emamian

emamian

به نقل از پایگاه اطلاع رسانی کنگره، نانسی پلوسی رئیس دموکرات مجلس نمایندگان آمریکا در پایان سخنرانی دونالد ترامپ در کنگره، نسخه‌ای از متن سخنرانی وی را پاره کرد.

در حالی که سخنرانی ترامپ تمام شده و بیشتر نمایندگان برای تحسین وی ایستاده بودند، پلوسی ایستاد و نسخه چاپ شده سخنان ترامپ را پاره کرد.

وی بعدا درباره علت پاره کردن متن سخنرانی ترامپ به خبرنگاران گفت: این کار مودبانه‌ای بوده که می‌توانستم به جای هر کار دیگری انجام دهم.

این اقدام پلوسی در حالی است که ترامپ پیش از آغاز سخنرانی در کنگره آمریکا حاضر به دست دادن با پلوسی نشده است.

پلوسی نیز در تمام مدت سخنرانی ترامپ سعی کرد اصلا به او توجه نکند و ترجیح داد تا سخنرانی را از روی متن کپی شده بخواند.

 

این سخنرانی تنها چند هفته پس از آن انجام شد که ترامپ از سوی مجلس نمایندگان آمریکا به اتهام سوء استفاده از قدرت و جلوگیری از تحقیقات کنگره، استیضاح شده بود

از تبار دلیرمردان

بانوی وارسته، حضرت أمّ البنین، فاطمه، دختر حزام، فرزند خالد بن ربیعة بن کلاب است. مادر آن گرامی، لیلا و یا شمامه از خانواده سهل بن عامر بن مالک بن جعفر بن کلاب است که همه پدرانش، از مردان شجاع و نامدار عرب در منطقه حجازند. همچنین جناب امّ البنین با چند واسطه به عبد مناف، جد اعلای رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله ، نسب می رساند.

ابو الفرج اصفهانی نیز در مقاتل الطالبین از ایشان یاد کرده است. به گواهی تاریخ؛ پدران و داییهای امّ البنین علیهاالسلام در دوران قبل از اسلام در ردیف دلیران عرب محسوب می شده اند و مورخان، آنان را به دلیری و شهامت در رزمگاههای نبرد ستوده اند. آنان افزون بر شجاعت و قهرمانی، سالار و سرور قوم خود نیز بوده اند؛ آن چنان که سلاطین زمان در برابرشان سر تسلیم فرود آورده اند.

بدین گونه است که خاندان جناب امّ البنین علیهاالسلام در شرافت، شهامت، مردانگی، مهمان نوازی و دلاوری، سرآمد رادمردان عصر خود بوده اند. امّ البنین، این اوصاف والا را از اسلاف خود به ارث برد و با آموخته هایش از خاندان وحی عجین کرد و به فرزندانش نیز انتقال داد.

ازدواج با امیر مؤمنان علیه السلام

بعد از آنکه مولای متقیان، حضرت زهرا علیهاالسلام را از دست داد و اشقیای روزگار، آن بانوی بانوان عالم را به شهادت رساندند، فرزندان کوچک آن بزرگوار به مادری نیاز داشتند که در عین حالی که همسری حضرت را عهده دار می شود، برای آن عزیزان نیز مادری مهربان باشد. به همین سبب، امام علی علیه السلام از برادرش عقیل که دانشمندی تبارشناس در جهان عرب بود، چنین درخواست کرد: «اُنْظُرْ لِی اِمْرَأَةً قَدْ وَلَدَتْها الْفُحُولَةُ مِنَ الْعَرَبِ لاَِتَزَوَّجَها فَتَلِدَ لِی غُلاما فارِسا؛ برای همسری ام؛ بانویی از میان اعراب انتخاب کن که از نسل دلیرمردان عرب باشد و پسری جوانمرد و شجاع برایم به دنیا آورد.» عقیل نیز بعد از فکر و اندیشه به امام پیشنهاد کرد که با امّ البنین کلابیه ازدواج کند؛ چرا که در میان اعراب، شجاع تر از نیاکان او یافت نمی شود. مولای متقیان نیز رأی برادرش را پسندید و عقیل را به خواستگاری فرستاد.

اهمیت شرافت خانوادگی

امام در این رفتار خود که به اصالت نژاد یک دختر توجه می کند، درسی تربیتی نیز به پیروان خود می آموزد؛ همچنان که خود فرموده است: «حُسْنُ الاَْخْلاقِ بُرْهانُ کَرَمِ الاَْعْراقِ؛ زیبایی اخلاق، دلیل [پاکی وراثت و[ فضیلت ریشه خانوادگی است.»

به یقین، توجه به اصالت خانواده، هنگام ازدواج، امری ضروری و اجتناب ناپذیر است و صفات اجداد و والدین، در رفتار فرزندان تأثیر خواهد داشت. البته از منظر امام علیه السلام نه تنها در مسئله مهم ازدواج اصالت خانوادگی ضرورت دارد؛ بلکه در حوزه اداره کشور و حکومت داری هم که کم اهمیت تر از نهاد خانواده نیست، آن حضرت به اصالت خانوادگی و شرافت و نجابت ریشه دار آن توجه دارد و در نامه اش به مالک اشتر می فرماید: «ثُمَّ الْصَق بِذَوِی الاَْحْسابِ وَالْبُیُوتاتِ الصّالِحَةِ وَالسَّوابِقِ الْحَسَنَةِ ثُمَّ اَهْلِ النَّجْدَةِ وَالشَّجاعَةِ وَالسَّخاء وَالسَّماحَةِ فَاِنَّهُمْ جِماعٌ مِنَ الْکَرَمِ وَشُعَبٌ مِنَ الْعُرْفِ؛ همبستگی و پیوست تو با مردم شایسته [و با فضیلت] باشد؛ که در خانواده های شریف [رشد کرده] و با حسن سابقه و نیکنامی زندگی کرده اند، مردمی که اهل رشادت، شجاعت، سخاوت و همت عالی باشند؛ زیرا چنین مردمی، کانون کرامت و شاخه شجره نیکی و فضیلت اند.»

ازدواج فرخنده

عقیل وقتی به خواستگاری ام البنین رفت، خانواده حزام خیلی خوشحال شدند و با افتخار تمام از وی استقبال کردند؛ امّا با این حال، پدر ام البنین با کمال ادب از عقیل مهلت خواست تا در این زمینه از مادر دختر، شمامه بنت سهیل، و خود دختر سؤال کند.

رؤیای مسرت بخش

وقتی پدر امّ البنین، نزد همسر و دخترش برگشت تا از نظر آنان آگاه شود، متوجه شد دخترش خوابی را که شب گذشته دیده بود، برای مادرش، چنین تعریف می کند:

مادر! خواب دیدم که در باغ سرسبز و پردرختی نشسته ام. نهرهای روان و میوه های بسیار در آنجا وجود داشت. ماه و ستارگان می درخشیدند و من به آنها چشم دوخته بودم و درباره عظمت آفرینش و مخلوقات خدا فکر می کردم و نیز درباره آسمان که بدون ستون، بالا قرار گرفته است و همچنین روشنی ماه و ستارگان و... . در این افکار غرق بودم که ماه از آسمان فرود آمد و در دامن من قرار گرفت و نوری از آن ساطع می شد که چشمها را خیره می کرد. در حال تعجب و تحیر بودم که چهار ستاره نورانی دیگر هم در دامنم فرود آمدند.

حزام بن خالد با شنیدن این رؤیای صادقه دخترش خوشحال شد و به او مژده داد: «لَقَدْ حَقَّقَ اللّهُ رُؤْیاکِ یا بُنَیَّتِی فَاَبْشِرِی بِسَعادَةِ الدُّنِیا وَالاْآخِرَةِ؛ دخترم مطمئنا خدای [تبارک و تعالی]، رؤیای تو را به حقیقت مبدل ساخت و سعادت دنیا و آخرت بر تو بشارت باد!» سپس به همسرش شمامه گفت: «آیا دخترمان فاطمه را شایسته همسری امیر مؤمنان علیه السلام می دانی؟ بدان که خانه او خانه وحی، نبوت، علم، حکمت، ادب و اخلاق است. اگر دخترت را، لایق این خانه می دانی، این وصلت مبارک را بپذیریم!»

همسرش گفت: «ای حزام! به خدا سوگند! من او را خوب تربیت کرده ام و از خدای متعال خواستارم که او واقعا سعادتمند شود. پس او را به مولایم علی بن ابی طالب علیه السلام تزویج کن.»

در نتیجه، آنان با سربلندی و افتخار به عقیل پاسخ مثبت دادند و پیوندی همیشگی بین وی و مولای متقیان، علی بن ابی طالب علیه السلام برقرار شد. امام علی علیه السلام در همان آغاز زندگی مشترک، فاطمه کلابیه را که هنوز دختری جوان بود، دارای کمال عقل، ایمانی عمیق و استوار، اخلاق و صفات عالی و خصلتهای نیکو مشاهده کرد و مقدم او را گرامی داشت و از صمیم قلب در حفظ حرمتش کوشید.

حضرت امّ البنین علیهاالسلام نیز آیین همسرداری را به نحو شایسته ای انجام داد و افزون بر تربیت فرزندان صالح، اوج وفاداری اش را به امام نشان داد. او بعد از شهادت حضرت علی علیه السلام با آنکه جوان و از زیبایی ویژه ای برخوردار بود تا پایان عمر به احترام همسر والاقدرش، ازدواج نکرد.

معرفت به مقام اهل بیت علیهم السلام

بدون تردید امّ البنین علیهاالسلام ، از زنان بافضیلت و عارف به حق اهل بیت علیهم السلام بود. وی محبتی خالصانه به آنان داشت و خود را وقف دوستی ایشان کرده بود. آنان نیز برای او جایگاهی والا و موقعیتی ارزنده قائل بودند.

امّ البنین علیهاالسلام هنگام برگشت کاروان کربلا به سوی مدینه به بشیر گفت: «ای بشیر! از ابا عبد اللّه الحسین علیه السلام برایم بگو.» بشیر، خبر شهادت چهار فرزندش را به او داد. وی گفت: «قَطَّعْتَ نِیاطَ قَلْبِی، اَخْبِرْنِی عَنْ اَبِی عَبْدِ اللّه علیه السلام اَوْلادِی وَمَنْ تَحْتَ الْخَضْراءِ کُلُّهُمْ فَداءً لاَِبِی عَبْدِ اللّهِ الْحُسَیْن علیهاالسلام ...؛ [ای بشیر! با این خبر ناگوار،] بندهای دلم را پاره کردی. از حسین برایم خبر بده. فرزندانم و هر آنچه در زیر آسمان کبود است، فدای ابا عبد اللّه الحسین علیه السلام باد.» بشیر گفت: «خداوند به سبب مصیبت مولایمان امام حسین علیه السلام به شما پاداش بزرگ عنایت کند.»

این سخنان امّ البنین علیهاالسلام نیروی ایمان و مقدار پیروی او را از امام حسین علیه السلام نشان می دهد. همچنین، این سخن امّ البنین علیهاالسلام که «اگر حسین علیه السلام زنده باشد؛ کشته شدن چهار فرزندم اهمیت ندارد»، درجه بلند دیانت او را آشکار می سازد.

محبت بی شائبه امّ البنین علیهاالسلام در حق فرزندان رسول خدا صلی الله علیه و آله و فداکاریهای فرزندان او در راه سید الشهداء علیه السلام ، در این دنیا نیز مؤثر بود. اهل بیت عصمت و طهارت در احترام و بزرگداشت آنان کوشیدند و از قدردانی نسبت به آنان چیزی فروگذار نکردند.

مادری مهربان برای فرزندان زهرا علیهاالسلام

امّ البنین علیهاالسلام تلاش می کرد جای خالی مادر را در زندگی فرزندان حضرت زهرا علیهاالسلام به ویژه دو سبط پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله ، امام حسن و امام حسین علیهماالسلام پر کند.

فرزندان رسول خدا صلی الله علیه و آله در وجود این بانوی پارسا، مادر خود را می دیدند و رنج فقدان مادر را کم تر احساس می کردند. امّ البنین علیهاالسلام ، فرزندان دخت گرامی رسول اکرم صلی الله علیه و آله را بر فرزندان خود ـ که نمونه های والای کمال بودند ـ مقدم می داشت و بخش عمده محبت و علاقه خود را متوجّه آنان می کرد.

امّ البنین با درک عظمت آنان به خدمتشان قیام کرد و در این راه از بذل آنچه در توان داشت دریغ نورزید. همان روز که پای در خانه مولا علی علیه السلام گذاشت، حسنین علیهماالسلام هر دو بیماری داشتند و در بستر افتاده بودند؛ اما نو عروس خاندان ابو طالب علیه السلام به محض آنکه وارد خانه شد، خود را به بالین آن دو عزیز عالَم وجود رسانید و همچون مادری مهربان به دلجویی و پرستاری آنان پرداخت.

نوشته اند حضرت امّ البنین علیهاالسلام وقتی به خانه حضرت علی علیه السلام آمد، به آن حضرت، پیشنهاد کرد او را به جای فاطمه ـ که اسم قبلی و اصلی وی بود ـ با کنیه اش «امّ البنین» صدا زند تا حسنین علیهماالسلام با شنیدن نام فاطمه، به یاد مادر خویش، فاطمه زهرا علیهاالسلام نیفتند و در نتیجه، خاطرات تلخ گذشته در ذهنشان تداعی نشود و رنج بی مادری آنها را نیازارد.

تربیت فرزندان صالح

 

امّ البنین در منزل امام علی علیه السلام دارای چهار پسر به نامهای عباس، عبد اللّه، عثمان و جعفر شد که سرور همه آنان حضرت عباس علیه السلام است که در چهارم شعبان سال 26 هجری در مدینه متولد شد.

هر یک از این چهار جوان تربیت یافته در مکتب امّ البنین علیهاالسلام ، در مرحله نخست از اوصاف والای پدر گرامی شان علی علیه السلام تأثیر پذیرفته بودند و در مرحله بعد از مادر با کمال خود ادب و ایثار را فرا گرفته بودند. هر یک از آنان به تنهایی اسوه رشادت، نجابت، شرافت، جوانمردی، اخلاق و کمالات انسانی بودند.

در هنگام شهادت مولای متقیان حضرت علی بن ابی طالب علیه السلام فرزند بزرگ امّ البنین، عباس بن علی علیه السلام در حدود چهارده سال سن داشت و برادرانش از او کم سن تر بودند. بعد از آن، فداکاری مادر بزرگوارشان و رهنمودهای حسنین علیهماالسلام چراغ راه آنان بود.

این زن فداکار و ایثارگر، جوانی و نیروی خویش را با تمام وجود، صرف تربیت و حفظ فرزندان مولای متقیان کرد و بسان مادری مهربان و دلسوز در خدمت آنها بود. همه فرزندان امّ البنین به شایسته ترین وجه تربیت شدند و در نهایت با کمال عشق و علاقه در راه اعتلای کلمه حق و در رکاب امام به حق، هستی خود را تقدیم کردند.

صبر بی نظیر

شیخ احمد دجیلی شاعر شهیر عرب می گوید:

اُمُّ الْبَنِینَ وَما اَسْمی مزایاکِخَلَدَتْ بِالْعَبْرِ وَالاِیمانِ ذِکْراکِ

ای امّ البنین! چقدر از خصوصیات والایی برخورداری. به سبب غم و اندوهی که به تو رسید و [نیز به سبب] ایمانت، یاد تو جاودانه شد.

به دو نمونه از موارد صبر و بردباری آن بانوی فرشته خو در مقابل مشکلات، اشاره می کنیم:

1. مورخان نقل می کنند که روزی امیر مؤمنان، عباس علیه السلام را در دامان خود گذاشت، آستینهایش را بالا زد و امام درحالی که به شدت می گریست به بوسیدن بازوان عباس علیه السلام پرداخت. امّ البنین حیرت زده از این صحنه، از امام پرسید: «چرا گریه می کنید؟»

حضرت با صدایی آرام و اندوه زده پاسخ داد: «به این دو دست نگریستم و آنچه را بر سرشان خواهد آمد، به یاد آوردم.»

امّ البنین شتابان و هراسان پرسید: «چه بر سر آنها خواهد آمد؟»

حضرت با آوایی مملوّ از غم و اندوه و تأثر فرمود: «آنها از ساعد قطع خواهند شد.»

این کلمات چون صاعقه ای بر امّ البنین فرود آمد و قلبش را ذوب کرد. سپس او با اضطراب و به سرعت پرسید: «چرا قطع می شوند؟» امام به او خبر داد که فرزندش در راه یاری اسلام و دفاع از برادرش، حافظ شریعت الهی و ریحانه رسول اللّه صلی الله علیه و آله دستانش قطع خواهد شد. امّ البنین به شدت گریست و زنان همراه او نیز در غم، رنج و اندوهش شریک شدند.

در این لحظه بود که امّ البنین عظمت و عمق ایمان خود را نشان داد و به دامن صبر و بردباری چنگ زد و خدای را سپاس گفت که فرزندش، فدایی سبط گرامی رسول خدا صلی الله علیه و آله و ریحانه او خواهد بود.

2. جمله معروف او هنگام شنیدن خبر شهادت چهار فرزند خویش مقام صبر و تحمل این مادر را آشکار کرده و زینت بخش صفحات تاریخ کربلا شده است. با آنکه بشیر خبر شهادت حضرت ابو الفضل علیه السلام 34 ساله، عبد اللّه 24 ساله، عثمان 21 ساله و جعفر 19 ساله را به مادرشان می دهد، وی صبر و بردباری می کند و فقط از امام خود می پرسد.

امّ البنین و اشعار عاشورایی

سید محسن امین درباره امّ البنین علیهاالسلام می گوید: «او شاعری خوش بیان و از خانواده ای اصیل و شجاع بود.»

هنگامی که زنها او را با عنوان امّ البنین خطاب می کردند و به وی تسلیت می دادند، این ابیات را سرود:

لا تَدْعُوِنِّی وَیْکِ اُمُّ الْبَنِینتُذَکِّرنِی بِلُیُوثِ الْعَرِینِ

یعنی ای زنان مدینه! دیگر مرا امّ البنین نخوانید و مادر شیران شکاری ندانید.

کانَتْ بَنُونَ لِی اُدْعی بِهِمْوَالْیَوْمَ اَصْبَحْتُ وَلا مِنْ بَنِینِ

مرا فرزندانی بود که به سبب آنها امّ البنینم می گفتند، ولی اکنون دیگر برای من فرزندی نمانده است و همه را از دست داده ام.

اَرْبَعَةٌ مِثْلُ نُسُورِ الرُّبیقَدْ واصَلُوا الْمَوْتَ بِقَطْعِ الْوَتِینِ

آری، من چهار باز شکاری داشتم که آنها را هدف تیر قرار دادند و رگ گردن آنها را قطع کردند.

تَنازَعَ الْخِرْصانُ اَشْلائَهُمْفَکُلُّهُمْ اَمْسَوا صَرِیعا طَعِینْ

دشمنان با نیزه های خود ابدان طیبه آنها را از هم متلاشی کردند و در حالی روز را به پایان بردند که همه آنها با جسد چاک چاک بر روی زمین افتاده بودند.

یا لَیْتَ شِعْرِی اَکَما اَخْبَرُوبِاَنَّ عَبّاسا قَطِیعُ الْیَمِینِ

ای کاش می دانستم آیا این خبر درست است که دستهای فرزندم عباس را از تن جدا کردند؟!

و در اشعار دیگری می گوید:

یا مَنْ رَاءَی الْعَبّاسَ کَرَّ عَلی جَماهِیرِ النَّقَدِوَوَراهُ مِنْ اَبْناءِ حَیْدَرَ کُلُّ لَیْثٍ ذِی لِبَدٍ

ای کسی که [فرزند عزیزم]، عباس را دیده ای که با دشمنان بزدل در قتال است [و آن فرزند حیدر کرار، پدروار، حمله می کند] و فرزندان دیگر علی مرتضی ـ که هر یک نظیر شیر شکاری هستند ـ در پیرامون وی مبارزه می کنند.

نُبِّئْتُ اَنَّ ابْنِی اُصِیبَ بِرَأسِهِ مَقْطُوعُ یَدٍوَیْلِی عَلی شِبْلِی اَمالَ بِرَأسِهِ ضَرْبُ الْعَمَدِ

به من خبر داده اند که بر سر فرزندم عباس، عمود آهن زدند؛ در حالی که دست در بدن نداشته است. ای وای بر شیر بچه من که عمود آهنین بر فرق سرش زدند!

لَوْ کانَ سَیْفُکَ فِی یَدَیْکَلَما دَنی مِنْکَ اَحَدٌ

پسرم عباس! اگر [دست در تن داشتی و] شمشیرت در دستت بود، کدام کس جرأت داشت که به تو نزدیک شود.

امام باقر علیه السلام می فرماید: «جناب امّ البنین علیهاالسلام بعد از واقعه عاشورا و دریافت خبر شهادت فرزندان رشیدش، و به ویژه خبر شهادت امام حسین علیه السلام همواره در مدینه، کنار قبرستان بقیع می آمد و برای آن رادمردان الهی با سوز و گداز خاصی عزاداری می کرد و یاد و نام آن گرامیان را زنده نگه می داشت. در آنجا مردم مدینه حضور می یافتند و افزون بر حزن و اندوه در مصیبت حماسه سازان عاشورا، پیامها و سخنان آن بانوی با فضیلت را می شنیدند تا آنجا که مروان، از دشمنان اهل بیت علیهم السلام هم از اشعار و ندبه های جانسوز امّ البنین علیهاالسلام ، متأثر می شد و گریه می کرد.

