهیزیهنامتعارف

از مهم‌ترین چالش‌های امر ازدواج، جهیزیه‌های سرسام‌آور است. برخی به اسم آداب و رسوم، سعی می‌کنند بهترین امکانات را در اختیار دختر خانواده قرار دهند تا جایی که ممکن است تهیۀ جهیزیه سبب تأخیر زیاد در امر ازدواج شود. این خانواده‌ها به تصور اینکه جهیزیۀ کم سبب سرشکستگی دختر است، حاضرند زیر بار قرض‌های سنگین و کمرشکن بروند تا بتوانند قطعه‌ای از جهیزیه تهیه کنند. هرچند این مسئله متأسفانه تبدیل به فرهنگی عمومی شده و خانواده‌هایی هستند که ناخواسته تن به این فرهنگ و عرف نامبارک داده‌اند، اما اگر فکری برای اصلاح این فرهنگ صورت نگیرد، تبعات آن روز به روز بیشتر دامنگیر جوانان می‌شود. رهبر معظم انقلاب جهزیه‌های سنگین را از زاویه‌نگاه تفاخر یا فخرفروشی مورد ارزیابی قرار داده، می‌فرماید «بعضی‌ها هم ازدواج را که یک امر عاطفی و انسانی و وجدانی است، به صحنه‌ی تفاخر تبدیل می‌کنند. مثلاً می‌گویند که جهیزیه‌ی ما این‌چیزها را داشت؛ آیا جهیزیه‌ی دختر شما هم اینها را دارد؟! تفاخر و تنافس! ...  اینکه ما این‌جا را صحنه‌ی تفاخر قرار بدهیم، غلط اندر غلط است. هم محیط ازدواج را آلوده‌ی به مادّیات می‌کند، هم این صحنه‌ی پاک و لطیف وجدانی را صحنه‌ی تفاخرها و تنافس‌ها و زیاده‌روی‌ها می‌کند، بعد هم این دختر و پسر از اول عادت می‌کنند که بایستی زندگی آنان بر تجمل و تشریفات بگذرد؛ چرا؟ پس بگذارید از اول به یک زندگی متوسط عادت کنند.» ( 1370/04/20 بیانات در مراسم اجرای خطبه‌ی عقد ازدواج‌) و در جایی دیگر فلسفۀ جهیزیه را سهل کردن آغاز زندگی دانسته، فرمودند «... جهیزیّه را که هدیه خانواده‌ها برای سهل کردن آغاز زندگی و نشان محبّت و دوستی پدران و مادران در زندگی فرزندان عزیزشان است، به سدّ راه زندگی آنها و مصیبت بزرگ خانواده‌ها مبدّل ساخته‌ایم. هر چه شرع اَنوَر بر انجام صمیمانه و آسان ازدواج تأکید کرده است، ما در مقابل بر سخت کردن و انجام تکلّف آمیز آن همّت ورزیده‌ایم. به راستی! پایان این رقابت و چشم و هم چشمیِ جاهلانه و شیطانی تا کجاست؟» (1386/08/16)

حسین امیرعبداللهیان وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی ایران روز شنبه در دیدار با بشار اسد رئیس جمهور سوریه با ابلاغ سلام های مقام معظم رهبری و رییس جمهور، سفر اخیر رئیس جمهور سوریه به تهران را نقطه عطفی در مناسبات جمهوری اسلامی ایران و سوریه خواند و آن را در پیشبرد روابط دو کشور موثر و پر ثمر ارزیابی کرد.

وزیر امور خارجه با قدردانی از تلاش‌های دولت و رییس جمهور سوریه در تحکیم وحدت ملی، تمامیت ارضی و حاکمیت این کشور افزود: مخالفان مشخص تمامیت ارضی و حاکمیت سوریه تلاش دارند وضعیت این کشور را به هم بریزند.

امیرعبداللهیان حملات رژیم صهیونیستی به سوریه را محکوم کرد و سکوت محافل غربی و عدم واکنش کشورهای مدعی غرب را نشان دهنده استانداردهای دوگانه این کشورها خواند.

وی افزود: عدم برخورد جدی با اقدامات مخرب تجاوزکارانه رژیم صهیونیستی نشان می‌دهد که ادعای کشورهای غربی مبنی بر تلاش برای ثبات امنیت در سوریه واقعی نیست و این موضع آنها موجب افزایش جسارت رژیم نژادپرست صهیونیستی برای تلاش به منظور بر هم زدن اوضاع سوریه می‌شود.

وزیر امور خارجه همچنین تاکید  کرد که نگرانی‌های موجود را درک می‌کنیم ولی با توسل به عملیات نظامی برای رفع مشکلات مخالف هستیم. معتقدیم مشکلات را باید با گفت وگوهای مستقیم و از طریق همکاری با یکدیگر حل و فصل و نگرانی‌ها را رفع کرد.

از راه حلی که سوریه را از جنگ دور کند استقبال می‌کنیم

رئیس جمهور سوریه نیز سفر وزیر امور خارجه به دمشق در شرایط کنونی را با توجه به تحولات منطقه‌ای و جهانی با اهمیت خواند و افزود: وضعیتی در حال شکل گیری است که موازنه را در منطقه به نفع ما تغییر می‌دهد.

بشار اسد اقدامات کشورهای غربی را با هدف تحریک اوضاع در سوریه به منظور تسویه حساب، رقابت و امتیازگیری از طرف‌های دیگر محکوم کرد.

وی با اشاره به نگرانی‌ها و خطرات موجود در منطقه گفت: بعضی از این موضوعات بین کشورهای منطقه مشترک است و باید از طریق راه حل سیاسی و گفت وگوهای مشترک حل و فصل شود. خوشحالیم که در چنین شرایطی جمهوری اسلامی ایران بخشی از راه حل سیاسی در منطقه است.

بشار اسد تاکید کرد: از راه حلی که سوریه را از جنگ دور کند استقبال می‌کنیم.

وی روابط جمهوری اسلامی ایران و سوریه را یک رابطه همپیمانی راهبردی خواند و افزود: طی ۴۰ سال گذشته شاهد روابط رو به رشد بین دو کشور بوده ایم.

بشار اسد فلسطین را موضوع مورد توجه مشترک جمهوری اسلامی ایران و سوریه خواند و یادآور شد: با توجه به فشارها بر روی کشورهای محور مقاومت، یک هم‌پیمانی شکل گرفته که هم‌پیمانی اراده‌ها در رویارویی با نظام سلطه است و البته کشورهای کمی در دنیا دارای چنین اراده‌ای هستند.

 حسین امیرعبداللهیان وزیر امور خارجه روز شنبه به منظور گفت‌ وگو و تبادل نظر با مقامات عالی سوریه وارد دمشق شد و در فرودگاه مورد استقبال فیصل المقداد وزیر امور خارجه این کشور قرار گرفت.

شنبه, 11 تیر 1401 17:44

برتری عالم بر عابد

امام محمد باقر علیه السلام:

 

عالِمٌ یُنتَفِعُ بِعِلمِه، أفضَلُ مِن سَبعینَ ألفِ عابِدٍ

 

عالمی که از علمش بهره بَرَد، برتر از هفتاد هزار عابد است.

 

الدعوات: ۶۲/۱۵۳

قدرت موشکی یکی از دستاورد‌های بزرگ جمهوری اسلامی ایران در عرصه فن آوری‌نظامی و قدرت دفاعی کشور است که نقطه شروع این پیشرفت را می‌توان دوران جنگ تحمیلی و تحریم های گسترده دانست.

در واقع نیازهای عملیاتی و خلاقیت متخصصان داخلی موجب شد تا در یک روند تدریجی ایران تبدیل به بزرگترین قدرت موشکی منطقه شود. امروز با تکیه بر توانمندی داخلی و استفاده حداکثری از ظرفیت‌های موجود در فواصل زمانی کوتاه، موشک‌های جدید و مدرنی توسط نیرو‌های مسلح کشور رونمایی می‌شود که با معرفی هرکدام از آن‌ها توانایی جمهوری اسلامی درعرصه آفندی و پدافندی نمایان‌تر می‌شود.

دو ویژگی «دانش بنیان» و «بومی بودن» باعث شده که توانمندی موشکی ایران در سه دهه اخیر توسعه پیداکند و امروز هم به حدی از پیشرفت رسیده است که طیف گسترده ای از موشک های بالستیک در اختیار نیروهای مسلح ایران قرار دارد.

در واقع موشکهای بالستیک جزیی مهم از توانمندی موشکی ایران محسوب شده و یکی از موثرترین سلاح‌ها در میادین نبرد محسوب می شوند که توانایی ضربات سنگین و مهلک علیه دشمن را دارند.

یکی از دستاوردهای مهم موشکی ایران در عرصه دریایی و ضد سطحی موشک «خلیج فارس» است که برای مقابله با شناورهای دشمن آن هم در فواصل دور توسعه یافته و عملیاتی شده است. 
رونمایی

 


سردار سرلشکر پاسدار محمدعلی جعفری فرمانده کل وقت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در ۱۸ بهمن ۱۳۸۹(7 فوریه 2011) در یک نشست خبری از تولید انبوه جدیدترین موشک بالستیک و هوشمند سپاه ضد اهداف دریایی خبر داد و تاکید کرد که دشمن توانایی ردگیری و خنثی کردن این موشک را ندارد. موشکی که توسط مرکز تحقیقاتی نیروی هوافضای سپاه پاسداران طراحی و توسط وزارت دفاع و پشتیبانی نیرو‌های مسلح تولید شده و خلیج فارس نام دارد.

موشک بالستیک خلیج فارس قادر است در صورت بروز تهدیدات دریایی، بدون داشتن پشتیبانی هوایی و دریایی ضربات سختی را به دشمن وارد کند.

همان زمان سپاه پاسداران موشک خلیج فارس را آزمایش کرد، سازمان اطلاعات نیروی دریایی آمریکا، طی گزارشی، دقت این موشک ضدکشتی را زیر ۱۰ متر اعلام کرد و نوشت که موشک خلیج‌فارس قادر است تمام تجهیزات نظامی دریایی دشمنان ایران در خلیج فارس و دریای عمان را مورد هدف قرار دهد.

بدین ترتیب موشک خلیج فارس از اهمیت مضاعفی برای مقابله با تهدیدات دریایی در خلیج فارس و دریای عمان برخوردار است.

به گفته منابع مختلف به کار گیری این موشک از سال 2012 آغاز شده و تاکنون در چند رزمایش نیز شلیک موفق شده است.

در واقع تنها کشورهایی که از توانمندی ساخت و عملیاتی کردن موشک های بالستیک ضد کشتی برخوردارند چین و ایران هستند.چین موشک میانبرد «دانگ فنگ21» DF21)) و ایران با تغییر در گونه‌های زمینی موشک فاتح به این ظرفیت دست یافته اند.
نگاهی کلی

 


خلیج فارس یک موشک بالستیک ضد کشتی، سوخت جامد تک مرحله‌ای، مافوق صوت با برد ۳۰۰ کیلومتر است که بر اساس موشک فاتح ۱۱۰ طراحی و ساخته شده‌است.

موشک خلیج فارس به عنوان نسل چهارم موشک موفق، دقیق، پرطرفدار و کاملاً بومی فاتح۱۱۰، به صورت انبوه، تولید می‌شود.

