
emamian
مهم ترین کاتبان وحی
پیامبر اسلام به ظاهر خواندن و نوشتن نمی دانست، و در میان قوم خود به داشتن سواد معروف نبود زیرا هرگز ندیده بودند چیزی بخواند یا بنویسد، بنابراین او را ((امی)) می خواندند قرآن هم او را با همین وصف یاد کرده است: ((الَّذِینَ یتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِی الأمِّی))، ((فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ النَّبِی الأمِّی))[1] امی منسوب به ام (مادر) است و کسی را گویند که هم چون روزی که از مادر زاده شده است فاقد سواد باشد. معنای دیگری نیز گفته اند: منسوب به ام القری (شهرمکه )، یعنی کسی که درمکه زاده شده است در قرآن در موارد دیگر نیز مشتقات این واژه آمده است: ((هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الأمِّیینَ رَسُولا مِنْهُمْ))[2] شاید مقصود منسوبین به شهر مکه باشد،ولی احتمال نخست مشهورتر است و با آیه های دیگر قرآن بیش تر سازش دارد: ((وَمِنْهُمْ أُمِّیونَ لا یعْلَمُونَ الْکتَابَ إِلا أَمَانِی))[3] در این آیه جمله ((لا یعلمون الکتاب)) ظاهرا تفسیر ((امیون)) است و نیز از مقابله آنان (عرب) با اهل کتاب که اهل سوادبودند، به دست می آید (به جهت تناسب در عطف ) که مقصود، فاقد کتابت و سواداست و حدیث منقول از پیامبر اکرم (ص) که فرمود: ((انا امة امیة لا نکتب و لانحسب[4] ما مردمی هستیم فاقد سواد کتابت و نگارش حساب)) معنای نداشتن سواد را تایید می کند.
آن چه با معجزه بودن قرآن تناسب دارد، صرفا نخواندن و ننوشتن است نه نتوانستن خواندن و نوشتن ((وَمَا کنْتَ تَتْلُو مِنْ قَبْلِهِ مِنْ کتَابٍ وَلا تَخُطُّهُ بِیمِینِک إِذًا لارْتَابَ الْمُبْطِلُونَ[5] تو هیچ کتابی را پیش از این نمی خواندی و با دست خود چیزی نمی نوشتی، وگرنه باطل اندیشان قطعا به شک می افتادند))، مبادا کسانی که در صددتکذیب و ابطال سخنان تو هستند شک و تردید کنند. این آیه دلیلی است بر این که پیامبر چیزی نمی خواند و نمی نوشت، ولی دلالت ندارد که نمی توانست بنویسد وبخواند و همین اندازه برای ساکت کردن معارضین کافی است، زیرا پیامبر را هرگز باسواد نمی پنداشتند، بنابراین راه اعتراض را بر خود بسته می دیدند.
شیخ ابوجعفر طوسی در تفسیر آیه می گوید: ((مفسرین گفته اند نوشتن نمی دانست، ولی آیه چنین دلالتی ندارد صرفا گویای این جهت است که نمی نوشته و نمی خوانده است و چه بسا کسانی نمی نویسند ولی قادر بر نوشتن هستند و درظاهر وانمود می شود که فاقد سوادند و کتابت نمی دانند پس مفاد آیه چنین است: پیامبر به نوشتن و خواندن دست نزده بود و او را عادت بر نوشتن نبود)). [6]علامه طباطبایی فرموده است: ((ظاهرالتعبیر نفی العادة و هو الانسب بالنسبة الی سیاق الحجة[7]ظاهر عبارت نفی عادت بر نوشتن و خواندن است و این درجهت استدلال مناسب تر است )). به علاوه داشتن سواد کمال است و بی سوادی نقص و عیب و چون تمامی کمالات پیامبر از راه عنایت خاص الهی بوده و هرگز نزد کسی و استادی تعلم نیافته (علم لدنی) پس نمی شود ساحت قدس پیامبر از این کمال تهی باشد عدم تظاهر به سواد، برای اتمام حجت و بستن راه اعتراض و تشکیک بوده است، به همین دلیل پیامبر اکرم (ص) به کاتبانی نیاز داشت تا در شؤون مختلف از جمله وحی برای اوکتابت کنند، لذا چه در مکه و چه در مدینه زبده ترین با سوادان را برای کتابت انتخاب فرمود اولین کسی که در مکه عهده دار کتابت مخصوصا کتابت وحی شد،علی بن ابی طالب (ع) بود و تا آخرین روز حیات پیامبر به این کار ادامه داد پیامبر (ص)نیز اصرار فراوان داشت تا علی، آن چه را نازل می شود، نوشته و ثبت نماید تا چیزی از قرآن و وحی آسمانی از علی دور نماند.
سلیم بن قیس هلالی، که یکی از تابعین بود، می گوید: نزد علی (ع) در مسجدکوفه بودم و مردم گرد او را گرفته بودند، فرمود: ((پرسش های خود را تا در میان شماهستم از من دریغ ندارید درباره کتاب خدا از من بپرسید، به خدا قسم آیه ای نازل نشد مگر آن که پیامبر گرامی آن را بر من می خواند و تفسیر و تاویل آن را به من می آموخت)) عبداللّه بن عمرو یشکری معروف به ابن الکوا، یکی از پرسش کنندگان صحابه علی (ع ) و بسیار دانا و دانش مند بود، از وی پرسید: آن چه نازل می گردید و شما حضور نداشتید، چگونه است؟ علی (ع ) فرمود: ((هنگامی که به حضور پیامبرمی رسیدم، می فرمود: یا علی در غیبت تو آیه هایی نازل شد، آن گاه آنها را بر من می خواند و تاویل آنها را به من تعلیم می فرمود)). [8]
اولین کسی که در مدینه عهده دار کتابت وحی گردید، ابی بن کعب انصاری بود او قبلا در زمان جاهلیت نوشتن را می دانست محمدبن سعد گوید: ((کتابت در میان عرب کمتر وجود داشت و ابی بن کعب از جمله کسانی بود که در آن دوره کتابت رافراگرفته بود))[9] ابن عبدالبر می گوید: ((ابی بن کعب نخستین کسی است که درمدینه عهده دار کتابت برای پیامبر(ص) شد و او اولین کسی بود که در پایان نامه ها نوشت: کتبه فلان))[10] ابی بن کعب کسی است که پیامبر اکرم (ص) قرآن را به طورکامل بر وی عرضه کرد او از جمله کسانی است که در عرضه اخیر قرآن حضورداشت، بدین جهت در دوران یک سان کردن مصاحف در عهد عثمان سرپرستی گروه به او واگذار شده بود و هرگاه در مواردی اختلاف پیش می آمد، با نظر ابی، مشکل حل می گردید. [11]
زیدبن ثابت در مدینه در همسایگی پیامبر(ص) خانه داشت او نوشتن می دانست در ابتدای امر هر گاه پیامبر (ص) نیاز به نوشتن داشت و ابی بن کعب حاضر نبود، به دنبال زید می فرستاد تا برای او کتابت کند رفته رفته کتابت او هم رسمیت یافت و حتی با دستور پیامبر(ص) زبان و نوشتن عبرانی را نیز فرا گرفت تا نامه های عبری را برای پیامبر(ص) بخواند، ترجمه کند و پاسخ بنویسد زیدبن ثابت بیش از دیگر اصحاب، ملازم پیامبر(ص ) برای نوشتن بود و بیش تر نامه نگاری می کرد. [12]بنابراین عمده ترین کاتبان وحی، علی بن ابی طالب، ابی بن کعب و زیدبن ثابت بودند و دیگر کاتبان وحی، در مرتبه دوم قرار داشتند.
ابن اثیر گوید: ((یکی از ملتزمین حضور در امر کتابت، عبداللّه بن ارقم زهری بود او عهده دار نامه های پیامبر (ص) بود، ولی عهده دار معاهده ها و صلح نامه های پیامبر (ص)، علی بن ابی طالب بود)) او می گوید: ((از جمله کاتبان، که احیانا برای پیامبر(ص) کتابت می کردند، خلفای ثلاثه، زیدبن عوام، خالد و ابان دو فرزندسعیدبن العاص، حنظله اسیدی، علابن حضرمی، خالدبن ولید، عبداللّه بن رواحه، محمدبن مسلمه، عبداللّه بن ابی سلول، مغیرة بن شعبه، عمروبن العاص، معاویة بن ابی سفیان، جهم یا جهیم بن صلت، معیقب بن ابی فاطمه وشرحبیل بن حسنه بودند)).
او می افزاید: ((نخستین کس که از قریش برای پیامبر کتابت نمود عبداللّه بن سعدبن ابی سرح بود، سپس مرتد شد و به سوی مکه بازگشت و آیه ((وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَی عَلَی اللَّهِ کذِبًا أَوْ قَالَ أُوحِی إِلَی وَلَمْ یوحَ إِلَیهِ شَیءٌ))[13] در شان او نازل گردید)). [14]
ظاهرا این افراد از جمله کسانی بودند که در میان عرب آن روز با سواد بودند ونوشتن و خواندن می دانستند و در مواقع ضرورت گاه و بی گاه حضرت برای نوشتن از آنان استفاده می کرد، ولی کاتبان رسمی سه نفر فوق و ابن ارقم بودند.
ابن ابی الحدید گوید: ((محققان و سیره نویسان نوشته اند که کاتبان وحی، علی (ع) و زیدبن ثابت و زیدبن ارقم بودند و حنظلة بن ربیع تمیمی و معاویه، نامه های پیامبر (ص) را به سران، نوشته های مورد نیاز مردم و هم چنین لیست اموال و صدقات را می نوشتند))[15] ابوعبداللّه زنجانی تا بیش از چهل تن را جز کاتبان وحی شمرده است[16] که ظاهرا هنگام ضرورت از وجود آنان استفاده می شده است.
بلاذری در خاتمه کتاب فتوح البلدان از واقدی آورده است: ((هنگام ظهور اسلام، در میان قریش، هفده نفر نوشتن را می دانستند: علی بن ابی طالب، عمربن الخطاب، عثمان بن عفان، ابوعبیدة بن جراح، طلحة بن عبیداللّه، یزید بن ابی سفیان، ابوحذیفة بن عتبة بن ربیعه، حاطب بن عمرو (برادر سهیل بن عمرو عامری)، ابوسلمة بن عبدالاسد مخزومی، ابان بن سعیدبن العاص بن امیه، برادرش خالدبن سعید،عبداللّه بن سعدبن ابی سرح، حویطب بن عبدالعزی، ابوسفیان بن حرب، معاویة بن ابی سفیان و جهیم بن صلت و از وابستگان قریش: علابن حضرمی.
از زنانی که در صدر اسلام نوشتن را می دانستند می توان از ام کلثوم بنت عقبه، کریمه بنت مقداد و شفا بنت عبداللّه نام برد شفا به دستور پیامبر به حفصه نوشتن آموخت و بعد از آن حفصه در زمره نویسندگان قرار گرفت عایشه و ام سلمه از زنانی بودند که فقط خواندن می دانستند.
در مدینه سعدبن عباده، منذربن عمرو، ابی بن کعب، زیدبن ثابت، که نوشتن عربی و عبری را می دانست، رافع بن مالک، اسیدبن حضیر، معن بن عدی، بشیربن سعد، سعدبن ربیع، اوس بن خولی و عبداللّه بن ابی نوشتن می دانستند)). [17]شیوه کتابت در عهد رسالت بدین گونه بود که بر هرچه یافت می شد و امکان نوشتن روی آن وجود داشت، می نوشتند، مانند:
1- عسب: جمع عسیب، جریده نخل، چوب وسط شاخه های درخت خرما که برگ های آن را جدا می ساختند و در قسمت پهن آن می نوشتند.
2- لخاف: جمع لخفه، سنگ های نازک و سفید.
3- رقاع: جمع رقعه، تکه های پوست یا ورق (برگ) یا کاغذ.
4- ادم: جمع ادیم، پوست آماده شده برای نوشتن.
پس از نوشته شدن، آیات نزد پیامبر و در خانه ایشان ضبط و نگهداری می شد. گاهی برخی از صحابه می خواستند سوره یا سوره هایی داشته باشند، آنها را استنساخ کرده و بر روی تکه های برگ یا کاغذ می نوشتند و نزد خود نگه می داشتند و معمولا در محفظه های پارچه ای به دیوار می آویختند. [18]
آیه ها به گونه ای منظم و مرتب، در هر سوره ثبت می گردید و هر سوره با نزول بسم اللّه آغاز یافته و با نزول بسم اللّه جدید ختم آن سوره اعلام می شد و سوره ها بااین رویه هر یک جدا و مستقل از یک دیگر ثبت و ضبط می شد در عهد رسالت هیچ گونه نظم و ترتیبی بین سوره ها صورت نگرفت. علامه طباطبایی می فرماید: ((قرآن به صورت امروزی در عهد رسالت ترتیب داده نشده بود، جز سوره های پراکنده بدون ترتیب و آیه هایی که در دست این و آن بود ودر میان مردم به طور متفرق وجود داشت)). [19]
پی نوشت ها
[1] اعراف 7: 157 و 158.
[2] جمعه62 : 2.
[3] بقره2 : 78.
[4] تفسير كبير رازى , ج15 , ص 23.
[5] عنكبوت 29: 48.
[6] ابوجعفر (شيخ طوسى ), التبيان , ج8 , ص 193.
[7] الميزان , ج16 , ص 145.
[8] سليم بن قيس هلالى , السقيفه , ص 214 ـ 213.
[9] طبقات ابن سعد, ج3 , قسمت 2, ص 59.
[10] ر ك : الاصـابـة , ج1 , ص 19 ابـن عـبدالبر قرطبى , الاستيعاب في معرفة الاصحاب در حاشيه الاصابه , ج1 ,ص 51 ـ 50.
[11] ر ك : التمهيد, ج1 , ص 348 ـ 340 مصاحف سجستانى , ص 30.
[12] ر ك : ابـن اثـيـر, اسـدالغابة في معرفة الصحابه , ج1 , ص 50 الاستيعاب در حاشيه الاصابه , ج1 , ص 50 ومصاحف سجستانى , ص 3 طبقات ابن سعد, ج2 , قسمت 2, ص 115.
[13] انعام6 : 93.
[14] ر ك : اسدالغابه , ج1 , ص 50.
[15] ابن ابى الحديد, شرح نهج البلاغه , ج1 , ص 338.
[16] زنجانى , ابوعبداللّه , تاريخ القرآن , ص 21 ـ 20.
[17] ر ك : ابوالحسن بلاذرى , فتوح البلدان , ص 460 ـ 457.
[18] ر ك : التمهيد,ج 1 ص 288 تلخيص التمهيد,ج 1 ص 133.
[19] الميزان , ج3 , ص 79 ـ 78.
نقش صدقه و دعا در تغییر سرنوشت
قوانین آفرینش استثناء پذیر نیست . اگر تغییراتی در سنتهای جهان مشاهده می شود آن تغییرها معلول تغییر شرایط است و بدیهی است که هر سنتی در شرایط خاص جاری است و با تغییر شرایط، سنتی دیگر جریان می یابد و آن سنت نیز در شرایط خاص خود کلیت دارد. پس تغییر قانون و سنت، به حکم قانون و سنت است ولی نه به این معنی که قانونی به حکم قانونی نسخ می شود، بلکه به این معنی که شرایط یک قانون تغییر می کند و شرایط جدید به وجود می آید و در شرایط جدید قانون جدید حکمفرما می شود. در جهان، جز قانون و سنت و ناموسهای لا یتغیر وجود ندارد.
اگر مرده ای بطور اعجاز زنده می شود، آن خود حساب و قانونی دارد. اگر فرزندی همچون عیسی بن مریم علیه السلام بدون پدر متولد می شود، بر خلاف سنت الهی و قانون جهان نیست. بشر، همه سنتها و قانونهای آفرینش را نمی شناسد و همینکه چیزی را بر ضد قانون و سنتی که خود، آگاهی دارد در نظر می گیرد، می پندارد مطلقا بر خلاف قانون و سنت است، استثناء است، نقض قانون علیت است و در بسیاری از موارد هم آنچه را که به عنوان قانون می شناسد قشر قانون است نه قانون واقعی. تأثیر دعا و صدقه در دفع بلاها و غیره نقض سنت الهی نیست چرا که نه قوانین آفرینش استثناپذیر است و نه کارهای خارق العاده و استثناء در قوانین آفرینش است.
در حدیث آمده است که از رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم سؤال شد که با وجود اینکه هر حادثه ای که در جهان رخ می دهد به تقدیر الهی و قضاء حتمی او است، دعا و دوا چه اثری می تواند داشته باشد؟ در پاسخ فرمودند: دعا نیز از قضا و قدر است. یک بحث خیلی عالی فقط در میان علمای شیعه هست و در غیر علمای شیعه نیست به نام بداء، یعنی تغییر سرنوشت. مثلا جریان اصلی عالم همین بوده که اوضاع چنان جلو می آمده که فردی در لحظه معین زمین بخورد ولی اگر همین فرد یک جریان دیگری به وجود می آورد مثلا صدقه ای می داد ممکن بود همین صدقه جلوی این جریان را بگیرد. یا یک دعا ممکن است جلوی یک جریان را بگیرد. و به همین خاطر ما در باب دعا داریم که «ان الدعاء یرد القضاء؛ دعا جلوی قضا و قدر را می گیرد». البته خود دعا هم به قضا و قدر است ولی آن یک جریان است و این جریان دیگری.
بنابراین آن خودش یک جریانی بوده که به آنجا منتهی می شده ولی مانعی هم نیست که یک جریان دیگری بیاید جلوی آن را بگیرد کما اینکه این قضیه معروف است و در اخبار ما وارد شده که عیسای مسیح از جلوی خانه ای می گذشت که در آن خانه عروسی بود، مسیح گفت فردا شب که شما بیایید اینجا می بینید که عروسی تبدیل به عزا شده. فردا شب آمدند دیدند باز هم عروسی است. گفتند چطور شد؟! عیسی گفت حتما جریان دیگری رخ داده است، عمل خیر سر زده است، بنا و مقرر بود که این عروس تلف شود. بعد می آیند و آن خانه را جستجو می کنند، ماری را در آنجا می بینند در حالی که برگی در دهانش است و بعد، از عروس تحقیق و بازپرسی می کنند، معلوم می شود که در همان شب فقیری می آید و کسی به آن فقیر رسیدگی نمی کند، این می بیند کسی به او رسیدگی نمی کند خودش بلند می شود از غذای خودش به او می دهد. وقتی که این را اقرار می کند مسیح می گوید همین کار جلوی این جریان را گرفت.
سیری در اندیشه عرفانی امام خمینی (ره) پیوند اهل بیت (ع) با صراط مستقیم
سیری در اندیشه عرفانی امام خمینی (ره)
از جمله اسرار وجودی اهل بیت (علیهمالسلام) که در قرآن کریم با اشاره و در روایات به تفصیل آمده این است که اهل بیت (علیهمالسلام) مصادیق حقیقی «صراط مستقیم» میباشند. این مسأله در عرفان امام خمینی بسیار پُر فروغ و زیبا تجلی کرده است؛ ایشان با استناد به آموزههای دینی، نکتههای عرفانی مهمی در این باره مطرح کرده اند که از نظر میگذرد:
الف. چیستی صراط مستقیم
در آثار امام خمینی از جنبههای مختلف کلامی و عرفانی به تفصیل پیرامون چیستی صراط بحث شده است؛ (1) از جمله این که:
"حقیقت صراط، صورت باطن ولایت است؛ چنانچه در احادیث وارد است که امیرالمؤمنین صراط است، و در حدیث دیگر است که: «ماییم صراط مستقیم»، و در زیارت مبارکهی جامعه است که: «أنتم السبیل الأعظم، و الصراط الأقوم (2)»." (3)
لازم به ذکر است که در عرفان اسلامی برای صراط مصادیق متعددی مطرح شده است؛ (4) این مصادیق به دلیل آن که در طول یکدیگر قرار دارند، نه تنها منافاتی با همدیگر ندارند، بلکه مؤید هم نیز میباشند؛ زیرا همانگونه که نور آفتاب با وجود آن که یک نور است، اشیاء و مکانهای مختلف و متکثری را روشن میکند، صراط نیز وحدتی گسترده و انبساطی دارد. مراد از یکی بودن صراط، وحدت عددی آن نیست تا با تعدد منافات داشته باشد؛ وحدتی که از چنین ویژگی برخوردار باشد، در عین حفظ وحدت، بر اثر برخورد با قوابل متعدد، تکثّر مییابد. (5)
به همین دلیل در عرفان اسلامی، اهل بیت (علیهمالسلام) یکی از مصادیق حقیقی صراط مستقیم شمرده شده اند. (6) امام خمینی از «صراط» به باطن ولایت یاد کرده و در جای دیگر در مقام تبیین این مسأله گفته است:
"اگر در این عالم به راه راست نبوت و طریق مستقیم ولایت قدم زده باشی و از جادهی ولایت علی بن ابیطالب (علیهالسلام) اعوجاج پیدا نکرده باشی و لغزش پیدا نکنی، خوفی برای تو در گذشتن از صراط نیست... و هر کس در این صراط به استقامت حرکت کند و پای قلبش نلرزد، در آن صراط نیز پایش نمیلغزد و چون برق خاطف از آن بگذرد. (7)"
بنابراین صراط مستقیم در واقع همان ولایت و قرار گرفتن در مسیر ولایت اهل بیت است و به هر اندازه انسان اهل ولایت باشد، به همان اندازه در صراط مستقیم قرار دارد.
ب. تحلیل صراط مستقیم بودن اهل بیت (علیهمالسلام)
برای تحلیل این مسأله بهتر آن است که نخست با فرازهایی از سخنان حضرت امام در این باره آشنا شویم. ایشان در جایی بدین مضمون میفرمایند:
در احادیث شریفه در ذیل این آیهی شریفه، «صراط مستقیم» را به حضرت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) و حضرات ائمه معصومین (علیهمالسلام) تفسیر فرمودند: از ابیالحسن (علیهالسلام) از این آیه که فرمود: (أَفَمَنْ یَمْشِی مُکِبًّا عَلی وَجْهِهِ أَهْدی أَمَّنْ یَمْشِی سَوِیّاً عَلی صِراطٍ مُسّتَقِیمٍ) (8) سؤال شد، حضرت فرمود: «الله ضرب مثلاً مَنْ حادّ عن ولایة علی کمن یمشی علی وجهه لایَهتدی لأمره؛ و جعل مَنْ تبعه سویاً علی صراطٍ مستقیم؛ و الصراط المستقیم أمیرالمؤمنین». (9) خدای تعالی در این آیهی شریفه مثل زده است، و آن مَثَل کسانی است که اِعراض نمودند از ولایت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) که آنها گویی راه میروند به رویهای خود و به هدایت نرسند، و کسانی را که متابعت آن حضرت نمودند، قرار داده به راه مستوی و راست و صراط مستقیم امیرالمؤمنین (علیهالسلام) است. و در حدیث دیگر است که مقصود از «صراط مستقیم» علی و ائمه (علیهمالسلام) است. (10)
ایشان در جای دیگری با طرح جنبههای مختلف بحث صراط مستقیم، در این باره میگویند:
«صراط مستقیم» نزدیکتر راه وصول الی الله است که آن، راه رسول الله و اهل بیت او است؛ چنانچه تفسیر شده است به رسول خدا و ائمه هدی و امیرالمؤمنین علیهم الصلوة و السلام، و چنانچه در حدیث است که رسول خدا خطی مستقیم کشیدند و در اطراف آن خطوطی کشیدند و فرمودند: «این خط وسط مستقیم از من است (11)». (12)
برای درک بهتر دیدگاه حضرت امام، ریشهیابی این مسأله در آموزههای دینی ضروری است؛ در قرآن کریم آمده است:
(وَأَنَّ هذَا صِرَاطِی مُسْتَقِیماً فَاتَّبِعُوهُ وَلاَتَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَن سَبِیلِهِ ذلِكُمْ وَصَّاكُم بِهِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ)؛ (13) این راه راست من است؛ پس از آن پیروی کنید، و از راههای دیگر که شما را از راه وی پراکنده میسازد پیروی نکنید، اینها است که خدا شما را به آن سفارش کرده است، باشد که به تقوا گرایید.
امام باقر (علیهالسلام) در ذیل این آیه فرمود:
«علی بن أبیطالب و الأئمة من وُلد فاطمة، هم صراط الله؛ فمن اباهم سلک السُبل»؛ (14) علی بن ابیطالب و امامان که از فرزندان فاطمه (علیهاالسلام) میباشند، صراط و راه خداوند هستند؛ پس هر کس از آنها روی گرداند به راه دیگر رفته است.
و همچنین معصوم (علیهالسلام) فرمود:
«والله، نحن الصراط المستقیم». (15)
و نیز در روایات متعددی منظور از آیهی (اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ)، (16) راه پیامبر و اهل بیت (علیهمالسلام) عنوان شده است؛ از جمله رسول خدا ذیل این آیه فرمود:
«هو صراط محمد و آله»؛ (17) مراد از صراط در این آیه محمد و آل او است.