از ویژگیهای بسیار مهم اشعار امّ البنین، توجه به رویدادهای سیاسی زمان و مسائل مربوط به آن است. وی پس از واقعه عاشورا با استفاده از هنر مرثیه خوانی و نوحه سرایی، توانست ندای مظلومیت و حق طلبی حماسه آفرینان کربلا را به گوش نسلهای آینده برساند و مردمان غفلت زده را بیدا سازد.

کرامات و مقامات معنوی

از دیگر ویژگیهای این مادر با عظمت، مقامات معنوی و کرامات اوست.

در اینجا به یک نمونه از انبوه کرامات آن بانوی عارفه اشاره می کنیم:

بچه دار شدن یک خانواده حنفی مذهب

در شهر کوت عراق، در منزل خانم حاجیه ام عبد الامیر، در دهه دوم محرم الحرام، مجلس عزاداری به نام حضرت امّ البنین علیهاالسلام برقرار بود.

در همان روزها یک خانواده پیرو مذهب حنفی به آن محله آمدند. در میان آنان خانمی به چشم می خورد به نام وزیره که حدود ده سال از ازدواجش می گذشت و هنوز بچه دار نشده بود و امید به فرزند داشتن را از کف داده بود. برخی از اهالی محل به او گفتند: «چرا به امّ البنین علیهاالسلام متوسل نمی شوی؟» وزیره گفت: «این کار سودی ندارد؛ زیرا علم پزشکی از معالجه من ناتوان مانده است. حتی از داروهای سنتی استفاده کردم و در روز میلاد زکریا علیه السلام روزه گرفتم؛ اما سودی نبخشید.»

آنان گفتند: «هر کس از غذای سفره امّ البنین علیهاالسلام بخورد و او را در پیشگاه خدا واسطه قرار دهد، خداوند دعایش را مستجاب می کند. چه اشکالی دارد که تو نیز چنین کنی. شاید خداوند، نوزاد دختری به تو عطا کند و به میمنت امّ البنین علیهاالسلام نام او را فاطمه بگذاری.»

وزیره در حالی که با سکوت و نگرانی به سوی آنان نگاه می کرد، یکباره زبانش باز شد و با صدای لرزان گفت: «به این شرط که این قضیه میان من و شما باشد و شوهر و خانواده ام از آن آگاه نشوند.» آنان گفتند: «بسیار خوب! فردا و یا پس فردا ـ ان شاء اللّه ـ در منزل حاجیه حضور پیدا کن. در آنجا مجلسی برگزار می شود که با خواندن روضه امّ البنین پایان می یابد.»

وزیره با دنیایی از بیم و امید، در حالی که صورت خود را پوشانده بود، از خانه اش بیرون آمد و روانه منزل حاجیه، امّ عبد الامیر شد. از شرم، عرق می ریخت و خاطرش پریشان بود. هر قدر که به جلسه روضه نزدیک می شد، تپشهای قلبش بیش تر می شد. صدای روضه خوان گوشهای او را نوازش می داد و به رهایی از رنج روحی امیدوارش می ساخت. وی وارد خانه شد و در مراسم روضه شرکت کرد.

وقتی روضه خوان از نوحه سرایی فارغ شد، برای بهبودی بیماران دعا کرد؛ آن گاه سفره امّ البنین علیهاالسلام پهن شد. زنان حاضر به غذاهای موجود در سفره، تبرک می جستند. آنها گرد سفره نشسته بودند و بهبودی بیماران و برآورده شدن حاجتهایشان را درخواست می کردند. وزیره با دستانی لرزان، قدری از خوراکیها را از سفره برداشت و از جایش برخاست و در حالی که اشکهایش جاری بود، از منزل خارج شد. او و شوهرش در شامگاه به امید شفا، از آن غذا خوردند.

حدود یک ماه از این واقعه می گذشت که حالات وزیره تغییر کرد و گرفتار سرگیجه و درد سینه شد. تمایلش به غذا کاهش یافت. خوابش زیاد و حضورش در جاهای شلوغ مشکل شد. هر کاری که به عهده اش گذاشته می شد، به سختی انجام می داد و دلش اضطراب خاصی پیدا کرده بود.

شوهرش می گوید: «ای وزیره! چه شده است؟ آیا بیمار هستی؟» او پاسخ می دهد: «نمی دانم.» همسرش او را نزد پزشک می برد و پزشک پس از معاینه می گوید: «چیزی نیست. ناراحتیهای او نشانه بارداری است و برای اینکه شما مطمئن شوید، فردا به آزمایشگاه مراجعه کنید.» با شنیدن این خبر مسرت بخش، هر دو بی نهایت خوشحال می شوند. شوهر وزیره در حالی که اشک شوق می ریخت، گفت: «آقای دکتر! آیا شما اطمینان دارید؟» دکتر با کمال خونسردی گفت: «بله.»

فردای آن روز، وزیره همراه همسرش، جواب مثبت آزمایش را دریافت می کنند. پس از آن به خانه می روند و سجده شکر به جای می آورند. خبر باردار شدن وی میان بستگان منتشر می شود و شادی، فضای خانواده را فرا می گیرد؛ ولی او نذری را که برای امّ البنین کرده بود، همچنان در سینه اش پنهان نگاه می داشت.

سرانجام ماهها سپری شد و نهمین ماه از ایام بارداری او فرا رسید. خاندان جناب امّ البنین علیهاالسلام در شرافت، شهامت، مردانگی، مهمان نوازی و دلاوری، سرآمد رادمردان عصر خود بوده اند. امّ البنین، این اوصاف والا را از اسلاف خود به ارث برد و با آموخته هایش از خاندان وحی عجین کرد و به فرزندانش نیز انتقال داد

در آغاز فصل بهار و اندکی پیش از اذان صبح، او دختری به دنیا آورد و همگی خوشحال شدند. وزیره گفت: «برای تبرک جستن به امّ البنین علیهاالسلام نام کودک را فاطمه بگذارید»؛ اما خویشاوندان شوهرش مخالفت کردند و گفتند: «نام او را عایشه بگذارید.» برای از بین بردن اختلاف، نام آن کودک را «بُشری» گذاشتند.

سفر وصل

سرانجام، زندگی سراسر فضیلت، مهر، عاطفه و مبارزه حضرت امّ البنین علیهاالسلام ، در حدود ده سال بعد از حادثه کربلا به پایان رسید. او در طول زندگی با برکت خویش، پیام رسان شهیدان راه فضیلت و تداوم بخش راه امامت بود و رسالت خویش را به طور کامل ادا کرد.

آن بانوی بزرگوار پس از حادثه جانسوز کربلا، بار رسالت سیاسی و اجتماعی خویش را در زنده نگه داشتن حماسه جاویدان عاشورای حسینی به زیباترین شکل ممکن به انجام رسانید. آن بانوی بزرگوار، در سال 69 هجری قمری دار فانی را وداع گفت و در قبرستان بقیع در کنار عمه های پیامبر (صفیه و عاتکه) و چهار امام معصوم علیهم السلام و دیگر چهره های درخشان شریعت محمدی صلی الله علیه و آله به خاک سپرده شد.

جریان احمد الحسن که در این دهه های اخیر سر از خاک عراق برآورده از جریانهای انحرافی است. این فرقه دارای عقایدی است که اشکالات زیادی بر آن وارد است. از اشکالات وارد بر جریان احمدالحسن این است که دلایل این جریان بر یمانی بودن و مهدویت او دارای تعارض می باشند. این تعارض یا درونی است و یا بیرونی که به آنها اشاره می شود:

 

۱. تعارض درونی

از دیگر مشکلاتی که طرف‌داران احمد حسن به آن مبتلا هستند، تعارض درونی مستندات است؛ به این معنا که برخی از دلایل آنان با برخی دیگر در تعارض است و مستندات آن‌ها یکدیگر را نفی می‌کنند.

می‌نویسند:

یکی از مهم‌ترین دلیل حقانیت احمد حسن، حدیث وصیت است که در آن به نام احمد و وصایت او از امام مهدی تصریح شده است:

عن أمیر المؤمنین(ع) قال: قال رسول الله(ص) فی اللیله التی کانت فیها وفاته لعلی(ع): یا أبا الحسن! أحضر صحیفه ودواه، فأملی رسول الله(ص) وصیته حتی انتهی [إلی] هذا الموضع فقال: یا علی! إنه سیکون بعدی اثنا عشر إماماً ومن بعدهم اثنی عشر مهدیاً فأنت یا علی أول الاثنی عشر الامام. وساق الحدیث إلی أن قال: ولیسلمها الحسن(ع) إلی ابنه م‌ح‌م‌د المستحفظ من آل محمد _ صلی الله علیه وعلیهم _ فذلک اثنی عشر إماماً ثم یکون من بعده اثنا عشر مهدیاً فإذا حضرته الوفاه فلیسلمها إلی ابنه أول المهدیین له ثلاثه أسامی اسم کاسمـی واسم أبی وهو عبدالله وأحمد والاسم الثالث المهدی وهو أول المؤمنین؛

امیر المؤمنین(ع) فرمود: پیغمبر(ص) در شب رحلتش به من فرمود: ای اباالحسن، صحیفه و دواتى بیاور! سپس پیغمبر وصیت خود را املا فرمود تا به این‌جا رسید … : ای على، بعد از من دوازده امام خواهد بود، و بعد از آن‌ها دوازده مهدى است. ای على، تو نخستین آن دوازده امامى! سپس یک‌یک ائمه را نام برد تا این‌که فرمود: حسن [عسکرى] هم این صحیفه را به فرزندش م‌ح‌م‌د که از ما آل محمد محفوظ است تسلیم کند؛ این‌ها دوازده امام هستند. بعد از مهدى موعود دوازده مهدى‏ دیگر خواهد بود. چون او وفات کرد، آن را تسلیم کند به مهدى اول که داراى سه نام است: یک نام مثل نام من، و یک نام مانند نام پدرم عبدالله و احمد و اسم سوم مهدى است و او نخستین مؤمنان است.

در حالی که از تعبیر «سیکون بعدی اثنا عشر إماماً ومن بعدهم اثنی عشر مهدیاً»، و «فذلک اثنی عشر إماماً ثم یکون من بعده اثنا عشر مهدیاً» چنین برمی‌آید که امامان دوازده نفر بیشتر نیستند و دوازده نفر بعدی مقام امامت ندارند، بلکه مهدی هستند؛ چرا که تفصیل قاطع شرکت است و این مطلب با این توجه روشن‌تر می‌شود که دوازده امام بر اساس روایات مهدی هم هستند. پس اگر دوازده مهدی دوم امام هم باشند، جدا کردن آنان از یکدیگر لغو خواهد بود. بنابراین تنها دلیلی که می‌تواند این تفصیل داشته باشد این است که دوازده مهدی دوم امام نیستند و از این‌رو این روایت خود دلیلی بر این است که غیر از امامان دوازده‌گانه، هیچ کس مقام امامت ندارد و اگر امام مهدی(عج)اوصیایی از فرزندان خود داشته باشد، آنان هرگز دارای شأن امامت نیستند. در نتیجه احمد حسن که خود را مصداق این روایت می‌داند منحصراً مهدی خواهد بود و نمی‌تواند امام باشد، در حالی که وی مدعی مقام امامت نیز هست. برای مثال، یکی از دلایلی که آنان برای مدعای خود اقامه می‌کنند، احادیثی است که به ظاهر بر وجود امامان سیزده‌گانه دلالت دارد؛ مانند این حدیث:

سمـعت أبا جعفر(ع) یقول: الاثنا عشر الامام من آل محمد(ع) کلهم محدث من رسول الله(ص) و من ولد علی و رسول الله و علی(ع)هما الوالدان.[۱]

به گفتۀ آنان، از این روایت چنین فهمیده می‌شود که دوازده امام از نسل امام علی(ع) هستند. پس با احتساب امام علی(ع) تعداد ائمه از دوازده نفر بیشتر است و احمد حسن امام سیزدهم می‌شود.

با توضیحاتی که پیش از این داده شد، درمی‌یابیم که میان ادعای اخیر و حدیث وصیت که بزرگ‌ترین دلیل احمد حسن است، تعارض وجود دارد؛ زیرا وقتی بر اساس حدیث وصیت، دوازده نفر نخست امام‌اند و دوازده نفر دوم مهدی، معنای این روایت، این است که دوازده نفر دوم دیگر امام نیستند. بنابراین ما به‌جز دوازده امام، امام دیگری نخواهیم داشت، در حالی که احمد حسن مدعی مقام امامت نیز هست. پس بزرگ‌ترین مستند او دلیلی بر نفی ادعای اوست و این تعارض در ادله، نشان‌گر آشفتگی نظام فکری و در نتیجه، آشفتگی شخصیت اوست و حاشا که امامی دچار چنین آشفتگی‌ها و تعارضات باشد؛ زیرا امام تجسم قرآنی است که در آن هیچ اختلاف و تعارضی نیست: وَلَوْ کَانَ مِنْ عِندِ غَیْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلَافاً کَثِیراً.[۲]

۲. تعارضات بیرونی

مقصود از تعارضات بیرونی، تعارضاتی است که میان دعاوی احمد حسن و فرمایشات اهل‌بیت(ع) وجود دارد. در این‌باره نمونه‌های بسیاری می‌توان ارائه کرد، ولی به سبب رعایت اختصار به یک مورد اشاره می‌شود:

می‌نویسند:

یکی از ادلۀ حقانیت احمد حسن، علم الهی اوست. وی دارای علم لدنّی است . و همچنان که در روایات آمده، یکی از نشانه‌های امام علم است.[۳]

در حالی که بر اساس فرمایشات پیشوایان معصوم، آن علمی که پیشوایان معصوم از پیامبر گرامی اسلام(ص) به ارث برده‌اند و نشانۀ شناخت امام است، منحصراً در اختیار دوازده نفر است و هیچ کس دیگری با آنان در این مطلب شریک نیست.

امام صادق(ع) فرمودند:

یَا یُونُسُ! إِذَا أَرَدْتَ الْعِلْمَ الصَّحِیحَ فَعِنْدَنَا أَهْلَ الْبَیْتِ فَإِنَّا وَرِثْنَا وَ أُوتِینَا شَرْعَ الْحِکْمَهِ وَ فَصْلَ الْخِطَابِ. فَقُلْتُ: یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ! وَ کُلُّ مَنْ کَانَ مِنْ أَهْلِ الْبَیْتِ وَرِثَ کَمَا وَرِثْتُمْ مَنْ کَانَ مِنْ وُلْدِ عَلِیٍّ وَ فَاطِمَهَ(ع)؟ فَقَالَ: مَا وَرِثَهُ إِلَّا الْأَئِمَّهُ الِاثْنَا عَشَرَ. قُلْتُ سَمِّـهِمْ لِی یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ! فَقَالَ: أَوَّلُهُمْ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ وَ بَعْدَهُ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ وَ بَعْدَهُ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ وَ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ ثُمَّ أَنَا وَ بَعْدِی مُوسَی وَلَدِی وَ بَعْدَ مُوسَی عَلِیٌّ ابْنُهُ وَ بَعْدَ عَلِیِّ مُحَمَّدٌ وَ بَعْدَ مُحَمَّدٍ عَلِیٌّ وَ بَعْدَ عَلِیٍّ الْحَسَنُ وَ بَعْدَ الْحَسَنِ‏ الْحُجَّهُ اصْطَفَانَا اللَّهُ وَ طَهَّرَنَا وَ أُوتِینَا ما لَمْ یُؤْتِ أَحَداً مِنَ الْعالمین؛[۴]

… ای یونس، اگر دانش صحیح می‌خواهی نزد ما اهل‌بیت است. به ما حکمت و فصل‌الخطاب داده شده و ما آن‌ها را به ارث برده‌ایم. عرض کردم: ای فرزند پیامبر خدا، آیا هر کسی از اهل‌بیت و از فرزندان علی و فاطمه باشد، آن‌چه شما به ارث برده‌اید را ارث برده است؟ فرمود: جز امامان دوازده‌گانه کسی آن را ارث نبرده است. عرض کردم: ای فرزند رسول خدا، آنان را نام ببرید! فرمود: اولین آنان علی بن ابی‌طالب است، پس از او حسن و حسین و علی بن حسین و محمد بن علی و سپس من و پس از من موسی و پس از موسی پسرش علی و پس از علی، محمد و پس از محمد، علی و پس از علی، حسن و پس از حسن، حجت. خداوند ما را انتخاب کرد و پاک گرداند و به ما چیزی داده شد که به هیچ کس داده نشد.

مخالفت با اجماع شیعه و اهل‌سنت

آخرین نکته‌ای که در پایان این قسمت می‌توان به آن اشاره کرد، این است که اعتقاد به امامان دوازده‌گانه یکی از محوری‌ترین باورهای شیعه در طول تاریخ بوده است و شیعیان همیشه به نام شیعیان دوازده‌امامی شناخته می‌شدند. این مطلب ریشه در روایات متوتری دارد که از پیامبر گرامی اسلام(ص) نقل شده که امامان را دوازده نفر و به تعداد نقبای بنی‌اسرائیل معرفی فرموده‌اند و بلکه این مضمون را اهل‌سنت در کتاب‌های معتبر خود همچون صحاح شش‌گانه ثبت کرده‌اند. از این‌رو این باور که پیامبر گرامی اسلام(ص) دوازده جانشین دارند، از اعتقاداتی است که در میان تمام مسلمین اعم از شیعه و سنی بر آن اتفاق نظر وجود دارد؛ با این حال احمد حسن خود را امام سیزدهم می‌داند. بنابراین ادعای او مخالفت با اجماع شیعه و سنی است و او سخنی گفته که نه بر مبنای شیعه پذیرفتنی است و نه بر مبنای اهل‌سنت و این خود دلیل استوار دیگری بر بدعت‌گذار بودن اوست.

پی نوشت:

[۱] . کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ۵۳۱، تحقیق، تصحیح و تعلیق: علی‌اکبر غفاری، تهران، دار الکتب الاسلامیه، چاپ پنجم، ۱۳۶۳ش.

[۲] . نساء: ۸۲.

[۳] . انصار امام مهدی، ادلۀ جامع دعوت یمانی آل محمّد، ص۶۹؛ سید احمد الحسن، وب‌سایت فارسی «انصار امام مهدی، yamaani.com»، بی‌تا.

[۴] . خزاز قمی، علی بن محمد، کفایه الأثر، ص۲۵۹، قم، انتشارات بیدار، ۱۴۰۱ق.

در ماه ذی حجه، حج گزاران که به مهمانی خدا دعوت می شوند، تا در ضیافت خاص الهی شرکت جویند. آنان که به ندای ابراهیم خلیل الرحمان لبیک گفته اند، آرزوی رسیدن به معشوق تا با طواف کعبه عهد و پیمان با ابراهیم بت شکن ببندند و با کشتن قربانی در منا، همه مظاهر غیرالهی را سر ببرند و با رمی جمرات، از هر چه رنگ غیر خدایی و شرک دارد برائت جویند و با شرکت در اجتماع پرشکوه و کنگره عظیم حج تمام عوامل اختلاف انگیز را کنار بگذارند. در این مقاله به جایگاه سیاسی حج از دیدگاه امام خمینی(ره) پرداخته شده است.

 

جایگاه سیاسی و عبادی مناسک حج در منظومه فکری امام خمینی(ره)

حج از آن نظر که یک امر عبادی سیاسی است، آثار سیاسی در این عبادت به خوبی ظاهر است، چنانکه آثار عبادی نیز در این سیاست به خوبی بارز است. خداوند متعال کعبه و مراسم حج را هم جلوه جمال خود قرار داد، هم مظهر جلال خویش؛ یعنی در زیارت خانه خدا هم آثار تهذیب و تزکیه مشهود است و هم نشانه تبرّی از شرک و مشرکان.

