چند اشتباه بزرگ والدین که دعوای بچه‌ها را شدیدتر می‌کند

امتیاز بدهید
(0 امتیاز)
چند اشتباه بزرگ والدین که دعوای بچه‌ها را شدیدتر می‌کند

آیا دعوای روزانه فرزندان شما را نگران کرده است؟ آیا از اینکه خواهر و برادرهای نوجوانتان مدام در حال جر و بحث هستند احساس درماندگی می‌کنید؟ این سؤال برای بسیاری از والدین پیش می‌آید: «آیا این درگیری‌ها طبیعی است یا نشانه مشکل عمیق‌تری در خانواده ماست؟»

 

در گفت‌وگوی پیش‌رو، سرکار خانم زهرا ابراهیمی، پژوهشگر و کارشناس اخلاق و تربیت دفتر تبلیغات اسلامی، به شکلی علمی و کاربردی به ریشه‌یابی این مسئله می‌پردازد. این مصاحبه می‌کوشد با ارائه راهبردهای کاربردی، زمینه‌ساز تحقق خانواده‌ای آرام و بالنده باشد.

این گفت‌وگوی تربیتی، با امید به تأمین سهمی هرچند اندک در ارتقای دانش تربیتی خانواده‌ها، در محضر صاحب‌نظران و والدین و مخاطبان گرامی قرار می‌گیرد.

 

محور اصلی سوالات این گفت‌وگو:

علت به وجود آمدن نزاع بین خواهر و برادر ها در نوجوانی چیست؟

در چه سنینی این نزاع ها بیشتر و در چه سنینی کمتر می‌شود؟

آیا انتظار من برای اینکه آنها باید بهترین دوست هم باشند یک آرمان‌گرایی غیرواقعی است که فشار مضاعفی بر همه وارد می‌کند؟

هنگامیکه بین ارزش‌هایی که من به عنوان والد تأکید می‌کنم (مثلاً بخشش، مهربانی، احترام) و رفتارهای واقعی فرزندانم در هنگام دعوا تضاد وجود دارد؟ چگونه این تضاد را به آنها متذکر شوم؟

چه راهکارهایی برای کم کردن نزاع بین خواهر و برادرها به خصوص در دوران نوجوانی وجود دارد؟

مرز بین رقابت طبیعی و درگیری مخرب چیست و چه زمانی برای حفظ امنیت خانواده باید به روانشناس مراجعه کرد؟

 

بسم الله الرحمن الرحیم

درک علت نزاع بین خواهر و برادرها در دوران نوجوانی، در گروِ شناخت ویژگی‌های این دوره است. اگر نوجوان را به درستی بشناسیم، آنگاه می‌توانیم ریشه‌های اختلاف و درگیری میان آنها را بهتر درک کنیم.

به عنوان مثال، یکی از ویژگی‌های نوجوانان، حس استقلال‌طلبی است. هرجا که نوجوان احساس کند استقلال او مورد تهدید قرار گرفته، ممکن است کار به نزاع و دعوا بکشد.

همچنین، واکنش‌های هیجانی از دیگر ویژگی‌های این دوره است؛ یعنی نوجوان ممکن است در برابر کوچکترین تحریک، واکنش عاطفی و هیجانی شدیدی نشان دهد.

 

این واکنش‌ها که کاملاً طبیعی و مختص این سن هستند، گاه موجب بروز درگیری می‌شوند. در چنین مواقعی، ممکن است حتی خواهر یا برادر او کار خاصی انجام نداده یا آزار ویژه‌ای ایجاد نکرده باشند، اما به دلیل همین حساسیت‌های هیجانی، کار به نزاع کشیده می‌شود.

 

برخی از علل نیز به خانواده و عملکرد آن بازمی‌گردد. به عنوان مثال، ممکن است خانواده از دوران کودکی، برچسب‌های خاصی (اخلاقی یا رفتاری) به نوجوان زده باشد. اکنون که او بزرگتر شده و به سن نوجوانی رسیده، برای شکستن این قالب‌های تحمیلی، ممکن است وارد بحث و مشاجره شود. حتی گاهی در گفتگوها، آن برچسب‌ها توسط خواهر یا برادر مطرح می‌شود و نوجوان به دلیل ناراحتی از این موضوع و همچنین ویژگی واکنش پذیری هیجانی خود، درگیر می‌شود.

 

نقش محوری والدین در ایجاد اختلاف

 

وقتی می‌خواهیم علت نزاع و دعوا بین خواهر و برادرها را بررسی کنیم، نباید تنها به خود نوجوانان به عنوان مقصر اصلی نگاه کنیم. گاهی اوقات، خود نوجوانان تقصیری در ایجاد این درگیری‌ها ندارند. یکی از عوامل مهم در این زمینه مقایسه‌های مکرر والدین است. وقتی پدر و مادر دائماً بچه‌ها را با هم مقایسه می‌کنند، یک حس رقابت ناسالم بین آن‌ها ایجاد می‌شود. این مسئله باعث می‌شود خواهر و برادرها کم‌کم از چشم یکدیگر بیفتند.

در بسیاری از موارد، والدین بین فرزندان خود تبعیض قائل می‌شوند؛ یکی را به عنوان فرزند محبوب، بهتر یا دوست‌داشتنی‌تر معرفی می‌کنند و دیگری را ناخواسته به حاشیه می‌رانند. همین رفتار، عاملی می‌شود تا نزاع و اختلاف میان آن‌ها تشدید شود.

 

اگر بخواهیم عمیق‌تر به موضوع نگاه کنیم، بخشی از ریشه این دعواها به احساس «نیازبه‌توجه» در نوجوان برمی‌گردد. نوجوان دوست دارد دیده شود و به دنبال راهی برای جلب توجه است. این مسئله نیز به عملکرد خانواده مربوط می‌شود؛ وقتی پدر و مادر به‌درستی فرزند خود را نمی‌بینند، از او تعریف و تمجید نمی‌کنند، محبت لازم را نثارش نمی‌کنند و مدام او را سرزنش می‌کنند، نوجوان برای پر کردن این خلأ عاطفی، دست به هر اقدامی می‌زند. در چنین شرایطی، دعوا می‌تواند یک اقدام نمادین برای اعلام وجود و جلب توجه باشد.