بنابراین آنچه امام خمینی درباره صراط مستقیم بودن اهل بیت (علیهمالسلام) مطرح کرده اند در واقع تجلی آموزهها و معارف وحیانی است.
نکتهی اساسی، چگونگی صراط مستقیم بودن اهل بیت است؛ در تحلیل این مسأله باید گفت، طبق آنچه در تفسیر عرفانی آیهی نورانی (اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ) (18) آمده، نمازگزار یا قاری قرآن از خداوند میخواهد که او را در راه هدایت استوار و ثابت قدم نگاه دارد؛ آن راه، طریق کسانی است که نعمتهای خاص و رحمت رحیمیهی خداوند نصیبشان شده است. این نعمت خاصّه، معرفت، محبت و هدایت حقّانی و ذاتی است که شامل انبیا، شهدا، صدیقین و اولیای الهی شده است. (19) از آن جا که اهل بیت (علیهمالسلام)، پس از وجود ختمی مرتبت، مصداق بارز انسان کامل هستند، پس نعمت خاصّه و رحمت رحیمیهی یاد شده شامل اهل بیت (علیهمالسلام) است؛ زیرا انسانهایی که معارف، اخلاق و احکام الهی را علماً و عملاً به طور کامل درک کرده و به آن متصف شده اند به گونهای که تجسم، تمثّل و صورت عینی دین گردیده اند، خود «صراط مستقیم» میشوند.
از این رو برخی بزرگان معتقدند که با نگرش دقیق و عمیق و متحد دیدن راه و رونده روشن میشود که اگر کسی سراسر دین را به خوبی فهمید و به درستی به آن عمل کرد، خود صراط مستقیم میشود و اهل بیت (علیهمالسلام) براساس همین مبنا صراط مستقیم محسوب میشوند. همانگونه که میوه در یک شرایط کاملاً مساعد و با حرکت خود، رنگ، طعم و رایحهی دلانگیزی پیدا میکند و با آن متحد و متصف میشود، انسان کامل (پیامبر و ائمه) نیز به دلیل آن که به طور دقیق در مسیر دین و ارادهی الهی حرکت کرده است،با دین متحد گردیده و اتحاد وجودی میان دین و انسان کامل برقرار میشود. بدیهی است که اتصاف و اتحاد انسان کامل با صراط مستقیم، از اتصاف میوه به رنگ و بوی معطر بسی شدیدتر است؛ زیرا رنگ و بو وصف ذاتی برای میوه نیست، اما دین با حقیقت هستی انسان کامل پیوند خورده و در جان او ریشه دوانده است. پس اگر به اهل بیت «صراط مستقیم» اطلاق میشود چنین اطلاقی حقیقی است، نه مجازی و از باب تشبیه. (20) با این بیان میتوان جمع میان روایاتی که مصادیق متفاوتی برای «صراط» بیان کرده اند (21) به آسانی جمع نمود؛ بلکه چگونگی صراط مستقیم بودن اهل بیت نیز تفسیر ملموس و روشنتری مییابد.
صراط در دنیا به صورت دین که مجموعهای است از اعتقادات، اخلاقیات و اعمال صالح و نیز به صورت انسان کامل (انبیا و ائمه (علیهمالسلام)) که تجسم حقیقت دین میباشند، ظهور میکند. در جهان آخرت نیز متناسب با حقایق آن نشئه، به صورت پُلی ظهور میکند که یک سمت آن موقف قیامت و پایانش بهشت رحمت است.
بنابراین پیامبر و اهل بیت (علیهمالسلام) در عالم دنیا، تجسم عینی دین و صراط مستقیم در دنیا هستند و انسانهایی که آنها را شناختند و در مسیر هدایت به آنان اقتدا کردند، در آخرت از پُلی که براساس برخی روایات بر روی جهنم کشیده شده است، به سلامت میگذرند؛ اما افرادی که اهل بیت (علیهمالسلام) را نشناختند و در پرتو نور آنها هدایت نشدند، از آن پُل نمیتوانند عبور کنند و به دوزخ فرو میافتند. (22)
پینوشتها:
1. ر.ک: آداب الصلوة، ص 287.
2. «شما اهل بیت بزرگراه و طریق استوار هستید».
3. شرح چهل حدیث، ص 360.
4. جامع الاسرار و منبع الانوار، ص 88-99.
5. تفسیر تسنیم، ج 1، ص 486.
6. جامع الاسرار و منبع الانوار، ص 92-93.
7. شرح چهل حدیث، ص 360.
8. «پس آیا آن کس که نگون سار راه میپیماید هدایت یافتهتر است یا آن کس که ایستاده به راه راست میرود؟»؛ ملک (67): 22.
9. الکافی، ج 1، ص 433، ح 91.
10. ر.ک: شرح چهل حدیث، ص 533.
11. علم الیقین، ج 1، ص 967.
12. آداب الصلوة، ص 287.
13. انعام (6): 153.
14. بحارالانوار، ج 24، ص 15، ح 17.
15. تفسیر نورالثقلین، ج 1، ص 22.
16. حمد (1): 6.
17. بحارالانوار، ج 24، ص 17، ص 24.
18. حمد (1): 5.
19. تفسیر القرآن الکریم، ج 1، ص 11.
20. تفسیر تسنیم، ج 1، ص 499.
21. علم الیقین، ج 2، ص 966.
22. ر.ک: الحکمة المتعالیه، ج 9، ص 284-290؛ تفسیر تسنیم، ج 1، ص 507-508.
علی بن موسی الرضا (ع) و سبک زندگی اسلامی در روابط اجتماعی
نگاهی گذرا به تاریخ نشان می دهد که زندگی بشر در جوامع مختلف، همیشه بر اساس مجموعه ای از قواعد و مناسبات معین، نظم و نسق یافته و به طبع همواره می توان آن را واجد سبک دانست.
بر اساس چنین رویکردی، بحث از سبک زندگی و الگوهای نظام مند رفتاری، بحث تازه ای نیست و حتی در محافل و مجامع دانشگاهی نیز این مبحث در قالب موضوع های کلی تری مانند فرهنگ و تمدن، دارای قدمتی طولانی است. با توصیف بیان شده، جای پرسش دارد که چرا اکنون سبک زندگی تا این حد اهمیت یافته و توجه بسیاری را به خود جلب کرده است؟
واقعیت آن است که اقتضای زندگی در جوامع مدرن و متکی بر فرهنگ و تمدن غربی، به تدریج الگوهای خاصی را برای زندگی و رفتار ارائه کرده است. به زعم دانشمندان علوم اجتماعی، در یک قرن گذشته، شرایط جدید کار، تولید، انباشتگی کالاهای مصرفی و همچنین فراهم آمدن زمان فراغت بیشتر برای بخش زیادی از اقشار جامعه، نشانه ای از تحول عمیق اجتماعی و فرهنگی بوده است و شرایط نوین، الگوهای رفتاری تازه ای را در زمینۀ کار و فعالیت، مصرف و شیوه های گذران اوقات فراغت می طلبد که می توان آنها را در قالب عنوان کلی سبک زندگی مورد بررسی قرار داد.
به همین دلیل، امروزه اصطلاح سبک زندگی[1] در ادبیات علوم اجتماعی، پیوندی تنگاتنگ با مجموعه ای از مفاهیم مانند فرهنگ، جامعه، رفتار، اخلاق، عقیده، شخصیت، هویت، طبقۀ اجتماعی، سلیقه و نیاز دارد. حاصل این رویکرد نیز خواسته یا ناخواسته، تلاشی گسترده برای معرفی، ترویج و تثبیت سبک خاصی از زندگی خواهد بود که خاستگاه آن، فرهنگ بی دین غربی و عقبۀ معرفتی آن است.
روشن است که پذیرش منفعلانۀ این گونه از الگوهای رفتاری برای جوامع مسلمان که خود در پرتو آموزه های اسلامی، توانایی تعریف و ترسیم سبک زندگی دینی و تبیین الگوهای متناسب با آن را دارند، شایسته نبوده و باید به اقتضای فرهنگ دینی خود، به سبک زندگی اسلامی روی آورند. به ویژه آنکه ناکارآمدی تمدن بی دین غربی در پاسخگویی به نیازهای چندبعدی انسان آشکار شده و رصد تحولات جاری در جهان نیز نشانه های افول و فرود این تمدن را نمایان ساخته است.
تجربۀ تاریخی بشر نیز نشان داده با پایان تمدنی، زمینۀ مناسبی برای شکوفایی تمدن های دیگر فراهم می شود و جامعۀ بشری که معمولا در برابر تغییر و تحول عمیق اجتماعی مقاوم است، در چنین وضعیتی با رضایت خاطر از دگرگونی و جایگزینی استقبال می کند. در پرتو چنین فرصتی می توان با تکیه بر غنا و تعالی آموزه های اصیل اسلامی، این جایگزین را که همچون گنجینه ای ارزشمند و برگرفته از میراث آسمانی اسلام نزد مسلمانان نهفته است، هم خود بهتر بشناسیم و هم به جهانیان معرفی کنیم.
بازخوانی و ژرف اندیشی در آموزه های اسلام، نشان دهندة ظرفیت بالای این دین آسمانی برای فرهنگ سازی و ارائۀ الگوهای رفتاری مناسب است، زیرا انتزاعی ترین لایه های اعتقادی و معرفتی تا عینی ترین سطوح رفتاری که امروزه با عنوان سبک زندگی از آن یاد می شود، در چارچوب نظام معنایی اسلام جای گرفته و در مسیر تکامل و سعادت انسان مورد استفاده قرار می گیرد.
در این راستا، قرآن که مهم ترین منبع آموزه های اسلامی به شمار می رود، سرشار از الگوهایی است که شیوة زیست مؤمنانه و مورد نظر اسلام را معرفی می کند و در پرتو آیات آن، سیرة پیامبر گرامی اسلام (ص) نیز به عنوان اسوه و نمونۀ عالی زندگی به تمام مسلمانان معرفی شده است.
همچنین روایت ها و حکایت های فراوانی از اهل بیت (ع) در اختیار مسلمانان قرار دارد که با الهام از تعالیم نورانی قرآن کریم و در شرایط متفاوت اجتماعی، مصادیق متعددی از الگوهای زندگی دینی را تبیین و معرفی کرده اند، به خصوص بهره مندی برخی از دوره های تاریخی از تمایزهای ویژة فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و علمی، برای زمان حاضر که جامعۀ اسلامی بار دیگر در دورة گذار قرار گرفته، می تواند دستاوردهای بسیار مهمی را در پی داشته باشد.
این مقاله به بررسی سبک زندگی امام رضا(ع) در ساحت عملی و نظری در چهار مقولۀ آراستگی، همیاری، اخلاق گرایی و تعامل فرهنگی می پردازد تا الگویی برای مسلمانان باشد.
دوران زندگانی ایشان با توجه به قبول منصب ولایتعهدی و قرار گرفتن در کانون زندگانی ایرانیان می تواند الگوی مناسبی به ویژه در زمینۀ تعامل فرهنگی و اخلاق گرایی برای ایرانیان باشد.
تبیین الگوی سبک زندگانی امام رضا(ع) در زمینه های یادشده در مقایسه با الگوهای ارائه شدة غربی از موضوع های بدیعی است که کمتر به آن پرداخته شده است، این مقاله ضمن تبیین مفهوم سبک زندگی و الگوهای ارائه شده در این زمینه، به بررسی الگوهای رفتاری امام رضا (ع) که در دورانی مهم از تاریخ اسلام، نماد و الگوی ویژة سبک زندگی اسلامی به شمار می رود، پرداخته است.
دربارة پیشینۀ موضوع باید گفت که تاکنون مقاله ای با عنوان سبک زندگی اسلامی در حوزة روابط اجتماعی با الگوگیری از زندگانی امام رضا (ع) به چاپ نرسیده، البته مقاله ها و کتاب های متعددی دربارة الگوی سبک زندگی به چاپ رسیده است که ازجمله می توان به کتاب های دین و سبک زندگی اثر محمدسعید مهدوی کنی، اخلاق تربیتی امام رضا(ع) تألیف جواد محدثی و مقاله هایی چون «سبک زندگی و شخصیت اخلاقی امام رضا(ع)» اثر یعقوبعلی عابدینی نژاد اشاره کرد.
سبک زندگی دینی
سبک زندگی در حوزة مطالعات فرهنگی به مجموعه رفتارها و الگوهای کنش افراد که معطوف به ابعاد هنجاری و معنایی زندگی اجتماعی باشد، اطلاق می شود. طبیعی است که بر اساس چنین رویکردی، سبک زندگی علاوه بر اینکه بر ماهیت و محتوای خاص تعامل ها و کنش های اشخاص در هر جامعه دلالت دارد و مبین اغراض، نیت ها، معانی و تفاسیر فرد در جریان عمل روزمره است، نشان دهندة کم و کیف نظام باورها و ارزش های افراد نیز خواهد بود (فاضل قانع، ١٣٩٢: ٩).
چنین برداشتی از مفهوم سبک زندگی، علاوه بر اینکه پشتیبانی جدیدترین دیدگاه های مطرح در این عرصه را به همراه دارد (بوردیو، ١٣٩٠: ٢٨٦ و ٣٣٧؛ گیدنز، ١٣٨٧: ١٢٠)، از قابلیت خوبی برای بومی سازی مفهوم سبک زندگی بر اساس اقتضاهای جامعۀ اسلامی برخوردار است.
تمرکز اندیشمندان بر شاخص هایی مانند الگوی مصرف، شیوة گذران اوقات فراغت، الگوهای مربوط به شیوة تمرکز بر علاقه مندی ها، آداب معاشرت، الگوهای زندگی خانوادگی و بهداشت و سلامت، نشان می دهد که مطالعات سبک زندگی حول یک محور عمومی با عنوان کلی «سلیقه»[2] دور می زند (مهدوی کنی، ١٣٨٦: ٢١٦).
سلیقه، امری ذهنی است که در قالب تمایل ها و ترجیح های رفتاری انسان جلوه گر شده و بدین ترتیب، فرهنگ و اجزای آنکه امری کلی و عمومی به شمار می آید، در پرتو این تمایل ها و ترجیح های برآمده از سلیقه، فردیت پیدا کرده و هویت فرد را برای دیگران ترسیم می کند (بوردیو، ١٣٩٠: ٩٣).
بدین ترتیب می توان فرهنگ یا خرده فرهنگ را خاستگاه سبک زندگی دانست (فاضل قانع، ١٣٩١: ١٨٠)؛ اما روشن است که خود فرهنگ نیز متأثر از عوامل متعددی بوده که یکی از مهم ترین این عوامل، دین و آموزه های وحیانی است.
آموزه های دین به عنوان ابزار جامع هدایت و راهبری بشر، در بسیاری از موارد، حاکم بر باورها، ارزش ها و هنجارهای لازم برای جهت دهی و الگوبخشی به رفتار و کنش انسانی است. درواقع، محدود نکردن دین به فهم زمانی خاص، اعتقاد به تکامل فرهنگی و سهیم بودن ارادة انسان ها در آن و تبیین درست ارتباط میان فرهنگ متغیر و دین ثابت، ما را به این دیدگاه رهنمون می شود که دین و آموزه های وحیانی آن می تواند بخش مهمی از خاستگاه فرهنگ بشری را تشکیل دهد. پس در یک رابطۀ طولی، دین، فرهنگ جامعه را شکل می دهد و فرهنگ نیز به نوبۀ خود، نظام و ساختار خاصی را برای زندگی فردی و اجتماعی تعریف می کند که خود به عنوان سرچشمه و خاستگاه مجموعۀ در هم تنیده ای از الگوهای خاص برای زندگی، یک کل منسجم و متمایز را در قالب سبک زندگی پدید می آورد. البته سبک زندگی نیز به توسعه و نفوذ نظام معرفتی مبتنی بر آموزه های دینی یاری رسانده و تمایل ها و ترجیح های برآمده از فرهنگ دینی را بارور می سازد.
نمودارپدیداری و گسترش سبک زندگی دینی در جامعۀ اسلامی
چارچوب نظری
بر خلاف رویکرد کلاسیک جامعه شناسان که به توصیف سبک زندگی جاری افراد و گروه های اجتماعی بسنده می کنند،[3] با الهام از روش های برگرفته از آموزه های دینی می توان گامی فراتر از توصیف نهاد و با تکیه بر اصول ثابتی که به اعتقاد ما در آموزه های اسلامی وجود دارد، چارچوبی ارائه کرد که در محدودة آن، به تجویز نیز بپردازیم، یعنی با دخالت دادن مجموعه ای از باورها و ارزش ها، به ترسیم و شکل گیری سبک خاص زندگی کمک کنیم. این رویکرد دقیقا همان شیوه ای است که از سوی پیامبران الهی پیگیری شده است.
آنان از ابزار حاکمیت باورها و ارزش های دینی برای ایجاد دگرگونی در سلیقه و شیوة انتخاب مردم، بهره می گرفتند تا آنها با رضایت خاطر به اصلاح الگوهای سبک زندگی خود اقدام کنند.
اما اینکه آموزه های اسلامی را به عنوان معیار در نظر می گیریم و درصدد تجویز مفاهیم و شاخص های برگرفته از آن برمی آییم، مبتنی بر این پیش فرض اساسی است که جامعیت دین اسلام، همۀ ابعاد و زوایای زندگی انسان را دربر گرفته و او را همواره در انتخاب مسیر درست زندگی یاری می کند. همین جامعیت باعث می شود تا سبک زندگی دینی را لزوما منحصر در یک نظام الگویی و رفتاری واحد ندانسته و در محدوده و چارچوب برآمده از اصول اسلامی، سبک های متعددی را بپذیریم.
سیرة عملی پیامبر اسلام و اهل بیت (ع) در مواجهه با اصحاب خود نیز نشان می دهد که ایشان، اختلاف سبک را می پذیرفتند.[4]
پس، ارزش ها و نگرش های همسان، لزوما به سبک زندگی یکسان نمی انجامد و با توجه به ویژگی انتخابگری که در سبک زندگی وجود دارد، می توان هر مجموعۀ منسجمی از الگوهای رفتاری برآمده از آموزه های دینی را که در چارچوب معین شدة دین قرار داشته باشد، یک سبک زندگی دینی به شمار آورد. مهم آن است که در فرایند تعامل تمایل ها و منابع[5]، از این چارچوب خارج نشویم که البته در این زمینه، توجه به گروه های مرجع بسیار کارگشاست.[6]
گروه های مرجع دارای دو کارکرد اصلی هستند: اول آنکه هنجارها، رویه ها، ارزش ها و باورهایی را به دیگران القا می کنند و دوم آنکه معیارهایی را در اختیار کنشگران قرار می دهند تا کنش و نگرش خود را بر اساس آن محک بزنند (صدیق سروستانی و هاشمی، 1381: 150)
با توجه به این نقش بی بدیل، در فرهنگ اسلامی و به ویژه در آموزه های قرآنی، به افراد و گروه های خاصی به عنوان الگوی زندگی اشاره شده که در رأس آنها پیامبر اسلام(ص) به عنوان برترین اسوه معرفی شده است:
«لقد کان لکم فی رسول الله أسوة حسنۀ لمن کان یرجو الله والیوم الآخر وذکر الله کثیرا؛ قطعا برای شما در [اقتدا به] رسول خدا سرمشقی نیکوست برای آن کس که به خدا و روز بازپسین امید دارد و خدا را فراوان یاد می کند» (احزاب / ٢١).
روابط اجتماعی
روابط اجتماعی انسان که در قالب زندگی جمعی جلوه گر می شود، علاوه بر آنکه نیازهای انسان را بهتر و کامل تر تأمین می کند (ابن خلدون، ١٣٨٥، ج ١: ٧٧؛ طباطبایی، ١٣٧٣: ٧٩)، راه رسیدن انسان به سعادت را نیز هموارتر می سازد (فارابی، ١٩٩١م: ١١٧).
پس انسان اجتماعی برای رسیدن به اهداف زندگی جمعی، باید پایه ها و ارکان جامعه را تثبیت و تقویت کند تا جامعه ای همبسته و متحد شکل بگیرد. به همین دلیل، یکی از اهداف دین اسلام، تحکیم روابط اجتماعی انسان ها در تمام سطوح و کاهش تضادها و تنش هایی است که نظم اجتماعی را به چالش می کشد و تعهد افراد را نسبت به وظایف متقابل اجتماعی متزلزل می کند. مسلمانان نیز باید در شیوة رفتار اجتماعی و روابط با همنوعان خود، از الگوهای رفتار دینی تبعیت کنند تا ظهور اجتماعی دین کامل شود و درهای برکت الهی بر جامعه گشوده شود (اعراف / ٩٦)[7]، البته بهترین راه برای رسیدن به این مقصود، رجوع به سیرة کسانی است که قرآن کریم آنان را الگو و اسوه معرفی کرده است.
در این راستا، الگوهای رفتاری امام رضا(ع) که در دورانی مهم از تاریخ اسلام، نماد و الگوی ویژة سبک زندگی اسلامی به شمار می رود، پیوسته مورد توجه تاریخ نگاران بزرگ مسلمان و غیرمسلمان بوده است.
اگرچه اتخاذ سیاست های مبهم و پیچیده از سوی مأمون، خلیفۀ عباسی، موجب شد تا برخی گزارش های نادرست از وقایع زندگی امام رضا(ع) ارائه شود[8]، اما واقعیت های مسلم تاریخی، از موفقیت و مقبولیت سبک زندگی و روابط اجتماعی آن حضرت در میان جمع کثیری از مسلمانان آن روزگار حکایت می کند. استقبال پرشور مردم و به ویژه نخبگان و فرهیختگان جامعه از امام (ع) در نیشابور (صدوق، ١٣٨٣، ج ٢: ١٤٤) و همچنین هیجان و اشتیاق طبقات مختلف اجتماعی در مرو، هنگام استقبال از ایشان برای برگزاری نماز عید (مفید، ١٣٨٣، ج ٢: ٣٧٣)، نمونه هایی از دل بستگی عمومی جامعۀ اسلامی به سیرة اهل بیت (ع) است که در آن روزگار در رفتار و گفتار امام علی بن موسی الرضا(ع) جلوه گر شد.
این رفتار و الگوهای برآمده از آن، دارای ابعاد، مراتب و لوازم متعددی است که در نوشتار پیش رو مجال توضیح تفصیلی آنها نیست. بنابراین می کوشیم برخی از مهم ترین ابعاد و لوازم روابط اجتماعی مبتنی بر آموزه های اسلامی را در رفتار و گفتار آن امام همام(ع) جستجو کنیم.
١. آراستگی
یکی از الگوهای رفتاری برجسته در زندگی امام رضا(ع) توجه ویژه به آراستگی ظاهر در روابط اجتماعی و هنگام مواجهه با همنوعان است. روایت ها و حکایت ها نشان می دهند که هرچند منش آن حضرت در خلوت و هنگام دوری از اجتماع، بی توجهی به زخارف دنیا و اکتفا به ساده ترین خوراک و پوشاک بود؛ اما در روابط اجتماعی و هنگام حضور در میان مردم، به وضعیت ظاهری و آراستگی خود توجه ویژه ای داشتند (صدوق، ١٣٨٣، ج ٢: ١٩٢).
از تلاش و جدیت امام (ع) در اتخاذ این روش، می توان به این نکته رهنمون شد که آراستگی ظاهر افراد، نوعی تکلیف اجتماعی برای احترام به دیگران است، زیرا اگر سیمای ظاهری انسان، آراسته، پاکیزه و موزون باشد چشم و دل مردم از دیدار انسان شادمان می شود و اساس زندگی انسان که بر انس و هم گرایی اجتماعی نهاده شده، بدین وسیله تقویت می شود. شاید توجه به همین بعد تکلیفی موجب شده که امام رضا (ع) اهتمام به زیبایی ظاهری را دارای اجر معنوی دانسته[9] وژولیدگی و عدم آراستگی را موجب خشم و غضب الهی معرفی کنند (مجلسی، ١٤٠٣ق، ج ٧٦: ٣٠٣).
آراستگی، علاوه بر آثاری که در روابط اجتماعی درون گروهی مؤمنان دارد، می تواند دارای پیامدها و آثاری فراتر از جامعۀ ایمانی هم باشد، زیرا آراستگی و سیمای خوشایند مؤمنان، شکوه و زیبایی جامعۀ اسلامی را در برابر دیگران به نمایش می گذارد. به همین دلیل، زمانی که از امام رضا(ع) دربارة پوشیدن لباس های زیبا می پرسند، حضرت می فرمایند:
«ألبس و تجمل؛ بپوش و زیبا بپوش» (حمیری، ١٤١٧ق، حدیث ١٢٩٦: ٢٨٦).