حج در حیات سیاسی و اجتماعی مسلمانان، بلکه در سرنوشت بشر نقشی بسیار ارزنده دارد. نخستین خانه ای که برای مردم بنا گردیده و مشعل هدایت انسان خوانده شده، کعبه است. امام خمینی (ره) با توجه به این مسئله می فرماید: «یک همچو مجلسهایى که اسلام درست کرده، مثل حج، هیچ قدرتى نمى تواند درست بکند، هیچ قدرتى. همه ممالک اسلامى و سران ممالک اسلامى جمع بشوند که نیم میلیون جمعیت را یک جایى ببرند، نخواهند موفق شد.» (صحیفه امام، ج ۱۰، ص:۱۲۵)

در جای دیگر می فرماید:«در حج…. باید بررسى از اوضاع مسلمین در هر سال بشود که مسلمین در چه حال هستند، … این سفر حج و این حج براى این مسائل بوده است، براى قیام ناس بوده است، براى این بوده است که مسلمین مشکلات مسلمین را درک کنند و در رفعش کوشش کنند، براى این بوده است که بین مسلمین اخوت و مودت پیدا بشود.»( صحیفه امام، ج ۱۸، ص: ۵۲)

حضرت امام خمینی(س) در زمینه درک اهمیت و فلسفه حج نیز می فرمایند: «بزرگترین درد جوامع اسلامى این است که هنوز فلسفه واقعى بسیارى از احکام الهى را درک نکرده اند؛ و حج با آن همه راز و عظمتى که دارد هنوز به صورت یک عبادت خشک و یک حرکت بیحاصل و بى ثمر باقى مانده است.»(صحیفه امام، ج ۲۱، ص: ۷۶)

و در ادامه در باره اهمیت حج از بعد سیاسی ـ اجتماعی و وظیفه حج گزاران می فرماید: «حج عرصه نمایش و آیینه سنجش استعدادها و توان مادى و معنوى مسلمانان است. حج بِسان قرآن است که همه از آن بهره مند مى شوند، ولى اندیشمندان و غواصان و درد آشنایان امت اسلامى اگر دل به دریاى معارف آن بزنند و از نزدیک شدن و فرو رفتن در احکام و سیاستهاى اجتماعى آن نترسند، از صدف این دریا گوهرهاى هدایت و رشد و حکمت و آزادگى را بیشتر صید خواهند نمود و از زلال حکمت و معرفت آن تا ابد سیراب خواهند گشت  ولی چه باید کرد و این غم بزرگ را کجا باید برد که حج به سان قرآن مهجور گردیده است. و به همان اندازه اى که آن کتابِ زندگى و کمال و جمال در حجابهاى خود ساخته ما پنهان شده است  و این گنجینه اسرارِ آفرینش در دل خروارها خاک کج فکریهاى ما دفن و پنهان گردیده است، حج نیز به همان سرنوشت گرفتار گشته است ؛ سرنوشتى که میلیونها مسلمان هر سال به مکه مى روند و پا جاى پاى پیامبر و ابراهیم و اسماعیل و هاجر مى گذارند، ولى هیچ کس نیست که از خود بپرسد ابراهیم و محمد- علیهم السلام- که بودند و چه کردند؛ هدفشان چه بود؛ از ما چه خواسته اند؟ گویى به تنها چیزى که فکر نمى شود به همین است. مسلّم حجِ بى روح و بى تحرک و قیام، حج بى برائت، حج بى وحدت، و حجى که از آن هدم کفر و شرک بر نیاید، حج نیست .» (صحیفه امام، ج ۲۱، ص:۷۷ و ۷۸)

حج عملی چند بعدی است: عبادی و اجتماعی و سیاسی و فرهنگی و… تنها یک عمل عبادی صرف نیست. حضرت امام (س) در این مورد می فرماید: «فریضه حج در بین فرایض الهى از ویژگیهاى خاصى برخوردار است و شاید جنبه هاى سیاسى و اجتماعى آن بر جنبه هاى دیگرش غلبه داشته باشد، با آنکه جنبه عبادى اش نیز ویژگى خاصى دارد.» (صحیفه امام، ج ۱۵، ص:۱۶۸)

کعبه مظهر آزادگی است و به انسان های موحد درس آزادگی می دهد که به سلطه هیچ کس تن ندهد جز بندگی خدا را نپذیرند تا به حقیقت آزاد باشند. امام خمینی (س) با توجه به آیات و روایات فوق، در پیامی به زائران خانه خدا فرمودند: » فلسفه حج باید جوابگوى این فریادهاى مظلومانه باشد. گردش به دور خانه خدا نشان دهنده این است که به غیر از خدا گِرد دیگرى نگردید. و رَجْم عَقَبات، رجم شیاطین انس و جن است. شما با رجم با خداى خود عهد کنید تا شیاطین انس و ابرقدرتها را از کشورهاى اسلامى عزیز برانید. امروز جهان اسلام به دست امریکا گرفتار است. شما براى مسلمانان قاره هاى مختلف جهان پیامى از خداوند ببرید؛ پیامى که به غیر از خدا، بردگى و بندگى هیچ کس را نداشته باشید.» (صحیفه امام، ج ۱۰، ص:۱۶۰)

همچنین حضرت امام (س) فرمودند: « عموم برادران و خواهران اسلامى باید توجه داشته باشند که یکى از مهمات فلسفه حج، ایجاد تفاهم و تحکیم برادرى بین مسلمین است .» (صحیفه امام، ج ۱۰، ص:۶۱)

اجتماع حج یکی از عوامل مؤثر در خنثی کردن توطئه هایی است که برای تفرقه افکنی میان مسلمانان چیده می شود و به طرق مختلف حتی گاهی تحت عنوان مذهب، برای برهم زدن وحدت جامعه اسلامی و ایجاد تفرقه، کوشش هایی به کار می رود. اگر این کنگره عظیم سالانه نبود، بی تردید توطئه ها موثر افتاده، همبستگی ضعیفی که امروز در میان میلیون ها مسلمان با مذاهب متعدد وجود دارد، دیگر وجود نداشت. این اجتماع، با عظمتی که دارد جلوگیر حرکت های تند انحرافی است که گاه به نام طرفداری از توحید انجام می گیرد. حج ادامه فلسفه جماعت و جمعه و عید است و فراگیرترین عامل بازدارنده از پراکندگی مسلمانان از هر ملت و کشور است. بدین سان حج به عنوان یکی از ارکان عملی اسلام در بنیان وحدت جامعه اسلامی جایگاه اساسی دارد. عقیده به توحید و یگانگی خداوند متعال تنها رشته پیوندی است که می تواند آحاد بشر را در برگیرد. در هر یک از مناسک حج، توحید مبدأ و معبود، مقصد و مقصود به وضوح تجلّی دارد آن گاه که حج گزار تلبیه می گوید، تنها به خدای یگانه پاسخ می دهد و شرک را طرد می کند: »لبیک اللهم لبّیک، لبّیک لا شریک لک لبیک» و چون بر گرد محور کعبه طواف می کند نقطه مرکزی توحید را قبله قلب خویش می سازد و بر کعبه به عنوان سنگ نشانی برای راه یافتن به کوی دوست نظر می کند و آن گاه که به نماز می ایستد، سر به آستان محبوب می ساید و چون به قربانگاه می رود تعلقات مادی را به مسلخ می کشد و محبت های غیر خدایی را ذبح می کند و در رمی جمرات، مظاهر شیاطین و چهره های نمادین آن ها را سنگ می زند.

یکی از حکمت های مهم حج پرورش روح عبودیت و بندگی و تواضع و تذلّل در پیشگاه خدا و مبارزه با خودبینی است لباس ساده و ترک زینت و زیور، خاکساری در تمام اعمال و در مطاف و مواقف و سعی و همپای خلق حرکت کردن، همه برای پرورش روح تواضع و تذلّل و خضوع و خشوع و نفی کبر و غرور و فرو ریختن مرزهای طبقاتی است.

امام در تبیین حقیقت لبیک می فرماید: «در فریضه حج که لبیک به حق است و هجرت به سوى حق تعالى به برکت ابراهیم و محمد است، مقام «نه» بر همه بتها و طاغوتهاست و شیطانها و شیطان زاده هاست. و کدام بت از شیطان بزرگ امریکاى جهانخوار و شوروى ملحد متجاوز بزرگتر و کدام طاغوت و طاغوتچه از طاغوتهاى زمان ما بالاترند؟ » (صحیفه امام، ج ۲۰، ص:۸۹)

از دیدگاه امام راحل طواف هم معنا و محتوای خاصّ خودش را دارد ، لذا در تفصیل و تبیین طواف حج واقعی می فرماید: «در طواف حرم خدا که نشانه عشق به حق است، دل را از دیگران تهى کنید و جان را از خوف غیر حق پاک سازید.» (صحیفه امام، ج ۲۰، ص:۸۹)

آری آنگاه که طواف می کنی و دور خانه خدا می چرخی ، مواظب باش که طواف تو همچون طواف مردم زمان جاهلیّت نباشد .

حاجی واقعی باید از آمریکاییان جنایتکار که امروزه حرم امن الهی را به وجود پلید خود آلوده کرده اند ، برائت جوید. طواف بر گِرد خانه خدا باید نشان دهنده عشق به خدا و برائت و بیزاری از دشمنان خدا باشد ، و اِلاّ طواف نیست.

از دیدگاه امام در حج ابراهیمی رمی جمرات نیز معنا و مفهوم خاصّ خودش را دارد . لذا می گوید :

«رَجْم عَقَبات، رجم شیاطین انس و جن است. شما با رجم با خداى خود عهد کنید تا شیاطین انس و ابرقدرتها را از کشورهاى اسلامى عزیز برانید.»(صحیفه امام، ج ۱۰، ص:۱۶۰)

بدیهی است که اگر سنگ زدن به جمرات ، این مفهوم را نداشته باشد ، و به معنای رمی کردن شیاطین جنّ و انس نباشد عملی بی محتواست.

 باز می فرماید: «باید شیطان بزرگ و میانه و کوچک، اولى ، وسطى و عَقبه را از حریم مقدس اسلام و کعبه و حرم راند. و باید دست شیاطین را از کعبه و حرم کشورهاى اسلامى که حریم آن است قطع کرد.» (صحیفه امام، ج ۱۶، ص:۵۱۳)

امام خمینی در مورد کالاهای خارجی سفر حج و خریداری آنها می فرمایند: «توجه داشته باشید که سفر حج، سفر کسب نیست؛ سفر تحصیل دنیا نیست. سفر الى اللَّه است. شما دارید به طرف خانه خدا مى روید. تمام امورى که دارید انجام مى دهید به طور الهیت باید انجام بدهید. … مبادا این سفر را سفر تجارت قرار بدهید و امور تجارتى در این سفر مطرح باشد پیشتان، امور معنوى مطرح باشد.» (صحیفه امام، ج ۱۰، ص:۱۷۵)

«کثیرى از حجاج بیت اللَّه الحرام که براى فریضه حج مى روند و باید در آن مکان مقدس از توطئه بیگانگان به فریاد «یا للمسلمین» برخیزند، غافلانه در بازارها به جستجوى کالاهاى امریکایى، اروپایى و ژاپنى پرسه مى زنند، و دل صاحب شریعت را با این عمل، که با حیثیت حج و حجاج بازى مى کند، به درد مى آورند.»(صحیفه امام، ج ۱۹، ص:۳۴۴)

«مراتب معنوى حج، که سرمایه حیات جاودانه است و انسان را به افق توحید و تنزیه نزدیک مى نماید، حاصل نخواهد شد مگر آنکه دستورات عبادى حج به طور صحیح و شایسته و مو به مو عمل شود، و حجاج محترم و روحانیون معظم کاروانها تمام همّ خود را صرف در تعلیم و تعلم مناسک حج کنند. و بر مسئله دانان است که از همراهان خود مواظبت کنند، که خداى نخواسته تخلف از دستورات نشود. و بُعد سیاسى و اجتماعى آن حاصل نمى گردد، مگر آنکه بُعد معنوى و الهى آن جامعه عمل پوشد، و لبیکهاى شما جواب دعوت حق تعالى باشد و خود را محْرم براى وصول به آستانه محضر حق تعالى نمایید، و لبیک گویان براى حق نفى شریک به همه مراتب کنید و از «خود»، که منشأ بزرگ شرک است، به سوى او- جلّ و علا- هجرت نمایید. و امید است براى جویندگان، آن موتى که دنبال هجرت است حاصل آید؛ و اجرى را که «على اللَّه» است دریافت نمایند. و اگر جهات معنوى به فراموشى سپرده شود، گمان نکنید که بتوان از چنگال شیطان نفس رهایى یابید. و تا در بند خویشتن خویش و هواهاى نفسانى خود باشید، نمى توانید جهاد فى سبیل اللَّه و دفاع از حریم اللَّه نمایید.» (صحیفه امام، ج ۱۹، ص:۲۵و۲۶)

حج، تنها عملی اخروی نیست که اثر آن پس از مرگ هویدا شود بلکه عملی است که اثرش را فرد و جامعه باید پیش از مرگ و در زندگی ببیند پس اگر فردی وابسته به این جامعه و فرهنگ ابراهیمی و ولایی است باید در حج هرچه بیشتر ببیند و بیندیشد.

رهبر معظم انقلاب یکسال قبل و در آستانه ورود نظام جمهوری اسلامی به دهه پنجم حیات انقلاب اسلامی بیانیه مهم گام دوم انقلاب را صادر کردند.

در بخشی از این بیانیه تصریح آمده است: نظام جمهوری اسلامی  "اینک وارد دومین مرحله‌ی خودسازی و جامعه‌پردازی و تمدّن‌سازی شده است."

بیانیه گام دوم انقلاب، متنی است که با توجّه به ظرفیت ها و دستاوردهای پر افتخار چهل سال گذشته و با نگاه به آینده ای روشن‌تر اهداف  پیش رو را ترسیم کرده است.

در این بیانیه، شاخص های مهمی همچون مرز بندی با دشمنان و تاکید بر عزت ملی مورد تاکید قرار گرفته است.  

انقلاب اسلامی از همان ابتدا در مقابل سلطه گری ایستاد و سلطه پذیری را به شدت نفی کرد. 

این حرکت بزرگ سبب رشد خود باوری و تکیه بر ظرفیت درونی ملت ایران شد. در پرتو اندیشه انقلاب اسلامی ملت ایران  اقتداری که شایسته آن است بدست آورد و تسلیم پذیری در مقابل استکبار را برای همیشه به زباله دان تاریخ انداخت.

"فیل ویلایتو" سردبیر نشریه "ویرجینیا دیفندر" و یکی از رهبران ضدجنگ در آمریکا درباره دستاوردهای بزرگ انقلاب اسلامی می گوید: "انقلاب ایران الهام و الگویی برای مردم ستمدیده در هر جای دنیا و با هر نژاد و مذهبی شده است."

ویلایتو با اشاره به بخشی از خصومت‌ورزی های آمریکا علیه ملت ایران می گوید: "ایران تحت حکومت محمدرضاشاه پهلوی که دست‌نشانده آمریکا بود، به منظور کسب امتیازات اقتصادی و ژئوپلیتیک به استثمار غرب در آمده بود. منابع نفتی این کشور را شرکت‌های خارجی استخراج و استثمار می‌کردند. از سفارت آمریکا در تهران به عنوان یک پایگاه برای انجام عملیات‌های جاسوسی استفاده می‌شد و همانطور که "جیمی کارتر" رئیس جمهور وقت آمریکا، گفته بود، به ایران به عنوان «جزیره‌ای آرام در دریایی متلاطم» نگاه می‌شد."

پس از پیروزی انقلاب نیز آمریکا همچنان در حق ملت ایران ظلم های  زیادی کرده است.

آمریکا در همه سال های پس از پیروزی انقلاب مقابل ملت ایران ایستاد و با هر ابزاری  از تحریم‌های ناعادلانه گرفته تا هشت سال جنگ تحمیلی که رژیم صدام به راه انداخت و با حمایت از گروه تروریستی منافقین و با ترور شخصیت های نظامی همچون سردار سپهبد "حاج قاسم سلیمانی"  فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی تلاش کرد به ملت ایران آسیب برساند و بین مردم و نظام جمهوری اسلامی فاصله ایجاد کند.

طراحی سه کودتا٬ ایجاد و حمایت از گروه های تروریستی برای ترور مسئولان و حمایت از آشوب های خیابانی و جریان فتنه بخشی از توطئه های آمریکا علیه ملت و نظام جمهوری اسلامی بوده است.

آمریکا در واکنش به دستاوردهای بزرگ علمی دانشمندان ایران در عرصه هایی همچون دانش هسته ای و همچنین با هدف تهدیدسازی از اقتدار دفاعی و قدرت بازدارندگی موشکی ایران؛ به دروغ پردازی و اتهام زدن های موهوم به ایران پرداخت و تلاش کرد با ایران هراسی؛ ایران را منزوی و از منافع حاصل از برجام محروم کند.

آمریکا با نقض قطعنامه شورای امنیت و خروج یکجانبه از برجام تحریم را با شدت بیشتری علیه ایران باز گرداند تا بزعم خود بتواند با فشار حداکثری به ملت ایران آسیب برساند و بین مردم و نظام جمهوری اسلامی  فاصله ایجاد کند.

بی اعتمادی و بیزاری ملت ایران از آمریکا به علت مجموعه این رفتارها است. 

رهبر معظم انقلاب اسلامی ریشه این بیزاری را در رفتارهای زشت و زورگویی های آمریکا می دانند که در تاریخ روابط گذشته آمریکا با ایران به ثبت رسیده است.

ایشان در بیاناتی در این باره از اقداماتی مانند حمایت از رژیم دیکتاتوری پهلوی در ایران، اقدامات گسترده براندازانه پس از پیروزی انقلاب اسلامی، حمایت از رژیم صدام در عراق برای تجاوز و تحمیل جنگ به ایران، ورود عملی به جنگ علیه جمهوری اسلامی با حمله به سکوهای نفتی ایران و هواپیمای مسافربری، ادامه سیاست تحریم ایران، راه اندازی جنگ گسترده تبلیغاتی – رسانه ای علیه جمهوری اسلامی، مقابله گسترده با رشد علمی کشور با اقدامات خصمانه گسترده علیه برنامه هسته ای، ترور دانشمندان هسته ای، حمایت از گروه های تروریست و جریان های براندازانه و آشوب های خیابانی  بعنوان  نمونه های تاریخی از رویکردهای منفی آمریکا به ایران  نام می برند.

رهبر معظم انقلاب اسلامی در بیانات دیگری با اشاره به جنایت‌های آمریکا به‌ ویژه دستگاه خبیث "بلک واتر" در عراق و در افغانستان و کشتار هزاران دانشمند عراقی و همچنین مردم عادی خاطرنشان کردند، "سفر مقام‌های آمریکایی به برخی کشورهای منطقه بدون اجازه این کشورها و حضور در پایگاه‌های خود، نمونه دیگری از رفتارهای تحقیرآمیز آمریکا ضد  کشورها و ملتهای منطقه است."

واقعیت آن است که واشنگتن همواره دشمن هر کشوری بوده است که با سلطه جویی و سیاست‌های زورگویانه و استکباری آمریکا مخالفت کرده است.

در این زمینه پیشینه مشابهی از خصومت ورزی آمریکا علیه ملت های دیگر را می‌توان از جمله در انقلاب چین در سال 1949، انقلاب کوبا در سال 1959، مبارزات آزادی خواهانه موفقیت آمیز آفریقایی‌ها در کشورهای آنگولا، موزامبیک، گینه بیسائو، کنگو و زیمبابوه و همچنین مبارزات کشورهای ویتنام، لائوس و کامبوج دید.

آمریکا حتی نسبت به کشور هائیتی نیز که به عنوان فقیرترین کشور نیمکره غربی توصیف شده رفتاری ظالمانه داشته است است.

کشور هائیتی  زمانی ثروتمندترین مستعمره فرانسه بود و ثروت زیادی برای بازرگانان فرانسوی تولید می‌کرد تا اینکه مردم ستمدیده سیاه پوست آن قیام کردند و فرانسوی‌ها را بیرون راندند. تاریخ نویسان این قیام را موفق‌ترین انقلاب در نیمکره غربی توصیف می‌کنند. مردم این کشور این موفقیت را به دست آوردند، آزادی را جشن گرفتند و برای انقلاب موفقشان مقابل قدرت‌های اروپایی به خود می‌بالیدند.

"توماس جفرسون" رئیس جمهور وقت آمریکا می دانست که انقلاب هائیتی می تواند به یک خیزش خطرناک برای دیگر مردم مستعمره تبدیل شود.

به همین علت آمریکا، تحریم‌های بسیار سختی را بر این کشور تحمیل کرد که بیش از سی سال ادامه داشت. مردم هائیتی در سال 1804 میلادی به استقلال دست یافتند، ولی ایالات متحده، سالها پس از به رسمیت شناخته شدن هائیتی توسط فرانسه و تا سال 1862 از به رسمیت شناختن این کشور خودداری می‌کرد.

سیاست آمریکا در باره هائیتی همواره از زاویه استثمار و بهره کشی، اقدام به کودتا و حمایت رژیم‌های سرکوبگر تابع شرکت‌های بزرگ آمریکایی بوده است. اکنون اما دوران هژمونی آمریکا روبه افول است و ایستادگی در مقابل آمریکا به یک مقاومت جهانی تبدیل شده است.

این حرکت ضد استکباری در خلال چهاردهه مقاومت ملت ایران در مقابل فشارها و توطئه های امریکا پخته تر و پر اثر شده است.

اکنون شاخص هایی مانند: "نفی هر گونه سلطه‏ جویی و سلطه ‏پذیری" و پشتیبانی از "استقلال و آزادی" و برخورداری از "حکومت حق و عدل" برای "همه مردم جهان" بخش ثابت و تغییر ناپذیر مرز بندی نظام جمهوری اسلامی ایران با دشمنان نهادینه  شده است. ایران اکنون به خاستگاه عدالت خواهی و ظلم ستیزی علیه استکبار جهانی تبدیل شده است.

در چنین نقطه‌ عطفی، رهبر حکیم انقلاب اسلامی با صدور «بیانیه‌ی گام دوم انقلاب» و برای ادامه‌ این راه روشن، به تبیین دستاوردهای شگرف چهار دهه‌ گذشته پرداخته و توصیه‌هایی اساسی به‌منظور «جهاد بزرگ برای ساختن ایران اسلامی بزرگ» ارائه کردند.

بیانیه‌ی «گام دوم انقلاب» از این دیدگاه راه آینده روشن ایران را ترسیم کرده و راهبردی برای ورود به «دومین مرحله‌ی خودسازی، جامعه‌پردازی و تمدن‌سازی» است.

در گام دوم انقلاب «فصل جدید زندگی جمهوری اسلامی» آغاز شده است که در آن نه تنها چیزی از ارزش ها و آرمان های انقلاب کم نخواهد شد بلکه تاکیدی بر پیگیری اهداف ارزشمند و آرمان های انقلاب اسلامی است که با قدرت دنبال خواهد شد.

مقام معظم رهبری در خاطره ای جالب درباره روزهای نخستین پیروزی انقلاب می فرماید:  امام که آمده بودند ایران - سال ۵۷ - خب ما اوّل یک نظر امام را دیدیم، سالی که ایشان، روزی که ایشان وارد شدند آن‌جا زیارت کردیم امام را بعد هم شب که آمدند مدرسه‌ی رفاه یک نظر دیدیم، نزدیک هم نرفتم که مبادا مزاحمشان بشویم که همه‌ی دورشان را گرفته بودند، می‌بوسیدند، من گفتم، من یک نفر حداقل اذیت نکنم امام را، نرفتم، گفتم بعد می‌رویم خدمت امام.