 

همان‌طور که اشاره شد، عملکرد والدین در بحث نزاع خواهر و برادرها بسیار اهمیت دارد زیرا نوجوان در این سن، حساسیت بالایی دارد و به اصطلاح، بسیار زودرنج است. این زودرنجی ناشی از حساسیت روانی ویژۀ این دوره است. در نتیجه، نوجوان در برابر کوچکترین نابرابری یا بی‌عدالتی حتی اگر از نظر والدین توجیه منطقی داشته باشد واکنش شدیدی نشان می‌دهد و به هم می‌ریزد.

 

ممکن است یکی از فرزندان در خانواده به دلایل منطقی مانند موفقیت تحصیلی، آرامش رفتاری، کمک به والدین یا احترام گذاشتن محبوب‌تر باشد؛ اما از نگاه نوجوانی که نسبت به عدالت و برابری حساس است، این تبعیض‌ها هرچند به ظاهر موجه، قابل قبول نیست و همین احساس نابرابری می‌تواند به نزاع بینجامد.

 

از سوی دیگر، برخی از نزاع‌ها به عملکرد خود خواهر و برادرها و ناآگاهی آن‌ها از مرزهای یکدیگر بازمی‌گردد. مرزهای فیزیکی و روانی مانند حریم خصوصی، نیاز به خلوت و سکوت، اغلب توسط نوجوانان جدی گرفته می‌شوند. وقتی یکی از آن‌ها قصد دارد در اتاقش تنها باشد، با تلفن همراهش صحبت کند یا به صورت خصوصی با کسی چت کند، ورود بدون اجازه یا سرک کشیدن خواهر یا برادر دیگر حتی از روی کنجکاوی ساده می‌تواند به منزلۀ تجاوز به این حریم قلمداد شود و به درگیری بینجامد.

عدم آگاهی از این محدوده‌ها و احترام نگذاشتن به قلمرو شخصی هر فرد، یکی از عوامل مهمی است که می‌تواند موجب تنش و نزاع میان نوجوانان شود.

 

آیا دعوای بچه‌ها تمامی دارد؟ سیر تحول نزاع از ۳ تا ۱۸ سالگی

 

دوره اول: از تولد تا سه سالگی (دوره بی‌تعارض)

از زمانی که فرزند به دنیا میاد تا سن سه سالگی، در واقع درکی از شرایط محیطی به آن معنا که بخواهد نزاع یا دعوایی را در خانواده ایجاد بکند، ندارد. هنوز آن استقلال شکل نگرفته، حس مالکیت خیلی معنا پیدا نکرده و حس رقابت نیز وجود ندارد. بنابراین قبل از سن سه سالگی، ما به این معنا نزاعی نداریم.

 

دوره دوم: سه تا هفت سالگی (اوج نزاع های غریزی)

اما از سن سه سالگی به بعد، این حس‌ها شروع می‌شود؛ یعنی اوایل رسیدن به استقلال از این سن است. بچه‌ها در این سن حس مالکیت دارند، حس رقابت دارند و رقابتشان هم صرفاً ختم به جلب توجه والدین می‌شود. یعنی نگاه می‌کنند ببینند والدین به کدام یک از آنها توجه می‌کنند و همین باعث ایجاد رقابت می‌شود. از آنجایی که این ویژگی‌ها در سن سه تا هفت سالگی وجود دارد، نزاع در این دوره خیلی زیاد و پرتنش است. نکته مهم اینجاست که نزاع‌های این دوره، غریزی هستند؛ یعنی دعواهایی که بچه‌ها به خاطر نیازهای غریزی‌شان دارند، مثلاً سر خوراکی با هم دعوا می‌کنند یا سر مالکیت یک اسباب‌بازی است.

 

دوره سوم: هشت تا دوازده سالگی (آستانه نوجوانی و تداوم نزاع)

از سن هشت سالگی تا دوازده سالگی، باز همچنان نزاع‌ها سر جای خودش هست. این سن نیز سن پرتنشی است و نزاع‌ها از حیث کمیت، متوسط رو به بالاست. دلیلش هم این است که در این بازه سنی، کم‌کم بلوغ شناختی شکل می‌گیرد و ما در واقع در ابتدای بلوغ شناختی و اجتماعی نوجوانان قرار داریم.

در این سن، بچه‌ها خودشان را با هم مقایسه می‌کنند و رقابت وجود دارد، اما این رقابت دیگر سر اسباب‌بازی یا توجه فوری والدین نیست. اینجا رقابت، رقابت تحصیلی است.

آنها ممکن است مقایسه‌هایی بین خود و دیگران داشته باشند و بسیار پیش می‌آید که نسبت به عملکرد خانواده دچار اعتراض شوند و مثلاً بپرسند: «اساساً چرا عدالت اجرا نمی‌شود؟».

این سن، سن بسیار حساسی است. از آنجایی که آغاز بلوغ شناختی را در این بازه شاهدیم، عدالت‌خواهی بچه‌ها و رقابت‌های تحصیلی باعث می‌شود نزاع و تنش همچنان بسیار زیاد باشد.

 

دوره چهارم: دوازده تا هجده سالگی (کاهش تدریجی نزاع و شکل‌گیری هویت)

 

از سن دوازده سالگی که بچه‌ها انواع بلوغ (فکری، اجتماعی) را کسب می‌کنند و این روند کامل‌تر می‌شود، شاهدیم که نزاع‌ها از سن سیزده تا هجده سالگی کم و کمتر می‌شود.