موشک با یک کلاهک انفجاری ۶۵۰ کیلوگرمی تجهیز شده که از ترکیبی از سیستم‌های هدایت بهره می‌برد که از رهگیری آن جلوگیری می‌کند. تفاوت خلیج فارس با موشک‌های ضد کشتی کروز در این است که این موشک‌ها عمدتاً با سرعتی زیرصوت و به صورت پرواز افقی عمل می‌کنند، اما موشک خلیج فارس با سرعتی مافوق صوت و به صورت بالستیک از سطح زمین شلیک شده و به صورت عمودی از ارتفاع بالا می‌تواند هرگونه ناو و یا شناور دشمن را مورد هدف قرار دهد.

این موشک همچنین در مرحله نهایی خود روی هدف قفل می‌کند، به این معنا که این موشک از سامانه شناسایی و تشخیص هدف برخوردار بوده که می‌تواند از هر یک از انواع اپتیکی، فروسرخ، راداری یا لیزری باشد که عدم اعلام این نوع هدایت، برای ناشناخته ماندن ماهیت عملکرد سامانه و سخت‌تر شدن مقابله با آن لازم به نظر می‌رسد.

علاوه بر این سامانه‌ای که قابلیت عمل قفل داشته و به پردازشگر هوشمند (دارای هوش مصنوعی) مجهز باشد قطعاً و یقیناً توان تعقیب اهداف متحرک را دارا است.

همچنین برد ۳۰۰ کیلومتری موشک خلیج فارس، تقریباً تمام خلیج همیشه فارس و دریای عمان را پوشش می‌دهد.
با توجه به شکل طراحی دماغه موشک خلیج فارس می‌توان به تفاوت بین این موشک و موشک فاتح پی برد.

موشک خلیج فارس در نوک کلاهک خویش از یک سامانه الکترواپتیک پیشرفته برای کشف اهداف در هنگام بازگشت به جو بهره می‌جوید که این امکان را به موشک می‌دهد تا در زمان حمله مستقل بوده و خود اقدام به کشف هدف کرده و به سمت هدف هدایت شود. این موشک با سرعت بالای خود که حدود ۳ برابر سرعت صوت اعلام شده (تقریباً ۱۰۲۰ متر بر ثانیه) دارای انرژی جنبشی بالایی است که با وجود حرکت شیرجه‌ای روی هدف در مرحله نهایی پرواز، که به این انرژی می‌افزاید، اثر تخریبی بسیار بالایی دارد و امکان واکنش را نیز از هدف خود سلب می‌کنند.

موشک خلیج فارس سرجنگی بسیار قدرتمندی داشته و مجهز به یک کلاهک انفجاری ۶۵۰ کیلوگرمی است که از ترکیبی از سیستم‌های هدایت بهره می‌برد و از رهگیری آن جلوگیری می‌کند. این برای یک موشک بالستیک ضد کشتی میزان قابل توجهی در مقایسه با موشک های کروز ضد کشتی متعارف است.

برای مثال موشک‌ کروز ضد کشتی نور، دارای کلاهکی به وزن ۱۶۰ کیلوگرم است. اما کلاهک خلیج فارس معادل ۷ بمب معمولی مارک ۸۲ یا سه بمب مارک ۸۳ خرج انفجاری در خود جای داده است. انفجار یک بمب معمولی سه حالت برخورد، شوک و موج و نیز اثر حرارتی بوجود می‌آورد و تفاوت عمده بین موشک و بمب، در برخورد با سرعت بالا در موشک‌ها است؛ لذا با سرعت برخورد بالایی که موشک خلیج فارس دارد، به مقدار نامعلومی بسته به نوع فیوز و نوع سرجنگی در سطح عرشه ناو نفوذ می‌کند. در حالت عمومی قدرت انفجاری ناشی از برخورد چنین بمبی حدود ۱.۲ تا ۸ متر در عمق زمین نفوذ می‌کند و دایره‌ای به قطر ۷ تا ۱۸ متر بوجود می‌آورد.

کلاهک بارانی دیگر ویژگی موشک خلیج فارس است که می‌تواند تا ۳هزار قطعه انفجاری با سرعت متغیر بین ۶۰۰ تا ۲۰۰۰ متر بر ثانیه به اطراف خود پرتاب کند که شوک ناشی از انفجار با سرعت متغیر از ۵۰۰ تا ۸۰۰ متر بر ثانیه از محدوده انفجار به بیرون خارج می‌شود و جریانی برابر با ۱.۸ تا ۲.۵ برابر صوت بوجود می‌آورد. موج انفجار تولید شده در نوع بارانی به تنهایی قادر است سطح کل ناو را از هر جسم متحرکی تخلیه کند. می توان گفت که مجهز بودن موشک خلیج فارس به یک کلاهک ۶۵۰ کیلوگرمی که تنها ۶۵ کیلوگرم کمتر از کل جرم یک موشک کروز ضدکشتی نور است، قدرت تخریبی باورنکردنی برای این سلاح ضد کشتی ایجاد می‌کند و شاید تنها اصابت یک فروند از این موشک برای آسیب رسانی بسیار جدی به یک ناوشکن و یا خارج کردن یک ناوهواپیمابر از رده عملیاتی کافی باشد.

همچنین برد ۳۰۰ کیلومتری موشک خلیج فارس، تقریباً تمام خلیج همیشه فارس و دریای عمان را پوشش می‌دهد.
اقتدار دریایی در سایه موشک خلیج فارس

موشک خلیج فارس در کنار طیفی از دیگر تسلیحات ضد کشتی ساخت ایران قادر به پوشش سخت ترین شرایط درگیری های دریایی هستند و می توان با استفاده ترکیبی و هوشمندانه از تکنیک ها و ابزار های تولید داخل و توان ملی مدت طولانی نبرد های دریایی را بدون داشتن پشتیبانی هوایی و دریایی مدیریت و ضربات سختی به دشمن متجاوز وارد کرد.

ناوگان متجاوز مجبور است تا شناورهای سنگین و ناوهای هواپیمابر خود را بجای درگیری از منطقه خطر دور کند که این امر نیز به نوبه خود باعث بوجود آمدن مشکلات بسیار بر سر راه حملات هوایی از طریق دریا با ایران می شود.

بعنوان نمونه ساده ترین راه ممکن قرار گیری ناو هواپیمابر دشمن در فاصله امن در محدوده فرضی 350 کیلومتری سبب می شود تا هواپیماهای ضربتی دشمن مجبور باشند 700 کیلومتر مسیر اضافی را برای رسیدن به آسمان ایران طی کنند.

این امر به معنای لزوم نصب مخازن سوخت خارجی برای این هواپیماه خواهد بود که آنها را سنگین تر کرده و امکان حمل تسلیحات و انجام مانورهای سریع را از آنان می گیرد و از سوی دیگر برای هر ماموریت نیاز به تعداد بیشتری جنگنده بوجود می آورد که این امر کار را برای سامانه های پدافندی هوایی ایران  ساده تر کرده و ریسک عملیات هوایی را برای دشمن بسیار بالاتر می برد.

نشریه تخصصی آمریکایی نشنال اینترست می‌نویسد: «موشک‌های بالستیک ضدکشتی خلیج فارس یکی دیگر از مولفه‌های ارزشمند توانمندی‌های نامتقارن ایران در زمینه دریایی است.»این موشک بالستیک مافوق صوت، با برد 300 کیلومتر هنگام حمل کلاهک 650 کیلوگرمی اغلب «قاتل حامل» (منظور ناوهای هواپیمابر و بالگردبر است) لقب گرفته و موشک سوخت جامد و تک‌مرحله‌ای است.

خلیج فارس بر اساس موشک فاتح 110 طراحی و ساخته شده است.


ویژگی‌ها

 


طول    ۸٫۸۶ متر
قطر    ۰٫۶۱ متر
موتور    سوخت جامد تک مرحله‌ای
عملکرد    سیستم هدایت و کنترل چندگانه
سرعت سیر دهانه     2100 متر بر ثانیه در هنگام فرود
برد موثر       ۳۰۰ کیلومتر
برد نهایی    500 کیلومتر
کلاهک              تک کلاهک
وزن کلاهک    650 کیلوگرم
برد عملیاتی         ۳۰۰ کیلومتر
سقف پرواز    2000 کیلومتر
سرعت         3 ماخ
سامانه هدایت  نهایی      الکترواپتیک
دقت( میزان خطای دایره ای )کمتر از 5 متر
سکوی  پرتاب      متحرک

ماموستا ملا محمود ابن الخیاط امام جمعه اهل سنت و مدیر مدرسه شافعیه سقز ماه ذی الحجه را از ماه های الهی دانست و اظهار داشت: ذی الحجه ازجمله ماه هایی است که دارای نگاه ویژه از سوی خداوند متعال است؛ در این ماه تمام امت اسلامی از اقصی نقاط عالم ، در یک مکانی مشخص در جهت بندگی و تجلی وحدت اسلامی گردهم می آیند.

وی افزود: همگی با یک لباس، فکر و عبادت و اعمالی واحد برای رضای الهی اقدام می کنند.

وی ادامه داد: حج نماد و تجلی وحدت امت اسلامی است؛ همه مسلمانان با پیروی از قرآن کریم و عمل به دستورات الهی بر این فریضه الهی تاکید دارند.

ماموستا ابن خیاط تصریح کرد: ابراهیم خلیل با رفتن به منا و اقدام به قربانی کردن فرزند خود که نشان از تسلیم نمودن خود در پیشگاه الهی است، درسی بزرگ برای امت اسلامی را به یادگار گذاشتند که خدا را ناظر بر تمام امورات زندگی خود ببینید.

وی در پایان تاکید کرد: مبارزه با شیطان و دشمنان اسلام دیگر درس حج می باشد؛ امت اسلامی باید با اتحاد و انسجام با استکبار جهانی و زورگویان عالم مقابله نمایند و زیر سلطه ظلم و ستم نرفته و نقشه شیاطین بزرگ همچون آمریکا و اسرائیل غاصب را به شکست بکشانند.

بسم الله الرّحمن الرّحیم

و الحمدلله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا محمّد و آله الطّاهرین سیّما بقیّة الله فی الارضین.

خیلی خوش ‌آمدید برادران عزیز، خواهران عزیز، شخصیّت‌های اثرگذار در مسائل مهمّ کشور ــ که یکی از شئون قوّه‌ی قضائیّه همین است که اثرگذار در مهم‌ترین مسائل کشور است؛ شماها چنین نقشی دارید ــ ان‌شاءالله که موفّق باشید. این توفیقی است؛ خوشحالم که بحمدالله یک مقداری تخفیف شد در این گرفتاری بیماری همه‌گیر و این توفیق پیدا شد که شما را از نزدیک زیارت بکنیم.

