بلد یعنی شهر و در اینجا مراد شهر مکه است و این سوره مکی است.
در آیات 1 تا 4 این سوره آمده است:
سوگند به این شهر، و حال آنکه تو در این شهر ساکنی، و سوگند به پدر، و فرزند او. به راستی که انسان را در رنج آفریده ایم.
پروردگار متعال در این سوره ابتدا به شهر مکه قسم یاد می کند. سپس می فرماید: همان شهری که به جهت حضور تو شرافت بیشتری یافته است.
در مورد پدر و فرزند که در این سوره بدان سوگند یاد شده در روایتی از امام صادق (علیه السلام) آمده است که: مراد، آدم (علیه السلام) و فرزندان او از پیامبران و اوصیا و پیروان ایشان است.
برخی گفته اند که مراد حضرت ابراهیم (علیه السلام) و حضرت اسماعیل (علیه السلام) است ولی به نظر می رسد که سخن اول قوی تر است و بدیهی است که در این صورت شامل آن دو بزرگوار نیز می شود.
سوگند به تمام اینها که به راستی انسان در رنج آفریده شده است. یعنی سنت آفرینش این است که زندگی بشر آمیخته با رنج و زحمت باشد تا انسان در میان رنجهای این دنیا استعدادهای خود را آشکار کند و به فعلیت رساند و در اثر مقابله با مشکلات شخصیت او شکل گیرد و پرورش و رشد یابد.
با توجه به اینکه این سوره مکی است، و در زمانی نازل شده است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و تازه مسلمانان از سوی کفار در زیر اتهامات و آزارها و شکنجه های سختی بودند، با این عبارت خداوند پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) خویش و مسلمانان را دلداری و تسکین می دهد و به آنان یادآور می شود که سختی ها برای همه انسانها وجود دارد و اصلا انسان در رنج و سختی آفریده شده است. تا انسان و اولاد او هست و تا زاد و ولد و تولدی هست و تا دعوت به خدا و آیین او هست، از اینگونه آزارها و شکنجه ها همواره بوده و خواهد بود.
البته این تسکین و دلداری نه فقط برای مسلمانان مکه و صدر اسلام، بلکه برای همه زمانهاست.
آنان که از اسلام خویش دفاع می کنند و به ترویج آن همت می گمارند باید آمادگی تحمل سختی ها و مشکلات آن را هم داشته باشند و پایدار و صابر باشند.
در ادامه آیات می خوانیم:
آیا می پندارد که هیچ کس بر او قادر نیست؟ گوید: مال فراوانی را تباه کردم. آیا پندارد که هیچ کس او را نمی بیند؟ آیا ما برای او دو چشم و زبان و دو لب قرار ندادیم؟ و (آیا جز این است که:) هر دو راه (خیر و شر) را به او نشان دادیم؟ پس (آن) گردنه را نپیمود. و تو چه دانی که آن گردنه چیست؟ بنده ای را آزاد کردن، یا در روز گرسنگی به یتیمی خویشاوند یا بینوایی خاک نشین طعام دادن. علاوه بر آن در زمره کسانی باشد که ایمان آورده و یکدیگر را به شکیبایی و رحمت و مهربانی سفارش می کنند. اینانند اهل خیر و سعادت.
نقل شده است که گوینده این سخن که گفت: مال بسیاری را تلف کردم مردی بود که به او ابوالاسدین می گفتند.
او از نظر جسمی بسیار جسمی قوی بود. درباره او گفته اند که وی روی پوست محکمی می ایستاد و مردانی این پوست حیوان را از زیر پایش می کشیدند.
آن پوست تکه تکه می شد اما از زیر پای او نمی آمد ظاهراً وی دارای مال و ثروت نیز بوده است.
وی با داشتن قدرت جسمی بالا و مال و دارایی، خیال می کرد کسی از او قوی تر نیست. آیه پنجم این سوره با عبارت: آیا می پندارد که هیچ کسی بر او قادر نیست؟ این خیال باطل او را رد می کند.
در روایتی آمده است که: او به مردم پول می داد تا پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را بیازارند و از روی افتخار به اصحاب خود می گفت: مال بسیاری در دشمنی محمد هزینه کردم.