دلیل این است که بچه‌ها «فاصله‌گیری اجتماعی» را یاد گرفته‌اند، می‌آموزند به حریم یکدیگر احترام بگذارند و درک و شناخت نسبتاً بهتری پیدا کرده‌اند. از آنجا که در این سن، تمرکز بیشتر نوجوانان بر ورود به اجتماع، تعامل با دوستان و شکل‌دادن به هویت فردی خود است و به دنبال تثبیت هویت اجتماعی می‌روند، تمرکز از مسائل داخلی خانواده برداشته می‌شود.

دیگر آن رقابت‌ها، حساسیت نسبت به عدالت، توجه‌طلبی از والدین، بحث مالکیت و نزاع‌های غریزیِ دوره‌های قبل، در اینجا مطرح نیست. تمام توان نوجوان بیشتر معطوف به تمرکز بر «هویت فردی و اجتماعی» خودش است و همین امر باعث می‌شود نزاع بین خواهر و برادر به تدریج کم و کمرنگ شود.

 

دوره پنجم: هجده سالگی به بعد (پایان نزاع و بلوغ هیجانی)

با رسیدن به سن هجده سالگی که آغاز «دوران جوانی» است، بلوغ هیجانی شکل می‌گیرد و نوجوانان از نظر کنترل هیجانات به بلوغ می‌رسند. در این مرحله، دیگر به ندرت شاهد نزاع هستیم. یعنی به‌ندرت پیش می‌آید که مثلاً خواهر و برادرهای نوزده یا بیست ساله با هم تنش داشته باشند.

 

مگر در مواردی که خانواده‌هایی از نظر تربیتی مشکلات پایه‌ای داشته باشند و والدین در یک تله تربیتی گیر افتاده باشند. تنها در چنین شرایطی است که ممکن است به ندرت این نزاع‌ها را در سنین بالا هم مشاهده کنیم.

پس در کل، هرچه از سنین پایین‌تر به سمت سنین بالاتر می‌رویم، می‌بینیم که نزاع‌ها کمرنگ و کمرنگ‌تر می‌شود. سنین سه تا هفت سالگی پرتنش است، هشت تا دوازده سالگی باز هم پرتنش است، اما از سیزده تا هجده سالگی نزاع‌ها کمرنگ‌تر می‌شود و بعد از هجده سالگی دیگر نزاع بین خواهر و برادر بسیار کمرنگ و تقریباً بی‌رنگ می‌شود.

 

 

آیا دعوای فرزندان، نشانه شکست تربیتی است؟ / نکاتی که پدرومادرها باید بدانند

 

تأثیر فاصله سنی بر میزان نزاع

نکته دیگری که باید به آن توجه کرد، تأثیر فاصله سنی است. هرچه فاصله سنی بچه‌ها کمتر باشد، احتمال نزاع بین آن‌ها بیشتر است. این یک امر طبیعی است؛ چرا که بچه‌هایی که فاصله سنی کمی با هم دارند (مثلاً یک یا دو سال)، درک، شناخت و میزان بلوغ مشابهی دارند و هیچ‌کدام به اندازه‌ای بزرگ‌تر نیست که بتوان از او توقع رفتار عاقلانه‌تری داشت. در مقابل، وقتی فاصله سنی زیاد است و یکی بزرگ‌تر و دیگری کوچک‌تر است، مدیریت موضوع توسط والدین بسیار راحت‌تر است. بنابراین، در مورد بچه‌هایی که فاصله سنی کمی دارند یا دوقلو هستند، شاهد نزاع‌های بیشتری خواهیم بود.

 

نزاع؛ بخش اجتناب‌ناپذیر رشد

این توقع که نزاع بین خواهر و برادرها به‌طور کامل وجود نداشته باشد، یک آرمان‌گرایی غیرواقعی و توقعی نابجاست، همان‌طور که اشاره شد، ریشه بسیاری از این درگیری‌ها به ویژگی‌های طبیعی و رشدی دوران کودکی و نوجوانی بازمی‌گردد. این نزاع‌ها بخشی اجتناب‌ناپذیر از فرآیند رشد و شکل‌گیری هویت نوجوان است.

 

انتظار حذف کامل این درگیری‌ها در واقع به معنای نادیده گرفتن ماهیت طبیعی رشد انسان است. نوجوان به‌طور طبیعی به دنبال استقلال، کسب هویت و آزمودن حدود خود است که همین امر می‌تواند به صورت رقابت، مقایسه و اعتراض بروز کند. اگر توقع داشته باشیم که هیچ نزاعی وجود نداشته باشد، یعنی توقع داریم که نوجوان این ویژگی‌های طبیعی و ضروری برای رشد را نداشته باشد، که این نه‌تنها نادرست، بلکه مانعی در مسیر رشد سالم او محسوب می‌شود.

 

اگر بخواهم مثال بزنم، می‌توانم به یکی از ویژگی‌های طبیعی نوجوان اشاره کنم. همان‌طور که گفتیم، در نوجوان حس استقلال شکل می‌گیرد و در این مرحله، جز خودش چیز دیگری برایش اهمیت چندانی ندارد. او می‌خواهد خودش را مطرح کند، اما مسئله‌ای به نام «پذیرش دیگران» یا «دیگرپذیری» هنوز به درستی برایش مفهوم نشده است و بیشتر خودش در کانون توجه او قرار دارد.

 

خب، وقتی این یک ویژگی طبیعی دوران نوجوانی است و نوجوان هنوز به درک کامل دیگرپذیری نرسیده، پس وجود نزاع نیز یک «امر طبیعی» خواهد بود. بنابراین، اگر شما توقع داشته باشید که چنین نزاعی وجود نداشته باشد، در واقع باید توقع داشته باشید که نوجوان ما یک فرد «دیگر پذیر» باشد و به راحتی و بدون هیچ مقاومتی با همه چیز کنار بیاید، در حالی که واقعیت به این شکل نیست.

ضمن اینکه جالب است که در رابطه خواهر و برادری، نوجوان با یک امری روبرو است که خودش آن را انتخاب نکرده است. این رابطه یک «تحمیل ژنتیکی» و خانوادگی محسوب می‌شود و انتخاب خواهر یا برادر، مانند انتخاب دوست، به دست خودش نبوده است.