اوّلاً یاد شهید عزیز مرحوم آیت‌الله بهشتی (رضوان‌ الله ‌تعالی ‌علیه) را گرامی میدارم؛ همچنین همه‌ی شهدائی که با ایشان شهید شدند و همچنین همه‌ی شهدای قوّه‌ی قضائیّه. خدا ان‌شاءالله درجات همه‌ی آنها را عالی کند. خب، شهید بهشتی (رضوان ‌الله ‌علیه) شخصیّت برجسته‌ای بود؛ حقّاً و انصافاً آدم برجسته‌ای بود. این سالهایی که ــ از پیش از پیروزی انقلاب، از وقتی ایشان از خارج آمد تا وقت شهادتش ــ ما با ایشان همکاری‌های نزدیک و مستمر داشتیم، حقّاً و انصافاً انسان میدید که ایشان یک شخصیّت برجسته است. در مجموعه‌هایی هم که با هم کار میکردیم همین جور بود؛ در شورای انقلاب، جمع، مرحوم آیت‌الله طالقانی را به ریاست شورای انقلاب انتخاب کردند، ولیکن همان جمع متّفقاً معتقد بودند که ایشان یک نایب‌رئیس لازم دارد و آن نایب‌رئیس آقای بهشتی است و ایشان را انتخاب کردند؛ اداره‌ی شورای انقلاب حتّی در زمان حیات مرحوم آقای طالقانی به عهده‌ی مرحوم آقای بهشتی بود. یک شخصیّت برجسته‌ای بود؛ خدا ان‌شاءالله درجاتش را عالی کند.

به این مناسبت بنده مایلم یک نیم‌نگاهی بکنیم به شرایط آن روز که این یک نگاه معرفت‌آموز است برای ما؛ در نظر آوردن شرایط آن هفتم تیری که ۴۱ سال قبل اتّفاق افتاد، راهگشا است. اوّلاً در آن روزها جنگ تحمیلی در سخت‌ترین و بدترین شرایط خودش بود. رژیم صدّام نیروهایش را تا نزدیک شهرهای بزرگ ما در جنوب و غرب آورده بود. بعضی از شهرها را که تصرّف کرده بودند، بعضی شهرها مثل اهواز و دزفول و بعضی شهرهای دیگر کشور در غرب را هم نیروها تا نزدیک [آن] شهرها آمده بودند. در همین ماه‌های اوّل سال ۶۰ ــ همین فروردین و اردیبهشت و خرداد ــ بنده منطقه‌ی غرب بودم؛ فراموش نمیکنم، یعنی واقعاً همین الان که دارم با شما حرف میزنم، آثار آن غمی که بر فضا گسترده بود در آن روز، هنوز در دل من هست؛ یک ابر غمی تمام منطقه‌ی غرب را پوشانده بود؛ هر جا انسان میرفت. از کنار این ارتفاعات معروف به برآفتاب که نزدیک کرمانشاه است با ماشین که میرفتیم تا برویم یک نقطه‌ای، هیچ قدمی از این راه طولانی امن نبود، هر آن احتمال داشت که توپخانه‌ی دشمن یا خمپاره‌ی دشمن آنجا بیاید؛ این جور احاطه کرده بودند. واقعاً همه‌ی فضا غم‌افزا بود؛ نیروهای دشمن مسلّط، نیروهای ما ناآماده؛ امکانات ما در نهایت ضعف، امکانات او فراوان. تیپ ارتشی ما در اهواز که مثلاً فرض کنید بایستی حدود ۱۵۰ تانک میداشت، به نظرم حدود سی و چند، بیست و چند ــ درست یادم نیست ــ در این حدود تانک داشت؛ وضع ما این جوری بود. این مال جنگ است.

در داخل کشور، در خود تهران جنگ داخلی بود؛ در خود این خیابانهای تهران جنگ داخلی بود. منافقین ریخته بودند با هر چیز که دستشان می‌آمد ــ از تیغ موکت‌بُری بگیرید تا هر چیز دیگری که در اختیارشان بود ــ افتاده بودند به جان مردم و پاسدار کمیته و پاسدار سپاه و ...؛ جنگ بود دیگر، تهران جنگ بود. ایّام هفتم تیر وضع این جوری بود.

وضع سیاسی کشور [این جور بود که] تقریباً یک هفته قبل از هفتم تیر، عدم کفایت رئیس‌جمهورِ وقت(۲) در مجلس احراز شده بود و برکنار شده بود. یعنی کشور بدون رئیس‌جمهور [بود]؛ وضع این جوری بود. کشور در یک چنین شرایطی، یک استوانه‌ای مثل بهشتی را از دست داد؛ بهشتی استوانه بود، واقعاً یک استوانه بود. استوانه‌های انقلاب که انقلاب را نگه میدارند، ارزش‌شان قابل محاسبه نیست؛ شهید بهشتی یکی از این استوانه‌ها بود؛ در یک چنین شرایطی بهشتی رفت.

حدود دو ماه بعد، رئیس‌جمهور جدید و نخست‌وزیر ــ شهید رجائی و شهید باهنر ــ را با هم در یک جلسه شهید کردند. اینها را حالا خیلی‌هایتان شاید یادتان است امّا جوانهای عزیز این چیزها را ندیده‌اند، درست هم از تاریخ و جزئیّاتش مطّلع نیستند؛ روی اینها فکر کنید جوانهای عزیز، فرزندان عزیز ما!‌ تقریباً حدود دو ماه فاصله با این وضع، شهید رجائی و شهید باهنر ــ رئیس‌جمهور و نخست‌وزیر وقت ــ در یک جلسه ترور شدند، از بین رفتند. اندکی بعد یا یک فاصله‌ی کوتاهی بعد از آن، چند نفر از فرماندهان ارشد جنگ از ارتش و سپاه، در حادثه‌ی هواپیما به شهادت رسیدند؛ شهید فلّاحی، شهید فکوری،‌ شهید کلاهدوز و امثال اینها.(۳) یعنی در ظرف کمتر از سه ماه این همه حادثه‌ی تلخ، این همه‌ حادثه‌ی وحشتناک، این همه ضربه‌ی مخرّب! خب شما کدام کشور را سراغ دارید، کدام دولت را سراغ دارید که بتواند در مقابل این همه حوادث بِایستد و از پا نیفتد؟ شما قوّه‌ی قضائیّه‌ی یک چنین نظامی هستید. مردم ایستادند، امام مثل کوه دماوند سربلند ایستاد، مسئولین دلسوز و جوانهای انقلابی ایستادند، اوضاع را ۱۸۰ درجه بعکس کردند؛ جنگ را از باخت پی‌درپی به بُرد پی‌درپی تبدیل کردند، منافقین را از سطح خیابانها جمع کردند، ارتش و سپاه را روز‌به‌روز منظّم‌تر و مرتّب‌تر کردند و کشور را به روال عادی و جاری انداختند.

در این [قضایا]، نکته‌ای وجود دارد و آن، این است که وقتی این حوادث اتّفاق می‌افتاد ــ چه در شهادت شهید بهشتی، چه در حوادث بعدی ــ دشمن ذوق میکرد، دشمنان سر شوق می‌آمدند، امیدوار میشدند که دیگر بساط این نظام انقلابی جمع شد؛ ولی ناامید شدند. آن روز ناامید شدند، در این چهار دهه هم مکرّر این ناامیدی تکرار شده. دشمن در یک مقطعی به یک چیزی، به یک ضعفی، به یک کمبودی در نظام جمهوری اسلامی امید بسته و بعد ناامید شده؛ این بارها اتّفاق افتاده؛ منتها مشکل دشمن این است که نمیتواند سرّ این ناامیدی را بفهمد، نمیتواند تشخیص بدهد؛ نمیتواند بفهمد که چرا، علّت چیست که جمهوری اسلامی هر دفعه از زیر بار این همه فشار میتواند بلند بشود بِایستد، سینه سپر کند، راه خودش را ادامه بدهد؛ این را نمیفهمد. اینها نتوانستند بفهمند که در عالمِ بشر غیر از محاسبات و مناسبات سیاسی، یک محاسبات و مناسبات دیگری هم وجود دارد که آنها قادر به فهم آن نیستند؛ آنها سنّت‌های الهی است، که من حالا اندکی شرح خواهم داد.

سنّت یعنی قانون، قاعده؛ خدای متعال در عالم طبیعت، در عالم انسان قواعدی دارد، قوانینی دارد. وَ الشَّمسُ تَجری لِمُستَقَرٍّ لَها ذَلِکَ تَقدیرُ العَزیزِ العَلیم * وَ القَمَرَ قَدَّرناهُ مَنازِل؛(۴) اینها همه قانون است دیگر. لَا الشَّمسُ یَنبَغی لَها اَن تُدرِکَ القَمَر؛(۵) اینها قانون است، قوانینِ جاری است منتها قوانینِ جلوی چشم است. قانون جاذبه یک قانون جلوی چشم است و همه میفهمند، [امّا] قوانینی هم دارد که همه قادر به فهم آنها نیستند؛ واقعاً سرتاسر قرآن پُر است از بیان این قوانین؛ [مثلاً] اَنَّ اللَهَ مَعَ المُتَّقین،(۶) مَن جاهَدَ فَاِنَّما یُجاهِدُ لِنَفسِه،(۷) و امثال اینها که حالا تعدادی‌اش را عرض خواهم کرد. اینها هم قانون است. وَ مَن اَصدَقُ مِنَ اللَهِ قیلًا،(۸) چه کسی راستگوتر از خدا است؟ خدا میگوید این قانون است. یکی از این قوانین این است: لَیَنصُرَنَّ اللَهُ مَن یَنصُرُه؛(۹) هر کسی که خدا را نصرت کند، خدا او را نصرت میکند؛ لَیَنصُرَنَّ الله ــ با چند علامت تأکید ــ یا «اِن تَنصُرُوا اللَهَ یَنصُرکُم»؛(۱۰) این سنّت الهی است. اگر طریقی که شما دارید میروید، کاری که شما دارید میکنید، جهت‌گیری شما، نصرت خدا [باشد] ــ نصرت خدا یعنی نصرت دین خدا، یعنی نصرت ارزشهای الهی؛ یعنی این ــ اگر در این جهت حرکت بکنید، پیروز خواهید شد، خدا شما را کمک خواهد کرد. البتّه به شرطی که حرکت کنید، عمل کنید، نه اینکه [فقط] بگویید؛ عمل کنید. این یک سنّت الهی است. لَئِن شَکَرتُم لَاَزیدَنَّکُم؛(۱۱) اگر نعمت الهی را در جایش مصرف کردید، خدا آن نعمت را بر شما زیاد خواهد کرد؛ این سنّت الهی است. اَلَّذینَ جاهَدوا فینا لَنَهدیَنَّهُم سُبُلَنا و اِنَّ اللَهَ لَمَعَ المُحسِنین؛(۱۲) این سنّت الهی است؛ همه‌ی اینها سنّت الهی است.

من یک وقتی در یک جلسه‌ای در همین حسینیّه گفتم(۱۳) که وقتی حضرت موسیٰ بنی‌اسرائیل را برداشت و شبانه به طرف دریا حرکت کردند که از آنجا بگریزند و بروند ــ حالا فردایش بود، پس‌فردایش بود، درست در تاریخ مشخّص نیست ــ فرعونی‌ها فهمیدند، اینها را دنبال کردند؛ منتها آنها پیاده و بازحمت، اینها با اسب و سواره؛ وقتی که نزدیک شدند و دیده میشدند، فَلَمَّا تَراءَا الجَمعان،(۱۴) اصحاب موسیٰ رو کردند به موسیٰ گفتند: اِنّا لَمُدرَکون؛(۱۵) اصحاب موسیٰ ــ بنی‌اسرائیل ــ ترسو و کم‌یقین به موسیٰ گفتند: اِنّا لَمُدرَکون؛ الان می‌آیند ما را میگیرند؛ پدرمان درآمد! حضرت موسیٰ فرمود: کَلّا؛ هرگز! اِنَّ مَعِیَ رَبّی سَیَهدین؛(۱۶) خدا با من است. این سنّت الهی است؛ اینها سنّت‌های الهی است.

