emamian

emamian

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای سال ۹۹ را آمیخته با حوادث گوناگون و بی‌سابقه بخصوص پدیده ناآشنای کرونا خواندند و افزودند: کرونا زندگی مردم از جمله کسب‌وکارها، محیطهای درسی، اجتماعات دینی، ورزش و سفرها را تحت تأثیر قرار داد و ضربه سختی به اشتغال در کشور زد.
رهبر انقلاب اسلامی، جان باختن دهها هزار تن از مردم عزیز در اثر کرونا را تلخ‌تر از همه حوادث ۹۹ دانستند و با طلب رحمت و مغفرت الهی برای جان‌باختگان، با خانواده‌های داغدار آنان ابراز همدردی کردند.
ایشان سال ۹۹ را در عین حال سال بروز توانایی‌های ملت ایران در مقابله با آزمون بزرگ کرونا و همچنین در مقابله با فشار حداکثری دشمن توصیف کردند و گفتند: ملت عزیز ما از مجموعه‌های درمانی و بهداشتی، تا محققان و دانشمندان، گروههای جهادی و خدمتگزار و آحاد مردم با وجود تحریم و مسدود بودن راههای استفاده از امکانات خارج از کشور، توانایی و تجربه بزرگی از خود برای مدیریت این حادثه تلخ نشان دادند.
حضرت آیت‌الله خامنه‌ای به شکست کشاندن فشار حداکثری دشمن را درخشش دیگری از توانایی‌های ملی در سال ۹۹ برشمردند و افزودند: دشمنان ایران و در رأس آنها آمریکا درصدد به زانو درآوردن ملت ایران بودند. البته ما می‌دانستیم که ملت می‌ایستد و آنها شکست می‌خوردند اما امروز به اعتراف خود آمریکایی‌ها و رفقای اروپایی‌شان، فشار حداکثری شکست خورده است.
حضرت آیت الله خامنه‌ای در ادامه به ارزیابی میزان تحقق شعار سال ۹۹ یعنی جهش تولید پرداختند و گفتند: بر اساس گزارشهای متعدد مردمی و دولتی، جهش تولید تا حدّ قابل قبولی در بخش‌هایی از کشور تحقق یافت.
رهبر انقلاب افزودند: البته این میزان جهش در حدّ انتظار نیست چراکه با وجود تحقق در کارهای زیربنایی و سازندگی، نتیجه آن در اقتصاد عمومی و معیشت مردم مشهود و محسوس نشد، در حالی‌که انتظار بود جهش تولید گشایشی در زندگی مردم به‌وجود آورد.
ایشان شعار جهش تولید را یک شعار کاملاً انقلابی خواندند و خاطرنشان کردند: تحقق جهش تولید هم تأثیرات عمیق اقتصادی در کشور از جمله در مسئله ارزش پول ملی دارد و هم موجب اعتماد به‌نفس ملی، رضایتمندی عمومی و تضمین‌کننده امنیت ملی است.
حضرت آیت‌الله خامنه‌ای علت تحقق نیافتن کامل جهش تولید در سال ۹۹ را وجود موانع و همچنین حمایت نشدن تولید در همه بخش‌ها دانستند و با اشاره به معضل واردات و قاچاق، گفتند: ضعفهای قانونی و واردات رقیب خارجیِ محصولی که در داخل با همت جوانان در حال تولید است، و یا قاچاق آن از طریق دستهای خیانتکار، مانع تولید است و موجب شکست خوردن آن می‌شود.
رهبر انقلاب اسلامی، ایجاد مشوّق‌هایی از جمله مشوّق‌های سرمایه‌گذاری را لازمه جهش تولید خواندند و افزودند: اوضاع کسب‌وکار در کشور باید به‌گونه‌ای باشد که افراد به سرمایه‌گذاری در تولید تشویق شوند و از افزایش هزینه‌های تولید جلوگیری شود.
ایشان مشوق‌های اندک در بخش تولید و همچنین بالاتر بودن شاخص هزینه تولید کننده از هزینه مصرف‌کننده در برخی سالها را مانع پیشرفت تولید دانستند و گفتند: حرکت انقلابیِ جهش تولید در سال ۹۹ آغاز و با استقبال مردم مواجه شد و این حرکت باید در سال ۱۴۰۰ که در واقع آغاز یک قرن جدید است، ادامه پیدا کند.
حضرت آیت‌الله خامنه‌ای سال ۱۴۰۰ را به علت در پیش بودن انتخابات و همچنین وجود زمینه مناسب برای شکوفایی جهش تولید، سالی حساس و مهم خواندند و افزودند: انتخابات خرداد ۱۴۰۰ و روی کارآمدن مدیریتهای جدید و احتمالاً تازه‌نفس و با انگیزه‌های قوی، امسال را سالی بسیار مهم، حساس و تأثیرگذار در آینده کشور کرده است.
رهبر انقلاب اسلامی افزودند: علاوه بر این، در سال ۹۹ جهش تولید حرکتی در کشور به‌جود آورد که زمینه خوبی برای شکوفایی آن در سال جدید است.
ایشان افزودند: چه دولت کنونی و چه دولت آینده، باید با حمایتهای همه‌جانبه‌ی قانونی، دولتی و حکومتی از تولید و رفع موانع آن، همت کنند که امسال جهش تولید به معنی واقعی تحقق یابد.
حضرت آیت‌الله خامنه‌ای خاطرنشان کردند: بر این اساس شعار سال ۱۴۰۰، «تولید؛ پشتیبانی‌ها، مانع‌زدایی‌ها» است که در خصوص آن و همچنین درباره انتخابات در سخنرانی روز اول سال مطالبی بیان خواهد شد.

 

متن کامل پیام نوروزی به مناسبت آغاز سال ۱۴۰۰

 

بسم الله الرّحمن الرّحیم
و الحمدلله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا محمّد و آله الطّاهرین.

یا مقلّب القلوب والابصار، یا مدبّر اللیل و النّهار، یا محوّل الحول و الاحوال، حوّل حالنا الی احسن الحال.

عید نوروز و حلول سال نو را تبریک عرض میکنم به همه‌ی هم‌میهنان عزیزمان، بخصوص به خانواده‌های مکرّم شهیدان و خانواده‌های جانبازان و خود جانبازان و همه‌ی ایثارگران؛ و همچنین تبریک عرض میکنم این عید را به همه‌ی ملّتهایی که عید نوروز را گرامی میدارند.

امسال عید ما مقارن است با اعیاد مبارک شعبانیّه که امیدواریم این [تقارن]، برکات فراوانی را ان‌شاءالله از لحاظ مادّی و معنوی برای سال نو ما داشته باشد. و [سال] ۱۴۰۰ متبرّک است به اینکه دو نیمه‌ی شعبان در آن هست و مردم دو بار در این سال ولادت ولی‌الله‌الاعظم (ارواحنا فداه) را جشن خواهند گرفت.

حوادث مختلف سال ۹۹: ۱) کرونا و تأثیر آن بر زندگی مردم
سال ۹۹ با حوادث گوناگون و بعضاً بی‌سابقه‌ای پایان یافت. یکی از آن حوادث که حقّاً بی‌سابقه و ناآشنا بود برای ملّت ما، پدیده‌ی کرونا بود که تقریباً زندگی همه‌ی ملّت را به نحوی تحت تأثیر قرار داد؛ هم کسب و کارها را، هم محیط‌های درسی را، هم اجتماعات دینی را، هم مسئله‌ی سفرها را، ورزش را و دیگر مسائل گوناگون کشور را تحت ‌تأثیر قرار داد و ضربه‌ی سختی هم به اشتغال در کشور زد. البتّه از همه‌ی اینها تلخ‌تر جان ‌باختن ده‌ها هزار از مردم عزیز ما بود که این به معنای غصّه‌دار شدن و داغدار شدن ده‌ها هزار خانواده است. من همین جا از فرصت استفاده میکنم، به همه‌ی آن خانواده‌های عزیز تسلیت عرض میکنم و همدردی خودم را با آنها ابراز میکنم. امیدواریم که خداوند به آنها صبر بدهد و اجر بدهد و جان‌باختگان را مورد رحمت و مغفرت خودش قرار بدهد.

۲) بُروز توانایی‌های ملّت ایران در مقابله با کرونا و فشار حدّاکثری دشمن
سال ۹۹ همچنین از جهتی سال بُروز توانایی‌های ملّت ایران بود؛ هم در مقابله‌ی با همین آزمون بزرگ یعنی کرونا که انصافاً ملّت عزیز ما از مجموعه‌های درمانی و بهداشتی گرفته، تا محقّقین و دانشمندان، تا آحاد مردم، تا گروه‌های جهادی و خدمتگزار، توانایی بزرگی را از خودشان نشان دادند برای مدیریّت این حادثه‌ی تلخ، آن هم با فشار حدّاکثری دشمن در زمان تحریم؛ با وجود تحریم، بسته ‌بودن راه‌های گوناگون برای استفاده‌ی از امکانات خارج از کشور، ملّت ما، دانشمندان ما، پزشکان ما، پرستاران ما، بهیاران ما، عوامل آزمایشگاهی ما و عوامل رادیولوژیستی ما -اینهایی که دست‌اندرکار درمان مردم بودند- انصافاً توانستند تجربه‌ی بزرگی را به یادگار بگذارند و توانایی بزرگی از خودشان نشان بدهند؛ همچنین ملّت ایران توانایی خودش را نشان داد در مقابله‌ی با فشار حدّاکثری دشمن. دشمنان ما و در رأس آنها آمریکا در صدد بودند که ملّت ایران را با این فشار حدّاکثری به زانو دربیاورند. امروز خود آنها و رفقای اروپایی‌شان صریحاً میگویند که فشار حدّاکثری شکست خورده. ما میدانستیم شکست میخورد و عازم بودیم که دشمن را شکست بدهیم در این زمینه. میدانستیم ملّت ایران می‌ایستد، ولی امروز خود آنها دارند اعتراف میکنند به اینکه این فشار حدّاکثری شکست خورده است.

تحقّق شعار «جهش تولید» در حدّ قابل قبول و نه در حدّ انتظار
خب، شعار سال ۹۹ شعار «جهش تولید» بود.(۱) من اگر بخواهم بر اساس گزارشهای متعدّد مردمی و دولتی و دستگاه‌های مختلف و جهات مختلف -که از همه جهت به ما گزارش میرسد- یک ارزیابی‌ای بکنم، باید بگویم این شعار تا حدّی، تا حدّی، تا حدّ قابل قبولی تحقّق پیدا کرد، یعنی جهش تولید در بخشهایی از کشور و بخشهایی از مسائل گوناگون کشور تحقّق پیدا کرد، اگر چه در حدّ انتظار نه؛ یعنی در آن جاهایی هم که این شعار تحقّق پیدا کرد که غالباً در کارهای زیربنائی و سازندگی و امثال اینها بود، نتیجه‌ی آن در اقتصاد عمومی کشور و در معیشت مردم مشهود نشد، یعنی این حرکت احساس نشد، در حالی که انتظار ما این بود که جهش تولید بتواند گشایشی در وضع مردم به وجود بیاورد. البتّه شعار جهش تولید به معنای واقعی کلمه یک شعار به تمام معنا انقلابی است، شعار مهمّی است. جهش تولید اگر بدرستی در کشور اتّفاق بیفتد -که ان‌شاءالله اتّفاق خواهد افتاد- هم تأثیرات عمیق اقتصادی در کشور میگذارد -در مورد ارزش پول و بقیّه‌ی مسائل عمده‌ی اقتصادی تأثیر میگذارد- و هم علاوه‌ی بر آنها موجب اعتماد به نفْس ملّی میشود، موجب رضایتمندی عمومی مردم میشود، تضمین‌کننده‌ی امنیّت ملّی میشود؛ یعنی اگر تولید جهش‌یافته در کشور ان‌شاءالله اتّفاق بیفتد که امیدواریم اتّفاق بیفتد، این عوارض مهم و این منافع بزرگ بر آن متحقّق میشود.

عوامل عدم تحقّق کامل شعار جهش تولید: وجود موانع، عدم حمایت از تولید
خب حالا چرا در سال ۹۹ به طور کامل این اتّفاق نیفتاد؟ به خاطر وجود موانع از طرفی، و حمایت نشدن تولید در همه‌ی بخشها از طرف دیگر. یعنی تولید، هم احتیاج دارد به حمایتهای لازم قانونی و حکومتی و هم احتیاج دارد به اینکه موانع سر راه تولید برداشته بشود. حالا مثلاً از باب مثال فرض کنید وقتی که یک کارگاه نیمه‌کاره‌ای، یعنی کارگاهی که مثلاً با سی درصد، چهل درصد ظرفیّت کار میکند یا بکلّی از کار افتاده است، با همّت چند جوان این کارگاه به راه می‌افتد، با تشویقها و مانند اینها این کارگاه مشغول حرکت میشود و بعد از آنکه به تولید رسید، ناگهان انسان مشاهده میکند که رقیبِ این محصول به نحوی از خارج وارد کشور میشود؛ یا به وسیله‌ی دستهای خیانتکار قاچاقچی یا متأسّفانه از طرق قانونی و به خاطر ضعف رعایتهای قانونی. این تولید طبعاً تشویق نمیشود؛ این مانع بر سر تولید است، یعنی آن کاری که انجام گرفته، در واقع شکست میخورد. یا همچنین [به خاطر] نبودِ مشوّقها، مثل نبود مشوّق سرمایه‌گذاری. سرمایه‌گذاری در امر تولید احتیاج دارد به مشوّق. بایستی کسانی که میتوانند سرمایه‌گذاری کنند تشویق بشوند به این کار، و اوضاع کسب و کار در کشور به نحوی باشد که برای اینها تشویق‌کننده بشود که وارد این کار بشوند، یا هزینه‌ی تولید برایشان افزایش پیدا نکند که متأسّفانه اینها اتّفاق نیفتاده؛ یعنی ملاحظات لازم انجام نگرفته؛ نه آنچنان مشوّقی وجود داشته و نه در مورد هزینه‌های تولید فکری شده. در یکی از سالها -حالا شاید سال ۹۹ نبود، شاید سال ۹۸- هزینه‌ی تولیدکننده از هزینه‌ی مصرف‌کننده بالاتر بوده. خب اینها یک چیزهایی است که مانع پیشرفت تولید است.

لزوم نگاه بلندمدّت به مسائل کشور
بنابراین ما در سال ۹۹ این حرکت انقلابی را به نحوی در کشور آغاز کردیم و ملّت ایران استقبال کرده است از جهش تولید به اندازه‌ی مشخّص و محدودی؛ این باید ادامه پیدا کند؛ سال ۱۴۰۰ که از لحظه‌ی این سال تحویل شروع میشود، در واقع به یک حساب ورود در قرن جدید است و در واقع یک قرن جدیدی دارد آغاز میشود، بنابراین به مسائل کشور بایستی با نگاه بلندمدّت نگریست و آنها را با نگاه بلندمدّت محاسبه کرد.

حسّاسیّت‌های سال ۱۴۰۰: انتخابات، لزوم تداوم شکوفایی تولید و جهش تولید
این سال -سال ۱۴۰۰- سال حسّاس و مهمّی است: هم به خاطر انتخاباتی که در اوّل این سال هست که ما در خرداد ۱۴۰۰ انتخابات مهمّی در پیش داریم که این انتخابات میتواند تأثیر مهمّی در اوضاع کشور و حوادث کشور و آینده‌ی کشور بگذارد؛ مدیریّتهای جدیدی بر سر کار خواهند آمد، احتمالاً تازه‌نَفَس، با انگیزه‌های گوناگون قوی ان‌شاءالله وارد مدیریّت اجرائی کشور بشوند. بنابراین انتخابات، این سال را بسیار مهم و حسّاس میکند. این از یک جهت -که البتّه من درباره‌ی انتخابات بعداً در سخنرانی مطالبی را عرض خواهم کرد و اینجا به همین اندازه اکتفا میکنم- و هم به این جهت که تولید در سال ۹۹ یک تکانی خورد و جهش تولید یک حرکتی به وجود آورد.

شعار سال ۱۴۰۰: «تولید؛ پشتیبانی‌ها، مانع‌زدایی‌ها»
امسال -سال ۱۴۰۰- یک زمینه‌ِی خوبی برای شکوفایی جهش تولید وجود دارد که از این بایستی حدّاکثر استفاده را کرد. باید این حرکت با جدّیّت دنبال بشود و به طور عمده حمایتهای قانونی و دولتی و حکومتی از همه‌سو نسبت به جهش تولید انجام بگیرد. چه این دولت تا وقتی که بر سر کار است، چه دولت آینده از اوّل استقرار بایستی همّت خودش را بر این قرار بدهد که موانع را برطرف کند و حمایتهای لازم را انجام بدهد و ان‌شاءالله جهش تولید به معنای واقعی کلمه در امسال انجام بگیرد. لذا من شعار امسال را این جور تنظیم کردم: «تولید؛ پشتیبانی‌ها، مانع‌زدایی‌ها»؛ یعنی شعار این است: تولید؛ پشتیبانی‌ها، مانع‌زدایی‌ها. ما بایستی تولید را محور کار قرار بدهیم و حمایتهای لازم را انجام بدهیم و مانعها را از سر راه تولید برداریم. امیدواریم ان‌شاءالله به لطف الهی این شعار تحقّق لازم را پیدا کند. ان‌شاءالله بعداً در سخنرانی در همین زمینه و همچنین در زمینه‌ی انتخابات عرایضی را عرض خواهم کرد.

امیدواریم روح مطهّر امام بزرگوارمان و ارواح طیّبه‌ی شهدای عظیم‌الشّأن‌مان از ما راضی و خشنود باشند و سال، سال مبارکی برای ملّت ایران باشد و حضرت ولیّ‌عصر (ارواحنا فداه) ملّت ایران را و مسئولین کشور را و آحاد مردم را دعا کنند و تفضّلات خودشان را به این ملّت ارزانی بدارند و لطف خودشان را و توجّه خودشان را ان‌شاءالله نسبت به این ملّت همچنان که در گذشته وجود داشته ادامه بدهند.

والسّلام علیه و علیکم و رحمةالله و برکاته
شنبه, 30 اسفند 1399 18:38

نوروز در آیات و روایات

در کتاب شریف بحارالانوار مرحوم مجلسی رحمه الله پیرامون عید نوروز روایات متعددی نقل شده به طوری که در جلد ۵۹ بیش از ۴۵ صفحه به این موضوع اختصاص یافته است. در این مختصر، به بخش هایی از آن مباحث اشاره می شود:

    

معلی بن خنیس نقل کرده است که روز نوروز بر امام جعفر صادق علیه السلام وارد شدم، امام علیه السلام خطاب به من فرمود: آیا این روز را می شناسی؟ عرض کردم، قربانت شوم، این روزی است که ایرانی ها آن را بزرگ و نیکو می شمارند و به همدیگر هدیه می دهند. پس امام فرمودند: علت این امر را که بسی دیرینه است برایت تشریح خواهم کرد. عرض کردم اگر این موضوع را از ناحیه شما فراگیرم بهتر از آن است که گذشتگانم زنده شوند و دشمنانم نابود گردند!