با در نظر گرفتن این ویژگی‌های طبیعی نوجوان و همچنین اجباری بودن این رابطه، توقع داشتن برای اینکه هیچ نزاعی وجود نداشته باشد، قطعاً یک «آرمان‌گرایی غیرواقعی» است.

 

آرزوی خانواده ای بدون دعوا: رویایی زیبا یا آرمانی خطرناک؟

در اینجا می‌شود به این موضوع مهم اشاره کرد و آن تأثیری است که این نزاع ها در تربیت دارد. به طور طبیعی، این نزاع‌ها به دلیل تعارضاتی که بین خواهر و برادر ایجاد می‌شود، به وجود می‌آیند. آنها اختلاف‌هایی با هم پیدا می‌کنند و از آنجایی که هنوز یاد نگرفته‌اند چگونه گفت‌وگو کنند یا تحمل داشته باشند، این درگیری‌ها شکل می‌گیرد. اما همین فرصت، بهترین بستر برای آموزش است.

 

در واقع این که «نباید بین خواهر و برادر هیچ دعوایی وجود داشته باشد» اساساً نادرست است. این توقع مستلزم آن است که هیچ تعارضی بین آنها وجود نداشته باشد؛ یعنی هر دو دقیقاً یکجور فکر کنند، میل‌ها، گرایش‌ها، علاقه‌ها و خواسته‌هایشان کاملاً یکسان باشد تا نزاعی ایجاد نشود. این نه‌تنها یک آرمان غیرواقعی است، بلکه آسیب‌زا نیز هست.

چنین توقعی به معنای «سرکوب تمامی تفاوت‌ها و احساسات» است. اما زمانی که ما اجازه دهیم این تعارضات و اختلاف‌ها وجود داشته باشد و در عین حال آن را به درستی مدیریت و هدایت کنیم، تربیت اخلاقی شکل می‌گیرد.

پس خواستن حذف کامل این نزاع‌ها خودش یک اشتباه است. به جرات می‌توان گفت: «وجود نزاع‌های مدیریت‌شده بین خواهر و برادر در خانواده می‌تواند بخشی ضروری و سازنده از فرآیند رشد اخلاقی و اجتماعی آنها باشد.»

 

بنابراین اگر من توقع داشته باشم نزاع بین خواهر و برادر وجود نداشته باشد، در واقع دارم فرض می‌کنم که اخلاق در خانواده به شکل ربات‌گونه حاکم است. یعنی همه مانند ربات‌هایی که برایشان برنامه‌ریزی شده، مسیر خود را بدون هیچ برخورد، تنش یا تماسی با یکدیگر طی کنند. این یک امر کاملاً غیرواقعی است.

 

وقتی در مورد نزاع صحبت می‌کنیم، باید به این نکته کلیدی توجه کنیم که همین نزاع‌ها که ریشه در رقابت و تفاوت‌های طبیعی بین بچه‌ها دارد از نظر روانشناختی، یک «واکسیناسیون روانی» برای آنها محسوب می‌شود. این دعواها در محیط کوچک و امن خانواده، بچه‌ها را برای مواجهه با محیط بزرگ‌تر به نام «اجتماع» آماده می‌کند؛ به شرطی که به درستی مدیریت شوند.

بنابراین، اگر توقع داشته باشم که این نزاع‌ها اصلاً وجود نداشته باشد و همه‌چیز همیشه آرام باشد، در واقع دارم یک فرصت طلایی را از دست می‌دهم. اگر این فرصتِ «تمرین روانی» و «تربیت اخلاقی» که از طریق همین درگیری‌ها شکل می‌گیرد، وجود نداشته باشد، بچه‌ها از یک مسیر ضروری رشد محروم می‌شوند پس وجود نزاع ها می‌تواند مفید باشد.

 

بطور خلاصه؛ انتظار برای دوستی و محبتِ بدون تنش بین خواهر و برادر، اگر به معنای حذف کامل تمامی تعارضات باشد، یک آرمان‌گرایی غیرواقعی و آسیب‌زننده است. اما وقتی ما بپذیریم که این تعارضات وجود دارند و از آنها به عنوان بستری برای گفت‌وگو، رشد اخلاقی و ایجاد همدلی در خانواده استفاده کنیم، آنگاه همین نزاع‌ها تبدیل به یک «فرآیند انسان‌ساز» و یک فرصت کم‌نظیر و اخلاقی برای تربیت و آماده‌سازی فرزندان برای زندگی اجتماعی می‌شوند.

 

این یک تضاد بسیار رایج و درعین‌حال، یک موقعیت بسیار چالش‌برانگیز برای والدین است. شما ارزش‌های والایی مانند بخشش، مهربانی و گذشت را در خود پرورش داده‌اید و طبیعی است که وقتی می‌بینید فرزندانتان در اوج دعوا به این اصول پایبند نیستند، دچار تعجب و ناامیدی شوید.

من چگونه به عنوان یک والد این تضادها را متذکر بشوم؟

کلید حل این معما، درک درستِ وضعیت روانی نوجوان در لحظه درگیری است.

 

نوجوان در اوج دعوا در چنگال واکنش‌های هیجانی و دفاعی شدیدی است. مغز او در آن لحظه در حالت «جنگ یا گریز» قرار دارد و تمام منابع ذهنی و روانی او فقط بر یک هدف متمرکز شده است: پیروزی در آن نزاع و دفاع از خود.

در چنین شرایطی، انتظار والد برای اینکه نوجوان بتواند منطقی فکر کند و ارزش‌های اخلاقی را به خاطر بیاورد و آنها را اجرا کند، کاملاً بی‌جا و غیرممکن است.

همان‌طور که تجربه هم نشان داده، هرگونه تلاش برای موعظه، نصیحت یا حتی خواهش در لحظه درگیری، نه تنها نتیجه‌ای ندارد، بلکه مانند افزودن بنزین به آتش است و باعث تنش می‌شود.

