emamian

emamian

چرخش و دگرگونی‌های ممکن در سیاست‌های خارجی آمریکا در پی رفتن دونالد ترامپ از جمله موضوعاتی است که ذهن ناظران و تحلیلگران را به خود مشغول کرده است.

نشریه آلمانی زوددویچه سایتونگ در تحلیلی که روز دوشنبه ۱۹ آبان (۹ نوامبر) منتشر کرده، به چشم‌انداز مناسبات آمریکا و اسرائیل در پی انتخاب جو بایدن و رفتن دونالد ترامپ پرداخته است.

زوددویچه در تحلیل خود از جمله به بی‌ثمر بودن مناجات شماری از شهرک‌نشینان هبرون (الخلیل) اشاره کرده که برای قدردانی از تلاش‌های ترامپ گردهم آمده و برای ابقای او در مقام ریاست جمهوری آمریکا دست به دعا برده بودند.

خداحافظی با "رفیق جان‌جانی"

در تحلیل این نشریه آلمانی همچنین آمده است: «بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر اسرائیل و ساکن درازمدت کاخ نخست‌وزیری هم به احتمال قوی تا لحظه آخر دعا می‌کرده که "رفیق جان‌جانی" او، دونالد ترامپ آرای بیشتری به دست آورد. اما امید نتانیاهو نیز محقق نشد و در نهایت چاره‌ای جز آن نداشت که با انتشار پیامی در توئیتر پیروزی جو بایدن را به او تبریک بگوید، آنهم تا جایی که ممکن است با لحنی گرم.»

نتانیاهو در توییت خود نوشته بود: «جو، ما ۴۰ سال است که رابطه‌ای طولانی و صمیمانه داریم و من تو را به عنوان دوست بزرگ اسرائیل می‌شناسم». او در پیام خود همچنین از همکاری آتی با بایدن در راستای "پیمان ویژه" میان اسرائیل و آمریکا ابراز خوشحالی کرده بود.

به باور تحلیلگر زوددویچه، اسرائیل بی‌تردید از پشتیبانی جو بایدن برخوردار خواهد بود اما "دوران طلایی" روابط دو طرف به سر رسیده است.

نتانیاهو نه تنها تا بامداد یکشنبه صبر کرد تا پیروزی بایدن را به او تبریک بگوید، بلکه پس از تبریک به رئیس‌جمهور تازه‌منتخب آمریکا پیامی دیگر در توئیتر منتشر کرد تا یک بار دیگر دوستی خود با ترامپ را بستاید.

زوددویچه در تحلیل خود همچنین می‌نویسد: «اما فراسوی خرابی‌هایی که ترامپ در کشور خود و در سراسر جهان به باور آورد، شکی نیست که او در ذهن اسرائیلیان خاطرات خوشی حک کرده است، آنهم نه تنها در ذهن ساکنان یک شهرک جدید در بلندی‌های جولان که اکنون از خود می‌پرسند، چه چیزی‌هایی از تلاش‌های این دوره کوتاه و فشرده را می‌توانند نجات دهند، هر چه باشد قرار است که این شهرک جدید "بلندی‌های ترامپ" نام گذارده شود».

به اعتقاد تحلیلگر زوددویچه، جو بایدن مطمئنا نخواهد خواست یا نخواهد توانست تمامی تصمیم‌های ترامپ را مورد تجدیدنظر قرار دهد، برای نمونه انتقال سفارت آمریکا از تل‌آویو به اورشلیم (بیت‌المقدس) و ادامه تلاش‌ها برای عادی‌سازی مناسبات اسرائیل با کشورهای عربی بنا بر الگوی توافق‌ها با امارات متحده عربی، بحرین و سودان. در عین حال انتظار می‌رود که رویکرد آمریکا در مورد اسرائیل و خاورمیانه بر اساس الگوهای پیشین شکل گیرد؛ دورانی که جو بایدن معاون باراک اوباما، رئیس جمهوری پیشین آمریکا بود.

نگرانی اسرائیل از بازگشت آمریکا به برجام

زوددویچه در بخشی از تحلیل خود به مساله ایران پرداخته و از جمله می‌نویسد: «بزرگ‌ترین نگرانی دولت اسرائیل این است که بایدن خروج آمریکا از برجام را که از اقدامات ترامپ بود، بازپس‌گیرد. تزاشی هانگبی، وزیر شهرک‌های یهودی‌نشین و بلندگوی نتانیاهو محض اطمینان از هم‌اکنون هشدار داده است که چنین گامی به رویارویی خشونت‌آمیز ایران و اسرائیل خواهد انجامید».

یکی دیگر از نگرانی‌ها به مساله شهرک‌سازی برمی‌گردد، موضوعی که اسرائیل در دوران ریاست جمهوری ترامپ آن را با جدیت تمام پیش برده بود. شکی نیست که بایدن مانند گذشته بر این نکته تأکید خواهد داشت که شهرک‌سازی [در مناطق فلسطینی‌نشین] مغایر با حقوق بین‌الملل و حقوق اقوام است.

بسته‌شدن پرونده "معامله قرن"

در تحلیل زوددویچه همچنین آمده است: «طرحی که پرونده آن بی‌تردید بسته خواهد شد، نقشه‌ای است که ترامپ در ژانویه سال جاری میلادی تحت عنوان "معامله قرن" ارائه کرده بود؛ طرحی که به اسرائیل این امکان را می‌داد، ۳۰ درصد از اراضی کرانه باختری رود اردن را ضمیمه خاک خود کند. انتظار می‌رود که دولت آتی آمریکا فعالیت‌های خود را بر محور مذاکرات کلاسیک برای ایجاد دو کشور مستقل اسرائیل و فلسطین متمرکز کند.»

به باور تحلیلگر زوددویچه با انتخاب بایدن به عنوان ریاست جمهوری جدید آمریکا فلسطینیان بار دیگر قدم به صحنه بازی خواهند گذاشت. بازگشایی نمایندگی سازمان آزادی‌بخش فلسطین در واشنگتن، از سرگیری کمک‌های مالی برای تشکیلات خودگردان فلسطین و پروژه‌های سازمان ملل در مناطق فلسطینی‌نشین از جمله گام‌هایی است که دولت جدید امریکا برخواهد داشت.

محمود عباس، رئیس‌ تشکیلات خودگردان فلسطین نسبت به پیروزی بایدن واکنش نشان داده و خوشحالی خود را از همکاری آتی با او ابراز داشت تا به گفته او "مناسبات آمریکا و فلسطینیان بهبود یابد و آزادی،  استقلال و حرمت فلسطینیان محقق شود".

در پایان تحلیل زوددویچه آمده است: «البته باید دید که انتظارات فلسطینیان در پی تغییر و تحولات صحنه سیاسی آمریکا تا چه ‌اندازه برآورده خواهد شد. سیاست‌گذاری‌ها و اقدامات ترامپ در چهار سال اخیر را نمی‌توان به همین سادگی برگرداند. اکنون تمامی بازیگران از ایران گرفته تا کشورهای حوزه خلیج فارس با خواست‌های تازه خود قدم به میدان بازی گذاشته‌اند».

مرور زمان بسیاری از چهره های بزرگ تاریخی را کهنه و یا به فراموشی می سپارد و جز نامی از آنان در لابلای تاریخ نمی گذارد، اما در این میان برخی از چهره ها را نه تنها مرور زمان کهنه نمی کند بلکه روز بروز آنان را روشن تر و زنده می سازد.

 

یکی از کسانی که مرور زمان وجود او را روشن تر و نیاز به شناخت وی را ضروری تر می سازد، انسان کامل، امام علی بن ابیطالب(علیه السلام) می باشد.

 

بدون تردید امروزه انسان های تشنه عدالت و معنویت بیش از هر روز دیگر به الگو قرار دادن شخصیت حضرت امیر(علیه السلام) نیازمند است و این امر بستگی به شناخت و آگاهی همه جانبه از افکار، اندیشه ها و سیره و منش آن حضرت می باشد.

   

امید است که پروردگار بزرگ زمینه های الگوگیری آن حضرت را بیش از این به ما عنایت فرماید. از آنجا که پیرامون شخصیت بزرگان و افکار و سیره آنان پرسش ها و گاه در اثر فاصله زمانی ابهاماتی پدید می آید، شایسته است که به آنها پاسخ داده و ابهامات برطرف شود.

 

بدین جهت پرسش های رسیده از مناطق مختلف که مربوط به حضرت علی(علیه السلام) می باشد توسط معاونت پژوهش مؤسسه آموزشی ـ پژوهشی مذاهب اسلامی جمع آوری و به صورت کتاب در خدمت شیفتگان آن حضرت عرضه می شود.

   

- علت آن که حضرت علی (علیه السلام) مردم را نسبت به واقعه غدیر سوگند داد، چیست؟

 

واقعه غدیر، رویدادی است که مانند آن را نمی توان در تاریخ صدر اسلام جستجو کرد. توجه به شیوه رفتاری پیامبر و انتخاب زمانی و مکانی این رویداد، از بعد جامعه شناسی نشان می دهد که پیامبر(صلی الله علیه وآله) در روز غدیر هدف والایی را که همانا گزینش امیر مؤمنان علی(علیه السلام) به جانشینی خویش بوده، دنبال می کرده است.

 

حدیث غدیر، به صراحت بر ولایت و خلافت بلافصل آن حضرت تصریح دارد؛ حدیثی متواتر که در منابع روایی شیعه و اهل سنّت فراوان آمده است.

 

در عین حال بسیاری از مسلمانان صدر اسلام این رخداد را از یاد بردند و یا سعی کردند از آن چشم پوشی کنند. بنابراین علی(علیه السلام) هنگامی که وضعیت را چنان می بیند، به عنوان آخرین راهکار سعی می کند تا مردم را نسبت به یادآوری آن واقعه سوگند دهد تا شاید آنان در قبال سوگندی که می خوردند، به حقیقت اعتراف کنند.

 

آن حضرت، پس از واقعه سقیفه که در آن گروهی از مسلمانان، با وجود آگاهی از بیان و فرمان پیامبر(صلی الله علیه وآله) کس دیگری را به خلافت برگزیدند، مردم را نسبت به یادآوری واقعه غدیر سوگند دادند و بر آنان احتجاج نمودند. [۱۶۴]

   

از سوی دیگر، همین احتجاج علی(علیه السلام) درباره واقعه غدیر، درست در زمانی که موضوع تعیین خلیفه و بحث خلافت مطرح بوده است، نشان می دهد که لفظ مولا در حدیث پیامبر، به معنای ناصر و دوست و یاور نیست و تنها بر ولایت و خلافت آن حضرت تصریح دارد.

 

آری، حضرت علی(علیه السلام) برای اتمام حجت با مسلمانان، آنان را نسبت به واقعه غدیر سوگند دادند تا شاید زبانشان در اعتراف به حقیقت گشوده شود.

   

- آیا حضرت علی (علیه السلام)، در جنگ های دوران خلفا شرکت می کردند؟

 

پس از رحلت پیامبر گرانقدر اسلام(صلی الله علیه وآله)، علی(علیه السلام) به دلیل رخدادها و وقایعی که اتفاق افتاد، از صحنه سیاسی امت اسلامی کنار رفت و به مدتِ خلافت ۲۵ ساله خلفای سه گانه، در حالی که خار در چشم و استخوان در گلو داشت، [۱۶۵] سکوت نمود. آن حضرت در طول این سال ها از تلاش باز نایستاد و به تعلیم و آموزش معارف اسلامی اهتمام ورزید؛ ولی آنچه مسلم است، در طول این مدت ذوالفقار علی(علیه السلام) در نیام بود و آن حضرت در هیچ نبردی شرکت نکرد.

   

مسعودی در مروج الذهب می نویسد: «هنگامی که فرماندهی سپاه برای حمله به ایران به ایشان پیشنهاد شد، امتناع کرد و از آن اکراه داشت: «فَأَبی عَلِیٌّ ذلِکَ وَ کَرِهَهُ». [۱۶۶]

 

بنابراین عدم ذکر تاریخ از شرکت آن حضرت در جنگ های دوران خلفا، خود بهترین دلیل بر این است که آن حضرت در جنگ های دوران خلفا شرکت نکرده است.

حضرت معصومه (س) ویژگی‌های منحصربه‌فردی دارد که هیچ‌یک از امام زادگان ندارند؛ حرم آن حضرت و قبر نورانی‌اش برکات بزرگی دارد که در کمتر نقطه‌ای از زمین می‌توان یافت؛ بی مبالغه است که گفته شود یکی از مقدس‌ترین اماکن روی زمین و معادل دیگر اماکن مقدس دنیاست؛ در میان امام زادگان ایران و شهر قم و فرزندان حضرت امام موسی (علیه‌السلام) که نورافشانی می‌کنند، ماه تابانی که همه آن‌ها را تحت‌الشعاع انوار درخشان خود قرار داده، تربت پاک شفیعه محشر، کریمه اهل‌بیت پیامبر ـ صلی‌الله علیه و آله ـ دخت گرامی موسی بن جعفر، حضرت معصومه ـ سلام‌الله علیها ـ می‌باشد.

حضرت فاطمه معصومه ـ سلام‌الله علیها ـ از جهت شخصیت فردی و کمالات روحی در بین فرزندان موسی بن جعفر ـ سلام‌الله علیها ـ بعد از برادرش، علی بن موسی‌الرضا ـ علیه السّلام ـ در والاترین رتبه جای دارد. این در حالی است که شیخ مفید و دیگران فرزندان دختر امام کاظم ـ علیه السّلام ـ حداقل هجده تن بوده‌اند و فاطمه در بین این‌همه بانوی مکرمه سرآمد بوده است.

حاج شیخ عباس قمی درباره دختران موسی بن جعفر می‌نویسد: “برحسب آنچه به ما رسیده، افضل آن‌ها سیده جلیله معظمه، فاطمه بنت امام موسی ـ علیه السّلام ـ معروف به حضرت معصومه است”.

اما شیخ محمدتقی تستری در “قاموسی الرجال” فضیلت وی را نه‌تنها در بین دختران، بلکه پسران حضرت غیر از امام رضا ـ علیه السّلام ـ بی‌نظیر می‌داند و می‌نویسد: “در میان فرزندان امام کاظم ـ علیه السّلام ـ باآن‌همه کثرتشان، بعد از امام رضا ـ علیه السّلام ـ کسی هم‌شأن حضرت معصومه ـ سلام‌الله علیها ـ نیست .”

بی‌گمان این نحوه اظهارنظرها و نگرش به شخصیت فاطمه دختر موسی بن جعفر ـ علیه السّلام ـ بر برداشت‌هایی استوار است که از متن روایات وارده از ائمه به‌دست‌آمده است. روایاتی که مقام‌هایی را برای فاطمه معصومه ـ سلام‌الله علیها ـ برشمرده‌اند مقامی که نظیر آن را برای دیگر برادران و خواهران وی ذکر نکرده‌اند و به‌این‌ترتیب نام فاطمه معصومه ـ سلام‌الله علیها ـ را در شمار زنان برتر جهان قرار داده‌اند. حال به‌طور اختصار به بررسی بعضی از خصوصیاتی که آن حضرت را از دیگر امام زادگان جدا می‌کند می‌پردازیم.

 

ویژگی‌های منحصربه ‌فرد حضرت معصومه سلام الله علیها

۱. شرافت خانوادگی:

تأثیر شخصیت پدر و مادر در روح و جسم فرزندان را نمی‌توان انکار کرد. این تأثیرپذیری در وجود فاطمه معصومه ـ سلام‌الله علیها ـ از برجستگی خاصی برخوردار است. او از هر دو طرف (پدر و مادر) فضایلی را به ارث برد که تنها برادرش علی بن موسی‌الرضا ـ علیه السّلام ـ آن‌ها را به‌صورت کامل در خود جمع کرده بود و به نظر می‌رسد بتوان سر برتری شخصیت والای فاطمه معصومه ـ سلام‌الله علیها ـ بر دیگر فرزندان حضرت موسی بن جعفر ـ علیه السّلام ـ را در همین نکته یافت که فاطمه معصومه ـ سلام‌الله علیها ـ مانند برادرش از هر دو طرف پاکیزه‌ترین خصال و ویژگی‌ها را به ارث برد باوجود بانوان دیگری در خاندان امام کاظم ـ علیه السّلام ـ گویی “نجمه” ستاره پرنور بانوان امام کاظم است که به‌سان پرفروغ‌ترین ستاره‌ها می‌درخشد و به‌راستی‌که تمام فروغش را به دو پاکیزه‌گوهرش، علی بن موسی‌الرضا ـ علیه السّلام ـ و فاطمه معصومه ـ سلام‌الله علیها ـ منتقل کرد.

مطالعه سیره ائمه گواهی می‌دهد که طهارت و پاکی مادر شرط اساسی برای گزینش مادران امامان بوده است و سعادتی که نصیب فاطمه معصومه ـ سلام‌الله علیها ـ شده این بود که مادرش، مادر امام رضا ـ علیه السّلام ـ نیز بود. لذا از هر آلودگی در هراندازه‌اش به دور ماند .

 

۲. شفاعت گسترده:

بالاترین جایگاه شفاعت از آن رسول گرامی اسلام است،  اما دو تن از بانوان خاندان رسول مکرم شفاعت گسترده‌ای دارند که بسیار وسیع و جهان‌شمول است و می‌تواند همه اهالی محشر را فراگیرد: ۱. خاتون محشر، صدیقه اطهر، حضرت زهرا ـ سلام‌الله علیها ـ ۲. شفیعه روز جزا حضرت فاطمه معصومه ـ سلام‌الله علیها ـ

در مورد شفاعت گسترده حضرت فاطمه زهرا ـ سلام‌الله علیها ـ طبق احادیث منقول از اهل سنت و شیعه هیچ شکی نیست؛ اما در مورد حضرت معصومه ـ سلام‌الله علیها ـ از جهت گستردگی شفاعت، هیچ‌کس ـ حداقل هیچ بانویی ـ به شفیعه محشر معصومه نمی‌رسد که امام جعفر صادق ـ علیه السّلام ـ در این رابطه می‌فرماید: “تدخل بشفاعتها شیعتنا الجنه باجمعهم” با شفاعت او همه شیعیان ما وارد بهشت می‌شوند.

 

۳. ویژگی‌های دیگر:

مثل عصمت، محدثه بودن، ورود زیارت‌نامه مخصوص و … باعث شده که حضرت معصومه ـ سلام‌الله علیها ـ از دیگر امام زادگان و برادران و خواهران پیشی گیرد.  و همچون ستاره‌ای درخشان در این آسمان بدرخشد و صاحب شأن و مقام خاصی بشود همان‌طوری که امام رضا ـ علیه السّلام ـ در فقره‌ای از زیارت‌نامه آن حضرت می‌فرماید: “فان لک عند الله شانا من الشان”  یعنی تو در محضر الهی شأن و منزلت وصف‌ناپذیری داری که بر خاک‌نشینان این عالم قابل‌تصور نیست و تنها خدا و پیامبر و اوصیاء طاهرینش بر آن واقف‌اند.

 

۴- اجر و ثواب زیارت

ویژگی و امتیاز منحصربه‌فرد دیگر اینکه زیارت آن حضرت است که ثواب آن پاداش و جایزه بزرگی دارد : متن دقیق روایات استحباب زیارت و پاداش آن برای استفاده بیشتر مخاطبین ذکر می‌گردد : حضرت معصومه تنها امام‌زاده‌ای است که امامان معصوم به زیارت آن حضرت تأکید کرده و پاداش زیارت آن حضرت را معادل با بهشت دانسته‌اند:

۱- بَلْدَهُ قُمَّ وَ سَتُدْفَنُ فِیهَا امْرَأَهٌ مِنْ أَوْلَادِی تُسَمَّى فَاطِمَهَ فَمَنْ زَارَهَا وَجَبَتْ لَهُ الْجَنَّهُ قَالَ الرَّاوِی وَ کَانَ هَذَا الْکَلَامُ مِنْهُ قَبْلَ أَنْ یُولَدَ الْکَاظِمُ عَلَیْهِ السَّلَامُ

امام صادق (ع) قبل از تولد امام کاظم (ع) ضمن تبیین جایگاه قم و قداست آن به جهت دفن فاطمه معصومه درآن؛ پاداش زیارت این با نو را ورود به بهشت معرفی کرد

۲- «عَنْ سَعْدِ بْنِ سَعْدٍ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ الرِّضَا ع عَنْ زِیَارَهِ فَاطِمَهَ بِنْتِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ ع بِقُمَّ فَقَالَ مَنْ زَارَهَا فَلَهُ الْجَنَّهُ» سعد اشعری که از بزرگان قم بوده است واز علمای بزرگ وصاحب نام که از اصحاب بزرگوار ائمه است از امام رضا (ع) درباره زیارت قبر فاطمه معصومه در قم سئال نمود امام فرمود پاداش آن بهشت است.