پس فرمودند: ای معلی! همانا نوروز روزی است که پروردگار جهان از بندگانش پیمان گرفت که او را پرستش کنند و به او شرک نورزند و به پیامبران و امامان علیهم السلام ایمان بیاورند. نوروز اولین روزی است که خورشید در آن طلوع کرد و بادهای ناگهانی وزیدن گرفت و ستاره زمین در چنین روزی ایجاد شد ... نوروز روزی است که علی علیه السلام در نهروان خوارج را هلاک کرد; گل های زمین در آن روز خلق شد; در چنین روزی بود که کشتی حضرت نوح علیه السلام بر کوه جودی نشست; همان روزی است که جبرئیل بر پیامبر صلی الله علیه و آله نازل شد; همان روزی است که ابراهیم علیه السلام بت ها را شکست; در همین روز حضرت محمد صلی الله علیه و آله، علی علیه السلام را بر دوش خود حمل کرد تا بت های قریش را سرنگون کند... در چنین روزی حضرت مهدی علیه السلام ظهور می فرماید و ما انتظار فرج آن حضرت را در چنین روزی داریم; برای این که نوروز از ما و شیعیان ماست. نوروز برای مسافرت خوب و برای زراعت و طلب حوایج بسیار نیکوست، عقد نکاح و ازدواج در چنین روزی بسیار شایسته است. (۱)

     

همچنین در کتاب مزبور آمده است شیخ طوسی و سایر متاخرین برای عید نوروز اعمال مخصوصی را بیان داشته اند که از آن جمله است: غسل، روزه، نماز و... (۲) همچنین روایت شده که احمد بن فهد الحلی رحمه الله در کتاب مهذب البارع فرموده است که: نوروز، روز عزیز و بلند مرتبه ای است. (۳) مرحوم سید مرتضی علامه بهاءالدین علی بن حمید با استناد به فرمایش معلی بن خنیس از امام صادق علیه السلام روایت کرده است که: نوروز روزی است که در آن روز پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در آن روز برای امیر المؤمنین علی علیه السلام در غدیر خم پیمان گرفت و آن حضرت را به امامت بعد از خودشان منصوب فرمود... و نوروزی بر ما نمی گذرد الا این که ما در آن روز منتظر ظهور فرج قائم آل محمد صلی الله علیه و آله هستیم. و نوروز از روزهای ما می باشد. (۴)

     

مرحوم حاج شیخ عباس قمی رحمه الله در فصل یازدهم کتاب گرانسنگ مفاتیج الجنان اعمال ویژه ای برای عید نوروز آورده اند از جمله: نماز، ادعیه متعدد و صدقه دادن. و نیز از امام ششم علیه السلام روایت کرده که چون عید نوروز فرا رسد، غسل کن و پاکیزه ترین جامه های خود را بپوش و به بهترین بوهای خوش خود را خوشبو گردان. صله ارحام، عیادات از بیماران، بزرگان دین، علما و پدر و مادر از جمله برنامه های این روز است.

     

پی نوشت ها:

۱- علامه مجلسی، بحارالانوار، ج ۵۹، ص ۹۱، باب ۲۲

۴و۳و۲- همان، ص ۱۱۶;۱۱۷.

   

۱. صحیفه سجادیه از کیست؟

۲. صحیفه به چه معناست؟

۳. نامهای صحیفه سجادیه کدام است؟

۴. صحیفه ‌سجادیه‌ مشتمل بر چه مضامینی است؟

۵. سند صحیفه سجادیه ‌تا چه اندازه معتبر است؟

۶. چرا به صحیفه سجادیه، «صحیفه کامله سجادیه» گفته‎اند؟

۷. سند صحیفه سجادیه به چه کسی منتهی می‎شود؟

۸. آیا نسخه‎های اصلی صحیفه سجادیه بر جای مانده‎اند یا خیر؟

۹. صحیفه ‎ای که نوه امام سجاد ـ علیه‎السلام ـ نقل کرده با صحیفه‎ ای که در نزد امام صادق ـ علیه‎السلام ـ بوده چه فرقی دارد؟

۱۰. آیا از امام سجاد ـ علیه‎السلام ـ کتاب و نوشته دیگری نیز بر جای مانده است یا خیر؟

۱۱. چرا به صحیفه سجادیه، اخت القران «خواهر قرآن» می‎گویند؟

۱۲. به چه کتابی اخ القران «برادر قرآن» می‎گویند؟

۱۳.حضرت امام خمینی ـ قدس سرُّه ـ درباره دعا چه تعبیری را به کار می‎برند؟

۱۴. چند ترجمه از ترجمه‎ های صحیفه سجادیه را نام ببرید؟

۱۵. آیا از امام سجاد ـ علیه‎السلام ـ دعاهای دیگری نیز نقل شده است؟

۱۶. صحیفه سجادیه مشتمل بر چند دعاست؟

۱۷. دعای اول و دعای آخر صحیفه سجادیه درباره چیست؟

۱۸. اولین و آخرین جمله ‌صحیفه سجادیه درباره چیست؟

۱۹. طولانی‎ترین و کوتاهترین دعای صحیفه سجادیه کدام است؟

۲۰. مناسبتهایی که در صحیفه سجادیه به آنها اشاره شده است کدامند؟

۲۱. از چند عید اسلامی در صحیفه سخن به میان آمده است؟

۲۲. در صحیفه سجادیه به کدام جنگهای صدر اسلام اشاره شده است؟

۲۳. از فروع دین کدام یک در صحیفه آمده است؟

۲۴. نام چند تن از پیامبران در صحیفه آمده است؟

۲۵. کدام یک از نامهای قرآن در صحیفه آمده است؟

۲۶. کدام یک از نامهای روز قیامت در صحیفه آمده است؟

۲۷. چند نام از نامهای زیبای خدا در صحیفه آمده است؟

۲۸. دعایی که بیشترین نامهای خدا در آن آمده است کدام است؟

۲۹. در صحیفه چند آیه از آیات قرآنی آمده است؟

۳۰. بیشترین آیات از کدام سوره قرآن آمده است؟

۳۱. دعایی که بیشترین آیات در آن آمده است کدام است؟

۳۲. در چند دعا ذکر شریف صلوات آمده است؟

۳۳. نام پدر و مادر حضرت سجاد ـ علیه‎السلام ـ چیست؟

۳۴. تاریخ تولد و شهادت و مکان تولد و محل دفن امام سجاد ـ علیه‎السلام ـ را ذکر کنید؟

۳۵. القاب امام سجاد ـ علیه‎السلام ـ را نام ببرید؟

۳۶. زندگانی حضرت سجاد ـ علیه‎السلام ـ مقارن با حکومت چه زمامدارانی بوده است؟

۳۷. حضرت سجاد ـ علیه‎السلام ـ در زمان حیات چه معصومانی می‎زیسته است؟

۳۸. حضرت سجاد ـ علیه‎السلام ـ به دست چه کسی به شهادت رسید؟

۳۹. زید بن علی (فرزند امام سجاد ـ علیه‎السلام ـ ) در چه سالی به شهادت رسید؟

۴۰. امام صادق ـ علیه‎السلام ـ درباره یحیی (نوه امام سجاد ـ علیه‎السلام ـ و پسر زید) چه فرموده است؟

    

پاسخ‎ها:

۱. حضرت سجاد ـ علیه‎السلام ـ ؛ امام چهارم.

۲. به پاره‎ای از پوست یا کاغذی که در آن چیزی می‎نویسند «صحیفه» گفته می‎شود و چون دعاها را روی صحیفه می‎نوشتند به خود دعاها نیز صحیفه گفته‎اند.

۳. «انجیل اهل بیت»، «زبور آل محمد»، «خواهر قرآن» و «صحیفه کامله».

۴. مضامین فراوان و متنوعی چون اصول اعتقادی، فضیلتهای اخلاقی، سنّتهای الهی، شرافتهای انسانی، مسائل روانشناختی، اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و...

۵. صحیفه سجادیه دارای عالیترین سندهاست اگر چه بلندی مضامین، شیوایی عبارات و هماهنگی مطالب آن برای صحت انتساب آن به امام سجاد ـ علیه‎السلام ـ کافی است.

۶. چون در صحیفه سجادیه برای مسائل گوناگون و نیازهای مختلف انسانی دعایی آمده است به آن، «صحیفه کامله» گفته‎اند یعنی صحیفه‎ ای که کامل و فراگیر است و به همه ابعاد انسانی پرداخته است. البته «صحیفه فاطمه زهرا ـ علیها‎السلام ـ» و «صحیفه علی ـ علیه‎السلام ـ» نیز کامل هستند ولی بدین صفت، مشهور نشده‎اند از این جهت این وصف به صحیفه سجادیه مخصوص گردیده است.

۷. امام باقر ـ علیه‎السلام ـ و برادر شهیدش زید بن علی.

۸. نسخه‎ای از صحیفه سجادیه به خط زید بن علی (فرزند امام سجاد ـ علیه‎السلام ـ) در کتابخانه واتیکان موجود است. نسخه‎ای هم به خط امام باقر ـ علیه‎السلام ـ در نزد امام صادق ـ علیه‎السلام ـ محفوظ بوده و محتمل است که از جمله «مواریث امامت» در نزد امام زمان ـ عًجَلَ الله تعالی فَرَجَهُ الشریف ـ باشد.

۹. از یحیی پسر زید (نوه امام سجاد) صحیفه ‎ای نقل شده است که با صحیفه‎ ای که در نزد امام صادق ـ علیه‎السلام ـ بوده کاملاً منطبق است.

۱۰. بلی، «رساله حقوق» نیز از امام سجاد ـ علیه‎السلام ـ بر جای مانده است. این رساله به بیان پنجاه حق فردی و اجتماعی پرداخته است.

۱۱. چون پس از نهج البلاغه، بهترین کتابی است که بیانگر معارف بلند و حقایق عمیق قرآنی است.

۱۲. نهج البلاغه حضرت علی ـ علیه‎السلام ـ .

۱۳. «قرآن صاعد»؛ ایشان این تعبیر را از استاد خود در علوم و معارف الهی حضرت آیت الله شاه آبادی ـ قدس سرُّه ـ نقل می‎فرمودند.

۱۴. صحیفه سجادیه ترجمه‎های متنوعی دارد که به عنوان نمونه به چند ترجمه بسنده می‎کنیم:

ـ ترجمه مرحوم مهدی الهی قمشه‎ای

ـ ترجمه مرحوم فیض الاسلام

ـ ترجمه علامه مرحوم میرزا ابوالحسن شعرانی

ـ ترجمه مرحوم صدر بلاغی

ـ ترجمه محمد آیتی

ـ ترجمه سید احمد فهری

ـ ترجمه حسین انصاریان

۱۵. بلی، به عنوان نمونه می‎توان «مناجات خمس عشره» امام سجاد ـ علیه‎السلام ـ را که در کتاب مفاتیح الجنان آمده است، نام برد.

۱۶. پنجاه و چهار دعا.

۱۷. دعای اول درباره حمد و سپاس خدا و دعای آخر درباره درخواست دور گردانیدن غم و اندههاست.

۱۸. اولین جمله درباره حمد و ستایش خدا و آخرین جمله درباره صلوات بر محمد ـ صلی الله عَلیهِ وَ اله و سَلَّم ـ و خاندان پاک اوست.

۱۹. طولانی‎ترین دعا،‌ دعای چهل و هفتم است که در روز عرفه خوانده می‎شود و کوتاهترین دعا، دعای هجدهم است که در هنگام رفع گرفتاری و پیشامدها و روا شدن حاجات به جهت تشکر از خداوند خوانده می‎شود.

۲۰. مناسبتهایی مانند: حج و عمره،‌ جمعه،‌ ماه مبارک رمضان، لیله القدر، عید فطر، عید اَضْحی(قربان)، روز عرفه، هجرت پیامبر ـ صلی الله عَلیهِ وَ اله و سَلَّم ـ فتح مکه، جنگ بدر.

۲۱. از سه عید جمعه، فطر، اَضْحی(قربان).

۲۲. جنگ بدر، فتح مکه.

۲۳.نماز، روزه، زکات، حج، جهاد، امر به معروف و نهی از منکر.

۲۴. نام سه تن؛ حضرت آدم ـ علیه‎السلام ـ، حضرت ابراهیم ـ علیه‎السلام ـ، حضرت محمد ـ‎صلی الله عَلیهِ وَ اله و سَلَّم‎ـ .

۲۵. کتاب، نور، مُهَیْمن، فرقان، وحی، شفا، میزان، عَلَم نجات و...

۲۶. روز جزا و پاداش (یوم الدین)،‌روز آشکار شدن نهانها (یوم تُبلی السرائر)، روز فَزَع بزرگ (یوم الفزع الاکبر)، روز حسرت و پشیمانی (یوم الحسره و الندامة)، هنگامه عظیم قیامت (یوم الطّامّة)، روز ملاقات با خدا (یوم التَّلاق) و... .

۲۷. پنجاه و نُه نام.

۲۸. دعای چهل و هفتم که در روز عرفه خوانده می‎شود.

۲۹. بیست و یک آیه.

۳۰. سوره بقره.

۳۱. دعای چهل و پنجم که درباره بدرقه ماه مبارک رمضان است.

۳۲. چهل و شش دعا.

۳۳. پدر بزرگوار ایشان «امام حسین ـ علیه‎السلام ـ»‌ و مادر ارجمند ایشان «شهر بانو» دختر یزدگرد است. شهر بانو دختری پاک و عفیف بود. وقتی لشکر اسلام بر پدرش، یزدگرد، پیروز شدند او را در جمع اسیران به مدینه آوردند . سرانجام شهربانو، امام حسین ـ علیه‎السلام ـ را به عنوان همسر برگزید این انتخاب بر اساس عنایت حضرت زهرا ـ‎علیها‎السلام‎ـ بود که شهربانو پیش از اسارت در خواب دیده بود.

۳۴. حضرت در سال ۳۸ هجری در شهر مدینه متولد و در سال ۹۵ هجری به لقاء الله پیوستند و در قبرستان بقیع مدفون گردیدند.

۳۵. زین العابدین، سید العابدین، زین الصالحین، خاشع، متهجّد، زاهد، عابد، بَکّاء، سجاد و... .

۳۶. عبدالملک و فرزندش ولید.

۳۷. تا دو سالگی در دوران حیات و حکومت جدش حضرت علی ـ علیه‎السلام ـ‌، پس از آن در زمان حیات و امامت امام حسن و امام حسین ـ علیهما‎السلام ـ، پس از آن قسمتی از حیات و زندگانی فرزندش امام باقر ـ علیه‎السلام ـ و نوه‎اش امام صادق ـ علیه‎السلام ـ را درک کرده‎اند.

۳۸. ولید بن عبد الملک حضرت را به وسیله «زهر» مسموم و به شهادت رساند.

۳۹. در سال ۱۲۱ هجری شهید شد و در «کناسه کوفه» به دار آویخته شد.

۴۰. یحیی پسر زید و نوه امام سجاد ـ علیه‎السلام ـ، از جمله افرادی است که صحیفه سجادیه در نزد او بوده است امام صادق ـ علیه‎السلام ـ درباره ایشان فرموده است: «رحِمَ الله ُ ابْنَ عَمّی وَ اَلْحَقَهُ بِآبائِهِ وَ اَجْدادِهِ»؛ خدا پسر عمویم را بیامرزد و به پدران و اجدادش ملحق کند.

    

پنجم شعبان، سالروز ولادت حضرت زین العابدین، امام سجاد (ع) است که به این مناسبت به گوشه ای از سیره این امام همام اشاره خواهیم کرد.

     

روزی عبدالملک بن مروان آن حضرت را با مدح و وصف زیادی، توصیف کرد و او را بسیار ستود. حضرت در پاسخ فرمود: اینها که تو یاد کردی و وصف نمودی از فضل و عنایت خدای سبحان و تایید و توفیق او است، ولی کجا است شکر و سپاس بر آن همه نعمتها؟ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله آنقدر به نماز می ایستاد که پایش ورم می کرد و بقدری شدت تشنگی در ایام روزه داری بر آن حضرت غلبه می کرد که دهانش خشک و بی حرکت می شد. به آن حضرت گفته می شد: مگر نه خداوند ترا از گذشته و آینده ات بخشیده است؟ حضرت پاسخ می فرمود: آیا بنده ی سپاسگزاری نباشم؟

    

خدای را سپاس بر آنچه عطا فرموده و برتری داده و حمد و ستایش در دنیا و آخرت، ویژه ی ذات اقدسش است. به خدا قسم اگر اعضا و جوارحم قطعه قطعه شوند و دیدگانم بر سینه ام فرو ریزند، هرگز نتوانسته ام ده یکم یکی از نعمتهای فراوانش را که شمارشگران توان شمارش آن را ندارند، شکرگزارم... و اگر نه این بود که خانواده ام بر من حقی دارند و سایر مردم از خواص و عوام، دور و نزدیک بر من حقوقی دارند و ناچارم آن حقوق را برآورم و تا حد توان در انجام آنها دریغ نورزم، هر آینه دیدگانم را به سوی آسمان می دوختم و قلبم را به سوی خداوند روانه می کردم و آن را باز نمی گردانم تا اینکه جانم برآید. و آنگاه حضرت گریه کرد و عبدالملک نیز گریست، سپس فرمود: فرق است بین کسی که آخرت را بخواهد و برای آن تلاش و سعی کند و بین کسی که دنیا را طلب کند و از هرجا که باشد، دنبال آن باشد و دیگر در آخرت طمعی نداشته باشد!

     

* ویژگی های حضرت امام سجاد علیه السلام

    

- امام سجاد، شیشه ی عطری در سجاده اش بود که هنگام نماز از آن استفاده می کرد و خود را خوشبو می ساخت.

   

- امام سجاد هنگام نشستن، یک پایش را بر ران خود می گذاشت.

   

- امام سجاد وقتی به نماز می ایستاد، بدنش می لرزید، رنگش تغییر می کرد و چون سعف نخل از ترس خدا به لرزه می افتاد.

   

- امام سجاد دعوت هیچ کس را رد نمی کرد و همواره با مستمندان و محرومان هم غذا می شد.

   

- امام سجاد شب ها بر دوش خود طعام حمل می کرد، و در خانه ی فقرا را می زد و بر آنها تقسیم می نمود.

   

- امام سجاد بیست سال بر پدرش گریست و هیچ وقت غذائی برای او نیاوردند، جز اینکه گریه کرد.

   

- امام سجاد در ماه رمضان جز با دعا و تسبیح و استغفار و تکبیر، سخن نمی گفت.

   

- امام سجاد مسافرت نمی کرد مگر با افرادی که او را نمی شناسند و در حین سفر با آنها شرط می کرد که او هم جزء خدمتگزاران به همسفران باشد.

     

- امام سجاد وقتی قرآن می خواند، عابرین به قدری مجذوب صدای آن حضرت می شدند که از راه رفتن باز می ایستادند.

   

- امام سجاد بر شترش بیست بار به سفر حج رفت و در طول این بیست سال، یک ضربه بر او ننواخت.