به نظر من، مشکل اصلی در شیوه تربیتی ماست. ما اغلب در تربیت اخلاقی، تأکید افراطی بر شباهت‌ها داریم. یعنی وقتی می‌خواهیم به فرزندانمان (چه دختر و چه پسر) توصیه‌ای بکنیم، مدام سعی می‌کنیم از نظر ویژگی‌های اخلاقی شبیه همشان کنیم و این شباهت‌ها را به آن‌ها تذکر می‌دهیم. انگار یک برنامه از پیش تعیین‌شده را تدوین می‌کنیم، جلوی بچه‌ها می‌گذاریم و از آن‌ها می‌خواهیم که حتماً آن ویژگی‌های خاص را داشته باشند و با هم نیز به همان شکل رفتار کنند.

 

تربیت درست، تربیتی است که مبتنی بر فهم تفاوت‌ها باشد، نه تأکید مطلق بر شباهت‌ها.

من به عنوان والد باید کمک کنم تا بچه‌ها از تفاوت‌های یکدیگر آگاه شوند و این تفاوت‌ها را بپذیرند. این نکته بسیار مهم است. اگر بچه‌ها ندانند که با هم تفاوت دارند و من اینطور القا کرده باشم که باید شبیه هم باشند، در این صورت نه تنها نزاع بیشتر پیش می‌آید، بلکه وقتی هم که درگیری رخ دهد، ادامه پیدا می‌کند؛ چون من به آن‌ها یاد نداده‌ام که باید خواهر یا برادرشان را با تمام ویژگی‌هایش بپذیرند.

پس راهکار چیست؟

من به عنوان والد باید این درک را داشته باشم که در میان نزاع به دلیل افزایش واکنش های هیجانی هیچ جایی برای تذکر و آموزش نیست.

 

نقش کلیدی والدین: مدیریت هیجان در لحظه بحران

یکی از وظایف کلیدی والدین در مواجهه با دعوای فرزندان، این است که به هیچ وجه تحت تأثیر هیجانِ لحظه‌ی درگیری قرار نگیرند. اگر درگیری صرفاً کلامی باشد یا حتی یک درگیری فیزیکی محدود و بدون آسیب جدی، بهترین راهکار این است که والدین از دخالت مستقیم خودداری کنند.

 

نباید بحث را به سمت موعظه و نصیحت ببرند و نه آن را به سمت سرزنش سوق دهند.

باید اجازه دهند هیجانات اولیه فروکش کند و پس از آرام شدن فضا، در یک فرصت مناسب، وارد یک گفتگوی عمیق، دقیق و سازنده با فرزند خود شوند.

 

طبیعتاً وقتی فرزند ما وارد دعوایی می‌شود و در آن لحظه قادر نیست گذشت، بخشش، عفو یا مهربانی نشان دهد، این نشان‌دهنده‌ی یک نکته‌ی بسیار مهم است: آن ارزش‌های اخلاقی که من به عنوان والد در خانواده توصیه کرده‌ام یا از آنها صحبت کرده‌ام، صرفاً در حد ارزش‌های شنیداری باقی مانده‌اند.

چه‌بسا این ارزش‌ها حتی در وجود خود منِ پدر یا مادر نیز به شکل عملی و درونی ظهور پیدا نکرده باشد. به همین دلیل است که در لحظه‌ی بحران، آن ارزش‌ها هیچ کارایی ندارند؛ زیرا برای فرزند من در حد یک شعار باقی مانده‌اند و من به عنوان والد کمک نکرده‌ام که این ارزش‌ها در وجود او نهادینه و درونی شوند.

 

از شعارهای اخلاقی تا الگوهای عملی

در مواجهه با نزاع نوجوانان، اصلی‌ترین فردی که باید مورد بازبینی و تذکر قرار گیرد، خود والد است، نه نوجوان.

بله، بخشی از این دعواها طبیعی و ناشی از ویژگی‌های رشدی این دوره است. اما علت اصلی تبدیل نشدن ارزش‌ها به عمل در وجود نوجوان، نه در ذات او، که در فرآیند تربیتی ما نهفته است.

 

«تربیت صرفاً انتقال معنا نیست. تربیت، تجربهٔ زیستهٔ والدین است که به بچه‌ها منتقل می‌شود.»

 

این یک اصل طلایی در تربیت است:

فرزندان، به عینه بخشش، مهربانی و گذشت را در رفتار روزمرهٔ والدین خود دیده و زیسته باشند، این مفاهیم را به‌راحتی درونی می‌کنند و در زمان مورد نیاز حتی در لحظهٔ تنش از آن استفاده خواهند کرد.

اما اگر این ارزش‌ها تنها به شکل «شعار و گفتار» به آن‌ها انتقال یافته باشد، در لحظهٔ بحران به‌راحتی فراموش می‌شوند، زیرا هرگز در وجودشان ریشه ندوانده است.

و نکتهٔ دیگر این مسئله است که:

«تربیت اخلاقی در لحظهٔ آرامش شکل می‌گیرد، نه در لحظهٔ بحران»

 

خیلی وقت‌ها این اشتباه را مرتکب می‌شویم. مثلاً دیده‌اید که والدین، حتی وقتی از خانه بیرون می‌روند و به مهمانی می‌روند، می‌خواهند در همان لحظه و در جمع، فرزندشان را تربیت کنند. یعنی با دیدن یک رفتار نادرست از کودک، بلافاصله و در حضور دیگران سعی می‌کنند او را اصلاح کنند یا در لحظه نزاع و درگیری، وارد عمل می‌شوند.

ما باید برای تربیت فرزندانمان «زمان‌شناس» خوبی باشیم. زمان‌شناسی در تربیت به این معناست که بدانیم در لحظه بحران، هرگز نمی‌توانیم تربیت مؤثری داشته باشیم.

تربیت خوب، محصول «لحظه‌های آرامش» است. اگر در زمان مناسب، وقتی همه شرایط برای انتقال مفاهیم فراهم است، به فرزند خود آموزش دهیم، احتمال یادگیری و به کارگیری آن درس در آینده بسیار بیشتر خواهد بود تا وقتی که بخواهیم در اوج تنش و بحران، چیزی را به او بیاموزیم.

