حضرت آیت الله العظمی سبحانی به این پرسش این گونه پاسخ داده است :
«غلو» در فرهنگ عربي به معناي "تجاوز از حد و مرز" است؛ مثلاً پزشك عمومي ، به عنوان متخصص قلب و عروق معرفي شود، يا در ستايش زيباييهاي ظاهري و معنوي فردي، بيش از حدّ سخن گفته شود. و از آنجا كه غلو يك امر نكوهيده است، خداوند اهل كتاب را پند ميدهد كه در دين خود زياده روي نكنند؛ چنان كه ميفرمايد:
"يا أَهْلَ الْكِتابِ لا تَغلُوْا فِي دِينِكُم".[1]
" اي اهل كتاب، در دين خود غلو و زياده روي نكنيد"، (چه غلوي بالاتر از اين كه بشر را خدا و فرزند خدا بدانند".
اميرمؤمنان ، رفتار و گفتار اهل بيت پيامبر را حد و مرز شريعت و عقيده معرفي ميكند و ميفرمايد:
" ما جايگاه ميانه و حد وسط هستيم. عقب ماندگان بايد به ما ملحق شوند و تندروانِ غلو كننده ، بايد به سوي ما بازگردند".[2]
متهم كردن پيروان اهل بيت به غلو ، انديشة باطلي است كه بر اثر ناآگاهي از عقايد آنان و يا مباني و دلايل آنها پديد ميآيد.
در قلمرو توحيد ، غالي كسي است كه امامان را از مقام عبوديت وبندگي فراتر ببرد و آنها را خدا و يا مصدر افعال خدا بپندارد؛ مثلاً بگويد : آنان خالق زمين و آسمانند (شرك در خالقيت) يا معتقد باشد كه تدبير نظام آفرينش ـ پس از ايجاد ـ به دست آنها است و آنها "رازق" ، "محيي" و "مميت" ميباشند .(شرك در تدبير).
يا بگويد: امر تشريع به آنان واگذار شده و تحريم و تحليل در دست آنها است (شرك در تقنين).
پيروان اهل بيت در تمام مراتب توحيد كه برخي را يادآور شديم ، ذرّهاي از مرز توحيد حقيقي تجاوز نكرده ، تنها خدا را خالق ، مدبر و مشرّع ميدانند و امامان را انسانهاي برتر و والا ميشمارند.
به عقيدة شيعيان ، اگر در يك مورد خاص و در پرتو دعاي آنان ، تحوّلي در جهان آفرينش رخ دهد و يا بيماري شفا پيدا كند ، همگي به اذن خدا بوده و شبيه كارهاي معجزه آساي حضرت مسيح(ع) ميباشد.
شفاعت آنان در روز رستاخيز هم به اذن خدا است و توسل به آنان ، به خاطر موقعيتي است كه آنان نزد خدا دارند . ذكر فضايل و مناقب آنان نيز نوعي اظهار مهر و مودت به خاندان رسالت است كه مورد تأكيد قرآن و سنت پيامبر ميباشد. حب عترت و مودت ذوي القربي از اصولي است كه قرآن و سنت بر آن تأكيد دارند. [3]
اعتقاد به آگاهي آنان از غيب نيز به معناي آن است كه آنان به اذن الهي و تعليم وي از غيب خبر ميدهند.
اميرمؤمنان پس از فتح بصره بر فراز منبر رفت و از رويدادهاي بزرگي كه در آينده در شهر بصره رخ خواهد داد، خبر داد.
فردي از ياران گفت: " قد اُعطِيَت عِلمَ الغيب؟" : " آيا به شما علم غيب داده شده؟" امام خنديد و فرمود: " آنچه گزارش ميدهم علم غيب نيست، بلكه آموزشي از صاحب علم (پيامبر) است. " [4]
بنابراين "علم غيب" ذاتي ، (نه اكتسابي و آموزشي) از آنِ خدا است و آگاهي ديگران از غيب به صورت اكتسابي و آموزشي ميباشد.
اگر قرآن ، علم غيب را از آن خدا دانسته و ميفرمايد:
" قُلْ لا يَعْلَمُ الْغَيب فِي السَّماواتِ وَالأَرْض إِلاّ اللّه".[5]
" بگو كساني كه در آسمانها و زمين هستند ، غيب را نميدانند ، جز خدا".
مقصود ، علم غيب ذاتي و نامحدود است كه از آنِ آفريدگار هستي است و غير او ، در همه چيز نيازمند او ميباشند.
بنابراين ، به هيچ عنوان نميتوان اين عقايد را نشانة غلو و زياده روي درباره آنان دانست.
