دكتر جواد منصوری، مشاور پیشین وزیر امور خارجه است كه كتاب «چالشهای ایران و آمریكا» را به رشتهی تحریر درآورده است. این گفتار، توضیح پیشینه و مراحل مختلف مخاصمهی ایران و آمریكا از بیان دكتر منصوری است:
۱. ورود آمریكا به جریان جنگ جهانی دوم و پس از آن
دخالت در ماجرای اشغال ایران مقدمهای شد برای گسترش روابط بین ایران و آمریكا. پس از پایان جنگ جهانی دوم آمریكا با توجه به شرایط جدید بینالمللی، تبدیل به یك ابرقدرت بزرگ و تعیینكننده در جهان شد. قدرتهای استعماری تقریباً در آن مقطع بسیار ضعیف شده بودند و آمریكا چون خارج از صحنهی جنگ جهانی دوم مانده بود، توانست منافع بسیاری را از آن جنگ به دست آورد.
از طرف دیگر ایران و منطقهی خلیج فارس به دلیل این كه منابع عظیم نفتی داشته و دارند و نفت در موقعیت پس از جنگ جهانی دوم برای دولتهای بزرگ بسیار تعیینكننده بود، لذا دولت آمریكا حضور در خاورمیانه و تسلط بر كشورهای این منطقه را جزء اهداف استراتژیك خود قرار داد و بهتدریج و طبق برنامههایی حضورش در خلیج فارس را فعالتر كرد. پس از آن هم توانست انگلیس را تدریجاً در صحنهی خاورمیانه ضعیف كند و سرانجام بر ایران و عربستان و چند كشور دیگر این منطقه تسلط یابد. البته اسرائیل نیز در این زمینه نقش بسزایی داشت.
آمریكاییها در سال ۱۳۵۷ وارد یك شرایط كاملاً استثنایی در مورد ایران شدند. پیش از پیروزی انقلاب در واقع «مردم ایران» در برابر آمریكا ایستاده بودند، اما پس از پیروزی انقلاب مردم ایران به همراه دولت برگزیدهشان به مقابله با سلطهی آمریكا میپرداختند.
۲. نهضت ملیشدن صنعت نفت
نهضت ملیشدن صنعت نفت یك مقطع دیگری بود كه روابط ایران و آمریكا را متحول كرد.
در این مقطع آمریكاییها بیش از پیش در ایران حضور پیدا كردند. برخی در داخل ایران تصورشان این بود كه آمریكا در هر صورت برای روابط خارجی ایران بهتر از انگلیس است. سرانجام در سال ۱۳۳۲ آمریكاییها در راستای اهداف تسلط بر خاورمیانه و با برنامهریزی دقیق و یك كودتا، حكومتی دیكتاتوری را در ایران پایهگذاری كردند و به این ترتیب از ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ روابط ایران و آمریكا وارد مرحلهی تازهای شد.
۳. بیست و پنج سال حاكمیت آمریكا بر ایران
بیستوپنج سال حاكمیت آمریكا بر ایران در فاصلهی سالهای ۱۳۳۲ تا سال ۱۳۵۷ مسائل بسیاری را برای كشور ما به وجود آورد، اما نكتهی مهم این است كه در آن مقطع آمریكا در مقابل «مردم ایران» قرار گرفت. دولت ایران كاملاً وابسته و در اختیار آمریكا بود، به نحوی كه آمریكاییها بر كلیهی مسائل ایران مسلط بودند. در این دوران بود كه مبارزات ضد آمریكایی ابتدا و ظاهراً علیه نظام سلطنتی پهلوی شكل میگرفت، اما واقعاً و ماهیتاً این اعتراضات برای قطع سلطهی آمریكا بر ایران بود.
در این بیستوپنج سال آمریكاییها به گونهای رفتار كردند كه گویی تصور نمیكردند در ایران انقلابی اتفاق بیفتد. از این منظر انقلاب اسلامی یك واقعهی عجیب و باورنكردنی برای آمریكا بود كه آنها را در سال ۱۳۵۷ وارد یك شرایط كاملاً استثنایی در مورد ایران كرد. پیش از پیروزی انقلاب در واقع «مردم ایران» در برابر آمریكا ایستاده بودند، اما پس از پیروزی انقلاب مردم ایران به همراه دولت همسو و برگزیدهشان به مقابله با سلطهی آمریكا میپرداختند.
پیش از انقلاب مبنای مخالفت ما با آمریكا این بود كه آنها نظام فاسدی را به عنوان دولت دستنشاندهی خود بر ایران حاكم كرده بودند كه حافظ منافع آمریكا در منطقه بود. دیگر اینكه مردم ما احساس میكردند آمریكا شدیدتر از انگلیس در حال اسلامزدایی از جامعهی ایران است و این مسئله مردم ایران را علیه آمریكا بیشتر تحریك میكرد. مسئلهی سوم این بود كه آمریكا بزرگترین حامی اسرائیل بود؛ یعنی حامی بزرگترین دشمن مسلمانان و به این دلیل مردم مسلمان ایران بهشدت با آمریكا مبارزه میكردند.
