نگاهی به اولویت های سیاست خارجی آمریکا در خاورمیانه در عصر انقلابها

امتیاز بدهید
(0 امتیاز)

 

مقامات و نظریه پردازان آمریکائی از زوایای مختلفی معادلات خاورمیانه و شمال آفریقا را مورد مطالعه و ارزیابی قرار می دهند .

آنها بطورعموم معتقدند  این تحولات اگرچه خارج از اراده مقامات غربی و دولت آمریکا شکل گرفته ولی کاخ سفید نباید با ساده انگاری از کنار این تحولات عبور کند .

سیاستمداران آمریکائی نسبت به ضرورت برنامه ریزی برای عبور از مرحله کنونی اتفاق نظر داشته  و همانگونه که بارها اعلام شده است کاخ سفید نیزبرنامه های خود را مبتنی بر همراهی با ملت های منطقه برای پیش گیری از بقدرت رسیدن جریان های ناهمگون با سیاست غرب و یا ممانعت از رشد گروه های اسلامی ، استوار کرده است .

برخی از مقامات غربی علاوه برمطلب فوق تاکید دارند این تحولات بطور ناخواسته فرصتی استتثنائی برای تحقق اهداف خاورمیانه ای کاخ سفید فراهم آورده است .

روزنامه الحیات چاپ لندن با انتشار مقاله ای تحت عنوان "امریکا با خاورمیانه جدید چه باید کند؟" از زبان ویلیام جی برنزمعاون وزیر امور خارجه ایالات متحده نوشت : "حقیقت این است که من نسبت به تحولات خاورمیانه بسیار خوش‌بینم. تجربه کاری سه دهه من در خاورمیانه باعث می‌شود تا من از اوهام به دور باشم اما این باعث نمی‌شود تا فرصت‌های به وجود آمده برای ایالات متحده را نادیده بگیرم."

او با تاریخی خواندن فرصت بدست آمده ادامه داد :  این لحظه‌ای نادر است که در حوادث بشری به وجود آمده و ممکن است دیگر هرگز تکرار نشود، لحظه‌ای که فرصت‌های تاریخی را به وجود آورده و هر گونه بهره‌برداری از آن می‌تواند بر ملل خاورمیانه و ایالات متحده تاثیرات شگرف بگذارد، لحظه‌ای که باید همه تلاش و هم و غم خود را به کار گیریم و از همه فرصت‌ها استفاده کنیم و نهایت همکاری را با همپیمانانمان داشته باشیم تا آینده جهان را همگی با هم بهتر بسازیم ؛ وی همچنین تاکید می کند : این لحظه‌ای است که فرصتی تازه پیش روی سیاستگذاران ایالات متحده قرار داده، لحظه‌ای که در آن تظاهرات مسالمت‌آمیز ملت‌ها در آن جریان دارد .

معاون وزیر خارجه آمریکا که تقریبا تمام عمر کاری خود را در کشورهای عربی و خاورمیانه سپری کرده است ؛ علاوه بر شادمانی نسبت به فرصت بدست آمده ؛ از آماده نبودن آمریکا برای عبور از مرحله کنونی و مدیریت دولت های انتقالی در حال گذار ابراز خطر و نگرانی نیز می نماید ، او در این باره می نویسد : در عین حال لحظه مخاطرات بزرگ نیز فرا رسیده است، چرا که دولت‌های انتقالی در حالی شکل گرفته‌اند که پیش از این هیچ گونه آمادگی و زمینه‌ای برای فعالیت آنها مهیا نشده بود. کمک به این جریان‌های انتقالی برای نیل به موفقیت برای سیاست خارجی ایالات متحده بسیار مهم محسوب می‌شود، چرا که امریکا از پایان جنگ سرد تا کنون تجربه چنین عملی را نداشته است.

بدین ترتیب ویلیام برنز با تاکید برسه دهه تجربه خود در خاورمیانه ضمن فرصت آفرین قلمداد کردن تحولات جاری درخاورمیانه و شمال آفریقا برای سیاست های آینده کاخ سفید و ابراز نگرانی از نداشتن آمادگی قبلی برای مدیریت تحولات بوجود آمده ؛ یاد آور می شود : "ما باید یک استراتژی تعریف شده و تکامل یافته را برای استفاده از این فرصت‌ها تعریف کنیم".

وی سپس درباره نقطه کانونی این استراتژی با به نمایش گذاردن دستکش مخملین با هدف بهره گیری از مشت پولادین می نویسد : " این استراتژی باید مبتنی بر رابطه مثبت آمریکا با مردم منطقه و حاکمان آنها طراحی شود" ، نامبرده اضافه می کند "اگر نتوانیم دستورالعمل صحیحی برای تعامل همزمان با مردم و حکومت‌ها  بیابیم فضا را برای تندروها مهیا کرده‌ایم و فرصتی برای آنها ایجاد می‌کنیم که آنها آزادانه از طریق درگیری و خونریزی هر آینده‌ای که بخواهند را طراحی و بنا کنند".

