
emamian
قضیه غصب فدک از حضرت صدیقه طاهره (سلام الله علیها) چه بود؟
قضیه غصب فدک از حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها چه بود؟ از سوی پایگاه اطلاع رسانی مرحوم حضرت آیت الله العظمی صافی گلپایگانی منتشر شد.
پایگاه اطلاع رسانی مرحوم حضرت آیت الله گلپایگانی صافی به تشریح قضیه غصب فدک از حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها پرداخت که به این شرح است:
سوال: در باب فدک اگر مخالفین ایراد کنند که «از لحاظ موازین قضای مدعای حضرت صدیقه طاهره علیها السلام ثابت نشد با عنایت به اینکه امیرالمومنین علیه السلام در قضیه ادعای امیرالمومنین علیه السلام بر زره نیز به لحاظ فقد دلیل در محکمه قاضی که خودشان گمارده بودند ملاحظه شأن امیرالمومنین علیه السلام و عصمت ایشان را نکرد» چه پاسخی می توان داد؟
جواب: در باب غصب فدک از حضرت زهرا علیها السلام آنچه از ابی بکر و همدستانش صادر شد با موازین قضایی مخالفت صریح داشت و معلوم بود که روش آنها یک روش عادی و سالم و دور از غرض نبود.
مسئله یک مسئله سیاسی خالص و بر اساس اغراض شخص ابوبکر و گروه او جریان پیدا کرد. گروهی که بر خلاف حکم خدا و ابلاغات پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم خصوصاً در احادیث متواتر و مکرر ثقلین و ابلاغ بسیار رسمی و علنی غدیر می خواستند مسیر خلافت و امامت امّت را از مسیری که به وحی الهی معلوم شده بود تغییر دهند و در مسیر اهواء جاه طلبانه خود قرار دهند.
البته مسیر امامت و خلافت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را کسی نمی تواند تغییر دهد چون به امر خدا معین شده بود و در مسیر خود تا ظهور حضرت بقیه الله و بقای اسلام و عالم تکلیف باقی خواهد ماند.
این گروه می خواستند جریان ظاهری را تغییر دهند و مقاصد خود را اجرا نمایند همان طور که تصرف در ملک شرعی کسی از سوی غاصب به ملکیت شرعیه مالک خللی وارد نمی کند و مال مغصوب در ملک مالک و مغصوب منه باقی است و غاصب مسئول و ضامن است تغییر مسیر خلافت و امامت نیز اختصاص شرعی ولایت را از صاحبان آن در عالم واقع و نفس الامر سلب نخواهد کرد.
مسأله مورد دستبرد، همان زعامت و ریاست ظاهری این مقام واقعی و شرعی است که اهل دنیا و جاه پرستان به آن چشم دوخته و منتهی الآمال و معشوق یگانه آنها است و اهل خدا و صاحبان حقیقی به آن به همان نظری نگاه می کنند که امیرالمومنین علیه السلام در جواب ابن عباس فرمود.[۱]
به شهادت مصادر و مآخذ معتبر این گروه ریاست طلب ـ که از زمان پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم دست به کار توطئه و تخریب شدند ـ راه سیاست اسلامی را طوری منحرف کردند که در آینده بدترین نظام ها و خشن ترین حکومت ها و بی رحم ترین و بی دین ترین و هرزه ترین و عیاش ترین افراد بر جوامع مسلمانان حاکم شدند.
این گروه که در اواخر عمر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم موضع خود را علنی می ساختند و در واقعه یوم الخمیس آنگاه که پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم قلم و کاغذ خواست تا برایشان بنویسد آنچه را که هرگز گمراه نگردند و در تکلیف الحاق به جیش اسامه شمشیر مخالفت با خدا و پیغمبر را بر روی لباس بستند و درحالی که بدن پاک حضرت رحمه للعالمین صلی الله علیه و آله و سلم بر روی زمین بود در سقیفه بنی ساعده اجتماع کردند و سنگ آن بنای کج را بر زمین نهادند.
در ارتباط با آن جریان و توطئه سیاسی که با آن اقدامات سرکوب گرانه و تهدید و تهویل انجام دادند و عمر بن خطاب با آن شدت و خشونت فوق العاده با شمشیر برهنه در کوچه های مدینه مردم را به بیعت با ابوبکر وادار می کرد.
ازجمله تصمیم هایی که در آغاز کار و شاید پیش از هر اقدام گرفتند مصادره اموال یگانه فرزند پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم سیده زنان اهل بهشت و سیده نساء عالمیان علیها السلام بود زیرا می دانستند با ایثاری که آن بانوی دنیا و آخرت دارد عوائد و محصول این اموال را در راه خدا به فقرای مسلمین و ارباب حوائج بذل و انفاق می نماید.
داشتن چنین موضعی طبعاً یکی از موجبات بقای نفوذ خاندان رسالت در قلوب خواهد بود. از این جهت تصمیم گرفتند آن امکانات مالی و مادّی را از آنها بگیرند و دست آنها را از اعانت و یاری به مردم کوتاه نمایند.
هیچ مصلحتی غیر از مصلحت بر کرسی نشاندن حزب عمر و ابوبکر و ابوعبیده و… غصب فدک در بین نبود. وضع به طوری غیرعادی و زیر اختناق و فشار و اعمال نیرنگ های گوناگون جریان داشت که کسی نتوانست بگوید یا اگر کسی گفت به سخنش اعتنا نکردند.
به فرض که فدک ملک شخصی حضرت زهرا علیها السلام نباشد و پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم آن را برای استفاده از عوایدش یا هر مصلحت دیگر به او واگذار کرده باشد چرا و چگونه به مجرد رحلت آن حضرت ناگهان مصلحت تغییر کرده و بر عمل پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم که به فرمان خدا انجام داده بود خط نقض و ابطال کشیده می شود؟
آیا اگر فدک در اختیار عایشه یا حفصه بود ابوبکر و عمر با آنها این گونه معامله می کردند؟ یا حتماً آن را تایید می نمودند و اگر همه مسلمانان هم استرداد آن را درخواست می کردند به عذر اینکه عمل پیغمبر خدا غیر قابل نقض است به تقاضای آنها اعتنا نمی کردند؟
حاصل اینکه مسئله مسئله ساده نبود مسئله ریاست و حکومت بود و تصدیق فاطمه زهرا علیها السلام مفهومش اعلان بطلان همه آن نیرنگ ها و توطئه ها و اسباب چینی های آن عده معلوم الحال بود.
ما فعلاً وارد بحث در این مطالب و اسرار اعمال و توطئه های این عدّه و جریان سقیفه نمی شویم و فقط موضوع را از نظر فقه القضا مورد نظر و ملاحظه قرار می دهیم:
قدر مسلم این است که فدکی بوده است و پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم به فرمان خدا آن را به حضرت زهرا علیها السلام واگذار نموده است.
ظاهر این عمل اعطا و بخشش و واگذاری و تملیک است و هیچ کس هم نه خود حضرت فاطمه علیها السلام و نه مردم دیگر غیر از این، احتمال نمی دادند. اعطای الهی بود و سلب این اعطا و بازگرداندن آن نیاز به وحی داشت یعنی می خواهم بگویم شخص رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم هم بدون وحی الهی و امر خدا به باز پس گرفتن آن مأذون در استرداد آن نبود برنامه ای بود که به وحی و حکم خدا انجام شده بود و تغییر آن برای احدی مجاز نبود.
بنابراین واضح بود که احدی بعد از پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم و قطع نزول وحی صلاحیت استرداد فدک را از حضرت زهرا علیها السلام ندارد.
مع ذلک ما این جریان استرداد فدک را در یک محیط پایین تر از مقام ارفع رسالت و قدس مقام حضرت صدیقه کبری علیها السلام به شرح ذیل بررسی می کنیم:
الف. هر محاکمه و مرافعه ای را سه رکن اساسی تشکیل می دهد:
اول. مدعی (خواهان)
دوم. مدعی علیه (خوانده شده)
سوم. قاضی و حاکم (دادرس)
همان طور که مدعی و مدعی علیه باید متعدد باشد مدعی و قاضی و همچنین مدعی علیه و قاضی باید متعدد باشند و تعدد عنوان با وحدت مضمون کافی نیست مثلاً نمی شود شخص به عنوان ولایت بر صغیر علیه خودش اقامه دعوی نماید یا علیه ولی صغیر از جانب خودش که همان ولی صغیر است اقامه دعوا نماید.
در این جریان غصب فدک ابوبکر با اینکه خود مدعی بوده و به عنوان اینکه حکومت بر مردم دارد ادعا داشته است چگونه خود را قاضی می خواند و از حضرت صدیقه علیها السلام شاهد می خواست تا بین خودش و آن حضرت حکم کند؟
ب. علی القاعده و به طور متعارف باید فصل مخاصمات و مرافعات در محکمه ای صورت بگیرد که متخاصمان و دو طرف دعوا صلاحیت آن را قبول داشته باشند و مدعی باید در چنین محکمه ای اقامه دعوا نماید درحالی که نه چنان محکمه ای وجود داشت و نه حضرت زهرا علیها السلام کسی را غیر از علی علیه السلام صالح برای قضا و داوری می دانست.
ابوبکر هم که معلوم بود ـ با اینکه پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرموده بود: «أَقْضَاکُمْ عَلِی»[۲] ـ این داوری را به نزد علی علیه السلام نمی برد و خودش هم تا آن زمان کسی را برای قضا معین نکرده بود و اگر هم معین کرده بود حضرت صدیقه علیها السلام آن تعیین را شرعی نمی دانست و صلاحیت ناصب و منصوب را ردّ می فرمود.
ج. اگر گفته شود: ابوبکر خود را زمامدار مسلمین می دانست و به خود حق می داد که هم از سوی مسلمین اقامه دعوی نماید و هم به عنوان ولی امر مسلمین به قضا و داوری بنشیند.
جواب این است که بنابر مبنایی که ابوبکر و همدستانش عرضه می داشتند می خواستند مشروعیت حکومت را به عنوان اجماع امت یا اهل حلّ و عقد عنوان کنند درحالی که تا زمان غصب فدک اجماع امت به اتفاق شیعه و سنی محقق نشده بود زیرا به اجماع همه مورخین تا فاطمه زهرا علیها السلام زنده بود جمعی از شخصیت های معروف از بنی هاشم و غیر ایشان ـ که همه از اهل حل و عقد و نظر بودند ـ با ابوبکر بیعت نکردند و تا آن حضرت زنده بود نتوانستند با همه شدت و غلظتی که داشتند از این افراد سرشناس بیعت بگیرند. از دیگران هم که بیعت گرفته بودند بسیاری به تهدید و ارعاب بود.
بنابراین به مبنای خود آنها حکومت رسمیت شرعی و قانونی نیافته بود که این گونه تصرفات و سایر مداخلاتش در امور، شرعی و قانونی باشد.
د. ما انکار نمی کنیم که اگر حکومت شرعی باشد حاکم می تواند هم بین الناس در مرافعاتشان حکومت کند و هم از طرف مسلمین اقامه دعوا نماید اما در قضیه واحده این منطقی نیست و در سیره پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم سابقه نداشت که در قضیه واحده حاکم هم مدعی باشد هم قاضی. علاوه بر آنکه با لزوم جزم مدعی در ادعاء و جواز حکم قاضی به علم خود نیز منافات دارد.
هـ. اشکال مهم دیگر این است که ابوبکر اگر خود مدعی و قاضی بود ـ چنان که در این واقعه عمل کرد ـ اگر جزم داشت که فدک ملک مسلمین است و حضرت صدیقه کبری علیها السلام ـ با مقام عصمت و طهارتش ـ به ناحق ادعای ملکیت آن را می نماید، چرا از آن حضرت مطالبه بینه کرد و به علم خود عمل نکرد؟ و اگر جزم نداشت و احتمال می داد که حق با آن حضرت باشد چگونه و چرا ادعا کرد و فدک را متصرف شد؟ درحالی که مدعی باید در ادعای خود به حقانیت خود جزم داشته باشد.