۳- «عَنِ ابْنِ الرِّضَا ع قَالَ مَنْ زَارَ قَبْرَ عَمَّتِی بِقُمَّ فَلَهُ الْجَنَّهُ » امام جواد (ع) فرمود هرکس قبر عمه‌ام را در قم زیارت کند پادش او بهشت است؛ زیارت بامعرفت و با حفظ جوانب و لوازم زیارت و شروط مخصوص آن مانند دیگر زیارات که اجتناب از محرمات و مراقبت از واجبات و رعایت حقوق الناس از مهم‌ترین شرایط قبولی زیارت و حفظ ثواب آن است.

۵- موقعیتی وبرتری جایگاه شهر مقدس قم و قداست و برکات آن از وجود حضرت معصومه (س) است؛ یکی از برکات حضور حضرت معصومه در ایران و قرار گرفتن قبر شریفش در قم حوزه سترگ قم است که در سایه این بانوی کریمه صدها دانشمند و عالم بزرگ تربیت‌یافته و در تولید علوم الهی و گسترش آن کوشیده‌اند؛ اهل قم باید قدرشناسی کنند از حرم این بانوی بزرگ که نام آن‌ها به جهت قبر این بانو در معراج نبوی گفته‌شده است و آیاتی از قرآن درشان این شهر مقدس توسط امام معصوم تفسیر شده است؛

۵-۱.«وَ رَوَى بَعْضُ أَصْحَابِنَا قَالَ کُنْتُ عِنْدَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع جَالِساً إِذْ قَرَأَ هَذِهِ الْآیَهَ فَإِذا جاءَ وَعْدُ أُولاهُما بَعَثْنا عَلَیْکُمْ عِباداً لَنا أُولِی بَأْسٍ شَدِیدٍ فَجاسُوا خِلالَ الدِّیارِ وَ کانَ وَعْداً مَفْعُولًا فَقُلْنَا جُعِلْنَا فِدَاکَ مَنْ هَؤُلَاءِ فَقَالَ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ هُمْ وَ اللَّهِ أَهْلُ قُمَّ»

۵-۲.شهر قم به جهت وجود قبر فاطمه معصومه (س) حرم همه اهل بیت است: «وَ رُوِیَ عَنْ عِدَّهٍ مِنْ أَهْلِ الرَّیِّ أَنَّهُمْ دَخَلُوا عَلَى أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع وَ قَالُوا نَحْنُ مِنْ أَهْلِ الرَّیِّ فَقَالَ مَرْحَباً بِإِخْوَانِنَا مِنْ أَهْلِ قُمَّ فَقَالُوا نَحْنُ مِنْ أَهْلِ الرَّیِّ فَأَعَادَ الْکَلَامَ قَالُوا ذَلِکَ مِرَاراً وَ أَجَابَهُمْ بِمِثْلِ مَا أَجَابَ بِهِ أَوَّلًا فَقَالَ إِنَّ لِلَّهِ حَرَماً وَ هُوَ مَکَّهُ وَ إِنَّ لِلرَّسُولِ حَرَماً وَ هُوَ الْمَدِینَهُ وَ إِنَّ لِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ حَرَماً وَ هُوَ الْکُوفَهُ وَ إِنَّ لَنَا حَرَماً وَ هُوَ بَلْدَهُ قُمَّ وَ سَتُدْفَنُ فِیهَا امْرَأَهٌ مِنْ أَوْلَادِی تُسَمَّى فَاطِمَهَ فَمَنْ زَارَهَا وَجَبَتْ لَهُ الْجَنَّهُ قَالَ الرَّاوِی وَ کَانَ هَذَا الْکَلَامُ مِنْهُ قَبْلَ أَنْ یُولَدَ الْکَاظِمُ عَلَیْهِ السَّلَامُ»  جمعی از اهل ری که از شیعیان بودند درمحضر امام صادق مشرف بودند وخود را معرفی کردند که ما از اهل ری هستیم، امام شروع کرد از تمجید اهل قم وبه آفرین گفتن به آنان وذکر ویژگی‌های آن و آنرا حرم اهل بیت شمرد وعلت آنرا قبر شریف حضرت معصومه معرفی کرد؛ اهل قم باید بدانند که امام صادق (ع) قرنها پیش به آنان آفرین گفته وتشویقشان کرده است؛ باید این رتبه استثنائی را قدر دانست؛ علما وطلاب ودانشجویان اولین مخاطب این تشویق هستند؛ باید پیام امام را که قرنها پیش داده است درک کنند ومصداق تشویق باشند؛ ودر ترویج وتبلیغ پیام اهل بیت در جهان ونجات مردم دنیا از تاریکی وجهل بکوشند؛ پیام مهم امام این است وتشویق آن حضرت جهت دارد؛ تشویق به تلاش است؛ مردم قم نیز باید این پیام را با جان ودل درک کرده اولا : قدر قبر نورانی وحرم شریف و علما ومراجع وحوزه را بدانند؛ شئونات اسلامی را در آن بیش از همه رعایت کنند والگوی عملی عفاف وحجاب وعفت و عمل به واجبات وپای بندی سرسخت به نماز باشند؛ کسبه و بازاریان قم الگوی کاسبان باشند؛ صنعتگران متدین باشند و الگو باشند وعامل احکام دین باشند؛ و در هنگام نمازها و اذان محل کسب خودرا لا اقل در اطراف حرم تعطیل ودر نماز جماعت حرم به احترام حرم آن حضرت واز باب قدر شناسی شرکت نمایند؛

۵-۳.«لولا القمیین لضاع الدین» اگر اهل قم نبودند و زحمات طاقت فرسا و وسیع آنان در راه نشر علوم و فرهنگ اهل بیت نبود؛ دین خدا از بین می رفت؛ این روایت درباره هیچ گروه جمعیتی دیده نشده است؛ منظور از اهل قم علما وبزرگان ومحدثین ومردم متدین قم هستند؛ که علما با قلم وبیان وعمل ومردم وتجار وبازاریان وکسبه با عمل واطاعت از فرامین شریعت دین را زنده داشته اند. بدون شک وتردید همه اینها از برکات وامتیازات وجود با برکت حضرت معصومه (س) هست.

۶- ویژگی مهم دیگر حضرت معصومه این است که کراماتی که از آن حضرت وقبر شریفش به همه مسلمانان وعلاقه مندان اهل‌بیت واهل علم ومراجع عظام رسیده که بی مانند است که همه اهل دل آشنا هستند وهمه مردم این نورانیت را با جان ودل احساس کرده اند؛ معروف است ملا صدرای بزرگ که در کهک قم در تبعید به سر می برد در نوشتن اسفار وقتی با مشکلات وغوامض فلسفی گیر می کرد با استعانت از معنویت ونورانیت حرم کریمه اهل بیت این مشکلات علمی را حل می کرد؛ همه مراجع خاطراتی شبیه آن را دارند؛ همه طلبه ها ودانشجویان از این خاطرات زیاد دارند که اگر نوشته شود بی تردید به دهها مجلد می رسد.

منابع. صدوق، عیون الاخبار، موسسه الاعلمی للمطبوعات، بیروت، ج ۱، ص ۱۴؛ شیخ مفید، الارشاد، دارالمفید، ج ۲، ص ۲۴۴.

 . شیخ عباس قمی، منتهی الامال، انتشارات هجرت، ج ۲، ص ۲۷۳.

 . ر.ک: مجله کوثر، شماره ۳۳، شخصیت حضرت معصومه.

 . کلینی، اصول کافی، چاپ مکتبه الصدوق، تهران، ج ۱، ص ۴۷۷.

 . طبرسی، اعلام الوری، دارالکتب الاسلامیه، تهران، ص ۳۰۲.

 . سوره بقره، آیه ۲۵۶.

 . سفینه البحار، شیخ عباس قمی، کتابخانه سنائی، تهران، ج ۲، ص ۳۷۶.

 . طبق حدیثی از امام رضا ـ علیه السّلام ـ لقب حضرت به حضرت فاطمه دادند و این دلالت بر عصمت و پاکی آن حضرت دارد. طبق نقل علامه امینی در الغدیر، حضرت معصومه ـ سلام الله علیها ـ ناقل حدیث از اجداد خود بوده است از این روی به وی محدثه می گویند. علامه امینی، الغدیر، ج ۱، ص ۱۹۶

 . علامه مجلسی، بحارالانوار، مؤسسه الوفاء، بیروت، ج ۱۰۲، ص ۲۶۶.

 . بحارالأنوار ج : ۵۷ ص : ۲۱۷

 . شیخ حر وسائل الشیعه، ج ۱۴، ص ۵۷۶

 . بحارالأنوار ج : ۵۷ ص : ۲۱۷

حضرت معصومه(س) یک سال پس از سفر برادر بزرگوارشان امام رضا(ع)، یعنی در سال 201 هـ . ق از مدینه به سمت خراسان حرکت کردند، اما از آنجائیکه بنی‌عباس از نشر معارف اهل بیت توسط ایشان احساس خطر می‌نمود، به کاروان ایشان هجوم آورد، و حضرت معصومه(س) پس از تحمل بیماری و به گفته برخی بر اثر مسمومیت، در شهر قم وفات کردند و همانجا مدفون شدند.

 در رابطه با سفر ایشان، حسن بن محمد بن حسن قمی می‌نويسد: «وقتی حضرت معصومه(س) و همراهان به شهر ساوه رسيدند، مأموران حكومت عباسی با آن ها درگير شدند و عده‌ای از آن‌ها را به شهادت رساندند. حضرت معصومه(س) در همانجا بيمار شدند. از همراهان سوال كرد از اينجا تا قم چقدر فاصله است؟ به ايشان عرض شد: «ده فرسخ». حضرت فرمود: «مرا از اينجا به قم منتقل كنيد!».  اشتهاردی می‌نويسد: «پس از اينكه مأمورين حكومت عباسی در ساوه جلوی كاروان حضرت معصومه(س) را گرفتند حدود 23 نفر از آن ها كشته شدند، گروهی اسير و گروهی نيز متواری گرديدند. نقل شده كه حضرت معصومه را عمال بنی‌ عباس در ساوه مسموم كردند. آن حضرت در حال بيماری قم را اختيار كرد چون قم مركز شيعيان بود از اين رو رهسپار قم شد».

حضرت معصومه(س) در 23 ربیع الاول سال 201 قمرى به شهر قم وارد شده و مورد استقبال عده زیادى از مردم مشتاق و شیفته اهل بیت(س) قرار گرفت. آن بزرگوار بعد از 17 روز اقامت در منزل موسى بن خزرج که به «بیت النور» شهرت یافت، در دهم ربیع الثانى سال 201 هجرى دیده از جهان فرو بسته و در «باغ بابلان‏» محل فعلى مزار آن حضرت دفن گردید. 

چگونگی ورود حضرت معصومه(س) به قم

شهر قم قبل از ورود حضرت معصومه(س) از آبادانى ظاهرى بى‌بهره بود و اهالى شیعى مذهب آن در اثر بى‏‌توجهى حاکمان مورد آزار و اذیت‏ بودند، اما از لحاظ ایمان و اعتقاد مذهبى، این شهر بهترین فضاى معنوى را داشته و زمینه پذیرش اهل بیت پیامبر(ص) و یاران با وفاى آنان در این منطقه کاملا فراهم بود.


به همین جهت امامان معصوم(س) در مناسبت‏‌هاى مختلف، شهر قم و اهالى آن را مورد عنایت قرار داده و عبارات زیبایى را که حاکى از علاقه‌‏مندى آن بزرگواران به این خطه ایران بود، بیان مى‌‏کردند. حتى گاهى ائمه اطهار با فرستادن تحفه‌‏ها و هدایا اهل قم را مفتخر مى‌‏ساختند. از جمله مى‏‌توان به ابى جریر زکریا بن ادریس و زکریا بن آدم و عیسى بن عبدالله و چند نفر دیگر اشاره نمود که به افتخار اخذ هدایاى ارزشمندى همچون انگشترى و جامه و کفن از دست مبارک ائمه هدى(ع) نائل شدند.

 

زندگی حضرت معصومه

زندگی حضرت معصومه ـ سلام الله علیها ـ به دو دوره مهم تقسیم می‌شود.

۱. تولد و کودکی در مدینه

۲. حضرت در راه ایران و قم

   

خوزستان| آئین گلباران حرم حضرت معصومه (س) توسط مردم اندیمشک برگزار می‌شود-  اخبار استانها تسنیم - Tasnim
 
 
خبرگزاری تسنیم
 
 
 

۱. تولد و کودکی در مدینه

حضرت معصومه ـ سلام الله علیها ـ یکی از بانوان با فضیلت و با شخصیت خاندان اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ می‌باشد. پدر بزرگوار او حضرت «موسی بن جعفر» امام هفتم شیعیان می‌باشد. مادر گرامی حضرت معصومه «نجمه» مادر بزرگوار امام رضا ـ علیه السّلام ـ می‌باشد. نجمه از بانوان با فضیلت و از اسوه‌های تقوا و شرافت و از مخدرات کم نظیر تاریخ بشریت است. [۱]

درباره زمان تولد و وفات فاطمه معصومه ـ سلام الله علیها ـ آن چه مسلم است این است که زمان تولد آن حضرت پیش از سال یکصد و هفتاد و نه هجری بوده است؛ زیرا بنابر نقل شیخ کلینی در شوال ۱۷۹ هارون الرشید امام موسی بن جعفر ـ علیه السّلام ـ پدر حضرت معصومه ـ علیه السّلام ـ را از مدینه به بغداد برد و در آن جا در ماه رجب ۱۸۳ از دنیا رحلت فرمود. [۲] و بنابر مدت عمر حضرت معصومه که از ۲۳ سال کمتر است، نمی‌تواند بعد از سال ۱۷۹ باشد چون در آن سال‌ها پدرش در زندان بود. پس تاریخ ولادت آن حضرت به طور دقیق مشخص نیست ولی طبق اسناد به دست آمده ولادت آن حضرت را در مدینه در سال ۱۷۳ نقل می‌کنند. [۳]

درباره تعداد فرزندان حضرت موسی بن جعفر ـ علیهماالسّلام ـ و این که چند تن از آن‌ها فاطمه نام داشته‌اند اختلاف است. شیخ مفید تعداد آنان را سی و هفت تن ذکر کرده است؛ نوزده پسر و هجده دختر که دو تن از دختران، فاطمه نام داشتند. فاطمة‌الکبری و فاطمة الصغری. [۴] حضرت فاطمه معصومه بعد از امام رضا ـ علیه السّلام ـ از دیگر فرزندان حضرت موسی بن جعفر ـ علیه السّلام ـ فاضل‌تر و دارای مقامی شامخ‌تر می‌باشد.

با گذشت ایام، حضرت معصومه ـ سلام الله علیها ـ هم دوران خردسالی را پشت سر گذاشت و در این سال‌ها محل رشد آن حضرت خاندانی بود که او را با دریایی از علم و معرفت رو به رو ساخت؛ ولی بیش از ده بهار از عمر شریفش نگذشته بود که پدر بزرگوارش با زهر جفا در زندان هارون به شهادت رسید و دریایی از غم و اندوه بر قلب شریفش فرو ریخت که در این ایام غم و تنهایی، تنها مایه تسلی او برادرش امام رضا ـ علیه السّلام ـ بود که ناگهان «مأمون» وجود اقدس امام هشتم را از کانون خانواده جدا نمود و به اجبار به خراسان جلب کرد و به اقامت اجباری در خراسان وادار نموده. حضرت معصومه ـ سلام الله علیها ـ دوری یک ساله فراق برادر را تحمل کرد.

   

دستخط رهبر معظم انقلاب در دفتر یادبود حرم مطهّر حضرت معصومه(س)
 
 

۲. حضرت معصومه (س) در راه ایران و قم

یک سال بعد از رفتن حضرت علی بن موسی الرضا ـ علیه السّلام ـ به سرزمین خراسان یعنی در سال ۲۰۱ هـ حضرت معصومه ـ علیها السّلام ـ خواهر حضرت رضا، برای زیارت برادر از مدینه به مقصد خراسان حرکت کرد یا به موجب نقلی که چندان اعتبار ندارد طبق دعوت برادر رهسپار خراسان شد؛ چون آن حضرت با همراهانش وارد ساوه شد، بیمار و رنجور بود [۵] و می‌دانست در آن نزدیکی شهری است به نام قم که مردم آن از دوست‌داران اهل بیت اطهار هستند. از این امر چنین استنباط می‌شود که آوازه تشیع مردم قم و علاقه شدید ایشان به اهل بیت به مدینه هم رسیده بود.

در هر حال، حضرت پرسید میان ما و قم چند فرسخ فاصله است. گفتند: ده فرسخ و حضرت دستور حرکت به سوی قم را صادر کردند. در اینجا معلوم نیست که آیا مردم قم از آمدن حضرت فاطمه معصومه ـ علیها السّلام ـ به ساوه اطلاع یافته و به استقبال آن حضرت رفته‌اند و با تجلیل و احترام به قم آورده‌اند، یا خود او به طرف قم حرکت کرده است.

طبق نقل کتاب قم، روایت صحیح و درست این است که چون خبر به آل سعد رسید با هم اتفاق کردند که از او درخواست کنند به قم بیاید. از میان ایشان، موسی بن خزرج بن سعد اشعری بیرون آمد، و چون به شرف ملازمت حضرت فاطمه رسید زمام ناقه او بگرفت و به جانب شهر بکشید و به در سرای خود فرود آورد. [۶]

از این نقل معلوم می‌شود که حضرت فاطمه معصومه ـ علیها السّلام ـ به طرف قم حرکت کرده بود و موسی بن خزرج در اثنای راه به وی رسیده بوده است.

محل سرای موسی بن خزرج و حجره‌ای که حضرت معصومه در آن به عبادت می‌پرداخته اکنون معین و زیارتگاه است. گویا در این سخن اختلافی نباشد که حضرت فاطمه معصومه ـ علیها السّلام ـ مدت هفده روز در آن محل توقف داشته و پس از آن رحلت فرموده است.

بنابر نوشته کتاب قم، بعد از غسل دادن و کفن کردن و نمازگزاردن برجسد مطهر او، موسی بن خزرج آن حضرت را در زمینی در بابلان (همین محل فعلی) نیمه دوّم قرن چهارم که به او تعلق داشت دفن کرد و بر سر تربت او سایه‌بانی درست کرد.

   

نویسنده کتاب قم می‌نویسد:

روایت کرد مرا حسین بن علی بن حسین بن موسی بن بابوبه از محمد بن حسن بن احمد بن الولید و او از راویان دیگر که چون حضرت فاطمه وفات یافت بعد از غسل و تکفین او را به مقبره بابلان بردند و در کنار سردابی گذاشتند.

آل سعد (اشعری) با یکدیگر اختلاف کردند در این باب که چه کسی سزاوار است در سرداب رود و فاطمه را بر زمین بگذارد و به خاک سپارد که در این هنگام از جانب ریگستان دو سوار که جلو دهان خود را بسته بودند بدان جا آمدند چون به جنازه فاطمه رسیدند، از اسب پیاده شدند و بر او نماز گذارده و در سرداب رفتند و جسد مطهر او را دفن کردند و برهیچ کس معلوم نشد که آن دو سوار که بودند. [۷]

بدون هیچ اختلافی سال وفات آن حضرت را یقیناً ۲۰۱ هـ نقل کرده‌اند ولی در این که در چه روز و ماهی از این سال بوده اختلاف می‌باشد که بعضی دهم ربیع الثانی را قوی می‌دانند. [۸]

   

پی نوشت ها:

[۱] . صدوق، عیون الاخبار، ج ۱، ص ۱۴؛ طبرسی، اعلام الوری، ص ۳۰۲؛ طبری، امامی، دلائل الامامت، ص ۳۰۹؛ اثباة الهداة، ج ۳، ص ۲۳۳؛ مناقب آل ابی طالب، ج ۴، ص ۳۹۶.