سنّت الهی یعنی قانون؛ قانون چه جوری عمل میکند؟ قانون یک موضوع دارد، یک حکم دارد؛ یک موضوع دارد، یک نتیجه دارد. شما خودتان را با آن موضوع منطبق کنید، نتیجه قطعاً مترتّب خواهد شد. اِن تَنصُرُوا اللَهَ یَنصُرکُم؛(۱۷) «تَنصُرُوا اللَه» موضوع است؛ یاری کنید خدا را، حکم و نتیجه «یَنصُرکُم» است. اگر شما خودتان را با این تطبیق کردید، حتماً آن نتیجه مترتّب خواهد شد؛ بروبرگرد ندارد. وعده‌ی الهی است دیگر؛ قرآن، فرمایش صریح حضرت رب (جلّ جلاله) به ما است؛ در این که العیاذ بالله یک ذرّه مبالغه و خلاف و امثال اینها که وجود ندارد؛ منتها شرط این است که شما خودتان را منطبق کنید با آن موضوع؛ اگر منطبق کردید، آن نتیجه حاصل میشود. جمهوری اسلامی آن روز این‌ جوری حرکت کرد؛ هر وقتی هم ما پیروز شدیم، این‌ جوری حرکت کردیم؛ [یعنی] خودمان را با یک مصداق سنّت الهی منطبق کردیم و خدای متعال هم نتیجه را مترتّب کرد. وَ اَن لَوِ استَقاموا عَلَی الطَّریقَةِ لَاَسقَیناهُم ماءً غَدَقًا؛(۱۸) [فرمود: اگر] بِایستید، خدا شما را سیراب میکند، شما را بی‌نیاز میکند. ایستادگی کردیم، ایستادیم، خدا بی‌نیاز کرد. عکسش هم همین ‌جور است. سنّت‌های خدای متعال انواع و اقسامی دارد دیگر؛ آنجا میگوید: لَئِن شَکَرتُم لَاَزیدَنَّکُم، بعد میگوید: وَ لَئِن کَفَرتُم اِنَّ عَذابی لَشَدید؛(۱۹) این هم سنّت است ــ «کَفَرتُم» یعنی کفران نعمت ــ اگر کفران نعمت هم کردید، از نعمت استفاده نکردید، بد استفاده کردید، سوء استفاده کردید، اگر این کارها شد، اِنَّ عَذابی لَشَدِید؛ آن هم یک سنّت الهی است. اگر خودمان را بر طبق آن موضوع قرار دادیم، آن نتیجه بر آن مترتّب خواهد شد، یعنی هر دو موردش سنّت الهی است؛ آن طرف قضیّه هم همین ‌جور است.

خب، دو مورد در سوره‌ی آل‌عمران هست و ‌عجیب است که این دو مورد هر دو در یک سوره و تقریباً مربوط به یک قضیّه است؛ البتّه دو قضیّه است، منتها دو قضیّه‌ی متّصل به هم است. دو جور سنّت‌ها را بیان میکند: سنّت پیروزی، سنّت شکست. یکی در آیه‌ی ۱۷۳ سوره‌ی آل‌عمران است: اَلَّذینَ قالَ لَهُمُ النّاسُ اِنَّ النّاسَ قَد جَمَعوا لَکُم فَاخشَوهُم فَزادَهُم ایماناً وَ قالوا حَسبُنَا اللَهُ وَ نِعمَ الوَکیلُ* فَانقَلَبوا بِنِعمَةٍ مِنَ اللَهِ وَ فَضلٍ لَم یَمسَسهُم سُوء.(۲۰) داستانش را لابد شنیده‌اید؛ جنگ اُحد تمام شد، کسی مثل حمزه‌ی سیّدالشّهدا در این جنگ به شهادت رسید، پیغمبر مجروح شد، امیرالمؤمنین مجروح شد، تعداد زیادی شهید شدند، خسته و فرسوده‌ و زخمی‌‌شده برگشتند مدینه؛ حالا قریش، همین دشمنی که نتوانسته بود کاری [انجام بدهد] ــ ضربه زده بود، امّا نتوانسته بود پیروز بشود بر مسلمین ــ اینها بیرون مدینه در فاصله‌ای در چند کیلومتریِ مدینه جمع شدند، گفتند امشب حمله کنیم؛ اینها خسته‌اند، کاری از اینها برنمی‌آید، مسئله را تمام کنیم. عواملشان آمدند داخل مدینه شروع کردند هراس‌افکنی: اَلَّذینَ قالَ لَهُمُ النّاسُ اِنَّ النّاسَ قَد جَمَعوا لَکُم فَاخشَوهُم؛ آمدند گفتند خبر دارید؟ اطّلاع دارید؟ اینها جمع شده‌اند، لشکر فراهم آورده‌اند میخواهند پدر شما را دربیاورند! امشب میریزند چنین و چنان میکنند! هراس‌افکنی. اینهایی که مخاطب این هراس‌افکنی بودند، قالوا حَسبُنَا اللهُ وَ نِعمَ الوَکیل؛ [گفتند:] نخیر، ما نمیترسیم، خدا با ما است. پیغمبر فرمود آن کسانی که امروز در اُحد زخمی شدند، جمع بشوند؛ آنها جمع شدند، گفت بروید مقابل اینها؛ رفتند آنها را شکست دادند و برگشتند: فَانقَلَبوا بِنِعمَةٍ مِنَ اللهِ وَ فَضل؛ یک مقدار زیادی غنیمت آوردند و هیچ مشکلی هم برایشان پیش نیامد، دشمن را ناکام کردند و برگشتند؛ این سنّت الهی است. پس بنابراین، اگر چنانچه در مقابل هراس‌افکنی دشمن، شما به معنای واقعی کلمه معتقد شدید که «حَسبُنَا اللهُ وَ نِعمَ الوَکیل» و به وظایفتان عمل کردید، نتیجه‌اش این است. این [بخش از] سوره‌ی آل‌عمران این سنّت را برای ما بیان میکند. این مال قضیّه‌ی بعد از اُحد بود، مثلاً شاید چند ساعت بعد از اتمام اُحد.

آن [بخش دیگرِ] قضیّه، مال داخل خود اُحد است؛ در جنگ اُحد مسلمانها اوّل پیروز شدند دیگر؛ یعنی اوّل حمله کردند و دشمن را منهزم کردند و بعد که آن تنگه را به خاطر دنیاطلبی از دست دادند، قضیّه بعکس شد؛ باز در سوره‌ی آل‌عمران، قرآن این را بیان میکند؛ میفرماید: وَ لَقَد صَدَقَکُمُ اللهُ وَعدَه؛ خدا وعده‌ی خودش را با شما عمل کرد ــ ما وعده کرده بودیم که اگر در راه خدا جهاد کنید، شما را پیروز میکنیم؛ ما وعده‌مان را عمل کردیم ــ اِذ تَحُسّونَهُم بِاِذنِه؛ شماها توانستید اینها را زیر فشار قرار بدهید و از پا دربیاورید باذن‌الله؛ اوّلش توانستید. خب پس اینجا خدا کار خودش را کرد؛ خدا وعده‌ای را که به شما داده بود عمل کرد، منتها بعد شما چه کار کردید؟‌ به جای اینکه این وعده‌ی الهی را شکرگزاری کنید، این لطف الهی را شکرگزاری کنید، حَتّیٰ اِذا فَشِلتُم؛ پایتان سست شد؛ چشمتان به غنیمت افتاد، دیدید بعضی‌ها دارند جمع میکنند غنائم را، پای شما هم سست شد؛ فَشِلتُم، فَشَل شدید؛ وَ تَنازَعتُم؛ بنا کردید با همدیگر درگیر شدن، و اختلاف پیدا کردید. ببینید، [باید] یک نگاه‌های علمیِ جامعه‌شناسی روی این تعبیرات قرآنی انجام بگیرد؛ اینکه چطور میشود یک کشوری، یکی دولتی، یک حکومتی پیشرفت کند، چطور میشود متوقّف بشود و چطور میشود سقوط کند، اینها را در این آیات قرآنی پیدا کنید. حَتّیٰ اِذا فَشِلتُم وَ تَنازَعتُم فِی الاَمرِ وَ عَصَیتُم؛ عصیان کردید، نافرمانی کردید؛ پیغمبر به شما گفته بود که این کار را بکنید، نکردید. آن وقت، وقتی این جوری شد، مِن بَعدِ ما اَراکُم ما تُحِبّون؛ بعد از آنکه خدا آنچه را میخواستید ــ که همان نصرت الهی است ــ به شما داده بود، نشان داده بود، به نصرت کامل داشتید میرسیدید، امّا این جوری عمل کردید، آن‌ وقت «مِنکُم مَن یُریدُ الدُّنیا وَ مِنکُم مَن یُریدُ الآخِرَةَ ثُمَّ صَرَفَکُم عَنهُم»،(۲۱) اینجا باز خدای متعال به سنّتش عمل کرد، صَرَفَکُم عَنهُم، دست شما را از سر آنها کوتاه کرد، یعنی مغلوب شدید؛ این سنّت الهی است دیگر. آنجا سنّت الهی این بود که در مقابل دشمن‌هراسی بِایستید و پیش بروید؛ اینجا سنّت الهی این است که در مقابل میل به دنیا و دنیاطلبی و عافیت‌طلبی و کار نکردن و زحمت نکشیدن و دنبال طعمه گشتن و مانند اینها، خودتان را و دیگران را بدبخت کنید. دو آیه‌ی نزدیکِ هم در سوره‌ی آل‌عمران، این دو سنّت را بیان میکند.

و قرآن پُر است [از سنّت‌های الهی]؛ عرض کردم، از اوّل قرآن تا آخر قرآن همین‌ طور که نگاه کنید، دائم سنّت‌های الهی تبیین میشود و تکرار میشود؛ چند جا هم بیان شده: سُنَّةَ اللهِ الَّتی قَد خَلَت مِن قَبلُ وَ لَن تَجِدَ لِسُنَّةِ اللهِ تَبدیلًا(۲۲) ــ که از این قبیل چهار پنج مورد هم هست ــ که خدا [میفرماید] سنّت‌های الهی تغییرپذیر نیست؛ قوانین الهی، قوانین متقنی است. خدا با کسی هم قوم و خویشی ندارد؛ اینکه بگوییم ما مسلمانیم و شیعه‌ایم و جمهوری اسلامی هستیم، پس هر کاری که دلمان خواست بکنیم، نه؛ ما با دیگران هیچ فرقی نداریم؛ اگر چنانچه خودمان را با موضوع آن سنّت‌های دسته‌ی اوّل تطبیق کردیم، نتیجه‌اش آن است؛ اگر با موضوع سنّت‌های دسته‌ی دوّم تطبیق کردیم، نتیجه‌اش این است؛ بروبرگرد ندارد.

ما در سال ۶۰، در مقابل این همه حادثه و شدّت عمل توانستیم روی پای خودمان بِایستیم و دشمن را ناامید کنیم، امروز هم میتوانیم؛ خدای سال ۶۰، همان خدای امسال است؛ خدای دورانهای سختی و دورانهای گوناگون یکی است، همه‌ی سنّت‌های الهی هم سر جایش است. سعی کنیم خودمان را مصداق سنّت‌های الهی در راه پیشرفت قرار بدهیم؛ سعی‌مان این باشد.

