emamian
بیانات در پایان مراسم روضه به مناسبت شهادت امام علی النقی الهادی علیهالسلام
در روز شهادت امام هادی (علیه السّلام)
بسم الله الرّحمن الرّحیم
... در هیچ دورهای ــ از دورهی امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) تا آخر ــ در سرتاسر دنیای اسلام، شیعه به قدر دورهی حضرت جواد و حضرت هادی و حضرت عسکری، نه از لحاظ کمّیّت، نه از لحاظ کیفیّت، گسترش نداشته؛ [این گسترش،] کار این سه بزرگوار است. بغداد در دورهی حضرت هادی و حضرت جواد اصلاً مرکز شیعه است. فضلبنشاذان میگوید من اوّل که وارد بغداد شدم، داخل این مسجد پُر بود از محدّثین شیعه که حلقههای روایتی داشتند و [روایت] نقل میکردند؛ یعنی یک چنین وضعی بود؛ بغداد یک جور، کوفه یک جور. این بزرگوارها تلاش خیلی زیادی کردند.
به خاطر همین گسترش هم بوده که نیاز به این وجود داشته که معارف شیعی از زبان این بزرگوارها گسترش پیدا کند. این کار را هم حضرت هادی (علیه السّلام) انجام دادند؛ هم با زیارت جامعه که خب فوقالعاده است، هم با زیارت امیرالمؤمنین در روز غدیر؛ شما نگاه کنید در این زیارت که دربارهی فضایل امیرالمؤمنین است، چقدر از آیات قرآن استفاده شده! این حضور ذهن، این تسلّط بر مطلب، این ارائهی حقایق با این شکل، جز از امام هادی (علیه السّلام)، [جز] از امام، از کس دیگری اصلاً برنمیآید؛ این [کار] را این بزرگوارها انجام دادند. اگر تلاش حضرت هادی (علیه السّلام) نبود، ما امروز زیارت جامعه را نداشتیم و آن معارف منحصربهفردی که در این زیارت وجود دارد، در اختیار شیعه نبود.
بعضی تاریخ خواندهاند، [امّا] حدیث نخواندهاند و از کلمات ائمّه در این روایات مطّلع نیستند؛ عیب بزرگ کار اینها این است. تاریخ ائمّه را هم بیش از همه، از درون خود این احادیث میشود فهمید که در زندگی اینها، در جابهجایی اینها، در اعلام وصایت اینها، در هر کدامشان چه اتّفاقی افتاده. خود همین اعلام وصایت حضرت هادی یک داستان عجیبی دارد که لابد در کافی ملاحظه کردهاید که احمد بن محمّد بن عیسیٰ آنجا نقش دارد و کار دارد و حرف دارد و بحث به مباهله میکشد و مانند اینها. اینها خیلی مهم است.
در تاریخنگاری ما، در کتابنویسی ما، حتّی در منبرهای ما، از این سه بزرگوار خیلی کم یاد میشود و تحقیق میشود و کار میشود. خیلی بجا است اگر چنانچه کسانی در زمینهی زندگی این سه بزرگوار کار کنند، تحقیق کنند، بنویسند. البتّه یک کتاب رمانی من اخیراً دیدم که معجزهی حضرت جواد را آنجا آورده بود؛ هست، [امّا] کم است؛ بیشتر از این باید بنویسند و کارهای هنری باید بکنند انشاءالله.
بیانات در مراسم پنجمین سالگرد شهادت سپهبد حاج قاسم سلیمانی
و الحمد لله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا و نبیّنا ابیالقاسم المصطفی محمّد و علی آله الاطیبین الاطهرین المنتجبین سیّما بقیّة الله فی الارضین.
خیلی خوش آمدید برادران عزیز، خواهران عزیز. ما در آستانهی ماه رجب قرار داریم؛ ماه دعا، ماه عبادت، ماه توسّل الیالله. از فرصت این ماه استفاده کنیم، دلهایمان را، جانهایمان را، نیّتهایمان را وصل کنیم به دریای بیکرانهی رحمت الهی. کارها دست خدا است؛ از خدا همّت بخواهیم، از خدا توان بخواهیم، از خدا توفیق بندگی بخواهیم. دعاهای ماه رجب سرشار است از مضامین و مفاهیم بلند و معارف عالی الهی و اسلامی. از خدا طلب عافیت کنید، طلب توفیق کنید، طلب نصرت کنید.
جلسهی امروز ما به مناسبت سالگرد شهادت شهید عزیز ما شهید سلیمانی و سالگرد شهادت جمع زائران مرقد شهید سلیمانی در سال گذشته است، که بعضی از خانوادهها اینجا حضور دارند؛ جمعی از برادران و خواهران لبنانی هم ــ چه از آسیبدیدگان حوادث لبنان و چه غیر آنها ــ در این جمع هستند. جمع شهادت است، جمع اخلاص است. فضای حسینیّه با حضور شماها، با حضور این جمعهای نورانی، نورانیّت میگیرد.
خدای متعال نشان داد که عزّت دست او است. این عزّت است دیگر؛ اینکه مردم از راههای دور، گاهی از کشورهای دیگر، سر سالگرد شهادت سلیمانی راه بیفتند برای اینکه به مقبرهی او، به مرقد او برسند، مرقد او را زیارت کنند، برایش فاتحه بخوانند، این عزّت نیست؟ عزّت این است. وقتی برای خدا کار میکنید، خدا هم اینجور جواب میدهد. [البتّه] این در دنیا است؛ حالا مقامات او در عالم رحمت الهی و نعمت الهی برای ما قابل تصوّر هم نیست، امّا پاداش دنیویاش این است که ملاحظه میکنید: این مرقد او است که هزاران نفر راه میافتند میروند مرقد او را زیارت کنند. این عزّت را خدا میدهد؛ وقتی بااخلاص کار کردیم، خدا هم اینجور جواب میدهد. بعضیها برای عزّت دنبال ابزار و وسیلههای غلط حرکت میکنند.
در قرآن میفرماید: اَ یَبتَغونَ عِندَهُمُ العِزَّة؛ میروند سراغ کفّار، میروند سراغ افراد منافق برای اینکه عزّت به دست بیاورند؟ فَاِنَّ العِزَّةَ لِلّهِ جَمیعاً؛(۲) عزّت دست خدا است، مال خدا است، در اختیار خدا است. این آیه از سورهی نساء بود. آیهی دیگر در سورهی فاطر: مَن کانَ یُریدُ العِزَّةَ فَلِلّهِ العِزَّةُ جَمیعاً؛(۳) عزّت دست خدا است. اینها را باید فهمید، باید در سبک زندگی و جهت زندگی این دانستهها را، این معرفتها را تأثیر داد، داخل کرد. بدانیم اگر دنبال عزّت هستیم، عزّت کجا است، معدن عزّت کجا است.
