خطبه ها و خطابه های زینب(ع) بلندترین فریاد تاریخ است که بشریت را به سوی زیبایی ها، ارزش ها و فضیلت ها رهنمون شده است. و به تعبیر مقام معظم رهبری (حفظه الله) در خصوص سخنرانی های حضرت زینب(ع): «لفظ، مثل پولادْ محکم، معنا مثل آبِ روان تا اعماق جان ها می نشیند.» خطبه هایی که همه نقشه های شوم یزیدیان را نقش بر آب کرد و همچون رعد و برقی، روشنگر و کوبنده تمامی بافته های سی و چند ساله بنی امیه را از بین برد. و موج بیداری اسلامی حاصل از آن کاخ امویان را برای همیشه لرزاند و واژگون کرد. و زمینه قیام توابین، قیام حره، شورش در حجاز، قیام در عراق، قیام مختار بن ابی عبدالله ثقفی، قیام زید بن علی را ایجاد کرد.
نوشتار پیش رو به مناسبت گرامیداشت سالروز وفات حضرت زینب کبری(ع)(15 رجب المرجب)، به گوشه هایی از تلاش های تبلیغی و اقدامات شجاعانۀ آن بانوی بزرگوار در عرصۀ تبیین معارف دین می پردازد. همان طور که رهبر معظم انقلاب (حفظه الله) فرمودند: «این بزرگوار [حضرت زینب (ع)] جهاد تبیین را، جهاد روایت را راه انداخت؛ نگذاشت و فرصت نداد که روایت دشمن از حادثه غلبه پیدا کند؛ کاری کرد که روایت او بر افکار عمومی غلبه پیدا کند... ببینید! این درس است...».[1]
از این رو توفیق تأمل و تدبر در سخن و سیره شخصیتی را داریم که بعد از حادثه عاشورا آغازگر «جهاد تبیین و جهاد روایت» گردید. افزون بر آن، ایشان تندیس بصیرت، تجسم شجاعت و معنی کامل صبر و استقامت بود. مؤلف کتاب «طراز المذهب» چه زیبا نوشته است: «فضائل و برتری های او و خصلت های جلالت قدر و علم و عمل و عصمت و عفت و نورانیت و روشنایی و شرف و زیبایی اش همچون مادرش زهرا(ع) است.»[2]
با این توجه، در ادامه به بیان نقش تاریخ ساز حضرت زینب(ع) در «جهاد تبیین» می پردازیم.
تبیین گری قبل از قیام عاشورا
ورود حضرت زینب(ع) به عرصۀ «جهاد تبیین» و «جهاد روایت» به دوران کودکی و سال ها قبل از قیام عاشورا برمی گردد. شاید تبیین گری قبل از قیام عاشورا را بتوان در دو قالب «روایت گری» و «تدریس» گزارش نمود.
الف) روایتگری
حضرت زینب(ع) از مادر، پدر و برادرانش و از ام سلمه و ام هانی و دیگر زنان روایت می کرد و از جمله کسانی که از او روایت کرده اند، ابن عباس و علی بن الحسین(ع) و عبدالله بن جعفر و فاطمه صغری، دختر امام حسین(ع) هستند. دربارۀ شخصیت روایی حضرت زینب(ع)، علمای بزرگی سخن گفته اند؛ از جمله آیت الله خویی(ره) می نویسند: «[حضرت زینب(ع)] از مادرش (ع) روایت می کند. و جابر فقیه و عباد عامری از او روایت می کنند.»،[3] که این خود نشان از بلندای مقام روایی حضرت زینب(ع) دارد. علاوه بر این حضرت زینب(ع) در حدود پنج سالگی، خطبه سیاسی فدکیه -که حضرت زهرا(ع) آن در مورد غصب فدک و رهبری امیرالمومنین(ع)، ایراد فرمودند- را حفظ و برای مردم روایت می نمودند.[4]
ب) تدریس
حضرت زینب(ع) در زمان خلافت امیرمؤمنان علی(ع) در کوفه برای زنان کرسی تدریس داشتند و برای آنان تفسیر قرآن بیان می کردند. برخی از زنان کوفه در محضرش آگاهی هایی کسب نموده و با تفسیر قرآن کریم آشنا شده بودند. امیرالمومنین علی(ع) هم بعضی تفاسیر را گوش می کردند؛ مثلاً در برخی نقل ها آمده است؛ «در روزی از روزها حضرت زینب(ع) [در کوفه برای زنان درس تفسیر داشت و در کلاس درس خود] (کهیعص) را تفسیر می کرد، حضرت علی(ع) وارد بر ایشان شدند و فرمودند: ای نور دیده، این حروف رمزی است و در مصیبت وارد شده بر شما عترت پیامبر(ص) رسیده است.»