فردا شبش بود ظاهراً، یا یکی دو شب بود که آن مدرسه‌ی علوی بودند، فرستادند ما را خواستند، بنده و بقیه‌ی برادرانی که عضو شورای انقلاب بودیم ماها را خواستند. من وارد اتاق شدم، سر شب بود دیدم امام نشستند پشت قرآن دارند قرآن می‌خوانند. حالا کِی است؟ دو سه روز بعد از ورود امام، آن روزهایی که شماها لابد یادتان هست در خیابان ایران و آن محوطه‌ی اطراف چه خبر بود از جمعیت و ولوله‌ی جمعیت. امام مراجعات به او شده، آمده‌اند، رفته‌اند. حالا غیر از این‌که مردم آمده‌اند مراجعه کردند، افراد خصوصی، سیاستمداران، روحانیون، نمی‌دانم - دوستان قدیمی، افراد متفرقه آمدند خدمت امام، یکی پیشنهاد کرده، یکی پرسیده، یکی چیزی گفته، مرتب مشغول بود امام. سرشب ایشان در این همه غوغا که حالا بعدش هم باز یک عدّه‌ای بخواهند ملاقات کنند، یک عدّه‌ای کار دارند، تا آخر شب باز امام کار داشت، در همه‌ی این غوغاها بعد از نماز مغرب و عشا ایشان نشسته بودند در یک اتاق تنها انگار که در این دنیا هیچ خبری نیست قرآن را باز کرده بودند، مشغول قرآن خواندن بودند. یعنی امام یک روز هم قرآن خواندن یادشان نمی‌رفت؛ مرتب قرآن می‌خواند. ببینید این دل با قرآن آشناست که این‌جوری است.

 

یکی از خاطرات خیلی جالب من، آن شب اوّلی است که امام وارد تهران شدند؛ یعنی روز دوازدهم بهمن - شب سیزدهم - شاید اطّلاع داشته باشید و لابد شنیده‌اید که امام، وقتی آمدند، به بهشت زهرا رفتند و سخنرانی کردند، بعد با هلی‌کوپتر بلند شدند و رفتند.

 

تا چند ساعت کسی خبر نداشت که امام کجا هستند! علّت هم این بود که هلی‌کوپتر، امام را در جایی که خلوت باشد برده بود؛ چون اگر می‌خواست جایی بنشیند که جمعیت باشد، مردم می‌ریختند و اصلاً اجازه نمی‌دادند که امام، یک جا بروند و استراحت کنند. می‌خواستند دور امام را بگیرند.

 

من در مدرسه رفاه بودم که مرکز عملیاتِ مربوط به استقبال از امام بود - همین دبستان دخترانه رفاه که در خیابان ایران است که شاید شما آشنا باشید و بدانید - آن‌جا در یک قسمت، کارهایی را که من عهده‌دار بودم، انجام می‌گرفت؛ دو، سه تا اتاق بود. ما یک روزنامه روزانه منتشر می‌کردیم. در همان روزهای انتظار امام، سه، چهار شماره روزنامه منتشر کردیم. عدّه‌ای آن‌جا بودیم که کارهای مربوط به خودمان را انجام می‌دادیم.

 

آخر شب - حدود ساعت نه ‌و نیم، یا ده بود - همه خسته و کوفته، روز سختی را گذرانده بودند و متفّرق شدند. من در اتاقی که کار می‌کردم، نشسته بودم و مشغول کاری بودم؛ ناگهان دیدم مثل این که صدایی از داخل حیاط می‌آید - جلوِ ساختمان مدرسه رفاه، یک حیاط کوچک دارد که محلِّ رفت و آمد نیست؛ البته آن هم به کوچه در دارد، لیکن محلِّ رفت و آمد نیست - دیدم از آن حیاط، صدای گفتگویی می‌آید؛ مثل این‌که کسی آمد، کسی رفت. پا شدم ببینم چه خبر است. یک وقت دیدم امام از کوچه، تک و تنها به طرف ساختمان می‌آیند! برای من خیلی جالب و هیجان‌انگیز بود که بعد از سالها ایشان را می‌بینم - پانزده سال بود، از وقتی که ایشان را تبعید کرده بودند، ما دیگر ایشان را ندیده بودیم - فوراً در ساختمان، ولوله افتاد؛ از اتاقهای متعدّد - شاید حدود بیست، سی نفر آدم، آن‌جا بودند - همه جمع شدند. ایشان وارد ساختمان شدند. افراد دور ایشان ریختند و دست ایشان را بوسیدند. بعضیها گفتند که امام را اذیّت نکنید، ایشان خسته‌اند.

 

برای ایشان در طبقه بالا اتاقی معیّن شده بود - که به نظرم تا همین سال ها هم مدرسه رفاه، هنوز آن اتاق را نگه داشته‌اند و ایام دوازده بهمن، گرامی می‌دارند - به نحوی طرف پله‌ها رفتند تا به اتاق بالا بروند. نزدیک پاگرد پله که رسیدند، برگشتند طرف ما که پای پله‌ها ایستاده بودیم و مشتاقانه به ایشان نگاه می‌کردیم. روی پله‌ها نشستند؛ معلوم شد که خود ایشان هم دلشان نمی‌آید که این بیست، سی نفر آدم را رها کنند و بروند استراحت کنند! روی پله‌ها به قدر شاید پنج دقیقه نشستند و صحبت کردند. حالا دقیقاً یادم نیست چه گفتند. به ‌هر حال، «خسته نباشید» گفتند و امید به آینده دادند؛ بعد هم به اتاق خودشان رفتند و استراحت کردند.

 

البته فردای آن روز که روز سیزدهم باشد، امام از مدرسه رفاه به مدرسه علویِ شماره دو منتقل شدند که برِ خیابان ایران است - نه مدرسه علوی شماره یک که همسایه رفاه است - و دیگر رفت و آمدها و کارها، همه آن‌جا بود.

به نقل از الجزیره پیش از پایان دوره قدرت «دونالد ترامپ» رئیس‌جمهور آمریکا و در کنار آن «بنیامین نتانیاهو» نخست‌وزیر رژیم صهیونیستی٬ آنها در تاریخ 28 ژانویه 2020 بخش سیاسی طرح موسوم به صلح آمریکا در خاورمیانه را تحت عنوان « معامله قرن» به نمایش گذاشتند.

این طرح ظاهرا به اعتبار یک توافق میان طرف فلسطینی و صهیونیستی٬ با عنوان معامله قرن شناخته شده؛ اما نتیجه آن به این صورت بود که ما اکنون در برابر یک طرح یکجانبه آمریکایی که سازماندهی کننده آن یک تیم با روابط بسیار نزدیک با جناح راست اسرائیل است٬ قرار گرفته‌ایم.

در این راستا 5 سوال درباره گذشته و حال و آینده معامله قرن مطرح می‌شود:

1-چرا معامله قرن دراین زمان اعلام شد؟

«دیوید فریدمن» سفیر ایالات متحده در سرزمین‌های اشغالی وعده داده بود که قبل از پایان سال 2019 جزئیات معامله قرن اعلام خواهد شد؛ اما موکول شدن زمان آن به اواخر اولین ماه 2020 به گفته تعدادی از منابع٬ در نتیجه خلأسیاسی موجود در حاکمیت صهیونیستی بر اثر حالت فروپاشی آن در دسامبر 2018 و عدم موفقیت صهیونیست‌ها در تشکیل کابینه در دو دوره انتخابات٬ اتفاق افتاد.

اما علت اعلام جزئیات معامله قرن در این زمان تنها به این عامل باز نمی گردد؛ مجموعه‌ای از عوامل داخلی مربوط به بحران وضعیت سیاسی «دونالد ترامپ» و «بنیامین نتانیاهو» مهم ترین علت این امر است.

معامله قرن ,

در این راستا «سامی العریان» مدیر مرکز مطالعات اسلام و امور بین‌المللی تاکید کرد که دلایل زمان‌بندی اعلام معامله قرن از یک سو مربوط به وضعیت ترامپ است که در معرض تهدید عزل و برکناری بوده و می‌خواهد با تحریف مباحثات٬ جلوی این تهدید را بگیرد. العریان ادامه داد که این زمان‌بندی همچنین از سوی دیگر به شرایط نتانیاهو که به دنبال نجات از اتهام فساد در میان صهیونیست‌ها بوده و احتمال شکست وی در انتخابات آینده نیز وجود دارد٬ بر می‌گردد؛ نتانیاهو می‌خواهد در انتخابات پیش رو چیزی برای ارائه کردن داشته باشد.

2-ابعاد و اهداف سیاسی معامله قرن چیست؟

دولت آمریکا عهده دار سیاست خارجی طرح معامله قرن بوده و رفتارهای سیاسی آن در خصوص این طرح مبهم است؛ به این صورت که به شکل تدریجی از جزئیات آن رونمایی کرده و پیش از اعلام رسمی آن٬ از طریق تحمیل مجموعه‌ای از واقعیت‌ها روی زمین در رابطه با موضوعات اصلی این طرح همچون موضوع قدس اشغالی و آوارگان و مرزهای فلسطین و بحث حاکمیت و... که به عنوان مسائل راه حل نهایی شناخته می‌شود٬ یک محیط خالی و مناسب برای ارائه این طرح خود ایجاد کند.

این یک تصویر قبلی از شکل رویکرد آمریکا و طرز تفکر دولت ترامپ درباره مسئله فلسطین بود که در هماهنگی کامل با چشم‌انداز جناح راست صهیونیستی صورت گرفته است.

کاخ سفید پس از اعلام طرح موسوم به معامله قرن٬ یک چشم‌انداز مفصل در 181 صفحه درباره آن مطرح کرد که به دو بخش مجزا تقسیم شده و بخش اول در یک چارچوب سیاسی شامل 22 بخش و قسمت دوم آن هم در چارچوب اقتصادی این طرح است که البته این بخش قبلاً منتشر شده بود.

با یک بررسی و ارزیابی دقیق در معامله قرن متوجه می‌شویم که این طرح به شکل روشن و بارز از همه منابع سیاسی سنتی در راستای سازش میان طرف صهیونیستی و فلسطینی تجاوز کرده؛ منابعی مانند قطعنامه‌های سازمان ملل٬ توافق اسلو٬ طرح سازش عربی و سایر معاهده‌های منعقد شده میان سازمان آزادی بخش فلسطین و رژیم اشغالگر صهیونیستی که این امر نشان‌دهنده یک کودتای آمریکایی در مسیر سازش میان این دو طرف ضد آرمان فلسطین از دهه‌های گذشته است.

این موضوع همچنین طبق گفته تعدادی از ناظران٬ یک کودتای بین‌المللی در سازوکارهای برخورد با موضوعات مربوط به درگیری‌های میان فلسطینی‌ها و صهیونیست‌هاست که به سمت مسیر تحمیل یکجانبه این طرح حرکت می‌کند.

طرح موسوم به معامله قرن بر اساس بندهای آن که یک طرح یکجانبه و کاملاً ضد فلسطین و آرمان آن است٬ تنها در محدوده موضوعات مربوط به فلسطین منحصر نشده و تأثیرات آن در همه خاورمیانه به ویژه در عادی‌سازی روابط کشورهای عربی با رژیم صهیونیستی به وضوح قابل مشاهده است.

معامله قرن ,

دولت آمریکا در ابتدای سال 2019 تلاش‌ زیادی کرد تا «کنفرانس ورشو» (این کنفرانس از جانب آمریکا و  به ادعای آن با هدف صلح در خاورمیانه طی روزهای 13 و 14 فوریه در لهستان برگزار شد) که در اواسط فوریه این سال با حضور تعدادی از کشورهای عربی که روابط خود را با رژیم صهیونیستی علنی نکرده‌اند برگزار شد٬ به موفقیت برسد.

در این راستا مدیر مرکز مطالعات اسلام و امور بین‌المللی معتقد است که هدف نهایی آمریکا از ارائه این طرح موهوم به صلح خود٬ به شکل بارز و آشکار حذف کامل مسئله فلسطین است که در چارچوب آنچه موسوم به حل نهایی موضوع قدس اشغالی٬ آوارگان٬حق بازگشت ٬حاکمیت ٬مرزها شهرک‌سازی و عادی‌سازی است٬ گسترش می‌یابد. به گفته العریان درواقع آمریکا به دنبال حل این مسائل به شکل یکجانبه و در راستای منافع رژیم صهیونیستی است.

3-نقش بخش اقتصادی در معامله قرن چیست؟

اما بخش اقتصادی طرح معامله قرن در تاریخ 25 و 26 ژوئن 2019 تحت عنوان «صلح برای اقتصاد» در کنفرانسی که در «منامه» پایتخت بحرین برگزار شده بود مطرح شد. کشورهای بزرگی همچون روسیه و چین این کنفرانس را تحریم کرده و همانطور که پیش بینی می شد٬ کشورهای عربی حوزه خلیج فارس در آن مشارکت داشتند.

هزینه این چشم‌انداز اقتصادی آمریکا در طرح موهوم به صلح خود٬ 50 میلیارد دلار برآورد شده بود که طبق این طرح باید در مدت 10 سال میان فلسطینی‌ها و مصر و اردن و لبنان (که مسئول اسکان آوارگان فلسطینی می‌شدند) تقسیم شود.

اساس بخش اقتصادی این طرح که در مسیر برنامه‌ها وپروژه‌های آمریکایی- صهیونیستی است٬ در راستای تحقیر ملت فلسطین و کشورهای عربی اطراف آن بوده و البته آمریکایی‌های سازماندهی کننده این بخش٬ نسبت به ماهیت درگیری میان فلسطینی‌ها با رژیم صهیونیستی نادان هستند که گمان می‌کنند٬ با دادن وام و اجرای پروژه‌های موسوم به توسعه در سایه وخامت اوضاع انسانی فلسطینی‌‌ها٬ می‌توانند آنها را به سمت پذیرش این طرح سوق دهند.

یکی از بزرگترین شکاف‌های موجود در این طرح٬ مربوط به چگونگی اجرای این چشم‌انداز است؛فلسطینی‌ها چه در نوار غزه و چه در کرانه باختری باید با آن موافقت کنند که این امر محال بوده و ملت فلسطین آن را رد می‌کنند. همچنین شاخص‌هایی مبنی بر احتمال پذیرش این طرح از سوی فلسطینی‌ها نیز وجود ندارد و علاوه برآن نمی توان این طرح را بدون وجود ثبات سیاسی اجرا کرد. بنابراین طرح معامله قرن این شرایط را تحت شعاع قرار داده و منجر به افزایش تنش ها خواهد شد.

4-واکنش فلسطینی ها به معامله قرن چیست؟

کاملاً مشهود است که همه طرف‌های فلسطینی مخالف این طرح بوده و کاملاً آن را رد می‌کنند و از همه طرف‌های منطقه‌ای و بین‌المللی خواسته اند تا موضع مخالف با معامله قرن اتخاذ کنند. در سایه این اتفاق نظر برای رد معامله قرن٬ اشتیاق و موضع مثبت برخی کشورها نسبت به این طرح که در یک فضای بی‌پرده و البته با حضور سفیران سه کشور عربی (امارات و عمان و بحرین) برگزار شد٬ کم خواهد شد.

در همین راستا «ابومازن» رئیس تشکیلات خودگردان فلسطین پس از اعلام معامله قرن٬ طی یک سخنرانی اظهار داشت :«قدس فروشی نیست و معامله توطئه آمیز شما اجرایی نخواهد شد و ملت فلسطین آن را رد می‌کند. حقوق اسرا و مجروحین ما حفظ خواهد شد و هیچکس آن را معامله نخواهد کرد.»

معامله قرن ,

همچنین «باسم نعیم» از رهبران جنبش حماس نیز اعلام کرد که حماس از زمان مطرح شدن این طرح در دو سال قبل٬ موضع خود را در رد آن اعلام کرده و علت امر آن است که :

1-این طرح٬ حقوق اصلی ملت فلسطین در استقلال و تعیین سرنوشت و حق بازگشت آوارگان را از آنها سلب می‌کند.

2-هرگونه چشم‌انداز و امید در احتمال حل درگیری‌ها با روش‌های سیاسی و بر اساس قانون بین‌المللی عادلانه در حق ملت فلسطین از میان می‌رود.

3- امنیت و صلح بین‌المللی با نقض قانون بین‌المللی و استناد به افسانه‌ها و اساطیر تورات برای حل درگیری‌ها٬ در معرض تهدید قرار گرفته و به قانون جنگل و آشوب باز می‌گردیم.

در سطح ملی نیز همه گروه‌های فلسطینی در شکست دادن معامله قرن اتفاق نظر داشته و معتقدند که فلسطینی‌ها باید گام‌های عملی خود را با هدف آزادی از همه توافق‌‌های پیشین که موسوم به صلح میان طرف صهیونیستی و فلسطینی هستند مانند توافق اسلو و بندهای امنیتی و اقتصادی آن دنبال کرده و برای متوقف کردن فوری هماهنگی امنیتی برخی با صهیونیست‌ها اقدام کنند.

فلسطینی‌ها همچنین تاکید دارند که باید بر سر یک رهبری واحد که یک استراتژی ملی برای بازگشت وحدت و تقویت مقاومت ترسیم کند به توافق برسند.

سامی العریان نیز معتقد است که شکست دادن معامله قرن با وحدت فلسطینیان آغاز می‌شود؛ بنابراین می‌توان گفت که اصلی‌ترین چالش پیش‌روی تأثیر تحرکات فلسطین و رساندن این تحرکات به مرحله عمل٬ اختلاف و عدم هماهنگی و ثبات تصمیم‌گیری در سطح سیاسی فلسطین است.

5-سناریوهای پیش روی آینده معامله قرن کدام است؟

درحال حاضر 3 سناریو را می‌توان برای آینده معامله قرن پیش‌بینی کرد:

معامله قرن ,

-سناریوی اول این است که طرح معامله قرن موفق به جلب اعتماد فلسطینیان برای بازگشت به میز مذاکره شود که البته این سناریو بسیار ضعیف است؛ چرا که فلسطینی‌ها همچنان با توجه به شرایط و بندهای مطرح شده در این طرح و به ویژه بند مربوط به دولت مجمع الجزایری فلسطین و یا خلع سلاح حماس و جنبش جهاد اسلامی و البته سایر بندهایی که تماما به نقض حقوق ملت فلسطین اشاره دارد٬ به رد معامله قرن و نیز رد ورود به مذاکرات در این خصوص ادامه خواهند داد.

-سناریوی دوم درباره شکست کامل این طرح در تحقق اهداف کلی و جزئی آن است؛ زیرا آسیب‌هایی که در حال حاضر هم به مسئله و آرمان فلسطین وارد شده٬ در نتیجه تحمیل یک سری واقعیت‌ها بر روی زمین و نیز تلاش برخی کشورهای عربی برای ادغام حاکمیت صهیونیستی در محیط منطقه‌ای به اضافه برخی تغییرات در مواضع کشورهای عربی و منطقه‌ای و بین‌المللی در هماهنگی با موضع آمریکا ضد مسئله فلسطین بوده است.

-سناریوی سوم که محتمل‌ترین سناریو به شمار می‌آید٬ به شکست جزئی این طرح و عدم موفقیت در اجرای جزئیات آن در سایه ادامه موضع یکپارچه فلسطین در رد معامله قرن و تلاش عملی برای شکست آن اشاره می‌کند. علاوه بر آن تنظیم و طراحی شتاب‌زده بندهای این طرح منجر به بروز هرج و مرج در مرحله اجرایی آن شده و نیز برای دولت آمریکا بسیار دشوار است که آنها را بازنویسی کند.

از ورود امام خمینی(ره) بنیانگذار انقلاب اسلامی به میهن در 12 بهمن 57 تا 22 بهمن همان سال، تک‌تک روزها ایّام‌ِ اللهی هستند که هر کدام آبستن حوادثی بوده‌اند. مرور آنچه در آن روزها رخ داد و در خاطرات شفاهی یا روزنامه‌ها منعکس شد، در نخستین روز ایّام‌الله دهه فجر، یادآور خاطرات شیرینی خواهد بود.

 ۱۲ بهمن

- حضرت امام در حالی که قصد خروج از فرانسه و حرکت به‌سمت ایران را داشتند، با ارسال پیامی خطاب به مردم فرانسه، ضمن تشکر از آنها خداحافظی کردند.

 


- هواپیمای پاریس ـ تهران که به پرواز درآمد، همه نگران بودند؛ نگرانی از انهدام هواپیما یا ربودن آن در آسمان. با این حال، امام خمینی پس از اقامه نماز در کف هواپیما، با آرامش تمام خوابیدند.

- با ورود حضرت امام به سالن فرودگاه، فریاد «الله اکبر» سالن فرودگاه را به لرزه در آورد. مستقبلین با خواندن سرود «خمینی ای امام»، اشک‌ شوق بر گونه‌هایشان جاری کردند.

- امام در فرودگاه سخنرانی کردند: «من از عواطف طبقات مختلف ملت تشکر می‌کنم. عواطف ملت ایران به دوش من، بارِ گرانی است که نمی‌توانم جبران کنم».

 

امام، ضمن اشاره به اینکه طرد شاه از کشور قدم اول پیروزی بود، همگان را به وحدت کلمه و ادامه مبارزه تا قطع کامل ریشه‌های فساد دعوت کردند، سپس عازم بهشت زهرا شدند.