چند نکته عرض میکنم؛ یک نکته دربارهی شهید سلیمانی است. خب دربارهی شهید سلیمانی خیلی حرف زده شد، صحبت شد؛ از خصوصیّات او، از حالات او کتابها نوشته شد، آثار هنری تولید شد؛ گویندگان خیلی گفتهاند. بنده هم مطالبی قبلاً مکرّراً عرض کردهام.(۴) امروز چند مطلب کوتاه را عرض میکنم راجع به شهید سلیمانی برای اینکه یاد بگیریم؛ یاد بکنیم برای اینکه ما هم در این جهت حرکت کنیم.
مطلب اوّل اینکه از اوایل دههی ۸۰ که شرارتهای نظامی آمریکا در منطقهی ما ــ در افغانستان، در عراق ــ شروع شد و رسماً آمریکا وارد میدان شد و حقیقتاً شرارت کرد، از همان اوّل کار شهید سلیمانی وارد میدان شد؛ به خطر نیندیشید، به ابّهت دشمن فکر نکرد. البتّه هدف اصلی آنها ایران بود؛ حملهی به افغانستان در شرق ایران، حملهی به عراق در غرب ایران، هر کدام با یک بهانهای. صورت قضیّه این بود [امّا] باطن قضیّه این بود که ایران اسلامی و ملّت ایران از دو طرف محاصره بشوند؛ هدف این بود. وقتی آن دو حمله خنثی شد، طبعاً دشمن به نتیجه نرسید. شهید سلیمانی از همان اوّل وارد میدان شد. نقش این مرد شریف و صادق در این جهاد یک نقش بیبدیلی است. خودش که نه میگفت، نه مینوشت؛ گمان هم نمیکنم کس دیگری این خصوصیّات و این ریزهکاریها را توانسته باشد بنویسد تا بماند که این یکی از چیزهای مایهی تأسّف است. البتّه معلومات زیاد است؛ در این زمینه اطّلاعاتی که پیش ما و پیش دیگران هست، خیلی است امّا باید اینها در معارفِ سیاسی کشور ما بماند؛ اینها باید سند بشود تا نسلهای بعد بفهمند.
از همان اوّل که نیروهای خارجی به شهرهای عراق ــ به نجف، به کربلا، به کاظمین، بغداد و جاهای دیگر ــ حمله کرده بودند، یک جمع معدودی از جوانها، یک عدّهای از جوانها در نجف، در صحن مطهّر امیرالمؤمنین سنگر گرفته بودند بیپناه، که نه سلاح درستی [داشتند]، نه حتّی غذای درستی. سلیمانی از اینجا احساس تکلیف کرد، شروع کرد با اینها ارتباط برقرار کردن و کمکشان کرد؛ نجاتشان داد. البتّه در آن وقت، یک حرکت خیلی خوب و بسیار مؤثّری هم مرجعیّت کرد که آن هم فوقالعادّه مهم بود، مؤثّر بود [امّا] اوّل سلیمانی وارد میدان شد. آمریکاییها به عراق نیامده بودند که صدّام را بردارند و خودشان هم بروند؛ آمده بودند صدّام را بردارند، خودشان به جای او بنشینند. اوّل یک حاکم نظامی را، یک ژنرال نظامی(۵) را بر عراق حاکم کردند؛ بعد دیدند این [کار] خیلی زشت است، او را برداشتند و یک فرد سیاسی به نام برمر(۶) را گذاشتند. آن کسی که موجب شد که این شخص دوّم برداشته بشود و در یک فرایند سخت و پیچیده و طولانی، عراق به دست خود عراقیها بیفتد و خودشان حاکمان خودشان را انتخاب کنند، در آن نقطهی اصلی، شهید سلیمانی بود، با کارهایی که کرد. یک جنگ ترکیبی راه انداخت؛ جنگ فرهنگی، جنگ نظامی، جنگ تبلیغاتی، جنگ سیاسی. اینها را حاج قاسم انجام داد؛ این، مال آن وقت.
بعد از مدّتی، نوبت داعش رسید؛ آمریکاییها بعد از آنکه دیدند در عراق و بقیّهی جاها در آن ناحیه، به صرفهشان نیست که مستقیم دخالت کنند، داعش را به وجود آوردند. این را دیگر خود آمریکاییها هم اعتراف کردند که داعش را آنها به وجود آوردند. آن کسی که وارد میدان شد و در مقابل داعش ایستاد، باز شهید سلیمانی بود، که حالا یک نکتهای را در این زمینه بعداً عرض خواهم کرد. جوانهای عراقی درخشیدند؛ جوانهای عراقی به معنای واقعی کلمه در این قضیّه درخشیدند لکن نقش شهید سلیمانی نقشی حیاتی بود؛ اگر او نبود، نمیشد. یعنی یک آدمی که در یک حادثهی مهمّ منطقهای که حیات و ممات منطقه بستهی به او بود، اینجور با ابتکار عمل، با شهامت، با قدرت وارد میدان بشود و جان خودش را کف دستش بگیرد. در این چند سال حوادث عجیبی اتّفاق افتاد، در این مقابلههایی که گفته شد. این یک مطلب.
مطلب دوّم اینکه راهبرد همیشگی شهید سلیمانی در این فعّالیّتهای جهادیاش عبارت بود از اینکه جبههی مقاومت را احیا کند؛ یعنی چه؟ یعنی از ظرفیّتها و جوانهای آمادهبهکار خود آن کشورها استفاده کند که این کار را به بهترین وجهی انجام داد. هر جا که وارد میشد ــ عراق یک جور، سوریه یک جور، لبنان یک جور ــ نیروهای میهنی هر کشور را، نیروهای خود آن محل را که آمادهبهکار بودند، بسیج میکرد. خب در عراق مثلاً مرجعیّت فتوا داد یا حکم کرد که مردم و جوانها باید بیایند در مقابل داعش بِایستند؛ خیلی خب، هزاران جوان عازم شدند، امّا هزاران جوان بدون سازماندهی، بدون سلاح، بدون آموزش، چه کار میتوانند بکنند؟ چه کسی اینها را سازماندهی کرد؟ چه کسی به اینها سلاح داد؟ چه کسی آنها را آموزشهای کوتاهمدّت داد؟ شهید سلیمانی با همکاری دوستان عراقی، [از جمله] شهید ابومهدی ــ شهید ابومهدی را دستکم نگیرید؛ مرد خیلی بزرگی بود، انسان خیلی باارزشی بود در کنار شهید سلیمانی ــ و دیگرانی که بحمدالله بعضیشان زنده هستند، بعضی هم به شهادت رسیدند. این نیروها را شهید سلیمانی کشید وسط میدان؛ این هم یکی از خصوصیّات این شهید بود. اینها درس است؛ یعنی از ظرفیّتهای موجودِ برای کار بزرگ، بهترین استفاده را کردن، بلد بودن این کار و همّت گماشتن بر این کار؛ این کار شهید سلیمانی بود.