بپردازیم به مسائل قوه‌ی قضائیّه. خب جناب آقای محسنی گزارش خوبی دادند؛ برخی از این نکاتی که من یادداشت کردم تذکّر بدهم، ایشان در گزارششان ذکر کردند و گفتند که انجام گرفته؛ حالا من مجدّداً خواهم گفت.

قوه‌ی قضائیّه مثل دیگر قوا [است]، چون یک رکن اساسی کشور قوه‌ی قضائیّه است؛ نه فقط در کشور ما، [بلکه در] همه جا. موفّقیّتها و ناکامی‌های شما هر دو محکوم به احکام سنّت‌های الهی است، و در کلّ کشور هم تأثیر میگذارد. این آیه‌ی شریفه‌ی سوره‌ی حج تکلیف همه‌ی ماها را روشن کرده: اَلَّذینَ اِن مَکَّنّاهُم فِی الاَرضِ اَقامُوا الصَّلوةَ وَ آتَوُا الزَّکاةَ وَ اَمَرُوا بِالمَعرُوفِ وَ نَهَوا عَنِ المُنکَر.(۲۳) اَقامُوا الصَّلوة، یعنی اقامه‌ی نماز؛ این اشاره است به اینکه حکومت الهی و اسلامی باید تعبّد را و توجّه به خدا را و توجّه به معنویّت را گسترش بدهد. اقامه‌ی صلات به این منظور است؛ باید روح تعبّد در جمهوری اسلامی گسترش پیدا کند. وَآتَوُا الزَّکوة، یعنی زکات بدهند؛ زکات هم معلوم است چیست، لکن اشاره‌ای و نکته‌ای که در این «آتَوُا الزَّکَوة»ها یا «آتُوا الزَّکَوة»های متفرّقه در قرآن هست، این است که در جامعه‌ی اسلامی بایستی عدالت در توزیع، مورد نظر باشد؛ این [جور] است.

«وَ اَمَروا بِالمَعرُوف» امر به معروف. حالا در صلات و زکات و مانند اینها بالاخره یک کارهایی شده، [امّا در] «اَمَروا بِالمَعروفِ وَ نَهَوا عَنِ المُنکَر» عقبیم. معروف چیست؟ عدالت، انصاف، برادری، ارزشهای اسلامی؛ اینها معروف است؛ باید امر به معروف بکنیم. در قانون اساسی ما هم جزو وظایف، در اصل هشتم همین مسئله‌ی امر به معروف و نهی از منکر هست. نَهَوا عَنِ المُنکَر؛ از منکر هم نهی [کنید]؛ منکر چیست؟ ظلم است، فساد است، تبعیض است، بی‌انصافی است، عدم اطاعت الهی است؛ اینها ظلم است، اینها منکر است؛ از اینها باید نهی بشود؛ یعنی اینها [جزو] وظایف است. امر به معروف و نهی از منکر مثل نماز، مثل زکات جزو وظایف است. و حالا طبق یک روایتی امر به معروف از همه‌ی این احکام الهی حتّی از جهاد هم بالاتر است.(۲۴) حالا نمیخواهیم وارد این جزئیّات بشویم. به هر حال این یک وظیفه‌ای است که جزو وظایف قوّه‌ی قضائیّه هم هست و اگر چنانچه عمل نکردیم، ضربه خواهیم خورد.

الان شما امکان دارید دیگر؛ قوّه‌ی قضائیّه یعنی قضای کشور، دادگستری کشور دست شما است؛ این امکان شما است که از این امکان باید حدّاکثر استفاده را بکنید، بیشترین استفاده را باید بکنید در جهت همین «اَقَامُوا الصَّلَوةَ وَ آتَوُا الزَّکَوةَ وَ اَمَرُوا بِالمَعرُوفِ وَ نَهَوا عَنِ المُنکَر» و بقیّه‌ی چیزهایی که در قرآن به عنوان وظیفه ذکر شده. باید استفاده کنید؛ اگر استفاده نکردید، نعمت، تضییع شده است.

معمولاً قدرتها از دو ناحیه ضربه میخورند: یک ناحیه، سوء استفاده‌ی از قدرت است؛ یک ناحیه، عدم استفاده‌ی از قدرت است. گاهی هست که انسان یک قدرتی دارد، از این سوء استفاده میکند؛ [یعنی] در جهت اهواء شخصی خودش، اهواء گروهی خودش، در جهت فساد و امثال اینها استفاده میکند؛ این یک جور ضایع کردن قدرت است؛ یک جور هم این است که انسان از این قدرت استفاده نکند؛ اصلاً معطّل بگذارد که این هم تضییع قوّت است؛ این هم کفران نعمت الهی است؛ فرقی نمیکند. تنبلی کردن، غفلت کردن، موجب میشود که این اقتدار از بین برود.

خب، حالا قوّه‌ی قضائیّه یک عامل مهمّ اقتدار است در اداره‌ی کشور. بنده هم همیشه سفارشهایی کرده‌ام؛ چه در این دوره، در جلسات دونفره، سه‌نفره‌ای که با جناب آقای محسنی داشته‌ایم، چه در جلسات عمومی‌ای که بارها با عناصر محترم قوّه‌ی قضائیّه ملاقات داشته‌ایم، همیشه سفارشهایی کرده‌ام. خوشبختانه جناب آقای محسنی، رئیس قوّه، یک عنصر مؤمن و انقلابی [است]؛ واقعاً ایشان مؤمنند، انقلابی‌اند، پُرکارند، مردمی و دور از تشریفاتند؛ این خیلی مهم است. ایشان یک عنصر مردمی است که اینجا هم گفتند، با مردم مأنوس میشوند، میروند بین مردم. با زوایای قوّه، ایشان آشنا است؛ سالهای متمادی ایشان در قوّه بوده‌اند و به اجزای گوناگون قوّه آشنا هستند و گوش شنوا هم دارد؛ از منتقدین و مانند اینها هر چه بگویند، ایشان گوش شنوا دارد، می‌شنود؛ اینها خصوصیّات ممتاز ایشان است. خب بنابراین توصیه‌هایی که عرض میکنیم ــ چه به شخص محترم ایشان و چه به شما برادران و خواهران عزیز ــ ان‌شاءالله باید عملیّاتی بشود؛ باید از صِرف یک توصیه و موعظه خارج بشود.

اوّلین مطلب همین سند تحوّلی است که ایشان گفت. این سند تحوّل یکی از مترقّی‌ترین اسناد تحوّل است؛ اوّل تهیّه شد؛ بعد در زمان جناب آقای رئیسی تجدید نظر شد؛ در این تجدید نظر نکات مهمّی به آن اضافه شد، تکمیل شد؛ این باید عمل بشود. خب رئیس محترم قوّه مقیّدند، دنبال میکنند امّا در سطوح مختلف قوّه باید دنبال بشود؛ هم قضات، هم کارکنان و مدیران باید اینها را دنبال کنند. حالا [بر اساس] گزارشهایی که به ما میرسد، یک مقداری در این زمینه بر طبق آن چیزی که انسان فکر میکند باید باشد، نیست. بر طبق این سند باید شخصیّت‌سازی بشود، به تعبیر رایج فرنگی کادرسازی بشود.

بر طبق این سند باید عمل بشود؛‌ یعنی قوّه در مقابل شایعه و حرف و مخالفت و مانند اینها، حالت انفعالی نداشته باشد. راه مستقیمی است جلوی او و با قدرت این راه را دنبال کند و حرکت کند؛ تحت تأثیر شایعات و اینکه حالا چهار نفر خوششان می‌آید، چهار نفر بدشان می‌آید قرار نگیرد؛ این توصیه‌ی اوّل.

توصیه‌ی دوّم؛ مسئله‌ی مبارزه‌ی با فساد جدّی گرفته بشود. فساد وجود دارد. یک حرف خوبی جناب آقای محسنی در یکی از همین جلسات اواخر به من گفتند؛ ایشان گفتند ــ به این مضمون ظاهراً ــ که ما تصمیم گرفته‌ایم اوّل در درون خود قوّه با فساد مبارزه کنیم؛ بله، همین درست است. این جور نیست که در داخل قوّه فساد نباشد. البتّه اکثریّت قضات، پاکدست، نجیب، مؤمن، زحمتکش و حقیقتاً ‌شریف هستند؛ در این تردیدی نیست، امّا در یک جمع هزارنفره اگر ده نفر هم آدم ناباب پیدا بشوند، میتوانند آن بقیّه را مورد آسیب قرار بدهند از لحاظ آبرو و از لحاظ کار و مانند اینها؛ باید دنبال همان ده نفر گشت. و عمده هم این است که با ساختارهای فسادزا مقابله بشود؛ گاهی اوقات در بخشی‌ از جاها ــ حالا چه در قوّه‌ی قضائیّه، چه در قوّه‌ی مجریّه یا جاهای دیگر ــ بعضی از ساختارها هست که به طور طبیعی فساد ایجاد میکند؛ آن ساختارها باید در هم شکسته بشود؛ بگردید این ساختارها را پیدا کنید، آنها از بین برود؛ این هم نکته‌ی دوّم.

نکته‌ی سوّم، تقویت دانش قضائی. دانش قضائی بایست تقویت بشود. بسیاری از این احکامی که یا ضعیفند یا مخدوشند ــ حالا گاهی تصادفاً طبق یک گزارشی، یک چیزی، بعضی از احکام به ما رسیده، ارائه شده ــ انسان که نگاه میکند، بعضی از این احکام خیلی ضعیف است. [مثلاً] قاضی ده استدلال که برای یک حکم ذکر کرده، اغلب استدلالهایی که ذکر شده، قابل خدشه است، ضعیف است. استدلال باید متقن باشد، باید قوی باشد. نه فقط در مورد دادگاه، حتّی در مورد دادسرا. ادلّه‌ای که دادستان در کیفرخواست ارائه میدهد باید ادلّه‌ی متقنی باشد، بتواند از آنها دفاع کند، [البتّه] معنایش این نیست که حالا هر چه دادستان گفت، بالاخره مورد قبول قرار خواهد گرفت، امّا باید ادلّه‌ای باشد که قابل استدلال باشد، قابل دفاع باشد. در مورد قاضی و دادگاه که خب اهمّیّت این جهت خیلی بیشتر است. پس این شد مسئله‌ی احاطه‌ی علمی و قضائی، هم به موضوع، هم به حکم؛ یعنی دانش قضائی باید بالا برود.

نکته‌ی چهارم مسئله‌ی تشویق و تنبیه در درون قوّه است. تنبیه را عرض کردیم، تشویق هم باید بشوند. ببینید واقعاً بعضی‌ها هستند، آدم میبیند ــ یعنی میداند؛ میبیند که حالا [درست نیست چون] ما از دور اطّلاع پیدا میکنیم ــ واقعاً تلاش میکنند، واقعاً زحمت میکشند، در مواردی وقت استراحتشان را هم به رسیدگی‌های قضائی صرف میکنند؛ خب اینها شناسایی بشوند، تشویق بشوند؛ حالا با انواع تشویق. تشویق فقط تشویق مالی نیست؛ تشویق آبرویی هست، تشویق معرّفی کردن و مانند اینها هست؛ [بالاخره] تشویق بشوند. این هم نکته‌ی بعدی.

