یک خبرنگار آمریکایی در مقالهای از خاطرات خود طی سالهای زندگی در سرزمینهای اشغالی و برخورد با نیروهای اشغالگر اسرائیل و همچنین معکوس کردن واقعیتهای فلسطین به سود رژیم صهیونیستی در رسانههای آمریکایی نوشت.
منار موهاوش" مؤسس و سردبیر سایت خبری "مینتپرس نیوز" یک شهروند آمریکایی است که چندین سال از عمر خود را در سرزمینهای اشغالی سپری کرده و از نزدیک، پیامدهای جنگ اسرائیل با فلسطین را لمس کرده است. این خبرنگار که هماکنون در آمریکا زندگی میکند هدف خود را آگاه کردن آمریکاییهایی معرفی میکند که "نمیدانند در دنیای اطرافشان چه میگذرد." وی طی مقالهای پس از تشریح واقعیاتی که در سرزمینهای اشغالی به چشم خود دیده است به پوشش هدفدار رسانههای غربی از وقایع فلسطین و معکوس کردن واقعیت به ویژه در افکار عمومی آمریکا اشاره میکند.
بین سالهای 2000 تا 2007 حدود هزار اسرائیلی و 6 هزار فلسطینی در درگیری بین دو طرف کشته شدهاند. از آغاز هجوم اخیر به غزه تحت عنوان عملیات صخره سخت حدود 900 فلسطینی از جمله 160 کودک کشته شدهاند. بهعلاوه بیش از 1400 نفر مجروح شدهاند و بیش از 120 خانه ویران شده است و این آمار دقیقه به دقیقه در حال افزایش است.
طبق آخرین گزارش وزارت اطلاعرسانی فلسطین درباره تلفات غیرنظامی، در 13 سال اخیر به طور متوسط هر سه روز یک کودک فلسطینی بهدست اسرائیل کشته شده است.
من بهعنوان یک آمریکایی که در اورشلیم زندگی کرده است، دو هدف دارم: یکی اطلاعرسانی پیرامون مخفیکاری وسیع رسانهها درباره خشونتهای اسرائیل و دیگری ایستادن و فریاد زدن این که "دیگر بس است." هر دوی این کارها منعکسکننده حقایقی است درباره مردمی که در دام خشونت گرفتارند و خبرنگارانی که بهدلیل گزارش خشونتهای اسرائیل به زور ساکت میشوند.
قانونگذاران اسرائیلی رسماً دعوت به نسلکشی عربها برای انتقامگرفتن از آنان کردهاند که شکنجه و قتل "محمد ابو خضیر" نوجوان هفدهساله فلسطینی بهدست شهرکنشینان اسرائیلی، تداوم ربودن کودکان فلسطینی توسط شهرکنشینان و بدرفتاری آنان با این کودکان و اکنون عملیات نظامی اسرائیل و هجوم وحشیانه به غزه را به دنبال داشته است. حملهای که تنبیه دستهجمعی یک میلیون و هفتصد هزار نفر از مردمی است که همین حالا هم در فقر زندگی میکنند. گروههای حقوق بشر غزه را زندان بدون سقفی توصیف کردهاند که هیچ راه فراری ندارد. به این وضع باید خاتمه داد.
دیدن رسانههایی که با تیترها بازی میکنند و غلام حلقهبهگوش متحد آمریکا هستند مرا به سال 2001 بازگرداند که بعد از حدود چهار سال زندگی در اورشلیم به آمریکا بازگشتم. در شرف رفتن به فرودگاه برای سفر به آمریکا بودیم که یکی از خویشاوندان با پدرم تماس گرفت و وحشتزده از تخلیه مدرسه ابتدایی دخترانهای خبر داد که مدیریتش را به عهده داشت. شهرکنشینان اسرائیلی بمبی را در این مدرسه کار گذاشته بودند. خویشاوند ما توضیح داد که یک مدرسه پسرانه هم در حال تخلیه بوده چرا که شهرکنشینان آنجا هم بمب گذاشته بودند.
آن روز شهرکنشینان در چندین مدرسه فلسطینی بمب گذاشته بودند و هیچ کودکی در امان نبود. این احساس شوک و ترس شدید از اینکه کودکان بیگناه هدف این نفرت و خشونت و اعمال افراطی قرار گرفتهاند برای من و خانوادهام فراتر از صرفاً یک آسیب روحی بود. به ویژه که آن زمان من فقط 13 سال داشتم. من آن موقع، در دوران نوجوانیام، متوجه شدم که حق دارم از کسانی که در اینگونه اعمال خشونتآمیز دست دارند، عصبانی باشم. اما مسئولیتی عظیم نیز روی دوش خودم احساس میکردم.