البته روشن است که میزان توجه به آراستگی ظاهر، به ویژه در زمینۀ لباس و پوشش، با سطح درآمد و زندگی عموم مردم در جامعه مرتبط است. در گفتار و کردار امام رضا(ع) نیز این توجه ویژه به اقتضاهای زمانی و مکانی و شرایط خاص اجتماعی را می توان به روشنی مشاهده کرد. از برخی سخنان آن حضرت می توان دریافت که در عصر ایشان، برخی از اقشار جامعه انتظار داشتند ایشان نیز مانند زمان امیرمؤمنان علی (ع) لباس بپوشند و بسان آن حضرت زندگی کنند؛ اما امام هشتم (ع) با صراحت در پاسخ آنان به تفاوت دوره ها، زمان ها و اقتضاهای هر زمان اشاره می کنند (طبرسی، ١٣٧١: ٩٨).
توجه به همین اقتضاهای اجتماعی موجب شد که امام (ع) شانه زدن موها و محاسن، خضاب کردن موها، به دست کردن انگشتری و هر چیز دیگری را که بر آراستگی انسان می افزاید (حسینی قزوینی، ١٣٨٧، ج ٢: ٩٨-١٠٧) مورد توجه قرار داده و دیگران را نیز به آن توصیه کنند تا جایی که خود، مرغوب ترین و بهترین عطرها را سفارش می دادند (کلینی، ١٤٢٦ق: ١١٧٨) و خوش بویی و استفاده از عطر را جزء اخلاق انبیای الهی برمی شمردند (همان : ١١٧٥).
این الگوی رفتاری علاوه بر بعد ایجابی و ترویجی، نوعی مبارزة منفی با برخی پندارهای نادرست اجتماعی نیز به شمار می رود. امام رضا(ع) با اتخاذ این روش نشان دادند که آراستن ظاهر، نافی و ناقض زهد واقعی نیست و تا جایی که آدمی، دل بسته و شیفتۀ دنیا و زخارف آن نشود، می تواند وضع لباس و خوراک خود را متنعمانه اداره کند (فضل الله، ١٤٢٨ق: ١٠٢).
آنچه در فرهنگ اسلامی به عنوان دنیا نکوهش شده، تمام آن چیزهایی است که انسان را از یاد خدا غافل کند و رنگ و بوی معصیت داشته باشد (جوادی آملی، ١٣٨٨: ٢٤٠).
به عبارت دیگر، دنیا زمانی که هدف اصلی انسان قرار بگیرد و سبک زندگی او را به گونه ای شکل دهد که او را از مقصود اصلی آفرینش دور کند مذموم است؛ اما اگر به عنوان مقدمه و پل زندگی اخروی نگریسته شود، دارای ارزش مثبت خواهد بود. پس دلیلی ندارد مؤمن خود را از نعمت های حلال و پاکیزة الهی محروم سازد، زیرا خداوند این نعمت ها را نیافریده که مؤمن از آنها محروم و کافر، بهره مند باشد؛ بلکه مؤمن به استفاده از این نعمت ها، اولی و شایسته تر است (ابن شعبه حرانی، ١٣٩٤ق: ٢٥٦).
نقل شده است که گروهی از صوفیان نزد امام رضا (ع) آمده و با کنایه گفتند:
مأمون با اندیشۀ خود دریافت که شما اهل بیت (ع) از همۀ مردم برای پیشوایی امت سزاوارترید و از میان اهل بیت (ع)، تو از همه شایسته تری. ازاین رو بر آن شد که امر خلافت را به تو بازگرداند. اکنون امت به پیشوا و رهبری نیازمند است که جامه اش خشن و طعامش ساده باشد. بر الاغ سوار شود و از بیمار عیادت کند(اربلی، ١٤٢٦ق، ج ٣: ٤٢٣؛ ابن صباغ، ١٣٨٥: ٣٨٩).
اما امام (ع) که زهد را در این ظواهر نمی جستند، فرمودند:
یوسف که منصب پیامبری داشت قبای ابریشمی با دکمه های زرد میپوشید و در مجلس فرعونیان بر پشتیهای آنان تکیه میزد. وای بر شما! جز این است که از امام، قسط و عدل خواسته میشود؟ اگر سخن گوید، راست گوید. اگر حکم کند، بر قاعدة عدل و داد باشد. اگر وعده کند، انجام دهد؟ همانا خداوندلباس یا طعامی را حرام نفرموده است (همان: ٣٨٩).
امام (ع) که ذره ای دل بستگی به دنیا ندارند و سلوک معنوی ایشان با زهد واقعی آمیخته است هنگامی که در خراسان بودند، در روز عرفه، همۀ مال خود را میان مردم قسمت کردند و در پاسخ کسی که گفت این زیانکاری است، فرمودند: بلکه عین غنیمت است (ابن شهر آشوب مازندرانی، بی تا، ج ٤: ٣٦١).
٢. همیاری
اساس نظام اجتماعی بر تعاون و همیاری نهاده شده و بسیاری از اندیشمندان عقیده دارند فلسفۀ زیست اجتماعی انسان، عدم توانایی در برآورده کردن تمام نیازهایش است.
به خصوص هنگام بروز برخی از مشکلات و مخاطره های طبیعی، او به هیچ وجه نمی تواند خود را بی نیاز از یاری و کمک دیگران بداند (فارابی، ١٩٩١م: ١١٧؛ ابن خلدون، ١٣٨٥، ج ١: ٧٧).
ازاین رو، جوامع گوناگون همواره در هنگام بروز خطر و مشکلات خاص، به وسیلۀ انواع و اقسام راهبردها و سیاست های گوناگون از اعضای خود حمایت می کنند. این سیرة تاریخی بشر از سوی اسلام نیز امضا شده است.
یکی از دلایل اهمیت همیاری و تلاش همگانی برای تأمین رفاه عمومی در جامعه، افزایش انگیزه و روحیۀ لازم و کافی برای حرکت همگان در مسیر رشد، شکوفایی و سعادت بوده و تنها از این راه، تمدنی پایدار پدید می آید. به خاطر همین اهمیت است که تمام ادیان آسمانی در تعالیم خود، بر این اصل مهم در زندگی اجتماعی تأکید کرده اند.
بر اساس این اصل، هر انسان یا گروه توانمندی نسبت به افراد و گروه های ناتوان اجتماعی تا مرز رسیدن آنان به توانایی کافی، دارای تکلیف و مسئولیت اجتماعی است. این همیاری تا جایی ادامه دارد که همگان در انجام تکالیف فردی، اجتماعی و دینی خود از امکانات و آمادگی کافی بهره مند باشند. یعنی انسان هایی نیرومند، سالم، آراسته و استوار شوند و خوراک، پوشاک، مسکن، بهداشت، وسایل رفاهی، آموزش و پرورش و رسیدن به دیگر آگاهی های لازم برای زندگی را در اختیار داشته باشند.
امام رضا(ع) در این زمینه می فرمایند: «خداوند، توانمندان و برخورداران را مکلف کرده است که نسبت به وضعیت درماندگان و گرفتاران به پا خیزند» (صدوق، ١٣٨٣، ج ٢: ٩٦).
روشن است که نوع عبارت پردازی این گونه از آموزه های اسلامی، به تکلیف و مسئولیت بزرگ اجتماعی اشاره می کند و نمی توان صرفا آن را دستوری اخلاقی و استحبابی تلقی کرد (حکیمی، ١٣٧٠: ٢٤٢).
در تأیید این دریافت می توان به دیدگاه دیگری از امام رضا(ع) اشاره کرد که در بیان الزام های مالی فراتر از زکات، به وظایف و مسئولیت های خانوادگی و اجتماعی اشاره می کنند که از آیۀ ٢١ سورة رعد[10] استنباط می شود (طبرسی، ١٤٠٨ق، ج ٦: ٤٤٤)
اما اساس تأکید آموزه های اسلامی بر همیاری و تعاون اجتماعی، مبتنی بر اشتراک تمام انسان ها در کرامت ذاتی و در مرحلۀ بالاتر، برادری ایمانی و دینی مسلمانان است. روشن است که چنین باوری در زندگی انسان و روابط افراد تأثیری عمیقی دارد. این اثر را در مشی امام رضا(ع) نیز به روشنی مشاهده می کنیم، آنجا که به تأسی از سیرة پیامبر گرامی اسلام (ص)، برترین مسلمان را کسی می دانند که بیش از دیگران نسبت به همیاری اجتماعی کوشا بوده و خیرخواه ترین افراد نسبت به برادران خود و جامعۀ اسلامی باشد (صدوق، ١٣٨٣، ج ١: ٢٨٤).
همچنین در اندیشه و حدیث رضوی، یاری رسانی به مردم و گره گشایی از کار آنان، جبران فعالیت در دستگاه حاکمان جور معرفی شده است. چنان که در پاسخ به نامه های متعدد یکی از این افراد می نویسند:
... از بیمی که در این شغل برخورداری آگاه شدم. اگر میدانی که هرگاه مسئول کاری در حکومت شوی، بر اساس دستورهای پیامبر(ص) رفتار میکنی و دستیاران و کاتبان تو از هم کیشان تو خواهند بود و هنگامیکه مالی به دستت رسید، بخشی از آن را به بینوایان مؤمن می دهی تا بدان اندازه که خود مانند یکی از آنان باشی، کار تو در دربار سلاطین با خدمت به برادران دینی جبران میشود وگرنه خدمت در دربارها جایز نیست (کلینی، ١٤٢٦ق: ٦٤٩).
٣. اخلاق گرایی
یکی از عوامل موفقیت هر دین و تثبیت پایه های آن در جامعه، نفوذ شاخص ها و ارزش های آن آئین در باور و اندیشۀ افراد جامعه و پذیرش عمومی و اجتماعی است. پس زمانی که بیشترین افراد و جوامع یک عصر، آرمان های خود را در قالب آموزه های یک دین خاص جلوه گر ببینند و به آن گرایش داشته باشند، بدون تردید آن آیین در نقطۀ اوج رشد و شکوفایی خود قرار می گیرد. بنابراین، نفوذ باور در دل مردم، علاوه بر عقلانیت، می تواند بر بعد اخلاقی و عاطفی آن آموزه ها متکی باشد.
در همین راستا، بر اساس گزارش های تاریخی، عموم مردم و طبقات گوناگون جوامعی که به اسلام گرویدند، بیشتر مجذوب فضائل و مکارم اخلاقی این دین شدند، به خصوص سیره، رفتار خاص و اخلاق گرایی پیامبر گرامی اسلام (ص) که در رفتار پیروان ایشان نیز اثر گذاشت، باعث گرایش افراد به دین اسلام بود.
قرآن کریم نیز به این ویژگی خاص پیامبر رحمت (ص) اشاره کرده است :
فبما رحمۀمن الله لنت لهم ولو کنت فظا غلیظ القلب لانفضومن حولک فاعف عنهم واستغفر لهم وشاورهم فی الأمر فإذا عزمت فتوکل علی الله إن الله یحب المتوکلین ؛ پس به [برکت ] رحمت الهی با آنان نرم خو [و پرمهر] شدی و اگر تندخو و سخت دل بودی قطعا از پیرامون تو پراکنده میشدند. پس از آنان درگذر و برایشان آمرزش بخواه. در کار[ها] با آنان مشورت کن و چون تصمیم گرفتی، بر خدا توکل کن زیرا خداوند توکل کنندگان را دوست میدارد (آل عمران / ١٥٩).
«لقد جاءکم رسول من أنفسکم عزیز علیه ما عنتم حریص علیکم بالمؤمنین رؤوف رحیم؛ قطعا برای شما پیامبری از خودتان آمد که بر او دشوار است شما در رنج بیفتید. به [هدایت ] شما حریص و نسبت به مؤمنان دلسوز و مهربان است» (توبه / ١٢٨).
تأکید آموزه های اسلامی بر رعایت اخلاق در روابط اجتماعی، حتی در پیروزی های گستردة مسلمانان پس از رحلت پیامبر(ص) نیز اثرگذار بوده و مسلمانان تنها با تکیه بر نیروی نظامی هیچگاه نمی توانستند با این سرعت و گستردگی به قلمرو وسیع آن روز خود دست یابند (لوبون، ١٣٨٠: ١٤١ و ١٤٦-١٤٥).
روابط اجتماعی مبتنی بر مکارم اخلاقی به روشنی در سیرة امامان معصوم(ع) و به ویژه در سبک زندگی امام رضا (ع) قابل مشاهده است، چنان که دربارة مشی اخلاقی آن ایشان گفته شده:
هیچگاه با سخنان خود کسی را آزار نمی دادند. تا سخن کسی به پایان نمی رسید، سخن نمی گفتند و گفتار او را قطع نمی کردند. حاجت هیچ کسی را در صورت قدرت و توانایی رد نمی کردند. در حضور دیگران به چیزی تکیه نمی دادند و پای خود را نزد کسی دراز نمی کردند. با خادمان و کارگزاران به نرمی سخنی می گفتند. هیچگاه از بدنشان بوی بد استشمام نمی شد. صدایشان را به حالت قهقهه بلند نمی کردند بلکه تبسم می کردند (صدوق، ١٣٨٣، ج ٢: ١٩٧).
حضرت، علاوه بر توجه و توصیۀ ویژه نسبت به روابط درون خانواده و اینکه پاداش تلاش برای برآوردن نیازهای خانواده را برتر از مجاهدت در راه خدا معرفی می کردند (کلینی، ١٤٢٦ق : ٦٣٦)، در بعد اجتماعی نیز هیچ کاری را همچون احسان به مردم دوست نداشتند و به هر فقیری در حد توان کمک می کردند (ابن شهرآشوب مازندرانی، بی تا، ج ٤: ٣٦٠).
مهمانان زیادی به خانۀ امام (ع) می آمدند و ایشان، خود به آنان خدمت می کردند (حرعاملی، ١٤١٤ق، ج ٢٤: ٣١٦).
اخلاق مداری، در عین اشراف علمی، شرایطی را فراهم آورده بود که خانۀ حضرت لبریز از خیل مشتاقان و شیفتگان سبک زندگی و الگوهای رفتاری ایشان بود (ابن شهر آشوب مازندرانی، بی تا، ج ٤: ٣٣٤)؛ اما امام (ع) به این میزان نیز بسنده نکرده، در تاریکی های شب، خود به سراغ نیازمندان جامعه رفته و به ایشان انفاق می کردند و در این الگوی رفتاری تا حدی کوشا بودند که ایشان را «کثیر المعرفۀ و الصدقۀ» معرفی کردند (صدوق، ١٣٨٣، ج ٢: ١٩٨).
اوج فروتنی و مردم داری امام هشتم (ع) را از این گزارش تاریخی می توان دریافت که مردی در حمام از ایشان خواست تا بدنش را مالش دهند و حضرت با فروتنی پذیرفتند.
هنگامی که دیگران آن مرد را متوجه کردند و امام (ع) را شناخت، با اضطراب و پریشانی پوزش طلبید؛ اما حضرت با ادامۀ کار، آن مرد را در مقابل شماتت دیگران دل داری دادند (ابن شهر آشوب مازندرانی، بی تا، ج ٤: ٣٦٢).
چنین الگوی رفتاری، بازتاب روشنی از این آموزة دینی است که تمام انسان ها با یکدیگر برابر بوده و برتری، تنها با معیار تقوا به دست می آید. به همین دلیل مشاهده می کنیم که امام رضا(ع) هیچ تفاوتی میان خود و بردگان و غلامان خویش جز به کردار نمی بینند و غیر از عمل، همۀ امتیازها و نابرابری های اجتماعی را منتفی می دانند. اگر بر سفرة غذا، همۀ غلامان و حتی دربان و میرآخور را در کنار خود می نشانند و با آنان به مهربانی سخن گفته و انس می گیرند (صدوق، ١٣٨٣، ج ٢: ١٧٠)، برای تبیین و ترویج همین آموزة والای دینی و تلاش برای حفظ کرامت انسان است.
قرآن کریم با صراحت به کرامت ذاتی و تکوینی انسان و برتری او بر بسیاری از موجودات اشاره کرده است:
ولقد کرمنا بنی آدم وحملناهم فی البر والبحر ورزقناهم من الطیبات وفضلناهم علی کثیر ممن خلقنا تفضیلا؛ و به راستی ما فرزندان آدم را گرامی داشتیم، آنان را در خشکی و دریا [بر مرکب ها] برنشاندیم، از چیزهای پاکیزه به ایشان روزی دادیم و آنها را بر بسیاری از آفریده های خود برتری آشکار دادیم (اسراء/ ٧٠).
بی شک مقصود، بیان حال انسان هایی بوده که با قطع نظر از کرامت الهی و قرب و فضیلت روحی خاص برای بعضی از افراد بیان شده است (طباطبایی، ١٣٩٧ق، ج ١٣: ١٦٥؛ مصباح یزدی، ١٣٧٨، ج ٣: ٤١٤؛ جوادی آملی، ١٣٨٨: ٢٨٥).
دین مبین اسلام بر اساس کرامت ذاتی انسان، تمام افراد را برابر و یکسان معرفی کرده و ملاک و معیار برتری را تنها در کرامت اکتسابی انسان می داند که آن هم بر اساس رشد و ارتقای ایمان و تقوای هر فرد تعیین می شود:
یاأیها الناس إنا خلقناکم من ذکر وأنثی وجعلناکم شعوبا وقبائل لتعارفوا إن أکرمکم عند الله أتقاکم إن الله علیم خبیر؛ ای مردم ما شما را از مرد و زنی آفریدیم و شما را ملت ملت و قبیله قبیله گردانیدیم تا با یکدیگر شناسایی متقابل حاصل کنید. در حقیقت ارجمندترین شما نزد خدا، پرهیزگارترین شماست. بیتردید خداوند، دانای آگاه است (حجرات /١٣).
بر اساس این آموزه، جنس انسان ها و نژاد آنها خلق خداست و نباید موجب تفاخر یا تحقیر باشد. تفاوت انسان ها در شکل، قیافه و نژاد، فعل حکیمانۀ خدا برای تعارف و شناسایی انسان ها نسبت به یکدیگر است. با تکیه بر چنین مبنایی است که پیامبر گرامی اسلام(ص)، به عنوان مصلح اجتماعی تلاش می کردند تا ارزش های جامعه را جهت دهی و اصلاح کنند (کلینی، ١٤١٧ق، حدیث ٢٠٣: ١٥٤؛ حرعاملی، ١٤١٤ق، ج ٢٠، حدیث ٢٥٠٥٥: ٦٨).
روشن است که چنین اندیشه ای نمی تواند صرفا تصوری ذهنی باشد، بلکه لوازم و آثاری واقعی و ملموس در پی خواهد داشت، چنان که یکی از همراهان امام رضا(ع) در سفر به خراسان نقل می کند:
روزی وقتی سفرة غذا را برای ایشان گستردند، حضرت تمام خدمتگزاران را جمع کردند. به ایشان گفتم: فدایت شوم، آیا بهتر نیست برای اینان سفرة جداگانه ای گسترده شود؟ امام (ع) فرمودند: خدا و مادر و پدر همۀ ما یکی است و پاداش افراد به عمل آنها بستگی دارد. هر کس عملش بهتر، نزد خداوند مقرب تر است، هر چند غلام سیاه باشد (مجلسی، ١٤٠٣ق، ج ٤٩: ١٠١)
٤. تعامل فرهنگی سازنده
اسلام با تکیه بر ارزش هایی مانند برابری و برادری، همزیستی مسالمت آمیز با اهل کتاب، تعلیم و تعلم و ترک تعصب قومی و مذهبی، زمینۀ شکل گیری و رشد تمدنی با درون مایه های غنی را فراهم ساخت که خدمات و تأثیرهای چشمگیر آن، حتی امروز نیز بر فرهنگ و تمدن بشری پرتو افکنده است (وات، ١٣٨٩: ١٦؛ هونکه، ١٣٨٣: ٤٢٠ - ٤١٩).
اما یکی از مهم ترین عناصر اثرگذار بر رشد سریع تمدن اسلامی، توجه ویژة مسلمانان به عنصر ارتباط با دیگر فرهنگ ها و تمدن ها بود. عنصر ارتباط، همواره یکی از اصول مهم در شکل گیری، گسترش و نیز انتقال فرهنگ و تمدن ها به شمار می رود. آموزه های اسلامی نیز به پدیدة تعامل فرهنگی با دیگران به دیدة مثبت می نگرند.[11] برخی از پژوهشگران غربی هم که تمدن اسلامی را مورد بررسی قرار دادند، با صراحت اعلام می کنند: «پیشرفت یا عقب ماندگی اقوام مختلف... به مناسبات آنان با سایر ملل در طول تاریخ خویش مربوط می شود» (بارتلد، ١٣٨٣: ١٣).
همچنین روشن است که در پیش گرفتن سیاست ریاضت فرهنگی و نبود تعامل فرهنگی سازنده با دیگران، موجب خامی، رکود، سکون و عدم تکامل فرهنگ می شود، چنان که اعراب پیش از ظهور اسلام، به سبب سکونت در بادیه و کوچ مداوم به مناطقی که دور از فرهنگ های مجاور بودند، به نوعی از عزلت گرایی فرهنگی دچار شده و بیشتر در بدویت فرو رفته بودند (شکویی، ١٣٨٩: ١٥٥)، اما ظهور اسلام، این جامعه را دگرگون و متحول ساخت.
گرایش ذاتی دین اسلام به جهانی شدن[12]، اقتضا می کند که آموزه های اسلامی از حداکثر نفوذ در سایر فرهنگ ها و همچنین از هم پوشانی کافی با شاخص های اساسی فرهنگ در هر جامعه ای برخوردار باشد. این مهم، توسط محکمات و اصول ثابتی که در دین اسلام بر آنها تکیه و تأکید شده است تأمین می شود.
به عبارت دیگر، می توان آموزه های اساسی اسلام را وجه مشترک تمام ادیان توحیدی دانست.[13] اما در قبال سایر اندوخته های مادی و معنوی فرهنگ ها و آیین ها نیز آموزه های اسلامی نه تنها رویکرد امتناعی نداشته، بلکه هرگاه عناصر فرهنگی و تمدنی جوامع بشری بر پایه های عقل و خرد استوار بوده و با نگرش توحیدی سازگاری داشته، از سوی اسلام پذیرفته شده و برخی از موارد نیز با حفظ عناصر مثبت و سازندة آن در چارچوب اسلامی بازسازی شده است.
درواقع، اسلام به دلیل برخورداری از پشتوانۀ معرفتی غنی، هرگونه تحول فکری مثبت و مبتنی بر عقل سلیم را تشویق کرده و هیچگاه به خاطر ترس از تضعیف جایگاه خود در برابر تحولات فرهنگی، به محافظه کاری روی نیاورده است (صدر، ١٣٧٩: ٤٩).
بنابراین، ویژگی خاص تعامل اسلام با سایر فرهنگ ها در این است که مسلمانان تلاش می کردند با تکیه بر عناصر بنیادین آموزه های اسلامی و در چارچوب الگوی توحیدی اسلام، به گزینش عناصر فرهنگی و تمدنی سایر جوامع اقدام کنند. بهره مندی آموزه های اسلامی از چنین الگوی مترقی و کارآمد موجب شده است تا آیین اسلام همواره و به آسانی با مقتضیات و شرایط زمانی و مکانی سازگار شده و با اطمینان لازم و کافی، پیروان خود را به تعامل فرهنگی گسترده با سایر تمدن ها و فرهنگ ها دعوت و از این راه، خود را به عنوان آیینی فراگیر و جهان گستر معرفی و تثبیت کند.
به عبارت دیگر، در آموزه های اسلامی و به خصوص قرآن کریم، توانمندی خاصی وجود دارد که می تواند انسان را تا فرجام تاریخ، هدایت و راهنمایی کرده و دستاوردها و اندوخته های مادی و معنوی بشر را در چارچوب کلان اسلامی، جهت دهی کند. شاید بتوان همین نکته را دلیل ختم نبوت پس از ظهور اسلام دانست.
به کارگیری الگویی که ذکر آن گذشت، لوازم مهمی دارد. یکی از آنها، مدارا و تحمل دینی و اجتماعی است. در همین راستا، اسلام، دین سهل و سمح و رحمت و رأفت معرفی شده و در تعالیم و دستورهای خود، اصل را بر آسان گیری و سهولت قرار داده است.
در قرآن کریم نیز توصیه شده است در مواجهه با دیگران، عفو، صفح و مدارا رعایت شود:
ولایأتل أولوا الفضل منکم و السعة أن یؤتوا أولی القربی والمساکین والمهاجرین فی سبیل الله ولیعفوا ولیصفحوا ألاتحبون أن یغفر الله لکم والله غفور رحیم؛ و سرمایه داران و فراخ دولتان شما نباید از دادن [مال ] به خویشاوندان، تهیدستان و مهاجران راه خدا دریغ ورزند. باید عفو و گذشت کنند، مگر دوست ندارید خدا بر شما ببخشاید و خدا آمرزندة مهربان است (نور / ٢٢).
یاأیها الذین آمنوا إن من أزواجکم وأولادکم عدوا لکم فاحذروهم وإن تعفوا وتصفحوا وتغفروا فإن الله غفو رحیم؛ ای کسانیکه ایمان آورده اید، در حقیقت برخی از همسران شما و فرزندان شما دشمن شمایند، از آنان بر حذر باشید و اگر ببخشایید، درگذرید و بیامرزید به راستی خدا آمرزندة مهربان است (تغابن / ١٤).