[۲] . اصول کافی، محمد بن یعقوب کلینی، انتشارات ولی عصر، تهران، ۱۳۷۵، ج ۲، کتاب الحجة.

[۳] . مستدرک سفینه، شیخ علی نمازی، ج ۸، ص ۲۵۷.

[۴] . الاِرشاد، محمد بن نعمان (مفید)، انتشارات، ج ۲، ص ۲۴۲.

[۵] . کتاب قم، چاپخانه مجلس، تهران، ص ۲۱۳.

[۶] . همان، ص ۲۱۳.

[۷] . کتاب قم، ص ۳۱۲.

[۸] . تاریخ قم، حسن قمی، چ قم، ص ۲۱۳؛ بحار الانوار، ج ۴۸، ص ۲۹۰؛ اعیان الشیعه، چ بیروت، ج ۸، ص ۳۹۱؛ انوار المشعشعین، ج ۱، ص ۲۰۸.

معمولاً در افراد با پوست چرب، منافذ باز پوستی شایع‌تر است، به‌دلیل اینکه چربی تولیدشده زیادتر از حد معمول است و برای دفع از سطح پوست، فشار بیشتری را وارد می‌‌کند لذا منافذ پوستی باز و گشاد می‌‌شوند.

افراد دارای پوست چرب باید از شوینده‌ای استفاده کنند که بتواند چربی اضافه را از سطح پوست پاک کند.

یکی از ساده‌ترین و در دسترس‌ترین این شوینده‌ها، "اسپری گلاب" است؛ گلاب منافذ پوستی را می‌‌بندد و از شل بودن و افتادگی پوست نیز جلوگیری می‌‌کند همچنین باعث می‌شود پوست دچار جوش نشود.

اسپری گلاب از آن جهت که گلاب قابض است، برای درمان منافذ باز پوستی بسیار کارا عمل می‌کند.

یکی از مهمترین عواملی که شفافیت پوست را به‌همراه دارد، تولید خون صالح (سالم) در بدن و سلامت کامل کبد به‌واسطه تغذیه صحیح و سالم است؛ پاک‌سازی بدن از صفرای زائد می‌تواند به شادابی و طراوت پوست همچنین کاهش زردی پوست کمک کند.

پرهیز از خوردن غذاها و مواد خوراکی مثل غذاهایی با ادویه زیاد، انواع سس‌ها، مواد غذایی سرخ‌کردنی، شکلات و غذاهای فست‌فود و حاضری از جمله ساده‌ترین و کاربردی‌ترین شیوه‌ها برای کنترل صفرا به‌شمار می‌آید.

نوشیدن آب انار یا جوشانده عناب نیز می‌‌تواند به پاک‌سازی و تصفیه خون در بدن کمکی بسزا کند.

چند راهکار برای رفع "چین و چروک و تیرگی پوست"

با توجه به اینکه عروقی که پوست را تغذیه می‌کنند از ریزترین عروق هستند بنابراین هرگاه سطح "صفرای معلق" در بدن بالا برود یا صفرا خشک شود، این امر می‌تواند باعث تیرگی و خشکی پوست صورت شود.

برای درمان این خشکی، تیرگی و چروک پوست صورت باید صفرای موجود در بدن را به "صفرای لطیف" تبدیل کنیم؛ برای تولید این صفرای لطیف "به‌صورت موضعی" می‌توان روزانه به‌مدت 10 دقیقه سر و صورت را با روغن زیتون یا روغن سیاهدانه ماساژ دهیم و برای کف سر و ابرو می‌توان از "برس" استفاده کرد تا شتاب گردش خون در سر افزایش یابد.

همچنین برای اینکه صفرای موجود در بدن را به‌صورت خوراکی به صفرای لطیف تبدیل کنیم باید شیرینی‌های لطیف طبیعی میل شود مثل عسل، انگور و خرما و... همچنین مصرف سرکه‌انگبینی که با 1/2 واحد سرکه تولید شده باشد نیز برای این منظور بسیار مفید است.

از سوی دیگر باید توجه داشت به‌صورت کلی باید از نوشیدن "آب سرد" همچنین نوشیدن آب بین غذا پرهیز شود و از جویدن کامل غذا غافل نشد؛ این پرهیزات، سلامت کبد را تأمین می‌کند و سلامت کبد، رمز سلامت، شادابی و شفافیت پوست است!

زردچوبه‌ای که معمولا در ادویه کاری یافته می‌شود، یک ادویه خیلی معروف است که نه تنها لذیذ بوده بلکه در حفظ سلامتی و وزن مناسب هم موثر است. بهتر از همه این‌که رشد و پرورشش آسان بوده و باعث می‌شود بهتر از مواد دارویی دردسترس باشد. دراینجا 10 شیوه‌ای را که بدن از نصف قاشق چایخوری زردچوبه در غذای روزانه بهره می‌برد برای‌تان می‌گوییم.

زردچوبه برای مبارزه با التهاب

التهاب، واکنش طبیعی بدن نسبت به باکتری‌ها، سموم و ضربه است. سلول‌های آسیب دیده توسط این عوامل، هیستامین، برادی کینین و پروستاگلاندین ترشح می‌کنند. این مواد شیمیایی موجب تورم و التهاب می‌شوند. 

خواص آنتی اکسیدانی زردچوبه

کورکومین، یک آنتی اکسیدان قوی هم در ترکیب و هم به تنهایی است، این ماده با ازکارانداختن رادیکال‌های آزاد، به جنگ علیه استرس اکسیداتیو کمک می‌کند که برای سم‌زدایی بدن و کمک به ترمیم خودش مهم و ضروری است. 

بهبود عملکرد مغز با زردچوبه

بدن شما هورمونی به‌نام BDNF یا فاکتور نورون‌زایی مشتق شده از مغز تولید می‌نماید که نقشی مهم در تقسیم و تکثیر نورون‌ها دارد. 

خواص زردچوبه برای مبارزه با بیماری‌های مغزی

بیماری‌های مغزی مانند تباهی مغز واعصاب، آلزایمز و پارکینسون با کاهش BDNF در ارتباطند. همان‌طور که گفته شد، زردچوبه می‌تواند به تقویت BDNF کمک کند و از شما دربرابر بیماری‌های مغزی به‌طور موثر محافظت نماید.

زردچوبه برای کاهش بیماری‌های قلبی

بیماری‌های قلبی به سلامت دیواره رگ‌های خونی به نام توپوش یا آندوتلیوم مربوط است. استرس اکسیداتیو و کلسترول می‌تواند خاصیت ارتجاعی این لایه را کاهش داده و منجر به مشکلات جدی برای سلامتی شود. زردچوبه در پیشگیری از بیماری قلبی، نتایج خوبی دارد. در حقیقت، قابل مقایسه با داروی آتورواستاتین می‌باشد. همچنین در حفظ سلامت بهینه آندوتلیوم درست به اندازه ورزش مفید است.

پیشگیری از آلزایمر با مصرف زردچوبه

آلزایمر از تشکیل پلاک‌های آمیلوئید و راه یافتنش به مغز ناشی می‌شود. مطالعه‌ای در دانشگاه تگزاس می‌گوید، این پلاک‌ها نتیجه ازدست رفتن نورون‌های استیل کولین در بخش بنیادی قدامی مغز بیماران مبتلا به آلزایمر هستند. زردچوبه با پاک کردن پلاک‌های آمیلوئید، به درمان آلزایمر کمک می‌کنند. این کار با جذب و بلعیدن پلاک‌ها توسط ماکروفاژها صورت می‌گیرد.

خاصیت زردچوبه دربرابر بیماری‌های مزمن

التهاب کوتاه‌مدت برای مباره و پیشگیری از بیماری مهم و ضروری است، اما التهاب طولانی مدت می‌تواند موجب بیماری و در نتیجه مرگ زودرس شود. زردچوبه با کاهش التهاب، از علائم بیماری‌های مزمن پیشگیری کرده و درمان‌شان می‌کند.

درمان آرتریت با زردچوبه

آرتریت، التهاب مفاصل است. زردچوبه با مبارزه علیه التهاب می‌تواند درد را کاهش داده و به بیماران امکان حرکت دوباره را می‌دهد. بهترازهمه، عوارض جانبی منفی داروها را نداشته و برای همین راه‌حلی ایمن و طولانی مدت برای این بیماری دردناک است.

فواید ضدسرطان زردچوبه

زردچوبه، درپیشگیری از سرطان‌های سیستم گوارشی مفید و موثر است. این ادویه خوب، بوسیله سرکوب مسیرهای NF-κB و، STAT3 از گسترش سلول‌های تومور پیشگیری می‌کند. زردچوبه کامل نسبت به ترکیب فعالش، کورکومین- که اغلب درمکمل‌هایش جداسازی شده، خواص پیشگیرانه بیشتری در برابر سرطان دارد.

در این نوشتار، مروری بر توصیه های تربیتی امام صادق علیه السلام درباره کودکان خواهیم داشت:

    

وفای به عهد:

وفای به عهد وظیفه ای دینی و عقلی است که نسبت به دیگران، به ویژه کودکان در سیره امام صادق(ع) مورد توجه قرار گرفته است. اگر ما به وعده های خود به کودکان مان عمل نکنیم، شخصیت فرزندان را تحقیر کرده، به آنان درس دروغگویی می دهیم و با گفتار عمل خود سخنانی را هم که در آینده خواهیم گفت، از پیش بی اعتبار می سازیم.

امام صادق(ع) می فرمایند: «أَحِبُّوا الصِّبْیانَ وَ ارْحَمُوهُمْ، وَ إِذَا وَعَدْتُمُوهُمْ، فَفُوا لَهُمْ؛ فَإِنَّهُمْ لَایرَوْنَ إِلَّا أَنَّکمْ تَرْزُقُونَهُم؛ [۱] کودکان را دوست بدارید و به آنها محبت کنید، پس اگر به آنان وعده ای دادید، به آن وفا کنید؛ زیرا آنان روزی خود را در دست شما می بینند.

    

عقیقه:

تولد فرزند در اسلام دارای احکامی است که بعضی واجب و بعضی مستحب می باشند. از جمله مستحبات مؤکد «عقیقه» است که برای کسی که قادر بر آن باشد، سنت مؤکد اسلام معرفی شده است و منظور از آن، قربانی کردن گوسفند و مانند آن برای فرزند می باشد.

 

تأکید بر عقیقه به حدّی است که امام صادق(ع) با صدقه دادن قیمت آن راضی به ترک آن نشده اند.

    

«عبد الله بن بکیر» می گوید: «کنْتُ عِنْدَ أَبِی عَبْدِاللَّهِ(ع) فَجَاءَهُ رَسُولُ عَمِّهِ عَبْدِاللَّهِ بْنِ عَلِی فَقَالَ لَهُ یقُولُ لَک عَمُّک إِنَّا طَلَبْنَا الْعَقِیقَةَ فلَمْ نجِدْهَا فمَا تَرَی نَتَصَدَّقُ بِثَمَنِهَا فَقَالَ لَا إِن اللَّه یحبُّ إِطْعَامَ الطَّعَامِ وَ إِرَاقَةَ الدِّمَاء؛ [۲] نزد امام صادق(ع) بودم. فرستاده عبد الله بن علی، عموی امام صادق(ع) به امام عرض کرد: عمویتان می گوید: به دنبال حیوانی برای عقیقه رفتیم؛ ولی نیافتیم، آیا قیمت آن را صدقه دهیم؟ امام فرمود: نه؛ زیرا خدا غذا دادن به مردم و ریخته شدن خون حیوان [عقیقه] را دوست دارد.»

    

وقتی اهمیت مسئله عقیقه روشن می شود که بدانیم. چنانچه والدین برای فرزندشان عقیقه ننموده باشند، بعد از بلوغ و حتی تا کهنسالی نیز مستحب است شخص انجام دهد. «عمر بن یزید» می گوید: «قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ(ع) إِنِّی وَ اللَّهِ ما أَدْرِی کان أَبی عَقَّ عَنِّی أَمْ لَا قَالَ فَأَمَرَنِی أَبُوعَبْدِاللَّهِ(ع) فَعَقَقْتُ عَنْ نَفْسِی وَ أَنَا شیخ؛ [۳] به امام صادق(ع) عرض کردم: به خدا نمی دانم پدرم برای من عقیقه کرده است یا نه؟ امام فرمود: برای خود عقیقه کن! من نیز چنین کردم، در حالی که کهنسال بودم.» نکته جالبی که در این روایت به آن اشاره شده است، در تردید بودن راوی است که آیا عقیقه شده یا نه؟ حضرت اصل را بر عدم آن گرفته و دستور عقیقه می دهند با آنکه مسئله عقیقه امری مستحبی است. این مسئله اهمیت دو چندان عقیقه را می رساند. و نیز حضرت می فرمایند: «کلُّ مَوْلُودٍ مُرْتَهَنٌ بالْعَقِیقَةِ؛ [۴] هر مولودی در گروه عقیقه اش می باشد.»

    

گویا کودک در بند است و با قربانی کردن آزاد می شود. بنابراین، عقیقه از سنتهای مؤکد اسلام است که در سیره امام صادق (ع) به آن توجه ویژه ای شده است.

    

نیازهای اساسی کودک

کودکان بیش از بزرگ ترها نیازمند عواطف و حمایت هستند و بدون ایشان نمی توانند نیازهای طبیعی و عاطفی خویش را رفع نمایند. نیاز کودکان تنها در قلمرو نیازهای مادی مانند: غذا، پوشاک و مسکن محدود نمی شود؛ بلکه نیازهای دیگری نیز دارند، از جمله نیازهای درونی و معنوی که بسیار با اهمیت تر از نیازهای جسمی ایشان می باشد. نیازهایی که جنبه عاطفی، روانی و احساسی دارند و در رشد و تعالی جنبه های فیزیکی کودکان نیز بسیار اثربخش هستند.

به طوری که اگر به آنها توجه جدّی نشود، ممکن است کودکان در آینده به ناهنجاریهای اجتماعی، افسردگی، خلأ شخصیت، فرار از خانه و ... دچار شوند. در این بخش به برخی از نیازهای اساسی کودکان در روش تربیتی امام صادق (ع) نگاهی گذرا خواهیم داشت.

    

الف. محبت به کودک

بی شک یکی از اساسی ترین نیازهای کودک پس از نیازهای مادی، نیاز به محبت است. لازم است والدین به این نیاز کودک توجه خاص داشته باشند و بدانند که پاسخگویی صحیح به این نیاز، اساس و پایة تربیت او را شکل می دهد. با نگاهی به آمار دختران فراری و بررسی ریشة این مسئله، پی می بریم که در خانه به ایشان محبت نشده است، و لذا شخص به دنبال محبت های دروغین بیرون از خانه است.

    

سیرة عملی امام صادق(ع) در این خصوص، نشان دهنده توجه ویژه اسلام به این اصل و نیاز اساسی فرزند می باشد. در روایت آمده است: «کانَ لِجَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّد ابنٌ یحبُّهُ حُبّاً شَدِیداً فَقِیلَ مَا بَلَغَ حبُّک لَهُ؟ قَالَ: مَا اَحَبَّ اَن لِی ابنٌ آخَر فَینْشِرُ لَهُ فِی حبِّی؛ [۵] امام صادق(ع) به فرزند [پسر] خویش بسیار محبت می کردند، از ایشان سؤال کردند: چقدر او را دوست دارید؟ فرمود: به اندازه ای که دوست ندارم فرزند دیگری داشته باشم تا محبتم را بین آنها تقسیم کنم.» این روایت اصل مهم و اساسی محبت به کودک را مورد توجه قرار می دهد.

    

و نیز امام صادق (ع) فرمود: «قالَ موسَی(ع) یا رَب أَی الْأَعْمَالِ أَفْضَلُ عِنْدَک قالَ حُبُّ الْأَطْفَالِ فَإِنِّی فَطَرْتُهُمْ عَلَی تَوْحِیدِی فَإِنْ أَمَتُّهُمْ أَدْخَلْتُهُمْ جَنَّتِی بِرَحْمَتِی؛ [۶] حضرت موسی(ع) به خدا عرض کرد: خدایا! برترین اعمال نزد تو کدام است؟ فرمود: دوست داشتن کودکان؛ زیرا من آنها را بر فطرت توحیدی خویش آفریده ام و اگر آنها را بمیرانم، به رحمت خود به بهشت وارد می کنم.»

    

ممکن است این سؤال به ذهن خطور کند که چگونه به فرزند خود محبت کنیم؟ در این قسمت از مقاله به برخی از روشهای محبت به فرزند در سیرة امام صادق(ع) می پردازیم:

    

۱- بوسیدن کودک:

فرزند، به ویژه در سنین خردسالی، اظهار محبت دیگران را از طریق بوسیدن درک می کند. این گونه اظهار محبت طبیعی و فطری است که امام صادق(ع) به آن این گونه سفارش نموده اند: «قَالَ الصَّادِقُ(ع) : أَکثِرُوا مِنْ قُبْلَةِ أَوْلَادِکمْ فَإِنَّ لَکمْ بِکلِّ قُبْلَةٍ دَرَجَةً فِی الْجَنَّةِ مَسِیرَةَ خَمْسِمِائَةِ عَامٍ؛ [۷] فرزندان خود را زیاد ببوسید، به درستی که برای هر بوسه ای درجه ای برای شما در بهشت به اندازۀ مسیر پانصد سال خواهد بود.»

     

۲- بازی با کودک:

طبیعت کودک مانند سایر موجوداتی که شروع به رشد می کنند، نیاز به تحرّک و جنب و جوش دارد، لذا بازی با کودک نیز احتیاج طبیعی او است، خصوصاً در بازی خنده و شوخی نیز باشد. بازی والدین با فرزند از نظر روحی و روانی در او تأثیر فوق العاده ای دارد و به نوعی اعلام محبت و علاقه به کودک است و به او می فهماند که والدین حاضرند که برای او وقت بگذارند. امام صادق(ع) می فرماید: «دَعِ ابْنَک یلْعبُ سبْعَ سِنِین؛ [۸] فرزندت را رها کن تا هفت سال بازی کند.»

    

۳- هدیه دادن:

شخصی که به مسافرت می رود و از خانواده و فرزندان خویش دوراست، هنگام بازگشت برای اینکه نشان دهد در سفر هم به یاد آنها بوده و به ایشان علاقه و محبت دارد، مناسب است سوغاتی بیاورد. امام صادق(ع) در این زمینه می فرمایند: «إِذَا سَافَرَ أَحَدُکمْ فَقَدِمَ مِنْ سَفَرِهِ فَلْیأْتِ أَهْلَهُ بِمَا تَیسَّرَ وَ لَوْ بِحَجَر؛ [۹] هرگاه مردی به سفر می رود، هنگامی که نزد خانواده اش برمی گردد، باید چیز تازه ای بخرد، اگر چه چیزی کم ارزش همچون سنگ باشد.»

    

ب. پرورش فطرت خداپرستی و محبّت اهل بیت(ع)

براساس آیه شریفه [فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیها]؛ [۱۰] «فطرتی که خداوند مردم را براساس آن آفریده است.» هر انسانی با فطرت خداپرستی آفریده می شود و خدای متعال صفت خداپرستی را در فطرتش به ودیعه می گذارد. بر همین اساس و برای رشد و تقویت روحیه خداپرستی در کودک، امام صادق(ع) مراحلی را برای تقویت این حسّ فطری در فرزندان بیان می دارند که: «إِذَا بلَغَ الْغلَامُ ثَلَاثَ سِنِینَ یقَالُ لَهُ قُلْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ سَبْعَ مَرَّاتٍ ثُمَّ یتْرَک حَتَّی یتِمَّ لَهُ ثلَاثُ سِنِینَ وَ سَبْعَةُ أَشْهُرٍ وَ عِشْرُونَ یوْماً فَیقَالَ لَهُ قُلْ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ سَبْعَ مرَّاتٍ وَ یتْرَک حَتَّی یتِمَّ لَه أَرْبعُ سِنِینَ ثُمَّ یقَالَ لَهُ قُلْ سَبْعَ مَرَّاتٍ صَلَّی اللَّهُ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ ثُمَّ یتْرَک؛ [۱۱] وقتی فرزند به سن ۳ سالگی رسید، به او گفته شود: هفت مرتبه بگو «لا اله الّا الله»، سپس رها شود تا ۳ سال و هفت ماه و بیست روز از او بگذرد، آن گاه به او بگوید: هفت مرتبه بگو «محمّد رسول الله»، آن گاه رها شود تا اینکه به سن ۴ سالگی درآید، سپس به او گفته شود: هفت مرتبه بگو «صلّی الله علی محمّد و آله» سپس رها شود... د.»