مطلب دیگری که در مورد شهید باید عرض بکنم این است که در همهی مراحل این مبارزهی بزرگی که این برادر عزیز ما و رفیق صمیمی عزیز ما داشت، دفاع از حریمهای مقدّس برای او یک اصل بود؛ از عتبات عالیات باید دفاع میکرد، از زینبیّه باید دفاع میکرد، از مرقدهای صحابهی امیرالمؤمنین ــ که عدّهایشان در شام و عدّهای در عراق مدفون هستند ــ باید دفاع میکرد، از مسجدالاقصیٰ باید دفاع میکرد که مسجدالاقصیٰ حرم بزرگ عالم اسلام است؛ برای همین هم بود که آن رهبر فلسطینی، اینجا در سخنرانی پیش از نماز، شهید سلیمانی را گفت «شهیدالقدس»؛(۷) از آن حرم دفاع میکرد. ایران را هم حرم اطلاق میکرد، از ایران هم به عنوان حرم دفاع میکرد. ببینید! این منطق دفاع از حریمهای مقدّس، از حرمهای مقدّس، یک منطق بسیار مهم است. این هم یک خصوصیّت این بزرگوار.
یک خصوصیّت دیگر [اینکه] نگاه شهید سلیمانی به مسائل کشور یک نگاه بسته و محدود نبود؛ این خیلی مهم است. مسائل کشور را با دیدگاه جهانی و بینالمللی نگاه میکرد و میسنجید؛ یعنی چه؟ یعنی معتقد بود که هر حادثهی مهمّی که در منطقه بلکه در جهان اتّفاق بیفتد، یک انعکاسی در داخل کشور دارد و در مسائل کشور تأثیر میگذارد. در مسائل کشور، آن مقداری که به او مربوط بود ــ یک چیزهایی به ایشان مربوط نبود؛ مسائل اقتصادی به شهید سلیمانی مربوط نبود ــ تأثیر حوادث جهانی را میدید، میشناخت، محاسبه میکرد و به سراغ آنها میرفت. خطر را از بیرون از مرزها تشخیص میداد و به فکر علاج بود. این همان تعلیم اسلام است که انسان خطر را از پیش تشخیص بدهد. امیرالمؤمنین فرمود که من با لالایی دشمن بیخیال نمیشوم و خوابم نمیبرد.(۸) ایشان اینجوری بود؛ این هم یک خصوصیّتی از خصوصیّات [ایشان]. اینها، بعضی از خصوصیّات این شهید عزیز [است].
خب، این خصوصیّات در شهید سلیمانی بود امّا نه به عنوان یک شخص. شهید سلیمانی، به عنوان شخص خودش، به عنوان یک انسان، در درجهی بعد مطرح است؛ آنچه مطرح است به عنوان عضو یک مکتب، راهرو یک راه به سمت یک هدف، مطرح است. این خصوصیّات را شهید سلیمانی به عنوان یک مکتب، دارا بود و دنبال میکرد و احساس وظیفه میکرد که حالا به آن میگوییم «مکتب سلیمانی» [که همان] مکتب اسلام است، مکتب قرآن است و او به این مکتب پایبند بود و به آن عمل میکرد. شد شاخص، شد محور، شد مرکز. ما هم اگر همان ایمان را، همان عمل را، همان عمل صالح را داشته باشیم، میشویم سلیمانی. هر کدام از ما هم دارای همین پایبندی به این راه باشیم، ما هم مشمول همان لطف الهی میشویم. خب این نکتهی اوّل بود راجع به شهید سلیمانی.
نکتهی بعدی دربارهی مسئلهی «دفاع از حرم» است. «دفاع از حرم» یک عنوانی است که در ایران، در بین مردم ما و جامعهی ما، آنچنان جا افتاد که بهترین جانهای ما آماده شدند که بروند خودشان را برای آن فدا کنند؛ خونهای پاکی ریخته شد، جانهای عزیزی در این راه برای دفاع از حرم داده شد. یک عدّهای ــ حالا من تعبیر بد نمیخواهم بکنم ــ از روی عدم تحلیل درست، عدم فهم درست، عدم شناخت لازم از مسائل، تصوّر میکنند و به زبان میآورند و شاید ترویج میکنند که با حوادث اخیر منطقه، خونهایی که در راه دفاع از حرم ریخته شد، هدر رفت! این خطای بزرگ و این اشتباه بزرگ را اینها میکنند. خونها هدر نرفت.
اگر این جانها نمیرفتند، این مبارزه انجام نمیگرفت، این حاج قاسم سلیمانی در کوهها و بیابانهای این منطقه با آن شهامت حرکت نمیکرد و [مدافعان را] دنبال خودش نمیکشاند، امروز از این اعتاب مقدّسه خبری نبود؛ این را مطمئن باشید. نهفقط از زینبیّه خبری نبود، از کربلا هم خبری نبود، از نجف هم خبری نبود. دلیلش؟ سامرّا؛ در مورد سامرّا یک مقدار غفلت شد، شما دیدید که گنبد عسکریّین (علیهما السّلام) را ویران کردند، ضریحشان را شکستند؛ چه کسانی؟ همان تکفیریها، با کمک آمریکاییها. همهجا همینجور میشد؛ اگر چنانچه این دفاع انجام نمیگرفت، سرنوشت این اعتاب مقدّس، این قبلههای دل مردم مسلمان، سرنوشت همان گنبد تخریبشدهی عسکریّین (علیهما السّلام) میشد. اینها رفتند تلاش کردند، کار کردند، جلوی دشمن را گرفتند، توی دهن دشمن زدند، توانستند از یک حقیقت بزرگ دفاع کنند. این حقیقت بزرگ فقط هم مکان مقدّس نیست؛ صاحب مکان است، مکتب آن امام بزرگوار است.
این را هم ما بدانیم که اساساً در فرهنگ قرآنی، هر خونی که در راه خدا ریخته بشود، بجا ریخته شده، هدر نمیرود؛ هیچ خونی هدر نمیرود؛ حتّی اگر چنانچه پیروزی حاصل نشود، خونی که ریخته شد، هدر نمیرود. خون جناب حمزه در اُحد ریخته شد؛ هدر رفت؟ نه. بالاتر از همه، خون سیّدالشّهدا (سلام الله علیه) در کربلا ریخته شد؛ هدر رفت؟ نه. خونی که در راه حق ریخته میشود هدر نمیرود. قرآن هم ناطق به این معنا است؛ قرآن میفرماید: وَ مَن یُقاتِل فی سَبیلِ اللَهِ فَیُقتَل اَو یَغلِب فَسَوفَ نُؤتیهِ اَجرًا عَظیمًا.(۹) فرق نمیکند؛ چه پیروز بشوید، چه کشته بشوید، شکست بخورید، پیروز نشوید، نفْس این حرکت پیش خدا ارزش دارد؛ این جهاد پیش خدای متعال ارزش دارد، اهمّیّت دارد. و البتّه پیروزی هم قطعی است. حالا به این جولهی باطل نگاه نکنید؛ بدانید اینهایی که امروز جَوَلان میدهند، یک روز زیر پای مؤمنین لگدمال خواهند شد.
