عرفان نظری تنها مقدمهای برای ذی مقدمهای به نام عرفان عملی است؛ از اینرو در آیات قرآن تعلیم برای تزکیه مطرح است.(بقره، آیات 129 و 151؛ آل عمران، آیه 164؛ جمعه، آیه 2) البته میان عرفان نظری و عملی آمیختگی است؛ چنانکه میان تعلیم و تزکیه این گونه است؛ زیرا هر علمی باید عملی را با خود همراه داشته باشد؛ چنانکه هر عملی دریچهای به سوی علمی دیگر است. خداوند عبادت را برای تقوا قرار داده است(بقره، آیه 21)؛ اما خدا همین تقوا را برای کسب علم قرار داده و فرموده است: وَاتَّقُوا اللَّهَ وَيُعَلِّمُكُمُ اللَّهُ؛ و تقوای الهی پیشه کنید تا خدا افزون بر چیزهای دیگر شما را تعلیم دهد.(بقره،آیه 282)
البته تقوای الهی دارای مراتبی است. خدا در قرآن میفرماید: بر كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كرده اند، گناهى در آنچه قبلا خوردهاند نيست در صورتى كه تقوا پيشه كنند و ايمان بياورند و كارهاى شايسته كنند سپس تقوا پيشه كنند و ايمان بياورند آنگاه تقوا پيشه كنند و احسان نمايند و خدا نيكوكاران را دوست مىدارد.(مائده، آیه ۹۳)
مراتب تقوا
مراتب ایمان و تقوای الهی بر اساس این آیه سه مرتبه است؛ چنانکه نتیجه آن، یقینی است که آن نیز سه گانه علم الیقین، عین الیقین(تکاثر، آیات 5 و 7) و حق الیقین(واقعه، آیه 95) است. بنابراین باید گفت که مراتب مراقبت نیز سه گانه است که شامل موارد زیر است:
1- مراقبت در سطح تقوای عام: در این مرتبه شخص باید واجبات را انجام داده و محرمات را ترک کند؛
2- مراقبت در سطح تقوای خاص: در این مرتبه از مراقبت شخص باید افزون بر عمل به واجبات به مستحبات نیز عمل کند؛ چنانکه افزون بر ترک محرمات باید از مکروهات هم اجتناب کند؛
3- مراقبت در سطح تقوای اخص: در این مرتبه، شخص افزون بر انجام واجبات و مستحبات و ترک محرمات و مکروهات باید از برخی از مباحات نیز پرهیز کرده و به اقل آن اکتفا کند. در ماه رمضان که دوره کوتاه مدت یک ماهه برای تمرین در این سطح از مراقبت است، انسان از مباحاتی چون شهوت غذایی و جنسی و مانند آن پرهیز میکند. البته حرف زدن و پرحرفی نیز از جمله مباحاتی است که انسان باید آن را کاهش دهد و مراقب باشد تا کم گو و گزیده گو باشد.
پس مهمترين مسئله در مرحله مراقبه اين است كه سالك بر انجام واجبات و ترك محرّمات و سپس تقوای خاص و اخص توجه داشته باشد و مراقبت نمايد تا مراتب تقوا از ملكه و مقوّم آن برايش حاصل شود و در پرتو آن، انجام واجبات و مستحبات و ترك محرمات، مکروهات و گناهان برايش به صورت عادت درآيد و اينگونه نباشد كه براى ترك هر گناهى نياز به تأمل و تصميمگيرى داشته باشد.
