
emamian
موشک راهبردی بردبلند و نقطه زن «خیبر» رونمایی شد
موشک خیبر (خرمشهر4) یکی از پیشرفتهترین موشکهای طراحی شده توسط متخصصان سازمان هوافضای وزارت دفاع است که برد آن 2000 کیلومتر بوده و مجهز به سر جنگی از نوع شدید الانفجار با وزن 1500 کیلوگرم است.
این موشک برای ایجاد قابلیتهای تاکتیکی، به یکی از پیشرفتهترین موتورهای سوخت مایع تجهیز گردیده و به نحوی طراحی شده است و موتور در مخزن سوخت قرار گرفته که این امر باعث کاهش طول موشک به حدود 13 متر شده است.
سرجنگی این موشک با طول حدود 4 متر، یکی از بزرگترین و اثر بخشترین سرجنگیهای تولید شده میباشد که قابلیت حمل بیش از یک تن مواد ناریه دارا است.
سرعت بالای اصابت سرجنگی به هدف، باعث می شود سیستم های پدافندی دشمن، قادر به تشخیص و رهگیری و اقدام جهت انهدام سرجنگی نباشند.تفاوت این موشک با سایر نسلهای قبلی خود تامین دقت نقطه زنی در فاز میانی(پرواز بالای جو) است.
ویژگی دیگر این موشک، هدایت میانی آن است به طوری که سیستمهای هدایت موشک پس از ورود به جو خاموش شده و امکان جنگ الکترونیک دشمن روی آن وجود ندارد.
فیلم پرتاب موشک خیبر
موشک خرمشهر، برای اولین بار در 31 شهریور ماه سال 96 و در جریان رژه نیروهای مسلح، رونمایی و اعلام شد این موشک با وزن سرجنگی 1800 کیلوگرم قادر است بهصورت همزمان چند کلاهک را با خود حمل کند که اثرگذاری این موشک را چند برابر میکند.
عبور از خط پدافندی دشمن و هدایت آن از لحظه پرتاب تا نقطه انهدام هدف، خرمشهر را موشکی راهبردی کرده است.
موشک خرمشهر قطر بیشتر و طول کمتری نسبت به سایر موشکهای ایرانی با برد مشابه داشت.
عوامل رواج جهل دینی در بین مردم
یَا ابْنَ جُندب، قدیماً عَمُرَ الجهلُ و قَوِیَ اساسُهُ و ذلکَ لِاتِّخاذِهِم دینَ اللّهِ لَعِباً حتّی لَقَدْ کانَ المُتَقَرِّبُ مِنهم الَیِ اللّهِ بِعَمَلِه یُریدُ سِواهُ اولئکَ هم الظّالِمونَ.
«جهل» در فرهنگ اسلامی
امام صادق(علیه السلام) در این فراز از سخن خود میفرمایند: از دیرباز، بنیان جهل و نادانی قوی گردیده، بازارش رونق گرفته، پایه هایش محکم شده و ریشه دوانده است. سپس یکی از عوامل رونق دهنده بازار جهل و تحکیم آن را این میدانند که دین خدا را به بازی گرفته اند، آن چنان که حتی کسانی که علم خود را وسیله تقرّب به خدا قرار دادهاند نیز مقصد و نیتشان خدایی نیست و دنبال غیر او هستند. حضرت این گونه افراد را با وصف ستم پیشگان معرفی میکند.
برای تبیین این فراز از روایت باید نکاتی روشن شود.
اولا، منظور حضرت از این که میفرمایند: «از دیرباز اساس جهل محکم شده، بازارش رونق گرفته و رواج یافته است» چیست؟
ثانیاً «جهل» به معنای ندانستن یک سلسله مفاهیم یا روابط بین پدیدههای طبیعی است، و این چه ربطی به دین دارد؟ هر قومی از گذشته تاکنون برای شناخت مسایل و پدیدههای عالم زحمت کشیده اند، درس خوانده اند، آزمایش کردهاند و به همان مقدار جهلشان را برطرف کردهاند و به علم دست یافته اند، تا آن جا که در هر رشته، از هندسه و ریاضی و مکانیک و دیگر علوم متخصصانی تربیت نموده اند. پس این سخن که «جهل از قدیم رواج پیدا کرده است، آن هم به دلیل این که دین خدا را به بازی گرفته اند» یعنی چه؟
منظور حضرت صادق(علیه السلام) از «جهل» در این روایت، جهل نسبت به معلومات مادی نیست. از نظر انبیا و اولیا (علیهم السلام) ، معلوماتی که سعادت انسان مرهون یادگیری آنها است این گونه معلومات مادی نیست. دانشهایی که برای نیل به سعادت لازم است و هرکس در هر زمان و در هر شرایطی از زندگی اجتماعی که قرار دارد، باید آنها را فرا بگیرد، مربوط به اعتقادات و اصول دین است؛ شناخت خدا، سرنوشت انسان، جهان آخرت، راه صحیح زندگی و مانند آن، که به وسیله انبیا(علیهم السلام) تبیین میشود.
علمی که بشر بدان نیازمند است این گونه علمها است، و اگر نداشته باشد جاهل است گرچه در سایر زمینهها فیلسوف دهر باشد. کسی که نداند هدف زندگی اش چیست، پس از مرگ به چه عالمی میرود و چه سرنوشتی در انتظار او است، جاهل است، اگرچه سفینههای فضاپیما بسازد.
«جهل» در فرهنگ انبیا و اولیا (علیهم السلام) و قرآن به این مفهوم است. این معنا با آنچه در بین ما متداول است تفاوت دارد.
عامل اصلی رواج جهل دینی در بین مردم
این که چرا مردم این قدر در جهل فرو رفتهاند و از علوم و معارفی که خدای متعال به وسیله انبی(علیهم السلام) در اختیارشان گذاشته کم تر استفاده کرده و میکنند، دلائل گوناگونی دارد.
یکی از دلائل آن، دامن زدن زورمداران و زرمداران به این مسأله است. اگر مردم و جامعه آگاه باشند آنان نمیتوانند به مطامع خود برسند. تعالیم انبیا آگاهی بخش و جهل برانداز و در نتیجه ضد منافع آنان است. از این رو آنان پیوسته در تلاش بوده و هستند که نگذارند دعوت انبی(علیهم السلام) گسترش یابد.
عامل دیگر این است که خود دین داران و کسانی که خود را پیرو پیامبران(علیهم السلام) و حامل علوم و معارف آنان و متولّی دین میدانند، دین را جدّی نمیگیرند، بلکه آن را وسیلهای برای سرگرمی، امرار معاش و دیگر اغراض دنیوی قرار میدهند.
وقتی خود متدیّنان و متولّیان دین، آن را جدّی نگیرند، آیا میتوان انتظار داشت که حرف آنها در دیگران اثر کند؟ مردم به اینها نگاه میکنند، همان راهی را میروند که آنها رفته اند، همان کاری را یاد میگیرند که آنان انجام میدهند، هرچند بازی با دین خدا باشد.
این یکی از عواملی است که مانع رواج دین در جامعه و موجب مسلط شدن جهل بر مردم و محرومیت آنها از معارف و حقایقی میشود که انبی(علیهم السلام) در اختیارشان میگذارند.
آن گونه که تاریخ نشان میدهد و متون دینی نیز مؤیّد آن است، عامل اصلی انحرافات مردم «جهل» بوده است، وگرنه اصل فطرت مردم بر دین و خداپرستی نهاده شده است و آنها به طور ناخودآگاه آن را درک میکنند و از این رو، در پیشگاه آفریدگار جهان کرنش مینمایند.
شاید نتوان موردی را در قرآن پیدا کرد که دلالت کند بر این که برخی از انسانها هیچ دینی نداشته اند؛ همه جا سخن از این است که کسانی بودهاند که بت یا ماه یا خورشید میپرستیده اند، اما موردی را نمیتوان یافت حاکی از این که عدهای هم بودهاند که هیچ پرستشی نداشته اند.
در تحقیقات تاریخی و دیرینه شناسی هم هر قدر تحقیق میشود، مواردی به چشم میخورد که بر وجود ادیان و پرستش اقوام دلالت دارد.
این بدان دلیل است که فطرت مردم بر پرستش آفریدگارشان بنا شده است، اما در اثر عواملی گوناگون، به جهل کشیده میشوند؛ مثلاً، ادعا میکنند خدا دخترانی دارد، که همان فرشتگان هستند، بتها عامل شفاعت ما نزد خدایند و... . خداوند در اشاره به این عقیده خرافی، از قول آنها میفرماید: ما نَعْبُدُهُمْ إِلاّ لِیُقَرِّبُونا إِلَی اللّهِ زُلْفی ؛(۵۲) آنها را عبادت نمیکنیم، مگر برای این که ما را به خدا نزدیک کنند.
یا مثلاً بعضی از چند خداییها که بعدها مسیحیان عقیده به «تثلیت» را از آنها اخذ کردند، به چند خدا اعتقاد داشتند. به همین دلیل، مسیحیان میگویند: حضرت عیسی (علیه السلام) ـ نعوذ بالله ـ پسر خدا است یا میگویند: ما پسران خدا هستیم، پدرمان هم در آسمانها است.
این تعبیرات ناشی از جهل است. این گونه عقاید خرافی در بسیاری از ادیان و مذاهب وجود داشته، از گذشته ترویج میشده، کسانی هم بودهاند که از جهل مردم سوء استفاده میکردهاند و خودشان را واسطه میان خلق و خالق معرفی مینموده اند؛ مثلاً، از مردم پولی میگرفتهاند تا آنها را با خالق یا مسیح(علیه السلام) ارتباط دهند یا گناهانشان را ببخشند! هنوز هم کمابیش در بین مردم از این گونه جهالتها وجود دارد و کسانی نیز از آنها به نفع خود بهره میبرند.
انبیاء (علیهم السلام) آمدند تا جهل مردم را برطرف سازند، تحریفات ادیان گذشته را اصلاح نمایند و اختلافات را حل کنند. قرآن کریم یکی از اهداف بعثت پیامبران(علیهم السلام) را اصلاح انحرافات و تحریفاتی میداند که در دین پدید آمده است:لِیُبَیِّنَ لَهُمُ الَّذِی یَخْتَلِفُونَ فِیهِ.(۵۳)
اما در تفسیر کلام پیامبران(علیهم السلام) هم اختلاف نظر پیش میآید و در نتیجه، عدهای مبتلا به جهالت میگردند. برخی از «تابو»ها به همین نحو به وجود آمده؛ یعنی در اثر جهلی که مردم در زمینه دین و ارتباط با خدا داشته اند.
اما دلیل این که چرا جهل از جامعه ریشه کن نشده، آن است که همیشه عدهای به این جهالتها دامن زده اند، علی رغم اینکه عدهای نیز پیوسته در اصلاح افکار مردم و زدودن جهالت از آنها کوشیده اند. این جهالتها در مردم ریشه دوانده، و محکم شده است.
همانطور که اشاره کردم، از جمله عواملی که موجب رواج جهل در جوامع بوده رفتار دین داران است. وقتی مردم دیدند کسانی که خود را متدیّن معرفی میکنند و پیرو انبی(علیهم السلام) میدانند و برای دین، سینه چاک میکنند، خودشان دین را جدّی نمیگیرند، دچار جهالت میشوند.
در سفری که چندی پیش به امریکای لاتین داشتم، یکی از کشیشها صریحاً میگفت: «مردم این منطقه به حرف ما اسقفها و کشیشها اعتنایی نمیکنند، حرفهای ما را باور ندارند.» بعد به طور خصوصی به من گفت: «نه تنها مردم حرفهای ما را باور ندارند، بلکه خودمان هم این حرفها را باور نداریم.»
از نظر آنها، دین وسیلهای برای زندگی کردن است. به همین دلیل، اگر هم به دروغ بودن آن معتقد نباشند، آن را جدّی نمیگیرند و فقط در حد آداب و رسومی به آن نگاه میکنند که از قِبل آن، ارتزاق میکنند.
بدین ترتیب، دین به صورت بازیچهای در دست آنها درمیآید و برای آن که سفره زندگیشان رنگین شود سعی در تبلیغ آن میکنند و آن را به صورتی برای مردم تفسیر میکنند که خوششان بیاید، تا به آنها اقبال نشان دهند.
گاهی هم این کار خود را این گونه توجیه میکنند که برای دور نشدن مردم از دین، ما مجبوریم آن را این طور تبلیغ کنیم. امروزه کلیساها کمابیش همین کارها را میکنند. بسیاری از اعمال را قبلا حرام میدانستند و با آن مبارزه میکردند، اما وقتی دیدند نمیتوانند در مقابل مردم مقاومت کنند، عقب نشینی کردند و آنها را حلال شمردند! نه به این علت که دلیل جدیدی پیدا کرده اند، بلکه میگویند اگر این کار را نکنیم، همین مقدار اعتقادی را هم که مردم نسبت به مسیحیت دارند از دست میدهند و آن را انکار میکنند! مثلاً، روزه گرفتن به طور کلی از دین مسیحیت طرد شده است.
در پیامی که پاپ در عید پاک گذشته به مسیحیان داد، صریحاً از مردم خواست، حال که روزه غذا نمیگیرند، یک روز «روزه تلویزیون» بگیرند (یعنی یک روز تلویزیون تماشا نکنند) که البته هیچ کس هم به حرف او گوش نداد.
به این صورت، در مسیحیت، یکی پس از دیگری احکام دینی لغو میشود. این کار سابقه تاریخی هم دارد. «اصحاب سبت»، که قرآن از آنها نام میبرد، یکی از اقوام بنی اسرائیل بودند که دین خدا را به بازی گرفتند. آنها از صید ماهی در روز شنبه نهی شده بودند، اما برای آن که هم در ظاهر دستور خدا را اطاعت کرده باشند، هم منفعت اقتصادیشان را به دست آورند، کنار دریا حوضچههایی درست کردند. روزهای شنبه، که به صید نمیرفتند، درِ حوضچهها را باز میکردند، ماهیها که وارد میشدند، درِ آنها را میبستند و روز یکشنبه آنها را صید میکردند. خداوند به دلیل این کارشان، آنها را عذاب کرد و به شکل بوزینه مسخ شدند؛ چون دین خدا را به بازی گرفته بودند: فَقُلْنا لَهُمْ کُونُوا قِرَدَةً خاسِئِینَ.(۵۴)
بنابراین، این قبیل کارها از گذشته سابقه داشته و از طرف دین دارها هم انجام میشده، نه از طرف بی دینها که اصل این مسایل را منکر میشده اند. آنها با دین خدا بازی میکردهاند و در عمل، آن را جدّی نمیگرفته اند. گویی احکام شرعی مثل بعضی آداب و رسوم عرفی است که اگر رعایت نکنند در سرنوشتشان اثری ندارد. مثلاً، همانطور که در عرف، به صورت تعارف و بازی لفظی، به همدیگر میگویند: «قربانت، تصدّقت، نوکرم، ...»، اما حاضر نیستند حتی کمی موی خود را هم برای آن فرد فدا کنند، احکام شرع را هم در مورد نماز و روزه و دیگر مسائل شرعی به همین صورت میدانند. همین هم موجب بدبختی خودشان و مانع آشنایی دیگران با حقایق دین میشود.
وقتی مردم ببینند دین در جامعهای رواج دارد و آثار خوبی بر جای میگذارد، به آن علاقه مند میشوند، اما وقتی کسانی که دم از دین میزنند خودشان اهل عمل نباشند، حرفشان در دیگران اثر نمیکند و موجب بدبینی مردم به دین نیز خواهد شد.
امام صادق (علیه السلام) در وصیت خود، خطاب به شیعیان، نسبت به این مسأله تأکید کرده اند. این توصیه باید نصب العین همه کسانی باشد که ادعا میکنند پیرو ایشان هستند و مذهب ایشان را ترویج میکنند، راه آنان را صحیح میدانند و به آن بزرگواران عشق میورزند.
وظیفه ما در مقابل دین خدا
امروز ما مخاطب این سخن امام صادق(علیه السلام) هستیم و باید دین خدا را جدّی بگیریم؛ هم عقاید مربوط به دین را، هم ارزشهای اخلاقی و هم دستورات عملی آن را. باید مراقب باشیم با احکام خدا بازی نکنیم. هم خودمان نسبت به آنها در عمل بی اعتنایی نکنیم و هم در تفسیر و توضیح آنها درست رفتار نماییم، وگرنه مسؤول جهل و کفر دیگران خواهیم بود.