تبیین گری بعد از قیام عاشورا
بخش دوم «جهاد روایت و تبیین» حضرت زینب(ع) مربوط به دوران پس از قیام عاشورا است. شاید نمود بیشتر تبیین گری بعد از قیام عاشورا را بتوان در سومین قالب یعنی «خطابه و سخنرانی» نام نهاد.
خطابه و سخنرانی
خطبه ها و خطابه های زینب(ع) بلندترین فریاد تاریخ است که بشریت را به سوی زیبایی ها، ارزش ها و فضیلت ها رهنمون شده است. و به تعبیر مقام معظم رهبری (حفظه الله) در خصوص سخنرانی های حضرت زینب(ع): «لفظ، مثل پولادْ محکم، معنا مثل آبِ روان تا اعماق جان ها می نشیند.»[5]
خطبه هایی که همه نقشه های شوم یزیدیان را نقش بر آب کرد و همچون رعد و برقی، روشنگر و کوبنده تمامی بافته های سی و چند ساله بنی امیه را از بین برد. و موج بیداری اسلامی حاصل از آن کاخ امویان را برای همیشه لرزاند و واژگون کرد. و زمینه قیام توابین، قیام حره، شورش در حجاز، قیام در عراق، قیام مختار بن ابی عبدالله ثقفی، قیام زید بن علی را ایجاد کرد.
با این توضیح، راز ماندگاری تأثیر خون شهیدان کربلا در «جهاد تبیین عقیله بنی هاشم نهفته است. و شکی نیست که این الگوی اساسی برای همه زمان ها و مکان هاست. و امروز و هر روز به این روش نیازمندیم. در موضوع خطابه و سخنرانی حضرت زینب موضوعات «مخاطب شناسی»، «شجاعت در تبیین» و مانند آن مورد توجه قرار گرفته است.
مخاطب شناسی
از امور شایسته پیش از ایراد سخنرانی، اندیشیدن درباره نوع مخاطب[6] و شناخت او است. سخنان حضرت زینب(ع) در برابر مردم کوفه نشان از شناخت عمیق آن ها دارد که می فرماید: «یا أَهْلَ الْکوفةِ یا أَهْلَ الْخَتْلِ وَالْغَدْرِ وَالْخَذْلِ أَلَا فَلَا رَقَأَتِ الْعَبْرَةُ وَلَا هَدَأَتِ الزَّفْرَةُ إِنَّمَا مَثَلُکمْ کمَثَلِ الَّتِی نقَضَتْ غزْلَها مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ أَنْکاثاً تَتَّخِذُونَ أَیمانَکمْ دَخلًا بَینَکمْ هلْ فیکمْ إِلَّا الصلَفُ وَالْعُجْبُ وَالشَّنَفُ وَالْکذِبُ وَملَقُ الْإِمَاءِ وَغَمْزُ الْأَعْدَاءِ أَوْ کمَرْعًی عَلَی دِمْنَةٍ أَوْ کفِضَّةٍ عَلَی مَلْحُودَةٍ؛2ای مردم کوفه! ای مردمان حیله گر و خیانت کار! گریه می کنید؟ اشک چشمانتان خشک نشود! و ناله هایتان آرام نگیرد! همانا که کار شما مانند آن زنی است که رشتۀ خود را پس از محکم یافتن، یکی یکی از هم می گسست، شما نیز سوگندهای خود را در میان خویش، وسیلۀ فریب و تقلب ساخته اید. آیا در میان شما جز وقاحت و رسوایی، سینه های آکنده از کینه، دورویی و تملق، همچون زبان پردازی کنیزکان و ذلت و حقارت در برابر دشمنان چیز دیگری نیز یافت می شود؟ یا همچون سبزه هایی هستید که ریشه در فضولات حیوانی داشته یا همچون جنازۀ دفن شده ای که روی قبرش را با نقره تزیین نموده باشند؟».