    

- امام سجاد قبل از اینکه صدقه ای به فقیری بدهد، آن صدقه را می بوسید و می فرمود: قبل از اینکه این پول در دست فقیر قرار گیرد، در دست خدا قرار می گیرد و من دست خدا را می بوسم.

    

- امام سجاد هرگاه در وسط راه، سنگی می دید، از مرکبش پائین می آمد و سنگ را از راه برمی داشت.

    

- امام سجاد از غذاها به بادام و شیرینی خیلی علاقه داشت و لذا بیشتر با آنها صدقه می داد، به او عرض می کردند: چرا اینها را صدقه می دهی؟ می فرمود: «لن تنالوا البر حتی تنفقوا مما تحبون».

    

- امام سجاد پس از تمام شدن زمستان، لباس های زمستانیش را صدقه می داد و پس از گذشتن تابستان، لباس های تابستانیش را به فقرا می بخشید، به او می گفتند: لباس گران قیمت را به کسانی می بخشی که از قیمتش چیزی نمی دانند، چه بهتر بود که آن را بفروشی و پولش را به فقرا بدهی؟ می فرمود: خوش ندارم لباسی را که در آن نماز خوانده ام بفروشم.

    

- امام سجاد هرگز با مادرش غذا نمی خورد. به او عرض کردند: تو مهربان ترین مردم هستی، پس چرا با مادرت سر یک سفره غذا نمی خوری؟ فرمود: می ترسم دستم به سوی غذائی دراز شود که قبل از دستم، چشم او به آن غذا دوخته شده باشد و بدینسان بر او جفا کرده باشم.

    

- امام سجاد بر مردمی عبور کرد که غیبتش می کردند، به آنها فرمود: اگر در آنچه می- گوئید، راستگو باشید، خدا مرا بیامرزد و اگر دروغگو باشید خدا شما را ببخشد. فرا رسیدن عید با سعادت ولادت خجسته ی این امام همام، الگوی عبادت و تقوا را به ملت مسلمان ایران و شیعیان جهان تبریک و تهنیت عرض کرده و امیدواریم از سیره ی آن بزرگوار در گفتار و رفتارمان درس بگیریم و پیرو راستین او و پدران و فرزندان معصوم و مکرمش باشیم.

    

چهارم شعبان المعظم، مصادف با سالروز ولادت قمر منیر بنی هاشم، حضرت اباالفضل عباس (ع) است که به این مناسبت نگاهی برزندگی آموزنده حضرت عباس (ع) خواهیم داشت.

    

اشاره:

زندگانی حکمت آمیز و غرور آفرین پیشوایان معصوم (علیهم السلام) و فرزندان برومندشان، سرشار از نکات عالی و آموزنده در راستای الگوگیری از شخصیت کامل و بارز آنان بوده و نیز درس های تربیتی آنان نسبت به فرزندان خویش، در تمامی زمینه های اخلاقی و رفتاری، سرمشق کاملی برای تشنگان زلال معرفت و پناهگاه استواری برای دوستداران فرهنگ متعالی اهل بیت عصمت (علیهم السلام) و به ویژه برای نسل جوان، خواهد بود. از آن جا که زندگانی پرخیر و برکت اهل بیت (علیهم السلام) در بردارنده دو اصل استوار «حماسه و عرفان» است، پرداختن به بُعد حماسی زندگانی آنان و فرزندانشان که در معرض پرورش و تربیت ناب اسلامی قرار داشته اند، برای عامّه مردم و به ویژه جوانان جذّاب و گام مؤثری در عرصه تبلیغ اهداف خواهد بود.

   

همچنین غبار برخی شبهات عامیانه را از چهره مخاطبان مبلغان دینی، در راستای معرفی و تبلیغ اهداف و انگیزه های اهل بیت (علیهم السلام) خواهد سترد. شبهاتی از قبیل این که چرا مبلغان بیشتر به جنبه های عاطفی و خصوصاً به مظلومیت اهل بیت پیامبر (علیهم السلام) می پردازند؟ اگر چه پاسخ به این پرسش ساده، برای مبلغان بسیار روشن و بدیهی است، اما باید به خاطر داشت که مبلّغ می بایست ضمن پاسداشت احترام شنوندگان و مخاطبان خود، برای تأثیرگذاری بیشتر در آنان، پاسخگو و برآورنده نیازهای روحی آنان، با اطلاع رسانی بیشتر در ابعاد حماسی آن بزرگ مردان حماسه و اندیشه و هدایت نیز باشد. با این پیش درآمد، می توان با تبیین جنبه های حماسی شخصیت پور بی هماورد حیدر (علیه السلام) در زوایایی از زندگانی آن حضرت که کمتر بیان شده است، گام مؤثری برداشت. این نوشتار سعی دارد، با بررسی زندگانی حضرت عباس (علیه السلام) پیش از رویداد روز دهم محرم سال ۶۱ هجری، به ابعاد حماسی شخصیت او، با نگاهی به فعالیت های دوران نوجوانی و شرکت وی در جنگ ها، چهره روشن تری از آن حضرت به تصویر کشد.

   

ولادت و نام گذاری

داستان شجاعت و صلابت عباس (علیه السلام) مدت ها پیش از ولادت او، از آن روزی آغاز شد که امیرالمؤمنین (علیه السلام) از برادرش عقیل خواست تا برای او زنی برگزیند که ثمره ازدواجشان، فرزندانی شجاع و برومند در دفاع از دین و کیان ولایت باشد. ۱ او نیز «فاطمه» دختر «حزام بن خالد بن ربیعة» را برای همسری مولای خویش انتخاب کرد که بعدها «ام البنین» خوانده شد.

این پیوند، در سحرگاه جمعه، چهارمین روز شعبان سال ۲۶ هجری، به بار نشست. ۲

نخستین آرایه های شجاعت، در همان روز، زینت بخشِ غزل زندگانی عباس (علیه السلام) گردید؛ آن لحظه ای که علی (علیه السلام) او را «عباس» نامید. نامش به خوبی بیانگر خلق و خوی حیدری بود.

علی (علیه السلام) طبق سنت پیامبر (صلی الله علیه وآله) در گوش او اذان و اقامه گفت. سپس نوزاد را به سینه چسباند و بازوان او را بوسید و اشک حلقه چشانش را فراگرفت. ام البنین(علیهاالسلام) از این حرکت شگفت زده شد و پنداشت که عیبی در بازوان نوزادش است. دلیل را پرسید و نگارینه ای دیگر بر کتاب شجاعت و شهامت عباس(علیه السلام) افزوده شد. امیرالمؤمنین (علیه السلام) حاضران را از حقیقتی دردناک، اما افتخارآمیز، که در سرنوشت نوزاد می دید، آگاه نمود که چگونه این بازوان، در راه مددرسانی به امام حسین (علیه السلام) از بدن جدا می گردد و افزود: ای ام البنین! نور دیده ات نزد خداوند منزلتی سترگ دارد و پروردگار در عوض آن دو دست بریده، دو بال به او ارزانی می دارد که با فرشتگان خدا در بهشت به پرواز درآید؛ آن سان که پیشتر این لطف به جعفربن ابی طالب شده است. ۳

   

کودکی و نوجوانی

تاریخ گویای آن است که امیرالمؤمنین (علیه السلام) همّ فراوانی مبنی بر تربیت فرزندان خود مبذول می داشتند و عباس(علیه السلام) را افزون بر تربیت در جنبه های روحی و اخلاقی از نظر جسمانی نیز مورد تربیت و پرورش قرار می دادند. تیزبینی امیرالمؤمنین (علیه السلام) در پرورش عباس (علیه السلام)، از او چنین قهرمان نام آوری در جنگ های مختلف ساخته بود. تا آن جا که شجاعت و شهامت او، نام علی (علیه السلام) را در کربلا زنده کرد.

   

روایت شده است که امیرالمؤمنین (علیه السلام) روزی در مسجد نشسته و با اصحاب و یاران خود گرم گفتگو بودند. در آن لحظه، مرد عربی در آستانه درب مسجد ایستاده، از مرکب خود پیاده شد و صندوقی را که همراه آورده بود، از روی اسب برداشت و داخل مسجد آورد. به حاضران سلام کرد و نزدیک آمد و دست علی (علیه السلام) را بوسید، و گفت: مولای من! برای شما هدیه ای آورده ام و صندوقچه را پیش روی امام نهاد. امام درِ صندوقچه را باز کرد. شمشیری آب دیده در آن بود. در همین لحظه، عباس (علیه السلام) که نوجوانی نورسیده بود، وارد مسجد شد. سلام کرد و در گوشه ای ایستاد و به شمشیری که در دست پدر بود، خیره ماند. امیرالمؤمنین (علیه السلام) متوجه شگفتی و دقت او گردید و فرمود: فرزندم! آیا دوست داری این شمشیر را به تو بدهم؟ عباس (علیه السلام) گفت: آری! امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود: جلوتر بیا. عباس (علیه السلام) پیش روی پدر ایستاد و امام با دست خود، شمشیر را بر قامت بلند او حمایل نمود. سپس نگاهی طولانی به قامت او نمود و اشک در چشمانش حلقه زد. حاضران گفتند: یا امیرالمؤمنین! برای چه می گریید؟ امام پاسخ فرمود: گویا می بینم که دشمن پسرم را احاطه کرده و او با این شمشیر به راست و چپ دشمن حمله می کند تا این که دو دستش قطع می گردد۴... و این گونه نخستین بارقه های شجاعت و جنگاوری در عباس (علیه السلام) به بار نشست.

   

شرکت در جنگ ها، نمونه های بارزی از شجاعت

   

۱ـ آب رسانی در صفین

پس از ورود سپاه هشتاد و پنج هزار نفری معاویه به صفین، وی به منظور شکست دادن امیرالمؤمنین (علیه السلام)، عده زیادی را مأمور نگهبانی از آب راه فرات نموده و «ابوالاعور اسلمی» را بدان گمارد. سپاهیان خسته و تشنه امیرالمؤمنین(علیه السلام) وقتی به صفین می رسند، آب را به روی خود بسته می بینند. تشنگی بیش از حد سپاه، امیرالمؤمنین (علیه السلام) را بر آن می دارد تا عده ای را به فرماندهی «صصعة بن صوحان» و «شبث بن ربعی»، برای آوردن آب اعزام نماید. آنان به همراه تعدادی از سپاهیان، به فرات حمله کرده و آب می آورند. ۵ که در این یورش امام حسین(علیه السلام) و اباالفضل العباس(علیه السلام) نیز شرکت داشتند که مالک اشتر این گروه را هدایت می نمود. ۶

به نوشته برخی تاریخ نویسان معاصر، هنگامی که امام حسین(علیه السلام) در روز عاشورا از اجازه دادن به عباس(علیه السلام) برای نبرد امتناع می ورزد، او برای تحریض امام حسین(علیه السلام) خطاب به امام عرض می کند: «آیا به یاد می آوری، آن گاه که در صفین آب را به روی ما بسته بودند، به همراه تو برای آزاد کردن آب تلاش بسیار کردم و سرانجام موفق شدیم به آب دست یابیم و در حالی که گرد و غبار صورتم را پوشانیده بود و نزد پدر بازگشتم ...»۷

   

۲ـ تقویت روحیه جنگاوری عباس (علیه السلام)

در جریان آزاد سازی فرات، توسط لشکریان امیرالمؤمنین(علیه السلام)، مردی تنومند و قوی هیکل به نام «کُرَیْب بن ابرهة»، از قبیله «ذمی یزن»، از صفوف لشکریان معاویه، برای هماوردطلبی جدا شد. در مورد قدرت بدنی بالای او نگاشته اند که وی یک سکه نقره را بین دو انگشت شست و سبابه خود چنان می مالید که نوشته های روی سکه ناپدید می شد. ۸ او خود را برای مبارزه با امیرالمؤمنین(علیه السلام) آماده می سازد. معاویه برای تحریک روحیه جنگی او می گوید: علی(علیه السلام) با تمام نیرو می جنگد [و جنگجویی سترگ است] و هر کس را یارای مبارزه با او نیست. [آیا توان رویارویی با او را داری؟] کریب پاسخ می دهد: من [باکی ندارم و] با او مبارزه می کنم. نزدیک آمد و امیرالمؤمنین(علیه السلام) را برای مبارزه صدا زد. یکی از پیش مرگان مولا علی(علیه السلام) به نام «مرتفع بن وضاح زبیدی» پیش آمد. کریب پرسید: کیستی؟ گفت: هماوردی برای تو!. کریب پس از لحظاتی جنگ، او را به شهادت رساند و دوباره فریاد زد: یا شجاع ترین شما با من مبارزه کند، یا علی(علیه السلام) بیاید. «شَرحبیل بن بکر» و پس از او «حرث بن جلاّح» به نبرد با او پرداختند، اما هر دو به شهادت رسیدند.

    

امام علی(علیه السلام) در این جا با بکار بستن یک تاکتیک نظامی کامل، سرنوشت مبارزه را به گونه ای دیگر رقم زد و از آن جا که «خدعه» در جنگ جایز است، ۹ تاکتیک نظامی بکار برد.

او فرزند رشید خود عباس(علیه السلام) را که در آن زمان علی رغم سن کم، جنگجویی کامل و تمام عیار به نظر می رسید، ۱۰ فرا خواند و به او دستور داد که اسب، زره و تجهیزات نظامی خود را با او عوض کند و در جای امیرالمؤمنین در قلب لشکر بماند و خود لباس جنگ عباس(علیه السلام) را پوشیده بر اسب او سوار شد و در مبارزه ای کوتاه، اما پر تب و تاب، کریب را به هلاکت رساند... و به سوی لشکر بازگشت و سپس محمد بن حنفیه را بالای نعش کریب فرستاد تا با خونخواهان کریب مبارزه کند۱۱ و ... امیرالمؤمنین از این حرکت چند هدف را دنبال می کرد؛ هدف بلندی که در درجه اول پیش چشم او قرار داشت، روحیه بخشیدن به عباس(علیه السلام) بود که جنگاوری نو رسیده بود و تجربه چندانی در نبرد نداشت و الا ضرورتی در انجام این کار نبود و نیز افراد دیگری هم غیر از عباس (علیه السلام) برای این کار وجود داشت. از این رو، این رفتار خاص، بیانگر هدفی ویژه بوده است.

در درجه دوم، او می خواست لباس و زره و نقاب عباس(علیه السلام) در جنگ ها شناخته شده باشد و در دل دشمن، ترسی از صاحب آن تجهیزات بیندازد و برگ برنده را به دست عباس(علیه السلام) در دیگر جنگ ها بدهد تا هر گاه فردی با این شمایل را دیدند، پیکار علی(علیه السلام) در خاطرشان زنده شود. و در گام واپسین (به روایت برخی تاریخ نویسان)، امام با این کار می خواست کریب نهراسد و از مبارزه با علی(علیه السلام) شانه خالی نکند. ۱۲ و همچنان سرمست از باده غرور و افتخارِ به کشتن سه تن از سرداران اسلام، در میدان باقی بماند و به دست امام کشته شود تا هم او، هم همرزمان زرپرست و زور مدارش، طعم شمشیر اسلام را بچشند.

    

اما نکته دیگری که فهمیده می شود، این است که با توجه به قوت داستان از جهت نقل تاریخی، تناسب اندام عباس(علیه السلام)، در سنین نوجوانی، چندان تفاوتی با پدرش ـ که مشهور است قامتی میانه داشته اند ـ نداشته که امام می توانسته بالاپوش و کلاهخود فرزند جوان یا نوجوان خود را بر تن نماید. از همین جا می توان به برخی از پندارهای باطل پاسخ گفت که واقعاً حضرت عباس(علیه السلام) از نظر جسمانی با سایر افراد تفاوت داشته است و علی رغم این که برخی تنومند بودن عباس(علیه السلام) و یا حتی رسیدن زانوان او تا نزدیک گوش های مرکب را انکار کرده و جزء تحریفات واقعه عاشورا می پندارند، حقیقتی تاریخی به شمار می رود.

اگر تاریخ گواه وجود افراد درشت اندامی چون کریب (در لشکر معاویه) بوده باشد، به هیچ وجه بعید نیست که در سپاه اسلام نیز افرادی نظیر عباس(علیه السلام) وجود داشته باشند؛ که او فرزند کسی است که در قلعه خیبر را از جا کند و بسیاری از قهرمانان عرب را در نوجوانی به هلاکت رساند. آن سان که خود می فرماید: «من در نوجوانی بزرگان عرب را به خاک افکندم و شجاعان در قبیله معروف «ربیعه» و «مضر» را درهم شکستم...».۱۳

    

۳. درخشش در جنگ صفین

در صفحات دیگری از تاریخ این جنگ طولانی و بزرگ که منشأ پیدایش بسیاری از جریان های فکری و عقیدتی در پایگاه های اعتقادی مسلمانان بود، به خاطره جالب و شگفت انگیز دیگری در درخشش حضرت عباس(علیه السلام) بر می خوریم. این گونه نگاشته اند: در گرماگرم نبرد صفین، جوانی از صفوف سپاه اسلام جدا شد که نقابی بر چهره داشت. جلو آمد و نقاب از چهره اش برداشت. هنوز چندان مو بر چهره اش نروییده بود، اما صلابت از سیمای تابناکش خوانده می شد. سنش را حدود هفده سال تخمین زدند. آمد مقابل لشکر معاویه، با نهیبی آتشین، مبارز خواست.

معاویه به «ابوشعشاء» که جنگجویی قوی در لشکرش بود، رو کرد و به او دستور داد تا با وی مبارزه کند. ابوشعشاء با تندی به معاویه پاسخ گفت: مردم شام مرا با هزار سواره نظام برابر می دانند [اما تو می خواهی مرا به جنگ نوجوانی بفرستی؟]، آن گاه به یکی از فرزندان خود دستور داد تا به جنگ حضرت برود. پس از لحظاتی نبرد، عباس(علیه السلام) او را به خون غلتاند. گرد و غبار جنگ که فرو نشست، ابوشعشاء با نهایت تعجب دید که فرزندش در خاک و خون می غلتد. او هفت فرزند داشت. فرزند دیگر خود را روانه کرد، اما نتیجه تغییری ننمود تا جایی که همگی فرزندان خود را به نوبت به جنگ با او می فرستاد، اما آن نوجوان دلیر همگی آنان را به هلاکت رساند. در پایان ابوشعشاء که آبروی خود و پیشینه جنگاوری خانواده اش را بر باد رفته می دید، به جنگ با او شتافت؛ اما حضرت او را نیز به هلاکت رساند. به گونه ای که دیگر کسی جرأت بر مبارزه با او به خود نمی داد و تعجب و شگفتی اصحاب امیرالمؤمنین(علیه السلام) نیز برانگیخته شده بود. هنگامی که به لشکرگاه خود بازگشت، امیرالمؤمنین(علیه السلام) نقاب از چهره اش برداشت و غبار از چهره اش سترد... د. ۱۴

   

دوشادوش امام حسن(علیه السلام)

اما با وجود شرایط نابه سامان پس از شهادت امام علی (علیه السلام)، حضرت عباس(علیه السلام) دست از پیمان خود با برادران و میثاقی که با علی(علیه السلام) در شب شهادت او بسته بود، برنداشت و هرگز پیش تر از آنان گام برنداشت و اگر چه صلح، هرگز با روحیه جنگاوری و رشادت ایشان سازگار نبود، اما او ترجیح می داد اصل پیرویِ بی چون و چرا از امام برحق خود را به کار بندد و سکوت نماید. در این اوضاع نابهنجار حتی یک مورد در تاریخ نمی یابیم که او علی رغم عملکرد برخی دوستان، امام خود را از روی خیرخواهی و پند دهی مورد خطاب قرار دهد.