 

نکته دیگری که شاید گفتنش خالی از لطف نباشد، این است که وقتی بین نوجوانان درگیری پیش می‌آید و متوجه می‌شویم نوجوان ما به ارزش‌ها توجهی ندارد، از یک طرف باید به خودمان و الگو بودنمان شک کنیم و از طرف دیگر، باید دنیایی را که نوجوان در آن زندگی می‌کند، نیز در نظر بگیریم.

رسانه و فضای مجازی، عادت‌ها و ارزش‌هایی را ترویج می‌کنند که ممکن است کاملاً در تضاد با ارزش‌های اخلاقی مورد قبول ما باشند. خودخواهی، برتربینی، توجه افراطی به خود و انسان‌گرایی افراطی، به شکل‌های محسوس و نامحسوس در فضای مجازی وجود دارند. این نوع اندیشه‌ها قطعاً روی نوجوان ما اثر می‌گذارند.

گاهی متوجه می‌شویم نوجوانمان چقدر خودخواه شده و هیچ اثری از ارزش‌هایی مانند بخشش، مهربانی و گذشت در او نیست. در چنین شرایطی، نه دعوا کردن فایده دارد، نه تذکر و موعظه.

حتی ممکن است ما خود الگوی خوبی باشیم، اما باز هم فرزندمان تحت تأثیر رسانه قرار گیرد.

از این جهت، والدین باید بسیار مراقب باشند و به محتوایی که نوجوان از رسانه دریافت می‌کند، دقیقاً توجه کنند. این نکته‌ای است که والدین باید همیشه به خود یادآوری کنند.

 

آیا دعوای فرزندان، نشانه شکست تربیتی است؟ / نکاتی که پدرومادرها باید بدانند

 

والدین برای کاهش نزاع بین خواهر و برادرها چه باید بکنند؟

باید تفهیم شود که «این خواهر یا برادرت کمی عجول‌تر است»، «صبرش کمتر است»، «به وسایلش حساسیت بیشتری نشان می‌دهد» یا «درکش از شرایط کمی متفاوت است». این تفاوت‌های خلق و خویی، رفتاری و شخصیتی باید در خانواده به رسمیت شناخته شود. وقتی من فرزندم را با ویژگی‌های منحصربه‌فردش بشناسم، این ویژگی‌ها را به زبان بیاورم و به دیگر فرزندانم نیز کمک کنم تا یکدیگر را با این تفاوت‌ها بشناسند، نزاع کمتر رخ خواهد داد.

 

همانطور که اشاره کردم، یکی از ریشه‌های نزاع بین خواهر و برادر، به عملکرد والدین برمی‌گردد که یکی از این دلایل، بی‌عدالتی و تبعیض است.

گاهی والدین برای اینکه در دام تبعیض نیفتند و بی‌جهت بین بچه‌ها فرق نگذارند، خود را در تله رفتار مساوی گرفتار می‌کنند. آن‌ها فکر می‌کنند اگر با همه بچه‌ها دقیقاً به یک شکل و یکسان رفتار کنند، از دعوا جلوگیری می‌کنند. اما همانقدر که تبعیض نابجا آسیب‌زا است، این «تساوی بی‌جا» هم می‌تواند مشکل‌ساز باشد و در نهایت به تبعیض و بی‌عدالتی منجر شود.

 

پس باید بچه‌ها را بر اساس «ارزش‌های رفتاری و گفتاری‌شان» دید و آن ارزش‌ها را پررنگ کرد. در زمان مناسب باید برای این ارزش‌ها امتیاز قائل شد و آن‌ها را تشویق کرد. یکی از دلایلی که ممکن است نزاع ایجاد کند، ندیدن همین ارزش‌های فردی در بچه‌هاست. بنابراین، با کودکی که یک ارزش اخلاقی یا رفتاری خاص دارد، باید به شکل متناسب با خودش رفتار کرد (نه لزوماً با تفاوت بسیار واضح). این کار هم او را به ادامه آن رفتار خوب تشویق می‌کند و هم به دیگران می‌آموزد که برای برخورداری از پاداش، باید رفتار خوبی داشته باشند. نادیده گرفتن این مسئله خود می‌تواند عاملی برای افزایش نزاع باشد.

 

 

نبود قوانین و قراردادهای خانوادگی

نکته دیگری که به نظر می‌رسد بسیاری از خانواده‌ها با آن دست به گریبان هستند، نداشتن قراردادهای شفاف (خواه نوشته یا نانوشته) برای رفتارهای اخلاقی و اجتماعی است.

 

خانه‌ای که بدون قانون باشد چه قانون رفتاری، اخلاقی یا حتی بهداشتی طبیعتاً به فضایی پر از تنش و نزاع تبدیل می‌شود؛ اما در خانواده‌ای که قوانین مشخص و واضحی حاکم است، همه اعضا از چهارچوب‌ها و انتظارات آگاه هستند و همین امر موجب کاهش چشمگیر درگیری‌ها می‌شود.

 

مثال‌هایی از این قوانین می‌تواند شامل این موارد باشد:

- همه اعضای خانواده باید در ساعت معینی در خانه حاضر باشند.

- همه باید وعده‌های غذایی اصلی را دور هم و در کنار یکدیگر صرف کنند.

- رعایت بهداشت فردی (مانند مسواک زدن) برای همه ضروری است.

- انجام فرایض دینی (مانند خواندن نماز در وقت معین) به صورت جمعی انجام شود.

این قوانین می‌توانند حوزه‌های معنوی، بهداشتی، اخلاقی و رفتاری را در برگیرند. نکته کلیدی این است که فرقی بین اعضا وجود ندارد و همه ملزم به رعایت آن هستند.

 

خانواده‌هایی که فاقد چنین چهارچوب‌هایی هستند، با مشکلات متعددی روبرو می‌شوند:

- مرزهای روانی و عاطفی افراد مشخص نیست.