- حضرت امام در اولین سخنرانی خود در میان انبوه جمعیت مشتاق در بهشت زهرا می‌گوید:

«من وقتی چشمم به بعضی از اینها که اولاد خودشان را از دست داده‌اند می‌افتد، سنگینی‌ای در دوشم پیدا می‌شود که نمی‌توانم تاب بیاورم. محمدرضا پهلوی فرار کرد و همه چیز ما را به باد داد. مملکت ما را خراب کرد و قبرستان‌های ما را آباد... من دولت تعیین می‌کنم، من توی دهن دولت می‌زنم ... من به پشتیبانی این ملت دولت تعیین می‌کنم. من به ارتش یک نصیحت می‌کنم و یک تشکر ..... [ما] می‌خواهیم ارتش مستقل باشد. آقای ارتشبد شما نمی‌خواهید؟ آقای سرلشکر شما نمی‌خواهید مستقل باشید؟ و اما تشکر می‌کنم از قشرهایی که متصل شدند به ملت».

 


- با وجود سرمای زمستان، شب قبل از ورود امام به میهن، هزاران تن از مشتاقان، در مسیر حرکت ایشان خوابیدند.

- شهرهای کشور در شادی ورود امام، غرق نور و گل و فریاد بود.

- در حالی که مراسم ورود حضرت امام به طور مستقیم از تلویزیون پخش می‌شد، نظامیان با یورش به این سازمان از ادامه پخش آن ممانعت کردند. عده‌ای از مردم با قطع جریان پخش مستقیم ورود حضرت امام از تلویزیون به علت هجوم مأمورین نظامی، از عصبانیت تلویزیون‌های خود را به خیابان پرت کردند.

- امام خمینی در شب اول اقامت خود در مدرسه رفاه، طی سخنانی با اعضای کمیته استقبال، بر لزوم حفظ وحدت تأکید کردند.

- روحانیون متحصن در دانشگاه، با انتشار آخرین اعلامیه خود، به تحصن پایان دادند.

- در پی درخواست مجدد بختیار برای ملاقات با حضرت امام خمینی، ایشان گفتند: ملاقات با بختیار را در صورت استعفای وی می‌پذیرم.

- شاپور بختیار در آستانه ورود امام خمینی پیامی منتشر کرد. وی در پیام خود مردم را نسبت به ادامه اعتراضات و تظاهرات، خصوصاً در روز ورود حضرت امام، تهدید کرد.

- دانشجویان ایرانی در مقابل سفارت ایران در آمریکا تظاهرات کردند.

- آمریکا تعدادی از دستگاه‌های الکترونیکی محرمانه خود را از ایران خارج کرد.
نیروی هوایی سیستم‌های محرمانه جنگنده‌های اف چهارده را مخفی کرد. گفتنی است که یکی از وظایف «هایزر» در ایران، انجام همین مأموریت بوده است.

- بانک‌های سوئیس اعلام کردند که پول‌های ایران را پس نمی‌دهند.

- مطبوعات و یونایتد پرس: قراردادهای خرید اسلحه ایران از انگلیس لغو شد. مقامات لندن گفتند به علت لغو این خریدها، انگلیس معادل چهار میلیارد دلار بابت عدم فروش و بیکار شدن بیست هزار نفر، زیان خواهد دید.

- در لیبی به حمایت از انقلاب اسلامی مردم مسلمان ایران، راهپیمایی برگزار شد.

 ۱۳ بهمن۱۳۵۷​

- امام خمینی در جمع روحانیون بیانات مبسوطی را ایراد کردند. ایشان در قسمتی از این بیانات فرمودند: رژیم سلطنتی از اول خلاف عقل بود ... هر ملتی باید خودش سرنوشت خودش را تعیین کند.

- رادیو مسکو: دانشجویان ایرانی مقیم آمریکا علیه مداخله آمریکائی‌ها در امور داخلی ایران، در برابر کاخ سفید تظاهرات کردند.
 

۱۴ بهمن۱۳۵۷

- حضرت امام طی یک مصاحبه مطبوعاتی در مدرسه رفاه اعلام کردند: شورای انقلاب حکومت موقت تعیین خواهد شد و حکومت موقت، موظف خواهد بود که مقدمات رفراندم را تهیه کند. همچنین قانون اساسی که تدوین شد، به آراء عمومی گذاشته می‌شود. ایشان دولت بختیار را غیرقانونی اعلام کردند و گفتند: کاری نکنید که مردم را به جهاد دعوت کنم.

 


- دانشجویان ایرانی با حمله به سفارتخانه‌های ایران در آمریکا، لبنان و استرالیا، نسبت به رژیم سلطنتی ایران ابراز انزجار کردند.

- چهل تن دیگر از نمایندگان مجلس استعفا کردند.

۱۵ بهمن۱۳۵۷

- حضرت امام خمینی طی یک سخنرانی جوانان را به ادامه تظاهرات و اعتصابات فرا خواندند.

- وزرای خارجه آمریکا و انگلیس طی دیدار دیوید اوئن از آمریکا، در مورد اوضاع ایران به گفتگو نشستند. بغداد نیز با اعزام هیأتی به عربستان، به بررسی اوضاع ایران و منطقه پرداخت.

- ژنرال هایزر، فرستاده ویژه آمریکا به ایران، با اتمام مأموریت حساس خود و مذاکرات مکرر با مقامات ایرانی، عازم آمریکا شد. سخنگوی وزرات خارجه آمریکا گفت: هایزر سعی کرد تا نظامیان ایران از بختیار حمایت کنند. وی به این علت ایران را ترک کرد که اقامت وی به احساسات ضد آمریکایی در ایران دامن می‌زد.

 


- همافران نیروی هوایی در بهبهان به عنوان طرفداری از امام خمینی، دست به راهپیمایی زدند.

- آیت‌الله سیدمحمدباقر صدر با ارسال نامه‌ای از عراق برای حضرت امام، از مبارزات ملت ایران حمایت کرد.

 


- به مناسبت ورود حضرت امام به ایران، از سوی آیت‌الله مرعشی نجفی تلگرافی برای ایشان ارسال شد.

 


- شهردار تهران در حضور حضرت امام استعفا کرد. امام سپس وی را مجددا به عنوان شهردار منصوب کردند. جواد شهرستانی از سوی دولت بختیار ممنوع‌الخروج شد.

- گروهی از نمایندگان مستعفی مجلس شورا با حضرت امام دیدار کردند.

 ۱۶ بهمن۱۳۵۷

- انتخاب مهدی بازرگان به عنوان نخست وزیر دولت موقت، رسماً اعلام شد. حکم و فرمان نخست وزیری که با اتفاق آراء شورای انقلاب و تصویب امام خمینی صادر شده بود، توسط حجت‌الاسلام هاشمی رفسنجانی در حضور حضرت امام و بازرگان قرائت شد.

 


- آسوشیتد پرس: با توجه به اینکه شانس موفقیت بختیار روز به روز کمتر می‌شود، سخنگوی وزارت خارجه آمریکا به ابراز حمایت ملایم از بختیار بسنده کرد.

- رییس سازمان سیا اعراف کرد که در رابطه با پیش بینی مسائل ایران، این سازمان ناکام بوده است. وی گفت: چیزی که ما پیش بینی نمی‌کردیم، این بود که یک مرد هفتاد و هشت ساله که مدت چهارده سال در تبعید بود، این نیروها را به هم پیوند زند.

- کیسینجر گفت: بیم آن می‌رود که انقلاب اسلامی به سایر کشورها سرایت کند و گناه این حرکت، متوجه هدف توخالی حقوق بشر است.

- آیت‌الله گلپایگانی بازگشت حضرت امام به میهن را به ایشان تبریک گفت.

 


- چند وزارتخانه، از جمله وزارت آموزش و پرورش، امور اقتصاد و دارائی، بهداری و دادگستری، توسط نیروهای ارتش اشغال شد.

- ۲۲ نماینده دیگر مجلس شورا، استعفا کردند.

- در تظاهرت مردم آغاجاری، عده‌ای به شهادت رسیدند.

- هشت هزار یهودی، ایران را ترک کردند و به اسرائیل رفتند.

 ۱۷ بهمن۱۳۵۷​

- امام خمینی در سخنان خود گفتند: کار عاقلانه و مفید به حال کشور این است که بختیار و ارتش در مقابل انقلاب اسلامی، عکس‌العملی مثبت داشته باشند.

- در پاسخ به پیام‌های تشکر از سوی مردم و یا شخصیت‌ها و گروه‌های مختلف به مناسبت ورود حضرت امام به کشور، از سوی ایشان پیام تشکری خطاب به عموم انتشار یافت.

- بازرگان موقتاً از رهبری نهضت آزادی کناره‌گیری و به مدرسه علوی نقل مکان کرد.
(در حکم نخست وزیری حضرت امام از وی خواسته شده بود تا بدون واسبتگی حزبی و گروهی به پست نخست وزیری اشتغال یابد).

- دکتر سعید، رییس مجلس شورا، در جلسه امروز مجلس اظهار داشت: بازگشت حضرت‌ آیت‌الله العظمی خمینی، مرجع عالیقدر تشیع را به خاک وطن از طرف خود و عموم نمایندگان خوش آمد می‌گویم.

- لوایح محاکمه وزرای سابق و انحلال ساواک، در جلسه مجلس شورا به تصویب رسید.

- در مراسم فارغ التحصیلی دانشجویان دانشکده افسری، افسران جوان از سوگند وفاداری به شاه معاف شدند.

- حجت‌الاسلام فلسفی پس از هشت سال ممنوعیت از سخنرانی، در حضور امام و مردم دیدار کننده از ایشان، سخنرانی کرد.

 

 ۱۸ بهمن ۱۳۵۷

- حضرت امام در دیدار با روحانیون شهر اهواز گفتند: ادامه نهضت یک تکلیف است.

- فرماندار نظامی تهران به این دلیل که مردم به مقررات حکومت نظامی اهمیت نمی‌دهند، ساعات منع عبور و مرور را کاهش داد.

- سیزده نفر دیگر از نمایندگان مجلس استعفا کردند.

- مجمع عمومی سازمان ملل متحد از اوضاع ایران اظهار نگرانی کرد.

 ۱۹ بهمن۱۳۵۷

- جمعی از پرسنل نیروی هوایی با انجام رژه و خواندن سرود در مقابل حضرت امام، با حرکت اسلامی مردم ایران و رهبری نهضت اعلام همبستگی کردند. ایشان همچنین از راهپیمایی مردم در حمایت از دولت مهندس بازرگان تشکر کردند.

 


- ستاد ارتش، عکس روزنامه کیهان مبنی بر رژه افسران نیروی هوایی در مقابل حضرت امام را تکذیب کرد.

 

- طی روزهای گذشته و امروز، شهر تهران شاهد تظاهرات مردم و فریاد و خشم کلیه اقشار در مقابل رژیم بود. بانک‌ها و دیگر مؤسسات دولتی مورد هجوم مردم به ستوه آمده از جنایت‌های شاه قرار گرفتند و شعله‌های آتش از همه سو زبانه می‌کشید.

 


- امام خمینی طی نطق کوتاهی که از شبکه تلویزیونی کارکنان اعتصابی رادیو و تلویزیون بطور مستقیم پخش می‌شد ضمن آرزوی موفقیت برای کارکنان رسانه‌های گروهی گفتند: دستگاه‌هایی در این قسمت بوده و هست که بایستی در خدمت مردم می‌بودند، ولی رژیم غاصب از آنها در راه هدف‌های نامشروع استفاده کرده است.

- در درگیری‌های گرگان، پنج نفر کشته و یازده نفر مجروح شدند.

- مهندس شریف امامی که از طرف دادستانی ممنوع‌الخروج شده بود، از کشور گریخت.

 


 ۲۰ بهمن۱۳۵۷

- با حمله مأموران گارد به پادگان نیروی هوایی تهران، جنگ خیابانی آغاز شد. به گفته همافران، وقتی که رادیو اعلام کرد فیلم ورود امام خمینی بعد از اخبار تلویزیون نمایش داده خواهد شد، آنها در سالن پادگان اجتماع کردند. با ظاهر شدن تصویر حضرت امام بر صفحه تلویزیون، طنین صلوات سالن را پر کرد و در این هنگام، افراد گارد به سوی آنها تیراندازی کردند و درگیری آغاز شد.

 


- مردم ساکن در اطراف خوابگاه همافران، هنگامی که از حمله نیروی گارد به همافران آگاه شدند، اهالی خیابان‌های اطراف را نیز با خبر کردند و طولی نکشید که جمعیت انبوهی در کنار دیوار خوابگاه گرد آمدند که با فریاد الله‌اکبر از همافران حمایت می‌کردند.

- اجتماع مردم در کنار خوابگاه همافران نیروی هوایی که از ساعت ده شب آغاز شده بود همچنان ادامه یافت. ترس مردم این بود که در صورت پراکنده شدن، نیروهای گارد، مجددا به همافران حمله کنند، لذا از دفتر حضرت امام کسب تکلیف کردند و دفتر امام توصیه کردند که پراکنده نشوید.

- مردم در کنار خوابگاه نیروی هوایی همچنان شعار می‌دادند و خود را با آتش لاستیک‌های فرسوده گرم می کردند که نیمه شب مأموران حکومت نظامی با خودروهای نظامی و در حالیکه از دور با شلیک رگبار مسلسل‌ها به طرف هوا در صدد ترساندن مردم بودند، به اجتماع مردم حمله کردند. در این هنگام مردم به کوچه‌های اطراف پناه بردند اما مأمورین توانستند یکصد و پنجاه و دو نفر را دستگیر و به محل استقرار حکومت نظامی در کلانتری تهران و منتقل کنند. در بین دستگیر شدگان دو روحانی نیز حضور داشتند (اولین کلانتری ساقط شده در جریان هجوم مردم همین کلانتری بود).

 ۲۱ بهمن۱۳۵۷

- با آغاز درگیری مسلحانه، پرسنل انقلابی نیروی هوایی برای تسلیح مردم در ازای کارت پایان خدمت سربازی، یک قبضه سلاح و هفت فشنگ در اختیار آنان قرار می‌دادند.

- کلانتری تهران نو ـ پس از پنج ساعت زد و خورد شدید بین مأمورین گارد و مردم ـ سقوط کرد و مردم و گاردی‌ها در این زدو خورد چندین کشته و مجروح داشتند. از این پس، کلانتری‌ها یکی پس از دیگری به دست مردم ساقط شدند.

- فرماندار نظامی تهران در اعلامیه شماره چهل خود، ساعات حکومت نظامی را از ساعت چهار و نیم بعدازظهر تا ساعت پنج صبح افزایش داد. پس از شدت گرفتن حملات مردم به کلانتری‌ها و پادگان‌ها، فرماندار نظامی تهران در همین روز ساعت منع عبور و مرور را تا ساعت دوازده ظهر افزایش داد. یعنی مردم تنها از ساعت دوازده شهر تا چهار و نیم بعدازظهر اجازه خروج از منازل خود را دارند.

- حضرت امام خمینی در رابطه با حکومت نظامی اعلام شده از طرف فرماندار نظامی تهران، آن را ملغی اعلام کردند و گفتند: «اعلامیه امروز حکومت نظامی خدعه و خلاف شرع است و مردم به هیچوجه به آن اعتنا نکنند ... اخطار می‌کنم که اگر دست از این برادرکشی بر ندارند و لشگر گارد به محل خودش برنگردد ... تصمیم آخر خود را به امید خدا می‌گیریم». همچنین دولت موقت، اعلامیه حکومت نظامی را یک توطئه توصیف کرد.

- مینی‌بوس‌ها و ماشین‌های وابسته به ستاد کمیته امام خمینی، با بلندگو، لغو اعلامیه فرماندار نظامی را در سطح تهران اعلام کردند. گفتنی است که بنا به گفته‌ رحیمی، یکی از سران ارتش، حکومت نظامی تصمیم داشت که با افزایش ساعات حکومت نظامی، به انجام کودتا و سرکوب مردم و خصوصا ترور و دستگیری رهبران نهضت، بپردازد. این تصمیم حضرت امام، توطئه بزرگی را در آستانه پیروزی نهضت در نطفه خفه کرد.

 


- امام خمینی در جواب به استعفای افراد نیروی مسلح نوشتند: قسم برای حفظ قدرت طاغوتی صحیح نیست و مخالفت با آن واجب است و کسانی که قسم خورده‌اند باید بر خلاف آن عمل کنند.

- مردم مسلح به یاری افراد نیروی هوایی رفتند. جنگ خیابانی در تهران اوج بیشتری پیدا کرد.

- ده‌ها هزار تن از مردم در خیابان فرح‌آباد، پشت کیسه‌های شن و خاک سنگر گرفتند.

- کلانتری‌های تهران نو، (چهارده و شانزده و بیست و یک و نه) و نارمک ده و یازده و شهر ری، سقوط کردند و همچنین یک هلی‌کوپتر گارد در تهران در هوا ساقط شد.

- حجت‌الاسلام مفتح از جانب حضرت امام، عکس مندرج در روزنامه کیهان مبنی بر رژه افسران نیروی هوایی در مقابل ایشان را کاملا صحیح و واقعی دانست.

 


- از سوی دفتر تبلیغات امام خمینی، هر گونه تماس با بختیار و سران ارتش تکذیب شد.

- امام خمینی اعلام کردند که من خودم اهل قلم و بیان هستم و هیچ سخنگویی ندارم.

- ستاد امداد و سازمان ملی پزشکان، تعداد شهدا را تا ساعت یازده امشب، صد و بیست و شش تن ، و مجروین را ششصد و سی و چهار نفر ذکر کرد.

- شمار کشته شدگان که به بیمارستان جرجانی منتقل شده‌اند، به چهل و شش نفر رسید و تعداد زخمی‌ها به علت کثرت آنها قابل شمارش نیست.

 ۲۲ بهمن۱۳۵۷​

- با تلاش برخی از دوستان بختیار و نیز نزدیکان مهندس بازرگان، بنا شد جلسه‌ای با حضور بازرگان، بختیار و قره‌باغی تشکیل گردد. عباس امیرانتظام درباره این جلسه می‌گوید: قبل از جلسه، بختیار به من تلفن زد و گفت استعفای خود را در جلسه تسلیم خواهد کرد. لیکن بختیار در جلسه حاضر نشد و تنها استعفا نامه خود را برای جلسه فرستاد.

- واحدهای نظامی چند شهر، از جمله لشکر زرهی قزوین، به سوی تهران روانه شدند. مردم، جاده تهران ـ کرج را به منظور جلوگیری از ورود واحدهای نظامی، مسدود کردند.

- نبرد شدید مردم با نیروی گارد در خیابان‌های تهران شدت بیشتری پیدا کرد.

 


- در پی درگیری‌های اخیر، پزشکی قانونی مملو از شهدایی است که در چند روز اخیر کشته و شناسایی نشده‌اند.

- تسلیحات ارتش، زندان اوین، ساواک سلطنت آباد، مجلسین سنا و شورا،‌ رادیو و تلویزیون، نخست وزیری، ژاندارمری و شهربانی، به دست مردم تصرف شد.

- نصیری، رییس ساواک، سالار جاف، قاتل مردم کردستان و سپهبد رحیمی، توسط مردم بازداشت شدند. همچنین سپهبد بدره‌ای، فرمانده نیروی زمینی، محمد امین و بیگلری، جانشین فرماندگان گارد، به هلاکت رسیدند.

- فرماندهان نیروهای سه گانه ارتش با حضور در خدمت امام خمینی، استعفای خود را تقدم کردند.

- با مراجعه به منزل حضرت امام، گروه‌های مسلح پشتیبانی خود را از امام اعلام کردند.

- حضرت امام به دنبال سقوط نهادهای اصلی رژیم و عقب‌نشینی ارتش از مردم خواستند که آرامش و نظم را مجددا برقرار کنند.

-  از جمله مواردی که موجب شد ارتش اعلام بی‌طرفی کند، اینها بود:

رییس ستاد شهربانی به کلانتری‌ها گفته بود مقاومت نکنند؛ در حالی که این خلاف دستور بود. اعزام نیروهای زبده کمکی برای افسران محاصره شده در مسلسل‌سازی به جهت تمرد آنها بی‌نتیجه ماند. سربازان به طور دسته جمعی فرار می‌کردند و بدون اجازه به پادگان‌ها بر‌می گشتند. نیروهای زرهی به علت سد شدن راه آنها توسط مردم و تیر خوردن سرلشکر ریاحی، موفق به کار نشدند. نیروی هوایی به علت پیوستن افسران و همافران به مردم، قدرت انجام پرواز نداشت. بی‌نظمی عمومی، نافرمانی و اعلام همبستگی افسران عالی رتبه با کمیته امام خمینی همه گیر شده بود.

- انقلاب اسلامی مردم ایران به رهبری امام خمینی، نظام دو هزار و پانصد ساله شاهنشاهی را سرنگون کرد.

 

 

- امام خمینی طی پیام دیگری خطاب به مردم نوشتند: توجه داشته باشید که انقلاب ما از نظر پیروزی بر دشمن هنوز به پایان نرسیده است. دشمن از انواع وسایل و دسایس بهره‌مند است و توطئه‌ها در کمین است. تنها هوشیاری و انضباط انقلابی و اطاعت از فرمان‌های رهبری و دولت موقت اسلامی است که توطئه‌ها را نقش بر آب می‌سازد ... با دولت موقت اسلامی همکاری نمایید تا با حول و قوه الهی هر چه زودتر با همکاری یکدیگر ایران اسلامی آباد و آزاد را مورد غبطه جهانیان بسازیم.

یکی از بهترین راهها برای شناختن مدعیٌان دروغین وبرای برملا کردن کید وحیله شیٌادانی که با انگیزه های مادّی یا جلب توجه مردم، به دروغ ادعای مهدویٌت می کنند،شناخت اوصاف وویژگی های حضرت مهدی (علیه السلام) است که در روایات زیادی مورد تاکید قرار گرفته است،زیرا اوصافی که درآیات وروایات برای حضرت مهدی (علیه السلام)ذکر شده است بر هیچ کس جزءبر خود آن حضرت قابل تطبیق نیست.