«وما خلقنا السماوات والأرض وما بینهما إلا بالحق وإن الساعة لآتیة فاصفح الصفح الجمیل؛ و ما آسمان ها و زمین و آنچه را که میان آن دو است جز به حق نیافریده ایم و یقینا قیامت فرا خواهد رسید پس به خوبی صرف نظر کن» (حجر / ٨٥).
«فقولا له قولا لینا لعله یتذکر أو یخشی؛ و با او سخنی نرم گویید شاید که پند پذیرد یا بترسد» (طه / ٤٤).
حال با توجه به توضیح های بالا می توان نگاه دقیق تری به دوران زندگی امام رضا(ع) و اقتضاهای آن داشت. آن دوران، با گسترش حداکثری قلمروی حکومت اسلامی قارن و زمانی بود که متولیان سایر ادیان، تلاش گسترده ای را برای صیانت دین و مذهب خود در برابر اسلام و حقانیت آن آغاز کرده بودند. به همین دلیل، سفرای آیینی و هیئت های مذهبی گوناگون و متعددی به پایتخت جهان اسلام آمده و با اندیشمندان مسلمان به بحث و مناظرة اعتقادی و عقیدتی می پرداختند. سیره و الگوی رفتاری امام رضا(ع) در این حوزه، چارچوب و اساس روابط سازنده و شایستۀ بین المللی را نشان می دهد.
احتجاج ها و مناظره های عقیدتی امام (ع) با سران مذاهب و نمایندگان مجامع دینی عصر خود، آن چنان مستحکم و موفق بوده که اعتراف های متعدد مخالفان را در پی داشته است و تسلط ایشان بر مبانی کلامی اسلام و مهارت در مناظره با دشمنان اعتقادی را نشان می دهد.
ثامن الحجج (ع) با تلاش گسترده، چارچوب مشی اسلامی در میانۀ افراط و تفریط گروه های گوناگون اعتقادی، علمی و مذهبی را ترسیم کرده و همواره بر بهره گیری اصولی از آموزه های قرآنی و سیرة نبوی تأکید می کردند. حدیث سلسلۀالذهب نیز که در نیشابور و در حضور جمع کثیری از مردم و کاتبان حدیث مطرح شد، دقیقا در همین راستا قابل ارزیابی است و اهمیت توجه به نظام معنایی توحیدی را در تعامل های فرهنگی و دوری از افراط و تفریط اعتقادی نشان می دهد. نکتۀ مهم آن است که تکثر فرهنگی (ذهبی، ١٤٢٢ق: ٢٠) پدیدآمده در جامعۀ آن روز، نه تنها از سوی امام رضا (ع) مورد نکوهش قرار نگرفت؛ بلکه تلاش ها و اقدام های ایشان در راستای تبیین چارچوب فکری روشن و صریح آموزه های اسلامی، تعامل سازنده با رهبران و نمایندگان فکری ملل و نحل مختلف و شرکت در مجالس بحث و مناظره که عموما از سوی مأمون برگزار می شد، نشان می دهد امام (ع)، فضای پدیدآمده را به نفع جامعۀ اسلامی و پیشرفت و ارتقای آن دانسته اند.
طبیعی است که آغاز فرایند توسعۀ علمی و فرهنگی در هر جامعه ای می تواند آسیب هایی را در پی داشته باشد، چنان که در جامعۀ اسلامی آن روز نیز محافل علمی، آکنده از آراء و نظریه های صحیح و سقیم شده و اندیشمندان مسلمان در پاره ای از مسائل دچار حیرت و سرگردانی شدند. به همین دلیل، امام رضا(ع) فارغ از انگیزه های دستگاه حاکم عباسی، از فضای پدیدآمده استقبال کرده و هم زمان با ورود دانشمندان سایر بلاد و عالمان ادیان دیگر به مرکز جهان اسلام، در مناظره ها و مباحثه های آنان شرکت کردند و با دفاع عقلانی و منطقی خود از مبانی ناب اسلامی، همۀ طرف های گفتگو را به اشتراک در این روش، وادار کردند که نتیجۀ قهری آن نیز بسته شدن راه مغالطه و سفسطه در مناظره ها بود. بدین ترتیب، امام رضا(ع) به جامعۀ علمی عصر خود آموختند که در بررسی افکار و اندیشه های گوناگون، خردورزی پیشه کنند تا در پرتو آن به روشنی سره را از ناسره بازشناسند و اندیشه ها و مذاهب باطل را شناسایی کنند.
البته مواجهه و تعامل با ادیان و فرق مذهبی، نیازمند تسلط کامل بر مبانی فکری و اعتقادی آنان است تا بتوان با اطلاع و اشراف درست نسبت به مبانی آنان، به بحث و مناظره پرداخت. از ویژگی های عالم آل محمد(ع) نیز تسلط کامل بر کتاب های سایر آیین ها بود که هنگام مناظره کاملا آشکار می شد (صدوق، ٢٠٠٩م، باب ٦٥: ٥٢٩ ٥٠٣؛ مجلسی، ١٤٠٣ق، ج ٤٩: ١٠٠) و به شهادت دوست و دشمن، در آن زمان، کسی برتر و دانشمندتر از ایشان نبود (همان؛ ابن اثیر شیبانی جزری، ٢٠٠٣م، ج ٦: ٣٢٦).
این اطلاع و آگاهی کامل چنان بود که حضرت با استفاده از متون و کتاب های مورد قبول ادیان، بر نبوت پیامبر گرامی اسلام (ص) استدلال می کردند و در این زمینه هیچ راه فراری برای طرف مقابل مناظره باقی نمی گذاشتند (صدوق، ٢٠٠٩م: ٥٤٣).
بدین ترتیب، مشی مبتنی بر آموزه های اسلامی که از سوی امام رضا(ع) پیگیری می شد و توجه به واقعیت های اجتماعی، از آن حضرت چنان الگویی برای آحاد مسلمانان ساخته بود که تمام نقشه های مأمون برای کنترل و کاهش توجه جامعه به ایشان را نقش بر آب ساخت (همان).
رویکرد مذکور می تواند برای ما در عصر حاضر گویای این درس باشد که در حوزة تعامل و رابطه با سایر جوامع، مذاهب و گروه های فکری نباید سیاست انقباضی در پیش گرفت و جامعۀ اسلامی را به جامعه ای گریزان از تعامل با جهان معاصر تبدیل کرد. بلکه باید از تعامل با جهان استقبال کرده و بکوشیم با فعال کردن محافل علمی و فکری جامعۀ خود در چارچوب نظام معنایی توحیدی، اندیشه و منش اسلامی خود را به جهانیان عرضه کنیم.
نتیجه گیری
مجموعۀ الگوهای رفتاری که سبک زندگی را پدید می آورند، متأثر از تمایل ها و ترجیح های فردی و گروهی است که به تدریج شخصیت افراد و هویت گروه های اجتماعی را شکل می دهند. اما این سلیقۀ فردی یا گروهی، نامحدود نبوده و در چارچوب معینی که توسط ارزش ها و هنجارهای فرهنگی ترسیم می شود، گزینه های خاصی را مورد توجه قرار می دهد.
از سوی دیگر، خود فرهنگ، ارزش ها و هنجارهای آن در جامعۀ دینی به میزان بسیار زیادی متأثر از باورهای آیینی و آموزه های آن خواهد بود.
بدین ترتیب، سبک زندگی در جامعۀ دین مدار، به صورت کاملا طبیعی ریشه در نظام معنایی توحیدی و آموزه های وحیانی خواهد داشت و الگوهای رفتاری که گروه های مرجع مورد تأیید دین ارائه می کنند، ساختار سبک زندگی را در آن جامعه می سازند.
بر این اساس، در جامعۀ اسلامی نیز باید آن دسته از الگوهای رفتاری مورد توجه باشند که توسط آموزه های اسلامی و به ویژه تعالیم قرآنی، توصیه شده اند. در این زمینه، الگوها و اسوه های معرفی شده از سوی قرآن، به ویژه پیامبر گرامی اسلام (ص) و خاندان مطهر ایشان که از هر پلیدی به دور هستند (احزاب / ٣٣)[14]، بهترین الگوهای رفتاری را برای سبک زندگی، به خصوص در حوزة روابط اجتماعی که از ظرافت و پیچیدگی خاصی برخوردار است، به ما ارائه می کنند.
هم پوشانی حداکثری ویژگی ها و شرایط برخی از دوره های زندگی اهل بیت (ع) با شرایط و اقتضاهای معاصر، می تواند یکی از دلایل تمرکز و توجه ویژه به الگوهای رفتاری اهل بیت (ع) در آن زمان خاص باشد. به همین دلیل، قرار گرفتن جامعۀ اسلامی معاصر در دورة گذار تاریخی و فرهنگی موجب می شود تا توجه به سبک زندگی اهل بیت (ع) در دوره ای مانند عصر زندگی امام رضا(ع) از اهمیت بیشتری برخوردار شود.
در همین راستا، الگوهای رفتاری حضرت در حوزة روابط اجتماعی و در سطوح گوناگون خانوادگی، درون گروهی آیینی و مذهبی، رابطه با پیروان سایر ادیان و مذاهب و تعامل فرهنگی با دیگران می تواند قالب روابط اجتماعی و سمت و سوی الگوهای رفتاری جامعۀ اسلامی معاصر را سامان دهد.
آنچه در این نوشتار آمده، تنها بخش اندکی از لوازم، مراتب و ابعاد سبک زندگی برگرفته از الگوهای رفتاری امام رضا(ع) بوده و کار تفصیلی در این زمینه از توان و تخصص یک فرد یا مجموعه ای محدود خارج بوده و نیازمند ایجاد طیف گسترده ای است. راهی طولانی باید پیموده شود که البته حاصل آن تصویرهایی از جامعۀ مطلوب اسلامی بر اساس آموزه های ناب دینی خواهد بود که اگر به جهانیان عرضه شود، خریداران و مشتاقان بسیاری خواهد داشت که اکنون در خلأ این الگو، راه گم کرده و به سمت و سوهای دیگری روانه شده اند.
امام رضا(ع) به آراستگی روحی و ظاهری سفارش ویژه داشتند که آراستگی اندیشه، گفتار و رفتار از مظاهر آراستگی روحی و مورد توجه امام (ع) است. شرایط عصر امام رضا(ع) که حضور اندیشه ها و فرق مختلف را می طلبید، الگوی گیری در زمینۀ تعامل فرهنگی با ملت ها، فرق و گروه ها را مورد توجه قرار می دهد.
منابع ومآخذ
قرآن کریم.
ابن اثیر شیبانی جزری، مبارک بن محمد، (٢٠٠٣م). الکامل فی التاریخ. بیروت : دار ومکتبة الهلال.
ابن خلدون، عبدالرحمن، (١٣٨٥).مقدمه ابن خلدون. مترجم محمد پروین گنابادی، تهران: علمی و فرهنگی.
ابن شعبه حرانی، حسن بن علی، (١٣٩٤ق).تحف العقول عن آل الرسول (ع). بیروت : للمطبوعات.
ابن شهرآشوب مازندرانی، ابوجعفر محمدبن علی(ع)، (بی تا).مناقب آل ابیطالب (ع). مصحح سیدهاشم رسولی محلاتی، قم: علامه.
ابن صباغ، علی بن محمد، (١٣٨٥). الفصول المهمۀ فی معرفۀ الائمۀ. قم: المجمع العالمی لأهل البیت(ع).
اربلی، علی بن عیسی، (١٤٢٦ق). کشف الغمۀ فی معرفۀ الأئمۀ. قم: مجمع جهانی اهل بیت.
بارتلد، واسیلی ولادیمیر، (١٣٨٣). فرهنگ وتمدن اسلامی. مترجم عباس به نژاد، تهران: امیرکبیر.
بوردیو، پی یر، (١٣٩٠).تمایز نقد اجتماعی قضاوت های ذوقی. مترجم حسن چاوشیان، تهران ثالث.
جوادی آملی، عبدالله، (١٣٨٨). اسلام ومحیط زیست. محقق و نظم عباس رحیمیان، قم: إسراء.
حرعاملی، محمدبن حسن، (١٤١٤ق)تفصیل وسائل الشیعۀإلی تحصیل مسائل الشریعۀ. قم: آل البیت لإحیاء التراث.
حسینی قزوینی، سیدمحمد، (١٣٨٧).موسوعۀ الامام الرضا(ع). قم: ولی العصرعج للدراسات الاسلامیة.
حکیمی، محمد، (١٣٧٠).معیارهای اقتصادی درتعالیم رضوی. مشهد: بنیاد پژوهش های اسلامی آستان قدس رضوی.
حمیری، عبدالله بن جعفر، (١٤١٧ق).قرب الإسناد. قم: الثقافۀ الاسلامیۀ لکوشانپور.
ذهبی، عباس، (١٤٢٢ق). الإمام الرضا (ع) سیرة وتاریخ. قم: الرسالۀ.
سیدرضی، (١٣٧٠)نهج البلاغۀ. مترجم سیدجعفر شهیدی، تهران: انقلاب اسلامی.
شکویی، حسین، (١٣٨٩). دیدگاه های نو در جغرافیای شهری. تهران: سمت.
صدر، سید موسی، (١٣٧٩). اسلام و فرهنگ قرن بیستم. مترجم علی حجتی کرمانی. تهران: کتاب آوند دانش.
صدوق، محمدبن علی بن حسین بن بابویه، (١٣٨٣). عیون اخبار الرضا. قم: الحیدریة.
صدوق، محمدبن علی بن حسین بن بابویه، (٢٠٠٩م). التوحید. تعلیق و توضیح علامه مجلسی. بیروت: دار ومکتبة الهلال.
صدیق سروستانی، رحمت الله و سیدضیاء هاشمی، (١٣٨١). «گروهای مرجع در جامعه شناسی و روان شناسی اجتماعی باتأکید بر نظریهای مرتن و فستینگر». نامه علوم اجتماعی، شمارة ٢٠: ١٦٧ - ١٤٩.
طباطبایی، سیدمحمدحسین، (١٣٧٣).قرآن در اسلام. تهران: الإسلامیۀ.
طباطبایی، سیدمحمدحسین، (١٣٩٧ق). المیزان فی تفسیر القرآن. تهران: الاسلامیۀ.
طبرسی، حسن بن فضل، (١٣٧١).مکارم الاخلاق. قم: شریف رضی.
طبرسی، فضل بن حسن، (١٤٠٨ق).مجمع البیان فی تفسیر القرآن. بیروت: دار المعرفة.
طبری، محمدبن جریر، (١٤١٨ق).تاریخ الطبری. بیروت: للمطبوعات.
عابدینی نژاد، یعقوبعلی، (زمستان ١٣٩٢). «سبک زندگی و شخصیت اخلاقی امام رضا(ع)». فقه وتاریخ تمدن، سال ١٠، شمارة ٣٨.
فارابی، ابونصر، (١٩٩١م).آراء اهل المدینۀ الفاضلۀ. بیروت: دار المشرق.
فاضل قانع، حمید، (١٣٩١). «نقش و جایگاه سبک زندگی در فرایند شکل گیری تمدن نوین اسلامی».
مجموعه مقالات پانزدهمین جشنواره بین الملی پژوهشی شیخ طوسی، قم: مرکز بین المللی ترجمه و نشر المصطفی (ص): ١٩٣- ١٧٣.
فاضل قانع، حمید، (١٣٩٢). سبک زندگی بر اساس آموزه های اسلامی. قم: مرکز پژوهش های اسلامی صدا و سیما.
فضل الله، محمدجواد، (١٤٢٨ق). الإمام الرضا(ع تاریخ ودراسۀ. قم: الإسلامی.
کلینی، محمدبن یعقوب، (١٣٨٢). اصول کافی. تهران: اسوه.
کلینی، محمدبن یعقوب، (١٤١٧ق). روضۀ الکافی. بیروت: دار التعارف للمطبوعات.
کلینی، محمدبن یعقوب، (١٤٢٦ق). فروع الکافی. بیروت: للمطبوعات.
کوئن، بروس، (١٣٨٠).مبانی جامعه شناسی. مترجم غلامعباس توسلی و رضا فاضل، تهران: سمت.
گیدنز، آنتونی، (١٣٨٧).تجدد وتشخص. مترجم ناصر موفقیان، تهران: نی.
لوبون، گوستاو، (١٣٨٠).تاریخ تمدن اسلام و عرب. مترجم محمدتقی فخرداعی گیلانی، تهران: دنیای کتاب.
مجلسی، محمدباقر، (١٤٠٣ق). بحارالانوار الجامعۀ لدرر اخبار الائمۀ الاطهار. بیروت: دار احیاء التراث العربی.
مصباح یزدی، محمدتقی، (١٣٧٨). اخلاق درقرآن. نگارش و محقق محمدحسین اسکندری. قم: مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره).
مفید، محمدبن محمدبن نعمان، (١٣٨٣). الارشاد فی معرفۀ حجج الله علی العباد. مترجم و شرح هاشم رسولی محلاتی. تهران: فرهنگ اسلامی.
مهدوی کنی، محمدسعید، (١٣٨٦). «مفهوم سبک زندگی و گسترة آن در علوم اجتماعی».تحقیقات فرهنگی، سال اول، شمارة ١: ٢٣٠- ١٩٩.
وات، مونتگمری، (١٣٨٩).تأثیر اسلام بر اروپایقرون وسطی. مترجم و توضیح حسین عبدالمحمدی، قم: مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره).
وبر، ماکس، (١٣٧٤). اخلاق پروتستان و روحیۀ سرمایه داری. مترجم عبدالمعبود انصاری. تهران: سمت.
هونکه، زیگرید، (١٣٨٣). فرهنگ اسلام در اروپا. مترجم مرتضی رهبانی. تهران: فرهنگ اسلامی.
پی نوشت ها
[1] Lifestyle
[2] Taste
[3] برای مثال متوان به پژوهشی از ماکس وبر (١٩٢٠ ١٨٦٤م) اشاره کرد. او بتأکید بر منش پارسایی بخشی از جامعۀ پروتستا هاکه موجب پرهیز از مصرف تجملی ودر نتیجه، انباشت سرمایه و سازما دهی عقلانی تولید می شد تأثیریک عامل فرهنگی برآمده ازدین را بر نظم اقتصادی و اجتماعی جامعۀ مدرن توصیف کرده است (رک ؛ وبر، ١٣٧٤).
[4] تفاو های موجوددر سبک زندگی و الگوهای رفتاری سلمان و ابوذرکه پیامبر(ص) میان ایشان عقد برادری بسته و هردو را بارها مورد ستایش قرارداده بودند، نمونۀ خوبی است. ما به هیچ وجه در سیرة پیامبر اسلام (ص) نمی بینیم که به سلمان توصیه کرده باشند مانند ابوذرزندگی کند و از آن طرف روایت شده که اگر ابوذر ازقلب سلمان آگاه می شد، بی شک، او را نفی مکرد (کلینی، ١٣٨٢: ج ١: ٤٥٥) تفاوت الگوهای رفتاری امامان معصوم شیعه (ع)در شرایط متفاوت اجتماعی نیز گویای همین مدعا است.
[5] تمایل ها وترجیح های فردی و جمعی، جهت کنش را تعیین می کنند و منابع در دسترس که در پیوند با عوامل ساختاری، فرصت های زندگی را پدید می آورند، بستر بروز کنش رافراهم می سازند.
[6] گروهای مرجع در اصطلاح جامعه شناسی به مجموعهای انسانی برخوردار از ویژگ های خاص از حیث پایگاه، هنجار و نقش اطلاق می شودکه افراد برای داوری یا ارزیابی خود، آنها را بعنوان معیار و میزان، موردتوجه قرارداده و بر اساس آن، بینش، گرایش وکنش خود را شکل مدهند (کوئن، ١٣٨٠: ١٣٨)
[7] «ولوأن أهل القری آمنوا واتقوا لفتحنا علیهم برکات من السماء والأرض ولکن کذبوا فأخذناهم بما کانویکسبون ؛ و اگر مردم شهرها ایمان آورده و به تقوا گراییده بودندقطعا برکاتی از آسمان وزمین برایشان میگشودیم ولی تکذیب کردند پس به [کیفر]دستاوردشان [گریبا ] آنان را گرفتیم.»
[8] برای مثال متوان به گزارش طبری و ابن اثیر از واقعۀ شهادت امام رضا(ع) (طبری، ١٤١٨ق، ج ٧: ٤٧٠؛ ابن اثیر، ٢٠٠٣م، ج ٦: ٣٥١) و نیزتحلیل احمد امین دربارة پذیرش ولایتعهدی مأمون از سوی ایشان (فضل الله، ١٤٢٨ق: ١٩٢-١٩١) اشاره کرد.
[9] حسن بن جهم می گوید: «نزد امام رضا(ع) رفتم. ایشان موهایشان را رنگ سیاه زده بودند. گفتم: فدایت شوم، با رنگ سیاه، موهایتان را رنگ کردید؟فرمودند:إن فی الخضاب أجرا. و الخضاب و التهیئۀممایزید الله فی عفۀ النساء...» (کلینی، ١٤٢٦ق: ١١٥٧).در این کلام امام (ع) به دو موضوع اشاره شده است: اول، اجر معنوی آراستگی؛ دوم، ارزش اجتماعی وتکلیفی آن. بعبارت دیگر، امام هشتم (ع) باتکیه بر پیامدهای اجتماعی آرایش و آراستگی ظاهر، ازجمله تحکیم بنیان خانواده و افزایش پا دامنی همسران، آن را مستوجب اجر و پاداش دانسته اند.
[10] «والذین یصلون ماأمر الله به أن یوصل ویخشون ربهم ویخافون سوء الحساب؛ و آنان که آنچه را خدا به پیوستنش فرمان داده می پیوندند و از پروردگارشان مترسند و از سختی حساب بیم دارند.»
[11] شاید بتوان در این زمینه به یک قاعدة کلی قرآنی اشاره کردکه در این مسئله نیز میتواند موردتوجه قرار بگیرد: «الذین یستمعون القول فیتبعون أحسنه اولئک الذین هداهم الله و اولئک هم اولوا الألبا ؛ (همان)کسان که به سخن (ها) گوش فرا مدهند و از نیکوترین آن پیروی میکنند، آنان کسانی هستندکه خدا راهنمایی شان کرده وفقط آنان خردمندان هستند» (زمر / ١٨).
[12] این نکته را میتوان از آیۀ ١٩ سورة انعام دریافت کرد، آنجاکه مفرماید: «... و اوحی إلی هذا القرآن لأنذرکم به ومن بلغ...؛ و این قرآن بر من وحی شده تا به وسیلۀ آن شما وهرکس راکه (این قرآن به او) می رسد هشدار دهم.»
[13] قرآن کریم در این زمینه مفرماید: «شرع لکم من الدین ما وصی به نوحا و الذی أوحینا إلیک وما وصینا به إبراهیم و موسی و عیسی...؛ برای شما ازدین مقررکرد آنچه راکه نوح را بدان سفارش کرده و آنچه را به سوی تو وحی کردیم و آنچه را که ابراهیم، موسی وعیسی (ع) را بدان سفارش کردیم.» (شوری / ١٣).
[14] وقرن فی بیوتکن ولاتبرجن تبرج الجاهلیة الأولی وأقمن الصلاة وآتین الزکاة وأطعن الله ورسوله إنمایرید الله لیذهب عنکم الرجس أهل البیت ویطهرکم تطهیرا؛ ودر خانه هایتان قرار گیرید و مانند روزگار جاهلیت قدیم زینت های خود را آشکار مکنیدنماز برپادارید وزکات بدهید. خدا وفرستاده اش را فرمان برید. خدفقط میخواهد آلودگی را از شما خاندان [پیامبر] بزداید و شما را پاک و پاکیزه گرداند.