ویلیام برنزمعاون وزیر امور خارجه آمریکا سپس با ترسیم چند نکته اولویت های سیاست خارجی ایالات متحده در مرحله کنونی خاورمیانه را مورد توجه قرار داده و تاکید می کند :

"دولت آمریکا باید چهار نکته را در طراحی استراتژی آینده خود برای خاورمیانه مد نظر داشته باشد

۱-  کمک کنیم که کشورهای عربی نسبت به آینده اقتصادی خود امیدوار باشند

۲-   توجه داشته باشیم که کشورهای عربی را برای رسیدن به بازار آزاد جهانی یاری کنیم

۳-    مساعی لازم  برای برقراری صلح شامل و کامل میان اعراب و اسرائیل مجددا بعمل آید

۴-    ایجاد زمینه‌های لازم برای ادامه نقش مثبت ایالات متحده در امنیت منطقه‌ای به خصوص تقویت روابط با شورای عالی همکاری خلیج فارس، مبارزه با تروریسم و جلوگیری از رسیدن ایران به تسلیحات هسته‌ای "

دقت در مطالب و اظهارات معاون وزیر خارجه آمریکا نشان میدهد وی پس از لفاظی دیپاماتیک سه مسئله مهم را مورد توجه قرار داده است

الف -    تجدید مساعی برای برقراری صلح شامل و کامل میان اعراب و اسرائیل است که این اقدام در صورت موفقیت منجر به تامین امنیت اسرائیل و مهاجران یهودی در اراضی اشغالی خواهد شد.

ب -     مبارزه با تروریسم که با بالا بردن پرچم مبارزه با تروریسم اقدام به قلع و قمع کشورها ی مخالف با جریان سلطه و احزاب معارض با اسرائیل در خاورمیانه خواهند نمود .

ج -   مهارایران با بهانه قرار دادن موضوع هسته ای و افزایش موج ایران هراسی دربین کشورهای منطقه واز طریق القای ذهنیت منفی مبنی بر تلاش جمهوری اسلامی ایران برای دستیابی به تسلیحات هسته‌ای

البته آقای ویلیام برنز در مطالب خود خطوط القائی نیز داشته اند که در جای خود از اهمیت بسزائی برخودار است ، وی در ابتدای این نوشتار برماهیت غیر ایدئولوژیک تحولات تاکید کرده و می نویسد : " تظاهرات مسالمت‌آمیز ملت‌ها ، تحرکاتی کاملا بومی و فارغ از هر گونه ایدئولوژی است ". وی سپس با القای ذهنیت الهام بخشی برای آمریکا در این تحولات یاد آور می شود : " این انقلاب‌ها در حقیقت تحقق همان خواسته‌های به حق مردم جهان است که رئیس جمهوری باراک اوباما دو سال پیش در قاهره از آن سخن گفته بود. وی در آن سخنرانی تاکید کرد که ملت‌ها حق دارند که تجمعات مسالمت‌آمیز داشته باشند، از حق آزادی بیان برخوردار باشند و حق دارند که سرنوشت خود را به اختیار خود انتخاب کنند."

معاون وزیر خارجه آمریکا در بخش پایانی مقاله خود در توجیه ضرورت همراهی کردن کاخ سفید با قیامهای مردمی در خاورمیانه می افزاید : "حکومت‌ها ثبات دائمی ندارند و آن دسته از سازمان‌های سیاسی و حکومت‌هایی که خواسته‌ها و مطالبات مشروع ملت خود را اجابت نمی‌کنند بیش از پیش متزلزند و بیش از همه در معرض بی‌ثباتی هستند."

وبنوعی اعتراف می کند این فهم جدید از بی ثباتی حکومت های بی اعتنا به مطالبات مردمی را در اثر فشار های مردمی بدست آورده است  : وی می نویسد : "فشارهای مردمی باعث می‌شود تا تصمیم‌گیران جهانی درک متفاوتی از قیمان جوامع داشته باشند و به این واقعیت برسند که خود جوامع می‌دانند که چه چیزی علیهشان است و چه چیزی علیشهان نیست ."

درپایان باید به این نکته تاکید شود که آقای ویلیام که برای منافع و مصالح ایالات متحده آمریکا ، اقدام به ارائه رهنمود کرده در یک اشتباه بزرگ به تصمیم گیران اصلی کاخ سفید آدرس غلط میدهد زیرا :

این هوشیاری که معتقد است بدنبال خواب غفلت قبلی که در اثر بیداری ملت ها بدان دست یافته اند کماکان منطبق با استراتژی و خواسته مردم در خاورمیانه نیست .

ملت ها در خاورمیانه با  نقش آفرینی ایالات متحده در امنیت منطقه‌ای مشکل دارند ؛ ملت ها با اصل وجود غده سرطانی اسرائیل که براساس طرح های استعماری و مبتنی بر نژادپرستی مضموم شکل گرفته است مشکل دارند ؛ ملت ها با دستاویز قرار دادن مبارزه با تروریزم و قلع و قمع کردن مخالفان آمریکا مشکل دارند ؛ مشکل اصلی ملت ها این است که هر کجا پای آمریکا باز شده است فقر و نا امنی و بحران در آنجا نهادینه شده است و بزرگترین شاهکار آمریکا در خاورمیانه کنونی در تابلوی عراق و افغانستان در مقابل چشم همگان خود نمائی می کند .

خوانده شده 2778 مرتبه