این گونه است که در آغاز زیارتنامه ایشان که از امام صادق(علیه السلام) وارد شده است، می خوانیم: «السلامُ عَلَیکَ أیّها العَبدُ الصّالحُ، المُطیع لِلّهِ و لِرَسولِهِ و لأَمیرالمؤمنینَ و الحَسَنِ و الحُسَینِ صَلّی الّلهُ عَلیهِم وَ سَلَّمَ»؛ «درود خدا بر تو ای بنده نیکوکار و فرمانبردار خدا و پیامبر خدا و امیرالمؤمنین و حسن و حسین که سلام خدا بر آن ها باد».۱۵ البته اوضاع درونی و بیرونی جامعه هرگز از دیدگان بیدار او پنهان نبود و او هوشیارانه به وظایف خود عمل می کرد.

پس از بازگشت امام مجتبی(علیه السلام) به مدینه، عباس(علیه السلام) در کنار امام به دستگیری از نیازمندان پرداخت و هدایای کریمانه برادر خود را بین مردم تقسیم می کرد. او در این دوران، لقب «باب الحوائج» یافت۱۶ و وسیله دستگیری و حمایت از محرومین جامعه گردید.

او در تمام این دوران، در حمایت و اظهار ارادت به امام خویش کوتاهی نکرد. تا آن زمان که دسیسه پسر ابوسفیان، امام را در آرامشی بی بدیل، در جوار رحمت الهی سکنی داد و به آن بسنده نکرده و بدن مسموم او را نیز آماج تیرهای کینه توزی خود قرار دادند. آن جا بود که کاسه صبر عباس(علیه السلام) لبریز شد و غیرت حیدری اش به جوش آمد. دست بر قبضه شمشیر برد، اما دستان مهربان امام حسین(علیه السلام) نگذاشت آن را از غلاف بیرون آورد و با نگاهی اشک آلود برادر غیور خود را باز هم دعوت به صبر نمود. ۱۷

   

یاور وفادار امام حسین(علیه السلام)

معاویه که همواره می دانست رویارویی با امام حسن (علیه السلام) و یا قتل امام سبب فروپاشی اقتدارش می شود، هرگز با امامان بدون زمینه سازی قبلی و عوامفریبی وارد جنگ نمی شد و به طور شفاف و مستقیم در قتل امام شرکت نمی کرد. اما ناپختگی یزید و چهره پلید و عملکرد شوم او در حاکمیت جامعه اسلامی، اختیار سکوت را از امام سلب کرده بود و امام چاره نجات جامعه را تنها در خروج و حرکت اعتراض آمیز به صورت آشکار می دید. اگر چه معاویه تلاش های فراوانی در راستای گرفتن بیعت برای یزید به کار بست، اما به خوبی می دانست که امام هرگز بیعت نخواهد کرد و در سفارش به فرزندش نیز این موضوع را پیش بینی نمود.

امام با صراحت و شفافیت تمام در نامه ای به معاویه فرمود: اگر مردم را با زور و اکراه به بیعت با پسرت وادار کنی، با این که او جوانی خام، شرابخوار و سگ باز است، بدان که به درستی به زیان خود عمل کرده و دین خودت را تباه ساخته ای».۱۸ و در اعلام علنی مخالفت خود با حکومت یزید فرمود: «حال که فرمانروایی مسلمانان به دست فاسقی چون یزید سپرده شده، دیگر باید به اسلام سلام رساند [و با آن خداحافظی کرد]»۱۹. در این میان، حضرت عباس با دقت و تیزبینی فراوان، مسائل و مشکلات سیاسی جامعه را دنبال می کرد و از پشتیبانی امام خود دست برنداشته و هرگز وعده های بنی امیه او را از صف حق پرستی جدا نمی ساخت و حمایت بی دریغش را از امام اعلام می داشت.

یزید پس از مرگ معاویه به فرماندار وقت مدینه «ولید بن عتبه» نگاشت: حسین(علیه السلام) را احضار کن و بی درنگ از او بیعت بگیر و اگر سر باز زد، گردنش را بزن و سرش را برای من بفرست». ولید از امام خواست تا با یزید بیعت نماید، اما امام سرباز زد و فرمود: «بیعت به گونه پنهانی چندان درست نیست. بگذار فردا که همه را برای بیعت حاضر می کنی، مرا نیز احضار کن [تا سعت نمایم]». مروان گفت: امیر! عذر او را نپذیر، اگر بیعت نمی کند، گردنش را بزن. امام برآشفت و فرمود: «وای بر تو ای پسر زن آبی چشم! تو دستور می دهی که گردن مرا بزنند! به خدا که دروغ گفتی و بزرگتر از دهانت سخن راندی!»۲۰ در این لحظه، مروان شمشیر خود را کشید و به ولید گفت: «به جلادت دستور بده گردان او را بزند، قبل از این که بخواهد از این جا خارج شود. من خون او را به گردن می گیرم».

     

عباس (علیه السلام) به همراه افرادش که بیرون دارالامارة منتظر بودند، با شمشیرهای آخته به داخل یورش بردند و امام را به بیرون هدایت نمودند. ۲۱ امام صبح روز بعد آهنگ هجرت به سوی حرم امن الهی نمود و عباس(علیه السلام) نیز همانند قبل، بدون درنگ و تأمل در نتیجه و یا تعلّل در تصمیم گیری، بار سفر بست و با امام همراه گردید. و تا مقصد اصلی، سرزمین طفّ از امام جدا نشده و میراث سال ها پرورش در خاندان عصمت و طهارت(علیهم السلام) را با سخنرانی ها، جانفشانی ها و حمایت های بی دریغش از امام بر خود، به منصه ظهور رساند.

     

پی نوشت ها:

۱ـ شیخ عباس قمی، نفس المهموم، قم مکتبة بصیرتی، ۱۴۰۵ ق، ص ۳۳۲.

۲ـ سید محسن امین، اعیان الشیعه، بیروت، دارالتعارف للمطبوعات، ۱۴۰۶ ق، ج ۷، ص ۴۲۹.

۳ـ محمد بن ابراهیم کلباسی، خصائص العباسیة، مؤسسه انتشارات خامه، ۱۴۰۸ ق، ص ۱۱۹ و ۱۲۰.

۴ـ محمد علی ناصری، مولد العباس بن علی(علیه السلام)، قم، انتشارات شریف الرضی، ۱۳۷۲ ش، صص ۶۱ و ۶۲.

۵ـ عبدالرزاق مقرم، العباس (علیه السلام)، نجف، مطبعة الحیدریة، بی تا، ص ۸۸.

۶ـ محمد مهدی حائری مازندرانی، معالی السبطین، بیروت، مؤسسه النعمان، بی تا، ج ۲، ص ۴۳۷، العباس(علیه السلام)، ص ۱۵۳.

۷ـ ابوالفضل هادی منش، ماه در فرات؛ نگرشی تحلیلی به زندگانی حضرت عباس(علیه السلام)، قم، مرکز پژوهش های اسلامی صدا و سیما، ۱۳۸۱ ش، ص ۴۷، به نقل از تذکرة الشهداء، ص ۲۵۵.

۸ـ احمد بن محمد المکی الخوارزمی، المناقب، قم، مؤسسه النشر الاسلام، ۱۴۱۱ ق، ص ۲۲۷، العباس، ص ۱۵۴.

۹ـ در احادیث شیعه و سنی روایاتی مبنی بر جواز به کار بستن فریب جنگی وجود دارد. امیر المؤمنین(علیه السلام) فرمود: در جنگ خندق از رسول خدا شنیدم که فرمود: «الحربُ خُدعةٌ» و سپس فرمود: در جنگ هر چه می خواهید، بگویید. (فیض کاشانی، کتاب الوافی، ج ۱۵، ص ۱۲۳.) ابن هشام نیز در روایتی طولانی، خدعه زدن رسول خدا(صلی الله علیه وآله) را در این جنگ با دشمن نقل کرده که مرحوم شیخ طوسی نیز آن را در باب جهاد(شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، ج ۶، ص ۱۸۰) به روایت از ابن هشام (نک: السیرة النبویة لابن هشام، ج ۳، ص ۱۸۳ـ۱۷۹) نقل می نماید. همچنین می نویسد: از مسعدة بن صدقه روایت شده: از فردی از نوادگان عدی بن حاتم شنیدم که گفت: امام علی (علیه السلام) در روز جنگ صفین، با صدایی رسا به گونه ای که همه شنیدند، فریاد برآورد: به خدا سوگند معاویه و اصحابش را خواهم کشت. سپس بی درنگ زیر لب گفت: ان شاءالله. من عرض کردم: یا امیرالمؤمنین! شما بر آن چه فرمودید، سوگند یاد کردید، اما در پایان، سخنتان را تغییر دادید. چه در سر می پرورید؟ [و قصدتان با این سوگند چه صورتی پیدا می کند؟] امام پاسخ داد: همانا جنگ خدعه است و من نیز دروغگو نیستم. خواستم سپاهیانم را بر جنگ برانگیزم تا پراکنده نشوند و به نبرد طمع ورزند. پس [قصد مرا از این خدعه] بفهم که اگر خدا بخواهد، تو نیز از آن خدعه انتفاع خواهی برد. و بدان که خدا نیز هنگامی که موسی و هارون را به سوی فرعون فرستاد، فرمود: با او [فرعون [به نرمی سخن گویید، شاید پند گیرد و [از خدای خودش] بترسد (طه/ ۴۴). این در حالی است که به یقین خدا می دانست که او پند نخواهد گرفت و نخواهد ترسید، اما بدین وسیله موسی را برای دعوت و گفتگو با فرعون و رفتن به سوی او ترغیب نمود (کتاب الوافی، ج ۱۵، ص ۱۲۳).

۱۰ـ همان.

۱۱ـ همان، ص ۲۲۸.

۱۲ـ همان.

۱۳ـ نهج البلاغه دشتی، خطبه ۱۹۲، ص ۳۹۸.

۱۴ـ محمد باقر بیرجندی، کبریت الاحمر، تهران، کتابفروشی اسلامیه، ۱۳۷۷ق، ص ۳۸۵.

۱۵ـ جعفر بن محمد بن جعفر بن قولویه القمی، کامل الزیارات، بیروت، دارالسرور، ۱۴۱۸ ق، ص ۴۴۱.

۱۶ـ مولد العباس بن علی(علیهماالسلام)، ص ۷۴.

۱۷ـ باقر شریف قرشی، العباس بن علی (علیهماالسلام) رائد الکرامة و الفداء فی الاسلام، بیروت، دارالکتب الاسلامی، ۱۴۱۱ق، ص ۱۱۲.

۱۸ـ محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، بیروت، مؤسسه الرسالة، ۱۴۰۳ ه. ق، ج ۴۴، ص ۳۲۶.

۱۹ـ همان.

۲۰ـ محمد بن جریر الطبری، تاریخ الطبری، بیروت، مؤسسه عزالدین، چاپ دوم، ج ۳، ص ۱۷۲؛ سید بن طاووس، المهلوف علی قتل الطفوف، ص ۹۸.

۲۱ـ ابو جعفر محمد بن علی بن شهر آشوب اسروی المازندرانی، مناقب آل ابی طالب، ج ۴، ص ۸۸.

سوم شعبان، سالروز ولادت أباعبدالله الحسین علیه السلام است که به این مناسبت، نگاهی گذرا به سیره اخلاقی امام حسین (ع) در خانواده خواهیم داشت:

    

اشاره

خداوند متعال، رسول خدا(ص) و اهل بیت(ع) او را برای اهل عالم، به ویژه پیروانشان، به عنوان الگو آفریده است. مسلمانان جهان وظیفه دارند در تمام شئونات زندگی اعم از فردی، اجتماعی، سیاسی، اخلاقی و غیره به آنان اقتدا نمایند.

یکی از نکات قابل توجّه در سیره پیشوایان معصوم(ع) نحوه رفتار آنان با خانواده است. در این نوشتار مختصر برآنیم تا با مراجعه در منابع تاریخی به گوشه هایی از سیره اخلاقی امام حسین(ع) در خانواده بپردازیم؛ هر چند به خاطر طبیعت موضوع و نیز شرایط اجتماعی، حجم شواهد و مواردِ بر جای مانده در تاریخ، در این خصوص فراوان نیست؛ همین اندک نیز بسیار ارزشمند و گویاست.

    

احترام به همسر

احترام به همسر از عواملی است که در تربیت فرزندان، تأثیر فراوانی دارد. مادری که در خانه، عزیز باشد و مورد تکریم شوهرش قرار گیرد، با روحی سرشار از عاطفه و آرامش و احساسِ شخصیت، فرزندان را تربیت خواهد نمود. به عکس اگر همسر در خانه مورد آزار و اذیت روحی و جسمی قرار گیرد و شخصیتش در خانه و پیش فرزندان تحقیر شود، بدیهی است که از روان سالمی برخوردار نخواهد بود و در نتیجه، آرامش خود را از دست داده و اضطراب و نگرانیِ او در فرزندان نیز تأثیر خواهد گذاشت.

 

انسان در دوران زندگی با حوادث و مسائلی روبه رو می شود که او را نگران و متأثر می سازد. فردی که احساس کند از طرف دیگران مورد ستم واقع شده، اگر برای رسیدن به حقّ خود تلاش کند و نتواند به آن برسد، دچار نگرانی خواهد شد. حال اگر برای زن یا شوهر چنین مشکلی پیش آید و با حالت تأثر وارد خانه شود، ممکن است گلایه کرده و از همسر انتظار داشته باشد که در این شرایط به او کمک کند و از او دفاع نماید. و در نتیجه، هرگونه تصوّرِ کوتاهی را در این رابطه دور از انتظار می داند.

   

همسر در این حالت های ویژه، باید سعی کند با مهربانی، احترام و دلجویی چنان رفتار کند که از اندوه و تأثر او بکاهد. در چنین شرایطی، سخنان منطقی و محترمانه همسر می تواند اثبات نماید که: من در دفاع از حقّ تو کوتاهی نکرده ام و آنچه مصلحت بوده و توان داشتم انجام داده ام.

حضرت زهرا(س) پس از رحلت رسول مکرّم اسلام(ص) وقتی فدک را به ناحق از او گرفتند، برای دفاع از حقّ خویش و بازگرداندن حقّش، نزد خلیفه وقت رفت؛ امّا با ارائه استدلال های منطقی، موفّق نشد حقّ خود را بستاند، بنابراین با ناراحتی و تأثر شدید وارد منزل شد و اظهار ناراحتی نمود، شوهرش، علی(ع) را مورد خطاب قرار داد و گفت:

 

... هیچ کس از من دفاع نکرد و از ظلم آنها جلوگیری ننمود، خشمگین از خانه بیرون رفتم و پریشان و با شکست و افسردگی بازگشتم، و تو این گونه پریشان نشسته ای! تو همان بودی که گرگان عرب را صید می کردی و اکنون زمین گیر شده ای! یا علی! نه گویندگان را مانع هستی و نه یاوه گویان را دافع! اختیار از کفم رفته، ... از این که با تو این گونه سخن می گویم، نزد خدا عذر می خواهم، خواه مرا یاری کنی، یا واگذاری! ای وای بر من در هر پگاه که تکیه گاهم از کف بیرون رفت و بازویم بی رمق گشت.

 

علی(ع) با لحنی محترمانه همسر مهربانش را دلداری داد و فرمود:

ویل و وای بر تو مباد؛ بلکه وای بر دشمنان تو باد! ای دختر برگزیده خدا و یادگار نبوّت، از اندوه و غصّه دست بردار. به خدا سوگند! من در انجام وظیفه سستی نکردم و آنچه قدرت و توان داشتم، انجام دادم.

 

حضرت علی (ع) آن چنان با خونسردی، متانت، دلجویی و احترام در برابر ناراحتی و شکوِه حضرت زهرا(س) برخورد می نماید، که حضرت فاطمه (س) آرام می گیرد و می فرماید:

خداوند مرا کفایت می کند. و بدین گونه کار آنها را به خدا وامی گذارد و ساکت می شود. (۱)

    

علی(ع) همواره مواظب بود که از حزن و اندوه زهرا(س) که بعد از پدر بزرگوارش بسیار زیاد شده بود، بکاهد. زهرا(س) به پدرش، پیامبر(ص) علاقه زیادی داشت. حضرت می فرمود: پیراهن پدرم را به من بدهید. و چون پیراهن را می گرفت، آنقدر آن را می بویید تا بیهوش می شد.

علی(ع) می فرماید: پیامبر(ص) را در پیراهنش غسل دادم و چون وضع زهرا(س) را مشاهده کردم که با بوییدن آن پیراهن بیهوش می شود، آن را پنهان نمودم. (۲)

    

حضرت علی (ع) درباره چگونگی برخورد با همسرش می فرماید:

به خدا سوگند! هرگز کاری نکردم که فاطمه خشمگین شود و او را به هیچ کاری مجبور نکردم...، او نیز هرگز مرا خشمگین نکرد و برخلاف میل باطنی من، قدمی برنداشت. (۳)

در تاریخ می خوانیم: روز عاشورا هنگامی که هلال بن نافع عازم میدان جنگ بود، همسر جوانش از رفتن او ناراحت شده و به شدّت می گریست. امام حسین(ع) متوجّه آن زوج جوان گردیده و به هلال فرمود:

إنَّ أهلک لایطیبُ لَها فِراقُکَ، فَلَو رأیتَ أن تَختارَ سُرُورَها علَی البَراز(۴) همسرت جدایی تو را نمی پسندد، تو آزادی و می توانی خشنودی او را بر مبارزه با شمشیرها مقدم بداری.

 

آن امام همام بالاترین حدّ تکریم را نسبت به فرزند و همسر داشت. حتی آنان را مورد عنایت خاصّ خود قرار داد و آنان نیز علاقه وافری نسبت به حضرتش ابراز می داشتند و آنان نیز علاقه وافری نسبت به حضرتش ابراز می داشتند.

 

مثلاً رباب علاقه وافری به امام حسین(ع) داشت. او در سفر کربلا همراه امام بود و پس از شهادت آن حضرت نیز وفاداریش را به زبان شعر، و نیز در عمل، نشان داد.

دو مرثیه از رباب در دسترس، قرار دارد که هر دو دارای معانی بسیار زیبا بوده و خلوص و ارادت رباب را نسبت به آن حضرت نشان می دهد:

ترجمه آن چنین است: آن پرتوی که دیگران از درخشش آن بهره می بردند، در کربلا کشته شده و غیر مدفون رها شده است.