می گویند: از یکی از علمای یزد پرسیده بودند که چرا این قدر گریه میکنید؟ فرموده بود: «میترسم در قیامت، به من بگویند: مسؤول مسلمان نشدن یهودیان یزد تو هستی؛ اگر رفتارت درست بود، اگر به وظیفهات عمل میکردی، یهودیها از تو میآموختند و مسلمان میشدند.»
این سخنان از کسانی که اهل محاسبه و مراقبه هستند بعید نیست. امام صادق(علیه السلام) نیز ضمن تأیید اصل این مطلب، اعمال برخی دین داران را مسؤول جهل مردم معرفی میکند: یا ابنَ جُندب، قدیماً عَمُرَ الجهلُ ؛ ای پسر جندب، از گذشته، بنیان جهل آباد شده و قَوِیَ اساسُهُ؛ و پایه اش محکم گردیده است، چرا؟ و ذلکَ لِاتّخاذِهِم دینَ اللّهِ لَعِب ؛ به دلیل آن که دین خدا را به بازی گرفته اند.
فرق «لعب» با کار جدّی در این است که در کارهای جدّی، انسان میداند که حقایقی وجود دارد و با واقعیاتی سر و کار دارد؛ مثلاً، غذا که میخورد، میداند گرسنگی واقعاً وجود دارد؛ غذایی هم هست، میخورد تا سیر شود؛ اما در کارهای لعب، انسان به خیال و تصور بسنده میکند؛ مثل گفت وگوهای غیر جدّی و تعارفات معمول که واقعاً نمیگوید: «قربانت، تصدّقت و...».
بر همین اساس، رفتارهای انسان از دو بخش تشکیل میشود: رفتارهای جدّی و واقعی که انسان به لوازم آن مستلزم است، و رفتارهای غیر جدّی و لعب که کاری را جدّی نمیگیرد؛ مانند سرگرمیها یا تعارفات معمول.
کسانی که دین خدا را بازی به حساب میآورند، اعمال عبادی مردم (مثلاً مسجد رفتن آنها) را هم مثل آداب و رسوم و تعارفات معمول، غیر جدّی حساب میکنند، عمل به دستورات و احکام دین را هم بازی میدانند و آنها را به دلخواه مردم تفسیر میکنند تا مردم از آنها خرسند شوند و مشتری بیش تری پیدا کنند.
سایر مردم هم وقتی به اینها نگاه میکنند، نمیتوانند دین را جدّی بگیرند: حتّی لقَدْ کانَ المُتَقَرِّبُ مِنهم اِلیَ اللّهِ بِعلمِه یُریدُ سِواهُ ؛ تا آن جا که کسانی که میخواستند با علمشان (علوم دینی، نه علومی مثل فیزیک و شیمی) به خدا تقرّب پیدا کنند، غیر او را قصد کرده اند. اولئکَ هُم الظّالمونَ ؛ آنان همان کسانیاند که (بر بشریت) ظلم کردهاند (همانگونه که بر خودشان نیز ظلم نموده اند).
رهبر انقلاب اسلامی در دیدار نمایندگان مجلس شورای اسلامی: سرافراز وارد مجلس شدید، سرافراز خارج شوید
رهبر معظم انقلاب اسلامی صبح امروز در دیدار رئیس و نمایندگان مجلس یازدهم، این مجلس را در مجموع و در نگاهی کلی، مجلسی انقلابی، جوان، پرتحرک و دارای مصوبات خوب برای رفع مشکلات کشور خواندند و با تبیین الزامات قانونگذاری از جمله «اثرناپذیری از جوزدگی و ملاحظات جناحی»، گفتند: در سال آخر مجلس، کارهای بزرگی چون بررسی و تصویب برنامه هفتم توسعه، تصویب قوانین لازم برای تحقق شعار سال یعنی مهار تورم و رشد تولید، و بررسی لوایح و طرحهای نیمه کاره را با تلاش بیوقفه به سرانجام برسانید.
حضرت آیتالله خامنهای در آغاز سخنانشان به مناسبت سوم خرداد سالروز آزادسازی خرمشهر، این حماسه معجزهآسا را به آحاد ملت بزرگ ایران تبریک گفتند و با توصیه برای مطالعه کتابهایی که درباره عملیات بیتالمقدس نوشته شده، افزودند: مهمتر از این فتح عظیم، ابتکارات، نقشههای جنگیِ قابل تدریس در دانشگاههای جنگ، فداکاریها و رشادتهای فوق طاقتِ متعارفِ بشر، شهیدان عالیمقام و جریانها و حقایق دیگری هستند که در آن عملیات کمنظیر جاری بود که نباید گذاشت کمرنگ یا فراموش شوند.
ایشان با تکریم عظمت و جایگاه نهاد مجلس، شأن قانونگذاری مجلس را از شأن نظارتی آن بسیار بالاتر و مهمتر برشمردند و با اشاره به ضرورت حیاتی قوانین برای «ایجاد ثبات»، «قابل پیشبینی شدن آینده فرد و جامعه و کشور» و «فراهم شدن امکان برنامهریزی مسئولان»، افزودند: قانونگذاری، ریلگذاری و به تعبیر دقیقتر «جادهسازی» است که مسیر حرکت دیگر قوا را مشخص میکند.
نسبت سیاستهای کلی نظام با قانونگذاری، نکته مهمی بود که رهبر انقلاب در تبیین آن گفتند: سیاستهای کلی که برای همه سلایق و شیوههای مدیریتی ظرفیت حرکت دارد، جهت را مشخص میکند و قانونگذاری مسیرهایی را تعیین میکند که میشود در این جهت مشخص شده، در آنها حرکت کرد.
حضرت آیتالله خامنهای توجه کامل به سیاستهای کلی را در هر نوع قانونگذاری کاملاً ضروری دانستند و گفتند: قانونگذاری هم شیوهها و اصولی دارد که در سیاستهای کلی تقنین ابلاغ شده اما متأسفانه بعد از چندین سال هنوز در مجلس به صورت قانون در نیامده است.
ایشان با استناد به سیاستهای کلی تقنین، «تأویلناپذیری و صراحت»، «اتقان و اتکاء به کار کارشناسی جامع» را از جمله خصوصیات لازم «قانون» خواندند و گفتند: قانون خوب باید قابل اجرا باشد وگرنه شبیه آرزو و اهداف اجرانشدنی میشود.
ثبات قوانین و پرهیز از تغییرات پیدرپی آنها، منقح و روشن بودن، و عدم تعارض قوانین از دیگر بایدها و الزامات قانونگذاری بود که حضرت آیتالله خامنهای با اشاره به آنها افزودند: در بحث «نبایدها» هم جلوگیری از انباشته شدن قوانین مهم است؛ چرا که وقتی قانون در موضوعی زیاد باشد، تکلیف مشخص نیست و همانطور که بارها گفته شده، قانوندانانِ قانونشکن از همین رخنهها به سوءاستفاده میپردازند.
ایشان قانونگذاری به خاطر منافع فلان فرد یا مجموعه را از دیگر آفات قانونگذاری دانستند و در نکتهای دیگر افزودند: در مجلس، «لایحه» باید بر «طرح» اولویت و غلبه داشته باشد؛ چرا که دولت در تقدیم لوایح امکان اجرا شدن آنها را هم در نظر میگیرد.
«اثرپذیری از جوزدگی و فضاسازی تبلیغاتی دشمنان یا اصحاب تبلیغ»، آفت دیگری بود که رهبر انقلاب، نمایندگان را از آن کاملاً منع کردند و افزودند: ملاحظات جناحی و دستهبندیها نیز مطلقاً نباید در بررسی و تصویب قوانین نقش داشته باشد.
ایشان افزودند: البته به دلیل سلایق مختلف، دستهبندی همیشه در مجالس بوده اما نباید گذاشت به صورت دوقطبی درآید و به جای حق و مصلحت، در قانونگذاری تأثیرگذار شود.
حضرت آیتالله خامنهای در جمعبندی این بخش از سخنانشان تأکید کردند: قانون را با سلامت، طهارت، و برای رضایت و نصرت خدا بنویسید که اگر این باشد، حتماً برکت مییابد.
رهبر انقلاب بخش دوم سخنانشان را به ویژگیها و عملکرد مجلس یازدهم اختصاص دادند و گفتند: بعد از ۳ سال، در مجموع این مجلس را همچنان انقلابی، جوان و پرتحرک میدانم؛ البته این نگاه، کلی و بدون در نظر گرفتن استثنائاتی است که ممکن است در مجلس وجود داشته باشد.
شناخت مشکلات کشور و قانونگذاری برای حل آنها، دیگر خصوصیتی بود که ایشان برای مجلس یازدهم برشمردند و گفتند: عمده قوانین برای مبارزه با فساد، رفع تبعیض، رفع انحصار و بهبود فضای کسب و کار و با «قاطعیت و صراحت» تصویب شده است.
حضرت آیتالله خامنهای برخی مصوبات مجلس فعلی را راهبردی دانستند و گفتند: قانون اقدام راهبردی برای لغو تحریمها، مصوبهای اساسی و مهم بود که کشور را از سرگردانی در مسئله هستهای و حالت ندانمکاری نجات داد که نتایج اجرای آن را حتی در عرصه جهانی مشاهده میکنیم.
ایشان قانون حمایت از خانواده و جوانی جمعیت را قانونی بسیار مهم خواندند و افزودند: قانون جهش تولید دانشبنیان هم از جمله مصوبات راهبردی مجلس است.
رهبر انقلاب «سادهزیستی و پرهیز از رفتار اشرافیمآبانه و نگاه بالا به مردم» را ویژگی بسیاری از نمایندگان مجلس دانستند و در عین حال افزودند: البته استثنائاتی در این زمینه هم وجود دارد.
حضرت آیتالله خامنهای با توصیه مؤکد به نمایندگان مجلس برای از دست ندادن ویژگی «نشست و برخاست و تواضع در مقابل آن ها»، افزودند: البته این مسئله با دادن وعدههای غیرقابل تحقق کاملاً متفاوت است.
ایشان سال آخر مجلس را سال حساسی خواندند و گفتند: از جمله گرفتاریهای کشور، سال آخر مجالس است؛ چون نمایندگان در شرف انتخابات و نگاههای مردم قرار میگیرند، اما شما سعی کنید بدون توجه به انتخاب شدن یا نشدن در انتخابات اسفند امسال، کار کنید؛ چرا که آنچه میماند فقط کار برای رضایت پروردگار است.
رهبر انقلاب در بخش پایانی سخنانشان چند توصیه مهم خطاب به نمایندگان مجلس بیان کردند.
ایشان در بیان توصیه اول با اشاره به دوگانه «تقریب یا تخریب» در روابط مجلس با سایر قوا بخصوص دولت، گفتند: در نگاه تخریبی، طرفین به چشم رقیب و با هدف به خاک مالیدن شانه یکدیگر به هم نگاه میکنند که این نگاه چه از طرف دولت و چه از طرف مجلس، خطرناک و مشکلساز است.
ایشان با اشاره به نمونههایی از آثار این نگاه تخریبی که موجب معطل شدن کار کشور میشود، خاطرنشان کردند: در گذشته یکی از رؤسای مجلس شکایت میکرد که دولت چون ترکیب مجلس را مورد نظر خود نمیداند، به مجلس لایحه نمیدهد که البته در اینگونه موارد، راه علاج، تهیه و تصویب طرحها به دست خود مجلس است؛ یا اینکه به دولت قانونی ابلاغ میشود اما آئیننامههای آن تنظیم، و آن قانون اجرا نمیشود. در نگاه تخریبی، مجلس هم در بکارگیری ابزارهای نظارتی مانند سوال، تذکر و استیضاح افراط میکند و مثلاً وزیری که هنوز سه ماه از رأی اعتماد به آن نگذشته است، استیضاح میشود که اینها ناشی از همان نگاه رقیبپنداری است.
حضرت آیتالله خامنهای، نگاه و رویکرد درست را نگاه تقریبی، مکمل بودن و یک پیکره دیدن مجموعه نظام دانستند و افزودند: رویکرد مجلس و دولت باید همکاری و همافزایی باشد. البته این تذکرات را به دولت و قوه قضائیه هم میدهیم اما دولت بار اجرا را بر دوش دارد و با توجه به حجم زیاد کار، مطالبات و توقع از آن، باید مراعات دولت را کرد.
ایشان با تأکید بر خودداری از وارد کردن مناقشات در روابط دولت و مجلس، گفتند: در مواقع همکاری مجلس با دولت، گاهی برخی افراد بداخلاق در مطبوعات و فضای مجازی، مجلس را متهم میکنند که دولتی شده و استقلال خود را از دست داده است ولی نباید به این حرفها که از روی غرض یا بیاطلاعی از مصلحت است، اعتنا کنید.
توصیه بعدی رهبر انقلاب به نمایندگان، «پرهیز از بعضی سختگیریها در قبال وزرای معرفی شده به مجلس» بود که در این زمینه گفتند: در تشخیص صلاحیتها دقت کافی و در حد معقول و منطقی سختگیری کنید اما نه به شکلی که موجب شود وزارتخانه تا مدتها بدون وزیر بماند که اکنون هم چند وزارتخانه وزیر ندارند و به مجلس معرفی خواهند شد.
«همراه کردن تقوا و صداقت با حریّت و صراحت» توصیه دیگر رهبر انقلاب به نمایندگان بود که گفتند: اگر موردی از طریق تذکر دادن به دستگاههای مسئول و اطلاعاتی و دولتی قابل حل است لزومی ندارد علنی بیان شود و در مواردی هم که بیان علنی لازم است، تقوا و صداقت رعایت شود.
حضرت آیتالله خامنهای در نکتهای مهم افزودند: گاهی برخی میخواهند به فلان مسئول سیلی بزنند اما در عمل به مجلس سیلی میزنند در حالی که تعرّض به آبروی افراد و هویت دینی و انقلابی آنها جایز نیست. البته این توصیه مربوط به مردم هم هست ولی ما مسئولان که روی منبرهای بلند نشستهایم و همه صدای ما را میشنوند، باید این ملاحظات را بیشتر رعایت کنیم.
ایشان در توصیهای دیگر با اشاره به سال آخر مجلس یازدهم، به نمایندگان گفتند: نگذارید وجاهتطلبی روی حرفها و اقدامات شما اثر بگذارد و این را که فلان حرف یا فلان کار موجب علاقهمندی مردم و افزایش احتمال رأیآوری میشود، به کلی از ذهن خود خارج کنید که این کار از مجاهدتهای مهم و لازم است.
رهبر انقلاب در توصیه پایانی با تأکید بر به سرانجام رساندن کارهای بزرگ مجلس در سال آخر همچون برنامه هفتم، پیگیری شعار سال، نهایی کردن لوایح نیمهکاره و جبران خلأها و قصورها، خطاب به نمایندگان گفتند: سرافراز وارد مجلس شدید، انشاءالله سرافراز از مجلس خارج شوید.
در ابتدای این دیدار رئیس مجلس شورای اسلامی ضمن بیان گزارشی از عملکرد مجلس یازدهم، «ایجاد نقشه راه برای اولویتبندی در قانونگذاری» را از مهمترین وجوه تمایز این دوره مجلس برشمرد.
بسته تحول قوانین اقتصادی برای اصلاح نظام بانکی؛ تصویب قوانین در حوزههایی نظیر مالیات، مسکن، خودرو، بیمه، شفافیت، کشاورزی و تولید؛ قانون رتبهبندی معلمان، قانون حمایت از خانواده و جوانی جمعیت، طرح اصلاح قانون انتخابات، تصویب کلیات لایحه ارتقا امنیت زنان، طرح نظامبخشی به فضای مجازی و تصویب دو فوریت لایحه حجاب و عفاف از جمله کارنامه تقنینی یا موضوعات در دست بررسی مجلس یازدهم بود که آقای قالیباف درباره آنها توضیح داد.
رئیس مجلس، «خلاقیت در ظرفیتسازی بسترهای نظارتی» را وجه دیگر تمایز این دوره مجلس خواند و افزود: در این دوره، ابزارهای نظارتی همچون «سوال، استیضاح و تحقیق و تفحص» به پشتوانه نظارت میدانی و ستادی و همچنین ناظر بر حل مسائل عینی مردم به کار گرفته شده است.