۴. شكلگیری انقلاب اسلامی
پس از یك دورهی بیستوپنجساله سرانجام با شكلگیری انقلاب اسلامی روابط ایران و آمریكا وارد دوران جدیدی شد. دشمنی آمریكا با ملت ایران در دوران پس از پیروزی انقلاب را میتوان به سه مرحله تقسیم كرد؛ اگرچه این مراحل بسیار شبیه به هم هستند.
مرحلهی اول از ابتدای پیروزی انقلاب تا ۱۳ آبان ۱۳۵۸ است. در این مرحله آمریكا در امور داخلی ایران دخالت میكرد و میخواست انقلاب را به شكست برساند، اما مردم علیه آمریكا حركت كردند. سرانجام با توجه به اینكه آمریكاییها به هیچ شكلی به اعتراضات مردم و دولت ایران در مورد دخالتهایشان توجه نمیكردند، سفارت آمریكا در تهران تصرف شد. از این پس رابطهی دو كشور وارد مرحلهای دیگر شد، زیرا روابط دو كشور تقریباً حالتی نامشخص پیدا كرد، چون آمریكا فكر میكرد مجدداً میتواند حكومت پیشین را برگرداند.
پس از تصرف سفارت آمریكا در تهران، دولت ایالات متحده بهشدت در دنیا نسبت به ایران حساس شد. همچنین حكومت و حتی گاهی مردم ایران را یك تهدید جدی قلمداد كرد. از طرف دیگر، تا آن زمان چنین تحقیری از طرف دولتی نسبت به آمریكا سابقه نداشت.
مرحلهی دوم از ۱۳ آبان ۱۳۵۸ تا سال ۱۳۶۷ یعنی تا پایان جنگ است. دولت آمریكا علناً در مقابل ملت ایران قرار گرفت، تبلیغات گستردهای را علیه ایران به راه انداخت، از ضد انقلاب حمایت كرد و سعی كرد در امور ایران دخالت كند. همچنین اقداماتی را در جریان طبس و كودتای نوژه انجام داد.
آمریكاییها تصمیم گرفتند به طور جدی علیه ملت ایران اقدام كنند و طبعاً اقدامات خشونتآمیز آنها علیه ایران افزایش یافت. آمریكا پس از این ماجرا روابط خود را با ایران قطع كرد و اموال ایران را بلوكه ساخت. همچنین در بزرگترین اقدام علیه ایران، جنگ تحمیلی را به راه انداخت، اما این نكته حائز اهمیت است كه هیچیك از این اقدامات آمریكاییها علیه جمهوری اسلامی ایران به اهداف تعیین شدهی خود نرسید. البته گاهی مشكلات و خساراتی را به دولت و ملت ایران وارد كرد، اما آمریكا را به هدف مد نظرش نرساند.
پس از پایان جنگ عراق با ایران، تصور آمریكاییها این بود كه دولت ایران برای بازسازی مجدداً به غرب و آمریكا مراجعه خواهد كرد و عملاً سیاستهایش را نسبت به آنها تعدیل خواهد نمود، اما اینگونه نشد. طبیعتاً ملت ایران یك تنفر روزافزونی از مداخلات آمریكا و سیاستهای آنها پیدا كرد و به این دلیل روابط ایران و آمریكا همچنان دچار چالش و در وضعیتی مخاطرهآمیز قرار گرفت.
اما مرحلهی سوم دشمنی آمریكا با ایران از سال ۱۳۶۸ تا سال ۱۳۸۸ است كه بحث «براندازی از درون» به عنوان اصلیترین برنامهی آمریكا در قبال ایران دنبال شد و همچنان هم دنبال میشود، اما به سرانجام نرسید. از سال 1388 به بعد، آمریكا دشمنی با ایران را علنیتر كرده است. آنها تصورشان این است كه این بار براندازی را از اقداماتی مثل تحریمها و گسترش تبلیغ علیه ایران بهویژه با پیگیری بحث هستهای دنبال كنند. به عبارت دیگر میخواهند با این اقدامات در رفتار دولت ایران تغییر بهوجود بیاورند.
ترسی كه آمریكاییها از گسترش اسلام سیاسی دارند، یك واقعیت است، زیرا اگر اسلام سیاسی در دنیا گسترش یابد، قطعاً سلطهی قدرتهای بزرگ دچار یك چالش بسیار پرهزینه خواهد شد و نهایتاً هم معلوم نیست كه بتوانند به سلطهطلبیهای خود در سطح بینالمللی ادامه بدهند. بنابراین چالش ایران و آمریكا برای مدتی طولانی ادامه خواهد داشت و این تصور اشتباه است كه برخی معتقدند اگر ما مقداری از مواضع خود عقبنشینی كنیم، دولت آمریكا هم از دشمنی با ما دست برمیدارد. به این دلیل كه دولت آمریكا حتی یك موضعگیری سیاسی سادهی دولتی را هم نمیتواند تحمل كند و نسبت به آن واكنش نشان میدهد و این رفتار نشانهی خوبی برای خروج از چالش نیست.