نکته‌ی پنجم این است که هیچ بخش از اختیارات و مأموریّتهای قوّه‌ی قضائیّه که در قانون اساسی و قوانین مترتّب بر آن معیّن شده، معطّل نماند؛ هیچ بخشی معطّل نماند. حالا فرض کنید در حوزه‌ی حقوق عمومی، دادستان کل وظایفی دارد، [و باید] رصد کامل نسبت به حقوق عامّه داشته باشد ــ ‌که حالا یک موردش را بعداً عرض خواهم کرد ــ که حقوق عامّه تضییع نشود. هر جا احساس شد حقوق عامّه دارد تضییع میشود، به طور جدّی وارد میدان بشوند؛ با استناد به قانون. بنده با اِعمال احساسات و شعارگونه وارد شدنِ در این قضایا موافق نیستم امّا با استناد به قانون محکم وارد بشوند. این خب یک کار مهمّی است؛ یا مسئله‌ی پیشگیری از جرم که یکی از وظایف قوّه‌ی قضائیّه است و در قانون اساسی هم آمده، بایستی جدّی گرفته بشود و [در مورد آن] هیچ اهمالی روا داشته نشود.

در مورد قوانین عادّی و معمولی و به‌اصطلاح از کارهای متعارف قوّه، این قانونی که مربوط به زمینها بود که مشخّص کنند در شهرها و روستاها که هر یک متر زمین حکمش چیست، مال کیست و غیره، باید به نتیجه برسد، این باید به نهایت برسد، این باید دنبال بشود؛ اگر این کار شد، این زمین‌خواری‌ها و این کوه‌خواری‌ها و مانند اینها دیگر از بین خواهد رفت؛ که خود آن زمین‌خواری‌ها هم باز زمینه‌ی مشکلات دیگری است.

نکته‌ی ششم: نوع ارتباط قوّه‌ی قضائیّه با ضابطین قضائی خیلی مهم است. از چند طرف باید ملاحظه وجود داشته باشد: یک طرف این است که بایستی از رفتار ضابطین مراقبت و نظارت بشود؛ که خب ایشان همین چندی پیش یک دستوراتی دادند ــ من از تلویزیون شنیدم ــ در مورد بعضی از این کارهایی که ضابطین میکنند، که نباید این کارها نسبت به متّهم انجام بگیرد. خب این یک بخش قضیّه است که مراقبت بشود از رفتار ضابط که تندروی و زیاده‌روی و مانند اینها انجام نگیرد.

یک جهت دیگر این است که قوّه تحت تأثیر نظر ضابط قرار نگیرد؛ خب ضابطین، دستگاه‌های مؤثّر و مهمّی هستند، قدرتهایی دارند، نظراتی نسبت به اشخاص، نسبت به قضایا دارند؛ قوّه‌ی قضائیّه نه، خودش بایست مستقل رسیدگی کند، تحت تأثیر نظر او قرار نگیرد؛ این هم یک جهت است.

یک طرف دیگر قضیّه این است که همین ضابطین گاهی نظرات کارشناسی‌ای دارند که اینها تحقیق‌‌شده است، این نظرات کارشناسی را هم ندیده نگیرند؛ قوّه‌ی قضائیّه از این نظرات کارشناسی استفاده کند؛ حالا چه در نیروی انتظامی، چه در وزارت اطّلاعات، چه در جاهای دیگر، ضابطینی که هستند، گاهی نظرات تخصّصی و کارشناسی‌شده‌ای دارند؛ به این نظرات توجّه بشود.

یک مسئله‌ی دیگر [این است که] ضابطین به ما مکرّر شکایت میکنند که مثلاً ما وقتی اعتراض میکنیم که چرا فلان مورد را برخورد نکردید، میگویند ما برخورد کردیم، دادیم به قوّه‌ی قضائیّه، قوّه‌ی قضائیّه رها کرد. از قوّه‌ی قضائیّه میپرسیم چرا؟ میگویند قانون نداشتیم! خب اگر قانون ندارید، قانون را چه کسی باید فراهم کند؟ شما باید فراهم کنید دیگر؛ لایحه درست کنید، تنظیم کنید، بدهید به مجلس تا برایتان تصویب کند. یعنی این جور نباشد که ضابط یک زحمتی بکشد، یک تلاشی بکند، یک کاری انجام بدهد، بعد بیاید قوّه‌ی قضائیّه، با بی‌توجّهی قوّه‌ی قضائیّه یا عدم تخصّص قاضی در آن مورد خاص مواجه بشود و از دست برود. بنابراین این هم نکته‌ی ششم، [یعنی] نگاه همه‌جانبه در ارتباطات بین قوّه‌ی قضائیّه و ضابطین.

نکته‌ی هفتم، مسئله‌ی امنیّت روانی مردم است. یکی از حقوق عامّه که گفتم اشاره میکنم این است؛ یکی از حقوق عمومی مردم همین است که امنیّت روانی داشته باشند. امنیّت روانی یعنی چه؟ یعنی هر روز یک شایعه‌ای، یک دروغی، یک حرف هراس‌افکننده‌ای در ذهنها پخش نشود. حالا تا دیروز فقط روزنامه‌ها بودند که این کارها را میکردند، حالا فضای مجازی هم اضافه شده. هر چند وقت یا چند روز یک بار، گاهی چند ساعت یک بار یک شایعه‌ای، یک دروغی، یک حرفی را یک آدم مشخّصی یا نامشخّصی در فضای مجازی منتشر میکند، مردم را نگران میکند، ذهن مردم را خراب میکند. یک دروغی را مطرح میکند، شایع میکند، خب، این امنیّت روانی مردم از بین میرود. یکی از وظایف قوّه‌ی قضائیّه برخورد با این مسئله است. البتّه اینجا هم من شنیدم بعضی گفتند که قانون نداریم؛ اوّلاً میشود از همین قوانین موجود استفاده کرد و حکم این را فهمید؛ اگر قانون هم ندارید، سریع قانون تهیّه کنید؛ اینها چیزهای مهمّی است. این هم یک مسئله. البتّه گاهی اوقات هم منبع برخی از همین اخبار خود قوّه‌ی قضائیّه است. یعنی گاهی اوقات یک نفری از قوّه‌ی قضائیّه یک گوشه‌ای یک چیزی راجع به یک کسی، راجع به یک مجموعه‌ای ذکر میکند که خود این، افکار عمومی را تحت تأثیر قرار میدهد.

آخرین مطلب این است که پرونده‌ای را که باز میکنید تا آخر دنبال کنید و تمام کنید. پرونده‌های گوناگونی که به مسائل عمومی ارتباط دارد و قوّه‌ی قضائیّه وارد شده، [مثلاً] راجع به برخی کارخانه‌ها، راجع به برخی تصرّفات بی‌مورد و امثال اینها به آخر برسانید. جوری نباشد که سر زخم را باز کنید، بعد رها کنید. البتّه اوّلش یک سر و صدایی معمولاً میشود که این کار دارد انجام میگیرد، بعد یواش‌یواش فراموش بشود؛ نه. هر کاری را که شروع میکنید، هر مسئله‌ای که ــ حالا ایشان گفتند مسئله‌محوری؛ خب خوب است، مسئله‌محوری خیلی خوب است ــ به طور خاص به خاطر اولویّتش دنبال میکنید، این مسئله را به آخر برسانید، پرونده را تمام کنید، بعد بیایید کنار.

کارتان سخت است؛ کارتان سخت است! واقعاً یکی از کارهایی که خیلی سخت است، قوّه‌ی قضائیّه است. بنده خب از اوّل انقلاب در مسائل جاری اجرائی انقلاب بود‌ه‌ام، همیشه میگفتم که من از قبول تصدّی مسائل مربوط به قوّه‌ی قضائیّه میترسم و اجتناب میکنم؛ چون خیلی سخت است، خیلی سنگین است، کار سنگینی را به عهده گرفته‌اید. خب به همان اندازه اجرش هم سنگین است؛ یعنی به تناسب سنگینی کار، اجر الهی هم سنگین است ان‌شاء‌الله.

برای خدا کار را دنبال کنید و با هدایت الهی کار را دنبال کنید و ان‌شاء‌الله اجر الهی شامل حال شما خواهد بود. ممکن است شما یک کار خوبی را انجام بدهید هیچ کس هم نفهمد، حتّی مدیر مافوق شما، رئیس شما، زیردست شما نفهمد که شما این چند ساعت را مثلاً اضافه کار کردید، این کار را بادقّت انجام دادید، با این فساد، با این انحراف بِجد مقابله کردید؛ ممکن است اینها را کسی نفهمد امّا کرام‌الکاتبین میفهمند و خدای متعال هم از ورای همه‌ی اینها حاضر و ناظر است و میبیند و ان‌شاء‌الله اجرتان پیش خدا است.

امیدواریم خدای متعال روح مطهّر امام بزرگوار را شاد کند؛ ارواح طیّبه‌ی شهدا را با اولیائشان محشور کند؛ روح شهید بهشتی عزیز را خداوند ان‌شاء‌الله با اولیائش محشور بکند و همه‌ی ما و شما را عاقبت‌به‌خیر کند.