نکتهی بعدی یک نکتهی مربوط به انقلاب است، مربوط به جمهوری اسلامی است. حوادث این چند سالی که شهید سلیمانی و یارانش و دوستانش در آن فعّال بودند و نمایان بودند، از جمله حوادث دفاع از حرم، نشان داد که انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی سرزنده است، باطراوت است، درخت ثمربخش است؛ تُؤتی اُکُلَها کُلَّ حینٍ بِاِذنِ رَبِّها؛(۱۰) این را نشان داد. جوان دههی ۸۰ و دههی ۹۰، مثل جوان دههی ۶۰، وارد میدان شد، مبارزه کرد، جان خودش را فدا کرد. همانطوری که در دههی ۶۰ بعضی از جوانها به پای پدرومادرشان میافتادند که اجازه بدهند بروند جبهه، در دههی ۸۰ و ۹۰، بعضی از جوانها، به پای پدر و مادر میافتادند. شهید حججی پای مادرش را میبوسید که اجازه بدهد برود جبهه، برود مبارزه کند، برود دفاع کند از حرم. این نشان میدهد که انقلاب سرزنده است. خیلی از تحرّکات اجتماعی در دنیا اتّفاق میافتد، اوّلش یک نشاط و سرزندگی و تحرّکی دارد، بعد به افسردگی تبدیل میشود و تمام میشود. جمهوری اسلامی بعد از چهل و چند سال امروز زنده است. امروز هم این جوان عزیز ما اینجا بلند شد و قطعاً میلیونها جوان اینجوری هستند که میگویند اگر چنانچه لازم باشد، نیاز باشد برای دفاع از اسلام در مقابل دشمن، حاضریم جانمان را فدا کنیم.
مدافعان حرم نشان دادند که پرچم مقاومت همچنان در اهتزاز است و دشمن در طول این سالها، با اینهمه سرمایهگذاریای که کرده و هزینهای که متحمّل شده، نتوانسته پرچم مقاومت را پایین بکشد؛ چه در لبنان، چه در فلسطین، چه در سوریه، چه در عراق و چه در ایران؛ نتوانسته و نخواهد توانست.
یک نکتهی مهمّی که من اینجا یادداشت کردم، این است که این ایستادگیها، این اقتدار ملّی در هر کشوری یک عواملی دارد؛ این عوامل را باید حفظ کرد. از اشتباهات بزرگ در بعضی از کشورها این است که عوامل ثبات و اقتدار را از عرصه و صحنه خارج میکنند. مجموعهی جوانهای مؤمنی که حاضرند جانشان را فدا کنند، اینها مهمترین عوامل اقتدار یک ملّتند؛ اینها را نباید از صحنه خارج کرد. این هم درس برای ما است. خب بحمدالله اینجا که تا حدود زیادی تأمین است، بعضی کشورهای دیگر هم بایست به این نکته توجّه کنند؛ باید بدانند که عوامل ثباتشان چه چیزهایی است؛ وقتی آنها را خارج میکنند، همین اتّفاق میافتد که در بعضی از کشورها در منطقه اتّفاق افتاد. عوامل ثبات را، عوامل اقتدار را بیرون میکنند، میشود سوریه، میشود هرجومرج، میشود تصرّف خاک سوریه به وسیلهی بیگانگان؛ آمریکا از یک طرف، رژیم صهیونی از یک طرف، بعضی کشورهای متعرّض دیگر از یک طرف وارد میشوند.
البتّه اینها نمیتوانند بمانند. سوریه متعلّق به مردم سوریه است. کسانی که به خاک مردم سوریه تعرّض کردند، یک روزی در مقابل قدرت جوانهای غیور سوری مجبور خواهند شد بروند عقب؛ بدون تردید، این اتّفاق خواهد افتاد. متجاوز بایستی از خاک متعلّق به یک ملّت، خودش خارج بشود، وَالّا خارجش میکنند. امروز آمریکاییها در سوریه پیدرپی پایگاه میسازند؛ حتماً و بدون تردید، این پایگاهها در زیر لگد جوانان سوری پایمال خواهد شد.
لبنان نماد مقاومت است. لبنان ضربه خورده، لکن خم نشده، به زانو درنیامده. دشمن ضربه میزند، امّا «فَاِنَّهُم یَألَمونَ کَما تَألَمون»؛(۱۱) خودش هم ضربه میخورد. و آن که در نهایت پیروز است، قدرت ایمان است و صاحبان ایمانند. لبنان نماد مقاومت است و پیروز خواهد شد؛ یمن هم نماد مقاومت است و پیروز خواهد شد. و انشاءالله دشمن و متجاوزین، در رأس همهی آنها آمریکای طمّاع و جنایتکار، مجبور خواهند شد دست از سر مردم منطقه و ملّتهای منطقه بردارند و با ذلّت از این منطقه انشاءالله خارج بشوند.
والسّلام علیکم و رحمة الله و برکاته
(۱ خانوادهی شهید سلیمانی، جمعی از خانوادههای شهدای مدافع حرم و شهدای مقاومت و حادثهی تروریستی گلزار شهدای کرمان در سال ۱۴۰۲، شهدای مراسم تشییع پیکر شهید سلیمانی در سال ۱۳۹۸ و شماری از خانوادههای مجروحان و شهدای حوادث اخیر لبنان در این دیدار حضور داشتند.
۳۶ راهکار طلایی برای خوشبختی ۳۶ راهکار طلایی برای خوشبختی
زندگی مشترک، هنری ظریف است که نیازمند مهارتهای ویژه است. با این راهکارهای ساده اما کاربردی، میتوانید معمار یک زندگی شیرین و پایدار باشید.
توصیههای تربیتی به مردها در منزل:
۱. در مقابل همسر خویش، گرفتاری های روزانه و حوادث تلخ و ناگوار زندگی را با اخم و چهره عبوس مطرح نکنید.
۲. هدیه، مهر و محبت را زیاد می کند؛ به مناسبت های مختلف برای همسر خود هدیه ای هرچند کوچک خریداری و با چهره ای شاد و خندان و با طیب خاطر به او تقدیم کنید.
۳. چنانچه کمبودی در منزل مشاهده می شود، با کمال محبت و خوش رویی تذکر دهید.
۴. در حضور همسر خود، به هیچ وجه از زنان دیگر تمجید نکنید و توانایی های آن ها را به رخ وی نکشید.