این عبارات حضرت نشان از شناخت عمیق مخاطبان دارد. حضرت زینب(ع) هم به خوبی مردم کوفه را می شناخت و هم با مردم دمشق آشنا بود. او درباره سابقه مردم کوفه خوب به یاد داشت که در اوایل سال 40 هجری زمانی که امام علی(ع)، مردم کوفه را به جهاد و دفاع از شهر انبار[7] دعوت فرمود. و آن ها سستی و تنبلی از خود نشان دادند. آن حضرت در خطبه ای آنان را این گونه مورد سرزنش قرار دادند: «یا أَشْبَاهَ الرِّجَالِ وَ لَا رِجَالَ حُلُومُ الْأَطفَالِ وَ عقُولُ رَبَّاتِ الْحِجَالِ لَوَدِدْتُ أَنِّی لَمْ أَرَکمْ وَ لَمْ أَعْرِفْکمْ مَعْرِفَةً وَ اللَّهِ جَرَّتْ نَدَماً وَ أَعْقَبَتْ سَدَماً قَاتَلَکمُ اللَّهُ لَقَدْ مَلَأْتُمْ قَلْبِی قَیحاً وَ شَحَنْتُمْ صَدْرِی غَیظاً وَ جرَّعْتُمُونِی نغَبَ التَّهْمَامِ أَنْفَاساً وَ أَفْسَدْتُمْ علَی رَأْیی بِالْعِصْیانِ وَ الْخِذْلَانِ؛[8] ای مرد نمایان نامرد! ای کودک صفتان بی خرد که عقل های شما به عروسان پرده نشین شباهت دارد! چقدر دوست داشتم که شما را هرگز نمی دیدم و هرگز نمی شناختم! شناسایی شما- سوگند به خدا- که جز پشیمانی حاصلی نداشت، و اندوهی غم بار سرانجام آن شد. خدا شما را بکشد که دل من از دست شما پُرخون، و سینه ام از خشم شما مالامال است! کاسه های غم و اندوه را جرعه جرعه به من نوشاندید، و با نافرمانی و ذلّت پذیری، رأی و تدبیر مرا تباه کردید.
آن بانو همچنین از برادر بزرگوارش، امام مجتبی(ع) به یاد دارد که در پاسخ به اعتراض یکی از خوارج مبنی بر پذیرش صلح فرمودند: «وَ اللَّه مَا سَلَّمْتُ الْأَمْرَ إِلَیهِ إِلَّا أَنِّی لَمْ أَجِدْ أَنْصَاراً- وَ لَوْ وَجَدْتُ أَنْصَاراً لَقاتَلْتُهُ لَیلِی وَ نهَارِی- حَتَّی یحْکمَ اللَّهُ بَینِی وَ بَینَهُ وَ لَکنِّی عَرَفْتُ أَهْلَ الْکوفَةِ وَ بَلَوْتُهُمْ- وَ لَا یصْلُحُ لِی مِنْهُمْ مَا کانَ فَاسِداً- إِنَّهُمْ لَا وَفاءَ لَهمْ وَ لَا ذِمَّةَ فِی قَوْلٍ وَ لَا فِعْلٍ- إِنَّهُمْ لَمُخْتَلِفُونَ وَ یقُولُونَ لَنَا إِنَّ قُلُوبَهُمْ مَعَنَا - وَ إِنَّ سیوفَهُمْ لَمشْهُورَةٌ علَینَا؛[9] به خداوند قسم من این امر را به او واگذار نکردم مگر آن موقعی که یار و یاوری نداشتم. اگر من یاورانی می داشتم شب و روز با معاویه می جنگیدم تا اینکه خدا بین من و او حکم فرماید. ولی من اهل کوفه را شناخته و آنان را امتحان نموده ام، آنچه که از آنان فاسد است برای من صلاحیت ندارد.
ایشان لفظا و عملا وفادار نیستند، آنان مختلفند، زیرا به ما می گویند: قلب های ما با شما است، در صورتی که شمشیرهای آنان بر علیه ما شهرت یافته اند.»