- حریم‌های شخصی تعریف نشده است.

- هرکس بر اساس میل خود عمل می‌کند که نتیجه آن، تجاوز به حریم دیگران و ایجاد نزاع است.

 

در مقابل، تعیین و تثبیت قوانین حتی به صورت نوشته و نصب شده در خانه به همه اعضا (از جمله والدین) کمک می‌کند تا بدانند خط قرمزها کجاست و چه رفتارهایی مورد انتظار است. برای مثال، قانونی که می‌گوید: «هیچکس بدون اجازه به وسایل شخصی دیگری دست نمی‌زند»، اگر از ابتدا به صورت واضح اعلام و خود والدین نیز به آن پایبند باشند، به یک هنجار تبدیل شده و از بسیاری درگیری‌ها جلوگیری می‌کند.

 

پس نتیجه می‌گیریم که یکی از اصلی‌ترین دلایل نزاع، نبود قراردادهای اخلاقی در خانواده است. وقتی چهارچوبی وجود نداشته باشد، هرکس پایش را روی مرز دیگری می‌گذارد و تنش ایجاد می‌شود. بنابراین، برای کاهش نزاع، ضروری است که این قوانین را در خانواده اجرا کنیم و بر اجرای آن همت گماریم.

 

ریشه بسیاری از نزاع‌ها: کمرنگ شدن ارتباط کلامی در خانواده

 

نکته حیاتی دیگری که باید به آن پرداخت، ضعف شدید ارتباط کلامی بین اعضای خانواده است. این مشکل به دلایل متعددی از جمله مسائل اقتصادی، فرهنگی و اخلاقی تشدید شده است.

ورود بی‌وقفه تکنولوژی و غرق شدن هر یک از اعضا در دنیای دیجیتال خود، این شکاف را عمیق‌تر کرده است. نتیجه این شده که خانواده‌ها کمتر با هم صحبت می‌کنند.

هرگاه که گفت‌وگوی مستقیم، رو در رو و چهره به چهره کمرنگ شود، فضای خالی ایجاد شده به‌راحتی با سوءتفاهم و نزاع پر خواهد شد.

 

آیا دعوای فرزندان، نشانه شکست تربیتی است؟ / نکاتی که پدرومادرها باید بدانند

 

راه حل چیست؟ تبدیل گفت‌وگو به یک عادت روزانه

ارتباط کلامی بین والدین و فرزندان باید به یک روال همیشگی و عادی تبدیل شود. پدر و مادر موظفند شرایطی را فراهم کنند که مثلاً هر روز فقط ۱۰ تا ۲۰ دقیقه، اما به صورت مستمر و همیشگی، زمانی را به گفت‌وگوی بدون حواس‌پرتی اختصاص دهند.

 

فواید گفت‌وگوهای روزانه:

شناخت تفاوت‌ها: در خلال این مکالمات، اعضا بهتر می‌توانند تفاوت‌های اخلاقی، سلیقه و دیدگاه یکدیگر را درک کنند.

تعیین مرزها:

مرزهای روانی و عاطفی هر فرد به طور طبیعی و بدون تنش مشخص می‌شود.

رفع سوءتفاهم‌ها:

بسیاری از کدورت‌ها و سوءتفاهم‌ها قبل از تبدیل شدن به یک درگیری بزرگ، در همان نطفه خنثی می‌شوند.

ایجاد شناخت کامل:

نتیجه نهایی، ایجاد شناختی عمیق‌تر و جامع‌تر بین اعضای خانواده است که خود، بزرگ‌ترین مانع برای بروز نزاع‌های بی‌مورد است.

به صورت خلاصه وقتی حرف زدن در خانواده کم شود، جنگیدن جایگزین آن می‌شود. سرمایه‌گذاری برای گفت‌وگو، در واقع سرمایه‌گذاری برای آرامش و کاهش نزاع در خانه است.

آموزش همدلی و محبت: از شعار تا عمل

نکته پایانی و بسیار کلیدی این است که ما اغلب همدلی و محبت را به صورت شفاهی و در قالب شعار به فرزندانمان آموزش می‌دهیم. مثلاً می‌گوییم: «با هم خوب باشید» یا «با هم دعوا نکنید»، اما این کافی نیست. هرچند خود ما به عنوان والدین، محبت‌های مادی و معنوی زیادی به بچه‌ها می‌کنیم (مثل درست کردن غذا، خرید وسیله یا حمایت عاطفی)، اما مشکل زمانی است که ما متولی انحصاری انتقال این محبت‌ها می‌شویم.

اگر این مسئولیت را به صورت مطلق بر دوش بگیریم و اجازه ندهیم این محبت از مسیر خواهر و برادرها نیز جاری شود، فرصت ارزشمندی را برای تقویت رابطه بین آن‌ها از دست داده‌ایم.

 

راهکار: انتقال بخشی از مسئولیت محبت کردن به خود بچه‌ها

 

هدف این است که بار این رسالت را کمی از دوش والدین برداشته و بر دوش خود کودکان بگذاریم تا آن‌ها مستقیماً به یکدیگر محبت کنند. این عمل ساده، یکی از مؤثرترین روش‌ها برای کاهش نزاع و افزایش همبستگی است.

 

چگونه می‌توان این کار را انجام داد؟

هدیه دادن: وقتی می‌خواهید برای یکی از بچه‌ها هدیه‌ای بخرید، از خواهر یا برادرش نیز بخواهید در انتخاب یا پرداخت بخشی از هزینه آن مشارکت کند (حتی با پول توجیبی خودش). سپس هدیه را به نام او به فرزند دیگر تقدیم کنید. مثلاً بگویید: «این هدیه رو برادرت برات انتخاب کرده».

 

تشویق به انجام کارهای محبت‌آمیز: از بچه‌ها بخواهید برای یکدیگر کارهای کوچک و محبت‌آمیز انجام دهند؛ مثل آماده کردن یک لیوان آبمیوه، کمک در انجام تکالیف یا نوشتن یک یادداشت ساده و دوست‌داشتنی برای هم.

