تأکيد رهبرمعظم انقلاب بريک مرحلهاي شدن و همزمان بودن توافق برسر کليات و جزئيات در يک زمان مشخص را ميتوان بيش از هرچيز ناظر به تدبير مقام معظم رهبري جهت جلوگيري از سوءاستفاده طرف غربي به خصوص دولت آمريکا از طولاني نمودن مذاکرات دانست.
اگر توافقي انجام شود، بايد در يک مرحله و در بردارنده کليات و جزئيات، با يکديگر باشد... مفاد اين قرارداد نيز بايد روشن، واضح و غيرقابل تفسير و تأويل باشد و مفاد توافق نبايد به گونهاي باشد که طرف مقابل که عادت به چانهزني دارد، در قضاياي مختلف بهانهجويي کند.
اين عبارات محور اصلي بيانات رهبر معظم انقلاب در ديدار با کارکنان و فرماندهان نيروي هوايي ارتش جمهوري اسلامي ايران در روز نوزدهم بهمن ماه را تشکيل داده است.
همانگونه که پيداست تأکيد بر توافق يک مرحلهاي يا به عبارت ديگر توافق همزمان برسر کليات و جزئيات و غيرقابل تفسير و تأويل بودن مفاد توافق، نکته کليدي عبارت فوق است.
اينکه چرا رهبري نظام در اين بازه زماني-که به تعبير بسياري از رسانههاي داخلي و خارجي مذاکرات وارد مرحله حساس خود شده است- چنين مواضع صريح و روشني را در قبال فرآيند مذاکرات هستهاي ايران با غرب مطرح مي نمايند جاي تأمل و تدقيق دارد. بيترديد اين مواضع تحت تأثير علل و عوامل متعددي اتخاذ شده که در اين نوشتار به ذکر پارهاي از آنها پرداختهايم.
چرا توافق برسر کليات و جزئيات بايد همزمان باشد؟
تأکيد رهبرمعظم انقلاب بريک مرحلهاي شدن و همزمان بودن توافق برسر کليات و جزئيات در يک زمان مشخص را ميتوان بيش از هر چيز ناظر به تدبير مقام معظم رهبري جهت جلوگيري از سوءاستفاده طرف غربي به خصوص دولت ايالات متحده از طولاني نمودن مذاکرات دانست.
بيشک اصليترين پيامد تقسيم فرآيند توافقات به دو مرحله توافق برسر کليات و توافق برسر جزئيات طولاني شدن مسير مذاکرات است. مروري بر روند مذاکرات هستهاي ايران با غرب در سالهاي گذشته به خوبي ادعاي ناظر بر تلاش غرب و به خصوص دولت ايالات متحده براي طولاني ساختن فرآيند مذاکرات را تأييد مينمايد.
با توجه به نقش بيبديل دولت ايالات متحده در روند مذاکرات هستهاي، واکاوي منافع دولت آمريکا از طولاني شدن فرآيند مذاکرات اهداف و اغراض اصلي دولت اوباما براي طولاني ساختن فرآيند مذاکرات را افشا ميسازد.
بر اين اساس ميتوان منافع دولت آمريکا از طولاني شدن مذاکرات هستهاي ايران با غرب را در دو عرصه داخلي و بين المللي مورد بررسي قرار داد.
عرصه داخلي
در شرايط کنوني موضوع هستهاي ايران به يکي از اصليترين مسائل پيش روي سياسيون و حتي جامعه آمريکا تبديل شده است. بنابراين هرگونه حل و فصل يا عدم حل و فصل اين موضوع آثار و پيامدهاي مستقيمي بر آينده سياسي حزب دموکرات به عنوان حزب حاکم خواهد گذارد.
با اين حال طولانيشدن فرآيند مذاکرات سه دستاورد داخلي مهم براي اوباما و حزب متبوعش به ارمغان خواهد آورد.
اول)طولانيشدن فرآيند مذاکرات و تداوم تحريمها
در رابطه با تحريمهاي اعمالي آمريکا عليه ايران ديدگاههاي گوناگوني از سوي نظريه پردازان آمريکايي مطرح شده است.