همچنین درباره مردم دمشق خوب می دانستند که دمشق از آن روز که به تصرف مسلمانان در آمد، فرمانروایانی چون «خالد» پسر ولید و «معاویه» پسر ابوسفیان را به خود دید. مردم این سرزمین، نه صحبت پیغمبر (ص) را در یافته بودند، نه روش اصحاب او را می دانستند، و نه اسلام را دست کم آن گونه که در مدینه رواج داشت می شناختند. و شاید در نظر آنان اسلام هم حکومتی بود مانند حکومت کسانی که پیش از این بر آن سرزمین فرمان می راندند. تجمل دربار معاویه، حیف و میل مال مردم، پرداختن به تشریفات، تبعید و زندانی کردن و کشتن مخالفان، برای آنان امری طبیعی بود، زیرا تا نیم قرن پیش چنین نظامی در حکومت قبلی نیز دیده می شد در نتیجه مردم شام کردار معاویه، پسر ابوسفیان و پیرامونیان او را سنت مسلمانی می پنداشتند. معاویه در حدود 42 سال در دمشق امارت و خلافت کرد. معاویه در این مدت نسبتاً طولانی مردم شام را طوری پرورش داد که فاقد بصیرت و آگاهی دینی باشند، و در برابر اراده و خواست معاویه بی چون و چرا تسلیم گردند. او با مکر و شیطنت خاصی که داشت، در این زمینه به کامیابی های بزرگی دست یافت. دسیسه های او را در وارونه نشان دادن چهره درخشان بزرگ مردی مثل علی(ع) و ایجاد بدعت ناسزاگویی به آن حضرت را همه می دانیم. پس از شهادت عمار یاسر که پیامبر اسلام (ص) شهادت او را به دست ستمگران پیشگویی کرده بود، معاویه با ترفند عوام فریبانه ای در میان سپاه شام شایع ساخت که قاتل عمار، علی است، زیرا علی او را به میدان جنگ آورده و باعث قتل او شده است! داستان «ناقه» و «جمل» و قضیه فضاحت بار خواندن «نماز جمعه» در روز «چهارشنبه»! توسط معاویه نیز مؤیدی دیگر برای این معنا است.[10]
شجاعت در تبیین
هر فردی اگر بخواهد با ادبیاتی فصیح و بلیغ سخن بگوید، علاوه بر استعداد ذاتی، باید بارها تمرین عملی انجام دهد، همچنین در هنگام ایراد سخن لازم است از نظر روانی و جسمانی کاملا آماده باشد و مخاطبان نیز هماهنگ باشند تا بتواند خطبه ای فصیح و بلیغ ادا کند. حضرت زینب(ع) بدون آن که دوره سخنرانی گذرانده باشد و یا مهارت آن را تمرین کرده باشد در حال تشنگی، گرسنگی، خستگی اسارت، داغدار و... با کسانی سخن می گوید که نه تنها با او هماهنگ نیستند، بلکه حتی سنگ و خاکروبه بر سر او ریخته اند، با این حال صدای زینب(ع) بلند می شود که: «فَکدْ کیدَک وَ اسْعَ سَعْیک وَ نَاصِبْ جُهْدَک فوَ اللَّه لَا تَمْحُو ذِکرَنَا وَ لَا تُمِیتُ وَحْینَا وَ لَا تُدْرِک أَمَدَنَا وَ لَا تَرْحَضُ عَنْک عَارَهَا وَ هَلْ رَأْیک إِلَّا فنَدٌ وَ أَیامُک إِلَّا عدَدٌ وَ جَمْعُک إِلَّا بَدَدٌ یوْمَ ینَادِی الْمُنَادِی أَلا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَی الظَّالِمِینَ فَالْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ الَّذِی خَتَمَ لِأَوَّلِنا بالسَّعَادَةِ وَ الْمغْفِرَةِ وَ لِآخِرِنَا بِالشَّهَادَةِ؛[11] هر کید و مکر، و هر سعی و تلاش که داری به کار بند، سوگند به خدای که هرگز نمی توانی، یاد و نام ما را محو و وحی ما را بمیرانی، چه دوران ما را درک نکرده، این عار و ننگ از تو زدوده نگردد. آیا جز این است که رأی تو سست است و باطل، و روزگارت محدود و اندک، و جمعیت تو پراکنده گردد، آری، آن روز که ندا رسد: أَلا لَعْنَةُ اللهِ عَلَی الظالِمِینَ. پس حمد مر خدای راست که برای اوّل ما سعادت و مغفرت، و برای آخر ما شهادت و رحمت مقرر فرمود.»