۵. به بستگان همسر خود، مانند: پدر و مادر و سایر اقوام وی احترام بگذارید و برای دعوت آنان به خانه خود قبل از همسر خود اقدام کنید.
۶. هرگز از معاشرت همسر خود با بستگان صالحش جلوگیری نکنید و در معاشرت و دید و بازدید با بستگان وی پیش قدم باشید.
۷. با بستگان خود نزد همسرتان درگوشی و نجوا نکنید.
۸. هیچ گاه همسر خود را به ویژه نزد بستگانش تحقیر نکنید؛ توهین و بی احترامی به همسر از صفا و صمیمیت در زندگی زناشویی می کاهد.
۹. هیچ گاه خود را برتر از همسر خود معرفی نکنید. سعی کنید «من» و «تو» در زندگی زناشویی نباشد کلمه «ما» زندگی را گرم و لذت بخش می کند.
۱۰. وقتی که همسر شما عصبانی است (به ویژه در ایام عادت زنانه) او را با مهر و محبت آرام کنید.
۱۱. برای رفتن به مهمانی و گردش سعی کنید همراه فرزندان و همسر خود باشید و پیشنهاد همسر خود را در این مورد به علت کار و خستگی رد نکنید.
۱۲. امتیازات اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و ... فامیل خود را در صورتی که با همسر شما فاصله اجتماعی و طبقاتی دارند مطرح نکنید.
۱۳. کارهای همسر خود، هرچند کوچک را تحسین کنید. تمجید و ستایش زن به علت روح لطیف و مهربانی که دارد کلید کامیابی در زندگی زناشویی است.
۱۴. در قبال همسر خود، در امور مختلف قدرت نمایی نکنید.
۱۵. زحمات و هزینه هایی را که برای پذیرای خویشاوندان همسر خود صرف می کنید، هیچگاه بر زبان نیاورید.
۱۶. همسر خود را در خانه محصور و محدود نکنید و وی را از دستیابی به شادی ها محروم نسازید.
۱۷. شادی و خنده های خود را در محل کار خود جا نگذارید و فراموش نکنید که همسر شما در خانه هم نیازمند شادی و خنده های شماست.
۱۸. کمک کردن در انجام کارهای منزل را فراموش نکنید و بدانید همان مقدار که شما در خارج از منزل خسته می شوید، زن هم در منزل از کارهای خانه خسته می شود و نیازمند مساعدت و قدردانی است.
توصیههای تربیتی به زنان در خانه:
۱. در کلیه موارد معیشت اعم از تملک، درآمد و ... از کلمه «ما» استفاده نمایید نه «من» و «تو»؛ زیرا پس از عقد، زندگی مشترک شروع شده و دیگر من و تو مطرح نیست.
۲. در مقابل همسر خود هر چند که حق با شما باشد، لجبازی و اصرار نکنید و از مخالفت و مشاجره با همسر خود بپرهیزید؛ زیرا محبت را از بین می برد.
۳. همسر خود را به خصوص در مقابل بستگانش تحقیر نکنید و از تعریف و تمجید بستگان خود در مقابل آنان پرهیز نمایید.
۴. چنانچه کمک هایی از طرف بستگان شما به همسرتان شده، آن ها را به رخ او نکشید.
۵. با دوستان و آشنایان همسرتان در معاشرت ها بیش از حد معمول گرم نگیرید.
۶. همسر خود را در معاشرت با اقوامش محدود نکنید.
۷. در رفت و آمد و معاشرت با بستگان شوهر خود پیش قدم باشید.
۸. به بستگان نزدیک همسر خود (مادر شوهر، پدر شوهر) برادر و خواهر شوهر و ...) بیش از خویشاوندان دیگر احترام بگذارید.
۹. زحماتی که برای پذیرایی خویشاوندان همسر خود متحمل شده اید به رخ وی نکشید.
۱۰. چنانچه در آمدی دارید و برای زندگی هزینه می کنید، آن را باز گو نکنید و در مصرف آن طبل جداگانه نزنید.
۱۱. از مردان دیگر نزد همسرتان تمجید نکنید، هیچ مردی را بر همسرتان ترجیح ندهید و در گفتار این موضوع را رعایت کنید؛ زیرا هر فردی توانمندی هایی خاص خود را دارد.
۱۲. برای انجام درخواست های خود با همسرتان با خشونت و آمرانه برخورد ننمایید.
۱۳. برای برآوردن نیازمندی های خود از نظر مادی و غیر مادی امکانات همسر خود را در نظر بگیرید و او را تحت فشار قرار ندهید.
۱۴. خود را برای همسرتان بیارایید و بهترین و تمیز ترین لباس خود را در مقابل وی بپوشید.
۱۵. در مقابل همسر خود با حالت افسرده و اخمو حاضر نشوید؛ او را در موقع ورود به خانه با لبخند و شاد و خندان استقبال کنید.
۱۶. پس از مراجعت همسر خود به خانه، کارهای خود را حتی الامکان کنار بگذارید و در حضور او بنشینید و با سخنان خوشایند و گرمی از او پذیرایی کنید.
۱۷. در مواقعی که همسرتان از نظر روحی آماده نیست، درخواست های خودرا مطرح نکنید.
۱۸. در موقع خروج از خانه او را بدرقه کرده و با گرمی از او خداحافظی کنید.
فرمول طلایی خداوند برای خانواده موفق
از منظر اسلام، خانواده بستری برای رشد عواطف متقابل و محبت است؛ جایی که خودخواهی رنگ میبازد و مودت الهی، فضایی آرام و سرشار از همدلی را برای اعضای آن به ارمغان میآورد.
وقتی دو نفر یک عمر را در کنار هم میگذرانند، احساسات و عواطف خاصی نسبت به یکدیگر ایجاد میشود که اساس آن بر محبت و مودت استوار است. اسلام بهطور خاص، تاکید دارد که بنیان زندگی خانوادگی بر مهر و آرامش باشد تا افراد در محیط خانواده احساس امنیت و رشد کنند.
وقتی انسان کسی را دوست می دارد، تلاش می کند تا مصالح او تأمین شود و در هر جا که عواطف متقابل وجود دارد، همه افراد، سعی در پیشرفت یکدیگر دارند. آن چه انسان را از این همدلی و همیاری باز می دارد، خودخواهی و خودمحوریِ افراد است که به اساس خانواده لطمه می زند و بنیاد آن را سست و متزلزل می سازد.
می توان گفت که خودخواهیِ انسان غالباً ریشه در عقده هایی دارد که قبل از تشکیل خانواده، در انسان به وجود آمده است. اما از دید اسلام، اساس زندگیِ خانوادگی، بر محبت است.
بر اساس این آیه، وقتی زن و مرد، عقد همسری بستند و قرار گذاشتند یک عمر با هم و در کنار هم زندگی کنند، به تدریج، عواطف خاص، نسبت به یکدیگر در آن دو به وجود می آید و رشد می کند.