يکي از ديدگاههاي معروف و نزديک به دموکراتها بر طولانيشدن فرآيند تحريمهاي اقتصادي و به تبع، ايجاد بستر مناسب براي به مخاطره افتادن مشروعيت حکومت مرکزي ايران تأکيد دارد.
براساس اين ديدگاه تداوم و طولاني شدن تحريمهاي اقتصادي عليه ايران به مرور نارضايتي و آشوب عليه حکومت مرکزي ايران را دربرخواهد داشت و با اين وضعيت جمهوري اسلامي ايران ناچار به پذيرش خواستههاي غرب در موضوعات گوناگون به ويژه برنامه هستهاي خواهد بود.
بيترديد يکي از پيامدهاي آشکار تقسيم مراحل مذاکرات بر توافق بر سر جزئيات و توافق بر کليات، طولاني شدن مسير مذاکرات و تداوم تحريمهاي اقتصادي عليه ايران خواهد بود.
موضوعي که بيش از هر چيز دموکراتها و دست بالاي دولت اوباما در برابر جمهوري خواهان را در برخواهد داشت.
دوم)تحقق وعدههاي انتخاباتي
تحقق وعدههاي انتخاباتي اوباما مبني برحل و فصل مناقشه هستهاي ايران و جلب توجه جامعه آمريکا به خصوص گروههاي مخالف دولت يکي ديگر از پيامدهاي آشکار طولاني شدن مذاکرات ميباشد.
براين اساس دولت اوباما ميتواند با طرح اين ادعا که در حال مذاکره با طرف ايراني هستيم لااقل براي کوتاه مدت از شدت اعتراض منتقدين داخلي خود بکاهد.
سوم)راضي نگاه داشتن گروههاي ذينفوذ در حکومت آمريکا
با توجه به شواهد و قرائن متعدد عدم لغو کامل تحريمها از يکسو و القاي تداوم مذاکرات با ايران از سوي ديگر يکي از نشانههاي اصلي طولانيشدن فرآيند مذاکرات هستهاي است.
دولت اوباما با طولاني ساختن بيشتر فرآيند مذاکرات ميتواند با طرح اين ادعا که به رغم تداوم مذاکرات تحريمهاي عليه ايران لغو نشدهاند. انتقادات گروههاي ذينفوذ مذکور را کاهش دهد.
عرصه بينالملل
طولانيشدن فرآيند مذاکرات علاوه بر آنکه در سطح داخلي منافع مشخصي را براي دولت اوباما به ارمغان ميآورد از منظر بينالملل نيز برخي منافع مشخص را براي اين دولت به بار خواهد آورد.
منافعي که هر کدام به نحوي از انحا به حل نشدن فرآيند مذاکرات هستهاي ايران با 1+5 ارتباط دارد.
اول)تداوم هژموني ايالات متحده و فرار از نظم چندقطبي
ساموئل هانتينگتون نظريه پرداز معروف آمريکايي نظم پس از دوقطبي حاکم بر فضاي جنگ سرد را به صورت نظم تک قطبي-چندقطبي تعريف نموده است.
برهمين اساس بسياري از انديشمندان روابط بين الملل بر اين باورند که حوادث مرموز يازده سپتامبر 2001 تلاش دولت نومحافظهکار جرج دابليو بوش براي فرار از افتادن در شرايط نظم چند قطبي و به تعبيري حتي تلاش دولت ايالات متحده براي تبديل شرايط تک قطبي-چندقطبي مورد نظر هانتينگتون به شرايط تک قطبي با هژموني دولت ايالات متحده بوده است.
مبارزه با کشورهايي چون ايران به عنوان يکي از دولتهاي به تعبير جرج دابليو بوش عضو محور شرارت و حامي گروههاي تروريستي، در چنين چهارچوبي قابل تعريف است.