آن بانوی باعظمت در مهد شجاعت رشد یافته و از شجاعت حیدری بهره مند بود. ازاین رو «لَبْوَةُ الْهاشِمیَّة؛[12] شیرزن هاشمی» لقب گرفت.
بالاخره عقیله بنی هاشم، اوج شجاعت را در مجلس ابن زیاد، به نمایش گذاشت. آن گاه که آن ملعون با نیش زبانش به زخم زینب(ع)، نمک می پاشد و برای آزردن او گفت: «کار خدا را با برادر و خانواده ات چگونه یافتی؟» او در واقع می خواهد بگوید: «دیدی خدا چه بلایی به سرتان آورد؟» زینب کبری(ع) در پاسخ درنگ نمی کند و شجاعانه با آرامشی که از صبر و رضای قلبی او حکایت داشت فرمود: «مَا رَأیتُ اِلَّا جمِیلاً؛[13] جز زیبایی ندیدم.» این کلام نورانی، پتک محکمی بر سر ابن زیاد بود که قدرت محاجه را از او گرفت و خون تازه ای در رگ های همه دوستان جاری ساخت.
بنابراین شجاعت در بیان حق و دفاع از ولایت و امر امامت، یکی از بهترین درس هایی است که می شود از خطابه های حضرت زینب(ع) آموخت.
نمونه هایی از «شجاعت در تبیین»
1. پسر مرجانه: حضرت زینب کبری(ع) در کاخ ابن زیاد، او را «پسر مرجانه»[14] می خواند که برای عبیدالله توهین آمیزترین و رسواکننده ترین القاب است که از نامشروع بودن وجود وی و بدنام بودن مادرش حکایت دارد و آن چنان ضربه بر پیکر لرزان عبیدالله می زند که او تصمیم به قتل زینب(ع) می گیرد.
2. فرزند طلَقا: حضرت زینب(یزید را «فرزند طلقا» و در عبارتی «طلباء خبیثة»[15] خطاب فرمود که اشاره به داستان فتح مکه است، زیرا پیامبر اسلام(ص) بزرگان مکه را که ابو سفیان، جد یزید هم از آن ها بود، بخشید و آزاد کرد و فرمود: «اِذْهَبُوا فَاَنْتُمْ الطُلَقَا.»[16]
3. دشمن خدا و پسر دشمن خدا: حضرت زینب(ع) در کاخ یزید این گونه بر سر او فریاد می زند: «یزید! ای دشمن خدا و پسر دشمن خدا! سوگند به خدا! تو در دیده من ارزش آن را نداری که سرزنشت کنم و کوچک تر از آن هستی که تحقیرت نمایم، اما چه کنم اشک در دیدگان، حلقه زده و آه در سینه زبانه می کشد. پس از آن که حسین(ع) کشته شد و حزب شیطان، ما را از کوفه به بارگاه حزب بی خردان آورد تا با شکستن حرمت خاندان پیغمبر(ص)، پاداش خود را از بیت المال مسلمانان بگیرد، پس از آن که دست آن دژخیمان به خون ما رنگین و دهانشان از پاره گوشت های ما آکنده شده است، پس از آن که گرگ های درنده بر کنار آن بدنهای پاکیزه جولان می دهند، توبیخ و سرزنش تو چه دردی را دوا می کند؟»[17]
4. فاسق و فاجر: زینب(ع) یک شیرزن و قهرمان هاشمی است؛ چرا که چون مردان بر سر دشمن فریاد می زند، توبیخشان می کند، تحقیرشان می کند، و از کسی هراسی به دل ندارد. او از برق شمشیر خون چکان آدمکشان واهمه ندارد، در آن روز فراموش نشدنی، در میان آن همه شمشیر و آن همه کشته فریاد می زند که آیا در میان شما یک مسلمان نیست؟ در مجلس ابن زیاد، بدون توجه به قدرت ظاهر، او گوشه ای می نشیند و با بی اعتنایی به سؤالات او، تحقیرش می کند، او را «فاسق» و «فاجر» معرفی می کند و می فرماید: «اَلْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَکرَمَنَا بِنَبِیهِ مُحَمَّدٍ(ص) وَ طَهَّرَنَا مِنَ الرِّجْسِ تَطْهِیراً إِنَّمَا یفْتَضِحُ الْفَاسِقُ وَ یکذِبُ الْفَاجِرُ وَ هُوَ غَیرَنَا؛[18] سپاس خدای را که ما را با نبوت حضرت محمد(ص) گرامی داشت، و از پلیدی ها پاک کرد. همانا فقط فاسق رسوا می شود، و بدکار دروغ می گوید، و او غیر ما است.»