عبارت: نفله کردن مال یا تلف کردن مال برای هزینه کردن آن در این کار، از سوی وی، در بردارنده نوعی فخر فروشی اشرافی گری همراه با نوعی بی ادبی و در بردارنده تحقیر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و مسلمانان است.
در آیه هفتم، خداوند او را تهدید می کند که: آیا او گمان می کند که کسی، او را نمی بیند؟ مراد این است که البته خداوندی که عالم و بصیر است وی را می بیند و در روز قیامت به حساب کارهای پلید او خواهد رسید.
سپس آیات ربوبی را در وجود خود وی، یادآور می شود و می فرماید: آیا ما به او چشم و زبان و لب ندادیم؟ و نیز ادامه می دهد: آیا ما دو راه خیر و شر را به صورت شفاف به وی نشان ندادیم. اما او زحمت عبور از گردنه را به خود نداد. گردنه ای که هر کس از آن عبور کند به سعادت می رسد. البته به شرط آنکه دارای ایمان باشد و...
هر کس خواهان سعادت خویش است باید زحمت به خود بدهد و همانند کسی که قله کوه را هدف قرار داده است، باید این مسیر را طی کند.
آری، آنکس که در آرزوی رسیدن به سعادت و بهروزی و کامیابی است، باید گردنه های دشوار آن را نیز بپیماید. آزاد کردن بنده و طعام بینوایان و فقیران و کمک های مالی به درماندگان با وجود علاقه بسیار به دارایی ها، از مراحل دشوار و گردنه های سخت راهی است که انسان ها را به اوج انسانیت و سعادت ابدی و بهشت جاودان می رساند. البته نیز گفته شد که ایمان شرط اصلی آن است.
اصحاب میمنه یا خجستگان، انسانهایی هستند که این راه را برگزیده اند. اما بسیاری از انسانهای نادان، به جای آنکه از هدایت های الهی بهره گیرند و به خدا ایمان آورند و مال خویش را در این امور که ضامن سعادت همیشگی آنان است صرف کنند، توان مالی، جسمی، فکری و تبلیغاتی خویش را در دشمنی با اسلام مصرف می کنند.
تلاش های مذبوحانه نظام های سلطه و سردمداران آنها در عصر حاضر و هزینه های نظامی و اقتصادی و تبلیغاتی آنان در دشمنی با اسلام و مسلمانان از همین قبیل است.
داستان سوره بلد
بحث روایتی - روایاتی درباره قسم به شهر مکه، مراد از (والد و ما ولد)
در مجمع البیان در تفسیر آیه (و انت حل بهذا البلد) نقل می کند که بعضی گفته اند معنایش این است که: تو در این شهر محل (به ضمه میم در مقابل محرم) هستى، و مراد این است که برای تو حلال است که هر کس را که از کفار بخواهی به قتل برسانى، و این فرمان مربوط به روز فتح مکه است که آن جناب مامور به قتال با کفار بود، و خدای تعالی قتال و کشتن کفار را برایش حلال کرد، و خود آن حضرت فرمود: این عمل برای احدی قبل از من حلال نبود، و برای احدی بعد از من نیز حلال نخواهد شد، و برای من نیز بیش از ساعتی از روز حلال نشده، (نقل از ابن عباس و مجاهد و عطاء).
و نیز در ذیل همین آیه نقل کرده که بعضی گفته اند: معنای آیه (لا اقسم بهذا البلد و انت حل بهذا البلد) این است که: من دیگر به این شهر سوگند نمی خورم که تو در آن حلال و بی حرمت شدى، و با اینکه مردمش پاس حرمت عرض تو را نگه نداشتند، دیگر این شهر هم حرمتی ندارد، (نقل از ابی مسلم). و نیز از امام صادق علیه السلام روایت شده.