روزه داری و سیستم ایمنی از منظر قرآن مجید و احادیث
سلامت یکی از بزرگترین نعمتهایى است كه خداوند متعال به بندگان خود عطا فرموده است آنچنانکه حضرت على (ع) در نهج البلاغه، سه چيز را به عنوان نعمتهاى بزرگ براى انسان بر مىشمارد كه يكى از آنها سلامتى است (1) و پیامبر اکرم (ص) نیز فرمودهاند: «دو نعمت، تندرستی و امنیت است که قدرشان شناخته نمیشود» (2). برای واژه سلامت، تاکنون تعریفی جامع ارائه نشده است ولی به طور کلی طبق تعریف سازمان بهداشت جهانی میتوان سلامت را برخورداری از رفاه کامل روحی، جسمی و اجتماعی بر شمرد نه فقط فقدان نقص عضو و بیماری (3). از گذشته تا کنون بسیاری از علما و دانشمندان مسلمان و غیر مسلمان به تاثیر دوجانبه روح و جسم بر همدیگر اشاره کرده است و سلامت و آرامش این دو را به هم وابسته میدانستند. دانشمندانی همچون افلاطون بر این عقیده بودند که درمان جسم بدون در نظر گرفتن حالات روحی فرد غیر ممکن است و ارسطو به تاثیر متقابل جسم و روح بر همدیگر و سلامتی اشاره نموده است. همچنین ابوعلی سینا از دیدگاه پزشکی به تاثیر متقابل بدن و نفس اشاره کرده است (4). امروزه نیز دانشمندان بر این عقیدهاند که عوامل روحی و روانی علاوه بر عملکرد صحیح و متقابل اجزاء مختلف بدن از جمله سيستم ايمني، سيستم عصبی، سيستم اندوکرین و سيستم گوارش با يكديگر، میتواند به سلامت انسان کمک کند و سازمان بهداشت جهانی در سال 1979 به اهمیت معنویت در سلامت فردی و اجتماعی اشاره کرده و از آن به عنوان یکی از ابعاد سلامت نام برده است (6و5). شواهد بسیاری نشان دهنده تاثیر نماز، عبادت و نیایش بر سلامتی بوده که در مکاتب مختلفی مثل اسلام، مسیحی و یهودی ارائه شده است (7). با توجه به آیات قرانی، روایات، احادیث و دستورالعملهای اسلامی میتوان به ارزش و جایگاه ویژه سلامت در دین مبین اسلام پی برد. خداوند در سوره مائده آیه 16 میفرماید: «خداوند هر که را از خشنودی او پیروی کند، به وسیله آن کتاب به راههای سلامت رهنمون میشود» (8) و امام علی (ع) یقین، علم و آگاهی در امور دینی، آیات قرانی، دستورات ائمه (ع)، انجام درست آنها و دوری از گناه را موجب سلامت و حفظ آرامش روح و جسم دانسته است (9). همچنین خداوند در سوره نساء آیه 134 نیز خاطر نشان کرده که انسان با بکارگیری دستورالعملهای الهی نه تنها به نعمتهای خداوند دسترسی مییابد بلکه سعادت، سلامت و خوشبختی را در دنیا و آخرت نصیب خود میکند (8).
یکی از احکام متعالی اسلامی «روزهدارى» است که مانند نماز و سایر احکام الهی از اهمیت بسزایی در رشد و تعالی فردی و اجتماعی انسان برخوردار میباشد همانطور که امام محمد باقر (ع) فرمودهاند: «اسلام بر پنج چیز استوار است؛ نماز، زکات، حج، روزه و ولایت» (10) و امام علی(ع) فرمودهاند: «روزه عبادتی است میان بنده و آفریدگارش و کسی غیر از او بر آن آگاه نمیگردد و همچنین کسی غیر از او بدان پاداش نمی دهد» (11) و یا در جای دیگر پیامبر اکرم (ص) میفرماید: «اگر بنده خدا مىدانست که در ماه رمضان چیست [چه برکتى وجود دارد] دوست مىداشت که تمام سال، رمضان باشد» (12). به واقع چه چیز در این حکم عظیم خداوندی نهفته است که از چنین جایگاهی برخوردار گردیده است.
بسیاری از تحقیقات علمی نشان دهنده تاثیر روزهداری بر درمان و یا جلوگیری از بسیاری بیماریها همچون دیابت، فشارخون، اختلالات گوارشی، سندرم متابولیک و تصلب شرائین میباشد که در تمامی این موارد به تاثیر کاهش میزان دریافت مواد غذایی از جمله کربوهیدراتها، چربی و پروتئینها در درمان بیماریها اشاره شده است (15-13). از طرف دیگر بسیاری از تحقیقات نشان دهنده اثر روزهداری بر کاهش میزان اضطراب، استرس و افسردگی همچنین افزایش عزت نفس در افراد مختلف میباشد. با توجه به ارتباط مستقیم بین اضطراب و میزان کورتیکو استروئیدها و تاثیر آن بر کاهش سطح ایمنی، تحقیقات فوق تاکیدی بر تاثیر روزهداری بر سیستم ایمنی و تاثیر آن بر سلامت جسم است (18-16).
همچنین کاهش میزان دریافت مواد غذایی در هنگام روزهداری و گرسنگی حاصل از آن خود نیز تاثیر زیادی بر سیستم ایمنی بدن دارد به طور مثال تحقیقات بسیاری نشان دهنده تاثیر گرسنگی در بازههای زمانی مشخص بر سطح ایمنی سلولی و همورال میباشد (20و19). و در تازهترین مورد، پژوهشگران آمریکایی در تحقیقات خود به این نتیجه دست یافتند که با حداقل 3 روز روزهداری می توان سیستم ایمنی را تقویت کرد. این محققین چنین ادعا دارند که در طول مدت روزهداری سلولهای بنیادی خونساز (hematopoietic stem cells) در اثر شوک گرسنگی تحریک شده و میزان تکثیرشان افزایش مییابد در نتیجه سلولهای جدید بیشتری تولید میشوند (21). همچنین در تحقیق جدیدی که در مرکز تحقیقات بیولوژی سلولی و مولکولی دانشگاه علوم پزشکی بابل بر روی فیبروبلاستهای پوست انسان در محیط آزمایشگاهی صورت گرفت، مشاهده شد این سلولها تحت شرایط گرسنگی به مدت 16 ساعت، پروتئینهایی ترشح میکنند که باعث تسریع ترمیم زخم در مدل آزمایشگاهی و حیوانی شده است. همچنین این سلولها بعد از سرم دهی مجدد، سرعت تکثیر بالاتری در مقایسه با گروه کنترل از خود نشان میدهند (22). دین مبین اسلام روزهداری را اسباب سلامت جسم و روح انسان بیان داشته و به طور مستقیم در آیات قرآن و بسیاری از روایات اسلامی به آن اشاره شده است. امروزه سازمان بهداشت جهانی نیز معنویت را یکی از ابعاد مهم سلامتی بر شمرده و به اهمیت تاثیر گذاری آن بر سلامت، بیش از پیش تاکید دارد. ما نیز در این مقاله مروری درصدد آنیم تا با توجه به آیات قرآنی، روایات و احادیث اسلامی و یافتهها و مقالات معتبر علمی و پژوهشی به بررسی اثر روزهداری به عنوان یکی از احکام مهم و والای اسلامی بر سلامت جسم و روح انسان و ارتباط این دو با افزایش سطح ایمنی بدن و در نتیجه ارتقاء سطح سلامت بپردازیم.
مواد و روش ها
پژوهش حاضر مروری بوده و در این تحقیق مروری، برای بررسی ارتباط بین روزهداری با سلامت جسمی و معنوی و تاثیر آن بر افزایش سطح ایمنی از آیات قرآن کریم، احادیث دینی، کتب و منابع معتبر دینی و همچنین کتب و مقالات معتبر علمی- پژوهشی استفاده شده است.
یافته ها
روزهداری و عدم پرخوری در اسلام: در سوره بقره آیه 183 تا 185 خداوند میفرماید: «ای اهل ایمان، بر شما هم روزه واجب گردید چنانکه امم گذشته را فرض شده بود و این دستور برای آن است که پاک و پرهیزکار شوید (آیه 183). روزهایی به شماره معین روزه دارید (تمام ماه رمضان) و هر کسی از شما مریض باشد یا مسافر، به شماره آن از روزهای غیر ماه رمضان روزه دارد و کسانی که روزه را به زحمت توانند داشت عوض هر روز فدا دهند آن قدر که فقیر گرسنهای سیر شود و هر کس بر نیکی بیفزاید آن برای او بهتر است و (بی تعلّل) روزه داشتن برای شما بهتر خواهد بود اگر (فواید آن را) بدانید (آیه 184). ماه رمضان ماهی است که قرآن در آن نازل شده برای هدایت بشر و برای راهنمایی و امتیاز حق از باطل، پس هر که دریابد ماه رمضان را باید آن را روزه بدارد و هر که ناخوش یا در سفر باشد (به شماره آنچه روزه خورده است) از ماههای دیگر روزه دارد که خداوند برای شما حکم را آسان خواسته و تکلیف را مشکل نگرفته و خواسته تا اینکه عدد روزه را تکمیل کرده و خدا را به عظمت یاد کنید که شما را هدایت فرمود، باشد که (از این نعمت بزرگ) سپاسگزار شوید (آیه 185)» (8). همانطور که در این آیات به آن اشاره شده است روزه بر انسان واجب شده است تا به واسطه آن موجبات تعالی روح، سلامت جسم و تقوی انسان فراهم شود و سود و فایده آن عاید روزهداران گردد. به طوری که در احادیث و روایات گوناگون به طور مستقیم و غیر مستقیم به آن اشاره شده است همچنین پیامبر اکرم (ص) فرمودهاند: «روزه بگیرید تا سالم شوید» (12). از طرف دیگر در بسیاری از احادیث و روایات اسلامی بر مراقبت در میزان تغذیه و عدم پرخوری تاکید شده است و آن را موجب سلامتی جسم و روح دانستهاند. پیامبر اکرم (ص) فرمودند: «از پرخوری بپرهیزید چون بدن را تباه میکند و بیماری به وجود میآورد و سست کننده از عبادت است» (23). همچنین میفرمایند: «معده خانه تمام دردهاست و امساک، بالاترین داروهاست» (24).
اهمیت بیشتر بعد معنوی به بعد مادی: خداوند در سوره بقره آیه 156 میفرماید: «آنان که چون به حادثه سخت و ناگواری دچار شوند (صبوری پیش گرفته و) گویند: ما به فرمان خدا آمدهایم و به سوی او رجوع خواهیم کرد» (8). انسان علاوه بر جسم مادی دارای بعد معنوی یا همان روح میباشد که از اهمیت بسیار والایی برخوردار است زیرا جسم انسان با گذر زمان دچار تغییرات مادی شده و پس از فرا رسیدن زمان مرگ از بین میرود و به چرخه محیط زیست بر میگردد اما روح انسان همانطور که در آیه بالا به آن اشاره شده همان امانت عظیمی است که از طرف خداوند در اختیار ما قرار گرفته و سلامت، آرامش و تعالی آن حائز اهمیت و اصل بنیادین آفرینش انسان میباشد.
از آنجایی که رابطهای دوجانبه بین سلامت روح و جسم وجود دارد، پس در نتیجه حفظ آرامش روحی و دوری از عوامل آسیبرسان به آن، میتواند کمک شایانی به سلامت جسم کند. امام علي (ع) میفرماید: «جسم آدمي داراي شش حالت است: 1. سلامت 2. مرض 3. مرگ 4. حيات 5. خواب 6. بيداري روح، و جان آدمي نيز داراي اين شش حالت است. حيات روح آدمي به علم الهي و ديني است و مرگش به ناداني و جهل درباره امور ديني و اخروي؛ مرض روح به شک درباره درستي آيات قرآن و دستورات ائمه (ع) است و سلامتش به يقين در مورد اين دستورات. خواب روح آدمي غفلت از آخرت و حيات پس از مرگ است و بيداريش حفظ و مراقبت نمودن بر اعمالي است که آدمي انجام مي دهد که صحيح و خير باشد و گناه نباشد» (9) که این سخنان اشاره به اهمیت، آرامش و تعالی روح در سایه احکام و دستورات الهی دارد.
در باب اهمیت روزهداری و تاثیر آن بر آرامش و تعالی روح، احادیث و روایات بسیاری وجود دارد که در اینجا به برخی از آنها اشاره شده است. رسول اکرم (ص) فرمودند: «بهشت را درى است كه ريّان ناميده میشود، از آن در، جز روزهداران وارد نشوند» (25). پس میتوان گفت روزه یکی از راههایی است که میتوان به واسطه آن به بهشت راه یافت و سعادت ابدی را نصیب خود کرد. در جای دیگر آن حضرت مىفرمايند: «روزه، بدن و روح انسان را آباد مىسازد و در روزه آنقدر فایده هست كه قابل شمارش نيست» (24). از این حدیث میتوان چنین برداشت کرد که روزه با تاثیرات معنوی و مادی خود میتواند به سلامت جسم و روح به طور همزمان و متقابل کمک کند و فوائد آن هم شامل بعد مادی و هم شامل بعد معنوی انسان میشود. در جای دیگر آن حضرت میفرمایند: «روزه پرهیز از حرامها است همچنان که شخص از خوردنى و نوشیدنى پرهیز مىکند» (12). امام علی (ع) میفرمایند: «بر شماست که در ماه رمضان، زیاد دعا و استغفار کنید چه این که دعا، بلا و گرفتاری را از شما دور میسازد و به سبب استغفار، گناهان شما محو میشود» (26). در اینجا میتوان گفت روزهدار با ترک محرمات و انجام واجبات، دعا و استغفار به احساس آرامش روحی و آسودگی خاطری دست مییابد که باعث سلامت روح و جسم انسان میشود.
اشاره به وجود سیستم ایمنی در قرآن: یکی از مهمترین فاکتورهای سلامت جسمی هر انسان، سیستم ایمنی آن فرد میباشد و افزایش و یا کاهش فعالیت این سیستم باعث تغییر در میزان مقابله فرد با عوامل بیماریزا و حفظ تعادل بدن میشود. در سوره الطارق آیه 4 خداوند میفرماید: «هر کسی در درون خود نیروی پشتیبانی دارد» (8). در تفسیر این آیه گفته شده حمایت و نگهبانی از نفس به صور مختلف میباشد که یکی از آنها سیستم حفاظتی دفاعی است که در بدن انسان وجود داشته و به مقابله با عوامل بیماریزای خارجی مانند باکتریها، میکروبها، ویروسها و. .. میپردازد و همچنین در درون بدن با مقابله با عوامل بیماریزای درونی مانند سلولهای سرطانی باعث حفظ سلامت بدن شده و به نگهبانی از جسم میپردازد و تا زمانی که جسم انسان در برابر عوامل بیماریزا نگهبانی شود نفس نیز به حیات خود در دنیا ادامه میدهد. این سیستم حفاظتی سیستم ایمنی نام نهاده شده است (27).
بحث و نتیجه گیری
در دین مبین اسلام به عدم پرخوری و رعایت امساک در خوردن و آشامیدن تاکید شده است و آن را لازمه سلامت جسم و آرامش روح دانسته است و در بسیاری از روایات، احادیث و کتب اسلامی به این موضوع اشاره گردید که پرخوری عاملی برای بیماری و سر منشاء دردهای درونی است و بر عدم پرخوری و رعایت تعادل در خوردن و آشامیدن تاکید شده است. در واقع به زبان ساده علمی میتوان گفت خوردن و آشامیدن بیش از حد نیاز بدن باعث تجمع بسیاری از مواد مانند چربیها و سموم در بدن شده که وجود این مواد باعث بروز بسیاری از بیماریها در بدن میشود و با مراقبت و رعایت تعادل در خوردن و آشامیدن میتوان اثر اینگونه مواد زائد و سموم را کاهش داد و در هنگام روزهداری، امساک از خوردن و آشامیدن میتواند به دفع این مواد و سموم تجمع یافته در بدن کمک شایانی کند. اما از آنجا که مزایای فیزیکی و پزشکی روزهداری متعلق به تمامی افراد حتی بدون در نظر گرفتن اعتقادات آنها به خدا و معنویات میباشد پس پر واضح است که تاثیرات فیزیکی و پزشکی جزء اهداف اصلی روزهداری در اسلام نمیباشد. در حقيقت میتوان گفت بزرگترين فلسفه روزه همين اثر روحانى و معنوى آن است که وابسته به اعتقادات و باورهای دینی هر فرد میباشد. روزهداری از احکام والای اسلامی است که در قرآن کریم به آن اشاره شده است و احادیث بسیاری در این باره از ائمه و بزرگان دین نقل شده است و همگی به اهمیت و ارزش روزهداری در سلامت جسم و روح انسان اشاره میکنند. از آنجایی که روح انسان از ارزش والایی برخوردار است سلامتی، تعالی و آرامش آن نیز از اهمیت بسزایی برخوردار است و در تمامی احکام اسلامی از جمله روزهداری به آن توجه زیادی شده است. همانطور که در مقدمه به آن اشاره شده است از گذشته تاکنون بسیاری از علما و دانشمندان مسلمان و غیر مسلمان به تاثیر دوجانبه روح و جسم بر همدیگر اشاره کردهاند و سلامت و آرامش این دو را به هم وابسته میدانستند و امروزه با گذشت زمان نه تنها ارزش و تاثیر گذاری معنویت بر سلامت جسم و روح انسان کم نشده است بلکه سازمان جهانی بهداشت معنویت را در کنار ابعاد جسمی، روحی و اجتماعی به عنوان بعد چهارم سلامت در نظر گرفته است و بسیاری از پژوهشگران به بررسی اثر آن بر سلامت جسمی و افزایش توان جسم در مقابله با بیماریها پرداختهاند. دکتر فضل الهی در مقاله خود، تاثیر دیدگاهها و فعالیتهای معنوی بر سلامت جسمي، رواني و اجتماعي را به چهار دسته طبقهبندی کردهاند:
1. رفتارهاي بهداشتي (Health Promotiong behaviors): تعهدات ديني و انجام فرايض مذهبي سبب ميشود كه فرد با انجام برخي دستورات و ترك بعضي اعمال ديگر اثرات مفيد جسماني و رواني بر خود بگذارد. به طور مثال فرد روزهدار از انجام بسیاری از کارها از جمله مصرف الکل، مواد مخدر، سیگار و بسیاری از رفتارهای ضد اجتماعی منع میشود.
2. حمايت اجتماعي (Social Support): انجام اعمال ديني سبب افزايش تعاملات اجتماعي شده و اين امر حمايت اجتماعي به عنوان منبع، ارتقاء سلامت را فراهم ميسازد (مانند حضور در مساجد و ساير مراكز تجمع ديني).
3. سايكونوروايمونواندوكرينولوژي: احساس رضايت از ديدگاه معنوي از طريق نوروپپتيدهاي مترشحه بدن انسان، بر كل سيستم فيزيولوژي بدن در ابعاد مختلف تاثير گذاشته و خاصيت تقويت كننده ارگانهاي بدن را موجب ميشود.
4. اثرات مافوق طبيعي (متافیزیک): كه اغلب ناشناخته بوده و يا قابل ارائه با معيارهاي مادي نيستند (28).
همانطور که در تفسیر آیه 4 سوره الطارق به آن اشاره شد، سیستم ایمنی یکی از نگهبانانی است که خداوند متعال در درون انسانها قرار داده که به وسیله آن از بیماریها و عوامل بیماریزای داخلی و خارجی محافظت شوند که خود این سیستم ایمنی با سایر سيستمهاي بدن به ویژه سیستم عصبی و غدد درون ريز در ارتباطی تنگاتنگ میباشد. سلولهای دخیل در سیستم ایمنی به خصوص لنفوسیتها دارای گیرندههایی برای اتصال به هورمونها، نوروپپتیدها و نوروترانسمیترها بوده و از طرف دیگر خود نیز با ترشح سایتوکینها ارتباط دوجانبه با سیستم عصبی و سیستم اندوکرین برقرار میکنند.
یکی از مهمترین مسیرهای موجود در ارتباط با سیستم عصبی، محور هیپوتالاموس- هیپوفیز- آدرنال (PHA) میباشد که این محور تحت تاثیر لوب فرونتال، کورتکس پره فورنتال و پاریتال، هیپوکامپ، هیپوتالاموس، نوروترانسمیترها، دوپامین- سروتونین و گابا بوده است و این اجزا و عناصر با تحریک یا مهار محورPHA باعث تاثیر بر سیستم اندوکرین میشود که به طور مستقیم بر سیستم عصبی تاثیر میگذارد (29). در شرایط استرس حاد، فعالیت محور PHA افزایش یافته و در پی آن افزایش کورتیکواستروئیدها و ACTH رخ میدهد که افزایش این هورمونها باعث کاهش سطح سیستم ایمنی و کاهش فعالیت TNF-α و IL-1, IL-6 (فاکتورهای التهابی) میشود که باعث کاهش پاسخ التهابی میشود (31و30). کورتیکواستروئیدها که خود تحت تاثیر محور PHA هستند باعث کاهش میزان لنفوسيتها شده که اگر بالا بودن میزان این ماده در طولانی مدت و تحت شرایط استرس مداوم ادامه یابد باعث آتروفي در بافتهاي لنفوئيدی در سراسر بدن شده و در نتيجه سطح ايمني هومورال کم میشود. در این صورت، فرد مستعد ابتلا به بیماریهای عفونی و سرطان میشود (32). از طرف دیگر تحقیقات بسیاری نشان داده است که فعالیتهای مذهبی، نیایش، تفکر و اعمال آرامش بخش (meditation) باعث فعال شدن بخشهایی از مغز مانند لوب فرونتال، کورتکس پره فورنتال و پاریتال شده که با تاثیر بر سیستم عصبی اتونوم باعث کاهش فشار خون، ضربان قلب و تنفس شده و با تاثیر بر محور PHA باعث کاهش میزان کورتیزول و در نتیجه کاهش اضطراب میشود (34و33و29). گروهی از محققان با بررسی میزان IL-6 مشاهده کردند رابطهی معنیداری بین اعتقاد بیشتر این افراد به شرکت در مراسم مذهبی با سطح پایین این فاکتور التهابی وجود دارد (35). تاثیر عوامل معنوی بر افزایش سطح سیستم ایمنی باعث شده است که امروزه یکی از راههای مقابله با استرس و افزایش سطح ایمنی در بیماریها تشویق افراد به انجام فعالیتهای مذهبی باشد. در مطالعهای بین افراد مبتلا به AIDS/HIV نشان داد افرادی که در فعالیتهای مذهبي و معنوی حضور داشتند سطح بالاتري از سلولهاي لنفوسيت نوع (CD4+) را دارند (36).
همانطور که در بسیاری از احادیث و روایات به آن اشاره شده روزه هم بر سلامت جسم و هم بر سلامت روح و روان تاثیر بسزایی دارد و فرد روزهدار علاوه بر امساک از خوردن و آشامیدن، به دعا و نیایش پرداخته و خود را ملزم به دوری از گناه میکند و سعی در نزدیکتر شدن به خدا دارد در نتیجه در زمان روزهداری انسان با خضوع و خشوع در برابر پروردگار خود قرار گرفته و آرامش روح و جسم خود را از او طلب میکند. بسیاری از تحقیقات، نشان دهنده اثر روزهداری بر کاهش میزان اضطراب، استرس و افسردگی همچنین افزایش عزت نفس در افراد مختلف میباشد. همچنین روزهداری بر فعالیت بخشهایی از مغز تاثیر گذاشته و باعث کاهش فعالیت محور PHA و در نتیجه کاهش میزان کورتیکواستروئیدها و ACTH و افزایش سطح سیستم ایمنی میشود (18-16).
علاوه بر تاثیرات روحی و روانی روزهداری، کاهش میزان دریافت مواد غذایی و گرسنگی حاصل از آن نیز تاثیر زیادی بر سیستم ایمنی بدن دارد و گرسنگی یا کاهش میزان دریافت مواد غذایی در بازههای زمانی مشخص بر ایمنی سلولی و همورال تاثیر میگذارد (20). در یک پژوهش بین افراد جوان و پیر بعد از 36 ساعت گرسنگی و 6 ساعت غذا دهی مجدد، جمعت کل لکوسیتها که شامل لنفوسیتها، مونوسیتها و نوتروفیل میباشد در هر دو گروه و در همه سنین افزایش یافته بود (37). همچنین در تحقیقی دیگر که بر روی 25 فرد انجام شد، مشخص گردید روزهداری در یک بازه یک ماهه میتواند باعث ارتقاء عملکرد سلولهای T (افزایش IFN-γ) و کاهش التهاب (کاهش TNF-α) شود (38). پژوهشگران آمریکایی در تحقیقات جدید خود به این نتیجه دست یافتند که با حداقل 3 روز روزهداری میتوان سیستم ایمنی را تقویت کرد. این محققین چنین ادعا دارند که در طول مدت روزهداری سلولهای بنیادی خونساز (hematopoietic stem cell) در اثر شوک گرسنگی تحریک میشوند و میزان تکثیرشان افزایش مییابد در نتیجه سلولهای بیشتری تولید میشوند (21). از دیگر عملکردهای سیستم ایمنی کمک به ترمیم زخم میباشد. سلولهای سیستم ایمنی به محل ایجاد زخم رفته و با ترشح سایتوکینها و یک سری مواد شیمیایی دیگر به ترمیم زخم کمک میکنند. تحقیقات قبلی ما که بر روی فیبروبلاستهای پوست انسان در محیط آزمایشگاهی صورت گرفت، نشان داد این سلولها تحت شرایط گرسنگی به مدت 16 ساعت، پروتئینهایی ترشح میکنند که باعث تسریع ترمیم زخم در مدل آزمایشگاهی و حیوانی شده است. همچنین این سلولها بعد از سرم دهی مجدد، سرعت تکثیر بالاتری در مقایسه با گروه کنترل از خود نشان میدهند (22).