استصحاب بقای مالکیت اگر در اینجا جاری باشد فقط این اثر را دارد که ذی الید مدعی شناخته شود و از او بینه مطالبه گردد اما اصل طرح دعوا و استماع آن علیه ذی الید به مجرد استصحاب مسموع نیست. مثلاً اگر خانه پدر زید در ید عمرو باشد که مدعی خرید آن خانه از پدر زید باشد و زید بخواهد به مجرد اینکه این خانه قبلاً ملک پدرم بوده است و به استصحاب مالکیت سابقه بدون ادعای جزمی غصبیت و عدوانی بودن آن در ید عمرو ادعای نماید، ادعای او مسموع نمی شود.
به این ملاحظات معلوم می شود که موازین قضایی در غصب حق زهرای اطهر علیها السلام رعایت نشده است و عقده ها و حسادت ها و کینه های جاهلیت و جاه طلبی های منافقین ـ که در وجود چند نفر به خصوص آن دو نفر تبرّز و تمرکز یافت ـ موجب این ستم ها به دختر مظلومه حضرت امام المرسلین صلی الله علیه و آله و سلم شد.
پس از تمام این نکات و ملاحظات آنچه نفاق این توطئه گرها را اثبات می نماید و ایمان صادق آنها را به وحی و رسالت زیر سوال برده است این است که آیا اینها در صداقت و طهارت حضرت زهرا علیها السلام بعد از آن همه تنصیصات و تصریحات پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم و بعد از نزول آیه تطهیر و آن اعلام های مکرر که زهرا علیها السلام از اهل بیت علیهم السلام است و از اهل آیه تطهیر است و سیده زنان عالمیان و سیده زنان اهل بهشت است و و و… شک داشتند. اگر شک داشتند، پس شک آنها با ادعای ایمان به خدا و رسول چگونه قابل قبول است؟ و اگر شک نداشتند پس این معاملات و این ظلم ها را که مرتکب شدند چگونه جواب می دهند؟
و پس از همه اینها آیا این بود مزد رسالت پیغمبری که آن همه رنج و اذیت و زحمت و مرارت را در راه هدایت این مردم متحمل شد که پاره تن او را این گونه برنجانند؟
آیا اگر فدک ملک مسلمین بود همان طور که به امر خداوند متعال پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم آن را به حضرت زهرا علیها السلام واگذر کرده بود ابوبکر هم آن را واگذار می کرد و به خدا و پیغمبر تأسّی می نمود کسی از مسلمانان به او اعتراض می کرد؟
یقیناً هیچ مسلمانی ـ مگر همان عده ای که بودن فدک را در اختیار زهرا علیها السلام مخالف سیاست های خود می دانستند ـ راضی به استرداد فدک از آن حضرت نبود. وَسَیعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَی مُنْقَلَبٍ ینْقَلِبُونَ.
و. قیاس جریان غصب فدک و مطالبه بینه از حضرت زهرا علیها السلام با دعوای امیرالمومنین علیه السلام بر زره قیاس مع الفارق بل مع الفوارق است؛ زیرا:
اولاً: در آن دعوا از ذی الید بینه خواسته نشده است تا خلاف قوانین قضایی عمل شده باشد اما در دعوای ابوبکر بر حضرت زهرا علیها السلام از آن حضرت که ذی الید بود بینه خواسته شد.
ثانیاً: چنان که گفتیم از هر نظر محاکمه عادی و سالم و مستقیم نبود و یک برخورد به تمام معنی سیاسی بود نه یک محاکمه واقعی و حقیقی.
ثالثاً: شریح قاضی اگرچه در عصر امیرالمومنین علیه السلام هم قاضی بود اما او از بقایا و عمّال همان رژیمی بود که غصب فدک از حضرت سیده النساء علیها السلام نمود و امیرالمومنین علیه السلام به ملاحظاتی به عزل او مبادرت نورزید اما برای انفاذ احکام او ترتیبی مقرر کرد که حقوق مردم ضایع نشود.
علی هذا از مثل او نمی توان انتظار داشت که با دعوای امیرالمومنین علیه السلام برخورد مناسب نموده و از دعوای آن حضرت علم به واقع پیدا کند و حکم کند. اگر حاکم مالک اشتر یا عمار یاسر یا سایر اصحاب عارف به مقام حضرت بودند به علم خود حکم می دادند. ولی بعد از اینکه آن اساس و شالوده ریخته شد که از حضرت زهرا علیها السلام فدک را غصب نمودند و طهارت و صداقت و عصمت منصوصه و مسلّمه آن حضرت را رعایت نکردند معلوم است جریان قضا بر همین منوال استقرار می یابد و از امیرالمومنین علیه السلام نیز در این واقعه که ذی الید هم نبوده است به طریق اولی بینه می طلبیدند.
مع ذلک احتمال می رود سرّ اینکه حضرت (بر تقدیر صحت سند این حدیث) به این داوری شریح اعتراضی نکرد این بوده است که یا خود حضرت به او دستور داده بود که این گونه عمل نماید تا سبب تألیف قلب آن شخص به اسلام و رغبت او به ایمان شود چنان که شد و ایمان آورد و یا اینکه چون ملاحظه فرمود این برخورد قاضی سبب اقبال او به اسلام می گردد آن داوری را پذیرفت.
خلاصه اینکه این دو واقعه را که نخستین آن از هر لحاظ در نهایت اهمیت و معلول یک توطئه بزرگ سیاسی بوده و دوم یک واقعه ساده ای است که از آن هم بزرگواری امیرالمومنین علیه السلام مشهود است نباید به هم قیاس کرد.
وَالْـحَمْدُ للهِ أَوَّلاً وَآخِراً، وَصَلَّی اللهُ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِینَ.
پی نوشت ها:
۱. نهج البلاغه، خطبه ۳۳ (ص۷۶).
۲. این روایت مورد اتفاق فریقین است و در کتب عامه ازجمله ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱۲، ص۱۳۵؛ طبری، ذخائر العقبی، ص۸۳؛ احمد بن حنبل، مسند، ج۵، ص۱۱۳ آن را نقل کرده اند. ابن ابی الحدید می گوید: قَدْ رَوَتِ الْعَامَّهُ وَالْخَاصَّهُ قَوْلَهُ: «أَقْضَاکُمْ عَلِی». شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۱۸.
مصلحت یا مظلومیت؟ پشت پرده تصمیم تاریخی امیرالمؤمنین (ع)
پرسش:
چرا حضرت علی از خانواده خود در برابر هجوم دشمنان دفاع نکرد و اجازه داد همسرش آسیب ببیند و فرزندش جان دهد؟؟
پاسخ:
در این رابطه توجه به نکات ذیل لازم است:
۱. مراجعه به تاریخ و درک شرایطی که در زمان شهادت پیامبر گرامی بر منطقه و جهان حاکم بود و دقت در شرایط پیش از رحلت به روشنی فلسفه عدم دفاع حضرت امیر را روشن میکند.
سه خطر مهم به صورت یک مثلث شوم دین و موجودیت اسلام را تهدید میکرد؛
۱. ضلع اول این مثلث شوم خطر امپراتوری روم بود.
۲. ضلع دوم در امپراتوری ایران
۳. ضلع سوم در گروه منافقان داخلی
نسبت به خطر اول و اهمیت بسیار آن کافی است که بدانیم پیامبر گرامی همواره تا آخرین لحظات حیات خویش به آن میاندیشید. از این رو در آستانه وفاتش سپاه عظیمی به فرماندهی اسامه بن زید تجهیز کرد و برای رویارویی با رومیان اعزام کرد و هر که را که از آن تخلف کند لعن کرد.(۱)
نسبت به خطر ضلع دوم نیز کافی است بدانیم که دشمن تند خویی بود که نامه پیامبر را پاره کرد و به حاکم یمن نوشت که رسول خدا را دستگیر کرده و خودش یا سرش را برای وی بفرستد:(۲)
نسبت به خطر سوم هم باید بدانیم که گروه منافقان پیوسته برای پیامبر مزاحمت ایجاد میکردند و با توطئههای گوناگون آن حضرت را میآزردند و قرآن کریم پیوسته در سورههای مختلف از آنان و خصلتها و نفاق و آزار و تلاشهای پلید آنان سخن میگوید تا آنجا که یک سوره کامل به نام «منافقون» نامیده شد که درباره منافقان و نیتها و کارهای شوم آنان است.(۳)
با وجود این مثلث خطرناک آیا صلاح بود که حضرت علی دست به شمشیر ببرد و با ایجاد هرج و مرج جامعه اسلامی را با خطر نابودی مواجه کند؟
۲. علامه بزرگوار مجلسی روایت میکند:
«امیر مومنان بعد از جنگ نهروان در مجلسی نشسته بود و مردم سخن میگفتند تا آنجا که خطاب به ایشان عرضه داشتند چرا دشمنانت نبرد نکردی چنان که با طلحه و زبیر و معاویه نبرد کردی؟ چرا با شمشیرت آنان را نزدی و حقت را از آنان نگرفتی؟
حضرت علی فرمود:
«من به شش پیامبر اقتدا کردم که آنان به خاطر خوف و هراس از نبرد با دشمنانشان خود داری کردند. نوح و لوط و ابراهیم و موسی و هارون و محمد زمانی که در مکه بود و به غار پناه برد. (من نیز خوف از بین رفتن اسلام را داشتم)(۴)
وفرمود:
«به خدا سوگند اگر از تفرقه میان مسلمانان و بازگشت کفر و نابودی دین نمیترسیدم قطعا برخورد من با مخالفان غیر از آن چیزی بود که اتفاق افتاد»(۵)
امام صادق فرمود:
«علی با آنان نبرد نکرد زیرا نگران بود که مردم به آیین کفر و جاهلی خود بازگردند»(۶)
۳. با توجه به نکات فوق است که پیامبر گرامی حضرت علی را مامور به صبر و خویشتن داری کردند و حضرت علی نیز اطاعت نمودند. چنان که حضرت در وصیت خود به علی چنین فرمود:
«تورا به صبر در برابر آنچه از این گروه به تو وفاطمه خواهد رسید سفارش میکنم صبر را پیشه خود ساز تا بر من وارد شوید»(۷)
۴. کمبود یاران نیز در این مساله موثر بوده است. اگر حضرت علی یاران قابلی داشت که میتوانست در اندک زمانی فتنه را خاموش کند و آرامش را به جامعه اسلامی باز گرداند حتما چنین میکرد اما متاسفانه یاران قابلی برای حضرت باقی نمانده بودند چنان که خود حضرت میفرماید:
«در امر خود نظر کردم دیدم نه یاوری دارم و نه مدافع و همکاری ... لذا چشمان پر از خاشاک را بر هم گذارده همچون کسی که استخوان در گلویش گیر کرده و با صبر در امر بسیار تلخی شکیبایی کردم»(۸)
در روایتی آمده است که از امام رضا سوال کردند که چرا علی با دشمنانش ۲۵ سال بعد رسول الله نجنگید سپس در ایام خلافتش با دشمنانش جنگید؟
امام پاسخ داد:
«او به پیامبر اقتدا کرد چرا که پیامبر نیز به مدت ۱۳ سال در مکه و چند ماه در مدینه به دلیل کمی یاران جهاد با مشرکین را ترک کرد. با این وجود خللی به نبوتش وارد نمیشود همچنین خللی به امامت علی نیز وارد نمیشود چون علت ترک جهاد در مورد پیامبر وعلی یکی است(وآن کمی یاران بود)»(۹)
پیامبر به حضرت علی چنین وصیت کرد:
«قریش به زودی بر علیه تو دست به دست هم میدهند وبر ظلم بر تو اجتماع میکنند اگر یارانی داشتی با آنان بجنگد واگر اعوانی نیافتی دست نگه دار»(۱۰)
اگر بخواهیم بر اساس مبانی اهلسنت هم به شبهه مطرح شده پاسخ نقضی بدهیم، میگوییم:
۱. پیامبر گرامی اسلام در مکه شاهد ظلمها و آزارها و شکنجههای بینهایت نسبت به مسلمین و نوامیس آنها بود. چرا پیامبر در برابر مشرکین دست به شمشیر نبرد و از نوامیس مسلمین دفاع نکرد؟
امیر مومنان به همان دلیل از خود واکنش نشان نداد که رسول خدا در هنگام کشته شدن سمیه مادر عمار توسط مشرکین و تعرض به او از خود واکنش نشان نداد.