بی گمان براى طى سير عرفانى و مراحل سير و سلوك، اين مرتبه از مراقبه یعنی مرتبه تقوای عامل در قالب انجام واجبات و ترك محرّمات، امرى حياتى و ضرورى است. انسان تا زمانى كه به گناه مبتلا است، هر سعى و كوششى در راه عبادت خداوند چندان تأثيرى برايش در پى نخواهد داشت؛ چرا که گناه، اعمال نيك انسان و آثار آن را از بين مىبرد و انجام عبادت و اعمال صالح به همراه ارتكاب معاصى، استخر و بشکه سوراخى است كه هرچه در آن آب بريزند از آن سوراخ بيرون مىريزد و در نهايت چيزى باقى نمىماند. گناهان و صفات رذيله گوهر ايمان را زائل و اعمال نيك را نابود مىكنند. به عنوان نمونه، حسد به عنوان یک صفت زشت اخلاقی چیزی از ایمان به جا نمیگذارد و انسان هر چه میاندوزد را به آتش میدهد. امام باقر و صادق(ع)می فرمایند: اِنَّ الْحَسَدَ يَأْكُلُ الاْيمانَ كَما تَأْكُلُ النّارُ الْحَطَبَ؛ همانا حسد ايمان را مى خورد و از بين مىبرد، همان گونه كه آتش هيزم را مىخورد و نابود مىسازد. (بحارالانوار، ج 73، ص 244، باب 131، روايت 2) حضرت پیامبر(ص) میفرماید: إِيَّاكُمْ وَ الْحَسَدَ فَإِنَّهُ يَأْكُلُ الْحَسَنَاتِ كَمَا تَأْكُلُ النَّارُ الْحَطَب؛ از حسادت بپرهيزيد، زيرا حسد نيكىها را مى خورد، چنانكه آتش، هيزم را مىخورد.(جامع الأخبار، شعیری، ص 159.)
گناهان دیگری چون غیبت نیز این گونه مانع در سر راه اعمال عبادی دیگر انسان هستند. پیامبر(ص) میفرماید: مَنِ اغْتابَ امْرَأً مُسْلِماً بَطَلَ صَوْمُهُ وَ نَقَضَ وُضُوءُهُ؛ هر كس مسلمانى را غيبت كند روزهاش باطل خواهد شد و وضويش از بين خواهد رفت.(همان، ج 75، ص 247، باب 66، روايت 10.) در جایی دیگر آمده است: مَنِ اغْتابَ مُسْلِماً اَوْ مُسْلِمَةً لَمْ يُقْبَلْ لَهُ صَلاتُهُ وَلا صِيامُهُ اَرْبَعينَ يَوْماً وَلَيْلَةً؛ هر كس مرد يا زن مسلمانى را غيبت كند نماز و روزهاش تا چهل روز قبول نمىشود.(همان، ج 75، ص 258، باب 66، روايت 53.)
البته در مورد غيبت و برخى گناهان ديگر كه اين قبيل تعبيرات درباره آنها وارد شده كه عباداتش قبول نمىشود، بايد توجه داشت كه با آن عمل اسقاط تكليف مىشود و آن عبادت، نياز به قضا ندارد؛ ولى مورد قبول واقع نمىشود و اثر و فايده مطلوب براى انسان نخواهد داشت؛ زیرا در صحت عبادت، اخلاص شرط است و در قبولی آن نه تنها تقوا شرط است، بلکه باید شخص متقی باشد و در زمان انجام عمل و نسبت به اعمال دیگر نیز تقوای الهی داشته باشد. خدا درباره شرط قبولی اعمال بر این نکته توجه میدهد که قبولی اعمال به این است که تقوای الهی ملکه و مقوم ذاتی شخص شده باشد: قَالَ إِنَّمَا يَتَقَبَّلُاللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ؛ گفت: خدا جز از متقین قبول نمیکند و نمیپذیرد.(مائده، آیه27)
به هر حال، پس از آنکه ملكه تقوا در اين حد حاصل شد نوبت به مرتبهاى بالاتر از مراتب مراقبه مىرسد. پس سالک اگر مرتبه تقوای عام را گذراند، گام در وادی تقوای خاص میگذارد، اگر تاكنون مراقب انجام واجبات و ترك محرّمات بود؛ در اين مرتبه سعى بر اين است كه از ارتكاب «مشتبهات» نيز پرهيز كند؛ پس هم به مستحبات توجه دارد و هم از مکروهات میگذرد و هم به سراغ مشتبهات نمیرود و در موارد مشکوک سعی میکند تا احتیاط کند؛ البته این احتیاط نسبت به مسائل فردی و شخصی است؛ زیرا اجتماع را نمیتوان با احتیاط مدیریت و اداره کرد؛ بلکه حوزه احتیاط حوزه اعمال شخصی و فردی است نه اجتماعی.
اینکه گفته شد تا شخص از مشتبهات پرهیز کند؛ یعنی از كارهايى اجتناب کند كه انسان يقين به گناه بودن آنها ندارد، ولى شبهه گناه بودن در مورد آنها وجود دارد؛ براى مثال، پيشاز ارتكاب يك كار دليلى بر گناه بودن آن در دست نداريم، اما اين احتمال مىرود كه پس از ارتكاب آن متوجه شويم كارمان درست نبوده است. كسى كه به دنبال جلب رضايت صددرصد و اطاعت كامل خداوند است تلاش مىكند كه از اينگونه امور نيز اجتناب ورزد.