یکی دیگر از مهمترین وظایف سیستم ایمنی، مقابله با سلولهای بدخیم در بدن میباشد. امروزه با افزایش آمار مبتلایان به انواع سرطان و اهمیت این موضوع، تحقیقات بسیاری در سراسر جهان در زمینه افزایش مقاومت بدن و سیستم ایمنی در درمان این بیماری صورت گرفته است. یکی از مهمترین یافتهها در مورد روزهداری کمک به درمان انواع سرطان میباشد که با توجه به آمار روزافزون مبتلایان به این بیماری از اهمیت خاصی برخوردار است. محققین نشان دادهاند که روزه به تنهایی میتواند برای بسیاری از انواع مختلف تومور اثر سمیت سلولی داشته یاشد که این اثر با استفاده توام از روزهداری و شیمی درمانی افزایش مییابد. روزهداری با کاهش مواد مغذی در دسترس به ویژه گلوکز، که منبع ترجیحی کربن برای سلولهای سرطانی است، باعث کاهش رشد سلولهای سرطانی شده، همچنین باعث تغییرات عمده در میزان اجسام کتونی، انسولین، IGF-I، IGFBP-1 و انواع دیگر مولکولها و عواملی میشود که مجموعاً یک محیط زیانآور برای بسیاری از انواع سلولهای سرطانی است (39). روزهداری میتواند به صورت انتخابی از سلولهای طبیعی و ارگانیسمهای آنها در برابر سمیت شیمی درمانی محافظت کرده و همزمان باعث افزایش میزان حساسیت سلولهای سرطانی نسبت به شیمی درمانی شود (40). اخیراً نشان داده شده است روزه باعث تاثیر بیشتر داروی doxorubicin که به طور گسترده در شیمی درمانی استفاده می شود، در 15 رده سلول سرطانی از 17 رده سلول می شود (40). همچنین، آزمایشات انجام شده بر روی موش در انواع سرطان نشان داده در حالت روزهداری حتی بدون استفاده از شیمی درمانی پیشرفت تومور به تعویق افتاد (41و39). با توجه به مطالب گفته شده میتوان چنین برداشت کرد که علاوه بر تاثیرات فیزیکی روزهداری بر سلامت جسم که برای تمامی افراد به یک شکل میباشد، مزایای معنوی روزهداری که در ارتباط با اعتقادات مذهبی و باورهای دینی فرد روزهدار است بسیار با اهمیتتر بوده و میتوان گفت که هدف اصلی روزهداری میباشد چنانچه خداوند در آیه 182 سوره بقره هدف از روزهداری را تقوا، پاکی و رستگاری برشمرده است.
بسیاری از پژوهشها و تحقیقات روانشناختی، اجتماعی و پزشکی بیانگر اثر مستقیم معنویت بر ارتقاء سطح سلامت میباشد در این میان بسیاری از تحقیقات نشان دهنده تاثیر معنوی و مادی روزهداری بر ارتقاء سطح سیستم ایمنی میباشد. با توجه به تعریف سلامت از دیدگاه سازمان بهداشت جهانی و در نظر گرفتن معنویت به عنوان بعد چهارم سلامتی، باید جنبههای معنوی روزهداری و ارتباط آن با افزایش سطح سلامت، بیشتر مورد بحث و بررسی قرار گرفته شود و در مراکز آموزشی و علمی به اهمیت روزهداری از دیدگاه سلامت معنوی بیشتر از پیش پرداخته شود تا در پرتو احکام و موازین دین مبین اسلام به سلامت جسم، روح و اجتماع همزمان دست یابیم. در نهایت همانطور که امام علی (ع) فرمودند: «روزه عبادتی است میان بنده و آفریدگارش و کسی غیر از او بر آن آگاه نمیگردد و همچنین کسی غیر از او بدان پاداش نمیدهد» (11). با وجود همه پیشرفتها در علوم تجربی و دستیابی به نتایج علمی، هیچگاه نمیتوان به ارزش واقعی و والای روزهداری پی برد.
بیانات در محفل انس با قرآن کریم
بسم الله الرّحمن الرّحیم
و الحمدلله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا محمّد و آله الطّاهرین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین.
حلول ماه مبارک رمضان را به همهی ملّت عزیزمان و به همهی امّت بزرگ اسلامی تبریک عرض میکنیم و امیدواریم که این ماه مبارک، به معنای حقیقی کلمه، برای ملّتمان و برای امّت بزرگ اسلامی مبارک باشد؛ انشاءالله. تشکّر میکنم از برادران عزیزی که این جلسهی بسیار خوب و متنوّع و مبتکرانه را تشکیل دادند و از مجری محترم، آقای یراقبافان تشکّر میکنم که بسیار خوب اجرا کردند. از همهی برادران عزیزی که تلاوت کردند و ما را واقعاً به فیض رساندند، تشکّر میکنم. از یادآوری خاطرات گذشته هم خرسندم و امیدواریم که خدای متعال همچنان که عمر ما را در طول این سالها همراه با قرآن قرار داده، تا آخرین نَفَس در خدمت قرآن و همراه با قرآن قرار بدهد، با قرآن زنده بدارد، با قرآن بمیراند و با قرآن ما را محشور کند انشاءالله.
توضیحی در بارهی رتبهی اقتصادی ایران در دنیا
امروز یک صحبت مختصری در جهت هدایت قرآنی، در باب هدایت قرآنی عرض میکنم. البتّه بحث هدایت قرآنی بحثی نیست که در یک گفتگوی این جوری در یک جلسه پایان بپذیرد؛ من یک مختصری امروز عرض میکنم. یکی دو کلمه هم راجع به موضوعات دیگری اگر وقت شد، به عرض شنوندگان محترم و بینندگان محترم و ملّت عزیز ایران میرسانم. ولی قبل از شروع مطالب، یک مطلبی را از حدود دو سه هفته پیش قصد داشتم به مردم عزیزمان عرض بکنم، فرصت نشد؛ یعنی زمینهای پیش نیامد که من عرض بکنم، حالا عرض میکنم. و آن این است که من در سخنرانی اوّل فروردین،(۲) در باب رتبهی اقتصادی کشور یک آماری را به مردممان عرض کردم و مطلبی را گفتم، بعد از آن چند نفر به من تذکّر دادند که این آمار درست نیست؛ من به دفترمان گفتم که بررسی کنند موضوع را؛ بررسی کردند معلوم شد که حرف آنها درست است، حق با آنها است، آمار ما درست نبوده و آنچه من گفتم -رتبهی اقتصادی هجدهم در دنیا- مربوط به چهار پنج سال قبل یا پنج شش سال قبل بوده. لذا از آن کسانی که به من تذکّر دادند که موجب شد این اشتباه برطرف بشود، من صمیمانه تشکّر میکنم.
شأن بالای هدایت قرآنی در میان موضوعات قرآن
و امّا در مورد هدایت قرآنی. ببینید، خداوند متعال در میان امتیازات متعدّد ماه مبارک رمضان امتیاز نزول قرآن را ذکر میکند: شَهرُ رَمَضانَ الَّذی اُنزِلَ فیهِ القُرءان؛ پیدا است که این شاید بالاترین موضوع در میان امتیازات ماه رمضان است. و در مورد قرآن هم که هزاران برجستگی در قرآن وجود دارد و خیلی بیش از اینها که عقل ما و فهم ما قادر به درک آنها نیست، در میان همهی اینها هدایت قرآنی را مطرح میکند: شَهرُ رَمَضانَ الَّذی اُنزِلَ فیهِ القُرءانُ هُدًی لِلنّاسِ وَ بَیِّنٰتٍ مِنَ الهُدیٰ وَ الفُرقان؛(۳) پیدا است که هدایت قرآنی در میان موضوعات مربوط به قرآن شأن بالایی دارد. خود قرآن مجید هم با مسئلهی هدایت آغاز میشود؛ هم در سورهی حمد این [مطلب] هست: اِهدِنَا الصِّراطَ المُستَقیم -که به تعبیر مرحوم علّامهی طباطبائی (رضوان الله تعالی علیه) سورهی حمد از اوّل تا آخر، ادب سخن گفتن با خدا را به ما تعلیم میدهد، یعنی خود خدای متعال به ما تعلیم میدهد که چه جوری باید با او صحبت کنیم؛ از آغاز «بِسمِ الله» تا آخرِ هدایتخواهی؛ که «اِهدِنَا الصِّراطَ المُستَقیم، صِراطَ الَّذینَ اَنعَمتَ عَلَیهِم»؛(۴) که راه مستقیم، راه آن کسانی است که خدای متعال به آنها اِنعام کرده است؛ آن هم آن اِنعامشدگانی که گمراه نشدند و مورد غضب قرار نگرفتند- هم در اوّل سورهی بقره: بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ، الࣤمࣤ، ذٰلِکَ الکِتٰبُ لارَیبَ فیهِ هُدًی لِلمُتَّقین.(۵) بنابراین آغاز قرآن هم با ذکر هدایت قرآنی آغاز شده است؛ و بعد از آن هم در جاهای متعدّدی از قرآن، دهها مورد هست که سخن از هدایت قرآن است و راهنماییها و دستگیریهای قرآن.
همهی بشریّت، مخاطب قرآن
و این هم مخصوص یک گروه خاصّی نیست؛ مخاطب قرآن، همهی بشریّت است، و ادّعای قرآن این است که میخواهد همهی بشریّت را هدایت کند به صراط مستقیم، به راه درستِ زندگیِ انسان که به مقصد صحیح منتهی خواهد شد: اِن هُوَ اِلّا ذِکرٌ لِلعٰلَمین.(۶)
همهی گسترهی زندگی بشر، محدودهی هدایت قرآن
خب یک نکتهی اساسی در اینجا وجود دارد و آن، این است که هدایت قرآن به یک منطقهی محدودی از زندگی بشر اختصاص ندارد؛ هدایت قرآنی، مربوط به همهی گسترهی عظیم زندگی بشر است؛ یعنی این جور نیست که قرآن در یک بخشی انسان را هدایت کند و در یک بخش دیگری از مواردِ مورد نیاز بشر و زندگی بشر، انسان را مهمل بگذارد(۷) و بیاعتنا عبور بکند؛ نه، قرآن مشرِف به همهی گوشه و کنارهای صحنهی زندگی و میدان حضور بشر است؛ از عروج معنوی انسان و کمال معنوی انسان بگیرید -که بالاترین خواستهی بشر همین عروج معنوی و قرب الهی و معرفت الهی و محبّت الهی و جوار الهی است: هَب لی کَمالَ الاِنقِطاعِ اِلَیکَ وَ اَنِر اَبصارَ قُلوبِنا بِضیاءِ نَظَرِها اِلَیک؛(۸) که بالاترین نیاز است- تا مسئلهی جوامع بشری و ادارهی جوامع انسانی و بشری و اقامهی عدل و رفتارهای مدیریّتی برای ادارهی جوامع انسانی، و دفع دشمنان گوناگون -دشمنان باطنی و دشمنان ظاهری، دشمنان اِنسی و دشمنان جنّی- با مجاهدت و با جهاد، یا رفع دشمنیها -که «فَاِذَا الَّذی بَینُکَ وَ بَینَه عَداوَةٌ کَاَنَّه وَلِیٌّ حَمیم»(۹)- همهی این میدانها مورد هدایت قرآنی است؛ تا اخلاق، تا خانواده، [مثل] «رَبَّنا هَب لَنا مِن اَزواجِنا وَ ذُرِّیَّٰتِنا قُرَّةَ اَعیُن»(۱۰) یا «وَ اَنکِحُوا الاَیٰمیٰ مِنکُم وَ الصّٰلِحینَ مِن عِبادِکُم وَ اِمائِکُم اِن یَکونوا فُقَراءَ یُغنِهِمُ اللهُ مِن فَضلِه»،(۱۱) یا تربیت فرزند و امثال اینها، تا مسئلهی آرامش و سکون روحی، سکینه و آرامش روانی انسان که یکی از مهمترین نیازهای انسان است، «فَاَنزَلَ اللهُ سَکینَتَه عَلیٰ رَسولِه؛ وَ عَلَی المُؤمِنین»،(۱۲) و فرو نشاندن تلاطمهای درونیای که انسان در حوادث زندگی با آنها مواجه میشود، و تا توصیهی به علم و شناخت طبیعت، «وَ استَعمَرَکُم فیها»(۱۳) که انسان بایستی به سمت علم، به سمت دانایی، به سمت کشف حقایق طبیعت و حقایق عالم وجود حرکت بکند، و تا رفتارهای فردی انسان، «وَ لا تُصَعِّر خَدَّکَ لِلنّاسِ وَ لا تَمشِ فِی الاَرضِ مَرَحًا»(۱۴) یا «وَ اقصِد فی مَشیِکَ وَ اغضُض مِن صَوتِک»(۱۵) و از این قبیل، همهی عرصههای زندگی، در قرآن درس و هدایت دارد؛ یعنی قرآن بر همهی بخشهای زندگی انسان ناظر و برای همهی آنها یک راهنمایی و هدایتی دارد و برای هر بخشی از زندگی انسان درسی دارد که این سرفصلهای مهمّی که حالا من یک مقداری از آن را گفتم و سرفصلهای مهمّ دیگری هم وجود دارد، اینها همه در قرآن مطرح شده است و چقدر غافلند کسانی که خیال میکنند قرآن به مسائل زندگی، به مسائل سیاست، به مسائل اقتصاد، به مسائل حکومت کار ندارد؛ نه، بخش عمدهی قرآن راجع به همین مسائل اجتماعی زندگی است.
لزوم تدبّر برای فهم معارف قرآن
در قرآن، بیان مثل بیان کتابهای بشری نیست که یک فصلبندی بکنند، موضوعبندی بکنند؛ نه، خدای متعال در قرآن گاهی با یک کلمه، با یک اشاره، یک دریای معرفت را به سمت انسان سرازیر میکند که اگر چنانچه تدبّر کنیم، اگر فکر کنیم، اگر ابعاد را بسنجیم، اگر از خرد بشری برای فهم آن استفاده بکنیم، گاهی معارف عجیبی در یک کلمه برای انسان حاصل میشود. یا فرض بفرمایید که در ضمن یک حکایتی که قرآن دارد بیان میکند، کوتاه یا بلند، راجع به پیغمبران یا غیر پیغمبران -که در قرآن داستانهای فراوانی وجود دارد از گذشتگان-در خلال آن، یک مطلبی را به ما تعلیم میدهد و ما از آن استفاده میکنیم، مثلاً فرض کنید در خلال گفتگوی دو نفر. یا یک حادثهی معیّنی اتّفاق افتاده، یک بیانی نسبت به آن حادثه در قرآن هست، امّا این بیان اگر چه مربوط به یک حادثه است، امّا مخصوص به آن حادثه نیست؛ این بیان کلّیّت دارد که حالا مثلاً یک مثال [اگر] من بزنم، این آیهی شریفهی سورهی آلعمران است: الَّذینَ قالَ لَهُمُ النّاسُ اِنَّ النّاسَ قَد جَمَعوا لَکُم فَاخشَوهُم فَزادَهُم ایمانًا وَ قالوا حَسبُنَا اللهُ وَ نِعمَ الوَکیل.(۱۶) خب این مربوط به ماجرای بعد از جنگ اُحُد است؛ بعد از آنکه مسلمانها از جنگ اُحُد، ناموفّق، مجروح، خسته، کوفته، شهیدداده، و مصیبتزده برگشتند، یک عدّه از منافقین افتادند بین مردم که شما اینجا نشستهاید، امّا دشمنها آنجا حاضرند، نزدیک مدینه یک جایی اجتماع کردهاند و بزودی حمله میکنند پدر شما را درمیآوردند؛ پیغمبر فرمود فقط آن کسانی که امروز در این حادثه در اُحُد مجروح شدند بیایند؛ شب بلند شدند رفتند آن مجموعه را شکست دادند و برگشتند. اِنَّ النّاسَ قَد جَمَعوا لَکُم؛ منافقین شایعه درست میکردند که بله، پدرتان درآمد، علیه شما دارند چنین میکنند، چنان میکنند، اینها رفتند و غائله را ختم کردند و برگشتند: فَانقَلَبوا بِنِعمَةٍ مِنَ اللهِ وَ فَضلٍ لَم یَمسَسهُم سوء.(۱۷) خب این یک «قضیّه» است، این قضیّه مال یک حادثهی خاص است امّا مخصوص آن زمان نیست؛ امروز هم هست، در همه ی دورانها هم بوده است.
هدایت دائمی قرآن و لزوم عمل و حضور در میدان
هر وقتی که ما از قرآن نسبت به حادثهای شبیه آن حادثه استنطاق(۱۸) بکنیم، از قرآن هدایت بطلبیم، قرآن کریم همین مطلب را در اختیار ما خواهد گذاشت. امروز هم همین جور است؛ امروز هم ممکن است بعضیها بیایند بین ما شایعه درست کنند که مثلاً «فلان دولت، فلان گروه، فلان ابرقدرت، فلان مجموعه دارند علیه شما توطئه میکنند، خلاصه بیچاره شُدید» و مانند اینها ؛ اینجا هم همان است: فَزادَهُم ایمانًا وَقالوا حَسبُنَا اللهُ وَ نِعمَ الوَکیل.(۱۹) البتّه «حَسبُنَا اللهُ وَ نِعمَ الوَکیل» با نشستن گوشهی خانه جور در نمیآید؛ بایستی آمد وسط میدان، کما اینکه آنها رفتند وسط میدان. درس این است: بروید وسط میدان، کاری را که لازم است انجام بدهید و بگویید «حَسبُنَا اللهُ وَنِعمَ الوَکیل».
فُضیلبنیسار که یکی از اصحاب برجسته و ممتاز و ثقهی(۲۰) حضرت باقر و حضرت صادق (علیهما السّلام) است، میگوید من از امام باقر سؤال کردم که معنای این روایت چیست؟ یک روایتی در اختیار آنها بوده که میفرماید: «ما فِی القُرآنِ آیَةٌ اِلّا وَ لَها ظَهرٌ و بَطن» -که البتّه دنباله دارد- همهی آیات قرآن رویی دارد و پشتی دارد، ظاهری دارد و باطنی دارد؛ میگوید پرسیدم این ظاهر و باطن یعنی چه. حضرت فرمود که «بَطنُهُ تَأویلُه»؛ ظاهرش که ظاهر است؛ [امّا] باطن، آن چیزی است که تأویل آن است. تأویل یعنی آنچه برگشت این آیه و مُفاد این آیه منطبق با آن است. مِنهُم ما مَضیٰ وَ مِنهُم ما لَم یَکُن بَعدُ یَجری کَما تَجرِی الشَّمسُ وَ القَمَر؛(۲۱) مثل ماه و خورشید که به طور دائم بالای سر انسانند و مخصوص روزی دونِ(۲۲) روزی نیستند، این آیات شریفهی قرآن هم مثل خورشید بالای سر ما هستند و دائم هستند؛ این جور نیست که یک روزی باشند، یک روزی نباشند؛ بنابراین هدایت قرآنی این جوری است.
حضور قرآن در تمامی صحنههای اجتماعی و سیاسی انسانها
آن کسانی که قرآن را و اسلام را به مسائل شخصی و مسائل عبادی و مانند اینها منحصر میکنند و انسانها را به گوشهنشینی [دعوت میکنند که] وقتی وارد جامعه بشوند دیگر باید قرآن را کنار بگذارند، قرآن را بلد نیستند؛ انصافاً با قرآن آشنا نیستند، قرآن را نشناختهاند؛ باید گفت قرآن را نخواندهاند؛ لذاست که این جور اشتباه و خطا حرف میزنند و قضاوت میکنند؛ حقیقتاً با قرآن آشنا نیستند. قرآن خودش را از چالشهای سیاسی و اجتماعی به هیچ وجه کنار نمیکشد و از مقابلهی با طاغوتها، با مستکبرها، با مُسرِفها، با ستمگران اجتناب نمیکند؛ همیشه در مقابل اینها ایستاده است، و اگر شما اهل قرآن هستید، قهراً میدان زندگی شما، میدان حضور قرآن است. خب، پس قرآن متکفّل هدایت و دستگیری آحاد بشر در همهی بخشها است؛ در این تردیدی نیست.
تقوا، لازمهی استفاده از هدایت قرآن
لکن یک نکتهی دیگر که در اینجا وجود دارد، این [است] که قرآن در معرض استفادهی ما است، امّا اینکه آیا ما استفاده میکنیم یا نه، آیا ما میتوانیم استفاده کنیم یا نه، خودش مسئلهی مهمّی است. بله، قرآن درس را در اختیار ما گذاشته، هدایت را به ما عرضه کرده، امّا ما کِی میتوانیم از این هدایت قرآنی استفاده کنیم؟ هُدًی لِلمُتَّقین؛(۲۳) وقتی تقوا وجود داشته باشد. وقتی تقوا وجود داشت، این هدایت به معنای واقعی کلمه و به تمام معنیالکلمه در اختیار ما خواهد بود. البتّه تعبیرات در قرآن مختلف است لکن مرجع همهی آنها یکی است؛ اینجا در اوّل قرآن «هُدًی لِلمُتَّقین» است، در یک جا «هُدًی وَ بُشریٰ لِلمُؤمِنینَ»(۲۴) است، در یک جا «هُدًی وَ رَحمَةً لِقَومٍ یُؤمِنون»(۲۵) است، در یک جا «هُدًی وَ بُشریٰ لِلمُسلِمین»(۲۶) است، در یک جا «هُدًی لِلنّاس» است؛ این مراتبِ مختلفِ هدایت است: «هُدًی لِلنّاس» یعنی در اختیار آنها است، میتوانند استفاده کنند، «هُدًی لِلمُتَّقین» یا «هُدًی وَ بُشریٰ لِلمُؤمِنین» [هم] مراتببهرهمندی از این هدایت را برای انسانها مشخّص میکند. خب این در مورد تقوا که مراتب هدایت نشان داده میشود.
خشیت
در آیات دیگری، «خشیت» ملاک قرار گرفته است که حالا عرض میکنم مرجع آن هم باز به تقوا است: «اِنَّما تُنذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّکرَ وَ خَشِیَ الرَّحمٰنَ بِالغَیبِ فَبَشِّرهُ بِمَغفِرَةٍ وَ اَجرٍ کَریم»(۲۷) -در سورهی مبارکهی یاسین- آن کسی میتواند از اِنذار قرآنی استفاده بکند و در جان او اثر بگذارد و دست او را بگیرد و پیش ببرد که دارای خشیت باشد. یا در سورهی مبارکه طٰه: طٰه، ماٰ اَنزَلنا عَلَیکَ القُرءانَ لِتَشقیٰ، اِلّا تَذکِرَةً لِمَن یَخشیٰ.(۲۸) در قرآن چندین آیهی دیگر هم هست که مربوط به همین خشیت است. خشیت هم صفت اهل تقوا است؛ یعنی وقتی ما تقوا داشته باشیم، خشیت هم به سراغ ما میآید که حالا اینجا این آیهی شریفه را من بخوانم: وَ لَقَد ءاتَینا موسیٰ وَ هٰرونَ الفُرقانَ وَ ضِیاٰءً وَ ذِکرًا لِلمُتَّقین؛(۲۹) آنچه به هارون و موسیٰ (علیهما السّلام) داده شد، هدایت و ذکر بود برای متّقین؛ متّقین چه کسانی هستند؟ متّقین را قرآن معنا میکند: الَّذینَ یَخشَونَ رَبَّهُم بِالغَیب.(۳۰) پس بنابراین، تقوا و خشیت هم یا همراهند یا اساساً جدا از هم نیستند و تحت یک مفهوم قرار میگیرند.
تفاوت خوف و خشیت
البتّه خشیت با خوف فرق دارد. خشیت عبارت است از آن حالتی که ناشی از فهم عظمت طرف مقابل است که به انسان دست میدهد؛ به این حالت میگویند خشیت. خشیت در مقابل پروردگار عالم ناشی از درک عظمت حضرت حق (جلّ و علا) است که «اِنَّما یَخشَی اللهَ مِن عِبادِهِ العُلَمَاءُ»؛(۳۱) آن کسانی که معرفتشان بیشتر است، داناییشان بیشتر است، خشیت از پروردگار مال آنها است. البتّه خطا نشود در فهم معانیِ خوف و خشیت و این چیزها که به معنای ترساننده بودن ذات مقدّس پروردگار فهمیده بشود؛ نه، اِنَّما تُنذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّکرَ وَ خَشِیَ الرَّحمٰنَ بِالغَیب؛ خشیت هست، امّا رحمانیّت محفوظ است؛ همان رحمان، آن که مظهر لطف و عنایت به بشر است، خشیت در مقابل او است به خاطر عظمت او.