5. بی ارزش و ناچیز: همچنین در مقابل یزید و دهن کجی ها و بد زبانی های او، شجاعت حیدری را به نمایش گذارده، چنین می گوید: «لَئِنْ جَرَّتْ عَلَی الدَّوَاهِی مُخَاطَبَتَک إِنی لَأَستَصْغِرُ قدْرَک وَ أَسْتَعْظِمُ تَقْرِیعَک وَ أَسْتَکبِرُ تَوْبِیخَک؛ اگر فشارهای روزگار مرا به سخن گفتن با تو واداشته [بدان که] قدر و ارزش تو نزد من کوچک می شمارم؛ ولی سرزنش و توبیخ کردن تو را بزرگ می دانم.»[19]
6. گرگ صفتان: «شگفت آن که پاکان و پیامبرزادگان و نسل اوصیا به دست آزادشدگان پلید و دودمان تبهکار فاسد کشته می شوند؛ به دست آنان که خون ما از پنجه هایشان می چکد و دندان در گوشت های ما فرو برده اند. آن شهیدان پاک، جسدهایشان، طعمه گرگ های درنده گشته و زیر چنگال کفتارها به خاک آلوده شده است. اگر امروز، ما را غنیمتی برای خویش می شماری، خواهی دید که مایه زیان و خسران توایم؛ آن روز که جز عمل های خویش چیزی نخواهی یافت و خداوند نیز به بندگان هیچ ستمی نمی کند.»[20]
7. لانۀ شیطان: «این که از قدر تو می کاهم و سرزنشت را بزرگ می شمارم، نه از آن رو است که خطاب درباره تو سودمند است، پس از آن که چشم های مسلمانان را گریان و دل هایشان را داغدار ساختی. آن دلها که دارید سخت شده و جان ها طغیان کرده و بدن ها آکنده از خشم خدا و لعنت پیامبر است و شیطان در آن ها لانه کرده و جوجه پرورده است.»[21]
تحریک احساس
یکی از مباحثی که در سخنرانی دینی از آن یاد می کنند و برای ان اسلوب هایی یادآور می شوند، «تحریک احساس» است که آن را یکی از مباحث حوزه تأثیرگذاری می دانند.[22] در سخن و سیره حضرت زینب(ع) این تأثیرگذاری آنقدر مشهود است که دوست و دشمن را متأثر می سازد.
بعد از شهادت امام، حضرت زینب(ع) به سرعت خود را به بدن خونین و پاره پاره برادر رساند و شیون کنان می فرمود: «وَا اَخَاهُ، وَا سَیدَاهْ، وَا اَهْلَ بَیتَاهْ! لَیتَ السَّمَاءَ اَطْبَقَتْ عَلَی الْاَرْضِ، وَ لَیتَ الْجِبَالَ تدَکدَکتْ علَی السهْلِ؛[23] ای کاش آسمان بر زمین ویران می شد و ای کاش کوه ها از هم می پاشیدند و به بیابان ها می ریختند!»
و زمانی که به پیشنهاد شمر لعین، کاروان اسیران را از کنار بدن های قطعه قطعه شده شهیدان عبور می دادند و زینب(ع) پیکر شهدا و بدن پاره پاره شده برادرش را دید، خم شد و بدن برادر را در آغوش گرفت و صورت خود را بر روی حلقوم بریده برادر نهاد و می بوسید و می فرمود: «یا اَخِی لَوْ خُیرْتُ بَینَ الرَّحِیلِ وَالْمُقَامِ عنْدَک لَاَختَرْتُ الْمُقَامَ عِنْدَک وَلَوْ اَنَّ السَّبَاعَ تَأْکلُ مِنْ لَحْمِی؛[24] برادرم، اگر مرا بین سکونت در کنار تو و رفتن به مدینه مخیر می کردند، سکونت نزد تو را برمی گزیدم، گرچه درندگان بیابان، گوشت بدنم را بخورند.»