پیدایش این گونه روابط عاطفی، در میان دو همسر، هم در تکوین و هم در تشریع، مورد نظر پروردگار متعال است. هدف خداوند این است که میان دو همسر، مودت و مهر و محبت برقرار باشد و در کنار هم احساس آرامش کنند.
بنابراین، اصل در زندگیِ خانوادگی، وجود فضایی آرام و محبت آمیز است و زن و شوهر باید سعی کنند که در محیط خانواده، میان اعضا، آرامش به وجود آید و روز به روز، عواطف و محبت شان به هم بیش تر شود.
منبع: آیت الله مصباح یزدی، اخلاق در قرآن، ج ۳، ص ۷۸
نعمتهایی که نمیبینیم
ابوهاشم جعفری گوید: در تنگنای سختی از زندگی گرفتار شدم. به حضور امام هادی علیهالسلام رفتم. وقتی در محضر او نشستم، فرمود: «ای اباهاشم درباره کدام نعمتی که خداوند به تو داده است میتوان شکرگزار او باشی؟».
من ساکت ماندم و ندانستم چه بگویم.
حضرت فرمود: «خداوند ایمان را روزی تو کرد و به وسیله آن بدنت را از آتش دوزخ مصون کرد و عافیت و سلامتی را نصیب تو گردانید و تو را بر اطاعتش یاری نمود و به تو قناعت بخشید و از اینکه خوار و بیآبرو گردی حفظ کرد.
ای اباهاشم من در آغاز این نعمتها را به تو یادآوری کردم چراکه گمان بردم میخواهی از آن کسی که آن نعمتها را به تو بخشیده است، شکایت کنی و من دستور دادم صد دینار به تو بپردازد آن را دریافت کن».
امالی صدوق؛ ص ۴۹۷، ح ۶۸۲
حکمت تلخیهای دنیا از نگاه امام هادی (ع)
امام هادی علیه السلام:
اِنَّ اللّه َجَعَلَ الدُّنیا دارَ بَلْوی وَالاْخِرَةَ دارَ عُقْبی وَجَـعَلَ بَـلوَی الدُّنیا لِثَـوابِ الاْخِـرَةِ سَبَبَا وَثَوابَ الاْخِرَةِ مِنْ بَلوَی الدُّنیا عِوَضا
خداوند، دنیا را جای گرفتاری قرار داده و آخــرت را سـرای پـاداش، گرفتاری دنیا را سبب ثواب آخرت قرار داده و ثـواب آخـرت را عـوض گرفتـاری دنـیا.
کلید روابط سالم در حدیث امام باقر (ع)
احترام به دیگران از ارکان اصلی ارتباطات انسانی است. هنگامی که ما به خوبیها و ویژگیهای مثبت دیگران توجه میکنیم و آنها را مورد تحسین قرار میدهیم، فضایی از محبت و همکاری ایجاد میشود. در این فضا، افراد احساس ارزشمندی و پذیرش میکنند و این منجر به تقویت روابط میان فردی و جامعه میگردد. در نتیجه، با تأکید بر نقاط قوت دیگران، میتوانیم به استعدادها و توانمندیهای آنان احترام بگذاریم و اوضاع بهتری را برای همه فراهم کنیم.
در زندگی روزمره، همواره در برابر چالشها و دشواریها قرار داریم. در این موقعیتها، درک و همدلی با یکدیگر اهمیت بسیاری دارد. اگر به دیگران به گونهای نگاه کنیم که دوست داریم خودمان مورد توجه قرار بگیریم، این میتواند جرقهای برای ایجاد تغییرات مثبت در محیط اطرافمان باشد. این شیوه تفکر، نه تنها میتواند به تقویت روابط دوستانه منجر شود، بلکه به ما کمک میکند تا با همدلی و صمیمیت بیشتری به یکدیگر کمک کنیم.
کلام مثبت دارای نیرویی مؤثر است که میتواند تغییرات سازندهای در زندگی افراد ایجاد کند. وقتی ما درباره دیگران به زبان خوبی صحبت میکنیم و ویژگیهای بارز آنها را بیان میکنیم، این کلام به آنها انگیزه میدهد و باعث تقویت عزت نفس آنها میشود. به همین ترتیب، با بیان کلمات و جملات مثبت، میتوانیم امید و شادابی را در جامعه رواج داده و به ارتقاء روحیه افراد کمک کنیم.
حضرت امام باقر علیه السلام به زیبایی به این معنا اشاره کرده، فرمود: «قُولُوا لِلنَّاسِ أَحْسَنَ مَا تُحِبُّونَ أَنْ يُقَالَ لَكُمْ»؛ یعنی «بهترین چیزی را که دوست دارید درباره شما بگویند، درباره مردم بگویید.» این بیان به این معناست که انسان به طور ذاتی علاقه دارد مورد توجه و تکریم قرار گیرد و لذا به این نسبت باید دیگران را با جملات زیبا مورد تکریم و احترام قرار داد. هر کلمهای که با نیت خوب و با محبت به دیگران میگوییم، میتواند جرقهای برای تغییرات مثبت باشد و به دیگران یادآوری کند که هر یک از ما چقدر نزد هم ارزشمند هستیم و میتوانیم برای هم مفید باشیم. اینگونه است که کلام نیکو نه تنها بر دیگران بلکه بر خود ما نیز تأثیرگذار خواهد بود و به یک چرخهی مثبت از محبت و احترام منجر میشود.
این رفتار علاوه بر اینکه باعث افزایش احساس خوشحالی در دیگران میشود، به ساختن جامعهای با روابط سالم و محبتآمیز کمک میکند و سبب زدوده شدن بسیاری از اختلالات روحی و روانی میشود و چرخۀ روابط سالم اجتماعی را در یک اجتماع مؤمنانه فعالتر میکند.
ماجرای شیعه شدن یک ناصبی توسط امام هادی (ع)
اهلبیت وحی علیهمالسلام تجلی کامل علم، ادب، و اخلاق در میان بشریت بودند. هر یک از آنان نه تنها در دانش و معرفت، بلکه در رفتار و گفتار، سرآمد زمان خود به شمار میرفتند. برخورداری از علمی الهی که از سرچشمه وحی نشأت گرفته بود، آنان را به منبعی غنی از حکمت و پاسخگویی به نیازهای فکری و معنوی انسانها تبدیل کرده بود. ادب و تواضع ایشان، حتی در برابر مخالفان، به گونهای بود که بسیاری از معاندان را متأثر کرده و آنان را به تأمل واداشته و در نهایت به سوی حقیقت جذب میکرد.