خلاصه، ماه رمضان ماه قرآن است و حقّاً میتوان در این ماه از هدایت قرآنی بهره برد. قرآن را بخوانیم، زیاد بخوانیم، با دقّت بخوانیم، با تدبّر بخوانیم، با توجّه به خدای متعال بخوانیم، از خود خدای متعال در تلاوت قرآن طلب کمک کنیم و بدانیم که دل با قرآن جلا پیدا میکند؛ این تعبیر امیرالمؤمنین (علیه السّلام) است که «وَ اِنَّ اللَهَ سُبحانَهُ لَم یَعِظ اَحَداً بِمِثلِ هَذَا القُرآن»؛ این خطبهی بسیار زیبای صدوهفتادوششم نهجالبلاغه است که امیرالمؤمنین(علیه السّلام) در مورد قرآن بیان کردند و فقراتی از آن را ما گاهی در صحبتها خواندهایم. اینجا میفرماید: وَ اِنَّ اللَهَ سُبحانَهُ لَم یَعِظ اَحَداً بِمِثلِ هَذَا القُرآن؛ خدای متعال در هیچ یک از کتابهای آسمانی، مثل قرآن آحاد بشر را موعظه نکرده، به آنها درس نداده، آنها را راهنمایی نکرده. فَاِنَّهُ حَبلُ اللهِ المَتینُ وَ سَبَبُهُ الاَمینُ وَ فیهِ رَبیعُ القَلب؛ بهار دل؛ دل را بهاری میکند، دل را باطراوت میکند، دل را سرسبز میکند، دل را زمینهی رویاندن معارف و توجّهات حقیقی قرار میدهد؛ وَ فیهِ رَبیعُ القَلبِ وَ یَنابیعُ العِلمِ وَ ما لِلقَلبِ جِلاءٌ غَیرُه؛ این کلمهی «جلا» در فرمایش امیرالمؤمنین (علیه السّلام) است.
لزوم توجّه به قرائت با خشوع و متوجّه معنا توسّط قاریان به عنوان مبلّغان قرآن
خب شما تلاوتگران عزیز قرآن که مخاطب اوّلیِ این عرایض ما هستید، خودتان را مبلّغ قرآن بدانید؛ مبلّغ قرآن، و نه فقط خوانندهی قرآن. در میان همین خوانندگان(۳۲) قدیمی که اینجا اسمشان آورده شد و بعضی نوارهایشان گذاشته شد، بعضی این جور هستند که وقتی قرآن را میخوانند، مثل این [است] که دارد بر انسان نازل میشود؛ یعنی میفهمند چه دارند میگویند، چه دارند میخوانند؛ با توجّه به معنا، با حضور قلب قرآن میخوانند -البتّه بعضیها هم این جور نیستند- لذا تأثیر آن در دل مستمع خیلی بیشتر است. قاری خودش را مبلّغ قرآن بداند.
شما بایستی بدانید که مبلّغ قرآنید، و تلاوتگران واقعاً نقش دارند، همین جلسات تلاوت خیلی نقش دارد، تربیت تلاوتگران خیلی کار بزرگ و مهمّی است که انجام میگیرد و خدا را شکر که در کشور ما این رواج پیدا کرده، و تلاوتِ با تذکّر، با خشوع، با توجّه عمیق به معنا. به معنا توجّه کنید؛ اگر مثلاً یک بخشی از قرآن را در یک محفلی میخواهید تلاوت بکنید، این را در ذهنتان قبلاً آماده کنید؛ اگر مراجعهی به تفسیر لازم دارد، مراجعهی به ترجمه لازم دارد [مراجعه کنید]. خوشبختانه بسیاری از تلاوتگران ما قرآن را میفهمند، و درک میکنند معانی قرآن را و احتیاجی به ترجمه ندارند، لکن اگر احتیاج به ترجمه بود، احتیاج به تفسیر بود، مراجعه بشود و با توجّه کامل، با تذکّر کامل انجام بگیرد.
استفاده از لحن و صوت خوب با رعایت حدود صحیح آن
به بعضی از این کارهای صوتی هم که بعضیها میکنند -هم [قاریان] آنها میکنند، هم بعضی از بچّههای ما میکنند- خیلی توجّه نکنید؛ یعنی بیشتر به معانی [توجّه بشود]. البتّه بنده با صوت خوب و لحن خوب صد درصد موافقم؛ اینکه لحنهای خوبی را انتخاب بکنید و یاد بگیرید و بیان کنید چیزهای خوبی است، منتها توجّه بشود که از حدّ صحیح و جادّهی مستقیم خارج نشوید. این عرایض ما راجع به مسئلهی قرآن.
لزوم تصمیمگیری قاطع و توجّه به هشدارهای کارشناسان بهداشت در زمینهی مبارزه با کرونا
یک موضوع دیگری که لازم میدانم عرض بکنم، [یعنی] موضوعی که همهی ما متأثّر از آن هستیم، همین موضوع این بیماری همهگیر، این ویروس همهگیر و واقعاً منحوس در کشور ما و در همه جای جهان است که خب وضع زندگی کشور را تحت تأثیر قرار داده. واقعاً زیباترین روزهای سال، روزهای اوّل بهار است؛ متأسّفانه امسال این [بیماری]، زیباترین روزها و شیرینترین روزها را به کام ملّتمان تلخ کرد؛ عدد جانباختگان بالا رفت، عدد مبتلایان بالا رفت؛ اینها چیزهایی است که انسان نمیتواند از آن به آسانی بگذرد. این آمارهای تلخ و تکاندهنده، بایستی همهی ما را -هم مسئولان را، هم آحاد مردم را- هشیار کند، بیدار کند و توجّه بکنیم؛ با بیماری شوخی نکنیم. بایستی مسئولین به طور قاطع کاری که باید انجام بدهند، انجام بدهند؛ یعنی این حدودی که لازم است و متخصّصین و کارشناسان مسئله -پزشکان و مسئولین امور بهداشت و درمان و مانند اینها- مشخّص میکنند، بر طبق گفتهی آنها عمل بشود؛ یعنی تلخیِ هر عارضهی دیگری را شما فرض کنید، از عارضهی شیوع این بیماری کمتر است؛ چون شیوع بیماری، هم بیماری است، هم بیکاری است، هم مشکل معیشت است، هم جان باختن و داغ عزیزان است؛ یعنی اصلاً همهی برنامههای کشور تحت تأثیر این بیماری قرار دارد؛ الان هم همین جور است. باید کاری کنیم که این بیماری متوقّف بشود و بر این فائق بیاییم، غالب بشویم و این ممکن نیست جز با سیاستگذاری و برنامهریزی و اجرا و رعایت ضوابط بهداشتی از طرف ما آحاد مردم.
تکریم و تمجید از کادر درمانی
یک نکتهی دیگری که لازم است من در اینجا عرض بکنم، عبارت است از تمجید و ثناگویی نسبت به مجموعههای درمانی و بهداشتی. واقعاً جا دارد که انسان از اینها تمجید کند، از اینها سپاسگزاری کند. این ماسک را که انسان میزند، فقط همین ماسک یک مقدار زیادی انسان را دچار مشکل میکند؛ در این هوای گرم با آن لباسهای دشوار، اگر با این لباس این جوان، این پرستار، این پزشک، این بهیار و بقیّهی عوامل درمانی بخواهند ساعتهای متوالی در بیمارستان یا بیرون بیمارستان کار کنند، شما ببینید چقدر کار سختی است؛ حقیقتاً این [کار] مجاهدت فیسبیلالله است؛ جهاد فیسبیلالله است و به نظر من ثواب بسیار زیادی دارد.
لزوم ورود و همکاری نیروهای جهادی برای کمک به کادر درمان
مردم هم بایستی همراهی کنند. آن کسانی که اهل کمک به این کار بودند که اوایل سال گذشته، در اوّل ابتلا یک عدّهای وارد شدند و رفتند در بیمارستانها به کمک پرستارها و امثال اینها و در بیرون بیمارستانها [کمک کردند]، باز هم کسانی که آمادگی دارند داوطلبانه به این کار کمک کنند.
لزوم استمرار و گسترش و اوجگیری کمکهای مؤمنانه در نهضت مواسات
نکتهی بعدی در این زمینه، مسئلهی کمکهای مردمی است. خب ماه رمضان ماه احسان است؛ همیشه همین جور بوده؛ در حال عادّی هم در ماه رمضان سفرهی احسان احسانگران و مؤمنین برای کسانی که نیاز داشتهاند و نیازمند بودهاند، گسترده بوده است؛ وقتی در شرایط کرونا قرار میگیریم، این قضیّه چند برابر اهمّیّت پیدا میکند و لازم است که این نهضت کمک مؤمنانه و نهضت مواسات در این ماه رمضان، در بین مردم حقیقتاً اوج بگیرد. البتّه میدانم عدّهای بدون اینکه منتظر سفارش این حقیر باشند، خودشان شروع کردهاند و در اطراف کشور، در اکناف شهرهای مختلف کشور مشغول کمک هستند؛ یا آماده میکنند خودشان را، یا شروع به کمک کردهاند؛ این را میدانیم، امّا میخواهم عرض بکنم این کار را استمرار بدهید و همهگیر کنید و همه در این زمینه انشاءالله کمک کنند تا این نهضت کمک مؤمنانه به اوج برسد. این هم راجع به مسئلهی کرونا و این بیماری و این توصیههای ما.
مشخّص بودن سیاست کشور در زمینهی برجام و لزوم پرهیز مذاکرهکنندگان از ورود به مذاکرات فرسایشی
یک جمله هم راجع به این قضایای جاری این روزها، قضیّهی برجام و تحریمها و این حرفها عرض بکنیم که خب گفتگوهای زیادی هست. سیاست کشور را ما اعلام کردیم و به مسئولین هم گفتهایم؛ هم از نزدیک گفتیم، هم با نوشته گفتیم، هم در جلسات گفتیم، هم در صحبت عمومی گفتیم؛ سیاست کشور معلوم است که چه کار باید بکنند. خب حالا تشخیص مسئولین ما این است که برویم مذاکره کنیم تا همین سیاست را اِعمال کنیم؛ ما بحثی در این زمینه نداریم، منتها باید مراقبت بشود که مذاکره فرسایشی نباید بشود؛ نباید جوری باشد که طرفها بخواهند همین طور مدام این مذاکره را کش بدهند که این برای کشور ضرر دارد.
مذاکرات آمریکاییها برای تحمیل خواستههای باطل خودشان
این را هم توجّه داشته باشید اینکه آمریکاییهای دائم اسم مذاکره را میآورند و مذاکرهی مستقیم با ایران را ما حاضریم و مانند این حرفها، این جور نیست که آمریکا بخواهد مذاکره کند تا اینکه یک حرف حقّی را قبول کند؛ نه، میخواهد مذاکره کند تا یک حرف باطلی را تحمیل کند! اصلاً کار او این جوری است، وَالّا اینکه حالا یک حرف حقّی را بشنوند، تصدیق کنند، قبول کنند، این جوری نیست؛ کما اینکه همین آقایان اروپاییها هم در بعضی از جلسات خصوصی که گزارشش را مسئولین ما، مأمورینِ ما به ما میدهند، اقرار میکنند که حق با ایران است. ما گفتیم که باید اوّل تحریمها برداشته بشود -چون ما خاطرجمع نیستیم به اینکه آنها وعده بدهند که تا حالا دهها بار به وعدههایشان عمل نکردهاند و ضدّ وعده عمل کردهاند، و حالا هم همین کار را خواهند کرد- لذا بایستی آنها کاری را که ما میگوییم اوّل انجام بدهند تا ما خاطرجمع بشویم که انجام گرفت، بعد ما آنچه تکلیفمان است انجام خواهیم داد. این مذاکرهکنندگان اروپایی گاهی در جلسات خصوصی تصدیق میکنند که همین سیاست، درست است و حق با ایران است امّا در مقام تصمیمگیری خب تابع آنها هستند و خودشان واقعاً هیچ استقلالی ندارند. آمریکا هم زورگو و تحمیلکننده است و مسئلهاش این است؛ بنابراین پیشنهادهایی هم که میکنند، غالباً پیشنهادهای متکبّرانه و تحقیرآمیزی است که حتّی قابل نگاه کردن نیست. امیدواریم انشاءالله مسئولین کشور در این زمینه هم کاملاً با چشم باز، با دل محکم، با توکّل به خدا، با ذکر «حَسبُنَا اللهُ وَ نِعمَ الوَکیل» انشاءالله جلو بروند و توفیقات الهی شامل حالشان بشود و ملّت را خرسند و خوشحال کنند.
امیدواریم خدای متعال این ماه شریف را برای ملّت ما و همهی ملّتهای مسلمان مبارک کند، برکاتش را نازل کند، باران رحمتش را بر زمینهای خشک و تشنهی ما نازل کند و انشاءالله برکات معنوی و مادّی خودش را به آحاد مردم و به مجاهدان راه حق عنایت کند؛ روح مطهّر امام بزرگوار را با اولیائش محشور کند، روح مطهّر شهدا را با شهدای صدر اسلام انشاءالله محشور کند؛ و سلام و ارادت و اخلاص ما را به خاک پای مولای عالم، حضرت بقیّةالله (ارواحنا فداه) برساند و رضایت آن بزرگوار و دعای آن بزرگوار را هم شامل حال ما کند.
والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته
۱) در ابتدای این برنامه، جمعی از قاریان به تلاوت آیاتی از قرآن پرداختند و در فواصل میان قرائتها هم بخشهایی از دیدارهای رمضانی گذشتهی قاریان با معظّمٌله نمایش داده شد.
توصیه های رمضانی رهبر انقلاب؛ این ماه را از دست ندهید
در آستانهی ورود به ماه ضیافت الهی پایگاه اطلاعرسانی KHAMENEI.IR گزیدهای از بیانات حضرت آیتالله خامنهای درباره اهمیت این ماه و راهکارهای بهرهبرداری معنوی از آن را بازنشر کرده است.
به گزارش خبرگزاری حوزه، در آستانهی ورود به ماه ضیافت الهی پایگاه اطلاعرسانی KHAMENEI.IR گزیدهای از بیانات حضرت آیتالله خامنهای درباره اهمیت این ماه و راهکارهای بهرهبرداری معنوی از آن را بازنشر کرده است.
ماه فرصتها
از قبل از شروع ماه مبارک، پیامبر معظم اسلام مردم را آماده میفرمود برای ورود در این عرصهی خطیر و والا و پربرکت؛ «قد اقبل الیکم شهر اللَّه بالبرکة و الرّحمة». در خطبهی روز جمعهی آخر ماه شعبان، بنا به روایتی اینطور فرمود: خبر داد، توجه داد به مردم که ماه رمضان فرا رسید. اگر بخواهیم در یک جمله ماه رمضان را تعریف کنیم، باید عرض کنیم ماه فرصتها... اگر از این فرصتها بتوانیم درست استفاده کنیم، یک ذخیرهی عظیم و بسیار ارزشمندی در اختیار ما خواهد بود. ۱۳۸۶/۰۶/۲۳
ضیافتِ خاصان پروردگار
شروع ماه مبارک رمضان، در حقیقت عید بزرگی برای مسلمانان است و جا دارد که مؤمنین، ورود این ماه را به هم تبریک بگویند و یکدیگر را به استفادهی هرچه بیشتر از این ماه توصیه کنند. چون ماه ضیافت الهی است، در این ماه فقط مؤمنین و کسانی که اهل ورود در این ضیافتند، بر سر سفرهی پروردگار منان و کریم مینشینند. این، غیر از سفرهی عام کرم الهی است که همهی انسانها، بلکه همهی موجودات عالم از آن بهرهمندند؛ این، سفرهی خواص و ضیافت خاصان پروردگار است. ۱۳۶۹/۰۱/۱۰
این ماه را از دست ندهید!
گرفتاری زندگی؛ گرفتاری معاش؛ گرفتاری امور شخصی؛ گرفتاری اهل و اولاد، و انواع گرفتاریها مانع میشود که ما به خودمان، آن چنان که شایسته است، برسیم. لذا یک ماه رمضان را که خدای متعال قرار داده است، فرصت مغتنمی است. این ماه را از دست ندهید. مقصودم این است که اگر نمیتوانیم بهطور دائم در حال مراقبت و ساختوساز خودمان باشیم، اقلاًّ ماه رمضان را مغتنم بشماریم. ۱۳۷۱/۱۲/۰۴
روزه، قرآن و دعا؛ مائدههای ماه رمضان
اینکه میگویند ماه رمضان، ماه ضیافت الهی است و سفرهی ضیافت الهی پهن است، محتویات این سفره چه چیزهایی است؟ محتویات این سفره که من و شما باید از آن استفاده کنیم، یکی اش روزه است؛ یکی اش فضیلت قرآن است . قرآن را گذاشتند در این سفرهی با فضیلتِ زیاد، بیش از ایام دیگر؛ و به ما گفتند که تلاوت قرآن کنید اینها همان مائدههایی است که سر این سفره گذاشته شده. ۱۳۸۴/۰۷/۱۷
نورانیت به برکت روزهداری
ریاضتی که در میهمانی این ماه وجود دارد -که ریاضت روزه و گرسنگی کشیدن است- شاید بزرگترین دستاورد این ضیافت الهی است. برکاتی که روزه برای انسان دارد، به قدری این برکات از لحاظ معنوی و ایجاد نورانیت در دل انسان زیاد است که شاید بشود گفت بزرگترین برکات این ماه همین روزه است.
۱۳۸۶/۰۶/۲۳
اشکالاتتان را پیدا و برطرف کنید
در ماه رمضان در حد توان خودمان باید مراقبت کنیم، رفتار خودمان را تصحیح کنیم؛ فکرمان را، قولمان را، عملمان را تصحیح کنیم؛ بگردیم اشکالاتش را پیدا کنیم، آن اشکالات را برطرف کنیم. این تصحیح در چه جهتی باشد؟ در جهت تقوا. ۱۳۸۹/۰۵/۲۷
ماه توبه و بازگشت به سوی خدا
یکی از دستاوردهای بزرگ ماه رمضان توبه و انابه است. در دعای وداع ماه مبارک رمضان، امام سجاد به پروردگار عالم عرض میکند: «انت الّذی فتحت لعبادک بابا الی عفوک و سمّیته التّوبة»؛ این باب را باز کردی به روی ما که به سوی عفو تو بشتابیم، از نعمت عفو و رحمت تو بهره ببریم. این در، درِ توبه است. ۱۳۸۸/۰۶/۲۹
خواستههایتان را با خداوند مطرح کنید
ماه رمضان یک فرصت الهی است، که در اختیار ما قرار داده شده؛ استفاده کنید از این ماه مبارک، از این فرصت بسیار بزرگ؛ دلها را به خدا نزدیک کنید، آشنا کنید؛ با استغفار، دلها و جانها را پاکیزه کنید؛ خواستههایتان را با خدای متعال مطرح کنید. ۱۳۸۶/۰۶/۲۳
سحرهای ماه رمضان را از دست ندهید
سحر ماه رمضان همه پا میشوند؛ نباید این سحر را از دست داد؛ سحر فرصت خیلی خوبی است... اگر ماها از سحر استفاده نکنیم، در این دنیای شلوغ، وقت دیگری نداریم برای خلوت با خودمان، با دلمان، با خدای خودمان. ۱۳۹۸/۰۲/۱۰
فرصتِ تلطیف روابط اجتماعی
سعی کنیم از این فضای معنویّت و صفا که در ماه رمضان در سطح جامعه عمومیّت دارد، برای ارتباطات صحیح و معنوی میان خودمان و دیگران استفاده کنیم و تصمیمهای درست بگیریم، اقدامهای درست بکنیم؛ خوشبینی را، اعتماد را، ایجاد محبّت را، خیرخواهی نسبت به یکدیگر را در ارتباطات خودمان دخالت بدهیم، و این بهره را از ماه رمضان ببریم که در روابط اجتماعی و روابط انسانی یک تلطیفی بهوجود بیاوریم. ۱۳۹۳/۰۴/۱۱
آمرزشِ گناهان، پاداش ماه رمضان
کمترین پاداشی که خدای متعال برای مردان و زنان روزهدار در... روز آخر ماه رمضان عطا خواهد کرد، این است که «ان ینادیهم ملک فی آخر یوم من شهر رمضان»؛ فرشتهای در آخرین روز ماه رمضان، آنها را مخاطب قرار دهد و گوید: «ابشروا عباد الله»؛ بشارت بر شما باد ای بندگان خدا! «فقد غفر لکم ما سلف من ذنوبکم»؛ گناهان شما آمرزیده شد. این، پاداش ماه رمضان است... آمرزش گناهان گذشته، پاداش کمی نیست! ۱۳۷۲/۱۲/۲۲
روزهای پایانی ماه شعبان و توصیه های امام رضا (ع)
ابَوُالصّلت هَروی روایت کرده است که در جمعه آخر ماه شعبان به خدمت حضرت امام رضا (ع) رفتم. حضرت فرمود: ای اباالصَّلْت! بیشتر ماه شعبان رفت و این جمعه آخر آن است، پس جبران کن کوتاهیهایی را که در ایّام گذشته این ماه کردی، در آن چه از این ماه مانده است.
بر تو باد به انجام آنچه به حال تو مفید است، دعا، استغفار و تلاوت قرآن را افزون کن و به سوی خدا از گناهان خود توبه کن تا وقتی ماه مبارک فرا رسید، خود را برای خدا خالص کرده باشی.
امانتی بر گردن خود باقی مگذار مگر آنکه آن را ادا کنی و نیز در دلت کینه هیچ مؤمنی نباشد مگر اینکه آن را از دل بیرون کنی.
تقوای الهی را پیشه کن و در پنهان و آشکار امور خود بر خدا توکل کن زیرا هرکه بر خدا توکّل کند خدا او را بس است. و بسیار بخوان در بقیّه این ماه این دعا را: «اللّهُمَّ اِنْ لَمْ تَکُنْ غَفَرْتَ لَنا فیما مَضی مِنْ شَعْبانَ فَاغْفِرْ لَنا فیما بَقِیَ مِنْهُ؛ (خدایا اگر در آن قسمت از ماه شعبان که گذشته ما را نیامرزیدهای در آن قسمت که از این ماه مانده بیامرزمان».
به درستی که حقّ تعالی در این ماه، بنده های بسیاری را از آتش جهنّم به حرمت ماه مبارک رمضان آزاد می گرداند.
همچنین شیخ صدوق (ره) از امام صادق(ع) روایت نموده است که هر کس سه روزه آخر شعبان را روزه بگیرد و به ماه رمضان متصل کند، خداوند روزه دو ماه پی در پی را برای او می نویسد.
رییس مذهب جعفری به سند معتبر که آن را صدوق در خصال نقل کرده است فرمودند : هرکس نماز توبه بخواند در پایان نماز رو از قبله برنمی گیرد در حالی که گناهان او آمرزیده شده است نماز توبه همان نماز امیرالمومنین است که شیخ عباس قمی در کتاب مفاتیح الجنان کیفیت آن را دو رکعت خوانده است . در هر رکعت بعد از سوره مبارکه حمد ۵۰ بار سوره توحید خوانده شود
آیا ممکن است امام زمان را ببینیم و ایشان را نشناسیم؟
تشرف به محضر امام زمان (عج) موضوعی است که آرزوی بسیاری از مردم مؤمن و خداجوست. مردمی که دچار انواع بحرانها و گرفتاریها میشوند، انواع بلاها و مصیبتها را تحمل میکنند اما همه را با یاد امام عصر علیه السلام و شکر به درگاه خدا پشت سر میگذارند. با این وجود در میان بعضی از روایتها و مطالبی که از علمای دینی نقل میشود، گاهی میشنویم و میخوانیم که افرادی به محضر مقدس آن حضرت مشرف شدهاند. این در حالی است که در روایاتی هم تأکید شده کسی که ادعای مشاهده امام زمان علیه السلام را داشته باشد، او را تکذیب کنید و حرفش را باور نکنید.
حجتالاسلام والمسلمین رضا محمدی، محقق و کارشناس دینی، در گفت وگویی به بررسی این نوع شبهات و همچنین نکات و مواردی در زمینه دیدار و ملاقات امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف پرداخته است. آنطور که این پژوهشگر دینی شرح میدهد، تشرف و ملاقات امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف به چند صورت است. یک صورت دیدار بدون شناخت است. به این شیوه که انسان امام زمان علیه السلام را ببیند اما آن حضرت را نشناسد. این نوع دیدار و ملاقات زیاد اتفاق میافتد. به خصوص در موسم حج، در حرمهای مطهر ائمه اطهار علیهم السلام و حتی در شرایط عادی هم این دیدار اتفاق میافتد. ممکن است امام زمان علیه السلام را ببینیم و ایشان را نشناسیم، ولی بعدها حدس بزنیم که آن شخصی که به کمک ما آمد یا راهنماییمان کرد، امام زمان علیه السلام بودهاند. نوع سوم هم برای بعضی از عالمان دینی و حتی افراد عادی که در ایمان به درجاتی رسیدهاند که لیاقت تشرف به آستان مقدس حضرت بقیهالله الأعظم ارواحنا فداه را پیدا کنند. این اتفاق اصلاً رویداد غریب و غیرعادی نیست. هرچند که بسیار کم اتفاق میافتد.