 

ایجاد فضایی برای ابراز محبت: فضایی ایجاد کنید که در آن، بیان محبت و تشکر از یکدیگر عادی و طبیعی باشد. این می‌تواند در قالب جملات کلامی ساده یا نوشتن یک نامه محبت‌آمیز از طرف خواهر به برادرش یا بالعکس باشد.

 

نتیجه چیست؟

این کارها، صرفاً دادن یک هدیه یا انجام یک وظیفه نیست. این‌ها ابزاری برای تمرین همدلی هستند. وقتی بچه‌ها یاد بگیرند که به فکر هم باشند و برای خوشحالی یکدیگر قدمی بردارند، پیوند عاطفی بین آن‌ها محکم‌تر می‌شود. همدلی که افزایش یابد، به طور طبیعی از میزان نزاع و درگیری کاسته خواهد شد.

 

چه زمانی نزاع طبیعی است و چه زمانی مخرب؟

 

همان‌طور که پیش‌تر اشاره شد، نزاع و رقابت بین خواهر و برادرها یک امر کاملاً طبیعی است و ما نمی‌توانیم و نباید از آن فرار کنیم. اما نکته کلیدی، تشخیص مرز بین رقابت طبیعی و نزاع مخرب است.

 

رقابت طبیعی چیست؟

 

درگیری‌هایی که بدون آسیب‌های جسمی و روحی شدید همراه باشند، در دسته رقابت‌های طبیعی قرار می‌گیرند. در این سن، به دلیل شرایط هیجانی و رشدی کودکان، طبیعی است که:

- برخوردهای فیزیکی جزئی پیش بیاید (مثلاً موی هم را بکشند یا ضربه کوچکی بزنند).

- یکی از طرفین از کوره در برود و ناراحت شود یا حتی گریه کند.

 

این موارد بخشی از فرآیند یادگیری تعامل و کنترل هیجانات است و جای نگرانی جدی ندارد.

 

نزاع مخرب چیست؟

وقتی این رقابت از حد طبیعی فراتر رفته و تبدیل به یک صحنه جنگ تمام‌عیار شود، دیگر طبیعی نیست. نشانه‌های این نوع نزاع مخرب عبارت‌اند از:

- آسیب‌های جسمی جدی: استفاده از خشونت فیزیکی زیاد که احتمال آسیب‌دیدگی واقعی وجود دارد.

- خشونت رفتاری و پرخاشگری شدید: زمانی که کودکان کاملاً کنترل خود را از دست می‌دهند و نمی‌توانند هیجاناتشان را مدیریت کنند.

- خشونت کلامی: استفاده از فحش، توهین و کلمات آزاردهنده.

- رفتارهای خطرناک: پرتاب کردن وسایل به سمت یکدیگر یا هر عمل خطرناک دیگری.

 

ما به عنوان والدین، باید این مرز را به خوبی بشناسیم. هدف ما حذف کامل درگیری‌های طبیعی نیست، بلکه مدیریت و جلوگیری از تبدیل آن‌ها به نزاع‌های مخرب است که تأثیرات منفی بلندمدت بر روح و روان کودکان می‌گذارد.

 

 

چه زمانی باید نگران نزاع فرزندان شد؟

پس اگر ما شاهد رفتارها و آسیب‌های جدی‌تر در درگیری‌های فرزندانمان باشیم، اینجا یک زنگ خطر جدی برای والدین محسوب می‌شود.

 

ویژگی‌های یک نزاع طبیعی و سالم:

- آسیب‌های جسمی و روحی جدی وجود ندارد.

- ممکن است برخورد فیزیکی ناچیز و جزئی رخ دهد (مثل یک هل دادن کوچک).

- ممکن است ناراحتی، قهر یا گریه کردن یکی از طرفین پیش بیاید.

این موارد، قابل پیش‌بینی و بخشی طبیعی از روند رشد و یادگیری تعامل اجتماعی هستند.

 

علائم هشداردهنده یک نزاع ناسالم و مخرب:

وقتی نزاع از این حد فراتر می‌رود و به صورت زیر درمی‌آید، دیگر طبیعی نیست و نیاز به مداخله و توجه دارد:

 

۱. خشونت شدید:

بروز خشونت کلامی(فحش، توهین) و خشونت فیزیکی خطرناک.

 

۲. واکنش‌های افراطی هیجانی: مانند:

- انزوا و قهرهای طولانی‌مدت: مثلاً وقتی یکی از بچه‌ها تا چند روز از اتاقش بیرون نمی‌آید و قطع کامل رابطه می‌کند.

- خودزنی: وقتی کودک در اوج عصبانیت به جای پرخاشگری به دیگران، شروع به «آسیب زدن به خود» می‌کند.

۳. چرخه تکرار و استمرار (ناتوان‌کننده):

- وقتی نزاع به یک چرخه تکرارشونده و همیشگی تبدیل شده و هر روز یا چندبار در روز بر سر کوچک‌ترین مسائل رخ می‌دهد.

- وقتی این درگیری‌ها «خانواده را دچار فلج تربیتی کرده» و والدین احساس می‌کنند توانایی کنترل اوضاع را از دست داده‌اند و خودشان نیز دچار فرسودگی روحی و روانی شده‌اند.

 

نتیجه‌گیری و راهکار نهایی:

وجود علائم فوق نشان می‌دهد که درگیری‌ها از حالت یک رقابت طبیعی خارج شده و به یک مشکل عمیق ارتباطی و هیجانی تبدیل شده است. در چنین شرایطی، توصیه این است که خانواده حتماً از یک مشاور یا روانشناس متخصص کمک بگیرند. یک متخصص می‌تواند با شناسایی ریشه‌های مشکل، راهکارهای عملی و مؤثری برای مدیریت خشم، بهبود ارتباط و بازگرداندن آرامش به کانون خانواده ارائه دهد.

خوانده شده 5 مرتبه