والسّلام علیکم و رحمة ‌الله و برکاته
 
 
۱) در ابتدای این دیدار، حجّتالاسلام والمسلمین غلامحسین محسنیاژهای (رئیس قوّهی قضائیّه) گزارشی ارائه کرد.
سیّدابوالحسن بنی‌صدر
هواپیمای حامل فرماندهان نظامی، سرلشکر ولیالله فلاحی، سرتیپ جواد فکوری، سرتیپ سیّدموسی نامجو، یوسف کلاهدوز، و محمّد جهان‌آرا، در هفتم مهر ۱۳۶۰ در حالی که برای ارائه‌ی گزارش به حضرت امام خمینی (قدّس سرّه الشّریف) عازم تهران بودند، در منطقه‌ی کهریزک تهران سقوط کرد و سرنشینان آن به شهادت رسیدند.
سوره‌ی یس، آیه‌ی ۳۸ و بخشی آیه‌ی ۳۹؛ «و خورشید به [سوی] قرارگاه ویژه‌ی خود روان است؛ تقدیرِ آن عزیز دانا این است. و برای ماه منزلهایی معیّن کرده‌ایم ...»
سوره‌ی یس، بخشی از آیه‌ی ۴۰؛ «نه خورشید را سِزَد که به ماه رسد ...»
از جمله سوره‌ی بقره، آیه‌ی ۱۹۴؛ «... و بدانید که خدا با تقواپیشگان است.»
سوره‌ی عنکبوت، بخشی از آیه‌ی ۶؛ «... هر که بکوشد، تنها برای خود میکوشد ...»
سوره‌ی نساء، بخشی از آیه‌ی ۱۲۲؛ «... و چه کسی در سخن، از خدا راست‌گوتر است؟»
سوره‌ی حج، بخشی از آیه‌ی ۴۰؛ «... قطعاً خدا به کسی که [دین] او را یاری میکند، یاری میدهد ...»
(۱۰ سوره‌ی محمّد، بخشی از آیه‌ی ۷؛ «... اگر خدا را یاری کنید یاری‌تان میکند ...»
(۱۱ سوره‌ی ابراهیم، بخشی از آیه‌ی ۷؛ «... اگر واقعاً سپاسگزاری کنید، [نعمت] شما را افزون خواهم کرد ...»
(۱۲ سوره‌ی عنکبوت، آیه‌ی ۶۹؛ «و کسانی که در راه ما کوشیده‌اند، به یقین راههای خود را بر آنان مینماییم و در حقیقت، خدا با نیکوکاران است.»
(۱۳ بیانات در دیدار جمعی از بسیجیان سراسر کشور (۱۳۹۵/۹/۳)
(۱۴ سوره‌ی شعراء، بخشی از آیه‌ی ۶۱
(۱۵ سوره‌ی شعراء، بخشی از آیه‌ی ۶۱
(۱۶ سوره‌ی شعراء، بخشی از آیه‌ی ۶۲
(۱۷ سوره‌ی محمّد، بخشی از آیه‌ی ۷؛ «... اگر خدا را یاری کنید یاریتان میکند ...»
(۱۸ سوره‌ی جن، آیه‌ی ۱۶؛ «و اگر [مردم] در راه درست، پایداری ورزند، قطعاً آب گوارایی بدیشان نوشانیم.»
(۱۹ سوره‌ی ابراهیم، بخشی از آیه‌ی ۷؛ «و آن گاه که پروردگارتان اعلام کرد که اگر واقعاً سپاسگزاری کنید، [نعمت] شما را افزون خواهم کرد، و اگر ناسپاسی نمایید، قطعاً عذاب من سخت خواهد بود.»
(۲۰ «همان کسانی که [برخی از] مردم به ایشان گفتند: «مردمان برای [جنگ با] شما گرد آمده‌اند پس، از آن بترسید.» و[لی این سخن] بر ایمانشان افزود و گفتند: «خدا ما را بس است و نیکو حمایتگری است. پس با نعمت و بخششی از جانب خدا، [از میدان نبرد] بازگشتند، در حالی که هیچ آسیبی به آنان نرسیده بود ...»
(۲۱ سوره‌ی آل‌عمران، بخشی از آیه‌ی ۱۵۲
(۲۲ سوره‌ی فتح، آیه‌ی ۲۳؛ « سنّت الهی از پیش همین بوده، و در سنّت الهی هرگز تغییری نخواهی یافت.»
(۲۳ سوره‌ی حج، بخشی از آیه‌ی ۴۱؛ « همان کسانی که چون در زمین به آنان توانایی دهیم، نماز برپا میدارند و زکات میدهند و به کارهای پسندیده وامیدارند، و از کارهای ناپسند باز میدارند»
(۲۴ نهج‌البلاغه، حکمت ۳۷۴
بسم الله الرّحمن الرّحیم(۱)

و الحمدلله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا محمّد و آله الطّاهرین سیّما بقیّة الله فی الارضین.

خیلی خوش آمدید برادران عزیز، خواهران عزیز، عشایر عزیز و گرامی سرتاسر کشور. ولادت حضرت ثامن‌الحجج (سلام الله علیه) را به همه‌ی شما تبریک عرض میکنم و از اینکه این کنگره را، این بزرگداشت را تشکیل میدهید صمیمانه از شما تشکّر میکنم؛ کارتان بسیار کار خوبی است، کار درستی است. این بزرگداشتی که تشکیل میدهید و این جلسه‌ی ما یک فرصتی هم هست که توجّه و نظر عموم مردم کشور را به عشایر جلب کند. امام فرمودند عشایر ذخایر انقلابند، ذخایر کشورند.(۲) مردم نباید فراموش کنند که ما یک مجموعه‌های باارزش از عشایر داریم که اینها ذخیره‌ی کشورند؛ این باید دائماً به یاد مردم بیاید. یکی از فواید این دیدار امروز ما و جلسه‌ای که شما در زمان خودش(۳) خواهید داشت، همین است که ملّت ایران را با عشایر و ارزش عشایر آشنا میکند.

من یک مختصری راجع به عشایر میخواهم عرض کنم، لکن قبل از آن به بیانات این برادران اشاره میکنم. بیانات خوبی است؛ این فعّالیّتهایی که هر دو برادر ذکر کردند در مورد این کنگره یا بزرگداشتهای این بیست سال، خب کارهای باارزشی است. من هم اینجا در این راهرو نگاه کردم این تصویری را که از فعّالیّتها انجام گرفته و با دقّت همه را دیدم؛ کارهای خوبی انجام گرفته. این سه رویکردی هم که ایشان ذکر کردند، هر سه رویکرد مهم است، منتها یک نکته‌ای وجود دارد و آن این است که شما وقتی جهیزیّه میدهید به یک خانواده‌ای، خب این جهیزیّه به دست او میرسد و استفاده میکند، شما هم میفهمید که استفاده کرده‌اند؛ نقد است؛ حتّی آنچه به این نقدی هم نیست، مثلاً فرض کنید مثل کاشت نهال، خب نهال را میکارید ــ من تصویرهایش را اینجا دیدم ــ بعد از دو سال، پنج سال، ده سال، اینها سربلند میشوند و یک جنگل، یک باغستان، یک فضای سبزی را به وجود می‌آورند؛ این را هم شما به چشمتان می‌بینید اثرش را. کار فرهنگی چطور؟ خب شما کتاب تهیّه کردید، فیلم تهیّه کردید؛ خروجی این کتاب شما و این فیلم شما چه شد؟ این مهم است؛ این دیگر به آن آسانی نیست؛ دشواری‌ کار فرهنگی همین است؛ مشکل کار فرهنگی همین است که شما با کمّیّت و با کار مادّی نمیتوانید نتیجه‌ی آن را قطعی بدانید. کتاب را انسان چاپ میکند، ممکن است این کتاب را صد نفر بخوانند، ممکن است ده هزار نفر بخوانند؛ ممکن است همه‌ی چاپ اوّلش هم فروش نرود، ممکن است به صد چاپ هم برسد؛ چه کارش میکنید؟ چه جور عمل میکنید که این کار فرهنگی به نتیجه برسد؟

ما امروز در همه‌ی آحاد ملّت ایران، از جمله در عشایر، بیش از همه‌ چیز به کار فرهنگی احتیاج داریم. دشمن ملّت ایران، دشمن اسلام، دشمن کشور، دشمن جمهوری اسلامی، تکیه‌اش امروز به جنگ نرم است که حالا من بعداً‌ شاید یک اشاره‌ای کردم. غرض، دوستانی که دست‌اندرکار مسائل این جور بزرگداشتها هستند و به کار فرهنگی هم توجّه دارند، به این نکته‌ای که عرض کردیم توجّه داشته باشند: بازخورد کار شما چه شد؟ خروجی کار شماها چه شد؟ تأثیراتش در جامعه‌ی عشایری چه اندازه است؟

عشایر ایران جزو باوفاترین قشرهای ملّت ایرانند. اینکه عرض میکنیم «جزو باوفاترین»، از روی سلیقه و حدس نیست؛ با توجّه به اتّفاقاتی است که در کشور افتاده و ما میدانیم. هم در تاریخ نزدیک خودمان، هم در تاریخ این دویست سیصد سال گذشته، داستانها وجود دارد از تلاشی که خارجی‌ها و مخصوصاً انگلیسی‌ها کردند برای نفوذ در عشایر؛ کارهای عجیب و غریبی که حالا اگر وقت بود و مجال بود و انسان اینها را میگفت، بد نبود؛ باید در کتابها بخوانید. خارجی‌ها تلاش کردند برای اینکه بتوانند در عشایر نفوذ کنند و آنها را به یک شکلی وادار به خیانت به کشورشان بکنند ــ حالا به شکلهای مختلفی؛ با تجزیه، با جنگ داخلی، با انواع و اقسام کارهای گوناگون ــ امّا نتوانستند آنها را به آن سمتی که خودشان میخواهند سوق بدهند و بکشانند؛ این «باوفاترین‌ها» و «جزو وفادارترین‌ها» که عرض میکنیم، به خاطر این است.

در همین دوران اخیر، یعنی دوران انقلاب، دوران دفاع مقدّس و دوران بعد از دفاع مقدّس هم عشایر امتحانهای خوبی پس دادند؛ همین که در بین جامعه‌ی عشایری بیش از یازده هزار [نفر از این] جمعیّت به شهادت میرسند، این خیلی مهم است. این جور نبود که همه‌ی عشایر ما لب مرز باشند، مورد تهدید باشند؛ البتّه بعضی لب مرز بودند و بلافاصله در دفاع مقدّس مورد تهدید قرار گرفتند، امّا بعضی هم نه، وسط کشور بودند و تهدید مستقیمی متوجّه اینها نبود، امّا در عین حال به سمت میدانهای دفاع مقدّس شتافتند و دفاع کردند و تلاش کردند و کار کردند.

چه عاملی موجب شد که عشایر کشور ما با اینکه قومیّتهایشان مختلف است، زبانهایشان مختلف است، این جور کنار هم بِایستند و در خدمت اسلام قرار بگیرند، در خدمت کشور قرار بگیرند؟ این نخ تسبیح، چه چیزی بود؟ دین و دینداری بود. دین، عامل وحدت است، عامل پیشرفت است، عامل فداکاری و از‌خود‌گذشتگی است؛ عامل دین، عشایر را وادار کرد که این جور در میدانها در کنار هم باشند؛ نگذاشت این تنوّعهای قومیّتی و امثال اینها بین اینها جدایی به وجود بیاورد، اختلاف به وجود بیاورد؛ دین یک چنین تأثیری دارد.

امام راحل بزرگوار ما هم با استفاده از همین عامل توانست این انقلاب عظیم را به وجود بیاورد و به پیروزی برساند و بعد از پیروزیِ انقلاب توانست با همین عامل کشور را حفظ کند. اگر عامل دین نبود، انقلاب پیروز نمیشد؛ مطمئن باشید. هیچ عامل دیگری قادر نبود این جوانهایی را که با دست خالی می‌آمدند به خیابانها و در مقابل گلوله، در مقابل تفنگ سینه سپر میکردند، بیاورد در این میدان دشوار و سخت؛ هیچ عامل دیگری نمیتوانست؛ ایمان دینی اینها را آورد. امام از این استفاده کرد برای اینکه این انقلاب به پیروزی برسد، بعد هم از عامل ایمان مردم استفاده کرد برای اینکه این کشور را مصونیّت ببخشد. این کشور، بعد از انقلاب، مورد طمع قرار گرفت، به آن طمع کردند. این جور نبود که ناگهان به کلّه‌‌ی خود صدّام بزند که بلند بشود [بیاید]؛ نخیر، تحریکش کردند، وادارش کردند، به او امید دادند، به او وعده دادند، به وعده‌شان هم عمل کردند؛ به او پول دادند، سلاح دادند، نقشه‌ی جنگی دادند برای اینکه بیاید. غرض این نبود که بیاید یک قسمتی از کشور را جدا کند؛ غرض این بود که بیاید با جدا کردن یک بخشی از کشور یا با انواع روشهای دیگر، انقلاب اسلامی را از بین ببرد؛ هدف این بود. آمریکا پشتش بود، انگلیس پشتش بود، فرانسه پشتش بود، دولتهای مرتجع پشتش بودند و هر کسی دنباله‌روِ اینها بود؛ اینها همه آمدند میخواستند کشور را تکّه‌پاره کنند، اینها میخواستند کشور را برگردانند زیر سلطه‌ی آمریکا، اینها میخواستند ملّت ایران را اسیر کنند، امام نگذاشت؛ با چه وسیله‌ای؟ با وسیله‌ی دین؛ دین این جور است؛ ایمان دینی یک چنین تأثیری دارد.