کنش فعالانه در عرصه دیپلماسی و مقابله حقوقی با تهدیدات خارجی، تلاش برای اصلاح ساختار بودجه با ایجاد سامانه هوشمند بودجهریزی و نظارت جدی بر شرکتهای دولتی دیگر نکاتی بود که رئیس مجلس به آنها اشاره کرد.
عملی که انسان را راهی وادی نفاق میکند
پیامبر خدا (ص):
إنّ الکذبَ بابٌ مِن أبوابِ النِّفاقِ.
دروغ، دری از درهای نفاق است.
مجموعة ورّام، ج ۱، ص ۱۱۳
رمز نامیده شدن کعبه بهعنوان "بیت عتیق" و "بیتالله الحرام"
رمز و رازهایی در مراسم حج وجود دارد که آن را به عنوان یکی از واجبات دینی و فرع مهمی در اسلام قرار داده است. در این میان، اسامی اعمال و مکانها، هر یک دارای رمزهایی هستند که دانستن آنها موجب میشود که به فلسفه و حکمت بسیاری از اعمال واجب حج پی ببریم.
خبرگزاری تسنیم با بهرهگیری از آموزههای دینی و مستندی که در کتاب بحارالانوار تألیف علامه محمدباقر مجلسی، اصول کافی نوشته شیخ کلینی و همچنین کتاب علل الشرایع نوشته علامه محمد بن علی ابنبابویه آمده است، به بررسی برخی از عناوین و نامهای بیتالله الحرام پرداخته است.
چرا کعبه به شکل مربع است؟
از امام حسن مجتبی علیه السلام نقل شده که فرمودند: چند نفر از مردم یهودی به خدمت پیغمبر اسلام صلیالله علیه و آله رفته و از آن حضرت سؤالاتی کردند. ازجمله پرسیدند: «به چه دلیلی کعبه، کعبه نامیده شده است؟» آن حضرت در پاسخ فرمودند: «به این دلیل که در وسط دنیا قرار گرفته است.»
در زمان دیگری افرادی از امام صادق علیه السلام سؤال کردند: «برای چه کعبه، کعبه نامیده شده است؟» آن حضرت پاسخ فرمودند که: «به این علت که چهار گوشه دارد.» دوباره سؤال کردند: «چرا چهارگوش است؟» فرمودند: «زیرا محاذی بیت المعمور است که در آسمانها قرار دارد و بیت المعمور هم چهارگوش است.»
پرسیدند: «به چه دلیلی بیت المعمور چهارگوش است؟» اما صادق علیه السلام در جواب فرمودند: «زیرا محاذی عرش الهی است و آن هم چهارگوش و مربع است.» گفتند: «چرا عرض الهی مربع است؟» فرمودند: «زیرا کلماتی که اسلام بر آن بنا شده، چهار تا است که آنها عبارتاند از: سبحانالله و الحمدالله و لا اله الا الله و الله اکبر».
دلیل نامیده شدن به عنوان بیتالله الحرام
از امام جعفر صادق علیه السلام سؤال شد که: «به چه علتی بیتالله الحرام با این عنوان نامیده میشود؟» آن حضرت در جواب فرمودند: «به این علت که برای مشرکین حرام است که وارد آن شوند.»
دلیل نامیده شده کعبه به عنوان بیت عتیق
شخصی از امام صادق علیه السلام سؤال کرد که: «چرا به کعبه، بیت عتیق میگویند؟» آن حضرت در جواب فرمودند: «به این علت که این خانه در طول سالهای بسیار، از آسیب طوفانها و خطرها در امان مانده و همچنان آزاد و رها پابرجا است. در عین حال هر خانهای دارای ساکنی است، جز کعبه که به نام خدای سبحان است و کسی در آن سکونت ندارد. به همین علت بیت عتیق نامیده میشود.»
آن حضرت همچنین فرمودند که: «کعبه قبل از خلقت انسان وجود داشته و هنگامی که حضرت آدم ابوالبشر خلق شد، خدای متعال حجرالأسود را از بهشت فرستاد و بیت مروارید سفید و درخشندهای بود. خدای متعال آن را به سوی آسمانها بالا برد و نشانه و جای آن بر روی زمین باقی ماند. مدتی بعد، خداوند متعال حضرت ابراهیم و حضرت اسماعیل علیهماالسلام را مأمور کرد تا پایههای بیت را در همان محلی که نشانههای آن باقی مانده بود، بسازند.»
نخستین گروه از حجاج ایرانی عازم سرزمین وحی شدند
مراسم بدرقه نخستین گروه از زائران حج تمتع 1402 که از طریق شهر فرودگاهی حضرت امام خمینی(ره) عازم مدینه منوره شدند سه شنبه شب (2 خرداد) با حضور سرپرست حجاج ایرانی، رئیس سازمان حج و زیارت و چند تن از مسئولان این حوزه و جمعی از مسئولان کشوری و لشکری و زائران کاروانهایی از تهران برگزار شد.
در این مراسم حجتالاسلام والمسلمین سیدعبدالفتاح نواب نماینده ولی فقیه در امور حج و زیارت ضمن تقدیر از تمامی دستگاهها، نهادها و سازمانهای لشکری و کشوری فعال و یاریگر در زمینه برگزاری مراسم حج تمتع خطاب به زائران گفت: خدا را شاکر باشید که توفیق زیارت مرقد منور نبوی، قبرستان بقیع و مسجدالحرام نصیب تان شده است.
وی همچنین درتوصیه هایی به زائران گفت: زائر هوشیار کسی است که برای لحظات حضورش در سرزمین وحی برنامه داشته باشد و بتواند بیشترین بهره معنوی را از این سفر ماندگار ببرد.
سرپرست حجاج ایرانی گفت: شما به شهری می روید که فاطمه اطهر(س) و ائمه (علیهم السلام ) حضور داشته اند. به شهری می روید که امام حسن(ع) و امام حسین(ع) در آن متولد شده اند. به شهری می روید که پیامبر مهربانی و رحمت در آن حضور داشته است. پس قدر لحظات حضور در این شهر را بدانید.
حجت الاسلام والمسلمین نواب با تاکید بر این که عمر این سفر بسیار کوتاه است و زائران باید از آن بهترین استفاده را ببرند، ادامه داد: روزها به سرعت خواهد گذشت، بنابراین برای فرصت حضور در سرزمین وحی جدول زمانبندی داشته باشید.
وی با بیان این که افراد زیادی از شما انتظار دارند یاد و دعای شان کنید، گفت: برای رسیدن به این هدف فهرستی از این افراد را داشته باشید و در اماکن زیارتی برایشان نماز بخوانید و دعا کنید تا آنها را در ثواب عبادات خود شریک کرده ثواب بیشتری ببرید.
نماینده ولی فقیه در امور حج و زیارت به برخی توصیه ها در خصوص احترام به زائران بیت الله الحرام اشاره کرد و گفت: خدای بزرگ به پیامبر رحمت و مهربانی فرمود شما به زائرانی که به حضورتان می آیند سلام کن و به آنها بشارت بده که خداوند بر خویش لازم کرده است که برای آنها درود و رحمت و محبت قرار بدهد.
سرپرست حجاج ایرانی بر زدودن کدورت ها از دل در آستانه سفر به سرزمین وحی تاکید کرد و خطاب به زائران اظهار داشت: اگر از بستگان و عزیزانتان به خاطر کدورتی که بوده خداحافظی نکرده اید تا در خاک ایران هستید تماس بگیرید و کدورت ها را برطرف کنید چرا که به زیارت پیامبری می روید که نهایت محبت و مهربانی است.
وی با برشمردن خصوصیات اخلاقی پیامبر مهر و محبت خاطرنشان کرد: او که پیامبر خوبیهاست برای زئرانش از خدای بزرگ طلب مغفرت می کند و خدا هم که تواب و رحیم است گناه زائران را خواهد بخشید.
حجت الاسلام و المسلمین نواب با تاکید دوباره بر این که زائران سفر «بیداری» و «هوشیاری» را در پیش دارند، گفت: باید طوری برنامه ریزی کنید که حتی یک لحظه از این سفر معنوی را از دست ندهید. بعد از پایان این سفر حسرت ها شروع می شود و زائر با خودش می گوید ای کاش از زیارت اماکن مقدس بیشتر بهره می بردم.
وی ادامه داد: در این سفر برای فرزندانتان دعا کنید . همانطور که مقام معظم رهبری تاکید کردند، زیارت و حظ معنوی بردن در این سفر را به بازارگردی و خرید مقدم بدانید و قدر قرائت قرآن و اقامه نماز در مسجدالنبی و مسجدالحرام را بدانید.
نماینده ولی فقیه در امور حج و زیارت با آرزوی این که خدای بزرگ این سفر را برای همه زائران سفر با معنویت و انس بیشتر با قرآن قرار بدهد از جوانترها خواست در طول سفر به بزرگترها کمک کنند چرا که خدمتگزاری به زائران ثواب و ارزش خاص خود را در درگاه الهی دارد.
سیدعباس حسینی: همه شرایط مهیای پذیرش حجاج کشورمان می باشد
رئیس سازمان حج وزیارت نیز با اشاره به اینکه نیروهای ستادی و عملیات اجرایی در مدینه منوره و مکه مکرمه مستقر شده اند، تاکید کرد که همه شرایط مهیای پذیرش زائران کشورمان می باشد.
سید عباس حسینی که دیگر سخنران آیین بدرقه نخستین گروه زائران حج تمتع ۱۴۰۲ در فرودگاه حضرت امام (ره) بود، ضمن تقدیر از تمامی دستگاههای همکار در برنامه ریزی و خدمتگزاری به زائران کشورمان گفت: از تمامی دست اندرکاران در بعثه مقام معظم رهبری و سازمان حج وزیارت که در جهت ارتقاء سطح خدمت رسانی به حجاج تلاش می کنند تشکر و قدردانی می کنیم.
وی افزود: سازمان حج و زیارت و سازمان هواپیمایی با کمک و همکاری یکدیگر در بازه زمانی حدود یک ماهه از ۲۱ ایستگاه پروازی کار انتقال حجاج به عربستان را انجام می دهند و برنامه ریزی دقیقی برای انتقال و بازگشت زائران صورت گرفته است.
رئیس سازمان حج و زیارت با بیان اینکه نیروهای ستادی و عملیات اجرایی در مکه و مدینه مستقر شده اند، گفت: همه برنامه ریزی ها صورت گرفته و تمامی دست اندرکاران بعثه مقام معظم رهبری و سازمان حج تلاش می کنند تا عزیزان دغدغه ای در رابطه با مسکن، هواپیما، حمل و نقل و... نداشته باشند و با آسایش و سلامت به اعمال و مناسک خود بپردازند و از چشمه جوشان معرفت بهره بگیرند.
حسینی با اشاره به بیانات اخیر رهبر معظم انقلاب در دیدار با کارگزاران حج وزیارت گفت: اهتمام به فرمایشات ایشان با این مضمون که توجه به ابعاد سیاسی، اجتماعی و معنوی حج داشته باشند که از برکاتش مودت، محبت و همدلی و اطلاع از موضوعات جهان اسلام است لازم می باشد و ان شاءالله همه این موضوع را سرلوحه قرار دهیم و با توصیه ایشان بتوانیم به خوبی از فضای معنوی حرم ها استفاده کنیم.
وی افزود : با توجه به توصیه های مقام معظم رهبری شرکت در نماز جماعت و پرهیز از بازار گردی مورد توجه زائران قرار گیرد.
رئیس سازمان حج و زیارت خطاب به زائران گفت: همانگونه که آیین نامه ها و قوانین مربوط به زمان اعزام را رعایت می کنید به قوانین کشور میزبان نیز احترام بگذارید.
حسینی تصریح کرد: زائران عزیز ضمن توجه به قوانین کشور میزبان به صحبت و راهنمایی های مدیران و روحانیون کاروان ها توجه کنند تا سفری در کمال آرامش داشته باشند .
سعید چلندری: 30 درصد حجاج ایرانی از ترمینال سلام اعزام می شود/ توفیق بزرگی نصیب مان شده است
مدیرعامل شهر فرودگاهی امام خمینی(ره) تاکید کرد بزرگترین توفیق برای او و همکارانش خدمتگزاری به زائرانی است که عازم سرزمین وحی هستند.
سعید چلندری شامگاه سه شنبه در مراسم بدرقه نخستین کاروان های زائران ایرانی عازم به حج 1402 گفت: این که توفیق خدمتگزاری زائران سرزمین وحی نصیب بنده و همکارانم شده را مزد خدمت خود می دانیم و افتخار می کنیم که خدمتگزار این عزیزان هستیم.
وی با اشاره به اینکه ترمینال سلام به طور اختصاصی برای اعزام حجاج و زائران عتبات عالیات در نظر گرفته شده است، ادامه داد: تمام تلاش ما این است که بتوانیم در حد اعلا خدمت رسانی به زائران خانه خدا داشته باشیم.
وی با ارائه آماری از اعزام زائران از ترمینال سلام گفت: زائران 10 استان از شهر فرودگاهی امام خمینی اعزام خواهند شد که حدود 30 درصد از کل زائران را شامل می شود. این عملیات از بامداد روز چهارشنبه آغاز خواهد شد و تا اول تیرماه ادامه دارد.
چلندری ادامه داد: در طول این مدت 135 پرواز عملیات انتقال حجاج را انجام خواهد داد و و 3 مرداد هم عملیات برگشت حجاج پایان خواهد یافت.
وی به آمادگی ناوگان هوایی برای اعزام حجاج اشاره کرد و گفت: از سه ماه قبل که انجام حج تمتع قطعی شد بازسازی و ترمیم هواپیماها آغاز گردید و هم اکنون همه شرایط برای سفر حجاج آماده است.
کاپیتان محمدی بخش: ماموریت بزرگی برعهده بخش هوایی کشور است
رئیس سازمان هواپیمایی کشوری از عملیات انتقال زائران به سرزمین وحی به عنوان بزرگترین و مهمترین ماموریت یک سال این سازمان یاد کرد.
کاپیتان محمدی بخش با بیان این که ماموریت بزرگی بر عهده فرزندان بخش هوایی کشور گذاشته شده است، گفت: تمام تلاش ما این است که از این ماموریت بزرگ با سربلندی و موفق خارج شویم.
وی با اشاره به تعداد پروازهایی که صورت خواهد گرفت، ادامه داد: از همکارانم انتظار دارم که ایمنی و سلامت پروازها ، ارائه خدمات دقیق و بهترین تسهیلات را در اولویت کارهای خود قرار دهند.
رئیس سازمان هواپیمایی کشوری افزود: با توجه به گستردگی پروازها، 20 فرودگاه کشور در کنار شهر فرودگاهی امام خمینی(ره) با برنامه ریزی دقیق به استقبال این ماموریت رفته اند تا بزرگترین و مهمترین ماموریت خود در طول سال را با صحت و سلامت کامل انجام دهیم.
محمدی بخش با درخواست از زائران که او و همکارانش را از دعای خیرشان محروم نکنند در پایان تاکید کرد: تمام عوامل سازمان هواپیمایی کشور بسیج شده اند تا این ماموریت بزرگ و کار پیچیده را با سلامت و سربلندی انجام دهند.
این گزارش حاکیست، نخستین کاروان های زائران ایرانی برای انجام مناسک حج تمتع پیش رو طی مراسمی با بدرقه حجتالاسلام والمسلمین سید عبدالفتاح نواب نماینده ولیفقیه در امور حج و زیارت و سرپرست حجاج ایرانی، سید عباس حسینی رئیس سازمان حج و زیارت، محمد محمدی بخش رئیس سازمان هواپیمایی کشوری، سردار محسن عقیلی فرمانده پلیس فرودگاههای کشور، سعید چلندری مدیرعامل شهر فرودگاهی امام خمینی(ره)، شمس الدین فرزادی پور مدیرعامل ایران ایر و جمعی از مسئولان کشوری و لشکری با یک فروند هواپیمای شرکت ایران ایرفرودگاه بینالمللی امام خمینی(ره) را به مقصد فرودگاه مدینه ترک کردند.