پس مرحله دوم از مراقبت آن است که انسان تقوای خاص داشته باشد، تقوای خاص این است که انسان به انجام واجبات و ترك محرّمات، در کنار عمل به مستحبات و اجتناب از مکروهات و مشتبهاتاشتغال داشته باشد. در این مرحله سالك مقدارى از مستحبات را هم انجام دهد و برخى از مكروهات را نيز ترك كند تا کم کم هر آنچه از مستحبات در توانش است انجام دهد و اگر بتواند همه مکروهات را کنار گذارد؛ چرا که باب مستحبات بسيار وسيع است و اگر انسان تمام شبانهروز را هم به انجام مستحبات مشغول باشد باز هم از عهده انجام همه آنها بر نمىآيد. با اين حال سالک میتواند به مستحباتى كه مزاحمتى با كارهاى واجب ندارد، در عين پرداختن به واجبات، آنها را نيز انجام دهد. براى مثال، خواندن نماز در اول وقت از بزرگترين مستحبات و عملى است كه بسيار مورد تأكيد قرار گرفته است و غالباً مزاحمتى با تكاليف واجب ندارد. خواندن نماز در اول وقت، زمانى بيش از خواندن آن در وسط يا آخر وقت نياز ندارد. از اين رو، انسان مىتواند سعى كند كه نمازهاى واجبش را در اول وقت بخواند تا ضمن انجام واجب، به مستحبى بسيار مهم و پر فايده نيز عمل كرده باشد. نماز اول وقت در برخى روايات بالاترين و برترين اعمال دانسته شده است: سَأَلَ مُعاوِيَةُ بْنُ وَهَب اَباعَبْدِالله(ع) عَنْ اَفْضَلِ ما يَتَقَرَّبُ بِهِ الْعِبادُ اِلى رَبّهِمْ فَقالَ ما اَعْلَمُ شَيْئاً بَعْدَ الْمَعْرِفَةِ اَفْضَلَ مِنْ هذِهِ الصَّلوهًِْ اَلا تَرى اَنَّ الْعَبْدَ الصّالِحَ عيسَى بْنَ مَرْيَمَ قالَ «وَ اَوْصاني بِالصَّلوهًِْ» وَ سُئِلَ النَّبِي(ص) عَنْ اَفْضلِ الاَعْمالِ قالَ الصَّلوهًًْْ لاَوَّلِ وَقْتِها؛ معاوية بن وهب از امام صادق(ع) در مورد بالاترين چيزى كه بندگان به وسيله آن به پروردگارشان نزديك مى شوند سؤال كرد. امام صادق(ع) فرمود: من پس از معرفت خداوند چيزى را نمىشناسم كه بالاتر از همين نماز باشد. آيا نمىبينى كه بنده شايسته خداوند، عيسى بن مريم(ع) گفت: «و پروردگارم مرا به نماز سفارش كرده است»، و از پيامبر(ص) در مورد برترين اعمال سؤال شد، آن حضرت فرمود: نماز اول وقت.(بحارالانوار، ج 82، ص 225، باب 1، روايت 50.)
از ديگر مستحباتى كه وقت اضافى نمىخواهد حضور قلب در نماز است. اين مستحبى است كه اگر رعايت شود، در عين حال كه نياز به هيچ فرصتى علاوهبر خود نماز ندارد كيفيت آن را صد چندان مىكند. مستحب بسيار مهم و تأثيرگذار ديگر كه آن نيز فرصت اضافهاى نمىطلبد، رعايت ادب در حضور پدر و مادر است. برخى از بزرگان تا پدر و مادرشان اجازه نمىدادند در حضور آنها نمىنشستند.
در هر صورت، غير از اينگونه مستحبات، مستحباتى هم هستند كه پرداختن به آنها فرصتى جداگانه و اختصاصى مىطلبد. بسيار مناسب است كه انسان با مربى و استاد اخلاقى با تجربه و آگاه و مورد اعتماد درباره انتخاب اينگونه مستحبات مشورت كند تا از ميان آنها آنچه را كه مناسب حال او است انجام دهد. نوافل يوميه، بخصوص نافله شب، تلاوت قرآن، دعاهاى مختلف صبح و شام و تعقيبات نماز، اذكار مختلف، بويژه تسبيحات اربعه و ذكر شريف «لااله الا الله» و امثال آنها، همه مستحباتى مهمّ و پر فايده هستند، ولى ممكن است به تناسب حال و وضعيت و شرايط افراد، برخى از آنها اولويت و رجحان داشته باشند.