این اخلاق زیبا، همراه با صبر و گذشت در برابر آزارها، نشان از روح بلند و انسانیت برتر ایشان داشت. ایشان با صبوری، حکمت و مهرورزی حتی سختترین دلها را نرم کرده و زمینه هدایت بسیاری را فراهم میساختند. نمونههای تاریخی فراوانی وجود دارد که نشان میدهد چگونه معاندان پس از مواجهه با علم، ادب، و رفتار کریمانه اهلبیت علیهمالسلام، دلهایشان روشن شد و به حقانیت آنان ایمان آوردند.
نمونهای از این ماجراهای تاریخی را در سیرهی امام هادی علیهالسلام میخوانیم.
علی بن حسین مسعودی در کتاب خود به نام «اثباتالوصیة» نقل میکند حِمیَری از محمد بن سعید، یکی از موالیان فرزندان امام صادق علیهالسلام روایت کرده است که:
«عمر بن فرج مرخجی زمانی که پس از درگذشت امام جواد علیهالسلام برای حج به مدینه آمد، گروهی از مردم مدینه که مخالف و دشمن اهلبیت پیامبر صلیاللهعلیهوآله بودند را گرد هم آورد. او به آنان گفت: برای من مردی از اهل ادب، قرآن، و علم پیدا کنید که به اهل این خاندان (اهلبیت علیهمالسلام) علاقهای نداشته باشد، تا او را به این جوان (احتمالاً امام هادی علیهالسلام) بسپارم و مسئولیت آموزش او را بر عهدهاش بگذارم. همچنین دستور میدهم که از ارتباط رافضیانی که به این جوان مراجعه میکنند و با او ارتباط برقرار میکنند، جلوگیری کند.
آنان فردی را به او معرفی کردند که در ادب شهرت داشت، کنیهاش ابوعبدالله بود و به جُنَیدی معروف بود. او نزد مردم مدینه بهعنوان فردی اهل ادب و فهم شناخته میشد و دشمنی و کینهتوزی آشکار نسبت به اهلبیت علیهمالسلام داشت. عمر بن فرج، جُنَیدی را فراخوند و مقدار زیادی از مال حکومت را برای او تعیین کرد. او را از دستورات خود مطلع کرد و به او گفت که سلطان، شخصی مانند او را برای این مسئولیت برگزیده و مأمور کرده است تا مراقب این جوان (امام هادی علیهالسلام) باشد.
جنیدی موظف شد در قصر بصری به امام هادی علیهالسلام آموزش دهد. شبها درب را قفل میکرد و کلیدها را نزد خود نگه میداشت. این وضعیت مدتی ادامه یافت و ارتباط شیعیان با امام هادی علیهالسلام قطع شد؛ آنان نمیتوانستند از ایشان چیزی بشنوند یا نزد ایشان قرآن و علوم بیاموزند. سپس روزی، در روز جمعه، جُنَیدی را دیدم و به او سلام کردم و پرسیدم: این غلام هاشمی که به او آموزش میدهی، چه میگوید؟ او با ناراحتی از این که امام هادی علیهالسلام را "غلام" خطاب کردم، پاسخ داد: میگویی غلام؟ چرا نمیگویی شیخ هاشمی؟! تو را به خدا سوگند میدهم، آیا در مدینه کسی را داناتر از من میشناسی؟
گفتم: نه. جُنَیدی ادامه داد: «به خدا سوگند، وقتی بخشی از ادبیات را برای او ذکر میکنم و فکر میکنم در آن زیادهروی کردهام، او بابی از همان موضوع را به من بیان میکند که از او میآموزم. مردم گمان میکنند من به او آموزش میدهم، اما به خدا قسم که من از او یاد میگیرم.»
من سخن او را نادیده گرفتم، طوری که انگار چیزی نشنیدهام. مدتی بعد دوباره او را دیدم، به او سلام کردم و از حالش پرسیدم. سپس گفتم: «حال آن جوان هاشمی چگونه است؟» او گفت: «این حرفها را رها کن. به خدا سوگند، او بهترین انسان روی زمین و برترین آفریده خداوند است. گاهی اوقات قصد ورود دارد و من به او میگویم: کمی صبر کن تا 10 آیه خود را بخوانی. او میپرسد: کدام سوره را دوست داری که بخوانم؟ من از سورههای طولانی چیزی را نام میبرم که تصور نمیکنم به آن مسلط باشد، اما او آن را با قرائتی چنان زیبا و بینظیر میخواند که هرگز مشابهش را از کسی نشنیدهام. صدای او چنان دلنشین است که از مزامیر داود پیامبر علیهالسلام نیز خوشتر است و مثالزدنی است.» او افزود: «این جوان، پدرش در عراق درگذشت، در حالی که در کودکی در مدینه بین این کنیزهای سیاه بزرگ شد. پس این دانش را از کجا آموخته است؟» روزها و شبها گذشت تا این که بار دیگر او را دیدم و متوجه شدم که او به امامت این جوان اعتقاد پیدا کرده و حق را شناخته و به آن ایمان آورده است.»
این رفتار کریمانه و علم بیپایان امام هادی علیهالسلام، نه تنها معجزات فیزیکی، بلکه معجزات اخلاقی را نیز در تاریخ رقم زد. ایشان با درک عمیق از نیازهای روحی و فکری افراد که البته الهامگرفته از علم لدُنی ایشان بود، به گونهای با مردم برخورد میکرد که دلهای بسته و ذهنهای مخالف را به سوی حقیقت جذب میکرد. شیوههای تربیتی ایشان، همچون استفاده از علم و ادب برای اصلاح و هدایت افراد، تبدیل به ابزاری برای تغییر باورهای نادرست و هدایت قلبهای گمراه شد. این ویژگیها نه تنها در زمان خود، بلکه برای همیشه الگویی ماندگار از اخلاق اسلامی باقی گذاشت که حتی دشمنان اهلبیت علیهمالسلام را نیز به سمت حقیقت کشاند.
راز افزایش طول عمر در کلام امام هادی (ع)
آدابی که خداوند در قالب دین مبین اسلام و از طریق هادیان خویش به بشریت ارزانی بخشیده، به منزله راهنمایی الهی برای هدایت انسانها به سوی سعادت دنیا و آخرت است. این آداب، فراتر از دستورات ظاهری و اخلاقی، حامل حکمتهایی عمیق و پنهان هستند که با تأمل و عمل به آنها، انسان میتواند علاوه بر اصلاح سبک زندگی، به کمالات معنوی و انسانی دست یابد برای نمونه، رعایت آداب عبادات همچون نماز و روزه، علاوه بر تقویت ارتباط انسان با خداوند، موجب پاکی دل، تقویت اراده و ایجاد انسجام اجتماعی میشود. این دستورات، نه تنها نیازهای فردی و روحی انسان را برآورده میکنند، بلکه بستری برای تحقق نظم و عدالت در جامعه نیز فراهم میآورند.