مهدی[۱] اسم مفعول، به معنی هدایت شده است که از هُدی گرفته شده است، هُدی ضدگمراهی است وبه معنی هدایت وصلاح است [۲]کلمه مهدی در قرآن نیامده است ولی در روایات، فراوان استعمال شده است هرچند در بعضی روایات در معنی لغوی بکار رفته است ولی بخاطر استعمال آن در اسماء مانند نامها ی معروف در آمده است چنانچه ابن کثیر این نکته را متذکر می­شودو می­گوید :بخاطر این استعمال زیادی در اسماءاست که پیامبر صلی الله علیه وآله شخصی را که به آمدن آن در آخرالزمان بشارت داده،مهدی نامیده شده است [۳]

اصطلاح «مهدی» هنگام اطلاق ،همان «مهدی(علیه السلام)» است که پیامبر(ص) به ظهور آن در آخر الزمان بشارت داده است.

شمایل و صفات امام غائب با دقت تمام از زبان پیامبرصلی الله علیه وآله و ائمه علیهم السلام بیان شده است.

شاید فلسفه این امر به خاطر این است که با ذکر این اوصاف، جلوی هرمدعی مهدویٌت گرفته شود واز آنجا که فراهم آمدن تمام این صفات و ویژگی ها، که در روایات اسلامی ذکر شده است، در شخص مدّعی مهدویّت امکان ناپذیر است بنابراین باعث می شود تا دروغ او پیش مردم فاش شود.

درکتابهای اهل سنت روایات فراوانی وجود دارد که در بر گیرنده صفات وویژگیهای رفتاری وجسمی حضرت مهدی علیه السلام است. تعدادی از این روایات را به عنوان نمونه موردبررسی قرار می دهیم .

شباهت امام مهدی(علیه السلام) به پیامبر (صلی الله علیه وآله)

همانگونه که نام حضرت همنام جدش رسول الله (صلی الله وآله) است خُلق وخوی اونیز همانندخلق وخوی پیامبر(ص)می باشد.ابن حبان از پیامبرصلی الله علیه وآله چنین روایت می کند که حضرت فرمود :«یخرج رجل من أمتی یواطئ اسمه اسمی وخلقه خلقی …..»[۴]کسی از اهل بیت من ظهور می کندکه هم نام من ورفتارش همانندرفتار من است.

پیشانی بلندو بینی کشیده

ابو داوددر سنن خوداز پیامبر صلی الله علیه وآله درباره نسب واوصاف ظاهری وعدالت حضرت مهدی (علیه السلام) چنین روایت می کند که فرمودند :« الْمَهْدِیُّ مِنِّی أَجْلَى الْجَبْهَهِ أَقْنَى الْأَنْفِ یَمْلَأُ الْأَرْضَ قِسْطًا وَعَدْلًا کَمَا مُلِئَتْ جَوْرًا وَظُلْمًا یَمْلِکُ سَبْعَ سِنِینَ»مهدی از نسل من است ،پیشانی فراخ ونورانی وبینیش باریک وقلمی است که زمین راا زعدل وداد پر سازد؛چنانکه ازظلم وجور پرشده باشد .[۵]

برپاکننده عدالت درزمین

در کتابهای مهم اهل سنت روایات زیادی در باره عدالت محوری امام مهدی (علیه السلام)به چشم می خورد از جمله :امام احمدبن حنبل ،این چنین نقل می کند که پیامبر(ص) در روایتی فرمودند:«لا تقوم الساعه حتى یملک رجل من أهل بیتی أجلی أقنى یملأ الأرض عدلا کما ملئت قبله ظلما یکون سبع سنین»[۶]قیامت بر پا نمی شودتا اینکه مردی ازاهل بیت من که گشاده پیشانی وبینی باریک وقلمی ،به حکومت برسدوزمین را از عدالت پر سازد ؛چنان که از ظلم پرشده باشد.وهفت سال حکومت می کند.

سرور اهل بهشت

ابن ماجه از پیامبر صلی الله علیه آله نقل می کند که فرمودند : «نحن ولد عبد المطلب ساده أهل الجنه أنا وحمزه . وعلی وجعفر والحسن والحسین والمهدی»[۷]مافرزندان عبدالمطلب سروران اهل بهشت هستیم :من وحمزه وعلی وجعفر وحسن وحسین ومهدی .

برتر از ابوبکر وعمر

دربعضی از منابع اهل سنت در حدیث صحیحی تصریح شده است که حضرت مهدی علیه السلام از ابوبکر وعمر برتر است، مانند روایت ابن ابی شیبه ازمحمدبن سیرین که از تابعین مشهور است،که می گفت «برای این امت خلیفه ای خواهدبود که ازابوبکر وعمربراوبرتری ندارند »[۸]این حدیث را سیوطی هم از ابی شیبه نقل می کند وگوید این حدیث صحیح است[۹]

گشاده دستی

درباره صفت سخاوت وبخشش فراوان امام مهدی (علیه السلام)، احادیث فراوانی در منابع اهل سنت آمده است. مسلم نیشابوری در صحیح خود این چنین نقل می کند :ابو سعید می گوید:پیامبر خداصلی الله علیه وآله فرمودند:« مِنْ خُلَفَائِکُمْ خَلِیفَهٌ یَحْثُو الْمَالَ حَثْیًا لاَ یَعُدُّهُ عَدَدًا »[۱۰].«ازخلفای شماخلیفه ای خواهد بودکه مال را(چون خاک)به مردم ارزانی می دارد بدونه اینکه آن رابشمارد».هرچنددر این روایت به نام حضرت تصریح نشده است ولی وقتی در کنار روایات دیگری که همین مضمون با ذکر نام آن خلیفه سخاوتمند بطور صریح بیان شده است، قرا ر می گیرد، مشخص می شود که او کسی نیست جزء حضرت مهدی (علیه السلام)که پیامبر (ص)او رابه امتش معرفی کرده وبه ویژگی بخشندگی وسخاوت او اشاره می کند ترمذی در سنن خود ازابی سعید خدری روایت میکندکه پیامبر صلی الله علیه وآله فرمود:« إن فی أمتی المهدی…. فَیَجِیءُ إِلَیْهِ رَجُلٌ فَیَقُولُ یَا مَهْدِیُّ أَعْطِنِی أَعْطِنِی قَالَ فَیَحْثِی لَهُ فِی ثَوْبِهِ مَا اسْتَطَاعَ أَنْ یَحْمِلَهُ»[۱۱]پیامبر فرمود:«مهدی از امت من است …..مردی سوی اومی آید ومی گوید:یامهدی به من چیزی عطاءکن به من چیزی عطاء کن ،بعد پیامبر(ص) فرمودند :«مهدی» تاآنجاکه آن مرد توان حمل مال را دارد در دامن اومی ریزد».

چهره نورانی

یکی از آشکارترین ویژگی امام مهدی علیه السلام که همگان آن را مشاهده می کنند،چهره ی زیبا ونورانی آن حضرت است که از همه زیباتر ونورانی تر است که این نشان ازاین دارد که موعود بشریت در کاملترین شکل بر مردم آشکار می شود .جوینی از پیامبر(ص) نقل کرده است که فرمودند:«المهدی من ولدی ..کان وجهه کوکب دریّ..»[۱۲]مهدی از فرزندان من است،چهراه اش مانندستاره درخشان می باشد.

ظهور درشکل چهل سالگی

سن چهل سالگی سنی است که انسان از لحاظ رشد جسمی به سرحد کمال انسانی می رسدطبق روایات بی شماری از شیعه وسنی امام مهدی علیه السلام در شکل مردی چهل ساله یا نزدیک به چهل سالگی ظهور می کند.قندوزی ازپیامبر صلی الله علیه وآله این چنین نقل می کند :«المهدی من ولدی ابن اربعین سنه»[۱۳]..مهدی از فرزندان من است در شکل چهل ساله می باشد.

پی نوشت :

[۱] .اصل مهدی ،مهدُوی بروزن مفعول بوده واو قلب به یاءشده ودوتا یاء با هم ادغام شدند وضمه دال نیز تبدیل به کسرشد. حمیرى، نشوان بن سعید‌،شمس العلوم و دواء کلام العرب من الکلوم ، محقق/ مصحح: حسین بن عبد الله العمرى- مطهر بن على الاریانى- یوسف محمد عبد الله ،بیروت ،‌دار الفکر المعاصر،‌۱۴۲۰ ه‍ ق ، چاپ: اول ،ج۱۰ ص۶۸۹۶‌

[۲].ابن منظور، ابو الفضل، جمال الدین، محمد بن مکرم‌،لسان العرب‌، محقق/ مصحح: احمد فارس صاحب الجوائب، بیروت ،دار الفکر للطباعه و النشر و التوزیع،دار صادر‌۱۴۱۴ ه‍ ق چاپ: سوم ،ج۱۵ص۳۵۳

[۳] . جزرى ابن اثیر، مبارک بن محمدابن کثیرجزری،‌ النهایه فی غریب الحدیث و الأثر‌،‌قم ،مؤسسه مطبوعاتى اسماعیلیان ،(بی تا)،چاپ: اول،ج۵ ص۲۵۴

[۴] .ابن حبان ، محمد بن حبان بن أحمد أبو حاتم التمیمی البستی ،صحیح ابن حبان ،تحقیق : شعیب الأرنؤوط بیروت ،مؤسسه الرساله ،۱۴۱۴- ۱۹۹۳چاپ دوم ،ج۱۵ ص۲۳۷

[۵] .سجستانی الازدی، أبو داود سلیمان بن الأشعث السجستانی،سنن ابی داود ، بیروت ،دار الکتاب العربی ،(بی تا)ج۴ص۱۷۴

[۶] . ابن حنبل الشیبانی،أحمد بن حنبل أبو عبدالله الشیبانی، مسند الإمام أحمد بن حنبل،قاهره،مؤسسه قرطبه ،(بی تا)ج ص۱۷

[۷] . قزوینی ،این ماجه محمد بن یزید أبو عبدالله القزوینی ، سنن ابن ماجه ، تحقیق محمد فواد عبدالباقی بیروت ،دار الفکر ،(بی تا)،ج۲ ص۱۳۶۸حدیث ۴۰۸

[۸] . ابن أبی شیبه ،ابی بکرعبدالله بن محمد ابن ابی شیبه الکوفی ،المصنف ، تحقیق وتعلیق : سعید اللحام ،بیروت،دار الفکرللطباعه والنشر والتوزیع،۱۴۰۹ – ۱۹۸۹ م چاپ اول ،ج۸ ص۶۷۹

[۹] . سیوطی ، جلال الدین عبد الرحمن بن أبی بکر السیوطی ،الحاوی للفتاوی فی الفقه وعلوم التفسیر والحدیث والأصول والنحو والإعراب وسائر الفنون، تحقیق : عبد اللطیف حسن عبد الرحمن، بیروت ،دار الکتب العلمیه ، ۱۴۲۱هـ – ۲۰۰۰م، چاپ اول ، ج۲ص۷۳

[۱۰] مسلم القشیری النیسابوری، أبو الحسین مسلم بن الحجاج بن مسلم القشیری النیسابوری ،صحیح مسلم ـ بیروت دار الجیل بیروت + دار الأفاق ،(بی تا)الجدیده ج۸ ص۱۸۵

[۱۱]ترمذی السلمی ، محمد بن عیسى أبو عیسى الترمذی السلمی ،الجامع الصحیح سنن الترمذی، تحقیق محمد شاکر ودیگران ،بیروت دار إحیاء التراث العربی ،(بی تا)، ج۴ص۵۰۶ حدیث ۲۲۳۲

[۱۲]. جوینی خراسانی ،علی بن محمد،فرائدالسمطین، بیروت، موسسه محمودی،۱۴۰۰ه ق، چاپ اول ،ج۲ص۳۱۴ح۵۶۵لفظ

[۱۳].: قندوزی،سلیمان بن ابراهیم القندوزی الحنفی، ینابیع الموده لذوی القربى ، تحقیق: سید علی جمال أشرف الحسینی ،قم ،دار الأسوه للطباعه والنشر ۱۴۱۶،،چاپ اول،ج۳ص

یکشنبه, 13 بهمن 1398 23:43

فرقه سبائیه

تهمتهایی که مغرضان به تشیع زده اند، آن چنان است که اگر در صدد جمع آوری آن برآییم، باید نگارش کتابی حجیم را آغازکنیم. در قرون اخیر شاهد بوده ایم که مستشرقان مغرض، یهودیها، زردشتیها،وهابیون و… بنا به اقتضای سیاستهای استعماری خود، هر گونه افترایی را به شیعه روا دانسته اند. متاسفانه در میان نویسندگان شیعی نیز برخی افراد غیر مغرض، بدون تحقیق و بررسی کافی، گفته ها و نوشته های دیگران را به نام یک موضوع تاریخی نقل کرده اند.در این نوشته به نقد مطالبی که درباره فرقه سبأیه افسانه ای طرح شده است، پرداخته شده است.

نخستین تهمت ناجوانمردانه که خوداساس دهها تهمت دیگر شد، این است که «مذهب تشیع مولود افکار ابن سبای یهودی است »; کسی که بنابه قولی، تمام گناه عالمیان را به پای او می نویسند; بدون آن که در اصل وجود او تحقیق و بررسی کنند. در دو قرن اخیر، بر خلاف کتب گذشته، کمتر کتابی درباره تاریخ اسلام به نگارش در آمده که درباره این داستان قلم فرسایی نکرده باشد.

براستی عبدالله بن سبا کیست که بزرگترین مورخان اسلامی مانند ابن شهاب زهری، عروه بن زبیر، ابان بن عثمان،ابوبکر بن خرم، موسی بن عقبه و وافدی هیچ اشاره ای به او نکرده اند; حتی امویان وجاعلان حدیث دربار معاویه نیز نامی از اونبرده اند; ولی ناگهان در نیمه نخست قرن دوم هجری، سیف بن عمر که به حیله گری، دروغپردازی و چاپلوسی نزدحکام عباسی مشهور بوده، او را مطرح ساخت.

این در حالی است که مستشرقان وپژوهشگران عرب، این موضوع را جزافسانه ای نپنداشته اند. مثلا برناردلویس درباره او چنین گفته است: «…تحقیقات تازه روشن کرده که این داستان ساختگی بوده و بر حوادث واقعی پیشی گرفته است; زیرا صورت نمایشنامه ای از گذشته را دارد که نویسندگان قرن دوم هجری آن را از تارو پود خیال بافته و احوال و افکار زمان خود را در آن به نمایش در آورده اند. (۱) »

«ولها و زن » و «فرید لیندر» بعد ازبررسی مصادر اسلامی ترجیح داده اندتوطئه و دعوت منسوب به ابن سبا رااز ساخته های متاخران بدانند. (۲)

منکران ابن سبا چه نظری دارند؟

آیه الله شیخ محمد حسین کاشف الغطاء – رحمه الله علیها – می گوید: «و اماعبدالله بن سبا که او را به شیعه و شیعه را به او می چسبانند، به شهادت تمام کتب شیعه، عموما تصریح به لعن اونموده و از او بیزاری جسته اند وکمترین عبارتی را که کتب رجال شیعه از قبیل رجال ابی علی و غیره در موردترجمه حال او در ذکر حرف(ع) نوشته اند این است: «ان عبدالله ابن سباء العن من ان یذکر: عبدالله بن سباملعونتر از آن است که ذکر شود.» واصولا” هیچ بعید نیست که بگوییم عبدالله بن سبا، مجنون بنی عامر، ابی هلال و امثال اینها، مردمان داستانی وافسانه های خرافی هستند که قصه گوهاو داستانسراها اسامی آنها را جعل کرده اند.» (۳)

علامه طباطبایی «قدس سره » معتقد است که قصه ابن سبا ساخته و پرداخته دشمنان شیعه است. آنان برای ضربه زدن به اسلام و خاصه به تشیع تا آن جا این مطلب را پیش برده اندکه نوشته اند اصحاب بزرگ رسول خدا«صلی الله علیه وآله » هم تحت تاثیر این تبلیغات قرار گرفته اند! (۴)

دکتر طه حسین چنین آورده است:«می گویند وی سازمان منظمی به وجود آورد. در شهرها دسته هایی سری تشکیل داد که پنهانی به تبلیغات خود ادامه دهند و مردمان را به شورش برانگیزند تا در فرصت مناسب بر خلیفه هجوم برند. شورش مردم، محاصره و قتل عثمان در نتیجه تشکیلات منظم ابن سبا بود. به نظرمن کسانی که داستان ابن سبا را تا این اندازه بزرگ جلوه داده اند به خود وتاریخ ستم کرده اند. نخستین چیزی که به نظر می رسد این است که ما در کتب مهم و مصادر اصلی که داستان شورش علیه عثمان در آنها ضبط است، نامی از ابن سبا نمی بینیم. ابن سعد آن جا که از خلافت عثمان و انقلاب مردم سخن می گوید، نامی از ابن سبا نمی برد.» (۵) ودر جای دیگر می گوید: «عجب در این است که مورخان وقتی اخبار و شورش دوره عثمان را می نوشتند از ابن السوداء یعنی عبدالله ابن سبا وپیروانش خیلی نام برده اند و باز پس ازکشته شدن عثمان و قبل از آن که علی «علیه السلام » برای ملاقات با طلحه وزبیر و ام المومنین خارج شود از آنهازیاد نام برده اند و باز در آن وقت که علی «علیه السلام » برای صلح و آرامش،کسانی را نزد طلحه و زبیر وام المؤمنین می فرستاد، نام آنها در واقع خیلی دیده می شد. بعد مورخان گفتندکه پنهان از علی «علیه السلام » و همراهانش برای افروختن آتش جنگ توطئه کردند و…، اما بسیار عجیب است که این مورخان وقتی از جنگ صفین بحث می کنند پیروان ابن سبا را به کلی از یاد می برند و یا اصلا” توجهی به آنها نمی کنند! باید دانست خودداری مورخان از نام بردن ابن السوداء وپیروانش در جنگ صفین حداقل دلالت بر این دارد که موضوع پیروان ابن سبا و پیشوای آنها، اصلا” بی اساس و ساختگی یا مجعول بوده است. آن هم از مجعولاتی که در زمان شدت گرفتن زد و خورد بین شیعه وسایر فرقه های اسلامی اخیرا به وجودآمده است. دشمنان شیعه برای اینکه بیشتر در حقشان دشمنی کنند، کوشیده اند تا در اصول این مذهب یک عنصر یهودی داخل کنند و اگر موضوع ابن السوداء اساس صحیحی ازحقیقت و تاریخ می داشت، طبیعی بودکه اثر مکر و نیرنگ او در این جنگ دشواری که در صفین به پا شد ظاهرگردد. این اهمال را به چه باید تعبیرکرد؟ یا عدم حضور او در جنگ صفین را چگونه و به چه می توان حمل کرد؟من فقط یک علت برای آن می دانم وآن عبارت از این است که ابن السوداءیک شخصیت موهوم بوده است… وباید گفت شخصیتی است که دشمنان شیعه او را فقط برای شیعه ذخیره نموده اند. بلاذری در کتاب انساب الاشراف در فتنه عثمان نامی از ابن السوداء و پیروانش که همان سبئیه باشند نمی برد. در خلافت علی «علیه السلام »نیز فقط در یک حادثه مهم از او یادمی کند. این حادثه عبارت از این است که ابن السوداء با عده ای نزدعلی «علیه السلام » آمده، درباره ابوبکر از اوپرسشی کردند ولی علی «علیه السلام » پاسخ سختی به آنها داد و آنها را سرزنش نمود که اوقات خود را با این مسائل می گذرانند; در صورتی که مصر ازدست رفته و پیروان علی «علیه السلام » در آن جا کشته شده اند. در همین اوقات نامه ای نوشت و دستور داد نامه رابرای مردم بخوانند تا از آن استفاده کنند.