سپس می گوید: قریش احترام مکه را رعایت می کردند، ولی حرمت محمد صلی اللّه علیه و آله و سلم را پاس نمی داشتند، و بدین جهت بود که خدای تعالی فرمود: (لا اقسم بهذا البلد و انت حل بهذا البلد)، و منظورش این است که مردم این شهر تو را در این شهر بی حرمت کردند، رسالتت را تکذیب نموده دشنامت گفتند، با اینکه اگر کسی پدرشان را می کشت آن قاتل را تعقیب و دستگیر نمی کردند، قاتلان شاخه ای از درخت حرم را به گردن می انداختند و از خطر انتقام ایمن می شدند، و لیکن رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم را (که حرمت مکه به طفیل وجود او بود)، بی احترامی می کردند آن هم به نحوی که با هیچ کس آنطور بی حرمتی روا نمی داشتند، و لذا خدای تعالی این رفتار را بر آنان خرده گرفت.
باز در همان کتاب در تفسیر آیه (و والد و ما ولد) نقل کرده که بعضی گفته اند: منظور از والد حضرت آدم، و از (ماولد) همه انبیاء و اوصیای انبیاء و پیروان ایشان است، نقل از امام صادق علیه السلام.
و نیز در تفسیر قمی در ذیل آیه (یقول اهلکت مالا لبدا) گفته: کلمه (لبد) به معنای مجتمع است.
و در مجمع البیان در تفسیر همین آیه از مجاهد نقل کرده که گفته است: صاحب این سخن حارث بن نوفل بن عبد مناف بود، و قصه چنین بود که گناهی را مرتکب شد و از رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم راه چاره پرسید، حضرت فرمود تا کفاره دهد. حارث گفت ای وای از روزی که بدین محمد در آمدم همه اموالم در کفارات و انفاقات از بین رفت.
روایاتی در ذیل (هدیناه النجدین) و درباره اطعام مسکین و آزاد کردن برده و باز در مجمع البیان است که شخصی به علي علیه السلام عرضه داشت بعضی پنداشته اند که منظور از کلمه (نجدین) در آیه (و هدیناه النجدین) دو پستان مادر است فرمود: نه چنین نیست بلکه منظور خیر و شر است.
و در اصول کافی به سند خود از حمزه بن محمد از امام صادق علیه السلام روایت کرده که از آن جناب پرسیدم: معنای (و هدیناه النجدین) چیست؟ فرمود: راه خیر و راه شر.
مؤلف: در الدر المنثور هم این معنا به چند طریق از علی علیه السلام و انس و ابی امامه و دیگران از رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم نقل شده. و قمی هم آن را در تفسیر خود آورده، اما بدون سند و بدون ذکر امام.
و در کافی به سند خود از جعفربن خلاد روایت کرده که گفت: امام ابو الحسن رضا علیه السلام را رسم چنین بود که وقتی غذا می خورد ظرفی در کنار سفره اش می گذاشت، و نخست از بهترین طعامی که برایش آورده بودند بر می داشت و در آن ظرف می گذاشت، آنگاه دستور می داد آن را به مسکینان بدهند، بعد این آیه را می خواند: (فلا اقتحم العقبه).
و سپس می فرمود: خدای عزوجل می دانست که همه مردم قادر بر بنده آزاد کردن نیستند، و لذا راه دیگری به سوی بهشت برایشان باز کرد، و آن اطعام مسکین است.
و در مجمع البیان روایتی رسیده که اوائل سندش ذکر نشده، و آخر سندش براء بن عازب است که گفته: مردی عرب نزد رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم شد و عرضه داشت: یا رسول اللّه مرا علمی بیاموز که داخل بهشتم کند. فرمود: اگر من کمتر سخن گفتم و منبر را زود ختم کردم تو در عوض مساله خود را پرسیدى، یا بنده ای را آزاد کن و یا رقبه ای را فک کن. عرضه داشت: مگر این دو یکی نیستند؟ فرمود: نه، عتق رقبه این است که انسان همه بهای آن را خودش به تنهایی بپردازد، و فک رقبه این است که دیگری را در پرداختن بهایش کمک کند. و سوم آشتی کردن با کسی که از ارحام است و به تو ستم کرده.
و اگر این هم نشد گرسنه ای را سیر و تشنه ای را سیراب کنی، امر به معروف و نهی از منکر کنی، اگر این را هم نتوانستی زبانت را باز بداری مگر از خیر.
و در تفسیر قمی در ذیل آیه (او مسکینا ذا متربه) می گوید: یعنی مسکینی که جامه خوابی ندارد که او را از آلودگی به خاک نگه بدارد.