این اولین باری نبود که یکی از بستگانم را وحشتزده و هراسیده میدیدم و آخرین بار هم نبود. طی حدوداً چهار سال زندگی در اورشلیم بهعنوان یک آمریکایی شاهد جرائم جنگی بودم که هیچ کودکی نباید آنها را تحمل کند. تحت اشغال زندگی کردم. آب و برق ما مدام قطع میشد و دائماً تحت حکومت نظامی زندگی میکردیم. ساعات منع آمد و شد در اکثر شهرها اعمال میشد و سربازان اسلحهبهدستی که حتی بهسمت شهروندان نشانه میرفتند، بر خیابانها حکومت میکردند.
در همان سنین کودکی و نوجوانی شاهد هواپیماهای جنگی اسرائیل بودم که بر سر شهرهای اصلی کرانه باختری نظیر رامالله بمب میریختند و خانههای فلسطینی را ویران میکردند و کودکان را میکشتند. در تاکسی مینشستم و هنگام عبور از ایستهای بازرسی، راننده فریاد میزد: "سرت را بدزد!" چون سربازان اسرائیلی روی بچه مدرسهایهایی آتش گشوده بودند که به سمتشان سنگ پرتاب میکردند. به همین بچهها بعد از تعطیلشدن مدرسه اجازه نمیدادند که از ایست بازرسی که نیروهای دفاعی اسرائیل برپا کرده بودند عبور کنند تا با اعضای خانوادهشان ملاقات کنند و آنها هم با پرتاب سنگ واکنش نشان میدادند. در مدرسه آمریکایی من در اورشلیم، نیمی از همکلاسیهایم به مدرسه نمیآمدند و اساساً از تحصیل محروم میشدند چرا که اجازه عبور از ایست بازرسی پیدا نمیکردند، به این دلیل که در کرانه باختری زندگی میکردند و فلسطینی بودند و دینشان اسلام یا مسیحیت بود.
از همسایگان و دوستان میشنیدم که ارتش اسرائیل به مدرسههای راهنمایی دیگر حمله کرده و همه پسران نوجوان را بدون هیچ اتهامی بازداشت دستهجمعی و بدون مدت کرده است، بازداشتی که طبق قانون بینالمللی غیرقانونی است. دلیل کارشان هم این بود که این پسران نوجوان تروریستهای بالقوه بودند. در هجدهسالگی بار دیگر از اورشلیم دیدن کردم و این بار ظلم و ستم دیوار حائل مرا بهتزده کرد، دیواری که ساختن آن خانوادهها را از بین برد و کشاورزی و زمینهایی را نابود کرد که بسیاری به آنها متکی بودند. یادم میآید که به شهر "هبرون" در کرانه باختری رفتم تا از "مسجد ابراهیمی" دیدن کنم که مسلمانان و یهودیان و مسیحیان معمولاً از آن دیدن میکنند. آنجا شهرکنشینان همراه با شعارهای نژادپرستانه و بی هیچ دلیلی به طرف ما آشغال پرت میکردند.
جالب آنکه هر گاه به این مسجد میرفتم، سربازان اسرائیلی بودند که باید ما را اسکورت میکردند تا به نزدیکی مسجد برسیم، و به ما هشدار میدادند که اگر غیریهودیان از مسجد دیدن کنند، شهرکنشینان به خشونت رو میآورند و بسیار پیش آمده است که بچههای کمسنوسال و زنان را ربودهاند و حتی آنان را کشتهاند. سربازان اسرائیلی میگفتند چون من یک شهروند آمریکایی هستم، از من و گروه همراهم حفاظت خواهند کرد.
وقتی به آمریکا برگشتم، به چمنهای سبز قشنگ و همکلاسیهایی که فکر و ذکرشان این بود که پارتی بعدی چه زمانی است یا تلویزیون چه برنامهای پخش میکند یا در مقایسه با همکلاسیهایشان چهقدر آبجو میتوانند بنوشند، آنجا بود که احساس پوچی و تنهایی کردم.
مبتلا به مشکلات جدی عصبی شده بودم. همه آنچه میتوانستم به آن بیندیشم و همه آنچه مرا ضعیف و ضعیفتر میکرد خاطراتم از جنگ و خانوادههای ازهمگسیخته بود. عذاب وجدان بر جسمم چیره شده بود چرا که داشتم یک زندگی راحت را در آمریکا سپری میکردم اما میدانستم که دوستان و همکلاسیهایم و معلمان و خانوادههای عرب و آمریکایی که پشت سر گذاشتهام، در اورشلیم تحت اشغال و در وحشت زندگی میکنند.