ابن حجر مینویسد:
«سمیه مادر عمار کسی بود که ابوجهل او را آزار میکرد و آن قدر با نیزه بر پایین شکمش زد تا به شهادت رسید. خاندان مغیره او را به خاطر مسلمانی شکنجه دادند تا او را کشتند. رسول خدا منظره شکنجه شدن عمار و پدرش و مادرش را در مکه میدید و میفرمود ای خاندان یاسر صبور باشید که وعده گاه شما بهشت است»(۱۱)
۲. حضرت علی به این روایت که در کتب اهل سنت آمده است عمل کرد و از خود واکنشی نشان نداد.
مسلم در صحیح نقل میکند که پیامبر گرامی فرمود:
«پس از من پیشوایانی بر مسند قدرت خواهند نشست که از هدایت من بهره نبردهاند و به سنت من عمل نکرده و در میان آنها افرادی خواهند بود که در شکل و پوست آدمیزاد اما قلب آنها قلب شیطان است. به سخنان آنان گوش ده و از فرمانشان اطاعت کن اگر شما را مورد ضرب و شتم قرار داده و اموال شما را غارت کردند وظیفه شما اطاعت و فرمانبرداری آنهاست»(۱۲)
پینوشت:
(۱) بحار الانوار، ج۲۲، ص۴۶۸
(۲). بحار الانوار، ج۲۰، ص۳۷۸
(۳). الالهیات، سبحانی، ج۴، ص۴۸
(۴). بحار الانوار، ج۲۹، ص۴۱۷
(۵) شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۱، ص۱۸۴؛ الاستیعاب، ج۲، ص۴۹۷
(۶). بحار الانوار، ج۲۹، ص۴۴۰
(۷). خصائص الائمه، رضی، ص۷۳؛ بحار الانوار، ج۲۲، ص۴۸۴
(۸). نهج البلاغه خطبه۲۱۷
(۹). بحار الانوار، ج۲۹، ص۴۳۵
(۱۰). همان مدرک _ احتجاج، ج۱، ص۲۸۰
(۱۱) الاصابه، ج۷، ص۷۱۲
(۱۲). صحیح مسلم، ج۳، ص۱۴۷۶؛ سنن بیهقی، ج۸، ص۱۵۹؛ کنزالعمال، ج۵، ص۳۰۹
آیا پیامبر بعد از ۲۳ سال بعثت نتوانست تعدادی صحابه تربیت کند که از دخترش دفاع کنند؟
کلیپی از یک وهابی منتشر شده که آیا پیامبر بعد از ۲۳ سال بعثت نتوانست تعدادی صحابه تربیت کند که از دخترش دفاع کنند! آیا چنین چیزی قابل قبول است؟!!
پاسخ:
در این شکی نیست که پیامبر گرامی تمام تلاش خود را برای تربیت امت و هدایت مسلمین به کار بست و از هیچ تلاشی در این زمینه کوتاهی نکرد.
او به قدری دلسوز نسبت به مؤمنان و غیر مؤمنان بود، که از عدم ایمان گروهی، سخت رنج میبرد تا آنجا که نزدیک بود از غصه هلاک شود.
در آیه ۶ سوره کهف میخوانیم که خداوند در مقام دلداری به پیامبر اکرم میفرماید؛ «گویی میخواهی، خود را به خاطر اعمال آنها از غم و اندوه هلاک کنی اگر به این گفتار ایمان نیاورند!».
شبیه همین معنا در آیه ۳ سوره شعراء آمده است: <لَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَفْسَکَ أَلَّا یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ>».
و در آیه ۱۲۸ سوره توبه آمده است <لَقَدْ جَاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنِینَ رَءُوفٌ رَحِیمٌ>: «به یقین، پیامبری از میان شما به سویتان آمد که رنجهای شما بر او سخت است؛ و اصرار بر هدایت شما دارد؛ و نسبت به مؤمنان، رئوف و مهربان است».
بنابراین از ناحیه پیامبر و دعوت او و سعی وتلاش بیپایانش هیچ گونه کاستی در زمینه هدایت افراد نبوده است، اما همه صحابه در پذیرش هدایت پیامبر برابر نبودند، کسانی میتوانستند از هدایت پیامبر بهره مند شوند که آمادگی لازم را در خود به وجود آورده بودند.
همنشینی صحابه با آن حضرت، هرگز بیشتر و شدیدتر از همنشینی همسر نوح و همسر لوط با آن دو مرد بزرگوار نبوده است.
زنان این دو، شبها و روزها با آن دو بودهاند، لیکن متأسفانه هیچ فایدهای نداشته است.
قرآن کریم زن نوح و زن لوط را به عنوان نمونه کافران یاد میکند که در کنار دو بنده صالح خدا بودند، اما به آن دو خیانت کردند و این همنشینی نتوانست آنان را از عذاب الهی برهاند و اهل دوزخ شدند. (تحریم، آیه ۱۰)
افتخار همنشینی با پیامبر، امتیاز بیشتر و اثرگذارتر از افتخار همسری پیامبر نیست.
خداوند در باره همسران پیامبر فرموده است: «ای همسران پیامبر! هر کدام از شما کار زشت آشکاری انجام دهد، دو برابر عذاب خواهد شد.» (احزاب، آیه ۳۰)
در جای دیگر قرآن همسران پیامبر را ملامت میکند که چرا راز آن حضرت را فاش ساختند. (تحریم، آیه ۳-۵)
در این عتابها به زمینههای تلاش بر ضدّ پیامبر در میان برخی از همسران آن حضرت اشاره شده است و خداوند خبر میدهد که چون خدا و جبرئیل و مؤمنان صالح و فرشتگان، پشتیبان پیامبرند، آنان به خواستههای خود نمیرسند.
همه این آیات نشان میدهد که صِرف همنشینی علّت تامّه تغییر همنشین به یک انسان عادل صالح خداترس نیست و مانع پرهیز از گناه کوچک یا بزرگ نمیشود.
بلکه اگر کسی شایستگی هدایت و تصمیم بهره گیری داشته باشد، این همنشینی و مصاحبت میتواند زمینه ساز آن باشد، پس همنشینیها تأثیرهای متفاوتی دارد و همه به یک شکل نیست.
در حالات حضرت نوح علیه السلام در قرآن مجید آمده است که او نهصد و پنجاه سال در میان قوم خود بر امر تبلیغ و هدایت مشغول بود، و در این مدت جز عدّه قلیلی _ در تواریخ هشتاد و چند نفر شمرده شدهاند _ ، به او ایمان نیاوردند. (عنکبوت، آیه ۱۴، هود، آیه ۴۰)
یعنی با یک حساب ساده حضرت نوح علیه السلام برای هدایت هریک نفر حدود دوازده سال زحمت کشید.
قرآن کریم، اصحاب پیامبر را به انواع مختلفی تقسیم میکند، بدون فرق بین بدری و غیر بدری و بین آنکه قبل از حدیبیه ایمان آورده باشد یا پس از آن، قبل از فتح به مسلمانان پیوسته باشد یا پس از آن.
چهرههای اصلی این گروهها از این قرار است:
۱. منافقان شناخته شده (منافقون، آیه ۱)
۲. منافقان نیرنگ باز (توبه، آیه ۱۰۱)
۳. بیماردلان (احزاب، آیه ۱۲)
۴. گوش سپردگان به فتنه گران دشمن (توبه، آیه ۴۵-۴۷)
۵. آمیزندگان کار خوب و بد (توبه، آیه ۱۰۲)
۶. افراد در آستانه ارتداد (آلعمران، آیه ۱۵۴)
۷. تسلیم شدگان غیرمؤمن (حجرات، آیه ۱۴)
۸. مؤلفة القلوب (توبه، آیه ۶۰)
۹. فاسق (حجرات، آیه ۶)
۱۰. از جبهه گریزان در مقابل کفار (انفال، آیه ۱۵-۱۶)
بنابراین همه صحابه دعوت پیامبر گرامی را با جان و دل پذیرا نبودند، لذا در نقلهای اهل سنت آمده است که پیامبر گرامی فرمود:
«گروهی از اصحابم روز قیامت بر من وارد میشوند وآنان را از حوض کوثر محروم میکنند و من میگویم: خدایا، اصحابم! میگوید: تو نمیدانی پس از تو چه کردند، آنان به جاهلیت و به عقب برگشتند»[۱]
مسلم از اسماء دختر ابی بکر نقل میکند که پیامبر خدا فرمود؛ «من کنار حوض، به کسانی از شما که بر من وارد میشوند مینگرم، جلوی ورود کسانی را میگیرند.
میگویم: پروردگارا، اینان از من و از امت منند. گفته میشود: آیا نمیدانی پس از تو چه کردند؟ به خدا پس از تو چیزی نگذشت که به عقب و جاهلیت برگشتند.»[۲]
بنابراین اگر اکثر صحابه پس از شهادت پیامبر گرامی به علی و فاطمه علیهما السلام پشت کردند و آنان را یاری نکردند، این پشت کردن به خاطر ناخالصیهایی بوده که در درون خودشان بوده است که از تربیت و تعالیم پیامبر استفاده نکردند و اشکالی به تربیت پیامبر نیست، چنان که حضرت موسی علیه السلام سالها در در هدایت بنی اسرائیل تلاش کرد، اما به یک باره بنی اسرائیل راه شرک و گوساله پرستی را در پیش گرفتند و به تعالیم و هدایت موسی توجه نکردند چنان که قرآن نقل میکند که حضرت موسی برادر خود حضرت هارون را به عنوان جانشین خود در میان بنی اسرائیل منصوب داشت و خود به میعاد گاه خداوند برای گرفتن احکام تورات رفت؛
«ما به موسی سی شب وعده گذاشتیم سپس آن را با ده شب دیگر تکمیل نمودیم به این ترتیب میعاد پرودگارش با او چهل شب شد و «موسی به برادرش هارون گفت جانشین من در میان قوم من باش...»[۳]
اما بنی اسراییل خلافت و جانشینی هارون را نادیده گرفتند و به وصیت و هدایت موسی عمل نکردند و راه کفر و شرک و بت پرستی و گوساله پرستی را در غیاب موسی در پیش گرفتند چنان که قرآن نقل میکند:
«قوم موسی بعد از (رفتن) او (به میعاد گاه خداوند) از زیور آلات خود گوسالهای ساختند ... هنگامی که موسی خشمگین و اندوهناک به سوی قوم خود بازگشت گفت پس از من بد جانشینانی برایم بودید (و آیین مرا ضایع کردید) ... (هارون گفت) فرزند مادرم این گروه مرا در فشار گذاشتند و نزدیک بود مرا به قتل برسانند...»[۴]
آیا کفر و شرک بنی اسرائیل و نبود انسانهای صالح نزد آنان به خاطر کوتاهی موسی و هارون در هدایت آنها بوده است یا به خاطر آن بوده که خود بنی اسرائیل از هدایت آن دو پیامبر بهره نگرفتند.