ای فرزند پیامبر(ص)! خدا از طرف ما تو را پاداش نیکو داده و در وقت میزان تو را از هر زیانی به دور دارد.

تو آن چنان کوه محکمی بوده که من بدان پناه می بردم و تو با رحمت و از سر دینداری با ما همنشینی داشتی.

دیگر چه کسی برای یتیمان و فقیران، مانده؟ و چه کسی است که مسکینان بدو پناه برده و او بی نیازشان سازد؟

به خدا قسم! دیگر سایه ای بعد از تو بر سرم نخواهم پذیرفت تا در میان خاک، پنهان شوم. (۵)

رباب در بخشی از این اشعارش ارتباط عمیق خود را با امام حسین(ع) تصویر می کند؛ امام چون کوهی است که پناهگاه آرام بخش رباب بوده و آن حضرت نیز با کمال ملاطفت و از سر دینداری با وی برخورد داشته است.

    

توجّه به خواستِ همسر

امام حسین(ع) به خواست، علاقه و حسّ زیبایی دوستی همسرش، توجّه خاصّی می نمود و برخی اوقات به همین خاطر با انتقادات اصحاب و دوستان خود روبه رو می شد؛ ولی به خواستِ طبیعی و مشروع همسر خویش احترام می گذاشت.

    

جابر از امام باقر (ع) نقل می کند:

عدّه ای بر امام حسین(ع) وارد شدند؛ ناگاه فرش های گران قیمت و پشتی های فاخر و زیبا را در منزل آن حضرت مشاهده نمودند. عرض کردند: ای فرزند رسول خدا! ما در منزل شما وسایل و چیزهایی مشاهده می کنیم که ناخوشایند ماست (وجود این وسایل در منزل شما را، مناسب نمی دانیم!.) حضرت فرمود: إنّا نَتَزَوّجُ النِّساءَ فَنُعطیهِنَّ مُهُورَهُنَّ فَیَشتَرینَ بِها ما شِئنَ، لَیسَ لَنا فیهِ شی ءٌ(۶) از ازدواج، مهریه زنان را پرداخت می کنیم و آنها هر چه دوست داشتند، برای خود خریداری می کنند. هیچ یک از وسایلی که مشاهده نمودید، از آنِ ما نیست.

 

در روایت دیگر نقل شده که از امام صادق (ع) سؤال شد: آیا خرید جواهرات برای زینت بچّه ها درست است؟ حضرت فرمود: علیّ بن الحسین(ع) برای بچّه ها و همسرانش زیورآلات از نوع طلا و نقره تهیه می کرد و آنها را با آن زیورها می آراست. (۷)

از این روایات و نظایر آن، به خوبی استفاده می شود که امام حسین(ع) و سائر ائمه اطهار(ع) به حسّ زیبایی دوستی همسر خود احترام می گذاشتند و امکانات لازم را در حدّ متعارف آن زمان، برای آنها فراهم می نمودند.

    

غیرت ورزی نسبت به خانواده

یکی ازخصلت های پسندیده، غیرت است. غیرت، به معنای آن است که سرشت و طبیعت انسان از این که غیر خودش در یک امر مورد علاقه اش با او مشارکت داشته باشد نفرت داشته باشد. (۸)

غیرت در اصطلاح، آن است که کسی نسبت به ناموس خود و همسر یا فرد مورد علاقه اش به حدّی اهتمام ورزد که به دیگری اجازه و تعرّض به حریم خویش ندهد. انسان غیور، نمی تواند تحمّل کند که دیگران با نگاه های ناپاک یا انگیزه های فاسد، به همسر و بستگان او نزدیک شوند و قصد سوء داشته باشند.

 

غیرت ورزیدن، خُلقی ارزشمند و پسندیده است. گاهی هم (غیرت دینی) سبب می شود که انسان از هر نوع سوءِ قصد و هجوم مخالفان به دین و ارزش های مقدّس و معتقدات دینی برآشوبد و عکس العمل نشان دهد و در دفع تعرّض بکوشد.

    

پیامبراکرم(ص) فرموده است: اَلْغیرَةُ مِنَ الاِْیمانِ(۹) غیرت از ایمان است.

غیرت، نشانه ارزشمندی شخصیت یک انسان محسوب می شود. حضرت علی (ع) فرموده است: ارزش انسان به قدر همّت اوست، صدق او به اندازه جوانمردی اوست، شجاعتش به اندازه پاکدامنی اوست و عفّت او به قدر غیرت اوست. (۱۰) خداوند نیز بندگان غیرتمند خویش را دوست می دارد. (۱۱)

بنی هاشم، غیرتمندان روزگار خویش بودند و برای عترت پیامبر(ص) حرمتی فوق العاده قائل بودند. جوانان بنی هاشم نیز پیوسته اهل بیت امام حسین(ع) را در طول سفر به کربلا، محافظت می کردند. شبها نیز با حراست این جوانان، به ویژه قمر بنی هاشم، زنان حرم آسوده و بی هراس می خفتند.

 

غیرت در دریای پهناور وجود اباعبدالله(ع) موج می زد و به همه آموخت که نگهبانان دین و ناموس خود باشند و بیشترین حساسیت را در دفاع و صیانت از آنها داشته باشند. او تا آخرین نفس از عقیده اسلامی خود دفاع کرد و بر محو باطل پافشاری نمود.

او که سرآمد غیرتمندان عالم است در رجز حماسی خویش در روز عاشورا از جمله بر حمایت از ذرّیه پیامبر و خانواده پدرش تأکید می فرمود: اَحْمی عِیالاتِ اَبی، اَمْضی عَلی دینِ النَّبی(۱۲) آن حضرت، روز عاشورا خانواده و دختران و خواهر خود را توصیه کرد که پس از شهادتش، گریبان ندرند و چهره مخراشند و آه و زاری و واویلا سر ندهند و پیش دشمنان صدایشان را به گریه بلند نکنند. در واپسین لحظات هم که مجروح بر زمین افتاده بود، وقتی شنید که گروهی از سپاه دشمن قصد حمله به خیمه ها و تعرّض به زنان و کودکان دارند، بر سرشان فریاد کشید: اِنْ لَمْ یَکُنْ لَکُمْ دینٌ وَ کُنْتُمْ لاتَخافُونَ الْمَعادَ فَکُونُوا اَحْرارا فی دُنْیاکُمْ...(۱۳) ای پیروان آل ابوسفیان! اگر دین ندارید و از معاد نمی ترسید، پس در دنیایتان آزاده باشید و اگر عربید، به اصل و تبار خویش برگردید...

شمر جلو آمد و گفت: ای پسر فاطمه چه می گویی؟

امام(ع) فرمود: من با شما می جنگم و شما با من می جنگید، پس تجاوزگران و سرکشان و جاهلان خود را تا وقتی من زنده ام، از حرم من بازدارید. (۱۴)

از غیرت آن امام همام بود که در همان حال هم از کار ناجوانمردانه سپاه دشمن برآشفت و اعتراض کرد و تا زنده بود نتوانست تحمّل کند که نامردان به حریم ناموس او نزدیک شوند. غیرت دینی او و یارانش نیز زمینه ساز آن حماسه بزرگ شد.

    

آن امام همام، کشته شدن را بر ننگ ذلّت و تسلیم، ترجیح داد و این از غیرت و حمیّت او بود. یاران شهیدش هم شب عاشورا و در فرصت های دیگر تا پای جان ابراز وفاداری کردند و غیرتشان اجازه نداد که امام و اهل بیت او را در صحرا و میان انبوه دشمن رها کنند و خود، در پی زندگی و عافیت خویش روند. عباس، امان نامه دشمن را ردّ کرد، تیغ ها و شمشیرهای دشمن را بر خواری و مذلّت ترجیح داد.

امّا فرومایگان، برای کشتن او و به خاطر رضای خاطر والی کوفه و یزید طاغوت، همدست شدند و پس از کشتن عاشورائیان، خانواده آنان را به اسارت بردند.

 

اعتراض حضرت زینب (س) به یزید در شام، که اهل بیت پیامبر را در معرض دید و تماشای مردم کوچه و بازار قرار داده(۱۵) ریشه در غیرت او داشت.

پیروان عاشورا، هم درس عفاف و حجاب را به عنوان غیرت ناموسی از کربلا می آموزند، هم دفاع از مظلوم و نصرت حق و مبارزه با باطل و بدعت را به عنوان غیرت دینی از حماسه آفرینان کربلا الهام می گیرند.

     

رفتار حضرت نسبت به خانواده و فرزندان در لحظه وداع

امام(ع) در واپسین لحظه های زندگی خویش شرایط ناگواری خانواده و فرزندان، غصّه یتیمی و از دست دادن نزدیکترین عزیزان از یک طرف، طی مسیر کربلا تا شام و از شام به مدینه، همراهی دشمنان سنگدل، از طرف دیگر را مجسّم کرد. در چنین شرایطی آن امام همام شیوه دعوت به صبر و بردباری و توجّه دادن به نصرت الهی را برگزید تا با دم حسینی خود روح خسته آنان را توان دوباره ببخشد و عزمشان را برای دست یابی به همه اهداف، تقویت نمایند. در مقاتل آمده است:

هنگامی که امام (ع) همه یارانش را دید که شهید شده اند، برای وداع به خیمه ها آمد و ندا دادند: ای سکینه، ای فاطمه، ای زینب، ای ام کلثوم، آخرین درود و سلام من بر شما باد. (۱۶)

سکینه صدا زد: ای پدر آیا تن به مرگ داده ای؟

فرمود: کسی که یاور ندارد، چگونه تن به مرگ ندهد.

طبق نقل دیگر فرمود: ای نور چشم من! کسی که یار و یاوری ندارد، چگونه تسلیم مرگ نشود، ولی (فرزندم) رحمت و نصرت خداوند در دنیا وآخرت به همراه شما است، دخترم بر قضاء الهی، صبر پیشه کن و زبان به شکوه مگشای، زیرا دنیا محلّ گذر است، ولی آخرت خانه همیشگی است.

سکینه گفت: ما را به حرم جدّمان (مدینه) بازگردان.

امام فرمود: لَو تُرِکَ القَطا لَغَفا و نامَ؛ اگر پرنده قطا را بگذارند، در جایگاه خود آرام می گیرد و استراحت می کند.

سکینه گریه کرد، امام حسین (ع) دختر عزیزش را به سینه چسباند و اشکهایش را پاک نمود و اشعاری خواند که ترجمه اش چنین است:

ای سکینه جانم! بدان که بعد از شهادتم، گریه تو بسیار خواهد شد، دل مرا با افسوس، به سرشک خود مسوزان تا جان در بدن دارم، پس وقتی که کشته شدم تو بر هر کس نزدیکتر به بدن من می باشی که کنارم بیائی و گریه کنی، ای برگزیده بانوان. (۱۷)

طبق نقل سوم آن حضرت به فرزندان و خواهران چنین توصیه نمود: خودتان را برای گرفتاری آماده کنید و بدانید خداوند نگهدار و یاور شما است و شما را از شرّ دشمنان نجات می بخشد و عاقبت امرتان را به خیر خواهد کرد، دشمنانتان را با انواع بلاها عذاب خواهد نمود و به شما، در برابر این گرفتاری، انواع نعمت و کرامت عطاء خواهد کرد. پس زبان به شکوه مگشایید و سخنی مگویید که از منزلت و ارزش شما بکاهد.

    

پی نوشت ها:

۱. احتجاج، طبرسی، ج ۱، ص ۱۸۱ و ۲۸۲.

۲. بحارالانوار، ج ۴۳، ص ۱۵۷، ح ۶.

۳. کشف الغمّه، ج ۱، ص ۳۶۳ ص.

۴. کلمات الامام الحسین (ع)، ص ۴۴۷، فرهنگ سخنان امام حسین(ع)، حدیث ۸.

۵. اعیان الشیعه، ج ۶، ص ۴۴۹؛ اعلام النسا المومنات، ص ۳۴۷؛ منتهی الامال، ج ۱، ص ۳۳۵.

۶. الکافی، ج ۶، ص ۴۷۶.

۷. کافی، ج ۶، ص ۴۷۵، ح ۱.

۸. مجمع البحرین، ج ۲، ص ۲۴۶.

۹. من لایحضره الفقیه، ج ۳، ص ۴۴۴.

۱۰. و عفته علی قدر غیرته. (نهج البلاغه، صبحی صالح، حکمت۴۷).

۱۱. اِنَّ اللّهَ یُحِبُّ مِنْ عِبادِهِ الغَیُور. (میزان الحکمة، ج ۷، ص ۳۵۷.)

۱۲. بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۴۹.

۱۳. همان، ص ۵۱.

۱۴. فَاْمنَعُوا عُتاتِکُم عَنِ التَّعرُّضِ لِحَرَمی ما دُمْتُ حَیّا. (بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۵۱).

۱۵. حیاة الامام الحسین، ج ۳، ص ۳۷۸.

۱۶. معالی السبطین، ج ۱، ص ۲۲ و ۲۳ تذکرة الشهداء، ص۳۰۷.

۱۷. ترجمه نفس المهموم، ص ۱۸۴؛ معالی السبطین، ج ۲، ص ۲۵.

دوشنبه, 25 اسفند 1399 22:05

ساعت های طلایی استغفار

هر چیزی با ادب و شرایط خودش، زیبا می شود و بدون آن بی اثر یا مخرّب می گردد. استغفار هم آداب و شرایطی دارد که بنده، با رعایت آنها به رضایت و آمرزش الهی دست می یابد.

 

از بهترین اوقات استغفار و عذرخواهی از پروردگار جهانیان، وقت سَحَر، بعد از نماز صبح، بعد از نماز عصر، قبل از خواب و ماه رجب است که زمانهای قرب و نزدیکی به آن ذات پاک و انس با حضرت دوست است. شرط استغفار هم، پشیمانی قلبی و قصد جدی بر ترک آن گناه می باشد.

 

برای هر چیزی، ادبی است که با وجود آن ادب، زیبا و درست می شود و بدون آن زشت و بی اثر می گردد و یا اثرِ مخرّب دارد. مانند غذا خوردن، لباس پوشیدن، صحبت کردن، و ...! استغفار هم، که همان عذرخواهی و طلب آمرزش از پادشاه و پروردگار جهانیان است آداب و شرایطی دارد. همان گونه که در صحبت کردن با پادشاهان و بزرگان باید ادب محضر ایشان رعایت شود، بزرگی و عظمت خداوند بلند مرتبه، سزاوار این است که هزاران هزار مرتبه بلکه بیش از آن که وصف شود در هنگام صحبت با ذات پاکش و عذرخواهی از او ادب و شرایطی را که خودش به ما تعلیم نموده رعایت کنیم. استغفار، همیشه خوب است ولی در طول ساعات شبانه روز، ساعات خاصّی به عنوان بهترین ساعات استغفار و عذرخواهی از پروردگار بیان شده است که باید آنها را غنیمت شمرد.

 

الف. وقتِ سحر

 

بهترین ساعت استغفار و انس با حضرتِ دوست، وقتِ سحر است. خداوند در تعریف از بندگان صالح خویش می فرماید: «کانُوا قلیلاً مِنَ اللَّیْلِ ما یَهْجَعُونَ وَ بِالأَسْحارِ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ؛ [۱] متّقین در دنیا چنین بودند که کمی از شب را می خوابیدند، و در سحرگاهان استغفار می کردند.» روش همه انبیاء، اوصیاء و اولیای خدا نیز بر این بوده که استغفار سحرگاه آنان ترک نگردد؛ و هر چه خداوند از خوبی‌ها به ایشان مرحمت فرمود از خلوت سحری بوده و هست.

 

هر گنج سعادت که خدا داد به حافظ  //  از یمن دعای شب و ورد سحری بود

 

ب. بعد از نماز صبح

 

دومین ساعتی که در طول شبانه روز به استغفار در آن سفارش شده است، هر روز بعد از نماز صبح است. امام باقر(علیه السلام) در سخنی زیبا می فرمایند: «هر کس بعد از نماز صبح هفتاد مرتبه از خدا آمرزش طلبیده و استغفار کند، خداوند او را می بخشد». [۲]

 

ج. بعد از نماز عصر

 

سومین زمانی که در طول شبانه روز، برای استغفار و عذرخواهی از خداوند، تعیین شده است و ثواب زیادی برای آن ذکر گردیده است، بعد از نماز عصر است که دارای برکات فراوانی است. امام صادق(علیه السلام) می فرمایند: «هر کس بعد از نماز عصر، هفتاد مرتبه استغفار کند و از خدا آمرزش طلبد، خدا در آن روز هفتصد گناه او را می آمرزد، و اگر خودش گناهی نداشته باشد، گناه پدرش را می آمرزد، و اگر پدرش هم گناهی نکرده باشد، گناه مادرش را می آمرزد و چنانچه مادرش هم بی گناه باشد، گناه برادرش را می بخشد؛ و اگر برادرش هم گناهی نداشته باشد، خدا گناه خواهرش را می بخشد؛ و اگر برای خواهرش هم گناهی نباشد، گناه سایر اقوام و بستگانش را، هر کدام که نزدیکتر به او باشند و گناهی داشته باشند می آمرزد.» [۳]

 

هنگام خواب

 

امام صادق(علیه السلام) در اهمیّت توجّه به خدا و طلب آمرزش از آن ذات مهربان در این ساعت می فرمایند: «اگر کسی هنگامی که برای استراحت و خوابیدن، به بستر می رود صد مرتبه از خدا آمرزش طلبیده و استغفار کند، گناهانش می ریزد همان گونه که برگ های درخت می ریزد». [۴]

 

ماه رجب، بهار مغفرت الهی

 

خداوند مهربان، علاوه بر ساعت‌های طلایی که در هر شبانه روز برای بازگشت به او و استغفار و عذرخواهی از ذات پاکش قرار داده است، در میان ماه‌های سال نیز، ماه رجب را که بزرگترین ماه خداوند است به عنوان بهترین ماه برای استغفار مشخص فرموده است، اگر این ماه را روزها و ساعت‌های طلایی عمر انسان بنامیم، با توجّه به آثار گرانبهایی که این ذکر مبارک دارد، سخن گزافی نگفته ایم.

 

رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم)، در اهمیّت استغفار در این ماه فرمودند: ماه رجب ماه استغفار امت من است پس در این ماه بسیار طلب آمرزش کنید که خدا آمرزنده و مهربان است و رجب را اَصَبّ می‌گویند زیرا که رحمت خدا در این ماه بر امت من بسیار ریخته می‌شود پس بسیار بگوئید: استغفر الله و اسئله التوبة». [۵] از این حدیث گرانقدر در می یابیم که راه بهره مند شدن از رحمت‌های ویژه و ریزان الهی، استغفار است.

 

شرط و ادب استغفار و عذرخواهی از پروردگار

 

یکی از آداب بسیار لازمِ استغفار، پشیمانی از آن گناه و خطا و تصمیم جدی بر تَرکِ آن می باشد. که اگر خدای نکرده با این ادب همراه نباشد نه تنها ثواب ندارد بلکه مانند مسخره کردن خداوند بلند مرتبه است. امام رضا علیه السلام در این باره فرمودند: «الْمُسْتَغْفِرُ مِنْ ذَنْبٍ وَ یَفْعَلُهُ کَالْمُسْتَهْزِئِ بِرَبِّهِ؛ [۶] کسی که از گناهی استغفار کند اما آن را انجام دهد گویی پروردگارش را مسخره کرده است».