بلاذری می گوید: ابن سبا نسخه ای از این نامه را داشت اما ابن سبا در نزدبلاذری، ابن السوداء نیست بلکه عبدالله بن وهب همدانی است.بلاذری این خبر را با کمال احتیاط ذکرمی کند و غالبا درباره احادیثی که بیان می کند، اظهار شک می کند زیرا آنها رااز مجعولات مردم عراق می داند.بهرحال وی ذکری از ابن السوداء وپیراونش در غوغا و شورش دوره عثمان یا علی «علیه السلام » به میان نمی آورد.محدثین و اهل جدل با عقیده طبری(مبنی بر وجود ابن سبا) موافقت دارندولی همین اشخاص قائل به چیزدیگری هستند که طبری و پیروانش آن را ذکر نکرده اند. اینها می گویند که ابن السوداء و پیروانش قائل به خدایی علی شدند و علی «علیه السلام » آنها را درآتش سوزاند، اما وقتی راجع به این واقعه در کتب تاریخ جستجو می کنیم اثری از این حادثه نمی بینیم بنابر این نمی دانیم در چه سالی، از مدت کوتاهی که “علی”«علیه السلام » خلیفه بوداین غلات واقع شده است و معلوم است که سوزاندن عده ای از مردم آن هم در صدر اسلام و در میان عده ای ازمهاجرین، انصار و افراد نیکوکارمسلمین امری نیست که مورخان از آن غفلت کنند و ننویسند و وقت و وقوع آن واقعه را ثبت ننمایند و کاملا آن رامهمل گذاشته، از آن بگذرند. (۶)

دکتر علی الوردی نیز داستان ابن سبا را از اول تا آخر ساختگی دانسته وعقیده دارد که این داستان با استادی تهیه شده و به صورتی فریبنده در آمده است زیرا معتقد است قریش فقط درمیدان سیاست زیرک نبودند بلکه درداستانسرایی هم مهارت داشتند. (۷)

استاد عبدالله السبیتی – از علمای شیعی عراق – می گوید: “باور کنیدسبائیه در هیچ زمان و دوره ای جز درعالم وهم و خیال دشمنان شیعه وجودخارجی نداشته است و از جمله وصله هایی است که بوسیله دشمنان شیعه به تاریخ تشیع چسبانده شده است. باور کنید سبائیه مولود عجیب وغریبی است که اگر کسی حساب آن رابه طور دقیق برسد، وجود آن را باورنخواهد کرد.” (۸)

معتقدان به ابن سبا چه می گویند؟

دکتر سامی نشار می گوید: «برخی از دانشمندان و روحانیون یهود به دین اسلام در آمده و از فرصت کنار زدن علی «علیه السلام » از خلافت استفاده کرده،عقیده “امام معصوم و خاتم الاوصیاء”را پدید آورده، آن را به جهان اسلام تقدیم کرده اند کتابهای ملل و نحل تقریبا اتفاق دارند بر اینکه عبدالله بن سبا نخستین کسی است که عقیده عصمت و قداستی را که به علی «علیه السلام »نسبت داده شده، دعوت و تبلیغ کرده است و اعتقاد به اینکه علی «علیه السلام »دارای حق الهی در خلافت است، دردوران ابوبکر و عمر و پیش از عبدالله بن سبا – نماینده یکی از جریانهای مرموز که در انهدام اسلام می کوشیده است – وجود نداشته است.» (۹)

هاشم معروف الحسنی در نقدنظریه دکتر نشار چنین می نویسد: نشاراینگونه افکار خود را فلسفی نامیده است; در حالی که من نمی دانم دکترنشار چگونه به خود اجازه داده باچنین اطمینانی درباره نظریه مذکورسخن پردازی کند و به عنوان یکی ازمسلمات ضروری و اولیه و بدون اختلاف از آن به گفتگو بپردازد. آیا براین استاد فلسفه و پژوهشگر بزرگ رواست که تا این اندازه تاریخ، راویان و کتب حدیث را نادیده انگارد؟! مگراز محدثان بزرگ اهل تسنن نشنیده که علی «علیه السلام » نخستین حق الهی را درخلافت داراست؟ از راویانی چون ابن جریر طبری (۱۳۱۰ه) ابن اثیر(۶۳۰ه) در کامل، ابن هشام(۲۱۳یا۲۱۸ه) در سیره، هیکل (متولد۱۸۸۸م) در حیاه محمد، سیوطی(۹۱۱ ه) بیهقی (۴۵۸ه)، ابن اسحاق(۱۵۱یا ۱۵۲ ه)، ابن حاتم(۳۵۰ه)،ابن مردویه (۴۱۶ه)، ابونعیم (۴۳۰ه)،نسایی در جامعه (۳۰۳ه) و …. آیاحداقل آثار این محدثان نباید در او وعقیده اش شک و شبهه ای ایجاد کرده باشد؟ پس این محقق و استاد بزرگ دانشگاه چگونه درباره نظریه مذکوررای قاطع صادر کرده، تو گویی آن رااز امور مسلم میان محدثان و مورخان شمرده است. نشار مطالبش را غالبا ازنویسندگان فرقه های متعصبی که شیعیان را تکفیر کرده اند، گرفته است;مانند ابن تیمیه و عبدالله بن قصیمی. (۱۰)

معتقدان به ابن سبا می گویند: «وی یهودی الاصل و از اهالی یمن بود که به تازگی اسلام آورده بود و چون ایمان زایدالوصفی داشت از روز بعد ازتشرف به دیانت اسلام، سراسرآسیای صغیر و یک قسمت از آفریقا رادر نور دید و شروع به تهیج و تحریک توده ها کرد. فعالیت او اندکی بعد جنبه سیاسی شدیدی پیدا کرد و هنگامی که در مصر رحل اقامت افکند، عمال خلیفه را به باد فحش و ناسزا گرفت ودر خطبه های خود به عثمان اخطارنمود که از خلافت استعفا دهد و مسندخلافت را برای تنها کسی که شایستگی احراز این مقام را دارد یعنی علی «علیه السلام » باز گذارد…» فصاحت ابن سبا کار خود را کرد و به زودی ملت گرد او جمع گشته و عقیده اش راتقدیس کردند، اما ابن سبا که از این موفقیت جسور شده بود نقاب ازچهره برداشت و در نطقها و مواعظش افکار و اصول عقاید یهود را با اصول ومقررات اسلامی در هم آمیخت وهمچنین اصل تناسخ را ترویج کرد;سپس مسیحیت را به میان آورده و درمسجد بزرگ «فسطاط » فریاد برآورد:مسیحیان ادعا می کنند که مسیح درپایان دنیا برای بسط و توسعه نفوذش بر تمامی خلایق باز خواهد گشت ولی من اظهار می دارم که مسیح باز نخواهدگشت، بلکه محمد«صلی الله علیه وآله » بازمی گردد. او از هر نوع حدودی تجاوزکرد; اعلام داشت که محمد«صلی الله علیه وآله »تقریبا از جوهر الوهیت است.اطلاعات وسیع او در مسائل مذهبی یهود و اسلام و مسیحی و ایرانی وهندی و حتی فرعونی باعث شد خیلی زود بتواند حریفان را از میدان به دربرد. در اندک مدتی او از متنفذترین مردان مصر گردید. والی در برابر اومی لرزید و هنگامی که فرستاده عثمان به مصر وارد شد خیلی زود تحت تاثیراین ماجراجو قرار گرفت. از مذهب سبئیه فرقه های متعددی منشعب شد.به عقیده برخی از آنها علی «علیه السلام »سوار بر ابرها شده به زمین باز خواهدگشت و به عقیده برخی دیگر علی برسر اشرار و بدکاران صاعقه و رعد وبرق نازل خواهد کرد. بعضی ادعامی کنند که علی خورشید است وپاره ای دیگر نقش ماه را در صورت اومجسم می کنند. می گویند: فتنه ضدعثمانی به تحریک ابن سباء بوده که می گفت عثمان غاصب است. مردم باید قیام کنند و علیه فرمانروایان مبارزه نمایند. می گویند او مانع صلح میان علی «علیه السلام » و عایشه شد لذاجنگ جمل در گرفت. البته فرددیگری هم به نام عبدالله بن سودا باسبائیه همکاری می کرد. وی از نژادیهود و از مردم حیره بود و چنین وانمود می کرد که مسلمان است تا درنزد کوفیان پیشوایی و مهتری یابد وایشان را گفت که در تورات خوانده که هر پیامبری جانشینی دارد وعلی «علیه السلام » جانشین محمد«صلی الله علیه وآله » وبهترین اوصیاست، چنانچه حضرت محمد«صلی الله علیه وآله » بهترین انبیاست.

علی «علیه السلام » از کشتن “عبدالله بن سودا” و “ابن سبا” از بین فتنه بازایستاد و آن دو را به مداین نفی بلدکرد. بعد از شهادت مولی الموحدین علی «علیه السلام »، مردم نادان فریفته آن دوشدند. محققین اهل سنت گویند ابن سودا از هواداران دین یهود بوده وقصد داشت با تاویلاتش در موردعلی «علیه السلام » و اولاد آن حضرت، اسلام را تباه سازد مسلمانان آنچه را که ترسایان در مورد عیسی «علیه السلام » رواداشتند، درباره علی نیز روا دارند. وچون رافضیان را از دیگر اهل هوافرو رفته تر در کفر دید، خود را به ایشان بست و گمراهیهای خود را به تاویلات ایشان بیامیخت. (۱۱)

می گویند را فضه را رافضی گفتندچون ابابکر و عمر را رفض کردند.رافضه که سبئیه باشند، اسلام رادشمن دارند چنانچه یهودیهانصرانیت را دشمن می دارند و آنهافقط برای نابودی اهل اسلام و تجاوزبه آنها اسلام آوردند. علی «علیه السلام » آنهارا به آتش سوزانید و عبدالله بن سبا رابه ساباط و عبدالله بن سباب را به حارز تبعید کرد. (۱۲)

تاریخ همیشه گویای واقعیت بوده است، اما قلم تاریخ نویسان که غالبا ازمرکب فراعنه، شاهان و قدرتمندان روزگار رنگ می گرفته، حقیقت رابسیار کمرنگ به نمایش در آورده است. لذا احتمال فراوان دارد که نظریه دسته اول به واقعیت نزدیکتر باشد و باتوجه به ادله و براهین موجود، نظریه دسته دوم بسیار سست می نماید. درمقابل این دو نظر، نظریه سومی نیزهست بر این مبنا که عبدالله ابن سباوجود داشته است; لیکن با اسم ورسمی دیگر. در این باره گفتار یکی ازنویسندگان نوآور را مرور می کنیم.

عبدالله ابن سبا یا عمار یاسر؟!

نویسنده نامدار علی الوردی چنین آورده است: «من تصور می کنم داستان ابن سبا از آغاز تا پایان افسانه ای است که نیکو و محکم بافته شده و نمایشی جالب است. قریشها نه تنها از نظرسیاست زیرک و هوشیار بودند بلکه در فن داستان پردازی نیز مهارت داشتند و به نظر می آید در روزگارعثمان در محافل خصوصی خوددرباره عمار بن یاسر گفتگو کرده وپنهانی به او ناسزا می گفتند زیرا در آن هنگام مصلحت نمی دیدند آشکارا دربرابر مردم به او بد و ناسزا گویند.شاید یکی از راویان اخبار شنیده است که قریشان سخن از ابن سودا به میان می آورند و به او فحش و دشنام می دهند. و او گمان کرده که مقصودقریش شخص دیگری غیر از عمار بن یاسر است. چه کسی می داند شایدافسانه ابن سبا از همین گمان نادرست پدید آمده و بعد اندک اندک درپیرامونش داستانهایی ساخته وپرداخته شده است. از شگفتیها این است که ما بسیاری از امور منسوب به ابن سبا را از عمار می بینیم … بایدتوجه داشت که ابن سبا به ابن سوداءمعروف بوده و کنیه عمار هم ابن سوداء بوده است. قریش در آغازدعوت پیامبر«صلی الله علیه وآله » آن حضرت راتحقیر و ملقب به “ابن ابی کشبه”کردند و عمار از این یث بهره فراوان تری داشته و او را “ابن سمیه” و”ابن المتکا” و “ابن السوداء”می نامیدند. پدر عمار یمنی بود یعنی از مردم شهر سباء و هر یمنی رامی توان فرزند سباء خواند زیرا همگی مردم یمن نسبت خود را به سباء بن شیخب بن یعرب بن قحطان می رسانند. آلوسی نقل کرده که روزی مردی از عمار تفسیر این آیه راخواست که ” واذا وقع القول علیهم اخرجنا لهم دابه من الارض تکلمهم”. (۱۳) عمار گفت: مراد از این دابه علی بن ابی طالب «علیه السلام » است و مانظیر این پاسخ را در آنچه به ابن سباراجع به رجعت علی «علیه السلام » بعد ازمرگ نسبت می دهند، می بینیم. عماردر زمان خلافت عثمان به مصر رفته،مردم را بر ضد وی شورانید وحکمران آنجا تصمیم به دستگیری اش گرفت. و این روایت شبیه است به اینکه می گویند ابن سبا در مصر اقامت گزید و شهر فسطاط را مرکز دعوت خود قرار داد. از آن جا با یارانش مکاتبه می کرد و عثمان خلافت را به ناحق به چنگ آورده و صاحب شرعی آن علی ابن ابیطالب «علیه السلام » است. درواقع این همان سخن عمار بعد ازبیعت مردم با عثمان است که درمسجد فریاد می زد: ای گروه قریش!آگاه باشید اگر امر خلافت را از خاندان پیامبرتان «صلی الله علیه وآله » به اینجا و آنجا منتقل کنید، بیم آن دارم که خداوند آن را ازشما بگیرد و در میان مردمی غیر ازشما قرار دهد; همچنان که شما آن رااز اهلش گرفتید و در غیر اهل آن قراردادید.” (۱۴)

علی الوردی در ادامه این صحبتهابه رابطه عمار و اباذر و گفتگوی ابن سبا و اباذر اشاره نموده و نیز به جنگ بصره و موقعیت عمار نیز اشاراتی می نماید و با ارائه این دلایل و مقاییس به اینجا می رسد که ابن سبایی که مورخان و نویسندگان کتب ادیان برزبان آورده اند، کسی جز عمار یاسرنبوده است.

آیا چنین امری ممکن است. عماریاسر می تواند همان ابن سبا باشد درحالی که خود از صحابه جلیل القدر به شمار می آمد؟ و آیا چنین اعمالی ازیار نزدیک مولی الموحدین برمی آید؟! پیامبر در حق عمار فرمود:”عمار با حق است و گروهی سرکش وستمگر او را می کشند.” در حال،عثمان بن عفان از وی به رسول خدا«صلی الله علیه وآله » شکایت برد،پیامبر«صلی الله علیه وآله » فرمود از اسلام توگذشتم. برو! و بعد آیه معروف(یمنون علیک ان اسلموا) (۱۵) نازل شد;لذا پیامبر«صلی الله علیه وآله » بار دیگر فرمود: آنان را با عمار چه کار؟ او آنان را به بهشت فرا می خواند و آنها او را به آتش دعوت می کنند. هر آینه عمار پوست میان چشم و بینی من است. (۱۶)

گویند: عمار پسر یاسر بن مالک بن عوف بن حارثه بن عمار بن یام بن عنس است و ابن خلدون افزوده که عنس همان زید بن مالک بن اود بن غریب بن زید بن کهلان بن سباء است.و اطلاق “عبدالله” بن سباء بر عمارممکن است، زیرا در بیشتر نامه هایی که از سوی خلفا صادر می شد ونامه هایی که از کارگزاران به مرکزخلافت می رسید با عبارت عبدالله فلان الی عبدالله فلان آغاز می شد. (۱۷)

از طرفی اگر وجود ابن سبا -یهودی آشوبگر دوران عثمان – حقیقت داشته باشد چگونه از گزند دستگاه حاکمه عثمان در امان مانده است؟عثمانی که عمار و ابن مسعود را تازیانه زده، اباذر را تعقیب و به ربذه -سرزمینی دور و خالی از سکنه – تبعیدکرده است تا در آنجا دوران زندگی خود را که سراسر جهاد و فداکاری درراه خداوند و بهترین خلق او بود به پایان رساند. عثمانی که به نزد عباس عموی پیامبر رفته و گفت: آنان که پیوند خویشی مرا بریده و مردم را برضد من شورانیده اند، علی و فرزندت عبدالله بوده اند. و نیز یک بار بالای منبر گفت: “علی پیوسته از من عیب جویی می کند و از بدگویان من(عمار و ابوذر) پشتیبانی می کند. وگاهی طلحه، زبیر و عایشه را به شورانیدن مردم علیه خود متهم می ساخت. پس چگونه عثمان حتی اشاره ای هم به این ابن سبای یهودی آشوبگر نکرده و وی را آزاد گذاشته است. آیا هیچ خردمندی می تواندبیندیشد که عثمان همان مردی که بامقربان صحابه رسول خدا«صلی الله علیه وآله » که از نظر عموم مسلمین، تندیس حق ونمونه خیر و سرمشق تعالیم اسلام بوده اند این چنین رفتار کرده است ازابن سبای یهودی بیگانه می ترسیده یااینکه از موقعیت او آگاه نبوده و یا خودرا به نادانی زده و تهمتها را متوجه دیگران کرده است.

پس از این دلایل و شواهد گمان می رود که عبدالله بن سباء از جمله شخصیتهای افسانه ای است که سیف بن عمر طی یک داستان پردازی وی رابانی فرقه تشیع قلمداد کرده است.

ابن سباء و سبئیه از دیدگاه مورخان

داستان افسانه ای ابن سباء در کتب بسیاری آمده است که در اینجا به برخی از آنها اشاره می شود. محمدرشید رضا از جمله نویسندگان متاخراست که در صفحاتی از کتاب خودتحت عنوان “السنه و الشیعه” چنین آورده است:

“کان التشیع للخلیفه الرابع علی بن ابی طالب رضی الله عنه مبدا تفرق هذه الامه المحمدیه فی دینها و فی سیاستها. کان مبتدع اصوله یهودی،اسمه (عبدالله ابن سباء) اظهر الاسلام خداعا، و دعا الی الغلو فی علی کرم الله وجهه لاجل تفریق هذه الامه وافساد دینها و دنیاها علیها.” (۱۸) ابوالفداء (المتوفی ۷۳۲ه) نیزمختصری از اقوال ابن اثیر را در موردعبدالله ابن سبا آورده است.

و اما ابن اثیر (متوفی ۶۳۰) چنین قولی را از کجا آورده است، مشخص نیست. او این قصه را به صورت کامل در حوادث سالهای ۳۰ تا ۳۶ هجری ذکر کرده ولی هیچ اشاره ای به مصدرقابل اعتمادی ننموده است. وی درقسمتی از مقدمه کتابش می نویسد:

“انی قد جمعت فی کتابی هذا ما لم یجتمع فی کتاب واحد. و من تامله علم صحه ذلک. فابتدات بالتاریخ الکبیرالذی صنفه الامام ابو جعفرالطبری…” (۱۹) پس پایه و اساس چنین داستانی منتهی به تاریخ طبری می گردد.

از طرف دیگر ابن کثیر (۷۷۴ه) نیزچنین روایتی را نقل کرده است. ابن خلدون (۸۰۸ه) در کتاب “المبتدا والخبر” قصه سبائیه را با حادثه داروجمل ذکر کرده است. و در همان کتاب اشاره نموده که حادثه جمل مختصرا از کتاب طبری برگزیده ونگاشته است. (۲۰) محمد فرید و جدی دردائره المعارف خود ضمن نام حضرت علی «علیه السلام » این داستان را از قول طبری ذکر کرده است. بستانی (متوفی ۱۳۰۰) هم آن واقعه را از قول ابن کثیرآورده است.

در میان نویسندگان معاصری که درصدد تحقیق در تاریخ اسلامی بر آمده و به صورت تحلیلی هر واقعه ای راریشه یابی کرده اند، می توان احمدامین (متوفی ۱۳۷۳ه) را نام برد. وی در جایی که از ایرانیان و اثرشان براسلام صحبت کرده از قول شهرستانی و طبری مطالبی راجع به مزدک، دین او، مقایسه عقاید ابوذر غفاری ومزدک و خلاصه عبدالله ابن سباءآورده است و رجعت و عقاید دیگرشیعه را منتج از افکار این یهودی شمرده است. در جایی از کتاب وی چنین می خوانیم:

“وفکره الرجعه هذه اخذها ابن سباء من الیهودیه فعندهم ان النبی الیاس صعد الی السماء و سیعود.” تاآن جا که می گوید: “و تطورت هذه الفکره عند الشیعه الی العقیده باختفاءالائمه و ان الامام المحتفی سیعودفیهلاء الارض عدلا و منها نبعت فکره المهدی المنتظر” و از آنچه گذشت چنین نتیجه گیری می کند:

«والحق ان التشیع کان ماوی یلجاالیه کل من اراد هدم الاسلام لعداوه اوحقد. و من کان یرید ادخال تعالیم آبائه من یهودیه و نصرانیه و زرتشتیه… کل هولاء کانوا یتخذون حب اهل البیت ستارا یخفون و راءه کل ماشاءت اهواءهم. فالیهودیه ظهرت فی التشیع بالقول بالرجعه… و قد ذهب الاستاذ(و لهوسن) الی ان العقیده الشیعیه نبعت من الیهودیه اکثر مما نبعت من الفارسیه مستدلا” بان مؤسسها عبدالله ابن سباء و هو یهودی.” (۲۱) احمد امین درمطالب خود بارها از طبری و یک بارنیز از ولها وزن نام می برد; ولها وزن نیزچنین داستانی را از طبری نقل کرده است و چه بسا گوی سبقت را ازطبری ربوده و در نتیجه گیریهای خودبسیار تند رفته است!

حسن ابراهیم حسن، در کتاب”تاریخ الاسلام السیاسی” چنین آورده:

“فکان هذا الجو ملائما تمام الملائمه و مهیئا لقبول دعوه عبدالله بن سباء و من لف لفه و التاثر بها الی ابعدحد. و قد اذکی نیران هذه الثوره صحابی قدیم اشتهر بالورع و التقوی -و کان من کبار ائمه الحدیث و هو ابوذرالغفاری الذی تحدی سیاسه عثمان ومعاویه و الیه علی الشام بتحریض رجل من اهل الصنعاء هو عبدالله بن سباء; وکان یهودیا فاسلم،…” (۲۲) نیکلسون در کتاب “تاریخ الادب العربی” و فان فلوتن در کتاب “السیاده العربیه و الشیعه و الاسرائیلیات فی عهد بنی امیه” نیز از طبری این مطالب را نقل کرده اند. در این مورد در کتاب دائره المعارف الاسلامیه (۲۳) نیز مطالبی راجع به عبدالله ابن سبا به نقل ازطبری و مقریزی آمده است. که البته خطوط مقریزی را نمی توان منبع قابل اعتمادی شمرد چون سندی برای روایاتش نیاورده است.

حال به سراغ مستشرقان رفته ومنابع مورد استناد آنها را در این موردبررسی می کنیم.