این سخن در مورد صحابه پیامبر هم است که جز تعداد اندکی از آنان کسی بر عهد و پیمانش با خداوند و رسولش ثابت قدم نماند و آن تعدادی هم که ثابت بودند، به اندازهای نبودند که بتوانند مانع ظلمهایی شوند که به اهل بیت پیامبر وارد شد.
پینوشت:
[۱]. صحیح بخاری، ج۴، ص۳۵۵
[۲]. شرح صحیح مسلم، نووی، ج۱۵، ص۶۱
[۳]. اعراف، آیه ۱۴۲
[۴]. اعراف، آیه ۱۴۸ تا ۱۵۱
فضایل حضرت زهرا(س) در منابع اهل سنت + سند
در کتابهای حدیث اهلسنت، روایت مشهور و متواتری با این مضمون از پیامبر صلیاللهعلیهوآله نقل شده است که فرمود: «فاطمه پاره تن من است؛ هر کس او را بیازارد مرا آزرده است».[۱]
این روایت توسط بسیاری از صحابه نقل شده و در کتب حدیثی فراوانی مندرج است. علمای اهل سنت نتایج مختلفی از این حدیث گرفتهاند:
ابنحجر عسقلانی، پس از نقل این حدیث میگوید: «آزار و اذیت فاطمه سلاماللهعلیها حرام است، زیرا هر چیزی که او را آزرده خاطر کند، پیامبر صلیاللهعلیهوآله را آزرده خاطر میکند ...».
سپس نتیجه میگیرد که آنچه تاریخ گذشته به ما یادآوری میکند، این است که جزای آن کس که زهرا سلاماللهعلیها را بیازارد، گرفتاری در دنیاست و البته عذاب او در آخرت شدیدتر خواهد بود.[۲]
سمهودی پس از نقل این حدیث میگوید: «روشن است که نه تنها فاطمه سلاماللهعلیها پاره تن پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله است، بلکه اولاد حضرت فاطمه سلاماللهعلیها همچون بضعه فاطمهاند».[۳]
مناوی میگوید: «سهیلی با این حدیث استدلال میکند که هر کس فاطمه سلاماللهعلیها را دشنام دهد، کافر است.
(چراکه به معنی بغض او نسبت به آن حضرت است و خداوند چنین کسی را دشمن میدارد) همچنین فاطمه سلاماللهعلیها از ابوبکر و عمر نیز برتر است».[۴]
عایشه میگوید: «جز پیامبر صلیاللهعلیهوآله، احدی را برتر از فاطمه سلاماللهعلیها ندیدم».[۵]
آلوسی میگوید: «افضلیت فاطمه سلاماللهعلیها بر همه زنان، حتی بر عایشه نیز ثابت است؛ ... به نظر من، برترین زنان عالم، فاطمه سلاماللهعلیها است، سپس مادرش خدیجه، سپس عایشه!» «اینکه پیامبر صلیاللهعلیهوآله فرمود: دو سوم دین خود را از عایشه بگیرید، بر فرض صحت، دلیل بر برتری او بر حضرت زهرا سلاماللهعلیها نیست، زیرا پیامبر صلیاللهعلیهوآله میدانست که دخترش مدت زیادی زنده نمیماند.
اگر میدانست که زهرا سلاماللهعلیها بیشتر عمر میکند، چه بسا میگفت که تمام دین خود را از زهرا سلاماللهعلیها بگیرید! نگفتن این کلام در حق کسی که عقل و نقل دلالت بر علم او میکند، دلالت بر مفضول بودنش ندارد.[۶]
ابنحجر عسقلانی میگوید: «افضلیت حضرت زهرا سلاماللهعلیها بر تمام زنان دوران خود و بعد از خود، در حدیث نبوی آمده است که ایشان سرور زنان دو عالم است و در کمال، احدی از زنان امت اسلام با او شریک نیست».[۷]
وی مینویسد: گفته شده که بر افضلیت حضرت زهرا سلاماللهعلیها اجماع صورت گرفته است و اختلاف پس از ایشان، بین حضرت خدیجه و عایشه است.[۸]
مالک بن انس هم گفته است که در فضیلت، هیچ کسی را بر پاره تن رسول الله، حضرت فاطمه سلاماللهعلیها، ترجیح نمیدهم.[۹]
سیوطی چند حدیث درباره «چهار خانم برتر عالم» نقل میکند که در یکی از این احادیث آمده، حضرت زهرا سلاماللهعلیها برتر آنان، از حیث علم است.[۱۰]
حاکم نیشابوری نیز پس از نقل این روایت میگوید: «این روایت صحیح را صحیح بخاری و مسلم نقل نکرده است و تنها در صحیح مسلم روایت «خیر نساء العالمین اربع» بیان شده است». در حالی که روایت مذکور از صحیح مسلم حذف شده است.
از رسول خدا صلیاللهعلیهوآله نقل شده است: «دخترم را فاطمه نامیدم، زیرا که خداوند او و دوستدارانش را از آتش جهنم دور کرده است».[۱۱]
مناوی و سیوطی از عالمان انساب نقل میکنند که نسب پیامبر صلیاللهعلیهوآله جز از نسل حضرت زهرا سلاماللهعلیها منقرض شد[۱۲].
ابنعباس نقل کرده که پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله فرمود: «تمام پیوندهای نسبی و سببی در قیامت بریده میشود، مگر رابطه سببی و نسبی با من». بنابراین تنها پیوند سببی یا نسبی با حضرت زهرا سلاماللهعلیها در قیامت برقرار است.
عالمان اهل سنت، تأیید کردهاند هنگامیکه آیه ۲۶ سوره اسراء نازل شد، پیامبر اکرم فدک را به حضرت فاطمه سلاماللهعلیها بخشید و ازجمله آن علما ابوبکر بزار، ابویعلی موصلی، ابن ابیحاتم رازی، ابن مردویه، حاکم نیشابوری، طبرانی، هیثمی، و سیوطی هستند.
ابن ابیالحدید از استاد خود -ابوجعفر- و عبدالجبار نقل میکند که اگرچه رفتار خلفا در پس ندادن فدک به حضرت فاطمه سلاماللهعلیها بر طبق شرع بوده، ولی احترام حضرت زهرا سلاماللهعلیها و مقام او، لحاظ نشد.[۱۳]
زمخشری هم ماجرای مباهله را برترین فضلیت اصحاب کساء میداند.[۱۴]
رفتار پیامبر صلیاللهعلیهوآله نسبت به حضرت زهرا سلاماللهعلیها چنان محترمانه بود که عایشه با تعجب نقل میکند: «هرگاه فاطمه سلاماللهعلیها بر پیامبر صلیاللهعلیهوآله وارد میشد، پیامبر صلیاللهعلیهوآله به او خوشآمد میگفت و به سوی او میرفت و دستش را میگرفت و میبوسید و او را در جای خود مینشاند».[۱۵]
پینوشت:
[۱]. «تواتر روایت «فاطمة بضعة منی ...»
[۲]. فتح الباری، ابن حجر، ج۷، ص۱۰۵و۱۰۶.
[۳]. فیض القدیر، مناوی، ج۴، ص۴۲۱.
[۴]. همان.
[۵]. الاصابة فی تمییز الصحابه، ابن حجر، ج۸، ص۱۵۸.
[۶]. روح المعانی، آلوسی، ج۳، ص۱۵۶.
[۷]. فتح الباری، ابن حجر، ج۷، ص۱۰۵و۱۰۶.
[۸]. همان، ص۱۰۹.
[۹]. مرقاة المفاتیح شرح مشکاة المصابیح، ملاعلی قاری، ج۱۱، ص۲۹۲.
[۱۰]. الدر المنثور، سیوطی، ج۳، ص۵۴۰.
[۱۱]. فرائد السمطین، جوینی شافعی، ج۲، ص۴۸ و ۵۸.
[۱۲]. اتحاف السائل بما لفاطمه من المناقب والفضائل، مناوی، ص۹۵ و ۹۶ و الثغور الباسمه، سیوطی، ص۸۸.
[۱۳]. شرح نهجالبلاغه، ابن ابیالحدید، ج۱۴، ص۳۳۴.
[۱۴]. الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، زمخشری، ج۱، ص۵۶۶.
[۱۵]. المستدرک، حاکم نیشابوری، ج۳، ص۱۶۷ و ۱۶۸.
بیانات در دیدار خانوادههای شهدای امنیت
و الحمد لله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا ابیالقاسم المصطفی محمّد و علی آله الاطیبین الاطهرین المنتجبین الهداة المهدیّین سیّما بقیّة الله فی الارضین.
خیلی خوش آمدید خانوادههای عزیز و معظّم و معزّز شهیدان امنیّت. حقّ بزرگ شهدای شما و خانوادههایشان، خود شما، پدرها و مادرها، همسرها، فرزندها بر ملّت ایران، حقیقتاً توصیفناشدنی است. انشاءالله که این جلسهی ما که با حضور شما و با نفَس گرم این برادران منوّر شد، بتواند دلهای ما را بیشتر از پیش متوجّه کند به حقیقت لطف الهی و فضل الهی بر ملّت ایران.
ارزش «شهدای امنیّت» را چه جور میشود فهمید؟ از اهمّیّت و ارزش «امنیّت» میشود فهمید. وقتی ما تشخیص دادیم و فهمیدیم که امنیّت چقدر برای کشور مهم است، آن وقت برای حافظ امنیّت ــ چه از سازمان انتظامی باشد، چه از بسیج باشد، چه از دستگاههای اطّلاعاتی باشد؛ از هر جا ــ برای کسی که در این راه سینه سپر کرده است، اهمّیّت قائل میشویم و شهید این راه را جزو برترین شهدای راه حق به شمار میآوریم؛ واقع قضیّه هم همین است.
قطعاً یکی از برترین نیازهای هر کشوری، هر جامعهای، امنیّت است. اگر امنیّت در جامعه نباشد، هیچ چیزی نیست؛ نه اقتصاد هست، نه علم هست، نه پیشرفت هست، نه خانواده هست. امنیّت، در واقع، زیربنای همهی وسیلهها و راههای پیشرفت یک ملّت و یک کشور است؛ امنیّت اینجور است. آرامش روانی جامعه ناشی از امنیّت است؛ امکان تحصیل و پیشرفت جوانان ناشی از امنیّت است؛ لذا نعمت بزرگ خدا است. شما ملاحظه کنید در قرآن کریم، رتبهی امنیّت را اینقدر خدای متعال بالا میآورد که به عنوان یک نعمت عظیم، یک منّت عظیم، آن را به مسلمانها یادآوری میکند: فَلیَعبُدوا رَبَّ هٰذَا البَیتِ * اَلَّذی اَطعَمَهُم مِن جوعٍ وَ آمَنَهُم مِن خَوف؛(۱) یعنی خدایی را عبادت کنید که این نعمتهای بزرگ را به شما داده؛ به شما امنیّت داده، به شما امکان زندگی امن و ایمن مرحمت کرده. این، اهمّیّت امنیّت است. خب، اگر اینقدر این موضوع مهم است، بنابراین اگر کسانی، فداکارانی، ازخودگذشتگانی، در این راه به شهادت برسند، جای تعجّب نیست؛ رتبهی این شهیدان هم رتبهی بسیار بالایی است.