 

در این روایت امام صادق(ع) بسیار ظریف و به صورت تدریجی نحوۀ علاقه مند کردن کودک به خدا و دین را مرحله به مرحله بیان فرموده اند که در قالب الفاظی ساده و گویا آموزش داده می شود.

     

آموزش نماز در سیرۀ امام صادق(ع)

یکی از نیازهای اساسی کودکان، آشنایی و انجام مسائل معنوی، خصوصاً نماز می باشد. امام صادق (ع) سنّ واداشتن فرزندان اعم از اختر و پسر به نماز را ۹ سالگی می دانند، منتهی با توجه به اینکه هر عملی نیاز به مقدمات و شرایط خاص خود دارد و یکی از اصول و روشهای تربیتی مسئله تدریج می باشد. حضرت صادق(ع) به این شکل این مسئله را بیان می دارند: «حتَّی یتمَّ لَهُ خَمْسُ سِنِینَ ثُمَّ یقَالَ لَهُ أَیهُمَا یمِینُک وَ أَیهُمَا شِمَالُک فَإِذَا عَرَفَ ذَلِک حُوِّلَ وَجْهُهُ إِلَی الْقِبْلَةِ وَ یقَالُ لَهُ اسْجُدْ ثُمَّ یتْرَک حتَّی یتمَّ لَه سَبْعُ سِنِینَ فَإِذَا تَمَّ لَهُ سَبْعُ سِنِینَ قیلَ لَه اغْسِلْ وَجْهَک وَ کفَّیک فَإِذَا غَسَلَهُمَا قِیلَ لَهُ صَلِّ ثُمَّ یتْرَک حَتَّی یتِمَّ لَهُ تِسْعُ سِنِینَ فَإِذَا تَمَّتْ لَهُ علِّمَ الْوُضوءَ وَ ضرِبَ عَلَیهِ وَ أُمِرَ بِالصَّلَاةِ وَ ضُرِبَ عَلَیهَا فَإِذَا تَعَلَّمَ الْوُضُوءَ وَ الصَّلَاةَ غفَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ وَ لِوَالِدَیهِ إِنْ شَاءَ اللَّهُ؛ [۱۲] وقتی کودک ۵ ساله شد، به او گفته شود: دست راست و چپت کدام است؟ وقتی این را دانست، صورت او را به قبله برگردان و به او بگو تا سجده کند، سپس رها شود تا به هفت سال برسد. وقتی هفت سال او تمام شد، به او گفته شود: صورت و دو کف را بشوی. وقتی شست، به او بگوی: نماز بخوان! بعد او را به حال خود واگذار تا ۹ سال او تمام شود. وقتی ۹ سال او تمام شد، وضو یادش بده و او را به نماز وادار. وقتی وضو و نماز را یاد گرفت، خدا ان شاء الله او و پدر و مادرش را می آمرزد.»

 

البته لازم است مسئله نماز با روشهای متنوع مانند داستان، شعر، مسابقه و... به کودک آموزش داده شود.

    

آموزش قرآن به کودکان

همه آنچه برای هدایت و راهنمایی انسان ضروری است، در قرآن بیان شده و مهم ترین معارف اسلام در قرآن است که این مهم آن را در مقایسه با منابع اسلامی دیگر از جایگاه والاتری برخوردار می کند، به همین سبب در سیرۀ امام صادق (ع) به آموزش قرآن به فرزندان اهتمام خاصی داده شده و حضرت(ع) می فرمایند: «عَلَیکمْ بِتِلَاوَةِ الْقُرْآن؛ [۱۳] بر شما باد به تلاوت قرآن. » و نیز حضرت می فرمایند: «وَ کان یجمَعُنَا فیأْمُرُنَا بِالذِّکرِ حَتَّی تَطْلُعَ الشَّمْسُ وَ یأْمُرُ بِالْقِرَاءَةِ مَنْ کانَ یقْرَأُ مِنَّا وَ مَنْ کانَ لَا یقْرَأُ مِنَّا أَمرَهُ بالذِّکرِ؛ [۱۴] [پدرم] ما را جمع می کرد و دستور می داد تا طلوع آفتاب ذکر بگوییم و دستور می داد هر کس می تواند قرآن بخواند و آنکه نمی تواند ذکر بگوید.» این کار حضرت باعث انس و عادت کودکان البته بطور غیر اجباری از کودکی با قرآن می شود. خواندن قرآن و فرا گرفتن آن برای حضرت مهم تر از رعایت آداب و شرایط آن است. در این خصوص روایت شده است: «کانَ إِسمَاعِیلُ بنُ أَبی عَبْدِ اللَّهِ(ع) عِنْدَهُ فَقَالَ یا بُنَی اقْرَأِ الْمصْحَفَ فقَالَ إِنِّی لَسْتُ عَلَی وُضُوءٍ فَقَالَ لَا تَمَسَّ الْکتَابَةَ وَ مَسَّ الْوَرَقَ؛ [۱۵] اسماعیل پسر امام صادق (ع) نزد او بود. امام به او فرمود: پسرم! قرآن بخوان. اسماعیل گفت: وضو ندارم. امام فرمود: [قرآن بخوان؛ امّا] به نوشته قرآن دست نزن و به ورق آن دست بزن!»

    

شخصیت دادن به کودک

به طور معمول افراد سعی می کنند که طبق شخصیت اجتماعی خود عمل کنند. شکل گیری شخصیت در طی دوران حضور فرد در خانواده می باشد. حال اگر والدین کودک در دوران شکل گیری شخصیت او با بی احترامی، تحقیر، سرکوفت زدن و سرزنش با او رفتار کنند، شخصیت کودک به صورتی حقیر، وابسته و منفی شکل خواهد گرفت و همین امر موجب تکبر و زورگویی او در بزرگسالی می گردد. امام صادق(ع) در این زمینه می فرمایند: «مَا مِنْ رَجُلٍ تَکبَّرَ أَوْ تَجَبَّرَ إِلَّا لِذِلَّةٍ وَجدَهَا فی نَفْسِهِ؛ [۱۶] هیچ مردی تکبر و زورگویی نمی کند، مگر به سبب ذلّتی که در خود می بیند.»

     

وقتی با کودک سرزنش گونه برخورد می شود، شخصیت او حقیر و کوچک می گردد، و در صدد جبران این مسئله در بزرگسالی است؛ و چون قادر به جبران آن نیست، لذا دست به مقابله با آن می زند؛ یعنی خود را بزرگ می بیند و برای انتقام از دیگران تکبر و زورگویی می کند. حضرت می فرمایند: «مَا مِنْ أَحَدٍ یتِیهُ إِلَّا مِنْ ذِلَّةٍ یجدُهَا فی نفْسِه؛ [۱۷] هیچ فردی تکبر نمی کند؛ الاّ به سبب حقارتی که در خود می بیند.» در این قسمت از مقاله به راه های شخصیت دادن به کودک می پردازیم.

    

راه های شخصیت دادن به کودک

    

۱- سلام کردن:

سلام کردن به کودک دو اثر روانی دارد: برای سلام کننده باعث تقویت خوی پسندیده تواضع و فروتنی می شود و برای کودک وسیله احیای شخصیت می باشد. کودکی که بزرگسالان به او سلام می کنند و بدین صورت به او احترام می نمایند، لیاقت و شایستگی خود را باور می کند و از کودکی معتقد می شود که جامعه او را محترم می شناسد و مردم به او اهمیت می دهند.

    

امام صادق(ع) از رسول اکرم- نقل می کنند که می فرمود: «وَ التَّسْلِیمُ عَلَی الصِّبْیان؛ [۱۸] پنج چیز است که آنها را تا لحظۀ مرگ ترک نمی کنم؛ یکی از آنها سلام به کودکان است.»

    

۲- احترام کردن:

قرآن می فرماید: [کلاَّ بَلْ لا تُکرِمُونَ الْیتیمَ * وَ لا تَحَاضُّونَ عَلی طَعامِ الْمِسْکینِ]؛ [۱۹] «ولی آنان به یتیم احترام نمی کردند و نسبت به غذای مسکینان اهتمام نمی ورزیدند.»

 

برخورد محترمانه و شخصیت دادن به دیگران، به ویژه ایتام در اعتماد به نفس و استقلال روح انسان نقشی مهم دارد. انسانی که مورد تکریم قرار می گیرد، خود را از پلیدیها دور می دارد و سلامت روانی و خدمت رسانی او افزایش می یابد.

    

۳- وفای به عهد

 وفای به عهد وظیفه ای دینی و عقلی است که نسبت به دیگران، به ویژه کودکان در سیره امام صادق(ع) مورد توجه قرار گرفته است. اگر ما به وعده های خود به کودکان عمل نکنیم، شخصیت فرزندان را تحقیر کرده، به آنان درس دروغگویی می دهیم و با گفتار بی عمل خود سخنان را هم که در آینده خواهیم گفت، از پیش بی اعتبار می سازیم. امام صادق (ع) می فرمایند: «أَحِبُّوا الصِّبْیانَ وَ ارْحَمُوهُمْ وَ إِذَا وَعَدْتُمُوهُمْ فَفُوا لَهُمْ فَإِنَّهُمْ لَا یرَوْنَ إِلَّا أَنَّکمْ ترْزُقُونَهُمْ؛ [۲۰] کودکان را دوست بدارید و به آنها محبت کنید، پس اگر به آنان وعده ای دادید، به آن وفا کنید؛ زیرا آنان روزی خود را در دست شما می بینند.»

    

منبع: حوزه نت 

     

پی نوشت ها:

[۱] کافی، کلینی، دارالکتب الاسلامیه، تهران، چاپ دوم، ۱۴۱۳ ق، ج ۶، ص ۴۹.

[۲] الکافی، کلینی، ج ۶، ص ۲۵، ح ۶.

[۳] همان، ص ۲۵، ح ۳.

[۴] همان، ج ۶، ص ۲۵، ح ۴.

[۵] الحیال، ابن ابی الدنیا، دار ابن القیم، دمشق، چاپ اول، [بی تا]، ج ۱، ص ۳۱۵.

[۶] مکارم الاخلاق، رضی الدین، ابی نصر الحسن بن فضل طبرسی، دار الحوراء، بیروت، ۱۴۰۸ ق، ص ۲۴۹.

[۷] وسائل الشیعة، حر عاملی، انتشارات اسلامیه، تهران، چاپ ششم، ۱۳۶۷ ش، ج ۱، ص ۴۸۵.

[۸] همان، ج ۲۱، ص ۴۳۷.

[۹] همان، ج ۸، ص ۳۳۷.

[۱۰] روم / ۳۰.

[۱۱] من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، قم، ۱۴۱۳ ق، ج ۱، ص ۲۸۱.

[۱۲] من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق، ج ۱، ص ۲۸۱.

[۱۳] بحار الأنوار، علاّمه مجلسی، دار احیاء التراث العربی، بیروت، چ سوم، ۱۴۰۳ ق، ج ۸۹، ص۱۹۷، روایت۴.

[۱۴] کافی، کلینی، ج ۲، ص ۴۹۸.

[۱۵] الاستبصار، شیخ طوسی، دارالکتب الاسلامیه، تهران، ۱۳۹۰ ق، ج ۱، ص ۱۱۳، روایت ۱۳۷۶.

[۱۶] وسائل الشیعة، حرّ عاملی، ج ۸، ص ۳۲۷، ح ۱.

[۱۷] همان، ج ۱۵، ص ۱۹۴، ح ۴.

[۱۸] الخصال، ابی جعفر محمّد بن علی بن الحسین صدوق، با ترجمه احمد فهری زنجانی، انتشارات علمیه اسلامیه، [بی تا]، ص ۳۰۱.

[۱۹] الفجر/ ۱۷ و ۱۸.

[۲۰] کافی، کلینی، ج ۶، ص ۴۹.

آخرت هر انسانی، بازتاب دنیای اوست و آن چه در مواقف آخرت مشاهده می‌کند و هر پاداش و کیفری که به او می‌رسد عکس العمل عقاید، افکار، اخلاق، گفتار و رفتار دنیای اوست و گذشتن از صراط آخرت نیز برای هر انسان، وابسته به این است که در دنیا، راه زندگی را چگونه پیموده و در ایّام عمر، چه صراطی را طی کرده است. کسی که در این جهان مسیرش صراط مستقیم انسانیّت بوده  او صراط قیامت را به آسانی می‌پیماید و به سعادت ابدی نائل می‌گردد و امّا کسی که در این عالم راه زندگی را ترک گفته، به انحراف و کج روی گرائیده و به خلق و خوی درندگان متخلّق شده است نمی‌تواند از صراط قیامت بگذرد و ناچار سقوط خواهد کرد. [۱]

با توجه به نکته فوق، صراط آخرت برای افراد با ایمان و با تقوا پهن‌تر نمی‌شود بلکه چون درجات ایمان این افراد در این دنیا و قدرت تصمیم گیری ایشان در انجام واجبات و دوری از محرّمات متفاوت بوده است در قیامت نیز عبورشان از صراط متفاوت خواهد بود بعضی آن را با تندی و در کمال سرعت طی می‌کنند و بعضی با تأنّی و کندی.

در روایتی از امام صادق ـ علیه السّلام ـ می‌خوانیم:

«مردم در عبور از صراط گروه‌های مختلفی هستند صراطی که رقیق‌تر از مو و تیزتر از شمشیر است. بعضی مانند

برق گذر می‌کنند، بعضی مثل اسب دونده می‌گذرند، بعضی با دست‌ها و زانوها می‌روند، بعضی راه را با دو پا طی

می‌کنند و بعضی به صراط آویخته‌اند گاهی گوشه‌هایی‌ از بدنشان را آتش می‌گیرد. [۲]»

انسان متقی و مؤمنی که کاملا به وظایف دینی خود عمل می کند هرگاه در میدان گناه قرار می گیرد به سرعت خود را نجات داده و از مسیر گناه گریزان است بر خلاف انسانی که از ایمان محکم و استواری برخوردار نیست این چنین انسانی با وسوسه بسیار گاه تا نزدیکی گناه هم پیش می رود ولی به سبب وجود ایمان در قلبش با سختی بسیار و بر خلاف تمایل درونی گناه را ترک می کند بین این دو مؤمن خیلی فرق است. اولی به سرعت از گناه گذشت بدون این که تمایلی هم داشته باشد تجسم همین رفتار او در قیامت با سرعت گذشتن از پل صراط است و دومی که با سختی از گناه دست کشیده  است از صراط می گذرد ولی با تأنی و افتان و خیزان.

پس کیفیت گذر از صراط در قیامت ارتباط مستقیم با عملکرد ما در دنیا دارد که چگونه به وظایف دین عمل کرده ایم.

در واقع صراط آخرت بازتاب و نتیجه کیفیت رفتار انسان در مواجه شدن با واجبات و محرّمات الهی در این دنیاست به هر مقدار انسان در اثر تقوا قوی‌تر، راحت‌تر و سریعتر از گناه صرف نظر کند و خود را به معصیت آلوده نسازد در آخرت نیز، بازتاب این عمل، گذشتن سریع و برق آسا از پل صراط می‌شود. ولی اگر در اثر ضعف ایمان و تقوا، نتواند در مقابل گناهان مقاومت کند و در ورطه گناه بیفتد در آخرت نیز از پل صراط نمی‌تواند بگذرد و در آتش جهنّم سقوط خواهد کرد.

عفو و گذشت

در صـحـنـه زنـدگـی اجـتـمـاعـی بشر، کمتر کسی را می توان یافت که از عیب، پاک بوده و از لغـزش مـصـون بـاشـد. اگـر هـم چـنـیـن افـرادی پیدا شوند، بسیار نادرند؛ زیرا انسان همواره گرفتار کشمکش غرایز حیوانی و تمایلات عالی انسانی خویش است و هر کاری هم که از او سر می زند، فرایند نزاع این دو نیروست. پس بطور طبیعی، نمی توان انتظار داشت، همه کارهای یـک فـرد، درسـت و پـسـنـدیـده بـاشـد. هـر کـس بـه مـقـتـضـای حال خود کم و بیش لغزش هایی دارد.

زیـان نـاشـی از ایـن لغزشها، همیشه به خود انسان محدود نمی شود، بلکه در مواردی گریبان دیگران را نیز می گیرد و موجودیّت و منافع آنان را به خطر می اندازد.

به نظر شما با این گونه لغزشها که گهگاه از این و آن سر می زند چه باید کرد؟

اگـر قرار باشد همه خطاکاران با هر وضعیّتی که دارند مجازات شوند و هر کس بخواهد آزار و اذیـّت دیـگـری را تـلافـی کـنـد و دیـر یا زود از او انتقام بگیرد، چه پیش خواهد آمد و صحنه زندگی بشر را چه جهنّم سوزانی از خشم، کینه و نفرت فرا خواهد گرفت؟ اینجاست که پای مکارم اخلاقی و فضایل عالی انسانی به میان می آید و ارزش والای آنها مشخّص می شود.

عفو و گذشت یکی از این مکارم والا و بلکه به قول امام علی علیه السلام تاجی زینت بخش بر سر همه آنهاست:

(اَلْعَفْوُ تاجُ الْمَکارِمِ)   (۲۵۷)  گذشت، زینت بزرگواری هاست.

این خوی پسندیده، پرتوی از مسرّت واقعی و موجی از عواطف و احساسات انسان دوستانه را در دلها ایجاد می کند و کینه ها و دشمنیها را از آن می زداید و موجب می شود که خصم دست از خصومت برداشته و طرح دوستی و محبّت بریزد.

   

- جایگاه عفو در اسلام

بـررسـی مـنـابـع اسـلامـی نـشـان مـی دهـد کـه (گـذشـت) یـکـی از اصـول اسـاسـی در برخورد با لغزش افراد با ایمان است.

قرآن کریم حتّی در همان آیاتی که کیفر و مجازات را برای مجرمان و گناهکاران تشریع می کند و مؤمنان را از خطر و زیان آنان برحذر می دارد، گذشت و چشم پوشی از خطایشان را نیز به عنوان یک ارزش برتر مطرح می سازد.

به عنوان مثال، در آیه ای پس از بیان چگونگی حکم قصاص می فرماید:

(فَمَنْ عُفِیَ لَهُ مِنْ اَخیهِ شَیْءٌ، فَاتِّباعٌ بِالْمَعْرُوفِ وَ اَدأ اِلَیْهِ بِاِحْسانٍ...)(۲۵۸)

پـس اگـر کـسی از سوی برادر (دینی) خود مورد عفو قرار گیرد (و از قصاص او صرف نظر شود)، باید از راه پسندیده پیروی کند و (دیه را) با نیکی به عفو کننده بپردازد.

نـکـته جالبی که از تعبیر (مِنْ اَخیهِ) در آیه مزبور به دست می آید، این است که قرآن رشته بـرادری را در میان مسلمانان، حتّی بعد از ریختن خونهای ناحقّ، همچنان برقرار می داند و برای تـحـریـک عـواطـف، ولیّ مـقتول را برادر قاتل معرّفی می کند و با این تعبیر، آنان را به عفو و گذشت تشویق می نماید.