در اين ميان آنچه مهم است و در روايات اسلامى نيز بر آن تأكيد شده اين است كه اگر يك برنامه عبادى را براى خود معيّن كرديم بر آن مداومت داشته باشيم كه در غير اين صورت، آن اثرى را كه مىبايد داشته باشد نخواهد داشت. در كتاب شريف «اصول كافى» بابى به همين امر اختصاص يافته و رواياتى درباره آن نقل شده است.
از امام باقر(ع) روایت است که فرمود: قالَ اَحَبُّ الاَعْمالِ اِلَىاللهِ عَزَّ وَجَلَّ ما داوَمَ عَلَيْهِ الْعَبْدُ وَ اِنْ قَلَّ؛ محبوبترين اعمال نزد خداى متعال آن عملى است كه بنده بر آن عمل مداومت داشته باشد، گرچه آن عمل كم باشد.(اصول كافى، ج 2، باب استواء العمل والمداومهًْ عليه، روايت 2.)
امام صادق(ع) نیز فرمود: قالَ كانَ عَلَىُّ بْنُ الْحُسَيْن(ع) يَقُولُ اِنّي لاَحِبُّ اَنْ اُداوِمَ عَلَى الْعَمَلِ وَ اِنْ قَلَّ؛ امام سجّاد(ع) مى فرمود: هر آينه من دوست مى دارم كه بر عمل مداومت داشته باشم، گرچه (آن عمل) كم باشد.(همان، روایت 4)
آن حضرت (ع) میفرماید اِذا كانَ الرَّجُلُ عَلى عَمَل فَلْيَدُمْ عَلَيْهِ سَنَهًْ ثُمَّ يَتَحَوَّلُ عَنْهُ اِنْشاءَ اِلى غَيْرِهِ...؛ هنگامى كه آدمى به انجام عملى مبادرت مى ورزد پس بايد يك سال بر آن مداومت ورزد و آنگاه اگر خواست آن را رها كند و به سراغ عملى ديگر برود.(همان، روایت 1)
انسان باید در سلوک، صبور و بلکه حلیم باشد و عزم و همت عالی داشته باشد تا عادتی جایگزین عادتی شود و امری نیک به شکل ملکه و بلکه مقوم ذات او در آید. پس همان طوری که در برنامههای اسلامی از سبک به سنگین، از آسان به سخت انتقال مییابد، انسان باید از تقوای عام به تقوای خاص و سپس تقوای اخص برود تا این گونه حق تقوا را به تمام و کمال ادا کند: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ؛ای کسانی که ایمان آورده اید، آن گونه که حق تقوای الهی است آن را در حد نهایی آن پیشه کنید.(آل عمران، آیه 102) نشانه ملكه شدن هم اين است كه اگر روزی به حسب اتفاق آن عمل از او فوت گردد، ناراحت شود.
انسان اگر این شیوه را تا آخر آن ادامه دهد و صبوری کند، در نهایت به جایی میرسد که صفات الهی مقوم ذاتی او میشود و در این حالت که حق تقاته و مرتبه سوم تقوای الهی یعنی تقوای اخص است، انسان در مقام اکرام چنان خواهد شد که مظهر اکرم الاکرمین میشود و نه تنها به تعلیم میپردازد بلکه در مظهریت ربوبیت به تزکیه تصرفی میپردازد؛ چنانکه در حدیث قدسی آمده است: يَا ابْنَ آدَمَ أَنَا غَنيٌّ لاَ أَفْتَقِرُ أَطِعْني فيما أَمَرْتُكَ أَجْعَلْكَ غَنِيّاً لاتَفْتَقِرُ، يَا ابْنَآدَمَ أَنَا حَىٌّ لاأَمُوتُ أَطِعْني فيما أَمَرْتُكَ أَجْعَلُكَ حَيّاً لا تَمُوتُ؛ يَا ابْنَآدَمَ أَنا أَقُولُ لِلشَّيْءِ كُنْ فَيَكُونُ أَطِعْني فيما أَمَرْتُكَ أَجْعَلُكَ تَقُولُ لِلشَّيْءِ كُنْ فَيَكُونُ؛ اى فرزند آدم! من بىنيازى هستم كه نيازمند نمىشوم؛ مرا در آنچه بدان امر كردهام اطاعت كن تا تو را چنان بىنياز كنم كه نيازمند نشوى. اى فرزند آدم! من زندهاى هستم كه نمىميرم، مرا در آنچه امر كردهام اطاعت كن تا تو را زندهاى قرار دهم كه فنا نشوى. اىفرزند آدم! من چون چيزى را بخواهم، به آن مىگويم: باش! پس موجود مىشود؛ مرا در آنچه امر كردهام اطاعت كن تا تو را چنين سازم كه هرچه را بخواهى، بگويى: باش! پس موجود شود.(عدهًْ الداعى، ص 291.)