هر جا امنیّت و حافظان امنیّت نباشند، شرارت هست؛ این قاعدهی کلّی است. لذاست که حوزهی مأموریّت این جوانان عزیز ما که در بخشهای مختلف امنیّت ــ که اشاره کردم ــ مشغول فعّالیّتند، بسیار وسیع است. همهی اینها مشمول این لطف الهی و تفضیل و موهبت پروردگار هستند که جزو برترینها محسوب میشوند. یک نفر در مرز شرارت میکند، یکی در داخل خیابان شرارت میکند، یکی با راهزنی در خانه و مغازهی این و آن شرارت میکند، یکی با شایعهپراکنی شرارت میکند، یکی با ارتکاب قتل شرارت میکند، یکی با قاچاق موادّ مخدّر شرارت میکند یا با قاچاق سلاح شرارت میکند؛ اینها همه شرارت است؛ هر کسی در مقابل هر کدام از این شقوق و امثال اینها بِایستد، عنوان «حافظ امنیّت» و «پاسدار امنیّت» بر او صادق است و این افتخار بزرگ شامل حال او است. در همهی این حوادث، این عزیزان هستند که سینه سپر میکنند و به پیشواز خطر میروند و کار میکنند.
یک نکتهای در اینجا وجود دارد و آن، این است که خب حالا برای حفظ امنیّت یک کشور، آن عنصر ضروری و لازم چیست؟ بعضیها در تحلیلهای گوناگون، در فهم عجیب از مسئله تصوّر میکنند اگر بخواهیم کشور در امنیّت باشد، بایستی سراغ ابزارهای حسّاسکنندهی قدرتها نرویم؛ مثلاً «چه لزومی دارد ما موشک با فلان بُرد را داشته باشیم که حسّاس بشوند»! خیال میکنند اینجوری، این شکلی میتوانند امنیّت کشور را تأمین کنند؛ یعنی در واقع اینجور فکر میکنند که اگر میخواهید کشور امن باشد، ضعیف باشید، ابزارهای قدرت را برای خودتان فراهم نکنید؛ بعضی اینجور قضاوت میکنند؛ این غلط است. آن چیزی که امنیّت را برای یک کشور حفظ میکند، «قدرت ملّی» آن کشور است، قوی بودن آن کشور است؛ قوی بودن از همهجهت: قوی بودن در علم، قوی بودن در اقتصاد، قوی بودن در امکان دفاع، قوی بودن در تسلیحات؛ اینها است که امنیّت یک کشور را حفظ میکند و تأمین میکند. هر وقت ما، بر اثر سوءِ سیاست زمامداران کشورمان، از رفتن به سمت ابزارهای قدرت روگردان شدیم، دشمن بر ما مسلّط شد. در دوران قاجار، دوران پهلوی، این مصیبت سر این ملّت آمد؛ ملّت را قوی نکردند. لذا شما میبینید در جنگ بینالملل اوّل و جنگ بینالملل دوّم ــ که هیچ کدام به ایران ارتباط نداشت و اعلام بیطرفی هم کردند ــ کشور ما اشغال شد؛ وقتی کشوری توانایی دفاع از خودش را ندارد اینجور میشود دیگر. این گناه زمامداران نالایق ــ بعضی نالایق، بعضی خائن و وابستهی به این و آن ــ نابخشودنی است که ملّت را ضعیف بار بیاورند که نتواند از خودش دفاع کند؛ طبعاً امنیّتش از بین خواهد رفت. راه تأمین امنیّت، قدرت است؛ ملّت ایران و مسئولین کشور باید این را هضم کنند: باید قوی شد.
ما این را بارها عرض کردهایم: باید قوی شد. ملّت باید روزبهروز خودش را بیشتر تقویت کند. ایرانِ قوی است که میتواند از خودش دفاع کند، میتواند امنیّت خودش را، پیشرفت خودش را تأمین کند، میتواند به دیگران هم از تفضّلات این پیشرفت و این قوّت کمک برساند. [برای] ایران قوی، قوّت لازم است. البتّه قوّت فقط ساخت تسلیحات نیست؛ قوّت علمی، تواناییهای سیاسی، تواناییهای مدیریّتی، همهی اینها جزو چیزهایی است که ایمنساز است، جامعه را به ایمنی میرساند. لذا این وظیفهی ما است، وظیفهی همهی مسئولین است که با آموزش، با تسلیحات، با پیشرفتهای گوناگون، کشور را قوی کنند.
یک نکتهی مهم در باب امنیّت ــ که خوب است من اینجا در خدمت شما خانوادههای عزیز شهیدان مطرح کنم ــ مسئلهی «امنیّت روانی» جامعه است، که کمتر به این توجّه میشود؛ امنیّت روانی جامعه؛ یعنی دچار اضطراب نکردن مردم، دچار ترس و تردید نکردن مردم؛ این[طور] است دیگر؛ این خیلی مهم است. بعضیها با خبری که میدهند، با تحلیلی که میکنند، با تفسیری که از وقایع میکنند، در مردم تردید ایجاد میکنند، ترس ایجاد میکنند؛ این از نظر خدای متعال مردود است؛ قرآن صریح است در این معنا؛ قرآن صریح در این معنا است: لَئِن لَم یَنتَهِ المُنافِقونَ وَ الَّذینَ فی قُلوبِهِم مَرَضٌ وَ المُرجِفونَ فِی المَدینَة؛(۲) «مرجفون» یعنی همینها. «مرجفون» یعنی کسانی که در دل مردم اضطراب ایجاد میکنند، ترس ایجاد میکنند؛ اگر چنانچه اینها از این کارشان دست برندارند، خدای متعال به پیغمبر میفرماید: لَنُغریَنَّکَ بِهِم؛(۳) تو را مأمور میکنیم که به سراغ اینها بروی و مجازاتشان کنی. اینقدر این مسئلهی امنیّت روانی مهم است. مرجفون همان کسانی هستند که امنیّت روانی جامعه را به هم میزنند، شایعهسازی میکنند؛ بعضیها از روی غرض، از مسائل گوناگون تحلیلهای غلط ارائه میدهند.
این کسانی که با فضای مجازی ارتباط دارند، به این نکات توجّه کنند! همهچیز را ــ هر چه به ذهن انسان میرسد ــ در فضای مجازی نبایستی منتشر کرد؛ ملاحظه کنید اثرش چیست؛ ببینید روی مردم، روی فکر مردم، روی روحیهی مردم چه تأثیری میگذارد. آن کسانی هم که دربارهی فضای مجازی ــ که حالا مکرّر اسمش آورده میشود و بحث میشود و مانند اینها ــ میخواهند تصمیمسازی کنند و تصمیمگیری کنند، به این بُعد قضیّه توجّه کنند. توجّه کنند که چطور ممکن است در فضای مجازی، یک تحلیل غلط، یک خبر غلط، یک برداشت غلط از یک مسئله مردم را دچار اضطراب کند، دچار تردید کند، دچار ترس کند. اینها چیزهایی است که امنیّت روانی جامعه را از بین میبرد. در بحث امنیّت، این مسئلهی امنیّت روانی مهم است و مسئولان کشور همچنان که امنیّت اجتماعی و امنیّت کوچه و بازار و امنیّت مرز و امنیّت خانههای مردم را موظّفند حفظ کنند، امنیّت روانی مردم را هم موظّفند حفظ کنند؛ این جزو وظایف آنها است.
دشمنان هم از این استفاده میکنند. امروز، دشمنان ملّتها و کشورها که طمع میورزند به منافع کشورهایی که میتوانند طمع بورزند، فقط با سلاح گرم، با جنگ گرم و سخت وارد نمیشوند، با جنگ نرم وارد میشوند. یکی از بخشهای جنگ نرم، همین ناایمنسازی روانی جامعه است؛ یکی هم این است. دیدهاید دیگر؛ شما در این چند سال هم مشاهده کردهاید که چطور دشمنان از فضای مجازی استفاده کردهاند برای اینکه اغراض خودشان را پیش ببرند. باید به این معنا توجّه بشود. این راجع به مسائل امنیّت.
خانوادههای شهدای امنیّت افتخار کنند، سربلند باشند. جوانهای شما به شهادت رسیدند ــ البتّه مقامات عالی الهی را به دست آوردند ــ شما را داغدار کردند، دلهای شما، جانهای شما، عواطف شما به خاطر فقدان این عزیزان رنج دید، درست است، لکن افتخار کنید؛ اینها در راه خوبی حرکت کردند، در راه خوبی شهید شدند، برای کار مهمّی سینه سپر کردند و نتیجهی تلاش اینها این است که کشور میتواند با امنیّت باشد؛ اگر اینها نباشند، اگر تأمینکنندگان و حافظان امنیّت نباشند، مشکلات فراوانی برای آحاد ملّت ایران پیش میآید. همهی ما بایستی قدرشان را بدانیم، شما هم افتخار کنید.
راجع به مسائل رژیم صهیونی خبیث، من دو نکته را بهاختصار اشاره میکنم و عبور میکنم. اوّلاً در قبال رژیم منحوس خبیث صهیونی، یک کوتاهی بزرگی در دنیا دارد انجام میگیرد. دولتها، ملّتها ــ بخصوص دولتها ــ مجامع جهانی مثل سازمان ملل و امثال اینها حقیقتاً دارند کوتاهی میکنند در مسئلهی مقابلهی با رژیم صهیونی. این کاری که رژیم در غزّه کرد و میکند، در لبنان کرد و میکند، از وحشیانهترین جنایات جنگی است. جنگ البتّه چیز سختی است بلاشک، منتها جنگ هم یک قواعدی دارد، یک قوانینی دارد، یک حدودی دارد. اینجور نیست که وقتی کسی با کسی میجنگد، همهی این حدود را زیر پا لگد کند و له کند، آنچنان که این باند جنایتکار حاکم بر فلسطین اشغالی دارند میکنند. دنیا باید در مقابل اینها بِایستد، دولتها باید بِایستند، دولتهای اسلامی بالخصوص باید بِایستند. بحث بر سر این نیست که کمک بکنند یا نکنند؛ اینکه جزو برترین محرّمات است؛ اندککمکی به این رژیم جزو زشتترین و بزرگترین گناهان است؛ در اینکه شکّی نیست؛ نه، باید در مقابلش بِایستند که این جنایات را انجام ندهد.
یک ائتلاف جهانی باید به وجود بیاید ــ ائتلاف سیاسی، ائتلاف اقتصادی، اگر لازم شد ائتلاف نظامی ــ علیه رژیم خبیث صهیونیستی که وحشیانهترین جنایات جنگی را دارد امروز انجام میدهد. خب، «جنایت جنگی» یکی از عناوین مجرمانه در عرف دنیای امروز است ؛ یعنی امروز در دنیا، جنایات جنگی محکوم است؛ نهاینکه فقط ما محکوم میکنیم؛ نه، همهی دنیا، همهی دادگاههای بینالمللی ــ آنهایی که بحق تشکیل شدهاند، آنهایی که نابحق تشکیل شدهاند ــ جنایت جنگی را محکوم میکنند. خب، دیگر جنایت جنگی از این بالاتر؟ ده هزار کودک کشته بشوند، ده هزار زن یا بیشتر به شهادت برسند؛ باید در مقابل آنها [ایستاد]. مطالبهی ما از دنیا و دنیای اسلام بالخصوص، تشکیل یک ائتلاف جهانی است علیه رژیم صهیونیستی.