 

از خداوند آمرزنده مهربان می خواهیم که توفیق استغفار و عذرخواهی از ذات پاکش را در بهترین ساعات با ادبی که او می پسندد نصیبمان فرماید و بدین وسیله ما را از گناهان، پاک گرداند و همه مشکلات مادی و معنویمان را تبدیل به فرج و مخصوصا ظهور امام زمانمان بفرماید.

 

پی نوشت:

 

۱. سوره ذاریات، آیه ۱۷.

 

۲. بحارالأنوار، ج۸۳، ص۱۳۵.

 

۳. وسائل الشّیعه، ج۶، ص۴۸۲.

 

۴. وسائل الشّیعه، ج۶، ص۴۴۹.

 

[۵]. مفاتیح الجنان، اعمال ماه رجب.

 

۶. کافی، ج۲، ص۵۰۴.

دوشنبه, 25 اسفند 1399 22:01

شاخصه های شیعه واقعی

امام محمد باقر(علیه السلام):


اِنَّ بَعْضَ اَصْحابِهِ قالَ لَهُ: جُعِلْتُ فِداکَ، اِنَّ الشَّیعَةَ عِنْدَنا کَثیرُونَ، فَقالَ: هَلْ یَعْطِفُ الْغَنِیُّ عَلَی الْفَقیرِ؟ وَ یَتَجاوَزُ الْمُحْسِنُ عَنِ الْمُسیءِ وَ یَتَواسُونَ؟ قُلْتُ : لا. قالَ علیه السلام: لَیْسَ هؤُلاءِ الشّیعَةُ، اَلشّیعَةُ مَنْ یَفْعَلُ هکَذا.


بعضی از اصحاب امام باقر(علیه السلام) به ایشان عرض کردند: شیعه در جامعه ما زیاد است.


امام فرمود: آیا بی نیاز نسبت به نیازمند عطوفت و مهربانی می کند؟ و آیا نیکوکار از خطاکار می گذرد؟ و در مسائل مالی به همدیگر کمک می کنند؟. گفتیم: خیر.


فرمود: پس اینها شیعه نیستند چون شیعه کسی است که اینطور عمل کند.


بحارالأنوار، ج ۷۴، ص ۳۱۳

 

 

یکی از زیباترین و با ارزش ترین ماه های سال، ماه شعبان است. این ماه شریف برای سالکان طریق از جایگاه و منزلت خاصی برخوردار است؛ به طوری که نوعاً یک سال متمادی در انتظار رؤیت این ماه لحظه شماری می کنند، تا اینکه در ساعات آن عشق و عبودیت خود را به درگاه احدیت به اثبات برسانند.

 

نکته اول: اذعان روایات اسلامی

 

در اندیشه اسلامی یکی از راه های معرفت شناسی، شناخت نقلی است. در خصوص علت و ارتباط ماه شعبان با رسول اکرم (صلی الله علیه و اله) نیز می توان این چنین گفت که، منابع روایی به این مطلب رهنمود کرده است، به عبارت دیگر عمده و اصلی ترین دلیلی که موجب شده است ماه شعبان به ماه رسول خدا شهرت یابد روایاتی است که در این خصوص وجود دارد.

 

در منابع روایی ماه شعبان، به ماه پیامبر خاتم معرفی شده است، شاید این مطلب به خاطر لزوم ارادت و محبت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و اله) و ارتباط و بندگی ایشان با حق تعالی باشد، در واقع  لزومى ندارد که ولادت یا وفات حضرتش در این ماه باشد تا ماه رسول خدا باشد.

 

۱-«قَالَ لِی أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام حُثَّ مَنْ فِی نَاحِیَتِکَ عَلَى صَوْمِ شَعْبَانَ فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ تَرَى فِیهَا شَیْئاً فَقَالَ نَعَمْ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله و علیه وآله کَانَ إِذَا رَأَى هِلَالَ شَعْبَانَ أَمَرَ مُنَادِیاً یُنَادِی فِی الْمَدِینَةِ یَا أَهْلَ یَثْرِبَ إِنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکُمْ أَلَا إِنَّ شَعْبَانَ شَهْرِی فَرَحِمَ اللَّهُ مَنْ أَعَانَنِی عَلَى شَهْرِی ثُمَّ قَالَ إِنَّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام کَانَ یَقُولُ مَا فَاتَنِی صَوْمُ شَعْبَانَ مُذْ [منذ] سَمِعْتُ مُنَادِیَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله و علیه وآله یُنَادِی فِی شَعْبَانَ فَلَنْ یَفُوتَنِی أَیَّامَ حَیَاتِی صَوْمُ شَعْبَانَ إِنْ شَاءَ اللَّهُ ثُمَّ کَانَ علیه السلام یَقُولُ صَوْمُ شَهْرَیْنِ مُتَتَابِعَیْنِ تَوْبَةٌ مِنَ اللَّهِ‏؛[۱] امام صادق (علیه السّلام) به من فرمود: «اطرافیان خود را به روزه‌ ى ماه شعبان ترغیب و تشویق کن.»، عرض کردم: «فدایت گردم! آیا براى روزه‌ ى آن فضیلت خاصى را در نظر دارید؟»، فرمود: «بله، رسول خدا (صلّى اللّه علیه و آله و سلّم) وقتى هلال ماه شعبان را مى‌ دید، دستور مى‌ داد که منادى در شهر «مدینه» ندا در دهد: اى اهل یثرب، من فرستاده‌ى خدا به سوى شما هستم. آگاه باشید که شعبان ماه من است، پس رحمت خدا بر کسى که در این ماه مرا یارى دهد!»، امام صادق (علیه السّلام) در ادامه فرمود: «امیر مؤمنان (علیه السّلام) مى‌ فرمود: از آن زمان که صداى منادى رسول خدا (صلّى اللّه علیه و آله و سلّم) را درباره‌ ى ماه شعبان شنیدم، در طول عمرم-اگر خدا بخواهد-روزه‌ ى ماه شعبان از من فوت نخواهد شد».

 

و یا در روایت دیگری از امام علی (علیه السلام) نیز این چنین نقل شده است: «شَهْرُ رَمَضَانَ شَهْرُ اللَّهِ وَ شَعْبَانُ شَهْرُ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ رَجَبٌ شَهْرِی‏؛[۲] رمضان ماه خدا و شعبان ماه رسول خدا و رجب ماه من است».

 

۲-نکته دوم: به جهت اهمیت و ارزش صلوات در این ماه

 

از اعمال عبادی و مورد سفارش در این ماه، درود و صلوات فرستادن بر پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله) است. این فریضه ارزشمند از چنان اهمیت و ارزشی برخوردار است که خدای متعال خود و ملائکه را از جمله کسانی معرفی می فرماید که بر پیامبر خاتم(صلی الله علیه و اله) درود می فرستند: «إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَى النَّبِیِّ یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلیماً؛[احزاب، آیه ۵۶] خدا و فرشتگانش بر پیامبر درود مى ‏فرستد اى کسانى که ایمان آورده‏اید، بر او درود فرستید و سلام گویید و کاملًا تسلیم (فرمان او) باشید».

 

در منابع روایی ماه شعبان، ماه درود و صلوات بر پیامبر(صلی الله علیه و اله) معرفی شده است، برای نمونه در روایتی از امام صادق (علیه السلام) نقل شده است: «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه واله .... وَ شَعْبَانُ شَهْرِی که شعبان ماه من است. بعد ادامه می دهد تا به اینجا می رسد ..... وَ أَکْثِرُوا فِی شَعْبَانَ الصَّلَاةَ عَلَى نَبِیِّکُمْ وَ أَهْلِهِ ..... در شعبان بر پیامبر و اهل بیتش زیاد صلوات بفرستید...؛ «وَ سُمِّیَ شَهْرُ شَعْبَانَ شَهْرَ الشَّفَاعَةِ لِأَنَّ رَسُولَکُمْ یَشْفَعُ لِکُلِّ مَنْ یُصَلِّی عَلَیْهِ فِیهِ ..... [۳] ماه شعبان ماه شفاعت است چون رسول اکرم برای هر کسی که صلوات بفرستد در این ماه شفاعت می کند».

 

درخصوص اعمال عبادی ماه شعبان نیز می توان به صلواتی که از امام سجاد (علیه ‌السلام) نقل شده است، اشاره کرد که از ابتدا تا انتهای آن درود و صلوات بر پیامبر خاتم موج می زند: «اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ شَجَرَةِ النُّبُوَّةِ وَ مَوْضِعِ الرِّسالَةِ وَ مُخْتَلَفِ الْمَلاَّئِکَةِ وَ مَعْدِنِ الْعِلْمِ وَ اَهْلِ بَیْتِ الْوَحْىِ. اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّدٍ الْفُلْکِ الْجارِیَةِ...»[۴ ]

 

در منابع روایی ماه شعبان، ماه درود و صلوات بر پیامبر(صلی الله علیه و اله) معرفی شده است، برای نمونه در روایتی از امام صادق (علیه السلام) نقل شده است: «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه واله .... وَ شَعْبَانُ شَهْرِی که شعبان ماه من است. بعد ادامه می دهد تا به اینجا می رسد ..... وَ أَکْثِرُوا فِی شَعْبَانَ الصَّلَاةَ عَلَى نَبِیِّکُمْ وَ أَهْلِهِ ..... در شعبان بر پیامبر و اهل بیتش زیاد صلوات بفرستید...؛ «وَ سُمِّیَ شَهْرُ شَعْبَانَ شَهْرَ الشَّفَاعَةِ لِأَنَّ رَسُولَکُمْ یَشْفَعُ لِکُلِّ مَنْ یُصَلِّی عَلَیْهِ فِیهِ ..... ماه شعبان ماه شفاعت است چون رسول اکرم برای هر کسی که صلوات بفرستد در این ماه شفاعت می کند».

 

۳- نکته سوم: جهت تعظیم و بزرگداشت

 

شاید بتوان به این مطلب نیز اشاره داشت، علت اینکه در منابع روایی از ماه شعبان به ماه پیامبر خاتم (صلی الله علیه و اله) یاد می شود، به این خاطر است که حضرت این ماه را بسیار دوست می داشت و به آن عشق می ورزید، از این رو ساعات و لحظات آن را برای رضای خدا به عبادت و بندگی حق تعالی مشغول می شد، به عبارتی حضرت در این ماه به صورت ویژه و خاص به بندگی حق تعالی می پرداخت، کما اینکه در منابع روایی نیز نقل شده است: «دَعَائِمُ الْإِسْلَامِ، عَنْهُمْ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله عله وآله أَنَّهُ قَالَ: شَعْبَانُ شَهْرِی وَ رَمَضَانُ شَهْرُ اللَّهِ وَ هَذَا عَلَى التَّعْظِیمِ وَ الشُّهُورُ کُلُّهَا لِلَّهِ وَ لِأَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله و علیه وآله کَانَ یَصُومُ شَعْبَانَ‏.»[۵] رسول خدا می فرماید: اینکه شعبان ماه من است، رمضان ماه خداست و این [مطلب به] جهت  تعظیم است، و همه ماه ها مال خداست،. به خاطر این که رسول خدا همواره در این ماه روزه بودند».

 

سخن آخر

 

به هر حال در منابع روایی ماه شعبان، به ماه پیامبر خاتم معرفی شده است، شاید این مطلب به خاطر لزوم ارادت و محبت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و اله) و ارتباط و بندگی ایشان با حق تعالی باشد، در واقع  لزومى ندارد که ولادت یا وفات حضرتش در این ماه باشد تا ماه رسول خدا باشد.

 

پی نوشت ها:

 

۱. إقبال الأعمال، ج‏۲، ص۶۸۳.

 

۲. وسائل الشیعة، ج‏۱۰، ص۴۹۳.

 

۳. النوادر(للأشعری)، ص۱۸.

 

۴.مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج‏۱، ص۴۵.

 

۵. بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج‏۹۴، ص۸۰.

بسم الله الرّحمن الرّحیم(۱)

الحمدلله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا محمّد و آله الطّاهرین سیّما بقیّة الله فی الارضین.

 تبریک عرض میکنم عید سعید و بزرگ مبعث را به همه‌ی ملّت ایران، به همه‌ی‌ امّت اسلامی و به همه‌ی آزادگان عالم. عید مبعث، عید همه‌ی عدالت‌خواهان جهان است و عید هشدار به امّت اسلامی است. امروز یک مطلبی راجع به بعثت عرض میکنم، یک جمله‌ی کوتاهی هم راجع به مسائل انقلاب عرض خواهم کرد.

بعثت؛ برانگیخته شدن پیامبر و برانگیختن و حرکت دادن مردم به سمت نیک‌بختی
 در مبعث، در یک چنین روزی، قلب مقدّس پیامبر اعظم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) مخزن گران‌بهاترین امانت الهی شد یعنی وحی الهی، و سنگین‌ترین مسئولیّت عالمِ وجود بر دوشهای پُرتوان آن بزرگوار نهاده شد که مسئولیّت هدایت بشر تا آخر عالم است. البتّه این بعثت، هدیه‌ی بزرگی هم بود به همه‌ی بشریّت.

بعثت به معنای برانگیختگی است؛ یعنی برانگیختگیِ انسان برگزیده‌ی پروردگار -که رسول الهی است- و این برانگیختگی همراه میشود با اتّصال او به منبع لایزال علم و قدرت الهی؛ که این، حادث شدنِ پدیده‌ی عظیم رسالت و پیامبری است؛ در مرحله‌ی بعد، این برانگیختگیِ شخص پیغمبر به برانگیختگی مجموعه‌های بشری منتهی خواهد شد؛ یعنی پیغمبر اکرم و رسول الهی در هر دوره‌ای -هر یک از پیامبران بزرگ الهی- بعد [از این] که مبعوث میشود و برانگیخته میشود، مجموعه‌های انسانی را او برانگیخته میکند و به راه می‌اندازد و حرکت میدهد به سمت راهی نو، به نیک‌بختی بشر و راهی را در مقابل پای انسان قرار میدهد؛ معنای بعثت این است.

توحید؛ بزرگ‌ترین هدف بعثت
 در بعثتِ همه‌ی پیامبران اهدافی وجود داشته است -اهداف الهی- که طبعاً هدف خود پیغمبر هم، به تبع تبعیّت از پروردگار، همان هدف خواهد بود. پس بعثتها هدفهای بزرگی دارند که رأس همه‌ی این هدفها عبارت است از توحید؛ توحید، هدف بزرگ بعثت است: وَ لَقَد بَعَثنا فی کُلِّ اُمَّةٍ رَسولًا اَنِ اعبُدُوا اللهَ وَ اجتَنِبُوا الطّاغوت؛(۲) توحید خالص، توحید محض؛ که این آیه‌ی شریفه در سوره‌ی نحل است. در سوره‌ی اعراف و همچنین در سوره‌ی هود [هم] از زبان چندین پیغمبر بزرگ مثل نوح، مثل هود، مثل صالح و دیگران این جور گفته میشود که «یٰقَومِ ‌اعبُدُوا اللهَ ما لَکُم ‌مِن ‌اِلٰه غَیرُه».(۳) این توحید، اوّلین هدف بعثت پیامبران است. البتّه میدانید که توحید هم فقط به معنای این نیست که انسان در ذهن خود عقیده پیدا کند که خدا یکی است و دو تا نیست؛ خب بله این هم هست لکن توحید به یک معنای مهمّی است که به معنای حاکمیّت الهی است؛ توحید به معنای حاکمیّت مطلق پروردگار بر عالم تشریع و عالم تکوین -هر دو- است که بایستی امر الهی نافذ دانسته بشود؛ هم در عالم تکوین -در همه‌ی حوادث وجود، «لا حول و لا قوّة الّا بالله»- و هم در عالم تشریع، همه‌ی این حوادث و همه‌ی حالات ناشی از قدرت واحد پروردگار است. خب این، هدف اصلی است.

حیات طیّبه؛ هدف دیگر پیامبران
 هدفهای دیگری هم وجود دارد: تزکیه‌ی بشر، یعنی پالایش روحی انسانها از آلودگی‌ها و از پیرایه‌های پست‌کننده و انحطاط‌آور؛ تعلیم انسانها و مقام علمی انسانها را بالا بردن. استقرار عدالت، که جامعه‌ی بشری با عدالت اداره بشود: لِیَقومَ النّاسُ بِالقِسط؛(۴) ایجاد حیات طیّبه: فَلَنُحیِیَنَّه حَیٰوةً طَیِّبَةً؛(۵) این حیات طیّبه یعنی چه؟ حیات طیّبه به معنای رشد و شکوفایی عقل بشر و علم بشر از سویی و آرامش روحی بشر، آسایش مادّی بشر، امنیّت محیط زندگی بشر و رفاه بشر و شادکامی بشر و بالاتر از همه‌ی اینها تکامل معنوی و عروج روحی انسان است؛ حیات طیّبه یعنی اینها. اینها اهداف بعثت پیامبران است. البتّه در اینجا مورد بحث غالباً پیامبران بزرگ الهی هستند، [لکن] پیامبران دیگری هم بودند که به معنای مبلّغِ این حقایق به نقاط مختلف عالم گسیل میشدند.

ابزار دستیابی به اهداف بعثت: برنامه‌ریزی برای ایجاد مناسبات اجتماعی و داشتن قدرت سیاسی
 خب ملاحظه میکنید که این هدفها، هدفهای بسیار بزرگی است، هدفهای دشواری است؛ این هدفها چه جوری به دست می‌آید؟ این طبعاً اوّلاً احتیاج دارد به یک برنامه‌ریزی گسترده برای مناسبات اجتماعی؛ یعنی اگر چنانچه نبیّ اسلام، نبیّ حق، فرستاده‌ی الهی در هر دوره‌ای بخواهد این اهداف را تحقّق ببخشد، ناچار بایستی به تناسبِ این اهداف، مناسبات اجتماعی ایجاد بکند. مطلب دوّم هم قدرت سیاسی است؛ یعنی این مناسبات اجتماعی را یک انسان منزوی یا یک نصیحتکننده که فقط مردم را نصیحت میکند نمیتواند به وجود بیاورد؛ قدرت لازم است، قدرت سیاسی لازم است. بنابراین بعثتها، همراه هستند هم با یک قدرت سیاسی بزرگ و هم با یک برنامهریزی وسیع برای تحقّق این اهداف.