از دیگر سو آداب اسلامی به گونهای طراحی شدهاند که در هر زمان و مکان، پاسخگوی نیازهای مختلف بشر باشند. این حکمتها در بطن احکام و دستوراتی نهفته است که ممکن است در نگاه اول ساده یا تکراری به نظر برسند، اما با تدبر و عمل به آنها، فوایدی عمیق و شگرف آشکار میشود. برای مثال، آداب مربوط به خوردن و آشامیدن همچون شکرگزاری و پرهیز از اسراف، علاوه بر اثرات معنوی، تأثیر مستقیمی بر سلامت جسم و روان انسان دارند. این آداب نشاندهنده نگرش جامع دین اسلام به زندگی انسانی است که با ارائه دستورات متعادل و حکیمانه، انسان را به سوی رشد، تعالی و رضایت خداوند سوق میدهد.
در میان آداب و دستورات دینی، صله رحم از جایگاه ویژهای برخوردار است و در احادیث اسلامی فواید بسیاری برای آن بیان شده است. صله رحم، به معنای حفظ ارتباط و پیوند با خویشاوندان، نه تنها موجب افزایش محبت و همبستگی در خانواده و جامعه میشود، بلکه بر اساس روایات، بر رزق و روزی انسان میافزاید و عمر را طولانی میکند. امام هادی علیه السلام در روایتی فرمود:
اِنَّ الرَّجُلَ لَیکُونَ قَدْ بَقِی مِنْ ثَلاثون سَنَهً فَیکُونَ وُصُولاً لِقَرابَته وُصُولاً لِرَحِمِهِ، فَیجْعَلُها الله ثَلاثه و ثلاثین سَنَهً، وَ إنَّهُ لَیکُونَ قَد بَقِی مِنْ أََجْلِهِِ ثَلاثٌ و ثلاثون سَنَهً فیکون عاقّاً لِقَرابَتِهِ قاطِعاً لِرَحِمِهِ، فَیجْعَلُها الله ثلاثَ سنینَ؛ یعنی چه بسا شخصی که مدت عمرش سی سال مقدّر شده باشد، اما به خاطر صله رحم و پیوند با خویشاوندانش، خداوند عمرش را به 33 سال برساند و چه بسا کسی که مدت عمرش 33سال مقدر شده باشد، اما به سبب آزردن خویشاوندان و قطع رحمش، خداوند عمرش را به سه سال برساند.
این حدیث بیانگر تأثیر اعمال انسان بر مقدرات اوست و تأکید دارد که رفتارهای نیکو، به ویژه صله رحم، میتواند موجب برکت در عمر و تغییر تقدیرات شود. همچنین هشدار میدهد که اعمال ناپسند مانند قطع رحم میتواند اثرات منفی بر زندگی فرد داشته باشد. این نگاه دین اسلام به سرنوشت انسان، اهمیت اخلاق و رفتار در تعامل با دیگران را برجسته میکند. افزون بر تمام این موارد، صله رحم رضایت خداوند را به همراه دارد و به عنوان یکی از معیارهای سنجش ایمان انسان معرفی شده است، زیرا نشاندهنده تعهد فرد به اصول اخلاقی و اجتماعی دین اسلام است.
دعوت رهبر انقلاب به تحقیق و نوشتن درباره امام جواد، امام هادی و امام عسکری(ع)
رهبر انقلاب اسلامی ظهر امروز (شنبه ۱۵ دیماه) در پایان مجلس روضهی شهادت امام هادی(ع)، به نقش بیبدیل این امام همام و پدر و فرزند این بزرگوار، در گسترش کمّی و کیفی تشیع اشاره کردند.
متن بیانات رهبر معظم انقلاب به شرح زیر است:
... در هیچ دورهای ــ از دورهی امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) تا آخر ــ در سرتاسر دنیای اسلام، شیعه به قدر دورهی حضرت جواد و حضرت هادی و حضرت عسکری، نه از لحاظ کمّیّت، نه از لحاظ کیفیّت، گسترش نداشته؛ [این گسترش،] کار این سه بزرگوار است. بغداد در دورهی حضرت هادی و حضرت جواد اصلاً مرکز شیعه است. فضلبنشاذان میگوید من اوّل که وارد بغداد شدم، داخل این مسجد پُر بود از محدّثین شیعه که حلقههای روایتی داشتند و [روایت] نقل میکردند؛ یعنی یک چنین وضعی بود؛ بغداد یک جور، کوفه یک جور. این بزرگوارها تلاش خیلی زیادی کردند.
به خاطر همین گسترش هم بوده که نیاز به این وجود داشته که معارف شیعی از زبان این بزرگوارها گسترش پیدا کند. این کار را هم حضرت هادی (علیه السّلام) انجام دادند؛ هم با زیارت جامعه که خب فوقالعاده است، هم با زیارت امیرالمؤمنین در روز غدیر؛ شما نگاه کنید در این زیارت که دربارهی فضایل امیرالمؤمنین است، چقدر از آیات قرآن استفاده شده! این حضور ذهن، این تسلّط بر مطلب، این ارائهی حقایق با این شکل، جز از امام هادی (علیه السّلام)، [جز] از امام، از کس دیگری اصلاً برنمیآید؛ این [کار] را این بزرگوارها انجام دادند. اگر تلاش حضرت هادی (علیه السّلام) نبود، ما امروز زیارت جامعه را نداشتیم و آن معارف منحصربهفردی که در این زیارت وجود دارد، در اختیار شیعه نبود.
بعضی تاریخ خواندهاند، [امّا] حدیث نخواندهاند و از کلمات ائمّه در این روایات مطّلع نیستند؛ عیب بزرگ کار اینها این است. تاریخ ائمّه را هم بیش از همه، از درون خود این احادیث میشود فهمید که در زندگی اینها، در جابهجایی اینها، در اعلام وصایت اینها، در هر کدامشان چه اتّفاقی افتاده. خود همین اعلام وصایت حضرت هادی یک داستان عجیبی دارد که لابد در کافی ملاحظه کردهاید که احمد بن محمّد بن عیسیٰ آنجا نقش دارد و کار دارد و حرف دارد و بحث به مباهله میکشد و مانند اینها. اینها خیلی مهم است.
در تاریخنگاری ما، در کتابنویسی ما، حتّی در منبرهای ما، از این سه بزرگوار خیلی کم یاد میشود و تحقیق میشود و کار میشود. خیلی بجا است اگر چنانچه کسانی در زمینهی زندگی این سه بزرگوار کار کنند، تحقیق کنند، بنویسند. البتّه یک کتاب رمانی من اخیراً دیدم که معجزهی حضرت جواد را آنجا آورده بود؛ هست، [امّا] کم است؛ بیشتر از این باید بنویسند و کارهای هنری باید بکنند انشاءالله.