مطلب دوّم مربوط به این حرکت شرورانهای است که دو شب پیش اینجا انجام دادند.(۴) خب، یک غلطی کردند؛ خودشان هم البتّه بزرگنمایی میکنند. بزرگنمایی آنها غلط است، امّا توجه داشته باشید که کوچکانگاری آن هم غلط است؛ اینکه ما بگوییم نه، چیزی نبود، اهمّیّتی نداشت و مانند اینها، این هم غلط است. بایستی خطای محاسباتی رژیم صهیونیستی به هم بخورد؛ اینها نسبت به ایران دچار خطای محاسباتیاند؛ اینها ایران را نمیشناسند، جوانان ایران را نمیشناسند، ملّت ایران را نمیشناسند، قدرت و توانایی و ابتکار و ارادهی ملّت ایران را هنوز نتوانستهاند درست بفهمند؛ این را ما باید به اینها بفهمانیم. کیفیّت کار را مسئولین ما باید تشخیص بدهند و درست بفهمند و آنچه صلاح این کشور و این ملّت است، آن را انجام بدهند. [آنها] باید بدانند ملّت ایران کیست، جوانان ایران چگونهاند. خود این فکر، این انگیزه، این رشادت، این آمادگیای که امروز در ملّت ایران وجود دارد، امنیّتساز است؛ این را بایستی حفظ کنیم.
از خدای متعال میخواهیم ما را در راه حق، در راه اسلام، در راه امام بزرگوار انشاءالله ثابتقدم بدارد و شما جوانهای عزیز را برای ما حفظ کند.
والسّلام علیکم و رحمة الله و برکاته
گزیدهای از بیانات در دیدار فرزندان شهیدان کرباسی و عواضه
فرزند شهیدان کرباسی و عواضه: من مهدی هستم، پسر شهید رضا عواضه و شهید معصومه کرباسی. الحمدلله، شکر خدا، غیر از تربیت و ارشاد کردن به راه مقاومت و راه ولایت، به هیچ راه دیگری ما را ارشاد نکردند. واقعاً علاقهی خیلی خاصّی به همدیگر داشتند؛ حتّی در لحظهی شهادتشان هم دستشان در دست یکدیگر بود.
رهبر انقلاب: بله، شنیدم.
فرزند شهیدان کرباسی و عواضه: خیلی لحظهی بزرگی بود. در روز شهادتشان که در منطقهی جونیه در لبنان، یک پهپاد اسرائیلی شناسایی و دنبالشان کرده بود، چهار موشک به ماشین آنها شلّیک شد که دوتای آن اصابت نکرد؛ سوّمی که به ماشین اصابت کرد، پدر و مادرم ماشین را کنار جادّه متوقّف کردند و با همدیگر از ماشین بیرون رفتند و درحالیکه دستشان در دستِ هم بود، موشک چهارم آنها را به شهادت رساند؛ الحمدللّه. لا یُکَلِّفُ اللهُ نَفساً اِلّا وُسعَها؛ اگر ما در اندازهی این مسئولیّت و این امتحان نبودیم، قطعاً خدا اینطوری ما را امتحان نمیکرد.
رهبر انقلاب: خداوند انشاءالله حفظتان کند. طاقتش را دارید الحمدلله. خدا فهمید که وسع شما به اندازهای هست که میتوانید تحمّل کنید، لذا [شما را] وارد کرد به این [امتحان]. امّا ثواب خدا بالاتر از این حرفها است. انشاءالله ثواب الهی شامل حال شما و مادر باشد.
فرزند شهیدان کرباسی و عواضه: در لبنان، رزمندهها و مقاومت واقعاً دعای شما را میخواهند؛ دعای همهی مؤمنین و مسلمین را.
رهبر انقلاب: دعا میکنیم؛ دائماً دعایشان میکنم.
بیانات در دیدار دستاندرکاران کنگره ملی شهدای کرمانشاه
بسم الله الرّحمن الرّحیم(۱)
و الحمد لله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا ابیالقاسم المصطفی محمّد و علی آله الطّیّبین الطّاهرین سیّما بقیّة الله فی الارضین.
خیلی خوش آمدید برادران عزیز، خواهران عزیز. و خیلی متشکّرم از بیانات امام جمعهی محترم و فرمانده محترم سپاه با این متنی که خواندند که هم زیبا بود، هم پُرمغز و پُرمطلب بود؛ خیلی ممنون.
کرمانشاه یکی از نقاط برجستهی کشور ما است. منهای فعّالیّت در انقلاب و در جنگ و مانند اینها، اساساً کرمانشاه محلّ اجتماع مذاهب مختلف، قومیّتهای مختلف و زندگی آرام و نجیبانهی با یکدیگر است؛ این وضع کرمانشاه است. و همهی این مجموعه در همهی بخشهای این استان، همین محدودهی طبیعی استان ــ حالا از لحاظ جغرافیایی اسمش را چه بگذاریم، آن مهم نیست ــ مرزداران صادق و صمیمی کشور در آن ناحیه و در آن منطقه بودند. این یک تعریف اجمالی از کرمانشاه است.
بنده هم هر چه به حافظهی خودم مراجعه میکنم و هر چه از کرمانشاه اطّلاع دارم، مایهی خرسندی و خشنودی هر کسی است که از اینها اطّلاع پیدا میکند. بنده کرمانشاه را هم در دوران جنگ دیدم، هم قبل از شروع جنگ آمدم کرمانشاه و آنجا حرکت مردم را [دیدم]. روز بیستودوّم بهمنی من در کرمانشاه بودم. در دوران جنگ، شهرهای مختلف کرمانشاه را ــ خود کرمانشاه و گیلانغرب و اسلامآباد غرب و پاوه و بقیّهی جاها را ــ [دیدم.] این آقای ملّا قادر(۲) آن وقت یک ماموستای جوانی بودند در پاوه؛ و مرحوم آقای اشرفی اصفهانی،(۳) شهید بزرگوار که واقعاً امثال ایشان حقّاً و انصافاً مایهی افتخار است؛ مرحوم اشرفی، پیرمرد، لکن مبارز و با عزم. [همینطور] مردم کرمانشاه که به همان تعبیر رایج خودشان واقعاً «پهلوان» و آمادهی دفاع و سینهسپرکرده. بحمدالله خاطرات ما از کرمانشاه، همه خاطرات برجسته و شیرینی است.
در دوران دفاع مقدّس و قبل از دفاع مقدّس، از اوّل انقلاب که درگیریها در آن منطقهی غرب کشور شروع شد، کرمانشاه خطّ مقدّم بود؛ یعنی اوّلین گروهی که برای مقابلهی با تجزیهطلبان خائن در منطقهی کردستان رفتند و حرکت کردند، از کرمانشاه رفتند. اوّلین گروه، بچّهها و جوانهای کرمانشاه بودند که بوقت، بهنگام فهمیدند که قضیّه چیست. ما آن وقت میدیدیم؛ حوادثی را که در آنجا میگذشت، در تهران عدّهای بودند اصلاً نمیفهمیدند معنای این حادثه چیست؛ به عنوان یک حرکت معمولیِ مردمی به آن نگاه میکردند؛ دستهای پشت قضیّه را و حوادث سنگینی را که این قضیّه برای کشور ممکن بود به وجود بیاورد نمیدیدند. جوانهای مبارز کرمانشاه دیدند این را؛ همان اوّل کار یک جمعی شدند و راه افتادند رفتند برای مواجهه و مقابله. در دورهی جنگ هم همینجور؛ در آن بمبارانهای عجیب که در همان اوایل سال ۶۰، بعضی از شهرهای کرمانشاه خلوت شده بود ــ بنده میرفتم آنجا خلوت بود؛ بعضی از شهرها اینجور بود که اصلاً در کوچه و خیابان آدم کسی را نمیدید ــ لکن مردم ایستادگی کردند، از رزمندگانی که از سایر نقاط به اینجا رفته بودند بخوبی پذیرایی کردند، با آنها همکاری کردند، مجموعهی نظامی تشکیل دادند، شهدائی هم تقدیم کردند که سردار، اسم این شهدای عزیز را آوردند؛ البتّه بعضیهایشان را که شهدای برجستهای بودند ایشان اسم آوردند.
خب؛ حالا ما هستیم و میراث این شهدا؛ ما هستیم و یاد این شهدا. ما امروز چه استفادهای [و چه کاری] از این حرکتِ عظیمِ جوانهای مؤمن و مخلص میتوانیم برای کشور و برای اسلام انجام بدهیم؟ این مهم است. این جوانها یک روز سینه سپر کردند و اجازه ندادند که دشمن تجاوز کند به این خاک؛ در آن بیابانها، در آن کوههای سر به فلک کشیده، در آن شرایط سخت ایستادگی کردند. من یادم نمیرود، از این کنارهی جادّه میگذشتیم، کوههای «برآفتاب» طرف دست راست ما بود، انسان چشمش که میافتاد به این کوهها و میدانستیم که مراکز اصلی دشمن بالای این کوهها است دل انسان فشرده میشد که این جاهای حسّاس در اختیار دشمن کشور است. خب در آن شرایط، این جوانها ایستادگی کردند ــ هم جوانهای کرمانشاه و هم از سایر جاهایی که به کرمانشاه رفتند و به جبهههای کرمانشاه پیوستند ــ یک عدّهای شهید شدند، یک عدّهای جانباز شدند. قریب ده هزار نفر از خود این استانِ شما به شهادت رسیدند؛ دو سه برابر این، جانباز شدند. خب اینها کار خودشان را آن وقت انجام دادند؛ حالا چه؟ حالا آیا کشور از وجود این جوانانی که اگرچه جسمشان نیست امّا حقیقتشان حضور دارد بینیاز است یا نه، الان هم احتیاج دارد؟
من میگویم الان احتیاج کشور به این جوانها کمتر از روز جنگ نیست. امروز ما [به اینها] احتیاج داریم؛ چرا؟ برای خاطر اینکه جنگ دشمن آن روز یک جنگ سختافزاریِ نمایان و آشکار بود، امروز یک جنگ ترکیبی است؛ هم جنبهی سختافزاری در آن هست، هم جنبهی نرمافزاری در آن هست؛ هم جنگ جسمانی است، هم جنگ روانی است. امروز دشمن اینجوری وارد میشود. هم جنگ با سلاح آتشین و مانند این حرفها است ــ آن وقتی که لازم بدانند ــ هم جنگ با سلاح فرهنگ است. امروز وضع کشور ما اینجوری است. ما قوی هستیم؛ ما امروز نسبت به آن روز صد برابر قویتر شدیم؛ در این تردید نکنید. ما امروز بحمدالله و به توفیق الهی از همهجهت قابل مقایسهی با آن روز نیستیم. آن روز دشمن به تهران ــ مرکز کشور ــ موشک میزد، ما حدّاکثر میتوانستیم با توپ مثلاً ۱۵۵، مِن باب مثال بصره را بزنیم، که البتّه نمیزدیم ــ چون جمعیّت بود، مردم بودند، نمیزدیم ــ امروز اینجوری نیست؛ امروز میبینید دیگر، وضع جور دیگر است. قویتر شدهایم امّا توطئههای دشمن پیچیدهتر شده؛ این مهم است. امروز صِرف اینکه ما در میدان جنگ نظامی حاضر باشیم و کار کنیم و تلاش کنیم و موشک بسازیم، کافی نیست. بله، ما در این زمینهها پیشرفتهای خوبی کردهایم، امّا این کافی نیست؛ ما باید روی دلهایمان، روی روحهایمان، روی زبانهایمان، روی جهتگیریهایمان کار کنیم.
خب، در مجموعهی «مایی» که میگویم باید کار کنیم ــ «ما باید کار کنیم» ــ «ما» کیست؟ در این مجموعهی «ما» که همهی ملّت را شامل میشود، چه کسی از همه مؤثّرتر است؟ جوانها؛ جوانها مؤثّرترند. آن روز هم جوانها رفتند سینه سپر کردند. آیا جوان امروز آنچه را شما راجع به شهدا میدانید، از بن دندان میداند؟ این مهم است. یعنی آیا جوان امروز ما و نسل آیندهی ما به عمق این ارزش و اهمّیّتی که آن روز حضور شهید در میدان جنگ داشت و کاری که او کرد، امروز واقف است یا نه؟ آیا آن اخلاص را، آن گذشت را، آن اخلاق اسلامی را، آن رفتارهای منطبق با شریعت را که جوانهای ما آن روز در میدان جنگ داشتند، جوان امروز درست شناخته، دانسته، میداند یا نه؟ به این سؤالها شما باید جواب بدهید. این کنگرهها باید به این سؤالها جواب بدهد و اگر خلأیی هست، آن خلأ را پُر کند.