براساس ادعاي هانتينگتون ايران يکي از قدرتهاي منطقهاي است و دولت ايالات متحده بايد براي تداوم هژموني خود با آن به مقابله برخيزد. برهمين اساس يکي از راهبردهاي اصلي دولت ايالات متحده در دوران پس از يازده سپتامبر تقابل حداکثري اين دولت با ايران به بهانه برنامه هستهاي بوده است.
مبارزه با کشورهايي چون ايران به عنوان يکي از دولتهاي به تعبير جرج دابليو بوش عضو محور شرارت و حامي گروههاي تروريستي، در چنين چهارچوبي قابل تعريف است.
براساس ادعاي هانتينگتون ايران يکي از قدرتهاي منطقهاي است و دولت ايالات متحده بايد براي تداوم هژموني خود با آن به مقابله برخيزد. برهمين اساس يکي از راهبردهاي اصلي دولت ايالات متحده در دوران پس از يازده سپتامبر تقابل حداکثري اين دولت با ايران به بهانه برنامه هستهاي بوده است.
بي شک حل و فصل و پايان مناقشه هستهاي ايران يکي از اصليترين دستاويزهاي دولت ايالات متحده براي حضور گسترده در منطقه خاورميانه و به خصوص خليج فارس را از دست دولت آمريکا خارج خواهد ساخت.
امري که ممکن است پيامدهاي نامطلوبي چون تثبيت جايگاه ايران به عنوان ابرقدرت منطقهاي و برهم خوردن شرايط توازن قوا به عنوان گزينه مطلوب دولت ايالات متحده در منطقه خاورميانه را منجر گردد.
دوم)پيوندهاي سياسي- امنيتي آمريکا با اسرائيل و دولتهاي مرتجع عرب
خواست کشورهايي چون عربستان و قطر از يک سو و رژيم غاصب صهيونيستي از سوي ديگر را نميتوان در نوع برخورد دولت ايالات متحده در عرصه مذاکرات هستهاي ايران ناديده انگاشت.
بيشک سياست خاورميانهاي آمريکا بيش از هر چيز تحت تأثير مناسبات متعدد امنيتي، اقتصادي و سياسي اين دولت با کشورهاي عرب حاشيه خليج فارس و رژيم صهيونيستي تنظيم ميگردد.
از سوي ديگر همگان آگاهاند که کشوري چون عربستان و رژيم صهيونيستي به دليل ترس از برهم خوردن توازن منطقهاي تمايلي به حل و فصل مطلوب مذاکرات هستهاي ايران با غرب نداشته و دولتمردان نيز به خوبي از اين موضوع آگاهاند.
بنابراين جلب حمايت هم پيمانان منطقهاي دولت ايالات متحده را ميتوان به عنوان يکي ديگر از دلايل تلاش دولت ايالات متحده براي طولاني ساختن فرآيند مذاکرات به حساب آورد.
همانگونه که اشاره شد غيرقابل تفسير و تأويل بودن مفاد توافق، يکي از دو محور اصلي بيانات اخير رهبر معظم انقلاب پيرامون مذاکرات هستهاي را تشکيل داده است.
موضوعي که بيترديد بر برخي ملاحظات است. بايد پذيرفت که به هر حال توافقات ايران با غرب برسر موضوع هستهاي تا حدودي تحت کنترل و هدايت ديپلماتهاي غربي و به خصوص ديپلماتهاي آمريکايي تهيه مي شود. البته شکي نيست که بند بند کلمات و عبارات به کار رفته مورد بحث و بررسي هر دو طرف مذاکره از جمله طرف ايراني قرار گرفته و ميگيرد. با اين حال نکته ظريف و داراي اهميت آن است که به رغم تمام تلاشهاي شبانه روزي ديپلماتهاي کشورمان و ايستادگي آنان بر مواضع قاطع خود طرف مقابل در تمامي ادوار گذشته نشان داده است که تلاش دارد تا متن نهايي را با حداقل صراحت نهايي نموده و در نتيجه امکان تفسير حداکثري از متن را براي خود محفوظ ميداند.
مأخذ:خبرنامه شماره 1246 جامعه مدرسين حوزه علميه قم.