در برخی از مقاتل آمده است: «در این هنگام رو به مدینه کرده، می گوید: «وَا مُحَمَّدَاهُ، صَلَّی عَلَیک مَلَائِکةُ السَّمَاءِ. هَذَا حُسَینُ بالْعَرَاءِ، مرَمَّلُ بالدِّمَاءِ، مُقَطَّعُ الْاَعْضَاءِ، وَا ثَکلَاهُ، وَ بَنَاتُک سَبَایا، اِلَی اللهِ الْمُشْتَکی وَ اِلَی مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَی وَ اِلَی عَلِی الْمُرْتَضَی وَ اِلَی فَاطِمَةَ الزَّهرَاءِ، وَاِلَی حمْزَةَ سَیدِ الشُّهَدَاء. وَا مُحَمَّدَاهُ، وَ هَذَا حُسَینُ بِالْعَرَاءِ، تَسْفِی عَلَیهِ رِیحُ الصَّبَاءِ، قَتِیلُ اَوْلَادِ الْبَغَایا، وَا حزْنَاهُ، وَا کرْباهُ علَیک یا اَبَا عَبْدِ اللهِ، اَلْیوْمَ مَاتَ جَدِّی رَسُولُ اللهِ. یا اَصْحَابَ مُحَمَّدٍ، هَؤُلَاءِ ذُرِّیةُ الْمصْطَفَی یسَاقُونَ سَوْقَ السَّبَایا؛[25] فریاد! ای محمد که پیوسته درود فرشتگان آسمان تقدیم تو باد! اکنون این حسین است که به خون خود آغشته و اعضایش قطعه قطعه شده است وای از این عزا و مصیبت! و این ها دختران تو هستند که اسیر شده اند. از این ظلم و ستم ها به خداوند و به خدمت محمد مصطفی و علی مرتضی و فاطمه زهرا و حمزه سید الشهداء(ع) شکایت می برم. فریاد ای محمد! این حسین است که در گوشه بیابان افتاده و باد صبا بر او می وزد و او به دست زنازادگان کشته شده است. ای بسا حزن و اندوه من! امروز احساس می کنم که جد بزرگوارم احمد مختار از دنیا رحلت کرد. کجایید ای اصحاب محمد!؟ اکنون ذریۀ مصطفی(ص) را به اسیری می برند.»
راوی می گوید: «زینب کبری(ع) به گونه ای روضه خواند و گریست که: «فَابْکتْ کلَّ عَدُوٍّ وَصَدِیقٍ؛[26] سوگند به خدا هر دوست و دشمن از گریه و گفتار زینب(ع) گریه کرد.»
وقتی کاروان اسیران، به کوفه رسید، زنان، مردان و کودکان کوفه همه به خیابان ها آمده بودند تا اسیران را به تماشا بنشینند. حضرت زینب(ع) با زیباترین کلمات و جملات و با شجاعتی بی نظیر و علی وار بر مسند خطابه ایستاد: «حمد و سپاس، مخصوص خداوند است و درود بر پدرم محمد و اهل بیت پاک و برگزیده او باد! ای مردم کوفه! مردم مکار خیانت کار!... می دانید چه خونی را ریختید؟ می دانید این زنان و دختران که بدون پوشش کامل در کوچه و بازار آورده اید، چه کسانی هستند؟! می دانید جگر پیغمبر خدا را پاره کردید؟! چه کار زشت و احمقانه ای؟! کاری که زشتی آن سراسر جهان را پر کرده است تعجب می کنید که از آسمان، قطره های خون بر زمین ببارد! ؟ اما بدانید که خواری عذاب رستاخیز سخت تر خواهد بود. اگر خدا هم اکنون شما را به گناهی که کردید نمی گیرد، آسوده نباشید، خدا کیفر گناه را فوری نمی دهد؛ اما خون مظلومان را هم بی کیفر نمی گذارد، خدا حساب همه چیز را دارد.»[27]
حضرت زینب(ع) با این بیانات، افکار و احساسات مردم را در اختیار گرفت و سخنان او کاملا صحنه را تغییر داد تا آن جا که صدای مردم کوفه به گریه بلند شده بود. زنان موهای خود را افشان کرده بودند و خاک بر سر و روی خود می ریختند و دستهای خود را به دهان می گزیدند.[28]
همچنین آن بانوی ستمدیده را می بینیم که پس از تحمل آن همه مصیبت ها و رنج ها به مدینه باز می گردد و در شهر پیامبر(ص) و در خانه خود به تبیین حقایق کربلا و سوگواری بر امام (ع) و دیگر یاران او می پردازد. در این مراسم عزاداری، هر روز گروه گروه از زنان مدینه به خدمت آن حضرت آمده، ضمن تسلیت به ایشان، به ندبه و گریه می پردازند تا آن جا که به تدریج، زنان قبایل و عشایر، تصمیم به خون خواهی شهدای کربلا می گیرند و قیام می کنند.[29]
پی نوشت ها:
[1] دانش آموختۀ سطح 3 تخصصی تبلیغ حوزۀ علمیۀ قم.. بیانات رهبر معظم انقلاب(حفظه الله) در دیدار پرستاران و خانواده شهدای سلامت؛ 21/9/1400.