حالات مراقبه
البته برخی از علماء اخلاق و عرفان عملی برای «مراقبه» سه حالت بیان کردهاند که شامل موارد زیر است:
1- حالت حضور: شخص چون خدا را حاضر و ناظر در همه جا مىبيند، كمتر به دام هواى نفس مى افتد. پس اول حالتی که به سالک دست میدهد آن است که بواسطه معرفت و یقین بر اینکه خداوند مطلع بر ضمیر بنده است، این حال پیش مىآید که فکر بد و شیطانى به قلب او راه پیدا نمىکند و چون خدا را حاضر و ناظر در همه جا مىبیند کمتر به دام هواى نفس مىافتد. از این رو در تعریف مراقبت برخی گفته شده: «المُراقَبَهُ اِستِدامَهُ علمِ العَبدِ باطّلاع الرّبِ فى جمیع اَحْوالِه؛ مراقبت به معنای استمرار و دوام علم بنده است به اینکه پروردگار از تمام احوال بنده مطلع است.» به تعبیر قرآن، خدا را عالم به آشکار و نهان و بلکه خفیات و اخفی دانسته و او را از خود به خود نزدیکتر میداند.(انفال، آیه 24)
حاصل آنکه حال اول مراقبت، آن است که حسن بن على دامغانى گفته است: «علیکم بحفظ السرائر فانّه مطّلعٌ على الضمائر»؛ بر شما است حفظ پنهانیها؛ زیرا خدا آگاه بر ضمائر و مکنونات است.
2- حالت انقطاع الی الله: كائنات را فراموش میکند و چنان از خود مراقبت میکند كه جز خدا هيچ چيز در ذهن و فكر او نیست؛ در این حالت سالک مراقب آن است که کائنات را فراموش کند، به طورى که وجود و عدم دنیا براى او یکسان باشد و چنان مراقب باشد که جز خداهیچ چیز در ذهن و فکر او نباشد. خداوند میفرماید: فَفِرُّوا إِلَى اللَّهِ؛ پس از هر چیزی به سوی خدا بگریزید.(ذاریات، آیه50)
3- حالت عزت ولایی: از خدا مى خواهند كه متولى امر آنها باشد. بیگمان حال سوم، حال بزرگان اهل مراقبت است که از خدا مى خواهند که آنها را در حال مراقبت رعایت فرماید، یعنى خداوند متولى امر آنها باشد و به فضل خویش آنها را مصداق «وَ هُوَ یَتَوَلَّى الصَّالِحِینَ؛ و او صالحان را سرپرستى مىکند»(اعراف، آیه 196) فرماید سالک باید در این مقام طورى باشد که خود از میان برخیزد و بین او و خداهیچ حجابى باقى نماند. به یکى از عرفا گفتند: شما مى گوئى حجاب سه است: نفس و خلق و دنیا. گفت: این سه، حجاب عام است، حجاب خاص، سه است: دید طاعت و دید ثواب و دید کرامت، مقصود این است که در این مقام در بیخودى باید به مقامى برسد که خود به مراقبت خود واقف نباشد و به تعبیر دیگر عمل خود را نبیند و نظر به ثواب و کرامت نکند، که دیدن، علت غرور و علّت انحطاط است.(نگاه کنید: گردآوری از کتاب: اخلاق اسلامى در نهجالبلاغه، مكارم شيرازى، ناصر، تهيه و تنظيم: اكبر خادم الذاكرين، نسل جوان، قم، 1385 شمسی، چاپ: اول، ج 2، ص 294.)