دستورات و  برنامه‌های حکمرانی پیامبران بر اساس کتاب خدا
 پس با آمدن پیغمبر یک نظام سیاسی به وجود می‌آید، یعنی هدف این است که یک نظام سیاسی به وجود بیاید -حالا اینکه کدام پیغمبر توفیق پیدا کرد این کار را بکند و کدام توفیق پیدا نکرد بحث دیگری است، لکن هدف این است که یک نظام سیاسی به وجود بیاید- که بتواند این اهداف را با تشکیل برنامه‌ها و مناسبات اجتماعی و مناسبات گوناگون بشری تحقّق ببخشد. در این نظام سیاسی، آئین حکمرانی از کتاب خدا گرفته میشود و از آنچه خدای متعال بر پیغمبر نازل میکند، که میفرماید: فَبَعَثَ اللهُ النَّبِیّینَ مُبَشِّرینَ وَمُنذِرینَ وَ اَنزَلَ مَعَهُمُ  الکتٰبَ بِالحَقِّ لِیَحکُمَ بَینَ النّاسِ فیمَا اختَلَفوا فیه؛(۶) «لِیَحکُمَ» یعنی «لِیَحکُمَ کتاب»؛ این کتاب حکم کند بین مردم در آنچه باید انجام بدهند، و حاکم  او است در همه‌ی تنظیمهای اجتماعی. این در سوره‌ی بقره است، در سوره‌ی مائده [میفرماید]: وَلیَحکُم اَهلُ الاِنجیلِ بِما اَنزَلَ اللهُ فیهِ؛(۷) انجیل حاکم است؛ یعنی دستور حکمرانی از انجیل گرفته میشود برای اهل انجیل؛ و همچنین در [مورد] پیغمبران دیگر که در آیات «وَ مَن لَم یَحکُم بِما اَنزَلَ اللهُ فَاُولئٰکَ هُمُ الکافرون»(۸) و «اُولئٰکَ هُمُ الظٰلِمونَ»(۹) و «اُولئٰکَ هُمُ الفسِقونَ»(۱۰) هست، در همهی اینها آن چیزی که منبع و منشأ حکمرانی است و دستور حکمرانی و برنامههای حکمرانی از آن گرفته میشود، عبارت است از کتاب الهی که به پیغمبر نازل شده است؛ این اصول و اساس در آن [کتاب] است؛ و همهی برنامههای بشری در چهارچوبِ این اصول بایستی گذاشته بشود.

راهبری و  مدیریّت حکومت و اِعمال دستورات الهی بر عهده‌ی پیامبران
 خب این، دستور حکمرانی است لکن این دستور حکمرانی را چه کسی عمل بکند؟ بدون وجود یک مدیریّت و یک فرماندهی که این دستور عملیّاتی نخواهد شد؛ پس یک مدیریّتی لازم است و این مدیریّت و این راهبریِ اساسی مربوط به خود شخص پیغمبر است؛ یعنی پیغمبر اکرم و همهی پیغمبران -نبیّ مکرّم اسلام و قبل از او پیامبران دیگر- مدیران و فرماندهانی هستند که موظّفند حکمرانیِ دینی و الهی در جامعه را که محصول بعثت پیغمبران است و با کتاب الهی ارائه میشود، اجرا کنند و این را تحقّق ببخشند.

البتّه این راهبری و فرماندهی یک جور نیست؛ در بعضی از موارد خود پیغمبر، شخص شخیص پیغمبر، متکفّل و متعهّدِ این فرماندهی است؛ مثل حضرت داوود، حضرت سلیمان، پیغمبر معظّم اسلام -که خود اینها در رأس حکومت قرار گرفتند و اجرای امور را خودشان متکفّل شدند- گاهی هم در مواردی پیغمبر حاکمی را معیّن میکند به امر الهی؛ مثل آن پیغمبری که این هم در قرآن در سوره‌ی بقره است که «اِذ قالوا لِنَبِیٍّ لَهُمُ ابعَث لَنا مَلِکًا نُقاتِل فی سَبیلِ الله»؛(۱۱) مردم که زیر فشار بودند و مشکلات داشتند، به پیغمبر مراجعه کردند که او برایشان یک حکمرانی را انتخاب کند و او هم حکمران را انتخاب کرد؛ قالَ لَهُم نَبِیُّهُـم اِنَّ اللهَ قَد بَعَثَ لَکُم طالوتَ مَلِکًا؛(۱۲) طالوت شد فرمانده. بنابراین پیغمبر راهبر است و فرمانده اصلی و گرداننده‌ی اصلی است لکن اجرای کار به دست یک کس دیگری است غیر از آن پیغمبر، که در این مثال طالوت است و امثال آن هم قطعاً در تاریخ نبوّتها کم نیست و زیاد هست. یک وقت دیگر هم این جور است که پیغمبر کسی را معیّن نمیکند لکن خود او دارای موقعیّتی است در دستگاه حکومت که امر او نافذ است؛ مثل حضرت یوسف که امر او هم در دستگاه آن حکومت -که آن حکومت هم بتدریج گرایش به دین حضرت یوسف پیدا کرد- نافذ بود و کارها را انجام میداد، در حالی که حاکم مطلق هم نبود.

دین؛ برنامه‌ی جامع و مدیر مجموعه‌ی زندگی انسان
 بنابراین وضع بعثت به طور خلاصه این جوری است. پس بعثت به معنای برانگیختگی پیغمبر است، این برانگیختگی با ارسال کتاب الهی و دستور حکمرانی الهی که به پیغمبر نازل میشود همراه است و مفاد این حکمرانی را پیغمبر خدا، رسول الهی اِعمال میکند و اجرا میکند و راهبری میکند به شکلهای مختلفی که عرض کردیم. شاید شکلهای دیگری هم وجود داشته باشد که البتّه ما در قرآن از آن اثری ندیدیم؛ امّا ممکن است وجود داشته باشد؛ ما که از همه‌ی حوادث تاریخ مطّلع نیستیم. خب بنابراین دین با این نگاه گسترده چیست؟ دین با این نگاه وقتی که نگاه میکنیم عبارت است از مدیر مجموعه‌ی زندگی انسان؛ یعنی برنامه‌ی جامع؛ نه برنامه‌ی شخصی و برنامه‌های صرفاً عبادی و فردی انسان، که بعضی خیال میکنند دین متکفّل برنامه‌های فردی است و مسائل گوناگون اجتماعی و سیاسی و اقتصادی و غیره، از حوزه‌ی دین خارج است؛ نه، این نگاه نشان میدهد که دین، جامع است، جامعیّت دارد.

دشمنی اشرار با دین به خاطر نوع نگاه به  دین و قلمرو آن
 و طبعاً این دین با این نگاه، مورد دشمنی هم قرار میگیرد؛ در همه‌ی زمانها اشرار عالم با یک چنین دینی مخالفت کرده‌اند؛ حالا یا به این صورت که سعی کنند فرو بکاهند این منطقه‌ی عظیم و قلمرو عظیم را به مسائل شخصی یا اینکه علناً در مقابل دین بِایستند؛ که فرمود: وَکَذٰلِکَ جَعَلنا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوًّا مِنَ المُجرِمین؛(۱۳) که این در سوره‌ی فرقان است؛ هر پیغمبری دشمنانی از مجرمین، گنهکاران، اشرار عالم داشته. در سوره‌ی انعام هم [فرمود]: وَ کَذٰلِکَ جَعَلنا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوًّا شَیٰطینَ الاِنسِ وَ الجِنِ یوحی بَعضُهُم اِلیٰ بَعضٍ زُخرُفَ القَولِ غُرورًا؛(۱۴) بنابراین وقتی که بعثت نبی اتّفاق می‌افتد و نبی مبعوث میشود و این ساز و کار اجرای حکم الهی مطرح میشود، مفسدان و مستکبران و استعمارگران و اخلالگرانِ زندگی بشر، طبعاً با او مخالفت میکنند، غارتگرها با او مخالفت میکنند، ظَلَمه با او مخالفت میکنند. چون ضدّ ظلم است، ضدّ غارت ثروتهای بشری است، ضدّ تسلّط ناحقّ بر آحاد بشر است، اینهایی که اشرار عالم محسوب میشوند، طبعاً در مقابل پیغمبر می‌ایستند. شما امروز هم مشاهده میکنید که در تبلیغات دشمنان، از چیزی به نام «اسلام سیاسی» نام آورده میشود؛ اسلام سیاسی همین است که در نظام اسلامی ایران تحقّق پیدا کرده -که حالا بعد اشاره خواهم کرد به حرکت عظیمی  که امام بزرگوار ما انجام دادند- و آماج حملات آنها، اسلام سیاسی است. اسلام سیاسی یعنی همین اسلامی که توانسته با تشکیل حکومت، دستگاه‌های گوناگون، نظامهای اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، نظامی و غیره به وجود بیاورد و یک هویّت دینی و اسلامی را برای یک ملّت ایجاد بکند؛ این، آن چیزی است که در مورد دین [میشود گفت]. بنابراین تعریف قرآن از دین یک چنین چیزی است؛ این را نمیشود فرو کاست به کارهای کوچک، به یک اعمال عبادی صِرف و محض. بنابراین بعثت یک حرکت عظیمی است که برنامه‌ی جامع و نجات‌بخش بشر را در اختیار انسانها میگذارد و آنها را آماده میکند برای یک حرکت بزرگ.

برانگیختگی و حرکت انسانها، نتیجه‌ی حرکت پیامبران
 البتّه این جور نیست که برانگیختگی پیغمبر و راهبری او، مردم را از تحرّک در این میدان برکنار کند؛ این جور نیست. همان طور که عرض کردیم، برانگیختگی پیامبر به برانگیختگی انسانها منتهی میشود و جامعه را برانگیخته میکند؛ انسانها حرکت میکنند. لذاست که امیرالمؤمنین (علیه السّلام) در آن خطبه‌ی معروف [میفرماید]: وَ واتَرَ فیهِم رُسُلَهُ لِیَستَأدوهُم میثاقَ فِطرَتِهِ وَ یُذَکِّروهُم مَنسِیَّ نِعمَتِهِ وَ یُثیروا لَهُم دَفائِنَ العُقول؛(۱۵) دفینه‌های دانش و خِرد را در وجود انسان زنده میکنند، به حرکت درمی‌آوردند؛ فطرت خفته‌ی آنها را بیدار میکنند و آنها را به حرکت درمی‌آورند. و باز در یک خطبه‌ی دیگر نهج‌البلاغه درباره‌ی پیغمبر میفرماید که «طَبیبٌ دَوّارٌ بِطِبِّه قَد اَحکَمَ مَرَاهِمَهُ وَ اَحمیٰ مَواسِمَه»؛ هم مرهم دارد، هم [مَوْسم] -سابق، روی محلّ زخمها را وقتی که با مرهم خوب نمیشد، یک میله‌ی داغی میگذاشتند و زخم به این وسیله خوب میشد؛ در لغت عرب به این میله‌‌ای که طبیب داغ میکرد و میگذاشت روی زخم، میگویند «مَوْسِم» یا «مِیْسَم»- میفرماید که «قَد اَحکَمَ مَراهِمَه»؛ پیغمبر اسلام، هم مرهمها را آماده کرد، فراهم کرد، «وَ اَحمَیٰ مَواسِمَه»؛ هم آن میله‌های لازم را فراهم کرد که «یَضَعُ حَیثُ یَحتاج»(۱۶) یا «حَیثُ شاء»؛ هرجا لازم است و هر جا مفید است، مرهم، و هر جا لازم است، آن [موسم]. این حدودی که می‌بینید در اسلام هست -حدود و مجازاتها و مانند اینها- همان میله‌های گداخته است که روی زخم میگذارند که زخم را خوب کند؛ این در مورد مسائل مربوط به بعثت.

انقلاب اسلامی ما؛ استمرار مضمون بعثت نبوی
 و امّا راجع به مسائل انقلاب. انقلاب عظیم اسلامی در ایران مضمون بعثت را در دوره‌ی معاصر تجدید کرد؛ یعنی خداوند متعال به امام بزرگوار ما این توفیق را داد که خطّ مستمرّ بعثت نبوی را در این دوران، با ابتکار خود، با شجاعت خود، با اندیشه‌ی بلند خود، با فداکاری خود پُررنگ کند و نمایان کند؛ [این] همان خطّ بعثت است که خب در طول زمان کم‌رنگ بود، امام بزرگوار توانست آن را پُررنگ کند و جامعیّت اسلام را در عمل نشان بدهد ،و نشان بدهد که اسلام یک دین جامع است و شامل همه‌ی زندگی انسان است؛ امام بزرگوار این را برجسته کرد؛ ابعاد اجتماعی و سیاسی دین را که به فراموشی سپرده شده بود، احیا کرد و به یاد آورد: وَ یُذَکِّرُوهُم مَنسیَّ نِعمَتِه؛ و مصداق این جمله قرار داد. خب این انقلاب به پیروی از بعثت نبوی بر ضدّ ظلم بود، بر ضدّ استبداد بود و بر ضدّ استکبار بود، طرف‌دار مظلومان بود از هر آئینی، از هر دینی -مظلومان به معنای حقیقی کلمه- طرف‌دار محرومان بود، طرف‌دار مستضعفان بود از هر ملّتی و با هر دین و مسلکی، و در همه حال هم این انقلاب، عموم بشریّت را به صراط مستقیم اسلام دعوت کرد، و حرکت اساسی انقلاب این است.

صف‌آرایی اشرار عالم در مقابل انقلاب اسلامی
 خب وقتی که این انقلاب تشکیل شد و نظامی را بر این اساس به وجود آورد که نظام جمهوری اسلامی است، همان حادثه‌ای که برای پیغمبران پیش می‌آمد تکرار شد؛ یعنی اشرار عالم در مقابل این انقلاب صف کشیدند همچنان که در مقابل پیغمبران صف میکشیدند؛ وَکَذٰلِکَ جَعَلنا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوًّا مِنَ المُجرِمینَ؛(۱۷) مجرمین عالم و اشرار عالم ، مستکبرین عالم در مقابل انقلاب صف کشیدند و مشغول مقابله شدند. این البتّه خلاف انتظار ما هم نبود، ما از اوّل هم توقّع نداشتیم که اینها با انقلاب سازگاری نشان بدهند؛ از اوّل معلوم بود که چنین اتّفاقی می‌افتد: هٰذا ما وَ عَدَنَا اللهُ وَ رَسولُه وَ صَدَقَ اللهُ وَ رَسولُه؛(۱۸) معلوم بود که با انقلابی با این خصوصیّات، امثال آمریکا و قدرتهای استکباری و شورویِ آن روز مقابله میکنند و می‌ایستند، و همین جور هم شد.

ستیز و مقابله‌ی نظام اسلامی با دشمنان خدا و جامعه‌ی اسلامی و نه همگان
 خب، این مقابله قطعاً وجود دارد منتها آنها در این قضیّه‌ی مقابله و معارضه‌ی با جمهوری اسلامی هم مثل همه جا تحریف و دروغگویی را رایج کردند؛ گفتند جمهوری اسلامی با همه‌ی دنیا سر ناسازگاری و سر ستیزه‌گری دارد؛ این درست نیست، این خلاف است. ما از قرآن یاد گرفته‌ایم که با کسانی که با نظام اسلامی دشمنی نمیکنند خوش‌رفتاری کنیم. در سوره‌ی ممتحنه است که «لا یَنهیٰکُمُ اللهُ عَنِ الَّذینَ لَم یُقاتِلوکُم فِی الدّینِ وَلَم یُخرِجوکُم مِن دِیارِکُم اَن تَبَرّوهُم وَ تُقسِطوِّا اِلَیهِم»؛ این کفّاری که با شما سر ستیزه ندارند، سر جنگ ندارند، عملاً با شما دشمنی نمیکنند، شما به اینها نیکی کنید، با اینها هم به قسط و عدل عمل کنید؛ اِنَّ اللهَ یُحِبُّ المُقسِطین.(۱۹) اِنَّما یَنهیٰکُمُ اللهُ عَنِ الَّذینَ قاتَلوکُم فِی الدّینِ وَاَخرَجوکُم مِن دِیـارِکُم وَ ظاهَروا عَلیًّ اِخراجِکُم اَن تَوَلَّوهُم.(۲۰) بنابراین آیه‌ی قرآن این را میگوید. این جور نیست که میگویند جمهوری اسلامی با همه سر ستیزه دارد؛ نخیر، ما با کسانی که با ما دشمنی نمیکنند -از هر دینی، از هر مذهبی- مشکلی نداریم، به اینها نیکوکاری هم میکنیم. تأکید اسلام مقابله‌ی با دشمنان است، کسانی که دشمنی میکنند، نه کسانی که دینشان با شما یکی نیست.

در داخل کشور، یک گروهی از این روشنفکرنماها -البتّه سالها پیش؛ که اخیراً هم گاهی تکرار میشود- عنوان دگراندیش را در مقابل جمهوری اسلامی قرار دادند. من در یک سخنرانی گفتم که برای ما دگراندیش مسئله‌ای نیست؛(۲۱) اندیشه‌ی شما دیگر است، خب دیگر باشد، چه اشکال دارد؟ ما با اندیشه‌ی شما کاری نداریم [لکن] دشمنی نباید بکنید. قرآن روی دشمن و دشمنی کردن تکیه میکند. در سوره‌ی ممتحنه میفرماید: یٰاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا لا تَتَّخِذوا عَدُوّی وَ عَدُوَّکُم اَولِیٰاءَ تُلقونَ اِلَیهِم بِالمَوَدَّة؛(۲۲) با کسانی که دشمن من و دشمن شما هستند -هم دشمن خدایند، هم دشمن جامعه‌ی اسلامی‌اند- دوستی نکنید، آنها را همراه خودتان و هم‌پیمان خودتان نگیرید. یا آن آیه‌ی معروف «وَ اَعِدّوا لَهُم مَااستَطَعتُم مِن قُوَّةٍ وَ مِن رِباطِ الخَیل» که در سوره‌ی انفال است، بعد دارد که «تُرهِبونَ بِهٖ عَدُوَّ اللهِ وَعَدُوَّکُم»؛(۲۳) این قوّت ایجاد کردن، اقتدار ایجاد کردن، سلاح تولید کردن و خود را قدرتمند کردن، برای این است که «تُرهِبونَ بِهٖ عَدُوَّ الله»، دشمن را بترسانید؛ بحث غیر دشمن نیست. بنابراین تکیه‌ی اسلام بر مواجهه‌ی با دشمنِ فعّال است. خب این دشمنان را ما از اوّل انقلاب آزموده‌ایم و تجربه‌ کرده‌ایم. از روز اوّل انقلاب، با اینکه جمهوری اسلامی نسبت به بیگانگان و دیگران خیلی گذشتها کرد، از همان اوایل توطئه‌ها علیه جمهوری اسلامی شروع شد؛ بیش از همه آمریکا، بعد هم دیگران؛ و تا الان هم ادامه دارد.

عناصر مهمّ مواجهه با دشمنی‌ها:
 دو عنصر مهم برای مواجهه با این دشمنی‌ها لازم است -که بنده همیشه توصیه‌ کرده‌ام، باز هم توصیه میکنم- دو خصوصیّت در آحاد مردم لازم است: یکی عبارت است از بصیرت، و دوّمی عبارت است از صبر و استقامت، که اگر چنانچه این دو عنصر وجود داشت دشمن هیچ کاری نمیتواند بکند، هیچ لطمه‌ای نمیتواند بزند، هیچ توفیقی در مواجهه و مقابله‌ی با نظام اسلامی به دست نمی‌آورد؛ بصیرت و صبر. این همان است که امیرالمؤمنین فرمود: «وَ لا یَحمِلُ هذَا العَلَمَ اِلّا اَهلُ البَصَرِ وَ الصَّبرِ وَ العِلمِ بِمَواضِعِ الحَقّ» که این در خطبه‌ی ۱۷۳ نهج‌البلاغه است.