[2] «فَاِنّ فضایلها و فواضلها و خصالها و جلالها و علمها و عملها و عصمتها و عفتها و نورها و ضیائها و شرفها و بهائها تالیة امها صلوات الله علیها».(الطراز المذهب فی أحوال سیدتنا زینب(ع) از دوره ناسخ التواریخ، عباسقلی خان سپهر، مترجم /مصحح: محمدباقر بهبودی، نشر اسلامیة، تهران، 1398 ق، ج 1، ص 56).
[3] معجم رجال الحدیث، سیّد ابوالقاسم خویی، بی جا، 1413ق، چاپ پنجم، ج۲۴، ص۲۱۹.
[4] در سند روایات عبارات «حدثتنی عقیلتنا زینب بنت علی(ع)» وعباراتی به این مضمون وجود دارد.
[5] بنگرید به: روش سخنرانی دینی، حسین ملانوری، مرکز مدیریت حوزه های علمیه، مرکز تخصصی تبلیغ، 1395ش، چاپ هشتم، ص 109.
[6] الإحتجاج، احمد بن علی طبرسی، نشر مرتضی، مشهد، 1403 ق، چاپ اول، ج ۲، ص ۳۰۴.
[7] شهر انبار در سال 40 هجری مورد هجوم و غارت سفیان بن عوف غامدی، نماینده معاویة بن ابی سفیان واقع شده بود.
[8] نهج البلاغة، سید شریف الرضی، ترجمه دشتی، خطبه 27، ص 77.
[9] بحار الأنوار، محمدباقر مجلسی، دارالکتب الاسلامیة، 1412ق، ج 44، 147، باب 22، ص 134.
[10] سیره پیشوایان، مهدی پیشوایی، موسسه تحقیقاتی امام صادق(ع)، قم، چاپ پنجم، ص 185.
[11] بحار الانوار، ج۴۵، ص۱۳۲-۱۳۳.
[12] زیارتنامه حضرت زینب(ع).
[13] اللهوف فی قتلی الطفوف، سید بن طاووس، انتشارات داوری، ص 68؛ زینب کبری(ع) من المهد الی اللحد، سید محمد کاظم قزوینی، انتشارات جلال الدین، چاپ اول، 1426 ق، ص 348.
[14] بحار الانوار، ج 45، ص 135، و سیره پیشوایان، مهدی پیشوایی، ص195.
[15] همان، ص 138.
[16] فروغ ابدیت، آیت الله جعفر سبحانی، دفتر تبلیغات اسلامی، بی تا، چاپ بیست و هشتم، ص338.
[17] سیره پیشوایان، مهدی پیشوایی، ص 204.
[18] الارشاد، شیخ مفید، انتشارات بصیرت، بی تا، قم، ص244.
[19] بحار الانوار، ج 45، ص 134.
[20] همان.
[21] همان.
[22] روش سخنرانی دینی، حسین ملانوری، مرکز مدیریت حوزه های علمیه، مرکز تخصصی تبلیغ، چاپ هشتم، 1395ش، ص 187.
[23] بحار الانوار، ج 45، ص 53.
[24] معالی السبطین فی اَحوال الحسن و الحسین(ع)، محمدمهدی حائری، قم، 1383ش، ج2، ص55.
[25] الکامل ابن اثیر، علی بن محمد ابن اثیر، انتشارات اساطیر، 1385 ش، ج 4، ص 84.
[26] همان، ص 84.
[27] سیره پیشوایان، مهدی پیشوایی، ص 190.
[28] همان.
[29] حضرت زینب کبری(ع)، حسین عمادزاده، انتشارات محمد، بی تا، تهران، ص 150.