رفتار مردمی پيامبر اکرم در قرآن
در اين واقعيت نمي توان ترديد كرد كه پيامبر اعظم(صلی الله علیه و آله) از چهره هاي محبوب جهان بشريت بود، هم در حيات و هم بعد از ارتحالش.
او آنچنان محبوب بود كه به هنگام وضو، مسابقه بود براي گرفتن زيادي آب وضوي پيامبر و گاه كار به زد و خورد می كشيد. (1) در ماجراي صلح حديبيّه "عروة بن مسعود" كه به نمايندگي از قريش براي مذاكره با پيامبر(ص) آمده بود. به سران قريش چنين گزارش داد:
"من شاهان بزرگ را ديده ام، قدرتهاي بزرگي مانند قدرت كسري قيصر روم، سلطان حبشه را مشاهده كرده ام و موقعيت هيچكدام را ميان قوم خود مانند «محمّد» نديده ام. من با ديدگان خود ديدم كه ياران او نگذاشتند قطره آبي از وضوي او به زمين بريزد و براي تبرك آن را تقسيم نمودند. اگر موئي از محمّد بيفتد فوراً آن را بر می دارند بنابراين سران قريش بايد در اين موقعيت فكر و تأمّل كنند."(2) اين تنها نمونه اي اندك از محبوبيت گسترده پيامبر(ص) در زمان حياتش بود.
بعد از ارتحال نيز روزبروز بر محبوبيتش افزوده شده تا آنجا كه امروز بيش از يك ميليارد و پانصد ميليون انسان با كمال افتخار خود را پيرو حضرت دانسته و هر روز چند بار شهادت به رسالت او می دهند.
راز محبوبيّت پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)
سؤال اين است كه راز اين محبوبيّت چه بود؟ بايد اين راز را در دو بخش جستجو كرد:
1- بخشي از اين راز را بايد خدائي دانست، او بود كه محبت پيامبر را در دلها قرار داد:
"انّ الّذين آمنوا و عملوا الصالحات سيجعل لهم الرحمن ودّاً"(3) تحقيقاً كساني كه ايمان آورده و كارهاي شايسته انجام داده اند خداوند رحمن محبتي براي آنان در دلها قرار می دهد.
اين سنت خداوند است كه محبت مؤمنان را در دلها قرار می دهد و پيامبر در قلّه ايمان و عمل صالح قرار داد.
در حديثي از پيامبر(ص) می خوانيم: "انّ اللّه اذا احبّ عبداً دعا جبرئيل فقال يا جبرئيل انّي احبّ فلاناً فاحبّه قال فيحبّه جبرئيل ثم ينادي في اهل السماء انّ اللّه يحّب فلاناً فاحبّوه قال فيحبّه اهل السماء ثم يوضع له القبول في الارض؛ و انّ اللّه اذا ابغض عبداً دعا جبرئيل فقال يا جبرئيل انّي ابغض فلاناً فابغضه، قال فيبغضه جبرئيل ثم ينادي في اهل السماء انّ اللّه يبغض فلاناً فابغضوه قال فيبغضه اهل السماء ثم يوضع له البغضاء في الارض. "(4)
هنگامي كه خداوند كسي از بندگانش را دوست دارد به جبرئيل می گويد من فلان كس را دوست دارم پس او را دوست بدار، جبرئيل او را دوست خواهد داشت سپس در آسمانها ندا می دهد كه اي اهل آسمان خداوند فلان كس را دوست دارد و به دنبال آن همه اهل آسمان او را دوست می دارند سپس پذيرش اين محبت در زمين منعكس می شود و هنگامي كه خداوند كسي را دشمن بدارد به جبرئيل می گويد من از او متنفرم او را دشمن بدار پس جبرئيل او را دشمن می دارد سپس در ميان اهل آسمانها ندا می دهد كه خداوند از او متنفر است او را دشمن داريد، همه اهل آسمانها از او متنفر می شوند سپس انعكاس اين تنفر در زمين خواهد بود.
2- دومين راز محبوبيت را بايد در رفتار و عملكرد مردمي ديد؛ رفتار و عملكردي كه مولي علي(علیه السلام) چنين توصيف می كند:
"خالطوا النّاس مخالطة ان متم معها بكوا عليكم و ان عشتم حنّوا اليكم."(5)
با مردم چنان زندگي كنيد كه اگر مرديد بر شما بگريند و آنگاه كه در كنار آنان بسر می بريد به شما عشق بورزند. "
اسوه اين رفتار، رفتار پيامبر اعظم(صلی الله علیه وآله) و امامان معصوم سلام اللّه عليهم اجمعين است، آنها در حياتشان كاملاً محبوب بودند و در مماتشان هم همه را داغدار می كردند.
خلق عظيم
قرآن كريم پيامبر(ص) را به "خلق عظيم" می ستايد: "و انك لعلي خلق عظيم"(6) و تو صاحب اخلاق عظيم و برجسته اي هستي.
"خلق" از ماده خلقت از نظر تمامي اهل لغت بمعني سجيّه است. سجيّه هم به معناي صفاتي است كه از انسان جدا نمی شود و همچون خلقت و آفرينش انسان می گردد. "عظيم" نشانگر كمال و بي مانندي اين صفت است زيرا هيچ پيامبري به چنين صفتي توصيف نشده است. اين گوياي آن است كه اخلاق و خوي پيامبر(ص) عجين با شخصيت و سرشت آن حضرت بود نه امري موقت و گذرا.
سياق آيات گوياي آن است كه از مصاديق بارز اين "خلق عظيم" واكنش بزرگوارانه پيامبر(ص) در برابر تهمتها و افتراهاي مخالفان بويژه تهمت جنون كه در آيه دوم سوره قلم آمده می باشد ولي لفظ اطلاق دارد و گوياي اخلاق بلند حضرت در تمامي عرصه هاست و اگر در برخي روايات بر سخاوت و حسن خلق حضرت (7) و در برخي ديگر بر عفو و سعه صدر(8) حضرت تأكيد كرده اين تنها تأكيد بر برخي از مصاديق است نه منحصر كردن در آنها.
آري پيامبر اكرم(ص) بحق معجزه اخلاق بود. و علاوه بر عنايت خداوند همين ويژگي برترين راز محبوبيّت پيامبر(ص) و نفوذ حضرت در عمق دلها بود. پيامبري كه رسالتش تكميل فضائل اخلاقي است (9) خود بايد "خلق عظيم" داشته باشد.
رفتار مردمی
از مصاديق بارز اين خلق عظيم "رفتار مردمي" است. در روايتي از حضرت امام حسين(علیه السلام) آمده است كه از: پدرم اميرمؤمنان علي(علیه السلام) درباره ويژگي زندگي پيامبر و اخلاق او سؤال كردم پدرم مشروحاً به من پاسخ فرمود؛ در بخشي از اين حديث آمده است:
"كان دائم البُشر، سهل الخُلق، ليّن الجانب، ليس بفظّ و لاغليظ و لا ضحّاب و لا فحاش و لا عيّاب و لامدّاح يتغافل عما لا يشتهي فلايؤيس منه ولايخيب فيه مؤمليه" حضرت با همنشينان دائماً خوشرو، آسان گير و ملايم بود هرگز خشن، سنگدل، پرخاشگر، بد زبان، عيبجو، و متملق نبود هيچكس از او مأيوس نمی شد و هر كس به در خانه او می آمد نوميد باز نمی گشت.
"قد ترك نفسه من ثلاث: المراء و الاكثار و ما لايعنيه" سه چيز را از خود رهانيده بود: 1- بگو مگوهاي بي ثمر 2- پرگوئي 3- دخالت در كاري كه به او مربوط نبود.
"و ترك النّاس من ثلاث: كان لايذمّ احداً و لا يعيّره ولايطلب عثراته ولاعورته".
و سه چيز را در مورد مردم از خود دور كرده بود: 1- از كسي بدگوئي نمی كرد 2- كسي را سرزنش نمی فرمود 3- لغزشها و عيوب پنهاني مردم را جستجو نمی كرد.
"ولايتكلم الّا في ما رجا ثوابه اذا تكلّم اطرق جلسائه كانّما علي رؤسهم الطير فاذا سكت تكلّموا ولايتنازعون عنده"
هرگز سخن نمی گفت مگر در مورد مواردي كه ثواب الهي را اميد داشت، در موقع سخن گفتن به قدري نافذ الكلمة بود كه همه سكوت اختيار می كردند و تكان نمی خوردند و به هنگامي كه ساكت می شد آنها به سخن در می آمدند اما نزد او هرگز نزاع و مجادله نمی كردند(10)
"قرآن كريم" به بخشهائي از رفتار مردمي حضرت اشاره كرده است، از جمله:
1. سوز و عشق به مردم
پيامبر اكرم(ص) از صميم جان دلسوز مردم بود و تمام آرزويش هدايت مردم بود.
"لقد جاءكم رسول من انفسكم عزيز عليه ما عنتّم حريص عليكم بالمؤمنين رؤف رحيم." (11) تحقيقاً رسولي از خود شما به سويتان آمد كه رنجهاي شما بر او سخت است و اصرار بر هدايت شما دارد و نسبت به مؤمنان رؤف و مهربان است.
در اين آيه شريفه نهايت سوز و عشق پيامبر(ص) به مردم با واژه هاي ذيل بيان شده:
الف: "من انفسكم" پيامبري برخاسته از بين شما و داراي روح انساني همانند شما. اين واژه گوياي شدّت ارتباط پيامبر(ص) با مردم است گوئي كه پاره اي از جان مردم در شكل پيامبر(ص) ظاهر شده است.
ب: "عزيز عليه ما عنتم" رنج و گرفتاري شما مايه رنج و تأثر شديد اوست او غمخوار شماست.
يعني او نه تنها از ناراحتي شما خشنود نمی شود كه بی تفاوت هم نخواهد بود او به شدّت از رنجهاي شما رنج می برد و اگر اصرار بر هدايت شما و جنگهاي طاقت فرسا و پرزحمت دارد آن هم براي نجات شما و براي رهائي تان از چنگال ظلم و ستم و گناه و بدبختي است.
ج: "حريص عليكم" او در سعادت و سربلندي شما سراز پا نمی شناسد.
"حرص" در لغت به معناي شدّت علاقه به چيزي است، در آيه متعلّق حرص حذف شده و اين دليل بر عموم است يعني او به هرگونه خير و سعادت شما عشق می ورزد، حريص بر هدايت شماست، حريص بر تعليم شماست و.. .
د: "بالمؤمنين رؤف رحيم" او نسبت به مؤمنان رؤف و مهربان است "رئوف" است نسبت به فرمانبرداران. "رحيم" است نسبت به گنهكاران (12) و بعيد نيست كه اين دو واژه مانند فقير و مسكين باشند كه هنگامي كه جدا ذكر شوند دو معنا داشته باشند ولي وقتي به تنهائي ذكر شوند هر كدام معناي ديگر را دار د اميرمؤمنان علي(علیه السلام) در روايتي ضمن ادلّه اثبات افضليت رسول خدا می فرمايد:
"... و لقد كان ارحم الناس و ارأفهم فقال اللّه تبارك و تعالي لقد جاءكم رسول من انفسكم.. . بالمؤمنين رؤف رحيم."
به تحقيق رسول خدا دلسوزترين و مهربانترين مردم بود پس خداي تبارك و تعالي فرمود براي شما پيغمبري از خودتان آمد كه.. . با مؤمنان دلسوز و مهربان بود (13)
تا آنجا پيامبر غم امت را می خورد كه گاه جان پيامبر در معرض خطر قرار می گرفت.
"فلعلّك باخع نفسك علي آثارهم ان لم يؤمنوا بهذا الحديث اسفا" (14) گوئي می خواهي به خاطر اعمال آنان خود را از غم و اندوه هلاك كني اگر به اين گفتار ايمان نياورند.
"لعلك باخ نفسك الّا يكونوا مؤمنين" (15) گوئي می خواهي خود را هلاك كني كه چرا اينها ايمان نمی آورند.
"باخع" از ماده بخع به معناي هلاك كردن خويشتن از شدّت غم و اندوه و به تعبير ديگر دق مرگ نمودن است. در مقائيس اللّغة آمده آنگاه گفته می شود "بخع الرجل نفسه" كه او خويشتن را بخاطر خشم شديد و شدّت ناراحتي هلاك سازد (16)
اين دو آيه گوياي حرص شديد پيامبر بر هدايت مردم و جانفشاني حضرت در اين مسير است، آيه گوياي آن است كه پيامبر به جهت سرنوشت و پايان بدكافران در تأسف و رنجي عميق بود. گويا پيامبر(ص) به شخصي تشبيه شده كه می بيند عزيزترين افرادش از او جدا می شوند و او با حسرت از پشت سرشان به آنان نگاه می كند.
2. برخورد مهرآميز با مردم
ديگر خوي پيامبر(ص) در رابطه با مردم برخورد مهرآميز است. برخورد مهرآميز يعني نرمخوئي، يعني گذشت، يعني مدارا، پيامبر مظهر اين همه بود.
"فبما رحمة من الله لنت لهم و لو كنت فظاً غليظ القلب لانفضّوا من حولك فاعف عنهم واستغفر لهم و شاورهم في الامر فاذا عزمت فتوكّل علي اللّه انّ اللّه يحبّ المتوكّلين." (17) به بركت رحمت الهي در برابر آنان نرم شدي و اگر خشن و سنگدل بودي از اطراف تو پراكنده می شدند پس آنها را ببخش و براي آنها آمرزش بطلب و در كارها با آنان مشورت كن اما هنگامي كه تصميم گرفتي بر خدا توكل كن زيرا خداوند متوكلان را دوست دارد.
"لنت" از ماده "لين" به معناي مهرباني و خوشخوئي است. "فظّ" به معناي كسي است كه سخنانش تند و خشن است. "فظاظت" خشونت در گفتار است.
"غليظ القلب" كسي كه سنگدل است كه مربوط به خشونت عملي است از آيه شريفه استفاده می شود پيامبر داراي اخلاقي خوش و اهل مدارا با مردم و به دور از هرگونه سنگدلي و خشونت بود و سرچشمه اين خلق و خوي رحمت الهي بود كه خداوند در دل پيامبر(ص) نهاده بود. و اين از عوامل گرايش مردم به حضرت بوده و اين ويژگي يك رهبري موفق است.
زيرا كه شخصي كه در مقام رهبري قرار گرفته اگر خشن، تندخو، غير قابل انعطاف و فاقد روح گذشت باشد به زودي در برنامه خود مواجه با شكست خواهد شد، مردم از دور او پراكنده می شوند و از وظيفه رهبري باز می ماند. اميرمؤمنان علي(ع) فرمود: "آلة الرئاسة سعة الصدر؛ (18) ابزار رهبري گشادگي سينه است. "
در همين راستا دستور عفو و گذشت از لغزشهاي آنها و نيز طلب آمرزش براي آنان را صادر كرده و براي زنده كردن شخصيت مسلمانان دستور مشورت و نظرخواهي از آنان را داده است.
شأن نزول آيه مسلماناني هستند كه عليرغم شعارهاي فراواني كه در عرصه جهاد می دادند از صحنه جنگ گريختند و عامل شكست مسلمانان در اين جنگ شدند، آنان بعد از جنگ در آتش افسوس و ندامت می سوختند. آيه شريفه پيامبر(ص) را مأمور به گذشت از آنها و احترام به شخصيّت آنها می نمايد. اين يعني مهر با مردم حتي با لغزش آنان!!
"و منهم الّذين يؤذون النبي و يقولون هو اذن قل اذن خير لكم يؤمن باللّه و يؤمن للمؤمنين و رحمة للّذين آمنوا منكم و الّذين يؤذون رسول اللّه لهم عذاب اليم" (19)
از آنها كساني هستند كه پيامبر را آزار می دهند و می گويند او آدم خوش باوري است بگو خوش باور بودن او به نفع شماست ولي بدانيد او به خدا ايمان دارد و مؤمنان را تصديق می كند و رحمت است براي كساني از شما كه ايمان آورده اند و آنها كه رسول خدا را آزار می دهند، عذاب دردناكي دارند.
اين آيه نيز از آياتي است كه "برخورد مهرآميز" پيامبر را با مردم تبيين می كند.