۱) بصیرت، به معنای تیزبینی و شناختن راه درست
 بصیرت یعنی چه؟ بصیرت یعنی تیزبین بودن و راه درست را شناختن. انسان گاهی اشتباه میکند؛ حالا احتمال اشتباهِ انسانهای ابتدائی و تازهکار که بیشتر است، آدمهای قدیمی و مجرّب هم مواردی اشتباه میکنند راه درست را؛ بایستی مراقبت کرد که انسان در شناخت راهِ درست اشتباه نکند؛ در غبارآلودگی فتنه‌ها بتواند راه را پیدا کند و بفهمد راه درست چیست؛ بصیرت به این معنا است.

۲) صبر، به معنای استقامت در راه درست
 صبر یعنی چه؟ صبر یعنی استقامت در این راه، زاویه پیدا نکردن با این صراط مستقیم و پای فشردن بر حرکت در این صراط مستقیم؛ این به معنای صبر است. صبر را بد معنا نکنند، صبر را جور دیگری [معنا نکنند]. البتّه غالباً دشمنان یا کسانی که آگاهی درستی ندارند صبر را بد معنا میکنند؛ صبر یعنی اینکه انسان استقامت بِوَرزد، پافشاری کند، ایستادگی کند، راه را ادامه بدهد، متوقّف نشود؛ این معنای صبری است که در مقابله‌ی با دشمنان به کار میرود.

تواصی؛ از راه‌های حفظ جامعه در برابر دشمنان
 خب اگر این دو خصوصیّت وجود داشته باشد، دشمن غالب نمیشود. یکی از راه‌هایی که این دو خصوصیّت را بتوان در جامعه حفظ کرد، عبارت است از «تواصی»، همان که در سوره‌ی والعصر هست: وَ تَواصَوا بِالحَقِّ ‌وَ تَواصَوا بِالصَّبر؛ مردم یکدیگر را تواصی کنند؛ این زنجیره‌ی تواصی و توصیه کردن به یکدیگر [برقرار باشد]؛ هم توصیه به حق کنند، راه حق را تأکید کنند، هم توصیه‌ی به صبر بکنند؛ این، همه را نگه میدارد. اگر چنانچه تواصی به صبر و تواصی به حق و بصیرت در جامعه وجود داشته باشد، این جامعه بهآسانی دستخوش تحرّکات دشمن نخواهد شد؛ امّا اگر چنانچه این جریان تواصی که زنجیره‌ی محافظت مؤمنان است، قطع بشود قطعاً خسارت خواهد رسید: اِنَّ ‌الاِنسانَ لَفی خُسر، اِلَّا الَّذینَ ءامَنوا وَ عَمِلُوا الصّالِحٰتِ‌‌ وَ تَواصَوا بِالحَقِّ ‌وَ تَواصَوا بِالصَّبر؛(۲۴) اگر این تواصی نباشد، خسارت تحقّق پیدا خواهد کرد. خب، دشمن همین عامل مهم را هدف قرار میدهد. 

اهداف دشمن در جنگ نرم: ۱) قطع جریان تواصی در کشور
 دشمن دو هدف را به نظرما در جنگ نرم دنبال میکند -حالا یک جنگهای آشکار نظامی و سخت و خشن هست که آنها حکم خودش را دارد، امّا جنگ نرم مشکل‌تر علاج میشود و به یک معنا از جنگ سخت خطرناک‌تر هم هست- دشمن در این جنگ نرم دو حرکت را انجام میدهد: یکی این است که این زنجیره‌ی تواصی به حق و به صبر را قطع کند؛ دوّم اینکه حقایق را وارونه نشان بدهد که تبلیغات فراوانی هم دارند که حقایق عالم را راحت بعکس و بدروغ وارونه نشان بدهند. امّا اینکه رشته‌ی تواصی به حق و صبر را در بین مؤمنان قطع کند، جریان تواصی را قطع کنند، چیز خطرناکی است؛ [اینکه] کاری کنند که مؤمنین به یکدیگر توصیه نکنند، همدیگر را حفظ نکنند، به یکدیگر امید ندهند؛ اگر قطع این جریان، بریده شدن جریان تواصی در جامعه اتّفاق بیفتد، خیلی خطرناک است. این موجب میشود که انسانها احساس تنهایی کنند، احساس نومیدی کنند و ارادهها ضعیف بشود، امیدها کمرنگ بشود، جرئت اقدام از دست برود. وقتی تواصی نبود، این اتّفاقات میافتد؛ و طبعاً وقتی این جور شد، امیدها کم شد و جرئتها کم شد و ارادهها ضعیف شد، قهراً هدفهای عالی و متعالی بتدریج از دسترس دور میشود و کمرنگ میشود و دستنیافتنی به نظر میرسد و به دست فراموشی سپرده میشود؛ که این افسران جنگ نرم ما نباید اجازه بدهند این اتّفاق بیفتد. من یک وقتی(۲۵) گفتم جوانهای ما افسران جنگ نرم ما هستند. جوانها نباید اجازه بدهند یک چنین اتّفاقی بیفتد و باید امیدآفرینی کنند، باید توصیهی به ایستادگی، توصیهی به تنبلی نکردن، توصیهی به خسته نشدن کنند؛ اینها کارهایی است که جوانهای ما که گفتیم افسران جنگ نرم هستند بر عهده دارند.

البتّه امروز فضای مجازی یک فرصتی است برای این کار. حالا دشمنان از فضای مجازی جور دیگر استفاده میکنند امّا شما جوانهای عزیز این جوری از آن استفاده کنید: از فضای مجازی استفاده کنید برای امیدآفرینی، برای توصیهی به صبر، برای توصیهی به حق، برای بصیرتآفرینی، برای توصیهی به خسته نشدن، تنبلی نکردن، بیکاره نماندن و مانند اینها. خب این در مورد این کارِ اوّل دشمن که قطع زنجیرهی تواصی و حفاظت از یکدیگر است.

۲) وارونه‌نمایی حقایق
 کار دوّمشان را هم که گفتیم وارونهنمایی حقیقت است، دروغ‌گویی در باب حقیقت. این قدر هم با جرئت و قاطعیّت این دروغ را میگویند که هر کسی گوش کند، خیال میکند که این راست میگوید. خیلی خونسرد و محکم و قاطع حقیقت را ۱۸۰ درجه وارونه نشان میدهند. حالا مثلاً فرض بفرمایید که الان شش سال است که همدست عربِ آمریکا دارد مردم مظلوم یمن را در خانهشان، در خیابانشان، در بیمارستانشان، در مدرسهشان بمباران میکند، آنها را محاصره اقتصادی کرده، از رسیدن غذا مانع میشود، از رسیدن دارو مانع میشود، از رسیدن نفت به آنها مانع میشود؛ شش سال است که این اتّفاق افتاده و این البتّه با چراغ سبز خود دولت آمریکا اتّفاق افتاد، آن وقت هم دولت دموکرات بر سر کار بود؛ چراغ سبز [نشان] دادند و این دولت قسیّالقلب و سنگدل و ظالم عرب متأسّفانه با مردم یمن دارد این جور رفتار میکند. خب این واقعیّت قضیّه است. حالا یمنیها که البتّه مردم خیلی بااستعدادی‌اند -مردم یمن بسیار بااستعدادند- توانستهاند با استفاده از برخی از پدیدهها برای خودشان وسایل دفاعی به وجود بیاورند -یا تهیّه کنند، یا خودشان بسازند- و به این بمبارانهای شش‌ساله جواب بدهند، به مجرّد اینکه از طرف یمنیها یک کاری انجام میگیرد، فریاد تبلیغات اینها بلند میشود که «آقا حمله شد، آقا ترور شد»! همهی آنها میگویند، سازمان ملل هم میگوید، که واقعاً زشتیِ کار سازمان ملل در این زمینه از کار آمریکا بدتر است. خب آمریکا یک دولت مستکبر ظالم است، سازمان ملل چرا؟ آن [دولت] را به خاطر شش سال بمباران محکوم نمیکنند [امّا] این را برای خاطر اینکه در مواقعی از خودش دفاع کرده و این دفاع کارگر شده، ملامت میکنند و همه روی او میریزند و حمله میکنند. این یک نمونه از دروغ‌گویی.

یا بزرگ‌ترین زرّادخانه‌ی اتمی دنیا در آمریکا است؛ بزرگ‌ترین زرّادخانه‌ی اتمی! حالا شاید هزارها -من نمیدانم- بمب اتم اینها در انبارهایشان دارند و این را به کار هم بردند، یعنی تنها دولتی که بمب اتم را تا حالا به کار برده، دولت آمریکا است. آمریکا ۲۲۰ هزار نفر را در یک ساعت، در یک روز قتل‌عام کرده؛(۲۶) این [کار] را این جوری کردند، آن وقت فریاد میزنند که ما ضدّ توسعه‌ی سلاحهای اتمی هستیم! یعنی این جوری است دیگر؛ مدّعی‌اند که ما مخالف سلاح کشتار جمعی هستیم! دروغ میگویند؛ بدترین و خطرناک‌ترین سلاح کشتار جمعی دست آنها است؛ آن را به کار هم برده‌اند، استفاده هم کرده‌اند، در عین حال میگویند ما مخالف سلاحهای کشتار جمعی هستیم.

آمریکا از مجرمی که مخالف خودش را با ارّه تکّه‌تکّه میکند -دیگر همه‌ی دنیا فهمیدند؛ سعودی‌ها یک مخالف را با یک شکلی گیر انداختند و با ارّه تکّهتکّهاش کردند(۲۷)- حمایت میکند و بعد میگوید که من طرف‌دار حقوق بشرم؛ یعنی وارونه‌نماییِ حقیقت تا این حد، با این شکل! داعش را خود آمریکا ایجاد کرد -این را دیگر خود آمریکایی‌ها اعتراف کردند، ما نمیگوییم؛ هم آن که ایجاد کرده بود گفت، هم آن که رقیب او بود، در مقام حمله‌ی به او گفت؛ همه‌ی آنها گفتند و اعتراف کردند که داعش را آمریکا ایجاد کرده- آن وقت به بهانه‌ی وجود داعش، در عراق، در سوریه پایگاه نظامی درست میکنند که ما میخواهیم با داعش مخالفت کنیم! و امکانات رسانه‌ای مدرن در اختیار داعش میگذارند، پول در اختیارش میگذارند، اجازه میدهند که نفت سوریه را از بین ببرند و ببرند و بفروشند و سودش را استفاده کنند، در عین حال هم میگویند ما داریم با داعش مبارزه میکنیم؛ این کارهایی است که اینها میکنند؛ خلاف واقع ‌نمایی.

از حضور ایران در منطقه با بغض و کینه یاد میکنند که چرا ایران در منطقه حضور دارد؛ یعنی چرا ایران در سوریه، در عراق، در بعضی جاها حضور دارد؛ در حالی که حضور ما حضور نظامی نیست؛ و آنجایی که نظامی‌های ما هم بودند، حضور مستشاری بوده؛ یک جاهایی هم که اصلاً نظامی‌ها حضور ندارند، صرفاً حضور سیاسی است، این را با کینه و به عنوان یک مشکل بزرگ که موجب بی‌ثباتی و مانند اینها است میگویند، در حالی که منطقه، منطقه‌ی ما است و هر جا هم ما وارد شدیم، برای دفاع از دولت قانونی آنجا وارد شدیم؛ چه در عراق، چه در سوریه، هدف ما دفاع از دولت قانونی بوده و با رضایت و خواست خود آن دولتها وارد شدیم؛ این را این جوری بزرگ میکنند، در حالی که خودشان ظالمانه، بدون اجازه وارد سوریه میشوند، یک منطقه‌ای را اشغال میکنند، پایگاه نظامی درست میکنند یا در عراق چندین پایگاه نظامی درست میکنند. وارونه‌نمایی حقیقت جزو کارهای اینها است؛ و در همه‌ی زمینه‌ها این جوری است. و البتّه حتماً بایستی آمریکایی‌ها عراق را تخلیه کنند که خواست خود عراقی‌ها و قانون آنها است؛ سوریه را حتماً بایستی زودتر تخلیه کنند؛ هر چه زودتر. بنابراین این کار آنها است.

وظایف ما در قبال انقلاب اسلامی
 ما باید بدانیم با این بار سنگین امانتی که انقلاب اسلامی بر دوش ما، بر دوش ملّت ایران گذاشته و راه سعادتی که جلوی آنها باز کرده، ما وظایفی داریم؛ از جمله‌ی این وظایف، همین تواصی به حق و به صبر، و شناخت دشمن و ایستادگی در مقابل دشمن، و تسلیم نشدن در مقابل دشمن و اعتماد نکردن به این دشمن غدّار است. این عرض امروز ما.

لزوم تکریم همگان نسبت به مجاهدات کادر درمان
 در آخر فقط یک جمله مجدّداً درباره‌ی مسائل این همه‌گیری بیماری عرض بکنم. سال به پایان رسید و تلاش و مجاهدت مجموعه‌ی درمانی کشور در مقابل بلای کرونا یک سال و بیشتر از یک سال شد، و لازم است هم بنده و هم آحاد مردم، سپاس قلبی خودمان را به این مجموعه ابراز کنیم؛ آنها را دعا میکنیم و از آنها متشکّریم و سفارش میکنم که همه دفاع کنند.

امیدواریم که ان‌شاءالله خدای متعال توجّهاتش را و رحمتش را و فضلش را شامل حال ملّت کند، برای عید مبعث خدای متعال عیدی مبارکی را ان‌شاءالله به ملّت ایران و به همه‌ی مؤمنین عالم و به امّت اسلامی عطا کند و همه‌ی ما را توفیق بدهد که بتوانیم به وظایفمان عمل کنیم و رضای حضرت ولیّ‌عصر (ارواحنا فداه) و دعای آن بزرگوار را شامل حال ما کند و روح مطهّر امام بزرگوار و ارواح مطهّره‌ی شهدای بزرگوار را ان‌شاء‌الله از ما راضی و خشنود کند.

والسّلام علیکم و رحمة‌الله و برکاته
 

۱) این دیدار به صورت گفتگوی زنده‌ی تلویزیونی برگزار شد.
۲) سوره‌ی نحل، بخشی از آیه‌ی ۳۶؛ «و در حقیقت، در میان هر امّتی فرستاده‌ای برانگیختیم [تا بگوید:] "خدا را بپرستید و از طاغوت [فریبگر] بپرهیزید." ...»
۳) از جمله سوره‌ی اعراف، آیه‌ی ۶۵؛ «... ای قوم من، خدا را بپرستید که برای شما معبودی جز او نیست‌ ...»
۴) سورهی حدید، بخشی از آیهی۲۵؛ «... تا مردم به انصاف برخیزند...»
۵) سورهی نحل، بخشی از آیهی ۹۷؛ «... قطعاً او را با زندگی پاکیزه‌ای، حیاتِ [حقیقی] بخشیم ...»
۶) سوره‌ی بقره، بخشی از آیه‌ی ۲۱۳؛ «... پس خداوند پیامبران را نویدآور و بیم‌دهنده برانگیخت ، و با آنان ، کتاب [ خود ] را بحق فرو فرستاد ، تا میان مردم در آنچه با هم اختلاف داشتند داوری کند ...»
۷) سوره‌ی مائده، بخشی از آیه‌ی ۴۷؛ «و اهل انجیل باید به آنچه خدا در آن نازل کرده داوری کنند ...»
۸) سوره‌ی مائده، بخشی از آیه‌ی ۴۴؛ «... آنان خود کافرانند»
۹) سوره‌ی مائده، بخشی از آیه‌ی ۴۵؛ «... آنان خود ستمگرانند»
۱۰) سوره‌ی مائده، بخشی از آیه‌ی ۴۷؛ «... آنان خود نافرمانند»
۱۱) سوره‌ی بقره، بخشی از آیه‌ی ۲۴۶؛ «آنگاه که به پیامبری از خود گفتند: "پادشاهی برای ما بگمار تا در راه خدا پیکار کنیم"»
۱۲) سوره‌ی بقره، بخشی از آیه‌ی ۲۴۷؛ «پیامبرشان به آنان گفت: "در حقیقت خداوند طالوت را بر شما به پادشاهی گماشته است."»
۱۳) سوره‌ی فرقان، بخشی از آیه‌ی ۳۱
۱۴) سوره‌ی انعام، بخشی از آیه‌ی ۱۱۲؛ «و بدین گونه برای هر پیامبری دشمنی از شیطانهای انس و جن برگماشتیم. بعضی از آنها به بعضی، برای فریب [یکدیگر]، سخنان آراسته القا میکنند ...»
۱۵) نهج‌البلاغه، خطبه‌‌‌‌ی ۱ (با اندکی تفاوت)
۱۶) نهج‌البلاغه، خطبه ۱۰۸ (با اندکی تفاوت)
۱۷) سوره‌ی فرقان، بخشی از آیه‌ی ۳۱؛ «... برای هر پیامبری دشمنی از گناهکاران قرار دادیم ...»
۱۸) سوره‌ی احزاب، بخشی از آیه‌ی ۲۲؛ «... این همان است که خدا و فرستاده‌اش به ما وعده دادند و خدا و فرستاده‌اش راست گفتند ...»
۱۹) سوره‌ی ممتحنه، آیه‌ی ۸
۲۰) سوره‌ی ممتحنه، بخشی از آیه‌ی ۹؛ «فقط خدا شما را از دوستی با کسانی باز میدارد که در [کار] دین با شما جنگ کرده و شما را از خانه‌هایتان بیرون رانده و در بیرون‌راندنتان با یکدیگر همپشتی کرده‌اند...»
۲۱) از جمله، بیانات در دیدار کارگزاران نظام (۱۳۸۲/۸/۱۱)
۲۲) سوره‌ی ممتحنه، بخشی از آیه‌ی ۱
۲۳) سوره‌ی انفال، بخشی از آیه‌ی ۶۰؛ «و هر چه در توان دارید از نیرو و اسبهای آماده بسیج کنید، تا با این [تدارکات]، دشمن خدا و دشمن خودتان را بترسانید ...»
۲۴) سوره‌ی عصر، آیات ۲و۳؛ «واقعا انسان دستخوشِ زیان است؛ مگر کسانی که گرویده و کارهای شایسته کرده و همدیگر را به حقّ سفارش و به شکیبایی توصیه کرده‌اند.»
۲۵)  از جمله، بیانات در دیدار جمعی از دانشجویان و نخبگان علمی کشور (۱۳۸۸/۶/۴)
۲۶) اشاره به بمباران اتمی هیروشیما و ناکازاکی توسّط آمریکا در سال ۱۹۴۵ میلادی
۲۷) اشاره به قتل جمال خاشقچی، روزنامه‌نگار منتقد سعودی در سفارت عربستان در ترکیه