هیچ کس نبود که با او راجع به جنگی که دیده بودم صحبت کنم و هیچ مایه تسکینی در رسانههای آمریکایی نمیدیدم. آن موقع هم مثل حالا رسانهها ماجرا را به شکلی نشان میدادند که گویی فلسطینیان و اسرائیلیها در حال جنگی برابر و متعادل با یکدیگرند. داستان بهعنوان جنگ مسلمانان با یهودیان شکل داده میشد و در اکثر پوششهای رسانهای به فلسطینیان بهعنوان تروریست یا جنگطلب اشاره میکردند. اما اکثر همسایگان ما در اورشلیم، مسیحیان فلسطینی بودند که بهاندازه هموطنان مسلمانشان از اشغال نظامی رنج میبردند. به هیچ وجه جنگی بین یهودیان و مسلمانان نبود.
من رسانهها را در ناآگاهی آمریکاییها درباره جنگ بین اسرائیل و فلسطین مقصر میدانم. بیخیالی آمریکاییها نسبت به زندگی غیرنظامیان تحت اشغال در فلسطین را نتیجه کار همین رسانهها میدانم. رسانهها را به خاطر گزارش نادرست از نقض حقوق بشر در سراسر جهان محکوم میکنم.
در قانون اساسی ما به این دلیل به رسانهها اشاره شده که در یک حکومت دموکراتیک، نقش خبرگزاریها حمایت از منافع مردم است تا آنان که در قدرت هستند پاسخگو باشند. وقتی رسانههای ما قتل را دفاع ترسیم میکنند و دفاع را قتل، شکی نمیماند که با شهروندان صادق نیستند و نه بهعنوان ناظر بر عملکرد دولت بلکه بهعنوان غلام حلقهبهگوش آن عمل میکنند. از آنجا که دولت اوباما، بهرغم دعوت قانونگذاران اسرائیلی به نسلکشی اعراب قول میدهد که سالانه سه میلیارد دلار به اسرائیل کمک کند، بسیاری از اهالی باوجدان رسانه باید بپرسند: آیا دولت آمریکا در نسلکشی اعراب همدست نیست؟
کافی است ماه گذشته را در نظر بگیریم، تا به وضوح ببینیم رسانههای ما چگونه حقیقت را درباره خشونتها در غزه و آنچه منجر به موج جدید خشونتها شد، نادیده میگیرند. چرا ما ساکت ماندهایم؟ دلیلش این است که وقتی حمله اخیر اسرائیل به غزه آغاز شد، تیترهای رسانههای آمریکایی واقعیتهای این درگیری را دستکاری کردند تا زندگی اسرائیلیها از زندگی فلسطینیها ارزشمندتر بهنظر برسد. اینها تیترهای "نیمهراست، نیمه دروغی" است که برخی رسانهها درباره حمله اسرائیل به غزه چاپ کردند:
* نیویورک تایمز: "همزمان با حملات حماس به اهداف جدید در اسرائیل، آمار کشتهشدگان در غزه افزایش یافت". این تیتر و مقاله آن بهجای آنکه بگوید این حملات و بمباران اسرائیل بوده که به عنوان تنبیه دستهجمعی، شهروندان غزه را به کام مرگ کشیده، تمام تقصیر تلفات فلسطینیها را بهگردن اقدامات حماس میاندازد.
* وال استریت ژورنال: "اسرائیل سکوهای پرتاب راکت در غزه را هدف قرار داد". در این مقاله از راکتهای اسرائیلی که خانههای غیرنظامیان در غزه را هدف قرار داده است هیچ سخنی به میان نمیآید.
* لسآنجلس تایمز: "راکتهای فلسطینی به عمق بیشتری از خاک اسرائیل نفوذ کرد". این مقاله گزارش میکند که راکتهای ساختهشده در غزه حتی یک اسرائیلی را هم نکشته است، اما به هیچ وجه نمیگوید که راکتهای اسرائیلی که با هزینه آمریکا ساخته شده حدود 900 فلسطینی را که بیشتر آنها کودک و زن هستند در غزه کشته است.
اگرچه اکثر سازمانهای رسانهای مستقل در پنج سال گذشته اسرائیل را یک دولت نژادپرست معرفی کردهاند، اما رسانههای جمعی غرب از این روند بسیار عقب هستند و به همدستی دولت آمریکا در این نژادپرستی هیچ اشارهای نمیکنند.
گزارش من از آنچه دیدهام و تجربه کردم فقط یکی از هزاران گزارشی است که از زندگی تحت اشغال میتوان نوشت. همزمان با وقوع حوادث در "سرزمین مقدس" و همدستی رسانهها در جرائم جنگی اسرائیل، بسیاری از اهالی رسانه، دانشگاهیان، گروههای حقوق بشر و گروههای مدافع صلح میپرسند: آیا پس از این حوادث هم مردم آمریکا مقابل کمکهای نظامی واشینگتن برای ادامه خشونتها در سرزمینی که برای همه مردم جهان عزیز است، سکوت خواهند کرد؟