دوایت م. دونالدسن در کتاب خودتحت عنوان “عقیده شیعه” چنین آورده که به نظر اصحاب و شیعیان حضرت علی ادعای خلافت در جهت مطامع سیاسی نبوده بلکه حق الهی آن حضرت به شمار می رفته است. داعیه آن نیز در زمان خلافت عثمان توسط عبدالله ابن سباء به ظهور رسید. وی کشورهای اسلامی را در نور دید و به افساد عقاید مسلمین پرداخت همان گونه که طبری آورده است. ولی درجای دیگر خاطرنشان کرده که روایت ابن سباء را از دائره المعارف اسلامی وتاریخ الادب العربی نیکلسون نقل کرده است که هر دو منبع، از طبری چنین روایتی را نقل کرده اند.

ولها وزن در کتاب خود تحت عنوان “دولت امویه و سقوط آن” چنین روایت کرده است که در آن شرایطفرقه ای در کوفه تشکیل شد که اسلام را شکل دیگری بخشید. نام آن فرقه سبئیه بود که معتقدان آن حضرت رسول اکرم «صلی الله علیه وآله » را خارج از قانون شخصی موجود در قرآن و سنت دانسته و می گفتند که شخص رسول اکرم «صلی الله علیه وآله » نمرده بلکه در اجسادذریه خود زنده است (بنا به قانون تناسخ) و روح الهی آن حضرت به علی «علیه السلام » و سپس خانواده اش رسوخ کرده و منتقل شده است; لذاعلی «علیه السلام » با عمر و ابوبکر که غاصبین حق خلافت بودند، هم سطح نبوده است. پس روح قدسی حضرت رسول «صلی الله علیه وآله » به ایشان منتقل شده و ایشان وارث رسالت بوده و بعداز پیامبر«صلی الله علیه وآله » تنها حاکم ممکن برای امت به شمار می آیند. این فرقه منسوب به ابن سباء یهودی یمنی است. ولها وزن نیز بعد از آوردن مطالبی چند راجع به عقاید وی، سندخود را طبری ذکر کرده است “میرخواند” و “غیاث الدین” نیز این روایت را متذکر شده اند.

سند تاریخ طبری امام ابوجعفر محمد ابن جریر بن یزید طبری آملی (متوفی سنه ۳۱۰ ه)داستان سبئیه را در کتاب “تاریخ الامم و الملوک” منحصرا از طریق سیف بن عمر تمیمی آورده است. وی در ذکرحوادث سال ۳۰ هجری چنین نگاشته:

“و فی هذه السنه اعنی سنه ۳۰ کان ما ذکر من امر ابی ذر و معاویه واشخاص معاویه ایاه منها الیها، امورکثیره کرهت ذکر اکثرها، فاما العاذرون معاویه فی ذلک فانهم ذکروا فی ذلک قصه. کتب بها الی السری یذکر ان شعیبا حدثه سیف عن عطیه عن یزیدالفقعسی قال: لما ورد ابن السوداءالشام لقی اباذر، فقال: یا اباذرالاتعجب لمعاویه..” (۲۴) طبری پس از آن، قصه ابن سباء وابوذر را از زبان سیف نقل کرده و درآخر آورده است که “اما الآخرون،فانهم رووا فی سبب ذلک اشیاء کثیره و امورا شنیعه کرهت ذکرها” (۲۵) طبری در ذکر حوادث سالهای ۳۰تا ۳۶ هجری نیز در مقتل عثمان وجنگ جمل، از طریق سیف قصه ابن سباء را آورده است و هیچ طریق دیگری غیر از قول سیف را نیاورده است. ولی در مورد احادیث سیف،وی به دو گونه روایت کرده است:

الف) عبیدالله بن سعید الزهری،از عمویش یعقوب ابن ابراهیم و او ازسیف نقل کرده است.

ب) السری بن یحیی، از شعیب بن ابراهیم، از سیف نقل کرده است.طبری در این مورد، اقوال سیف را ازکتاب او به نامهای “الفتوح و الرده” و”الجمل و مسیر عائشه” روایت کرده است.

منابع دیگر قصه عبدالله ابن سباءغیر از طبری، افراد دیگری نیزراوی افسانه تاریخی عبدالله ابن سباءبوده اند. از جمله آنها ابن عساکرمی باشد.ابن عساکر (متوفی ۵۷۱ ه)داستان فرقه سبئیه را در کتاب بزرگ تاریخی خود به نام “تاریخ مدینه دمشق” آورده است. ابن عساکر نیز ازطریق سری بن یحیی، این داستان را ازسیف بن عمر روایت کرده است.

ابن بدران (متوفی سنه ۱۳۴۶ ه)نیز در کتاب “تهذیب تاریخ مدینه دمشق” این داستان را بدون ذکرسندهای دیگر از سیف عمر نقل کرده، بدون آن که اشاره ای به دیگررابطه های سند کند.

ابن ابی بکر (متوفی ۷۴۱ه) نیز درکتاب خود به “التمهید و البیان فی مقتل الشهید عثمان بن عفان”، این داستان رااز دو راه روایت کرده است; مستقیمااز کتاب “فتوح” سیف نقل کرده و باردیگر از کتاب تاریخ الکامل ابن اثیرآورده است و چنانچه قبلا صحبت شدابن اثیر نیز از طبری نقل کرده است.

این سه طریق یعنی کتب طبری،ابن عساکر (و یا ابن بدران) و ابن ابی بکر، طرق اصلی مراجعه محققان به سند تاریخی داستان ابن سباءمی باشد. برخی از محققان از هر سه مصدر استفاده کرده اند، از جمله سعید الافغانی (در کتاب عائشه وسیاست) اما راه چهارمی نیز برای بیان این اسطوره تاریخی وجود دارد و آن کتاب “تاریخ اسلام” نوشته ذهبی(متوفی ۷۴۸ ه) است نقطه مشترک همه موارد فوق این است که سند همه آنها به قول سیف بن عمر بر می گردد.

سلسله راویان افسانه سبئیه (۲۶) سیف بن عمر (۱۷۰ه)

رواته ابن عساکر(۵۷۱ه) طبری (۳۱۰ه) ذهبی(۷۴۸ه)

ابن اثیر(۶۳۰) مستشرقین ابوالفداء ابن خلدون(۸۰۸ ه) ابن کثیر(۷۷۴)

ابن بدران میرخواند بستانی ولهاوسن فان فلوتن دائره(۹۰۳ه) (۱۳۰۰ه) المعارف ابن ابی بکر(۷۴۱ه) رشیدرضا(۱۳۵۶ه) میرآخوند(۹۰۳ ه) الاسلامیه سعیدالافغانی نیکلسون حسن ابراهیم فریدوجدی احمد امین دوایت.م دونالدسن قبلا” آوردیم که سیف از جاعلان حدیث بود، از جمله احادیث او نیزماجرای عبدالله ابن سباء است. برخی از علما همچون علامه طباطبایی (ره)کلا” وجود ابن سباء را زیر سؤال برده اند و برخی نسبت تشیع به وی را.اما آنچه در این بین حائز اهمیت می باشد عمل ابن سباء است که حاکی از وجود افرادی است که در مورد ائمه هدی غلو می نمودند. شیعه علی رغم احترام و قداستی که برای شخص رسول اکرم «صلی الله علیه وآله » و امیرالمؤمنین قائل است، هرگز در مورد آنان ادعای الوهیت نمی کند. در سوره مائده چنین می خوانیم:

“قل یا اهل الکتاب لا تغلوا فی دینکم غیر الحق و لا تتبعوا اهواء قوم قد ضلوا کثیرا و ضلوا عن سواءالسبیل” (۲۷) امام صادق «علیه السلام » در این باره فرمود: “و ما نحن عبید الذی خلقنا واصطفانا و الله ما لنا علی الله من حجه و لا معنا من الله برائه و انا لمیتون وموقوفون و مسؤولون من احب الغلاه فقد ابغضنا و من ابغضهم فقد احبنا،الغلاه کفار و المفوضه مشرکون لعن الله الغلاه.” (۲۸) و نیز فرموده است: “لعن الله عبدالله ابن سباء، انه ادعی الربوبیه فی امیرالمؤمنین و کان و الله امیرالمومنین عبدالله طائعا الویل لمن کذب علینا وان قوما یقولون فینا ما لا نقوله فی انفسنا نبرء الی الله منهم نبرء الی الله منهم; یعنی لعنت خدا بر عبدالله ابن سباء که ادعا نمود ربوبیت و خدایی رادر حق امیرالمؤمنین «علیه السلام ». بخداقسم که آن حضرت بنده مطیع خدابود. وای بر کسانی که دروغ گفتند برما! طایفه ای می گویند درباره ما چیزی را که ما آن را در حق خودمان نمی گوییم. آن گاه دو مرتبه فرمود مابیزاری می جوییم از ایشان به سوی خدا.” (۲۹) سلطان الواعظین شیرازی در کتاب خود آورده که حضرت امیر«علیه السلام »عبدالله ابن سباء را سه روز محبوس کرده و چون وی توبه ننمود، به آتش سوزانیده شد. (۳۰) از علی «علیه السلام » نیز درباره غلات چنین روایت شده است:

“دعانی رسول الله «صلی الله علیه وآله » فقال: ان فیک مثلا من عیسی، ابغضته یهودحتی بهتو امه و احبته النصاری حتی انزلوه بالمنزل الذی لیس له، الا و انه یهلک فی اثنان: محب یقرظنی بمالیس فی، و مبغض یحمله ثنآنی علی ان یبهتنی، الا و الی لست بنبی و لایوحی الی و لکنی اعمل بکتاب الله وسنه نبیه ما استطعت فما امرتکم به من طاعه الله فحق علیکم طاعتی فیمااجبتم اوکرهتم.” (۳۱) حضرت رسول اکرم «صلی الله علیه وآله » درمورد حضرت امیر فرمودند: “یا علی!مثلک فی امتی مثل المسیح عیسی بن مریم افترق قومه ثلاث فرق: فرقه مؤمنه و هم الحواریون، و فرقه عادوه وهم الیهود و فرقه غلوا فیه فخر جوا عن الایمان و ان امتی ستفترق فیک ثلاث فرق: ففرقه شیعتک و هم المؤمنون وفرقه عدوک و هم الشاکون، و فرقه تغلو فیک و هم الجاحدون و انت فی الجنه یا علی و شیعتک و محب شیعتک، و عدوک و الغالی فی النار.” (۳۲) و اما غالی کیست و به چه کسی اطلاق می گردد؟

غلاه جمع غالی است که درپارسی به معنی گزافه گویان می باشد.آنان فرقه هایی از شیعه اند که در تشیع افراط نموده و درباره ائمه خودگزافه گویی کرده و ایشان را به خدایی رساندند و یا قائل به حلول جوهرنورانی الهی در ائمه و پیشروان خودشدند و یا به تناسخ قائل گشتند. اصول عقاید مبتدعه غلاه شیعه چهار عدداست: تشبیه، بداء، رجعت و تناسخ.پیروان این عقاید در هر سرزمینی نامی بر خود نهاده اند، در اصفهان خرمیه،کوذکیه، درری مزدکیه و سنبادیه، درآذربایجان ذاقولیه و در بعضی از نقاطمحمره یا سرخ جامگان و در ماوراءالنهر مبیضه یا سپیدجامگان نامیده می شوند. آنان در آغاز تنها درباره ائمه خود غلو می نمودند ولی بعد از قرن دوم هجری برخی از آنان مطالب غلوآمیز خود را با سیاست آمیخته و باحکومت وقت به مخالفت برخاستند. (۳۳) فرق سبئیه (۳۴) × اولین فرقه از آنان، کسانی هستند که به نزد علی «علیه السلام » رفته وگفتند: تو هستی. تو هستی. حضرت فرمود: من چه هستم؟ گفتند: تو خالق آفریننده ای! حضرت آنها را توبه دادولیکن آنان باز نگشتند، لذا آن حضرت آتشی برافروخت و همگی آنان را به آتش سوزانید و چنین رجزخواند که:

لما رایت الامر امرا منکرااحجت ناری و دعوت قنبرا (۳۵) برخی از این قوم تا امروز باقی مانده اند و این آیات را تلاوت می کنند:

ان علینا جمعه و قرآنه، فاذا قراناه فاتبع قرآنه (۳۶)

و معتقدند حضرت علی رحلت نفرموده و بر ایشان مرگ روا نیست واو زنده ای است که هرگز نمی میرد.وقتی خبر شهادت مولا به آنان رسید،گفتند: علی «علیه السلام » نمی میرد و اگر مغزاو را در میان هفتاد بسته به نزد مابیاورند، باز هم ما مرگ او را تصدیق نخواهیم کرد! و چون گفتار آنان در نزدحسن بن علی «علیه السلام » نقل گردید،گفت: اگر پدر من علی «علیه السلام » نمرده است پس چرا ما ثروت او را تقسیم کرده، و همسرانش را به شوهر دادیم!

× گروه دوم از سبئیه بدین عقیده هستند که علی بن ابی طالب نمرده ودر میان ابرها به سر می برد. آنان چون قطعه ابری صاف و سفید رنگ وشفاف و نورانی را در حال رعد و برق زدن می بینند، از جای خود بر خواسته و در مقابل آن قطعه ابر به دعا و تضرع می پردازند و می گویند اینک علی «علیه السلام » در میان ابر از مقابل ماگذشت.

× گروه سوم از سبئیه عده ای هستند که می گویند: علی «علیه السلام » مرده است ولی قبل از روز قیامت مبعوث وزنده خواهد شد و تمام اهل قبور نیز باوی زنده می شوند تا او با دجال به جنگ و محاربه پردازد و در بلاد وشهرها و در میان افراد بشر عدل و دادرا بگستراند. این گروه بر این عقیده اندکه علی «علیه السلام » خداست و رجعت خواهد داشت.

× گروه چهارم از سبئیه، به امامت محمد بن علی «علیه السلام »(محمد حنفیه)معتقد می باشند، و می گویند او در کوه رضوی در میان غاری زندگی می کند!یک اژدها و یک شیر، نگهبانی او را به عهده دارند! او همان صاحب الزمان است که روزی خارج شده و دجال رابه قتل خواهد رسانید. و مردم را ازضلالت وگمراهی به سوی هدایت سوق می دهد، و روی زمین را ازمفاسد اصلاح می کند.

همه این چهار گروه به “اصل بداء” (۳۷) معتقدند! و می گویند: برای پروردگار در کارها بداء حاصل می گردد و این گروه درباره توحید وخداشناسی گفتاره و عقیده های باطل دیگر نیز دارند که من نمی توانم این اجازه را به خود بدهم که سخن وعقیده ناشایست آنان را درباره خدا دراین کتاب توضیح دهم و نه توانایی آن را دارم که اینگونه گفته ها را درباره خداوند بر زبان رانم. ولی کوتاه سخن آن که همه این گروه هااز احزاب کفر به شمار می روند.

طیاره: سبئیه را گاه طیاره نامند.آنان معتقدند مرگ به آنان راه ندارد وهرگز نمی میرند و مرگشان در واقع پرواز روح آنان است در تاریکی شب،و حضرت علی رحلت نفرموده و درابرها به سر می برد و رعد نشان خشم اوست. عده ای از این گروه معتقدند که روح القدس همانگونه که درعیسی «علیه السلام » وجود داشت در وجودپیامبر اکرم «صلی الله علیه وآله » هم بوده و از ایشان به علی «علیه السلام » و از حضرت علی «علیه السلام » به یک یک امامان رسیده است.

همه آنان به تناسخ ارواح و رجعت اعتقاد دارند. گروهی از آنان امامها رانورهایی منشعب از نور خدا دانسته وجزئی از جزء خدا می شمارند. وصاحبان این عقیده را “حلاجیه”می نامند و ابوطالب صوفی نیز اشعارذیل را طبق همین عقیده باطل سروده است:

نزدیک است که ایشان… باشنداگر نه ربوبیتی بود، آن هم نبودچه نیکو چشم هایی که به غیب نگرانندو همانند چشمهایی که پلک و مژه دارند نمی باشند.

نورهای قدسی دارند آن چشم هاکه به خدا متصل هستند آن چنان که خدا خواسته است خواهد بود نه جای خیال است و نه جای زیرکی.

آنها همچو اشباح و سایه ها هستندآن روزی که مبعوث می گردند ولی نه سایه ای مانند سایه آفتاب و سایه خانه. (۳۸)

پی نوشت:

۱) معروف الحسنی – هاشم: تصوف و تشیع،صادق عارف – سید محمد (مترجم)، انتشارات آستان قدس رضوی، ۱۳۶۹، چاپ اول، ص ۳۱-۳۲

۲) همان منبع، ص ۳۲

۳) طباطبایی – سید محمد حسین: مکتب تشیع،دفتر مکتب تشیع، اردیبهشت ۱۳۳۹، ص ۲۰۵-۲۲۳

۴) ر.ک: همان منبع، ص ۱۹۴-۲۲۶

۵) همان منبع، ص ۲۰۹

۶) همان منبع، ص ۲۱۳-۲۱۴

۷) همان منبع، ص ۲۱۹

۸) همان منبع، ص ۲۲۴

۹) معروف الحسنی، هاشم: همان منبع، ص ۲۸

۱۰) با تلخیص از همان منبع، ص ۲۸-۳۰

۱۱) طباطبایی – سید محمد حسین: همان منبع،ص ۱۹۸-۲۰۰

۱۲) همان منبع، ص ۲۰۱

۱۳) و هنگامی که وعده (عذاب کافران) به وقوع پیوندد; جنبنده ای از زمین برانگیزیم که با آنان سخن گوید. سوره نمل – آیه ۸۲

۱۴) معروف الحسنی – هاشم: همان منبع، ص ۳۴-۳۶

۱۵) حجرات، آیه ۱۷

۱۶) معروف الحسنی – هاشم: همان منبع، ص ۳۸-۳۹

۱۷) همان منبع، ص ۳۹-۴۰

۱۸) عسکری – سید مرتضی: عبدالله ابن سباء واساطیر اخری، دارالکتب، بیروت، ۱۳۹۳ ه.ق،ج ۱، ص ۴۵-۴۶

۱۹) عسکری – سید مرتضی: همان منبع، ج ۱،ص ۴۷

۲۰) همان منبع، ص ۴۹

۲۱) همان منبع، ص ۵۳-۵۴

۲۲) همان منبع، ص ۵۵

۲۳) به اهتمام اساتید: هوتسمان، ونیسینک،ورنولد، وبروفنسال، وهیفینک، وشاده، وباسیه،وهارتمان، وجیب به زبان انگلیسی و فرانسه به تحریر در آمده و اساتید محمد ثابت، احمدالشنتناوی، و ابراهیم زکی خورشید و عبدالحمیدیونس، آن را به عربی برگردانده اند (منبع پیشین،ص ۵۷)

۲۴) همان منبع، ص ۶۲-۶۳

۲۵) همان منبع، ص ۶۲-۶۳

۲۶) منبع پیشین، ص ۶۹

۲۷) بگو ای اهل کتاب به ناحق در دین خویش غلو مکنید و از خواهشهای آن مردمی که از پیش گمراه شده بودند و بسیاری را گمراه کردند وخوداز راه راست منحرف شدند، پیروی مکنید.(مائده، ۸۱)

۲۸) شیرازی – سلطان الواعظین: شبهای پیشاوردر دفاع از حریم تشیع، دارالکتب الاسلامیه،۱۳۶۸، چاپ ۳۳، ص ۱۷۶

۲۹) همان منبع

۳۰) همان منبع

۳۱) الاسدی الربعی الحلی – حافظ بن البطریق شمس الدین یحیی بن الحسن بن الحسین: عمده عیون صحاح الاخبار – المحمودی، الشیخ مالک والبهادری، الشیخ ابراهیم (محقق)، ممثلیه الامام القائد السید الخامنئی، ۱۴۱۲، الطبعه الثالثه،الجزء الاول، ص ۲۶۵-۲۶۶، حدیث ۳۴۰

۳۲) غفار – عبدالرسول: شبهه الغلو عند الشیعه،الطبعه الاولی، دارالرسول الاکرم، دارالحجه البیضاء، لبنان، ۱۴۱۵ ه.ق، ص ۷۰

۳۳) مشکور – محمد جواد: تاریخ شیعه وفرقه های اسلام تا قرن چهارم، چاپ سوم،۱۳۶۲، تلخیص از ص ۱۵۱-۱۵۲

۳۴) عسگری – سیدمرتضی: عبدالله ابن سباء وافسانه های تاریخی دیگر، فهری زنجانی – سیداحمد (مترجم)، چاپ دوم،۷۷-۷۹

۳۵) یعنی: آن گاه که کار زشتی را نگریستم، آتش خود را شعله ور ساخته و قنبر را باز خواندم.

۳۶) سوره قیامه – آیه ۱۷ و ۱۸، یعنی: بر ماست گرد آوری قرآن و خواندن آن، هرگاه خواندیم تودر خواندنش پیروی کن.

۳۷) بداء اعتقاد به دین است که خداوند عالم مشیتش را بر حسب مصالحی تغییر می دهد. بداءبه معنی پشیمانی خداوند از امری در شیعه جایزنیست. بلکه به اعتقاد شعیه چون خداوند قادرمطلق است و به نص آیه: ” یمحو الله ما یشاء ویثبت و عنده ام الکتاب (رعد – ۳۹) بنابر مصالح کونیه هرگاه بخواهد امری را می تواند باطل سازد، و به جای آن امری دیگر را بر قرار فرماید.بداء در این صورت به معنی نسخ است. چنانکه خداوند امامت اسماعیل را بنابر مصالحی نسخ فرموده و درباره او بدا حاصل شد. در این باره حضرت صادق «علیه السلام » فرموده است: “ما بداالله فی شی ء کما بدا لله فی اسماعیل النبی.(مشکور – محمد جواد – تاریخ شیعه و فرقه های اسلام تا قرن چهارم – ص ۱۰۹)

۳۸) عسکری – سید مرتضی: همان منبع، ص ۷۹

احادیث