امامان ما پيوسته از غاليان تبرّي جسته و آنان را از ساحت خود طرد ميكردند.
امام هشتم(ع) ، در يكي از دعاهاي خويش ، از غاليان زمان خود تبرّي و دوري ميگزيند. آن حضرت در اين دعا از عقيدة غاليان ، كه خلقت جهان و روزي دادن بندگان را به دست امامان ميدانستند ، تبرّي ميجويد. اين دعا حاكي است كه برخي از كوتهنظران با مشاهدة امور خارقالعاده از آنان ، انديشههاي ناروا و غير صحيحي را به خود راه ميدادند ـ لذاـ امام براي تبرّي از انديشههاي باطل ، دعايي به شرح زير دارد:
" پروردگارا ! من ازگفتار كساني كه در حق ما مطالبي را ميگويند كه ما نگفتهايم ، تبرّي ميجويم. پروردگارا ! خلقت جهان و روزي بندگان از آن تو است . تو را ميپرستيم و از تو كمك ميطلبيم... ".
"بارالها! تو آفريدگار ما و آفريدگار پدران و فرزندان ما هستي . پروردگارا! ربوبيت و الوهيت شايستة تو است، از كساني كه تصور ميكنند كه ما پروردگار آنها هستيم و يا ميانديشند كه خالق و رازق آنها هستيم ، برائت و بيزاري ميجوييم. بارالها! ما اين سخنان را به آنان نگفتهايم، ما را به گفتار آنان مؤاخذه نکن! ".[6]
امام با اين راز و نياز، به انتقاد از آن انديشههاي باطل برخاسته و از كساني كه معتقدند سرپرستي و قيمومت جهان هستي به پيامبر و امامان تفويض شده و آنان از جانب خداوند، آفريننده زمين و آسمان ، روزي دهندة بندگان و زنده كننده و ميرانندة آنان در جهان و روز رستاخيز ميباشند، بيزاري جسته است.
امامان و بهرهگيري از اسباب طبيعي
هيچ يك از افراد بشر ، هر چند كه در مقام بالا قرار داشته باشد، جانشين هيچيك از واسطههاي فيض نميگردد، بلكه خود او فيض را از همان واسطهها ميگيرد، اشعه خورشيد، ريزش برف و باران و شكفته شدن غنچهها، همگي تأمين كنندة زندگي پيامبران و پيشوايان معصوم واولياي الهي است، همچنانكه وحي را فرشته به پيامبر ميرساند و جان او را ملك الموت ميگيرد[7] و از روز نخست حافظان و نگهبانان براي حفاظت جان او و تكميل ملكات و فضايل اخلاقي او گمارده ميشوند.[8]
بنابراين، تمام افراد بشر، حتي انسانهاي كامل، از نظام علّي و معلولي گيتي بهرهمند بوده و هرگز جانشين هيچ يك از وسايط فيض مادي و معنوي نميگردند، ولي اين حقيقت، مانع از آن نيست كه آنان گاهي بنا بر مصلحت و به دور از هوي و هوس، مبدأ كرامات و تصرفاتي در جهان گردند و به اشاره غيبي، در جهان خلقت، تصرفاتي انجام دهند.
********
[1] . نساء/171، مائده/77.
[2] . نهج البلاغه، كلمات قصار، شماره 109.
[3] . سنن ترمذي، كتاب مناقب، شمارههاي 3772 و 37751; مستدرك حاكم:3/177.
[4] . نهج البلاغه، خطبه 128.
[5] . نمل/65.
[6] . بحار الأنوار، ج25، ص 243.
[7] . در اين مورد قرآن كريم در سوره انعام آيه 61 چنين ميگويد: "وَيُرْسِلُ عَلَيْكُمْ حَفَظَةً حَتّى إِذا جاءَ أَحَدَكُمُ الْمَوتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا " : "نگهباناني بر شما ميگمارد و هنگامي كه اجل شما فرا رسيد مأموران ما جان او را ميگيرند".
[8] . اميرمؤمنان عليه السَّلام در نهج البلاغه خطبه 234(قاصعه) ميفرمايد " وَلَقَدْ قَرَنَ اللّهُ بِهِ(ص) مِنْ لَدُنْ أَنْ كانَ فَطيماً أَعْظَمَ مَلَك مِنْ مَلائِكَته يَسْلُكُ به ِ طَريقَ الْمَكارِمِ وَمَحاسِنَ أَخلاقِ العالَمِ" : " از روزي كه پيامبر از شير گرفته شد، فرشتهاي از جانب خدا مأمور گرديد كه او را به راههاي بزرگواري و اخلاق نيكو رهبري كند. "