   

در آیـه دیـگـری، گـذشـت در برابر خشونت نیازمندانی که بر اثر هجوم گرفتاریها، گاهی پـیمانه صبرشان لبریز شده و سخنان تند و خشونت آمیزی بر زبان می رانند را ستوده، می فرماید:

(قَوْلٌ مَعْرُوفٌ وَ مَغْفِرَةٌ خَیْرٌ مِنْ صَدَقَةٍ یَتْبَعُها اَذیً وَاللّهُ غَنِیُّ حَلیمٌ) (۲۵۹)

گفتار پسندیده (در برابر نیازمندان) و عفو (و گذشت از خشونتهای آنان) از بخششی که آزادی در پی آن باشد، بهتر است و خداوند، بی نیاز و بردبار است.

   

بـدیـهـی اسـت کـه تحمّل خشونت این گونه افراد و گذشت از برخوردهای زننده آنان، بویژه اگـر بـا قـول مـعـروف، یـعـنـی سـخن نیک و دلداری، دلجویی و راهنمایی همراه باشد، از عقده هایشان می کاهد و به آنان آرامش ‌ می بخشد.

   

در آیه ای دیگر به مؤمنان توصیه می کند که حتّی از لغزش کافران و منکران قیامت نیز (اگر مفسده نداشته باشد) بگذرند و کار آنها را به خدا واگذارند:

(قُلْ لِلَّذینَ امَنُوا یَغْفُِرو الِلَّذینَ لا یَرْجُونَ اَیّامَ اللّهِ) (۲۶۰)

به آنان که ایمان آورده اند بگو: کسانی را که روزهای (واپسین) خدا را امید ندارند، عفو کنند.

در آیـه دیـگـری از پـیـامـبـر(ص) مـی خـواهـد کـه بـا (صـفـح جمیل) یعنی به طریقه نیکو از مجازات مجرم درگذرد:

(فَاصْفَحِ الصَّفْحَ الْجَمیلَ)    (۲۶۱)   به طریق نیکو گذشت کن.

از عـلی عـلیـه السـلام در تـفـسـیـر ایـن آیـه چـنـیـن نـقـل شـده اسـت : (صـفـح جمیل، عفو بدون عتاب و سرزنش مجرم است).   (۲۶۲)

پـیـشـوایـان بـزرگـوار اسـلام از یکسو در سیره عملی خود، انسانهای باگذشت و بزرگواری بـودنـد، چـنـان کـه نـقـل شـده روزی ابـوهریره نزد امام علی علیه السلام آمد و سخنان ناروایی دربـاره آن حـضـرت گـفـت. فـردای آن روز شرفیاب شد و خواسته هایی را خدمت حضرت مطرح کـرد. حضرت علی (ع) همه آنها را برآورده ساخت. این کار امام بر برخی از اصحاب گران آمد و موجب اعتراض آنان شد. آن حضرت به ایشان فرمود:

(اِنّی لاََسْتَحْیی اَنْ یَغْلِبَ جَهْلُهُ عِلْمی وَ ذَنْبُهُ عَفْوی وَ مَسْألَتُهُ جُودی) (۲۶۳)

مـن از ایـنـکه نادانی او بر علمم، گناه او بر عفوم و درخواست او بر بخشایشم چیره شود، شرم می کنم.

   

امام صادق علیه السلام فرمود:

(اِنّا اَهْلُ بَیْتٍ، مُرُوَّتُنا الْعَفْوُ عَمَّنْ ظَلَمَنا) (۲۶۴)  ما خاندانی هستیم که جوانمردی مان گذشت از کسی است که بر ما ستم کرده است.

و از سوی دیگر، پیروان خویش را به آن توصیه می کردند، چنان که امام علی (ع) در عهدنامه خود به مالک اشتر می نویسد:

(فـَاَعـْطـِهـِمْ مـِنْ عـَفـْوِکَ وَ صـَفـْحـِکَ مـِثـْلَ الَّذی تـُحِّبُ اِنْ یـُعـْطـِیـَکَ اللّهُ مـِنْ عـَفـْوِهـِوَ صَفْحِهِ) (۲۶۵)

آنـان (مـردم) را از عفو و اغماض خویش برخوردار ساز بگونه ای که دوست می داری خداوند تو را از عفو و اغماض خویش برخوردار سازد.

   

- حدود عفـو

انـدکـی تأمّل در موارد به کارگیری کلمه عفو در متون اسلامی نشان می دهد که این واژه گاهی در بـرابـر انـتقام و گاهی در برابر عقوبت و مجازات به کار می رود. آنجا که عفو در برابر انـتـقـام بـه کـار گرفته شده، چون منظور از انتقام، تسکین خاطر انتقام گیرنده است و او تمام هـمـّت خـود را صـرف فـرونـشاندن آتش خشم خویش می سازد و هیچ گونه نظری به اصلاح و هـدایـت طـرف مـقـابـل نـدارد، در ایـن صـورت عـفـو، صـددرصـد یـک ارزش مـحـسـوب مـی شـود و عمل انتقام جویانه نیز بطور مطلق زشت و ناپسند است و تا حدودی آنچه تا کنون در ستایش عفو و گـذشـت ذکـر شـد نـاظـر بـه هـمـین معنای عفو است؛ ولی اگر عفو در برابر عقوبت و مجازات شـخـص خـطـاکـار بـه کـار رود و انـسان متحیّر شود بین اینکه خطاکار را ببخشد یا او را بطور عادلانه مجازات کند، دیگر عفو بطور مطلق ارزش محسوب نمی شود و مجازات هم همیشه ناپسند و نـکـوهـیـده نـیـسـت، بـلکـه انـتـخـاب یـکـی از دو راه تـا حـدود زیـادی بـسـتـگـی بـه دو عامل تعیین کننده دارد:

۱ ـ نوع جرم

۲ ـ وضعیّت مجرم

   

اگر جرم و تجاوز نسبت به حقوق شخصی باشد و زیان ناشی از خطا و لغزش، متوجّه فرد یا گـروه مـحـدودی شود، در این صورت عامل دوّم (وضعیّت مجرم) تعیین کننده است؛ به این معنا که بـایـد دیـد آیـا عـفـو و اغـمـاض، مـوجـب پشیمانی و اصلاح فرد خاطی می شود یا بر جرأت و جـسـارت او در تـکرار عمل ناپسندش می افزاید. انسانهای با فضیلت و بزرگوار، اگر طرف مـقابل را، از کرده خود پشیمان و شایسته عفو و بخشش ببینند، بسادگی از او در می گذرند، امّا اگـر بـه ایـن نـتیجه برسند که عفو مجرم، او را گستاخ ‌تر می سازد و گذشت بزرگوارانه آنـان را حـمـل بر ضعف یا ترس می کند، او را به خاطر جرمش تحت تعقیب قانونی قرار می دهند تا به کیفر عمل خود برسد.

بـه کـارگـیـری بـخـشـش در مـورد اشـخاص لایق و خودداری از آن در خصوص افراد فرومایه، همواره مورد توصیه و تأکید پیشوایان بزرگوار اسلام بوده است؛ علی علیه السلام در این باره فرمود:

(اَلْعَفْوُ یُفْسِدُ مِنَ اللَّئیمِ بِقَدْرِ اِصْلاحِهِ مِنَ الْکَریمِ) (۲۶۶)

عفو و گذشت همان اندازه که بزرگوار را اصلاح می کند، فرو مایه را تباه می سازد.

   

همچنین امام زین العابدین علیه السلام در رساله حقوق خود می فرماید:

(وَ حَقُّ مَنْ سأکَ اَنْ تَعْفُوَ عَنْهُ، وَ اِنْ عَلِمْتَ اَنَّ الْعَفْوَ یَضُرُّ انْتَصَرْتَ) (۲۶۷)

حـق کـسـی که به تو بدی کرده، آن است که از او بگذری، ولی اگر عفوِ او را مضرّ دانستی، می توانی او را عقوبت کنی.

 

در سـخـن دیـگـری امـام عـلی عـلیـه السـلام، کسی را که از روی علم و اطّلاع مرتکب جرمی شده، شایسته عفو ندانسته، می فرماید:

(اَلْمُذْنِبُ عَلی بَصیرَةٍ غَیْرُ مُسْتَحِقٍّ لِلْعَفْوِ) (۲۶۸) آن که با بصیرت بر زشتی گناه، آن را مرتکب می شود، سزاوار عفو نیست.

گـاهـی مـعـلوم نـیـسـت کـه آیـا مـجـرم شـایـسته عفو است یا سزاوار عقوبت؟ در این صورت اگر بتوانیم، باید بگونه ای او را بیازماییم تا میزان صلاحیّتش معلوم شود.

   

از امـام باقر علیه السلام نقل شده که روزی امیر مؤمنان (ع) پس از جلسه ای که در آن قرآن و احـکـام دیـنـی بـه مـردم می آموخت، از مسجد خارج شد. در راه به مرد جسوری برخورد. او به امام سـخـن زشـتـی گـفت.

امام فوری به مسجد برگشت و دستور داد تا مردم را خبر کنند و خود به مـنبر رفت. جمعیّت بقدر کافی آمدند و مرد بی ادب نیز حاضر شد. امام (ع) پس از حمد و ثنای الهـی و بـیـان سـخـنـانـی حـکـمـت آمـیـز(۲۶۹) فـرمـود: (آن کـه سـاعـتـی قـبـل سـخنی گفته بود، کجاست؟) مرد که جرأت انکار نداشت، خود را معرفی کرد. امام به او فـرمـود: (اکـنـون اگـر مـن بخواهم با حضور مردم گفتنی ها را می گویم.) مرد پاسخ داد (و اگـر بـخـواهـی عـفـو مـی کـنـی و مـی گـذری، زیـرا تـو اهل چشم پوشی و گذشتی!).

امام فرمود:

(عَفَوْتُ وَ صَفَحْتُ) (۲۷۰)  عفو کردم و صرف نظر کردم.

شـیـوه بـرخـوردشـان نـشـان مـی دهـد کـه ابـتـدا آن مـرد بـا پـاسـخ خـود، صـلاحـیّتش را برای شمول عفو و اغماض ‌ حضرت به اثبات رسانید و آن گاه امام او را بخشید و از مجازاتش صرف نظر کرد.

   

اگر جرم و تجاوز، مربوط به حقوق جامعه باشد، در این صورت چون پای حدود الهی و حقوق اجتماعی در میان است و سعادت عمومی در گرو اجرای آنهاست، ناگزیر، حدود باید اجرا شود و حـقـوق بـایـد تـأدیـه گـردد، زیـرا قـانـون و حـرمـتِ مـال، جـان، عـِرض و نـامـوس مـردم مـثـل مـرز و حـصـاری اسـت کـه گـرداگرد جامعه کشیده شده تا مردم در پناه آن در امنیّت و آسایش زنـدگـی کـنـنـد. اگـر ایـن مـرز شـکـسـتـه شـود و قـانـون تـحـت عـنـاویـنـی از قبیل عفو و گذشت به اجرا در نیاید زمینه برای هرج و مرج و ناامنی فراهم شده و ادامه زندگی بـرای مـردم دشـوار خـواهـد شـد. اصـرار اسـلام را بـر عـفـو و گذشت در حقوق شخصی در بحث گـذشـتـه خـوانـدیم و دانستیم که اسلام دین خشونت و انتقام و کشتار نیست، امّا ترحّم و دلسوزی بر متجاوزان به حقوق جامعه را نیز هیچ عقل سلیمی نمی پذیرد:

ترحّم بر پلنگ تیز دندان   //   جفاکاری بود بر گوسفندان

در ایـنـجـا مـجـریان عدالت باید بدون توجّه به احساسات شخصی و دلسوزیهای واهی و بی اسـاس، بـا کـمـال شـهـامـت بـه مـقـتـضای عدالت عمل کنند. قرآن کریم در کنار آن همه دستورات فـراوان کـه در خـصـوص عـفـو و اغـمـاض داده، وقـتـی بـه اجـرای حدود الهی و احترام به حقوق اجـتـمـاعـی مـی رسـد، از چـنـیـن تـرحـّمـهـای نـابـجـایـی بـصـراحـت نـهـی مـی کـنـد.

بـه عـنـوان مثال، در دستور اجرای حدّ زنا می فرماید:

(وَ لا تَأخُذْکُمْ بِهِما رَأفَةٌ فی دینِ اللّهِ) (۲۷۱)  در اجرای حکم خداوند بر آنان، دستخوش عاطفه و نازک دلی بیجا نشوید.

و نیز، اجرای حکم قصاص را موجب حیات و تحرّک جامعه دانسته، می فرماید:

(وَ لَکُمْ فِی الْقِصاصِ حَیوةٌ یا اُولیِ الاَْلْبابِ) (۲۷۲)  ای خردمندان اجرای حکم قصاص موجب حیات شماست.

امـام کـاظم علیه السلام در تفسیر آیه (اِنَّ اللّهَ یُحْیِی الاَْرْضَ بَعْدَ مَوْتِها) یعنی خداوند زمین را پس از مرگش زنده می کند، فرمود:

مـنـظور این نیست که زمین با باران زنده می شود، بلکه مقصود آن است که خداوند مردانی را بر مـی انـگـیـزد تا عدالت را زنده کنند و با اجرای عدالت زمین را زنده سازند؛ زیرا اقامه و اجرای یک حدّ از حدود الهی در زمین از چهل روز بارندگی مفید، سودمندتر است. (۲۷۳)

زنـی از اشـراف قـبـیـله بـنی محزوم، مرتکب سرقت شده بود و قرار شد حدّ سرقت بر او جاری شـود. سـران قـبـیـله مـزبور، از بیم آنکه اجرای حدّ، موجب سرافکندگی آنان در بین سایر مردم شده، این ننگ برای ایشان باقی بماند، اُسامة بن زید، را نزد ایشان فرستادند، تا شفاعت کند و از پـیـامبر(ص) عفو او را خواستار شود.

آن حضرت پس از اطلاع از مضمون پیام با خشم زیاد فـرمـود: (ای اُسـامه، تو را نبینم که درباره تعطیل حدّی از حدود خداوند شفاعت کنی!) آن گاه در جمع مهاجر و انصار حضور یافته، چنین فرمود:

عـلّت هـلاکـت اقـوام گـذشـتـه این بود که هرگاه شخص صاحب نفوذی از آنان دزدی می کرده، حدّ خداوند را بر او اجرا نمی کردند، ولی اگر فرد ضعیفی دست به این کار می زد، حکم قانون را بر او عملی می ساختند. به خدا سوگند! حتّی اگر دخترم فاطمه دزدی کند، دستش را قطع خواهم کرد. (۲۷۴)

   

یک نکته :

در اسـلام، تـنـهـا رهـبـر جـامـعـه و (ولیّ امـر مـسلمین) این اختیار را دارد که با در نظر گرفتن مـصـالح عـمـومـی جـامـعـه و سـوابـق نـیـک شـخـص مـجـرم اگـر او را از کرده خود پشیمان ببیند و شمول عفو را برایش سازنده و مثبت تشخیص دهد، از خطای او درگذرد. به عنوان نمونه :

سـارقی را خدمت امیرمؤمنان علیه السلام آوردند و او به دزدی خود اعتراف کرد. آن حضرت از او پـرسـیـد: آیا چیزی از قرآن حفظ داری؟ عرض کرد: بلی سوره بقره را حضرت او را عفو کرده، فرمود: دستت را به خاطر سوره بقره بخشیدم (و برای دزدی ات، این بار آن را قطع نمی کنم.) در ایـن هـنـگـام فـردی بـه نـام اشـعـث زبـان بـه اعـتـراض گـشـود و گـفت : آیا حدود الهی را تعطیل می کنی؟ امام (ع) فرمود: تو چه می دانی!؟ مگر پس از اقامه بیّنه امام نمی تواند عفو کند؟ هرگاه شخص خودش به دزدی اعتراف کند، اختیار با امام است. اگر مصلحت ببیند می بخشد و گرنه مجازات می کند. (۲۷۵)

اصل ۱۱۰ قانون اساسی نیز عفو یا تخفیف مجازات مجرمان را از اختیارات رهبر جامعه اسلامی می داند.

   

آثـار عفو

در قـرآن کـریـم و روایـات پـیـشـوایـان مـعـصـوم آثار و برکات زیادی برای عفو ذکر شده که برخی از آنها عبارتند از:

   

۱ ـ شمول عفو الهی؛ قرآن کریم عفو و گذشت بندگان خدا از یکدیگر را زمینه ساز عفو خداوند می داند.

(وَلْیَعْفُوا وَلْیَصْفَحُوا اَلا تُحِبُّونَ اَنْ یَغْفِرَ اللّهُ لَکُمْ) (۲۷۶)

و باید عفو کنند و درگذرند، آیا دوست نمی دارید که خداوند بر شما ببخشاید.

   

۲ ـ نصرت الهی؛ امام کاظم (ع) فرمود:

(مَا الْتَقَتْ فِئَتانِ قَطُّ، اِلاّ نُصِرَ اَعْظَمُهُما عَفْواً) (۲۷۷)

هرگز دو گروه با هم روبه رو نشدند، مگر آنکه بخشنده ترین آن دو یاری شد.

   

۳ ـ طول عمر؛ از رسول خدا(ص) چنین نقل شده است :

(مَنْ کَثُرَ عَفْوُهُ مُدَّ فی عُمْرِهِ) (۲۷۸)

آن که عفوش بسیار شد، عمرش طولانی می شود.

   

۴ ـ دوام حکومت؛ رسول خدا(ص) عفو و گذشت زمامدار را موجب پایداری حکومتش می داند:

(عَفْوُ الْمَلِکِ عِقالُ الْمُلْکِ) (۲۷۹)

گذشت زمامدار سبب پابرجا شدن حکومت است.

  

۵ ـ از بین رفتن کینه ها؛ رسول خدا(ص) فرمود:

(تَعافَوْا تَسْقُطِ الضَّغائِنُ بَیْنَکُمْ) (۲۸۰)

از یکدیگر در گذرید تا کینه ها از میانتان رخت بربندد.

   

۶ ـ عزّت دنیا و آخرت؛ پیامبر(ص) فرمود:

(مـَنْ عَفا عَنْ مَظْلَمَةٍ اَبْدَلَهُ اللّهُ بِها عِزّاً فِی الدُّنْیا وَالاْ خِرَةِ) (۲۸۱)هر که از لغزشی درگذرد، خداوند به سبب این گذشت، عزّت دنیا و آخرت را به او عطا می کند.

   

۷ ـ رهایی از عذاب دوزخ؛ حضرت علی علیه السلام عفو را موجب نجات از عذاب جهنّم دانسته است :

(اَلْعَفْوُ مَعَ الْقُدْرَةِ جُنَّةٌ مِنْ عَذابِ اللّهِ سُبْحانَهُ) (۲۸۲)

گذشت در هنگام توانایی، سپری در برابر عذاب خداوند است.

   

۸ ـ پـاداش بـسـیـار؛ امـام عـلی عـلیـه السـلام پـاداش انـسـان بـا گـذشـت را غـیـر قابل سنجش می داند و می فرماید:

(شَیْئانِ لا یُوزَنُ ثَوابُهُما: اَلْعَفْوُ وَ الْعَدْلُ) (۲۸۳)   پاداش دو چیز را نمی توان سنجید: عفو و عدل.

   

پی نوشت ها:

۲۵۸- بقره (۲)، آیه ۱۷۸ .

۲۵۹- بقره (۲)، آیه ۲۶۳ .

۲۶۰- جاثیة (۴۵)، آیه ۱۴ .

۲۶۱- حجر (۱۵)، آیه ۸۵ .

۲۶۲- تفسیر مجمع البیان، ج ۶، ص ۳۴۴، بیروت.

۲۶۳- بحارالانوار، ج ۴۱، ص ۴۹ .

۲۶۴- همان، ج ۷۱، ص ۴۰۱ .

۲۶۵- نهج البلاغه، ص ۹۹۳.

۲۶۶- بحارالانوار، ج ۷۷، ص ۴۱۹ .

۲۶۷- همان، ج ۷۴، ص ۹ .

۲۶۸- شرح غررالحکم، ج ۱، ص ۳۹۱ .

۲۶۹- مشروح سخنان آن حضرت به دلیل رعایت اختصار حذف شد.

۲۷۰- بحارالانوار، ج ۴۱، ص ۱۳۲ .

۲۷۱- نور (۲۴)، آیه ۲ .

۲۷۲- بقره (۲)، آیه ۱۷۹ .

۲۷۳- فروع کافی، ج ۷، ص ۱۷۴ .