در شأن نزول آيه آمده است كه: گروهي از منافقين دورهم نشسته سخنان ناهنجار درباره پيامبر می گفتند يكي از آنان گفت: اين كار را نكنيد زيرا می ترسيم به گوش محمّد(صلی الله علیه و آله و سلم) برسد و او به ما بد بگويد و مردم را بر ضد ما بشوراند. يكي از آنان كه نامش "جلاس" بود گفت مهم نيست ما هرچه بخواهيم می گوئيم و اگر به گوش او رسيد نزد وي می رويم و انكار می كنيم و او از ما می پذيرد زيرا محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) آدم خوش باور و دهن بيني است و هركس هرچه بگويد قبول می كند در اين هنگام آيه فوق نازل شد و به آنان پاسخ گفت (20)
منافقان از اين برخورد مهرآميز پيامبر(ص) سوء استفاده می كردند و پيامبر را ساده لوح و زودباور می خواندند.
"اذن" در اصل به معني گوش است و به كسي گفته می شود كه به هر سخني گوش فرا دهد و زود باور كند و به اصطلاح "گوشي" باشد. در حالي كه اين برخورد پيامبر نه از سر ساده لوحي و زودباوري بلكه برخاسته از رحمت و سعه صدر نبوي است ولي پر واضح است پيامبر(ص) تنها ترتيب اثر به سخنان مؤمنان می دهد. ولي سخنان ديگران را با اينكه می داند نادرست است رد و تكذيب نمی كند تا از اين رهگذر آبروي آنها حفظ شده، شخصيت آنها خرد نشده و عواطفشان جريحه دار نگردد.
تواضع و فروتني پيامبر(صلی الله علیه و آله)
تواضع راز رفعت و محبوبيت است؛ رسول اكرم(ص) فرمود: "... انّ التواضع يزيدُ صاحبه رفعة فتواضعوا يرفعكم اللّه... ؛(21) تواضع و فروتني وسيله سربلندي و سرافرازي است، تواضع كنيد تا خداي متعال مقام شما را بلند گرداند. "
ملاي رومي گويد:
آب از بالا به پستي در رود آنگه از پستي به بالا بر رود
گندم از بالا بزير خاك شد بعد از آن او خوشه چالاك شد
دانه هر ميوه آمد در زمين بعد از آن سرها برآورد از دفين
از تواضع چون به گردون شد به زير گشت جزو آدمي حيّ دلير
پس صفات آدمي شد آن جماد بر فراز عرش پرّان گشت شاد
كز جهان زنده زاول آمديم باز از پستي سوي بالا شديم(22)
پيامبر اكرم(ص) در قلّه تواضع قرار داشت. "كان صلي اللّه عليه و آله اشدّ الناس تواضعاً في علوّ منصبه" (23) با اينكه حضرت از مقام فوق العاده والائي برخوردار بود در عين حال بيشترين تواضع را داشت.
او در حقيقت امر خداوند را امتثال می كرد كه: "واخفض جناحك للمؤمنين"(24). . . و بال عطوفت خود را براي مؤمنين فرودآر. "واخفض جناحك لمن اتبعك من المؤمنين" (25) بال محبت و مهرت را براي مؤمناني كه از تو پيروي می كنند بگستر.
تعبير "خفض جناح" كنايه زيبائي از تواضع و محبت و ملاطفت است همانگونه كه پرندگان به هنگامي كه می خواهند نسبت به جوجه هاي خود اظهار محبت كنند آنها را زير بال و پر خود می گيرند و هيجان انگيزترين صحنه عاطفي را مجسم می سازند آنها را در مقابل حوادث و دشمنان حفظ می كنند و از پراكندگي نگه می دارند.
تواضع پيامبر آنچنان بود كه همگان خود را نزد پيامبر(ص) محبوب می ديدند تا آنجا كه گاه دختر بچه اي كه در مدينه متولد شده بود دست پيامبر(ص) را می گرفت و رها نمی كرد مگر آنكه پيامبر را به آنجا كه می خواست می برد: "كانت الوليدة من ولائد المدينة تأخذ بيد رسول اللّه و لا ينزع يده منها حتي تذهب به حيث شاءت".(26)
پيامبر(ص) به همه سلام می كرد و آغازگر آن بود. ابن شهرآشوب می نويسد: ".. . ويبرأ من لقيه بالسلام" (27) پيامبر(ص) به هر كس برخورد می كرد آغازگر سلام بود.
حضرت عنايتي خاص به سلام بر كودكان داشت تا به امّت بياموزد كه شخصيّت كودكان نيز پاس داشتني است، فرمود:
"خمس لاادعهن حتي الممات.. . و التسليم علي الصبيان لتكون سنّة من بعدي" (28) پنج خصلت را تا هنگام مرگ ترك نخواهم كرد.. . از جمله آنها سلام كردن بركودكان است تا پس از من روش عمومي باشد(و به عنوان سنت اسلامي مردم به آن رفتار كنند).
پيامبر خوش نمی داشت كه كساني پشت سر حضرت راه بيفتند و می فرمود اين زمينه ساز كبر است. " (29) او با همگان غذا می خورد و دعوت همگان را براي اين امر می پذيرفت ولو فقيرترين باشند. (30)
كارهاي شخصي درون خانه را خودش انجام می داد، شتر را تغذيه می كرد، خانه را جارو می زد، شير گوسفند را می دوشيد، كفشش را تعمير می كرد، لباسش را وصله می زد و.. . (31)
تواضعهاي ناپسند
با اين همه پيامبر تواضع از جايگاه عزت را ارزش می ديد، نه تواضع از جايگاه ذلت، يا غير خدائي و در يك كلمه پيامبر تواضع نابجا را نكوهيده می دانست. بر اين اساس اجازه تواضعهاي ذيل را نمی داد:
1- تواضعي كه بوي ذلّت بدهد
پيامبر(ص) فرمود: "طوبي لمن تواضع للّه في غير منقصته" (32) خوشابحال كسي كه تواضعش از سر ذلت نباشد.
2- تواضع در برابر متكبران
حضرت فرمود: "اذا رأيتم المتواضعون من امتي فتواضعو لهم و اذا رأيتم المتكبرين من امتي فتكبروا عليهم فان ذلك لهم مذلة و صغاء"(33) هرگاه متواضعان امت مرا ديديد در مقابلشان تواضع كنيد و زماني كه با متكبران برخورد كرديد بر آنها تكبر كنيد كه اين رفتار موجب ذلت و خواري متكبران می شود.
3- تواضع در برابر ثروتمندان بخاطر ثروتشان
پيامبر(ص) فرمود: "من اتي ذاميسرة فتخشع له طلب ما في يده ذهب ثلث دينه" (33) آنكس كه سراغ ثروتمندي بيايد و براي بدست آوردن ثروتش در برابرش تواضع كند دو ثلث دينش بر باد رفته است.
4- تواضع در مقابل كافران
مؤمنان در برابر كافران: "اشداء علي الكفار" (34) بر آنان سخت اند ".. . اعزّة علي الكافرين.. . (35) در برابر كافران عزيز و نيرومند.
در روايتي آمده است ابودجانه انصاري ژست متكبرانه گرفته در برابر كافران راه می رفت، پيامبر(ص) فرمود: "انّ هذه لمشية يبغضها اللّه تعالي الّا عند القتال" (36) خداوند اين شيوه راه رفتن(متكبرانه) را مبغوض می دارد مگر در جنگ (چون در جنگ بايد در مقابل كافران ژست متكبرانه داشت. "
بنابراين بايد از پيامبر بزرگ آموخت كجا جاي تواضع پسنديده است و كجا جاي تواضع ناپسند و هر كدام را در جاي خود به كار بست.
مشورت با مردم
مشورت با مردم علاوه بر آنكه استفاده از عقل و انديشه ديگران در كارهاست، نوعي تكريم شخصيت طرف مشورت هم هست.
مولي علي(علیه السلام) فرمود: "من استبدّ برأيه هلك و من شاور الرجال شاركها في عقولها" (37) كسي كه استبداد به رأي داشته باشد هلاك می شود و كسي كه با مردان مشورت كند در عقل آنها شريك شده است. معناي مشورت اينست كه او را صاحب نظر ديده قابل مشورت و نظرخواهي می داند.
مشورتهاي فراوان پيامبر اكرم(ص) كه برخي از محققان آنرا تا 11 مورد نقل كرده اند، (38) هرگز براي استفاده از انديشه ديگران در كارها نبوده است زيرا حضرت "عقل كل" بوده و نيازي به مشورت با مسلمانان نداشته بلكه مشورتهاي حضرت دو انگيزه را دنبال می كرده است، يكي تكريم شخصيت ياران و دوم اسوه قرار گرفتن اين امر تا آنها كه در مقامات بالا قرار دارند مشورت كردن را دون شأن خود ندانند. (39)
"... و شاورهم في الامر... " (40) با آنان در آن كار مشورت كن. اين امري كه پيامبر مأمور به مشورت در آن عرصه بود، امر جنگ و شيوه دفاعي و امثال آن بود، يعني در اموري كه مربوط به مردم است با آنان مشورت كن نه در احكام الهي اينها امور خدائي است و ربطي به مردم ندارد و اين از مسلّمات سيره نبوي(ص) است كه پيامبر اكرم(ص) هرگز در احكام الهي با مردم مشورت نمی كرد و صرفاً تابع وحي بود، لذا مسلمانان هرگز به خود اجازه نمی دادند در مورد يك حكم الهي اظهار نظر كنند، آري در تطبيق آن اظهار نظر می كردند.
اين نكته گفتني است كه در مشورتها تصميم گيرنده نهائي شخص نبي اكرم(ص) بود، "فاذا عزمت فتوكل علي اللّه... "(41) به هنگام تصميم نهائي بايد توكّل بر خدا داشته باشي. اين گوياي آن است كه بررسي مطالعه جوانب مختلف مسائل اجتماعي بايد به صورت دست جمعي انجام گيرد اما هنگامي كه طرحي تصويب شد، بايد اجراي آن اراده واحدي به كار افتد در غير اينصورت هرج و مرج پديد خواهد آمد. زيرا اگر اجراي يك برنامه به وسيله رهبران متعدد بدون الهام گرفتن از يك سرپرست صورت گيرد قطعاً مواجه با اختلاف و شكست خواهد شد به همين جهت در دنياي امروز نيز مشورت را به صورت دست جمعي انجام می دهند اما اجراي آن را به دست دولتهائي مي سپارند كه تشكيلات آنها زير نظر يك نفر اداره می شود. (42)
نمونه هاي ديگري از رفتار مردمي پيامبر در قرآن هست كه به علّت ضيق مجال بهمين مقدار بسنده می كنيم.
__________________________________
پی نوشت:
1. التبرك، ص 61 تأليف مرحوم آية اللّه احمدي ميانجي، در اين كتاب نمونه هاي فراواني دراين عرصه آورده است مراجعه شود.
2. السيرة النبوية، عبد الملك بن هشام الحميرى المعافرى (م 218)، تحقيق مصطفى السقا و ابراهيم الأبيارى و عبد الحفيظ شلبى، بيروت، دار المعرفة، بى تا، ج 2، ص 314؛ تاريخ طبرى ، محمد بن جرير طبرى (م 310)، ترجمه ابو القاسم پاينده، تهران، اساطير، چ پنجم، 1375ش ، ج 2، ص 274 و 275، فروغ ابديت، ج 2، ص 189.
3. سوره مريم، آيه 96.
4. في ظلال القرآن، ج 5، ص 454.
5. نهج البلاغه، حكمت 10.
6. سوره قلم، آيه 4.
7. تفسير نورالثقلين، ج 5، ص 391، حديث 23.
8. تفسير نورالثقلين، ج 5، ص 389، حديث 12.
9. اين مضمون با عبارات مختلف از پيامبر اكرم(ص) روايت شده است. از جمله:
الف - "انما بعثت لاتمم مكارم الاخلاق" من تنها براي تكميل فضائل اخلاقي مبعوث شده ام. (كنزالعمال، ج 3، ص 16).
ب - "انما بعثت لاتمم حسن الاخلاق" (همان).
ج - "بعثت بمكارم الاخلاق و محاسنها" (بحار الانوار، ج 66، ص405).
10. معاني الاخبار، ص 83 "باب معاني الفاظ وردت في صفة النبي"حديث 1.
11. سوره توبه، آيه 128.
12. بنابر يك تفسير.
13. ارشادالقلوب،ترجمه رضایی،معاصر،اسلاميه،اخلاق، ج 2، ص 407 ؛ بحار الأنوار، علامة المجلسي ، سال چاپ : 1403 - 1983 م ، ناشر : دار إحياء التراث العربي - بيروت - لبنان، ج 16، ص 342، حديث 33.
14. سوره كهف، آيه 6.
15. سوره شعراء، آيه 3.
16. مقائيس اللّغة، ج 1، ص 206.
17. سوره آل عمران، آيه 159.
18. نهج البلاغه، حكمت 176.
19. سوره توبه، آيه 61.
20 . مجلسي، بحارالانوار، ج 22، ص 95، حديث 38 و جلد 22، ص 38 و 39؛ درالمنثور، ج 3، ص 253 (دارالمعرفة) ؛ مجمع البيان ذيل آيه فوق ؛ تفسير الميزان، ج 9، ص 323.
21. بحارالانوار چاپ بيروت،همان، ج 72، ص 119.
22. مثنوي معنوي، دفتر سوم، ص 404.
23. المحجة البيضاء، ج 4، ص 151.
24. سوره حجر، آيه 88.
25. سوره شعراء، آيه 115.
26. مرآة العقول، ج 8، ص 199.
27. مناقب آل ابي طالب، ج 1، ص 147.
28. بحارالانوار، همان، ج 16، ص 220؛ شيخ صدوق، خصال ج 1، ص 246.
29. كنزالعمال، ج 8878.
30. مرآة العقول، ج 8، ص 209.
31. همان.
32. بحارالانوار، ج،همان، 77، ص 90.
33. جامع السعادات، ج 1، ص 363.
34. بحارالانوار، ج،همان، 73، ص 165.
35. سوره فتح، آيه 29.
36. سوره مائده، آيه 54.
37. بحارالانوار، ج،همان، 73، ص 202.
38. نهج البلاغه، حكمت 162.
39. معالم الحكومة الاسلاميه فصل ششم "خصائص الحكومة الاسلامية و ميزانها".
40. مجمع البيان، ج 1، ص 527.
41. سوره آل عمران، آيه 159
42. همان.
ولایت در آیات و روایات با تأکید بر منابع اهل سنت
مسئله جانشینی پیامبر، یکی از پرنزاع ترین و دامنه دارترین مسائلی است که از رحلت پیامبر تا کنون ذهن اندیشمندان دو فرقه بزرگ تشیع و تسنن را به خویش مشغول داشته است. اهل تسنن با استناد به بلوغ فکری مردم، همة وقایع تاریخی و آیات و احادیثی که به نوعی مسأله جانشینی را مطرح می کند، توجیه می نمایند و متفکران شیعی با استناد به متن دین و کتاب خدا اثبات می کنند که پیامبر این امر مهم را به هیچ رو فروگذار نکرده است. مقاله پیش رو جانشینی پیامبر را در آیات و روایات تفسیری با تأکید بر منابع اهل سنت کاویده است.
معارف
مقدمه
پس از رحلت پیامبر اکرم(ص) در مسئله جانشینی آن حضرت بین اصحاب اختلاف افتاد و این باعث شد تا مسلمانان به دو گروه تقسیم شوند.
گروهی که معتقد بودند پیامبر(ص) جانشینی برای خود تعیین نکرده و آن را بر عهده امت گذاشته است. طرفداران این نظریه «اهل سنت» نامیده شدند. گروهی دیگر معتقد شدند که رسول اکرم(ص) به امر الهی جانشین خود را تعیین و کراراً او را به مردم معرفی کرده است. طرفداران این نظریه «شیعه» نامیده شدند. بنابراین شکی نیست که هر دو گروه به وجود رهبر و حاکم پس از پیامبر اذعان دارند، با این تفاوت که در مکتب اهل سنت امامت یک مقام عرفی و شرایط امام در حد شرایط یک مقام معمولی است، آنان قداستی را که برای پیامبر اکرم(ص) قائلند برای جانشین او قائل نیستند لذا از نظر آنان انتخاب امام از راههای متعدد (بیعت، شورا و...) امکان پذیر اما در مکتب شیعه منصب امامت امتداد رسالت پیامبر(ص) است و امام باید از سوی خدا تعیین ونصب گردد در این مکتب، فلسفه بعثت پیامبران با فلسفه نصب و تعیین امام از طرف خدا یکی است و علم و عصمت از شرایط اساسی هر دو مقام است.