جوانهای آن روز ما در واقع از قالب بشری، کأنّه خارج شده بودند. در جنگهای دنیا نگاه کنید ــ هم فیلمها را ببینید، هم داستانها را ببینید و بخوانید؛ دربارهی جنگهای مختلف دنیا هزاران فیلم و داستان نوشته شده ــ رزمنده در میدان جنگ یک موجود لاابالی است، یک موجود بیقید است؛ یک موجودی است که اگر دستش برسد، برای نفْس خودش هر غلطی را که بتواند انجام میدهد؛ به دشمن هم که دست پیدا کرد و آن شهر را فتح کرد، برایش غارت کردن و نابود کردن یک کار عادّی است؛ رزمندگان در دنیا اینجوری هستند. این را مقایسه کنید با رزمندهی ما که اگر چنانچه در یک محلّی در محاصره گرفتار شد و غذا و نان و مانند اینها به او نرسید، و یک مغازهای آنجا هست که داخل آن بیسکویت هست و این بیسکویت را از روی اضطرار میخورْد، هم از ولیّفقیه اجازه میگیرد، هم روی کاغذ به آن دکّاندار مینویسد که من بیسکویت را خوردم. اینها چیزهایی است که داستان نیست؛ اینها را ما دیدهایم، بنده دیدهام این را، مشاهده کردهام، اطّلاع دارم. جوانهای ما در سوسنگرد مدّتی در محاصره بودند، هیچ چیزی به آنها نمیرسید؛ اینها گرسنه بودند، داخل مغازهها پُر بود از غذا و امکانات و کنسرو و از این چیزها؛ نمیخوردند؛ میگفتند باید امام اجازه بدهد. ما از اهواز تکرار، تکرار، اصرار که بخورید، بردارید؛ نمیخوردند! معنای این چیست؟ این تقوا، این پرهیز، این ورع، این اخلاص، این صمیمیّت را کجا شما پیدا میکنید؟ این را جوان امروز ما باید بداند؛ این را باید نشان بدهید. این را باید برجسته کنید و نشان بدهید: مقایسهی بین جوانِ رزمندهی ما و نوع رزمندههای دنیا در زمینهی معنویّات، در زمینهی نیّت، در زمینهی نوع عمل و مانند اینها. این حرفهایی که ما بارها گفتهایم و شنیدهایم و تکرار شده که فداکاری میکند برای همرزمش؛ اینها اتّفاق افتاده. آن که تشنه است، آب نمیآشامد برای اینکه رفیقش تشنه نماند و با تشنگی شهید میشود، از دنیا میرود؛ اینها مهم است.
کارهایی که انجام دادهاید که فیالجمله و کوتاه و پُرمغز سردار(۴) شمردند، کارهای بسیار خوبی است، اینها همه خوب است؛ منتها این کارها برای چیست؟ برای اثرگذاری است دیگر. بروید سراغ خروجی این کارها؛ ببینید کتاب شما را چند نفر خواندند، چند نفر استفاده کردند، چند نفر یادداشت برداشتند، چند نفر نقاط برجستهی آن شهیدی را که شما در آن کتاب معرّفی کردید در دفترچهشان یادداشت کردهاند برای اینکه از آن استفاده کنند؛ بروید سراغ اینها و روی اینها کار کنید، روی اینها تکیه کنید. مخاطب کارهای شما جوانهایند؛ باید این مجموعهی کارهایی که انجام میدهید روی جوانها اثر بگذارد. البتّه این کارها ارزشمند است؛ اگر این کارهای شکلی نباشد، معنا و محتوایی وجود ندارد دیگر؛ مثل وجود خود ماها که اگر جسممان نباشد و قوّت نداشته باشد، کار روحی هم انجام نمیگیرد؛ باید انجام بگیرد. با پا باید به مسجد رفت، با دست باید به دیگری کمک کرد؛ بنابراین جسمِ این کارها خوب است امّا مراقب روح این کارها هم باشید. روحش «اثرگذاری» است؛ باید بتواند خروجی درستی را در عرصهی چشمانداز شما انشاءالله به وجود بیاورد.
به هر حال ما از شماها برای تلاشتان، برای کار خوبی که انجام میدهید، برای زحمتی که میکشید متشکّریم؛ انشاءالله خداوند از شماها قبول کند، و مردم کرمانشاه را انشاءالله روزبهروز موفّقتر کند. این وحدتی که کرمانشاهیها دارند، خیلیاش به برکت علمای بزرگوار است؛ همین آقای علما،(۵) آقایان عزیزی که آنجا زحمت کشیدند، کار کردند، تلاش کردند؛ زحمات اینها خیلی ارزش دارد و توانسته بحمدالله این فضای خوب را به وجود بیاورد.
والسّلام علیکم و رحمة الله و برکاته
اعتراف رسانههای اسرائیلی به افزایش توانمندی موشکی حزبالله
کانال دوازدهم تلویزیون رژیم صهیونیستی اعلام کرد که حزب الله از صبح امروز، منطقه حیفا و اطراف آن تا مرکز فلسطین اشغالی را موشکباران کرده است و حملات موشکی از لبنان نه تنها متوقف نشده، بلکه از نظر تعداد و برد افزایش هم یافته است.
منابع عبری از شلیک دهها موشک از جنوب لبنان به پایگاه ها و مراکز نظامی و تجمعات نظامیان صهیونیست از صبح تاکنون خبر داده اند.
از سوی دیگر حزب الله اعلام کرد که رزمندگان مقاومت اسلامی، یک دستگاه نفربر ارتش رژیم صهیونیستی را در شمال غربی شهرک کفرکلا با موشک هدایت شونده منهدم کرد که به هلاکت و زخمی شدن سرنشینان آن منجر شد.
روزنامه عبری معاریو هم اعتراف کرد: اسرائیل از یک سال پیش درگیر یک جنگ منطقه ای در هفت جبهه است که طی آن حدود دو لشکر را از دست داده است، ارتش به هزاران نظامی نیاز دارد، این در حالی است که هنوز آمار کشته ها و مجروحان را شمارش نکرده است.
تداوم مجاهدتها قطعاً پیروزی جبهه حق را به دنبال خواهد داشت
رهبر معظم انقلاب اسلامی صبح امروز در دیدار اعضای مجلس خبرگان، این مجلس را مرتبطترینِ نهادها با انقلاب خواندند و با اشاره به برخی انگیزهها و فعالیتها برای متوقف کردن انقلاب و به عقب بازگرداندن حرکت ملت، گفتند: عمده مسئولیت رهبری حفظ جهتگیری کشور به سمت اهداف انقلاب است؛ بنابراین، مجلس خبرگان که نقش منحصربهفردی در تعیین رهبری دارد، اهمیت بیبدیلی مییابد.
حضرت آیتالله خامنهای همچنین با اشاره به بالندگی، پویایی و ادامه مقابله قدرتمندانه حزبالله و حماس، تأکید کردند: براساس وعدههای تردیدناپذیر یاری خداوند و برمبنای تجربیات مقابله پیروز حزبالله و حماس در دهههای گذشته، حوادث اخیر قطعاٌ پیروزی جبهه حق و مقاومت را به دنبال خواهد داشت.
در این دیدار که در پایان اجلاسیه دوم دوره ششم خبرگان انجام شد، رهبر انقلاب با اشاره به جایگاه مجلس خبرگان در قانون اسلامی و نظام، این مجلس را از لحاظ مفهوم ارتباط با انقلاب اسلامی، از انقلابیترینِ نهادها برشمردند و گفتند: علت استفاده از این تعبیر، نقش خبرگان در گزینش رهبری است.
هدف اصلی انقلاب، «محقق کردن توحید» به معنای وسیع اجرای دین اسلام در کشور و در زندگی مردم است
حضرت آیتالله خامنهای هدف اصلی انقلاب را «محقق کردن توحید» به معنای وسیع اجرای دین اسلام در کشور و در زندگی مردم خواندند و افزودند: رهبری مأمور است جهتگیری حرکت کشور و نظام به سمت این هدف اساسی را حفظ کند.
ایشان با اشاره به برخی انگیزهها برای مانعتراشی در تحقق جامعه توحیدی در کشور، گفتند: میخواهند حرکت انقلاب و نظام را در این مسیر متوقف کنند و اگر توانستند با بازگشت به عقب، وضع ارتجاعی گذشته را ولو در ظاهر و لباس نو، تکرار کنند.
رهبر انقلاب با اشاره به انحراف انقلابهای بزرگی مانند انقلاب کبیر فرانسه و انقلاب شوروی در یکی دو دهه بعد، افزودند: خطر بازگشت به عقب برای همه حرکتهای بزرگ مردمی وجود دارد.
ایشان با استناد به هشدارها و تذکرات متعدد قرآن کریم درباره بازگشت به عقب به عنوان یک خطر بسیار مهم، افزودند: پروردگار در قرآن مجید تهدید میکند که اگر از کفار اطاعت کردید، دچار عقبگرد و ارتجاع میشوید و یا اینکه کفار شما را بعد از ایمان، دوباره به کفر برمیگردانند.
حضرت آیتالله خامنهای، جلوگیری از انحراف و عقبگرد در هر نظامی را نیازمند یک عامل مهم دانستند و افزودند: در نظام اسلامی این مأموریت بسیار بزرگ بر عهده رهبری و مسئولیت انتخاب این عامل تعیینکننده نیز بر دوش مجلس خبرگان است.
ایشان در تبیین اهمیت این مجلس افزودند: وجود مجلس خبرگان نشان میدهد در حرکت مستمر نظام به سمت اهداف، هیچ وقفهای ایجاد نمیشود؛ چرا که در صورت نیاز، خبرگان بیدرنگ رهبر بعدی را مشخص میکنند و این تسلسل، با قدرت و قوت و توانایی کامل وجود خواهد داشت.
رهبر انقلاب وابسته نبودن نظام به اشخاص را یکی از حقایق نهفته در روندِ بیدرنگ انتخاب رهبری دانستند و گفتند: این جابجاییها نشان میهد که اگرچه اشخاصی مأموریتهایی دارند که باید انجام شود اما نظام وابسته به آنها نیست و میتواند راه خود را بدون این اشخاص هم ادامه بدهد.
ایشان در همین زمینه به هشدار خداوند در سوره آل عمران به مسلمانان اشاره کردند و گفتند: خداوند در سال سوم هجرت که هنوز نظام اسلامی قوام نیافته، مسلمانان را ملامت میکند که اگر پیامبر اعظم (ص) -یعنی اصلیترین شخص نظام هستی- فوت کند یا کشته شود، شما به عقب بازمیگردید؟
حضرت آیتالله خامنهای نکات بیان شده درباره اهمیت جایگاه خبرگان را، نشاندهنده ضرورتِ نهایت دقت و توجه خبرگان در گزینش رهبری خواندند و افزودند: باید کمال دقت را در تشخیص شرایط ذکرشده در قانون اساسی برای رهبر به کار برد تا همه شرایط از جمله اعتقاد قلبی راسخ به مسیر و هدف انقلاب و آمادگی برای حرکت مستمر و بدون خستگی در این راه، در او تشخیص داده شود و شایسته مسئولیت باشد.