رفع شبهه تشرف
در روایات عنوان شده که هر کسی ادعای دیدار امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف را داشت، او را تکذیب کنید چون دروغ میگوید. با این وجود در برخی منابع نوشته شده علمایی بودهاند که با آن حضرت ملاقات داشتهاند و ایشان را از نزدیک زیارت کردهاند. این تناقض را چگونه میتوان پاسخ داد؟
امام زمان علیه السلام نامهای به آخرین نائب خود یعنی علی بن محمد سماوی نوشتهاند. در این نامه که در مورد آن در منابع مستند هم درج شده، آن حضرت فرمودهاند هر کسی که قبل از خروج سفیانی و صیحه آسمانی ادعای مشاهده و ملاقات کند، او دروغگو است.
متن اصلی نامه که در اصطلاح توقیع نام دارد، این است که: «وَ سَیَأْتِی إِلَى شِیعَتِی مَنْ یَدَّعِی الْمُشَاهَدَةَ أَلَا فَمَنِ ادَّعَى الْمُشَاهَدَةَ قَبْلَ خُرُوجِ السُّفْیَانِیِّ وَ الصَّیْحَةِ فَهُوَ کَذَّابٌ مُفْتَر و لا حول و لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ العلیّ العظیم» به این معنا که: «به زودی به سراغ شیعیان من خواهد آمد، کسی که ادعای مشاهده (من را) میکند. آگاه باشید! هر کس قبل از خروج سفیانی و صیحۀ آسمانی ادعای مشاهده کند، دروغگو و افترا زننده است.»
با این وجود در بعضی روایتها هم عنوان شده که بسیار اتفاق میافتد که مردم امام زمان علیه السلام را میبینند، اما آن حضرت را نمیشناسند. آیا این مطلب درست است؟
بله. باید دقت داشت که تشرف و مشاهده امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف به چند صورت است. یک صورت دیدار بدون شناخت است. به این شیوه که انسان امام زمان علیه السلام را ببیند اما آن حضرت را نشناسد. این نوع دیدار و ملاقات زیاد اتفاق میافتد. به خصوص در موسم حج، در حرمهای مطهر ائمه اطهار علیهم السلام و حتی در شرایط عادی هم این دیدار اتفاق میافتد.
آنطور که از مفهوم غیبت اما زمان علیه السلام برمیآید، غیبت آن حضرت به معنای غیبت جسمی آن حضرت نیست. بلکه به مفهوم غیبت شخصیت و شناخته نشدن ایشان است. پس وقتی آن حضرت در مکانی حضور داشته باشند، مردمی که در آنجا هستند ایشان را میبینند و ملاقات میکنند اما حضرت را نمیشناسند و نمیدانند که ایشان، امام زمان علیه السلاماند.
با این تعبیر غیبت امام زمان علیه السلام به معنی نامرئی بودن ایشان نیست؟
خیر. ایشان حضور فیزیکی و جسمی دارند ولی شناخته نمیشوند. حتی ممکن است مردم ایشان را هم ببینند و هم با ایشان صحبت کنند ولی متوجه شخصیت آن حضرت نشوند. روایتها و احادیث مستند و معتبر هم بر این نوع غیبت صحه گذاشتهاند.
حتی در روایتی عنوان شده که نوع غیبت امام زمان علیه السلام شبیه غیبت حضرت یوسف علیه السلام است. همانطور که حضرت یوسف علیه السلام در سرزمین مصر زندگی میکرد، مردم او را میدیدند، با او صحبت میکردند و از هدایت و راهنمایی و برکت وجودش بهرهمند میشدند ولی آن حضرت را نمیشناختند. امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف هم همینگونهاند. یعنی مردم ایشان را میبینند، شاید با ایشان صحبت کنند، از هدایت و راهنمایی و برکت وجود آن حضرت بهرهمند میشوند ولی نمیدانند با چه شخصیت بزرگوار و عزیزی روبهرو شدهاند.
نکته جالب توجه این است که وقتی دوران غیبت تمام میشود و امام زمان علیه السلام ظهور میکنند، بسیاری از مردم میگویند که گویا قبل از این ایشان را دیدهاند. تردیدی در این اتفاق نیست و مشخص است که نمیتوانیم مردم را تکذیب کنیم یا دروغگو بخوانیم که در زمان ظهور بگویند پیش از این، آن حضرت را دیدهاند.
آیا ممکن است امام زمان علیه/ السلام را ببینیم و ایشان را نشناسیم، ولی بعدها حدس بزنیم که آن شخصی که به کمک ما آمد یا راهنماییمان کرد، امام زمان علیه السلام بودهاند؟
بله. این احتمال هم وجود دارد. چون امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف در شرایط بحرانی به کمک بسیاری از مردم میآیند، آنها را راهنمایی میکنند، به داد مردم میرسند، راه را از چاه و بیراهه را از راه اصلی نشان میدهند. ولی فرد گرفتار به اراده الهی، در این اوضاع نمیتواند آن حضرت را بشناسد.
اما این امکان وجود دارد که شخص بعدها حدس بزند کسی که او را دستگیری کرده، او را به اسم صدا زده، مشکل او را میدانسته و به هر شیوه او را یاری کرده، امام زمان علیه السلام بوده است. البته این تنها در مرحله حدس و گمان است و شخص یقین ندارد که شخصی که ملاقات کرده، حتماً خود آن حضرت بوده باشد.
دیدار و شناخت امام زمان علیه السلام بدون ادعا و اعلام علنی
با این وجود گفته شده برخی از علما و دانشمندان دینی، امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف را دیدهاند و حتی در همان زمان دیدار و تشرف به آستان حضرت ایشان را شناختهاند.
بله. این امکان هم وجود دارد برای بعضی از عالمان دینی و حتی افراد عادی که در ایمان به درجاتی رسیدهاند که لیاقت تشرف به آستان مقدس حضرت بقیهالله الأعظم ارواحنا فداه را پیدا کنند. این اتفاق اصلاً رویداد غریب و غیرعادی نیست. هرچند که بسیار کم اتفاق میافتد. حتی افراد و علمایی که آن حضرت را ملاقات کردهاند، خودشان تعریف نکردهاند که من آن حضرت را دیدهام. بلکه از قراین و شواهدی مشخص شده که با آن حضرت دیدار داشتهاند و از نزدیک ایشان را زیارت کردهاند.
پس کدام نوع از مشاهده است که امام زمان علیه السلام فرمودهاند هر کسی ادعای دیدار کرد، او را تکذیب کنید؟
منظور نوعی از مشاهده و دیدار حضرت است که فرد ادعا کند که امام زمان علیه السلام را میبیند، ایشان را میشناسد و هر زمان بخواهد به این دیدار مشرف میشود. چون افرادی که لیاقت پیدا میکنند و آن حضرت را در زمان دیدار میشناسند، ادعای دیدار ندارد و آن را از سایر مردم مخفی نگه میدارند. بلکه تنها به امر حضرت عمل کرده و یا دستورات ایشان را اجرا میکنند.
این ادعا شبیه رفتاری است که نواب اربعه داشتهاند. آن چهار نفر که لیاقت نائب بودن امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف را داشتهاند، به خدمت آن حضرت میرفتند، سؤالات مردم را از ایشان میپرسیدند، جواب میگرفتند و آن جواب را به مردم میرسانند. حتی به مردم اعلام میکردند که ما چنین ارتباطی با امام زمان علیه السلام داریم. این ارتباط تنها به دوران غیبت صغری مربوط بوده و بعد از آن قطع شده است.
در زمان غیبت کبرا کسی نمیتواند ادعا داشته باشد که ایشان را زیارت میکند یا نائب آن حضرت است و این ادعا از اساس کذب و دروغ است و کسی نباید آن را باور کند. حتی علمایی که به محضر ایشان تشرف پیدا کردند، این ادعا را نداشتهاند.
مدعیان مشاهده امام زمان علیه السلام را تکذیب کنید
چرا این اندازه بر ادعا داشتن تأکید میشود؟ اصولاً چرا نباید این مطلب را قبول کرد که کسی بگوید امام زمان علیه السلام را میبیند و به خدمت ایشان میرسد؟
برای جواب دادن به این سؤال باید نگاه دقیقی به متن پیام امام زمان علیه السلام داشته باشیم. آن حضرت در نامه خود فرمودهاند: «وَ سَیَأْتِی إِلَى شِیعَتِی مَنْ یَدَّعِی الْمُشَاهَدَةَ؛ به زودی به سراغ شیعیان من خواهد آمد، کسی که ادعای مشاهده من را میکند.»
امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف بر کلمه ادعا تأکید کردهاند نفرمودهاند که کسی اعلام کند یا خبر بدهد، بلکه فرمودهاند کسی ادعا کند. چون اعلام کردن یا خبر دادن نوعی تأیید و قابل قبول بودن را میتواند همراه خود داشته باشد در عین حال ادعا کردن که از ریشه دعوت میآید، نوعی فراخواندن به سوی خودش را به همراه دارد. یعنی کسی که ادعای ملاقات با امام زمان علیه السلام را دارد، به نوعی میخواهد برای خودش جایگاهی به دست بیاورد و مردم را به سوی خودش بخواند.
از طرف دیگر در این نامه شریف، امام زمان علیه السلام به کلمه مشاهده اشاره کردهاند. نفرمودهاند که کسی بگوید ایشان را دیده یا ملاقات کرده. بلکه فرمودهاند کسی بگوید آن حضرت را مشاهده کرده است.
چه تفاوتی میان دیدن و مشاهده کردن وجود دارد؟
دیدن میتواند بدون شناختن، درک داشتن یا فهمیدن باشد ولی مشاهده به دیداری گفته میشود که فرد با دانش، علم و اطلاع شخصی را ببیند و او را بشناسد. چنانکه در آیات قرآن کریم میخوانیم که ملائک و رسول خدا صلی الله علیه و آله شاهد اعمال ما هستند. شاهد بودن و مشاهده کردن اعمال ما توسط ایشان به این مفهوم است که آنها اعمال ما را میبینند، آن هم دیدنی همراه با درک و علم و اطلاع.
تداوم جمله، نفی تمام ادعاهای مشابه در آینده است. آن حضرت میدانند که در دوران غیب کبری بسیاری از مردم از ایمان، محبت، مودت، عشق و انتظار شیعیان سوء استفاده خواهند کرد و ادعای مشاهده، به معنای دیداری اختیاری، ارادی و در آینده و به صورت مستمر خواهند داشت. بر همین اساس تمام این ادعاها را مردود و مدعیان را دروغگو و افترازننده خواندهاند تا مردم تکلیف خود را با این افراد بدانند.
معجزه قرآنی و قدرت تشخیص آن
معجزه اسلام قرآن است که با شیواترین سبک و رساترین بیان و استوارترین محتوا بر عرب آن زمان عرضه شد، در حالی که یگانه مهارت عرب آن دوره در زبان و بیان آنان بوده و به خوبی تشخیص دادند که این سخن نمی تواند ساخته بشر باشد که این گونه آنان را از هم آوردی ناتوان سازد. البته این بلندای شیوه قرآنی-چه از لحاظ نظم و چه از لحاظ محتوا-هم چنان پا بر جا است.
معجزه باید به گونه ای انجام گیرد تا کارشناسان همان دوره به خوبی تشخیص دهند که آن چه ارائه شده به درستی نشانه ما ورای جهان طبیعت و بیرون از توان بشریت است و هیچ گونه ظاهر سازی و رویه کاری در کار نیست[1] و این واقعیت بایدبرای همیشه محفوظ بماند. لذا انبیا کارهایی انجام دادند که از توان ماهرترین کارشناسان آن دوره بیرون بوده تا این که به خوبی این تشخیص صورت گیرد و برای همیشه این برتری و تفوق روشن باشد.
از همین رو معجزه اسلام قرآن است که با شیواترین سبک و رساترین بیان و استوارترین محتوا بر عرب آن زمان عرضه شد، در حالی که یگانه مهارت عرب آن دوره در زبان و بیان آنان بوده و به خوبی تشخیص دادند که این سخن نمی تواندساخته بشر باشد که این گونه آنان را از هم آوردی ناتوان سازد. البته این بلندای شیوه قرآنی-چه از لحاظ نظم و چه از لحاظ محتوا-هم چنان پا بر جا است.
ولید بن مغیره مخزومی که سخن وری نیرومند و از سران بلند پایه و سرشناس عرب به شمار می رفت درباره قرآن چنین می گوید: «یا عجبا لما یقول ابن ابی کبشة[2]فو الله ما هو بشعر و لا بسحر و لا بهذی جنون و ان قوله لمن کلام الله...، آن چه فرزندابن ابی کبشه می سراید، به خدا سوگند!نه شعر است و نه سحر و نه گزاف گویی بی خردان، بی گمان گفته او سخن خداست...».
هم او-موقعی که از کنار پیامبر می گذشت و آیاتی چند از سوره مؤمن را که درنماز تلاوت می فرمود شنید-گفت: «و الله لقد سمعت من محمد آنفا کلاما ما هو من کلام الانس و لا من کلام الجن، و الله ان له لحلاوة، و ان علیه لطلاوة، و ان اعلاه لمثمر، و ان اسفله لمغدق. و انه یعلو و ما یعلی، به خدا سوگند!چندی پیش ازمحمد صلی الله علیه و آله سخنی شنیدم که نه به سخن آدمیان می مانست و نه به سخن پریان. به خدا سوگند!سخن او شیرینی ویژه ای و رویه زیبایی دارد. هم چون درختی برومند و سر بر افراشته، که بلندای آن پر ثمر و اثر بخش و پایه آن استوار است و ریشه مستحکم و گسترده دارد. همانا بر دیگر سخنان برتری خواهد یافت و سخنی دیگربر آن برتر نخواهد گردید». [3]
طفیل بن عمرو دوسی که مردی شاعر پیشه و با اندیشه و از اشراف قریش به شمار می رفت، عازم خانه خدا گردید. کسانی از قریش به گرد او آمدند تا او را از حضور و شنیدن سخن پیامبر باز دارند، گوید: «محمد صلی الله علیه و آله را در مسجد یافتم و سخن او را شنیدم، خوشایندم آمد. به دنبال او روانه شدم و با خود گفتم: وای بر تو، گوش فرا ده، اگر سخن راست گوید بپذیر و اگر نادرست بود ناشنیده بگیر. در خانه به خدمت او شتافتم و عرضه داشتم: آن چه داری بر من عرضه کن. او اسلام را بر من عرضه کرد و آیاتی چند از قرآن بر من تلاوت نمود، به خدا سوگند!چنین سخنی شیوا و جالب نشنیده بودم و مطالبی ارجمندتر از آن نیافته بودم. از این رو اسلام آوردم و شهادت به حق را از دل و جان بر زبان جاری ساختم ». آن گاه به سوی قوم خود شتافت و سر گذشت خود را بر ایشان بازگو کرد و همگی اسلام را پذیرفتند و اویکی از داعیان بلند آوازه اسلام شناخته شد. [4]
نضر بن حارث بن کلده از سران قریش و تیزهوشان عرب شناخته می شد که باپیامبر اسلام صلی الله علیه و آله دشمنی آشکار داشت. لذا شهادت مانند او درباره عظمت قرآن ونیرومندی آن در پیش رفت دعوت، قابل توجه است. «و الفضل ما شهدت به الاعداء، بزرگی همان بس که دشمنان بر آن گواه شوند».
او از در چاره اندیشی درباره پیامبر صلی الله علیه و آله با سران قریش چنین گوید: «به خداسوگند!پیش آمدی برایتان رخ داده که تا کنون چاره ای برای آن نیاندیشیده اید.
محمد در میان شما جوانی بود آراسته، مورد پسند همگان، در سخن راست گوترین و در امانت داری بزرگ وارترین شما بود. تا هنگامی که موی های سفید در دو طرف گونه اش هویدا گشت و آورد آن چه را که آورد، آن گاه گفتید: ساحر است. نه به خداسوگند! هرگز به ساحری نمی ماند. گفتید: کاهن است. نه به خدا سوگند!هرگز سخن او به سخن کاهنان نمی خورد. گفتید: شاعر است: نه به خدا سوگند!هرگز سخن اوبر اوزان شعری استوار نیست. گفتید: دیوانه است. نه به خدا سوگند!هرگز رفتار اوبه دیوانگان نمی ماند. پس خود دانید و درست بیاندیشید، که رخ داد بزرگی پیشامد کرده که نباید آن را ساده گرفت ». [5]
ابو الولید عتبة بن ربیعه، که بزرگ قریش محسوب می شد، روزی با سران قریش در مسجد الحرام نشسته بود. پیامبر اسلام نیز در گوشه دیگر مسجد نشسته بود. عتبه رو به اشراف قریش کرده و گفت: «آیا روا می دارید که اکنون محمد صلی الله علیه و آله را تنها یافته بااو سخن گویم، باشد تا او را قانع سازم، او را تطمیع نموده از دعوت خویش دست بردارد؟»البته این موقعی بود که امثال «حمزة بن عبد المطلب»و جمعیت انبوهی به پیامبر اسلام گرویده بودند و روز به روز رو به افزونی بودند!همگی به او گفتند: «اگرمی توانی با او سخن گو و به هر گونه ای می توانی او را قانع ساز».
عتبه نزد پیامبر آمده گفت: «ای فرزند برادر!-عرب را چنین عادت بود که افرادهر قبیله به افراد قبیله دیگر«یا ابن اخی »ای فرزند برادر خطاب می کردند- تو دارای شرف خانوادگی هستی، ولی چیزی را مدعی هستی که موجب برخورد و تفرقه میان قوم خود گردیده است. اکنون گوش فرا ده تا مطلبی را بر تو عرضه دارم!»پیامبرفرمود: «بگو، گوش فرا می دهم ». عتبه گفت: «ای فرزند برادر! اگر هدف تو اندوختن ثروت است، آن اندازه اموال برای تو فراهم می سازیم تا ثروتمندترین مردم قریش گردی. اگر تشنه مقامی، تو را رئیس خود می گردانیم. و اگر خواسته باشی تو رافرمانروای خود می سازیم ». سپس گفت: «آن که بر تو ظاهر می گردد و چیزهایی باتو زمزمه می کند، خللی است که بر اعصاب تو اثر گذارده، حاضریم تو را با خرج خود کاملا مداوا کنیم و از بذل مال در این زمینه دریغ نورزیم. . .»عتبه می گفت وپیامبر کاملا ساکت، به تمام گفته هایش گوش فرا داد.
آن گاه پیامبر صلی الله علیه و آله به او گفت: «آیااز گفتن مطالب خود پایان یافتی؟»گفت: «آری». فرمود: «پس اکنون به سخن من گوش فرا ده »عتبه گفت: «با جان و دل آماده ام » پیامبر صلی الله علیه و آله در این هنگام لب به تلاوت قرآن گشود و از ابتدای سوره فصلت شروع به خواندن نمود: « بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ. . . کتَابٌ فُصِّلَتْ آیاتُهُ قُرْآنًا عَرَبِیا لِقَوْمٍ یعْلَمُونَ بَشِیرًا وَنَذِیرًا. . .»[6] و هم چنان ادامه داد و عتبه با تمام وجود گوش فرا می داد، دست ها را به عقب سر بر زمین تکیه داده، مجذوب تلاوت پیامبر گردیده بود، تا موقعی که به آیه سجده رسید وپیامبر صلی الله علیه و آله سجده نمود. سپس گفت: «ای ابو الولید!شنیدی آن چه را که بر تو تلاوت کردم، اکنون این تو و اندیشه خود تا چگونه قضاوت نمایی!»
در این هنگام عتبه از حالت جذبه روحی که به او دست داده بود، بیرون آمد و بدون آن که چیزی بگوید به سوی دوستانش روانه گشت. او را دگرگون دیدند و میان خود گفتند: عتبه با آن حالتی که رفت با حالتی دیگر می آید. موقعی که نزد آنان نشست گفتند: «چه خبرآورده ای؟»گفت: «آنچه آورده ام آن است که سخنی شنیدم، به خدا سوگند!هرگزچنین سخنی شیوا نشنیده بودم، به خدا سوگند! نه شعر است و نه سحر و نه کهانت، آنگونه که شما می پندارید. ای گروه قریش!از من بپذیرید و به من واگذارکنید. این مرد را به حال خود رها سازید و با او کاری نداشته باشید. به خدا سوگند!
سخنی که من از وی شنیدم پی آمد کلانی به دنبال دارد. اگر عرب با دست دیگران[جز قریش]کار او را ساختند از دست او آسوده شده اید و اگر بر عرب پیروزآید-که آینده چنین می نماید-پس پیروزی او پیروزی شماست و فرمانروایی اوفرمانروایی شما و عزت و آبروی او عزت و آبروی شماست. آن گاه شما به وسیله اوخوشبخت ترین مردم جهان خواهید گردید». بدو گفتند: «ای ابو الولید! محمد صلی الله علیه و آله تو را با بیان خود سحر کرده است.»گفت: «آنچه به شما گفتم نظر من است، اکنون هر گونه خواهید رفتار کنید»[7]
ابوذر غفاری، جندب بن جناده، برادری داشت به نام «انیس»که شاعری توانا وهم آورد طلب بود و در مسابقات شعری شرکت می نمود و بر اقران(هم آوردان) خود همواره برتری داشت. ابوذر گوید: «نیرومندتر از برادرم انیس شاعری را نیافتم، با دوازده شاعر نامی در دوران جاهلیت مسابقه داد و بر همه برتری یافت. او عازم مکه بود، به او گفتم: تو از سخن و سخنوری سر رشته داری، باشد از پیامبری که درآن جا به دعوت بر خواسته خبری برایم بیاوری. مدتی طولانی گذشت و از سفر آمدبه او گفتم: چه کردی؟گفت: مردی را در مکه دیدم که بر شیوه تو بود-ابوذر بیش ازسه سال بود که خدا را عبادت می کرد و از بتان بیزاری می جست-و بر این گمان بودکه خداوند او را به پیامبری فرستاده است. ابوذر گوید: به او گفتم: مردم چه می گویند؟گفت: می گویند شاعر یا کاهن یا ساحر است. ولی من سخنان ناهنجارکاهنان را شنیده ام و اوزان شعری را خوب یاد دارم، هرگز بدان نمی ماند، به خدا سوگند!او راست می گوید و مردم درباره او دروغ می گویند»[8] از این گواهی ها از بزرگان و سخن دانان عرب درباره قرآن فراوان است که تاریخ آن را ضبط کرده و در بستر تاریخ این گواهی ها زنده بوده و برای همیشه جاویدان خواهد ماند. [9]
پی نوشت ها
[1] البته اين بدين معنا نيست كه اين تشخيص مخصوص همان دوره باشد،زيرا ضرورت دارد كه در طول تاريخروشن باشد آن چه بر دست انبيا انجام گرفته از توان بشريتبه طور مطلق خارج است و با فعل و اراده ما فوقالطبيعه انجام گرفته و اگر فرضا امروزه ثابت گردد كه آن چه در آن روزگار انجام گرفته از ابزارى استفاده شده كهكاملا طبيعى ولى از ديد كارشناسان آن روزگار پوشيده بوده است،لازمهاش آن خواهد بود كه«العياذ بالله»انبيانيرنگ باز ماهرى بودهاند و در رسالت الهى دروغ گفتهاند.چنين احتمالى هرگز درباره انبياى عظام نشايد وساحت قدس ايشان از هر گونه دغل بازى و تزوير به دور است.
[2] مشركان،پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله را با اين عنوان ياد مىكردند و او را به«ابو كبشة»نسبت مىدادند.او مردى از قبيله«خزاعة»بود كه در ديانتبا قريش مخالفت ورزيد.گويند او جد مادرى پيامبر بود كه او را به وى نسبتمىدادند.
[3] ر.ك:تفسير طبرى،ج 29،ص 98.سيره ابن هشام،ج 1،ص 288.سهيلى،الروض الانف،ج 2،ص 21.ابناثير:اسد الغابة،ج 2،ص 90. ابن عبد البر،الاستيعاب،ج 1،ص 412.ابن حجر،الاصابة،ج 1،ص 410. قاضى عياض،الشفا،چاپ سنگى،ص 220.ملا على قارى،شرح شفا،ج 1،ص 316.غزالى،-احياء العلوم،ج1،ص 281،ط 1358 ه.سيد هبة الدين شهرستانى،المعجزة الخالدة،ص 21.حاكم نيشابورى،المستدرك،ج2،ص 507.سيوطى،الدر المنثور،ج 6،ص 283.
[4] سيره ابن هشام،ج 2،ص 25-21.اسد الغابة،ج 3،ص 54.
[5] سيره ابن هشام،ج 1،ص 321-320.الدر المنثور،ج 3،ص 180.
[6] فصلت 41: 3و4
[7] سيره ابن هشام،ج 1،ص 314-313.
[8] قاضى عياض،الشفا،ص 224.شرح آن،چاپ اسلامبول سال 1285،ج 1،ص 320.صحيح مسلم،ج 7،ص153.مستدرك حاكم،ج 3، ص 339.اصابه ابن حجر،ج 1،ص 76 و ج 4،ص 63.
[9] ر.ك:التمهيد،ج 4.