بین طرفداران این دو مکتب منازعات و مناظرات فراوانی برای اثبات ادعایشان در گرفته و کتاب های متعددی نگاشته شده است. آنچه در این نوشتار منظور نگارنده است این که از طریق برخی از آیات و روایات که در کتب شیعه و اهل سنت نقل شده، اثبات نماید که نصب امام از طریق نص محقق شده و نمی توان در مقابل نص اجتهاد کرد.
آیه ولایت
«اِنََّما وَلِیُّکُمُ اللهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یُقیموُنَ الصَّلوهَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وهُمْ راکِعُونَ؛[۱] سرپرست و ولی شما، تنها خداست و پیامبر او و آنها که ایمان آورده اند، همانها که نماز را برپا می دارند، و درحال رکوع زکات می دهند.
معنای «ولی»
«ولی» در لغت، گاه به معنای دوست و گاه به معنای حاکم است. به گفته راغب اصفهانی ریشه اصلی آن به این معنا است که دو چیز در کنار هم قرار گیرند و فاصله ای میان آنها نباشد، اگر به کسر واو بخوانیم (وِلایت) به معنای نصرت و اگر با فتح واو خوانده شود (وَلایت) به معنای صاحب اختیار است.
با در نظر گرفتن قرائن، به دو دلیل کلمه «ولی» در آیه پیشگفته به معنای صاحب اختیار است.
۱. اضافه کلمه «ولی» به کسی که نیاز به ولایت دارد، قرینه ای است بر این که مقصود از «ولی» همان مالک الامر است مانند «ولی الصغیر» یعنی کسی که مالک امر صغیر است یا «ولیَ المراة» یا «ولیّ المجنون»....
همچنین اسناد «ولی» به کسی که سلطنتش بر دیگری عقلاً یا شرعاً ثابت است، قرینه قطعی است بر اینکه مقصود همان مالک الامر است، مانند سلطنت پروردگار و سلطنت رسول اکرم(ص) بر مردم به جهت اینکه او رسول خدا و خلیفه خداست. وقتی که معلوم شد «ولی» نسبت به خدا و رسول او(ص) به معنای صاحب اختیار است، پس نسبت به « الَّذینَ آمَنُوا» نیز که عطف بر رسول الله(ص) می باشد به دلیل شراکت حکم معطوف و معطوف علیه به معنای صاحب اختیار خواهد بود.
۲. «انّما» از ادات حصر است و چون ولایت به سایر معانی منحصر در خدای متعال و رسول خدا و زکات دهنده در حال رکوع نیست، معلوم می گردد که این ولایت فقط به معنای مالک الامر است که منحصر در خدا و رسول خدا(ص) و مؤمن زکات دهنده در حال رکوع است[۲]
مقصود از «الذین آمنوا»
آیه به طور مشخص افراد مورد نظر را تعیین نمی کند، از این رو لازم است در این باره به پیامبر اکرم(ص) و روایات او مراجعه نمود؛ زیرا ایشان تنها مرجع تفسیر و تبیین مجملات و نقاط ابهام قرآن است. چنانکه قرآن کریم می فرماید: «وَ اَنْزَلْنا اِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنّاسِ ما نُزِّلَ اِلَیْهِم»[۳]
علاوه بر مفسرین امامیه که همگی شان نزول آیه شریفه را در مورد علی(ع) می دانند، بسیاری از مفسرین و محدثین اهل سنت از جمله: واحدی، زمخشری، فخر رازی، سیوطی و آلوسی[۴] با نقل روایاتی نزول آیه را در شان علی(ع) می دانند که برای رعایت اختصار از نقل همه روایات چشم پوشی کرده، به ذکر برخی از آنها اکتفا خواهیم کرد.
الف) روایات اهل سنت
۱. ابن عباس می گوید: نزدیک ظهر بود که عبدالله بن سلام به همراه تعدادی از مسلمانان وارد منزل رسول خدا(ص) شده از مشکلات خویش به آن حضرت شکایت کردند.
در این حال آیه «ولایت» بر پیامبر نازل شد. پیامبر اکرم(ص) آیه را بر آنها تلاوت نمود، آنان عرض کردند: ما به ولایت خدا و رسول و مؤمنین راضی شدیم. در این هنگام بلال اذان گفت و پیامبر اکرم(ص) روانه مسجد شد. مردم در مسجد مشغول نماز بودند، بعضی در حال قیام و رکوع وبعضی در حال سجده بودند، آن حضرت سائلی را دید که در بین مردم دور می زند و تقاضای کمک می نماید، پیامبر او را صدا زد و سوال کرد: آیا کسی به تو چیزی داد؟ عرض کرد آری. حضرت سوال کرد: چه چیزی به تو داد؟ عرض کرد: انگشتری از نقره، پیامبر پرسید: چه کسی این انگشتر را داد؟ پاسخ داد: آن مردی که در حال قیام است، پیامبر نگاه کرد دید او علی بن ابی طالب(ع) است. باز پرسید در چه حالی انگشتر را به تو عطا کرد؟ گفت: در حال رکوع، سپس پیامبر اکرم(ص) آیه شریفه را تلاوت نمود.[۵]
«سیوطی» نیز در «الدر المنثور»[۶] این مسأله را نقل کرده و در پایان می نویسد: وقتی که رسول خدا از سائل پرسید: چه کسی به تو کمک کرد؟ سائل گفت: آن مردی که در حال قیام است(و با دست به سوی علی(ع) اشاره کرد). حضرت پرسید در چه حالی به تو کمک کرد؟ عرض کرد در حال رکوع، پیامبر فرمود: او علی بن ابی طالب(ع) است و تکبیر گفت و این آیه را تلاوت نمود: «وَ مَن یَتَوَلَّ اللهَ وَ رَسُولَه وَ الَّذینَ آمَنوا فَاِنَّ حِزْبَ اللهِ هُمُ الْغالِبُونَ»[۷]
۲. حاکم حسکانی در «شواهد التنزیل» بیست و چهار روایت در این باب و از طرق مختلف در ذیل آیه شریفه نقل کرده است و از جمله کسانی که از آنها حدیث نقل کرده است، «ابن عباس»، «عماربن یاسر»، «جابربن عبدالله انصاری»، «امیر المؤمنین علی بن ابی طالب(ع)»، «مقدادبن اسود کندی» و «ابوذر غفاری» می باشند.[۸]
۳. فخر رازی در تفسیر کبیر سه حدیث آورده و از ابوذر نقل می کند که آیه ولایت در شان علی(ع) نازل شده است. [۹]
مرحوم علامه امینی شأن نزول این آیه را درباره علی(ع) از حدود بیست کتاب اهل سنت آورده و منابع دقیق آنها را نقل کرده است،[۱۰] و در کتاب احقاق الحق نیز، همین معنا از کتب زیادی نقل شده است. [۱۱]
روایات اهل سنت را با ترجمة اشعار «حسّان بن ثابت» شاعر معروف عصر پیامبر(ص) که این مطلب را به عنوان یک مساله مسلم تاریخی در اشعار خود آورده و در بسیاری از کتب بزرگان اهل سنت نیز نقل شده است به پایان می رسانیم.
«ای علی تو بودی که در حال رکوع زکاتی بخشیدی، جان به فدایت ای بهترین رکوع کنندگان»
«و به دنبال آن خداوند بهترین ولایت را درباره تو نازل کرده وآن را در قرآن مجیدش تبیین نمود.» [۱۲]
ب) روایات امامیه
از طریق شیعه روایات زیادی مبنی بر اینکه آیه در شأن علی(ع) است نقل شده است و مرحوم کلینی در کافی و مرحوم بحرانی در تفسیر برهان که فقط از طریق امامیه بیست روایت نقل می کند و ما فقط به نقل یک حدیث اکتفا می کنیم. ابوالجارود از امام باقر(ع) نقل می کند که آن حضرت در مورد آیه ولایت فرمود: گروهی از یهودیان مانند عبدالله بن سلام، اسید بن ثعلبه، ابن یامین و ابن صوریا اسلام آوردند و به حضور پیامبر اکرم(ص) شرفیاب شدند و عرض کردند: ای رسول خدا(ص) حضرت موسی(ع) یوشع بن نون را به عنوان وصی خود قرار داد، وصی شما کیست و چه کسی بعد از شما سرپرست و صاحب اختیار ما خواهد بود؟ در این هنگام آیه شریفه «اِنَّما وَلیُّکُمُ اللهُ وَ رَسُولُهُ ...» نازل شد. پیامبر خدا(ص) فرمود: بلند شوید تا به مسجد رویم وقتی که به مسجد رسیدند، فقیری را مشاهده کردند که در حال خروج از مسجد بود، پیامبر فرمود: ای سائل آیا کسی به تو چیزی عطا کرد؟ فقیر گفت: آری این انگشتر را، فرمود: چه کسی این انگشتر را به توداد؟ پاسخ داد: آن مردی که در حال نماز است. فرمود: در چه حالی انگشتر را به تو داد؟ گفت: در حال رکوع، در این هنگام پیامبر اکرم تکبیر گفت و به دنبال آن حضرت، اهل مسجد نیز تکبیر گفتند، سپس پیامبر خدا فرمود: بعد از من «ولیّ» و سرپرست شما علی بن ابی طالب است. و آنها نیز گفتند! ما راضی شدیم به اینکه خداوند پروردگار ما باشد و اسلام دین ما، و محمد(ص) پیامبر ما و علی بن ابی طالب(ع) صاحب اختیار و سرپرست ما، و سپس این آیه نازل شد وَ مَن یَتَوَلْ اللهَ وَ رَسولَه ... [۱۳].
بیان علامه طباطبائی
علامه طباطبائی در تفسیر المیزان در مورد دلالت این آیه بر ولایت علی(ع) می گوید: آیه شریفه مورد بحث، سیاقی داردکه از آن استفاده می شود، ولایت نسبت به خدا و رسول و مؤمنین به یک معنا است؛ چون به یک سیاق ولایت را به همه نسبت داده است و موید این مطلب این جمله از آیه بعدی است که، «فَاِنَّ حِزْبَ اللهِ هُمُ الغالِبُونَ»[۱۴] برای اینکه این جمله دلالت و یا دست کم اشعار دارد بر اینکه مؤمنین و رسول خدا(ص) از این جهت که تحت ولایت خدایند، حزب خدایند و چون چنین است پس سنخ ولایت هر دو یکی و از سنخ ولایت خود پروردگار است و خداوند متعال برای خود دو سنخ ولایت نشان داده، یکی ولایت تکوینی و دوم ولایت تشریعی. آنگاه در آیات دیگری این ولایت تشریعی را به رسول خدا استناد می دهد و سپس در آیه مورد بحث، همان ولایت را برای امیرالمؤمنین(ع) اثبات می کند، پس در اینجا چهار دسته از آیات قرآنی هست.
الف) آیاتی که اشاره به ولایت تکوینی خدای متعال دارد مانند:
«اَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ اَوْلِیاءَ فَاللهُ هُوَ الْوَلیُّ»[۱۵]
ب) آیاتی که برای خدا ولایت بر تشریع شریعت، هدایت، توفیق و ... را ثابت می کند:
«اَللهُ وَلیُّ الَّذینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ الیَ النُّورِ»[۱۶]
ج) آیاتی که ولایت تشریعی خداوند را برای رسول خدا ثابت می کند و قیام به تشریع و دعوت به دین و تربیت امت و قضاوت در بین آنان را از شئون رسالت وی بر می شمارد مانند: آیه شریفه «الَنَّبِیُّ اَوْلی بِالْمؤمنینَ مِنْ اَنْفُسِهِمْ»[۱۷] و آیاتی دیگر در سوره های نسا، شورا، جمعه، نحل و احزاب.[۱۸]
خلاصه مضمون این آیات این است که رسول خدا(ص) نیز ولایت دارد که امت را به سوی خدا سوق دهد و در بین آنها حکومت و فصل خصومت کند و همان گونه که اطاعت خدا بر مردم واجب است، اطاعت او نیز بدون قید و شرط واجب است، پس برگشت ولایت آن حضرت به ولایت تشریعی خدا و اطاعت او اطاعت خداست، و آیات «اَطیعُوا اللهَ وَ اَطیعُوا الرَّسُولَ وَ اُولیِ الاَمْرِ مِنْکُم».[۱۹]
و «وَ ما کانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَهٍ اِذا قَضَی اللهُ وَ رَسُولُهُ اَمْراً اَنْ یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَهُ مِنْ اَمْرِهِمْ»[۲۰] بر این امر دلالت دارند.
د) آیاتی که همان ولایت رسول خدا را برای امیرالمؤمنین، علی(ع) اثبات می کند. یکی از آنها همین آیه مورد بحث است که بعد از اثبات ولایت تشریعی برای خدا و رسول با واو عاطفه عنوان «الَّذینَ آمَنُوا» را که جز بر امیرالمؤمنین(ع) منطبق نیست به آن دو عطف نموده و به یک سیاق این سنخ ولایت را(که گفتیم، در هر سه مورد ولایت واحده است؛ البته برای پروردگار متعال، به طور اصالت، و برای رسول خدا و امیرالمؤمنین(ع) به طور تبعیت و به اذن خدا) اثبات می کند.
اگر معنای ولایت در این یک آیه نسبت به خداوند، غیر از معنای آن نسبت به « الَّذینَ آمَنُوا » بود،(صرف نظر از اینکه این یک نحو غلط اندازی و باعث اشتباه بود) جا داشت کلمه ولایت نسبت به «اَلَّذینَ» تکرار شود، تا ولایت خدا به معنای خود و آن دیگری هم به معنای خود استعمال گردد چنانچه نظیر این مطلب، در آیه «قُلْ اُذُنُ خَیْرٍ لَکُم یُؤْمِنُ بِاللهِ وَ یُومِنُ لِلْمُؤْمِنینَ»[۲۱]رعایت شده است.
در این آیه لفظ «یؤْمِنُ» برای اینکه در هر جمله معنای خاصی داشته، تکرار شده است. [۲۲]
نتیجه بحث
حاصل اینکه هر ولایتی که در آیه ولایت برای خداوند متعال و رسول او ثابت است، برای علی(ع) نیز ثابت خواهد بود. قطعاً ولایت خداوند و رسول خدا(ص) به معنای ولایت تشریعی(مالک الامر و صاحب الاختیار) می باشد، پس همچنین ولایت تشریعی نیز برای امیرالمؤمنین به اثبات می رسد. و چون کس دیگری غیر از علی(ع) به عنوان ولی المؤمنین بعد از پیامبر اکرم(ص) معرفی نشده است، پس آن حضرت خلیفه بلافصل رسول خدا(ص) خواهد بود.
پاسخ به چند پرسش
عده ای بر استدلال به این آیه اشکالاتی را مطرح کرده اند که در این بخش اشکالات مهم آنها بررسی می شود.
اشکال اول: آلوسی اشکال می کند که موصول ها و ضمیرهای آیه به صورت جمع اند مانند « الَّذینَ آمَنُوا» و « الَّذینَ یُقیمُونَ» و «یُؤتُونَ» و «وَ هُمْ راکِعُونَ» با این حال چگونه بر یک فرد تطبیق می گردد.
پاسخ:
اولاً: استعمال لفظ جمع بر شخص واحد با انطباق یک قانون کلی بر فرد واحد تفاوت دارد. توضیح اینکه زمانی جمع را اطلاق و واحد را اراده می کنند، و در حقیقت لفظ جمع در واحد استعمال می شود و زمانی به قانونی کلی و عمومی اشاره می شود و از آن به طور عموم خبر داده می شود در صورتی که آن قانون جز بر یک نفر منطبق نمی گردد و این دو با هم متفاوت اند. آن اطلاقی که در عرف سابقه ندارد اولی است و نه دومی و کاربرد وجه دوم در عرف شایع است و آیه مورد بحث نیز از این قبیل است یعنی در آیه ولایت به طور کلی گفته شده که پس از پیامبر اکرم(ص) چه کسانی بر امت اسلامی ولایت دارند، در حالی که شرایط آن را فقط یک نفر داراست. [۲۳]
ثانیاً: مشابه آیه فوق که در آیه به صورت جمع آمده و در خارج تنها یک نفر را شامل می شود بسیار است به عنوان نمونه به موارد زیر می توان اشاره کرد:
الف) در آیه مباهله کلمه «نِسائَنا»[۲۴] به صورت جمع است در حالی که مقصود فقط فاطمه زهرا(ع) است، زیرا زن دیگری در جریان مباهله حضور نداشت.