شهید نصرالله و شهدای مقاومت به اسلام عزت دادند و به جبهه مقاومت قدرت
رهبر انقلاب در بخش دیگری از سخنانشان با اشاره به تقارن این ایام با اربعین شهادت مجاهد بزرگ و خستگیناپذیر زمان، شهید سیدحسن نصرالله، یاد او و دیگر فرماندهان و بزرگان مقاومت از جمله شهیدان هنیه، صفیالدین، سنوار و نیلفروشان را گرامی داشتند و گفتند: این شهیدان به اسلام و جبهه مقاومت، عزت و قدرت مضاعف دادند.
ایشان حزبالله را یادگار ماندگار شهید نصرالله خواندند و افزودند: حزبالله به برکت شجاعت، درایت، صبر و توکل عجیب سید مقاومت، رشد فوقالعادهای یافت بهگونهای که دشمن مجهز به انواع سلاحهای مادی و تبلیغاتی نتوانست و به فضل الهی نخواهد توانست بر این پدیده شگرف غلبه کند.
حضرت آیتالله خامنهای با اشاره به دستهای خونآلودِ آشکار آمریکا و برخی از کشورهای اروپایی در جنایات غزه و لبنان، نتیجه استمرار مجاهدتهای قدرتمندانه در لبنان و غزه و فلسطین را پیروزی جبهه حق و مقاومت دانستند و گفتند: یک دلیل برای چشمانداز پیروزمندانه حرکت مقاومت، وعده تردیدناپذیر الهی است که بعد از اذن جهاد به کسانی که به آنها ظلم شده تأکید میکند اگر خدا را یاری کنید، تحقق نصرت پروردگار، قطعی است.
ایشان تجربه چند دهه گذشته پیروزیهای مقاومت در برابر متجاوزان صهیونیستی را دلیل آشکار دیگری بر تحقق پیروزی نهایی جبهه حق خواندند و گفتند: در طول نزدیک به ۴۰ سال گذشته، حزبالله، رژیم صهیونیستی را در مراحل مختلف از شهرهای بیروت، صیدا و صور و در نهایت بهکلی از جنوب لبنان وادار به عقبنشینی و شهرها و روستاها و بلندیهای این کشور را از وجود نحس آن رژیم تخلیه کرد.
دشمن نتوانسته و نخواهد توانست بر تشکیلات حزبالله فائق آید
رهبر انقلاب قدرت شگفتانگیز حزبالله در عقب راندن و شکست دادن «دشمن مسلح به انواع سلاحهای نظامی، سیاسی تبلیغاتی و اقتصادی و همچنین متکی به حمایتهای فاسقان بزرگ جهان مانند رؤسای جمهور آمریکا» را نشاندهنده افزایش گام به گام تواناییهای حزبالله و تبدیل شدن از یک جمع کوچکِ مجاهد در راه خدا به تشکیلاتی عظیم دانستند و گفتند: عین این تجربه پیروزمندانه، درباره مقاومت فلسطین نیز وجود دارد و آنها نیز از سال ۱۳۸۸ تا به امروز ۹ بار با رژیم صهیونیستی درگیر شدهاند که هر ۹ بار هم بر این رژیم غلبه کردهاند.
ایشان، پیروز کنونی نبرد با اشغالگران صهیونیست را مقاومت فلسطین دانستند و افزودند: هدف صهیونیستها از این جنگ، ریشهکنی حماس بود اما آنها با وجود قتل عام دهها هزار انسان و به شهادت رساندن رهبران مقاومت و حماس و نمایش چهرهای زشت، منفور، منزوی و محکوم از خود در دنیا، نتوانستند به این هدف دست پیدا کنند و حماس همچنان در حال مبارزه است که این به معنای شکست رژیم صهیونیستی است.
حضرت آیتالله خامنهای حزبالله را قوی و در حال استمرار مبارزه قدرتمند با رژیم صهیونی دانستند و گفتند: در لبنان هم عدهای از جمله در بخشهای سیاسی به گمان ضعیف شدن حزبالله زبان به طعنه علیه این تشکیلات مجاهد باز کردهاند در حالیکه اشتباه میکنند و دچار توهم هستند؛ زیرا با وجود فقدان شخصیتهای بزرگی همچون سیدحسن نصرالله و سید صفیالدین، تشکیلات حزبالله با روحیه معنوی بالا و مجاهدان در میدان، در حال مبارزهای قوی است و دشمن نتوانسته و نخواهد توانست بر آن فائق آید.
ایشان خاطرنشان کردند: دنیا و منطقه روزی را خواهد دید که رژیم صهیونیستی به طور واضح از این مجاهدین شکست میخورد که امیدواریم همه شما آن روز را مشاهده کنید.
رهبر انقلاب همچنین یاد نمایندگان فقید دوره ششم مجلس خبرگان رهبری، شهیدان رئیسی و آلهاشم را گرامی داشتند.
در ابتدای این دیدار آیتالله موحدی کرمانی رئیس مجلس خبرگان رهبری نکاتی را درباره ضرورت تلاش صاحبنظران و رسانهها در باب تبیین مفاهیم انقلاب و مقوله ولایت فقیه بیان کرد.
آیتالله حسینی بوشهری نایب رئیس مجلس خبرگان نیز ضمن اشاره به مفاد بیانیه پایانی اجلاس، گزارشی از دومین اجلاسیه دوره ششم این مجلس و محورهای نطق پیش از دستور ۱۶ نفر از اعضای خبرگان در موضوعات فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی و سیاسی و همچنین موضوعات مربوط به حوزههای انتخابیه اشاره کرد.
در این دیدار همچنین یادبودی از آیتالله ابراهیم رئیسی رئیس جمهور شهید و حجتالاسلام و المسلمین سید محمد علی آلهاشم امام جمعه مردمی تبریز، دو عضو شهید مجلس خبرگان رهبری قرار داشت.
هشت جنبه خاص از عبادات حضرت زینب (س)
در بررسیهای تاریخی و روایی از سیره عبادی حضرت زینب(س)، هشت جنبه شاخص از عبادات ایشان به چشم میخورد که هر کدام به تنهایی میتواند الگویی برای سالکان راه حق باشد.
در این گزارش با استفاده از منابع شیعی به بررسی این هشت جنبه شاخص خواهیم پرداخت.
۱. نماز شب حضرت زینب (س):
حضرت زینب (س) در تمام عمر پربرکت خود، نماز شب را با اهتمام ویژه به جا میآورد. این عبادت شبانه چنان در وجود ایشان ریشه داشت که حتی در شب یازدهم محرم، پس از شهادت برادر و یارانش، و در اوج خستگی و مصیبت، نماز شب را ترک نکرد.
روایت شده که ایشان در خرابه شام، با وجود نداشتن حتی حصیری برای نماز، روی خاک به نماز میایستاد و تمام شب را به راز و نیاز با معبود میپرداخت.
از شدت طولانی بودن قیام در نماز شب، گاهی مجبور میشد بخشی از نماز را نشسته بخواند.
منابع: نفس المهموم (شیخ عباس قمی، ص ۳۴۵)، بحارالانوار (علامه مجلسی، ج ۴۵، ص ۱۶۳)
۲. ذکر و دعای مداوم:
زبان حضرت زینب (س) همواره به ذکر الهی مزین بود. ایشان در هر حالتی، چه در آسایش و چه در سختی، ذکر خدا را فراموش نمیکرد.
ذکر مخصوص "یا رب" را مکرر بر زبان جاری میساخت. در طول مسیر اسارت از کربلا به کوفه و از کوفه به شام، با وجود تمام مشقتها، لحظهای از یاد خدا غافل نمیشد.
حتی وقتی به ایشان جسارت میشد، با ذکر "لا حول ولا قوة الا بالله" صبر پیشه میکرد. منابع: الخصائص الزینبیه (شیخ جعفر نقدی، ص ۱۸۷)، زینب الکبری (علامه سید محسن امین، ص ۹۸)
۳. تعلیم و تربیت عبادی:
حضرت زینب (س) در مدینه منوره مکتبخانهای داشت که محل تجمع زنان برای آموختن معارف دینی بود.
ایشان علاوه بر تفسیر قرآن، احکام عبادی را نیز به زنان میآموخت. روش تدریس ایشان چنان تأثیرگذار بود که شاگردانش در فهم مسائل دینی سرآمد شدند.
حتی برخی از محدثان بزرگ، روایاتی را از طریق شاگردان مکتب ایشان نقل کردهاند.
منابع: سیره زینبیه (علامه محمد حسین اعلمی حائری، ص ۲۳۴)، اعیان الشیعه (سید محسن امین، ج ۷، ص ۱۴۰)
۴. روزهداری مستحبی:
حضرت زینب (س) به روزههای مستحبی بسیار اهمیت میداد. ایشان روزهای دوشنبه و پنجشنبه را منظم روزه میگرفت.
حتی در سفر پر مشقت اسارت، تا جایی که امکان داشت روزه میگرفت. روایت شده که در ماه شعبان نیز، به پیروی از جدهشان رسول خدا (ص)، بیشتر روزها را روزه میگرفت.
منابع: بانوی قهرمان کربلا (محمد محمدی اشتهاردی، ص ۱۵۶)، زندگانی حضرت زینب (س) (هاشم رسولی محلاتی، ص ۱۸۹)
۵. قرآن خوانی و تدبر:
حضرت زینب (س) حافظ کل قرآن بود و در تفسیر آیات تبحر خاصی داشت. ایشان قرآن را از مادرشان حضرت زهرا (س) و پدرشان امیرالمؤمنین (ع) آموخته بود.
در مجالس تفسیری خود، علاوه بر ظاهر آیات، به تفسیر باطنی آیات نیز میپرداخت. شیوه تدریس قرآن ایشان چنان بود که هر آیه را با آیات مرتبط دیگر تفسیر میکرد.
منابع: اعلام النساء المؤمنات (شیخ محمد حسین اعلمی، ص ۲۷۸)، مناقب آل ابی طالب (ابن شهر آشوب، ج ۳، ص ۳۶۱)
۶. سجدههای طولانی:
سجدههای طولانی حضرت زینب (س) زبانزد خاص و عام بود. در سجده چنان با خدا راز و نیاز میکرد که زمان از دستش میرفت.
در روایات آمده که در سجده، علاوه بر ذکر "سبحان ربی الاعلی و بحمده"، دعاهای خاصی داشت که برای شیعیان و محبان اهل بیت (ع) دعا میکرد.
منابع: ریاحین الشریعه (ذبیح الله محلاتی، ج ۳، ص ۵۷)، اسوه الصابرین (شیخ علی ربانی خلخالی، ص ۱۴۳)
۷. آداب عبادی خاص:
حضرت زینب (س) همواره با وضو بود و قبل از هر عبادتی، وضویی کامل میگرفت.
پیش از نماز، مدتی به ذکر و دعا میپرداخت و بعد از نماز، تسبیحات حضرت زهرا (س) را به جا میآورد. در هنگام عبادت، لباسی پاکیزه میپوشید و عطر استعمال میکرد.
منابع: الکامل فی التاریخ (ابن اثیر، ج ۳، ص ۴۲۷)، معالی السبطین (شیخ محمد مهدی حائری، ج ۲، ص ۲۳)
۸. عبادت در شرایط سخت:
در سختترین شرایط، مانند واقعه کربلا و دوران اسارت، عبادت را ترک نکرد.
در خرابه شام، محل عبادت خود را با سنگ نشانهگذاری کرده بود تا در تاریکی شب بتواند جهت قبله را تشخیص دهد؛ حتی در زمان بیماری نیز تا جایی که توان داشت، عبادات خود را انجام میداد.
منابع: مقتل الحسین (خوارزمی، ج ۲، ص ۵۶)، لواعج الاشجان (سید محسن امین عاملی، ص ۱۹۶)