شهدای شما هم یک مظهر زیبا و باشکوهی هستند از همین ایمان دینی. این یازده هزار شهیدی که شما دادید، اینها در واقع دارند تأثیر ایمان دینی را نشان میدهند. این جوان میتوانست در خانه‌ی خودش، زندگی خودش، در محیط خودش، پیش پدر و مادر خودش، پیش همسر خودش، پیش بچّه‌های خودش بماند، از لذّات زندگی بهره‌مند بشود ــ به همان مقداری که ممکن است ــ امّا این کار را نکرد، همه را رها کرد؛ فرزند عزیز را رها کرد، همسر عزیز را رها کرد، پدر و مادر دلباخته‌ی خودش را رها کرد رفت؛ برای چه؟ این انگیزه چه بود؟ انگیزه‌ دین بود؛ حالا یا رزمنده بود و برگشت، یا جانباز شد، یا شهید شد. پدر و مادر او هم که توانستند این مصیبت را، این سختی را، این آتش دل را خاموش کنند، تسلّا پیدا کنند، به برکت دین بود، [اثر] دین بود.

یک دوست ما پسرش در تصادف از بین رفته بود، یک قدری ناراحت بود؛ پدر سه شهید آنجا بود، من گفتم شما یک پسرت رفته، این آقا سه پسرش رفته؛ گفت آقا، پسرهای این [آقا] شهید شدند، این غصّه ندارد! ببینید، حرف درستی هم هست. بله، سوزش دل هست ــ این جُرحی(۴) که بر دل پدر و مادر وارد میشود قابل انکار نیست ــ امّا خانواده‌های شهدا تسلّا پیدا میکنند، صبر میکنند، چون میدانند که این جوانشان پیش خدا است، زنده است؛ با خدا معامله میکنند. اِنَّ اللَهَ اشتَرىٰ‌ مِنَ المُؤمِنینَ اَنفُسَهُم وَ اَموالَهُم بِاَنَّ لَهُمُ الجَنَّةَ یُقاتِلونَ فی سَبیلِ اللَهِ فَیَقتُلونَ وَ یُقتَلون؛(۵) هر دویش اجر دارد: هم از دشمن تلفات بگیرید اجر دارد، هم خودتان به دست دشمن کشته بشوید اجر دارد. اینها با خدا معامله کردند؛ هم آن جوان با خدا معامله کرد، هم این پدر و مادر و همسر با خدا معامله کردند. عامل دین را نباید در این قضیّه فراموش کرد.

خب حالا بعضی‌ها در تحلیل‌های گوناگونی که میکنند، [میگویند] این جوان رفت از مرزهای کشورش حراست کند، امنیّت را ایجاد کند. خب بله، معلوم است؛ امنیّت کشور، مصونیّت کشور، ناشی از همین فداکاری‌ها است، ناشی از همین شهادتها و جانباز شدن‌ها و مبارزه‌ها و درگیری‌ها است؛ شکّی در این نیست که این موجب امنیّت کشور است، امّا انگیزه‌ی او دین بود، خدا بود؛ انگیزه‌ی او را نباید به چیزهای کمتر از دین فرو کاست و تقلیل داد. در واقع اینها برای خدا حرکت کردند، برای خدا کار کردند و عزّت شهدا هم به خاطر همین است؛ عزّت شهدا هم به خاطر همین است. خب حالا بعضی‌ها هستند که با دین سر و کاری ندارند، این شهادتها را هم نمیتوانند انکار کنند، [لذا] در انگیزه‌ها دست میبرند. و یکی از مهم‌ترین ابعاد جنگ نرم دشمن همین است که این انگیزه‌ی دین را ــ که مهم‌ترین انگیزه است، بالاترین انگیزه است ــ در بین مردم خاموش کنند یا تضعیف کنند.

امروز هر کاری در کشور علیه سنّت‌های دینی و مقدّسات دینی انجام بگیرد، یک انگیزه‌ی سیاسی پشتش هست؛ ممکن است خود طرف نداند، امّا هست و به این راه کشانده شده. تضعیف دین، تضعیف سنّت‌های دینی، تضعیف شعائر دینی و مناسک دینی، زیر سؤال بردن اینها، غیر منطقی جلوه دادن اینها، همه چیزهایی است که دشمن از اینها استفاده میکند؛ حالا ممکن است این کسی که [این] کار را انجام میدهد نداند، توجّه نداشته باشد؛ بله، گاهی بعضی‌ها از روی غفلت یک حرکتی انجام میدهند.

امروز سعی دشمن این است که ایمان دینی را تضعیف کند، امید را تضعیف کند، خوش‌بینی به آینده و به مدیریّت کشور را تضعیف کند؛ اینها چیزهایی است که روی آن دارند برنامه‌ریزی میکنند، روی آن برنامه‌ریزی میشود. [مثلاً] چه کار کنند که عقیده‌ی مردم این بشود که آینده‌ای ندارند، آینده بن‌بست است و در کوچه‌ی بن‌بست قرار دارد؛ روی این برنامه‌ریزی میکنند، برنامه‌سازی میکنند، در فضای مجازی و گاهی متأسّفانه در فضاهای رسمیِ خودِ ما اینها را بین مردم جوری پخش میکنند که مردم به این نتیجه برسند که راه‌ها بن‌بست است، راه‌ها خطا است یا به این نتیجه برسند که مسئولین کشور، مدیریّت کشور، بلد نیستند کشور را اداره کنند. این همه زحمت دارد کشیده میشود، این همه تلاش میشود، در مقابلِ این تلاشها این جوری [برخورد میشود]. حالا فرض بفرمایید، مِن باب مثال نیروی انتظامی کشور مثلاً یک تعدادی دزد را ظرف ۴۸ ساعت بعد از دزدی دستگیر میکنند؛(۶) خب باید تشویق بشوند، [امّا] در رسانه‌ی ملّی خود ما جوری حرف زده میشود که به جای تشویق، کأنّه سرزنش میشوند! عمدی که نیست ــ مسلّم است که عمدی نیست ــ امّا غفلت است؛ این غفلتها به سود دشمن تمام میشود. هر کسی که مردم را از آینده ناامید کند برای دشمن دارد کار میکند؛ چه بداند، چه نداند. هر کسی ایمانهای مردم را تضعیف کند به سود دشمن دارد کار میکند؛ چه بداند، چه نداند. هر کسی مردم را نسبت به فعّالیّت و تلاش و برنامه‌ریزی‌های مسئولین کشور بی‌اعتقاد و بدبین بکند، دارد به سود دشمن کار میکند؛ چه بداند، چه نداند.

مسئولین بسیج هم که در زمینه‌ی مسائل عشایر کار میکنند، [کارشان] کارِ باارزشی است. این کارهایی که دوستان ذکر کردند، نمونه‌هایش را اینجا ما مشاهده کردیم در تصویرها؛ این کارها را دنبال بکنید، این کارها باارزش است. امّا مسئولش فقط بسیج نیست؛ بسیج یک محدودیّتی دارد، یک امکانات محدودی دارد، به قدر امکانات خودش تلاش میکند. همه‌ی مسئولین کشور باید تلاش کنند، مسئولین ذی‌ربط باید مشکلات عشایر را شناسایی کنند، اینها را برطرف کنند و همین ‌طور که عرض کردم، بالخصوص روی مشکلات فرهنگی باید فکر کنند، کار کنند، برنامه‌ریزی کنند، برنامه‌ی درست ان‌شاءالله انجام بگیرد.

امیدواریم ان‌شاءالله خدای متعال شماها را توفیق بدهد، درجات شهدای عزیز شما را عالی کند. شهدای شما و همه‌ی شهدای کشور کسانی هستند که به ماها یاد دادند باید امیدوار بود؛ یعنی رزمندگان ما در شرایطی وارد میدان رزم شدند که واقعاً به حسب محاسبات عادّی هیچ امیدی به پیروزی نبود؛ واقعاً‌ هیچ امیدی به پیروزی نبود. روز سوّم یا چهارمِ شروعِ حمله‌ی صدّام بود که خبرها از دزفول و اهواز و مانند اینها پشت ‌سر هم میرسید؛ بنده رفتم از امام اجازه گرفتم، گفتم میروم آنجا شاید بتوانم نیرو جذب کنم، یقین داشتم ــ تقریباً یقین، شبیه یقین ــ که برگشتی در کار نیست؛ رفتیم آنجا با این توهّم که اصلاً امکان ندارد کاری انجام داد. خب شما ملاحظه کردید جمهوری اسلامی، جوانهای ما، فرماندهی امام بزرگوار جوری عمل کرد که این دفاع مقدّس با عزّت مطلق جمهوری اسلامی تمام شد، دشمن منکوب شد، بینی‌اش به خاک مالیده شد. این امید را رزمندگان ما دادند؛ یعنی در همه‌ی شرایط، حتّی شرایطی مثل شرایط اوّل جنگ، بایستی انسان امیدوار باشد به کمک الهی و به همّت خودش. ان‌شاءالله خداوند متعال با شماها بر طبق همین امیدها رفتار کند، توفیقتان بدهد، کمکتان کند، بتوانید ان‌شاءالله از تلاشی که انجام میدهید نتایج مطلوب را بگیرید. سلام ما را هم به همه‌ی عشایر کشور که شما اینجا نماینده‌هایشان هستید برسانید.

والسّلام علیکم و رحمة ‌الله و برکاته
 
 
در ابتدای این دیدار، آقایان سرتیپ پاسدار غلامرضا سلیمانی (رئیس سازمان بسیج مستضعفین) و سرهنگ پاسدار احمد سعیدی (رئیس سازمان بسیج عشایر کشور) مطالبی بیان کردند. نمایشگاهی هم از فعّالیّتهای انجام‌شده در خصوص این کنگره در راهرو حسینیّه‌ی امام خمینی (ره) دایر شده بود.
صحیفه‌ی امام، ج ۸، ص ۱۹؛ سخنرانى در جمع عشایر کهگیلویه و بویراحمد (۱۳۵۸/۳/۸)
این کنگره از تاریخ ۱۴۰۱/۳/۲۹ به مدّت سه روز در استان چهارمحال و بختیاری برگزار شد.
زخم، جراحت
سوره‌ی توبه، بخشی از آیه‌ی ۱۱۱؛ «در حقیقت، خدا از مؤمنان، جان و مالشان را به [بهاى] اینکه بهشت براى آنان باشد خریده است؛ همان کسانى که در راه خدا مىجنگند و مىکشند و کشته مىشوند. ...»
به دنبال سرقت گسترده از صندوقهای امانات یکی از شعب بانک ملّی در تهران، مأموران فراجا طیّ عملیّاتی گسترده و در کمتر از ۴۸ ساعت، تمامی سارقان را شناسایی و دستگیر، و بخش عمده‌ی اموال سرقت‌شده را کشف و ضبط کردند. این موفّقیّت در مقایسه با تبلیغات وسیع ضدّانقلاب و رسانههای بیگانه در القای عدم امنیّت در کشور، در رسانه‌ی ملّی مورد بی‌مهری قرار گرفت.