ب) در آیه «یَقُولُونَ نَخْشی اَنْ تُصیبَنا دائِرَهٌ»[۲۵] گویندة این حرف به اعتراف علمای عامه یک نفر به عنوان عبدالله بن ابُی، رئیس منافقان بوده است، ولی به صورت جمع آمده است.
ج) در آیه «یَسئَلُونَکَ ماذا یُنْفِقُونَ»[۲۶] «یَسئَلُونَ» به صورت جمع آمده در حالی که پرسشگر یک نفر به نام عمروبن جموح بوده است.
و بسیاری از آیات دیگر که علامه امینی در «الغدیر» بیست آیه را ذکر می کند. [۲۷]
اشکال دوم: اگر ولایت در آیه به معنای صاحب اختیار باشد لازم است علی(ع) در زمان حضور پیامبر(ص) نیز این ولایت را داشته باشد، در صورتیکه بالاتفاق علی(ع) در عصر پیامبر مقام ولایت به معنای حاکمیت و رهبری فعلی مسلمین را نداشت. [۲۸]
پاسخ:
پاسخ این اشکال روشن است، در تعبیرات روزمره بسیار دیده می شود که اسم یا عنوانی به افرادی که نامزد مقامی بوده یا به مسئولیتی انتخاب شده اند اطلاق می شود یا به تعبیر دیگر بالقوه دارای آن مقام اند نه بالفعل. مثلاً کسی در حال حیات خود یک نفر را به عنوان(وصیّ) خود تعیین می کند و با اینکه هنوز در حال حیات است، می گوید فلانی وصیّ من یا قیم اطفال من است.
اطلاق وصیّ، خلیفه و جانشین به علی(ع) در حال حیات رسول خدا(ص) نیز به همین صورت بوده است که پیامبر(ص) به اذن خداوند در حال حیات خود، علی(ع) را برای این امر نصب کرد و خلافت او را برای بعد از رحلتش تثبیت نمود شبیه این مطلب در داستان «یوم الانذار» دیده می شود. طبق نوشته مورخان و محدثان اسلامی اعم از اهل سنت و شیعه، پیامبر اکرم(ص) آن روز اشاره به علی(ع) کرد و فرمود: «این برادر و وصیّ و جانشین من در میان شماست، سخن او را بشنوید و فرمانش را اطاعت کنید».[۲۹]
اشکال سوم: حصر ولایت در علی(ع) حتی بنابر مذهب شیعه هم صحیح نیست؛ زیرا به ائمه دوازده گانه قائلند پس چگونه آیه یاد شده ولایت را در علی(ع) منحصر می کند.[۳۰]
پاسخ:
این اشکال در صورتی وارد است که ولایت ائمه دوازده گانه(ع) در عرض باشد، یعنی همه در یک زمان با هم ولایت داشته باشند، در صورتی که ما ولایت آنها را به ترتیب زمان در طول هم می دانیم. پس حصر ولایت در علی(ع) صحیح است چون ولایت ائمه نیز به ولایت حضرت علی(ع) بازگشت می کند چنانکه انحصار ولایت در رسول الله(ص) صحیح است؛ زیرا ولایت حضرت علی(ع) و سایر ائمه به ولایت ایشان باز می گردد، و چنانکه می توان ولایت را منحصر در ذات باری تعالی دانست؛ زیرا اصل ولایت از اوست و ولایت پیامبر اکرم و ائمه به ولایت پروردگار متعال بر می گردد.
آیه اولی الامر
«یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اَطیعُوا اللهَ وَ اَطیعُوا الرَّسُولَ وَ اُولِی الاَمْرِ مِنْکُمْ فَاِنْ تَنازَعْتُمْ فی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ اِلَی اللهِ وَ الرَّسُولِ اِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللهِ وَ الْیَوْمِ الاخِرِ ذلِکَ خَیْرٌ وَ اَحْسَنُ تَاْویلاً؛[۳۱] ای کسانی که ایمان آورده اید اطاعت کنید خدا را و اطاعت کنید پیامبر خدا و اولی الامر(اوصیای پیامبر) را، و هرگاه در چیزی نزاع داشتید آن را به خدا و پیامبر بازگردانید(و از آنها داوری بطلبید) اگر به خدا و روز رستاخیز ایمان دارید، این(کار) برای شما بهتر، و عاقبت آن نیکوتر است.»
در این آیه خداوند امر فرموده که از خداوند و پیامبر(ص) و اولی الامر اطاعت کنیم وفرمان آنها را گردن نهیم. مقصود از خدا و رسول در آیه روشن است اما در باره اینکه منظور از اولی الامر چه کسانی هستند اقوالی وجود دارد که به برخی از آنها اشاره می شود:
۱. زمامداران و حاکمان در هر زمان و هر محیط؛ ۲. اهل حل و عقد؛ ۳. علما و دانشمندان عادل؛ ۴. خلفای راشدین؛ ۵. صحابه و یاران پیامبر؛ ۶. فرماندهان لشکر؛ ۷. امامان معصوم(ع). شایسته ذکر است که همه مفسران امامیه در این زمینه اتفاق نظر دارند که منظور از «اولی الامر» امامان معصوم(ع) می باشند. [۳۲]
بررسی اقوال هفتگانه
تفسیر اول با مفهوم آیه و روح بلند تعالیم اسلام سازگار نیست و ممکن نیست که پیروی بدون قید و شرط از هر حکومتی در ردیف اطاعت خدا و پیامبر(ص) باشد، به همین دلیل علاوه بر مفسران امامیه مفسران اهل سنت نیز این تفسیر را نفی کرده اند.
تفسیر دوم نیز با اشکالات فراوانی مواجه است که ما آنها را در بحث مصداق اولی الامر بعد از نقل کلام فخر رازی موسس این قول به طور مشروح بیان می کنیم. گروه سوم برای توجیه کلام خود به آیه ای دیگر از سوره نسا استناد کرده اند؛ زیرا در این آیه کلمه اولی الامر بر علما و دانشمندان اطلاق شده است. آیه می فرماید: «و هنگامی که خبری از پیروزی یا شکست به آنها برسد،(بدون تحقیق) آن را شایع می سازند، در حالی که اگر آن را به پیامبر و اولی الامر که قدرت تشخیص کافی دارند باز گردانند، از ریشه های مسائل آگاه خواهند شد و اگر فضل و رحمت خدا بر شما نبود، جز عده کمی، همگی از شیطان پیروی می کردید(و گمراه می شدید)». [۳۳] این استناد صحیح نیست؛ زیرا آیه مورد بحث درباره اطاعت بدون قید و شرط است، ولی این آیه که مستند استدلال آنهاست، درباره سوال و تحقیق درباره خبر است و این دو مطلب را نمی توان به یک معنا دانست، اولی جز درباره معصومان تصور نمی شود، ولی دومی مفهومی گسترده دارد.
افزون بر این تفسیر اولی الامر در آیه مورد بحث به علما و دانشمندان عادل نیز سازگار نیست؛ زیرا علما و دانشمندان عادل نیز اگر مرتکب اشتباهی شده و یا به هر علت دیگر از حق منحرف شوند اطاعت آنها لازم نیست، در صورتی که آیه اول اطاعت از اولی الامر را به طور مطلق، همانند اطاعت از پیامبر لازم شمرده است. برای قول چهارم و پنجم و ششم نیز هیچ دلیل روشنی بیان و ارایه نشده است، در عین حال هیچ یک از این سه قول صحیح نیست؛ زیرا منحصر کردن اولی الامر در خلفا چهارگانه و یا صحابه پیامبر و یا فرماندهان لشکر بدون دلیل است و ما دلیلی بر این انحصار نداریم. افزون بر این بنابر قول چهارم و پنجم لازم می آید که امروز مصداقی برای اولی الامر در میان مسلمانان وجود نداشته باشد؛ زیرا در حال حاضر نه خلفای چهارگانه در قید حیاتند و نه صحابه پیامبر اکرم اسلام(ص) در صورتی که آیه مطلق است و اختصاص به زمان خاصی ندارد. [۳۴]
اما قول هفتم تنها قولی است که اشکالات یادشده را ندارد؛ زیرا این تفسیر با اطلاق وجوب اطاعت که از آیه فوق استفاده می شود، کاملاً سازگار است، چون مقام عصمت ائمه(ع) آنها را از هرگونه خطا وگناه حفظ می کند. و از این رو فرمان آنها همانند فرمان پیامبر بدون هیچ قید وشرطی واجب الاطاعه است وسزاوار است که اطاعت از امام معصوم در ردیف اطاعت از پیامبر قرار گیرد.
علامة طباطبائی برای توضیح دلالت آیه شریفه بر عصمت اولی الامر می فرماید: اینکه امر به اطاعت از رسول به طور مطلق آمده است و هیچ قید و شرطی ندارد، دلیل بر این است که رسول امر و نهی مخالف با حکم خدا ندارد، و گرنه موجب تناقض می شد؛ زیرا اگر رسول امر به چیزی کند که مخالف با حکم خداست هم واجب است عمل شود، چون اطاعت رسول واجب است و هم واجب است عمل نشود، چون اطاعت از خدا هم واجب است و این موجب تناقض می شود، پس موافقت تمامی اوامر و نواهی رسول گرامی با اوامر و نواهی خدای تعالی جز با عصمت رسول تصور ندارد و محقق نمی شود.
و از آنجا که اطاعت اولی الامر با اطاعت رسول یکی است، همین مطلب نیز عیناً در اولی الامر جریان دارد یعنی اگر همه اوامر و نواهی اولی الامر، با اوامر و نواهی رسول خدا(ص) موافق نمی شد، موجب تناقض می گردید و چون به طور مطلق فرموده از اولی الامر اطاعت کنید، معلوم می شود، تمامی اوامر و نواهی آنها موافق با اوامر و نواهی رسول خداست و این هم جز با عصمت اولی الامر ممکن نیست. پس این آیه دلالت می کند که اولی الامر معصوم از خطا و اشتباه و عصیان هستند. [۳۵]
مصداق(اولی الامر)
پس از آنکه اثبات شد ولی امر باید معصوم باشد اکنون ببینیم مصداق یا مصادیق اولی الامر چه کسانی هستند؟ فخر رازی معتقد است که اولی الامر هر کس که باشد باید معصوم از خطا و اشتباه باشد. او در ذیل آیه مورد بحث به طور شایسته این مطلب را به اثبات رسانده است. با این وجود درهنگام تعیین مصداق اولی الامر دچار لغزش شده و نصوصی را که از پیامبر وجود دارد، نادیده گرفته و در نتیجه اولی الامر را به اهل حل و عقد تفسیر می کند. [۳۶]
استدلال فخر رازی با اشکالات متعددی مواجه است که به پاره ای از آنها می پردازیم:
اشکال اول: تفسیر مصداق اولی الامر به «اهل حل و عقد» صحیح نیست، زیرا برای اعتقاد به عصمت اهل حل و عقد سه احتمال وجود دارد:
۱. اینکه تک تک افراد اهل حل و عقد معصوم باشند و چون تک تک آنها معصوم هستند قهراً هیأت جمعی آنان نیز معصوم خواهد بود.
این احتمال صحیح نیست، زیرا در طول قرن ها هیچ گاه اتفاق نیفتاده که همه اهل حل و عقد معصوم باشند پس محال است که خدای حکیم امت را به چیزی امر بکند که مصداق خارجی ندارد.
۲. احتمال دیگر اینکه، عصمت صفت مجموع هیأت اهل حل و عقد باشد نه تک تک افراد، یعنی هیأت اهل حل و عقد معصوم است هر چند تک تک افراد معصوم نباشند؛ زیرا مردم مکلف به اطاعت از مجموع هیأت اهل حل و عقدند و چون مجموع اهل حل و عقد جز به راه مستقیم و صواب دعوت نمی کنند، اطاعت از آنها واجب است.
این احتمال نیز باطل است؛ زیرا چگونه تصور می شود که یک موضوع اعتباری- یعنی هیأت اهل حل و عقد- به یک صفت حقیقی یعنی عصمت متصف گردد. با اینکه آنچه در خارج وجود دارد افرادند نه هیأت، بلکه هیأت امری است اعتباری و امر اعتباری نه معصوم می شود و نه گنهکار، پس تصور عصمت برای هیأت که امر اعتباری است، صحیح نیست.
۳. احتمال سوم اینکه، عصمت نه صفت افراد هیأت اهل حل و عقد است و نه صفت خود هیأت، بلکه حقیقت آن عبارت است از اینکه خدای تعالی این هیأت را از انحراف حفظ می کند و نمی گذارد رأی به خطا بدهند. مثل خبر متواتر که از کذب محفوظ است، با اینکه مصونیت از کذب نه صفت تک تک مخبرین است و نه صفت هیأت اجتماعی آنان.
این احتمال هم باطل است، زیرا آن چه عاملی است که موجب عصمت اهل حل و عقد مسلمانان می شود؟ و چه فرقی میان اهل حل و عقد مسلمین با سایر امت ها وجود دارد؟ آیا تنها مسلمانان چند نفری به نام اهل حل و عقد دارند؟
تمامی امت های کوچک و بزرگ که تا کنون در طول تاریخ شکل گرفته اند چند نفر داشته اند که مسائل گره خورده امت خود را حل و مسائل خلاف آن را عقد کرده اند، اگر به حوادث تاریخ بنگریم، موارد فراوانی را می یابیم که اهل حل و عقد هر امت در مسائل مهم مملکتی و قبیله ای بعد از مشورت و تبادل نظر یک رای را پسندیده و به مرحله اجرا گذاشته اند، صرف نظر از نتیجه بد یا خوب آنها، هر چند که خطا در نظریه های فردی بیشتر است اما آرای جمعی هم، بی نصیب از خطا نیست.
پس تفاوت میان اهل حل و عقد مسلمین با اهل حل و عقد سایر جوامع از این باب نیست که نظیر خبر متواتر عادتاً خطا در آن راه ندارد، بلکه به زعم فخر رازی از این باب است که خدای متعال از خطا بودنش جلوگیری کرده است، پس عامل مصونیت آنها یک عامل عادی نیست، بلکه از سنخ عوامل خارق العاده است. در این صورت باید قرآن کریم حدود و سعه و ضیق آن را بیان می کرد و لازم بود که رسول خدا(ص) برای اصحاب و امت خود روشن می نمود که مصداق اهل حل و عقد که با عنوان «اولی الامر» در قرآن نام برده شده اند، چه کسانی هستند و چه حقیقتی دارند، آیا در هر عصری یک گروه خاصی اهل حل و عقدند یا در هر جمعیتی یک عده اولی الامر خواهند بود؟ همچنین لازم بود مسلمانان و مخصوصاً اصحاب پیامبر نسبت به این مساله اهتمام داشته از رسول خدا(ص) بخواهند که مصادیق اولی الامر را تعیین نماید؟ چنانکه در موضوعات عادی مانند هلال ماه، انفاق و انفال از آن حضرت سؤال می کردند.[۳۷]
اشکال دوم: یکی از شرایطی که طرفداران این نظریه ذکر کرده اند، این است که حکم اهل حل و عقد نباید خلاف کتاب خدا و سنت پیامبر باشد و تشخیص این مسأله بر عهده مجتهدان و علمای آگاه به کتاب و سنت است و نتیجه این می شود که اطاعت از اولی الامر بدون اجازه علما جایز نباشد، در واقع اطاعت از مجتهدین بالاتر از اطاعت اولی الامر باشد، و این با ظاهر آیه شریفه ناسازگار است.