۲۷۴- میزان الحکمه، ج ۲، ص ۳۰۸ .

۲۷۵- مستدرک الوسائل، ج ۱۸، ص ۳۴.

۲۷۶- نور (۲۴)، آیه ۲۲ .

۲۷۷- بحارالانوار، ج ۷۵، ص ۳۵۹ .

۲۷۸- همان.

۲۷۹- تفسیر نور الثقلین، ج ۴، ص ۲۱۰ .

۲۸۰- میزان الحکمه، ج ۶، ص ۳۶۷ .

۲۸۱- بحارالانوار، ج ۷۱، ص ۴۲۰ .

۲۸۲- شرح غررالحکم، ج ۱، ص ۳۹۸ .

۲۸۳- همان، ج ۴، ص ۱۸۴ .

پیامبر همه آدمیان را، بدون استثنا، هم چون فرزندان دلبند و پاره تن خود می دانست و خیر و هدایت همه شان را می خواست و چون می دید که به راه گمراهی و هلاکت می روند، سخت اندوهگین می شد، همان گونه که پدری مهربان از هلاکت و تباهی فرزندانش دچار اندوه می شود.

هفدهم ربیع الاول، سالروز ولادت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) است که به این مناسبت، مطلبی را تقدیم نگاه شما خواهیم کرد:

      

 

پیامبر صلی الله علیه و آله  پیام آور رحمت و محبت

خدای تعالی، رسول گرامی اسلام را رحمتی فراگیر و عام معرفی کرد، که رحمت او شامل همه انسان ها؛ اعم از مسلمان و غیر مسلمان می شود: وَ ما أَرْسَلْناک إِلاّ رَحْمَةً لِلْعالَمِینَ. (۵) «ما تو را جز رحمتی برای جهانیان نفرستادیم.» آری، پیامبر رحمتی است برای همه و آن حضرت در حفظ منافع و تأمین سعادت این جهانی و آن جهانی همگان حریص است. خداوند رحمان، در بیان شدت شفقت و مهربانی آن بزرگوار خطاب به تمام بشر فرموده است: لَعَلَّک باخِعٌ نَفْسَک أَلاّ یکونُوا مُؤْمِنِینَ. (۶) «گویی می خواهی جان خود را از شدت اندوه از دست بدهی، به خاطر این که آن ها ایمان نمی آورند.» در این جا می بینیم که تأسف، دلسوزی و غمخواری پیامبر خدا(ص) نسبت به کفار و منکران حق و علاقه مندی آن حضرت به سعادت و نجات بندگان، تا چه حد کار را بر وی تنگ کرده است که خدای تعالی او را تسلیت داده و از وی دلجویی کرده است تا مبادا از شدّت اندوه و اهتمام به حال آن ها، قالب تهی کند؛ زیرا آن حضرت همه آدمیان را، بدون استثنا، هم چون فرزندان دلبند و پاره تن خود می دانست و خیر و هدایت همه شان را می خواست و چون می دید که به راه گمراهی و هلاکت می روند، سخت اندوهگین می شد، همان گونه که پدری مهربان از هلاکت وتباهی فرزندانش دچار اندوه می شود. و پیامبر(ص)، خود را مظهر تام رحمت و محبت الهی شناسانده، می فرماید: «إِنَّما بُعِثْتُ رَحمة»؛ (۷) «همانا من، رحمتی(فراگیر) برانگیخته شده ام.» سیره پیامبر(ص)، سیره تربیت عملی انسان است و این تربیت در برترین و کامل ترین جلوه اش، در رفتار ائمه هدی(ع) که غیر قابل تفکیک از سیره پیامبر(ص) می باشد، تجلّی پیدا کرده است.

    

سیره عملی پیامبر صلی الله علیه و آله در نگاهی کلی

هنوز چند سالی از آغاز رسالت نگذشته بود که آوازه پیامبر خدا(ص) در سراسر گیتی طنین انداز شد. دعوت اسلامی، همه سرزمین عرب را فراگرفت و از آن جا به نقاط دیگر سرایت کرد. هیأت های مذهبی و قومی از نقاط مختلف به مدینه، پایگاه پیامبر(ص) و مسلمانان می آمدند و آزادانه به تفحّص و گفتگو می پرداختند و گروهی نیز آزادانه به دین اسلام مشرّف می شدند. پیامبر(ص) در عین بیان دستورات الهی و دعوت همگان به حق، نهایت تواضع و فروتنی را نسبت به آنان اعمال می کرد. خانه ای در مدینه جهت پذیرایی از میهمانان اختصاص داد و برخی از میهمان ها با سفارش پیامبر(ص) در منزل بعضی از اصحاب پذیرایی می شدند. وقتی مسیحیان به دیدنش می آمدند، حضرت ردایش را می گسترد و ایشان را بر آن می نشاند. به امپراتور رم و ایران نامه می نویسد و نام خود را بر نام آنان مقدم می دارد و از آنان می خواهد که یا مسلمان شوند و یا لااقل از جلو او کنار روند تا بتواند مذهبش را میان ملت ها تبلیغ نماید. پیامبر(ص) خواستار تحقّق شرایطی است که ملت ها بتوانند در انتخاب مکتب و جهان بینی خاص خویش، تصمیم بگیرند و در صورت روشن شدن حق، آزادانه عقیده توحیدی را بپذیرند و جز خدای یگانه را نپرستند و تسلیم خواست و اراده او نشوند. لازمه این رسالت آن است که با قدرت های سلب کننده آزادی ملت ها که مانع تحقیق و پژوهش و گرایش به آیین الهی می شوند، مبارزه شود. پیامبر همه آدمیان را، بدون استثنا، هم چون فرزندان دلبند و پاره تن خود می دانست و خیر و هدایت همه شان را می خواست و چون می دید که به راه گمراهی و هلاکت می روند، سخت اندوهگین می شد، همان گونه که پدری مهربان از هلاکت و تباهی فرزندانش دچار اندوه می شود. پیامبر(ص) در نامه هایش به رؤسای دولت های معاصر خویش، به قبول رسالت آن حضرت و گرویدن به آیین اسلام را خواستار می شد و در مواردی به بقای مُلک و سلطنت آنان تصریح و تداوم حاکمیت آنان بر قلمرو سرزمین خویش را تضمین می کرد. آن حضرت، نتیجه سرپیچی آنان از این دعوت الهی را مجازات اخروی می دانست؛ مثلا در نامه اش به پادشاه ایران و یا قیصر روم، می فرماید: اگر این دعوت را نپذیری، گناه ملّت مجوس و یا مردم مصر و... به گردن تو خواهد بود؛ چه این که با نپذیرفتن اسلام از سوی سلاطین، مردم این سرزمین ها نیز از آزادی عقیدتی و گرویدن به اسلام محروم می ماندند. سیره پیامبر(ص) گرفته شده از قرآن کریم است، که حقّ حیات و رسمیت جوامع مختلف را به صراحت تضمین می کند. او در روابط بین الملل با ملل غیر مسلمان بسیار آزاد منشانه برخورد می کرد؛ مثلا وقتی پیامبر(ص) نمایندگان جامعه نصارای نجران را به حضور پذیرفت، اعتقاد ایشان به الوهیت مسیح را سرزنش کرد و آنان را به قبول دین اسلام فراخواند. با این وجود، آن ها را به قبول اسلام مجبور نکرد، بلکه به عکس، به آنان اجازه داد برای عبادت به آیین خویش، از مسجد مدینه استفاده کنند. (۸) رویه مسالمت آمیز پیامبر(ص) با مخالفان سبب شد که افراد، گروه ها و هیأت های مذهبی فراوانی، آزادانه به مدینه مهاجرت نمایند. برخی از این هیأت ها، به نمایندگی از پادشاهان؛ مانند پادشاه حبشه و شاهان حِمیر، به مدینه اعزام شده بودند. در تاریخ حدود چهل هیأت مذهبی یا سیاسی آمده است که مدینه، شهر پیامبر(ص) پذیرای آنان بوده است. (۹)

    

اهل کتاب کیانند؟

ضروری است هنگام بحث درباره رابطه دولت اسلامی با پیروان مذاهب آسمانی، روشن شود که مراد از اهل کتاب کیانند و آیا روابط مسالمت آمیز اسلام، شامل غیر اهل کتاب هم می شود یا نه؟

از نظر اسلام و قرآن کریم، یهودیت، مسیحیت، صابئین، از ادیان آسمانی بوده و به عنوان دین توحیدی تلقی می شوند و از اصالت و حقانیت ذاتی برخوردارند. لذا، اسلام آن ها را به عنوان «اهل کتاب» و آیین آسمانی، به رسمیت می شناسد، هر چند نسبت به تعالیم آن ها نظریات اصلاحی نیز دارد. قرآن کریم در دو مورد از ادیان توحیدی نام برده است: إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ الَّذِینَ هادُوا وَ النَّصاری وَ الصّابِئِینَ مَنْ آمَنَ بِاللهِ وَ الْیوْمِ اْلآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَیهِمْ وَ لا هُمْ یحْزَنُونَ. (۱۰) «کسانی که(به پیامبرخدا(ص)) ایمان آورده و آنان که به آیین یهود گرویده اند و نصاری و صابئان(پیروان یحیی) هرگاه به خدا و روز رستاخیز ایمان آورند و عمل صالح انجام دهند، پاداش شان نزد پروردگارشان مسلم است؛ و هیچ گونه ترس و اندوهی برای آنان نیست». إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ الَّذِینَ هادُوا وَ الصّابِئِینَ وَ النَّصاری وَ الْمَجُوسَ وَ الَّذِینَ أَشْرَکوا إِنَّ اللهَ یفْصِلُ بَینَهُمْ یوْمَ الْقِیامَةِ إِنَّ اللهَ عَلی کلِّ شَیء شَهِیدٌ. (۱۱) «همانا کسانی که ایمان آورده اند و یهود و صابئان(ستاره پرستان) و نصاری و مجوس و مشرکان، خداوند در میان آنان روز قیامت داوری می کند؛ (و حق را از باطل جدا می سازد؛) خداوند بر هر چیز گواه(و از همه چیز آگاه) است.»

    

با توجه به این دو آیه، اهل کتاب شامل یهودیت، مسیحیت و صابئین است. با این حال، روابط مسالمت آمیز و صلح جویانه مسلمین تنها با اهل کتاب نیست؛ بلکه شامل غیر مسلمانان از غیر اهل کتاب، که مزاحمتی برای کشورهای اسلامی ایجاد نمی کنند، نیز می شود. گاه تصوّر می شود که غیر مسلمانان تنها به دو گروه تقسیم می شوند: «اهل ذمه» و «محاربین»؛ یعنی گروهی با مسلمانان پیمان همزیستی مسالمت آمیز دارند و گروهی در حال جنگ و نبرد هستند. بنابراین، هر کس اهل ذمه نیست، محارب است و جان و مالش محترم نیست. ولی غیر مسلمانان حداقل چهار گروه اند:

    

۱.اهل ذمه

اقلیت هایی هستند که در داخل کشورهای اسلامی زندگی می کنند و مشمول قوانین آن کشورند و حکومت اسلامی متعهد است جان، مال و ناموس آن ها را حفظ کند و از حقوق آنان دفاع نماید. آن ها مالیاتی به حکومت اسلامی می پردازند که همان مالیات را می توان به جای مالیات «جزیه» حساب کرد؛ زیرا «جزیه» از ماده «جزاء» به معنای چیزی است که حکومت اسلامی به عنوان هزینه و پاداش دفاع از آن ها می گیرد.

   

۲.محارب

گروه ها یا کشورهایی هستند که با مسلمانان در جنگ و ستیزند و از هیچ گونه کار شکنی بر ضدّ آنان کوتاهی نمی کنند. این ها کافران حربی هستند که مسلمانان هیچ گونه تعهدی در مقابل آن ها ندارند.

    

۳.معاهد

غیر مسلمانانی هستند که با دولت اسلامی مناسبات دوستی دارند. سفیر مبادله کرده، گاه پیمان های تجاری، اقتصادی و فرهنگی دارند و یا از طریق سازمان های بین المللی در برابر یکدیگر تعهدهایی سپرده اند. همه این ها مصداق «معاهده» است و باید طبق تعهداتی که دولت اسلامی با آن ها به طور مستقیم یا غیر مستقیم، از طریق سازمان های بین المللی دارد، رفتار نموده و احترام متقابل را رعایت نمایند.

    

۴.مهادن

کشورهایی است که با دولت اسلامی نه در حال جنگ اند و نه پیمانی با آن ها دارند، نه سفیر مبادله کرده و نه معاهده ای بسته اند. نسبت به یکدیگر مزاحمتی ندارند. دولت اسلامی در برابر چنین کشورهایی نیز باید رعایت اصول انسانی و اخلاقی را داشته باشند. (۱۲)

    

از آن چه گذشت روشن می شود که مسلمانان علاوه بر اهل کتاب، با غیر مسلمانانی که از روابط خصمانه پرهیز دارند، مناسبات و روابط دوستانه برقرار می کنند. در این میان، «اهل ذمه» از مقام و منزلت بیشتری برخوردارند؛ چه این که، اینان در داخل سرزمین های اسلامی و در پناه دولت اسلامی زیست می کنند و با مسلمانان روابط و داد و ستد بیشتری دارند. قرآن کریم نه تنها از مجادله و آزار و اذیت اینان نهی می کند. (۱۳) بلکه اجازه داده است از طعام و غذای آنان استفاده کرده، و با زنان اهل کتاب ازدواج نمایند: الْیوْمَ أُحِلَّ لَکمُ الطَّیباتُ وَ طَعامُ الَّذِینَ أُوتُوا الْکتابَ حِلٌّ لَکمْ وَ طَعامُکمْ حِلٌّ لَهُمْ وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ الْمُؤْمِناتِ وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکتابَ مِنْ قَبْلِکمْ إِذا آتَیتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ مُحْصِنِینَ غَیرَ مُسافِحِینَ وَ لا مُتَّخِذِی أَخْدان... ن.»(۱۴) «امروز چیزهای پاکیزه برای شما حلال شده؛ و (هم چنین) طعام اهل کتاب، برای شما حلال است؛ و طعام شما برای آنان حلال؛ و (نیز) زنان پاکدامن از مسلمانان، و زنان پاکدامن از اهل کتاب، حلال اند؛ هنگامی که مَهر آنان را بپردازید و پاکدامن باشید؛ نه زناکار، و نه دوست پنهانی و نامشروع گیرید...»

    

تمایل شدید پیامبر صلی الله عله و آله به انعقاد پیمان های همکاری و صلح

با مطالعه سیره و زندگی پیامبر(ص)، به روشنی می توان دریافت که چگونه در فرهنگ بعثت، انسان ها محور احترام اند. هر قبیله جایگاه بایسته خود را می یابد. به آزادی انسان توجه شده است و برای زورگویی و تحمیل جایی نیست. آن حضرت تمایل داشت با انعقاد پیمان ها و تأکید به همه در لزوم وفای به قراردادها، زمینه های تیرگی روابط و فلسفه جنگ و ستیز از بین برود. انعقاد پیمان، نه تنها با مهاجران قریش، قبیله «اوس» و قبیله «خزرج»، بلکه برای قبایل مختلف یهودی نیز این امکان فراهم است که در کنار امت اسلامی، زندگی مسالمت آمیزی داشته باشند. روح این پیمان ها هم چون منشور مدینه تأمین وحدت اسلامی است با پیوند قبیله های مختلف و تأمین صلح، آزادی و امنیت برای همه مردم به رغم اختلاف در هر زمینه، حتی در باورهای دین. در منطق پیامبر(ص) جهاد پاسخی است به مخالفان توحید و وحدت و تلاشی برای جراحی جامعه بشری ـ بر حسب ضرورت های اجتناب ناپذیر ـ و ریشه کن کردن کانون های زورگویی وسرکوبی دشمنان صلح و آزادی. پیامبر اسلام(ص) حتی قبل از بعثت، بر اصل تنظیم روابط عادلانه میان قبایل، بر پایه پیمان اصرار می ورزید و مکرر می فرمود: «لقد شهدت فی دار عبد الله بن جدعان حلفاً ما أحبّ أنّ لی به حمر النعم و لو دعیت به فی الإسلام لأجبت».(۳۵) «من در خانه عبدالله بن جدعان، در جاهلیت شاهد بستن پیمان مشترک جهت حمایت از مظلومان، میان نمایندگان قبایل مختلف عرب بودم، و چنان بر این پیمان دل بسته بودم که حاضر نبودم در ازای نقض آن، صاحب پر بهاترین شتران باشم. اگر در اسلام به چنین پیمانی دعوت شوم، فوراً اجابت خواهم کرد.» پیامبر(ص) در راه مکه، پیش از برخورد با قریش و بسته شدن پیمان حدیبیه، بارها می فرمود: «لا یسألونی خطة یعظمون فیها حرمات الله إلاّ أعطیتهم إیاها».(۳۶) «از من وسیله ای که موجب تعظیم به حدود الهی است، نخواهند خواست، مگر این که بی درنگ به آن ها خواهم داد.» نیز آن حضرت، از پیمان صلحی که مسلمانان بعدها با «روم» می بستند، پیشاپیش خبر داد: «إنّ الروم سیصالحکم صلحاً أمناً».(۳۷) «رومیان با شما به صلحی توأم با امنیت اقدام خواهند کرد».