اشکال سوم: اگر فرضاً اهل حل و عقد معصوم از خطا و اشتباه اند، اتفاق و اجماع آنان در کم تر مسأله ای تحقق می یابد در این صورت در مسائلی که آنها اتفاق نظر ندارند، جامعه دچار بلاتکلیفی و نابسامانی خواهد شد و مسلمانان در این گونه مسائل سرگردان می مانند. این در حالی است که ظاهر آیه وجوب اطاعت مطلق از اولی الامر است یعنی در همه مسائل و نه فقط در مسائل اجتماعی. [۳۸]
اشکال چهارم: اشکالی است که خود فخر رازی بر این قول وارد کرده است و جوابی داده است که نتیجه اش بطلان نظریه اش می باشد. او اشکال می کند که این سخن «قول به اهل حل و عقد»مخالف اجماع مرکب است؛ زیرا اقوال علما در معنای اولی الامر از چهار قول بیشتر نیست.
۱. خلفای راشدین ۲. امرای طوائف ۳. علما ۴. ائمه معصومین و قول پنجم هر چه باشد بر خلاف اجماع است و باطل خواهد بود.
بعد جواب می دهد که این سخن در حقیقت به قول سوم بر می گردد، یعنی مقصود از اهل حل و عقد همان علما می باشند. [۳۹]
فخر رازی با این جواب موجب ابطال نظر خود می گردد؛ زیرا هیچکس قائل به عصمت علما نیست و در نتیجه آنها نمی توانند مصداق اولی الامر باشند و لذا مصداق آیه کسی جز ائمه معصومین(ع) نمی باشند.
از انچه گذشت، معلوم شد که جمله «و اولی الامر مِنْکُم» حمل بر اهل حل و عقد نمی شود؛ زیرا آنها معصوم نیستند. بنابراین مقصود از اولی الامر کسانی هستند که درگفتار و کردارشان معصومند. در اینجا به منظور تعیین مصداق به ذکر چند روایت اکتفا می کنیم.
۱. حاکم حسکانی با واسطه از علی(ع) نقل می کند که پیامبر اکرم(ص) فرمود: «شریک های من کسانی اند که خداوند نام آنان را مقارن نام خویش و نام من ذکر فرمود وآیه شریفه «اَطیعُوا اللهَ وَ اَطیعُوا الرَّسُولَ وَ اُولیِ الاَمْرِ مِنْکُمْ » را در حق آنان نازل کرد. اگر از منازعه در امری ترسیدید، به خدا و رسول و اولی الامر مراجعه کنید. علی(ع) عرض کرد: ای پیغمبر خدا! آنان چه کسانی هستند؟ فرمود: تو(علی) نخستین آنها هستی».[۴۰]
۲. مجاهد در تفسیر آیه مورد بحث گفته است: « این آیه در شان امیر المؤمنین علی(ع) نازل شده است. هنگامی که رسول خدا ایشان را در مدینه به جانشینی خود تعیین فرمود، علی(ع) پرسید: ای رسول خدا آیا مرا جانشین خود در میان زنان و کودکان قرار می دهی؟ پیامبر اکرم(ص) فرمود: ای امیرالمؤمنین: آیا راضی نیستی که نسبت به من، همچون هارون نسبت به موسی باشی؟ هنگامی که موسی به هارون گفت که جانشین من در امتم باش و اصلاح نما، پس خداوند فرمود« وَ اُولیِ الاَمْرِ مِنْکُمْ »[۴۱]
۳. بحرانی(ره) در تفسیر برهان از جابربن عبدالله انصاری نقل کرده که گفت: وقتی خداوند متعال آیه شریفه «اَطیعُوا اللهَ وَ اَطیعُوا الرَّسُولَ وَ اُولیِ الاَمْرِ مِنْکُمْ » را بر پیامبر نازل فرمود، من به آن حضرت عرض کردم: ای رسول خدا ما خدا و رسولش را شناختیم، اما اولی الامر کیست که خدای متعال اطاعت آنان را در کنار اطاعت تو قرار داده است؟ فرمود: « ای جابر آنان جانشینان، و امامان مسلمین بعد از من هستند، که اولشان علی بن ابی طالب(ع) و سپس حسن و حسین و بعد از او علی بن الحسین و بعد محمد بن علی است که در تورات معروف به باقر است و تو به زودی او را درک خواهی کرد، چون او را دیدی سلام مرا به او برسان، و سپس صادق جعفربن محمد و بعد از او موسی بن جعفر و علی بن موسی و محمد بن علی و علی بن محمد و حسن بن علی(ع)و در آخر کسی که نامش نام من است و کنیه اش کنیه من. او حجت خدا است بر روی زمین، و بقیه الله و یادگار الهی است در بین بندگان خدا، او پسر حسن بن علی است و او آن کسی است که خداوند ذکر و یادش را به دست او در سراسر جهان می گستراند و اوست که از شیعیان و دوستانش غیبت می کند، غیبتی که بسیاری از آنان از اعتقاد به امامت او بر می گردند و تنها کسی بر اعتقاد به امامت او استوار می ماند، که خدای تعالی قلبش را برایمان آزموده است...».[۴۲]
همة این روایات نشان می دهد که پیامبر اکرم(ص) مصادیق اولی الامر را به خوبی معرفی فرموده و حتی در فرصتهای مناسب به تفصیل از اولی الامر سخن گفته، آنها را با نام و نشان به مردم شناسانده است. بنابراین اظهار نظرهای دیگر در این زمینه در واقع اجتهاد در مقابل نص است.
سوتیتر:
اسناد «ولی» به کسی که سلطنتش بر دیگری عقلاً یا شرعاً ثابت است، قرینه قطعی است بر اینکه مقصود همان مالک الامر است، مانند سلطنت پروردگار و سلطنت رسول اکرم(ص) بر مردم به جهت اینکه او رسول خدا و خلیفه خداست. وقتی که معلوم شد «ولی» نسبت به خدا و رسول او(ص) به معنای صاحب اختیار است، پس نسبت به « الَّذینَ آمَنُوا» نیز که عطف بر رسول الله(ص) می باشد به دلیل شراکت حکم معطوف و معطوف علیه به معنای صاحب اختیار خواهد بود.
علامه طباطبائی در تفسیر المیزان در مورد دلالت این آیه بر ولایت علی(ع) می گوید: آیه شریفه مورد بحث، سیاقی داردکه از آن استفاده می شود، ولایت نسبت به خدا و رسول و مؤمنین به یک معنا است؛ چون به یک سیاق ولایت را به همه نسبت داده است و موید این مطلب این جمله از آیه بعدی است که، «فَاِنَّ حِزْبَ اللهِ هُمُ الغالِبُونَ» برای اینکه این جمله دلالت و یا دست کم اشعار دارد بر اینکه مؤمنین و رسول خدا(ص) از این جهت که تحت ولایت خدایند، حزب خدایند و چون چنین است پس سنخ ولایت هر دو یکی و از سنخ ولایت خود پروردگار است.
پس از آنکه اثبات شد ولی امر باید معصوم باشد اکنون ببینیم مصداق یا مصادیق اولی الامر چه کسانی هستند؟ فخر رازی معتقد است که اولی الامر هر کس که باشد باید معصوم از خطا و اشتباه باشد. او در ذیل آیه مورد بحث به طور شایسته این مطلب را به اثبات رسانده است. با این وجود درهنگام تعیین مصداق اولی الامر دچار لغزش شده و نصوصی را که از پیامبر وجود دارد، نادیده گرفته و در نتیجه اولی الامر را به اهل حل و عقد تفسیر می کند.
امامیه کلمه «مولی» را در جمله «من کنت مولاه فعلی مولاه» به معنای صاحب اختیار می داند بنابراین این جمله «نصّ» بر امامت علی(ع) است و نیاز به استدلال ندارد، خصوصاً قرائنی قطعی در دست می باشد که با در نظر گرفتن آنها حمل کلمه «مولی» بر هیچ یک ازمعانی دیگر صحیح نیست. با وجود این بسیاری از علمای اهل سنت پس از قبول اصل جریان غدیر و جمله «من کنت مولاه فعلی مولاه» تلاش کرده اند کلمه مولی را به معنای «دوست و یار و یاور » تفسیر کنند تا دلالت آن را بر امامت و خلافت بلافصل علی(ع) انکار نمایند.
پی نوشت ها:
[۱] . مائده/ ۵۵.
[۲] . مقاییس اللغه، ۶/۱۴۱، المفردات، ماده «ولی» ۵۳۳.
[۳] . «ما قرآن را بر تو نازل کردیم تا آنچه به سوی مردم نازل شده است برای آنها روشن سازی» نحل/ ۴۴.
[۴] . به اسباب النزول، ۱۳۳؛ الکشاف، ۱/۶۴۹؛ التفسیر الکبیر، ۱۲/۲۶؛ الدر المنثور، ۲/۵۱۹؛ روح المعانی، ۶/۱۶۷ مراجعه شود.
[۵] . ما نزل من القرآن فی علی(ع) ۶۶.
[۶] . الدر المنثور؛ ۲/۵۲۰.
[۷] . و کسانی که ولایت خداو پیامبر و اهل ایمان را بپذیرند،(پیروزند، زیرا) حزب و جمعیت خدا پیروز است . مائده/۵۶.
[۸] . شواهد التنزیل، ۱/۲۰۹، حدیث ۲۱۶ به بعد.
[۹] . التفسیر الکبیر، ۲/۵۳-۵۲.
[۱۰] . الغدیر، ۲/۵۳-۵۲
[۱۱] . احقاق الحق، ۲/۳۹۹-۴۰۹
[۱۲] . روح المعانی، ۶/۱۶۷
[۱۳] . البرهان فی تفسیر القرآن، ۱/۴۸۰ حدیث ۶؛ الکافی الاصول، ۲/۴۷ حدیث ۴(مترجم)
[۱۴] . مائده(۵): ۵۶
[۱۵] . آیا آنها غیر از خدا را ولی خود برگزیدند؟ در حالی که «ولی» فقط خداوند اسست شوری/۹؛ سجده/۴؛ یوسف/۱۰۱ و شوری/۴۴.
[۱۶] .«خداوند، ولی کسانی است که ایمان آورده اند، آنها را از ظلمتها، به سوی نور بیرون می برد.» بقره/ ۲۵۷؛ آل عمران/۶۸ و جاثیه/۱۹.
[۱۷] . پیامبر نسبت به مومنان از خودشان سزاوارتر است. احزاب/۶
[۱۸] . نساء/۱۰۵؛ شوری/۵۲؛ جمعه/۲؛ نحل/۴۴؛ احزاب/۳۶.
[۱۹] . اطاعت کنید خدا را، اطاعت کنید پیامبر خدا و اولی الامر(= اوصیای پیامبر) را نساء(۴):۵۹
[۲۰] . هیچ مرد و زن با ایمان حق ندارد هنگامی که خدا و پیامبرش امری راحکم نمایند اختیاری(در برابر فرمان خدا) داشته باشد. احزاب/۳۶.
[۲۱] . بگو: خوش باوربودن او به نفع شماست(ولی بدانید) او به خدا ایمان دارد و تنها مومنان را تصدیق می کند. توبه/۶۱
[۲۲] . المیزان، ۶/۲۲-۱۸ مترجم.
[۲۳] . همان، ۶/۱۲(مترجم)
[۲۴] . آل عمران/۶۱.
[۲۵] . می گویند می ترسیم حادثه ای برای ما اتفاق بیفتد(و نیاز به کمک آنها داشته باشیم) مائده/۵۲.
[۲۶] . از تو می پرسند چه چیزی انفاق کنند؟ بقره/ ۲۱۵.
[۲۷] . الغدیر، ۳/۱۶۷ -۱۶۳
[۲۸] . این اشکال را نیز فخر رازی در التفسیر الکبیر، ۱۲/۲۸ و آلوسی در روح المعانی، ۶/۱۶۸ بیان کرده اند.
[۲۹] . پیام قرآن، ۹/ص ۲۱۰-۲۰۹.
[۳۰] . روح المعانی، ۶/۱۶۷.
[۳۱] . نساء/ ۵۹.
[۳۲] . التفسیر الکبیر، ۱۰/۱۴۴، روح المعانی، ۵/۶۵ ؛ المنار ۵/ ۱۸۱، فی ظلال القرآن، ۲/۴۱۷؛ تفسیر القمی، ۱/۱۴۱؛ التبیان، ۳/۲۳۶ ؛ مجمع البیان، ۳/۶۳.
[۳۳] . نساء/۸۳.
[۳۴] . تفسیر نمونه، ۳/۴۳۵(تلخیص)
[۳۵] . المیزان، ۶ (مترجم)
[۳۶] . التفسیر الکبیر، ۱۰/۱۴۴.
[۳۷] . المیزان،۴/۵۷۰ به بعد (مترجم)
[۳۸] . تفسیر نمونه، ۳/ ۴۳۷(تلخیص).
[۳۹] . فخر رازی در ذیل این آیه همین چهار قول را ذکر کرده و لذا ایرادش بر مبنای همان چهار قول می باشد.
[۴۰] . شواهد التنزیل، ۱/۱۸۹، حدیث ۲۰۲.
[۴۱] . همان، ۱/۱۹۰، حدیث ۲۰۳.
[۴۲] . البرهان فی تفسیر القرآن، ۱/۳۸۱ حدیث ۱.
چه کنم تا در زندگی زمین نخورم ؟
آن دستگیره چیست؟
۵ نوشیدنی معجزه گر که سنگ کلیه را درمان میکند
سنگ کلیه، جسم سختی است که از کانیهای موجود در ادرار تشکیل میشود. محل تشکیل این رسوبات سنگی بهطور معمول در کلیه است که از طریق جریان ادرار از بدن خارج میگردد.
سنگهای سیستم دستگاه ادراری یا همان سنگ کلیه زمانی تشکیل میشوند که حجم ادرار کم شود و مواد تشکیلدهنده سنگ در ادرار افزایش یابند. خوردن مایعات کم و در نتیجه کاهش آب بدن، احتمال ابتلا به سنگ کلیه را افزایش میدهد.
علاوه بر مراجعه به پزشک جهت درمان، مصرف برخی نوشیدنیها نیز میتواند به کاهش درد و یا عبور راحتتر سنگ کلیه کمک کند.
۱) آب
کمآبی بدن یکی از بزرگترین عوامل خطر برای ایجاد سنگ کلیه است. از همین رو هیدراته ماندن، نکته اصلی در پیشگیری از تشکیل سنگ کلیه به شمار میآید. برای اینکه بدانید بدن شما کمآب است یا نه، به رنگ ادرار خود توجه کنید؛ هرچه رنگ ادرار تیرهتر باشد، به این معناست که بدن به آب بیشتری احتیاج دارد.
۲) شیر
شیر منبع خوبی از کلسیم است و دریافت کلسیم کافی برای افراد مبتلا به سنگ کلیه ضروری است. دریافت کلسیم حتی برای سلامت استخوانها نیز حیاتی است. پژوهشهای اخیر نشان دادهاند که مصرف شیر میتواند تأثیر مثبتی در پیشگیری از ایجاد سنگ کلیه داشته باشد.
۳) دمنوش
میوه، سبزیجات یا گیاهان موجود در دمنوش، آنتیاکسیدانهایی را به بدن ارائه میکند که میتوانند در پیشگیری از سنگ کلیه نقش داشته باشند. بیشتر دمنوشهایی که به درمان سنگ کلیه کمک میکنند، برای از بین بردن التهابات کلیه هم مفید هستند؛ مثل دمنوش زنجبیل، دمنوش چای سبز، دمنوش بابونه و دمنوش نعنا.
۴) آب لیمو
افزودن چند قطره آبِ لیموی تازه در فنجان چای یا لیوان آب نهتنها هیدراتاسیون را بالا میبرد، بلکه به دلیل دارا بودن اسید سیتریک، به شکستن سنگهای کلیه نیز کمک میکند.
۵) سرکه سیب
اضافه کردن یک تا دو قاشق غذاخوری سرکه سیب به یک لیوان آب و نوشیدن آن، اسید استیک را تأمین میکند. اسید استیک قادر است سنگهای کلیه را نرم، تجزیه و حل کند و به آسانتر شدن فرایند دفع آنها از طریق ادرار کمک کند.
سرکه سیب، اسید معده را افزایش میدهد، هضم را بهبود میبخشد و همچنین خون و ادرار را قلیایی میکند و به نحوی جلوی ایجاد سنگهای جدید در کلیه را میگیرد.