     

الف. رفتار مسالمت آمیز پیامبر صلی الله علیه و آله با کفار قریش:

سرزمین مکه، پایگاه شرک و مشرکان بود. اهل کتاب به دلیل کمی افراد، در این شهر جایگاه نداشتند. اسلام در این پایگاه مقدس ظهور کرد. بنابراین، نخستین تماس و دعوت پیامبر(ص) متوجه مشرکین مکه است. این دعوت که به روش مسالمت آمیز و گفتگو صورت گرفت بر محور «توحید» و «معاد» بود. پیامبر(ص) با دلایل منطقی و با تلاوت آیات قرآن، روح و جان مشرکین را مخاطب قرار می داد و از آنان می خواست که تعقل و تفکر کنند و خود را از زنجیرهای اوهام و عقاید جاهلی نجات دهند. در مقابل مشرکین زبان به انکار و سخنان ناشایست گشودند و انواع آزارها و اذیت ها را نسبت به پیامبر(ص) و پیروان اندک او اعمال کردند. به تدریج اسلام در قلب ها جای گرفت و گروندگان به این آیین توحیدی رو به فزونی گذاشت. تلاش سران کفار برای جلوگیری از ایمان آوردن مردم به جایی نرسید و رویه ملایم و منطقی پیامبر نیز آنان را بیش از پیش خشمگین تر ساخت و بر بدرفتاری و آزار آنان افزود. هر قبیله به آزار افراد مسلمان خویش پرداختند و آنان را به حبس کردن، زدن، گرسنگی، تشنگی و غیره شکنجه می دادند. از جمله اعمال کفار قریش، قتل پدر و مادر «عمار» بود. «سمیه» مادر عمار، نخستین کسی است که در راه اسلام و به وسیله نیزه ابوجهل به شهادت رسید. پدرش یاسر نیز در مکه به شهادت رسید. «امیة بن خلف» از سران کفار، بلال حبشی را در گرمای شدید نیمروز به پشت می خواباند و دستور می داد تا سنگی بزرگ بر سینه وی نهند، و سپس به وی می گفت: باید به همین صورت بمانی تا بمیری یا به محمد کافر شوی و «لات» و «عُزّی» را بپرستی و او در زیر شکنجه هم چنان «اَحَدٌ اَحَد» می گفت. (۴۵) چون پیامبر خدا دید که اصحابِ بی پناهش سخت گرفتار و در فشارند و نمی تواند از ایشان حمایت کند، به آنان گفت: «کاش به کشور حبشه می رفتید؛ چه، در آن جا پادشاهی است که نزد وی بر کسی ستم نمی رود و آن جا سرزمین راستی است، باشد که خدا از این گرفتاری برای شما فرجی قرار دهد.» به دنبال آن، جمعی از مسلمانان که از فشار و آزار دشمن به ستوه آمده بودند، دیار غربت و دوری از وطن را اختیار کردند و رهسپار حبشه شدند و این نخستین هجرتی بود که در اسلام روی داد. (۴۶) آنان در سرزمین حبشه هم از آزار قریش در امان نبودند. فرستادگان کفار قریش به حبشه رفتند و از «نجاشی» پادشاه حبشه خواستند تا مسلمانان را به مکه بازگرداند، لیکن نجاشی پاسخ رد به ایشان داد. خود پیامبر(ص) نیز مدتی در مخفی گاه به سر برد و به شهر طائف پناه برد و بدین ترتیب بت پرستان قریش و مکه بیشتر به هیجان در آمدند و حس کینه توزی و انتقام جویی آنان نسبت به پیغمبر و مسلمانان تشدید گردید. به دلیل فشار روز افزون مشرکین، پیامبر ناگزیر شد که از شهر طائف خارج شود. قریش در جبران شکست های پی در پی، بر آن شدند که پیامبر خدا و یاران او را در تنگنای سخت ترین فشارها بگذارند. با این انگیزه، ۴۰ تن از سران قریش پیمانی را با امضای خود مورد تأکید قرار دادند. در این پیمان، قریش متعهد شدند که از هرگونه داد وستد و پیوند سببی با بنی هاشم و بنی عبدالمطّلب خودداری کنند. با محاصره سیاسی و اقتصادی قریش، مسلمانان دوره ای سخت را در محل «شعب ابوطالب» گذراندند. در این دوران آن چه بیش از همه چیز اهمیت داشت، حراست از جان پیامبر خدا(ص) بود. به ویژه ابوطالب در این راه تلاشی ستایش انگیز از خود به یادگار گذاشت. مسلمانان در مدت سه سال محاصره، با زحمات فراوان و با به خطر انداختن جان خویش مخفیانه به تأمین نیازهای ضروری می پرداختند. (۴۷) از دیگر اعمال کفار قریش، تلاش برای قتل پیامبر(ص) می باشد. سران قریش، خشمگین از گسترش اسلام و بهویژه نفوذ آن در یثرب، در دارالندوه اجتماع کردند که شمار آنان به ۴۰ تن می رسید. ابوجهل در این جمع پیشنهاد کرد از هر قبیله ای یک شمشیر زن انتخاب شود، آن گاه وی را غافلگیر کنند و خون وی را بریزند. روشن است کسانش که به خون خواهی او نمی توانند شمار زیادی را قصاص کنند. ناگزیر به خون بها بسنده می کنند که پرداختن آن، کار آسانی است. خداوند پیامبرش را از این توطئه شوم آگاه ساخت. در آیه ای از قرآن آمده است: «به خاطر بیاور هنگامی را که کافران نقشه می کشیدند که تو را به زندان بیفکنند، یا به قتل برسانند و یا(از مکه) خارج سازند؛ آن ها چاره می اندیشیدند و(نقشه می کشیدند)، و خداوند هم تدبیر می کرد و خداوند بهترین چاره جویان و تدبیر کنندگان است!»(۴۸)

    

پیامبر(ص)، علی(ع) را در بستر خود خوابانید و خود شبانه مکه را به قصد یثرب ترک کرد. دوری و جدایی از کعبه و زادگاه، بر آن حضرت بسیار ناگوار و اندوهگین بود. خداوند پیامبرش را دلداری داد و بدو وعده داد که دگر بار به مکه باز خواهد گشت. «آن کس که قرآن را بر تو فرض کرد، تو را به زادگاهت باز می گرداند!...»(۴۹) بُعد دیگر تلاش مشرکین قریش، جنگ هایی است که آنان با امکانات و تجهیزات فراوان، برای نابودی اسلام و مسلمین انجام دادند که مهم ترین آن ها جنگ های «بدر»، «اُحد»، «خندق» و «احزاب» می باشد. پس از جنگ احزاب و در سال ششم هجری پیامبر(ص) با گروهی از یارانش به قصد زیارت کعبه از مدینه به سوی مکه رهسپار شدند. مشرکین مکه که آماده جنگ شدند و سوگند یاد نمودند که به هر وسیله ممکن از ورود مسلمانان جلوگیری کنند. پیامبر(ص) با وجود این که نیروی کافی برای سرکوبی بت پرستان مکه داشت با دشمنان سرسخت خود از در صلح و مسالمت وارد شد. ابتدا نماینده ای پیش سران مکه فرستاد و آنان را دعوت به صلح نمود و یاد آور شد که مسلمانان به قصد زیارت خانه خدا آمده اند و قصد جنگ و تعرض را ندارند. ابتدا نپذیرفتند و مرکب نماینده پیامبر(ص) را پی کردند! ولی بار دوم به پیشنهاد صلح پیامبر(ص) تن دادند. مشرکین شرایط سنگینی برای صلح پیشنهاد دادند که پیامبر آن ها را پذیرفت و از جمله آن، تخلیه فوری مکه بود. پیامبر(ص) و یاران پس از اعمال حج، بی درنگ مکه را ترک کردند، در حالی که مسلمانان آرزو داشتند در زادگاه خود بیشتر اقامت نمایند. آری، پیامبر(ص) که منطقش انسان دوستی و مسالمت و احترام به تعهدات بود، برای رفع خصومت و ایجاد محیط صلح و آرامش حاضر شد از تمام حقوق مشروع خود بگذرد. (۵۰) این پیمان، که به «پیمان حدیبیه» معروف شد، بعدها به وسیله مشرکین نقض گردید و علاوه بر آن، از آزارها و اذیت های قریش کاسته نشد. مشتی زورگو بر کعبه سلطه یافته بودند و آن را در سلطه خود می دانستند و در سلطه گری و انحصارطلبی هیچ مرزی نمی شناختند. بیش از نیمی از عمر بعثت پیامبر(ص) به مدارا با آنان گذشت و کمتر سودی نداشت. پیامبر نمی توانست بیش از این زورگویی را تحمّل کند. باید مکه آزاد و کعبه از پلیدی شرک و خرافه پاک شود؛ چه این که پیامبر(ص) و یاران آن حضرت، در آرزوی زیارت آزادانه کعبه لحظه شماری می کردند. سپاهیان ده هزار نفری مسلمانان، بدون خونریزی و با امدادهای الهی، شهر مکه را فتح نمودند.

    

«سعد» یکی از یاران پیامبر، «شعار خشونت را» فریاد کرد که: «الیوم یوم الْمَلْحَمَة / الیوم تَستحلّ الْحرمة» الیـوم أذلّ الله قریشـاً. «امروز روز برخوردهای خونین است! امروز حرمت ها شکسته می شود! امروز خدا قریش را خوار می کند!» اما پیامبر رحمت(ص)، در رد شعار خشونت و انتقام فرمود: «الیوم یوم المَرحمة، الیوم أعزّ الله قریشاً». «امروز روز مهر ورزی است. امروز خداوند قریش را عزیز می کند.»(۵۱) بدین وسیله، پیامبر شعار انتقام جویانه مسلمانان را به شعار محبت آمیز تبدیل کرد و عفو و گذشت را نسبت به دشمنان سر سخت اسلام اعمال نمود. پیامبر(ص) به کنار خانه کعبه آمد و دستگیره در خانه را گرفت، در حالی که مخالفان به کعبه پناه برده بودند و در انتظار این بودند که پیامبر اسلام(ص) درباره آن ها چه دستوری صادر می کند؟ در این جا پیامبر(ص) فرمود: «الْحَمْدلِلَّهِ الَّذِی صَدَقَ وَعْدَهُ وَ نَصَرَ عَبْدَهُ وَ هَزَمَ الاَْحْزَابَ وَحْدَهُ». «شکر خدای را که وعده اش تحقق یافت و بنده اش را پیروز کرد و احزاب و گروه های دشمن را منهزم ساخت.» سپس رو به مردم کرده، فرمود: «مَا ذَا تَظُنُّونَ یا مَعْشَرَ قُرَیش! قَالُوا خَیراً، أَخٌ کرِیمٌ وَ ابْنُ أَخ کرِیم وَ قَدْ قَدَرْتَ! قَالَ: وَ أَنَا أَقُولُ کمَا قَالَ أَخِی یوسُفُ لاَ تَثْرِیبَ عَلَیکمُ الْیوْمَ یغْفِرُ اللَّهُ لَکمْ وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ. «چه گمان می برید، ای جمعیت قریش که درباره شما فرمان دهم؟ آن ها در پاسخ گفتند: ما از تو جز خیر و نیکی انتظار نداریم. تو برادر بزرگوار و بخشنده و فرزند برادر بزرگوار ما هستی، و اکنون قدرت در دست تو است. پیامبر فرمود: و من درباره شما همان می گویم که برادرم یوسف درباره برادرانش به هنگام پیروزی گفت: امروز روز سرزنش و ملامت و توبیخ نیست!» آن گاه با جمله: «اذْهَبُوا فَأَنْتُمُ الطُّلَقَاءُ»؛ «بروید همه آزادید.»(۵۲) همه را مورد عفو و گذشت قرار داد. همین عمل توفانی در سرزمین دل های مشرکین به پا کرد که به گفته قرآن:...یدْخُلُونَ فِی دِینِ اللهِ أَفْوَاجاً (۵۳) فوج فوج مسلمان شدند و آیین اسلام را با جان و دل پذیرفتند.

    

ب) رفتار مسالمت آمیز پیامبرصلی الله علیه و آله با یهود

قوم یهود در ابتدا، در کنار یکدیگر زندگی می کردند ولی بر اثر عوامل مختلف مثل اختلاف ها، خیانت ها و... این یکپارچگی از بین رفت. عده زیادی سرزمین اصلی خود را ترک کردند و برخی از آنان به سرزمین یثرب مهاجرت نمودند. این عده در این شهر و اطراف آن به ساختن ساختمان ها و قلعه های محکم اقدام نمودند و در آن جا مسکن گزیدند. قبایل معروف یهود عبارت بودند از: «بنی قریظه»، «بنی قینقاع» و «بنی نضیر». این قبایل برای حفظ موجودیت خود، با قبایل عرب، پیمان عدم تعرض بسته و با دادن باج ها، مالیات ها و هدایا رضایت خاطر آنان را جلب می نمودند. پیامبر(ص) پس از مهاجرت به مدینه، برای برقراری امنیت و آرامش یک پیمان دفاعی مشترک منعقد ساخت که در آن «اوس» و «خزرج» و «یهود مدینه» شرکت داشتند و حتی پیامبر(ص) با یهودیان خارج مدینه پیمان دفاعی جداگانه ای منعقد ساخت. براساس این پیمان، یهود متعهد شدند که علیه مسلمانان اقدام خرابکارانه انجام ندهند و در صورت لزوم از مدینه و مسلمانان دفاع نمایند و در مقابل، پیامبر(ص) متعهد شد که از حقوق آنان حفاظت نماید و با آنان مانند افراد یک ملت واحد رفتار شود. بدین وسیله، همگان مسؤول حفظ و حراست حقوق یکدیگر گردیدند. (۵۴) یهودیان آزادانه به داد و ستد پرداخته و کالاهای خود را در بازار مسلمین به فروش می رساندند. گسترش اسلام در میان انصار و قبایل اطراف، حسادت یهود و برخی از منافقان را بر ضدّ پیامبر(ص) برانگیخت؛ زیرا آنان هرگز فکر نمی کردند که کار محمد تا این حد بالا گیرد و تمام قدرت های محلّی را تحت الشعاع قرار دهد. «عبدالله بن سلام» از دانشمندان یهود پس از مذاکره با پیامبر(ص) به آیین اسلام گروید و خبر اسلام آوردن او موجی از خشم در طوایف یهود پدید آورد. پس از مدتی «مُخیریق» یکی دیگر از دانشمندان یهود به جمع مسلمانان پیوست و حتی پیامبر(ص) را وصی و صاحب اختیار اموال خود قرار داد. (۵۵) یهود به علل مختلفی در ابتدا به پیامبر(ص) و مسلمانان روی خوش نشان دادند و در پیمان دفاعی مدینه شرکت جستند. آنان می خواستند از تشکیلات مسلمین به نفع خود و در مقابل رقبایی که همواره در هراس بودند، سود جویند. از پیامبران یهود در قرآن به نیکی یاد شده بود. در ابتدا «بیت المقدس» قبله اول مسلمین بود. گسترش روزافزون اسلام، موجب شد که این همکاری و همراهی یهود با مسلمانان ادامه نیابد و به روش های مختلفی در تضعیف روحیه مسلمانان کوشش نمایند. پیمان منعقده با مسلمانان را نقض نمودند و پنهان و آشکار با دشمنان اسلام همکاری کردند. مسلمانان در برابر اقدامات خرابکارانه و شایعه سازی یهود، هیچ گونه تعرضی نسبت به آنان نداشتند و همواره در حفظ صلح و امنیت مدینه می کوشیدند و اعمال و رفتار تحریک آمیز یهودیان را نادیده گرفته و با عفو و اغماض پاسخ می دادند! پیامبر(ص) شخصاً در مراسم اجتماعی آنان شرکت می کرد و از آنان قرض می گرفت و به عیادت بیماران شان می رفت و در مراسم تشییع جنازه یهودیان شرکت و با آنان ابراز همدردی می نمود و مانند یک فرد عادی با آنان معامله می کرد و سایر مسلمانان نیز یهودیان مدینه را هم پیمان و جزو ملت خود می دانستند و رفتارشان براساس همین اصل محکم و استوار بود. (۵۶) یهودیان علاوه بر این که در تجارت، داد و ستد و فعالیت های اجتماعی آزاد بودند، در مراسم عبادی و فعالیت های مذهبی آزادی کامل داشتند. رسول الله(ص) دعوت اسلامی و پیام الهی را به همه و از جمله یهودیان ابلاغ می کرد ولی هیچ گاه آنان به ترک دین و عقاید خود مجبور نبودند. پیامبر(ص) خواهان ابلاغ رسالت جهانی خود بود. طبیعی است که چنین امری در محیط آرام و بدون جنگ و خونریزی ممکن است. آن حضرت در اوّلین فرصتی که برایش پیش آمد و با انعقاد پیمان صلح حدیبیه ـ که باید آن را شاهکار و نقطه عطف سیاست جهانی و به اصطلاح امروزی ها، دیپلماسی پیامبر، به حساب آورد ـ کار دعوت و ابلاغ رسالت جهانی خود را آغاز کرد و بعد از بسته شدن «پیمان صلح حدیبیه» با کفار مکه و تحکیم پایه های داخلی قدرت، در سال هفتم هجرت، کار دعوت و ابلاغ رسالت جهانی خود را آغاز کرد. پیامبر با اعزام سفرا و مبلّغین تعلیم دیده، مجرّب، دنیا دیده و مؤمن و مجاهد همراه با ارسال نامه هایی سرشار از نکته های دقیق سیاسی و تبلیغی، در عرض مدت کوتاهی توانست قلب میلیون ها انسان جاهل، ظالم و بت پرست و ماده پرست و کافر را متوجه خدا کند و این موفقیت در دنیا از بسیاری جهات بی نظیر است. (۵۷)

    

توصیه پیامبر(ص) در مورد یهود و نصارای یمن

پیامبر اکرم(ص) در یک دستورالعمل ارشادی و حکومتی به «عمروبن حزم» که او را به یمن فرستاد تا مردم را به تعالیم اسلام فراخواند، نوشت که نسبت به همه اقشار مردم یمن حتی یهود و نصاری، دستورات اسلام را پیاده کند. در فقره ۲۱ این عهد نامه آمده است: «وَ إنّه من أسلم من یهودی أو نصرانی إسلاماً خالصاً من نفسه وَدانَ بدین الإسلام فإنّه من المؤمنین له مثل ما لهم و علیه مثل ما علیهم؛ و من کان علی نصرانیة أو یهودیة فإنّه لا یرد عنها». «هر یهودی و یا نصرانی(مسیحی) که مسلمان شود و اسلام پاک و خالصی اظهار نماید از جمله گروه مومنان و مسلمانان است هر آن چه مسلمانان دارند شامل او نیز می شود و در نفع و ضرر با آن ها شریک است و هر که در یهودیت یا نصرانیت خود باقی بماند هرگز مجبور به ترک دین خود نمی شود.»(۵۸)

    

صبر و مدارای پیامبر اکرم(ص) بر بدرفتاری یهود

پیامبر(ص) در مقابل بدرفتاری یهودیان صبور بود و از نفاقشان چشم می پوشید و آن ها را با مسلمانان برابر می گرفت و به آداب و رسوم دینی آنان احترام می گذاشت. بر پیمان هایی که با یهودیان بسته بود، استوار بود و اگر یکی از یهودیان بر خلاف پیمان رفتار می کرد تنها به مجازات او اکتفا می کرد و دیگران را به گناه او نمی گرفت، چنان که ده بار «کعب ابن اشرف» و «سلام بن ابی حقیق» که به مسلمانان خیانت کرده بودند، همین روش را به کار بست و متعرض یهودیان دیگر نشد. پیامبر(ص) با یهودیان مدارا می کرد و وقتی پیمان خود را می شکستند و بر آن ها دست می یافت، در مجازات شان حداعتدال را نگه می داشت و یا به حکم کسی که یهودیان او را به داوری انتخاب کرده بودند، رضایت می داد. در واقع رفتار پیامبر(ص) با یهودیان خیلی ملایم تر از رفتار وی با مردم قریش و دیگر قبایل عرب بود. (۵۹)

    

پیامبر اکرم(ص) و بیت المدارس یهود

مدارس و دیگر امکان های متعلق به یهودیان مورد احترام پیامبر(ص) و مسلمانان بود. یهودیان آزادانه در این مدارس به فعالیت های تبلیغی و دینی خود مشغول بودند و مسلمانان متعرض آن ها نمی شدند. و حتی پیامبر اکرم(ص) در مدارس یهود حاضر می شد و با استفاده از استدلال و منطق روشن، با علمای یهود به گفتگو می نشست. خانه هایی که آیین یهود در آن جا تدریس می شد، و کودکان و جوانان در آن جا درس دینی فرا می گرفتند، «بیت المدارس» یا «بیت الدراس» می نامیدند. روزی پیامبر(ص) بر یکی از این مدارس وارد شد و کسانی که در آن جا بودند همه را به آیین خود دعوت کرد. دو نفر از بزرگان پیامبر(ص) در مقابل بدرفتاری یهودیان صبور بود و از نفاقشان چشم می پوشید و آن ها را با مسلمانان برابر می گرفت و به آداب و رسوم دینی آنان احترام می گذاشت. بر پیمان هایی که با یهودیان بسته بود، استوار بود و اگر یکی از یهودیان بر خلاف پیمان رفتار می کرد تنها به مجازات او اکتفا می کرد و دیگران را به گناه او نمی گرفت یهود به نام های «نعمان» و «حارث» گفتند: بر چه آیینی دعوت می کنی؟ فرمود: روش ابراهیم و آیین او. آنان گفتند: آیین ما اصیل تر از آیین تو است زیرا ابراهیم، خود یهودی بود. پیامبر(ص) فرمود: تورات بیاورید تا در این موضوع میان من و شما داوری کند. آنان از آوردن تورات خودداری کردند و وحی الهی (سوره آل عمران، آیه ۲۳) در سرزنش این عده نازل شد. در وقت ورود پیامبر(ص) به یکی از این مدارس یهودی، گروهی از دانشمندان مسیحی نجران در آن جا حضور داشتند. در این میان جدال تاریخی میان علمای یهود و مسیحی در گرفت و هر دو گروه کوشش می کردند که ابراهیم را از پیروان آیین خود بدانند؛ (۶۰) اما خدای متعال در این مورد فرمود: ما کانَ إِبْراهِیمُ یهُودِیاً وَ لا نَصْرانِیاً وَ لکنْ کانَ حَنِیفاً مُسْلِماً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکینَ. (۶۱) «ابراهیم نه یهودی بود و نه نصرانی؛ بلکه موحدی خالص و مسلمان(تسلیم حق) بود؛ و هرگز از مشرکان نبود.» این موارد و نمونه های شبیه به آن به خوبی نشان می دهد که پیامبر(ص) در سیره عملی اش نسبت به پیروان مذاهب، همواره از گفتگو و جدال احسن برای پیشبرد اهداف مقدسش سود می جست و هیچ زبان به الحاد، تکفیر و بی ارزش بودن ادیان دیگر نمی گشود و بلکه به عکس، از آنان می خواست که به مفاد تورات و انجیل عمل نمایند و داوری تورات را می پذیرفت که نمونه آن گذشت. علاوه بر آن، پیامبر(ص) پیروان ادیان دیگر را از این که یکدیگر را بی ارزش و فاقد اعتبار می خواندند سرزنش می نمود.

    

در قرآن می خوانیم:    

وَ قالَتِ الْیهُودُ لَیسَتِ النَّصاری عَلی شَیء وَ قالَتِ النَّصاری لَیسَتِ الْیهُودُ عَلی شَیء وَ هُمْ یتْلُونَ الْکتابَ... َ. ۶۲) «یهودیان گفتند: مسیحیان هیچ موقعیتی(نزد خدا) ندارند، و مسیحیان گفتند: یهودیان هیچ موقعیتی ندارند(و بر باطلند)؛ در حالی که هر دو دسته کتاب آسمانی را می خوانند(و باید از این گونه تعصب ها بر کنار باشند)...» این مشاجره و ضدیت بین مسیحیان و یهودیان در حضور پیامبر(ص) صورت پذیرفت. در گفتگوی بین ادیان، آن گاه که سخن بدون استدلال و ادعا، بدون دلیل و برهان باشد نتیجه اش چیزی جز انحصارطلبی و تضاد نخواهد بود. از نظر قرآن کریم، اینان با در دست داشتن کتاب های الهی که می تواند راه گشای آن ها در این مسایل باشد، این گونه سخنان که سرچشمه ای جز تعصب و عناد و لجاج ندارد، بسیار عجیب است.

     

جنگ افروزی یهود

    

۱.. تضعیف عقیده:

حسن سلوک پیامبر اکرم(ص) سبب شد که روز به روز بر تعداد مسلمانان افزوده گردد. این پیشرفت موجب اضطراب علما و محافل مذهبی یهود گشت. از این رو با پیش کشیدن سوالات پیچیده مذهبی، می خواستند عقیده مسلمانان را نسبت به پیامبر متزلزل سازند. قسمت مهم این مجادلات در سوره بقره و سوره نساء وارد گردیده است.

    

۲. ایجاد اختلاف:

از آن جایی طرح شبهات و سؤالات پیچیده، نه تنها عقیده مسلمانان را نسبت به پیامبر خود تحکیم می نمود؛ بلکه سبب می شد که مقام علمی و اطلاعات غیبی وی بر همه روشن و آشکار گردد و در سایه همین بحث ها، دسته های مختلفی از بت پرستان و یهود به اسلام گرویدند؛ از این رو، به اختلافات میان قبایل عرب مسلمان دامن می زدند. روزی قبیله «اوس» و «خزرج» در نقطه ای گرد آمده بودند. وحدت و یگانگی این دو گروه که مدت یکصد و بیست سال دشمن خون آشام یکدیگر بودند، یکی از یهودیان را سخت متاثر کرد. فورا به یک جوان یهودی که در آن میان بود اشاره کرد که خاطرات تلخ جنگ های گذشته را که میان دو قبیله وجود داشت به یاد آنان بیاورد. آن جوان چنین کرد. نزاع و تفاخر میان دو دسته مسلمان اوس و خزرج آغاز گردید. نزدیک بود که آتش جنگ میان آنان شعله ور شود که خبر به پیامبر رسید و از نقشه شوم مخالفان آگاه گردید. فورا با گروهی از یاران خود پیش آن ها آمد و هدف اسلام و برنامه عالی خود را متذکر شد و فرمود: اسلام شما را به یکدیگر برادر نمود. باید تمام کینه ها و خشم ها را به دست فراموشی بسپارید. آن گاه به قدری آن ها را پند واندرز داد و از سرانجام بد اختلاف آگاه شان ساخت که یک مرتبه ناله و صدای آن ها به گریه بلند شد و برای تحکیم مبانی برادری، همدیگر را در آغوش گرفتند و از درگاه خدا طلب آمرزش نمودند. (۶۳)

    

۳. قیام مسلّحانه و اقدامات نظامی:

کار شکنی یهود در آغاز و در دو سال نخست هجرت، در حد مجادله، ایجاد شک و تردید و احیانا اهانت زبانی بود و پیامبر(ص) با بردباری و شکیبایی خاص خود، همه را تحمّل می کرد. اما این جنگ سرد به قیام مسلحانه تبدیل شد. در حومه یثرب سه قبیله بزرگ و قدرتمند، که نبض اقتصادی آن جا را در دست داشتند، زندگی می کردند. هر کدام بگونه ای در ضدّیت و براندازی نظام نوپای اسلامی و نقض پیمان مشترکی که با مسلمانان داشتند، اقدام عملی نمودند. قبیله «بنی قینقاع» خون مسلمانی را در بازار یثرب ریختند. این فرد مسلمان به دفاع از زن مسلمانی برخاسته که مورد آزار و تمسخر جوانان یهودی قرار گرفته بود. پیامبر(ص) در مقابل این عمل یهودیان و نیز به دلیل اصرار زیاد «عبدالله بن ابی»، از پیکار نظامی با آنان خودداری نمود و در تنبیه یهودیان به حداقل اکتفا کرد. قرار شد که یهودیان «بنی قینقاع» با تحویل سلاح، سرزمین مدینه را ترک کنند. آنان نیز از مدینه به سرزمین «وادی القری» و از آن جا به سرزمین شام کوچ کردند. یهودیان «بنی نضیر» نقشه قتل پیامبر(ص) را ریختند و تصمیم به کشتن او گرفتند. سران این قبیله قصد داشتند با افکندن سنگ بزرگی از بالا، به حیات پیامبر(ص) خاتمه دهند ولی آن حضرت از توطئه یهود آگاه شد. پیامبر(ص) به اصحاب خود فرمان آماده باش داد و قلعه «بنی نضیر» را محاصره کرد. یهودیان آماده صلح و تسلیم شدند و پیامبر(ص) هم صلح آنان را پذیرفت، به شرط آن که سلاح خود را تحویل دهند و اموال منقول خود را ببرند و آن ها برای حمل در و پنجره، خانه های خود را ویران کردند و سپس همگی به «خیبر» و از آن جا به شام کوچ کردند. یهودیان «بنی قریظه» در جنگ «احزاب» بر خلاف پیمانی که با پیامبر(ص) بسته بودند، با اعراب مشرک و یهودیان خیبر همکاری نموده و به دشمنان اسلام پیوستند. «کعب» رییس قبیله «بنی قریظه» عهد نامه ای را که میان وی و پیامبر نوشته شده بود، طلبید و در برابر همگان پاره کرد و گفت: کار پیمان پایان یافت، آماده جنگ و نبرد باشید. سپاهیان اسلام پس از پایان جنگ احزاب دژ بنی قریظه را به محاصره خود در آوردند. در نهایت یهودیان داوری «سعد معاذ» را پذیرفتند. پیامبر(ص) مردان قبیله سوم را به حکم داوری که خود آنان تعیین کرده بودند، اعدام کرد و اموال آنان را مصادره نمود. (۶۴) قبیله بنی قریظه بارها رأفت پیامبر(ص) را تجربه کرده بودند، اما بردباری پیامبر(ص) حد و اندازه ای دارد و مصحلت اسلام و امت اسلامی را نمی توان دستخوش مسائل عاطفی نمود. شماری از محکومان به مرگ، با شفاعت کسانی که حرمتی ویژه داشتند، از مرگ رهایی یافتند. هر چند شمارشان اندک بود. پیامبر(ص) از تحمیل عقیده به اسیران جنگی خودداری کرد و توصیه های پیامبر(ص) درباره کودکان نیز از سندهای افتخارآمیز تاریخ اسلام است. (۶۵)

    

نمونه های دیگر از رفتار مسالمت آمیز پیامبر(ص) با یهودیان

- گروهی، زن یکی از اشراف یهود، به نام «زینب» را فریب دادند که پیامبر را از طریق غذا مسموم سازد. زینب گوسفندی را بریان کرد و همه آن را مسموم ساخت و به عنوان هدیه خدمت پیامبر فرستاد. پیامبر وقتی نخستین لقمه را به دهان گذاشت احساس کرد که مسموم است، بی درنگ آن را از دهان در آورد. هم غذایش «بشر بن براء بن معرور» که از روی غفلت چند لقمه ای از آن خورده بود، پس از مدتی بر اثر سم در گذشت. پیامبر دستور داد زینب را احضار کردند. از وی پرسید چرا چنین جفایی را بر من روا داشتی!؟ وی در پاسخ به عذر کودکانه ای متمسّک شد و گفت: تو اوضاع قبیله ما را به هم زدی، من با خود فکر کردم که اگر فرمانروا باشی؛ با خوردن این سم از بین خواهی رفت و اگر پیامبر خدا باشی قطعاً از آن اطلاع یافته و از خوردنش خودداری خواهی کرد. پیامبر از سر تقصیر او گذشت و گروهی را که آن زن را به این کار وادار کرده بودند، تعقیب ننمود. اگر چنین حادثه ای برای غیر پیامبر از فرمانروایان دیگر رخ داده بود، روی زمین را با ریختن خون آنان رنگین می ساخت و دسته ای را به حبس های طولانی محکوم می نمود. معروف این است که پیامبر در کسالت وفات خود می فرمود: این بیماری از آثار غذای مسمومی است که آن زن یهودی پس از فتح برای من آورد. (۶۶)

    

- در یکی از سال ها «عبدالله بن سهل» از سوی پیامبر(ص) مأموریت یافت که محصول خیبر را به مدینه انتقال دهد. او هنگامی که انجام وظیفه می کرد، مورد حمله دسته ناشناسی از یهود قرار گرفت و جان سپرد. پیامبر دستور داد نامه ای به سران یهود نوشته شود که جسد کشته مسلمانی در سرزمین شما پیدا شده است، باید دیه آن را بپردازید؛ آنان در پاسخ نامه پیامبر، سوگند یاد کردند که هرگز دست ما به خون وی آلوده نیست و از قاتل وی آگاهی نداریم. پیامبر برای این که خونریزی مجدد راه نیفتد، خودش شخصاً دیه مقتول را پرداخت. (۶۷) بدین وسیله به ملّت یهود اعلام نمود که او یک مرد ماجراجو و جنگجو نیست بلکه پیامبر رحمت و مظهر لطف خدا است.

    

- روزی در اثنای جنگ، چوپانی از یهود به اردوگاه مسلمانان ملحق می شود و گلّه گوسفندی را با خود به همراه می آورد. ولی از آن جا که این کار خیانت به صاحبان گوسفندان محسوب می شد، پیامبر(ص) چوپان تازه مسلمان را وادار کرد که گوسفندان را به صاحبش برگرداند و به وی متذکر شد که گوسفندان نزد وی امانت بوده و در اسلام خیانت به امانت، اگر چه درباره دشمنان، جایز نیست. (۶۸)

    

- هنگام مراجعت مسلمانان به مدینه، بلال مأمور شد «صفیه» دختر «حُیی بن أخطب» رییس یکی از حصارهای خیبر را با یک کنیز دیگر به مدینه برساند. بلال آن دو زن را بر شتری سوار کرد و به سوی مدینه رهسپار شد و در اثنای راه به حسب اتفاق آن دو زن یهودی را از کنار کشتگان عبور داد. کنیزک از مشاهده کشتگان به ناله افتاد. پیامبر(ص) چون ناله کنیز یهودی را شنید، ناگهان فریاد زد: بلال! مگر رحمت و عطوفت از دلت رخت بربسته است که این دو زن را بر کشتگان شان عبور می دهی!؟ (۶۹)

    

- هنگامی که «عبدالله بن اُبی» دوست و همکار دائمی یهود و دشمن سرسخت اسلام، از دنیا رفت، یهودیان در مرگ وی عزا گرفته و می گریستند. از طرف پیامبر(ص) نه تنها مورد تعرض واقع نشدند، بلکه پیامبر خود در عزای شان شرکت جست و به یهودیان و فرزند «عبدالله بن ابی» تسلیت گفت. (۷۰)

    

- روزی یکی از یهودیان مدینه متاعی می فروخت و یکی از انصار از وی تقاضای خرید کرد. یهودی که حاضر نبود کالای خود را مقابل قیمتی که مرد انصاری تقاضا نموده بود بفروشد، گفت: سوگند به آن کسی که موسی را برگزیده، به این قیمت نمی فروشم. مرد انصاری به گمان این که وی با این جمله قصد تعریض به پیامبر اسلام را دارد، تحریک شده و سیلی محکمی بر صورت یهودی نواخت و فریاد زد: تو چنین می گویی در حالتی که هنوز محمد در میان ما است!؟ یهودی نزد پیامبر آمد و از رفتار انصاری شکایت کرد و گفت که وی از اهل پیمان است. پیامبر(ص) هنگامی که از جریان آگاهی یافت، آن چنان خشمگین شد که آثار خشم بر صورتش ظاهر گردید و فریاد زد: در میان پیامبران خدا، امتیازی قائل نشوید. آن گاه موسی کلیم الله را به خیر یاد نمود و آن حضرت را با آن چه که شایسته مقامش بود، مدح و ستایش کرد.»(۷۱)

    

- عایشه، همسر پیامبر(ص) نزد آن حضرت نشسته بود که مردی یهودی وارد شد. هگام ورود به جای «سلام علیکم» گفت: «السام علیکم»؛ یعنی «مرگ بر شما». طولی نکشید که یهودی دیگری وارد شد، او هم به جای «سلام» گفت: «السام علیکم» معلوم بود که این ماجرا بر حسب تصادف نیست، بلکه نقشه ای است که با زبان، پیامبر را آزار دهند. عایشه سخت خشمگین شد و فریاد برآورد: «مرگ بر خود شما و...» پیامبر فرمود: عایشه! ناسزا مگو، ناسزا اگر مجسم گردد بدترین و زشت ترین صورت ها را دارد. نرمی و ملایمت و بردباری روی هر چه گذاشته شود، آن را زیبا می کند و زینت می دهد و از روی هر چیزی برداشته شود از زیبایی آن می کاهد؛ چرا عصبی و خشمگین شدی؟ عایشه گفت: ای فرستاده خدا، مگر نمی بینی که این ها با کمال وقاحت و بی شرمی به جای سلام چه می گویند؟ پیامبر(ص) فرمود: چرا، من هم گفتم: «علیکم»؛ (برخود شما)، همین قدر کافی بود».(۷۲)

    

ج) رفتار مسالمت آمیز پیامبر(ص) با مسیحیان

قرآن کریم، موضع مسیحیان را نرم و ملایم توصیف می کند، در حالی که موضع مشرکان و یهود نسبت به مسلمانان خشن بود. آن جا که می فرماید: «یهود و مشرکان را دشمن ترین مردم نسبت به مؤمنان، و مسیحیان را مهربان ترین آن ها می یابی. این به خاطر آن است که درمیان مسیحیان، کشیشان و راهب هایی هستند که در برابر حق، کبر نمی ورزند. وقتی آن چه را که بر پیامبر نازل گردیده بشنوند، می بینی که اشک(شوق) می ریزند، به خاطر حقی که شناخته اند. می گویند: خدایا! ما را با شاهدان و گواهان بنویسید.»(۷۳) مسیحیان جزیرة العرب و مناطق دیگر؛ مانند شام، شیفته اسلام شدند و آن را از دل پذیرفتند و آنان که هم چنان مسیحی باقی ماندند، هیچ گاه از سوی پیامبر(ص) و مسلمانان به تغییر عقیده و پذیرش آیین اسلام مجبور نشدند. همزیستی مسالمت آمیز مسلمانان و مسیحیان به گونه ای بسیار روشن و آشکار بود. لحن خطاب قرآن و نامه های پیامبر(ص) با مخاطبان مسیحی همراه با عطوفت و ملایمت بود. تعالیم حضرت مسیح(ع) در دعوت یاران خود به محبت و بردباری تأثیر فراوانی در برخورد مسیحیان بر جای گذاشته است. مسیحیان حبشه عده ای از مسلمانان را پناه دادند و از آنان در مقابل آزار و اذیت کفار قریش، حمایت کردند. وقتی پیامبر(ص) گروه مهاجرین نخستین را به حبشه گسیل می داشتند، از نجاشی به نیکی یاد کردند و فرمودند: «وَ لَو خَرَجْتُم إلی أَرضِ الْحَبَشةِ فَإنَّ بِهَا مَلِکاً لا یظلمُ عِندَهُ أَحَدٌ وَ هِی أَرض صِدْق حتّی یجعَلَ اللهُ لَکم فَرَجاً مِمّا أَنْتُم فِیهِ».(۷۴) «اگر به سرزمین حبشه سفر کنید، در آن جا زمام داری وجود دارد که نزد او کسی ستم نمی کند و آن جا خاک درستی و پاکی است و شما می توانید در آن جا به سر برید تا خدا برای شما فرجی پیش آورد.» در نامه پیامبر(ص) به سران مسیحی؛ از جمله نجاشی، از حضرت مسیح(ع) و مادرش حضرت مریم(س) به نیکی یاد شده است. پیامبر(ص) در آخر نامه به عنوان خیرخواهی نسبت به او تأکید می کنند که: «وَ إِنِّی أَدْعُوک إلَی الله عَزّ وَ جَلّ وَ قَدْ بَلَغْتُ وَ نَصَحْتُ فَاقْبَلُوا نُصْحی؛ وَالسَّلامُ عَلی مَنِ اتَّبَعَ الْهُدی».(۷۵) «همانا من تو را به سوی خدای بزرگ می خوانم و من ابلاغ رسالت نموده و تو را نصیحت کردم، پس اندرز مرا بپذیر؛ درود بر پیروان هدایت باد!» قبایل و دسته های مختلف مسیحیان در زمان حیات پیامبر اسلام(ص) و بعد از آن، پیوسته از حمایت فرستاده خدا و مسلمانان برخوردار بودند و مسلمانان براساس پیمان صلحی که با مسیحیان بسته بودند، از منافع و حقوق آنان حمایت می کردند. تنها در زمان خلیفه دوم، عمر، در سرزمین های اسلامی بجز زنان، اطفال و پیرمردان مسیحی، تعداد پانصد هزار نفر مسیحی زندگی می کردند و در مصر، پانزده میلیون مسیحی در کمال آرامش و امنیت تحت حکومت مسلمانان بودند. (۷۶) پس از آن که مسیحیان نجران، از مباهله با پیامبر(ص) به دلیل عظمت شأن و مقام رسول الله و همراهانش مأیوس شدند و گفتند که محمد و فرزندانش و علی، شخصیت های وارسته ای هستند، صلح نامه ای با پیامبر(ص) امضا کردند. طبق این صلح نامه، در برابر پرداخت مالیات و خراج مسیحیان نجران در انجام دستورات آیین خود، از آزادی برخوردار بودند. در فرازی از این صلح نامه آمده است: «... وَ لِنَجْرَانَ وَ حَاشِیتِهَا جِوَارُ اللَّهِ وَ ذِمَّةُ مُحَمَّد النّبِی، رَسُولِ اللهِ عَلی أَمْوالِهِم، و أَنْفُسهِم وَ مِلَّتهِم، وَ غائِبهِم وَ شاهِدِهِم، وَ عَشِیرتِهِم، وَ بَیعِهِم وَ کلّ ما تَحْت أَیدِیهِم مِن قَلِیل أَو کثِیر، لا یغیر أسقف مِن أسقفیته، وَ لا راهب مِن رُهبانیته، وَ لا کاهنَ مِن کهانَتِه...»(۷۷) «مردم مسیحی نجران و حاشیه آن، در سایه خداوند و ذمّه محمد، پیامبر خدا هستند؛ که دارایی، جان، دین، افراد غایب و حاضر، خانواده آنان و تجارت و آن چه از کم یا زیاد در اختیار دارند، همه محفوظ و در امان است؛ هیچ اسقف یا راهب یا کاهنی از آنان، از مقام خود عزل نمی شود و به آنان اهانتی نخواهد شد. بر اساس این صلح نامه روشن می شود که حکومت اسلامی مانند قدرت های زورگو نیست که از ضعف و بیچارگی مخالفان سوء استفاده کند، بلکه در تمام لحظات، روح مسالمت آمیز، دادگری و اصول انسانی را در نظر می گیرد.»